Forwarded from حلقهی بازخوانی انتقادی کاپیتال
💢 آیا ندانستهاند که خدا رزق و روزی را برای هر که بخواهد وسعت میدهد یا تنگ میگیرد؟
بیتردید در این امر برای مردمی که ایمان دارند، نشانههاییست.
- سوره زمر، آیه ۵۲.
____
@Sharif_Kapital
بیتردید در این امر برای مردمی که ایمان دارند، نشانههاییست.
- سوره زمر، آیه ۵۲.
____
@Sharif_Kapital
Forwarded from حلقهی بازخوانی انتقادی کاپیتال
✅ در باب چیستی و چرایی حلقهی کاپیتال شریف
🖋 جامعه اسلامی شریف / اندیشکده مهاجر
💢 دانشگاه شریف از دیرباز کانون جدال سوزان سرمایهداری، و منتقدان آن بوده است. دانشگاهی که از سویی رسالتش تولید ثروت و نقشآفرینی در نظام بازار به واسطهی ابداع و بهبود فناوریهاست، و از سوی دیگر دانشجویانی را در خود میپرورد که بسیاری از آنها خود را نسبت به جامعهی خویش مسئول دانسته، و در نسبت با معضلات اجتماعی مردمان خاکی که ریشه در آن دارند، احساس درد و دغدغهمندی میکنند.
💢 در طول حیات دانشگاه شریف، این تعارضِ نهفته، بارها و در قالب های گونهگونی، بروز و تجلی یافته است. در میان واکنشهای متنوعی که در این چند دهه به تعارض مذکور داده شده، به راحتی میتوان کثیری از آنها را متکی یا مرتبط به آراء و نظرات کارل مارکس، فیلسوف آلمانیتبار قرن نوزدهم دانست. «مارکسیسم»، «کمونیسم»، و «چپگرایی»، از همان سالهای نخستینِ شریف، همواره در این دانشگاه به انحاء و اشکال مختلف و در قالب های متنوعی حضور داشته است.
💢 اما سوال اینجاست که مارکسیسم واقعا چیست؟ کارل مارکس اصلا که بود و چه گفت؟ و چرا در این چهار پنج دهه، همواره مارکس و مارکسیسم و کمونیسم و چپگرایی و دفاع از طبقهی ضعیف جامعه در مقابل ثروتمندان و سرمایهداران و...، همه به هم بستهبندی شده و یکسان انگاشته شدهاند؟ آیا چپگرایی دقیقا همان مارکسیسم است و بالعکس؟ تعریف دقیق، و تعبیر علمی - فلسفی این مفاهیم چیست؟ آیا باید به هر دغدغهای حول مصائب ضعفای جامعه، و به هر نقدی علیه سرمایهسالاری و زراندوزی، اطلاق «مارکسیسم» نمود؟ و اصلا مارکسیسم چرا تا به این حد «بد» است و تابو شده؟ علل شکست این مکتب در قرن بیستم چه بود؟ دین و پارادایمهای دینی چه نسبتی با این فضا دارند؟ آیا اسلام در مواجهه با سرمایهداری و نظام بازار سکوت میکند؟ آیا چیزی تحت عنوان «مارکسیسم اسلامی» اصلا میتواند وجود داشته باشد؟ انقلاب اسلامی و گفتمان ولی نعمتیِ مستضعفان و پابرهنگان، چه نفی و اثباتی در مواجهه با نظام سرمایهداری، مارکسیسم، و سایر پارادایمهای اقتصادی-اجتماعی دارد؟
💢 متاسفانه به نظر میرسد در طی دهههای اخیرِ انقلاب اسلامی، مسیر نادرستی را دراین عرصه پیش گرفتهایم. تابو درست کردن و عدم مواجههی صریح، صادقانه، و عقلایی با مسائلی که حل و بررسی و تدقیق در آنها، جزء لاینفک نیل به یک جامعهی سالم و متعالی است، عکس آن چیزیست که معلمان انقلاب از شهید بهشتی تا شهید مطهری، به ما آموختهاند. چه بخواهیم و چه نه، جهانی که در آن زندگی میکنیم، جهانیست عمدتا ساختهی نظام سرمایهداری. این نظام، در اشکال مختلف و پیوسته در حال تغییرش، سه قرن است که در جهان جولان میدهد و احتمالا سالیان دیگری نیز همچنان با ما خواهد بود. در اروپای قرن بیستم، کمونیسم و فاشیسم هیچکدام نتوانستند خود را به عنوان گزینههای کارآمدِ بدیل معرفی کنند، و مشابه های غیر اروپاییشان نیز به هیچ روی موفقتر از کار در نیامدهاند. و امروز و در قرن بیستویکم، کشور ما نیز به تقریب بسیار خوبی – خودآگاه یا ناخودآگاه - به این کاروان پیوسته، و سرمایهداری، نظام بازار، و اقتصاد بازار آزاد، همه از مسائل مهم ایران امروزند؛ مسائلی که عبور بیتفاوت ما از کنار آنها میتواند هر روز خسارات بیشتری را برای حال و آیندهی مردمان این سرزمین در پی داشته باشد.
#ادامه_در_پست_بعد :
https://news.1rj.ru/str/Sharif_Kapital/15
___
@Sharif_Kapital
@Sharif_Islamic_Society
@Mohajer_ThinkTank
🖋 جامعه اسلامی شریف / اندیشکده مهاجر
💢 دانشگاه شریف از دیرباز کانون جدال سوزان سرمایهداری، و منتقدان آن بوده است. دانشگاهی که از سویی رسالتش تولید ثروت و نقشآفرینی در نظام بازار به واسطهی ابداع و بهبود فناوریهاست، و از سوی دیگر دانشجویانی را در خود میپرورد که بسیاری از آنها خود را نسبت به جامعهی خویش مسئول دانسته، و در نسبت با معضلات اجتماعی مردمان خاکی که ریشه در آن دارند، احساس درد و دغدغهمندی میکنند.
💢 در طول حیات دانشگاه شریف، این تعارضِ نهفته، بارها و در قالب های گونهگونی، بروز و تجلی یافته است. در میان واکنشهای متنوعی که در این چند دهه به تعارض مذکور داده شده، به راحتی میتوان کثیری از آنها را متکی یا مرتبط به آراء و نظرات کارل مارکس، فیلسوف آلمانیتبار قرن نوزدهم دانست. «مارکسیسم»، «کمونیسم»، و «چپگرایی»، از همان سالهای نخستینِ شریف، همواره در این دانشگاه به انحاء و اشکال مختلف و در قالب های متنوعی حضور داشته است.
💢 اما سوال اینجاست که مارکسیسم واقعا چیست؟ کارل مارکس اصلا که بود و چه گفت؟ و چرا در این چهار پنج دهه، همواره مارکس و مارکسیسم و کمونیسم و چپگرایی و دفاع از طبقهی ضعیف جامعه در مقابل ثروتمندان و سرمایهداران و...، همه به هم بستهبندی شده و یکسان انگاشته شدهاند؟ آیا چپگرایی دقیقا همان مارکسیسم است و بالعکس؟ تعریف دقیق، و تعبیر علمی - فلسفی این مفاهیم چیست؟ آیا باید به هر دغدغهای حول مصائب ضعفای جامعه، و به هر نقدی علیه سرمایهسالاری و زراندوزی، اطلاق «مارکسیسم» نمود؟ و اصلا مارکسیسم چرا تا به این حد «بد» است و تابو شده؟ علل شکست این مکتب در قرن بیستم چه بود؟ دین و پارادایمهای دینی چه نسبتی با این فضا دارند؟ آیا اسلام در مواجهه با سرمایهداری و نظام بازار سکوت میکند؟ آیا چیزی تحت عنوان «مارکسیسم اسلامی» اصلا میتواند وجود داشته باشد؟ انقلاب اسلامی و گفتمان ولی نعمتیِ مستضعفان و پابرهنگان، چه نفی و اثباتی در مواجهه با نظام سرمایهداری، مارکسیسم، و سایر پارادایمهای اقتصادی-اجتماعی دارد؟
💢 متاسفانه به نظر میرسد در طی دهههای اخیرِ انقلاب اسلامی، مسیر نادرستی را دراین عرصه پیش گرفتهایم. تابو درست کردن و عدم مواجههی صریح، صادقانه، و عقلایی با مسائلی که حل و بررسی و تدقیق در آنها، جزء لاینفک نیل به یک جامعهی سالم و متعالی است، عکس آن چیزیست که معلمان انقلاب از شهید بهشتی تا شهید مطهری، به ما آموختهاند. چه بخواهیم و چه نه، جهانی که در آن زندگی میکنیم، جهانیست عمدتا ساختهی نظام سرمایهداری. این نظام، در اشکال مختلف و پیوسته در حال تغییرش، سه قرن است که در جهان جولان میدهد و احتمالا سالیان دیگری نیز همچنان با ما خواهد بود. در اروپای قرن بیستم، کمونیسم و فاشیسم هیچکدام نتوانستند خود را به عنوان گزینههای کارآمدِ بدیل معرفی کنند، و مشابه های غیر اروپاییشان نیز به هیچ روی موفقتر از کار در نیامدهاند. و امروز و در قرن بیستویکم، کشور ما نیز به تقریب بسیار خوبی – خودآگاه یا ناخودآگاه - به این کاروان پیوسته، و سرمایهداری، نظام بازار، و اقتصاد بازار آزاد، همه از مسائل مهم ایران امروزند؛ مسائلی که عبور بیتفاوت ما از کنار آنها میتواند هر روز خسارات بیشتری را برای حال و آیندهی مردمان این سرزمین در پی داشته باشد.
#ادامه_در_پست_بعد :
https://news.1rj.ru/str/Sharif_Kapital/15
___
@Sharif_Kapital
@Sharif_Islamic_Society
@Mohajer_ThinkTank
Forwarded from حلقهی بازخوانی انتقادی کاپیتال
✅ در باب چیستی و چرایی حلقهی کاپیتال شریف
🖋 جامعه اسلامی شریف / اندیشکده مهاجر
#ادامه_از_پست_قبل :
https://news.1rj.ru/str/Sharif_Kapital/14
💢 در طول تاریخِ سرمایهداری، و حتی بسیار پیشتر از حاکمیت جهانشمول این نظام، همواره متفکران و اندیشمندان غربی و غیر غربی، اصول و مبانی و تبعات سرمایهداری را به نقد و چالش کشیدهاند، و به ویژه در قرون اخیر، تلاشی پیوسته، برای عیبزدایی، بهینهسازی، یا جایگزینی آن در جریان بوده است. سرمایهداریِ حالِ حاضرِ جهانی، آثار و پیامدهای خود را به عرصهی اقتصاد محدود نکرده، و تقریبا در تمامی شئون حیات بشر مدرن تبعاتی عمیق داشته است؛ و منتقدان این نظام، به تفصیل و در کتب و مقالات پرشماری آنها را برشمردهاند: اینکه کانون گرم خانواده مورد تهاجم جهان تجارت و نیروهای آن قرار گرفتهاست؛ اینکه فضائل مدنی در حال رنگ باختن و ناپدید شدن است؛ اینکه آمادگی برای به تعویق انداختن «ارضای امیال و آرزوها» – به عنوان نقطه اتکای سرمایهداری – اکنون در حال رنگ باختن است؛ اینکه فردگرایی و خودخواهی در حال نابود کردن هر گونه درکی از هدف، مقصود، و خیرِ «جمعی» است؛ اینکه «کار»، رفته رفته معنا و مفهوم خود را از دست میدهد؛ اینکه مردم و آحاد جامعه مسحور کالاهای مصرفیای میشوند که در واقع نیازی به آنها ندارند؛ اینکه «بازار بینالمللی» با نابود کردن فرهنگهای تاریخیِ مکانمندِ زیستبوم ها، چیزی جز یک معجون بیبو و خاصیت، یا نوعی نیهیلیزم لذتپرستانه باقی نمیگذارد؛ اینکه ثروتمندان، روز به روز ثروتمندتر و فقرا هر روز فقیرتر از دیروز میشوند؛ و...
💢 بنابر آنچه گفته شد، به نظر میرسد از هر منظر و با هر نگاهی، نقد، بررسی، اصلاح، تعدیل، یا دستکم شناخت صحیح و ذوابعادِ نظام سرمایهداری و بازار آزاد، به گواه عقل، ضرورتی انکار ناشدنیست؛ و چه بهتر که چنین اتفاقی در جایی پیگرفته شود که به واسطهی ارتباط وثیقاش با قلب تپندهی سرمایهداری – یعنی تکنیک و فناوری – بیش از هر جای دیگری نیازمند و مشتاق چنین مباحثی است.
💢 اما و صد اما که این مهم، همواره با چالشهایی مواجه بوده است. اسطورهسازی از مارکس و مارکسیسم از سویی، و بدیهی گرفتن مبانی و مفروضات سرمایهداری از سوی دیگر، همیشه مانع ایجاد یک گفتگوی پیشبرنده و سازنده در این باره شده است. وجود نوع خاصی از برداشت اساطیری و در نتیجه نگاهی متعصبانه در میان طرفداران مارکسیسم، هم مانع شناخت علمی نقاط ضعف و قوت این مکتب شده، و هم عدهای را در طول دهههای اخیر، بدون شناخت کافی و بیشتر بر اثر هیجانات و احساسات، هوادار مارکسیسم نموده است. نتیجهی نهایی چنین فضایی، به محاق رفتن هرگونه تدقیق و تعمق فاخر در حوزه بازاندیشی اندیشههای اقتصادی، خصوصا در دانشگاهها و در بین دانشجویان بوده است.
💢 جامعه اسلامی شریف، با همکاری اندیشکدهی مهاجر، با عنایت به آنچه گفته شد، حلقهی بازخوانی انتقادی کتاب کاپیتال مارکس - به عنوان مشهورترین اثر در حوزهی نقد و بررسی سرمایهداری - را بهانه و دستمایهای برای یک بازنگری و بازاندیشی در اصول، مبانی، ساز و کارها، و تبعات نظامهای اقتصادیِ حاکم کرده، تا از خلال طرح انتقادات کارل مارکس، و نقد و بررسی آنها، به درک و شناختی واقعیتر و کاملتر از سرمایهداری، مارکسیسم، و نقایص و ایرادات هر یک از آنها برسیم؛ که این خود نخستین قدم ضروری برای بهبود زیست معیشتی، فرهنگی و اجتماعی جامعه، و نیل به راه حلی متکی بر داشتهها و یافتههای معرفتی و فرهنگی خودمان است.
✅ چنین فرآیندی، در نهایت و در مقیاسهای بزرگتر، برکات بسیاری برای انقلاب اسلامی، ملت ایران و آیندگان این مرز و بوم خواهد داشت؛ انشاءالله.
___
@Sharif_Kapital
@Sharif_Islamic_Society
@Mohajer_ThinkTank
🖋 جامعه اسلامی شریف / اندیشکده مهاجر
#ادامه_از_پست_قبل :
https://news.1rj.ru/str/Sharif_Kapital/14
💢 در طول تاریخِ سرمایهداری، و حتی بسیار پیشتر از حاکمیت جهانشمول این نظام، همواره متفکران و اندیشمندان غربی و غیر غربی، اصول و مبانی و تبعات سرمایهداری را به نقد و چالش کشیدهاند، و به ویژه در قرون اخیر، تلاشی پیوسته، برای عیبزدایی، بهینهسازی، یا جایگزینی آن در جریان بوده است. سرمایهداریِ حالِ حاضرِ جهانی، آثار و پیامدهای خود را به عرصهی اقتصاد محدود نکرده، و تقریبا در تمامی شئون حیات بشر مدرن تبعاتی عمیق داشته است؛ و منتقدان این نظام، به تفصیل و در کتب و مقالات پرشماری آنها را برشمردهاند: اینکه کانون گرم خانواده مورد تهاجم جهان تجارت و نیروهای آن قرار گرفتهاست؛ اینکه فضائل مدنی در حال رنگ باختن و ناپدید شدن است؛ اینکه آمادگی برای به تعویق انداختن «ارضای امیال و آرزوها» – به عنوان نقطه اتکای سرمایهداری – اکنون در حال رنگ باختن است؛ اینکه فردگرایی و خودخواهی در حال نابود کردن هر گونه درکی از هدف، مقصود، و خیرِ «جمعی» است؛ اینکه «کار»، رفته رفته معنا و مفهوم خود را از دست میدهد؛ اینکه مردم و آحاد جامعه مسحور کالاهای مصرفیای میشوند که در واقع نیازی به آنها ندارند؛ اینکه «بازار بینالمللی» با نابود کردن فرهنگهای تاریخیِ مکانمندِ زیستبوم ها، چیزی جز یک معجون بیبو و خاصیت، یا نوعی نیهیلیزم لذتپرستانه باقی نمیگذارد؛ اینکه ثروتمندان، روز به روز ثروتمندتر و فقرا هر روز فقیرتر از دیروز میشوند؛ و...
💢 بنابر آنچه گفته شد، به نظر میرسد از هر منظر و با هر نگاهی، نقد، بررسی، اصلاح، تعدیل، یا دستکم شناخت صحیح و ذوابعادِ نظام سرمایهداری و بازار آزاد، به گواه عقل، ضرورتی انکار ناشدنیست؛ و چه بهتر که چنین اتفاقی در جایی پیگرفته شود که به واسطهی ارتباط وثیقاش با قلب تپندهی سرمایهداری – یعنی تکنیک و فناوری – بیش از هر جای دیگری نیازمند و مشتاق چنین مباحثی است.
💢 اما و صد اما که این مهم، همواره با چالشهایی مواجه بوده است. اسطورهسازی از مارکس و مارکسیسم از سویی، و بدیهی گرفتن مبانی و مفروضات سرمایهداری از سوی دیگر، همیشه مانع ایجاد یک گفتگوی پیشبرنده و سازنده در این باره شده است. وجود نوع خاصی از برداشت اساطیری و در نتیجه نگاهی متعصبانه در میان طرفداران مارکسیسم، هم مانع شناخت علمی نقاط ضعف و قوت این مکتب شده، و هم عدهای را در طول دهههای اخیر، بدون شناخت کافی و بیشتر بر اثر هیجانات و احساسات، هوادار مارکسیسم نموده است. نتیجهی نهایی چنین فضایی، به محاق رفتن هرگونه تدقیق و تعمق فاخر در حوزه بازاندیشی اندیشههای اقتصادی، خصوصا در دانشگاهها و در بین دانشجویان بوده است.
💢 جامعه اسلامی شریف، با همکاری اندیشکدهی مهاجر، با عنایت به آنچه گفته شد، حلقهی بازخوانی انتقادی کتاب کاپیتال مارکس - به عنوان مشهورترین اثر در حوزهی نقد و بررسی سرمایهداری - را بهانه و دستمایهای برای یک بازنگری و بازاندیشی در اصول، مبانی، ساز و کارها، و تبعات نظامهای اقتصادیِ حاکم کرده، تا از خلال طرح انتقادات کارل مارکس، و نقد و بررسی آنها، به درک و شناختی واقعیتر و کاملتر از سرمایهداری، مارکسیسم، و نقایص و ایرادات هر یک از آنها برسیم؛ که این خود نخستین قدم ضروری برای بهبود زیست معیشتی، فرهنگی و اجتماعی جامعه، و نیل به راه حلی متکی بر داشتهها و یافتههای معرفتی و فرهنگی خودمان است.
✅ چنین فرآیندی، در نهایت و در مقیاسهای بزرگتر، برکات بسیاری برای انقلاب اسلامی، ملت ایران و آیندگان این مرز و بوم خواهد داشت؛ انشاءالله.
___
@Sharif_Kapital
@Sharif_Islamic_Society
@Mohajer_ThinkTank
✅آیا طرح اعتباریات علامه طباطبایی بیسابقه بوده است؟
(نقدی بر کتاب «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ» نوشته علیاصغر مصلح) (قسمت اول)
✍نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 دکتر علیاصغر مصلح، کتاب کوچک و مهم خود با عنوان «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ» را بر دو مدّعا و یک نتیجهگیری استوار کرده است.
1⃣ ادعای اول آن است که طرح اعتباریات (انسان-شناسی، فرهنگ، جامعه یا تاریخ) به عنوان امری مستقل از هستیهای طبیعی، متافیزیکی و الهیاتی، پدیدهای کاملاً مدرن و متناسب با تحولات فکری و اجتماعی تمدن غربی در پانصد سال اخیر است:
♦️«برای آغاز شدن تأملات فلسفی درباره فرهنگ، باید زمینههایی فراهم میشد. در تاریخ تفکر فلسفی غرب نیز اندیشیدن درباره فرهنگ، مترتب پسزمینههایی است. بدون تحولات بزرگ قرن هجدهم و به خصوص توجه فلسفی به تاریخ و تصور تقابل طبیعت و فرهنگ، تأمل فلسفی درباره فرهنگ که بعدها "فلسفه فرهنگ" نامیده شد، پدید نمیآمد. حتی در دوره مدرن با صرف زاد و توشهای که فیلسوفان راسیونالیست و آمپریست فراهم کرده بودند، بحث فلسفی درباره فرهنگ آغاز نمیشد. در ایران هم تفکر فلسفی درباره فرهنگ تنها با مؤونه فیلسوفان کلاسیک اسلامی و ترجمه آثار فیلسوفانی چون دکارت و هیوم پا نمیگرفت؛ متفکر باید در فضای زندگی مدرن، از قرن هجدهم به بعد زندگی میکرده است تا زمینه پرداختن به اینگونه پرسشها را بیابد». (ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ صفحه 9)
2⃣ مدعای دوم این است که طرح اعتباریات در چارچوب فلسفه کلاسیک، ممتنع است. مؤلف سپس نتیجه گرفته است که علامه طباطبایی با توجه به شناختی که از فلسفههای جدید غربی به دست آورده بود، اول بار آن را در فلسفه اسلامی طرح کرد. ازاینرو ایشان باید مؤسس فلسفه فرهنگ در سنت فلسفی اسلامی-ایرانی شناخته شود:
♦️«مثلاً فلسفه افلاطون که با اندیشه ایدهها قوام میگرفت، نمیتوانست مبانی لازم را برای پرسش از چیستی فرهنگ فراهم کند. این زمینه حتی با فلسفه دکارت هم فراهم نشد. گویی مبنای سوبژکتیو در تفکر مدرن باید چنان قوام می-یافت که انسان بتواند خود را موجودی در مقابل طبیعت تلقی کند که عالم خود را خود میآفریند». (ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ صفحه 17)
💢 در اینجا قصد ما ارزیابی بیرونی صحت مقدمات اصلی دکتر مصلح است، به گونه ای که بی آنکه متعرض محتوای درونی مدعاهای ایشان شویم، اطلاق آن بر تاریخ فلسفه اسلامی را به پرسش می گیریم. مصلح معتقد است که شهید مطهری نیز این دیدگاه را که «نظریه اعتباریات در آثار قدما سابقه ندارد»، مطرح کرده و بیسابقه بودن نظریه اعتباریات را عیب آن تلقی کرده است. دکتر مصلح به این اظهار نظر از شهید مطهری استناد میکند:
♦️«موضوع ادراکات اعتباری بدون شک یک ابتکار بسیار باارزشی است؛ تنها نقصش این است که ایشان شخصاً به این مطالب رسیدهاند و بعد هم فکر کردند و در آن پیش رفتند؛ ولی آن را با کلمات قدمای خودمان مربوط نکردند». (ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ صفحه 21)
💢 برداشت دکتر مصلح از این اظهار نظر شهید مطهری این است که این نظریه نزد قدما مطرح نبوده (و اساساً طرحشدنی نبوده) و اعتراض شهید مطهری به «نوآوری» علامه طباطبایی است؛ چنانکه مینویسد: «از سخن مرحوم مطهری برمیآید که گویی بر این نظر است که اصول همه مسائل فلسفی حتی در آینده باید در آثار و کلمات فلاسفه اسلامی مثل شیخ و آخوند باشد».
💢 نگاهی دقیقتر به اصل عبارت شهید مطهری، نشان میدهد که برخلاف ادعای آقای مصلح، نهتنها شهید مطهری طرح مسئله اعتباریات را مسبوق به سابقه میداند، بلکه به هیچ وجه اعتراض ایشان به نوآوری این نظریه نیست؛ بلکه برعکس به نو نبودن آن است. عبارت کامل شهید مطهری در مقاله «جاودانگی اصول اخلاقی» که مصلح به آن ارجاع داده، چنین است:
♦️«موضوع ادراکات اعتباری بدون شک یک ابتکار بسیار باارزشی است؛ تنها نقصش این است که ایشان شخصاً به این مطالب رسیدهاند و بعد هم فکر کردند و در آن پیش رفتند، ولی آن را با کلمات قدمای خودمان مربوط نکردند که معلوم شود ریشه این حرف در کلمات امثال شیخ در مورد عقل عملی و عقل نظری چیست. اگر از حرفهای آنها شروع میکردند و بعد پیوند میزدند با حرف خودشان، بهتر بود؛ و علت اینکه از کلمات فلاسفه قدیم این مبحث قطع شده است، این است که ایشان از علم اصول به این مطلب رسیدند، نه از فلسفه؛ و اولین الهام-بخش ایشان هم حرفهای حاج شیخ محمدحسین اصفهانی بوده است در باب اعتباریات، که ایشان دنبالش را گرفتند و رفتهاند تا اینجا؛ لذا آن را با حرفهای فلاسفه ارتباط ندادهاند». (نقدی بر مارکسیسم صفحه 229)
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
(نقدی بر کتاب «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ» نوشته علیاصغر مصلح) (قسمت اول)
✍نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 دکتر علیاصغر مصلح، کتاب کوچک و مهم خود با عنوان «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ» را بر دو مدّعا و یک نتیجهگیری استوار کرده است.
1⃣ ادعای اول آن است که طرح اعتباریات (انسان-شناسی، فرهنگ، جامعه یا تاریخ) به عنوان امری مستقل از هستیهای طبیعی، متافیزیکی و الهیاتی، پدیدهای کاملاً مدرن و متناسب با تحولات فکری و اجتماعی تمدن غربی در پانصد سال اخیر است:
♦️«برای آغاز شدن تأملات فلسفی درباره فرهنگ، باید زمینههایی فراهم میشد. در تاریخ تفکر فلسفی غرب نیز اندیشیدن درباره فرهنگ، مترتب پسزمینههایی است. بدون تحولات بزرگ قرن هجدهم و به خصوص توجه فلسفی به تاریخ و تصور تقابل طبیعت و فرهنگ، تأمل فلسفی درباره فرهنگ که بعدها "فلسفه فرهنگ" نامیده شد، پدید نمیآمد. حتی در دوره مدرن با صرف زاد و توشهای که فیلسوفان راسیونالیست و آمپریست فراهم کرده بودند، بحث فلسفی درباره فرهنگ آغاز نمیشد. در ایران هم تفکر فلسفی درباره فرهنگ تنها با مؤونه فیلسوفان کلاسیک اسلامی و ترجمه آثار فیلسوفانی چون دکارت و هیوم پا نمیگرفت؛ متفکر باید در فضای زندگی مدرن، از قرن هجدهم به بعد زندگی میکرده است تا زمینه پرداختن به اینگونه پرسشها را بیابد». (ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ صفحه 9)
2⃣ مدعای دوم این است که طرح اعتباریات در چارچوب فلسفه کلاسیک، ممتنع است. مؤلف سپس نتیجه گرفته است که علامه طباطبایی با توجه به شناختی که از فلسفههای جدید غربی به دست آورده بود، اول بار آن را در فلسفه اسلامی طرح کرد. ازاینرو ایشان باید مؤسس فلسفه فرهنگ در سنت فلسفی اسلامی-ایرانی شناخته شود:
♦️«مثلاً فلسفه افلاطون که با اندیشه ایدهها قوام میگرفت، نمیتوانست مبانی لازم را برای پرسش از چیستی فرهنگ فراهم کند. این زمینه حتی با فلسفه دکارت هم فراهم نشد. گویی مبنای سوبژکتیو در تفکر مدرن باید چنان قوام می-یافت که انسان بتواند خود را موجودی در مقابل طبیعت تلقی کند که عالم خود را خود میآفریند». (ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ صفحه 17)
💢 در اینجا قصد ما ارزیابی بیرونی صحت مقدمات اصلی دکتر مصلح است، به گونه ای که بی آنکه متعرض محتوای درونی مدعاهای ایشان شویم، اطلاق آن بر تاریخ فلسفه اسلامی را به پرسش می گیریم. مصلح معتقد است که شهید مطهری نیز این دیدگاه را که «نظریه اعتباریات در آثار قدما سابقه ندارد»، مطرح کرده و بیسابقه بودن نظریه اعتباریات را عیب آن تلقی کرده است. دکتر مصلح به این اظهار نظر از شهید مطهری استناد میکند:
♦️«موضوع ادراکات اعتباری بدون شک یک ابتکار بسیار باارزشی است؛ تنها نقصش این است که ایشان شخصاً به این مطالب رسیدهاند و بعد هم فکر کردند و در آن پیش رفتند؛ ولی آن را با کلمات قدمای خودمان مربوط نکردند». (ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ صفحه 21)
💢 برداشت دکتر مصلح از این اظهار نظر شهید مطهری این است که این نظریه نزد قدما مطرح نبوده (و اساساً طرحشدنی نبوده) و اعتراض شهید مطهری به «نوآوری» علامه طباطبایی است؛ چنانکه مینویسد: «از سخن مرحوم مطهری برمیآید که گویی بر این نظر است که اصول همه مسائل فلسفی حتی در آینده باید در آثار و کلمات فلاسفه اسلامی مثل شیخ و آخوند باشد».
💢 نگاهی دقیقتر به اصل عبارت شهید مطهری، نشان میدهد که برخلاف ادعای آقای مصلح، نهتنها شهید مطهری طرح مسئله اعتباریات را مسبوق به سابقه میداند، بلکه به هیچ وجه اعتراض ایشان به نوآوری این نظریه نیست؛ بلکه برعکس به نو نبودن آن است. عبارت کامل شهید مطهری در مقاله «جاودانگی اصول اخلاقی» که مصلح به آن ارجاع داده، چنین است:
♦️«موضوع ادراکات اعتباری بدون شک یک ابتکار بسیار باارزشی است؛ تنها نقصش این است که ایشان شخصاً به این مطالب رسیدهاند و بعد هم فکر کردند و در آن پیش رفتند، ولی آن را با کلمات قدمای خودمان مربوط نکردند که معلوم شود ریشه این حرف در کلمات امثال شیخ در مورد عقل عملی و عقل نظری چیست. اگر از حرفهای آنها شروع میکردند و بعد پیوند میزدند با حرف خودشان، بهتر بود؛ و علت اینکه از کلمات فلاسفه قدیم این مبحث قطع شده است، این است که ایشان از علم اصول به این مطلب رسیدند، نه از فلسفه؛ و اولین الهام-بخش ایشان هم حرفهای حاج شیخ محمدحسین اصفهانی بوده است در باب اعتباریات، که ایشان دنبالش را گرفتند و رفتهاند تا اینجا؛ لذا آن را با حرفهای فلاسفه ارتباط ندادهاند». (نقدی بر مارکسیسم صفحه 229)
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
ما و اسطوره توسعه
✅آیا طرح اعتباریات علامه طباطبایی بیسابقه بوده است؟ (نقدی بر کتاب «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ» نوشته علیاصغر مصلح) (قسمت اول) ✍نویسنده: محمد حسین بادامچی 💢 دکتر علیاصغر مصلح، کتاب کوچک و مهم خود با عنوان «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی…
✅آیا طرح اعتباریات علامه طباطبایی بیسابقه بوده است؟
(نقدی بر کتاب «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ» نوشته علی اصغر مصلح) (قسمت دوم)
✍نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 در واقع شهید مطهری معتقد است که بحث اعتباریات، اول بار در کلمات شیخالرئیس مطرح شده است، اما تذکر میدهد که علامه طباطبایی از مسیر دیگری غیر از مباحث فیلسوفان به این بحث رسیده است. ایشان در یکی از آخرین مصاحبههای خود بعد از انقلاب، به سابقه طرح این بحث در حوزه «فلسفه عملی» در کلمات فیلسوفان متقدم اشاره میکند:
♦️«دکتر سروش: تفکیک ادراکات اعتباری از ادراکات حقیقی از چه زمانی و توسط کدام فیلسوف در تاریخ فلسفه اسلامی صورت گرفته است؟
استاد مطهری: تا آنجا که من اطلاع دارم ریشه این تفکیک، البته بدون اینکه مسائل، خوب از هم شکافته شده باشند، در آثار بوعلی دیده میشوند. متأسفانه الان به یاد ندارم که آیا فارابی هم این مسئله را مطرح کرده است یا نه! به هر حال با طرح مسئله عقل عملی و عقل نظری و بعد مسئله حسن و قبح عقلی و اینکه این پسندها و ناپسندهای عقلی در میان ملل مختلف متفاوت است و درباره آنها یکجور قضاوت نمیشود و اینها نباید ملاک قضاوت در مسائل فلسفی بشوند؛ از این زمان است که تدریجاً توجه به مسئله ادراکات اعتباری و حقیقی پیدا میشود. البته ممکن است که این مسئله ریشهای در دوره ماقبل اسلام داشته باشد که من چون اطلاعی از آن ندارم، آن را نفی نمیکنم؛ ولی تا آنجا که اطلاع دارم، توجه به این مسئله، بیشتر معلول تضاد و برخورد آرای متکلمین و فلاسفه بوده است». (پیرامون انقلاب اسلامی صفحه 132 و 133)
💢 از بیان شهید مطهری و این عبارت که «متأسفانه الان به یاد ندارم که آیا فارابی هم این مسئله را مطرح کرده است یا نه»، آشکار است که ایشان نیز از منشأ اصلی بحث اعتباریات بیاطلاع است؛ چراکه مسئله ارادیات و عقل عملی نهتنها «یکی از مسائل» فلسفه فارابی، بلکه در واقع اسّ و اساس تمام نظام فلسفی وی را تشکیل میدهد. جالبتر آنکه شهید مطهری در جای دیگری حتی به همین مقدار نیز به نام فارابی اشاره نمیکند و مینویسد: «شاید درباره حکمت نظری و حکمت عملی هیچکس بیشتر از شیخ بحث نکرده باشد». (نقدی بر مارکسیسم صفحه 225)
💢 ارجاعات دکتر مصلح به نوشتههای دیگر شارحان مقاله ششم «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، از جمله آیت-الله صادق لاریجانی، نشان میدهد که متأسفانه بیاطلاعی از فلسفه عملی فارابی، امری شایع در میان بزرگان فلسفه معاصر ایران است و بالتبع مباحث جاری در باب فلسفه عملی و فلسفه اجتماعی و اعتباریات، بدون توجه به فارابی که به باور شرقشناسان، نخستین و واپسین صاحبنظر فلسفه سیاسی اسلامی به شمار میرود، دچار نقصی اساسی است.
💢 نگارنده با بررسی تطبیقی فلسفه اجتماعی علامه طباطبایی و فلسفه مدنی فارابی، مدعی است که طرح اعتباریات توسط علامه طباطبایی، اعلام دوباره امتناع فلسفه سیاسی اسلامی است که ویژگی مکرر دوران انحطاط پسافارابی در تمدن اسلامی محسوب میشود؛ امری که شهید مطهری به حق به آن انتقاد میکند؛ اما دکتر مصلح، هوشمندانه آن را رد میکند تا بر تضاد بنیادین میان نظریه اجتماعی علامه طباطبایی و نظریه اجتماعی شهید مطهری و قرابت دیدگاههای علامه با مبانی نظریه اجتماعی مدرن، صحه گذاشته شود.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندرشکده مهاجر
✨@humanities_development
(نقدی بر کتاب «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ» نوشته علی اصغر مصلح) (قسمت دوم)
✍نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 در واقع شهید مطهری معتقد است که بحث اعتباریات، اول بار در کلمات شیخالرئیس مطرح شده است، اما تذکر میدهد که علامه طباطبایی از مسیر دیگری غیر از مباحث فیلسوفان به این بحث رسیده است. ایشان در یکی از آخرین مصاحبههای خود بعد از انقلاب، به سابقه طرح این بحث در حوزه «فلسفه عملی» در کلمات فیلسوفان متقدم اشاره میکند:
♦️«دکتر سروش: تفکیک ادراکات اعتباری از ادراکات حقیقی از چه زمانی و توسط کدام فیلسوف در تاریخ فلسفه اسلامی صورت گرفته است؟
استاد مطهری: تا آنجا که من اطلاع دارم ریشه این تفکیک، البته بدون اینکه مسائل، خوب از هم شکافته شده باشند، در آثار بوعلی دیده میشوند. متأسفانه الان به یاد ندارم که آیا فارابی هم این مسئله را مطرح کرده است یا نه! به هر حال با طرح مسئله عقل عملی و عقل نظری و بعد مسئله حسن و قبح عقلی و اینکه این پسندها و ناپسندهای عقلی در میان ملل مختلف متفاوت است و درباره آنها یکجور قضاوت نمیشود و اینها نباید ملاک قضاوت در مسائل فلسفی بشوند؛ از این زمان است که تدریجاً توجه به مسئله ادراکات اعتباری و حقیقی پیدا میشود. البته ممکن است که این مسئله ریشهای در دوره ماقبل اسلام داشته باشد که من چون اطلاعی از آن ندارم، آن را نفی نمیکنم؛ ولی تا آنجا که اطلاع دارم، توجه به این مسئله، بیشتر معلول تضاد و برخورد آرای متکلمین و فلاسفه بوده است». (پیرامون انقلاب اسلامی صفحه 132 و 133)
💢 از بیان شهید مطهری و این عبارت که «متأسفانه الان به یاد ندارم که آیا فارابی هم این مسئله را مطرح کرده است یا نه»، آشکار است که ایشان نیز از منشأ اصلی بحث اعتباریات بیاطلاع است؛ چراکه مسئله ارادیات و عقل عملی نهتنها «یکی از مسائل» فلسفه فارابی، بلکه در واقع اسّ و اساس تمام نظام فلسفی وی را تشکیل میدهد. جالبتر آنکه شهید مطهری در جای دیگری حتی به همین مقدار نیز به نام فارابی اشاره نمیکند و مینویسد: «شاید درباره حکمت نظری و حکمت عملی هیچکس بیشتر از شیخ بحث نکرده باشد». (نقدی بر مارکسیسم صفحه 225)
💢 ارجاعات دکتر مصلح به نوشتههای دیگر شارحان مقاله ششم «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، از جمله آیت-الله صادق لاریجانی، نشان میدهد که متأسفانه بیاطلاعی از فلسفه عملی فارابی، امری شایع در میان بزرگان فلسفه معاصر ایران است و بالتبع مباحث جاری در باب فلسفه عملی و فلسفه اجتماعی و اعتباریات، بدون توجه به فارابی که به باور شرقشناسان، نخستین و واپسین صاحبنظر فلسفه سیاسی اسلامی به شمار میرود، دچار نقصی اساسی است.
💢 نگارنده با بررسی تطبیقی فلسفه اجتماعی علامه طباطبایی و فلسفه مدنی فارابی، مدعی است که طرح اعتباریات توسط علامه طباطبایی، اعلام دوباره امتناع فلسفه سیاسی اسلامی است که ویژگی مکرر دوران انحطاط پسافارابی در تمدن اسلامی محسوب میشود؛ امری که شهید مطهری به حق به آن انتقاد میکند؛ اما دکتر مصلح، هوشمندانه آن را رد میکند تا بر تضاد بنیادین میان نظریه اجتماعی علامه طباطبایی و نظریه اجتماعی شهید مطهری و قرابت دیدگاههای علامه با مبانی نظریه اجتماعی مدرن، صحه گذاشته شود.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندرشکده مهاجر
✨@humanities_development
ما و اسطوره توسعه
✅ آرمانشهر؛ تلخیص مصاحبه با دکتر مهدی فاتح راد (قسمت سوم) 💢 فرانسیس بیکن، پدر مدرنیته، در طرح آتلانتیس جدید، حکومت را به عالمان و پژوهندگان تجربی واگذار کرد. در طرح او و در نامی که برای مدینه ی رویایی خود انتخاب کرد اثر و نفوذ افلاطون پیداست، اما با وجود…
✅ آرمانشهر؛ تلخیص مصاحبه با دکتر مهدی فاتح راد (قسمت چهارم)
💢 در پی تحول فکری در رنسانس و با حضور هم عصر بیکن، گالیله، کوپرنیک و ... و با تحمیل صورت ریاضی صِرف بر عالم و آدم هم چنین مکاتب فلسفی متفکرانی چون دکارت، کانت و ... به ویژه نگاه تفکیکی به جسم و جان منطق سوژه- ابژه و ساختن صورت واقعیت توسط قوای فاهمه، سلطه ی بر طبیعت به سلطه ی بر انسانها منجرشد و علم گرایی تجربی افراطی و فناورانه، مبنای توسعه و تحقق مدینه ی فاضله ی زمینی غرب قرار گرفت.
💢 در این حرکت، ادب ظاهر و ادب دنیا اصالت ذاتی یافت و به جای وصل دنیا-آخرت، زمین-آسمان و تعالی آنها... فصل در فصل امور، مبنا و مرجع حرکت شد. البته یکی از برداشت ها از رنسانس و حرکت مکتب مسیحیت کاتولیک به سوی مکتب پروتستان این است که جوهره نگاه کاتولیکی عمدتا توجه به باطن است، مکتب پروتستان تمرکز بر ظاهر را به تامل باطنی یاد شده افزود و ظاهر را به باطن وصل کرد اما این وصل در مرتبه پست و محدود دنیا توسعه پیدا کرد و به تعالی نرسید. این مسئله با لحاظ نسبت بین ظاهر و باطن و تسلط یکی بر دیگری ابعاد جدیدی پیدا می کند که با تفصیل و با لحاظ سیر تاریخی و تفسیر آنها باید مورد بررسی عمیق و دقیق قرار گیرد.
💢 در برابر این جریان، نگاه دیگری هم در تمدن اسلامی شکل گرفته است. ابونصر فارابی، حکیمی فرزانه از خاور ایران و موسس فلسفه اسلامی در قرن چهارم هجری شمسی، اندیشه شهرآرمانی را در کتاب خود به نام "اندیشه های اهل مدینه فاضله" مطرح ساخت و جامعه ی آرمانی را بر پایه اندیشه فلسفی و در قالب مفاهیم شریعت اسلامی پی افکند. فارابی تحت تأثیر فلسفه ی یونانی و به ویژه ارسطو، انسان را موجودی اجتماعی می داند که بالاترین هدف در زندگی او دستیابی به سعادت است و برای این کار، نیاز به سازمان یافتگی دارد که می تواند آن را در شهر یا مدینه بیابد . فارابی معتقد است وجه غالب و بنیان اصلی اجتماع، سیاست است که توسط ریاست به اجرا در می آید و بر آن اساس، حکومت تکوین می یابد. نهایتاً، با سیاست جامعه قوام می گیرد و با حکومت؛ سیاست، استوار و مشروع می گردد.
💢 فارابی فضائل مربوط به رؤسای مدینه را با تقریر کتاب اخلاق نیکوماخوس ارسطو در چهار عنوان اصلی مطرح کرده است . فضائل خُلقی، نظری، فکری و عملی. اگر چه در این چهار فضیلت، موضوع علم مدنی هستند، اما در این بخش، فارابی عمدتاً به فضائل خلقی و عملی توجه دارد و تعاون و سعادت دو عنصر اصلی مدینه ی فاضله ی او هستند، همچنین در خصوص ابتنای فضایل بر یکدیگر لازم است به آثار فارابی مراجعه کرد. شایان ذکر است ارسطو در اخلاق نیکوماخوس عملاً علم نظری را از علم عملی جدا می کند، در حالی که این رشته اتصال میان نظر و عمل در آثار افلاطون بیش از آثار ارسطو محسوس و برجسته است و حتی در نوامیسِ (افلاطون)؛ قانون، قانون خداست و خدا راهنما و هادی مدینه است و اوست که نه فقط قانون و اجرای آن بلکه رعایت طرح و تدوین آن را میسر می سازد.
💢 در یک نگاه اجمالی می توان از منظر نوع شناختی آرمانشهر را در سه دسته طبقه بندی کرد. مدینه های فاضله ی افلاطون و آگوستین، آسمانی هستند و با زمین فاصله بسیار دارند. همچنین آرمانشهرهای مور و بیکن عمدتاً نگاه زمینی دارند و آسمان را از یاد برده اند. فیلسوف متأله ایرانی، فارابی سعی کرده است نوع سوّم مدینه فاضله ی یعنی نوع آسمانی زمین را تبیین کند. دو نکته اساسی که به ما امکان فراتر رفتن از نگاه فارابی را می دهد یکی نخ تسبیح فضایل چهارگانه مدنظر او و الگوی نمونه ای است که برای تحقق آرمانشهر و ظهور و بروز آن باید مورد توجّه اساسی باشد و این امور چون پی ساختمان مقدمه ای با ارزش ذاتی غیر قابل انصراف است.
#آرمان_شهر
#فارابی
#اندیشه_های_اهل_مدینه_فاضله
#مدینه_فاضله_آسمانی
#آرمان_شهر_زمینی
#مدینه_آسمانی_زمینی
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
💢 در پی تحول فکری در رنسانس و با حضور هم عصر بیکن، گالیله، کوپرنیک و ... و با تحمیل صورت ریاضی صِرف بر عالم و آدم هم چنین مکاتب فلسفی متفکرانی چون دکارت، کانت و ... به ویژه نگاه تفکیکی به جسم و جان منطق سوژه- ابژه و ساختن صورت واقعیت توسط قوای فاهمه، سلطه ی بر طبیعت به سلطه ی بر انسانها منجرشد و علم گرایی تجربی افراطی و فناورانه، مبنای توسعه و تحقق مدینه ی فاضله ی زمینی غرب قرار گرفت.
💢 در این حرکت، ادب ظاهر و ادب دنیا اصالت ذاتی یافت و به جای وصل دنیا-آخرت، زمین-آسمان و تعالی آنها... فصل در فصل امور، مبنا و مرجع حرکت شد. البته یکی از برداشت ها از رنسانس و حرکت مکتب مسیحیت کاتولیک به سوی مکتب پروتستان این است که جوهره نگاه کاتولیکی عمدتا توجه به باطن است، مکتب پروتستان تمرکز بر ظاهر را به تامل باطنی یاد شده افزود و ظاهر را به باطن وصل کرد اما این وصل در مرتبه پست و محدود دنیا توسعه پیدا کرد و به تعالی نرسید. این مسئله با لحاظ نسبت بین ظاهر و باطن و تسلط یکی بر دیگری ابعاد جدیدی پیدا می کند که با تفصیل و با لحاظ سیر تاریخی و تفسیر آنها باید مورد بررسی عمیق و دقیق قرار گیرد.
💢 در برابر این جریان، نگاه دیگری هم در تمدن اسلامی شکل گرفته است. ابونصر فارابی، حکیمی فرزانه از خاور ایران و موسس فلسفه اسلامی در قرن چهارم هجری شمسی، اندیشه شهرآرمانی را در کتاب خود به نام "اندیشه های اهل مدینه فاضله" مطرح ساخت و جامعه ی آرمانی را بر پایه اندیشه فلسفی و در قالب مفاهیم شریعت اسلامی پی افکند. فارابی تحت تأثیر فلسفه ی یونانی و به ویژه ارسطو، انسان را موجودی اجتماعی می داند که بالاترین هدف در زندگی او دستیابی به سعادت است و برای این کار، نیاز به سازمان یافتگی دارد که می تواند آن را در شهر یا مدینه بیابد . فارابی معتقد است وجه غالب و بنیان اصلی اجتماع، سیاست است که توسط ریاست به اجرا در می آید و بر آن اساس، حکومت تکوین می یابد. نهایتاً، با سیاست جامعه قوام می گیرد و با حکومت؛ سیاست، استوار و مشروع می گردد.
💢 فارابی فضائل مربوط به رؤسای مدینه را با تقریر کتاب اخلاق نیکوماخوس ارسطو در چهار عنوان اصلی مطرح کرده است . فضائل خُلقی، نظری، فکری و عملی. اگر چه در این چهار فضیلت، موضوع علم مدنی هستند، اما در این بخش، فارابی عمدتاً به فضائل خلقی و عملی توجه دارد و تعاون و سعادت دو عنصر اصلی مدینه ی فاضله ی او هستند، همچنین در خصوص ابتنای فضایل بر یکدیگر لازم است به آثار فارابی مراجعه کرد. شایان ذکر است ارسطو در اخلاق نیکوماخوس عملاً علم نظری را از علم عملی جدا می کند، در حالی که این رشته اتصال میان نظر و عمل در آثار افلاطون بیش از آثار ارسطو محسوس و برجسته است و حتی در نوامیسِ (افلاطون)؛ قانون، قانون خداست و خدا راهنما و هادی مدینه است و اوست که نه فقط قانون و اجرای آن بلکه رعایت طرح و تدوین آن را میسر می سازد.
💢 در یک نگاه اجمالی می توان از منظر نوع شناختی آرمانشهر را در سه دسته طبقه بندی کرد. مدینه های فاضله ی افلاطون و آگوستین، آسمانی هستند و با زمین فاصله بسیار دارند. همچنین آرمانشهرهای مور و بیکن عمدتاً نگاه زمینی دارند و آسمان را از یاد برده اند. فیلسوف متأله ایرانی، فارابی سعی کرده است نوع سوّم مدینه فاضله ی یعنی نوع آسمانی زمین را تبیین کند. دو نکته اساسی که به ما امکان فراتر رفتن از نگاه فارابی را می دهد یکی نخ تسبیح فضایل چهارگانه مدنظر او و الگوی نمونه ای است که برای تحقق آرمانشهر و ظهور و بروز آن باید مورد توجّه اساسی باشد و این امور چون پی ساختمان مقدمه ای با ارزش ذاتی غیر قابل انصراف است.
#آرمان_شهر
#فارابی
#اندیشه_های_اهل_مدینه_فاضله
#مدینه_فاضله_آسمانی
#آرمان_شهر_زمینی
#مدینه_آسمانی_زمینی
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
🔴 نشست مقايسه برنامه ريزي توسعه در دوره پهلوي و جمهوري اسلامي؛ فردا ساعت ١٤-١٦ دانشگاه شريف، آمفي تئاتر مركزي
1⃣ميلاد دخانچی با عنوان اسلامیسم و دولت مدرن ایرانی
🔸ساعت شروع ارائه 14
2⃣ دکتر سعید لیلاز با موضوع برنامه ریزی توسعه
🔸 ساعت شروع ارائه 14:30
3⃣ سید مهدی زریباف با عنوان نظام برنامه ریزی توسعه در ایران
🔸 ساعت شروع ارائه 15:00
4⃣ محمد حسین بادامچی با عنوام مدرنیزاسیون، دانشگاه و نخبگان
🔸ساعت شروع ارائه 15:30
—---------—
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
1⃣ميلاد دخانچی با عنوان اسلامیسم و دولت مدرن ایرانی
🔸ساعت شروع ارائه 14
2⃣ دکتر سعید لیلاز با موضوع برنامه ریزی توسعه
🔸 ساعت شروع ارائه 14:30
3⃣ سید مهدی زریباف با عنوان نظام برنامه ریزی توسعه در ایران
🔸 ساعت شروع ارائه 15:00
4⃣ محمد حسین بادامچی با عنوام مدرنیزاسیون، دانشگاه و نخبگان
🔸ساعت شروع ارائه 15:30
—---------—
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✅ شریعتی و فارابی، داوری و ملاصدرا: امکان و امتناع پیشرفت
✍ نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 فلسفه سیاسی حوزه فکری به شدت فعالی پیش از انقلاب است که پس از انقلاب در چرخشی بسیار بنیادین و مهم به کلی مفقود می گردد و جای خود را به فقه سیاسی می دهد. این چرخش بنیادین را بیش از همه می توان با انتقال گفتمان انقلاب از «شریعتی به داوری اردکانی» توضیح داد.
💢 در این چرخش بنیادین مسأله «انسان» مرکزیت دارد. در حالیکه رضا داوری اردکانی انقلاب اسلامی را گذر از «انسان گرایی» به سوی «امر قدسی و عالم ملکوت» می داند و انقلاب را به لحاظ تاریخی در کانون تقابل شرق و غرب یا سنت و مدرنیته قرار می دهد، شریعتی کاملا در مقابل او، انقلاب اسلامی را «احیای انسانیت» به مدد الهیات رهایی بخش شیعی و رهایی آن از زنجیرهایی می داند که شرق و غرب و سنت و مدرنیته توأمان بر پای انسان بسته اند.
💢 در فایل صوتی ضمیمه شده، دکتر سیدجواد میری با ارجاع مکرر به آثار دکتر شریعتی به ارائه مقاله ای با عنوان «انسان و گسستن زنجیر علیت» می پردازد که به میزان زیادی انعکاس دهنده ضریب بالای «انسان شناسی سیاسی» در فضای فکری و فرهنگی دهه پنجاه و هم سخنی انقلاب اسلامی با فلسفه های رهایی بخش اگزیستانسیال است که «فلسفه اختیار، آزادی، مسئولیت و پرکسیس (عمل)» در کانون آن قرار دارد و جالب آنکه شریعتی در صورت بندی آن به مفهوم کلاسیک «اختیار» در آراء فارابی اشاره می کند.
💢 در مقابل داوری اردکانی که بیش از فارابی دل در گرو ملاصدرا دارد در کتاب ما و تاریخ فلسفه اسلامی با نفی فلسفه سیاسی چنین می نویسد:
♦️ ابن سینا از مدینه فاضله چیزی نگفت و کار اداره مدینه و سیاست را به پیامبر و دین و شریعت واگذاشت و این نه اعراض از راه فارابی، بلکه سعی تازه برای جمع میان زمین و آسمان بود. مرتبه سیاست در فلسفه دوره اسلامی سفر از حق به خلق با حق است و پیداست که در این سفر پیوند با آسمان محفوظ می ماند. از سوی دیگر شریعت برای دنیا و کار دنیاست… در بیان وجه تسمیه کتاب حکمت متعالیه در اسفار عقلیه در می یابیم که تمام سفرهای فیلسوف سفر آسمانی است و هیچ یک از چهار سفر زمینی نیست و در زمین صورت نمی گیرد. هرچند ممکن است گفته شود آسمان به زمین به نحوی می آید...پیداست با چنین فلسفه ای که پایان سیر به سوی کمال، رسیدن به بقای بعد از فناست، ساحت معاش و بنای دنیای مردمان چندان اهمیت ندارد و به این جهت بر این فلسفه علم تصرف در جهان و تکنولوژی و سیاست پیشرفت و توسعه بنیاد نمی توان کرد.( ما و تاریخ فلسفه اسلامی، صص ۲۵-۲۷)
💢 برای بازگشت به تفکر و عقلانیت انقلاب اسلامی و ادامه آن در عرصه های جدید، عبور از داوری اردکانی و بازگشت دوباره به شریعتی لازم به نظر می رسد. در این مسیر مانع عمده خوانش هانری کربنی از هایدگر به نظر می رسد که به جای ارتقاء اگزیستانسیالیسم انقلاب اسلامی، به قتل سیاست اگزیستانسیالیستی و انحراف آن به سنت گرایی و عرفان نظری انجامید. آنچه حلقه مفقوده میان ما و انقلاب اسلامی است، «فلسفه سیاسی هایدگری» است که آنرا نه نزد حلقه دشمنان سنت گرای فلسفه سیاسی، بلکه نزد نزدیکترین متفکران به هایدگر یعنی «هانا آرنت» باید جستجو کرد.
—---------—
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
https://news.1rj.ru/str/seyedjavadmiri/883
✍ نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 فلسفه سیاسی حوزه فکری به شدت فعالی پیش از انقلاب است که پس از انقلاب در چرخشی بسیار بنیادین و مهم به کلی مفقود می گردد و جای خود را به فقه سیاسی می دهد. این چرخش بنیادین را بیش از همه می توان با انتقال گفتمان انقلاب از «شریعتی به داوری اردکانی» توضیح داد.
💢 در این چرخش بنیادین مسأله «انسان» مرکزیت دارد. در حالیکه رضا داوری اردکانی انقلاب اسلامی را گذر از «انسان گرایی» به سوی «امر قدسی و عالم ملکوت» می داند و انقلاب را به لحاظ تاریخی در کانون تقابل شرق و غرب یا سنت و مدرنیته قرار می دهد، شریعتی کاملا در مقابل او، انقلاب اسلامی را «احیای انسانیت» به مدد الهیات رهایی بخش شیعی و رهایی آن از زنجیرهایی می داند که شرق و غرب و سنت و مدرنیته توأمان بر پای انسان بسته اند.
💢 در فایل صوتی ضمیمه شده، دکتر سیدجواد میری با ارجاع مکرر به آثار دکتر شریعتی به ارائه مقاله ای با عنوان «انسان و گسستن زنجیر علیت» می پردازد که به میزان زیادی انعکاس دهنده ضریب بالای «انسان شناسی سیاسی» در فضای فکری و فرهنگی دهه پنجاه و هم سخنی انقلاب اسلامی با فلسفه های رهایی بخش اگزیستانسیال است که «فلسفه اختیار، آزادی، مسئولیت و پرکسیس (عمل)» در کانون آن قرار دارد و جالب آنکه شریعتی در صورت بندی آن به مفهوم کلاسیک «اختیار» در آراء فارابی اشاره می کند.
💢 در مقابل داوری اردکانی که بیش از فارابی دل در گرو ملاصدرا دارد در کتاب ما و تاریخ فلسفه اسلامی با نفی فلسفه سیاسی چنین می نویسد:
♦️ ابن سینا از مدینه فاضله چیزی نگفت و کار اداره مدینه و سیاست را به پیامبر و دین و شریعت واگذاشت و این نه اعراض از راه فارابی، بلکه سعی تازه برای جمع میان زمین و آسمان بود. مرتبه سیاست در فلسفه دوره اسلامی سفر از حق به خلق با حق است و پیداست که در این سفر پیوند با آسمان محفوظ می ماند. از سوی دیگر شریعت برای دنیا و کار دنیاست… در بیان وجه تسمیه کتاب حکمت متعالیه در اسفار عقلیه در می یابیم که تمام سفرهای فیلسوف سفر آسمانی است و هیچ یک از چهار سفر زمینی نیست و در زمین صورت نمی گیرد. هرچند ممکن است گفته شود آسمان به زمین به نحوی می آید...پیداست با چنین فلسفه ای که پایان سیر به سوی کمال، رسیدن به بقای بعد از فناست، ساحت معاش و بنای دنیای مردمان چندان اهمیت ندارد و به این جهت بر این فلسفه علم تصرف در جهان و تکنولوژی و سیاست پیشرفت و توسعه بنیاد نمی توان کرد.( ما و تاریخ فلسفه اسلامی، صص ۲۵-۲۷)
💢 برای بازگشت به تفکر و عقلانیت انقلاب اسلامی و ادامه آن در عرصه های جدید، عبور از داوری اردکانی و بازگشت دوباره به شریعتی لازم به نظر می رسد. در این مسیر مانع عمده خوانش هانری کربنی از هایدگر به نظر می رسد که به جای ارتقاء اگزیستانسیالیسم انقلاب اسلامی، به قتل سیاست اگزیستانسیالیستی و انحراف آن به سنت گرایی و عرفان نظری انجامید. آنچه حلقه مفقوده میان ما و انقلاب اسلامی است، «فلسفه سیاسی هایدگری» است که آنرا نه نزد حلقه دشمنان سنت گرای فلسفه سیاسی، بلکه نزد نزدیکترین متفکران به هایدگر یعنی «هانا آرنت» باید جستجو کرد.
—---------—
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
https://news.1rj.ru/str/seyedjavadmiri/883
Telegram
دکتر سیدجواد میری
انسان و استثناء از زنجیر علیت
✅ ناکجاآباد از نگاه مردی برای تمام فصول (قسمت اول)
✍نویسنده: محمد مهدی ایزدی
💢 هیچکدام از اتوپیاهای طول تاریخ ماندگارتر از اتوپیای تامس مور نشدند، چه اینکه تمام آنها نام خود را وامدار نام کتاب تامس مور به همین عنوان هستند. هرچند که این مفهوم قدمتی چند هزارساله در تاریخ تفکر بشر دارد اما این کتاب مور بود که نام وی برای نامگذاری این مفهوم بهکاربرده شد.
💢 تامس مور ( ۱۴۷۸ – ۱۵۳۵) در سن ۳۷ سالگی درحالیکه کولهباری از تجربیات گوناگون حاصل از مسئولیتهای متعدد سیاسی در دربار بریتانیا را بر اندوخته بود، بهعنوان یک کاتولیک اومانیست تلاش کرد رویای خود از جامعهی آرمانی را در آینهی جامعهی اتوپیا ببیند، نتیجه چنین تلاشی در سال ۱۵۱۶ به زبان لاتین منتشرشده است که چند برگردان از آن به فارسی موجود است، ازجمله برگردان حسین سالکی با عنوان شهر آرزو و برگردان جاافتادهتر و متأخرتر داریوش آشوری با همکاری نادر افشار نادری که تحت عنوان آرمانشهر توسط انتشارات خوارزمی منتشر شده است.
💢 مردی برای تمام فصول کتاب خود را تنها در دو فصل نگاشته است، فصل اول به ترسیم فضای جامعهی آن روز بریتانیا و بهطور عامتر اروپا میپردازد که طی این تصویرسازی انتقادات مهم و جدی به وضع جامعه، علیالخصوص حکمرانان انجام میشود.
💢 فصل دوم دربارهی ویژگیهای جامعهی سرزمینی خیالی به نام اتوپیا است، در این فصل در خلال ذکر ویژگیهای مردم اتوپیا نهتنها راهحل مشکلات ذکرشده در فصل اول ذکر میشود بلکه تلاش میشود جامعهای از همه جهت کامل عرضه گردد.
💢 فضای کلی کتاب بهصورت روایی است، در ابتدا خود مور از زبان خودش کتاب را آغاز میکند و بعد بهزودی رشتهی کلام را به دریانوردی خیالی به نام رافائل میسپارد که جزئیات اتوپیا را بهعنوان مشاهدات خود از سفری که به آن سرزمین داشته است بازگو میکند.
💢 به نظر میرسد نویسنده با انتخاب سبک داستانی و روایی برای کتاب خود تلاش داشته است هم از خطرات و مشکلات احتمالی ناشی از انتقاد مستقیم در امان بماند و هم فضایی آرمانگرایانه را در بستر کنایی کتاب بیشتر بپروراند، سرتاسر کتاب مملو از اسامی با ریشهی یونانی است که اکثر آنها ابداع خود تامس مور هستند و بیشتر جنبهی کنایی دارند، حتی نام کتاب نیز از این قاعده مستثنا نبوده، چه اینکه اتوپیا خود به معنی هیچ کجا یا ناکجاآباد است.
💢 تصویری که متن کتاب از اتوپیا ارائه میکند در عین مختصر بودن بسیار هوشمندانه است و تلاش میشود که تمام پرسشهایی که حداقل در نگاه اول به ذهن میرسد را پاسخ گوید، اما درعینحال نگارنده از ورود به مباحث منطقی و فلسفی تا حدود زیادی پرهیز کرده است.
#آرمان_شهر
#تامس_مور
#اتوپیا
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✍نویسنده: محمد مهدی ایزدی
💢 هیچکدام از اتوپیاهای طول تاریخ ماندگارتر از اتوپیای تامس مور نشدند، چه اینکه تمام آنها نام خود را وامدار نام کتاب تامس مور به همین عنوان هستند. هرچند که این مفهوم قدمتی چند هزارساله در تاریخ تفکر بشر دارد اما این کتاب مور بود که نام وی برای نامگذاری این مفهوم بهکاربرده شد.
💢 تامس مور ( ۱۴۷۸ – ۱۵۳۵) در سن ۳۷ سالگی درحالیکه کولهباری از تجربیات گوناگون حاصل از مسئولیتهای متعدد سیاسی در دربار بریتانیا را بر اندوخته بود، بهعنوان یک کاتولیک اومانیست تلاش کرد رویای خود از جامعهی آرمانی را در آینهی جامعهی اتوپیا ببیند، نتیجه چنین تلاشی در سال ۱۵۱۶ به زبان لاتین منتشرشده است که چند برگردان از آن به فارسی موجود است، ازجمله برگردان حسین سالکی با عنوان شهر آرزو و برگردان جاافتادهتر و متأخرتر داریوش آشوری با همکاری نادر افشار نادری که تحت عنوان آرمانشهر توسط انتشارات خوارزمی منتشر شده است.
💢 مردی برای تمام فصول کتاب خود را تنها در دو فصل نگاشته است، فصل اول به ترسیم فضای جامعهی آن روز بریتانیا و بهطور عامتر اروپا میپردازد که طی این تصویرسازی انتقادات مهم و جدی به وضع جامعه، علیالخصوص حکمرانان انجام میشود.
💢 فصل دوم دربارهی ویژگیهای جامعهی سرزمینی خیالی به نام اتوپیا است، در این فصل در خلال ذکر ویژگیهای مردم اتوپیا نهتنها راهحل مشکلات ذکرشده در فصل اول ذکر میشود بلکه تلاش میشود جامعهای از همه جهت کامل عرضه گردد.
💢 فضای کلی کتاب بهصورت روایی است، در ابتدا خود مور از زبان خودش کتاب را آغاز میکند و بعد بهزودی رشتهی کلام را به دریانوردی خیالی به نام رافائل میسپارد که جزئیات اتوپیا را بهعنوان مشاهدات خود از سفری که به آن سرزمین داشته است بازگو میکند.
💢 به نظر میرسد نویسنده با انتخاب سبک داستانی و روایی برای کتاب خود تلاش داشته است هم از خطرات و مشکلات احتمالی ناشی از انتقاد مستقیم در امان بماند و هم فضایی آرمانگرایانه را در بستر کنایی کتاب بیشتر بپروراند، سرتاسر کتاب مملو از اسامی با ریشهی یونانی است که اکثر آنها ابداع خود تامس مور هستند و بیشتر جنبهی کنایی دارند، حتی نام کتاب نیز از این قاعده مستثنا نبوده، چه اینکه اتوپیا خود به معنی هیچ کجا یا ناکجاآباد است.
💢 تصویری که متن کتاب از اتوپیا ارائه میکند در عین مختصر بودن بسیار هوشمندانه است و تلاش میشود که تمام پرسشهایی که حداقل در نگاه اول به ذهن میرسد را پاسخ گوید، اما درعینحال نگارنده از ورود به مباحث منطقی و فلسفی تا حدود زیادی پرهیز کرده است.
#آرمان_شهر
#تامس_مور
#اتوپیا
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
ما و اسطوره توسعه
✅ ناکجاآباد از نگاه مردی برای تمام فصول (قسمت اول) ✍نویسنده: محمد مهدی ایزدی 💢 هیچکدام از اتوپیاهای طول تاریخ ماندگارتر از اتوپیای تامس مور نشدند، چه اینکه تمام آنها نام خود را وامدار نام کتاب تامس مور به همین عنوان هستند. هرچند که این مفهوم قدمتی چند…
✅ ناکجاآباد از نگاه مردی برای تمام فصول (قسمت دوم)
✍نویسنده: محمد مهدی ایزدی
💢 جامعهی اتوپیا یک جامعهی اشتراکی است که بهطور عمده از دو طبقهی مردم معمولی و بندگان تشکیل یافته است که البته بندگان نه بردگان رایج در جوامع معمول بلکه بخشی از نظام جزایی اتوپیا میباشند و اکثراً افرادی هستند که به سزای جرمی که مرتکب شدهاند به این وضعیت دچار شدهاند.
💢 این جامعه توسط فردی که توسط نمایندگان مردم انتخاب میشود اداره میگردد و ساختار آن از پایین به بالاست، یعنی اهالی هر سی خاندان کارگزاری را انتخاب میکنند که این کارگزاران از میان چهار نامزدی که مردم چهار محلهی شهر نامزد کردهاند فردی را برای ادارهی شهر برمیگزینند، سپس این شهریار با مشورت مجلسی که ترکیب آن در کتاب شرح داده شده است شهر را اداره میکنند.
💢 از لابهلای سطور کتاب میتوان تصویر خود نویسنده را جست، گو اینکه ساکنین اتوپیا در عین اینکه یک جامعه هستند، آرزوهای سر تامس مور در آستانهی ورود به میانسالی دربارهی خود و اطرافیانش است، کما اینکه بهوضوح روش زندگی وی در خصوصیات مردم اتوپیا انعکاس یافته است، نظام پدرسالارانه و خشکی که هیچگونه بیاحترامی به قوانین را برنمیتابد تطبیق خوبی با تامس موری که در میان صفحات کتابهای تاریخ دیده میشود، دارد. حتی تشویشی که در هدف غایی جامعه بدان برمیخوریم و کفهای که گاهی به سمت اهداف دینی سنگین میشود و گاهی سویی انسان گرایانه میگیرد میتواند نشانگر درونیات پرتلاطم نویسنده باشد.
💢 اما از سویی شاید برخی ویژگیهای مردم اتوپیا ما را با توجه به شناختی که از نویسنده داریم به تعجب وادارد، جامعهای که تا حدود نسبتاً زیادی بهنوعی از پلورالیسم و تکثر دینی عمل میکند آن چیزی نیست که از تامس مور کاتولیک متعصب -که حتی حاضر است جان خود را نیز بر سر عدم تمکین به رأی هنری هشتم مبنی بر استقلال از کلیسای روم از دست دهد- سراغ داریم.
💢 یکی از دلایل جذابیت کتاب به حقیقت پیوستن برخی ویژگیهای اتوپیا در سدههای بعد از زمان نگارش کتاب است، ویژگیهایی چون جامعهی اشتراکی، لباس یکدست، جدایی دین از سیاست و… . بدینجهت تأمل در این کتاب برای درک سیر تاریخی بسیاری از جنبشهایی که اروپا و جهان را دستخوش تحولات عمیق کردند ضروری به نظر میرسد.
💢 به هرروی نوشتهی بهظاهر مختصر این قدیس بریتانیایی در بطن خود، مطالب شایستهی تأمل و بررسی بیشتری نسبت بدان چه در آغاز به نظر میرسد دارد که میتواند برای محققین جالبتوجه باشد.
#آرمان_شهر
#تامس_مور
#اتوپیا
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاحر
✨@humanities_development
http://mohaajer.ir/project/ناکجاآباد-از-نگاه-مردی-برای-تمام-فصول/
✍نویسنده: محمد مهدی ایزدی
💢 جامعهی اتوپیا یک جامعهی اشتراکی است که بهطور عمده از دو طبقهی مردم معمولی و بندگان تشکیل یافته است که البته بندگان نه بردگان رایج در جوامع معمول بلکه بخشی از نظام جزایی اتوپیا میباشند و اکثراً افرادی هستند که به سزای جرمی که مرتکب شدهاند به این وضعیت دچار شدهاند.
💢 این جامعه توسط فردی که توسط نمایندگان مردم انتخاب میشود اداره میگردد و ساختار آن از پایین به بالاست، یعنی اهالی هر سی خاندان کارگزاری را انتخاب میکنند که این کارگزاران از میان چهار نامزدی که مردم چهار محلهی شهر نامزد کردهاند فردی را برای ادارهی شهر برمیگزینند، سپس این شهریار با مشورت مجلسی که ترکیب آن در کتاب شرح داده شده است شهر را اداره میکنند.
💢 از لابهلای سطور کتاب میتوان تصویر خود نویسنده را جست، گو اینکه ساکنین اتوپیا در عین اینکه یک جامعه هستند، آرزوهای سر تامس مور در آستانهی ورود به میانسالی دربارهی خود و اطرافیانش است، کما اینکه بهوضوح روش زندگی وی در خصوصیات مردم اتوپیا انعکاس یافته است، نظام پدرسالارانه و خشکی که هیچگونه بیاحترامی به قوانین را برنمیتابد تطبیق خوبی با تامس موری که در میان صفحات کتابهای تاریخ دیده میشود، دارد. حتی تشویشی که در هدف غایی جامعه بدان برمیخوریم و کفهای که گاهی به سمت اهداف دینی سنگین میشود و گاهی سویی انسان گرایانه میگیرد میتواند نشانگر درونیات پرتلاطم نویسنده باشد.
💢 اما از سویی شاید برخی ویژگیهای مردم اتوپیا ما را با توجه به شناختی که از نویسنده داریم به تعجب وادارد، جامعهای که تا حدود نسبتاً زیادی بهنوعی از پلورالیسم و تکثر دینی عمل میکند آن چیزی نیست که از تامس مور کاتولیک متعصب -که حتی حاضر است جان خود را نیز بر سر عدم تمکین به رأی هنری هشتم مبنی بر استقلال از کلیسای روم از دست دهد- سراغ داریم.
💢 یکی از دلایل جذابیت کتاب به حقیقت پیوستن برخی ویژگیهای اتوپیا در سدههای بعد از زمان نگارش کتاب است، ویژگیهایی چون جامعهی اشتراکی، لباس یکدست، جدایی دین از سیاست و… . بدینجهت تأمل در این کتاب برای درک سیر تاریخی بسیاری از جنبشهایی که اروپا و جهان را دستخوش تحولات عمیق کردند ضروری به نظر میرسد.
💢 به هرروی نوشتهی بهظاهر مختصر این قدیس بریتانیایی در بطن خود، مطالب شایستهی تأمل و بررسی بیشتری نسبت بدان چه در آغاز به نظر میرسد دارد که میتواند برای محققین جالبتوجه باشد.
#آرمان_شهر
#تامس_مور
#اتوپیا
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاحر
✨@humanities_development
http://mohaajer.ir/project/ناکجاآباد-از-نگاه-مردی-برای-تمام-فصول/
اندیشکده مهاجر
ناکجاآباد از نگاه مردی برای تمام فصول - اندیشکده مهاجر
هیچکدام از اتوپیاهای[۱] طول تاریخ ماندگارتر از اتوپیای تامس مور[۲] نشدند، چه اینکه تمام آنها نام خود را وامدار نام کتاب تامس مور به همین عنوان هستند. هرچند که این مفهوم قدمتی چند هزارساله در تاریخ تفکر بشر دارد اما این کتاب مور بود که نام وی برای نامگذاری…
✅ صدرا و گشودن راهی پیش روی توسعه مدنظر ما
✍نویسنده: محمد خانی
💢 دغدغه طولانی مدت دکتر رضا داوری اردکانی در مورد ارتباط فرهنگی ما و غرب، به خوبی در مقالات کتاب «فلسفه تطبیقی» (منتشر شده توسط نشر ساقی) پیگیری شده است. در این کتاب، دکتر داوری از منظرهای گوناگون، به ارتباط دو عالم فلسفی متفاوت و نحوه برخورد آنها با هم پرداخته است. عالم فلسفه جدید و عالم فلسفه اسلامی از منظرهای گوناگون در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است. در مقالات ابتدایی، خود فلسفه تطبیقی و زمینه های شکل گیری و معنی دار شدن این تلقی از فلسفه مورد بررسی قرار گرفته است. این که بدون فهم تاریخی از پدیدارشناسی ورود به فلسفه تطبیقی بی معنی است، از جهات گوناگون مورد بررسی قرار می گیرد.
💢 با تأکید فلاسفه اسلامی بر موضع سنتی غیرتاریخمند دانستن فلسفه، و با تأکید فلاسفه غرب بر موضع ماقبل از قرن بیستم (که سیر تاریخ و در نتیجه تاریخ اندیشه را خطی و مطلقا رو به پیشرفت می دانستند)، امکان صحبت از فلسفه تطبیقی ممکن نمی شود. اگر آن دو موضع وجود داشته باشد، هرگونه تطبق ظاهری اقوال فلاسفه، بی معنی و در حداکثر ارزشمندی خود، ارزش تاریخی دارد، و نه فلسفی. او با برجسته کردن رویکردهای کربن و ایزوتسو در مواجهه با سنت ما، راه جدیدی برای مواجهه ما و غرب پیشنهاد می دهد. اما مقالات بعدی کتاب به نمونه هایی از بررسی تطبیقی فلاسفه اسلامی و غرب پرداخته تا ادعای کلی خود را درعمل هم نشان داده باشد. این بررسی تطبیقی، حوزه های مختلفی چون علم، متافیزیک، فرهنگ، سیاست و غیره را شامل میشود تا جامع بودن این رویکرد نشان داده شود.
💢 اگر بخواهیم از منظر توسعه به این کتاب نگاه بکنیم، به چند مقاله مرتبط برمی خوریم که به نظر می رسد مهمترین آنها، «ملاصدرا و همزبانی با فلسفه جدید» باشد. در این مقاله، دکتر داوری عباراتی از «شواهد الربوبیه» صدرا را می آورند و از تمایز آن با فلاسفه قبل صحبت می کنند. ایشان تمایز اصلی بین تلقی علم در دوره جدید با فلاسفه اسلامی را در فهم رویکرد فعال ذهن در دوره جدید و انفعال نفس در دوره قدیم می دانند. تمایزی که در صدرا کمی کنار گذاشته می شود و سویه هایی از فعالیت نفس در شناخت موضوع، مورد توجه قرار می گیرد. هرچند که به اشاره درست خود دکتر داوری در این کتاب، این گام را نمی توان به معنای مدرن شدن فلسفه صدرا تلقی کرد، چرا که عالم او جدای از عالم مدرن است، ولی برداشتن چنین گامی را بسیار بااهمیت میدانند.
💢 این قول از آنجا قابل تأمل است که به نظر بسیاری از فلاسفه، زیربنای ذهنی مقوله ای چون پیشرفت، به فعالیت محض سوژه دکارتی در برابر موضوع شناخت برمی گردد. و عدم حضور تلقی امروزین از توسعه را به انفعال محض نفس در برابر هستی در معرفت قدیم نسبت می دهند. دکتر داوری با توجه دادن مخاطب به طرح صدرا درباره علم، به دنبال ترکیبی پیچده تر از ارتباط نفس با واقعیت می گردد تا در عین حال که فعال بودن نفس مورد پذیرش قرار میگیرد، علم در رابطه قهری سوژه – ابژه تعریف نشود و همچون عالم کلی صدرا، انسان نیز به هماهنگی با هستی برسد. چنین توجهی می تواند راه گشای مباحث مرتبط با مبانی معرفت شناختی توسعه برای برون رفت از بن بست های رویکردهای انفعالی دربرابر مقوله پیشرفت باشد.
#فلسفه_تطبیقی
#ملاصدرا
#پیشرفت
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
🔗http://mohaajer.ir/project/صدرا-و-گشودن-راهی-پیش-روی-توسعه-مد-نظر-م/
✍نویسنده: محمد خانی
💢 دغدغه طولانی مدت دکتر رضا داوری اردکانی در مورد ارتباط فرهنگی ما و غرب، به خوبی در مقالات کتاب «فلسفه تطبیقی» (منتشر شده توسط نشر ساقی) پیگیری شده است. در این کتاب، دکتر داوری از منظرهای گوناگون، به ارتباط دو عالم فلسفی متفاوت و نحوه برخورد آنها با هم پرداخته است. عالم فلسفه جدید و عالم فلسفه اسلامی از منظرهای گوناگون در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است. در مقالات ابتدایی، خود فلسفه تطبیقی و زمینه های شکل گیری و معنی دار شدن این تلقی از فلسفه مورد بررسی قرار گرفته است. این که بدون فهم تاریخی از پدیدارشناسی ورود به فلسفه تطبیقی بی معنی است، از جهات گوناگون مورد بررسی قرار می گیرد.
💢 با تأکید فلاسفه اسلامی بر موضع سنتی غیرتاریخمند دانستن فلسفه، و با تأکید فلاسفه غرب بر موضع ماقبل از قرن بیستم (که سیر تاریخ و در نتیجه تاریخ اندیشه را خطی و مطلقا رو به پیشرفت می دانستند)، امکان صحبت از فلسفه تطبیقی ممکن نمی شود. اگر آن دو موضع وجود داشته باشد، هرگونه تطبق ظاهری اقوال فلاسفه، بی معنی و در حداکثر ارزشمندی خود، ارزش تاریخی دارد، و نه فلسفی. او با برجسته کردن رویکردهای کربن و ایزوتسو در مواجهه با سنت ما، راه جدیدی برای مواجهه ما و غرب پیشنهاد می دهد. اما مقالات بعدی کتاب به نمونه هایی از بررسی تطبیقی فلاسفه اسلامی و غرب پرداخته تا ادعای کلی خود را درعمل هم نشان داده باشد. این بررسی تطبیقی، حوزه های مختلفی چون علم، متافیزیک، فرهنگ، سیاست و غیره را شامل میشود تا جامع بودن این رویکرد نشان داده شود.
💢 اگر بخواهیم از منظر توسعه به این کتاب نگاه بکنیم، به چند مقاله مرتبط برمی خوریم که به نظر می رسد مهمترین آنها، «ملاصدرا و همزبانی با فلسفه جدید» باشد. در این مقاله، دکتر داوری عباراتی از «شواهد الربوبیه» صدرا را می آورند و از تمایز آن با فلاسفه قبل صحبت می کنند. ایشان تمایز اصلی بین تلقی علم در دوره جدید با فلاسفه اسلامی را در فهم رویکرد فعال ذهن در دوره جدید و انفعال نفس در دوره قدیم می دانند. تمایزی که در صدرا کمی کنار گذاشته می شود و سویه هایی از فعالیت نفس در شناخت موضوع، مورد توجه قرار می گیرد. هرچند که به اشاره درست خود دکتر داوری در این کتاب، این گام را نمی توان به معنای مدرن شدن فلسفه صدرا تلقی کرد، چرا که عالم او جدای از عالم مدرن است، ولی برداشتن چنین گامی را بسیار بااهمیت میدانند.
💢 این قول از آنجا قابل تأمل است که به نظر بسیاری از فلاسفه، زیربنای ذهنی مقوله ای چون پیشرفت، به فعالیت محض سوژه دکارتی در برابر موضوع شناخت برمی گردد. و عدم حضور تلقی امروزین از توسعه را به انفعال محض نفس در برابر هستی در معرفت قدیم نسبت می دهند. دکتر داوری با توجه دادن مخاطب به طرح صدرا درباره علم، به دنبال ترکیبی پیچده تر از ارتباط نفس با واقعیت می گردد تا در عین حال که فعال بودن نفس مورد پذیرش قرار میگیرد، علم در رابطه قهری سوژه – ابژه تعریف نشود و همچون عالم کلی صدرا، انسان نیز به هماهنگی با هستی برسد. چنین توجهی می تواند راه گشای مباحث مرتبط با مبانی معرفت شناختی توسعه برای برون رفت از بن بست های رویکردهای انفعالی دربرابر مقوله پیشرفت باشد.
#فلسفه_تطبیقی
#ملاصدرا
#پیشرفت
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
🔗http://mohaajer.ir/project/صدرا-و-گشودن-راهی-پیش-روی-توسعه-مد-نظر-م/
✅گزارش نشست «مقایسه برنامه ریزی توسعه در دوره پهلوی و جمهوری اسلامی» (قسمت اول)
💢 نشست «مقایسه برنامه ریزی توسعه در دوره پهلوی و جمهوری اسلامی»، از طرف کارگروه «علوم انسانی و توسعه» اندیشکده مهاجر، روز چهارشنبه در آمفی تئاتر مرکزی برگزار شد.
💢 به عنوان اولین سخنران آقای دکتر محمدحسین بادامچی، عضو اندیشکده مهاجر به ارائه مباحثی پیرامون نقش نخبگان علمی در توسعه پیش و پس از انقلاب اسلامی پرداخت. وی با اشاره به چهار الگوی آموزش جدید در ایران، نقش مهم دانشگاه هایی چون آریامهر (شریف) را ساختن طبقه الیت پیشرو و کارگزار توسعه در دوره صنعتی شدن پهلوی دوم دانست.
1⃣ الگوی اول به دارالفنون برمی گردد که در آن، دولت برای نوسازی نظامی خود، نهادی برای انتقال فناوری بوجود می آورد.
2⃣ الگوی دوم به مدارس رشدیه بازمی گردد که در دوران مشروطه، معطوف به اهداف خاص و در نسبت با مردم (یعنی درون جامعه مدنی و نه حاکمیت) تأسیس شد. مدارسی که پیش از انقلاب هم نمونه ای موفقی داشتند. اما پس از انقلاب در حاشیه قرار گرفتند.
3⃣ الگوی سوم مدارس الیت پرور است که به تربیت کادرهای سیاستگذار حاکمیتی و اداره کننده جامعه مشغول اند. دانشگاهی چون تهران، در دوره پهلوی اول با محوریت فلسفه و دیگر علوم انسانی برای اداره کشور راه اندازی می شود، و دانشگاهی چون آریامهر، در دوره پهلوی دوم با محوریت علوم مهندسی برای اداره کشور. که اولی بیشتر با مدرنیزاسیون حقوقی-سیاسی و نوع سیاست های انگلستان نسبت دارد و دومی با مدرنیزاسیون اقتصادی-صنعتی و الگوی سیاست ورزی ایالات متحده آمریکا.
4⃣ نوع چهارم مدارس، مدارس آموزش همگانی است که به تغییر جامعه از طریق آموزش گسترده یکسان در اقشار جامعه می پردازد.
💢 در دوره پیگیری برنامه های توسعه (یعنی دردوره پهلوی دوم)، مدارس نوع سوم و چهارم مورد توجه حاکمیت قرار گرفتند. دانشگاه آریامهر در نسبت با انقلاب آموزشی و تغییر ریل گذاری حاکمیت برای توسعه، بعنوان شاخص تحول اساسی در نظام آموزشی و کنار گذاشتن الگوی دانشگاه تهران تاسیس گردید. از طرفی با گسترش سواد در بین اقشار مختلف مردم از طریق آموزش همگانی، زمینه های تغییر جامعه به سوی توسعه تمدنی مورد نظر شاه ایجاد شد.
💢 بعد از انقلاب سنت اول آموزش جدید یعنی انتقال تکنولوژی نیز نه در سطح آموزش عمومی بلکه در نهادهای حاکمیتی همچون دانشگاه عالی دفاع ملی، دانشگاه امام حسین(ع) و مراکزی چون سازمان انرژی اتمی، سازمان فضایی کشور و معاونت علمی ریاست جمهوری دنبال شد اما هدف الیت پروری به صورت کلان آن کنار گذاشته شد و تنها در چند مورد محدود چون دانشگاه امام صادق (ع) و مراکزی چون سازمان مدیریت صنعتی و موسسه عالی پژوهش در برنامه ریزی و توسعه و دانشکده مدیریت دانشگاه شریف پی گرفته شد که همین رها کردن دانشگاه ها و بی برنامگی حاکمیت، زمینه مهاجرت گسترده نخبگان به خارج از کشور را فراهم آورد. در عوض هدف دیگر که اموزش همگانی بود بدون در نظر گرفتن اقتضائات خاص آموزش توده ای و بویژه تاکید آن بر آموزش حرفه ای و فنی و اشتغال آفرین، صرفا با بسط و تکثیر تقلیدی الگوی دانشگاه های الیت پرور در مقیاس وسیع، بحران مازاد مهندسان تئوریک در ایران را بوجود آورد.
💢 او با تصریح بر لزوم تفکر درباره رابطه آموزش در کشور با مسیر توسعه، مهمترین معضل امروز را عدم توجه به رابطه معنادار آموزش و تربیت نخبه با نیازهای کشور در مسیر حرکت خود، از جمله مسأله توسعه دانست.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
💢 نشست «مقایسه برنامه ریزی توسعه در دوره پهلوی و جمهوری اسلامی»، از طرف کارگروه «علوم انسانی و توسعه» اندیشکده مهاجر، روز چهارشنبه در آمفی تئاتر مرکزی برگزار شد.
💢 به عنوان اولین سخنران آقای دکتر محمدحسین بادامچی، عضو اندیشکده مهاجر به ارائه مباحثی پیرامون نقش نخبگان علمی در توسعه پیش و پس از انقلاب اسلامی پرداخت. وی با اشاره به چهار الگوی آموزش جدید در ایران، نقش مهم دانشگاه هایی چون آریامهر (شریف) را ساختن طبقه الیت پیشرو و کارگزار توسعه در دوره صنعتی شدن پهلوی دوم دانست.
1⃣ الگوی اول به دارالفنون برمی گردد که در آن، دولت برای نوسازی نظامی خود، نهادی برای انتقال فناوری بوجود می آورد.
2⃣ الگوی دوم به مدارس رشدیه بازمی گردد که در دوران مشروطه، معطوف به اهداف خاص و در نسبت با مردم (یعنی درون جامعه مدنی و نه حاکمیت) تأسیس شد. مدارسی که پیش از انقلاب هم نمونه ای موفقی داشتند. اما پس از انقلاب در حاشیه قرار گرفتند.
3⃣ الگوی سوم مدارس الیت پرور است که به تربیت کادرهای سیاستگذار حاکمیتی و اداره کننده جامعه مشغول اند. دانشگاهی چون تهران، در دوره پهلوی اول با محوریت فلسفه و دیگر علوم انسانی برای اداره کشور راه اندازی می شود، و دانشگاهی چون آریامهر، در دوره پهلوی دوم با محوریت علوم مهندسی برای اداره کشور. که اولی بیشتر با مدرنیزاسیون حقوقی-سیاسی و نوع سیاست های انگلستان نسبت دارد و دومی با مدرنیزاسیون اقتصادی-صنعتی و الگوی سیاست ورزی ایالات متحده آمریکا.
4⃣ نوع چهارم مدارس، مدارس آموزش همگانی است که به تغییر جامعه از طریق آموزش گسترده یکسان در اقشار جامعه می پردازد.
💢 در دوره پیگیری برنامه های توسعه (یعنی دردوره پهلوی دوم)، مدارس نوع سوم و چهارم مورد توجه حاکمیت قرار گرفتند. دانشگاه آریامهر در نسبت با انقلاب آموزشی و تغییر ریل گذاری حاکمیت برای توسعه، بعنوان شاخص تحول اساسی در نظام آموزشی و کنار گذاشتن الگوی دانشگاه تهران تاسیس گردید. از طرفی با گسترش سواد در بین اقشار مختلف مردم از طریق آموزش همگانی، زمینه های تغییر جامعه به سوی توسعه تمدنی مورد نظر شاه ایجاد شد.
💢 بعد از انقلاب سنت اول آموزش جدید یعنی انتقال تکنولوژی نیز نه در سطح آموزش عمومی بلکه در نهادهای حاکمیتی همچون دانشگاه عالی دفاع ملی، دانشگاه امام حسین(ع) و مراکزی چون سازمان انرژی اتمی، سازمان فضایی کشور و معاونت علمی ریاست جمهوری دنبال شد اما هدف الیت پروری به صورت کلان آن کنار گذاشته شد و تنها در چند مورد محدود چون دانشگاه امام صادق (ع) و مراکزی چون سازمان مدیریت صنعتی و موسسه عالی پژوهش در برنامه ریزی و توسعه و دانشکده مدیریت دانشگاه شریف پی گرفته شد که همین رها کردن دانشگاه ها و بی برنامگی حاکمیت، زمینه مهاجرت گسترده نخبگان به خارج از کشور را فراهم آورد. در عوض هدف دیگر که اموزش همگانی بود بدون در نظر گرفتن اقتضائات خاص آموزش توده ای و بویژه تاکید آن بر آموزش حرفه ای و فنی و اشتغال آفرین، صرفا با بسط و تکثیر تقلیدی الگوی دانشگاه های الیت پرور در مقیاس وسیع، بحران مازاد مهندسان تئوریک در ایران را بوجود آورد.
💢 او با تصریح بر لزوم تفکر درباره رابطه آموزش در کشور با مسیر توسعه، مهمترین معضل امروز را عدم توجه به رابطه معنادار آموزش و تربیت نخبه با نیازهای کشور در مسیر حرکت خود، از جمله مسأله توسعه دانست.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✅گزارش نشست «مقایسه برنامه ریزی توسعه در دوره پهلوی و جمهوری اسلامی» (قسمت دوم)
💢 در ادامه جناب آقای سیدمهدی زریباف، به بحث راجع به نظام برنامه ریزی توسعه از دیدگاه معرفت شناختی پرداخت. وی با تقسیم اقتصاد به سه سطح فلسفه و اندیشه اقتصادی، مدیریت اقتصادی و مهندسی اقتصادی، مشکل اصلی کشور را تمرکز نخبگان بر مهندسی اقتصادی دانست.
💢 در کشور ما به علت سیطره نگاه مهندسی بر اقتصاد، راه حل همه مشکلات در تغییر مدل ها و بررسی متغیرهای اقتصادی در فضای حاکمیت فرمول های ریاضی دنبال می شود. که با وجود ناکارامد بودن آن در سه دهه گذشته، همچنان به عنوان راه حلی اساسی مورد تأکید قرار می گیرد. وی با انتقاد از نبودن استراتژیست و فیلسوف اقتصادی در کشور، ایران را بازیچه ای برای برنامه ریزی کشورهای صنعتی برای بازار خود، در دوره پهلوی خواند که با وجود مشکلات متعدد از جمله عدم تطبیق گزاره های اقتصاد جهانی بر واقعیت اجتماعی – سیاسی ایران، و نیز شکست تفکر نولیبرالی در تمام دنیا و حتی امریکا هنوز مورد توجه توسعه طلبان کشور قرار می گیرد. منتهی به دلیل نبود تفکر مبنایی در حوزه اقتصاد و اشغال نگاه های مهندسیزده بر راهبرد کلان اقتصادی – اجتماعی جامعه، هیچ گام موثری در راستای رسیدن به توسعه برداشته نشده است.
💢 وی در ادامه با برشمردن موارد مبنایی متعددی که امکان حل مسائل اساسی توسعه در ایران را از بین برده است، راه برون رفت از مشکلات اقتصادی را توجه به تفکر در عین مسئولیت پذیری نسبت به صحنه عمل توصیف کرده و ارائه راه حل های مبتنی بر اقتصاد نولیبرالی را منجر به وخیم شدن اوضاع اقتصادی دانست.
💢 آقای میلاد دخانچی به عنوان سخنران سوم نشست، بالای سن رفته و در کنار آقای زریباف نشست. تمرکز ایشان در فهم معضل توسعه، بر ماهیت دولت مدرن استوار بود.
💢 او وضعیت جامعه ایرانی را چه در دوره پهلوی و چه در دوره جمهوری اسلامی، مانند وضعیت زن و شوهری تلقی کرد که عمری با هم زندگی می کنند، ولی به علت عدم شناخت کافی از هم به طلاق می رسند. یعنی با وجود داشتن نزدیک ترین رابطه ها، باز هم به عنوان موجودی ناشناخته با هم مواجه میشوند. جامعه ایرانی هم با وجود همراهی طولانی مدت با دولت مدرن، هنوز ماهیت آن و مناسبات حاکم بر آن را نمی شناسد و به مقتضیات آن تن نمی دهد.
💢 چه توسعه طلبان حاکم بر سرنوشت کشور و چه منتقدین توسعه از منظر رهیافت های بومی ایرانی، هر دو با موضوع دولت مدرن بیگانه هستند. وی ریشه این عدم شناخت را به قرن ها قبل در تفکر ایرانی مرتبط دانسته و معتقد است اندیشمندان ما با مفهوم کلاسیک دولت هم بیگانه اند.
💢در ادامه جناب آقای زریباف با تأیید مشکل بنیادین معرفت شناختی در مواجهه با دولت مدرن و مقوله توسعه، چنین دیدگاهی را بیش از اندازه یأس آور و حتی ترویج کننده پوچ گرایی دانست. میلاد دخانچی در جواب به این نقد، به انقلاب اسلامی ایران اشاره کرد که برخاسته از اراده و اختیار ما ایرانیان در برخورد هوشمندانه با دولت مدرن دانست، و با پیوند دادن آن با مصلیحینی چون سیدجمال الدین اسدآبادی و دیگران تا امام خمینی، امکان برون رفت از بن بست فعلی را منتفی ندانست. منتها توجه به واقعیت و شناخت پدیده ای چون دولت مدرن را گام اول ورود به این مسیر دانست.
♦️ گفتنی است نشست در ساعت 16:30 و بدون حضور دکتر سعید لیلاز که متاسفانه با وجود هماهنگی های قبلی قرار بود در جلسه حضور داشته باشد، به پایان رسید.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
💢 در ادامه جناب آقای سیدمهدی زریباف، به بحث راجع به نظام برنامه ریزی توسعه از دیدگاه معرفت شناختی پرداخت. وی با تقسیم اقتصاد به سه سطح فلسفه و اندیشه اقتصادی، مدیریت اقتصادی و مهندسی اقتصادی، مشکل اصلی کشور را تمرکز نخبگان بر مهندسی اقتصادی دانست.
💢 در کشور ما به علت سیطره نگاه مهندسی بر اقتصاد، راه حل همه مشکلات در تغییر مدل ها و بررسی متغیرهای اقتصادی در فضای حاکمیت فرمول های ریاضی دنبال می شود. که با وجود ناکارامد بودن آن در سه دهه گذشته، همچنان به عنوان راه حلی اساسی مورد تأکید قرار می گیرد. وی با انتقاد از نبودن استراتژیست و فیلسوف اقتصادی در کشور، ایران را بازیچه ای برای برنامه ریزی کشورهای صنعتی برای بازار خود، در دوره پهلوی خواند که با وجود مشکلات متعدد از جمله عدم تطبیق گزاره های اقتصاد جهانی بر واقعیت اجتماعی – سیاسی ایران، و نیز شکست تفکر نولیبرالی در تمام دنیا و حتی امریکا هنوز مورد توجه توسعه طلبان کشور قرار می گیرد. منتهی به دلیل نبود تفکر مبنایی در حوزه اقتصاد و اشغال نگاه های مهندسیزده بر راهبرد کلان اقتصادی – اجتماعی جامعه، هیچ گام موثری در راستای رسیدن به توسعه برداشته نشده است.
💢 وی در ادامه با برشمردن موارد مبنایی متعددی که امکان حل مسائل اساسی توسعه در ایران را از بین برده است، راه برون رفت از مشکلات اقتصادی را توجه به تفکر در عین مسئولیت پذیری نسبت به صحنه عمل توصیف کرده و ارائه راه حل های مبتنی بر اقتصاد نولیبرالی را منجر به وخیم شدن اوضاع اقتصادی دانست.
💢 آقای میلاد دخانچی به عنوان سخنران سوم نشست، بالای سن رفته و در کنار آقای زریباف نشست. تمرکز ایشان در فهم معضل توسعه، بر ماهیت دولت مدرن استوار بود.
💢 او وضعیت جامعه ایرانی را چه در دوره پهلوی و چه در دوره جمهوری اسلامی، مانند وضعیت زن و شوهری تلقی کرد که عمری با هم زندگی می کنند، ولی به علت عدم شناخت کافی از هم به طلاق می رسند. یعنی با وجود داشتن نزدیک ترین رابطه ها، باز هم به عنوان موجودی ناشناخته با هم مواجه میشوند. جامعه ایرانی هم با وجود همراهی طولانی مدت با دولت مدرن، هنوز ماهیت آن و مناسبات حاکم بر آن را نمی شناسد و به مقتضیات آن تن نمی دهد.
💢 چه توسعه طلبان حاکم بر سرنوشت کشور و چه منتقدین توسعه از منظر رهیافت های بومی ایرانی، هر دو با موضوع دولت مدرن بیگانه هستند. وی ریشه این عدم شناخت را به قرن ها قبل در تفکر ایرانی مرتبط دانسته و معتقد است اندیشمندان ما با مفهوم کلاسیک دولت هم بیگانه اند.
💢در ادامه جناب آقای زریباف با تأیید مشکل بنیادین معرفت شناختی در مواجهه با دولت مدرن و مقوله توسعه، چنین دیدگاهی را بیش از اندازه یأس آور و حتی ترویج کننده پوچ گرایی دانست. میلاد دخانچی در جواب به این نقد، به انقلاب اسلامی ایران اشاره کرد که برخاسته از اراده و اختیار ما ایرانیان در برخورد هوشمندانه با دولت مدرن دانست، و با پیوند دادن آن با مصلیحینی چون سیدجمال الدین اسدآبادی و دیگران تا امام خمینی، امکان برون رفت از بن بست فعلی را منتفی ندانست. منتها توجه به واقعیت و شناخت پدیده ای چون دولت مدرن را گام اول ورود به این مسیر دانست.
♦️ گفتنی است نشست در ساعت 16:30 و بدون حضور دکتر سعید لیلاز که متاسفانه با وجود هماهنگی های قبلی قرار بود در جلسه حضور داشته باشد، به پایان رسید.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
⚫️سالگرد شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) بر عموم پیروان آن حضرت تسلیت باد.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
@humanities_development
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
@humanities_development
✅ غلبه راست بر جمهوری اسلامی و نیاز به خودآگاهی فاطمی (قسمت اول)
✍نویسنده: محمدحسین بادامچی
♦️و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افأن مات أو قتل انقلبتم علی اعقابکم؟ و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرّ الله شیئاً و سیجزی الله الشاکرین (آل عمران:144)
♦️و محمّد جز فرستاده اي از سوي خدا كه پيش از او هم فرستادگاني [آمده و] گذشته اند، نيست. پس آيا اگر او بميرد يا كشته شود، به روش گذشتگان و نياكان خود برمي گرديد؟! و هر كس به روش گذشتگان خود برگردد، هيچ زياني به خدا نمي رساند؛ و يقيناً خدا سپاس گزاران را پاداش مي دهد.
♦️افحکم الجاهلیۀ یبغون؟... ویهاً معشر المهاجرین. أ اُبتزّ ارث أبی؟ (فاطمه زهرا (س)، خطبه فدکیه)
♦️آیا به روش جاهلیت می گرایید؟ ای مهاجران! آیا میراث پدرم را می ربایید؟
♦️در چارچوب اهداف جنگ نرمِ دشمن، باقی ماندن نام «جمهوری اسلامی» و حتی حضور یک معمم در رأس آن مهم نیست، مهم آن است که ایران تأمینکنندهی اهداف آمریکا، صهیونیسم و شبکهی قدرت جهانی باشد. (آیت الله خامنه ای، 20 مهر 94)
💢 تاریخ جمهوری اسلامی روایت بسط گام به گام جریان راست در مبانی فکری، جریانهای سیاسی و نهادهای اجتماعی حکومت است که علی رغم همه فراز و نشیبها باید اذعان کرد که حداقل در مقطع کنونی با انتخابات مجلس دهم به پیروزی بی سابقه ای دست یافته است. پیروزی تام «راست» در انتخابات سال گذشته بر رقیب «چپ» نبود، بلکه به «استقرار کامل نظم راست» در صحنه سیاسی ایران مربوط می شود.
💢 اگرچه برخی اصرار دارند که چپ و راست را مفهومی متعلق به دهه شصت شمسی دانسته انقضای آنرا اعلام کنند، نگاهی عمیقتر ما را در رسیدن به مفهوم پایه ای تر «منطق سیاسی راست» یاری خواهد کرد. در نظر نگارنده راست علی رغم اختلافات درونی خود پروژه سیاسی واحدی را دنبال می کند که در ادوار مختلف اسامی مختلفی پیدا کرده است: گاه «اقتدارگرایی» خوانده شده، گاه «محافظه کاری»، گاه «عملگرایی یا پراگماتیسم»، گاه «تکنوکراسی و نوسازی»، گاه «ایدئولوژی زدایی»، گاه «اتوپیازدایی»، گاه «نورمالیزاسیون و عادی سازی» و گاه «سیاست زدایی» خوانده شده است.
💢 پروژه راست اگرچه نامها و جنبه های مختلفی در ادوار مختلف پیدا کرده است اما نگارنده مدعی است که «استحاله» با به تعبیر فارابی بزرگترین فیلسوف سیاسی جهان اسلام، «تبدّل» بهترین تعبیری است که می توان درباره کلان پروژه «راست گرایی» در جمهوری اسلامی به کار برد و جنبه ها و وجوه و اسامی مختلف آنرا بر اساس آن توضیح داد.
💢 از این منظر مسأله اساسی به «تحریف فلسفه سیاسی جمهوری اسلامی» بازمی گردد. در واقع پروژه راست بر خلاف پروژه چپ که بر اساس موازینی به تغییر و اصلاح و بازسازی دائمی ساختار نظام می اندیشد، نه تنها هیچگاه به تغییر در «نظام جمهوری اسلامی» نمی اندیشد، بلکه بیش از هرکسی خود را بعنوان مهمترین مدافع بقا و تداوم ساختار نظام معرفی می کند. بنابراین برخلاف چپ که همواره از سوی راست به «براندازی یا تجدیدنظر طلبی» متهم می شود، راست همواره محافظه کار و مدافع «نظم موجود» است و به همین دلیل همواره با چهره ای آمیخته به تقدس در اذهان حاضر می شود.
💢 در واقع اگرچه چپ و راست در درون خود از نحله های گوناگونی تشکیل می شوند، اما اساساً منازعه میان چپ و راست منازعه میان دو «فلسفه سیاسی» نیست بلکه نزاع میان «دو گونه نظم سیاسی» است. تفاوت میان خوانش راست از جمهوری اسلامی و خوانش چپ از جمهوری اسلامی به هیچ وجه از جنس منازعات تئوریکی که در درون چپ انجام می شود و عموماً به «اسلام شناسی» بازگشت دارد نیست، بلکه اساساً این دو تفسیر از جمهوری اسلامی از دو منطق کاملاً متفاوت پیروی می کنند. به عبارت بهتر کاربرد واژه «حکومت دینی» و «جمهوری اسلامی» نزد راست گرایان و چپ گرایان به معنای دقیق کلمه مشترک لفظی است و نمی توان با منطق استدلالی میان آنها داوری کرد.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✍نویسنده: محمدحسین بادامچی
♦️و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افأن مات أو قتل انقلبتم علی اعقابکم؟ و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرّ الله شیئاً و سیجزی الله الشاکرین (آل عمران:144)
♦️و محمّد جز فرستاده اي از سوي خدا كه پيش از او هم فرستادگاني [آمده و] گذشته اند، نيست. پس آيا اگر او بميرد يا كشته شود، به روش گذشتگان و نياكان خود برمي گرديد؟! و هر كس به روش گذشتگان خود برگردد، هيچ زياني به خدا نمي رساند؛ و يقيناً خدا سپاس گزاران را پاداش مي دهد.
♦️افحکم الجاهلیۀ یبغون؟... ویهاً معشر المهاجرین. أ اُبتزّ ارث أبی؟ (فاطمه زهرا (س)، خطبه فدکیه)
♦️آیا به روش جاهلیت می گرایید؟ ای مهاجران! آیا میراث پدرم را می ربایید؟
♦️در چارچوب اهداف جنگ نرمِ دشمن، باقی ماندن نام «جمهوری اسلامی» و حتی حضور یک معمم در رأس آن مهم نیست، مهم آن است که ایران تأمینکنندهی اهداف آمریکا، صهیونیسم و شبکهی قدرت جهانی باشد. (آیت الله خامنه ای، 20 مهر 94)
💢 تاریخ جمهوری اسلامی روایت بسط گام به گام جریان راست در مبانی فکری، جریانهای سیاسی و نهادهای اجتماعی حکومت است که علی رغم همه فراز و نشیبها باید اذعان کرد که حداقل در مقطع کنونی با انتخابات مجلس دهم به پیروزی بی سابقه ای دست یافته است. پیروزی تام «راست» در انتخابات سال گذشته بر رقیب «چپ» نبود، بلکه به «استقرار کامل نظم راست» در صحنه سیاسی ایران مربوط می شود.
💢 اگرچه برخی اصرار دارند که چپ و راست را مفهومی متعلق به دهه شصت شمسی دانسته انقضای آنرا اعلام کنند، نگاهی عمیقتر ما را در رسیدن به مفهوم پایه ای تر «منطق سیاسی راست» یاری خواهد کرد. در نظر نگارنده راست علی رغم اختلافات درونی خود پروژه سیاسی واحدی را دنبال می کند که در ادوار مختلف اسامی مختلفی پیدا کرده است: گاه «اقتدارگرایی» خوانده شده، گاه «محافظه کاری»، گاه «عملگرایی یا پراگماتیسم»، گاه «تکنوکراسی و نوسازی»، گاه «ایدئولوژی زدایی»، گاه «اتوپیازدایی»، گاه «نورمالیزاسیون و عادی سازی» و گاه «سیاست زدایی» خوانده شده است.
💢 پروژه راست اگرچه نامها و جنبه های مختلفی در ادوار مختلف پیدا کرده است اما نگارنده مدعی است که «استحاله» با به تعبیر فارابی بزرگترین فیلسوف سیاسی جهان اسلام، «تبدّل» بهترین تعبیری است که می توان درباره کلان پروژه «راست گرایی» در جمهوری اسلامی به کار برد و جنبه ها و وجوه و اسامی مختلف آنرا بر اساس آن توضیح داد.
💢 از این منظر مسأله اساسی به «تحریف فلسفه سیاسی جمهوری اسلامی» بازمی گردد. در واقع پروژه راست بر خلاف پروژه چپ که بر اساس موازینی به تغییر و اصلاح و بازسازی دائمی ساختار نظام می اندیشد، نه تنها هیچگاه به تغییر در «نظام جمهوری اسلامی» نمی اندیشد، بلکه بیش از هرکسی خود را بعنوان مهمترین مدافع بقا و تداوم ساختار نظام معرفی می کند. بنابراین برخلاف چپ که همواره از سوی راست به «براندازی یا تجدیدنظر طلبی» متهم می شود، راست همواره محافظه کار و مدافع «نظم موجود» است و به همین دلیل همواره با چهره ای آمیخته به تقدس در اذهان حاضر می شود.
💢 در واقع اگرچه چپ و راست در درون خود از نحله های گوناگونی تشکیل می شوند، اما اساساً منازعه میان چپ و راست منازعه میان دو «فلسفه سیاسی» نیست بلکه نزاع میان «دو گونه نظم سیاسی» است. تفاوت میان خوانش راست از جمهوری اسلامی و خوانش چپ از جمهوری اسلامی به هیچ وجه از جنس منازعات تئوریکی که در درون چپ انجام می شود و عموماً به «اسلام شناسی» بازگشت دارد نیست، بلکه اساساً این دو تفسیر از جمهوری اسلامی از دو منطق کاملاً متفاوت پیروی می کنند. به عبارت بهتر کاربرد واژه «حکومت دینی» و «جمهوری اسلامی» نزد راست گرایان و چپ گرایان به معنای دقیق کلمه مشترک لفظی است و نمی توان با منطق استدلالی میان آنها داوری کرد.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✅ غلبه راست بر جمهوری اسلامی و نیاز به خودآگاهی فاطمی (قسمت دوم)
✍نویسنده: محمدحسین بادامچی
💢 آنچه منطق سیاسی راست و چپ را چنان از هم جدا می کند که گویی دو جهان کاملاً متفاوت از یکدیگرند، به برداشت متفاوت از مفهوم «حکومت دینی» باز می گردد. در نگاه راست گرایان «حکومت» مفهوم مرکزی است و دین تنها یکی از عناصری است که در قوام آن نقش دارد، در حالیکه در نگاه مقابل «دین» مفهوم مرکزی است و «حکومت» تنها یکی از اشکال ظهور و قوام آن است. در نگاه راست گرایان دین و فرهنگ و جامعه و هنر و اقتصاد و مردم ماده ای هستند که حکومت به آنها صورت می بخشد و در نگاه چپ گرایان حکومت همچون بخشی از جامعه، ماده ایست که دین به آن صورت می بخشد. بر این اساس اندیشه سیاسی راست گرایان حول مفهوم «قدرت» شکل می گیرد و اسلام ذیل آن جایگاه می یابد و اندیشه سیاسی چپ گرایان حول مفهوم «اسلام» شکل می گیرد و «قدرت» ذیل آن جای خود را پیدا می کند.
💢 راست گرایی مستلزم پویایی کامل در اندیشه سیاسی برای هماهنگی با معادلات قدرت و به تبع آن ثروت و تبلیغات در جامعه است. اقتصاد اسلامی یک روز برای راست گرایان به معنای محافظت از بازار سنتی است، یک روز به معنای بسط ید حکومت در عمومی کردن صنایع، یک روز به معنی فروش زمینهای عمومی و ساختن شاپینگ مال برای تقویت بنیه اقتصادی نظام و روز دیگر به معنی هزینه کردن بیت المال برای محافظت از منافع بخش خصوصی حوزه سلامت و نفت و آموزش و ... فعالیت اصلی سیاسی راست «حفظ وضع موجود» است که دو جنبه اصلی سلبی و ایجابی دارد. جنبه ایجابی داشتن پویایی کافی برای باقی ماندن در «بازی فئودالها» و بهره برداری از تمام ظرفیتهای موجود در حکومت، بازار و افکار عمومی برای بقا و انباشت قدرت و ثروت است. جنبه سلبی اما محافظت از «زمین بازی راست» یا به تعبیر دیگر «چپ زدایی» است. راست گرایان با رواج هر اندیشه و هنر و مکتب فلسفی و اخلاقی در جامعه مشکلی ندارند مگر آنکه بوی چپ از آن به مشام برسد یعنی سودای بر هم خوردن منطق بازی به گوش برسد که این شرایط به اتحاد تمام راستهای جهان علیه «افراطی گری» و «رادیکالیسم» می انجامد. اصولاً چپ زدایی -و سیاست زدایی- یکی از سیاستهای مهم تمام راستهای جهان است که در اتحادی جهانی بطور مداوم و دائمی در حال پیاده سازی است.
💢 منازعه میان شیعیان به رهبری فاطمه زهرا (س) و اهل سنت به رهبری اهل سقیفه در شب رحلت نبی اکرم بر سر چه بود؟ آیا آنطور که برخی می پندارند پای منازعه ای میان «قدرت» در میان بود و بحث بر سر «کرسی قدرت به جا مانده از نبی اکرم(ص)»؟ یا آنگونه که برخی دیگر می پندارند منازعه ای «عقیدتی و کلامی» برپا بود که چه کسی شایسته خلافت است و طرفین با استدلال به قرآن و حدیث نبوی می کوشیدند که حقانیت خود را آشکار کنند؟
💢 جالب اینجاست که از هریک از این دو منظر که بنگریم مباحثه میان مسلمین در شب رحلت رسول الله منازعه ای تاریخی است که هیچ اهمیتی در زمان کنونی ندارد و چه بهتر که برای پرهیز از اختلاف به کلی از خاطره ها زدوده شود. چه در دیدگاه اول هر دو طرف اتفاق نظر دارند که «حکومت اسلامی» معادل «حکمرانی در مسلمین» است و تنها مشکل به نحوه صحیح و مورد قبول توزیع قدرت بازمی گردد. شیعیان معتقدند که پیامبر شخصاً قدرت خود را به علی(ع) منتقل کرده است و حال آنکه اهل سنت معتقدند که در انتخاب حاکم باید معادلات قدرت در جامعه (مثلاً میان مهاجرین و انصار و دیگر قبایل) را هم در نظر گرفت تا جامعه دچار تفرقه نشود. اتفاقاً از این منظر دیدگاه اهل سنت برای اداره حکومت دینی نسبت به نصب حاکم توسط حاکم قبلی به شیوه سلاطین معقولتر به نظر می رسد.
💢 از دیدگاه عقیدتی و کلامی نیز بحث پایان یافته به نظر می رسد چرا که مجموعه مباحث شیعیان درباره نصب الهی امامان و ولایت باطنی امیرالمؤمنین و فرزندان وی با توجه به غیبت امام معصوم و عدم دسترسی به ولایت حقیقی لااقل تا زمان ظهور آن حضرت مصداق ندارد و وضع شیعه در اظهار نظر درباره حکومت دینی در زمان غیبت مشابه وضع اهل سنت است.
💢 از منظر مقاله حاضر اما منازعه شب رحلت رسول الله را –همانطور که سیدجعفر شهیدی در آثار خود توضیح داده است- بیش از هرچیز باید نزاع میان «نظم سیاسی نبوی» و «نظم سیاسی جاهلی» یا به تعبیر دیگری نزاع میان «اسلام و قدرت» دانست. در واقع قیام حضرت زهرا (ع) بیش از هرچیز نه علیه حاکم وقت بلکه علیه «روش سیاسی» بدیعی است که در سقیفه پایه گذاری می شود. بدعتی نوگرایانه که ازقضا از سوی ایشان «به بازگشت به جاهلیت» تعبیر می شود.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✍نویسنده: محمدحسین بادامچی
💢 آنچه منطق سیاسی راست و چپ را چنان از هم جدا می کند که گویی دو جهان کاملاً متفاوت از یکدیگرند، به برداشت متفاوت از مفهوم «حکومت دینی» باز می گردد. در نگاه راست گرایان «حکومت» مفهوم مرکزی است و دین تنها یکی از عناصری است که در قوام آن نقش دارد، در حالیکه در نگاه مقابل «دین» مفهوم مرکزی است و «حکومت» تنها یکی از اشکال ظهور و قوام آن است. در نگاه راست گرایان دین و فرهنگ و جامعه و هنر و اقتصاد و مردم ماده ای هستند که حکومت به آنها صورت می بخشد و در نگاه چپ گرایان حکومت همچون بخشی از جامعه، ماده ایست که دین به آن صورت می بخشد. بر این اساس اندیشه سیاسی راست گرایان حول مفهوم «قدرت» شکل می گیرد و اسلام ذیل آن جایگاه می یابد و اندیشه سیاسی چپ گرایان حول مفهوم «اسلام» شکل می گیرد و «قدرت» ذیل آن جای خود را پیدا می کند.
💢 راست گرایی مستلزم پویایی کامل در اندیشه سیاسی برای هماهنگی با معادلات قدرت و به تبع آن ثروت و تبلیغات در جامعه است. اقتصاد اسلامی یک روز برای راست گرایان به معنای محافظت از بازار سنتی است، یک روز به معنای بسط ید حکومت در عمومی کردن صنایع، یک روز به معنی فروش زمینهای عمومی و ساختن شاپینگ مال برای تقویت بنیه اقتصادی نظام و روز دیگر به معنی هزینه کردن بیت المال برای محافظت از منافع بخش خصوصی حوزه سلامت و نفت و آموزش و ... فعالیت اصلی سیاسی راست «حفظ وضع موجود» است که دو جنبه اصلی سلبی و ایجابی دارد. جنبه ایجابی داشتن پویایی کافی برای باقی ماندن در «بازی فئودالها» و بهره برداری از تمام ظرفیتهای موجود در حکومت، بازار و افکار عمومی برای بقا و انباشت قدرت و ثروت است. جنبه سلبی اما محافظت از «زمین بازی راست» یا به تعبیر دیگر «چپ زدایی» است. راست گرایان با رواج هر اندیشه و هنر و مکتب فلسفی و اخلاقی در جامعه مشکلی ندارند مگر آنکه بوی چپ از آن به مشام برسد یعنی سودای بر هم خوردن منطق بازی به گوش برسد که این شرایط به اتحاد تمام راستهای جهان علیه «افراطی گری» و «رادیکالیسم» می انجامد. اصولاً چپ زدایی -و سیاست زدایی- یکی از سیاستهای مهم تمام راستهای جهان است که در اتحادی جهانی بطور مداوم و دائمی در حال پیاده سازی است.
💢 منازعه میان شیعیان به رهبری فاطمه زهرا (س) و اهل سنت به رهبری اهل سقیفه در شب رحلت نبی اکرم بر سر چه بود؟ آیا آنطور که برخی می پندارند پای منازعه ای میان «قدرت» در میان بود و بحث بر سر «کرسی قدرت به جا مانده از نبی اکرم(ص)»؟ یا آنگونه که برخی دیگر می پندارند منازعه ای «عقیدتی و کلامی» برپا بود که چه کسی شایسته خلافت است و طرفین با استدلال به قرآن و حدیث نبوی می کوشیدند که حقانیت خود را آشکار کنند؟
💢 جالب اینجاست که از هریک از این دو منظر که بنگریم مباحثه میان مسلمین در شب رحلت رسول الله منازعه ای تاریخی است که هیچ اهمیتی در زمان کنونی ندارد و چه بهتر که برای پرهیز از اختلاف به کلی از خاطره ها زدوده شود. چه در دیدگاه اول هر دو طرف اتفاق نظر دارند که «حکومت اسلامی» معادل «حکمرانی در مسلمین» است و تنها مشکل به نحوه صحیح و مورد قبول توزیع قدرت بازمی گردد. شیعیان معتقدند که پیامبر شخصاً قدرت خود را به علی(ع) منتقل کرده است و حال آنکه اهل سنت معتقدند که در انتخاب حاکم باید معادلات قدرت در جامعه (مثلاً میان مهاجرین و انصار و دیگر قبایل) را هم در نظر گرفت تا جامعه دچار تفرقه نشود. اتفاقاً از این منظر دیدگاه اهل سنت برای اداره حکومت دینی نسبت به نصب حاکم توسط حاکم قبلی به شیوه سلاطین معقولتر به نظر می رسد.
💢 از دیدگاه عقیدتی و کلامی نیز بحث پایان یافته به نظر می رسد چرا که مجموعه مباحث شیعیان درباره نصب الهی امامان و ولایت باطنی امیرالمؤمنین و فرزندان وی با توجه به غیبت امام معصوم و عدم دسترسی به ولایت حقیقی لااقل تا زمان ظهور آن حضرت مصداق ندارد و وضع شیعه در اظهار نظر درباره حکومت دینی در زمان غیبت مشابه وضع اهل سنت است.
💢 از منظر مقاله حاضر اما منازعه شب رحلت رسول الله را –همانطور که سیدجعفر شهیدی در آثار خود توضیح داده است- بیش از هرچیز باید نزاع میان «نظم سیاسی نبوی» و «نظم سیاسی جاهلی» یا به تعبیر دیگری نزاع میان «اسلام و قدرت» دانست. در واقع قیام حضرت زهرا (ع) بیش از هرچیز نه علیه حاکم وقت بلکه علیه «روش سیاسی» بدیعی است که در سقیفه پایه گذاری می شود. بدعتی نوگرایانه که ازقضا از سوی ایشان «به بازگشت به جاهلیت» تعبیر می شود.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✅ غلبه راست بر جمهوری اسلامی و نیاز به خودآگاهی فاطمی (قسمت سوم)
✍نویسنده: محمدحسین بادامچی
💢 «بازگشت به جاهلیت» از چه دیدگاهی از سوی دخت بزرگوار نبی مطرح می شود و حال آنکه بر خلاف جاهلیت حکومت اسلامی برپاست و اذان پیامبر هر ظهر و شام در دیار طنین انداز می شود و قانون حکمرانی پیامبر میزان نظم اجتماعی است و قدرت اسلام در مقابله با امپراطوریهای دیگر در حال بالیدن است؟ آیا منظر راست گرایانه می تواند کاری جز صحه گذاشتن بر «دستگاه خلافت» انجام دهد؟ آیا غیر از این است که اشتراک میان جاهلیت پیش از اسلام و جاهلیت پس از اسلام از منظر حضرت زهرا (س)، نه به شکل حکمرانی بلکه به «منطق مشترک اصالت قدرت» و «سیاست ورزی مسخ شده» باز می گردد؟
💢 نظریه ولایت فقیه اگر تنها متضمن تجویز یک ساختار سیاسی مقبول و مشروع (مثلاً بعنوان یکی از اصول قانون اساسی ایران) باشد، چیزی بیش از یک نظریه سیاسی معطوف به قدرت نیست که همزمان امکان خوانش راست گرایانه و چپ گرایانه از آن وجود دارد. موضع گیری شدید حضرت فاطمه زهرا (س) نسبت به حکومت دینی مدعی خلافت، ظرفیت عظیمی در نقد «راست گرایی دینی» و تفکیک حکومتهای دینی به «فاضله» و «جاهله» در نظریه سیاسی شیعی پدید آورده است. در واقع خودآگاهی فاطمی در نظریه شیعی انذار و توجه به قرابت بسیار شدید میان «گفتمان حفظ نظام» (اهل سقیفه) و «گفتمان استحاله» (بنی امیه) و پیوندهای بسیار اساسی نظری و عملی میان این دو است.
💢 راه حل سیاسی شیعه برای جلوگیری از استحاله کامل نهضت دینی تفکیک میان «امامت مدنی» و «حکومت سیاسی» است. در واقع هویت سیاسی شیعه بر خلاف اهل سنت با «شهروندی حکومت دینی» پیوند نخورده است، بلکه شیعه پیش از آنکه شهروند حکومت باشد عضوی از «امت امام» است. در نظریه سیاسی-اجتماعی شیعه رهبر پیش و بیش از آنکه حکومت یابد «امام» است و امام چه دارای حکومت باشد و چه نباشد، شأن سرپرستی و هدایت فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی امت را بر عهده دارد. «نظریه امامت» معیار و مناط نظریه سیاسی فاطمی در نقد «حکومت دینی» و «خلافت» است که به ورطه سیاست جاهلی یا راست گرایی در غلطیده است.
💢 نقص اساسی در تبیین مشهور از نظریه ولایت فقیه به اینجا بازمی گردد که شرط مطلوب «یکی بودن امامت و حکومت» که شرط اصلی نظریه سیاسی ولایت فقیه است، با یک پله تنزل به شرط محقَّق تعبیر شده است، به این معنا که جمله درست «امام حاکم است» به جمله نادرست «حاکم امام است» استحاله شده است. با چنین تغییری این خطر بزرگ بوجود می آید که نظریه سیاسی شیعی که تمرکز آن بر حقّانیت «پیش از تأسیس حکومت دینی» و «نحوه تأسیس حکومت دینی» است، همچون نظریه سیاسی اهل سنت به حقّانیت «پس از تأسیس حکومت دینی» و «نحوه حکومتداری» تحریف گردد.
💢 نگاه زنده به میراث سیاسی حضرت زهرا (س) و دیگر امامان به حق شیعه تمام طرفداران انقلاب اسلامی را بر آن می دارد که موضوع بسیار اساسی و متأسفانه کاملاً مهجور «خودآگاهی فاطمی» را همواره مورد توجه قرار دهند. خودآگاهی فاطمی نه تنها در شرایط غلبه خوانش راست از جمهوری اسلامی پا نمی گیرد، بلکه اساساً نسبتی متضاد و نقیض با آن برقرار می کند . اگرچه تفاوت ماهوی میان پیروان فاطمه زهرا (س) و پیروان سقیفه در دوره حیات پیامبر اعظم(ص) و حاکمیت بلامنازع ایشان بر مدینۀ النبی و سپس سرتاسر قلمرو جهان اسلام بر همگان آشکار نبود، اما تنها پس از رحلت نبی اکرم بود که با فروریختن دوران طلایی یکی بودن امام و حاکم، جوهر تشیع عیان شد. عیان شدنی که تنها از «زنده بودن خوانش چپ از حکومت دینی» در برابر «تفسیر حکومتی اسلام» در همان ایام نبوی حکایت داشت. من حیث المجموع به نظر می رسد که با فرارسیدن دوران غلبه کامل راست بر جمهوری اسلامی، دوران بازاندیشی انتقادی در نسبت میان «فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی»، «حکومت» و «جامعه» نیز فرارسیده است.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✍نویسنده: محمدحسین بادامچی
💢 «بازگشت به جاهلیت» از چه دیدگاهی از سوی دخت بزرگوار نبی مطرح می شود و حال آنکه بر خلاف جاهلیت حکومت اسلامی برپاست و اذان پیامبر هر ظهر و شام در دیار طنین انداز می شود و قانون حکمرانی پیامبر میزان نظم اجتماعی است و قدرت اسلام در مقابله با امپراطوریهای دیگر در حال بالیدن است؟ آیا منظر راست گرایانه می تواند کاری جز صحه گذاشتن بر «دستگاه خلافت» انجام دهد؟ آیا غیر از این است که اشتراک میان جاهلیت پیش از اسلام و جاهلیت پس از اسلام از منظر حضرت زهرا (س)، نه به شکل حکمرانی بلکه به «منطق مشترک اصالت قدرت» و «سیاست ورزی مسخ شده» باز می گردد؟
💢 نظریه ولایت فقیه اگر تنها متضمن تجویز یک ساختار سیاسی مقبول و مشروع (مثلاً بعنوان یکی از اصول قانون اساسی ایران) باشد، چیزی بیش از یک نظریه سیاسی معطوف به قدرت نیست که همزمان امکان خوانش راست گرایانه و چپ گرایانه از آن وجود دارد. موضع گیری شدید حضرت فاطمه زهرا (س) نسبت به حکومت دینی مدعی خلافت، ظرفیت عظیمی در نقد «راست گرایی دینی» و تفکیک حکومتهای دینی به «فاضله» و «جاهله» در نظریه سیاسی شیعی پدید آورده است. در واقع خودآگاهی فاطمی در نظریه شیعی انذار و توجه به قرابت بسیار شدید میان «گفتمان حفظ نظام» (اهل سقیفه) و «گفتمان استحاله» (بنی امیه) و پیوندهای بسیار اساسی نظری و عملی میان این دو است.
💢 راه حل سیاسی شیعه برای جلوگیری از استحاله کامل نهضت دینی تفکیک میان «امامت مدنی» و «حکومت سیاسی» است. در واقع هویت سیاسی شیعه بر خلاف اهل سنت با «شهروندی حکومت دینی» پیوند نخورده است، بلکه شیعه پیش از آنکه شهروند حکومت باشد عضوی از «امت امام» است. در نظریه سیاسی-اجتماعی شیعه رهبر پیش و بیش از آنکه حکومت یابد «امام» است و امام چه دارای حکومت باشد و چه نباشد، شأن سرپرستی و هدایت فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی امت را بر عهده دارد. «نظریه امامت» معیار و مناط نظریه سیاسی فاطمی در نقد «حکومت دینی» و «خلافت» است که به ورطه سیاست جاهلی یا راست گرایی در غلطیده است.
💢 نقص اساسی در تبیین مشهور از نظریه ولایت فقیه به اینجا بازمی گردد که شرط مطلوب «یکی بودن امامت و حکومت» که شرط اصلی نظریه سیاسی ولایت فقیه است، با یک پله تنزل به شرط محقَّق تعبیر شده است، به این معنا که جمله درست «امام حاکم است» به جمله نادرست «حاکم امام است» استحاله شده است. با چنین تغییری این خطر بزرگ بوجود می آید که نظریه سیاسی شیعی که تمرکز آن بر حقّانیت «پیش از تأسیس حکومت دینی» و «نحوه تأسیس حکومت دینی» است، همچون نظریه سیاسی اهل سنت به حقّانیت «پس از تأسیس حکومت دینی» و «نحوه حکومتداری» تحریف گردد.
💢 نگاه زنده به میراث سیاسی حضرت زهرا (س) و دیگر امامان به حق شیعه تمام طرفداران انقلاب اسلامی را بر آن می دارد که موضوع بسیار اساسی و متأسفانه کاملاً مهجور «خودآگاهی فاطمی» را همواره مورد توجه قرار دهند. خودآگاهی فاطمی نه تنها در شرایط غلبه خوانش راست از جمهوری اسلامی پا نمی گیرد، بلکه اساساً نسبتی متضاد و نقیض با آن برقرار می کند . اگرچه تفاوت ماهوی میان پیروان فاطمه زهرا (س) و پیروان سقیفه در دوره حیات پیامبر اعظم(ص) و حاکمیت بلامنازع ایشان بر مدینۀ النبی و سپس سرتاسر قلمرو جهان اسلام بر همگان آشکار نبود، اما تنها پس از رحلت نبی اکرم بود که با فروریختن دوران طلایی یکی بودن امام و حاکم، جوهر تشیع عیان شد. عیان شدنی که تنها از «زنده بودن خوانش چپ از حکومت دینی» در برابر «تفسیر حکومتی اسلام» در همان ایام نبوی حکایت داشت. من حیث المجموع به نظر می رسد که با فرارسیدن دوران غلبه کامل راست بر جمهوری اسلامی، دوران بازاندیشی انتقادی در نسبت میان «فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی»، «حکومت» و «جامعه» نیز فرارسیده است.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
Forwarded from جمهورى سوم
نشستی با عنوان «حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی»؛ در غیاب فلسفه سیاسی
🔹«مجمع عالی حکمت اسلامی» از جمله مراکز و مؤسسات معظمی چون «بنیاد حکمت اسلامی صدرا»، «پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی»، «پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی»، «مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی»، «مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا»، «بنیاد اسراء» و چندین و چند مؤسسه آموزشی و پژوهشی دیگر محسوب می شود که پس از انقلاب به موازات سنّت «مؤسسه حکمت و فلسفه ایران» در پیش از انقلاب، می کوشند با ارائه خوانشی سیاسی از حکمت متعالیه، فلسفه صدرائی را بعنوان پایگاه فلسفی انقلاب اسلامی ایران معرفی کنند. در همین راستا مجمع عالی حکمت نشستی را در 21 بهمن ماه امسال با حضور اساتید نام آشنای این عرصه، حجت الاسلام دکتر پارسانیا، دکتر صدرا، و حجت الاسلام نجف لکزایی با عنوان «حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی» برگزار کرد و در سالگرد انقلاب اسلامی به ارائه آخرین دست آوردهای این جریان علمی پرداخت. نگارنده اگرچه خود را شاگرد این بزرگواران و همدغدغه در جهت «احیای فلسفه سیاسی اسلامی» می داند، بعنوان وظیفه برادرانه و مؤمنانه بر خود واجب می داند که به سنجش اجمالی مباحث این نشست، بعنوان مشتی نمونه خرمنِ جریان پژوهشهای فلسفی-سیاسی فعال در عرصه علوم انسانی اسلامی، بپردازد.
1️⃣نکته بسیار عجیب این نشست که متأسفانه در دیگر نشستها، مقالات، همایشها و کتابهای دیگری از این نوع هم تکرار می شود، بی اعتنایی مطلق سخنرانان و اساتید به «فلسفه سیاسی» و در عوض سخن گفتن از دو مقوله دیگر یعنی «متافیزیک» (بعنوان دانش بدیل فلسفه عملی) و «نهاد دولت» (بعنوان نهاد بدیل جامعه) است. به عبارت دیگر «امر سیاسی» که در تعریف کلاسیک آن با مقولاتی چون آزادی، عدالت، طبیعت، اختیار، خانواده، بازار، فضیلت، سعادت، قانون، حقوق، فرد، جامعه، عقلانیت، مالکیت، شهروندی، طبقات، آرمانشهر، دوستی، جنگ، تغلّب، دموکراسی و نظایر اینها سرو کار دارد و بحث درباره این مقولات محور اصلی آثار سیاسی فیلسوفان سیاسی بزرگی چون افلاطون، ارسطو، فارابی، ماکیاولی، هابز، هگل، مارکس، آرنت، اشتروس، هابرماس و راولز را تشکیل می دهد، به هیچ وجه مورد بحث و بررسی چنین نشستی که مدّعی نظریه پردازی صدرایی انقلاب اسلامی است قرار نمی گیرد و در عوض به ذکر کلیاتی درباره «متافیزیک صدرایی» و «دولت دینی» بسنده می شود.
👈در واقع حجت الاسلام پارسانیا بر خلاف مشی خود در آثاری چون «حدیث پیمانه» و «جهان های اجتماعی» که محور رویکرد خود را بر فلسفه سیاسی استوار کرده اند، در کل ارائه خود حتی یکبار هم از اصطلاح «فلسفه سیاسی» استفاده نمی کنند و با معرفی «فقه» بعنوان دانش اصلی فعال در حوزه جامعه و سیاست، وجود رابطه منطقی میان حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی را نفی کرده، این ارتباط را به لحاظ فرهنگی و تاریخی توجیه می کنند. در واقع از سخن ایشان چنین برداشت می شود که دستگاه حکمت متعالیه فاقد فلسفه سیاسی است و تنها به مثابه یک دستگاه فلسفه نظری می تواند پشتوانه متافیزیکی-کلامیِ اشکال مختلفی از سیاست ورزی را فراهم کند.
👈در مقابل ایشان، جناب آقای دکتر صدرا اگرچه می کوشند از پیوند «حکمت و سیاست» در فلسفه صدرایی دفاع کنند اما نگاهی دقیقتر به گفتار ایشان نشان می دهد که «امر سیاسی» به مثابه یک حوزه متمایز مدنی که محصول اختیار و آگاهی بشر است به هیچ وجه مسألهی ایشان نیست و مراد ایشان از سیاست، همچون رویکردهای مدرن صرفاً «نهاد قدرت» است. به عبارت دیگر دکتر صدرا نیز بدون آنکه متعرض «فلسفه سیاسی» گردد، مستقیماً با ارجاع به آراء خواجه نصیرالدین طوسی به دفاع از پیوند «حکمت و دین و ملک» می پردازد و حال آنکه بحث از «دولت دینی» و «حکمتِ حکومت» بدون متعرض شدن به فلسفه سیاسی، شیوهی «سیاست نامه نویسان» و اندیشه ایرانشهری است که هچون تمام آگاهان به فنون حکمرانی و اقتدارگرایی در جهان، به تعلیم مهارتهای بقای ملک و دفاع از سلطنت دینی می پردازند و به کارگیری عقل ابزاری را تجویز می کنند.
👈سخنران سوم جناب حجت الاسلام نجف لکزایی نیز با آغازیدن سخنان خود با این عبارت که «امنیت مهمترین نیاز انسان است و تنها هدف و غایتِ دولت» عملاً رابطه خود را به کلی با فلسفه سیاسی کلاسیک که دلمشغول «فضیلت و سعادت» است می گسلد و مباحث خود را بدون اینکه متعرض پیچیدگی «قرارداد اجتماعی» -به صورتی که مثلاً در اثری چون لویاتان هابز طرح می شود- کند، مستقیماً در نسبت با مفهوم مدرن دولت دنبال می کند. با اینحال قول به اینکه واژه سیاست در برخی آثار ملاصدرا به کار رفته به هیچ وجه نمی تواند به وجود «فلسفه سیاسی صدرایی» منتج شود، بویژه که نتیجه گیری حجت الاسلام لک زایی مبنی بر رویکرد امنیت محور ملاصدرا در همان معدود کلمات سیاسی، نشان از شباهت اندیشه سیاسی صدرالمتألهین با رویکرد شریعت نامه نویسان اهل سنت دارد.
2️⃣مسأله عجیب دوم
🔹«مجمع عالی حکمت اسلامی» از جمله مراکز و مؤسسات معظمی چون «بنیاد حکمت اسلامی صدرا»، «پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی»، «پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی»، «مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی»، «مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا»، «بنیاد اسراء» و چندین و چند مؤسسه آموزشی و پژوهشی دیگر محسوب می شود که پس از انقلاب به موازات سنّت «مؤسسه حکمت و فلسفه ایران» در پیش از انقلاب، می کوشند با ارائه خوانشی سیاسی از حکمت متعالیه، فلسفه صدرائی را بعنوان پایگاه فلسفی انقلاب اسلامی ایران معرفی کنند. در همین راستا مجمع عالی حکمت نشستی را در 21 بهمن ماه امسال با حضور اساتید نام آشنای این عرصه، حجت الاسلام دکتر پارسانیا، دکتر صدرا، و حجت الاسلام نجف لکزایی با عنوان «حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی» برگزار کرد و در سالگرد انقلاب اسلامی به ارائه آخرین دست آوردهای این جریان علمی پرداخت. نگارنده اگرچه خود را شاگرد این بزرگواران و همدغدغه در جهت «احیای فلسفه سیاسی اسلامی» می داند، بعنوان وظیفه برادرانه و مؤمنانه بر خود واجب می داند که به سنجش اجمالی مباحث این نشست، بعنوان مشتی نمونه خرمنِ جریان پژوهشهای فلسفی-سیاسی فعال در عرصه علوم انسانی اسلامی، بپردازد.
1️⃣نکته بسیار عجیب این نشست که متأسفانه در دیگر نشستها، مقالات، همایشها و کتابهای دیگری از این نوع هم تکرار می شود، بی اعتنایی مطلق سخنرانان و اساتید به «فلسفه سیاسی» و در عوض سخن گفتن از دو مقوله دیگر یعنی «متافیزیک» (بعنوان دانش بدیل فلسفه عملی) و «نهاد دولت» (بعنوان نهاد بدیل جامعه) است. به عبارت دیگر «امر سیاسی» که در تعریف کلاسیک آن با مقولاتی چون آزادی، عدالت، طبیعت، اختیار، خانواده، بازار، فضیلت، سعادت، قانون، حقوق، فرد، جامعه، عقلانیت، مالکیت، شهروندی، طبقات، آرمانشهر، دوستی، جنگ، تغلّب، دموکراسی و نظایر اینها سرو کار دارد و بحث درباره این مقولات محور اصلی آثار سیاسی فیلسوفان سیاسی بزرگی چون افلاطون، ارسطو، فارابی، ماکیاولی، هابز، هگل، مارکس، آرنت، اشتروس، هابرماس و راولز را تشکیل می دهد، به هیچ وجه مورد بحث و بررسی چنین نشستی که مدّعی نظریه پردازی صدرایی انقلاب اسلامی است قرار نمی گیرد و در عوض به ذکر کلیاتی درباره «متافیزیک صدرایی» و «دولت دینی» بسنده می شود.
👈در واقع حجت الاسلام پارسانیا بر خلاف مشی خود در آثاری چون «حدیث پیمانه» و «جهان های اجتماعی» که محور رویکرد خود را بر فلسفه سیاسی استوار کرده اند، در کل ارائه خود حتی یکبار هم از اصطلاح «فلسفه سیاسی» استفاده نمی کنند و با معرفی «فقه» بعنوان دانش اصلی فعال در حوزه جامعه و سیاست، وجود رابطه منطقی میان حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی را نفی کرده، این ارتباط را به لحاظ فرهنگی و تاریخی توجیه می کنند. در واقع از سخن ایشان چنین برداشت می شود که دستگاه حکمت متعالیه فاقد فلسفه سیاسی است و تنها به مثابه یک دستگاه فلسفه نظری می تواند پشتوانه متافیزیکی-کلامیِ اشکال مختلفی از سیاست ورزی را فراهم کند.
👈در مقابل ایشان، جناب آقای دکتر صدرا اگرچه می کوشند از پیوند «حکمت و سیاست» در فلسفه صدرایی دفاع کنند اما نگاهی دقیقتر به گفتار ایشان نشان می دهد که «امر سیاسی» به مثابه یک حوزه متمایز مدنی که محصول اختیار و آگاهی بشر است به هیچ وجه مسألهی ایشان نیست و مراد ایشان از سیاست، همچون رویکردهای مدرن صرفاً «نهاد قدرت» است. به عبارت دیگر دکتر صدرا نیز بدون آنکه متعرض «فلسفه سیاسی» گردد، مستقیماً با ارجاع به آراء خواجه نصیرالدین طوسی به دفاع از پیوند «حکمت و دین و ملک» می پردازد و حال آنکه بحث از «دولت دینی» و «حکمتِ حکومت» بدون متعرض شدن به فلسفه سیاسی، شیوهی «سیاست نامه نویسان» و اندیشه ایرانشهری است که هچون تمام آگاهان به فنون حکمرانی و اقتدارگرایی در جهان، به تعلیم مهارتهای بقای ملک و دفاع از سلطنت دینی می پردازند و به کارگیری عقل ابزاری را تجویز می کنند.
👈سخنران سوم جناب حجت الاسلام نجف لکزایی نیز با آغازیدن سخنان خود با این عبارت که «امنیت مهمترین نیاز انسان است و تنها هدف و غایتِ دولت» عملاً رابطه خود را به کلی با فلسفه سیاسی کلاسیک که دلمشغول «فضیلت و سعادت» است می گسلد و مباحث خود را بدون اینکه متعرض پیچیدگی «قرارداد اجتماعی» -به صورتی که مثلاً در اثری چون لویاتان هابز طرح می شود- کند، مستقیماً در نسبت با مفهوم مدرن دولت دنبال می کند. با اینحال قول به اینکه واژه سیاست در برخی آثار ملاصدرا به کار رفته به هیچ وجه نمی تواند به وجود «فلسفه سیاسی صدرایی» منتج شود، بویژه که نتیجه گیری حجت الاسلام لک زایی مبنی بر رویکرد امنیت محور ملاصدرا در همان معدود کلمات سیاسی، نشان از شباهت اندیشه سیاسی صدرالمتألهین با رویکرد شریعت نامه نویسان اهل سنت دارد.
2️⃣مسأله عجیب دوم
Forwarded from جمهورى سوم
در این نشست آن است که اگرچه موضوع آن «حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی» است، هیچ تبیینی از فلسفه سیاسی «جمهوری اسلامی» و نحوه ترکیب اندیشه «جمهوری خواهی» و «اسلام گرایی» در آن ارائه نمی شود و گویی سخنرانان به همان سیاق غیر فلسفه سیاسی، «دولت دینی» به معنای «سلطنت دینیِ» مدّ نظر شریعت نامه نویسان و سیاست نامه نویسان را معادل «جمهوری اسلامی» فرض کرده اند که در صورت صحت، چنین برداشتی جفای بزرگی در حق انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی محسوب می شود.
3️⃣مسأله عجیب سوم در این نشست آن است که علی رغم ادعای بزرگ آن مبنی بر ریشه داشتن انقلاب اسلامی در حکمت متعالیه، هیچ نظریه «تبیین انقلاب»ی که بتواند این رابطه بسیار دشوار میان متافیزیک و پرکسیس انقلابی را توضیح دهد ارائه نمی شود و اینطور القا می شود که گویی به صرف بیان برخی استنادات حضرت امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی به ملاصدرا، این گزاره مهیب جامعه شناختی که «انقلاب سال 57 ریشه در متافیزیک صدرایی دارد» اثبات می شود.
4️⃣مسأله عجیب چهارم در این نشست آن است که حاضران در آن به یکی از مهمترین فیلسوفان سیاسی و فیلسوفان تاریخ انقلاب اسلامی، شهید مرتضی مطهری که در آثار خود کوشیده با نزدیک کردن اصالت وجود صدرایی به فلسفه شدن اگزیستانسیالیسم قرن بیستمی، به نوعی نظریه دیالکتیک تکاملی تاریخ و فلسفه پراکسیس انقلابی دست یابد، هیچ اشاره ای ندارند و با بی اعتنایی کامل نسبت به این تلاش سترگ و بسیار پرنفوذ در فلسفه سیاسی اسلامی معاصر سخن می گویند.
♦️در پایان خاطرنشان می سازد که نگارنده این سطور خود همچون اساتید حاضر در این نشست همواره دلمشغول «فلسفه سیاسی اسلامی» و نسبت آن با «انقلاب اسلامی» است و این انتقادات را صرفاً به عنوان شاگردی عنوان می کند که آرزوی ارتقای کیفیت مباحثات کنونی درباره ریشه های فلسفی انقلاب اسلامی را در سر می پروراند.
لينك صوتي نشست
https://news.1rj.ru/str/isca24/3042
3️⃣مسأله عجیب سوم در این نشست آن است که علی رغم ادعای بزرگ آن مبنی بر ریشه داشتن انقلاب اسلامی در حکمت متعالیه، هیچ نظریه «تبیین انقلاب»ی که بتواند این رابطه بسیار دشوار میان متافیزیک و پرکسیس انقلابی را توضیح دهد ارائه نمی شود و اینطور القا می شود که گویی به صرف بیان برخی استنادات حضرت امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی به ملاصدرا، این گزاره مهیب جامعه شناختی که «انقلاب سال 57 ریشه در متافیزیک صدرایی دارد» اثبات می شود.
4️⃣مسأله عجیب چهارم در این نشست آن است که حاضران در آن به یکی از مهمترین فیلسوفان سیاسی و فیلسوفان تاریخ انقلاب اسلامی، شهید مرتضی مطهری که در آثار خود کوشیده با نزدیک کردن اصالت وجود صدرایی به فلسفه شدن اگزیستانسیالیسم قرن بیستمی، به نوعی نظریه دیالکتیک تکاملی تاریخ و فلسفه پراکسیس انقلابی دست یابد، هیچ اشاره ای ندارند و با بی اعتنایی کامل نسبت به این تلاش سترگ و بسیار پرنفوذ در فلسفه سیاسی اسلامی معاصر سخن می گویند.
♦️در پایان خاطرنشان می سازد که نگارنده این سطور خود همچون اساتید حاضر در این نشست همواره دلمشغول «فلسفه سیاسی اسلامی» و نسبت آن با «انقلاب اسلامی» است و این انتقادات را صرفاً به عنوان شاگردی عنوان می کند که آرزوی ارتقای کیفیت مباحثات کنونی درباره ریشه های فلسفی انقلاب اسلامی را در سر می پروراند.
لينك صوتي نشست
https://news.1rj.ru/str/isca24/3042
Telegram
پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
فایل صوتی کامل نشست علمی حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی با سخنرانی دکتر حمید پارسانیا، دکتر نجف لک زایی، دکتر علیرضا صدرا و دکتر شریف لک زایی.
در مجمع عالی حکمت اسلامی.
پنجشنبه 21 بهمن 1395
@isca24
در مجمع عالی حکمت اسلامی.
پنجشنبه 21 بهمن 1395
@isca24
Forwarded from از نو
شماره چهارم نشریه از نو2..pdf
451.7 KB
🔶نهاد سازی مجدد:
درباره علوم اجتماعی اسلامی
🔹مصاحبه با سید امیر موسوی
🔶نشستی با عنوان «حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی»؛ در غیاب فلسفه سیاسی
🔹دکتر محمد حسین بادامچی
@aznomag 👈عضویت
درباره علوم اجتماعی اسلامی
🔹مصاحبه با سید امیر موسوی
🔶نشستی با عنوان «حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی»؛ در غیاب فلسفه سیاسی
🔹دکتر محمد حسین بادامچی
@aznomag 👈عضویت