ما و اسطوره توسعه – Telegram
ما و اسطوره توسعه
163 subscribers
72 photos
1 video
15 files
49 links
کانال تلگرامی کارگروه "علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر

سایت اندیشکده مهاجر
www.mohaajer.ir

ارتباط با ادمین
@mahditahmasbi
Download Telegram
چرا فقه موجود نمی تواند به توسعه بپردازد؟ (بخش اول قسمت اول)

✍️نویسنده: محمد حسین بنا

💢 در منظومه دانش های اسلامی، دانشِ ناظر به عمل که وظیفه آن تنظیم زندگی مسلمانان است، فقه می باشد. دانش فقه از قدیمی ترین دانش های مسلمین است که در عالم اسلام جایگزین حکمت عملی و دانش های معطوف به عمل شد و عقل عملی مسلمین در این دانش متبلور شده است. از همین رو در مواجهه جهان اسلام با عالم جدید غربی و مظاهر تجدد و توسعه انتظار می رود که دانش فقه وفقها پاسخ گوی نیازهای عملی مسلمین باشند. در نتیجه اگر فقها هنوز مدعی تنظیم همه جانبه و مدیریت حیات انسان از گهواره تا گور هستند بایستی نسبت به مسئله توسعه حرف مشخصی داشته باشند و پاسخ گوی مسائلی که توسعه پیش روی ما قرار داده باشند.

💢 تجربه چهل ساله جمهوری اسلامی نشان داده است که حرفی بیش از رد و انکارهای کلی در مواقعی یا پذیرفتن و تایید کردن های کلی در مواقع دیگر وجود ندارد. این رد و انکارها از طرفی و پذیرفتن و تایید کردن ها از طرف دیگر دو روی یک سکه اند و هر دو نشان دهنده نابسندگی عقل عملی و ناتوانی عملی ما در مواجهه با توسعه و تجدد است. هدف این نوشتار بررسی برخی از نگاه ها و رویکردهای کلان در فقه موجود است که باعث شده اند امکان پاسخ گویی به مسئله توسعه وجود نداشته باشد. هر تلاشی برای پاسخ گویی به این مسائل بدون توجه به این مشکلات مبنایی منجر به بازتولید همان پاسخ های قبلی خواهد شد که در عمل چیزی بیشتر پاک کردن صورت مسئله نیستند.

💢 یکی از مهم ترین مشخصات و ویژگی های فقه موجود عدم توجه واقعی به علل و ریشه ها و ملاکات احکام از طرفی و عدم توجه به اهداف و غایات شریعت از طرف دیگر است. یک مسئله مورد اجماع و تفاهم عمومی در فقه شیعه این است که احکام شریعت ناظر به مصالح و مفاسد واقعی است و در ورای هر حکمی که در شریعت جعل می شود، ملاکات واقعی وجود دارد که مقصود بالاصاله دستیابی به آن مصالح واقعی و جلوگیری از آن مفاسد واقعی است. مطلوبیت حکم برای شارع متعال به تبع مطلوبیت ملاک حکم است و حتی بعضاً فقهای شیعه دستیابی به ملاک را از مسقطات حکم دانسته اند. به بیان دیگر وقتی برای نوشیدن خمر در شریعت حکم حرمت وضع شده است، این به معنی است که در نوشیدن خمر مفسده واقعی وجود داشته است و هدف از جعل حرمت برای نوشیدن خمر در واقع جلوگیری از رسیدن آن مفسده به ملکف است. علاوه بر وجود داشتن مصالح و مفاسد واقعی در ورای احکام عملی، اسلام اهداف و غایاتی دارد که شریعت مسیر تحقق آن اهداف و غایات است. به عنوان مثال قسط و عدالت اجتماعی از اهداف کلی دین هستند و مجموع احکام عملی شریعت اسلام منجر به تامین این اهداف می شوند و در مقابل هر حکم یا هر نظامی از احکام که به بی عدالتی دامن بزنند، نمی توانند اسلامی باشند. در نتیجه احکام در شریعت اسلامی هم عللی دارند که ناظر به منافع واقعی انسانها هستند و هم غایت و روحی دارند که آن ها را در خدمت زندگی و سعادت انسان قرار می دهند.

💢 به عکس چنین اعتقاد نظری ای در مقام عمل و در دانش فقه که وظیفه اش استنباط این احکام عملی است توجه جدی ای به غایات و اهداف احکام و هم چنین مصالح و مفاسد ورای احکام نمی شود. فقها عموماً احکام شریعت را موضوعاتی مستقل از زندگی و مصالح و منافع واقعی در آن می بینند. این مسئله بعضاً باعث غلبه نوعی صورت گرایی در فقه می شود که در نتیجه آن با کمی اعمال صوری می توان ربا را به بیع تبدیل کرد.

—------------
کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
@humanities_development
چرا فقه موجود نمی تواند به توسعه بپردازد؟ ( بخش اول قسمت دوم)

✍️نویسنده: محمد حسین بنا

💢 اهمیت غلبه این نگاه استقلالی و صوری به حکم در مسائل جدید بیشتر خود را نشان می دهد. منظور از مسائل جدید مسائلی است که در ظاهر روایات و شریعت حکمی برای آن وجود ندارد. این مسائل عرصه اصلی اجتهاد هستند و دانش فقه در این عرصه ها ضرورت پیدا می کند. به تعبیر فارابی «و اما هر گاه یکی از ائمه ابرار که ملوک حقیقی هستند، از بین مردم رفت و کسی که در همه احوال نظیر او باشد، جانشین او نشد، ... در چنین شرایطی نیاز به صناعت فقه ناگریز است، و آن دانشی است که انسان را بر استخراج و استنباط تک تک امور غیر مصرح از طرف شارع، با استناد به آرا و افعال تصریح شده توسط او قادر نموده، و به تصحیح آرا و افعال امت صاحب شریعت به حسب غرض شارع می پردازد». در نتیجه مسائل مستحدث که حکم مصرح در شریعت ندارند عرصه اصلی اجتهاد و تفقه است ولی غلبه نگاه استقلالی به حکم و عدم توجه به غایات و علل احکام باعث شده است که اجتهاد و تفقه محدود به منطقه دارای حکم مصرح شود و در محدوده هایی که نص صریح نسبت به موضع وجود ندارد، تفقه به تمسک به چند مورد اصل عملی محدود شود.

💢 فقاهتی که به احکام مصرح در شریعت محدود شده است و اولاً به علل جعل این احکام و مصالح و مفاسد واقعی ورای آن در عمل بی توجه است و ثانیاً غایات و اهداف اصلی دین در آن نقش مهمی ندارند، امکان ورود به عرصه واقعی اجتهاد یعنی اموری که در ظاهر شریعت حکم مصرح ندارد را نخواد داشت و در نتیجه امکان مواجهه با مسائل توسعه و تجدد را که تماماً از این دست هستند را ندارد. این نارسایی هر چند شاید ذاتی فقه شیعه نباشد و در مقام نظر فقها مدعی وجود علل برای احکام باشند و مدعی باشند که این احکام ما را به غایات می رساند ولی تا وقتی که این ادعاهای نظری در عمل و در اصل فقاهت وارد نشوند، اجتهاد به معنی واقعی کلمه شکل نخواهد گرفت. از همین جاست که مواجهه ما با مظاهر تمدن غرب یا به رد کلی محدود می شود و یا به تایید کلی با چند تغییر صوری در ظاهر.

—------------
کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
@humanities_development
پارادایم توسعه و نقش تکنولوژی در آن
📝نشریه مهاجر، شماره هفتم، حسن نیلی

🔸اگر بخواهیم به طور جدی تری وارد فاز تحلیل تکنولوژیهای مدرن شویم، باید علت پدید آمدن این تکنولوژی ها را و آنچه انسانها را انگیزه بخشیده تا به سمت توسعه این تکنولوژیها گام بردارند، مورد توجه قرار دهیم. همان طور که گفتیم تکنولوژی اساسا غایتمند است یعنی معطوف به برآوردن هدفی است و از آن رو که تکنولوژی اساسا فعالیتی #انسانی است پس معنای سخن از غایات و اهداف #تکنولوژی را در افق اهداف و غایات #توسعه دهندگان آن یعنی انسانها می توان درک کرد. اما از این منظر که بنگریم شاهد تفاوت بنیادینی میان تکنولوژی های قدیم و جدید هستیم و روند تحولات تکنولوژی به خوبی این تفاوت را نشان میدهد. تحولات وسیع تکنولوژی پس از #مدرنیته و در قالب محصولات نو به نو درآمدن آن تحولات، و نقش قابل توجه و بی بدیل آن در جهت دهی و تحدید حیات انسانی در این دوران، چیزی نیست که قابل انکار باشد. این در حالیست که در تمدن های پیش از دوران جدید و سیطره ماشینیسم، ابزارها به هیچ وجه چنین کارکردی در جوامع نداشتند و عمدتا به طور حاشیه ای مدنظر واقع می شدند و حداکثر در سطح تسهیل کنندگی شخصی حضور داشتند و به هیچ وجه دارای این تحولات وسیع نبوده اند.

🔸حال سوال اصلی به این تبدیل می شود که این تفاوت درباره نقش تکنولوژی (اعم از تکنولوژیهای سخت یعنی آنچه که برای انسان، فعلی را محقق میکند و تکنولوژی های نرم یعنی آنچه که بر روی فاعل های انسانی عملی انجام میدهد و خود آنها را دستخوش تغییر می کند) میان تمدنهای قدیم و جدید ناشی از چیست؟ یا به بیان دیگر این دامنه وسیع و شدت تاثیرگذاری تکنولوژی در دوران جدید به چه چیزی برمی گردد؟ برای پاسخ به این پرسش باید دوباره به مفهوم تکنولوژی رجوع کنیم. عنصر غایتمندی در مفهوم #تکنولوژی کاملا برجسته است و چه کسی می تواند منکر این باشد که این غایات در پاسخ به نیازهایی که انسان برای خود متصور است به وجود می آید. (البته در اینجا، نیاز بالمعنی الاعم مد نظر است که هم شامل نیازهای حیاتی و ضروری و هم غیر آن می شود.) اما چه چیز باعث پدید آمدن چنین نیازهایی میشود، نیازهایی که برآوردن آنها تنها از عهده تکنولوژی برمی آید و آن قدر وسیع و عمیق است که تمام ابعاد زندگی امروزی ما را تحت تاثیر قرار داده و برای بسیاری از آنها یگانه پاسخگوست؟ اینجاست که باید یک گام دیگر نیز به عقب بازگردیم و از دلیل پدید آمدن این نیازها پرسش کنیم و این آن چیزی است که به عقیده نگارنده موضوع زیربنایی #تمدن_مدرن است و این همان آمال و آرزوهای انسانهاست. در حقیقت آنچه باعث وسعت نیازهای معطوف به تکنولوژی در دنیای امروز شده، توسعه آمال و آرزوهای دنیوی انسان امروز است و این دقیقا همان جایی است که به توسعه به عنوان زیربنای دنیای مدرن میرسیم.

🔹جهت مطالعه کامل این مقاله به شماره هفتم #نشریه_مهاجر مراجعه نمایید.

#توسعه_و_علوم_انسانی
#نشریه_مهاجر
#اندیشکده_مهاجر
____
اندیشکده مهاجر :
🆔 @mohajer_ThinkTank
🌐 mohaajer.ir
محرومیت فلسفه معاصر از نظریه های نوربنیاد شیخ شهید
🗓 8 مرداد، روز بزرگداشت شیخ اشراق
📝نویسنده : محمد قائم خانی

🔻لینک مطلب :
🌐 yon.ir/E2B7Z
____________
اندیشکده مهاجر :
🆔 @mohajer_ThinkTank
👆محرومیت فلسفه معاصر از نظریه های نوربنیاد شیخ شهید👆
🗓 8 مرداد، روز بزرگداشت شیخ اشراق
📝نویسنده : محمد قائم خانی / عضو کارگروه علوم انسانی و توسعه

🔻قسمت اول

🔸در توجه ما به تاریخ اندیشه خودمان، یک اشکال بسیار اساسی وجود دارد و آن، تکیه بیش از اندازه بر اشتراکات است. هرچند که از جهاتی، این تکیه نقطه قوت ما را تشکیل می دهد و هویتی یکپارچه به ما می‌بخشد، ولی از طرفی هم جلوی فهم درست اندیشه ها را می گیرد و تاریخ ما را بیش از اندازه تکاملی و در نتیجه بی‌نیاز از دوره های اولیه می‌نمایاند. در خوانش امروزین ما از تاریخ فلسفه اسلامی، تمرکز مفسرین بر اشتراکات نظریات و سیر تطور این وجه اشتراکی است؛ و به اختلافات نظری دقیق بین #فلاسفه_اسلامی دقت درخوری مبذول نمی‌شود. هر کشف تازه‌ای در فهم مطالب قدمای فلسفه مورد بی‌مهری قرار می‌گیرد یا از نظر معرفتی غیرقابل اعتنا خوانده می‌شود، و یا اگر هم به عنوان نکته بدیعی پذیرفته شود، تمام سعی‌ها صرف این می‌شود که حضور آن نظریه در نظرات متأخرین هم توضیح داده و اثبات شود. همین اخلاق علمی باعث شده که پویایی فلسفی ما کاستی گرفته و آموزش و نیز تکرار مکررات، جای پژوهش و نکته‌سنجی را بگیرد. در نتیجه جریان غالب فلسفی تنها از طریق آموزش منتقل و منتشر می‌شود و هر فیلسوف به اندازه تناسب آن با جریان حاکم، به جامعه معرفی می‌شود. این روند نه تنها شارحین و مفسرین بزرگ تاریخ فلسفه اسلامی را از نظرها پنهان داشته است، بلکه باعث شده حتی استاد مبرز مسلمی چون شیخ اشراق هم به حاشیه رفته و تنها از زاویه دید صدرایی‌ها و به میزان ارتباط نظریات شیخ با حکمت متعالیه مورد توجه قرار گیرد. در حالی که می‌توان خصائصی را برای فلسفه شیخ اشراق برشمرد که در #گفتمان_صدرایی حاکم بر فلسفه اسلامی غایب است (و چه بسا که اصلا نظریات خود صدرا فاقد این وجوه باشد) و در عین حال جزو نیازهای اساسی فلسفه معاصر ایران محسوب می‌شود.

🔸اولین ویژگی مثبت فلسفه شیخ اشراق، پیوند وثیق آن با ایران باستان است. ارتباط اندام‌وار فلسفه او با #حکمت_خسروانی حاکم بر ایران دوره باستان، می‌تواند به فلسفه اسلامی بعد بدهد و ریشه مباحث را در نقاطی مستحکم بنا بگذارد. یکی از مشکلات عمده فلسفه اسلامی امروز، بریده بودن از تاریخ و جدا افتادن از زمینه ایرانی آن است. امروزه فلسفه اسلامی یک از انتزاعی‌ترین و بی‌بنیادترین دوره‌های خویش را سپری می‌کند و اگر هم نسبتی با تاریخ برقرار می‌کند، با اروپای قدیم و جدید است. نیاز به تاریخ در جامعه یکی از مهمترین مواردی است که فلسفه باید به آن اعتنا بکند. شیخ اشراق می‌تواند واسطه‌ای باشد که امکان مواجهه ما با تاریخ را تسریع و تعمیق بخشد. از طرف دیگر، پیوند خوردن فلسفه اسلامی از طریق شیخ اشراق با جکمت خسروانی پیش از اسلام می‌تواند ارتباط نظری ما را با سیاست و #فلسفه_سیاسی برقرار کند. در ایران باستان، #اندیشه مشحون از وجوه سیاسی است و متون فلسفهی با فلسفه عملی در هم تنیده است. در ابتدای قرون اسلامی هم چنین وجهی دارد و نظر چشم از صحنه عمل برنگرفته است. منتها هرچه تاریخ ایران اسلامی جلوتر می‌آید، تفکر سیاسی و سیاست ورزی کم‌رنگ‌تر می‌شود و فلسفه به کل از وجوه سیاسی آن خالی می گردد. نظریات شیخ اشراق می تواند از طریق فلسفه ایرانی کهن، پیوند مستحکمی با فلسفه سیاسی برقرار کند و ابعاد اجتماعی فلسفه نظری امروز ما را فربه سازد.

🔸نکته دیگر پیوند خاص #فلسفه_اشراق با قرآن است. در حالتی بدبینانه، می‌توان گفت که تسلط #فلسفه_صدرایی در ایران باعث دور شدن تفکر فلسفی ما از قرآن شده است و اگر فلسفه اشراقی ادامه پیدا می‌کرد، ما به افکر قرآنی نزدیک‌تر بودیم. اما در دیدگاهی خوشبینانه می‌توان گفت که با وجود خدمات زیاد فلسفه صدرایی به فهم قرآن در ایران، اتفاق بدی که حذف #شیخ_اشراق در ایران داشته، دور شدن «ادبیات» فلسفه اسلامی از «ادبیات» قرآنی است. برخی از واژه‌های مهم و اساسی قرآنی در دستگاه شیخ اشراق حضور دارند ولی در #حکمت_متعالیه جایگاهی نیافته‌اند. همین مسأله باعث دور شدن فلسفه از قرآن و ایجاد شکاف بین نقل و عقل، حداقل در زبان تفکر فلسفی ایران بوده است. بازگشت به شیخ اشراق، چه در سطوح بنیادین و چه حداقل در سطوح زبانی، می‌تواند ابوابی از ارتباط فلسفه با قرآن را به روی ما باز کند که امکان ترمیم جدایی موجود بین فلسفه و قرآن را به وجود بیاورد.

🔻لینک مطلب :
🌐 yon.ir/E2B7Z


#شیخ_اشراق
#سهروردی
#فلسفه_اسلامی
#فلسفه_صدرایی

______
اندیشکده مهاجر :
🆔 @mohajer_ThinkTank
🌐 mohaajer.ir
👆محرومیت فلسفه معاصر از نظریه های نوربنیاد شیخ شهید👆
🗓 8 مرداد، روز بزرگداشت شیخ اشراق
📝نویسنده : محمد قائم خانی / عضو کارگروه علوم انسانی و توسعه

🔻قسمت دوم

🔸ویژگی دیگر تفکرات شیخ اشراق، تعامل آن با سایر حوزه‌ها به ویژه ادبیات فارسی است. یکی از مشکلات عمده #فلسفه_اسلامی این است که زبان فنی آن به صورت کامل از زبان #زندگی_مردم و زبان #ادبیات جدا افتاده و همین مسأله باعث چندگانگی و حتی در برخی از موارد چندپارگی ساحات مختلف نظر و عمل انسان ایرانی شده است. این جدایی فلسفه از زبان فارسی باعث شده دیواری قطور بین ساحت نظر و عرصه عمل ایجاد شود. و چون ادبیات محمل اصلی رشد زبان فارسی بوده و هست، فلسفه‌های بی‌اعتنا به ادبیات بیش از دامن زدن به احساسات، کاری از پیش نبرده اند و بین عقل با نثل حائل شده اند. بزرگ شدن شیخ اشراق در عرصه نظر، می‌تواند به نزدیکی دو ساحت مهم نظری و عملی کمک کند و شکاف نظر و عمل را در ایران کم نماید.

🔸این خصائص در کنار نفوذ گسترده و عمیق شخص او در جهان اسلام در زمانی که هنوز از سنین جوانی به میان سالی پا نگذاشته، به هر پژوهشگری حکم می کند که نظریات او، بسیار بیشتر از این که امروز مورد توجه قرار گرفته مطمح نظر اهل فلسفه قرار بگیرد. به خصوص که او در آثارش با یونانیان و #فلاسفه_مشاء مخاطبه داشته و متونش را ناظر به آنها نوشته است. این پایبندی به دقت فلسفی، نقطه قوت #شیخ_اشراق و #صدرا نسبت به عرفاست که می‌تواند راه پیوند فلسفه با دیگر حوزه ها را همراه کند. منتها امروزه وزن شیخ اشراق در کنار ملاصدرا، بسیار کمتر از حق و ظرفیت نظریات اوست و اجازه نقش آفرینی کافی به فلسفه نور او داده نمی‌شودد. تمایل جامعه ما ( حتی در میان #روشنفکران ) به حاکمیت تک صدایی بر حوزه‌های مختلف اندیشه باعث شده است فلسفه اسلامی از نابغه ای چون شیخ اشراق محروم بماند و عرصه های مهم #تفلسف ایرانیان در دوره معاصر مسدود بماند.

🔻لینک مطلب :
🌐 yon.ir/E2B7Z


#شیخ_اشراق
#سهروردی
#فلسفه_اسلامی
#فلسفه_صدرایی

__
اندیشکده مهاجر :
🆔 @mohajer_ThinkTank
🌐 mohaajer.ir
مشروعه خواهی و استبداد در مقابل مشروطه خواهی و انکار حاکمیت خداوند (قسمت اول)

✍️نویسنده: محمد حسین بنا

💢 یکی از مهم ترین نزاع های نظری در تاریخ معاصر ایران که منجر به اتفاقات مهم عملی هم شده است، نزاع بین مشروطه خواهی و مشروعه خواهی است. در یک طرف این نزاع بیشتر روشنفکران و بخشی از روحانیون قرار داشتند که مشروعه خواهی را عملاً به معنی نفی آزادی و اراده و اختیار انسان می دانستند که ثمره آن پذیرش و تایید استبداد است. در طرف دیگر این نزاع بیشتر روحانیون قرار داشتند که پذیرش مشروطه را به معنی انکار توحید تشریعی و نفی حق حاکمیت خداوند می دانستند که نتیجه چنین نگاهی کفر دانستن مشروطه و کافر دانستن آزادی خواهان مشروطه طلب بود.

💢 در عین حال در همان دوران در عینیت صحنه اجتماع در بین متفکران زیادی اعم از روحانیون و روشنفکران نحوی از آزادی خواهی و ضدیت با استبداد با نوعی از مشروعه خواهی و قائل بودن به حاکمیت دین جمع شده بود. ریشه این مسئله در این است که دو مفهوم مشروطه خواهی و مشروعه خواهی در زمینه ای واحد مطرح نشده بودند. مشروطه خواهی مفهومی ناظر به عمل و در سیاست بود و مشروعه خواهی مفهومی متافیزیکی در فلسفه حق و حقوق بود.

💢 در بحث از مشروعه و غیرمشروعه مجلس به مثابه نهادی حقوقی در نظر گرفته می شد و مسئله قانون گذاری صورتی متافیزیکی و استعلایی در فلسفه حق داشت. پرسش اصلی مشروعه خواهان این بود که حق مطلق حاکمیت و قانون گذاری با کیست؟ و مبنای قانون چه می باید باشد؟ آزادی انسان برای آن ها به معنی آزادی از حکومت تشریعی خداوند و خروج از بندگی خداوند متعال بود. عبارت زیر از شیخ فضل الله در رساله حرمت مشروطه این نگاه را نشان می دهد. مسئله محوری شیخ شهید نظام نامه نویسی و قانون نویسی توسط وکلای غیر مجتهد مردم است، که این امر را راجع به ولایت و در شان فقها و مجتهدین می داند.

♦️ «دیدم دسته ای از مردم ....وارد بر کار شدند, کم کم کلمات موهمه از ایشان شنیده شد که حمل بر صحت می شد تا آن که یک درجه پرده از آن برداشتند و بنای انتخاب وکلا و مبعوثین و اعتماد بر اکثریت آراء می گذاردند بازهم اغماض شد که این ها برای انتظام امور و بسط عدالت است. تا رفته رفته بنای نظام نامه و قانون نویسی شد. گاهی با بعضی مذاکره می شد که این دستگاه چه معنا دارد؟ چنین می نماید که جعل بدعتی و احداث ضلالتی می خواهند بکنند, والا وکالت چه معنا دارد؟ موکل کیست و موکل فیه چیست؟ اگر مطالب امور عرفیه است این ترتیبات دینی لازم نیست و اگر مقصد امور شرعیه عامه است این امر راجع به ولایت است نه وکالت, و ولایت در زمان غیبت امام زمان(ع) با فقها و مجتهدین است نه فلان بقال و بزاز, و اعتبار به اکثریت آراء به مذهب امامیه غلط است و قانون نویسی چه معنا دارد؟ قانون ما مسلمانان همان اسلام است.» (شیخ فضل الله نوری؛ رساله حرمت مشروطه)

💢 بحث از مشروطه خواهی بحثی در سیاست و حکومت بود و برای مشروطه خواهان مجلس به مثابه نهادی سیاسی بود که به مردم امکان تعیین سرنوشتشان و جلوگیری از خودرایی سلطان را می داد. نهاد مجلس شورا تضمین کننده عدالت اجتماعی بود که جلوی استبداد را می گرفت. قانون در این بحث کنترل خودکامگی سلطان بود. آزادی انسان در مسئله مشزوطه خواهی آزادی در مقابل حکومت استبدادی بود. میرزای نائینی در کتاب خود این مطلب را به روشنی بیان می کند.

—------------
کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
@humanities_development
مشروعه خواهی و استبداد در مقابل مشروطه خواهی و انکار حاکمیت خداوند (قسمت دوم)

✍️نویسنده: محمد حسین بنا

♦️ «اول مغلطه‌ی راجعه به اصل مبارک حریت است، که الحق از شاه مغلطه‌کاری‌های عالم و کشف حقیقتش هم از اهم و الزم است؛ چه، بعد از آن‌که در مقدمه مبین شد و دانستی که حقیقت سلطنت تملکیه عبارت از اغتصاب رقاب ملت است در تحت تحکمات خودسرانه، و مبدا این اغتصاب را هم به مقتضای حدیث نبوی متواتر بین الشیعه و اهل السنه دانستی که بلوغ بنی‌العاص-لعنهم الله تعالی- به عدد میشوم سی نفر بوده، و هم دانستی که اساس ولایتیه بودن آن، اگر چه متصدی مغتصب باشد هم، بر آزادی از این اسارت و رقیت مبتنی است؛ پس البته حقیقت تبدیل نحوه‌ی سلطنت جائره، عبارت از تحصیل آزادی از این اسارت و رقیت، و تمام منازعات و مشاجرات واقعه‌ی فیمابین هر ملت با حکومت تملکیه خودش بر سر همین مطلوب خواهد بود، نه از برای رفع ید از احکام دین و مقتضیات مذهب! مقصد هر ملت چه متدین و ملتزم به شریعتی باشند و یا آن‌که اصلا به صانع عالم قائل نباشند، تخلص از این رقیت و استنقاذ رقاب‌شان است از این اسارت، نه خروج از ربقه‌ی عبودیت الهیه-جلت آلاؤه- و رفع التزام به احکام شریعت و کتابی که برای تدین دارند. و طرف این تشاجر و تنازع هم فقط حکومت مغتصبه‌ی رقاب‌شان است نه صانع و مالک و پروردگارشان» (میرزا محمد حسین نائینی؛ تنبیه الامه و تنزیه المله)

💢 سوال اساسی در این تحلیل ارتباط بین سطح مسئله حقوقی مسئله و سطح سیاسی مسئله است. آیا مشروعه خواهی در لایه فلسفه حق به معنی انکار اراده و اختیار و آزادی انسان در سطح سیاسی است و نتیجه آن رای به استبداد است، خواه استبداد سلطان به امضای فقیه جامع الشرایط و خواه استبداد فقیه جامع الشرایط؟ به عبارت دیگر آیا پذیرفتن آزادی و اختیار انسان در تعیین سرنوشت خود در عرصه سیاست به معنی انکار حاکمیت خداوند است؟ و یا می توان همان طور که میرزای نائینی سعی کرده به نوعی بین این دو سطح تفکیک کرد که علاوه بر پذیرفتن توحید تشریعی و حق حاکمیت مطلق خداوند در سطح فلسفه حق در سطح فلسفه سیاسی آزادی و اختیار مردم در تعیین سرنوشتشان را محترم شمرد؟ این ایده مرحوم نائینی بود که تا انقلاب اسلامی امتداد داشت و در انقلاب اسلامی مردم ایران ظهور و بروز داشت، ایده ای که در آن بین حاکمیت خداوند در تشریع و اختیار و آزادی انسان نه تنها تعارضی نبود که اساساً فهمی از حاکمیت دین در عرصه اجتماع نضج می یافت که مستلزم پذیرش آزادی انسان در تعیین سرنوشتنش بود.

💢 بعد از انقلاب اسلامی هم این دو فهم در فلسفه سیاسی جمهوری اسلامی امتداد پیدا کردند. در فهم اول که تصویر سطح حقوقی مشروعه خواهی را با آزادی مردم در سطح سیاسی در تعارض می بیند از ولایت فقیه امام خمینی (ره) خوانشی سلطانی دارد و ولی فقیه عملاً سلطان عادل و عالم به حکم الله است. در این نگاه مردم نقش اساسی در سیاست ندارند و دموکراسی نقشی ظاهری در هندسه نظام دارد که با توجه به شرایط حاکم بر عالم مجبور به تن دادن به آن هستیم. در فهم دوم که خوانش اصلی اسلام در انقلاب هم بود، مردم نقشی محوری در فلسفه سیاسی ولایت فقیه دارند و مسئله نقش مردم حتی به صرف انتخاب ولی فقیه هم محدود نمی شود، بلکه اساساً این مردم هستند که باید قیام به قسط کنند و جامعه را بسازند. در این نگاه مردم خلیفة الله در زمین هستند و ولی فقیه در امتداد ولایت رسول الله شاهد بر مردم است، که نقش و وظیفه اصلی آن تضمین کنندگی آزادی حقیقی مردم و تمهیدگری شرایط ظهور و بروز واقعی انتخابگری مردم است که در این شرایط می توانند دست به عمل اختیاری بزنند. البته نگاه سومی هم وجود دارد که مشابه نگاه اول حاکمیت تشریعی خداوند در سطح حقوقی را معارض آزادی و اختیار مردم در سطح سیاسی می داند ولی به عکس نگاه اول منکر حق حاکمیت مطلق خداوند در سطح حقوقی می شوند و از همین رو ولایت فقیه را که نمی پذیرند.

💢 پذیرش نگاهی که بین حاکمیت مطلق خداوند در سطح فلسفه حق و اختیار و آزادی انسان در سطح سیاست جمع می کند، مستلزم خوانشی متفاوت از اسلام و فهمی دیگر از خداوند است. در این نگاه هم فقه و هم فلسفه و هم عرفان صورت دیگر دارند. فقهی که بر مبنای رابطه عبد و مولی صورت بندی شده و فلسفه ای که جایی برای آزادی و اختیار و عمل انسانی در آن نیست و عرفانی که صرفاً ناظر به عالمی دیگر است، در عرصه سیاست توجیه کننده اقتدارگرایی جانشینان خداوند در زمین هستند و شانی برای انسان و آزادی او قائل نیستند. در نتیجه برای فهم نگاه مذکور باید به ریشه هایی در سنت مان رجوع کرد که بنیاناً نگاه متفاوتی به خداوند و انسان و عالم دارند، نگاهی که خود در ریشه در قرآن دارد.

—------------
کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
@humanities_development

http://mohaajer.ir/project/مشروعه-خواهی-و-استبداد،-در-مقابل-مشروط/
دو انقلاب نافرجام و جابه جايى نزاع دو نهاد دين و دولت
(به مناسبت سالروز امضای فرمان مشروطیت)



✍️ نویسنده: محمد حسین بادامچی

💢 دشواری ذاتی فهم تاریخ بشر آنجاست که روبنای نزاع اصیل میان چپ و راست را همواره نزاعی پوشالی بر سر قدرت میان راست و راست تر پر می کند: همواره بلوک قدرت راست میانه ای هست که در نقش چپ قلابی، علم مطالبات سیاسی و اعتراضات آزادیخواهانه مردم را بدست گیرد و انرژی سیاسی غیرقابل مهار چپ را تحت کنترل تکنسینهای حرفه ای سیاست قرار دهد.

💢 یکی از آن شکافهای اساسی دست راستی در تاریخ معاصر ایران و شاید مهمترین آن،‌ نزاع میان شرع و عرف، روحانی و پادشاه یا نهاد دین و نهاد دولت است. چپ، اگرچه در برهه های کوتاهی در حوالی مشروطه و انقلاب ۵۷ به دشواری توانسته صف بندی کاذب دو نیروی راست را بر هم زند و با یارگیری توأم از شرع و عرف صف بندی اصیلی در برابر ائتلاف پنهان راست گرایان عرفی و شرعی پدید آورد، اما هر بار پس از اندکی اختلال بار دیگر سوزن تاریخ به جای نخستین خود بازگشته است و نیروهای اقتدارگرای عرفی و شرعی به بازی پیچیده خود بر سر تقسیم قدرت و سلطه بر انسان و جامعه ادامه داده اند.

💢 امین الدوله، منورالفکر راست گرای عصر قاجار در روزگاری که دیگر همتایان او سودای سرنگونی پادشاهی ناصرالدین شاه را در سر می پرواندند، در نامه ای به وی، صحنه تحولات سیاسی ایران و بویژه فعال شدن گسل روحانیت و سلطنت را چنین توصیف می کند:

👈تدبیر و کفایت علما باعث تقدم و شدت نفوذ ایشان نشده است، چرا که نفاق و خلاف خودشان با یکدیگر و آن همه معاملات فضیحه و احکام غیرمشروع که از دوایر آنها صادر و حقوق خلق را ضایع می کنند و خون ها که از ظاهر و باطن این قوم در دل مردم هست، بایستی مرجعیت مسلمین یکباره از ایشان منصرف شده باشد. [در واقع] بی اعتنایی و ناحسابی و شرّ و شلتاق دستگاه دولت و سیاق حکمرانی، مردم را نه از روی اعتقاد و اعتماد و نه به دلخوشی و امید به آقایان ملتجی کرده است، بلکه از کام شیر به دهن اژدها می روند. هر روز که دولت یک محکمه منظم و دادخواهی معتدل موجود کند و مردم ببینند که عرض و مال آنها به میزان حق و عدل محفوظ است، برای علمای اعلام جز مسائل حلال و حرام و فتاوی و صلوات و صیام نخواهد ماند.» (به نقل از کتاب جابه جایی دو انقلاب، مهدی نجف زاده، ص ۱۴۵)

💢 نکته بسیار جالب این است که در صورت جابه جایی کلمات «دولت» با «علما» تحلیل امین الدوله را عینا می توان درباره انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ و اقبال مردم به دولت عرفی در برابر حکومت شرعی به کار برد. در واقع این پابرجا بودن صحنه کلی منازعه شرع و عرف به رغم تمام تحولات و مباحثات و حوادث تاریخی، این نکته را به نظر می رساند که ما حصل دو انقلاب بزرگ ملت ایران در دو سده اخیر در نهایت جابه جایی راست و راست تر بوده است: اگر پیش از مشروطه شرع در ناحیه راست میانه و عرف در ناحیه راست تر قرار داشت و علما نمایندگی مطالبات چپ مردم را بر عهده داشتند، امروز عرف در ناحیه راست میانه و شرع در ناحیه راست تر قرار دارد و توسعه خواهان سکولار نمایندگی مطالبات چپ مردم را بر عهده دارند. آنروز نیروهای شرعی عنوان «اعتدالیون» را برای خود می پسندیدند و نیروهای عرفی برای دفع مخافان به استدلال «حفظ نظام و بیضه اسلام» تمسک می کردند و امروز نیروهای عرفی عنوان «اعتدال» را بر خود می گزینند و نیروهای شرعی آنان را به اختلال درنظام و اسلام متهم می کنند.

♦️ این وضعیت در یک کلام یعنی آنکه انقلاب اسلامی هم علی رغم عظمت مضاعف آن نسبت به نهضت مشروطه سرآخر نتوانست که «نظام سیاسی ایرانشهری رسوب کرده در تاریخ ما» را دگرگون کند و باز هم اشباح اسطوره ای دین سالاری و سلطنت روح آنرا به تسخیر درآورده اند. امروز پرسش ما که به آرزوی تاریخی امکان توسعه خارج از ساختار اقتدارگرا و بسته ی عرفی و شرعی می اندیشیم این است که آیا امکان برون رفت از این ساختار منحط تاریخی وجود دارد یا اینکه آنطور که سیدجواد طباطبایی از ما می خواهد باید بپذیریم که ایران، تا بوده همین بوده و تنها انتخاب ما میان سلطنت عرفی و حکومت مطلقه شرعی است؟

—------------
کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
@humanities_development
خروج از سفر لاویان (قسمت اول)

✍️نویسنده : محمد خانی

💢 تحلیل بخش‌های پایانی سفر خروج و تمام سفر لاویان، می‌تواند نکات بسیار مهمی را آشکار سازد و ریشه بسیاری از اتفاقات دوران حاضر را مشخص سازد. این بخش عظیم از تورات، دستورات ریز یهوه است به موسی و هارون، برای برپایی خیمه مقدس و مناسک متعددی که باید در آن انجام شود. همچنین موارد متعددی که به‌صورت جزئی و ریز جمله به جمله در قالب امر یا نهی به بنی‌اسرائیل گفته‌شده است. فعلاً به دلالت‌های این نوع از رابطه خدا با بشر در حوزه دین‌شناسی و ظاهرگرایی افراطی ناشی از آن در توجه به شریعت کاری نداریم، هرچند خود منشأ بسیاری از تلقی‌های مرجع گرایانه از دین در تاریخ گشته است؛ بلکه به نوع خاصی از رویکرد یک‌جانبه به عقل عملی توجه می‌کنیم و پیامدهای آن را در نحوه رشد عقل عملی بشر در دوره جدید مطمح نظر قرار می‌دهیم. نتایجی که برخلاف تصور عموم، هنوز هم به‌طور مطلق در دنیای مدرن حضور دارد و نحوه خاصی از زیست انسانی را ایجاد کرده است.

💢 برای فهم نسبت بین این نوع از رابطه انسان-خدا با عقل عملی، نیاز داریم تا دو ویژگی خاص را در این نوشته‌ها برجسته سازیم که تا حدود زیادی تعیین‌کننده نحوه بودن انسان در دنیای جدید هستند. اولین ویژگی این رابطه انسان – خدا، ابتنای آن بر امرونهی است. به‌طوری‌که می‌توان با کمی تسامح، تمام سفر لاویان را «مجموعه دستورات» خداوند به بنی‌اسرائیل برای انجام مناسک خاص مدنظر خداوند دانست. این رابطه امرونهی مطلق، نوعی از سیطره و تغلب را ایجاد می‌کند که روی دیگر آن در انسان، حذف هرگونه فهم و اراده برای شخص امرونهی شونده است. شخصیتی که در برابر چنین نظامی قرارگرفته، خیلی شبیه به آن چیزی است که امروز تحت عنوان «انسان رباتی» می‌شناسیم که شأنیتی جز اطاعت از آمر یا ناهی ندارد. بنابراین می‌توان «اطاعت» را ادامه ویژگی اول این مجموعه دانست. و یا به عبارت بهتر، خاصیت متن سفر لاویان «مجموعه‌ای از دستورات» بودن است و خاصیت انسان مخاطب این دستورات، «اطاعت پذیر» بودن. برای همین است که متن لاویان، علاوه بر انبوه دستورات یهوه، مملو از پاداش و مجازاتی است که برای مخاطب حرف‌شنو یا خاطی تعیین شده است.

💢 ویژگی دیگر این دستورات، جزئی‌نگری شگفت‌انگیز آن است. این دستورات برای هر موضوع تازه‌ای، امری جدید تعیین کرده است. چون انسان نیازهای بسیار متنوع و گوناگونی دارد و برای حفظ رابطه اطاعت‌پذیری محض، در غیاب آگاهی و اراده مخاطب، نیاز به دستورات پی‌درپی در هر موضوع تازه‌ای است. آمر یا ناهی باید در هر امر جزئی مربوط به مخاطب دخالت کند و تکلیف او را تعیین کند، وگرنه او سرگردان خواهد ماند و از آزادی خویش هیچ طرفی نخواهد بست. این جزئی‌نگری به همراه اطاعت، در ابتدای قرن هفدهم به یکی از مهم‌ترین نظریه‌های سیاسی دوران معاصر تبدیل شد که تا به امروز هم باقدرت بر صدر نظریات سیاسی قرار دارد.

—------------
کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
@humanities_development
خروج از سفر لاویان (قسمت دوم)

✍️نویسنده : محمد خانی

💢 این نحوه از برخورد باعقل انسان، در یهودیت گسترش‌یافته و به شریعتی سنگین و جزئی‌نگر تبدیل‌شده است. در عوض به مسیحیت منتقل نشد و اثر چندانی بر قرون میانه نگذاشت. در سازمان کلیسایی قرون‌وسطی، اطاعت محض انسان از فرامین نهاد کلیسا وجود دارد، اما خبری از جزئی‌نگری مطلقی که به آن اشاره شد نیست. دستورات مسیحیت به مواردی خاص محدود می‌شد که نتایجی خاص هم داشت و اطاعت از پادشاه هم هیچ‌وقت چنین خاصیتی پیدا نکرد. برای جمع اطاعت‌پذیری مطلق با جزئی‌نگری افراطی، نیاز به حد واسطی بود که در رنسانس ظهور کرد و در قرن هجدهم به بلوغ رسید. با وساطت ریاضیات و علوم دقیقه، امکان جمع اطاعت و جزئی‌نگری برای انسان هم پدید آمد و نهادی مصنوع انسان، به‌جای خدا نشست. هابز با ارائه تصویری نیمه‌الوهی از دولت در کتاب لویاتان، اطاعت و جزئی‌نگری را توسط ریاضیات باهم جمع کرد. او از مردمی که تحت حاکمیت لویاتان زندگی می‌کنند، اطاعت محض را در همه امور جزئی طلب می‌کند، که دقیقاً بازتولید رابطه انسان-خدا در سفر لاویان است؛ و در عوض پاداش بنده ماندن را برای شهروندان از طرف این خدای جدید تضمین می‌کند.

💢 همان‌طور که کارل اشمیت اشاره می‌کند، متفکران قرون بعدی، به‌درستی لویاتآن‌هابز را با یهوه مقایسه کرده‌اند و خصائصی چون عالم مطلق، قادر مطلق و غیره را به آن نسبت داده‌اند. اما باید دقت کرد که لویاتآن‌هابز موجودی حائز شعور و اراده نیست، بلکه برعکس ماهیتی کاملاً عددبنیان دارد به‌طوری‌که به‌درستی «ماشین ماشین‌ها» خوانده شده است. به همین دلیل است که کارل گوستاو یونگ از عبارت «حکومت عدد» برای نامیدن دولت مدرن استفاده می‌کند. این تلقی از دولت است که همه دولت‌های قرون جدید را به حاکم مطلق زندگی انسان‌ها بدل کرده و دست آن‌ها را برای دخالت در هر امری که خودش صلاح می‌داند، باز می‌گذارد. در این رابطه، اهمیت دادن به عقل عملی انسان‌ها و تکریم آن‌ها برای اتخاذ تصمیماتی که خودشان درست می‌پندارند، هیچ جایگاهی ندارد و تنها اطاعت محض در هر امر جزئی زندگی مطلوب قلمداد می‌شود.

💢 با فهم چنین تحلیلی است که می‌توان دلیل استقبال دیدگاه‌های صرفاً فقهی از تشیع را با دولت مدرن فهمید و ارتباط بنیادین این دو تلقی را توضیح داد. درست است که فقها در دوره غیبت، امکان تحقق رابطه‌ای مانند آنچه در سفر لاویان آمده را نداشتند، اما بسیاری از آن‌ها همچون شریعت یهودی، به چنین الگویی در رابطه انسان-خدا و درنتیجه انسان با حاکمیت که از منظر ایشان متعلق به نهاد دین است، متمایل بودند. ایدئال بسیاری از نگاه‌های فقهی به تشیع این است که مردم در هر امر جزئی زندگی منتظر اوامر و نواهی رسیده از طرف فقها (که توانایی فهم اوامر و نواهی الهی را دارند) بنشینند و پس از فهم دستورات، لحظه‌ای هم اطاعت از آن‌ها را به تأخیر نیندازند. این نوع از رابطه حاکم و محکوم، دقیقاً همان رابطه شهروند دولت مدرن با دولت هابزی است. اما در گذشته فقها امکان برقراری چنین حکومتی را نداشتند، چون علم و قدرت یهوه را نداشتند؛ منتها با وساطت ریاضیات در حکومت مدرن امکان چنین چیزی فراهم شده است.

💢 به همین دلیل بخشی از فقهای امروز به این فکر می‌کنند که یک دولت فقهی مدرن تأسیس کنند تا مردم در همه امور جزئی که توسط هیئت حاکمه تعیین می‌شود، صرفاً از دستورات اطاعت بکنند. منتها فقها جایگاه محوری «ماشینی» بودن حکومت مدرن را در نظر نگرفته‌اند و خیال جمع آن دو دستگاه را باهم دارند. غافل از آنکه این ماشین ماشین‌ها، نیاز به دستگاه حقوقی صرفاً صوری و عرفی دارند و نه دستگاه فقهی ذاتاً هرمنوتیک و تفسیرپذیر. و نیز شهروندان این دولت هم باید به‌اندازه کافی ماشینی شده باشند تا امکان تحقق دولت مدرن در جامعه فراهم شود؛ و باوجود «مؤمنانی» که به دنبال اطاعت امر خدا هستند، امکان تحقق دولت جدید پیدا نمی‌شود.

—------------
کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
@humanities_development
خروج از سفر لاویان (قسمت سوم)

✍️نویسنده : محمد خانی

💢 اما قرآن برخوردی متفاوت با مخاطبان خویش دارد. اولاً که قرآن صرفاً با مؤمنین سروکار ندارد، ‌بلکه هدایت عموم انسان‌ها را بر عهده دارد. برای انسان‌ها فطرت و عقلی قائل است که امکان تنبه و بیداری را برای همه ایجاد می‌کند، برای همین ارتباط انسان-خدا را صرفاً بر مبنای تعبد محض تعریف نکرده است. قرآن مردم را به تعقل دعوت می‌کند و به ارزش‌های مشترکی قائل است که زیربنای تقوا بین مردم را به وجود می‌آورند. در قرآن هیچ جنبه‌ای از وجود انسان بر دیگر جنبه‌ها غلبه ندارد. به همین دلیل، اوامر و نواهی الهی هم در بستر مخاطبه آسمان با انسان صادر می‌شود.

💢 انسانِ مخاطب قرآن، توانایی درک حقایق را دارد و می‌تواند برای نیل به حقیقت اراده به خیر داشته باشد. به همین دلیل است که مخاطب قرآن در فضایی عقلانی- اخلاقی به آیات قرآن گوش فرا می‌دهد. حتی امرونهی‌های قرآن هم امر به انسانی عاقل و نهی موجودی مختار است که با امرونهی صرفاً تعبدی – حقوقی تورات بسیار متفاوت است. همان‌طور که قرآن بشر را به یک زندگی متعادل اخلاقی- حقوقی- فکری- ایمانی- اقتصادی- سیاسی و غیره دعوت می‌کند، خود هم متنی ذوابعاد دارد که همه وجوه اخلاقی- حقوقی- سیاسی- ادبی و غیره را یکجا و به نحوی نامتناقض، جمع کرده است.

💢 بر همین اساس رابطه مردم با حاکمیت مدعی پیروی از قرآن هم باید بستری اخلاقی- عقلانی داشته باشد و در چنبره اطاعت محض جزئی‌نگر از بالادست گرفتار نشود. انسان‌ها باید آزاد باشند تا خود به‌صورت خودجوش همانی بشوند که دین انتظار دارد و به فضائل روی بیاورند. بنابراین به رسمیت شناختن عقل عملی در مخاطب برای تصمیم‌گیری درست و تمییز دادن بین امور پاک و خبیث، جزء ویژگی‌های همیشگی قرآن است که هم‌زیستی انسان‌ها را در کنار هم، و زیر سایه اطاعت از فرمان الهی میسر است. یعنی درعین‌حال که قرآن به اطاعت از اولیای خدا قائل است و جامعه را از رفتن به سمت آنارشیسم بازمی‌دارد، هیچ‌گاه دین‌داری را به سمت تحقیر و تعطیلی عقل تک‌تک افراد نمی‌برد و رشد فکری مخاطب را فدای غایت ایمان مدارانه قرب به حضرت حق نمی‌کند. این‌که قرآن به چه نحوی این جمع را انجام می‌دهد و رابطه انسان و حکومت را در تعادل ستیز و ادغام نگه می‌دارد، نیاز به غور زیاد در متن وحی الهی دارد، ولی درهرصورت نباید در این مسئله خدشه کرد که قرآن در جمع بین این موارد اضطراب نظری ندارد و به نحوی حقیقی، تعادل بین غایات را در طرح خود جمع کرده است.

—------------
کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
@humanities_development

yon.ir/dqTko
#دوشنبه_های_ارائه_کارگروه_توسعه

📚ارائه کتاب «لویاتان» کارل اشمیت
🔺محمدقائم خانی/ پژوهشگر کارگروه توسعه
دوشنبه 30 مرداد، 12 تا 13
🏢 مکان دانشگاه شریف، دفتر اندیشکده مهاجر
🆔 @mohajer_ThinkTank
پروژه ناتمام ملی شدن صنعت نفت ایران
🗓به مناسبت کودتای 28 مرداد 1332
📝محمد حسین بنا / پژوهشگر کارگروه توسعه

🔸از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران در مجلسین شورای ملی و سنا در روزهای پایانی اسفند ماه سال 1329 و شروع ماجراهای نهضت ملی کردن نفت ایران که با کودتای آمریکایی-انگلیسی 28 مرداد 1332 و سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق به پایان رسید، شصت و چند سال می گذرد. هر چند پس از سقوط دولت مصدق و بازگشت شرکت های بزرگ نفتی در قالب قرارداد کنسرسیوم و به دست گرفتن کنترل صنعت نفت ایران عملاً قصه این منبع حیاتی طبیعی به قبل از ملی شدن برگشت، اما پس از تقریباً دو دهه و قدرت گرفتن شرکت ملی نفت ایران ظاهراً کنترل منابع نفتی در اختیار ایران قرار می گرفت و ایران به سمت ملی کردن واقعی نفت خود حرکت می کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 و خروج شرکت های خارجی عملاً کنترل منابع نفتی در اختیار ایران قرار گرفت و به نظر می رسید ایران حقیقتاً صنعت نفت خود را ملی کرده است.

🔸پس از گذشتن چندین دهه از مبارزات ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد ما با سوالات پرشماری نسبت به اتفاقات آن سال ها مواجه هستیم. اینکه چرا نفت مسئله اصلی کشور شد؟ ایده ملی شدن از کجا ریشه می گرفت؟ آیا ملی کردن صنعت نفت اقدامی در راستای منافع ملی واقعی ما بود؟ چرا دولت مصدق سقوط کرد؟ چرا رابطه دکتر مصدق و آیت الله کاشانی به سردی گرایید؟ و ... اما سوالی که کمتر به آن پرداخته شده است این است که آیا هدف نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران محقق شده است یا خیر؟ به این سوال کمتر توجه می کنیم زیرا پاسخ آن را بدیهی می انگاریم. در نگاهی اولیه به مسائل، هدف جنبش ایرانیان در این جریانات ملی شدن نفت ایران بود و ملی شدن به این معنا بود که کنترل اکتشاف و استخراج و فروش این منبع طبیعی در اختیار دولت ایران باشد. با این منظر و با توجه به اینکه پس از چند دهه و خصوصاً پس از پیروزی انقلاب اسلامی نفت ایران ملی شده است، می توان نتیجه گرفت که اهداف نهضت ملی شدن صنعت نفت محقق شده است.

🔸اما اگر دقیق تر به ماجرای جنبش ملی شدن نفت ایران نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که مسئله نفت هر چند در این حرکت تاریخی گسترده مردم در سیاست ایران محوریت داشت، ولی مقصود بالاصاله جنبش نبود. هدف اصیل نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران تثبیت حاکمیت ملی ایرانیان و احیای مشروطه ایران بود، نفت در این مبارزات تبدیل به نماد اصلی استقلال خواهی ملت ایران شده بود و مبارزه بر سر ملی بودن نفت مبارزه بر سر ملی بودن حاکمیت در ایران بود. از همین جهت بود که وقتی با محاصره انگلستان ما عملاً تحریم شده بودیم و نمی توانستیم نفت خود را بفروشیم، مسئله مهم دولت ملی دکتر مصدق تبدیل به بازسازی ساختار درونی کشور و اصلاحات نظام کشورداری شد به نحوی که بتوان در نظام ظالمانه سرمایه دارانه حاکم بر دنیا استقلال ملی کشور را حفظ کرد. مهم ترین برنامه برای اصلاح کشور در قالب شعار اقتصاد بدون نفت در آن سال ها بیان می شد. دولت ملی برای آن که حاکمیت کشور واقعاً ملی باشد به درستی به این نتیجه رسیده بود که باید در نظام اقتصادی کشور به نحوی اصلاحات صورت گیرد، که بتوان کشور را بدون نفت اداره کرد.

🔸اگر از این منظر به مسئله نگاه کنیم، آرمان نهضت ملی شدن نفت ایران محقق نشده است. اتفاقاً با توجه به سیاست های سال های پس از کودتا وابستگی اقتصاد ما به نفت بیشتر شد و با پیروزی انقلاب اسلامی هم این روند اصلاح نشد و میراث پهلوی دوم به صورت کامل به جمهوری اسلامی منتقل شد. در نتیجه می توان گفت پروژه ملی شدن نفت ایران و اهداف نهضت ملی ناتمام مانده است و با وابستگی همه شئون زندگی ما به اقتصاد و وابستگی کامل اقتصاد ما به نفت دم زدن از حاکمیت ملی در دنیای کنونی چندان حرف جدی ای نیست. پس می توان گفت برای محقق شدن آرمان های جنبش ملی که در راس آن ملی بودن حاکمیت قرار داشت، یا باید اقتصاد محور همه شئون زندگی ما نباشد و یا پول فروش نفت تنها محور اقتصاد ما نباشد.

🔻مطلب مشابه :
yon.ir/Nuf1z

#توسعه_و_علوم_انسانی
#اندیشکده_مهاجر
#ملی_شدن_نفت
#کودتای_28_مرداد

__
اندیشکده مهاجر :
🆔 @mohajer_ThinkTank
🌐 mohaajer.ir
حکومت ایدئولوژیک، بن بست قرن بیستم

✍️نویسنده: محمد حسین بادامچی

💢 از مجموع حوادث دو سده اخیر ایران و جهان اینطور برمی آید که موج سیاسی چپی که نوید آزادی، عدالت و رهایی بشر را از هرگونه سلطه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را می داد و با انقلابهای فرانسه، امریکا و روسیه قرن نوزدهم را در نوردید، در یک انحراف اساسی به تشکیل رژیم های راست گرای توتالیتری انجامید که با انسداد سیاسی، حکومت مطلقه و علو گرایی ایدئولوژیک خود کل خاک قرن بیستم را به توبره کشیدند و مدنیت نوپیدای تعالی خواه برآمده از رنسانس را به بربریت زندگی شبه حیوانی لیبرال-سرمایه دارانه و بردگی انسان مادون سیاسی ذیل حکومتهای انحصارگرا مبدل کردند. محافظه کاری امریکایی، فاشیسم آلمانی و کمونیسم شوروی هرسه اشکالی از مصادره آرمانهای چپ قرن نوزدهمی توسط راست قرن بیستمی هستند که جهنمی از ترکیب ظاهرا متضاد اما کاملا همگن «ایدئولوژی و نیهیلیسم مادی گرایانه» را برای نسلهای آینده به میراث گذاشتند.

💢 افسوس توأم با حیرت ماجرا اما در اینجاست که این اتفاق نه یکبار بلکه دوبار در گذار از قرن نوزدهم به بیستم در ایران تکرار شده است و هربار مدت کوتاهی پس از پیروزی ائتلاف اسلام و تجدد چپ و پیروزی انقلاب، یک رژیم اقتدارگرای دست راستی یکبار به اسم تجدد و بر پایه ناسیونالیسم و دیگر بار به اسم اسلام و با تکیه بر اسلامیسم بر سرکار آمده و به چپ زدایی گسترده ی سیاست و جامعه اقدام کرده است. به عبارت دیگر بر خلاف آنچه در نگاه اول به نظر می رسد که ایران قرن بیستم مسیری جدا از شرق و غرب را در پیش گرفته، تحلیل دقیقتر اوضاع نشان می دهد که ایران نیز دقیقا در همان مسیر انحطاط سیاسی قرن نوزدهم به بیستم قدم برداشته است.

💢 اینک پس از آشکار شدن بن بست حکومت ایدئولوژیک قرن بیستمی از هر دو نوع شرعی و عرفی آن در ایران و هر سه نوع مارکسیستی، ملی گرایانه و محافظه کارانه آن در جهان، وقت آن رسیده که با نیم نگاهی به تجربه جهانی باردیگر در تجربه دو انقلاب ناموفق تاریخ اخیر ایران نظاره کنیم و پیش از آنکه فرصت تاریخی بیش از این فوت شود راهی برای برون رفت از چرخه دائمی تبدیل نهضتهای چپ به نهادهای راست، در عین حفظ دستاوردهای نهضتهای رهایی بخش دویست ساله اخیر ایران بیابیم.

—------------
کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
@humanities_development
رستگاری بلعم و شبکه پیچیده دال و مدلول معرفتی-انسانی (قسمت اول)

✍️نویسنده: محمد خانی

💢 می ‌خواهیم از شخصیتی بسیار مهم در تاریخ بنی اسرائیل صحبت کنیم. از بلعم باعور و ماجرای او در برابر حضرت موسی (ع). منتها برای فهم عمق نظر قرآن راجع به آن شخص، نیازمند مقدمه ‌ای کوتاهیم که بتواند برخی از عبارات مورد نیاز ما را از ابهام دربیاورد.

♦️ مقدمه ای در باب رستگاری

💢 در مسأله تقرب به حضرت حق و تفسیر رستگاری بر اساس آن، اختلافات زیادی بین نگاه ‌های فلسفی و فقهی وجود دارد و هر کدام از این‌ ها هم با قرائت ‌های زیاد خود، به تنوع فهم این مسأله کمک می‌ کنند. ورود کلام به عنوان علمی ما بین این دو نگاه هم بر پیچیدگی مسأله می ‌افزاید و گوناگونی حالات را زیاد می ‌کند. با این همه ویژگی ‌های یکسانی را می ‌توان نام برد که بین همه (یا اکثر قریب به اتفاق) این نگاه‌ ها یکسان است. در این متن با یکی از مهمترین این خصائص کار داریم که همان، ارتباط مستقیم دال و مدلول معرفتی-سیاسی در این رویکردهاست. این گفتمان ‌ها در این مسأله با هم تضادی ندارند که هر دالی (چه در عرصه معرفتی و چه در بنیاد عملی و حقوقی حرکت انسان) به مدلولی خاص منجر می ‌شود و حرکت درونی کمالی مومنین به سمت ذات باری تعالی، درون زنجیره دال و مدلول ‌های در هم تنیده انجام می‌شود.
در برابر چنین دیدگاهی، عرفا قرار دارند که به جای تأکید بر ماهیت و ارتباط یکتای دال و مدلول، از منظری وجودی به رستگاری نزدیک می شوند و به همین دلیل از تکثر مدلول ‌های مرتبط با یک دال سخن می ‌گویند. عرفا با فهم تکثر در مقام اسم و صفات حضرت باری (پس از مقام ذات)، خواب سلسله دال و مدلول منتهی به رستگاری را بر می ‌آشوبند و در برابر فلاسفه و فقها و متکلمین، از راه‌های رستگاری (در برابر تک‌راه) سخن به میان می ‌آورند. در این نگاه، مسأله تقرب با فرمول ‌های آبجکتیو حل ناشدنی است و مسأله در بنیادهای وجودی انسان پی گرفته می ‌شود. آنها مسأله رستگاری را در شبکه دال و مدلول‌ های ایستا و منجمد مختلف نمی ‌جویند و قضاوتی این چنین را تحویل انسان به ماهیاتی می دانند که سعی در تعین نحوه بودن انسان دارند. این اختلاف بزرگ باعث شده تا در طول تاریخ کشمکش‌ های بزرگی بین عرفا با فقها و فلاسفه ایجاد شود و نزاعی عظیم میان مدعیان قرائت درست از دین به وجود آید. اما اکثر عرفا هم به خاطر توقف در ساحت اسماء الهی، نتوانستند از سیطره رویکردهای کلی ‌نگر بیرون بیایند و تنها اراده حضرت باری را به رسمیت شناختند. در جهان ایشان، باز هم انسان درون شبکه‌ ای از دال و مدلول‌ های ذیل اراده خدا اسیر شد، هرچند که این بار خود شبکه اصالتی نداشت و صرف اراده حضرت حق مبین سرنوشت انسان گردید. در برابر این نگاه مسلط، عرفایی هم بودند که توانستند کمی به شقاوت و سعادت در نسبت با امر جزئی نزدیک شوند و راهی انسان‌ گرایانه در مسأله رستگاری بجویند. در این نگاه، نه تنها دال و مدلول ‌ها اهمیت خود را از دست نمی‌ دهند، بلکه تا سر حد شقاوت و سعادت اخروی مهم می ‌شوند. البته نه از آن جهت که شبکه دال و مدلول را می سازند،‌ بلکه از جهت بستر سازی آن برای اراده انسان. اینان که به اراده و کنش موقعیت ‌مند روی آورده بودند، بستگی رستگاری کلی به تصمیم جزئی را درک کردند و با اهمیت دادن به عمل انسانی برای رستگاری، دال و مدلول ‌های جهان انسانی را به رسمیت شناختند و در کنار اراده خدا، اراده انسان را برجسته کردند. هرچند این معیت، نه از جنس حلول و تخلی بلکه از سنخی دیگر است. این جا در کنار «مدلول ها» (ی معرفتی و اخلاقی و سیاسی و غیره)، از «اراده‌ها» سخن به میان می ‌آید و به جای جستجوی رستگاری در زمینه‌ای مطلق و منطقی، به زمینه ‌ای روایی که تحمل نسبی بودن تعامل اراده‌ ها را در بستر دال و مدلول ‌‎ها داشته باشد، منتقل می ‌شود. در این نگاه می ‌توان به صراحت از برگشت ‌پذیر بودن مسیر انسان سالک و از دست رفتن موهبت ‌های پیشین عالم بالا سخن گفت و شقاوت و سعادت را حتی در دنیای غیرمادی، قرین هم دانست. در این نگاه است که می‌ توان از شقاوت کامل پس از درجات بالای سعادت سخن گفت و به روایت «امر مطلق» و «امر کلی» درون موقعیت اعمال یک اراده بر امری جزئی پرداخت.

—------------
کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
@humanities_development
رستگاری بلعم و شبکه پیچیده دال و مدلول معرفتی-انسانی (قسمت دوم)

✍️نویسنده: محمد خانی

♦️مقایسه روایت بلعم در عهد عتیق و قرآن

💢 به سراغ سفر اعداد عهد عتیق می‌رویم و داستان بلعم را پی می‌گیریم. ماجرا از حمله بنی اسرائیل به رهبری حضرت موسی و به امر حضرت حق، به سرزمین ‌هایی که در روایات اسلامی همه جزو شام محسوب می‌ شوند، آغاز می ‌شود. یهوه به بنی اسرائیل وعده داده بود که کنعان را محل استقرار ایشان بگرداند. از این رو اجازه حمله به شهرهای مختلف شام را به بنی اسرائیل برای گرفتن کل آن سرزمین می‌ دهد. آنها در مجموعه حملات خویش، به «موآب» می‌ رسند که بخشی از سرزمین وعده داده شده است. پادشاه موآب که از سیطره سپاه موسی بیمناک است، فرستادگانی را نزد بلعم می ‌فرستد تا برای نابودی بنی اسرائیل دعا کنند. بلعم مرد خدا و اهل تهجد و نیایش است و چنان مقام رفیعی یافته که مستحاب‌الدعوه گشته و همه خواسته ‌هایش در دم مورد اجابت خدای تعالی قرار می ‌گیرد. ارتباط او با پادشاه جالب است و جالب تر از آن، ارتباط او با خداست. در عهد عتیق پس از نقل درخواست فرستاده پادشاه، جواب بلعم در آيه 22 می‌خوانیم که بسیار درخور بذل توجه است: «او به ایشان گفت: «این شب را در اینجا بمانید، تا چنانکه خداوند به من گوید، به شما باز گویم.» و سروران موآب نزد بلعم ماندند.» در این عبارات، بلعم کاملا در جایگاه یک نبی ظاهر می‌ شود که منتظر نظر خدا می ‌ماند. او خود تصمیم نمی‌ گیرد، بلکه از خدا می ‌پرسد که چه باید بکند. «خدا به بلعم گفت: «با ایشان مرو و قوم را لعنت مکن زیرا مبارک هستند.» بلعم در جواب نوکران بالاق گفت: «اگر بالاق خانه خود را پر از نقره و طلا به من بخشد، نمی‌ توانم از فرمان یهوه خدای خود تجاوز نموده، کم یا زیاد عمل آورم. پس الآن شما نیز امشب در اینجا بمانید تا بدانم که خداوند دیگر به من چه خواهد گفت.» و خدا در شب نزد بلعم آمده، وی را گفت: «اگر این مردمان برای طلبیدن تو بیایند برخاسته، همراه ایشان برو، اما کلامی را که من به تو گویم به همان عمل نما.» از این روایت کاملا واضح است که نقشه ارتباط بلعم با حضرت موسی (ع) را یهوه خود کشیده است. در ادامه داستان، فرشته ‌ای بر سر راه الاغ بلعم قرار می ‌گیرد و موجب تنش بین او و حیوان می‌ شود. الاغ از رفتن سر باز می ‌زند و بلعم که فرشته را نمی ‌بیند، از در تخاصم با حیوان در می ‌آید. در نهایت بلعم به بالای تپه می‌ رسد و در هر سه بار که خدا از او می‌ خواهد که بنی اسرائیل را برکت دهد، او فرمان می ‌برد، و در برابر چشم مردم و پادشاه چنین می‌ کند. پادشاه که انتظار نفرین داشته، با برکت او مواجه می ‌شود و نقشه خویش نقش بر آب می ‌بیند. این دو با هم درگیری لفظی پیدا می‌ کنند و در آخر کار بدون حصول نتیجه ‌ای از هم جدا می ‌شوند. سپاه بنی اسرائیل حمله می ‌کند و موآب به دست ایشان فتح می ‌شود.

💢 تحلیل روایت کتاب مقدس ما را به محوریت یهوه در نحوه پیش رفتن ماجراهای بلعم می رساند. در این داستان، همه چیز به خدا برمی‌ گردد و ارده الهی بر همه سیطره دارد. بلعم و بنی ‌اسرائیل به رهبری حضرت موسی (ع) سعادت‌ مندند چون طبق خواسته الهی عمل می‌ کنند، ولی موآبیان و پادشاه‌ شان نابود می ‌شوند چون در برابر اراده خدا قرار می‌ گیرند. همه چیز به اراده خدا تعلق دارد و رستگاری در پناه خواست او معنی می ‌یابد. با این تحلیل می‌ توان روایت کتاب مقدس را فهمید و مشکلی هم پیدا نکرد. مگر تمرکز بر مسأله عقلانیت و اخلاق و زیر سوال بردن بنیاد اخلاقی وعده یهوه و حمله بنی ‌اسرائیل. مانند بسیاری از بخش‌ های عهد عتیق، اخلاق و منطق در این داستان هم محلی از اعراب ندارد. همین بی ‌اهمیتی اخلاق و معرفت باعث می‌شود هیچ شبکه‌ای از دال و مدلول‌ها در این روایت به وجود نیاید و در نتیجه، مفسر کتاب مقدس اصلا با چالش ‌های پیش گفته رودررو نباشد. چالش سختی که عرفا برای تجمیع بین اراده خدا و شبکه انسانی دال و مدلول با آن مواجه شدند، در روایت عهد عتیق جایی ندارد و مفسر با آن روبه‌رو نمی‌ گردد.

—------------
کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
@humanities_development
رستگاری بلعم و شبکه پیچیده دال و مدلول معرفتی-انسانی (قسمت سوم)

✍️نویسنده: محمد خانی

💢 حال می ‌خواهیم به سراغ روایت قرآن برویم. اما قبل از پرداختن به روایت قرآن، باید ماجرای الاغ او را مورد توجه قرار دهیم. به نظر می ‌رسد که این چالش در روایت عهد عتیق، بدون دلیل رها شده و در نتیجه نهایی داستان بی‌اثر می ‌ماند. اما ظاهرا واقعیت پیچیده ‌تر از این حرف‌ها ست و باید این چالش را بیشتر جدی گرفت. در روایات ما نزاع بلعم با الاغ را مرحله مهمی از هدایت خدا برای منصرف کردن وی می ‌دانند. الاغ تحت امر خدا بوده و تن به لعن ولی خدا نداده. ولی بلعم متنبه نشده و الاغ را مجروح ساخته است. به بالای تپه رسیده و از خدایی که او را مستجاب ‌الدعوه قرار داده خواسته است که موسی و لشکریانش را از بین ببرد.

🌐 واتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ ﴿۱۷۵﴾
و خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم براى آنان بخوان كه از آن عارى گشت آنگاه شيطان او را دنبال كرد و از گمراهان شد.

🌐 ولَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ﴿۱۷۶﴾
و اگر مى‏ خواستيم قدر او را به وسيله آن [آيات] بالا می ‌برديم اما او به زمين [=دنيا] گراييد و از هواى نفس خود پيروى كرد از اين رو داستانش چون داستان سگ است [كه] اگر بر آن حمله ‏ور شوى زبان از كام برآورد و اگر آن را رها كنى [باز هم] زبان از كام برآورد اين مثل آن گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند پس اين داستان را [براى آنان] حكايت كن شايد كه آنان بيانديشند.

🌐 ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ كَانُوا يَظْلِمُونَ ﴿۱۷۷﴾
چه زشت است داستان گروهى كه آيات ما را تكذيب و به خود ستم مى‏نمودند.

💢 مرکز ثقل روایت قرآن، بر تقابل اراده خدا و اراده بلعم قرار دارد. بلعم در دو راه منتهی به شقاوت و سعادت قرار دارد و همه امور دیگر غیراصیل است. حتی نقش شیطان هم در این ماجرا فرعی تلقی شده است. این تأکید چنان زیاد است که قرآن از روایت جزئیات مربوط به شبکه دال و مدلولی معرفتی-سیاسی (بر خلاف اکثر داستان های دیگر حضرت موسی) منصرف گشته و بر اراده ها تأکید کرده است. حتی می‌ توان گفت که در این روایت، خود حضرت موسی (ع) هم جایگاه ویژه ‌ای ندارد الا اینکه رهبر جبهه حق است و بستر آزمون بلعم. آیه 176 در عین آنکه محوریت نهایی را به اراده حضرت حق نسبت می ‌دهد، اما رستگاری را مشروط به تصمیم خود بلعم می‌داند که به جانب آیات بگراید، یا راه هوای نفس را پی بگیرد. چقدر عجیب است این عبارت خدا برای اعتماد بلعم به مقام الهی مستحاب الدعوتی خویش؛ «وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ» ظاهرا از نظر قرآن، معیار و میزان قدسی یا سکولار بودن یک عمل، موضوع آن نیست چراکه در این جا دعا مصداق امر سکولار معرفی شده است؛ بلکه نسبت کار با اراده الهی است که قدسی بودن یا نبودن آن را تعیین می‌کند. ماجرای بلعم و دیگر ماجراهای مشابه نشان می‌دهد که باید مسأله رستگاری را در قرآن، با رویکردی متفاوت با آنچه در حوزه‌های گوناگون مورد بررسی قرار می‌گیرد واکاوی کرد و به نظریه‌ای تازه نه منتزع از شبکه ‌ای منطقی که برآمده از روایت‌هایی قدسی رسید.

—------------
کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
@humanities_development
تضاد نقش در نهاد ولایت فقیه
📝به بهانه ماجرای اخیر دیدار طلاب تهران با رهبری

✍️نویسنده: محمد حسین بادامچی


💢 دکتر فرامرز رفیع پور بخش کوتاهی از کتاب مهم و مفصل خود «دریغ است ایران که ویران شود» -که هشدارنامه ای تحلیلی درباره فروپاشی اجتماعی ایران خطاب به مسئولین کشور است- را به آسیب شناسی مدل ولایت فقیه اختصاص داده است (صفحات ۶۶۶ تا ۶۷۳) که حواشی دیدار اخیر طلاب تهران با رهبری می تواند بهانه و نشانه خوبی در لزوم جدی گرفتن این هشدارها محسوب شود.


💢 رفیع پور در این چند صفحه معتقد است که نهاد ولایت فقیه دچار دو تضاد نقش اساسی در درون خود است که کارکرد و
تداوم آنرا دچار اشکال می کند:

👈اولی تضاد میان «فقه و سیاست» یا به تعبیر دیگر «پیشوایی مذهبی و رهبری سیاسی» است

👈و دوم تضاد میان «مردم و حکومت» یا به تعبیر دیگر «نمایندگی جامعه رسمی و جامعه غیررسمی» است. *


1️⃣رفیع پور در توضیح تضاد اول با بیان اینکه «روحانیون مدافع حکومت اسلامی... عموماً در همان نظام مذهبی آموزش دیده اند که در آن حکومت و مسائل علمی مورد نیاز امروز جهان جایگاهی –اقلاً متناسب- ندارد» معتقد است که رویارویی حوزویان با مسائل سیاسی مستحدثه، مستلزم خروج از قالبهایی است که در آن رشد کرده اند و این مسأله آنان و مشخصاً ولی فقیه را در یک موقعیت دوگانه قرار می دهد: «گاه نقش یک رهبر حکومت و کشور، یعنی نقشی تعیین کننده و فرمان دهنده که اکثریت مردم از رهبر خود انتظار دارند؛ و گاه نقش یک پیشوای مذهبی توصیه کننده، بدون مسئولیت حکومتی [را ایفا می کنند]» (ص ۶۶۶) به عبارت دیگر از آنجا که دستگاه فقهی موجود در بستری خارج از مسائل حکومتی رشد و نمو یافته است، در هنگام تسلّط فقیه بر حکومت نیز ناخودآگاه به سمت جایگاه مذهبی سنّتی خود یعنی توصیه و نصیحتِ فارغ از مسئولیت در می غلطد و حال آنکه این عقب نشینی در موقعیت نشستن بر کرسی حکمرانی ممکن نیست و وضعیت پارادوکسیکالی را برای ولی فقیه پدید می آورد.


2️⃣در ادامه دکتر رفیع پور تضاد نقش دوم در درون نهاد ولایت فقیه را چنین تبیین می کند: «از آنجا که ولی فقیه در کنار نقش رهبریِ بخش غیررسمی [مردم] که نقش اصلی و اولیه بوده است، نقش رهبری بخش رسمی را نیز به عهده می گیرد و این دو بخش با هم ناسازگارند، رهبر در ایفای نقش وحدت‌بخش خود با مشکلاتی روبرو خواهد شد؛ مخصوصاً وقتی رهبر احساس وظیفه می کند که باید از حکومت یعنی از بخش رسمی که مورد انتقاد است دفاع نماید.... [در مقابل انتقادات، مطالبات و نارضایتیهای مردم از حکومت] اگر رهبر در پی برآوردن انتظارات مردم باشند، عملاً نهاد و نقش رهبری به سوی یک نهاد و نقش غیررسمی در جامعه غیررسمی سوق داده می شود و اگر رهبر به انتظارات مردم پاسخ مثبت ندهد و حتی به نام رهبری از کارکرد مثبت حکومت تعریف و تمجید شود، این عموماً تأثیر معکوس دارد و از مشروعیت رهبری و ولایت فقیه می کاهد. در نتیجه مردم ... به تدریج از روحانیون مدافع دولت کنده می شوند، آنها را «آخوندهای درباری» می خوانند و به روحانیون مخالف نظام می پیوندند. (به قول) حافظ «واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش»!» (صص ۶۷۰- ۶۷۲)


💢 البته رفیع پور هیچیک از این دو تضاد را ذاتی نمی داند، بلکه او به عنوان یک جامعه شناس و نه یک فیلسوف ریشه های تضاد را در ناکارآمدی کنونی فقه و حوزه در مورد اول و ساختار استعماری دولتِ به میراث رسیده از رژیم سابق در مورد دوم، جستجو می کند. با اینحال به اعتقاد نگارنده هردو مسأله بخشی از مسأله بزرگتر تبدیل و تبدّل نهضت اسلامی قبل از انقلاب به نظام اسلامی بعد از انقلاب است که لاجرم تضادهای بنیادینی را به لحاظ فلسفه سیاسی در خود دارد. به هر تقدیر چه از منظر جامعه شناختی و چه از منظر فلسفه سیاسی، این دو تضاد نقش در درون نهاد ولایت فقیه وجود دارد و حوادثی همچون حواشی اخیر دیدار طلاب تهران با رهبری را باید نه به عنوان اتفاق بلکه به مثابه نشانه هایی از عمق یافتن این بحران تلقی کرد.


(* برای توضیح بیشتر مفهوم جامعه رسمی و غیررسمی در نگاه دكتر رفيع پور می توانید به یادداشت محمد علی عبدالوهاب در لینک زیر مراجعه کنید: http://yon.ir/GxHhu)

—------------
کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
@humanities_development
📚ارائه کتاب «لویاتان» کارل اشمیت، جلسه دوم
🔺محمدقائم خانی/ پژوهشگر کارگروه توسعه
سه شنبه 21 شهریور، 11 تا 13
🏢 مکان دانشگاه شریف، دفتر اندیشکده مهاجر

🆔 @mohajer_ThinkTank
🌐 mohaajer.ir
دوره‌ی «ذهن و بازار»؛
چیستی پدیده بازار؛ تاثیر و تاثرات آن بر و از ساحات فرهنگی اجتماعی جامعه؛ و جایگاه آن در تاریخ تفکر.

سه‌شنبه‌ها٬ ساعت ۱۳:۳۰
دانشگاه شریف، اندیشکده مهاجر.
@Humanities_Development