Onlinebme – Telegram
Onlinebme
4.88K subscribers
1.54K photos
603 videos
367 files
747 links
آکادمی آنلاین مهندسی پزشکی و هوش مصنوعی
ارائه‌دهنده‌ی پکیجهای آموزشی پروژه محور:
برنامه‌نویسی متلب-پایتون
شناسایی الگو
یادگیری ماشین
شبکه‌های عصبی
واسط مغز-کامپیوتر
پردازش تصویر-سیگنالهای حیاتی

تماس👇
09360382687
@onlineBME_admin

www.onlinebme.com
Download Telegram
رندی گیج.mp4
14.9 MB
ثروتمند زندگی کردن دقیقا یعنی چه؟؟! *** آیا ثروتمندان واقعی پز پول داشتن خود را می دهند و می خواهند خودنمایی کنند؟؟!! *** چرا بعضی ها برچسب قیمت روی هر چیزی که می خرند می زنند؟؟!
@iust_bioelecteric
#دوره_عملی شناسایی الگو و علوم اعصاب محاسباتی با نرم افزار متلب
#انجام پروژه های عملی در محیط متلب
@iust_bioelecteric
mlp.pdf
700.8 KB
بخش اول: شبکه عصبی #پرسپترون چند لایه #MLP @iust_Bioelecteric
اثرات کم خوابی بر بدن
@iust_bioelecteric
جراحی تغییر جنسیت

جراحی تغییر جنسیت (به انگلیسی: Sex reassignment surgery) که به طور خلاصه اس آر اس (به انگلیسی: SRS) گفته می‌شود، عمل جراحی است که پزشکان برای تغییر جنسیت فیزیکی افراد داوطلب انجام می‌دهند. افرادی که تغییر جنسیت مرد به زن می‌دهند اندام تناسلی زنانه مثل مهبل و فرج را به دست می‌آورند. متودیوپلاستی نیز یکی از روش‌های جراحی آلت تناسلی برای ترنس‌های زن به مرد است.

گاه پزشک برای تغییر جنسیت مرد به زن با استفاده از بخشی از روده کوچک شخص، آلت تناسلی زنانه برای او درست می‌کند. این عمل سخت پنج یا شش ساعت طول می‌کشد و پس از شش هفته بیمار دوره نقاهت دردناکی خواهد داشت. برای کامل شدن فرایند، گاه لازم است ظرف چند سال بیش از ۲۰ عمل جراحی انجام شود.

در متن قانون ایران تا کنون مقررات خاصی دربارهٔ تغییر جنسیت وضع نشده است. اما بر خلاف دیگر کشورهای اسلامی، جراحی تغییر جنسیت در ایران برای هر کسی که در مصاحبه‌های روان‌شناسی قبول شود و بتواند هزینهٔ عمل را پرداخت کند ممکن است. هزینه‌ای دستکم برابر با ۲۰۰۰ پوند. بسیاری از بیماران از کشورهای اروپای شرقی وکشورهای عربی برای انجام عمل تغییر جنسیت به ایران سفر می‌کنند. روح‌الله خمینی در سال ۱۳۶۱ طی فتوایی عمل تغییر جنسیت را آزاد کرد و آن را مشروع دانست. گفته می‌شود کمیته امام به برخی افراد برای انجام عمل وام بدون بهره می‌دهد.

اکنون ایران به صورت کشوری پیشگام در عمل جراحی برای تغییر جنسیت درآمده‌است و از کشورهای دیگر نیز برای انجام جراحی به آن می‌روند. تعداد موارد جراحی تغییر جنسیت در ایران نسبت به کشورهای اروپایی بسیار بالاتر است زیرا در ایران همجنس‌گرایی ممنوع است و آنان نیز به دلیل فشارهای اجتماعی به عمل تغییر جنسیت روی می‌آورند.
@iust_bioelectetic
وقتی به شعله شمع می دمید و شمع را خاموش می كنید، آن شعله كجا می رود؟ خواهید گفت نیست می شود، ولی چنین چیزی محال است؛ در دنیا یعنی در هستی، هیچ چیز «نیست» نخواهد شد!  
#موریس مترلینگ
@iust_bioelecteric
دکتر Willem Kolff، کسی بود که دستگاه دیالیز را برای کمک به بیماران کلیوی، ابداع و به جهانیان معرفی کرد. تصویر، نسل اول دستگاه های دیالیز را نشان می دهد.

با ما همراه باشید😊
@iust_bioelecteric
نورون‌ها و سیناپس‌های مصنوعی!
تکنولوژی ای که به کامپیوترها اجازه می‌دهد تا اطلاعات را بهتر مدیریت و اسرار مغز ما را آشکار کنند!
@iust_bioelecteric
Onlinebme
@iust_bioelecteric
دستیابی موش‌ها به حس ششم با کاشت یک ایمپلنت در مغز پایگاه خبری تحلیلی انتخاب :
دانشمندان با کاشت یک ایمپلنت در مغز موش های آزمایشگاهی، حس ششم را به آنها هدیه کردند.
به گزارش خبرگزاری مهر، یک دستگاه به این موش ها امکان داد تا نور فروسرخ را که طبیعتا برای آنها نامرئی است لمس کنند.

گروهی از پژوهشگران دانشگاه دوک، یک آشکار ساز فروسرخ را به الکترودهای میکروسکوپی مرتبط و آن را به بخشی از مغز موش ها که اطلاعات حس لامسه را پردازش می کند، وارد کردند.

محققان می گویند دستکم از نظر تئوری، یک انسان با قشر بصری آسیب دیده می تواند دوباره دید خود را از طریق کاشت یک ابزار در بخش دیگری از مغزش بازیابد.

میگوئل نیکلاس مجری این تحقیقات گفت: این نخستین بار است که یک مداخله گر مغز- ماشین، حسی را در حیوانات بالغ ایجاد می کند.

این آزمایش همچنین نشان می دهد ورودی حسی جدید می تواند توسط منطقه ای از مغز که به طور معمول کار دیگری را انجام می دهد ( بدون سرقت عملکرد آن منطقه خاص از مغز) تفسیر شود.

نیکلاس افزود: توانسته ایم دستگاه هایی را بسازیم که به هر انرژی فیزیکی حساس هستند.

وی افزود: این انرژی می تواند میدانهای مغناطیسی ، امواج رادیویی یا اولتراسوند باشد. ما در ابتدا فروسرخ را انتخاب کردیم چرا که در ثبت الکتروفیزیولوژیکال ما تاثیری ندارد.

اریک تامسون یکی دیگر از پژوهشگران این پروژه گفت: فلسفه در زمینه دخالت های مغز- ماشین، تا کنون بر روی تلاش برای احیای عملکرد از دست رفته یک موتور تا ضایعه و آسیب سیستم عصب مرکزی متمرکز بوده است.

این نخستین پژوهشی است که در آن یک ابزار عصب پروتزی برای انجام یک عملکرد – توانایی یک حیوان طبیعی برای دست یابی به حس ششم- استفاده شده است.

محققان در آزمایش ها، از یک محفظه آزمون با سه منبع نور استفاده کردند که به طور تصافی روشن می شدند.

آنها به موش ها آموزش دادند اگر منبع نور فعال را با قرار دادن بینی شان بر روی یک درگاه انتخاب کنند، یک جرعه آب پاداش می گیرند.

آنها سپس یک میکروالکترود را که به ضخامت یک دهم قطر موی انسان است در مغز این حیوان کاشتند . این الکترودها به آشکار ساز فروسرخ مرتبط شده بود.

محققان دوباره حیوان را به محفظ آزمایش بازگرداندند. در ابتدا، موش ها چهره خود را در هم کشیدند که نشان می داد نور را حس می کنند. اما پس از یک ماه این حیوانات آموختند با سیگنال منبع فروسرخ در مغزشان کار کنند.

آنها به طور فعال به دنبال این سیگنال می گشتند در نهایت نمرات عالی را در ردیابی و شناسایی موقعیت صحیح منبع نور نامرئی گرفتند.

یک یافته مهم این مطالعه این بود که قشر لمسی مغز برای تشخیص نور فروسرخ، توانایی آن را برای پردازش سیگنال های لمسی کاهش نمی دهد.

نتایج این تحقیقات درنشریه Nature Communications منتشر شده است
با ما همراه باشید...
@iust_bioelecteric
چگونه به دست مصنوعی احساس واقعی بدهیم؟
محققان موادی برای ساخت پروتزهای حساس به لمس ساخته‌اند! @iust_bioelecteric
زندگی‌نامه استیون هاوکینگ:
بخش اول:

۱۹۴۲ تا ۱۹۵۹: تولد و کودکی

استیون هاوکینگ در ۸ ژانویهٔ ۱۹۴۲ در شهر دانشگاهی آکسفورد از فرانک و ایزابل هاوکینگ زاده شد. استیون در روزهای جنگ جهانی دوم به دنیا آمد. خانهٔ والدین وی در هایگیت در شمال لندن واقع بود. فرانک و ایزابل هاوکینگ، برای اطمینان یافتن از تولد بدون خطر و سالم نخستین فرزندشان تصمیم گرفتند پیش از به دنیا آمدن او موقتاً بهآکسفورد بروند. وی در آکسفورد پسرش را به سلامت به دنیا آورد. این روز مصادف بود با سالروز مرگ گالیله، که دقیقاً سیصد سال پیش از آن، در ۱۶۴۲ اتفاق افتاده بود. بنابر تصادفی دیگر، نیوتون حدود همان روزها در همان سال به دنیا آمده بود. وی از همان زمان به علم ریاضیاتعلاقه داشت و آرزوی دانشمند شدن را در سر می‌پروراند، اما در مدرسه یک شاگرد خودسر و به خصوص بدخط شناخته می‌شد. او هرگز خود را در محدوده کتاب‌های درسی مقید نمی‌کرد، بلکه چون با مطالعات آزاد سطح معلوماتش از کلاس بالاتر بود همیشه سعی داشت در کتاب‌های درسی اشتباهاتی را یافته و با معلمان به جروبحث بپردازد. پدر و مادرش از طبقه متوسط بودند و زندگی ساده در خانه‌ای شلوغ و فرسوده اما مملو از کتاب، عادت به مطالعه را در فرزندانشان تقویت می‌کرد. فرانک پدر خانواده پزشک متخصص در بیماری‌های مناطق گرمسیری بود و به همین جهت نیمی از سال را به سفرهای پژوهشی در مناطق آفریقایی می‌گذراند. این غیبت‌های متوالی برای بچه‌ها چنان عادی شده‌بود که تصور می‌کردند همه پدرها چنین وضعی دارند. در عین حال غیبت‌های پدر نوعی استقلال عمل و اتکا به نفس در بچه‌ها ایجاد می‌کرد. در سن هشت سالگی، هاوکینگ و خانواده‌اش به شهر سنت آلبنز، شهری در ۳۲ کیلومتری شمال لندن رفتند. استیون در آنجا به بهترین مدرسهٔ محلی رفت و از همان آغاز، نبوغ خود را نشان داد. استیون به علوم طبیعی علاقه‌مند شد و حتی یک آزمایشگاه علمی در خانه دایر کرد. استعداد پنهان وی به یک تکان و ضربه نیاز داشت تا خود را آشکار کند. این اتفاق در شانزده سالگی او افتاد، که در حال آماده شدن برای امتحانات اِی لِوِل بود. در سال ۱۹۵۸ پدر هاوکینگ به یک سمت تحقیقاتی در هند گمارده شد و خانواده تصمیم گرفت دست به ماجراجویی بزند و تاهند با اتومبیل خود برود. اما یک اتفاق نومید کنندهٔ بزرگرخ نمود، همهٔ اعضای خانواده نمی‌توانستند در این سفر شرکت کنند و باید استیون را باقی می‌گذاشتند تا امتحان‌های اِی لِوِل خود را بدهد و نزد خانوادهٔ همفری، که از دوستان نزدیک‌شان بودند، ماند. جاگذاشته شدن هاوکینگ از سوی خانواده‌اش ممکن است هر تأثیری بر او نهاده باشد، اما باعث شد نفوذ نیروی خرد وی در زندگی‌اش برانگیخته و تحریک شود. پدرش از وی خواسته بود به مطالعهٔ زیست‌شناسی بپردازد، تا حرفهٔ او را از حوزهٔ پزشکی تعقیب کند. استیون بیشتر به ریاضیات گرایش و علاقه داشت، که در این درس از همه بهتر بود؛ اما پدرش ریاضی خواندن را راه پیمودن به سوی بن‌بست می‌دانست که فقط به تدریس ختم می‌شود. سرانجام آنان به سازش رسیدند، قرار شد استیون ریاضیات، فیزیک و شیمی را مطالعه کند. وی تمام تلاش و دقت خود را وقف درس‌هایش برای امتحان اِی لِوِل کرد، یک امتحان اولیه هم برای آزمون ورودی آکسفورد در پیش داشت که هدف آن شرکت در آزمون واقعی سال بعد بود. در اتفاقی نامنتظره، استیون از پس امتحان آکسفورد چندان خوب برآمد که یک کمک هزینهٔ تحصیلی به او عطا شد.
@iust_bioelecteric
زندگی نامه استیون هاوکینگ:
بخش دوم
۱۹۵۹ تا ۱۹۶۳: آغاز تحصیلات عالی

استیون هاوکینگ در هفده سالگی به کالج دانشگاه آکسفورد وارد شد تا در آن جا به تحصیل علوم طبیعی، با تأکید بر فیزیک بپردازد. او از همان زمان به اخترفیزیکو کیهان‌شناسی علاقه‌مند شد زیرا در خود کنجکاوی شدیدی می‌یافت که به رمز و راز ستارگان و آغاز و انجام کیهان پی ببرد. سالهای دهه ۶۰ عصر طلایی کشف فضا، پرتاب اولین ماهوارهها و سفر فضانوردان به کره ماه بود و بازتاب این وقایع تاریخی در رسانه‌ها جوانان را مجذوب می‌کرد. به‌علاوه، استیون از کودکی عاشق رمانهایعلمی‌تخیلی بود و مطالعه آن‌ها نیز بر اشتیاق او به کسب معلومات بیشتر در فیزیک، نجوم و علوم دیگر می‌افزود. بسیاری از دانشجویان سال اول حدود یک سال و نیم از استیون هفده ساله بزرگ‌تر بودند، و کسانی هم تا سه سال مسن‌تر، و دو سال خدمت سربازی خود را هم طی کرده‌بودند. وی قسمت عمدهٔ وقت خود را در سال اول در اتاقش می‌گذرانید. علائق هاوکینگ متوجه دنیای بزرگ‌تر پیرامونش بود، و این حوزه را به دقت و مشتاقانه مطالعه می‌کرد، حتی تا انجام رصدهای شبانه هم پیش می‌رفت. وی در آستانهٔ امتحانات نهایی یک شب را تا صبح نخوابید، و در نتیجه پاسخ تعدادی از سؤال‌ها را به هر ترتیبی که شده، داد. نمره‌های نهایی‌اش در مرز بین اول و دوم قرار گرفت. مطابق معمول در این مورد، برای مصاحبه فراخوانده شد تا در مورد سرنوشتش تصمیم بگیرند. در این هنگام اعتماد به نفس ویژهٔ وی برگشته بود. وقتی دربارهٔ برنامه‌هایش از او پرسیدند، پاسخ داد:

«اگر شاگرد اول شوم به کمبریج راه پیدا می‌کنم. اگر شاگرد دوم شوم در آکسفورد خواهم ماند. از این رو انتظار دارم مرا شاگرد اول کنید.»

به قول دکتر برمن:

«مصاحبه‌کنندگان به اندازهٔ کافی از خرد و هشیاری برخوردار بودند که تشخیص دهند دارند با کسی صحبت می‌کنند که از اکثرشان بسیار باهوشتر است.»

هاوکینگ شاگرد اول شد، و در پاییز سال ۱۹۶۲، در بیست سالگی به ترینیتی هال کمبریج وارد شد. ورودش به آکسفورد خیلی ناخوشایند بود؛ ورودش به کمبریج بسی بدتر اتفاق افتاد. در همان ابتدا، پی برد که با همهٔ این‌هافرد هویل تصمیم گرفته او را به عنوان دانشجوی خود نپذیرد. دستیار هویل به عنوان استاد راهنمای وی برگزیده شد. به غرور هاوکینگ ضربهٔ سختی وارد آمد: این بی‌اعتنایی و تحقیر را هرگز فراموش نکرد. در دورهٔ فوق‌لیسانس کمبریج، هاوکینگ دیگر آن دانشجوی درخشان دورهٔ لیسانس نبود.
@iust_bioelecteric
زندگی نامه استیون هاوکینگ:
بخش سوم
۱۹۶۳: آغاز بیماری ALS و خواب اندام

در سال آخر تحصیل هاوکینگ در آکسفورد در پاگرد پله‌ها زمین‌خورده و سرش به زمین اصابت کرده بود. در نتیجه، اندکی حافظه‌اش را از دست داده بود. دوستانش گمان می‌کردند که این اتفاق ناشی از مستی او بوده‌است اما این تنها باری نبود که او از پله‌ها افتاده بود و گاهی هم گره زدن بند کفش‌هایش برایش دشوار شده بود. هاوکینگ دررفتن از پله‌ها مواظب خودش بود، اما آن دشواری بستنبند کفش کماکان باقی بود. وقتی در پایان نخستین نیمسال تحصیلی یعنی در ژانویه ۱۹۶۳ در آغاز بیست و یک سالگی در کمبریج به خانه رفت، پدرش تصمیم گرفت او را برای معاینه به بیمارستان ببرد. نتیجه فراتر از بدترین کابوس‌هایی بود که ممکن بود به سراغ کسی بیاید. آزمایش‌هایی که روی او انجام گرفت علائم بیماری بسیار نادر و درمان‌ناپذیری به نام ALS را نشان داد. این بیماری بخشی از نخاع و مغز و سیستم عصبی را مورد حمله قرار می‌دهد و به تدریج اعصاب حرکتی بدن را از بین می‌برد و با تضعیف ماهیچه ها فلج عمومی ایجاد می‌کند به طوری که به مرور توانایی هر گونه حرکتی از شخص سلب می‌شود. معمولاً مبتلایان به این بیماری بی‌درمان مدت زیادی زنده نمی‌مانند و این مدت برای استیون بین دو تا سه سال پیش‌بینی شده‌بود. هاوکینگ به کمبریج بازگشت، به حالت افسردگی سیاه و هراسناکی فرورفت. چندین ماه به ندرت خانهٔ اجاره‌ای خود را ترک کرد. تمام چیزی که از این اتاق به بیرون راه می‌یافت، نوایی بود که از صفحه‌های موسیقی واگنر گسیل و بطری‌های خالی وودکا که بیرون گذاشته می‌شد. نومیدی و اندوه عمیقی استیون دربرگرفت. ناگهان همه آرزوهای خود را بر باد رفته می‌دید؛ دوره دکترا، رؤیای دانشمند شدن، کشف رمز و راز کیهان، همگی به صورت کاریکاتورهایی درآمدند که در حال دورشدن از او بودند. به جای همه آن خیال‌پردازی حالا کاری به جز این از دستش برنمی‌آمد که در گوشه‌ای بنشیند و دقیقه‌ها را بشمارد تا دو سال بعد با فلج عمومی بدن زمان مرگش فرا برسد. به اتاقی که در دانشگاه داشت پناه برد و در تنهایی ساعت‌ها متفکر و بی‌حرکت ماند. خودش بعدها تعریف کرده‌است که آن شب دچار کابوسی شد و در خواب دید که محکوم به اعدام شده‌است و او را برای اجرای حکم می‌برند و در آن موقعیت حس کرد که هر لحظه زندگی چقدر برایش ارزشمند است. بعد از بیداری به یاد آورد که در بیمارستان با یک جوان مبتلا به بیماری سرطان خون هم‌اتاق بوده و او از فرط درد چه فریادهایی می‌کشید. پس خود را قانع کرد که اگر به بیماری بدون درمان مبتلا است اما لااقل درد نمی‌کشد. به علاوه طبع لجوج و نقادش که هیچ چیز را به آسانی نمی‌پذیرفت هشدار داد که از کجا معلوم که پیش بینی پزشکان درست باشد و چه بسا که از نوع اشتباه‌های کتب درسی باشد.

#iust_bioelecteric
زندگی نامه استیون هاوکینگ:
بخش چهارم

۱۹۶۴ تا ۱۹۶۵: آشنایی با جین وایلد

آنچه به او قوت قلب و اعتماد به نفس بیشتری برای مبارزه با ناامیدی و بدبینی داد آشنایی‌اش در همان ایام با دختری به نام جین وایلد بود. دختری که در مهمانی سال نو با او دیدار کرده بود، در کمبریج به دیدنش رفت. او فقط هیجده سال داشت. وی درس‌های اِی لِوِل را در دبیرستان سن‌آلبانز نزد خود می‌خواند، و قصد داشت سال بعد به دانشگاه لندنبرود. جین دختری کم‌رو و خجالتی بود. وقتی هاوکینگ نخستین بار به او گفته بود که دارد کیهان‌شناسی می‌خواند، او بعداً ناگزیر به فرهنگ لغات مراجعه کرد تا بفهمد کیهان‌شناسی به چه معناست. (نابغه‌ها چنین چیزهایی را توضیح نمی‌دهند) جین به خداوند اعتقاد داشت، و طبعاً خوش‌بین بود. وی معتقد بود که هر چیزی برای هدف و منظوری به وجود آمده و در واقع آفریده شده‌است؛ و مهم نیست که رویدادهای نامناسب و نامطلوب چگونه جلوه می‌کنند، که ممکن است چیز خوب و مطلوبی از دل آن‌ها به وجود آید و رخ بنماید. هاوکینگ از دیرباز اعتقاد به خدا را وانهاده بود، اما نگرش جین به نظرش آشنا آمد و در دلش نشست. او یک‌دنده و لجوج بود، و همیشه یک‌دنده بوده‌است، همین امر راز کامیابی و توفیق او بوده‌است. چرا حالا باید دگرگون و متحول می‌شد. او طی دو سال با اشتیاق و پشتکار این برنامه را عملی کرد در حالی که رشد بیماری را در عضلاتش شاهد بود و ابتدا به کمک یک عصا و سپس دو عصا راه می‌رفت. ازدواجش با جین در سال ۱۹۶۵ صورت گرفت.از نظر هاوکینگ، این اتفاق «همه چیز را تغییر داد.» وی اکنون چیزی داشت که به خاطرش زندگی کند. اما اگر قرار بود ازدواج کند، پس باید شغل و پیشه‌ای می‌داشت و اگر باید به کاری مشغول می‌شد، به درجهٔ دکتری نیاز داشت. هاوکینگ بار دیگر اعتماد به نفس خود را به دست آورد، و دست به کار اندیشیدن دربارهٔ موضوع مناسبی برای پایان‌نامهٔ دکتری خود شد. خود را خوشبخت می‌دانست.

۱۹۶۵: شروع دوباره به زندگی

هاوکینگ در ۱۹۶۵، در بیست و سه سالگی، کار برای دریافتدکتری تخصصی را آغاز کرد، و در ژوئیهٔ همان سال ازدواج کرد. در پاییز جین برای گذراندن واپسین سال دانشگاهش به لندن رفت که در روزهای آخر هفته به کمبریج برمی‌گشت. هاوکینگ به خانه‌ای از یک ردیف خانه‌های هم شکل و کنار یکدیگر، به فاصلهٔ حدود هزار متری از بخش ریاضیات کاربردی و فیزیک نظری اسباب‌کشی کرد و مقداری از پول مراسم عروسی را بابت خرید یک خودرو سه‌چرخه پرداخت کرد تا بتواند با آن تا رصدخانه‌ای که درحومهٔ شهر واقع بود، رفت‌وآمد کند. ارادهٔ مصمم هاوکینگ برانگیخته شد، و نیروی مغزش را به طور کامل، بدون کم‌ترین پریشانی حواس، متمرکز کرد؛ و باید هم این شرایط فراهم می‌آمد. زیرا مسائلی که وی اینک متوجه آن‌ها شده بود از جملهٔ پیچیده‌ترین و بلندپروازانه‌ترین مسائل در کلّ حوزهٔ کیهان‌شناسی به شمار می‌آمدند. از اواخر دهه ۶۰ برای نقل مکان از صندلی چرخدار استفاده می‌کند و قدرت تحرک از همه اجزای بدنش بجز دو انگشت دست چپش سلب شده‌است. با این دو انگشت او می‌تواند دکمه‌های رایانه بسیار پیشرفته‌ای را فشار دهد که اختصاصاً برای او ساخته‌اند و به جایش حرف می‌زند و رابطه‌اش را با دنیای خارج برقرار می‌کند زیرا استیون از سال ۱۹۸۵ قدرت گویایی خود را هم از دست داده‌است.
@iust_bioelecteric
#استیون_هاوکینگ:
#باورهای_دینی:
هاوکینگ در آثار خود اشاره‌هایی در باب وجود خدا و یا عدم وجود آن می‌کند. برای مثال در کتاب پرفروشتاریخچه مختصر زمان می‌نویسد: «اگر ما بتوانیم فرضیه‌های لازم برای توضیح هر پدیده و مادهٔ موجود در هستی را کشف کنیم، این کشف یک پیروزی نهایی برای خرد انسانی است، بدین معنی که ما می‌توانیم فکر خدا را بخوانیم.»

در کتاب طرح عظیم نیز به این موضوع اشاره می‌کند که برای توضیح عالم هستی نیازی به یک آفریدگار نیست. همچنین وی به صراحت عنوان کرده‌است که اعتقاد به وجود بهشت و یا حیاتِ پس از مرگ در حقیقت «افسانه‌ای» است برای مردمانی که از مرگ می‌هراسند. او با صراحت می‌گوید که پس از آخرین فعالیت مغز انسان، دیگر حیاتی برای آن وجود ندارد.

هاوکینگ در مصاحبه‌ای در سال ۲۰۱۴ با نشریه ال‌موندو، به طور قطع وجود خدا را انکار کرده و می‌گوید: «ال موندو [به معنای جهان در اسپانیایی] حاصل پدیده‌های علمی قابل توضیح است.» و «طبیعی است که پیش از درک دانش به خلق هستی به دست یک خداوندگار باور داشته باشیم. اما اکنون و در این عصر، دانش توضیحی مجاب‌کننده‌تر در اختیار ما قرار می‌دهد.» سپس خبرنگار «الموندو» بازهم از نظریه پیشینِ هاوکینگ در کتاب «تاریخچه مختصر زمان» مبنی بر «کمک دانش به درک اندیشه خداوندگار توسط بشر» پرسیده‌است. هاوکینگ در پاسخ توضیح داد: «منظور من در آنجا این بود که اگر بر همه چیز عالم شویم، به درک اندیشه خداوند نیز نائل خواهیم آمد، با این قید که اساساً خدایی وجود داشته باشد، که این چنین نیست. من خداناباور هستم.»
@iust_bioelecteric