This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آخرین رژه ۱۹۹۰
اگه اون روز تو برنامه تلویزیونی، کارشناس میگفت این آخرین رژه اتحاد جماهیر شوروی است، همه میگفتند که توهم زده
اگه اون روز تو برنامه تلویزیونی، کارشناس میگفت این آخرین رژه اتحاد جماهیر شوروی است، همه میگفتند که توهم زده
تروتسکی رو استالین زیر آب کرد
و همون نقطه بگایی شوروی بود
و همون نقطه بگایی شوروی بود
الان کتاب Gulag: A History by Anne Applebaum رو خوندم
و بیش از قبل نسبت به چپ های کمونیست تنفر دارم
و بیش از قبل نسبت به چپ های کمونیست تنفر دارم
این کتاب دربارهی گولاگها، یعنی همون اردوگاههای کار اجباری وحشتناکیه که تو دوران شوروی (بهخصوص زمان استالین) وجود داشتن.
اگه بخوام ساده بگم، شوروی یه سیستمی داشت که هرکی یه ذره ساز مخالف میزد یا حتی بیگناه گیر میافتاد، میفرستادنش گولاگ! تو این اردوگاهها، زندانیا مجبور بودن توی شرایط خیلی سخت کار کنن، از سرما یخ بزنن، از گشنگی زجر بکشن و خلاصه زنده موندن توش یه شاهکار حساب میشد.
آن اپلبام توی این کتاب، با کلی سند و روایت از آدمایی که از گولاگها جون سالم به در بردن، توضیح میده که این سیستم چجوری کار میکرد، چقدر وحشتناک بود و چه تأثیری روی مردم و کل کشور شوروی گذاشت. این کتاب یه ترکیب عالی از تاریخ، سیاست و داستانهای واقعی از افرادیه که تو اون دوران زندگی کردن.
اگه بخوام ساده بگم، شوروی یه سیستمی داشت که هرکی یه ذره ساز مخالف میزد یا حتی بیگناه گیر میافتاد، میفرستادنش گولاگ! تو این اردوگاهها، زندانیا مجبور بودن توی شرایط خیلی سخت کار کنن، از سرما یخ بزنن، از گشنگی زجر بکشن و خلاصه زنده موندن توش یه شاهکار حساب میشد.
آن اپلبام توی این کتاب، با کلی سند و روایت از آدمایی که از گولاگها جون سالم به در بردن، توضیح میده که این سیستم چجوری کار میکرد، چقدر وحشتناک بود و چه تأثیری روی مردم و کل کشور شوروی گذاشت. این کتاب یه ترکیب عالی از تاریخ، سیاست و داستانهای واقعی از افرادیه که تو اون دوران زندگی کردن.
(AZIZI) ⚡️
ین کتاب دربارهی گولاگها، یعنی همون اردوگاههای کار اجباری وحشتناکیه که تو دوران شوروی (بهخصوص زمان استالین) وجود داشتن.
البته الانشم تو کره شمالی (بچه کمونیست مائویی) همینکارو میکنن
در اصل چین امروزی که کمونیستن شیوه کمونیستیشون با مارکسیستی شوروی فرق داره
لنین بر پایه کارگر های صنعتی بود ایدئولوژیش ولی مائو داخل چین ایدئولوژیش بر پایه دهقان ها بوده
کمونیسم شوروی یه مدل کاملاً دولتی و بسته بود که همه چیزو از بالا کنترل میکرد، اقتصادشو سفتوسخت نگه داشت و آخرشم به خاطر رکود و نارضایتی مردم فروپاشید. ولی چین اومد یه مدل انعطافپذیرتر رو اجرا کرد، بعد از مائو اصلاحات اقتصادی کرد و کمکم یه ترکیب از کمونیسم و سرمایهداری رو راه انداخت که باعث شد هم حزب کمونیست سر جاش بمونه، هم اقتصادش رشد کنه و نشه مثل شوروی نابود بشه!
اوایل جنگ جهانی دوم، اسپانیا تازه از یه جنگ داخلی وحشتناک (۱۹۳۶-۱۹۳۹) بیرون اومده بود که کلی شورش، انقلاب و درگیری توش رخ داد. این جنگ یه جورایی مقدمهای برای جنگ جهانی دوم بود، چون نیروهای فاشیستی (که بعداً متحد آلمان نازی شدن) و جمهوریخواهها (که بیشتر کمونیستها و سوسیالیستها بودن) توش درگیر بودن.
تو دهه ۱۹۳۰، اسپانیا یه کشور ناآروم بود. جمهوریخواهان (چپگراها) که شامل کمونیستها، سوسیالیستها و آنارشیستها بودن، میخواستن اصلاحات اجتماعی انجام بدن، ولی ملیگراها (راستگراها به رهبری فرانکو) با حمایت کلیسای کاتولیک و ارتش مخالف بودن. این اختلافات باعث شد در ۱۹۳۶ یه جنگ داخلی شدید راه بیفته که سه سال طول کشید.
شورش آنارشیستها و کمونیستها (۱۹۳۶-۱۹۳۷)
تو شهرهایی مثل بارسلونا و مادرید، آنارشیستها و کمونیستها انقلاب کردن و کنترل رو به دست گرفتن. کارخونهها، زمینها و حتی خدمات شهری رو خودشون اداره میکردن. این یه مدل واقعی از حکومت سوسیالیستی بود، ولی چون بین کمونیستها و آنارشیستها اختلاف افتاد، این سیستم دووم نیاورد.
تصفیههای داخلی بین چپگراها (۱۹۳۷)
تو همون اوج جنگ داخلی، کمونیستهای طرفدار شوروی و آنارشیستها تو بارسلونا با هم درگیر شدن. استالین از جمهوریخواهان حمایت میکرد، ولی اونایی که از شوروی خط نمیگرفتن، سرکوب شدن. این دعواها باعث شد چپگراها ضعیف بشن و فرانکو راحتتر پیروز بشه.
قیامها و مقاومت در برابر فرانکو (۱۹۳۹-۱۹۴۵)
وقتی فرانکو تو ۱۹۳۹ پیروز شد، مخالفها سرکوب شدن، ولی گروههای مقاومت، مخصوصاً چریکهای آنارشیست و کمونیست، هنوز توی کوهها و شهرهای کوچیک علیه رژیم فرانکو میجنگیدن. تو زمان جنگ جهانی دوم هم، جمهوریخواهان فراری به فرانسه رفتن و بعضیاشون تو مقاومت علیه نازیها شرکت کردن.
جنگ داخلی اسپانیا و شورشهای داخلیش یه مدل کوچیک از جنگ جهانی دوم بود، جایی که فاشیستا، کمونیستا و دموکراسیخواهها با هم درگیر شدن. اسپانیا مستقیماً تو جنگ جهانی دوم شرکت نکرد، ولی این درگیریها باعث شد تا دهها سال یه دیکتاتوری فاشیستی به رهبری فرانکو تو اسپانیا برقرار بمونه
تو دهه ۱۹۳۰، اسپانیا یه کشور ناآروم بود. جمهوریخواهان (چپگراها) که شامل کمونیستها، سوسیالیستها و آنارشیستها بودن، میخواستن اصلاحات اجتماعی انجام بدن، ولی ملیگراها (راستگراها به رهبری فرانکو) با حمایت کلیسای کاتولیک و ارتش مخالف بودن. این اختلافات باعث شد در ۱۹۳۶ یه جنگ داخلی شدید راه بیفته که سه سال طول کشید.
شورش آنارشیستها و کمونیستها (۱۹۳۶-۱۹۳۷)
تو شهرهایی مثل بارسلونا و مادرید، آنارشیستها و کمونیستها انقلاب کردن و کنترل رو به دست گرفتن. کارخونهها، زمینها و حتی خدمات شهری رو خودشون اداره میکردن. این یه مدل واقعی از حکومت سوسیالیستی بود، ولی چون بین کمونیستها و آنارشیستها اختلاف افتاد، این سیستم دووم نیاورد.
تصفیههای داخلی بین چپگراها (۱۹۳۷)
تو همون اوج جنگ داخلی، کمونیستهای طرفدار شوروی و آنارشیستها تو بارسلونا با هم درگیر شدن. استالین از جمهوریخواهان حمایت میکرد، ولی اونایی که از شوروی خط نمیگرفتن، سرکوب شدن. این دعواها باعث شد چپگراها ضعیف بشن و فرانکو راحتتر پیروز بشه.
قیامها و مقاومت در برابر فرانکو (۱۹۳۹-۱۹۴۵)
وقتی فرانکو تو ۱۹۳۹ پیروز شد، مخالفها سرکوب شدن، ولی گروههای مقاومت، مخصوصاً چریکهای آنارشیست و کمونیست، هنوز توی کوهها و شهرهای کوچیک علیه رژیم فرانکو میجنگیدن. تو زمان جنگ جهانی دوم هم، جمهوریخواهان فراری به فرانسه رفتن و بعضیاشون تو مقاومت علیه نازیها شرکت کردن.
جنگ داخلی اسپانیا و شورشهای داخلیش یه مدل کوچیک از جنگ جهانی دوم بود، جایی که فاشیستا، کمونیستا و دموکراسیخواهها با هم درگیر شدن. اسپانیا مستقیماً تو جنگ جهانی دوم شرکت نکرد، ولی این درگیریها باعث شد تا دهها سال یه دیکتاتوری فاشیستی به رهبری فرانکو تو اسپانیا برقرار بمونه
(AZIZI) ⚡️
آنارشیستها
آنارشیست یعنی کسی که با هر نوع حکومت، دولت و قدرت مرکزی مخالفه و میخواد یه جامعه بدون رئیس و بدون سلسلهمراتب داشته باشه. آنارشیستا معتقدن که مردم باید خودشون، بدون زور و اجبار، زندگی و کارهاشون رو مدیریت کنن و هیچ دولتی نباید بهشون بگه چی کار کنن
و این مسخرس!
چرا؟
یه جورایی یه دنیای ایدهآلیستیه که توش هیچ رئیس و دولتی نباشه، مردم خودشون تصمیم بگیرن و همه برابر باشن. ولی مشکل اینجاست که اجرای همچین سیستمی عملا غیرممکنه، چون همیشه یه عده قویتر میخوان قدرتو به دست بگیرن و نظم بهم میریزه!
برای همینه که هیچ کشور آنارشیستی وجود نداره
و این مسخرس!
چرا؟
یه جورایی یه دنیای ایدهآلیستیه که توش هیچ رئیس و دولتی نباشه، مردم خودشون تصمیم بگیرن و همه برابر باشن. ولی مشکل اینجاست که اجرای همچین سیستمی عملا غیرممکنه، چون همیشه یه عده قویتر میخوان قدرتو به دست بگیرن و نظم بهم میریزه!
برای همینه که هیچ کشور آنارشیستی وجود نداره
من تا حد بسیار بسیار زیادی طرفدار دموکراسی لیبرالم
هرچند بدون شک همینم مشکلات زیادی داره ولی خب بهتر باقی هستش
هرچند بدون شک همینم مشکلات زیادی داره ولی خب بهتر باقی هستش