🔱سومین همایش روز ملی ریاضیات و مراسم بزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوری......
چهارشنبه (22/2/95) و پنجشنبه (23/2/95).
💠برای همراهی و کسب اطلاعات بیشتر از آنچه در سالهای گذشته در همایش روز ملی ریاضیات رخ داده و اخبار برنامه مربوط به برنامه های مراسم امسال، ما را در تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.
💠اتفاق های خوبی در راه است.
💠به امید دیدار شما در سومین همایش روز ملی ریاضیات در دانشگاه امام جواد (ع) یزد.
پیج اینستاگرام:
bozorgdasht_khayam
کانال تلگرام:
https://telegram.me/Khayam1395
@infinitymath
چهارشنبه (22/2/95) و پنجشنبه (23/2/95).
💠برای همراهی و کسب اطلاعات بیشتر از آنچه در سالهای گذشته در همایش روز ملی ریاضیات رخ داده و اخبار برنامه مربوط به برنامه های مراسم امسال، ما را در تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.
💠اتفاق های خوبی در راه است.
💠به امید دیدار شما در سومین همایش روز ملی ریاضیات در دانشگاه امام جواد (ع) یزد.
پیج اینستاگرام:
bozorgdasht_khayam
کانال تلگرام:
https://telegram.me/Khayam1395
@infinitymath
💢💢💢💢💢💢
@infinitymath
💢💢💢💢💢💢
گروه DGDS. گروهی مرکب از علاقمندان به ریاضی، خصوصا هندسه و معادلات دیفرانسیل. به ما بپیوندید.
https://telegram.me/joinchat/BrRa3jwQDuXX3QEGcv5bsA
@infinitymath
💢💢💢💢💢💢
گروه DGDS. گروهی مرکب از علاقمندان به ریاضی، خصوصا هندسه و معادلات دیفرانسیل. به ما بپیوندید.
https://telegram.me/joinchat/BrRa3jwQDuXX3QEGcv5bsA
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کریستین واسیلی یک نمایش جدید از عدد پی به نمایش گذاشت.او دایره را به 10کمان تقسیم کرده و سپس اعداد 0تا 9را روی هر کمان نوشت.سپس به صورت ساعتگرد ارقام عدد پی را به هم وصل کرد .
@infinitymath
@dgdsr
@infinitymath
@dgdsr
💢💢💢💢💢
@infinitymath
✅ نخبه پروری در بستر المپیاد، تهدیدها و فرصت های یک رقابت علمی
✅ دو روی سکه، موافقان و مخالفان المپیاد
✅ آیا واقعیت نسبی است؟ در باب نسبی گرایی معرفت شناختی در فلسفه علم
👇👇
@infinitymath
✅ نخبه پروری در بستر المپیاد، تهدیدها و فرصت های یک رقابت علمی
✅ دو روی سکه، موافقان و مخالفان المپیاد
✅ آیا واقعیت نسبی است؟ در باب نسبی گرایی معرفت شناختی در فلسفه علم
👇👇
دانلد کنوث در سال ۱۹۸۷ در دانشگاه استنفورد درسی را تحت عنوان
Mathematical Writing
ارائه کرده است که در ارتباط با نحوه نگارش ریاضی است.
جزوههای درسی کنوث بصورت کتاب در amazon موجود است. اما یک نسخه pdf آن هم بصورت مجانی قابل دریافت است. 👇👇👇👇👇👇
@infinitymath
Mathematical Writing
ارائه کرده است که در ارتباط با نحوه نگارش ریاضی است.
جزوههای درسی کنوث بصورت کتاب در amazon موجود است. اما یک نسخه pdf آن هم بصورت مجانی قابل دریافت است. 👇👇👇👇👇👇
@infinitymath
کتاب افسانه پادشاه و ریاضیدان
نمونه ای موفق از پیوند ادبیات و ریاضی (با هدف توسعه علم)
تألیف: دکتر مهدی بهزاد؛ دکتر نغمه ثمینی
@infinitymath
نمونه ای موفق از پیوند ادبیات و ریاضی (با هدف توسعه علم)
تألیف: دکتر مهدی بهزاد؛ دکتر نغمه ثمینی
@infinitymath
سال های طولانی بود که با ریاضیات خداحافظی کرده بودم. شاید بیش از هفده، هجده سال، از زمانی که دیپلم ِریاضی در دست، پا به هنرهای زیبا گذاشتم؛ به جهانی به تمامی متفاوت با کلاس های ریاضیات ِدوره ی دبیرستان. جایی که دیگر یک به اضافه ی یک الزاما به دو نمی رسید و تمام منطق ها و استدلال ها به چشم بر هم زدنی با تحلیل و تفسیر و بازی و نمایش دود می شد و به آسمان می رفت. لذت این دود کردن منطق ها را من بیش از هر چیز در نمایشنامه هایم تجربه کرده بودم . فضایی سیال و بی مرز که در آن زمان ِخطی می شکست، پیرها جوان می شدند، مرده ها زنده، و مرز های سیطره های خواب و بیداری در هم می تنید، چنان تنیدنی که انگار خواب تمام ِ بیداری بود و بیداری خوابی طولانی و کابوس وار...باری! خیال می کردم ریاضیات را بدرود گفته ام ... تا روزی که در مجلسی، استادم مهندس فریدون علیاری مرا با یکی از مفاخر ریاضیات ایران آشنا کرد: دکتر مهدی بهزاد. ایشان به همراه ِ همسرشان با ایده ی همگانی کردن ریاضیات، نمایشنامه ای نوشته بودند بر مبنای تعمیم و تجرید معمای سه گاف و نظریه ی نگارها، و می خواستند نمایشنامه نویسی، دستی به سر و روی نمایشنامه بکشد.
این "دستی به سر و رو کشیدن" چیزی در حدود یک سال و کمی بیشتر به طول انجامید. ابتدا خیال می کردم بازنویسی نمایشنامه ای برای جوانان و نوجوانان کاری است سهل و ممتنع و در میان کارهای دیگرم می آید و می رود. اما بازنویسی ِ"افسانه ی پادشاه و ریاضیدان" ِ نه سهل بود و نه ممتنع! پیش از همه دریافتم که بدون درک معمای سه گاف و چگونگی بسط آن نمی توانم قدم از قدم بردارم. بعد از تمام این سالیان باز باید در کلاس ریاضیات می نشستم و پاره ی منطقی و ریاضیاتی و استدلالی ذهنم را می تکاندم از غبار، و راه حل های معمای سه گاف را یاد می گرفتم. و این بی تردید یکی از جذاب ترین تجربه های این "یک سال و کمی بیشتر" بود. دکتر بهزاد پیش از هر چیز معلمی به تمام معناست؛ پر حوصله و دقیق، بسیار با انگیزه و آماده و مشتاق برای جواب دادن به تمام ِ سوالات ریز و درشت. در ِ سیر یادگیری بود که دریافتم بسط و تعمیم معمای سه گاف جدای از تمام جذابیت های استدلالی اش، چه ظرفیت فوق العاده ای برای تبدیل به حوزه ی درام دارد. در یکی از کلاسیک ترین تعاریف، زمانی که نیروها و شخصیت های متضاد گرد هم می آیند، درام شکل می گیرد؛ جایی که کسی یا کسانی ساز مخالف کوک می کنند و دیگر ماندنشان در کنار دیگران بدون تنش و درگیری و گاه توطئه و فریب ممکن نیست. برای من معمای سه گاف درست از همین نقطه با درام پیوند خورد. معمایی که در ذات خود می کوشد نیروهای متضاد و مخالف را طوری در مسیری مشخص جابه جا کند که آسیبی به هیچ کدام نرسد: امکانی برای حفظ تضادها بدون استفاده از راهکار حذف و از بین بردن.
این تفسیر از معمای سه گاف را می شد به دو شکل به نمایشنامه برگرداند: یا آن را کاملا- به اصطلاح- به خورد نمایشنامه داد و داستان و شخصیت های اصلی را بر مبنای آن نوشت؛ یا تنها فضایی درست کرد که این ایده مطرح و آموزش داده شود. و درست از این نقطه بود که چالش من با مقوله ی "نمایشنامه ی آموزشی" آغاز شد.
این که "نمایشنامه ی آموزشی" چیست و چگونه شکل می گیرد. بدیهی ِ بود که برای هدف "همگانی کردن" ریاضیات، راه دوم کاربردی تر بود. در این راه، قرار شد نمایشنامه بستری باشد که امکان آموزش بی واسطه و صریح ریاضیات را در دل خود به وجود بیاورد. بدین ترتیب پادشاه و ریاضیدان و باقی شخصیت ها به میان آمدند و بهانه شدند تا راه ِ حل گره های داستان در کلاس ریاضیاتی نمایشی حل شود که هدفش آموزش نظریه ی نگارها بود. ساده کردن منطق های داستان، ساده نوشتن و پرهیز از بازیگوشی های فرمی و ساختاری در نمایشنامه برای من تجربه ی جالبی بود. و از آن جالب تر درک این که ِ آن، هنوز چگونه با وجود سال ها دوری از ریاضیات در معنای خاص ستون هایش در ذهن من باقی است. این که چارچوب های ریاضیات هرگز ذهنی را که زمانی حتی دور با آن خو گرفته رها نمی کند و همیشه آن جاست، شاید در پس ِمه و غبار، اما هست و به تلنگری باز زنده می شود.
این "دستی به سر و رو کشیدن" چیزی در حدود یک سال و کمی بیشتر به طول انجامید. ابتدا خیال می کردم بازنویسی نمایشنامه ای برای جوانان و نوجوانان کاری است سهل و ممتنع و در میان کارهای دیگرم می آید و می رود. اما بازنویسی ِ"افسانه ی پادشاه و ریاضیدان" ِ نه سهل بود و نه ممتنع! پیش از همه دریافتم که بدون درک معمای سه گاف و چگونگی بسط آن نمی توانم قدم از قدم بردارم. بعد از تمام این سالیان باز باید در کلاس ریاضیات می نشستم و پاره ی منطقی و ریاضیاتی و استدلالی ذهنم را می تکاندم از غبار، و راه حل های معمای سه گاف را یاد می گرفتم. و این بی تردید یکی از جذاب ترین تجربه های این "یک سال و کمی بیشتر" بود. دکتر بهزاد پیش از هر چیز معلمی به تمام معناست؛ پر حوصله و دقیق، بسیار با انگیزه و آماده و مشتاق برای جواب دادن به تمام ِ سوالات ریز و درشت. در ِ سیر یادگیری بود که دریافتم بسط و تعمیم معمای سه گاف جدای از تمام جذابیت های استدلالی اش، چه ظرفیت فوق العاده ای برای تبدیل به حوزه ی درام دارد. در یکی از کلاسیک ترین تعاریف، زمانی که نیروها و شخصیت های متضاد گرد هم می آیند، درام شکل می گیرد؛ جایی که کسی یا کسانی ساز مخالف کوک می کنند و دیگر ماندنشان در کنار دیگران بدون تنش و درگیری و گاه توطئه و فریب ممکن نیست. برای من معمای سه گاف درست از همین نقطه با درام پیوند خورد. معمایی که در ذات خود می کوشد نیروهای متضاد و مخالف را طوری در مسیری مشخص جابه جا کند که آسیبی به هیچ کدام نرسد: امکانی برای حفظ تضادها بدون استفاده از راهکار حذف و از بین بردن.
این تفسیر از معمای سه گاف را می شد به دو شکل به نمایشنامه برگرداند: یا آن را کاملا- به اصطلاح- به خورد نمایشنامه داد و داستان و شخصیت های اصلی را بر مبنای آن نوشت؛ یا تنها فضایی درست کرد که این ایده مطرح و آموزش داده شود. و درست از این نقطه بود که چالش من با مقوله ی "نمایشنامه ی آموزشی" آغاز شد.
این که "نمایشنامه ی آموزشی" چیست و چگونه شکل می گیرد. بدیهی ِ بود که برای هدف "همگانی کردن" ریاضیات، راه دوم کاربردی تر بود. در این راه، قرار شد نمایشنامه بستری باشد که امکان آموزش بی واسطه و صریح ریاضیات را در دل خود به وجود بیاورد. بدین ترتیب پادشاه و ریاضیدان و باقی شخصیت ها به میان آمدند و بهانه شدند تا راه ِ حل گره های داستان در کلاس ریاضیاتی نمایشی حل شود که هدفش آموزش نظریه ی نگارها بود. ساده کردن منطق های داستان، ساده نوشتن و پرهیز از بازیگوشی های فرمی و ساختاری در نمایشنامه برای من تجربه ی جالبی بود. و از آن جالب تر درک این که ِ آن، هنوز چگونه با وجود سال ها دوری از ریاضیات در معنای خاص ستون هایش در ذهن من باقی است. این که چارچوب های ریاضیات هرگز ذهنی را که زمانی حتی دور با آن خو گرفته رها نمی کند و همیشه آن جاست، شاید در پس ِمه و غبار، اما هست و به تلنگری باز زنده می شود.
تئاتر ایران و دست اندرکارانش دغدغه ای همیشگی داشته اند، این که چگونه می شود تئاتر را به میان مردم کشاند و از حصار روشنفکران و به اصطلاح "تئاتری ها" بیرون کشید. از سوی دیگر تئاتر هنری است که استعدادی غریب و بی نظیر در آموزش دارد: زنده است و می تواند با مخاطبش ارتباطی فعال و بداهه و دو جانبه بر قرار کند. با این وصف استفاده از تئاتر برای آموزش – ایده ای که همواره حرفش بوده، اما کمتر به عمل درآمده – می تواند از هر دو سو موثر باشد: هم علوم و ریاضیات را به میان مردم بکشاند و هم تئاتر را. نمایشنامه ی "افسانه ی پادشاه و ریاضیدان" تجربه ای است در این مسیر که بی تردید در اجراهای مختلف قوت ها و ضعف هایش را آشکار خواهد کرد و این مبنایی خواهد بود برای نگارش نمایشنامه های دیگری که هدفشان آموزشی است و بهانه شان آموزش نظریه ای در ریاضیات یا علوم. نمایشنامه هایی که هم زمان می توانند مخاطبانشان را با دو لذت آشنا کنند: لذت تئاتر و لذت یادگیری.
نغمه ثمینی — عضو هیات علمی پردیس هنرهای زیبا - دانشگاه تهران
@infinitymath
نغمه ثمینی — عضو هیات علمی پردیس هنرهای زیبا - دانشگاه تهران
@infinitymath
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی استیو جابز در جشن دانشآموختگی دانشجویان دانشگاه استنفورد
این ویدئو را هرگز از دست ندهید.
____________
کانال انجمن علمی ریاضی دانشگاه ملایر
@mathmu
💢💢💢💢💢💢
@infinitymath
این ویدئو را هرگز از دست ندهید.
____________
کانال انجمن علمی ریاضی دانشگاه ملایر
@mathmu
💢💢💢💢💢💢
@infinitymath
📌 #روز #معلم
💢💢💢💢💢💢💢💢
@infintymath
«من معلّم هستم»
هرشب از آينه ها میپرسم :
به کدامين شيوه ؟
وسعت ِ يادِ خدا را
بکشانم به کلاس؟
بچه ها را ببرم تا لب ِ درياچه یِ عشق؟
غرق ِ دریایِ تفکّر بکنم؟
با تبسّم يا اخم؟
«من معلّم هستم»
نيمکت ها نفس ِ گرم ِ قدمهایِ مرا میفهمند
بال هایِ قلم و تخته سياه
رمز ِ پرواز ِ مرا میدانند
سيب ها دست ِ مرا میخوانند
«من معلّم هستم»
درد ِ فهميدن و فهماندن و مفهوم شدن
همگی مال ِ من است.
تقدیم به بهترین معلمای دنیا❤️
https://telegram.me/guilanmath
💢💢💢💢💢💢
@infinitymath
💢💢💢💢💢💢💢💢
@infintymath
«من معلّم هستم»
هرشب از آينه ها میپرسم :
به کدامين شيوه ؟
وسعت ِ يادِ خدا را
بکشانم به کلاس؟
بچه ها را ببرم تا لب ِ درياچه یِ عشق؟
غرق ِ دریایِ تفکّر بکنم؟
با تبسّم يا اخم؟
«من معلّم هستم»
نيمکت ها نفس ِ گرم ِ قدمهایِ مرا میفهمند
بال هایِ قلم و تخته سياه
رمز ِ پرواز ِ مرا میدانند
سيب ها دست ِ مرا میخوانند
«من معلّم هستم»
درد ِ فهميدن و فهماندن و مفهوم شدن
همگی مال ِ من است.
تقدیم به بهترین معلمای دنیا❤️
https://telegram.me/guilanmath
💢💢💢💢💢💢
@infinitymath
۳۰ آوريل ۱۷۷۷: ۲۳۶ سال پيش در چنين روزی كارل فريدريش گاوس رياضيدان، فيزيكدان، ستارهشناس و زمينشناس در براونشوايگ در شمال آلمان زاده شد.
@infinitymath
@infinitymath
I mean the word proof not in the sense of the lawyers, who set two half proofs equal to a whole one, but in the sense of a mathematician, where half a proof is zero, and it is demanded for proof that every doubt becomes impossible.
~ Karl Friedrich Gauss As quoted in Calculus Gems (1992) by George F. Simmons
@infinitymath
~ Karl Friedrich Gauss As quoted in Calculus Gems (1992) by George F. Simmons
@infinitymath
Forwarded from Deleted Account
💢💢💢💢💢
@infinitymath
💢💢 نقش زیبای معلم بر تابلوی تاریخ 💢💢
احمد مسجدجامعی- عضو شورای شهر تهران
پیش از انقلاب صحبت از معلم و دلسوزی و وظیفهشناسی که میشد، یاد صمد بهرنگی میافتادیم که به قول آن گزارش خواندنی معلم مدرسه مروی، جلال آلاحمد افتاد توی ارس. صمدی که نگران بچههای مدرسه و بیرون مدرسه و کودکان کار و پای دارقالی و بچههای کوچه و خیابان و بچههای دیگر بود و داستانهایی هم که مینوشت بیشتر درباره زندگی همین کودکان بود. در میان معلمان از ابوالحسن خانعلی هم باید یاد کرد که بیشتر پشتیبان حقوق معلمان بود و دوازدهم اردیبهشت سال ١٣٤٠، در میدان بهارستان در جمع فرهنگیان معترض، به دست رئیس کلانتری به ضرب گلوله کشته و در ابنبابویه به خاک سپرده شد. از بین نامهای ماندگار در حوزه معلمی باید از رشدیه، باغچهبان، پروین دولتآبادی، محیططباطبایی و نیرزاده یاد کرد که اولی آموزش نوین الفبا و مدارس جدید را بنیان نهاد. نخستین مدرسه رشدیه در تهران در بازارچه کربلایی علی (خیابان البرز بین خیابان حافظ و خیابان امیریه) کار خود را آغاز کرد. دومی هم روشی نو در آموزش کودکان بهویژه کودکان کرولال ارائه کرد. آموزشگاه ویژه کرولالها در میدان اصلی محله یوسفآباد از یادگارهای اوست. دفتر باغچهبان در این آموزشگاه امروزه محل نگهداری وسایل شخصی اوست و موزهای کوچک بهحساب میآید. بعد از مرگش، او را در مقبره خاندان اشتری در جنوب چشمهعلی به خاک سپردند. معلم سوم هم که ساکن محله عودلاجان بود، شعر را وارد زندگی کودکان کرد. چهارمی نیز تا پایان عمر معلم باقی ماند و هیچگاه کسوت استادی دانشگاه را قبول نکرد و در روشنگریهای تاریخی و فرهنگی برای عامه مردم از طریق سخنرانی و مقالهنویسی کوشش بسیار کرد و مزار او در کنار برج طغرل در شهرری واقع است. نفر پنجم هم که مانند پروین دولتآبادی از اهالی محله عودلاجان بود، شیوه جدیدی در آموزش الفبا از طریق بازی و نمایش ابداع کرد و روی سنگ مزارش در حضرت عبدالعظیم نوشته است: بچهها خانه استاد اینجاست. البته بنیانگذار نخستین مدرسه شناختهشده تهران، در ٤٠٠ سال پیش از این دختر شاهاسماعیل و خواهر شاهطهماسب اول، سلطانم بیگمخانم بود که پس از دیوارکشی در اطراف تهران مدرسهای درون حصار، در محدوده جنوب امامزاده یحیی در خیابان بوذرجمهری ساخت که به مدرسه خانوم شهرت دارد. امیرکبیر هم با بنیان مدرسه دارالفنون، پای علوم جدید را به کشور باز کرد. دکتر پولاک نمساوی، معلم طب و جراحی و چشمپزشکی جدید، در کنار معلمان دیگر از جمله موسیو کرشیش نمسهای، معلم توپخانه که سومین نقشه از حصار طهماسبی تهران را به کمک شاگردانش ترسیم کرد، از اولین معلمان این مدرسه تأثیرگذار در تاریخ ایران بودند. حیف است که در اینجا از عبدالغفار نجمالملک که در سالهای بعد معلم ریاضیات این مدرسه بود، نام نبریم. او در حدود ١٥٠ سال پیش به کمک شاگردانش اقدام به آمارگیری نفوس در تهران کرد که به لحاظ روش بسیار نوین و کارآمد بود. همچنین ٢٠ سال بعد دوباره با کمک شاگردانش برای اولین بار نقشهای از حصار ناصری تهران کشید و از خود به یادگار گذاشت. در بین معلمان موفق و تأثیرگذار دوران ما، باید از پرویز شهریاری که سعی کرد ریاضیات را به فهم عمومی نزدیک کند، یاد کرد و از دکتر مجتهدی که بنیانگذار مهمترین مراکز علمی-آموزشی جدید مانند مدرسه البرز، دانشکده پلیتکنیک و دانشگاه صنعتی شریف است، نام برد. نام ساموئل مارتین جردن نیز در جرگه معلمانی است که نام و یاد او در بین ایرانیان ماندگار شده و کسانی چون ملکالشعرای بهار درباره مقام او شعرهایی سرودهاند و همسر او در دانشسرای عالی واقع در خیابان صفیعلیشاه با مرحوم پروین اعتصامی آشنایی داشته است. محمد خزائلی هم نخستین نابینای فارغالتحصیل رشته حقوق در مقطع دکترا در ایران است که اولین رساله دکترا در زمینه علوم قرآنی را نوشت. او هم برای نخستینبار، مدرسهای ویژه و روزآمد برای نابینایان بزرگسال در خیابان ظهیرالاسلام پایهگذاری کرد و بانی انجمن هدایت و حمایت نابینایان ایران بود. کتابهای ارزشمندی چون احکام قرآن نیز از تألیفات اوست.
@infinitymath
شیخ عباسعلی اسلامی هم از معلمانی است که مدارس شبکهای را با کمک جمعی از خیرین و بازرگانان در سالهای پس از سقوط پهلوی اول پایهگذاری کرد و نام آن مجموعه را جامعه تعلیمات اسلامی نهاد. از معلمان نوگرا، نامهای علامه و رضا روزبه اهمیت بسزایی دارد که دانشآموزان مستعد را انتخاب و تشویق میکردند و پایههای جدیدی در آموزش و تربیت گروهی از جوانان نهادند که آنها نیز به بسط این روال و روند و گسترش راهی که استادانشان پایهگذاری کرده بودند، پرداختند. انقلاب که شد ترورها آغاز شد؛ مطهری را در نزدیکی همانجایی که در همان روز
@infinitymath
💢💢 نقش زیبای معلم بر تابلوی تاریخ 💢💢
احمد مسجدجامعی- عضو شورای شهر تهران
پیش از انقلاب صحبت از معلم و دلسوزی و وظیفهشناسی که میشد، یاد صمد بهرنگی میافتادیم که به قول آن گزارش خواندنی معلم مدرسه مروی، جلال آلاحمد افتاد توی ارس. صمدی که نگران بچههای مدرسه و بیرون مدرسه و کودکان کار و پای دارقالی و بچههای کوچه و خیابان و بچههای دیگر بود و داستانهایی هم که مینوشت بیشتر درباره زندگی همین کودکان بود. در میان معلمان از ابوالحسن خانعلی هم باید یاد کرد که بیشتر پشتیبان حقوق معلمان بود و دوازدهم اردیبهشت سال ١٣٤٠، در میدان بهارستان در جمع فرهنگیان معترض، به دست رئیس کلانتری به ضرب گلوله کشته و در ابنبابویه به خاک سپرده شد. از بین نامهای ماندگار در حوزه معلمی باید از رشدیه، باغچهبان، پروین دولتآبادی، محیططباطبایی و نیرزاده یاد کرد که اولی آموزش نوین الفبا و مدارس جدید را بنیان نهاد. نخستین مدرسه رشدیه در تهران در بازارچه کربلایی علی (خیابان البرز بین خیابان حافظ و خیابان امیریه) کار خود را آغاز کرد. دومی هم روشی نو در آموزش کودکان بهویژه کودکان کرولال ارائه کرد. آموزشگاه ویژه کرولالها در میدان اصلی محله یوسفآباد از یادگارهای اوست. دفتر باغچهبان در این آموزشگاه امروزه محل نگهداری وسایل شخصی اوست و موزهای کوچک بهحساب میآید. بعد از مرگش، او را در مقبره خاندان اشتری در جنوب چشمهعلی به خاک سپردند. معلم سوم هم که ساکن محله عودلاجان بود، شعر را وارد زندگی کودکان کرد. چهارمی نیز تا پایان عمر معلم باقی ماند و هیچگاه کسوت استادی دانشگاه را قبول نکرد و در روشنگریهای تاریخی و فرهنگی برای عامه مردم از طریق سخنرانی و مقالهنویسی کوشش بسیار کرد و مزار او در کنار برج طغرل در شهرری واقع است. نفر پنجم هم که مانند پروین دولتآبادی از اهالی محله عودلاجان بود، شیوه جدیدی در آموزش الفبا از طریق بازی و نمایش ابداع کرد و روی سنگ مزارش در حضرت عبدالعظیم نوشته است: بچهها خانه استاد اینجاست. البته بنیانگذار نخستین مدرسه شناختهشده تهران، در ٤٠٠ سال پیش از این دختر شاهاسماعیل و خواهر شاهطهماسب اول، سلطانم بیگمخانم بود که پس از دیوارکشی در اطراف تهران مدرسهای درون حصار، در محدوده جنوب امامزاده یحیی در خیابان بوذرجمهری ساخت که به مدرسه خانوم شهرت دارد. امیرکبیر هم با بنیان مدرسه دارالفنون، پای علوم جدید را به کشور باز کرد. دکتر پولاک نمساوی، معلم طب و جراحی و چشمپزشکی جدید، در کنار معلمان دیگر از جمله موسیو کرشیش نمسهای، معلم توپخانه که سومین نقشه از حصار طهماسبی تهران را به کمک شاگردانش ترسیم کرد، از اولین معلمان این مدرسه تأثیرگذار در تاریخ ایران بودند. حیف است که در اینجا از عبدالغفار نجمالملک که در سالهای بعد معلم ریاضیات این مدرسه بود، نام نبریم. او در حدود ١٥٠ سال پیش به کمک شاگردانش اقدام به آمارگیری نفوس در تهران کرد که به لحاظ روش بسیار نوین و کارآمد بود. همچنین ٢٠ سال بعد دوباره با کمک شاگردانش برای اولین بار نقشهای از حصار ناصری تهران کشید و از خود به یادگار گذاشت. در بین معلمان موفق و تأثیرگذار دوران ما، باید از پرویز شهریاری که سعی کرد ریاضیات را به فهم عمومی نزدیک کند، یاد کرد و از دکتر مجتهدی که بنیانگذار مهمترین مراکز علمی-آموزشی جدید مانند مدرسه البرز، دانشکده پلیتکنیک و دانشگاه صنعتی شریف است، نام برد. نام ساموئل مارتین جردن نیز در جرگه معلمانی است که نام و یاد او در بین ایرانیان ماندگار شده و کسانی چون ملکالشعرای بهار درباره مقام او شعرهایی سرودهاند و همسر او در دانشسرای عالی واقع در خیابان صفیعلیشاه با مرحوم پروین اعتصامی آشنایی داشته است. محمد خزائلی هم نخستین نابینای فارغالتحصیل رشته حقوق در مقطع دکترا در ایران است که اولین رساله دکترا در زمینه علوم قرآنی را نوشت. او هم برای نخستینبار، مدرسهای ویژه و روزآمد برای نابینایان بزرگسال در خیابان ظهیرالاسلام پایهگذاری کرد و بانی انجمن هدایت و حمایت نابینایان ایران بود. کتابهای ارزشمندی چون احکام قرآن نیز از تألیفات اوست.
@infinitymath
شیخ عباسعلی اسلامی هم از معلمانی است که مدارس شبکهای را با کمک جمعی از خیرین و بازرگانان در سالهای پس از سقوط پهلوی اول پایهگذاری کرد و نام آن مجموعه را جامعه تعلیمات اسلامی نهاد. از معلمان نوگرا، نامهای علامه و رضا روزبه اهمیت بسزایی دارد که دانشآموزان مستعد را انتخاب و تشویق میکردند و پایههای جدیدی در آموزش و تربیت گروهی از جوانان نهادند که آنها نیز به بسط این روال و روند و گسترش راهی که استادانشان پایهگذاری کرده بودند، پرداختند. انقلاب که شد ترورها آغاز شد؛ مطهری را در نزدیکی همانجایی که در همان روز
، سالها پیش خانعلی را هدف قرار داده بودند و مفتح را در آستانه ورود به همان محل درس و بحثش در برابر دانشکده الهیات دانشگاه تهران، به شهادت رساندند. بعد بهشتی و رجایی و باهنر را ترور کردند که کار اصلی آنها هم معلمی بود. جنگ که شد خیلی از معلمها درس آخرشان را نه با گچ و تخته، که با تنوجانشان دادند. محمد ابراهیم همت، نهتنها به شاگردان کلاسش که به تمام شاگردان و معلمان و اصلا به تمام ایرانیان درس شجاعت و شهادت داد. جانش را کف دستش گرفت تا دشمنان، جان هموطنانش را نگیرند. در همین بهشت زهرای تهران، علاوه بر او، نام و مشخصات ٣١٢ معلم شهید دیگر را میتوان یافت. طایفه معلمها بعد از جنگ هم همان طایفه کمتوقع و پرکاری بودند که فداکاری برایشان مانند نفسکشیدن عادی بود و از دلوجان برای بچههای این مرزوبوم کار میکردند. حسن امیدزاده، معلم گیلانی، در سال ٧٦ برای نجات جان شاگردانش از آتش بخاری کلاس، به آتش زد و بچهها را نجات داد و خودش در آتش گیر کرد و سروصورت و گلویش بهشدت سوخت و بعد از ١٥ سال تحمل رنج و درد بالاخره بر اثر عوارض همین سوختگیها از دنیا رفت. در سال ٨٩ ، خانم معلم فداکار مشهدی، حمیده دانش، جانش را برای نجات جان دخترک دانشآموزی که در آب افتاده بود و نزدیک بود غرق شود، فدا کرد. در سال ٩٤ خانم معلم نهاوندی، فاطمه مولوی، به همین شکل بیآنکه شنا بداند، برای نجات جان دانشآموزش به آب زد، اما هم دانشآموز را نجات داد و هم خود جان سالم بهدر برد. در همان سال، ریحانه بهشتی، معلم مشهدی که بر اثر سکته مغزی از دنیا رفت، با تهیه کارت اهدای اعضا، پیش از مرگش، به چند بیمار جان و توانی دوباره بخشید. در همان سالی که حسن امیدزاده به آتش زد تا با مایهگذاشتن از جان خود، دانشآموزانش را نجات بدهد، ادهم مظفری، معلم کُرد نیز در کامیاران برای نجات دانشآموزش از غرقشدن در رودخانه جان داد. معلم کُرد دیگری به نام محمدعلی احمدیان در سال ٩٢ تابلویی زیبا از همدلی با دانشآموزش آفرید. او که متوجه شد یکی از دانشآموزانش به علت بیماری نقص سیستم ایمنی دچار ریزش مو شده است برای همدلی با او سرش را تراشید و با سر تراشیده به کلاس درس رفت و همه دانشآموزان از معلم خود تأسی کردند. در همین سال ٩٥، حمیدرضا گنگوزهی، معلم فداکاری از استان سیستانوبلوچستان، برای نجات جان دانشآموزانش از ریزش دیوار فرسوده، خود زیر آوار ماند و جانش را از دست داد. یاد علیرضا هادینژاد، آن معلم روستاهای یزد میافتم که هرروز دانشآموز معلول خود را با وسیلهای شخصی از خانه به مدرسه میبرد و او را پشت میز مدرسه مینشاند و برای حل مسئله دوباره او را در آغوش میگرفت و در پای تخته با آرامش تمام، چندان نگاه میداشت تا او مسئله ریاضی را حل کند.
@infinitymath
زیاد در انشاها و سخنرانیها نوشته و شنیدهایم که معلم چون شمع میسوزد و روشنی میبخشد. آنقدر زیاد که دیگر نمیبینیم و نمیشنویم که این جمله چقدر واقعی است. شاید به همین خاطر است که در دولت پیشین حتی نام دانشکده تربیتمعلم را برنتابیدند و در اقدامی نابجا، نام قدیمیترین مرکز آموزشعالی کشور را که ١٥ سال پیش از دانشگاه تهران تأسیس شده بود و یکی، دو سال دیگر صدمینسال آن را لابد جشن میگیرند، از تربیت و معلم تهی کردند. بههرحال، درست زمانی که خودستاییها و تفاخرهای بیجای قومی و نژادی و شیوههای «نامحسوس» برای بهاصطلاح تربیت جامعه را در خود و اطرافیانمان میبینیم، زنان و مردان آذری، گیلانی، تهرانی، یزدی، مشهدی، اصفهانی، نهاوندی، خوزستانی، کُرد، سیستانی و بلوچ، همه جان بر سر کار شرافتمندانه تعلیم و تربیت فرزندان این مرزوبوم میگذارند و با هم یک سرود را میخوانند؛ سرود فداکاری برای انسان و کرامت انسانی.
منبع: روزنامه شرق 12 اردیبهشت 95
#روز_معلم
@infinitymath
@infinitymath
زیاد در انشاها و سخنرانیها نوشته و شنیدهایم که معلم چون شمع میسوزد و روشنی میبخشد. آنقدر زیاد که دیگر نمیبینیم و نمیشنویم که این جمله چقدر واقعی است. شاید به همین خاطر است که در دولت پیشین حتی نام دانشکده تربیتمعلم را برنتابیدند و در اقدامی نابجا، نام قدیمیترین مرکز آموزشعالی کشور را که ١٥ سال پیش از دانشگاه تهران تأسیس شده بود و یکی، دو سال دیگر صدمینسال آن را لابد جشن میگیرند، از تربیت و معلم تهی کردند. بههرحال، درست زمانی که خودستاییها و تفاخرهای بیجای قومی و نژادی و شیوههای «نامحسوس» برای بهاصطلاح تربیت جامعه را در خود و اطرافیانمان میبینیم، زنان و مردان آذری، گیلانی، تهرانی، یزدی، مشهدی، اصفهانی، نهاوندی، خوزستانی، کُرد، سیستانی و بلوچ، همه جان بر سر کار شرافتمندانه تعلیم و تربیت فرزندان این مرزوبوم میگذارند و با هم یک سرود را میخوانند؛ سرود فداکاری برای انسان و کرامت انسانی.
منبع: روزنامه شرق 12 اردیبهشت 95
#روز_معلم
@infinitymath
https://medium.com/@lportwoodstacer/how-to-email-your-professor-without-being-annoying-af-cf64ae0e4087#.6fsiy82gv
@infinitymath
@infinitymath
Medium
How to Email Your Professor (without being annoying AF)
Every semester, I see the tweets and Facebook posts. My professor friends, they are annoyed. Their students do not know how to write…