پارینه/پالئوگرام – Telegram
پارینه/پالئوگرام
5.23K subscribers
405 photos
218 videos
102 files
628 links
دیرینه‌شناسی، تکامل و تاریخ طبیعی
دیرینه‌نوشته‌های عرفان خسروی
t.me/paleogram
کتابخانه پارینه:
t.me/paleolib
مدرسه پارینه:
t.me/paleouni
حمایت از پارینه:
زرین‌پال zarinp.al/erfankhosravi
حامی‌باش hamibash.com/Pal
Download Telegram
محمد کرام‌الدینی
در دنیای علم امروز وضعیت چنان است که حتی اگر کسی اشاره‌ای به «ژن‌های خوب» بکند، به او آن خواهد رسید که به جیمز واتسون رسید:
جیمز واتسون را همهٔ کسانی که چند کلاس درس خوانده‌اند، می‌شناسند. او یکی از کاشفان مولکول DNA است که برای این کشف جوایز بسیاری از جمله جایزهٔ نوبل را گرفته است. بی‌گمان می‌توان جیمز واتسون را یکی ار تأثیرگذارترین افراد جامعهٔ بشری دانست.
اما سال ۲۰۰۷ سال خوبی برای این دانشمند برجسته نبود. او به علت جمله‌ای که در مصاحبه با هفته‌نامهٔ بریتانیایی ساندی تایمز بر زبان رانده بود، مورد غضب جامعهٔ علمی قرار گرفت، کار و درآمد خود را از دست داد، سخنرانی‌های او یکی پس از دیگری لغو شد و مجبور به خانه‌نشینی شد. اگر چه او سپس برای گفتن این جمله عذرخواهی کرد، اما این عذرخواهی سودی نبخشید، به گونه‌ای که در سال ۲۰۱۴ مجبور شد جایزهٔ نوبل خود را به حراج بگذارد. آن جمله چنین بود:
«... افریقا آیندهٔ روشنی ندارد؛ چون ما فکر می‌کنیم آن‌ها هم از نظر هوشی در سطح ما هستند. البته این رویای خوبی است که فکر کنیم همه انسان‌ها مانند هم هستند؛ اما رویای خوب و شیرین با واقعیت تفاوت دارد... اصلاً هر کس که کارمند سیاه پوست داشته باشد، حرف مرا تأیید می‌کند...»!
در جامعهٔ علمی جهان وضعیت چنین است؛ در جامعهٔ ما وضعیت چگونه است؟ در چند روز آینده مشخص خواهد شد.
لیوبا، بچه ماموت بداقبال

لیوبا بچه ماموتی بود که ۴۲ هزار سال پیش در یک ماهگی مرد و تاکنون سالم‌ترین نمونه کشف‌شده از ماموت‌های پشمالو بوده‌است.
کت‌اسکن کامل بدن لیوبا که اخیرا انجام شده، نشان می‌دهد خرطوم، نای و شش این بچه ماموت انباشته از رسوبات است.
محتمل‌ترین فرضیه برای علت مرگ لیوبا این است که یخ زیر پای لیوبا شکسته که منجر به سقوط او درون آب‌های سرد و تاریک و گل‌آلوده شده و بر اثر خفگی با گل مرده است. این اسکن‌ها به علاوه ردی از کانی‌های غنی از آهن روی صورت و درون شش لیوبا نشان می‌دهند؛ کانی‌هایی که در محیط‌های کم‌اکسیژن مثل بستر دریاچه‌ها رسوب می‌کنند.
به‌ندرت می‌توان پرده از راز مرگ سنگواره‌ها برداشت، به‌خصوص اگر صاحب سنگواره جانوری باشد که اکنون منقرض شده‌است. در مورد لیوبا این امکان به لطف حفظ‌شدگی خوب و با کمک روش‌های مطالعه غیرتخریبی (کت‌اسکن) پیدا شد.
طول تصویر: ۶۵ سانتی‌متر

https://www.instagram.com/p/BW53H-Sg5dR/
داستان باخه مهربان
و تأملاتی درباره ارزش‌ها و ضدارزش‌ها در دنیای انسان‌ها

یکی از نادرست‌ترین باورهای رایج میان مردم که از نادانی عمیق نسبت به واقعیات طبیعی و خوی انسان‌محورانه ما سرچشمه می‌گیرد، این پندار است که جانوران، خصوص جانورانی که کمتر به ما شبیه هستند، بهره‌ای از «احساس» ندارند. سپس از همین باور ناحق نتیجه می‌گیریم که جانوران حقی چندان از زندگی در این جهان ندارند. در چهارچوب چنین باوری احساسات رقیق، ارزش هستند و متعلق به عالم انسانی و تنها احساسات درشت، یعنی خشم و نفرت و شهوت و حسادت و مانند این‌ها، صفت حیوانی می‌گیرند. ما خیال می‌کنیم انسانیت یعنی مهربانی و لطف و خوبی، زیرا حیوانات از این صفات بی‌بهره مانده‌اند.
اما واقعیت از نگاه علم چیز دیگری است: جانوران، هرآنچه دارند و ندارند، جز احساسات و هیجانات نیست و در عالم ما انسان‌ها نیز، هرآنچه احساسات هست و نیست، مرده‌ریگ ما از دنیای جانوران است. از خشم بگیرید تا مهربانی، از مهر مادری تا عطوفت نسبت به خردسالان، از میل به حیله‌گری تا تنفر از دروغ! همه این‌ها از همان سازوکاری در مغز ما پیروی می‌کنند که در مغز جانوران دیگر نیز هست. حتی بخش بزرگی از آنچه که ما «عقل» می‌نامیم، سازوکاری مبتنی بر همین احساسات و هیجانات دارد. چیزی که سربه‌سر مشترک میان عالم انسان و غیرانسان است، نه لزوما مبنای ارزش‌های اخلاقی می‌تواند باشد و نه ضداخلاق.
تنها چیزی که شاید و تنها شاید، برای ما انسان‌ها ویژه باشد، زبان است؛ زبانی که ابزار انتقال تجربه‌های ماست و نیز پایه‌ای برای حساب و کتاب‌های پیچیده‌تر از قبیل ریاضی و منطق و فلسفه و علم و اخلاق و قانون. ابزارهایی که برای زندگی بهره‌مندتر از دل زبان بیرون کشیده‌ایم و تصور می‌کنیم این‌ها لابد همیشه بر حق و راستی دلالت دارند.
منتها عریانی این ابزارهای زبانی چه زمانی آشکار می‌شود؟ وقتی که می‌بینیم زبان و ابزارهای برآمده از آن، یکسره دستخوش هدایت همان دنیای احساسات هستند. فلسفه‌های باطل و منطق‌های دروغ، اخلاق‌های خودمحور و قانون‌های ظالمانه، باورهای فاسد و علم‌های نادرست، همه در عالم واقع، محصول غالب و معمول دنیای ما انسان‌ها هستند. حتی اخلاق و قانون هم برای بهره بهینه ما از زندگی اجتماعی بافته‌شده‌اند. حقیقت این است که ما هم حیواناتی هستیم، مثل باقی، گاهی مهربان و رئوف، اما اغلب سنگدل و بی‌رحم. برای سنگدلی‌های خود نیز همیشه توجیه‌هایی داریم از قبیل خیر بزرگتر و مصلحت اهم.
پس اگر، حتی اخلاق، مبنایی ندارد به جز خیر و صلاحی که متوجه ماست، چرا باید نگران طبیعت و جانوران و دیگر ساکنان این سیاره باشیم؟
پاسخش در همین چند لحظه‌ای است که باخه‌ای دیگری را از وارونگی منتهی به مرگی تدریجی و دردناک، می‌رهاند. دنیای حیوانات، بی‌زبان و بی‌قانون و بی‌اخلاق، یکسره برپایه احساسات و هیجانات است و مبنای این احساسات و هیجانات نیز، انتخاب طبیعی است که طی چهار و نیم میلیارد سال، همه چیز را برای بقا سازگاری بخشیده است. حیوانات و ما، مهربانیم، تنها به این خاطر که انتخاب طبیعی این را برای ما برگزیده تا بخت بقای همه، کمی بیشتر شود.
هر اندازه که بیشتر طبیعت را مطالعه می‌کنیم، بیشتر به این حقیقت پی می‌بریم که ما هم مانند دیگر جانوران، دستخوش سازوکار احساساتیم و معلول نظام بقا و فنایی که امروز نامش را انتخاب طبیعی گذاشته‌ایم. به علاوه هر روز بیشتر از پیش متوجه خطری می‌شویم که خودمان برای زمین و ساکنان آن و البته برای بقای خودمان ساخته‌ایم. ما باید با همسایگان و خویشاوندان زبان‌بسته خود در زمین مهربان باشیم، نه صرفا به خاطر اخلاق، که به مصلحت بقای خودمان!

#مهربان_باشیم
#حیوانات_را_میازاریم
#مارمولک_سمی_نیست
#حیوانات_جان_دارند

https://www.instagram.com/p/BW-WIrUhT8e/
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر به جای «پارک ژوراسیک»، پارک دوره‌های زمین‌شناسی دیگر را می‌ساختند، چه شکلی از آب در می‌آمد؟
#طنز
#jurassicpark
[این] پرنده‌ [...] نه با نخ از جایی آویزان شده است و نه بدون بال زدن قادر است در هوا معلق بماند.
وقتی تعداد فریم‌های دوربین در هر ثانیه را دقیقاً با تعداد و توالی بال‌زدن پرنده هماهنگ کنی چنین صحنه‌ای خلق خواهد شد و به پدیده‌ای بصری منجر می‌شود که به نام stroboscopic illusion  شناخته می‌شود.
@dirinenegar
https://news.1rj.ru/str/dirinenegar/307
فضای مجازی در تسخیر زامبی‌های بی‌نام و نشانی است که با مهارتی همسنگ قصه‌های بورخس، دروغ می‌بافند. یکی همین که اسم پافین را «اسکول» و «طوطی دریایی» گذاشته‌اند و درباره‌اش دروغ‌های بی‌ربط و خنده‌دار ساخته‌اند.
مطلبی که سیاوش یالپانیان و من در شماره اخیر دانستنیها نوشته‌ایم، شاید پایان‌بخش این افسانه‌ها باشد.
«این پرنده اسکول نیست»

https://news.1rj.ru/str/danestanihamag/2098
خاطرات سفر علمی-آموزشی به همراه دوره چهل نفره المپیاد زیست‌شناسی
جمعه، ششم مرداد ۱۳۹۶

گرچه خودم هم از طایفه بچه‌های بازیگوش و دردسرسازم، اما در این سفر شرایط طوری بود که بیشتر مزاحم بازیگوشی بچه‌ها شدم و به عنوان سرپرست مسافرت، مدام در حال تذکر و تشر درباره انضباط و رعایت اخلاق زیستی بودم. زحمت اصلی در اصل به دوش دوستانی بود که خیلی از آن‌ها سال‌های پیش از بهترین شاگردان من و برگزیدگان همین دوره چهل نفره بودند.

در عکس‌ها برخی از جانورانی را می‌بینید که اغلبشان از دست علیرضا پیدا شدند و درباره آن‌ها مختصری برای بچه‌ها توضیح دادیم و البته همگی زنده و سالم به طبیعت بازگشتند. یکی، از همه جالب‌تر، مار کرمی‌شکل بود با ظاهر و اندازه‌ای شبیه کرم خاکی، اما نه به چشم تیزبین جانورشناسان.

گروه قهرمانان زیست‌شناسی کشور به جز اینکه در این سفر، کمی ماجراجویی علمی را بدون آسیب به طبیعت تمرین و تجربه کردند، تمام زباله‌هایی را هم که در محل مصفای صرف صبحانه از مسافران پیشین بر زمین جامانده بود، جمع کردند تا انشالله در آینده‌ای نزدیک شهرداری آن‌ها را به برق تبدیل کند.

پانویس: موسیقی روی تصاویر (مهربون باشید ای کوچولوها...) از خاطرات دوران کودکی نسل ماست؛ اثر کمال طراوتی به سال ۱۳۶۵.

https://www.instagram.com/p/BXPO8mfBPp6/
نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد

این (به اصطلاح) نقدها را درباره نظریه تکامل داروین، در یکی از گروه‌های تلگرامی دیدم که موضوعش همین نظریه است؛ پاسخی که نوشتم برای کسانی است که تنها مخاطب چنین مطالبی هستند و فکر می‌کنند این مدعیات حرف آخر را می‌زنند و جوابی هم برای آن‌ها وجود ندارد.
telegra.ph/Paleogram-08-01
👍1
دایناسورها در میدان اکتشاف‌الدوله

دنیای جانداران مختلف پر است از اندازه‌های کوچک و بزرگ؛ اما چرا برخی خیلی کوچکند و بعضی خیلی بزرگ؟ و چرا کوچک‌ترها از این که هستند، کوچکتر و بزرگ‌ترها بزرگتر نمی‌شوند؟ آیا حیوانات بزرگ‌تر قوی‌ترند و حیوانات کوچک‌تر ضعیف‌تر؟ یا شاید هم برعکس، کوچک‌ترها قوی‌تر از بزرگ‌ها باشند؟ آیا تأثیر اندازه فقط روی زور و قدرت حیوانات است؟ بیایید با هم دنیای حیوانات بزرگ و کوچک سفر کنیم و ببینیم تفاوت اندازه موجودات مختلف چه تأثیری بر زندگی آن‌ها دارد!

امروز جمعه، ۱۳ مرداد، ساعت شش عصر، باغ کتاب تهران، میدان اکتشاف‌الدوله، در کنار سیاوش صفاریان‌پور، پژمان نوروزی، نفیسه نعیمی‌پور و محمد علیزاده خواهم بود و درباره دایناسورهای بزرگ و کوچک صحبت می‌کنم.

https://www.instagram.com/p/BXXcdLmB-8v/
آیا بیدل دهلوی* به خویشاوندی انسان و میمون باور داشته است؟

ابتذال باغ امکان رنگ گردیدن نداشت
هرگلی ‌کامسالم آمد در نظر پارینه بود
هیچ شکلی بی‌هیولا قابل صورت نشد
آدمی هم پیش از آن‌ کادم شود بوزینه بود


آیا راهی وجود دارد که این مصرع آخری را به گونه‌ای تفسیر نماییم که حاکی از این عقیده نباشد؟ آیا اشاره بیدل به عبارات «هیولا» و «صورت» نشان دهنده این عقیده نیست که «هیولا»ی (ماده بی‌صورت/ ماده خام) آدمی بوزینه است و به واسطه «صورت» (از دید زیست‌شناسی: صفاتی که در آدمی هست و در دیگر میمون‌ها نیست) آدمی شده است؟ آیا در ادبیات فارسی یا عربی مثال دیگری از نسبت انسان و میمون هست؟

پاسخ به این پرسش‌ها چندان ساده نیست، ولی نگارنده، در این فشرده عرض می‌کند که احتمالا استنتاج نظریه داروین (خویشاوندی انسان و بوزینه) از شعر بیدل محقق نمی‌شود. نگاه بیدل و اغلب قائلانی که پیش از داروین حرف‌هایی ناظر بر این معنی زده‌اند، چنانچه از شعر بیدل نیز آشکار است، تجزیه صورت از هیولا است و این صورت و هیولا، چیزی جز معنایی زیست‌شناختی است که در سطرهای بالا عرض شد؛ لب کلام: وقتی صحبت از «صورت» می‌شود، صفات ممیزه زیستی انسان مد نظر شاعر نیست، بلکه منظور صفات ممیزه غیرزیستی (روحانی) است.

بیدل که تنها استفاده‌ای معنوی از این تقارن انسانی-میمونی کرده، در این مقام همچون طبیعی‌دان‌های پیشاداروینی است که ذات گروه‌های مختلف جانداران را متفاوت می‌دانستند و برای شباهت ظاهری میان جانداران (مثلا انسان و میمون)، توجیهاتی به جز خویشی و همخونی داشتند؛ توجیهاتی از قبیل جایگاه هر دسته و گروه از جانداران بر پلکان نردبان هستی. انسان در پله اعلا و اشرف این نردبان نشسته بود و نزدیکترین پله به انسان، از آن بوزینه‌ها (از دید بیدل و بسیاری طبیعی‌دان‌های اروپایی از جمله کارل لینه) یا فیل (از دید اخوان‌الصفا) بود.

پس همان‌طور که لینه انسان را در کنار میمون‌ها و در راسته نخستی‌ها (Primates: برنشستگان نخستین پله نردبان هستی پس از انسان) می‌گذارد اما قائل نیست که انسان خویشاوند و همخون میمون است، بیدل نیز تنها «صورت آدمی» را نیازمند «هیولا»یی می‌داند، «بوزینه»سان.

نظر غالب در زیست‌شناسی امروز این است که انسان‌ها جزء راسته نخستی‌ها (میمون‌ها و...) هستند (میراث لینه) و البته نزدیک‌ترین خویشاوندی را با شمپانزه‌ها دارند (میراث داروین). گرچه عقیده به تطور گونه‌ها پیش از داروین نیز وجود داشته است (مثلا در نظریه لامارک) اما داروین، علاوه بر «نظریه انتخاب طبیعی»، میراث مهم دیگری هم برای زیست‌شناسی به جا گذاشت و آن «خاستگاه یگانه زندگی» و «همخونی» جانداران است که در آراء گذشتگان او، از جمله لامارک، دیده نمی‌شود. پیش از داروین و حتی پس از داروین، ذات‌گرایی به عنوان طرز فکر رقیب و متضاد تکامل رایج بود و همین اندیشه بود که از سویی، بیدل را به سرایش چنان مصرع عجیبی واداشت یا لینه را به پایه‌ریزی رده‌بندی‌اش؛ اما سوی دیگر، قائل‌شدن به مفهوم «ذات» (یا معادل آن: «هیولا» و «پلکان نردبان هستی») مانع درک و دریافت «خویشاوندی»، یعنی علت اصلی شباهت میان جانداران شد.

* میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی در سال ۱۰۵۴ هجری قمری در ساحل جنوبی رودخانهٔ «گنگ» در شهر عظیم‌آباد پتنه (هند) به دنیا آمد. وی اصلاً از ترکان جغتایی بود. بیدل در بیشتر علوم حکمی تبحر داشت و با طریقهٔ صوفیه نیز آشنا بود. او ابتدا «رمزی» تخلص می‌کرد تا این که بنا به گفتهٔ یکی از شاگردانش هنگام مطالعهٔ گلستان سعدی از مصراع «بیدل از بی‌نشان چه جوید باز» به وجد آمد و تخلص خود را به «بیدل» تغییر داد. علاوه بر دیوان اشعار، آثاری در نثر دارد که از آن جمله می‌توان به رقعات، نکات و چهار عنصر اشاره کرد. وی در تاریخ چهارم صفر ۱۱۳۳ هجری قمری در دهلی درگذشت و در سرای خود به خاک سپرده شد، گرچه می‌گویند عظام او را بعدها به افغانستان برده‌اند که موطن اصلی او و میهن قاطبه دوستداران اوست.

https://www.instagram.com/p/BXcyYF-BvAI/
شرح تصویر:
Australopithecus afarensis
۳/۹ تا ۲/۹ میلیون سال پیش
شرق آفریقا
چه‌بسا دوپایی هفت میلیون سال پیش آغازشده‌باشد؛ اما استرالوپیته‌کِس عفارنسیس دارنده نخستین پای انسان‌مانند با شستی کوچک بود.
Paleoart: John Sibbick
t.me/paleogram/207
درختی از عصر دایناسورها در حیاط پشتی خانه ما!

دو سال پیش، به شمال رفته بودم و چند روزی در خانه بابابزرگ ماندم (رحمةالله علیه). جالب‌ترین چیزی که آن‌جا پیدا کردم، درخت جینگویی در حیاط پشتی و کنار درخت‌های موز بود. این گیاه را دوست دارم چون متعلق به عصر دایناسورهاست و مرا به یاد نقاشی قدیمی جان سیبیک از سیتاکوسورس در کتاب «فرهنگنامه مصور دایناسورها» اثر دیوید نورمن می‌اندازد که برای همیشه یکی از بهترین کتاب‌های مرتبط با دایناسورهاست.

www.instagram.com/p/BXc6T85hjG-/
شونی‌سورهای به‌گل‌نشسته
پاستل، ۳۶ در ۴۶ سانتی‌متر
داگلاس هندرسون، ۱۹۸۸ (۱۳۶۷)

داگلاس هندرسون، پالیوآرتیست پیش‌کسوت و سالخورده‌ای است که اخیرا برخی نقاشی‌های قدیمی‌اش را از کنج انباری بیرون‌کشیده است. چنانچه خود او می‌گوید، بسیاری از این آثار برای سال‌ها به محاق فراموشی رفته بودند، از جمله این یکی.

https://www.instagram.com/p/BXe_ht8hIN7/
گالیله و دایناسورها

عصر جمعه‌ای که گذشت میهمان «میدان اکتشاف‌الدوله»* بودم و درباره «قانون گالیله» و دیگر جنبه‌های زیست‌شناسی جانداران کوچک و بزرگ (به ویژه دایناسورها) صحبت کردم.
«قانون گالیله» مفهومی است ریاضی درباره تفاوت نسبت یال‌ها و سطح‌ها و گنجایش‌های حجم‌هایی متناسب و مشابه که ابعاد متفاوت دارند. مثلاً مکعب‌هایی، یکی به ابعاد یک در یک در یک با سطح شش و حجم یک (و نسبت سطح به حجم شش به یک)، دیگری به ابعاد سه در سه در سه، با سطح پنجاه و چهار و حجم بیست و هفت (نسبت سطح به حجم دو به یک).
کاربرد قانون گالیله در بیوفیزیک جانداران بسیار گسترده است، زیرا برخی جنبه‌های زیستی (جرم، وزن، مقدار انرژی ضروری برای بقا، میزان گرمای تولیدشده...) متناسب با حجم جانداران هستند و برخی دیگر (تبادل گازها، تبادل گرما، قدرت ماهیچه‌ها، استحکام استخوان‌ها) متناسب با سطح (خارجی و داخلی یا مقطع) بدن آن‌ها.
این‌ قصه متواتر که مورچه می‌تواند چندین برابر جرم بدن خود را جابجا کند ولی فیل در بهترین حالت تنها یک ششم جرم بدن خود را بلند کند، برآیند همین مفهوم ریاضی است. همین، مهم‌ترین مانع بر سر راه غول‌آساترشدن دایناسورها بوده و نیز باعث کوچک‌ماندن تخم بزرگترین دایناسورها در ابعاد بالنگی بزرگ.
سوال مسابقه هم این بود: کوچکترین دایناسور تاریخ چه بوده؟ پرسشی که پاسخی بسیار ساده ولی غیرقابل باور دارد: «مرغ مگس». البته کسی جواب درست نداد و شهاب‌سنگ سیاوش که قرار بود جایزه گوینده پاسخ درست باشد، نصیب جیب من شد.
اما *میدان اکتشاف‌الدوله (واقع در باغ کتاب تهران) حاصل ذوق و زحمت سیاوش صفاریان‌پور، پژمان نوروزی، محمد علیزاده و نفیسه نعیمی‌پور است.

https://www.instagram.com/p/BXgd9WxBrBZ/
از شوق و ذوق دنیای روزنامه‌نگاری علم

روز خبرنگار مبارک! البته من خبرنگار نیستم که خود را دخیل در این ماجرا کنم، ولی دوستان خبرنگار فراوانی دارم که این روز را به ایشان تبریک می‌گویم. «خبرنگار» (Correspondent) روزنامه‌نگاری است که برای رسانه‌ها، از راه دور خبر تهیه می‌کند؛ شغلی با ویژگی‌ها و سختی‌ها و مخاطرات ویژه؛ هرسال همین روز خبرنگار و خاطره زنده‌یاد محمود صارمی، به ما شرایط خاص این حرفه را یادآوری می‌کند. «روزنامه‌نگار» مفهومی عام‌تر است که البته شامل «خبرنگار»ها هم می‌شود.

[...] من نمی‌توانم خود را روزنامه‌نگاری حرفه‌ای [نیز] بنامم، زیرا فعالیت حرفه‌ای در این عرصه، پی‌گیری و صرافتی فداکارانه می‌طلبد؛ روزنامه‌نگار باید خود را وقف مردم کند؛ حقیقتی است و بارها از زبان دوستان روزنامه‌نگار شنیده‌ام که می‌گویند این حرفه چون آتشی که شمع را ذوب می‌کند و می‌سوزاند، آدمی را مستحیل و مستغرق می‌سازد. موفقیت در دنیای پژوهش‌های علمی نیز تمرکز و تلاشی می‌خواهد نفس‌گیر که با تکاپو و مداومت روزنامه‌نگاران حرفه‌ای ناهمخوان است. من نیز از جمال چهره علمی همان حجت‌های عزیزی الگو می‌گیرم که شوقشان در علم است و ذوقشان در ترویج علم؛ پس باید ابتدا پژوهشگری موفق باشم، بعد اگر دست‌داد، درباره همان گوشه‌ای از علم برای مردم بنویسم که پیش‌تَرَک، برای مردم درباره آن پژوهیده‌ام.

http://telegra.ph/Paleogram-08-08
چرا دایناسورها منقرض نشدند؟
با حضور عرفان خسروی
#ذوزنقه امشب ساعت ۲۱:۴۵ روی اینستالایو mjtorabi و ehsan.mehrjoo
محمدجواد ترابی MJ. Torabi
چرا دایناسورها منقرض نشدند؟ با حضور عرفان خسروی #ذوزنقه امشب ساعت ۲۱:۴۵ روی اینستالایو mjtorabi و ehsan.mehrjoo
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چرا دایناسورها منقرض نشدند؟

#ذوزنقه
کاری از محمدجواد ترابی و احسان مهرجو، با حضور عرفان خسروی
سه‌شنبه، ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۵
۵۰ دقیقه، ۱۶۰ مگابایت
🔥1
پارینه/پالئوگرام
چرا دایناسورها منقرض نشدند؟ #ذوزنقه کاری از محمدجواد ترابی و احسان مهرجو، با حضور عرفان خسروی سه‌شنبه، ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۵ ۵۰ دقیقه، ۱۶۰ مگابایت
آیا نفت از دایناسورها به وجود آمده‌است؟

وقتی درباره علت انقراض دایناسورها صحبت می‌کردیم، به این نکته اشاره کردم که در محل برخورد شهاب‌سنگ چیکشولوب که موجب انقراض دایناسورها شد، سفره‌ای نفتی وجود داشته و دوده‌های حاصل از سوختن این نفت‌ها، به لایه‌های فوقانی جو رسیده و برای مدتی حدود ده سال همانجا ماند؛ در نتیجه دمای متوسط زمین حدود ده درجه سلسیوس کاهش یافت و همین موجب انقراض دایناسورهای بزرگ‌جثه شد. اینجا بود که برای یکی از بینندگان سوال پیش‌آمد، اگر در آن زمان هنوز دایناسورها زنده بوده‌اند، چطور نفت وجود داشته؟ گویا هنوز خیلی‌ها تصور می‌کنند نفتی که در لایه‌های زمین وجود دارد، بازمانده دایناسورهاست.

#ذوزنقه
کاری از محمدجواد ترابی و احسان مهرجو
https://www.instagram.com/p/BXj2FuaB_yb/