👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - سکانس پلان اولین کشیک اینترنی
[چنده الان؟ 6:53، خوبه. پس این چرا جواب نمیده دیشب که بهش گفتم. 6:57 گورباباش. برم خودمو معرفی کنم. ئـــ... حالا قسمت اکیوت اورژانسو رد میکنیم، ویژژ، اینم قسمت بستری]
+سلام
-سلام!من اینترن جراحیم. رزیدنت جراحـی هست؟
+همون پسره که پشتته رزیدنت جراحیه
-ممنون
[این چرا همش دور خودش می چرخه. هی میره اینور اونور مارم می کشونه. این دختره میخوره اینترن باشه]
+آقای دکتر ببینید این لیست مریضاست که من نوشتم. باید یه همچین لیستی داشته باشید. اکثر مریضا اینجان. تک و توک هم اونور مریض داریم.
[اوهه، چه خبره. بیچاره شدیم که. پس این لعنتی چرا نمیاد، دیشب که بهش گفتم. دختره یکم آشناست. اوهه کی اومدن اینا، تو راندیم که]
+صبح این موقع راند داریم. استادا خیلی انتظار بالایی ندارن. همین که بدونی مریض چیه، علائم حیاتی، اونم فقط سه تا، فشارو نمیخوان، یا حالا ازمایشهاش، اون لیست منو یه لحظه میدید... دکتر وایت مریض هشت و دوئه
[ئه هممئه، ئه ئه هممئه، سرود ملی استرس؟]
+به جا انداختن فتق چی میگن بچه ها؟ اصطلاحش. کسی میدونه؟ ... taxis.
[چه جالب، آموزشم داریم تو اینترنی مگه]
+خب من یه توضیحی بدم بهتون کار تو اورژانس چطوریه، بعد چند ساعتی با هم بمونید چون دکتر نیوئه، بعدش تقسیم کنید.
[بابا این برگه ها رو دست اینترن های بدبخت دیدیم یه عمر دیگه. بع، آزمایش دیدنم مگه کاری داره. بذا بگه حالا دیدی وسطش یه چیز گفت بلد نبودیم.]
+این مهر منه. پیشتون میمونه.
اینجا شرح حال رو تو برگه اوردر می نویسیم، نه تو برگه شرح حال
[اسکلیم مگه؟ باوشه]
+خب، مهرو بزن بده بچه ها. گرفتی چطوره دیگه؟ اوردر که این مدلی که نوشتی، از بچه های پرستاری بپرسید برگه هارو، سوند اینام بلد نبودید کمک بگیرید، داش علی هست، (نوکرتونم هستم) هررر سوالیم داشتید بمن زنگ میزنید، جواب میدم. فعلا
[این شما و وحشت دنیای بی علی
من کجا تنها مریض دیدن کجا ولمان کن
خفه، من نیواینترن میواینترن به رسمیت نمی شناسم، کاری نداره که، بریم!]
+سلام چی شد تشریف اوردید؟
-آقای دکتر از دیشب شکمش ...
+زانوهاتونو جمع میکنید؟ با اجازه من شکمتون رو معاینه کنم
[نرمه، داد نزد، تندر هم که نیست، چته پس؟]
[اوکی زود برگردیم استیشن، اصل اول در اورژانس نشستنه]
+آقای دکتر دخترم چی شد؟
-صبر کنید جواب سونو بیاد
+دکتر، ترخیص 17 رو می نویسی؟
-مریضو ندیدم هنوز، یه لحظه کار اینو بکنم بعد
Amp apotel 1gr Iv stat & TDS
+دکتر، دکتر!
-ها بله
+سیتی اسکن مریض منو دیدید؟
-کدومه اسمش چیه؟ .. اها، اره سیتیش اومده، من کارای اینو بکنم میام میگم.
+ببخشید، سیتی شکم لگن دو برگه ایه یا تک برگ؟
-یه برگ بنویسی بسه
[دوتا نبود مگه؟
خب، من این وسطم چرا، ها؟ نوبت کیه الان؟ شت، گیج میزنی رسما، برگرد استیشن]
+دکتر ایشون میخواد رضایت شخصی بده
-سلام، کیه ایشون من ندیدم هنوز؟
+تخت 17.5 تصادف.
×دکتر بنویس بریم ما
+فعلا برید سر تخت تون هنوز ویزیت نکردیم شما رو
-دکتر بِئنویس بره دیگه
[این خوشگل بنظر میاد. بنویس بره دیگه. رزیدنت غلط کرد گفت بدون اطلاع به من رضایت شخصی ترخیص ننویس.]
[میلیون ها سال تکامل حسی عصبی میگوید صدا از پسترولترال میاد:]
+تکلیف دختر من چی شد؟ از صبحه...
-ما شک داریم اپاندیس باشه، ولی سونوی صبح با سیتی و سونوی مجدد نمیخونه. دیدید که من برگه شما رو اورژانسی نوشتم رفتید.
[تو کی هستی اورژانسی بنویسی؟]
+آره دستتم درد نکنه، ولی اخه از صبحه اینجاییم
-قبول دارم، ولی ببینید دختر شما جوونه، بذار برم نزدیک خودشم بشنوه، سر همین ما حساسیم که دقیق باشیم، هنوزم که درد دارید درسته؟ یکم حوصله کنید ببینیم چی میشه
[لعنت، سوند این مریض پانکراتیته رو نذاشتم هنوز]
+دکتر جواب سیتی ما چی شد؟ تخت 21
-چی بود اسم مریض؟ ... ها اینو نوشتم من برگه اش رو تازه بردم رادیولوژی، هنوز جوابشو ننوشتن.
(سکانس پلان تکنیکی در سینما است که کل روایت داستانی در یک شات بدون کات(استراحت!) و تدوین فیلمبرداری میشود)
[چنده الان؟ 6:53، خوبه. پس این چرا جواب نمیده دیشب که بهش گفتم. 6:57 گورباباش. برم خودمو معرفی کنم. ئـــ... حالا قسمت اکیوت اورژانسو رد میکنیم، ویژژ، اینم قسمت بستری]
+سلام
-سلام!من اینترن جراحیم. رزیدنت جراحـی هست؟
+همون پسره که پشتته رزیدنت جراحیه
-ممنون
[این چرا همش دور خودش می چرخه. هی میره اینور اونور مارم می کشونه. این دختره میخوره اینترن باشه]
+آقای دکتر ببینید این لیست مریضاست که من نوشتم. باید یه همچین لیستی داشته باشید. اکثر مریضا اینجان. تک و توک هم اونور مریض داریم.
[اوهه، چه خبره. بیچاره شدیم که. پس این لعنتی چرا نمیاد، دیشب که بهش گفتم. دختره یکم آشناست. اوهه کی اومدن اینا، تو راندیم که]
(راند فرآیندی تو بیمارستانه که چندتا دکتر میان و درباره مریض تصمیم میگیرن که براش چیکار کنن. افراد شرکت کننده در راند معمولا اعم از استاد یا رزیدنت ارشد، رزیدنت و اینترنها و استاجرها هستن.)
+صبح این موقع راند داریم. استادا خیلی انتظار بالایی ندارن. همین که بدونی مریض چیه، علائم حیاتی، اونم فقط سه تا، فشارو نمیخوان، یا حالا ازمایشهاش، اون لیست منو یه لحظه میدید... دکتر وایت مریض هشت و دوئه
وایت منظور همان WBC یا تعداد گلبولهای سفید خون
[ئه هممئه، ئه ئه هممئه، سرود ملی استرس؟]
+به جا انداختن فتق چی میگن بچه ها؟ اصطلاحش. کسی میدونه؟ ... taxis.
[چه جالب، آموزشم داریم تو اینترنی مگه]
+خب من یه توضیحی بدم بهتون کار تو اورژانس چطوریه، بعد چند ساعتی با هم بمونید چون دکتر نیوئه، بعدش تقسیم کنید.
[بابا این برگه ها رو دست اینترن های بدبخت دیدیم یه عمر دیگه. بع، آزمایش دیدنم مگه کاری داره. بذا بگه حالا دیدی وسطش یه چیز گفت بلد نبودیم.]
+این مهر منه. پیشتون میمونه.
اینجا شرح حال رو تو برگه اوردر می نویسیم، نه تو برگه شرح حال
[اسکلیم مگه؟ باوشه]
+خب، مهرو بزن بده بچه ها. گرفتی چطوره دیگه؟ اوردر که این مدلی که نوشتی، از بچه های پرستاری بپرسید برگه هارو، سوند اینام بلد نبودید کمک بگیرید، داش علی هست، (نوکرتونم هستم) هررر سوالیم داشتید بمن زنگ میزنید، جواب میدم. فعلا
[این شما و وحشت دنیای بی علی
من کجا تنها مریض دیدن کجا ولمان کن
خفه، من نیواینترن میواینترن به رسمیت نمی شناسم، کاری نداره که، بریم!]
+سلام چی شد تشریف اوردید؟
-آقای دکتر از دیشب شکمش ...
+زانوهاتونو جمع میکنید؟ با اجازه من شکمتون رو معاینه کنم
[نرمه، داد نزد، تندر هم که نیست، چته پس؟]
تندر: دارای تندرنس، یعنی جایی از بدن در لمس دردناک باشد
[اوکی زود برگردیم استیشن، اصل اول در اورژانس نشستنه]
+آقای دکتر دخترم چی شد؟
-صبر کنید جواب سونو بیاد
+دکتر، ترخیص 17 رو می نویسی؟
-مریضو ندیدم هنوز، یه لحظه کار اینو بکنم بعد
Amp apotel 1gr Iv stat & TDS
(این قسمت به شکل اوردرنویسی در پرونده های بیمارستانی نوشته شده و درواقع آمپول آپوتل یا همان استامینوفن تجویز شده)
+دکتر، دکتر!
-ها بله
+سیتی اسکن مریض منو دیدید؟
-کدومه اسمش چیه؟ .. اها، اره سیتیش اومده، من کارای اینو بکنم میام میگم.
+ببخشید، سیتی شکم لگن دو برگه ایه یا تک برگ؟
-یه برگ بنویسی بسه
[دوتا نبود مگه؟
خب، من این وسطم چرا، ها؟ نوبت کیه الان؟ شت، گیج میزنی رسما، برگرد استیشن]
+دکتر ایشون میخواد رضایت شخصی بده
-سلام، کیه ایشون من ندیدم هنوز؟
+تخت 17.5 تصادف.
×دکتر بنویس بریم ما
+فعلا برید سر تخت تون هنوز ویزیت نکردیم شما رو
-دکتر بِئنویس بره دیگه
[این خوشگل بنظر میاد. بنویس بره دیگه. رزیدنت غلط کرد گفت بدون اطلاع به من رضایت شخصی ترخیص ننویس.]
[میلیون ها سال تکامل حسی عصبی میگوید صدا از پسترولترال میاد:]
(پسترولترال یا posterolateral یعنی سمت عقب و دور از خط وسط)
+تکلیف دختر من چی شد؟ از صبحه...
-ما شک داریم اپاندیس باشه، ولی سونوی صبح با سیتی و سونوی مجدد نمیخونه. دیدید که من برگه شما رو اورژانسی نوشتم رفتید.
[تو کی هستی اورژانسی بنویسی؟]
+آره دستتم درد نکنه، ولی اخه از صبحه اینجاییم
-قبول دارم، ولی ببینید دختر شما جوونه، بذار برم نزدیک خودشم بشنوه، سر همین ما حساسیم که دقیق باشیم، هنوزم که درد دارید درسته؟ یکم حوصله کنید ببینیم چی میشه
[لعنت، سوند این مریض پانکراتیته رو نذاشتم هنوز]
+دکتر جواب سیتی ما چی شد؟ تخت 21
-چی بود اسم مریض؟ ... ها اینو نوشتم من برگه اش رو تازه بردم رادیولوژی، هنوز جوابشو ننوشتن.
+دکتر من خودم برم؟
-خودتوو..ن؟...
[مگه مرجع تقلیدم همه چیو می پرسی. اصلا برو بهتر کار من کم میشه. نکنه بگن چرا همراه اومده اینترن مقصره؟ اه، بدرک. مغزم آزرده شد. irritated، چقدر میگم با رفلاکست انقد قهوه نخور معده ات irritate میشه.
این کیه زنگ میزنه، اخرش 7 بیمارستانه]
+الو، سلام دکتر خسته نباشید
-سلام کجایید شما؟
+عه اینجایی دکتر؟ خلاصه پرونده اینو می نویسی
-عاو، از کشیک قبلی مونده. باشه
×چی شد مریض من؟ سیتیش چی میگه
[شت این پانکراتیته، هنوز نرفتم سوندشو بذارم. سیتیشم که ریپورت نداره]
-سیتیش هنوز نیومده
×گفتی اومده که
-اره اومده ولی تفسیرش، گزارشش، نیومده
[این چرا سرم نداره. مگه پانکراتیت نباید همش هیدره میکردیم؟ من چرا دارم خلاصه پرونده می نویسم الان؟
ای بابا این داره عصبانی میشه]
-ما داریم کاراشو میکنیم شما بفرما میایم
[آموزش پیچاندن.]
+دکتر اینطوری نمیشه، بیا تقسیم کنیم نوبتی وایسیم.
-آره
+خب از الان تا افطار...
نویسنده: #shadow
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_سیزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
-خودتوو..ن؟...
[مگه مرجع تقلیدم همه چیو می پرسی. اصلا برو بهتر کار من کم میشه. نکنه بگن چرا همراه اومده اینترن مقصره؟ اه، بدرک. مغزم آزرده شد. irritated، چقدر میگم با رفلاکست انقد قهوه نخور معده ات irritate میشه.
این کیه زنگ میزنه، اخرش 7 بیمارستانه]
+الو، سلام دکتر خسته نباشید
-سلام کجایید شما؟
+عه اینجایی دکتر؟ خلاصه پرونده اینو می نویسی
-عاو، از کشیک قبلی مونده. باشه
×چی شد مریض من؟ سیتیش چی میگه
[شت این پانکراتیته، هنوز نرفتم سوندشو بذارم. سیتیشم که ریپورت نداره]
-سیتیش هنوز نیومده
×گفتی اومده که
-اره اومده ولی تفسیرش، گزارشش، نیومده
[این چرا سرم نداره. مگه پانکراتیت نباید همش هیدره میکردیم؟ من چرا دارم خلاصه پرونده می نویسم الان؟
ای بابا این داره عصبانی میشه]
-ما داریم کاراشو میکنیم شما بفرما میایم
[آموزش پیچاندن.]
+دکتر اینطوری نمیشه، بیا تقسیم کنیم نوبتی وایسیم.
-آره
+خب از الان تا افطار...
نویسنده: #shadow
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_سیزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
💔6❤2👍1🔥1😢1
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - قسمت سیزدهم
سکانسپلان اولین کشیک اینترنی-بخش دوم
نویسنده: #shadow
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_سیزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
سکانسپلان اولین کشیک اینترنی-بخش دوم
نویسنده: #shadow
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_سیزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - سکانس پلان اولین کشیک اینترنی-بخش دوم
+من درد دارم خانوم
-دکتر باید بنویسه. دکتر ایشون مسکن ندارن؟
[عه شبیه نیلوفر حامدیه!]
×اسمشون چیه؟ .. نه هنوز ویزیت نشدن. بفرمایید میام
[آقا نمیشه مسکنو بزنن بعدا من اوردر کنم؟ خانم جان قبل تو من دو تا خلاصه پرونده دارم اخه.
خب شرح حال خانمه رو بگیرم دیر شد.]
+خب چی شده دردتون از کی شروع شده؟
-از دیروز ظهر از پشتم، از اینجا شروع شد بعد زد به پهلوهام، بعد دور نافمو بعد کل شکمم
[بسم ا... این چیه]
+زانوها رو جمع میکنید من با اجازه شکمتونو معاینه کنم
-وای، آی، آی آی.
[تندرنس جنرالیزه. ریبااانـــد... خب ندارد.]
+سلام دکتر یه مریض داریم ...
-کلا چی داریم الان؟
+یه خانم ... دو تا هم که هنوز ندیدیم یکیش رضایت شخصیه، دو تا هم خلاصه پرونده ترخیص های شیفت قبل
-باشه ببین شون، من دارم میام یه 10 دقیقه دیگه.
+دکتر ترخیص 17.5 رو نوشتی؟
-ها؟
+تخت های 17 و 17.5
-نه هنوز ویزیت نشدن. پرونده هاشونو میدید
[اووو، باید دور بزنم اینجا رو، الان بپرم از رو این میز خلاف پروفشنالیسمه؟ کاش همه اونور رو نگاه میکردن. پارکور جزء سافت اسکیلز نیست؟]
+سلام چی شده؟ چرا اومدید
-والا اینجام درد میکرد از دیشب
+قبلا هیچوقت درد نکرده بود؟ چکار کردید واسش؟
-نه، هیچی دیشب یه لیتر مشروب خوردم شاید بهتر شه نشد.
+یلّیتر؟
-آره. دکتر الکلش کمه، 6 7 درصد فوقش. خوب نیست مگه؟
+نه الکل کلا برای گوارش ضرره. استفراغ، اسهالم داشتید؟
-عه؟ خود دکترا میگن خوبه که. بله یه بار، امروز صبح
+خب یه علائم حیاتیم بگیرم. اه، پیچ خورده این سیم های ... پفف، نه، آدم با زبون روزه نباید حرف زشت و ناپسند بزنه، قبول دارید؟
-عه دکتر روزه ای؟ [خجالت کشید چرا. داش تو برو خود را باش، منم بعد کشیک میرم میخورم]
+الو، دکتر من اومدم کجایی تو
-سر تخت 17ام الان میام
+ها دیدمت دیدمت بذار بیام.
×دکتر دستم به دامنت یه آمپول بزن برم من. پسفردا بلیط دارم میرم ترکیه ... نه مجردم...
[خفه شو تو برو خود را باش. ترخیص 17.5 رو بنویس.]
-ایشونم مولتیپل تروماست، خوبه. میگه میخواد بره.
+اوکیه بنویس. ببین شما بخاطر تصادف، ما وظیفه داریم 48 ساعت نگهت داریم، اما میخوای بری ما کاری نمیتونیم بکنیم ولی هر علامت جدیدی داشتی....
-این خانمه درد شکم جنزالیزه اون طرفه رو هم ببینیم دکتر.
+اون کیست هیداتیده چی شد راستی
-ها اون اینوره ،خوبه بنظر حالش. گفتم تنگی نفس و هر علامتی داشت بگن بهم.
...
+من درد دارم خانوم
-دکتر باید بنویسه. دکتر ایشون مسکن ندارن؟
[عه شبیه نیلوفر حامدیه!]
×اسمشون چیه؟ .. نه هنوز ویزیت نشدن. بفرمایید میام
[آقا نمیشه مسکنو بزنن بعدا من اوردر کنم؟ خانم جان قبل تو من دو تا خلاصه پرونده دارم اخه.
خب شرح حال خانمه رو بگیرم دیر شد.]
+خب چی شده دردتون از کی شروع شده؟
-از دیروز ظهر از پشتم، از اینجا شروع شد بعد زد به پهلوهام، بعد دور نافمو بعد کل شکمم
[بسم ا... این چیه]
+زانوها رو جمع میکنید من با اجازه شکمتونو معاینه کنم
-وای، آی، آی آی.
[تندرنس جنرالیزه. ریبااانـــد... خب ندارد.]
ریباند تندرنس به دردی گفته می شود که حین برداشتن دست در معاینه ایجاد می شود و می تواند نشانه درگیری پرده پریتوئن باشد+میتونید بشینید؟ درد میکنه؟ [cva تندرنس ندارد]
تندرنس cva به درد در هنگام ضربه به ناحیه ای از پشت بیمار گفته می شود که در حقیقت محل کلیهها هستند و وجود آن می تواند نشانه درگیری کلیه باشد+باشه من با دکتر صحبت کنم بیام
+سلام دکتر یه مریض داریم ...
-کلا چی داریم الان؟
+یه خانم ... دو تا هم که هنوز ندیدیم یکیش رضایت شخصیه، دو تا هم خلاصه پرونده ترخیص های شیفت قبل
-باشه ببین شون، من دارم میام یه 10 دقیقه دیگه.
+دکتر ترخیص 17.5 رو نوشتی؟
-ها؟
+تخت های 17 و 17.5
-نه هنوز ویزیت نشدن. پرونده هاشونو میدید
[اووو، باید دور بزنم اینجا رو، الان بپرم از رو این میز خلاف پروفشنالیسمه؟ کاش همه اونور رو نگاه میکردن. پارکور جزء سافت اسکیلز نیست؟]
+سلام چی شده؟ چرا اومدید
-والا اینجام درد میکرد از دیشب
+قبلا هیچوقت درد نکرده بود؟ چکار کردید واسش؟
-نه، هیچی دیشب یه لیتر مشروب خوردم شاید بهتر شه نشد.
+یلّیتر؟
-آره. دکتر الکلش کمه، 6 7 درصد فوقش. خوب نیست مگه؟
+نه الکل کلا برای گوارش ضرره. استفراغ، اسهالم داشتید؟
-عه؟ خود دکترا میگن خوبه که. بله یه بار، امروز صبح
+خب یه علائم حیاتیم بگیرم. اه، پیچ خورده این سیم های ... پفف، نه، آدم با زبون روزه نباید حرف زشت و ناپسند بزنه، قبول دارید؟
-عه دکتر روزه ای؟ [خجالت کشید چرا. داش تو برو خود را باش، منم بعد کشیک میرم میخورم]
+الو، دکتر من اومدم کجایی تو
-سر تخت 17ام الان میام
+ها دیدمت دیدمت بذار بیام.
×دکتر دستم به دامنت یه آمپول بزن برم من. پسفردا بلیط دارم میرم ترکیه ... نه مجردم...
[خفه شو تو برو خود را باش. ترخیص 17.5 رو بنویس.]
-ایشونم مولتیپل تروماست، خوبه. میگه میخواد بره.
+اوکیه بنویس. ببین شما بخاطر تصادف، ما وظیفه داریم 48 ساعت نگهت داریم، اما میخوای بری ما کاری نمیتونیم بکنیم ولی هر علامت جدیدی داشتی....
-این خانمه درد شکم جنزالیزه اون طرفه رو هم ببینیم دکتر.
+اون کیست هیداتیده چی شد راستی
-ها اون اینوره ،خوبه بنظر حالش. گفتم تنگی نفس و هر علامتی داشت بگن بهم.
...
❤2
...
~خانوم من از صبح دارم به خودم می پیچم، چرا کاری نمی کنید؟
×والا چند بار به دکتر گفتم
+الان داریم میایم بخدا، یکم هم حوصله کنید... ایشون همون خانم درد شکم جنرالیزه...
-ایسکمی مزانتر میخوره
[شت، چرا اصلا به ذهنم نیومد؟]
-یه سیتی آی وی کنتراست بنویس واسش. من برمیگردم.
[این پانکراتیته چرا هنوز سرم نداره. من باید بگم؟]
-اینو بنویسید امضا کنید انگشتم بزنید.
[کمی آب خوردن پس از این همه سگدو؟
آع، کجا پاشده این. پانکراتیت CBR بود یا نبود؟ اطلاعاتی یافت نشد. بدو]
-صبر کنید صبر کنید، ادراره؟ سوند میزنم.
+نه دستشویی بزرگه.
-الو دکتر، ،24 پانکراتیت پاشده بره دستشویی، میگه مدفوعه. بیاد پایین؟ بره نره؟
+خوبه چکارش داری بذا بره، همینکه شکمش کار میکنه یعنی خوبه.
[دیگه نشستیم ها]
-اینترن جراحی! 15 انتقال خورده داره میاد.
+اوکی حالا بیاد می بینمش
×دکتر این ریپورت مریض ما
+دکتر خودش رفته گرفته. من وقت نکردم.
-خب خوبه، چیزی نداره ترخیصه. سنگ کلیه بودا! از صبح...
+این یکیم یاد گرفت رفت گرفت
-اینم خوبه شما هم ترخیص. بنویس یه خلاصه ای، با این دستورات ترخیص: سیپرو 500 هر 12 ساعت ،مترو 500 هر 8 ساعت، استامینوفن، مراجعه سرپایی به درمانگاه ... الان ننویس ویس گرفتم. من میرم مریض اومد زنگ بزن.
[خوبه ویس میگیره انصافا دمش گرم. اینا هم سرویس میشنا، اورژانس اتاق عمل... خوبم بلده، تو 6 ماه اینقدر راه افتاده یعنی؟]
+تخت 15 اومد اسم مریض چیه؟
-اسمش طیر...
[طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق، که درین دامگه حادثه چون افتادم!
اوردر این خانمه رو بنویسم زود دیگه سرویس شد از درد]
[اونجوری نگاه نکن، راه نداره
این کوله سیستیت جدیده رو هم باید راه بندازم زود]
+باشه چشم کار این مریضا رو بکنم می نویسم شما روهم
[دارم چکار میکنم؟ ساعت چنده؟ اینجا کجاست؟]
+دکتر فدات بشم ترخیص ما رو بنویس
-چشم چشم چند دیقه فقط فرصت بدید بمن
×سلام دکتر تو برو دیگه افطاره
-زود اومدی که، اینا رو بنویسم رفتم، این لیستو بگیر فعلا، کار زیادی نمونده
+دکتر ببخشید من یه عرضی داشتم. این مریض ما الکل زیاد مصرف میکرد، یعنی میتونه ازون باشه؟
-کلا برای گوارش خوب نیست ولی بعیده از اون باشه درد الانش، ولی ولی هر چی باشه علت، الان عمل نیاز داره
[دکتر!
نمیشد یه کاردانی خلاصه پرونده نویسی میذاشتن؟]
نویسنده: #shadow
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_سیزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
~خانوم من از صبح دارم به خودم می پیچم، چرا کاری نمی کنید؟
×والا چند بار به دکتر گفتم
+الان داریم میایم بخدا، یکم هم حوصله کنید... ایشون همون خانم درد شکم جنرالیزه...
-ایسکمی مزانتر میخوره
[شت، چرا اصلا به ذهنم نیومد؟]
-یه سیتی آی وی کنتراست بنویس واسش. من برمیگردم.
[این پانکراتیته چرا هنوز سرم نداره. من باید بگم؟]
-اینو بنویسید امضا کنید انگشتم بزنید.
[کمی آب خوردن پس از این همه سگدو؟
آع، کجا پاشده این. پانکراتیت CBR بود یا نبود؟ اطلاعاتی یافت نشد. بدو]
منظور از CBR، همان compelete bed rest می باشد، یعنی بیماری که نباید حرکت کند.
-صبر کنید صبر کنید، ادراره؟ سوند میزنم.
+نه دستشویی بزرگه.
-الو دکتر، ،24 پانکراتیت پاشده بره دستشویی، میگه مدفوعه. بیاد پایین؟ بره نره؟
+خوبه چکارش داری بذا بره، همینکه شکمش کار میکنه یعنی خوبه.
[دیگه نشستیم ها]
-اینترن جراحی! 15 انتقال خورده داره میاد.
+اوکی حالا بیاد می بینمش
×دکتر این ریپورت مریض ما
+دکتر خودش رفته گرفته. من وقت نکردم.
-خب خوبه، چیزی نداره ترخیصه. سنگ کلیه بودا! از صبح...
+این یکیم یاد گرفت رفت گرفت
-اینم خوبه شما هم ترخیص. بنویس یه خلاصه ای، با این دستورات ترخیص: سیپرو 500 هر 12 ساعت ،مترو 500 هر 8 ساعت، استامینوفن، مراجعه سرپایی به درمانگاه ... الان ننویس ویس گرفتم. من میرم مریض اومد زنگ بزن.
سیپرو: سیپروفلوکساسین
مترو: مترونیدازول
[خوبه ویس میگیره انصافا دمش گرم. اینا هم سرویس میشنا، اورژانس اتاق عمل... خوبم بلده، تو 6 ماه اینقدر راه افتاده یعنی؟]
+تخت 15 اومد اسم مریض چیه؟
-اسمش طیر...
[طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق، که درین دامگه حادثه چون افتادم!
اوردر این خانمه رو بنویسم زود دیگه سرویس شد از درد]
اوردر: دستورات دارویی و غیردارویی که توسط پزشکان تعیین می گردد و جهت انجام اقدامات تشخیصی/درمانی لازم نوشته می شود.×... باید دکتر بنویسه خلاصه پرونده رو بعد ترخیص میشید
[اونجوری نگاه نکن، راه نداره
این کوله سیستیت جدیده رو هم باید راه بندازم زود]
+باشه چشم کار این مریضا رو بکنم می نویسم شما روهم
[دارم چکار میکنم؟ ساعت چنده؟ اینجا کجاست؟]
+دکتر فدات بشم ترخیص ما رو بنویس
-چشم چشم چند دیقه فقط فرصت بدید بمن
×سلام دکتر تو برو دیگه افطاره
-زود اومدی که، اینا رو بنویسم رفتم، این لیستو بگیر فعلا، کار زیادی نمونده
+دکتر ببخشید من یه عرضی داشتم. این مریض ما الکل زیاد مصرف میکرد، یعنی میتونه ازون باشه؟
-کلا برای گوارش خوب نیست ولی بعیده از اون باشه درد الانش، ولی ولی هر چی باشه علت، الان عمل نیاز داره
[دکتر!
نمیشد یه کاردانی خلاصه پرونده نویسی میذاشتن؟]
نویسنده: #shadow
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_سیزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
👍7❤1
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - سکانس پلان اولین کشیک اینترنی-بخش سوم
-اسم مریضت چی بود؟
-پرونده 20 رو میدید ترخیصشو بنویسم؟
[خب، چی بود اصلا؟ ، شرح حال کو کپی
کنم... ]
-دکتر برگه های تصویر برداری اینو ننوشتی؟ آی، ناراحت نشو با هم میریم.
[پاشو، حالا به راست، سه تا بردار شاید لازم شد، برگرد، صندلی، آغوش مادر، مهر زدن چه حالی میده]
دستت درد نکنه
دکتر برو
[آره دیگه برم نمی کشم...
غذا !
همینه فقط؟
پنیر و خرمام هست داخل
آخیش. سیر نشدم. با این وضع تغذیه و ورزشم بهم میخوره. کلا زندگیم چپه میشه که
سرویس شدم. تو چرا بازنگشتی دیگر؟
ساعت چنده؟ باید بخوابم یکم.
پختم با این روپوش لعنتی. آب، آب میخوام، مایع عقبم...
زیاد بخورم دستشوییم میگیره که!!
سر تحویلم. بدرک. بدرک لعنتی!]
-به، سلام!
-سلام چطوری؟
[اینام با الکتیو شروع کردن دارن صفا میکنن اینجا!
چای، چای میخوام.
واقعا مُردی؟ عجب میلی به داغون کردن خودم دارم...
پلی لیست افسردگی میخوام؟ خفه شو، خفه شو، اینطوری میشه ملت خودکشی میکنن؟!
چرا اینقدر ساکته اینجا؟ چرا اونقدر ساکت نیست بشه خوابید؟
دمپایی ندارم، پاهامو باید بشورم، هیپوتالاموس من اکتوپیکه، لای انگشتای پامه. نمیشه...
موال این تو چرا فرنگیه؟؟
داخل چرا موال نداره؟ حالا آب....
رزیدنتا چه آشنان. دارن کالاف میزنن؟ اینا باید هواپیما بازی کنن.
من تشک خودمو میخوام!
کثافت در صدا میده دیگه چرا میگی نچ در خیلی صدا میشه شرمنده. بذار کپه مرگمو بذارم.
مریض شدم؟ چرا بینی ام گرفته؟ من دارم هر روز میچائم؟ نه اینجا جاش نیست...
درخواست آهنگ سخیف. درین دین.
اینوری شو جای پاتو عوض کن!
میخوابی....
گرم شد پتو رو بردار. گردنم درد کرد، بالش کثافتو بنداز اونور. این تشک چرا اینطوریه؟؟؟
این چی میگه هی پیام میده. تو حوصله ات سر رفته من دارم اینجا پاره میشم.
راستی اون پرستاره چه خوشگل بود!
چرا اونجا مریض کم دارم.
باید بخوابم. تا 12 وقت دارم. بعد تا صبح باید باشم.
بکن ای صبح طلوع.!!]
نویسنده: #shadow
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_سیزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
-اسم مریضت چی بود؟
-پرونده 20 رو میدید ترخیصشو بنویسم؟
[خب، چی بود اصلا؟ ، شرح حال کو کپی
کنم... ]
-دکتر برگه های تصویر برداری اینو ننوشتی؟ آی، ناراحت نشو با هم میریم.
[پاشو، حالا به راست، سه تا بردار شاید لازم شد، برگرد، صندلی، آغوش مادر، مهر زدن چه حالی میده]
دستت درد نکنه
دکتر برو
[آره دیگه برم نمی کشم...
غذا !
همینه فقط؟
پنیر و خرمام هست داخل
آخیش. سیر نشدم. با این وضع تغذیه و ورزشم بهم میخوره. کلا زندگیم چپه میشه که
سرویس شدم. تو چرا بازنگشتی دیگر؟
ساعت چنده؟ باید بخوابم یکم.
پختم با این روپوش لعنتی. آب، آب میخوام، مایع عقبم...
زیاد بخورم دستشوییم میگیره که!!
سر تحویلم. بدرک. بدرک لعنتی!]
-به، سلام!
-سلام چطوری؟
[اینام با الکتیو شروع کردن دارن صفا میکنن اینجا!
چای، چای میخوام.
واقعا مُردی؟ عجب میلی به داغون کردن خودم دارم...
پلی لیست افسردگی میخوام؟ خفه شو، خفه شو، اینطوری میشه ملت خودکشی میکنن؟!
چرا اینقدر ساکته اینجا؟ چرا اونقدر ساکت نیست بشه خوابید؟
دمپایی ندارم، پاهامو باید بشورم، هیپوتالاموس من اکتوپیکه، لای انگشتای پامه. نمیشه...
موال این تو چرا فرنگیه؟؟
داخل چرا موال نداره؟ حالا آب....
رزیدنتا چه آشنان. دارن کالاف میزنن؟ اینا باید هواپیما بازی کنن.
من تشک خودمو میخوام!
کثافت در صدا میده دیگه چرا میگی نچ در خیلی صدا میشه شرمنده. بذار کپه مرگمو بذارم.
مریض شدم؟ چرا بینی ام گرفته؟ من دارم هر روز میچائم؟ نه اینجا جاش نیست...
درخواست آهنگ سخیف. درین دین.
اینوری شو جای پاتو عوض کن!
میخوابی....
گرم شد پتو رو بردار. گردنم درد کرد، بالش کثافتو بنداز اونور. این تشک چرا اینطوریه؟؟؟
این چی میگه هی پیام میده. تو حوصله ات سر رفته من دارم اینجا پاره میشم.
راستی اون پرستاره چه خوشگل بود!
چرا اونجا مریض کم دارم.
باید بخوابم. تا 12 وقت دارم. بعد تا صبح باید باشم.
بکن ای صبح طلوع.!!]
نویسنده: #shadow
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_سیزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
❤2
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - قسمت سیزدهم
سکانسپلان اولین کشیک اینترنی-بخش سوم و آخر
نویسنده: #shadow
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_سیزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
سکانسپلان اولین کشیک اینترنی-بخش سوم و آخر
نویسنده: #shadow
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_سیزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
👏1
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - قسمت چهاردهم
مرگ، امید، لبخند
نویسنده: #اسم_مستعار
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_چهاردهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
مرگ، امید، لبخند
نویسنده: #اسم_مستعار
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_چهاردهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
👍2💔1
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - مرگ، امید، لبخند
سه نفری توی بخش، سرگردان به دنبال بیمار سرحالی میگشتیم تا سمع کردن را تمرین کنیم. از کنار یکی از اتاقها که گذشتم چشمم به مرد حدودا ۶۰ سالهای افتاد. گفتم: <به نظر اوکی باشه. بریم تو.> وارد اتاق شدیم و مکالمهمان را با سلامی آغاز کردیم. پنج دقیقه اول از خاطرات و زندگیاش گفت و از اصطلاحاتی که به کار میبرد مشخص بود فرد تحصیل کردهایست. چشمم که به کتاب روی تخت افتاد، گفت: <هر چی میکشیم از اینه.> و به عنوان کتاب که اضطراب و افسردگی بود، اشاره کرد. وقتی صحبتش تمام شد، برای معاینه اجازه گرفتیم، با خنده گفت: <اجازه نمیخواد که، شما اصلا فک مارو بیار پایین.> از این استقبال ما هم خندهمان گرفت و برای معاینه، گوشیهایمان را بیرون آوردیم. عجیب بود، هر چه بلندتر نفس میکشید، بیشتر چیزی نمیشنیدم و از نگاه بقیه هم مشخص بود آنها هم صدایی نشنیدهاند. پیرمرد انگار افکارم را شنیده باشد، گفت: <نفسم در نمیاد. انقدر سیگار کشیدم دیگه ریهای نمونده.> مکثی کردم و از سر کنجکاوی پرسیدم: <راستی چه تشخیصی دادن؟> با خنده پاسخ داد: <سرطانه احتمالا.> سکوت سنگینی فضا را پر کرد. ادامه داد: <حقیقتش اگر بگن الان میری ناراحت نمیشم، به هر حال، عمر و قسمت دست خداست. تا اونجا که تونستم سعی کردم خوب زندگی کنم، فرقی نداره حالا یا امروز میریم یا فردا...>
بعد از خداحافظی، از اتاق بیرون آمدیم. نیمنگاهی به چشمان غرق در فکرِ بچهها انداختم. شاید آنها هم، نمیدانم، شاید فقط به آنچه شاهدش بودند فکر میکردند.
نویسنده: #اسم_مستعار
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_چهاردهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
سه نفری توی بخش، سرگردان به دنبال بیمار سرحالی میگشتیم تا سمع کردن را تمرین کنیم. از کنار یکی از اتاقها که گذشتم چشمم به مرد حدودا ۶۰ سالهای افتاد. گفتم: <به نظر اوکی باشه. بریم تو.> وارد اتاق شدیم و مکالمهمان را با سلامی آغاز کردیم. پنج دقیقه اول از خاطرات و زندگیاش گفت و از اصطلاحاتی که به کار میبرد مشخص بود فرد تحصیل کردهایست. چشمم که به کتاب روی تخت افتاد، گفت: <هر چی میکشیم از اینه.> و به عنوان کتاب که اضطراب و افسردگی بود، اشاره کرد. وقتی صحبتش تمام شد، برای معاینه اجازه گرفتیم، با خنده گفت: <اجازه نمیخواد که، شما اصلا فک مارو بیار پایین.> از این استقبال ما هم خندهمان گرفت و برای معاینه، گوشیهایمان را بیرون آوردیم. عجیب بود، هر چه بلندتر نفس میکشید، بیشتر چیزی نمیشنیدم و از نگاه بقیه هم مشخص بود آنها هم صدایی نشنیدهاند. پیرمرد انگار افکارم را شنیده باشد، گفت: <نفسم در نمیاد. انقدر سیگار کشیدم دیگه ریهای نمونده.> مکثی کردم و از سر کنجکاوی پرسیدم: <راستی چه تشخیصی دادن؟> با خنده پاسخ داد: <سرطانه احتمالا.> سکوت سنگینی فضا را پر کرد. ادامه داد: <حقیقتش اگر بگن الان میری ناراحت نمیشم، به هر حال، عمر و قسمت دست خداست. تا اونجا که تونستم سعی کردم خوب زندگی کنم، فرقی نداره حالا یا امروز میریم یا فردا...>
بعد از خداحافظی، از اتاق بیرون آمدیم. نیمنگاهی به چشمان غرق در فکرِ بچهها انداختم. شاید آنها هم، نمیدانم، شاید فقط به آنچه شاهدش بودند فکر میکردند.
نویسنده: #اسم_مستعار
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_چهاردهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
❤8👍4💔4❤🔥1
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - قسمت پانزدهم
کشیک اضافه!
نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_پانزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
کشیک اضافه!
نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_پانزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - کشیک اضافه!
اکنون آنجا هستم، جایی که چیزی را دیدم که تا به حال ندیدم بودم. اما آدم خیلی چیز ها را در عمرش ندیده است و بالاخره یک روزی میبیند. تفاوتی وجود دارد؟ یا تفاوت را تحمیل میکنم؟
میشنوم که: اون اتاقه که مریض پریاپیسم دارن، بخیه اش پاره شده و چیزی نداره، الکی نریم اونجا، چیزی نداره.
باشه قبوله!
میروم در اتاقی دیگر. ناگاه از در همان اتاق مذکور رد میشوم، رزیدنت سال یک، و اینترن آنجایند، در اتاقی که چه بسی هیچ اتفاق مهمی نمی افتد آنجا، و قرار هم نیست بیفتد، و شاید نیفتاد.
اما بار دیگر که از آنجا عبور میکنم، میگم بگذار یک سر بزنم. میروم داخل. اینترن کار های حاشیه ای را انجام میدهد، و رزیدنت سال یک بالای سر مریض است. و همه نگاه ها به یک چیز است: آلت مریض (که penis خوانندش، که یک موقع زشت نباشد)
و اما آنجا چه خبر است. هر چه که هست، تصویری برایم میسازد که تا انتهای آن روز، همراه با بویی که آنجا به مشام رسید، چندین بار به آگاهی ام رسید. و اما چه باشد آنچه خوانندش پارگی بخیه پریاپیسم که مهم نیست.
نمیدانم شیوع پریاپیسم چقدر است نمیدانم دلیلش چیست، لابد ایدیوپاتیک است، که قبلا استاد به مریض دیگری گفت: همینه و هر وقت مشکل داشتی دوباره بیا اورژانس.
پنیسی (penis) که در محل اتصال شفت و گلنس شکسته است. البته که نشکسته است، penis fracture که نداریم. پاره شده هست. اما آیا بهتر است؟ با خود می اندیشم یارو حتی بعد از ده تجربه پریاپیسم، وقتی این اتفاق افتاده چه حسی بهش دست داده. یکهو میبیند آلتش پاره شده! و حتما خون می آمد از آن.
رزیدنت سال یک به من میگوید بروم استاد را صدا کنم. اینکار را با خروج از اتاق انجام میدهم. استاد می آید، و مریض خیلی ضعیف و خسته به او میگوید (و نه با عصبانیت): این چی بود بابا یه متر شده بود و...
استاد میگوید حالا که کوچیک شده دیگه (و نه با لحن سرزنش وار)
اما آن تجربه حسی چه بود؟
"سوزن رو با یک سانت فاصله بزن"
به کجا؟ به گلنس! سوزن فرو میرود، و خون از آن جاری میشود (تیری که بر قلب میخورد). سریع خونش پاک میشود. سوزن میرود تا به سمت شفت تا به آن وصل گردد.
استاد قبلش گفته بود : به اینا گفتم اگر خوب بی حس ات نکنن، کشیک اضافه میزنم براشون.
مریض میگوید درد دارد. رزیدنت توضیح میدهد که والا بلاک کرده ام عصب را. وقتی سوزن را زد، از مریض پرسیدند و گفت مشکلی ندارد. ماندیم که پس چرا میگوید درد دارد. لحظاتی بعد، چشمش تر میشود و اشک میریزد. استاد میپرسد به خاطر درد است یا به خاطر این مریضی؟ که میگوید به خاطر همینه، همین گرفتاری هایی که ایجاد شده است
استاد میگوید: هر چقدر میخواد براش استعلاجی بزنید.
او احتمالا مشکلی نادر داشت، و پارگی بخیه هم که چیزی نیست.
در واقع چیزی نشده است، مردانگی اش علیه اش قیام کرده است، بخیه میزنیم خوب میشود.
نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_پانزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
اکنون آنجا هستم، جایی که چیزی را دیدم که تا به حال ندیدم بودم. اما آدم خیلی چیز ها را در عمرش ندیده است و بالاخره یک روزی میبیند. تفاوتی وجود دارد؟ یا تفاوت را تحمیل میکنم؟
میشنوم که: اون اتاقه که مریض پریاپیسم دارن، بخیه اش پاره شده و چیزی نداره، الکی نریم اونجا، چیزی نداره.
باشه قبوله!
پریاپیسم : سفت شدن غیر ارادی آلت تناسلی مردانه که بدون مداخله ای درمانی مدتی طولانی به طول می انجامد
میروم در اتاقی دیگر. ناگاه از در همان اتاق مذکور رد میشوم، رزیدنت سال یک، و اینترن آنجایند، در اتاقی که چه بسی هیچ اتفاق مهمی نمی افتد آنجا، و قرار هم نیست بیفتد، و شاید نیفتاد.
اما بار دیگر که از آنجا عبور میکنم، میگم بگذار یک سر بزنم. میروم داخل. اینترن کار های حاشیه ای را انجام میدهد، و رزیدنت سال یک بالای سر مریض است. و همه نگاه ها به یک چیز است: آلت مریض (که penis خوانندش، که یک موقع زشت نباشد)
و اما آنجا چه خبر است. هر چه که هست، تصویری برایم میسازد که تا انتهای آن روز، همراه با بویی که آنجا به مشام رسید، چندین بار به آگاهی ام رسید. و اما چه باشد آنچه خوانندش پارگی بخیه پریاپیسم که مهم نیست.
نمیدانم شیوع پریاپیسم چقدر است نمیدانم دلیلش چیست، لابد ایدیوپاتیک است، که قبلا استاد به مریض دیگری گفت: همینه و هر وقت مشکل داشتی دوباره بیا اورژانس.
پنیسی (penis) که در محل اتصال شفت و گلنس شکسته است. البته که نشکسته است، penis fracture که نداریم. پاره شده هست. اما آیا بهتر است؟ با خود می اندیشم یارو حتی بعد از ده تجربه پریاپیسم، وقتی این اتفاق افتاده چه حسی بهش دست داده. یکهو میبیند آلتش پاره شده! و حتما خون می آمد از آن.
شفت: تنه آلت
گلنس: سر آلت
رزیدنت سال یک به من میگوید بروم استاد را صدا کنم. اینکار را با خروج از اتاق انجام میدهم. استاد می آید، و مریض خیلی ضعیف و خسته به او میگوید (و نه با عصبانیت): این چی بود بابا یه متر شده بود و...
استاد میگوید حالا که کوچیک شده دیگه (و نه با لحن سرزنش وار)
اما آن تجربه حسی چه بود؟
"سوزن رو با یک سانت فاصله بزن"
به کجا؟ به گلنس! سوزن فرو میرود، و خون از آن جاری میشود (تیری که بر قلب میخورد). سریع خونش پاک میشود. سوزن میرود تا به سمت شفت تا به آن وصل گردد.
استاد قبلش گفته بود : به اینا گفتم اگر خوب بی حس ات نکنن، کشیک اضافه میزنم براشون.
مریض میگوید درد دارد. رزیدنت توضیح میدهد که والا بلاک کرده ام عصب را. وقتی سوزن را زد، از مریض پرسیدند و گفت مشکلی ندارد. ماندیم که پس چرا میگوید درد دارد. لحظاتی بعد، چشمش تر میشود و اشک میریزد. استاد میپرسد به خاطر درد است یا به خاطر این مریضی؟ که میگوید به خاطر همینه، همین گرفتاری هایی که ایجاد شده است
استاد میگوید: هر چقدر میخواد براش استعلاجی بزنید.
او احتمالا مشکلی نادر داشت، و پارگی بخیه هم که چیزی نیست.
در واقع چیزی نشده است، مردانگی اش علیه اش قیام کرده است، بخیه میزنیم خوب میشود.
نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_پانزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
💔5❤3
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - قسمت شانزدهم
تماما سبز
نویسنده: #آزاده_انگورج_تقوی
پزشکی ورودی ٩٧ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_شانزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
تماما سبز
نویسنده: #آزاده_انگورج_تقوی
پزشکی ورودی ٩٧ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_شانزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
❤1
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - تماما سبز
روتیشن بیهوشی بودم و سرخوش بین اتاق عملا میچرخیدم، وارد یکی از اتاقا شدم. خانمی روبروم روی تخت خوابیده بود. نمیدونم چند سالش بود، ولی سنش کم بنظر نمی رسید. نمیدونم، شاید اونم مثل خیلی از هم شکلای خودش بود و بزرگ تر و پربارتر از تقویمی بود که بهش گذشته. شاید روزگار بیشتر از بقیه تو مشتش فشارش داده بود و پرچروکتر از چیزی بود که باید میبود.
ما که رفتیم بالا سرش خواب بود، گرچه که خواب خوبی بنظر نمی رسید.
گفتن از icu آوردنش، رو دریپ نوراپینفرین بود و با این حال فشارش ۶ بود و عملا قوای فکریش از این دنیا جدا شده بود.
استاد با آزردگی گفت زنده نمی مونه، ولی نمیتونیم هم بذاریم همینجوری بمیره و تنها راه عمل کردنشه، گرچه که شاید حتی از زیر همین عمل زنده بیرون نره.
فکر کردم چرا باید رنجی رو به بیمار تحمیل کرد که فایده ای نداره؟
با خودم گفتم شاید اگه من جای اون زن بودم ترجیح میدادم بذارنم تا آروم بمیرم، یه گوشه خونه خودم یا حداقل وقتی بمیرم که دستم تو دستای عزیزانم باشه، نه که اینجا بمیرم، تو یه اتاق تمام سبز، زیر تیغ، در حالی که دارن بالای سرم با انزجار میگن "اه، سوندش رو درست نذاشتن، زیرش همه خیسه"
نویسنده: #آزاده_انگورج_تقوی
پزشکی ورودی ٩٧ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_شانزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
روتیشن بیهوشی بودم و سرخوش بین اتاق عملا میچرخیدم، وارد یکی از اتاقا شدم. خانمی روبروم روی تخت خوابیده بود. نمیدونم چند سالش بود، ولی سنش کم بنظر نمی رسید. نمیدونم، شاید اونم مثل خیلی از هم شکلای خودش بود و بزرگ تر و پربارتر از تقویمی بود که بهش گذشته. شاید روزگار بیشتر از بقیه تو مشتش فشارش داده بود و پرچروکتر از چیزی بود که باید میبود.
ما که رفتیم بالا سرش خواب بود، گرچه که خواب خوبی بنظر نمی رسید.
گفتن از icu آوردنش، رو دریپ نوراپینفرین بود و با این حال فشارش ۶ بود و عملا قوای فکریش از این دنیا جدا شده بود.
استاد با آزردگی گفت زنده نمی مونه، ولی نمیتونیم هم بذاریم همینجوری بمیره و تنها راه عمل کردنشه، گرچه که شاید حتی از زیر همین عمل زنده بیرون نره.
فکر کردم چرا باید رنجی رو به بیمار تحمیل کرد که فایده ای نداره؟
با خودم گفتم شاید اگه من جای اون زن بودم ترجیح میدادم بذارنم تا آروم بمیرم، یه گوشه خونه خودم یا حداقل وقتی بمیرم که دستم تو دستای عزیزانم باشه، نه که اینجا بمیرم، تو یه اتاق تمام سبز، زیر تیغ، در حالی که دارن بالای سرم با انزجار میگن "اه، سوندش رو درست نذاشتن، زیرش همه خیسه"
نویسنده: #آزاده_انگورج_تقوی
پزشکی ورودی ٩٧ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_شانزدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
😢10💔3❤1
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - قسمت هفدهم
پرواز با دستِ شکسته
نویسنده: #اسم_مستعار
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_هفدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
پرواز با دستِ شکسته
نویسنده: #اسم_مستعار
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_هفدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - پرواز با دستِ شکسته
از آدمهای رک خوشم میآید، کسانی که تکلیفشان با خود و احوالات درونیشان روشن است. شعارهای مردم پسند سر نمیدهند و خود را سوپرمن نشان نمیدهند و آنچه را که هست، بیکم و کاست و بیاغراق جلوه میدهند.
استاد امروزمان یکی از آنها بود. مریضهایش که تمام شد، سر صحبت و خاطرهگویی را باز کرد و شروع کرد به تعریف کردن دوران رزیدنتی خودش. میگفت رزیدنتهای الان که نمیدانند فلای دادن چیست، فلای را باید زمان ما میدیدی.
یک بار یادم میآید که برای فلای دادن مریض، با بقیه رزیدنتها هماهنگ کردم که با خود رفرنس هم بیاورند و برویم بالای سر مریض. بعد که جمع شدیم، نگاهی به شکستگی پای مریض انداختم و کتاب را باز کردم و رو به رزیدنتها گفتم، خب بروید این فصل رفرنس را بخوانید و فردا طبق همین، شکستگی را عمل میکنیم. این را که گفتم مریض با وحشت از جایش بلند شد و تشکر کرد و بعد هم با رضایت شخصی از بیمارستان رفت، هر چه اصرار کردیم که بگذار عملت کنیم قبول نکرد. دیگر انقدر در این کار خبره شده بودم که چهارشنبهسوریها، شیفت را فقط به خودم میدادند. تا ۶ صبح بیدار میماندم و فلای میدادم.
خنده استاد تمام نمیشد...
به عنوان یک دانشجوی تازه به بیمارستان رسیده، شنیدن چنین خاطراتی با لحن ذوقزده، آن هم از زبان یک اتند، عجیب و ترسناک به نظر میرسید و برای لحظاتی، دلم به حال آن بیماران در حال پرواز از این بیمارستان به آن بیمارستان سوخت. اما بعد که بیشتر فکر کردم دیدم نه تنها این خاطره، که آن ذوق حاصل از یادآوریشان هم پدیدهای کاملا طبیعی و موافق ذات انسان بود و من در تمام مدت، پشت نقاب پزشک، انسانی را دیدم که مدتهاست لای چرخهای فرسوده سیستم دائما له میشود و ناچارا، وجدان نیمهجان خود را برای بقا، به خواب دعوت کرده است. اما مهمتر از اینها، من انسانی را دیدم، که با این وجود حاضر نشد پشت شعار "من پزشک باوجدانی هستم"، خود را پنهان کند چون نه خودش میخواست و نه میتوانست سوپرمن سفیدپوش شهر باشد.
نویسنده: #اسم_مستعار
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_هفدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
از آدمهای رک خوشم میآید، کسانی که تکلیفشان با خود و احوالات درونیشان روشن است. شعارهای مردم پسند سر نمیدهند و خود را سوپرمن نشان نمیدهند و آنچه را که هست، بیکم و کاست و بیاغراق جلوه میدهند.
استاد امروزمان یکی از آنها بود. مریضهایش که تمام شد، سر صحبت و خاطرهگویی را باز کرد و شروع کرد به تعریف کردن دوران رزیدنتی خودش. میگفت رزیدنتهای الان که نمیدانند فلای دادن چیست، فلای را باید زمان ما میدیدی.
فلای دادن: اصطلاحیست که در مواقع عدم پذیرش بیماران و ارجاع آنها به بیمارستانهای دیگر به کار میرود.
یک بار یادم میآید که برای فلای دادن مریض، با بقیه رزیدنتها هماهنگ کردم که با خود رفرنس هم بیاورند و برویم بالای سر مریض. بعد که جمع شدیم، نگاهی به شکستگی پای مریض انداختم و کتاب را باز کردم و رو به رزیدنتها گفتم، خب بروید این فصل رفرنس را بخوانید و فردا طبق همین، شکستگی را عمل میکنیم. این را که گفتم مریض با وحشت از جایش بلند شد و تشکر کرد و بعد هم با رضایت شخصی از بیمارستان رفت، هر چه اصرار کردیم که بگذار عملت کنیم قبول نکرد. دیگر انقدر در این کار خبره شده بودم که چهارشنبهسوریها، شیفت را فقط به خودم میدادند. تا ۶ صبح بیدار میماندم و فلای میدادم.
خنده استاد تمام نمیشد...
به عنوان یک دانشجوی تازه به بیمارستان رسیده، شنیدن چنین خاطراتی با لحن ذوقزده، آن هم از زبان یک اتند، عجیب و ترسناک به نظر میرسید و برای لحظاتی، دلم به حال آن بیماران در حال پرواز از این بیمارستان به آن بیمارستان سوخت. اما بعد که بیشتر فکر کردم دیدم نه تنها این خاطره، که آن ذوق حاصل از یادآوریشان هم پدیدهای کاملا طبیعی و موافق ذات انسان بود و من در تمام مدت، پشت نقاب پزشک، انسانی را دیدم که مدتهاست لای چرخهای فرسوده سیستم دائما له میشود و ناچارا، وجدان نیمهجان خود را برای بقا، به خواب دعوت کرده است. اما مهمتر از اینها، من انسانی را دیدم، که با این وجود حاضر نشد پشت شعار "من پزشک باوجدانی هستم"، خود را پنهان کند چون نه خودش میخواست و نه میتوانست سوپرمن سفیدپوش شهر باشد.
نویسنده: #اسم_مستعار
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_هفدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
❤10❤🔥1👍1👎1🤔1💔1
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - قسمت هجدهم
اپروچ به درد اپیگاستر حاد در دپارتمان مهمانی (بخش اول)
نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_هجدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
اپروچ به درد اپیگاستر حاد در دپارتمان مهمانی (بخش اول)
نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_هجدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - اپروچ به درد اپیگاستر حاد در دپارتمان مهمانی (بخش اول)
نویسنده : سورن
ویراستار:سورن
ویراستار موضوع درد اپیگاستر حاد:سورن
تمام منابع شخصی دم دستی در دسترس تا نوروز 403 بررسی شده اند
«سلام خوبید؟»
این مکالمه استارت گفتگوی اتفاقی با عمو در وسط مهمانی است که وسط مسیر رفتن به دستشویی جهت شستن دستهای چربِ ناشی از جمع کردنِ ظروف رخ میدهد.
با اجازه، گفتگوی مرسوم رو رد میکنم و میرم به سمت دستشویی تا دستم رو مفصل بشویم، بیشتر از چیزی که در اون ظرفشوی شلوغ آشپزخانه مقدور بود. دارم میرم دستشویی که... عه! حمید آقا چرا دراز کشیده رو زمین بغل دستشویی؟ چی شده؟ -یه خُرده سر دلم درد میکنه.
عه! خب دستشویی پره؟ -نه.
باشه. دارم میرم دستشویی یعنی؟ اره خب چرا نرم. ولی نه. چرا باید دراز بکشه برای یک شکم درد معمولی؟! پس نمیرم؛ بیشتر باهاش صحبت میکنم. میگه: عرق کردم، انگار شکمم پره.
نمیخوام یک جور جذابی بگم که این کیس از اولشم مشکوک بود و یه دل درد معمولی به نظر نمیومد. ولی وقتی گفت عرق کردم، دیدم اره،صورتش خیس عرقه. توصیف این وضعیت احتمالا میشه «دیافورز» که همیشه از لغتش خوشم میومده.
-قرص معده ندارید؟ میگه: منظورت چیه؟ میگم: نمیدونم هر چی قرص معده هست دیگه. ذهنم رو پنتو عه. خب تو کابینت فلان جا که نداریم، شاید تو یه جا دیگه باشه. میرم سر میزنم و میبینم نداریم. برمیگردم. عرق نعنا طلب میکنه. میگم باشه. میرم تو اون شلوغی مامانمو پیدا کنم جهت دریافت عرق نعنا. تو ذهنم هست که بابا میگن عرق نعنا رفلاکس رو بد میکنه! که آقا هر چقدرم با سنتیها رودارانه برخورد کنم، این یه مورد رو حس میکنم شاید درست نباشه. ولی یاد دفعات متعددی میفتم که عرق نعنا خوردم و خوب شدم. پس مصمم میرم به مامانم بگم که... جینگ! برقا رفت! تاریکی مطلق! مامانم تا منو پیدا میکنه میگه برو فیوز رو چک کن. میگم باشه، عرق نعنا رو بده. میگه باشه. میرم سراغ فیوز و با کمک برقکار فامیل، از درست شدنش و رسیدن برق تا دقایقی دیگه اطمینان حاصل میکنم.
برمیگردم، علیرضای ۸ ساله میگه عرق نعنا رو گرفتم و گذاشتم رو میز. کدوم میز آخه! تو اون تاریکی؟ ولی مصطفی میگه ایناهاش. میبرم برا حمید آقا. برا حمید آقا عرق نعنا میریزم (قاعدتا رو دوزش شک داشتم) میخوره و خلاص. حالا نشسته حمید آقا. هنوزم دلش درد میکنه. نشستم کنارش. آدمای مختلف مدام میان اون گوشه بغل دستشویی از دور میبینن که چه خبره. بچه کوچیکها خیلیهاشون جمع شدن و شلوغ بازی درمیارن. بزرگترها یه جور خاصی نگاهم میکنن، خصوصا برادرم. حسن، از بچههای فامیل، از همبازیهای قدیمی که حالا هیکلش دو برابر من شده، میگه عه تو که دکتری! میگم آره (تو دلم میگم آره لعنتی آره!). از درد حاد اپیگاستر بیزار بودم همیشه. بعد کلی زور زدن و رد کردن علل قلبی، تازه باید فکر کنی حالا مثلا به این گاستریت حاد چی بدی تا خوب بشه.
میگم لابد یه پنتویی چیزی خوب باشه، انسیدها(NSAIDs) که معده رو خراب میکنن
استامینوفن خوبه لابد و قطعا یاد اون دفعهای میفتم که بابام یه ربع به ۴ صبح بیدارم کرد و گفت درد سر دل دارم، که به زور تونستم خودمو قانع کنم که نه آقا قلبی نیست، که بعدش مامانم با دمنوش زنیان، در کمتر از ۵ دقیقه اوضاع رو راه انداخت. ولی حمید آقا هنوز درد داره. وقتی به اطراف نگاه میکنم، الان مصطفی ست که اومده و داره نگاه میکنه ببینه چه خبره...
ادامه دارد...
نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_هجدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
نویسنده : سورن
ویراستار:سورن
ویراستار موضوع درد اپیگاستر حاد:سورن
تمام منابع شخصی دم دستی در دسترس تا نوروز 403 بررسی شده اند
«سلام خوبید؟»
این مکالمه استارت گفتگوی اتفاقی با عمو در وسط مهمانی است که وسط مسیر رفتن به دستشویی جهت شستن دستهای چربِ ناشی از جمع کردنِ ظروف رخ میدهد.
با اجازه، گفتگوی مرسوم رو رد میکنم و میرم به سمت دستشویی تا دستم رو مفصل بشویم، بیشتر از چیزی که در اون ظرفشوی شلوغ آشپزخانه مقدور بود. دارم میرم دستشویی که... عه! حمید آقا چرا دراز کشیده رو زمین بغل دستشویی؟ چی شده؟ -یه خُرده سر دلم درد میکنه.
عه! خب دستشویی پره؟ -نه.
باشه. دارم میرم دستشویی یعنی؟ اره خب چرا نرم. ولی نه. چرا باید دراز بکشه برای یک شکم درد معمولی؟! پس نمیرم؛ بیشتر باهاش صحبت میکنم. میگه: عرق کردم، انگار شکمم پره.
نمیخوام یک جور جذابی بگم که این کیس از اولشم مشکوک بود و یه دل درد معمولی به نظر نمیومد. ولی وقتی گفت عرق کردم، دیدم اره،صورتش خیس عرقه. توصیف این وضعیت احتمالا میشه «دیافورز» که همیشه از لغتش خوشم میومده.
-قرص معده ندارید؟ میگه: منظورت چیه؟ میگم: نمیدونم هر چی قرص معده هست دیگه. ذهنم رو پنتو عه. خب تو کابینت فلان جا که نداریم، شاید تو یه جا دیگه باشه. میرم سر میزنم و میبینم نداریم. برمیگردم. عرق نعنا طلب میکنه. میگم باشه. میرم تو اون شلوغی مامانمو پیدا کنم جهت دریافت عرق نعنا. تو ذهنم هست که بابا میگن عرق نعنا رفلاکس رو بد میکنه! که آقا هر چقدرم با سنتیها رودارانه برخورد کنم، این یه مورد رو حس میکنم شاید درست نباشه. ولی یاد دفعات متعددی میفتم که عرق نعنا خوردم و خوب شدم. پس مصمم میرم به مامانم بگم که... جینگ! برقا رفت! تاریکی مطلق! مامانم تا منو پیدا میکنه میگه برو فیوز رو چک کن. میگم باشه، عرق نعنا رو بده. میگه باشه. میرم سراغ فیوز و با کمک برقکار فامیل، از درست شدنش و رسیدن برق تا دقایقی دیگه اطمینان حاصل میکنم.
برمیگردم، علیرضای ۸ ساله میگه عرق نعنا رو گرفتم و گذاشتم رو میز. کدوم میز آخه! تو اون تاریکی؟ ولی مصطفی میگه ایناهاش. میبرم برا حمید آقا. برا حمید آقا عرق نعنا میریزم (قاعدتا رو دوزش شک داشتم) میخوره و خلاص. حالا نشسته حمید آقا. هنوزم دلش درد میکنه. نشستم کنارش. آدمای مختلف مدام میان اون گوشه بغل دستشویی از دور میبینن که چه خبره. بچه کوچیکها خیلیهاشون جمع شدن و شلوغ بازی درمیارن. بزرگترها یه جور خاصی نگاهم میکنن، خصوصا برادرم. حسن، از بچههای فامیل، از همبازیهای قدیمی که حالا هیکلش دو برابر من شده، میگه عه تو که دکتری! میگم آره (تو دلم میگم آره لعنتی آره!). از درد حاد اپیگاستر بیزار بودم همیشه. بعد کلی زور زدن و رد کردن علل قلبی، تازه باید فکر کنی حالا مثلا به این گاستریت حاد چی بدی تا خوب بشه.
اپیگاستر: ناحیهای از شکم که در قسمت بالا و میانی در زیر ناحیه قفسه سینه قرار دارد.اندوسکوپی که نمیخواد آخه. هنوز دستشویی نرفته که بگیم مدفوع سیاه داره یا نه! البته که بعدش فکر میکنم میشد به کوله سیستیت و پانکراتیت هم فکر کرد. لابد اون بچه زرنگه کلاس اگه بخواد حال بگیره میگه ترومبوز ورید طحالی! انفارکت طحال! و آنوریسم! یا نومونی لوب تحتانی! و صد تا چیز دیگه. ولی من مصمم که اگه قلبی نباشه، یه گاستریته و دلیلی نداریم فکر کنیم زخم معدهای چیزی باشه، مثلا چون سابقهای از این دردها نداشته، ریسک فاکتور و غیره هم نه.
گاستریت: التهاب معده
کله سیستیت: التهاب کیسه صفرا
پانکراتیت: التهاب پانکراس
انفارکت طحال: عدم خونرسانی به طحال و از بین رفتن بافت آن در اثر این اتفاق
*موارد ذکر شده در این بخش از متن از تشخیص های افتراقی (تشخیص های محتمل) درد اپیگاستر هستند.
میگم لابد یه پنتویی چیزی خوب باشه، انسیدها(NSAIDs) که معده رو خراب میکنن
پنتو: پنتوپرازول
انسید: ضدالتهاب های غیراستروئیدی، یک دسته دارویی پرکاربرد
استامینوفن خوبه لابد و قطعا یاد اون دفعهای میفتم که بابام یه ربع به ۴ صبح بیدارم کرد و گفت درد سر دل دارم، که به زور تونستم خودمو قانع کنم که نه آقا قلبی نیست، که بعدش مامانم با دمنوش زنیان، در کمتر از ۵ دقیقه اوضاع رو راه انداخت. ولی حمید آقا هنوز درد داره. وقتی به اطراف نگاه میکنم، الان مصطفی ست که اومده و داره نگاه میکنه ببینه چه خبره...
ادامه دارد...
نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_هجدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
❤7
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - قسمت هجدهم
اپروچ به درد اپیگاستر حاد در دپارتمان مهمانی (بخش دوم)
نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_هجدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
اپروچ به درد اپیگاستر حاد در دپارتمان مهمانی (بخش دوم)
نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_هجدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - اپروچ به درد اپیگاستر حاد در دپارتمان مهمانی (بخش دوم)
همیشه از حمید آقا خوشم میومده. یه آدم حدودا ۴۰ ساله، با کله کاملا تراشیده و یه ریش بلند. خوشصحبت و معاشرت... که عه! یهو حمید آقا رفت! هر چی صداش میزنم جواب نمیده. در همون حالتی که نشسته، سرش یکم شل میشه، شروع میکنه به لرزیدن! دستاشم داره میلرزه. موندم چی صداش کنم، به اسم یا فامیلی. صدای مهمونا میاد که دارن میگن و میخندن. یا خدا! اونقدر استاد جلسه تشنج ترسوندهمون، که یهو به مصطفی نگاه میکنم و میگم این تشنج داره میکنه. سریع لرزشش تموم میشه. اونقدر استاد جلسه تشنج ترسونده بودمون که میگفتم خدایا اگر استاتوس باشه چی کار کنم! (استاتوس اپیلپتیکوس، یا همان تشنج طول کشنده بدخیم ترسناک مرگ مغزی دهنده) لرزشش تموم میشه و حمید اقا برمیگرده. باهام حرف میزنه. میگه یه دفعه رفتم، چراغا خاموش شد. چطور باید توجیه میکردم این پدیده لعنتی بالینی رو بغل دستشویی خونهمون؟!
مصطفی میگه به اورژانس داریم زنگ میزنیم، درحالی که موبایل داداشمو گرفته...ولی من چیزی نگفته بودم بهشون و این اقدام خودجوششون واقعا درست بود. منم گفتم، آره این ممکنه قلبش باشه، یه نوار بگیرن خوبه. تلفن داداشم رو به من میدن و میگن تو بیا بگو که بهتر میتونی بگی. سریع اعلام مشخصات میکنم، میگم دانشجوی پزشکیام، تجربه میشه برام که دیگه اینو نگم، چون اعتمادشون کمتر میشه به آدم احتمالا. میگم درد اپیگاستر داره، یه نوار چک بشه ازش خوبه. میگه گوشی رو بده به خود مریض.چون لابد میخواد از زبون خود مریض بشنوه! هیچ چی به اندازه شرح حال از زبون خود بیمار مهم نیست! (یاداوری: عه اقای دکتر دیزوری؟ چند وقته استاژر شدی؟ نمیدونی شکایت اصلی باید از زبون خود مریض باشه! هر هر هر)
حمید آقا میگه نه رو بلندگو نیست. میفهمم واقعا این خانمه پشت تلفن میخواسته من هیچ دخالتی نکنم. اکثر سوالایی که میپرسه رو من هم پرسیدم (واضحا به غرورم برخورده)
-تنگی نفس داری؟ میتونی راه بری و...
گوشی رو میگیرم و میگه همکارم رو میفرستیم. چند دقیقه بعد، در کمال تعجب، به سرعت موتور با آقای اورژانس از راه میرسن (که قطعا تلاششون بسیار قابل تحسینه که قطعا اونان که خیلی وقتا اولین بار به آدم تو خیابون اپروچ میکنن...) میرم دم در و میگم بیارمش اینجا میگه نه آقا! چی بیاریش اینجا. و میاد تو خونه. در حالی که همچنان ملت دارن میخورن و میگن و میخندن، آقای اورژانس میرسه بالاسر حمید سوال ازش میپرسه، فشارشو میگیره که ۱۳ عه. جالبه که اولین سوالش اینه که سابقه سنگ کلیه داری. سوالی که من به ذهنم نرسیده بود و البته با پاسخ منفی محکم حمید، راه به جایی نمیبره. بعد از تماس با یه آدمی که ظاهرا دکتره و گفتن چند تا چیز بهش در مورد وضعیت حمید، میگه چیزی نیست، و البته این که با عرق نعنا یکم بهتر شدی (چیزی که حمید دقایقی قبل به منم گفته بود) یعنی مشکلت قلبی نیست! من تو دلم لجم میگیره! خلاصه داره با یه اسپاسم معده قضیه رو فیصله میده که تهش میگه این نزدیکیها درمانگاه هست، یه سر برو دکتر... حمید میگه باشه و میگه برم تو اتاق پس.
پس از بدرقهی آقای اورژانس، میرم تو اتاق و میبینم حمید آقا دکمه شلوارش بازه، انگار هنوز شلوارش تنگی میکنه به پاش که بابام میگه میخوای شلوار راحتی بیاریم برات، پرسشی که منم تکرار میکنم و با پاسخ منفی حمید اقا مواجه میشه. شاید به این دلیل که میگه بریم درمانگاه. بعد یکی از فامیلای حمید میاد پیشش، یه حرف خصوصی میزنن و من محل رو ترک میکنم. همیشه هم کنجکاو میمونم که چی گفتن به هم.. تا بعد با تازه داماد فامیل، همراه حمید آقا، سوار بر ماشین، به سمت درمانگاه جاری بشیم... با خودم میگم بذار ریسک فاکتورها رو هم بپرسم. حمید اقا چند سالتونه شما؟ ۴۵. خب بگی نگی تو سن مشکلات قلبی هم هست یجورایی. چاق هم که هست، خوب شد سیگار رو نپرسیدم! که چی حالا! با خودم میگم یعنی اگه قلبی بوده باشه، اثرشو میذاره رو نوار قلب دیگه آره؟ قانع شدم که آره.
اون موقع که حمید بغل دستشویی نشسته بود، خانمشم نگرانش شد و پسر کوچیک ۶ سالهش گفت بابا بیا مامان میخواد صحبت کنه باهات. و حمیدی که قاعدتا متعجبه چطور خبر اینقدر زود درز کرد سمت خانومها.
علی ای حال، مسیر یابی به سمت درمانگاه آغاز میشود...
ادامه دارد...
نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_هجدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
همیشه از حمید آقا خوشم میومده. یه آدم حدودا ۴۰ ساله، با کله کاملا تراشیده و یه ریش بلند. خوشصحبت و معاشرت... که عه! یهو حمید آقا رفت! هر چی صداش میزنم جواب نمیده. در همون حالتی که نشسته، سرش یکم شل میشه، شروع میکنه به لرزیدن! دستاشم داره میلرزه. موندم چی صداش کنم، به اسم یا فامیلی. صدای مهمونا میاد که دارن میگن و میخندن. یا خدا! اونقدر استاد جلسه تشنج ترسوندهمون، که یهو به مصطفی نگاه میکنم و میگم این تشنج داره میکنه. سریع لرزشش تموم میشه. اونقدر استاد جلسه تشنج ترسونده بودمون که میگفتم خدایا اگر استاتوس باشه چی کار کنم! (استاتوس اپیلپتیکوس، یا همان تشنج طول کشنده بدخیم ترسناک مرگ مغزی دهنده) لرزشش تموم میشه و حمید اقا برمیگرده. باهام حرف میزنه. میگه یه دفعه رفتم، چراغا خاموش شد. چطور باید توجیه میکردم این پدیده لعنتی بالینی رو بغل دستشویی خونهمون؟!
مصطفی میگه به اورژانس داریم زنگ میزنیم، درحالی که موبایل داداشمو گرفته...ولی من چیزی نگفته بودم بهشون و این اقدام خودجوششون واقعا درست بود. منم گفتم، آره این ممکنه قلبش باشه، یه نوار بگیرن خوبه. تلفن داداشم رو به من میدن و میگن تو بیا بگو که بهتر میتونی بگی. سریع اعلام مشخصات میکنم، میگم دانشجوی پزشکیام، تجربه میشه برام که دیگه اینو نگم، چون اعتمادشون کمتر میشه به آدم احتمالا. میگم درد اپیگاستر داره، یه نوار چک بشه ازش خوبه. میگه گوشی رو بده به خود مریض.چون لابد میخواد از زبون خود مریض بشنوه! هیچ چی به اندازه شرح حال از زبون خود بیمار مهم نیست! (یاداوری: عه اقای دکتر دیزوری؟ چند وقته استاژر شدی؟ نمیدونی شکایت اصلی باید از زبون خود مریض باشه! هر هر هر)
حمید آقا میگه نه رو بلندگو نیست. میفهمم واقعا این خانمه پشت تلفن میخواسته من هیچ دخالتی نکنم. اکثر سوالایی که میپرسه رو من هم پرسیدم (واضحا به غرورم برخورده)
-تنگی نفس داری؟ میتونی راه بری و...
گوشی رو میگیرم و میگه همکارم رو میفرستیم. چند دقیقه بعد، در کمال تعجب، به سرعت موتور با آقای اورژانس از راه میرسن (که قطعا تلاششون بسیار قابل تحسینه که قطعا اونان که خیلی وقتا اولین بار به آدم تو خیابون اپروچ میکنن...) میرم دم در و میگم بیارمش اینجا میگه نه آقا! چی بیاریش اینجا. و میاد تو خونه. در حالی که همچنان ملت دارن میخورن و میگن و میخندن، آقای اورژانس میرسه بالاسر حمید سوال ازش میپرسه، فشارشو میگیره که ۱۳ عه. جالبه که اولین سوالش اینه که سابقه سنگ کلیه داری. سوالی که من به ذهنم نرسیده بود و البته با پاسخ منفی محکم حمید، راه به جایی نمیبره. بعد از تماس با یه آدمی که ظاهرا دکتره و گفتن چند تا چیز بهش در مورد وضعیت حمید، میگه چیزی نیست، و البته این که با عرق نعنا یکم بهتر شدی (چیزی که حمید دقایقی قبل به منم گفته بود) یعنی مشکلت قلبی نیست! من تو دلم لجم میگیره! خلاصه داره با یه اسپاسم معده قضیه رو فیصله میده که تهش میگه این نزدیکیها درمانگاه هست، یه سر برو دکتر... حمید میگه باشه و میگه برم تو اتاق پس.
پس از بدرقهی آقای اورژانس، میرم تو اتاق و میبینم حمید آقا دکمه شلوارش بازه، انگار هنوز شلوارش تنگی میکنه به پاش که بابام میگه میخوای شلوار راحتی بیاریم برات، پرسشی که منم تکرار میکنم و با پاسخ منفی حمید اقا مواجه میشه. شاید به این دلیل که میگه بریم درمانگاه. بعد یکی از فامیلای حمید میاد پیشش، یه حرف خصوصی میزنن و من محل رو ترک میکنم. همیشه هم کنجکاو میمونم که چی گفتن به هم.. تا بعد با تازه داماد فامیل، همراه حمید آقا، سوار بر ماشین، به سمت درمانگاه جاری بشیم... با خودم میگم بذار ریسک فاکتورها رو هم بپرسم. حمید اقا چند سالتونه شما؟ ۴۵. خب بگی نگی تو سن مشکلات قلبی هم هست یجورایی. چاق هم که هست، خوب شد سیگار رو نپرسیدم! که چی حالا! با خودم میگم یعنی اگه قلبی بوده باشه، اثرشو میذاره رو نوار قلب دیگه آره؟ قانع شدم که آره.
اون موقع که حمید بغل دستشویی نشسته بود، خانمشم نگرانش شد و پسر کوچیک ۶ سالهش گفت بابا بیا مامان میخواد صحبت کنه باهات. و حمیدی که قاعدتا متعجبه چطور خبر اینقدر زود درز کرد سمت خانومها.
علی ای حال، مسیر یابی به سمت درمانگاه آغاز میشود...
ادامه دارد...
نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_هجدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
❤3👍1
فراخوان همکاری در مدینوتس
👩⚕مدینوتس، جایی برای صحبت کردن در مورد بیمارستان، داروخونه، درمونگاه و اتفاقاتی که توشون میگذره و روزمرگیهای کادر درمانه که زیرمجموعه کانون ادبی هنری سها جوانه و انجمن مدیکیشن (زیر نظر مرکز پژوهشهای دانشجویی) فعالیت میکنه🥼
🔹اگر به حوزه پزشکی روایی و ادبیات پزشکی علاقه مند هستید، مدینوتس جایی برای شماست!
🔸در صورت تمایل به همکاری یا کسب اطلاعات بیشتر، به آیدی زیر پیام بدید👇
@azii_t
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
👩⚕مدینوتس، جایی برای صحبت کردن در مورد بیمارستان، داروخونه، درمونگاه و اتفاقاتی که توشون میگذره و روزمرگیهای کادر درمانه که زیرمجموعه کانون ادبی هنری سها جوانه و انجمن مدیکیشن (زیر نظر مرکز پژوهشهای دانشجویی) فعالیت میکنه🥼
🔹اگر به حوزه پزشکی روایی و ادبیات پزشکی علاقه مند هستید، مدینوتس جایی برای شماست!
🔸در صورت تمایل به همکاری یا کسب اطلاعات بیشتر، به آیدی زیر پیام بدید👇
@azii_t
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
❤5
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - قسمت هجدهم
اپروچ به درد اپیگاستر حاد در دپارتمان مهمانی (بخش سوم)
نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_هجدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
اپروچ به درد اپیگاستر حاد در دپارتمان مهمانی (بخش سوم)
نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_هجدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam