Forwarded from اندیشکده راهبردی مهاجر
✅پروژه ناتمام ملی شدن صنعت نفت ایران
🗓به مناسبت کودتای 28 مرداد 1332
📝محمد حسین بنا / پژوهشگر کارگروه توسعه
🔸از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران در مجلسین شورای ملی و سنا در روزهای پایانی اسفند ماه سال 1329 و شروع ماجراهای نهضت ملی کردن نفت ایران که با کودتای آمریکایی-انگلیسی 28 مرداد 1332 و سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق به پایان رسید، شصت و چند سال می گذرد. هر چند پس از سقوط دولت مصدق و بازگشت شرکت های بزرگ نفتی در قالب قرارداد کنسرسیوم و به دست گرفتن کنترل صنعت نفت ایران عملاً قصه این منبع حیاتی طبیعی به قبل از ملی شدن برگشت، اما پس از تقریباً دو دهه و قدرت گرفتن شرکت ملی نفت ایران ظاهراً کنترل منابع نفتی در اختیار ایران قرار می گرفت و ایران به سمت ملی کردن واقعی نفت خود حرکت می کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 و خروج شرکت های خارجی عملاً کنترل منابع نفتی در اختیار ایران قرار گرفت و به نظر می رسید ایران حقیقتاً صنعت نفت خود را ملی کرده است.
🔸پس از گذشتن چندین دهه از مبارزات ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد ما با سوالات پرشماری نسبت به اتفاقات آن سال ها مواجه هستیم. اینکه چرا نفت مسئله اصلی کشور شد؟ ایده ملی شدن از کجا ریشه می گرفت؟ آیا ملی کردن صنعت نفت اقدامی در راستای منافع ملی واقعی ما بود؟ چرا دولت مصدق سقوط کرد؟ چرا رابطه دکتر مصدق و آیت الله کاشانی به سردی گرایید؟ و ... اما سوالی که کمتر به آن پرداخته شده است این است که آیا هدف نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران محقق شده است یا خیر؟ به این سوال کمتر توجه می کنیم زیرا پاسخ آن را بدیهی می انگاریم. در نگاهی اولیه به مسائل، هدف جنبش ایرانیان در این جریانات ملی شدن نفت ایران بود و ملی شدن به این معنا بود که کنترل اکتشاف و استخراج و فروش این منبع طبیعی در اختیار دولت ایران باشد. با این منظر و با توجه به اینکه پس از چند دهه و خصوصاً پس از پیروزی انقلاب اسلامی نفت ایران ملی شده است، می توان نتیجه گرفت که اهداف نهضت ملی شدن صنعت نفت محقق شده است.
🔸اما اگر دقیق تر به ماجرای جنبش ملی شدن نفت ایران نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که مسئله نفت هر چند در این حرکت تاریخی گسترده مردم در سیاست ایران محوریت داشت، ولی مقصود بالاصاله جنبش نبود. هدف اصیل نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران تثبیت حاکمیت ملی ایرانیان و احیای مشروطه ایران بود، نفت در این مبارزات تبدیل به نماد اصلی استقلال خواهی ملت ایران شده بود و مبارزه بر سر ملی بودن نفت مبارزه بر سر ملی بودن حاکمیت در ایران بود. از همین جهت بود که وقتی با محاصره انگلستان ما عملاً تحریم شده بودیم و نمی توانستیم نفت خود را بفروشیم، مسئله مهم دولت ملی دکتر مصدق تبدیل به بازسازی ساختار درونی کشور و اصلاحات نظام کشورداری شد به نحوی که بتوان در نظام ظالمانه سرمایه دارانه حاکم بر دنیا استقلال ملی کشور را حفظ کرد. مهم ترین برنامه برای اصلاح کشور در قالب شعار اقتصاد بدون نفت در آن سال ها بیان می شد. دولت ملی برای آن که حاکمیت کشور واقعاً ملی باشد به درستی به این نتیجه رسیده بود که باید در نظام اقتصادی کشور به نحوی اصلاحات صورت گیرد، که بتوان کشور را بدون نفت اداره کرد.
🔸اگر از این منظر به مسئله نگاه کنیم، آرمان نهضت ملی شدن نفت ایران محقق نشده است. اتفاقاً با توجه به سیاست های سال های پس از کودتا وابستگی اقتصاد ما به نفت بیشتر شد و با پیروزی انقلاب اسلامی هم این روند اصلاح نشد و میراث پهلوی دوم به صورت کامل به جمهوری اسلامی منتقل شد. در نتیجه می توان گفت پروژه ملی شدن نفت ایران و اهداف نهضت ملی ناتمام مانده است و با وابستگی همه شئون زندگی ما به اقتصاد و وابستگی کامل اقتصاد ما به نفت دم زدن از حاکمیت ملی در دنیای کنونی چندان حرف جدی ای نیست. پس می توان گفت برای محقق شدن آرمان های جنبش ملی که در راس آن ملی بودن حاکمیت قرار داشت، یا باید اقتصاد محور همه شئون زندگی ما نباشد و یا پول فروش نفت تنها محور اقتصاد ما نباشد.
🔻مطلب مشابه :
yon.ir/Nuf1z
#توسعه_و_علوم_انسانی
#اندیشکده_مهاجر
#ملی_شدن_نفت
#کودتای_28_مرداد
__
✨ اندیشکده مهاجر :
🆔 @mohajer_ThinkTank
🌐 mohaajer.ir
🗓به مناسبت کودتای 28 مرداد 1332
📝محمد حسین بنا / پژوهشگر کارگروه توسعه
🔸از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران در مجلسین شورای ملی و سنا در روزهای پایانی اسفند ماه سال 1329 و شروع ماجراهای نهضت ملی کردن نفت ایران که با کودتای آمریکایی-انگلیسی 28 مرداد 1332 و سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق به پایان رسید، شصت و چند سال می گذرد. هر چند پس از سقوط دولت مصدق و بازگشت شرکت های بزرگ نفتی در قالب قرارداد کنسرسیوم و به دست گرفتن کنترل صنعت نفت ایران عملاً قصه این منبع حیاتی طبیعی به قبل از ملی شدن برگشت، اما پس از تقریباً دو دهه و قدرت گرفتن شرکت ملی نفت ایران ظاهراً کنترل منابع نفتی در اختیار ایران قرار می گرفت و ایران به سمت ملی کردن واقعی نفت خود حرکت می کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 و خروج شرکت های خارجی عملاً کنترل منابع نفتی در اختیار ایران قرار گرفت و به نظر می رسید ایران حقیقتاً صنعت نفت خود را ملی کرده است.
🔸پس از گذشتن چندین دهه از مبارزات ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد ما با سوالات پرشماری نسبت به اتفاقات آن سال ها مواجه هستیم. اینکه چرا نفت مسئله اصلی کشور شد؟ ایده ملی شدن از کجا ریشه می گرفت؟ آیا ملی کردن صنعت نفت اقدامی در راستای منافع ملی واقعی ما بود؟ چرا دولت مصدق سقوط کرد؟ چرا رابطه دکتر مصدق و آیت الله کاشانی به سردی گرایید؟ و ... اما سوالی که کمتر به آن پرداخته شده است این است که آیا هدف نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران محقق شده است یا خیر؟ به این سوال کمتر توجه می کنیم زیرا پاسخ آن را بدیهی می انگاریم. در نگاهی اولیه به مسائل، هدف جنبش ایرانیان در این جریانات ملی شدن نفت ایران بود و ملی شدن به این معنا بود که کنترل اکتشاف و استخراج و فروش این منبع طبیعی در اختیار دولت ایران باشد. با این منظر و با توجه به اینکه پس از چند دهه و خصوصاً پس از پیروزی انقلاب اسلامی نفت ایران ملی شده است، می توان نتیجه گرفت که اهداف نهضت ملی شدن صنعت نفت محقق شده است.
🔸اما اگر دقیق تر به ماجرای جنبش ملی شدن نفت ایران نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که مسئله نفت هر چند در این حرکت تاریخی گسترده مردم در سیاست ایران محوریت داشت، ولی مقصود بالاصاله جنبش نبود. هدف اصیل نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران تثبیت حاکمیت ملی ایرانیان و احیای مشروطه ایران بود، نفت در این مبارزات تبدیل به نماد اصلی استقلال خواهی ملت ایران شده بود و مبارزه بر سر ملی بودن نفت مبارزه بر سر ملی بودن حاکمیت در ایران بود. از همین جهت بود که وقتی با محاصره انگلستان ما عملاً تحریم شده بودیم و نمی توانستیم نفت خود را بفروشیم، مسئله مهم دولت ملی دکتر مصدق تبدیل به بازسازی ساختار درونی کشور و اصلاحات نظام کشورداری شد به نحوی که بتوان در نظام ظالمانه سرمایه دارانه حاکم بر دنیا استقلال ملی کشور را حفظ کرد. مهم ترین برنامه برای اصلاح کشور در قالب شعار اقتصاد بدون نفت در آن سال ها بیان می شد. دولت ملی برای آن که حاکمیت کشور واقعاً ملی باشد به درستی به این نتیجه رسیده بود که باید در نظام اقتصادی کشور به نحوی اصلاحات صورت گیرد، که بتوان کشور را بدون نفت اداره کرد.
🔸اگر از این منظر به مسئله نگاه کنیم، آرمان نهضت ملی شدن نفت ایران محقق نشده است. اتفاقاً با توجه به سیاست های سال های پس از کودتا وابستگی اقتصاد ما به نفت بیشتر شد و با پیروزی انقلاب اسلامی هم این روند اصلاح نشد و میراث پهلوی دوم به صورت کامل به جمهوری اسلامی منتقل شد. در نتیجه می توان گفت پروژه ملی شدن نفت ایران و اهداف نهضت ملی ناتمام مانده است و با وابستگی همه شئون زندگی ما به اقتصاد و وابستگی کامل اقتصاد ما به نفت دم زدن از حاکمیت ملی در دنیای کنونی چندان حرف جدی ای نیست. پس می توان گفت برای محقق شدن آرمان های جنبش ملی که در راس آن ملی بودن حاکمیت قرار داشت، یا باید اقتصاد محور همه شئون زندگی ما نباشد و یا پول فروش نفت تنها محور اقتصاد ما نباشد.
🔻مطلب مشابه :
yon.ir/Nuf1z
#توسعه_و_علوم_انسانی
#اندیشکده_مهاجر
#ملی_شدن_نفت
#کودتای_28_مرداد
__
✨ اندیشکده مهاجر :
🆔 @mohajer_ThinkTank
🌐 mohaajer.ir
✅ حکومت ایدئولوژیک، بن بست قرن بیستم
✍️نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 از مجموع حوادث دو سده اخیر ایران و جهان اینطور برمی آید که موج سیاسی چپی که نوید آزادی، عدالت و رهایی بشر را از هرگونه سلطه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را می داد و با انقلابهای فرانسه، امریکا و روسیه قرن نوزدهم را در نوردید، در یک انحراف اساسی به تشکیل رژیم های راست گرای توتالیتری انجامید که با انسداد سیاسی، حکومت مطلقه و علو گرایی ایدئولوژیک خود کل خاک قرن بیستم را به توبره کشیدند و مدنیت نوپیدای تعالی خواه برآمده از رنسانس را به بربریت زندگی شبه حیوانی لیبرال-سرمایه دارانه و بردگی انسان مادون سیاسی ذیل حکومتهای انحصارگرا مبدل کردند. محافظه کاری امریکایی، فاشیسم آلمانی و کمونیسم شوروی هرسه اشکالی از مصادره آرمانهای چپ قرن نوزدهمی توسط راست قرن بیستمی هستند که جهنمی از ترکیب ظاهرا متضاد اما کاملا همگن «ایدئولوژی و نیهیلیسم مادی گرایانه» را برای نسلهای آینده به میراث گذاشتند.
💢 افسوس توأم با حیرت ماجرا اما در اینجاست که این اتفاق نه یکبار بلکه دوبار در گذار از قرن نوزدهم به بیستم در ایران تکرار شده است و هربار مدت کوتاهی پس از پیروزی ائتلاف اسلام و تجدد چپ و پیروزی انقلاب، یک رژیم اقتدارگرای دست راستی یکبار به اسم تجدد و بر پایه ناسیونالیسم و دیگر بار به اسم اسلام و با تکیه بر اسلامیسم بر سرکار آمده و به چپ زدایی گسترده ی سیاست و جامعه اقدام کرده است. به عبارت دیگر بر خلاف آنچه در نگاه اول به نظر می رسد که ایران قرن بیستم مسیری جدا از شرق و غرب را در پیش گرفته، تحلیل دقیقتر اوضاع نشان می دهد که ایران نیز دقیقا در همان مسیر انحطاط سیاسی قرن نوزدهم به بیستم قدم برداشته است.
💢 اینک پس از آشکار شدن بن بست حکومت ایدئولوژیک قرن بیستمی از هر دو نوع شرعی و عرفی آن در ایران و هر سه نوع مارکسیستی، ملی گرایانه و محافظه کارانه آن در جهان، وقت آن رسیده که با نیم نگاهی به تجربه جهانی باردیگر در تجربه دو انقلاب ناموفق تاریخ اخیر ایران نظاره کنیم و پیش از آنکه فرصت تاریخی بیش از این فوت شود راهی برای برون رفت از چرخه دائمی تبدیل نهضتهای چپ به نهادهای راست، در عین حفظ دستاوردهای نهضتهای رهایی بخش دویست ساله اخیر ایران بیابیم.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✍️نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 از مجموع حوادث دو سده اخیر ایران و جهان اینطور برمی آید که موج سیاسی چپی که نوید آزادی، عدالت و رهایی بشر را از هرگونه سلطه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را می داد و با انقلابهای فرانسه، امریکا و روسیه قرن نوزدهم را در نوردید، در یک انحراف اساسی به تشکیل رژیم های راست گرای توتالیتری انجامید که با انسداد سیاسی، حکومت مطلقه و علو گرایی ایدئولوژیک خود کل خاک قرن بیستم را به توبره کشیدند و مدنیت نوپیدای تعالی خواه برآمده از رنسانس را به بربریت زندگی شبه حیوانی لیبرال-سرمایه دارانه و بردگی انسان مادون سیاسی ذیل حکومتهای انحصارگرا مبدل کردند. محافظه کاری امریکایی، فاشیسم آلمانی و کمونیسم شوروی هرسه اشکالی از مصادره آرمانهای چپ قرن نوزدهمی توسط راست قرن بیستمی هستند که جهنمی از ترکیب ظاهرا متضاد اما کاملا همگن «ایدئولوژی و نیهیلیسم مادی گرایانه» را برای نسلهای آینده به میراث گذاشتند.
💢 افسوس توأم با حیرت ماجرا اما در اینجاست که این اتفاق نه یکبار بلکه دوبار در گذار از قرن نوزدهم به بیستم در ایران تکرار شده است و هربار مدت کوتاهی پس از پیروزی ائتلاف اسلام و تجدد چپ و پیروزی انقلاب، یک رژیم اقتدارگرای دست راستی یکبار به اسم تجدد و بر پایه ناسیونالیسم و دیگر بار به اسم اسلام و با تکیه بر اسلامیسم بر سرکار آمده و به چپ زدایی گسترده ی سیاست و جامعه اقدام کرده است. به عبارت دیگر بر خلاف آنچه در نگاه اول به نظر می رسد که ایران قرن بیستم مسیری جدا از شرق و غرب را در پیش گرفته، تحلیل دقیقتر اوضاع نشان می دهد که ایران نیز دقیقا در همان مسیر انحطاط سیاسی قرن نوزدهم به بیستم قدم برداشته است.
💢 اینک پس از آشکار شدن بن بست حکومت ایدئولوژیک قرن بیستمی از هر دو نوع شرعی و عرفی آن در ایران و هر سه نوع مارکسیستی، ملی گرایانه و محافظه کارانه آن در جهان، وقت آن رسیده که با نیم نگاهی به تجربه جهانی باردیگر در تجربه دو انقلاب ناموفق تاریخ اخیر ایران نظاره کنیم و پیش از آنکه فرصت تاریخی بیش از این فوت شود راهی برای برون رفت از چرخه دائمی تبدیل نهضتهای چپ به نهادهای راست، در عین حفظ دستاوردهای نهضتهای رهایی بخش دویست ساله اخیر ایران بیابیم.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✅رستگاری بلعم و شبکه پیچیده دال و مدلول معرفتی-انسانی (قسمت اول)
✍️نویسنده: محمد خانی
💢 می خواهیم از شخصیتی بسیار مهم در تاریخ بنی اسرائیل صحبت کنیم. از بلعم باعور و ماجرای او در برابر حضرت موسی (ع). منتها برای فهم عمق نظر قرآن راجع به آن شخص، نیازمند مقدمه ای کوتاهیم که بتواند برخی از عبارات مورد نیاز ما را از ابهام دربیاورد.
♦️ مقدمه ای در باب رستگاری
💢 در مسأله تقرب به حضرت حق و تفسیر رستگاری بر اساس آن، اختلافات زیادی بین نگاه های فلسفی و فقهی وجود دارد و هر کدام از این ها هم با قرائت های زیاد خود، به تنوع فهم این مسأله کمک می کنند. ورود کلام به عنوان علمی ما بین این دو نگاه هم بر پیچیدگی مسأله می افزاید و گوناگونی حالات را زیاد می کند. با این همه ویژگی های یکسانی را می توان نام برد که بین همه (یا اکثر قریب به اتفاق) این نگاه ها یکسان است. در این متن با یکی از مهمترین این خصائص کار داریم که همان، ارتباط مستقیم دال و مدلول معرفتی-سیاسی در این رویکردهاست. این گفتمان ها در این مسأله با هم تضادی ندارند که هر دالی (چه در عرصه معرفتی و چه در بنیاد عملی و حقوقی حرکت انسان) به مدلولی خاص منجر می شود و حرکت درونی کمالی مومنین به سمت ذات باری تعالی، درون زنجیره دال و مدلول های در هم تنیده انجام میشود.
در برابر چنین دیدگاهی، عرفا قرار دارند که به جای تأکید بر ماهیت و ارتباط یکتای دال و مدلول، از منظری وجودی به رستگاری نزدیک می شوند و به همین دلیل از تکثر مدلول های مرتبط با یک دال سخن می گویند. عرفا با فهم تکثر در مقام اسم و صفات حضرت باری (پس از مقام ذات)، خواب سلسله دال و مدلول منتهی به رستگاری را بر می آشوبند و در برابر فلاسفه و فقها و متکلمین، از راههای رستگاری (در برابر تکراه) سخن به میان می آورند. در این نگاه، مسأله تقرب با فرمول های آبجکتیو حل ناشدنی است و مسأله در بنیادهای وجودی انسان پی گرفته می شود. آنها مسأله رستگاری را در شبکه دال و مدلول های ایستا و منجمد مختلف نمی جویند و قضاوتی این چنین را تحویل انسان به ماهیاتی می دانند که سعی در تعین نحوه بودن انسان دارند. این اختلاف بزرگ باعث شده تا در طول تاریخ کشمکش های بزرگی بین عرفا با فقها و فلاسفه ایجاد شود و نزاعی عظیم میان مدعیان قرائت درست از دین به وجود آید. اما اکثر عرفا هم به خاطر توقف در ساحت اسماء الهی، نتوانستند از سیطره رویکردهای کلی نگر بیرون بیایند و تنها اراده حضرت باری را به رسمیت شناختند. در جهان ایشان، باز هم انسان درون شبکه ای از دال و مدلول های ذیل اراده خدا اسیر شد، هرچند که این بار خود شبکه اصالتی نداشت و صرف اراده حضرت حق مبین سرنوشت انسان گردید. در برابر این نگاه مسلط، عرفایی هم بودند که توانستند کمی به شقاوت و سعادت در نسبت با امر جزئی نزدیک شوند و راهی انسان گرایانه در مسأله رستگاری بجویند. در این نگاه، نه تنها دال و مدلول ها اهمیت خود را از دست نمی دهند، بلکه تا سر حد شقاوت و سعادت اخروی مهم می شوند. البته نه از آن جهت که شبکه دال و مدلول را می سازند، بلکه از جهت بستر سازی آن برای اراده انسان. اینان که به اراده و کنش موقعیت مند روی آورده بودند، بستگی رستگاری کلی به تصمیم جزئی را درک کردند و با اهمیت دادن به عمل انسانی برای رستگاری، دال و مدلول های جهان انسانی را به رسمیت شناختند و در کنار اراده خدا، اراده انسان را برجسته کردند. هرچند این معیت، نه از جنس حلول و تخلی بلکه از سنخی دیگر است. این جا در کنار «مدلول ها» (ی معرفتی و اخلاقی و سیاسی و غیره)، از «ارادهها» سخن به میان می آید و به جای جستجوی رستگاری در زمینهای مطلق و منطقی، به زمینه ای روایی که تحمل نسبی بودن تعامل اراده ها را در بستر دال و مدلول ها داشته باشد، منتقل می شود. در این نگاه می توان به صراحت از برگشت پذیر بودن مسیر انسان سالک و از دست رفتن موهبت های پیشین عالم بالا سخن گفت و شقاوت و سعادت را حتی در دنیای غیرمادی، قرین هم دانست. در این نگاه است که می توان از شقاوت کامل پس از درجات بالای سعادت سخن گفت و به روایت «امر مطلق» و «امر کلی» درون موقعیت اعمال یک اراده بر امری جزئی پرداخت.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✍️نویسنده: محمد خانی
💢 می خواهیم از شخصیتی بسیار مهم در تاریخ بنی اسرائیل صحبت کنیم. از بلعم باعور و ماجرای او در برابر حضرت موسی (ع). منتها برای فهم عمق نظر قرآن راجع به آن شخص، نیازمند مقدمه ای کوتاهیم که بتواند برخی از عبارات مورد نیاز ما را از ابهام دربیاورد.
♦️ مقدمه ای در باب رستگاری
💢 در مسأله تقرب به حضرت حق و تفسیر رستگاری بر اساس آن، اختلافات زیادی بین نگاه های فلسفی و فقهی وجود دارد و هر کدام از این ها هم با قرائت های زیاد خود، به تنوع فهم این مسأله کمک می کنند. ورود کلام به عنوان علمی ما بین این دو نگاه هم بر پیچیدگی مسأله می افزاید و گوناگونی حالات را زیاد می کند. با این همه ویژگی های یکسانی را می توان نام برد که بین همه (یا اکثر قریب به اتفاق) این نگاه ها یکسان است. در این متن با یکی از مهمترین این خصائص کار داریم که همان، ارتباط مستقیم دال و مدلول معرفتی-سیاسی در این رویکردهاست. این گفتمان ها در این مسأله با هم تضادی ندارند که هر دالی (چه در عرصه معرفتی و چه در بنیاد عملی و حقوقی حرکت انسان) به مدلولی خاص منجر می شود و حرکت درونی کمالی مومنین به سمت ذات باری تعالی، درون زنجیره دال و مدلول های در هم تنیده انجام میشود.
در برابر چنین دیدگاهی، عرفا قرار دارند که به جای تأکید بر ماهیت و ارتباط یکتای دال و مدلول، از منظری وجودی به رستگاری نزدیک می شوند و به همین دلیل از تکثر مدلول های مرتبط با یک دال سخن می گویند. عرفا با فهم تکثر در مقام اسم و صفات حضرت باری (پس از مقام ذات)، خواب سلسله دال و مدلول منتهی به رستگاری را بر می آشوبند و در برابر فلاسفه و فقها و متکلمین، از راههای رستگاری (در برابر تکراه) سخن به میان می آورند. در این نگاه، مسأله تقرب با فرمول های آبجکتیو حل ناشدنی است و مسأله در بنیادهای وجودی انسان پی گرفته می شود. آنها مسأله رستگاری را در شبکه دال و مدلول های ایستا و منجمد مختلف نمی جویند و قضاوتی این چنین را تحویل انسان به ماهیاتی می دانند که سعی در تعین نحوه بودن انسان دارند. این اختلاف بزرگ باعث شده تا در طول تاریخ کشمکش های بزرگی بین عرفا با فقها و فلاسفه ایجاد شود و نزاعی عظیم میان مدعیان قرائت درست از دین به وجود آید. اما اکثر عرفا هم به خاطر توقف در ساحت اسماء الهی، نتوانستند از سیطره رویکردهای کلی نگر بیرون بیایند و تنها اراده حضرت باری را به رسمیت شناختند. در جهان ایشان، باز هم انسان درون شبکه ای از دال و مدلول های ذیل اراده خدا اسیر شد، هرچند که این بار خود شبکه اصالتی نداشت و صرف اراده حضرت حق مبین سرنوشت انسان گردید. در برابر این نگاه مسلط، عرفایی هم بودند که توانستند کمی به شقاوت و سعادت در نسبت با امر جزئی نزدیک شوند و راهی انسان گرایانه در مسأله رستگاری بجویند. در این نگاه، نه تنها دال و مدلول ها اهمیت خود را از دست نمی دهند، بلکه تا سر حد شقاوت و سعادت اخروی مهم می شوند. البته نه از آن جهت که شبکه دال و مدلول را می سازند، بلکه از جهت بستر سازی آن برای اراده انسان. اینان که به اراده و کنش موقعیت مند روی آورده بودند، بستگی رستگاری کلی به تصمیم جزئی را درک کردند و با اهمیت دادن به عمل انسانی برای رستگاری، دال و مدلول های جهان انسانی را به رسمیت شناختند و در کنار اراده خدا، اراده انسان را برجسته کردند. هرچند این معیت، نه از جنس حلول و تخلی بلکه از سنخی دیگر است. این جا در کنار «مدلول ها» (ی معرفتی و اخلاقی و سیاسی و غیره)، از «ارادهها» سخن به میان می آید و به جای جستجوی رستگاری در زمینهای مطلق و منطقی، به زمینه ای روایی که تحمل نسبی بودن تعامل اراده ها را در بستر دال و مدلول ها داشته باشد، منتقل می شود. در این نگاه می توان به صراحت از برگشت پذیر بودن مسیر انسان سالک و از دست رفتن موهبت های پیشین عالم بالا سخن گفت و شقاوت و سعادت را حتی در دنیای غیرمادی، قرین هم دانست. در این نگاه است که می توان از شقاوت کامل پس از درجات بالای سعادت سخن گفت و به روایت «امر مطلق» و «امر کلی» درون موقعیت اعمال یک اراده بر امری جزئی پرداخت.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✅رستگاری بلعم و شبکه پیچیده دال و مدلول معرفتی-انسانی (قسمت دوم)
✍️نویسنده: محمد خانی
♦️مقایسه روایت بلعم در عهد عتیق و قرآن
💢 به سراغ سفر اعداد عهد عتیق میرویم و داستان بلعم را پی میگیریم. ماجرا از حمله بنی اسرائیل به رهبری حضرت موسی و به امر حضرت حق، به سرزمین هایی که در روایات اسلامی همه جزو شام محسوب می شوند، آغاز می شود. یهوه به بنی اسرائیل وعده داده بود که کنعان را محل استقرار ایشان بگرداند. از این رو اجازه حمله به شهرهای مختلف شام را به بنی اسرائیل برای گرفتن کل آن سرزمین می دهد. آنها در مجموعه حملات خویش، به «موآب» می رسند که بخشی از سرزمین وعده داده شده است. پادشاه موآب که از سیطره سپاه موسی بیمناک است، فرستادگانی را نزد بلعم می فرستد تا برای نابودی بنی اسرائیل دعا کنند. بلعم مرد خدا و اهل تهجد و نیایش است و چنان مقام رفیعی یافته که مستحابالدعوه گشته و همه خواسته هایش در دم مورد اجابت خدای تعالی قرار می گیرد. ارتباط او با پادشاه جالب است و جالب تر از آن، ارتباط او با خداست. در عهد عتیق پس از نقل درخواست فرستاده پادشاه، جواب بلعم در آيه 22 میخوانیم که بسیار درخور بذل توجه است: «او به ایشان گفت: «این شب را در اینجا بمانید، تا چنانکه خداوند به من گوید، به شما باز گویم.» و سروران موآب نزد بلعم ماندند.» در این عبارات، بلعم کاملا در جایگاه یک نبی ظاهر می شود که منتظر نظر خدا می ماند. او خود تصمیم نمی گیرد، بلکه از خدا می پرسد که چه باید بکند. «خدا به بلعم گفت: «با ایشان مرو و قوم را لعنت مکن زیرا مبارک هستند.» بلعم در جواب نوکران بالاق گفت: «اگر بالاق خانه خود را پر از نقره و طلا به من بخشد، نمی توانم از فرمان یهوه خدای خود تجاوز نموده، کم یا زیاد عمل آورم. پس الآن شما نیز امشب در اینجا بمانید تا بدانم که خداوند دیگر به من چه خواهد گفت.» و خدا در شب نزد بلعم آمده، وی را گفت: «اگر این مردمان برای طلبیدن تو بیایند برخاسته، همراه ایشان برو، اما کلامی را که من به تو گویم به همان عمل نما.» از این روایت کاملا واضح است که نقشه ارتباط بلعم با حضرت موسی (ع) را یهوه خود کشیده است. در ادامه داستان، فرشته ای بر سر راه الاغ بلعم قرار می گیرد و موجب تنش بین او و حیوان می شود. الاغ از رفتن سر باز می زند و بلعم که فرشته را نمی بیند، از در تخاصم با حیوان در می آید. در نهایت بلعم به بالای تپه می رسد و در هر سه بار که خدا از او می خواهد که بنی اسرائیل را برکت دهد، او فرمان می برد، و در برابر چشم مردم و پادشاه چنین می کند. پادشاه که انتظار نفرین داشته، با برکت او مواجه می شود و نقشه خویش نقش بر آب می بیند. این دو با هم درگیری لفظی پیدا می کنند و در آخر کار بدون حصول نتیجه ای از هم جدا می شوند. سپاه بنی اسرائیل حمله می کند و موآب به دست ایشان فتح می شود.
💢 تحلیل روایت کتاب مقدس ما را به محوریت یهوه در نحوه پیش رفتن ماجراهای بلعم می رساند. در این داستان، همه چیز به خدا برمی گردد و ارده الهی بر همه سیطره دارد. بلعم و بنی اسرائیل به رهبری حضرت موسی (ع) سعادت مندند چون طبق خواسته الهی عمل می کنند، ولی موآبیان و پادشاه شان نابود می شوند چون در برابر اراده خدا قرار می گیرند. همه چیز به اراده خدا تعلق دارد و رستگاری در پناه خواست او معنی می یابد. با این تحلیل می توان روایت کتاب مقدس را فهمید و مشکلی هم پیدا نکرد. مگر تمرکز بر مسأله عقلانیت و اخلاق و زیر سوال بردن بنیاد اخلاقی وعده یهوه و حمله بنی اسرائیل. مانند بسیاری از بخش های عهد عتیق، اخلاق و منطق در این داستان هم محلی از اعراب ندارد. همین بی اهمیتی اخلاق و معرفت باعث میشود هیچ شبکهای از دال و مدلولها در این روایت به وجود نیاید و در نتیجه، مفسر کتاب مقدس اصلا با چالش های پیش گفته رودررو نباشد. چالش سختی که عرفا برای تجمیع بین اراده خدا و شبکه انسانی دال و مدلول با آن مواجه شدند، در روایت عهد عتیق جایی ندارد و مفسر با آن روبهرو نمی گردد.
—------------
✨ کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✍️نویسنده: محمد خانی
♦️مقایسه روایت بلعم در عهد عتیق و قرآن
💢 به سراغ سفر اعداد عهد عتیق میرویم و داستان بلعم را پی میگیریم. ماجرا از حمله بنی اسرائیل به رهبری حضرت موسی و به امر حضرت حق، به سرزمین هایی که در روایات اسلامی همه جزو شام محسوب می شوند، آغاز می شود. یهوه به بنی اسرائیل وعده داده بود که کنعان را محل استقرار ایشان بگرداند. از این رو اجازه حمله به شهرهای مختلف شام را به بنی اسرائیل برای گرفتن کل آن سرزمین می دهد. آنها در مجموعه حملات خویش، به «موآب» می رسند که بخشی از سرزمین وعده داده شده است. پادشاه موآب که از سیطره سپاه موسی بیمناک است، فرستادگانی را نزد بلعم می فرستد تا برای نابودی بنی اسرائیل دعا کنند. بلعم مرد خدا و اهل تهجد و نیایش است و چنان مقام رفیعی یافته که مستحابالدعوه گشته و همه خواسته هایش در دم مورد اجابت خدای تعالی قرار می گیرد. ارتباط او با پادشاه جالب است و جالب تر از آن، ارتباط او با خداست. در عهد عتیق پس از نقل درخواست فرستاده پادشاه، جواب بلعم در آيه 22 میخوانیم که بسیار درخور بذل توجه است: «او به ایشان گفت: «این شب را در اینجا بمانید، تا چنانکه خداوند به من گوید، به شما باز گویم.» و سروران موآب نزد بلعم ماندند.» در این عبارات، بلعم کاملا در جایگاه یک نبی ظاهر می شود که منتظر نظر خدا می ماند. او خود تصمیم نمی گیرد، بلکه از خدا می پرسد که چه باید بکند. «خدا به بلعم گفت: «با ایشان مرو و قوم را لعنت مکن زیرا مبارک هستند.» بلعم در جواب نوکران بالاق گفت: «اگر بالاق خانه خود را پر از نقره و طلا به من بخشد، نمی توانم از فرمان یهوه خدای خود تجاوز نموده، کم یا زیاد عمل آورم. پس الآن شما نیز امشب در اینجا بمانید تا بدانم که خداوند دیگر به من چه خواهد گفت.» و خدا در شب نزد بلعم آمده، وی را گفت: «اگر این مردمان برای طلبیدن تو بیایند برخاسته، همراه ایشان برو، اما کلامی را که من به تو گویم به همان عمل نما.» از این روایت کاملا واضح است که نقشه ارتباط بلعم با حضرت موسی (ع) را یهوه خود کشیده است. در ادامه داستان، فرشته ای بر سر راه الاغ بلعم قرار می گیرد و موجب تنش بین او و حیوان می شود. الاغ از رفتن سر باز می زند و بلعم که فرشته را نمی بیند، از در تخاصم با حیوان در می آید. در نهایت بلعم به بالای تپه می رسد و در هر سه بار که خدا از او می خواهد که بنی اسرائیل را برکت دهد، او فرمان می برد، و در برابر چشم مردم و پادشاه چنین می کند. پادشاه که انتظار نفرین داشته، با برکت او مواجه می شود و نقشه خویش نقش بر آب می بیند. این دو با هم درگیری لفظی پیدا می کنند و در آخر کار بدون حصول نتیجه ای از هم جدا می شوند. سپاه بنی اسرائیل حمله می کند و موآب به دست ایشان فتح می شود.
💢 تحلیل روایت کتاب مقدس ما را به محوریت یهوه در نحوه پیش رفتن ماجراهای بلعم می رساند. در این داستان، همه چیز به خدا برمی گردد و ارده الهی بر همه سیطره دارد. بلعم و بنی اسرائیل به رهبری حضرت موسی (ع) سعادت مندند چون طبق خواسته الهی عمل می کنند، ولی موآبیان و پادشاه شان نابود می شوند چون در برابر اراده خدا قرار می گیرند. همه چیز به اراده خدا تعلق دارد و رستگاری در پناه خواست او معنی می یابد. با این تحلیل می توان روایت کتاب مقدس را فهمید و مشکلی هم پیدا نکرد. مگر تمرکز بر مسأله عقلانیت و اخلاق و زیر سوال بردن بنیاد اخلاقی وعده یهوه و حمله بنی اسرائیل. مانند بسیاری از بخش های عهد عتیق، اخلاق و منطق در این داستان هم محلی از اعراب ندارد. همین بی اهمیتی اخلاق و معرفت باعث میشود هیچ شبکهای از دال و مدلولها در این روایت به وجود نیاید و در نتیجه، مفسر کتاب مقدس اصلا با چالش های پیش گفته رودررو نباشد. چالش سختی که عرفا برای تجمیع بین اراده خدا و شبکه انسانی دال و مدلول با آن مواجه شدند، در روایت عهد عتیق جایی ندارد و مفسر با آن روبهرو نمی گردد.
—------------
✨ کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✅رستگاری بلعم و شبکه پیچیده دال و مدلول معرفتی-انسانی (قسمت سوم)
✍️نویسنده: محمد خانی
💢 حال می خواهیم به سراغ روایت قرآن برویم. اما قبل از پرداختن به روایت قرآن، باید ماجرای الاغ او را مورد توجه قرار دهیم. به نظر می رسد که این چالش در روایت عهد عتیق، بدون دلیل رها شده و در نتیجه نهایی داستان بیاثر می ماند. اما ظاهرا واقعیت پیچیده تر از این حرفها ست و باید این چالش را بیشتر جدی گرفت. در روایات ما نزاع بلعم با الاغ را مرحله مهمی از هدایت خدا برای منصرف کردن وی می دانند. الاغ تحت امر خدا بوده و تن به لعن ولی خدا نداده. ولی بلعم متنبه نشده و الاغ را مجروح ساخته است. به بالای تپه رسیده و از خدایی که او را مستجاب الدعوه قرار داده خواسته است که موسی و لشکریانش را از بین ببرد.
🌐 واتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ ﴿۱۷۵﴾
و خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم براى آنان بخوان كه از آن عارى گشت آنگاه شيطان او را دنبال كرد و از گمراهان شد.
🌐 ولَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ﴿۱۷۶﴾
و اگر مى خواستيم قدر او را به وسيله آن [آيات] بالا می برديم اما او به زمين [=دنيا] گراييد و از هواى نفس خود پيروى كرد از اين رو داستانش چون داستان سگ است [كه] اگر بر آن حمله ور شوى زبان از كام برآورد و اگر آن را رها كنى [باز هم] زبان از كام برآورد اين مثل آن گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند پس اين داستان را [براى آنان] حكايت كن شايد كه آنان بيانديشند.
🌐 ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ كَانُوا يَظْلِمُونَ ﴿۱۷۷﴾
چه زشت است داستان گروهى كه آيات ما را تكذيب و به خود ستم مىنمودند.
💢 مرکز ثقل روایت قرآن، بر تقابل اراده خدا و اراده بلعم قرار دارد. بلعم در دو راه منتهی به شقاوت و سعادت قرار دارد و همه امور دیگر غیراصیل است. حتی نقش شیطان هم در این ماجرا فرعی تلقی شده است. این تأکید چنان زیاد است که قرآن از روایت جزئیات مربوط به شبکه دال و مدلولی معرفتی-سیاسی (بر خلاف اکثر داستان های دیگر حضرت موسی) منصرف گشته و بر اراده ها تأکید کرده است. حتی می توان گفت که در این روایت، خود حضرت موسی (ع) هم جایگاه ویژه ای ندارد الا اینکه رهبر جبهه حق است و بستر آزمون بلعم. آیه 176 در عین آنکه محوریت نهایی را به اراده حضرت حق نسبت می دهد، اما رستگاری را مشروط به تصمیم خود بلعم میداند که به جانب آیات بگراید، یا راه هوای نفس را پی بگیرد. چقدر عجیب است این عبارت خدا برای اعتماد بلعم به مقام الهی مستحاب الدعوتی خویش؛ «وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ» ظاهرا از نظر قرآن، معیار و میزان قدسی یا سکولار بودن یک عمل، موضوع آن نیست چراکه در این جا دعا مصداق امر سکولار معرفی شده است؛ بلکه نسبت کار با اراده الهی است که قدسی بودن یا نبودن آن را تعیین میکند. ماجرای بلعم و دیگر ماجراهای مشابه نشان میدهد که باید مسأله رستگاری را در قرآن، با رویکردی متفاوت با آنچه در حوزههای گوناگون مورد بررسی قرار میگیرد واکاوی کرد و به نظریهای تازه نه منتزع از شبکه ای منطقی که برآمده از روایتهایی قدسی رسید.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✍️نویسنده: محمد خانی
💢 حال می خواهیم به سراغ روایت قرآن برویم. اما قبل از پرداختن به روایت قرآن، باید ماجرای الاغ او را مورد توجه قرار دهیم. به نظر می رسد که این چالش در روایت عهد عتیق، بدون دلیل رها شده و در نتیجه نهایی داستان بیاثر می ماند. اما ظاهرا واقعیت پیچیده تر از این حرفها ست و باید این چالش را بیشتر جدی گرفت. در روایات ما نزاع بلعم با الاغ را مرحله مهمی از هدایت خدا برای منصرف کردن وی می دانند. الاغ تحت امر خدا بوده و تن به لعن ولی خدا نداده. ولی بلعم متنبه نشده و الاغ را مجروح ساخته است. به بالای تپه رسیده و از خدایی که او را مستجاب الدعوه قرار داده خواسته است که موسی و لشکریانش را از بین ببرد.
🌐 واتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ ﴿۱۷۵﴾
و خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم براى آنان بخوان كه از آن عارى گشت آنگاه شيطان او را دنبال كرد و از گمراهان شد.
🌐 ولَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ﴿۱۷۶﴾
و اگر مى خواستيم قدر او را به وسيله آن [آيات] بالا می برديم اما او به زمين [=دنيا] گراييد و از هواى نفس خود پيروى كرد از اين رو داستانش چون داستان سگ است [كه] اگر بر آن حمله ور شوى زبان از كام برآورد و اگر آن را رها كنى [باز هم] زبان از كام برآورد اين مثل آن گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند پس اين داستان را [براى آنان] حكايت كن شايد كه آنان بيانديشند.
🌐 ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ كَانُوا يَظْلِمُونَ ﴿۱۷۷﴾
چه زشت است داستان گروهى كه آيات ما را تكذيب و به خود ستم مىنمودند.
💢 مرکز ثقل روایت قرآن، بر تقابل اراده خدا و اراده بلعم قرار دارد. بلعم در دو راه منتهی به شقاوت و سعادت قرار دارد و همه امور دیگر غیراصیل است. حتی نقش شیطان هم در این ماجرا فرعی تلقی شده است. این تأکید چنان زیاد است که قرآن از روایت جزئیات مربوط به شبکه دال و مدلولی معرفتی-سیاسی (بر خلاف اکثر داستان های دیگر حضرت موسی) منصرف گشته و بر اراده ها تأکید کرده است. حتی می توان گفت که در این روایت، خود حضرت موسی (ع) هم جایگاه ویژه ای ندارد الا اینکه رهبر جبهه حق است و بستر آزمون بلعم. آیه 176 در عین آنکه محوریت نهایی را به اراده حضرت حق نسبت می دهد، اما رستگاری را مشروط به تصمیم خود بلعم میداند که به جانب آیات بگراید، یا راه هوای نفس را پی بگیرد. چقدر عجیب است این عبارت خدا برای اعتماد بلعم به مقام الهی مستحاب الدعوتی خویش؛ «وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ» ظاهرا از نظر قرآن، معیار و میزان قدسی یا سکولار بودن یک عمل، موضوع آن نیست چراکه در این جا دعا مصداق امر سکولار معرفی شده است؛ بلکه نسبت کار با اراده الهی است که قدسی بودن یا نبودن آن را تعیین میکند. ماجرای بلعم و دیگر ماجراهای مشابه نشان میدهد که باید مسأله رستگاری را در قرآن، با رویکردی متفاوت با آنچه در حوزههای گوناگون مورد بررسی قرار میگیرد واکاوی کرد و به نظریهای تازه نه منتزع از شبکه ای منطقی که برآمده از روایتهایی قدسی رسید.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✅ تضاد نقش در نهاد ولایت فقیه
📝به بهانه ماجرای اخیر دیدار طلاب تهران با رهبری
✍️نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 دکتر فرامرز رفیع پور بخش کوتاهی از کتاب مهم و مفصل خود «دریغ است ایران که ویران شود» -که هشدارنامه ای تحلیلی درباره فروپاشی اجتماعی ایران خطاب به مسئولین کشور است- را به آسیب شناسی مدل ولایت فقیه اختصاص داده است (صفحات ۶۶۶ تا ۶۷۳) که حواشی دیدار اخیر طلاب تهران با رهبری می تواند بهانه و نشانه خوبی در لزوم جدی گرفتن این هشدارها محسوب شود.
💢 رفیع پور در این چند صفحه معتقد است که نهاد ولایت فقیه دچار دو تضاد نقش اساسی در درون خود است که کارکرد و
تداوم آنرا دچار اشکال می کند:
👈اولی تضاد میان «فقه و سیاست» یا به تعبیر دیگر «پیشوایی مذهبی و رهبری سیاسی» است
👈و دوم تضاد میان «مردم و حکومت» یا به تعبیر دیگر «نمایندگی جامعه رسمی و جامعه غیررسمی» است. *
1️⃣رفیع پور در توضیح تضاد اول با بیان اینکه «روحانیون مدافع حکومت اسلامی... عموماً در همان نظام مذهبی آموزش دیده اند که در آن حکومت و مسائل علمی مورد نیاز امروز جهان جایگاهی –اقلاً متناسب- ندارد» معتقد است که رویارویی حوزویان با مسائل سیاسی مستحدثه، مستلزم خروج از قالبهایی است که در آن رشد کرده اند و این مسأله آنان و مشخصاً ولی فقیه را در یک موقعیت دوگانه قرار می دهد: «گاه نقش یک رهبر حکومت و کشور، یعنی نقشی تعیین کننده و فرمان دهنده که اکثریت مردم از رهبر خود انتظار دارند؛ و گاه نقش یک پیشوای مذهبی توصیه کننده، بدون مسئولیت حکومتی [را ایفا می کنند]» (ص ۶۶۶) به عبارت دیگر از آنجا که دستگاه فقهی موجود در بستری خارج از مسائل حکومتی رشد و نمو یافته است، در هنگام تسلّط فقیه بر حکومت نیز ناخودآگاه به سمت جایگاه مذهبی سنّتی خود یعنی توصیه و نصیحتِ فارغ از مسئولیت در می غلطد و حال آنکه این عقب نشینی در موقعیت نشستن بر کرسی حکمرانی ممکن نیست و وضعیت پارادوکسیکالی را برای ولی فقیه پدید می آورد.
2️⃣در ادامه دکتر رفیع پور تضاد نقش دوم در درون نهاد ولایت فقیه را چنین تبیین می کند: «از آنجا که ولی فقیه در کنار نقش رهبریِ بخش غیررسمی [مردم] که نقش اصلی و اولیه بوده است، نقش رهبری بخش رسمی را نیز به عهده می گیرد و این دو بخش با هم ناسازگارند، رهبر در ایفای نقش وحدتبخش خود با مشکلاتی روبرو خواهد شد؛ مخصوصاً وقتی رهبر احساس وظیفه می کند که باید از حکومت یعنی از بخش رسمی که مورد انتقاد است دفاع نماید.... [در مقابل انتقادات، مطالبات و نارضایتیهای مردم از حکومت] اگر رهبر در پی برآوردن انتظارات مردم باشند، عملاً نهاد و نقش رهبری به سوی یک نهاد و نقش غیررسمی در جامعه غیررسمی سوق داده می شود و اگر رهبر به انتظارات مردم پاسخ مثبت ندهد و حتی به نام رهبری از کارکرد مثبت حکومت تعریف و تمجید شود، این عموماً تأثیر معکوس دارد و از مشروعیت رهبری و ولایت فقیه می کاهد. در نتیجه مردم ... به تدریج از روحانیون مدافع دولت کنده می شوند، آنها را «آخوندهای درباری» می خوانند و به روحانیون مخالف نظام می پیوندند. (به قول) حافظ «واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش»!» (صص ۶۷۰- ۶۷۲)
💢 البته رفیع پور هیچیک از این دو تضاد را ذاتی نمی داند، بلکه او به عنوان یک جامعه شناس و نه یک فیلسوف ریشه های تضاد را در ناکارآمدی کنونی فقه و حوزه در مورد اول و ساختار استعماری دولتِ به میراث رسیده از رژیم سابق در مورد دوم، جستجو می کند. با اینحال به اعتقاد نگارنده هردو مسأله بخشی از مسأله بزرگتر تبدیل و تبدّل نهضت اسلامی قبل از انقلاب به نظام اسلامی بعد از انقلاب است که لاجرم تضادهای بنیادینی را به لحاظ فلسفه سیاسی در خود دارد. به هر تقدیر چه از منظر جامعه شناختی و چه از منظر فلسفه سیاسی، این دو تضاد نقش در درون نهاد ولایت فقیه وجود دارد و حوادثی همچون حواشی اخیر دیدار طلاب تهران با رهبری را باید نه به عنوان اتفاق بلکه به مثابه نشانه هایی از عمق یافتن این بحران تلقی کرد.
(* برای توضیح بیشتر مفهوم جامعه رسمی و غیررسمی در نگاه دكتر رفيع پور می توانید به یادداشت محمد علی عبدالوهاب در لینک زیر مراجعه کنید: http://yon.ir/GxHhu)
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
📝به بهانه ماجرای اخیر دیدار طلاب تهران با رهبری
✍️نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 دکتر فرامرز رفیع پور بخش کوتاهی از کتاب مهم و مفصل خود «دریغ است ایران که ویران شود» -که هشدارنامه ای تحلیلی درباره فروپاشی اجتماعی ایران خطاب به مسئولین کشور است- را به آسیب شناسی مدل ولایت فقیه اختصاص داده است (صفحات ۶۶۶ تا ۶۷۳) که حواشی دیدار اخیر طلاب تهران با رهبری می تواند بهانه و نشانه خوبی در لزوم جدی گرفتن این هشدارها محسوب شود.
💢 رفیع پور در این چند صفحه معتقد است که نهاد ولایت فقیه دچار دو تضاد نقش اساسی در درون خود است که کارکرد و
تداوم آنرا دچار اشکال می کند:
👈اولی تضاد میان «فقه و سیاست» یا به تعبیر دیگر «پیشوایی مذهبی و رهبری سیاسی» است
👈و دوم تضاد میان «مردم و حکومت» یا به تعبیر دیگر «نمایندگی جامعه رسمی و جامعه غیررسمی» است. *
1️⃣رفیع پور در توضیح تضاد اول با بیان اینکه «روحانیون مدافع حکومت اسلامی... عموماً در همان نظام مذهبی آموزش دیده اند که در آن حکومت و مسائل علمی مورد نیاز امروز جهان جایگاهی –اقلاً متناسب- ندارد» معتقد است که رویارویی حوزویان با مسائل سیاسی مستحدثه، مستلزم خروج از قالبهایی است که در آن رشد کرده اند و این مسأله آنان و مشخصاً ولی فقیه را در یک موقعیت دوگانه قرار می دهد: «گاه نقش یک رهبر حکومت و کشور، یعنی نقشی تعیین کننده و فرمان دهنده که اکثریت مردم از رهبر خود انتظار دارند؛ و گاه نقش یک پیشوای مذهبی توصیه کننده، بدون مسئولیت حکومتی [را ایفا می کنند]» (ص ۶۶۶) به عبارت دیگر از آنجا که دستگاه فقهی موجود در بستری خارج از مسائل حکومتی رشد و نمو یافته است، در هنگام تسلّط فقیه بر حکومت نیز ناخودآگاه به سمت جایگاه مذهبی سنّتی خود یعنی توصیه و نصیحتِ فارغ از مسئولیت در می غلطد و حال آنکه این عقب نشینی در موقعیت نشستن بر کرسی حکمرانی ممکن نیست و وضعیت پارادوکسیکالی را برای ولی فقیه پدید می آورد.
2️⃣در ادامه دکتر رفیع پور تضاد نقش دوم در درون نهاد ولایت فقیه را چنین تبیین می کند: «از آنجا که ولی فقیه در کنار نقش رهبریِ بخش غیررسمی [مردم] که نقش اصلی و اولیه بوده است، نقش رهبری بخش رسمی را نیز به عهده می گیرد و این دو بخش با هم ناسازگارند، رهبر در ایفای نقش وحدتبخش خود با مشکلاتی روبرو خواهد شد؛ مخصوصاً وقتی رهبر احساس وظیفه می کند که باید از حکومت یعنی از بخش رسمی که مورد انتقاد است دفاع نماید.... [در مقابل انتقادات، مطالبات و نارضایتیهای مردم از حکومت] اگر رهبر در پی برآوردن انتظارات مردم باشند، عملاً نهاد و نقش رهبری به سوی یک نهاد و نقش غیررسمی در جامعه غیررسمی سوق داده می شود و اگر رهبر به انتظارات مردم پاسخ مثبت ندهد و حتی به نام رهبری از کارکرد مثبت حکومت تعریف و تمجید شود، این عموماً تأثیر معکوس دارد و از مشروعیت رهبری و ولایت فقیه می کاهد. در نتیجه مردم ... به تدریج از روحانیون مدافع دولت کنده می شوند، آنها را «آخوندهای درباری» می خوانند و به روحانیون مخالف نظام می پیوندند. (به قول) حافظ «واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش»!» (صص ۶۷۰- ۶۷۲)
💢 البته رفیع پور هیچیک از این دو تضاد را ذاتی نمی داند، بلکه او به عنوان یک جامعه شناس و نه یک فیلسوف ریشه های تضاد را در ناکارآمدی کنونی فقه و حوزه در مورد اول و ساختار استعماری دولتِ به میراث رسیده از رژیم سابق در مورد دوم، جستجو می کند. با اینحال به اعتقاد نگارنده هردو مسأله بخشی از مسأله بزرگتر تبدیل و تبدّل نهضت اسلامی قبل از انقلاب به نظام اسلامی بعد از انقلاب است که لاجرم تضادهای بنیادینی را به لحاظ فلسفه سیاسی در خود دارد. به هر تقدیر چه از منظر جامعه شناختی و چه از منظر فلسفه سیاسی، این دو تضاد نقش در درون نهاد ولایت فقیه وجود دارد و حوادثی همچون حواشی اخیر دیدار طلاب تهران با رهبری را باید نه به عنوان اتفاق بلکه به مثابه نشانه هایی از عمق یافتن این بحران تلقی کرد.
(* برای توضیح بیشتر مفهوم جامعه رسمی و غیررسمی در نگاه دكتر رفيع پور می توانید به یادداشت محمد علی عبدالوهاب در لینک زیر مراجعه کنید: http://yon.ir/GxHhu)
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
Forwarded from اندیشکده راهبردی مهاجر
📚ارائه کتاب «لویاتان» کارل اشمیت، جلسه دوم
🔺محمدقائم خانی/ پژوهشگر کارگروه توسعه
⏰سه شنبه 21 شهریور، 11 تا 13
🏢 مکان دانشگاه شریف، دفتر اندیشکده مهاجر
🆔 @mohajer_ThinkTank
🌐 mohaajer.ir
🔺محمدقائم خانی/ پژوهشگر کارگروه توسعه
⏰سه شنبه 21 شهریور، 11 تا 13
🏢 مکان دانشگاه شریف، دفتر اندیشکده مهاجر
🆔 @mohajer_ThinkTank
🌐 mohaajer.ir
دورهی «ذهن و بازار»؛
چیستی پدیده بازار؛ تاثیر و تاثرات آن بر و از ساحات فرهنگی اجتماعی جامعه؛ و جایگاه آن در تاریخ تفکر.
سهشنبهها٬ ساعت ۱۳:۳۰
دانشگاه شریف، اندیشکده مهاجر.
@Humanities_Development
چیستی پدیده بازار؛ تاثیر و تاثرات آن بر و از ساحات فرهنگی اجتماعی جامعه؛ و جایگاه آن در تاریخ تفکر.
سهشنبهها٬ ساعت ۱۳:۳۰
دانشگاه شریف، اندیشکده مهاجر.
@Humanities_Development
Forwarded from محفل دال
#یادداشت #دال_یازدهم
🔴 استحاله عدالتخواهی به تکنوکراسی و مرگ انقلاب اسلامی
👤#محمدحسین_بادامچی
🔹اینکه رودخانه عدالتخواهی در پشت سدّ ایتان چنان به دریاچه ای آرام و دلنشین مبدّل می شود که گویی اصلاً از ابتدا برای رسیدن به همین غایت پدید آمده بود، را اصلاً نباید موضوع ساده و بی اهمیتی در نظر گرفت. در واقع نه تنها تبدیل جنبش عدالتخواهی به ایتان اصلاً یک حادثه طبیعی و عادی نیست بلکه برعکس، کمی فاصله گرفتن از آغاز و پایان این اتفاق این ذهنیت را القا می کند که اینها اساساً دوماجرای ماهیتاً متفاوتند که هریک در دل تاریخ مسیر خود را رفته اند و از سر حادثه مرگ یکی با تولد دیگری مقارن گشته است. جنبشی که با مفاهیم عدالت، برابری، جامعه طبقاتی، فساد ساختاری، دفاع از حقوق ملّت، مستضعفین، مردم، مستکبران، قوای قضائی، آزادی انتقاد، و در یک کلمه «آرمانخواهی» هویت یافت و سازمانی که با مفاهیم کارآمدی، توسعه، برنامه ریزی، تخصص، بهینه سازی و رشد اقتصادی و در یک کلمه «مدیریت» بر جای آن نشست.
🔹 سیاست زدایی
آنچه با آن مواجهیم را می توان با تحول از Politics به Policy یا از عمل سیاسی به سیاستگزاری توضیح داد. با بهره گیری از ادبیات جامعه شناختی و بویژه اندیشه ماکس وبر می توان مهمترین تمایز میان این دو را در این دانست که Politics از جنس عقلانیت ارزشی و Policy از جنس عقلانیت ابزاری است. موضوع اولی «اهداف» و موضوع دومی «وسایل» است. در Politics یا عمل سیاسی بحث اصلی درباره اعتبار آرمانها و ارزیابی ساختارها و اراده های سیاسی از حیث تطابق آن با ارزشها و اهداف است، اما Policy یا سیاستگزاری با مفروض گرفتن اهداف صرفاً خود را دلمشغول ارتقاء کارکرد درونی یک سیستم می بیند. از منظر عمل سیاسی یک سیستم همواره به واسطه التهاب دائمی امر سیاسی و تحول در معانی و اهداف و نیاز به سنجش همیشگی ساختارها با آرمانها «در حال تأسیس» است اما از منظر سیاستگزاری هر سیستمی یکبار تأسیس می شود و پس از آن باید کوشید که کارایی آن نظام را حفظ کرد و یا ارتقاء بخشید. آرمانخواهان عامل سیاسی دلمشغول «تحول و تکامل» یک نظامند و سیاستگزاران دلمشغول «اداره» آن. از این حیث مردان سیاسی به سازندگان ماشین دولت شبیهند و سیاستگزاران به مکانیک ها و تعمیرکنندگانِ آن. از یک منظر دیگر زمانی که اهالی پلیسی درباره کارایی ماشین و زودتر به مقصد رسیدن و رفاه حال مسافران در طول راه و مدیریت مصرف سوخت برنامه ریزی می کنند، اهالی پلیتیکز از خودِ مقصد و صدقِ راه در رسیدن به هدف پرسش می کنند. در حالیکه سیاستگزاران به «توسعه» نظامِ موجود می اندیشند، سیاست ورزان در «تعالی» وضع سیاسی موجود چون و چرا می کنند.
🔹 تکنوکراسی
بنابراین وقتی می گوییم «ایتان از عدالتخواهی سیاست زدایی کرده است» مرادمان همین تبدیل و تبدّل و استحاله Politics به Policy است. اینها را صرفاً نباید دو رویکرد در تحلیل مسائل دانست، بلکه اینها را باید دو جهانبینی در فهم جامعه و سیاست و دولت و حتی چیستی مشکل و مسأله (Problem) تلقی کرد. سیاستگزار الزاماً تاریخ، جامعه، سیاست و فرهنگ را چون ماشینی می بیند که اگر «خوب کار کند» هیچ حادثه ای رخ نخواهد داد. ا زاین جهت است که به دو صفت جدید برای سیاستگزارِ مستقر در حاکمیت دست می یابیم: از آنجا که تلقّی مکانیکی از حرکت تاریخ دارد و برای مهارِ آن قائل به مهندسی اجتماعی است، تکنوکرات است و از آنجا که هدفِ هدفستیزِ او «به سامانی» و صرفاً «نظم امور» است عمیقاً محافظه کار است. تکنوکرات سیاستگزاری می کند تا بی نظمی را مهار کند: او تغییر ایجاد می کند تا تغییر را از میان بردارد.
🔹 تکنیک و تکنولوژی
در نگاه تکنوکرات، همه چیز به تکنیک و تکنولوژی فروکاسته می شود. از همین جهت است که ایتان خود را «شبکه تحلیلگران تکنولوژی ایران» معرفی می کند و تکنولوژی را در متن و محور تحلیل و سیاستگزاریِ خود قرار می دهد و کادر خود را از میان مهندسان و مدیران – و نه تحصیل کردگان علوم انسانی- برمی گزیند. مسأله ایتان -همانطور که خود معرفی کرده اند*- کارآمدیِ «ماشین دولت» یا در مقیاس کلان تر «ماشین حاکمیت» است و همواره این کار را با بهبود «روش ها و تکنیکها» انجام می دهد. از این منظر تکنیک مانند تکنولوژی امری یونیورسال است و تنها کافیست که به انتقالِ آن اقدام کرد. «انتقال فناوری» استعاره ی بنیادین نحوه ی نگرش تکنوکراتهای ایتانی به جهان است که بر پایه آن اقتصاد، دانشگاه، علم، فرهنگ، جامعه، سیاست، مدرسه و یا به اصطلاح خودشان «سیستمهای اجتماعی» را در نسبت با «تجربیات جهانی» تحلیل و ارزیابی می کنند. با اینحال پاسخ در هر پرسشِ توسعه ای همواره یک چیز است: انتقال فناوری.
ادامه در👇
🔴 استحاله عدالتخواهی به تکنوکراسی و مرگ انقلاب اسلامی
👤#محمدحسین_بادامچی
🔹اینکه رودخانه عدالتخواهی در پشت سدّ ایتان چنان به دریاچه ای آرام و دلنشین مبدّل می شود که گویی اصلاً از ابتدا برای رسیدن به همین غایت پدید آمده بود، را اصلاً نباید موضوع ساده و بی اهمیتی در نظر گرفت. در واقع نه تنها تبدیل جنبش عدالتخواهی به ایتان اصلاً یک حادثه طبیعی و عادی نیست بلکه برعکس، کمی فاصله گرفتن از آغاز و پایان این اتفاق این ذهنیت را القا می کند که اینها اساساً دوماجرای ماهیتاً متفاوتند که هریک در دل تاریخ مسیر خود را رفته اند و از سر حادثه مرگ یکی با تولد دیگری مقارن گشته است. جنبشی که با مفاهیم عدالت، برابری، جامعه طبقاتی، فساد ساختاری، دفاع از حقوق ملّت، مستضعفین، مردم، مستکبران، قوای قضائی، آزادی انتقاد، و در یک کلمه «آرمانخواهی» هویت یافت و سازمانی که با مفاهیم کارآمدی، توسعه، برنامه ریزی، تخصص، بهینه سازی و رشد اقتصادی و در یک کلمه «مدیریت» بر جای آن نشست.
🔹 سیاست زدایی
آنچه با آن مواجهیم را می توان با تحول از Politics به Policy یا از عمل سیاسی به سیاستگزاری توضیح داد. با بهره گیری از ادبیات جامعه شناختی و بویژه اندیشه ماکس وبر می توان مهمترین تمایز میان این دو را در این دانست که Politics از جنس عقلانیت ارزشی و Policy از جنس عقلانیت ابزاری است. موضوع اولی «اهداف» و موضوع دومی «وسایل» است. در Politics یا عمل سیاسی بحث اصلی درباره اعتبار آرمانها و ارزیابی ساختارها و اراده های سیاسی از حیث تطابق آن با ارزشها و اهداف است، اما Policy یا سیاستگزاری با مفروض گرفتن اهداف صرفاً خود را دلمشغول ارتقاء کارکرد درونی یک سیستم می بیند. از منظر عمل سیاسی یک سیستم همواره به واسطه التهاب دائمی امر سیاسی و تحول در معانی و اهداف و نیاز به سنجش همیشگی ساختارها با آرمانها «در حال تأسیس» است اما از منظر سیاستگزاری هر سیستمی یکبار تأسیس می شود و پس از آن باید کوشید که کارایی آن نظام را حفظ کرد و یا ارتقاء بخشید. آرمانخواهان عامل سیاسی دلمشغول «تحول و تکامل» یک نظامند و سیاستگزاران دلمشغول «اداره» آن. از این حیث مردان سیاسی به سازندگان ماشین دولت شبیهند و سیاستگزاران به مکانیک ها و تعمیرکنندگانِ آن. از یک منظر دیگر زمانی که اهالی پلیسی درباره کارایی ماشین و زودتر به مقصد رسیدن و رفاه حال مسافران در طول راه و مدیریت مصرف سوخت برنامه ریزی می کنند، اهالی پلیتیکز از خودِ مقصد و صدقِ راه در رسیدن به هدف پرسش می کنند. در حالیکه سیاستگزاران به «توسعه» نظامِ موجود می اندیشند، سیاست ورزان در «تعالی» وضع سیاسی موجود چون و چرا می کنند.
🔹 تکنوکراسی
بنابراین وقتی می گوییم «ایتان از عدالتخواهی سیاست زدایی کرده است» مرادمان همین تبدیل و تبدّل و استحاله Politics به Policy است. اینها را صرفاً نباید دو رویکرد در تحلیل مسائل دانست، بلکه اینها را باید دو جهانبینی در فهم جامعه و سیاست و دولت و حتی چیستی مشکل و مسأله (Problem) تلقی کرد. سیاستگزار الزاماً تاریخ، جامعه، سیاست و فرهنگ را چون ماشینی می بیند که اگر «خوب کار کند» هیچ حادثه ای رخ نخواهد داد. ا زاین جهت است که به دو صفت جدید برای سیاستگزارِ مستقر در حاکمیت دست می یابیم: از آنجا که تلقّی مکانیکی از حرکت تاریخ دارد و برای مهارِ آن قائل به مهندسی اجتماعی است، تکنوکرات است و از آنجا که هدفِ هدفستیزِ او «به سامانی» و صرفاً «نظم امور» است عمیقاً محافظه کار است. تکنوکرات سیاستگزاری می کند تا بی نظمی را مهار کند: او تغییر ایجاد می کند تا تغییر را از میان بردارد.
🔹 تکنیک و تکنولوژی
در نگاه تکنوکرات، همه چیز به تکنیک و تکنولوژی فروکاسته می شود. از همین جهت است که ایتان خود را «شبکه تحلیلگران تکنولوژی ایران» معرفی می کند و تکنولوژی را در متن و محور تحلیل و سیاستگزاریِ خود قرار می دهد و کادر خود را از میان مهندسان و مدیران – و نه تحصیل کردگان علوم انسانی- برمی گزیند. مسأله ایتان -همانطور که خود معرفی کرده اند*- کارآمدیِ «ماشین دولت» یا در مقیاس کلان تر «ماشین حاکمیت» است و همواره این کار را با بهبود «روش ها و تکنیکها» انجام می دهد. از این منظر تکنیک مانند تکنولوژی امری یونیورسال است و تنها کافیست که به انتقالِ آن اقدام کرد. «انتقال فناوری» استعاره ی بنیادین نحوه ی نگرش تکنوکراتهای ایتانی به جهان است که بر پایه آن اقتصاد، دانشگاه، علم، فرهنگ، جامعه، سیاست، مدرسه و یا به اصطلاح خودشان «سیستمهای اجتماعی» را در نسبت با «تجربیات جهانی» تحلیل و ارزیابی می کنند. با اینحال پاسخ در هر پرسشِ توسعه ای همواره یک چیز است: انتقال فناوری.
ادامه در👇
Forwarded from محفل دال
ادامه از👆
🔹 دولت استعماریِ توسعه: خاستگاه تکنوکراتها در رژیم پهلوی
بنابر آنچه گفته شد تکنوکرات را باید لایه کارشناسانِ طبقه محافظه کارِ نظام سیاسی-اجتماعی دانست که دولت و جامعه را در جهت حفظ یک وضع سیاسیِ خاص مهندسی می کنند. تکنوکرات از درون عالمِ خود که به کار و بارِ خود می نگرد، کارِ خود را کاملاً علمی، خنثا، بی جهت و در راستای قواعد علمیِ تجربه شده ی توسعه ی کشورها می بیند، و به هیچ وجه نسبت به ماهیتِ سیستمی که اداره، سیاستگذاری و تضمینِ کارآمدیِ آنرا بر عهده دارد واقف نیست. تکنوکرات کاملاً با اسامی و معانیِ نظامهای مختلفِ اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اخلاقی و تاریخی -که ملغمه خاصی از آنها را با توجه به ماهیت مفروضات خود پیاده می کند- بیگانه است و می پندارد که با نشاندنِ «خوب حکمرانی کردن» بر کرسیِ «حکمرانیِ خوب» توانسته رندانه کلِ تاریخ فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق را دور بزند. این بیماری البته اگر در زادگاهِ غربیِ خود مباحث فلسفی بسیاری را برانگیخته و بعنوان یک بن بست تاریخی و تمدنی بویژه از سوی اندیشمندان اروپایی مورد بررسی قرار گرفته، در ایران ماهیتی کاملاً وارداتی و استعماری دارد. ریشه نفوذ تکنوکراتها در حاکمیت ایرانی به تأسیس سازمان امریکایی برنامه و بودجه در ایران و کودتای انگلیسی-امریکایی 28 مرداد باز می گردد که نقشی اساسی در جهت چپ زدایی، سیاست زدایی و جلوگیری از تغییرِ رژیم پهلوی در دوران جنگ سرد بر عهده داشتند. علی رغم انقلاب اسلامی و خلعِ یدِ امریکاییان، متأسفانه تکنوکراتها همچنان در نظامِ جدید هم دست بالاتر را در سیاستگزاری و اداره حاکمیت دارند و پروژه مدرنیزاسیون ایران را، هرچند به صورتی بی بنیاد و آشفته در مقایسه با برنامه های توسعه ی پیش از انقلاب و البته اینبار با پوششی اسلامی و مقدس، پیش می برند.
🔹 توقّف انقلاب اسلامی
از آنجا که سیاستگزاران و تکنوکرات ها در مراکزی نظیر ایتان و کلیه ساختار کارشناسی دولت و حاکمیت، تنها به توسعه وسائل و یا به تعبیر درست رهبری «اداره کشور» مشغولند، ثمره تلاشهای آنها عملاً نه در سبد آرمانهای انقلاب اسلامی بلکه در سبدِ سخت افزار یا صرفاً حفظ و تقویت صورتِ نظام می ریزد. تکنوکراتها اگرچه با زیرکی تصور می کنند که با گرفتن زهرِ سیاسیِ مفاهیم و مقولات و مثلاً تبدیل مستضعفین به محرومین یا قشر آسیب پذیر، مظلومیت به نارضایتی، استبداد به اقتدار، مردم سالاری به مقبولیت، سرمایه داری به رشد اقتصادی، جامعه بی طبقه به کاهش ضریب جینی، قومیت ستیزی به وحدت ملی، استکبار ستیزی به حفظ منافع ملی، علم به مدرک، فرهنگ به رسانه، معنویت به مناسک، و عدالت به کارآمدی توانسته اند که بنیادهای سیاسی و انقلابیِ جامعه را افسار زنند و با سیاستهای خود مهندسیِ آنرا به دست گیرند، اما غافل از آنند که برقرار شدن این معادلات تنها در ذهن آنها و نه در جهانِ واقع اتفاق افتاده است و تنها این تکنوکراتها هستند که در طول این سالیان از حقیقت مفاهیمِ استضعاف، ظلم، استبداد، جامعه طبقاتی، برابری قومیتی، استکبار، علم، فرهنگ، معنویت و عدالت غافل بوده اند و نه تنها اکنون هیچ سخنی درباره این مقولات ندارند بلکه خود مهمترین عامل این عقب ماندگی در پیشرفت انقلاب اسلامی محسوب می شوند. این نکته ی اساسیِ بیان بسیار مهم مقام معظم رهبری در دیدارِ اخیر با مجلس خبرگان است که «تمام دستگاه های نظام مشغول اداره کشورند و تا کنون هیچ نهادی مسئولیت رصد اهداف انقلاب و ارزیابیِ راهی که آمده ایم در نسبت با آرمانها را نداشته است». نکته ای در نقد خلأ امر و فکر و عملِ سیاسی و غلبه مدیران و تکنوکراتها بر نظامِ سیاسی ما، که به نظر می رسد رویِ دیگرِ توقف فرهنگی و نرم افزاری و اکتفا به توسعه سخت افزاری در چهار دهه اخیر است که در خطبه سبک زندگیِ سال 91 مورد اشاره ایشان قرار گرفت.
* در صفحه اول سایت (itan.ir) ایتان چنین معرفی شده است: «شبکه کانونهای تفکر ایران مجموعهای متشکل از مراکز و گروههای تحلیلگر تخصصی است که از سال ۱۳۷۹ باهدف ارتقای کارآمدی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران از طریق سیاستپژوهی و کمک به تصمیمگیران و پیشنهاد سیاستهای مناسب در حوزههای اقتصاد کلان، انرژی، صنعت، کشاورزی، مسکن، تعلیم و تربیت، سلامت و علم و فناوری ایجاد شده است. با توجه به گسترش فعالیتهای این شبکه، در اردیبهشت سال ۱۳۹۳ نام این مجموعه از «شبکه تحلیلگران فناوری ایران» به «شبکه کانونهای تفکر ایران» تغییر یافت.»
🔹 دولت استعماریِ توسعه: خاستگاه تکنوکراتها در رژیم پهلوی
بنابر آنچه گفته شد تکنوکرات را باید لایه کارشناسانِ طبقه محافظه کارِ نظام سیاسی-اجتماعی دانست که دولت و جامعه را در جهت حفظ یک وضع سیاسیِ خاص مهندسی می کنند. تکنوکرات از درون عالمِ خود که به کار و بارِ خود می نگرد، کارِ خود را کاملاً علمی، خنثا، بی جهت و در راستای قواعد علمیِ تجربه شده ی توسعه ی کشورها می بیند، و به هیچ وجه نسبت به ماهیتِ سیستمی که اداره، سیاستگذاری و تضمینِ کارآمدیِ آنرا بر عهده دارد واقف نیست. تکنوکرات کاملاً با اسامی و معانیِ نظامهای مختلفِ اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اخلاقی و تاریخی -که ملغمه خاصی از آنها را با توجه به ماهیت مفروضات خود پیاده می کند- بیگانه است و می پندارد که با نشاندنِ «خوب حکمرانی کردن» بر کرسیِ «حکمرانیِ خوب» توانسته رندانه کلِ تاریخ فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق را دور بزند. این بیماری البته اگر در زادگاهِ غربیِ خود مباحث فلسفی بسیاری را برانگیخته و بعنوان یک بن بست تاریخی و تمدنی بویژه از سوی اندیشمندان اروپایی مورد بررسی قرار گرفته، در ایران ماهیتی کاملاً وارداتی و استعماری دارد. ریشه نفوذ تکنوکراتها در حاکمیت ایرانی به تأسیس سازمان امریکایی برنامه و بودجه در ایران و کودتای انگلیسی-امریکایی 28 مرداد باز می گردد که نقشی اساسی در جهت چپ زدایی، سیاست زدایی و جلوگیری از تغییرِ رژیم پهلوی در دوران جنگ سرد بر عهده داشتند. علی رغم انقلاب اسلامی و خلعِ یدِ امریکاییان، متأسفانه تکنوکراتها همچنان در نظامِ جدید هم دست بالاتر را در سیاستگزاری و اداره حاکمیت دارند و پروژه مدرنیزاسیون ایران را، هرچند به صورتی بی بنیاد و آشفته در مقایسه با برنامه های توسعه ی پیش از انقلاب و البته اینبار با پوششی اسلامی و مقدس، پیش می برند.
🔹 توقّف انقلاب اسلامی
از آنجا که سیاستگزاران و تکنوکرات ها در مراکزی نظیر ایتان و کلیه ساختار کارشناسی دولت و حاکمیت، تنها به توسعه وسائل و یا به تعبیر درست رهبری «اداره کشور» مشغولند، ثمره تلاشهای آنها عملاً نه در سبد آرمانهای انقلاب اسلامی بلکه در سبدِ سخت افزار یا صرفاً حفظ و تقویت صورتِ نظام می ریزد. تکنوکراتها اگرچه با زیرکی تصور می کنند که با گرفتن زهرِ سیاسیِ مفاهیم و مقولات و مثلاً تبدیل مستضعفین به محرومین یا قشر آسیب پذیر، مظلومیت به نارضایتی، استبداد به اقتدار، مردم سالاری به مقبولیت، سرمایه داری به رشد اقتصادی، جامعه بی طبقه به کاهش ضریب جینی، قومیت ستیزی به وحدت ملی، استکبار ستیزی به حفظ منافع ملی، علم به مدرک، فرهنگ به رسانه، معنویت به مناسک، و عدالت به کارآمدی توانسته اند که بنیادهای سیاسی و انقلابیِ جامعه را افسار زنند و با سیاستهای خود مهندسیِ آنرا به دست گیرند، اما غافل از آنند که برقرار شدن این معادلات تنها در ذهن آنها و نه در جهانِ واقع اتفاق افتاده است و تنها این تکنوکراتها هستند که در طول این سالیان از حقیقت مفاهیمِ استضعاف، ظلم، استبداد، جامعه طبقاتی، برابری قومیتی، استکبار، علم، فرهنگ، معنویت و عدالت غافل بوده اند و نه تنها اکنون هیچ سخنی درباره این مقولات ندارند بلکه خود مهمترین عامل این عقب ماندگی در پیشرفت انقلاب اسلامی محسوب می شوند. این نکته ی اساسیِ بیان بسیار مهم مقام معظم رهبری در دیدارِ اخیر با مجلس خبرگان است که «تمام دستگاه های نظام مشغول اداره کشورند و تا کنون هیچ نهادی مسئولیت رصد اهداف انقلاب و ارزیابیِ راهی که آمده ایم در نسبت با آرمانها را نداشته است». نکته ای در نقد خلأ امر و فکر و عملِ سیاسی و غلبه مدیران و تکنوکراتها بر نظامِ سیاسی ما، که به نظر می رسد رویِ دیگرِ توقف فرهنگی و نرم افزاری و اکتفا به توسعه سخت افزاری در چهار دهه اخیر است که در خطبه سبک زندگیِ سال 91 مورد اشاره ایشان قرار گرفت.
* در صفحه اول سایت (itan.ir) ایتان چنین معرفی شده است: «شبکه کانونهای تفکر ایران مجموعهای متشکل از مراکز و گروههای تحلیلگر تخصصی است که از سال ۱۳۷۹ باهدف ارتقای کارآمدی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران از طریق سیاستپژوهی و کمک به تصمیمگیران و پیشنهاد سیاستهای مناسب در حوزههای اقتصاد کلان، انرژی، صنعت، کشاورزی، مسکن، تعلیم و تربیت، سلامت و علم و فناوری ایجاد شده است. با توجه به گسترش فعالیتهای این شبکه، در اردیبهشت سال ۱۳۹۳ نام این مجموعه از «شبکه تحلیلگران فناوری ایران» به «شبکه کانونهای تفکر ایران» تغییر یافت.»
ما و اسطوره توسعه
دورهی «ذهن و بازار»؛ چیستی پدیده بازار؛ تاثیر و تاثرات آن بر و از ساحات فرهنگی اجتماعی جامعه؛ و جایگاه آن در تاریخ تفکر. سهشنبهها٬ ساعت ۱۳:۳۰ دانشگاه شریف، اندیشکده مهاجر. @Humanities_Development
💢 سرفصل مطالب دوره ذهن و بازار.
🔺 سهشنبهها، ساعت ۱۳:۳۰؛
🔹 اندیشکده مهاجر.
♨️ اطلاعات بیشتر در:
✅ @Humanities_Development
🔺 سهشنبهها، ساعت ۱۳:۳۰؛
🔹 اندیشکده مهاجر.
♨️ اطلاعات بیشتر در:
✅ @Humanities_Development
💢 جلسهی این هفتهی ذهن و بازار با موضوع بررسی وضعیت و ایدههای اقتصادی در قرون میانه (دوران خیزش فئودالیسم تا آغاز افول آن)، و خوانشهای انتقادی از تاریخ دورهی مذکور اروپا، انشاءالله سهشنبه بیست و پنجم مهرماه ساعت 13:30 در محل اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف برقرار خواهد بود.
❗️عزیزانی که مایل به شرکت در جلسه از خارج دانشگاه هستند حتما در اسرع وقت و تا پیش از پایان وقت اداری امروز (دوشنبه)، نام و کد ملی خود را برای ادمین کانال ما و اسطوره توسعه (@mohamad_hoseinbana) ارسال نمایند.
✅ @Humanities_Development
❗️عزیزانی که مایل به شرکت در جلسه از خارج دانشگاه هستند حتما در اسرع وقت و تا پیش از پایان وقت اداری امروز (دوشنبه)، نام و کد ملی خود را برای ادمین کانال ما و اسطوره توسعه (@mohamad_hoseinbana) ارسال نمایند.
✅ @Humanities_Development
Forwarded from علم و دين
🔭علم و اسلام🕌
⏱زمان:یکشنبه۷ آبان،ساعت ۱۳:۳۰
🏛مکان:دانشگاه صنعتی شریف،سالن جابربنحیان
💫اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف
🌐 mohaajer.ir
🆔 @scirel
🆔 @mohajer_thinktank
⏱زمان:یکشنبه۷ آبان،ساعت ۱۳:۳۰
🏛مکان:دانشگاه صنعتی شریف،سالن جابربنحیان
💫اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف
🌐 mohaajer.ir
🆔 @scirel
🆔 @mohajer_thinktank
✅تأسیس گرایی: امکان گذر از سیاست حاکمانه(بخش اول)
📝گزارشی از مقاله ارائه شده دکتر فاطمه صادقی در همایش «اندیشه، سیاست، اقتصاد»
✍️محمد حسين بادامچى
💢هفته گذشته همایشی با عنوان «اندیشه سیاست اقتصاد» توسط اتحادیه انجمنهای علمی جامعه شناسی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد و در پنل «امکان کنش ورزی سیاسی» سرکار خانم دکتر صادقی به ارائه مقاله بدیع خود با عنوان «تأسیس گرایی: امکان گذر از سیاست حاکمانه» پرداخت.
https://news.1rj.ru/str/SocialUnion/528
💢وی این مقاله را با پرسشهای زیر آغاز کرد:
❓مردم در مقام قدرت مؤسس و بنیانگذار چه تفاوتی با مردم در مقام رأی دهنده دارند؟ آیا مردم پیش از حاکمیت با مردم پس از آن برابرند؟
❓سیاست حاکمانه چگونه نخست مردم را به بدنه رای دهنده فرومی کاهد و سپس همان ها را هم حذف می کند؟
❓این سیاست چگونه شأنیت قانون اساسی را بعنوان مهمترین تجلی اراده مردمی از آن ستانده است؟
❓آیا می توان از سیاست منهای حکومت و حاکمیت و از یک سیاست غیرحاکمانه و غیرحکومتی سخن گفت؟
❓تأسیس گرایی (Constitutianlism) چگونه می تواند به یک سیاست غیرحاکمانه یا پساحاکمانه منجر شود؟
💢وی توضیح می دهد که مراد او از Constitutianlism نه معنای مصطلح آن یعنی مشروطیت یا حکومت قانون که حالتی ایستا دارد بلکه مهمترین بخش آن یعنی «تأسیس سیاست» است که حالتی سیال دارد. بی توجهی به این بعد دوم در ایران از آن جهت است که در ساختار فکری ما سیاست بر ایستایی و سکون دلالت دارد و هرگونه سیاست ورزی خارج از حکومت منتفی است. بنابراین تاسیس گرایی با قانون گرایی متفاوت است چون قانون گرایی حتی می تواند به تقویت روندهای حاکمانه منجر شود. در واقع تاسیس گرایی نظر به آن اراده پیشاقانونی دارد که به ایجاد قانون اساسی اقدام می کند و قانون اساسی هویت خود را از آن دارد. بنابراین تاسیس گرایی نه به شکلی از سیاست ورزی که پس از برپایی یک حکومت بر پایه قانون اساسی شکل می گیرد، بلکه به شکلی از سیاست نظر دارد که امکان تغییر و بازنگری در قانون اساسی را داراست.
💢دکتر صادقی معتقد است که مفهوم حاکمیت در اسلام اولیه وجود نداشته و به واسطه ارتباط با دیگر فرهنگها وارد زیست جهان مسلمین شده است. وی می افزاید که از اصل ۵۶ قانون اساسی کنونی ما (حاکمیت از آن خداست و همو انسانها را بر سرنوشت خویش حاکم کرده است) هم بوی نوعی ستیزه با سیاست حاکمانه به مشام می رسد، گویی ابتنای حاکمیت بر نوعی روان شناسی اقتدارآمیز مفروض تلقی شده است.
💢دکتر فاطمه صادقی می کوشد مسیر تاسیس گرایی را از مسیر مشروطه خواهی و جمهوری خواهی ایرانی در یکصدسال اخیر که به زعم او دلمشغول مشروعیت حکومتند جدا کند. اولی مشروعیت را از قانون و دومی از مردم اخذ می کند اما اصل حاکمیت در هر دو مفروض است. وجه اشتراک سیاست حاکمانه در این دو «نمایندگی» از اراده مردمی است: به این ترتیب که مردم پس از حکومت به مفهوم انتزاعی به نام «ملت» یا «امت» مبدل می شوند که باید توسط عده ای نمایندگی شوند. کنش جمعی پیش از حکومت از طریق یک «هویت جمعی» به صورت تمام و کمال به نمایندگان منتقل می شود. در این فرآیند البته مردم روز به روز تجزیه و اتمیزه و حکومت روز به روز انباشته تر و فربه تر می شود. این وضعیت در ایران یک حاکمیت دوگانه پدید نمی آورد بلکه یک حاکمیت مسلط و رای دهندگانی فروریخته نتیجه می دهد که حتی نماینده ای هم ندارد. این به معنای نافرجامی مشروطیت و جمهوریت در ساختار سیاست حاکمانه است. شکل سوم سیاست حاکمانه در ایران که دو شکل قبلی را انکار می کند، شکل الهیاتی آن است که حاکم را نماینده و امتداد حکومت خدا می داند و این مردمند که مشروعیت خود را از حاکم می گیرند. از منظر الهیاتی معضل این ایده انتساب حکمرانی پرضعف بشری به خداست. بعلاوه این رویکرد مجبور است که دائما با تناقض پدید آمدن حکومت اسلامی توسط اراده مردمی مواجه شود.
💢وی سپس به نقد بازنگری قانون اساسی در سال ۶۸ می پردازد و معتقد است که اراده تآسیسی مردم در امر بازنگری نادیده گرفته شده و در قانون اساسی جدید، بازنگری (از جمله آنچه زمزمه آن در این ایام به گوش می رسد) در چارچوب امتداد روندهای از پیش تعیین شده حاکمانه به رسمیت شناخته شده است که در واقع به معنای بلاوجه شدن قانون اساسی است. وی همینرا دلیل بی اعتباری قانون اساسی نزد مردم و سیاستمداران در ایران قلمداد می کند. در واقع قانون اساسی در ایران تنها به واسطه انقلاب و در برهه انقلاب است که منبعث از سیاست تأسیسی شأنیت می یابد و پس از آن به سرعت به بخشی از روندهای حاکمانه تبدیل می شود.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
📝گزارشی از مقاله ارائه شده دکتر فاطمه صادقی در همایش «اندیشه، سیاست، اقتصاد»
✍️محمد حسين بادامچى
💢هفته گذشته همایشی با عنوان «اندیشه سیاست اقتصاد» توسط اتحادیه انجمنهای علمی جامعه شناسی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد و در پنل «امکان کنش ورزی سیاسی» سرکار خانم دکتر صادقی به ارائه مقاله بدیع خود با عنوان «تأسیس گرایی: امکان گذر از سیاست حاکمانه» پرداخت.
https://news.1rj.ru/str/SocialUnion/528
💢وی این مقاله را با پرسشهای زیر آغاز کرد:
❓مردم در مقام قدرت مؤسس و بنیانگذار چه تفاوتی با مردم در مقام رأی دهنده دارند؟ آیا مردم پیش از حاکمیت با مردم پس از آن برابرند؟
❓سیاست حاکمانه چگونه نخست مردم را به بدنه رای دهنده فرومی کاهد و سپس همان ها را هم حذف می کند؟
❓این سیاست چگونه شأنیت قانون اساسی را بعنوان مهمترین تجلی اراده مردمی از آن ستانده است؟
❓آیا می توان از سیاست منهای حکومت و حاکمیت و از یک سیاست غیرحاکمانه و غیرحکومتی سخن گفت؟
❓تأسیس گرایی (Constitutianlism) چگونه می تواند به یک سیاست غیرحاکمانه یا پساحاکمانه منجر شود؟
💢وی توضیح می دهد که مراد او از Constitutianlism نه معنای مصطلح آن یعنی مشروطیت یا حکومت قانون که حالتی ایستا دارد بلکه مهمترین بخش آن یعنی «تأسیس سیاست» است که حالتی سیال دارد. بی توجهی به این بعد دوم در ایران از آن جهت است که در ساختار فکری ما سیاست بر ایستایی و سکون دلالت دارد و هرگونه سیاست ورزی خارج از حکومت منتفی است. بنابراین تاسیس گرایی با قانون گرایی متفاوت است چون قانون گرایی حتی می تواند به تقویت روندهای حاکمانه منجر شود. در واقع تاسیس گرایی نظر به آن اراده پیشاقانونی دارد که به ایجاد قانون اساسی اقدام می کند و قانون اساسی هویت خود را از آن دارد. بنابراین تاسیس گرایی نه به شکلی از سیاست ورزی که پس از برپایی یک حکومت بر پایه قانون اساسی شکل می گیرد، بلکه به شکلی از سیاست نظر دارد که امکان تغییر و بازنگری در قانون اساسی را داراست.
💢دکتر صادقی معتقد است که مفهوم حاکمیت در اسلام اولیه وجود نداشته و به واسطه ارتباط با دیگر فرهنگها وارد زیست جهان مسلمین شده است. وی می افزاید که از اصل ۵۶ قانون اساسی کنونی ما (حاکمیت از آن خداست و همو انسانها را بر سرنوشت خویش حاکم کرده است) هم بوی نوعی ستیزه با سیاست حاکمانه به مشام می رسد، گویی ابتنای حاکمیت بر نوعی روان شناسی اقتدارآمیز مفروض تلقی شده است.
💢دکتر فاطمه صادقی می کوشد مسیر تاسیس گرایی را از مسیر مشروطه خواهی و جمهوری خواهی ایرانی در یکصدسال اخیر که به زعم او دلمشغول مشروعیت حکومتند جدا کند. اولی مشروعیت را از قانون و دومی از مردم اخذ می کند اما اصل حاکمیت در هر دو مفروض است. وجه اشتراک سیاست حاکمانه در این دو «نمایندگی» از اراده مردمی است: به این ترتیب که مردم پس از حکومت به مفهوم انتزاعی به نام «ملت» یا «امت» مبدل می شوند که باید توسط عده ای نمایندگی شوند. کنش جمعی پیش از حکومت از طریق یک «هویت جمعی» به صورت تمام و کمال به نمایندگان منتقل می شود. در این فرآیند البته مردم روز به روز تجزیه و اتمیزه و حکومت روز به روز انباشته تر و فربه تر می شود. این وضعیت در ایران یک حاکمیت دوگانه پدید نمی آورد بلکه یک حاکمیت مسلط و رای دهندگانی فروریخته نتیجه می دهد که حتی نماینده ای هم ندارد. این به معنای نافرجامی مشروطیت و جمهوریت در ساختار سیاست حاکمانه است. شکل سوم سیاست حاکمانه در ایران که دو شکل قبلی را انکار می کند، شکل الهیاتی آن است که حاکم را نماینده و امتداد حکومت خدا می داند و این مردمند که مشروعیت خود را از حاکم می گیرند. از منظر الهیاتی معضل این ایده انتساب حکمرانی پرضعف بشری به خداست. بعلاوه این رویکرد مجبور است که دائما با تناقض پدید آمدن حکومت اسلامی توسط اراده مردمی مواجه شود.
💢وی سپس به نقد بازنگری قانون اساسی در سال ۶۸ می پردازد و معتقد است که اراده تآسیسی مردم در امر بازنگری نادیده گرفته شده و در قانون اساسی جدید، بازنگری (از جمله آنچه زمزمه آن در این ایام به گوش می رسد) در چارچوب امتداد روندهای از پیش تعیین شده حاکمانه به رسمیت شناخته شده است که در واقع به معنای بلاوجه شدن قانون اساسی است. وی همینرا دلیل بی اعتباری قانون اساسی نزد مردم و سیاستمداران در ایران قلمداد می کند. در واقع قانون اساسی در ایران تنها به واسطه انقلاب و در برهه انقلاب است که منبعث از سیاست تأسیسی شأنیت می یابد و پس از آن به سرعت به بخشی از روندهای حاکمانه تبدیل می شود.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
Telegram
اتحادیه انجمنهای علمی علوم اجتماعی
یکشنبه، ۲۳ مهر ۱۳۹۶
فاطمه صادقی و مهدی یوسفی / امکان کنشورزی سیاسی
@socialUnion
@sociologyatu95
فاطمه صادقی و مهدی یوسفی / امکان کنشورزی سیاسی
@socialUnion
@sociologyatu95
✅تأسیس گرایی: امکان گذر از سیاست حاکمانه(بخش دوم)
📝گزارشی از مقاله ارائه شده دکتر فاطمه صادقی در همایش «اندیشه، سیاست، اقتصاد»
✍️محمد حسين بادامچى
💢پیشنهاد سیاست پساحاکمانه چنین است: موجودیت عینی مردم (مردمی ماقبل ملت و هویت) بر هر هنجار و قانونی مقدم است. غرض سیاست تاسیسی نه ایجاد یک حاکمیت جدید بلکه پدیدآوردن کنشی جمعیست که به جای کیستی مردم بر چیستی آنها تکیه دارد. یعنی خادم مفاهیم متافیزیکی از پیش تعیین شده ای مثل هویت، تاریخ، ملت یا امت و مشروعیت بخش یک نظام از قبل موجود نیست بلکه ستایشگر خود فرآیند تاسیس است. از نظر او تاسیس گرایی نافی سیاست حاکمانه است، معضلی که هم در قانون اساسی مشروطه و هم در قانون اساسی جمهوری اسلامی وجود داشته است و در بازنگری سال ۶۸ حتی شدیدتر هم شد. حکمرانی در همه اشکال آن -بصورتی دیرپا- دارای ماهیتی اقتدارآمیز و عرفی است و از اینرو تاسیس گرایی با خروج از آن جا را برای کنشهای ایمانی و الهیاتی هم باز می کند. بعلاوه برای آنانکه در جستجوی ثباتند تاسیس گرایی احتمالا تنها گزینه ایست که می تواند ما را از چرخه معیوب حاکمیت-هرج و مرج خارج کند.
— — — — — —
♦️پرسش و پاسخ نگارنده با دكتر صادقى(دقيقه ٧٦):
❔١. در طرح بحث شما ميان اراده گرايى و قانون گرايى همخوانى وجود ندارد. در تفكر سياسى آرنت كه شما هم به آن توجه داشتيد كانستيتوشناليسم (مثلا در مدل رومى و امريكايى) بعنوان مدل "تأسيس قانون اساسى؛ يكبار براى هميشه" نقد شده است. من فكر ميكنم تكيه بر "حوزه عمومى" به جاى مجلس مؤسسان يا مجلس سنا مى تواند اين مشكل را حل كند.
❔٢. شما انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى را نسبت به اصل سياست حاكمانه بى اعتنا دانستيد، در حاليكه گمان ميكنم اين مشكل در هردوى اينها شناخته شده بود و پاسخهايى را مطرح كردند. انقلاب مشروطه با طرح قانون و مشروطيت ميخواست حاكميت را محدود و از مردم در برابر آن دفاع كند اما عملا مشروطيت به تضعيف و بلاتكليفى اراده و امر سياسى انجاميد و پس از دو دهه آشفتگى به روى كار آمدن رضاخان انجاميد. در انقلاب اسلامى اما بر عكس از ابتدا فرض شد كه قانون نمى تواند اراده سياسى را توضيح دهد. پس يك نفر (امام) بعنوان نقطه تمركز كنش سياسى مردم عليه حاكميت قرار گرفت اما باز هم اين الگوى ضدحكومتى بعد از انقلاب به تقويت حاكميت و سياست حاكمانه منجر شد. فكر ميكنم ما بايد ناظر به اين دو تجربه الگوى جديدى طرح كنيم.
❇️پاسخ: نه من فكر مى كنم مشكل اصلى به همان تصور "تاسيس يكبار براى هميشه بازمى گردد. منظور من نه خود قانون اساسى بلكه اراده ايست كه به ايجاد آن انجاميده و من ترجيح مى دهم كه به جاى يك سند با مجلسى مثل مجلس مؤسسان -كه در جمهورى اسلامى هيچگاه تشكيل نشد- روبرو باشم. با مجلس مؤسسان ميتوان به سياست پساحاكميتي و تأسيس گرايانه نزديك شد. اين مساله ايست كه روز به روز در انديشه سياسى مهمتر مى شود.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
📝گزارشی از مقاله ارائه شده دکتر فاطمه صادقی در همایش «اندیشه، سیاست، اقتصاد»
✍️محمد حسين بادامچى
💢پیشنهاد سیاست پساحاکمانه چنین است: موجودیت عینی مردم (مردمی ماقبل ملت و هویت) بر هر هنجار و قانونی مقدم است. غرض سیاست تاسیسی نه ایجاد یک حاکمیت جدید بلکه پدیدآوردن کنشی جمعیست که به جای کیستی مردم بر چیستی آنها تکیه دارد. یعنی خادم مفاهیم متافیزیکی از پیش تعیین شده ای مثل هویت، تاریخ، ملت یا امت و مشروعیت بخش یک نظام از قبل موجود نیست بلکه ستایشگر خود فرآیند تاسیس است. از نظر او تاسیس گرایی نافی سیاست حاکمانه است، معضلی که هم در قانون اساسی مشروطه و هم در قانون اساسی جمهوری اسلامی وجود داشته است و در بازنگری سال ۶۸ حتی شدیدتر هم شد. حکمرانی در همه اشکال آن -بصورتی دیرپا- دارای ماهیتی اقتدارآمیز و عرفی است و از اینرو تاسیس گرایی با خروج از آن جا را برای کنشهای ایمانی و الهیاتی هم باز می کند. بعلاوه برای آنانکه در جستجوی ثباتند تاسیس گرایی احتمالا تنها گزینه ایست که می تواند ما را از چرخه معیوب حاکمیت-هرج و مرج خارج کند.
— — — — — —
♦️پرسش و پاسخ نگارنده با دكتر صادقى(دقيقه ٧٦):
❔١. در طرح بحث شما ميان اراده گرايى و قانون گرايى همخوانى وجود ندارد. در تفكر سياسى آرنت كه شما هم به آن توجه داشتيد كانستيتوشناليسم (مثلا در مدل رومى و امريكايى) بعنوان مدل "تأسيس قانون اساسى؛ يكبار براى هميشه" نقد شده است. من فكر ميكنم تكيه بر "حوزه عمومى" به جاى مجلس مؤسسان يا مجلس سنا مى تواند اين مشكل را حل كند.
❔٢. شما انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى را نسبت به اصل سياست حاكمانه بى اعتنا دانستيد، در حاليكه گمان ميكنم اين مشكل در هردوى اينها شناخته شده بود و پاسخهايى را مطرح كردند. انقلاب مشروطه با طرح قانون و مشروطيت ميخواست حاكميت را محدود و از مردم در برابر آن دفاع كند اما عملا مشروطيت به تضعيف و بلاتكليفى اراده و امر سياسى انجاميد و پس از دو دهه آشفتگى به روى كار آمدن رضاخان انجاميد. در انقلاب اسلامى اما بر عكس از ابتدا فرض شد كه قانون نمى تواند اراده سياسى را توضيح دهد. پس يك نفر (امام) بعنوان نقطه تمركز كنش سياسى مردم عليه حاكميت قرار گرفت اما باز هم اين الگوى ضدحكومتى بعد از انقلاب به تقويت حاكميت و سياست حاكمانه منجر شد. فكر ميكنم ما بايد ناظر به اين دو تجربه الگوى جديدى طرح كنيم.
❇️پاسخ: نه من فكر مى كنم مشكل اصلى به همان تصور "تاسيس يكبار براى هميشه بازمى گردد. منظور من نه خود قانون اساسى بلكه اراده ايست كه به ايجاد آن انجاميده و من ترجيح مى دهم كه به جاى يك سند با مجلسى مثل مجلس مؤسسان -كه در جمهورى اسلامى هيچگاه تشكيل نشد- روبرو باشم. با مجلس مؤسسان ميتوان به سياست پساحاكميتي و تأسيس گرايانه نزديك شد. اين مساله ايست كه روز به روز در انديشه سياسى مهمتر مى شود.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
Forwarded from آرمان | صنعتی اصفهان (F M)
توسعه نیافتگی به سبک ایرانی
با حضور : دکتر محمد حسین بادامچی
زمان:سخنرانی 15الی 16
پرسش و پاسخ 16
مکان: دفتر تشکل دانشجویی آرمان
با حضور : دکتر محمد حسین بادامچی
زمان:سخنرانی 15الی 16
پرسش و پاسخ 16
مکان: دفتر تشکل دانشجویی آرمان
پيشرفت_بدون_برنامه_ريزى_و_دولت_توسعه.m4a
27.2 MB
صوت سخنرانى ارائه شده محمدحسين بادامچى در نشست توسعه نيافتگى به سبك ايرانى، (تشكل آرمان، دانشگاه صنعتى اصفهان) با موضوع "پيشرفت مدنى و سياسى بدون نياز به برنامه ريزى و دولت توسعه گرا"
✅نشست رادیویی «آسیبها و چالشهای علوم انسانی در ایران»
(اولین بخش از نشست سه قسمتی نقد و ارزیابی سیاستگذاری علوم انسانی در ایران)
🔻 با حضور
🔸دکتر کاویانی، عضو هیئت علمی حقوق دانشگاه علامه طباطبایی
🔸دکتر علیقلی، عضو هیئت علمی اقتصاد دانشگاه آزاد
🔸دکتر حداد، عضو هیئت علمی علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی
🔸دکتر بادامچی، دبير كارگروه علوم انسانى و توسعه اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف
🔸و اجرای دکتر راه نجات عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی
♦️مهمترین پرسش این برنامه این است:
❓چرا در ایرانِ امروز «مهندسان» بر کرسی سیاستگذاری نشسته اند و علوم انسانی اینچنین مهجور است؟
❓ ریشه های تاریخی و زمینه سیاسی پدید آمدن این وضعیت چیست؟
📡امروز ۱۳ آبان/ رادیو گفتگو/ برنامه گفتگوی علمی/ ساعت ۲۱/ موج اف.ام ردیف ۱۰۳.۵
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
(اولین بخش از نشست سه قسمتی نقد و ارزیابی سیاستگذاری علوم انسانی در ایران)
🔻 با حضور
🔸دکتر کاویانی، عضو هیئت علمی حقوق دانشگاه علامه طباطبایی
🔸دکتر علیقلی، عضو هیئت علمی اقتصاد دانشگاه آزاد
🔸دکتر حداد، عضو هیئت علمی علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی
🔸دکتر بادامچی، دبير كارگروه علوم انسانى و توسعه اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف
🔸و اجرای دکتر راه نجات عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی
♦️مهمترین پرسش این برنامه این است:
❓چرا در ایرانِ امروز «مهندسان» بر کرسی سیاستگذاری نشسته اند و علوم انسانی اینچنین مهجور است؟
❓ ریشه های تاریخی و زمینه سیاسی پدید آمدن این وضعیت چیست؟
📡امروز ۱۳ آبان/ رادیو گفتگو/ برنامه گفتگوی علمی/ ساعت ۲۱/ موج اف.ام ردیف ۱۰۳.۵
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
radio1.mp4
14.1 MB
🔺صوت نشست راديويى آسيب ها و چالشهاي علوم انسانى در ايران؛ بخش اول