سمت درست تاریخ و مسئولیت ما
وقتی باید میان راحتی و درستی، یکی را انتخاب کرد
این روزها زیاد میشنویم: «در سمت درست تاریخ بایست.»
اما واقعاً این سمت کجاست؟ و چطور میشود آن را شناخت؟
چند سال پیش، مقالهای نوشتم با عنوان «انجام کارِ درست در مقابل انجام درستِ کارها».
در آن نوشتم که ما در هر شرایطی، حتی در تنگنای فشار، ترس یا سردرگمی، همیشه انتخابهایی پیشِرو داریم.
و در میان آنها، دستکم یک گزینه هست که انسانیتر، مسئولانهتر و به همین معنا، درستتر است.
بهطور خلاصه میتوان گفت که مفاهیمی چون خوب و بد، مثبت و منفی، درست و غلط، تاریکی و روشنایی، در مقایسه و در بستر شرایط معنا پیدا میکنند.
مثلاً ناراحتکردن دیگران، در حالت عادی عملی ناپسند است.
اما اگر در یک رابطهٔ ناسالم باشی و بخواهی با شجاعت به آن پایان بدهی، همین کار ممکن است نهتنها نادرست نباشد، بلکه یک تصمیم درست و اخلاقی تلقی شود.
در آن مقاله توضیح داده بودم که «کار درست» وابسته به شرایط است؛ اما نه به معنای نسبیگرایی مطلق، بلکه به این معنا که در هر شرایط، باید درک عمیقی از موقعیت، مسئولیت انسانی، و آیندهنگری داشت.
در مقابل، «انجام درستِ کارها» ممکن است بر پایهٔ اهدافی غلط یا بیتفاوتی نسبت به پیامدهای آن شکل
گرفته باشد ولی غیرمسئولانه اجرا شود. مثل اجرای بیچونوچرای یک فرمان ناعادلانه.
اکنون میخواهم از همان زاویه به مفهوم «سمت درست تاریخ» نگاه کنم.
سمت درست تاریخ را نه گروهی خاص تعیین میکند، نه صدای بلندتر.
بلکه در دل تصمیمهای ماست:
◦ در لحظهای که میان نفع شخصی و وجدان انسانی یکی را انتخاب میکنیم؛
◦ در لحظهای که از بازتولید نفرت خودداری میکنیم، حتی اگر درد داریم؛
◦ در لحظهای که با شجاعت، نه فقط برای خود، که برای دیگران هم حق زندگی قائل میشویم.
حالا از خودت بپرس:
آیا فکر میکنی که دنیا نسبت به چند سال گذشته جای بهتری شده یا بدتری؟
اگر گمان میکنی که دنیا جای بهتری شده، پس همان کاری را که تا الان انجام دادهای، ادامه بده. حتماً در مسیر درستی هستی. اما اگر فکر میکنی که شرایط زندگی برای خودت، اطرافیانت، دوست و فامیل، همشهری و هموطن، انسانها و دیگر موجودات زمین، سخت و طاقتفرسا شده، پس لازم است برای آن کاری انجام دهی.
انجام کارِِ درست، ساده است اما این بدان معنی نیست که راحت باشد.
کار درست، همیشه راحتترین انتخاب نیست.
گاهی تنهایی دارد، بیپاداش و یا حتی پرهزینه است.
اما نشانهاش ساده است: اگر به رنجی پایان دهد، اگر نفرت را بازتولید نکند، درست است.
مهم است بدانیم همیشه کار درستی در انتخابهایمان وجود دارد و شاید در لحظهٔ اول در دسترس نباشد و انتخاب واضحی به نظر نیاید، اما جایی در نزدیکیات وجود دارد.
چند اصل ساده برای شناختِ راه درست:
۱. دنبال حقیقت بگرد نه صرفاً تأیید جمعی
۲. با انسان شروع کن نه با ایدئولوژی
۳. شجاعت را انتخاب کن حتی اگر تنها بمانی
یادت باشد: هزینهٔ کارِ درست، هرگز بیشتر از تکرارِ کارِ غلط نیست
و در پایان…
انتخاب درستی که امروز میکنی، شاید در کتاب تاریخ نیاید.
شاید کسی برایش دست نزند.
اما اگر به رنجی پایان داد، اگر از تکرار دردی جلوگیری کرد، اگر نوری هرچند کوچک روشن کرد،
تو در سمت درست تاریخ بودهای.
نه چون برنده شدی، بلکه چون انسان ماندی.
و اگر اهل این سرزمینِ زخمی هستی،
اگر قلبت هنوز با نام «ایران» میتپد،
بگذار تصمیمهایت، روایتی تازه برای آیندهٔ این خاک باشد و نه تکرار آنچه آزمودهایم و شکست خورده.
این چراغ را روشن نگهدار.
همین حالا.
از همینجا.
آیدین حبیبی
۳۱ خرداد ۱۴۰۴
وقتی باید میان راحتی و درستی، یکی را انتخاب کرد
این روزها زیاد میشنویم: «در سمت درست تاریخ بایست.»
اما واقعاً این سمت کجاست؟ و چطور میشود آن را شناخت؟
چند سال پیش، مقالهای نوشتم با عنوان «انجام کارِ درست در مقابل انجام درستِ کارها».
در آن نوشتم که ما در هر شرایطی، حتی در تنگنای فشار، ترس یا سردرگمی، همیشه انتخابهایی پیشِرو داریم.
و در میان آنها، دستکم یک گزینه هست که انسانیتر، مسئولانهتر و به همین معنا، درستتر است.
بهطور خلاصه میتوان گفت که مفاهیمی چون خوب و بد، مثبت و منفی، درست و غلط، تاریکی و روشنایی، در مقایسه و در بستر شرایط معنا پیدا میکنند.
مثلاً ناراحتکردن دیگران، در حالت عادی عملی ناپسند است.
اما اگر در یک رابطهٔ ناسالم باشی و بخواهی با شجاعت به آن پایان بدهی، همین کار ممکن است نهتنها نادرست نباشد، بلکه یک تصمیم درست و اخلاقی تلقی شود.
در آن مقاله توضیح داده بودم که «کار درست» وابسته به شرایط است؛ اما نه به معنای نسبیگرایی مطلق، بلکه به این معنا که در هر شرایط، باید درک عمیقی از موقعیت، مسئولیت انسانی، و آیندهنگری داشت.
در مقابل، «انجام درستِ کارها» ممکن است بر پایهٔ اهدافی غلط یا بیتفاوتی نسبت به پیامدهای آن شکل
گرفته باشد ولی غیرمسئولانه اجرا شود. مثل اجرای بیچونوچرای یک فرمان ناعادلانه.
اکنون میخواهم از همان زاویه به مفهوم «سمت درست تاریخ» نگاه کنم.
سمت درست تاریخ را نه گروهی خاص تعیین میکند، نه صدای بلندتر.
بلکه در دل تصمیمهای ماست:
◦ در لحظهای که میان نفع شخصی و وجدان انسانی یکی را انتخاب میکنیم؛
◦ در لحظهای که از بازتولید نفرت خودداری میکنیم، حتی اگر درد داریم؛
◦ در لحظهای که با شجاعت، نه فقط برای خود، که برای دیگران هم حق زندگی قائل میشویم.
حالا از خودت بپرس:
آیا فکر میکنی که دنیا نسبت به چند سال گذشته جای بهتری شده یا بدتری؟
اگر گمان میکنی که دنیا جای بهتری شده، پس همان کاری را که تا الان انجام دادهای، ادامه بده. حتماً در مسیر درستی هستی. اما اگر فکر میکنی که شرایط زندگی برای خودت، اطرافیانت، دوست و فامیل، همشهری و هموطن، انسانها و دیگر موجودات زمین، سخت و طاقتفرسا شده، پس لازم است برای آن کاری انجام دهی.
انجام کارِِ درست، ساده است اما این بدان معنی نیست که راحت باشد.
کار درست، همیشه راحتترین انتخاب نیست.
گاهی تنهایی دارد، بیپاداش و یا حتی پرهزینه است.
اما نشانهاش ساده است: اگر به رنجی پایان دهد، اگر نفرت را بازتولید نکند، درست است.
مهم است بدانیم همیشه کار درستی در انتخابهایمان وجود دارد و شاید در لحظهٔ اول در دسترس نباشد و انتخاب واضحی به نظر نیاید، اما جایی در نزدیکیات وجود دارد.
چند اصل ساده برای شناختِ راه درست:
۱. دنبال حقیقت بگرد نه صرفاً تأیید جمعی
۲. با انسان شروع کن نه با ایدئولوژی
۳. شجاعت را انتخاب کن حتی اگر تنها بمانی
یادت باشد: هزینهٔ کارِ درست، هرگز بیشتر از تکرارِ کارِ غلط نیست
و در پایان…
انتخاب درستی که امروز میکنی، شاید در کتاب تاریخ نیاید.
شاید کسی برایش دست نزند.
اما اگر به رنجی پایان داد، اگر از تکرار دردی جلوگیری کرد، اگر نوری هرچند کوچک روشن کرد،
تو در سمت درست تاریخ بودهای.
نه چون برنده شدی، بلکه چون انسان ماندی.
و اگر اهل این سرزمینِ زخمی هستی،
اگر قلبت هنوز با نام «ایران» میتپد،
بگذار تصمیمهایت، روایتی تازه برای آیندهٔ این خاک باشد و نه تکرار آنچه آزمودهایم و شکست خورده.
این چراغ را روشن نگهدار.
همین حالا.
از همینجا.
آیدین حبیبی
۳۱ خرداد ۱۴۰۴
❤2👍1
آرزوهایی برای روزی که آزاد باشیم
از آرزوی رنگ دفتر، تا انتخاب مسیر زندگی
وقتی بچه بودم، معنی آزادی برایم در انتخاب رنگ دفتر خلاصه میشد.
اما حالا آزادی برایم اینگونه است که مجبور نباشم بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنم.
برای من، تعریف آزادی در «قدرت انتخاب» خلاصه میشود؛
از تصمیمهای سادهٔ روزانه تا انتخابهای مهم و سرنوشتساز زندگی.
اینکه بتوانی مسیر خودت را آگاهانه، بدون اجبار و ترس، انتخاب کنی.
فکر میکنم بسیاری از رنجهای ما در این سالها از همینجا شروع شد:
ما اغلب نمیتوانستیم آنچه میخواستیم را انتخاب کنیم.
فقط میان چند گزینهٔ محدود و ازپیشتعیینشده سرگردان بودیم. انتخابهایی که بیشتر به «اجبار» شبیه بودند تا آزادی.
با اینکه دیدگاهها متفاوت است، اما شاید بتوان در یک نقطهٔ مشترک ایستاد:
احترام به آزادی یکدیگر.
نه فقط آزادی کسانی که مثل ما فکر میکنند، بلکه کسانی که فرق دارند،
اما حق زندگی دارند.
البته آزادی بدون مسئولیت، ماندگار نمیشود.
اگر آزادیِ من به آزادی تو آسیب بزند، آن دیگر آزادی نیست.
آزادیای که بخواهد انسانی و پایدار باشد، باید با مسئولیت، انصاف و همفهمی همراه باشد.
و حالا، چند آرزوی آزادی که من برای تو دارم:
◦ آرزو دارم دیگر در ذهنات پروندهٔ نیمهبازی به نام مهاجرت نداشته باشی که در روزهای بحران سراغش بروی.
◦ اگر هم روزی سراغ مهاجرت رفتی، با انتخاب باشد نه اجبار؛ و هزینهاش، آیندهات نباشد.
◦ دیگر برای کارهای روزمره، مجبور به استفاده از VPN نباشی.
◦ نام «ایران» را در فهرست کشورها ببینی و برای سادهترین سرویس اینترنتی، مجبور نباشی کشور دیگری را انتخاب کنی.
◦ بتوانی کاری را انجام دهی که برایت بامعنا و ارزشمند است.
◦ ضوابط بر روابط در نظام اداری پیشی بگیرد و امکاناتی که پیشتر فقط در اختیار گروهی خاص بود، برای همه فراهم شود.
◦ آزادی برای همه باشد، نه فقط برای کسانی که شبیه ما فکر میکنند؛ و فقط برای کسانی محدود شود که آزادی دیگران را نمیپذیرند.
تو چه تعریفی از آزادی داری؟
اگر بخواهی فقط یک آرزوی آزادی برای آیندهٔ ایران بنویسی، چه مینویسی؟
اینجا بنویس تا با هم صدای بلندتری بسازیم.
آیدین حبیبی
۲ تیر ۱۴۰۴
از آرزوی رنگ دفتر، تا انتخاب مسیر زندگی
وقتی بچه بودم، معنی آزادی برایم در انتخاب رنگ دفتر خلاصه میشد.
اما حالا آزادی برایم اینگونه است که مجبور نباشم بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنم.
برای من، تعریف آزادی در «قدرت انتخاب» خلاصه میشود؛
از تصمیمهای سادهٔ روزانه تا انتخابهای مهم و سرنوشتساز زندگی.
اینکه بتوانی مسیر خودت را آگاهانه، بدون اجبار و ترس، انتخاب کنی.
فکر میکنم بسیاری از رنجهای ما در این سالها از همینجا شروع شد:
ما اغلب نمیتوانستیم آنچه میخواستیم را انتخاب کنیم.
فقط میان چند گزینهٔ محدود و ازپیشتعیینشده سرگردان بودیم. انتخابهایی که بیشتر به «اجبار» شبیه بودند تا آزادی.
با اینکه دیدگاهها متفاوت است، اما شاید بتوان در یک نقطهٔ مشترک ایستاد:
احترام به آزادی یکدیگر.
نه فقط آزادی کسانی که مثل ما فکر میکنند، بلکه کسانی که فرق دارند،
اما حق زندگی دارند.
البته آزادی بدون مسئولیت، ماندگار نمیشود.
اگر آزادیِ من به آزادی تو آسیب بزند، آن دیگر آزادی نیست.
آزادیای که بخواهد انسانی و پایدار باشد، باید با مسئولیت، انصاف و همفهمی همراه باشد.
و حالا، چند آرزوی آزادی که من برای تو دارم:
◦ آرزو دارم دیگر در ذهنات پروندهٔ نیمهبازی به نام مهاجرت نداشته باشی که در روزهای بحران سراغش بروی.
◦ اگر هم روزی سراغ مهاجرت رفتی، با انتخاب باشد نه اجبار؛ و هزینهاش، آیندهات نباشد.
◦ دیگر برای کارهای روزمره، مجبور به استفاده از VPN نباشی.
◦ نام «ایران» را در فهرست کشورها ببینی و برای سادهترین سرویس اینترنتی، مجبور نباشی کشور دیگری را انتخاب کنی.
◦ بتوانی کاری را انجام دهی که برایت بامعنا و ارزشمند است.
◦ ضوابط بر روابط در نظام اداری پیشی بگیرد و امکاناتی که پیشتر فقط در اختیار گروهی خاص بود، برای همه فراهم شود.
◦ آزادی برای همه باشد، نه فقط برای کسانی که شبیه ما فکر میکنند؛ و فقط برای کسانی محدود شود که آزادی دیگران را نمیپذیرند.
تو چه تعریفی از آزادی داری؟
اگر بخواهی فقط یک آرزوی آزادی برای آیندهٔ ایران بنویسی، چه مینویسی؟
اینجا بنویس تا با هم صدای بلندتری بسازیم.
آیدین حبیبی
۲ تیر ۱۴۰۴
👍2