خسته
فرهاد
پرسید دیوار دور خودت را چگونه ساختی؟ گفتم با سلامهایی که نمیخواهم
و
خداحافظهایی که نمیخواستم...
و
خداحافظهایی که نمیخواستم...
❤7👍2👌1
#رفیق
ی چند وقته مشکلاتی برام پیش اومده و من کلاً آدم نگفتن هستم (رفیق، خانواده و ... نداره) همیشه مشکلاتم رو واسه خودم نگه میدارم که بار روی دوش کسی نشه.
کلا هم با مشکلات داشتن ناراحت نیستم؛ چون خودم همیشه به رفیقام میگفتم :
ولی از دیروز علاوه بر مشکلات اتفاقاتی برام افتاد که حالم هم خوب نبود و چندتایی هم پشت هم.
امشب #رفیقم این ویدئو رو برام فرستاد و باید بگم:
۱- نه من رو دید (توی این شرایط)
۲- نه باهم فرصت کردیم حرف بزنیم
۳- نه جایی راجب این موضوع حرف زدم یا چیزی
۴- مهمتر از همه، توی این ۱۰-۱۲ سال رفاقت هیچوقت غیر از ویدئو فان چیزی برام نفرستاده
ولی ویدئو امشب، بهترین تراپی بود که نیاز داشتم.
ی چند وقته مشکلاتی برام پیش اومده و من کلاً آدم نگفتن هستم (رفیق، خانواده و ... نداره) همیشه مشکلاتم رو واسه خودم نگه میدارم که بار روی دوش کسی نشه.
کلا هم با مشکلات داشتن ناراحت نیستم؛ چون خودم همیشه به رفیقام میگفتم :
آدما دو دسته میشن :
۱- یا مشکل دارند.
۲- یا مشکل باقی هستند.
دسته اول شامل هر آدم زندهای هست.
دسته دوم اما، یا آدمهایی هستند که جنون دارند یا وقت زیر خاک رفتنشون رسیده.
شرط زنده موندن مشکل داشتن هست.
ولی از دیروز علاوه بر مشکلات اتفاقاتی برام افتاد که حالم هم خوب نبود و چندتایی هم پشت هم.
امشب #رفیقم این ویدئو رو برام فرستاد و باید بگم:
۱- نه من رو دید (توی این شرایط)
۲- نه باهم فرصت کردیم حرف بزنیم
۳- نه جایی راجب این موضوع حرف زدم یا چیزی
۴- مهمتر از همه، توی این ۱۰-۱۲ سال رفاقت هیچوقت غیر از ویدئو فان چیزی برام نفرستاده
ولی ویدئو امشب، بهترین تراپی بود که نیاز داشتم.
❤🔥20❤3
RandRng
#رفیق ی چند وقته مشکلاتی برام پیش اومده و من کلاً آدم نگفتن هستم (رفیق، خانواده و ... نداره) همیشه مشکلاتم رو واسه خودم نگه میدارم که بار روی دوش کسی نشه. کلا هم با مشکلات داشتن ناراحت نیستم؛ چون خودم همیشه به رفیقام میگفتم : آدما دو دسته میشن : ۱-…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#رفیق سرت سلامت.
❤31👍2
My Fault (feat. Noah Cyrus)
Shaboozey/Noah Cyrus
My Fault
Artist: Shaboozey feat Noah Cyrus
Album: Where I’ve Been, Isn’t Where I’m Going
Artist: Shaboozey feat Noah Cyrus
Album: Where I’ve Been, Isn’t Where I’m Going
So I'm beginnin' to forgettin' the last memories of us
👌5
شاید حتی ی جاهایی بهم فحش هم داده باشند، ولی تهش.
من نه برای درآمد، نه برای اسم در کردن و نه چیز دیگهای ازین دست به باقی کمک نمیکنم.
(چون نیازی به هیچکدومش ندارم، وگرنه برای جلسات با آدمهای مهم نیروهام رو نمیفرستادم)
ولی از آدمای سودجو به شدت بدم میاد و دهنشونم سرویس میکنم (اینم بگم) 😂
من نه برای درآمد، نه برای اسم در کردن و نه چیز دیگهای ازین دست به باقی کمک نمیکنم.
(چون نیازی به هیچکدومش ندارم، وگرنه برای جلسات با آدمهای مهم نیروهام رو نمیفرستادم)
ولی از آدمای سودجو به شدت بدم میاد و دهنشونم سرویس میکنم (اینم بگم) 😂
❤🔥45❤8👍6🔥1🍾1
امروز برای اولین بار اصرار کردم که یک نیروی جونیور رو به هیچ وجه از دست ندیم (چه تیم چه شرکت)
خلاصه :
کدهای این فرد بهم رسید برای بررسی؛
بهش تسک داده بودند و برای اینکه ریسپانس زمانبر نباشه باید از
کار با
هم کد رو ۲-۳ روزه تحویل داده هم این بخش پروژه ۲ ماه هست کار میکنه و هم ی تگ TechDebtبالای کدش زده و توضیح داده که بهتره
اینو میگن جونیور واقعی، دمش گرم
خلاصه :
کدهای این فرد بهم رسید برای بررسی؛
بهش تسک داده بودند و برای اینکه ریسپانس زمانبر نباشه باید از
background task استفاده میکردهکار با
celery رو بلد نبوده ولی بخاطر دانش لینوکسی که داشته cronjob رو بلد بوده، هیچی دیگه اینا رو کرده cronjob و اونطوری مشکل رو حل میکرده هم کد رو ۲-۳ روزه تحویل داده هم این بخش پروژه ۲ ماه هست کار میکنه و هم ی تگ TechDebtبالای کدش زده و توضیح داده که بهتره
celery, celery-beat بشه این بخش.اینو میگن جونیور واقعی، دمش گرم
👍53❤8👌5🎉2
انقدر docker build زدم که وقتی
زدم 198GB حافظه خالی شد.
اینه که میگم داکر احمقه؛ چون اینارو هیچوقت حذف نمیکنه
حتی اگر image, container, volume, ... همه حذف شده باشه
docker builder prune زدم 198GB حافظه خالی شد.
اینه که میگم داکر احمقه؛ چون اینارو هیچوقت حذف نمیکنه
حتی اگر image, container, volume, ... همه حذف شده باشه
🤣20👍12
اینو اجازه گرفتم که بذارم :
مدتی پیش برای یک شرکتی رفتم مصاحبه، مستقیم با مدیرعامل.
بخاطر یک سری صحبتها و راهنماییهای قدیمی که بود همدیگرو میشناختیم، ایشون وضع مالی بسیار خوبی دارند و توی چند رشته مهندسی تحصیل کردند که کامپیوتر هم یکی ازونها هست.
حالا اومدند ایران و میخوان چندتا پروژه توی زمینههای مختلف رو در ایران پیش ببرند و از ایران صادر کننده تکنولوژی باشند که طبق صحبت در چند مورد شرکتهای مشابهای رو قبلاً کار کردند ولی الان طرحهای بهتر و بهبود به ذهنشون رسیده (یعنی ۱۰۰٪ جوابه).
بعد از جلسه خصوصی خودمون جلسه تیمی داشتیم (اعضای خانوادهاشون هم بودند) صحبت از ایران رفتن من و تیمم شد و به ایران اومدن ایشون.
نهایتاً بحث به اینجا کشیده شد که از من خواستند رک حرف بزنم:
گفتم رفتی همه کشورهای دنیا رو گشتی، عشق و حال چه جنسی، چه مشروبات چه تفریحات دیگر همرو قبل از ۳۰ سالگی داشتی.
۳۰ سالگی به بعد انقدر که قبلش بهت فرصت رشد و ترقی داده شده پول رو درآوردی و زندگیت رو ساختی و درآرامش فقط خودت رو بهتر کردی و درآمدت رو بیشتر
حالا برگشتی ایران از وطن پرستی میگی ؟ حرفات شعار هست، بدرد تو مصاحبه نشستن با من نمیخوره.
خودت باش، واقعی.
بعدم گفتم با نهایت احترام اما با توجه به صحبتهایی که شد؛ علاقهای به همکاری با شما ندارم ترجیح میدم فقط رفیق بمونیم.
خیلی گذشت ازون حرفا، دوباره با هم صحبت کردیم؛ این سری گفت :
اگر نخوام شعار بدم (کنایهای که بهش زدم)، الان متوجهام چی میگفتی از سختی اون روز فکر میکردم نسل جوانهای امروزی ایران هم مثل اروپا و آمریکا تنبل و دنبال پول راحت هستید؛ ولی الان درک میکنم چقدر پیشرفت سخت هست.
تشکر کردم که انقدر بادرک بود و بابت این موضوع باهام تماس گرفت و ....
و بعدم پیشنهاد همکاری مجددی که داد رو هم رد کردم.
بنظرم اگر فهمیده بود، ایران نمیموند.
خلاصه که خواستم بگم، اگر کسی بعد از عشق و حال کردنش
یا بعد چندسال اروپا و آمریکا زندگی کردنش و به هیچجا نرسیدنش
برگشت و بهتون از وطن پرستی گفت، باور نکنید.
یا دیگه لذتی نمونده بوده که تجربه کنه.
یا اینکه به جایگاهی نرسیده که بتونه لذتی رو تجربه کنه.
هر موقع هم که موقعیتش رو داشتید برید، برید و از زندگی لذت ببرید، بخصوص توی سن کم.
قطعاً سخت هست، غربت و ... ولی؛ سختی مال آدمهای زنده هست.
مدتی پیش برای یک شرکتی رفتم مصاحبه، مستقیم با مدیرعامل.
بخاطر یک سری صحبتها و راهنماییهای قدیمی که بود همدیگرو میشناختیم، ایشون وضع مالی بسیار خوبی دارند و توی چند رشته مهندسی تحصیل کردند که کامپیوتر هم یکی ازونها هست.
حالا اومدند ایران و میخوان چندتا پروژه توی زمینههای مختلف رو در ایران پیش ببرند و از ایران صادر کننده تکنولوژی باشند که طبق صحبت در چند مورد شرکتهای مشابهای رو قبلاً کار کردند ولی الان طرحهای بهتر و بهبود به ذهنشون رسیده (یعنی ۱۰۰٪ جوابه).
بعد از جلسه خصوصی خودمون جلسه تیمی داشتیم (اعضای خانوادهاشون هم بودند) صحبت از ایران رفتن من و تیمم شد و به ایران اومدن ایشون.
نهایتاً بحث به اینجا کشیده شد که از من خواستند رک حرف بزنم:
گفتم رفتی همه کشورهای دنیا رو گشتی، عشق و حال چه جنسی، چه مشروبات چه تفریحات دیگر همرو قبل از ۳۰ سالگی داشتی.
۳۰ سالگی به بعد انقدر که قبلش بهت فرصت رشد و ترقی داده شده پول رو درآوردی و زندگیت رو ساختی و درآرامش فقط خودت رو بهتر کردی و درآمدت رو بیشتر
حالا برگشتی ایران از وطن پرستی میگی ؟ حرفات شعار هست، بدرد تو مصاحبه نشستن با من نمیخوره.
خودت باش، واقعی.
بعدم گفتم با نهایت احترام اما با توجه به صحبتهایی که شد؛ علاقهای به همکاری با شما ندارم ترجیح میدم فقط رفیق بمونیم.
خیلی گذشت ازون حرفا، دوباره با هم صحبت کردیم؛ این سری گفت :
اگر نخوام شعار بدم (کنایهای که بهش زدم)، الان متوجهام چی میگفتی از سختی اون روز فکر میکردم نسل جوانهای امروزی ایران هم مثل اروپا و آمریکا تنبل و دنبال پول راحت هستید؛ ولی الان درک میکنم چقدر پیشرفت سخت هست.
تشکر کردم که انقدر بادرک بود و بابت این موضوع باهام تماس گرفت و ....
و بعدم پیشنهاد همکاری مجددی که داد رو هم رد کردم.
بنظرم اگر فهمیده بود، ایران نمیموند.
خلاصه که خواستم بگم، اگر کسی بعد از عشق و حال کردنش
یا بعد چندسال اروپا و آمریکا زندگی کردنش و به هیچجا نرسیدنش
برگشت و بهتون از وطن پرستی گفت، باور نکنید.
یا دیگه لذتی نمونده بوده که تجربه کنه.
یا اینکه به جایگاهی نرسیده که بتونه لذتی رو تجربه کنه.
هر موقع هم که موقعیتش رو داشتید برید، برید و از زندگی لذت ببرید، بخصوص توی سن کم.
قطعاً سخت هست، غربت و ... ولی؛ سختی مال آدمهای زنده هست.
👍66❤15❤🔥2🤣2
آخر شب گذشته یکی اومد؛ خیلی جدی گفت :
من حاضرم n دلار بهت بدم، تجربیاتت رو در اختیارم بذاری. اما خلاصه، ته تهش بشه ۱ هفته کار هرچقدر فشرده تر بشه بیشتر بابتش پرداخت میکنم.
بحث جمع شد و ایشونم رفت پی زندگیاش و منم برگشتم پای کارم، آخر شب دوباره به این فکر کردم که اگر واقعاً میخواستم همچین کاری بکنم چی داشتم برای گفتن ؟
به کلی چیز فکر کردم!
کدینگ، زندگی کردن، بیزینسی، استارتاپی و ....
تهش اما میدونستم هیچکدوم بدرد نمیخوره، همشون برای کسی که بخواد اکتسابی هست. غیر مدل زندگی که خب قطعا مدل من بدرد کس دیگه نمیخوره، مگر اینکه همهی باقی شرایطش هم مثل من گذشته بوده باشه که خب نیست.
ی آهنگ گذاشتم که بخوابم، چون گفتم جوابی برای سوال ندارم.
که یک چیزی اجرا شد (تیکهای از پادکست٫داستان یا .... ایی به اسم "۴ فصل") یک زمانی ی دوست برام فرستاده بود.
ی جمله معروف داره که میگه:
یک زمانی تو زندگیم بود که همهی تلاشم رو میکردم نزدیک نتیجه سودآورش که میشد، بین یک دوراهی قرار میگرفتم که مهم نبود چی دلم بخواد کار درست انتخاب مسیر سمت راست بود.
و مسیر سمت راست، همیشه نتیجه ندادن بود. یا کلی تلاش میکردم ولی کلاً به نتیجه نمیرسید یا محدودیت سر راهم بود که بازم همون دوراهی بود و اصلا سمتش نمیرفتم.
خلاصه پیغمبر باختن شده بودم واقعاً؛ ولی هرشب که ساعت ۲-۳ میرفتم بیرون قدم بزنم به هدفام فکر میکردم و اینکه چرا شروع کردم.
حالا بگذریم از توضیح اینکه همهی اینا تا آخر ۲۸ سالگی بود و بعدش که دیگه برام اهمیتی نداشت خیلی چیزا درست شد و محدودیت کمتر شد ولی دیگه واقعاً اهمیت نداشت.
چون میگن، وقتی به دستش میاری که اهمتیش رو از دست میده (که چرته).
وقتی این مرور خاطرات تموم شد (درحد چند دقیقه بود) فهمیدم اگر یک روزی بخوام همه چیز رو خلاصه بگم به نفر بعدی چی بهش میگم:
دست نکش، هیچ چیزی رو بدون تلاش از دست نده و اگر شکست خوردی خوشحال باش که چیز جدیدی یاد گرفتی.
روی برد و شکستهات قمار نکن، برنامهریزی کن.
توی بهترین مسیر پیروزی فکر کن اگر شکست میخوردی چیکار باید میکردی و توی مسیر شکست فکر کن اگر پیروز میشدی چه اتفاقاتی برات میوفتاد.
تهش :
غمهات رو گنده نکن، تو تنها آدم رنج کشیده دنیا نیستی.
من حاضرم n دلار بهت بدم، تجربیاتت رو در اختیارم بذاری. اما خلاصه، ته تهش بشه ۱ هفته کار هرچقدر فشرده تر بشه بیشتر بابتش پرداخت میکنم.
بحث جمع شد و ایشونم رفت پی زندگیاش و منم برگشتم پای کارم، آخر شب دوباره به این فکر کردم که اگر واقعاً میخواستم همچین کاری بکنم چی داشتم برای گفتن ؟
به کلی چیز فکر کردم!
کدینگ، زندگی کردن، بیزینسی، استارتاپی و ....
تهش اما میدونستم هیچکدوم بدرد نمیخوره، همشون برای کسی که بخواد اکتسابی هست. غیر مدل زندگی که خب قطعا مدل من بدرد کس دیگه نمیخوره، مگر اینکه همهی باقی شرایطش هم مثل من گذشته بوده باشه که خب نیست.
ی آهنگ گذاشتم که بخوابم، چون گفتم جوابی برای سوال ندارم.
که یک چیزی اجرا شد (تیکهای از پادکست٫داستان یا .... ایی به اسم "۴ فصل") یک زمانی ی دوست برام فرستاده بود.
ی جمله معروف داره که میگه:
پیغمبر باختنم من
یک زمانی تو زندگیم بود که همهی تلاشم رو میکردم نزدیک نتیجه سودآورش که میشد، بین یک دوراهی قرار میگرفتم که مهم نبود چی دلم بخواد کار درست انتخاب مسیر سمت راست بود.
و مسیر سمت راست، همیشه نتیجه ندادن بود. یا کلی تلاش میکردم ولی کلاً به نتیجه نمیرسید یا محدودیت سر راهم بود که بازم همون دوراهی بود و اصلا سمتش نمیرفتم.
خلاصه پیغمبر باختن شده بودم واقعاً؛ ولی هرشب که ساعت ۲-۳ میرفتم بیرون قدم بزنم به هدفام فکر میکردم و اینکه چرا شروع کردم.
حالا بگذریم از توضیح اینکه همهی اینا تا آخر ۲۸ سالگی بود و بعدش که دیگه برام اهمیتی نداشت خیلی چیزا درست شد و محدودیت کمتر شد ولی دیگه واقعاً اهمیت نداشت.
چون میگن، وقتی به دستش میاری که اهمتیش رو از دست میده (که چرته).
وقتی این مرور خاطرات تموم شد (درحد چند دقیقه بود) فهمیدم اگر یک روزی بخوام همه چیز رو خلاصه بگم به نفر بعدی چی بهش میگم:
دست نکش، هیچ چیزی رو بدون تلاش از دست نده و اگر شکست خوردی خوشحال باش که چیز جدیدی یاد گرفتی.
روی برد و شکستهات قمار نکن، برنامهریزی کن.
توی بهترین مسیر پیروزی فکر کن اگر شکست میخوردی چیکار باید میکردی و توی مسیر شکست فکر کن اگر پیروز میشدی چه اتفاقاتی برات میوفتاد.
تهش :
هربار که میبازی، یکبار دیگه تلاش کن.
زندگی مثه بازی هست، از شکستات درس بگیر و بکنشون محیط تمرین خودت، انقدر یکبار دیگه یکبار دیگه انجامش بده تا ازون مرحله رد بشی.
غمهات رو گنده نکن، تو تنها آدم رنج کشیده دنیا نیستی.
1❤53👍10❤🔥3
RandRng
آخر شب گذشته یکی اومد؛ خیلی جدی گفت : من حاضرم n دلار بهت بدم، تجربیاتت رو در اختیارم بذاری. اما خلاصه، ته تهش بشه ۱ هفته کار هرچقدر فشرده تر بشه بیشتر بابتش پرداخت میکنم. بحث جمع شد و ایشونم رفت پی زندگیاش و منم برگشتم پای کارم، آخر شب دوباره به این…
اصلا این توهم ایجاد نشه که حق خسته شدن ندارید؛
شما حق جا زدن ندارید؛ اونم نه از هرچیزی. بذارید مثال بزنم:
من بیس کاری و درآمدی خودم رو گذاشتم علم کامپیوتر با لینوکس سرور ادمین شدن شروع کردم وقتی خسته شدم رفتم و تغییر فیلد دادم ولی قمار نکردم؛ برنامه ریزی کردم؛ روزی ۶ ساعت توی فیلد جدید تمرکز داشتم و روزی ۳-۴ ساعت هم لینوکس رو میخوندم که اگر اینور جواب نداد برگردم.
استارتاپی و ایده محور کار کردم؛ ۱ سال هم وقتم رو پاش گذاشتم ولی بعد ۱ سال با اینکه به موفقیتهایی هم رسید دیدم چیزی نبود که فکر میکردم و اونقدر مشتری و درآمد نداشت.
کنار گذاشتم؛ با اینکه همه میگفتند ادامه بده و .... ولی با برنامهریزی من نمیخوند (بعدها فهمیدم بهترین کار بود)
یا خیلی وقتا حتی از کد زدن؛ کتاب خوندن و .... از همش خسته میشم.
تو این شرایط ۱ هفته هیچکاری نمیکنم :
۱ هفته فقط بازی میکنم یا
۱ هفته فقط میخوابم یا
۱ هفته فقط موسیقی کار میکنم یا
۱ هفته فقط طراحی میکنم یا
۱ هفته فقط انواع روشهای قهوه درست کردن رو تست میکنم و یاد میگیرم
بعد توی این ۱ هفته فقط تنها برخوردم با برنامهنویسی و تخصص جمعهای حضوری هست.
هفته بوده ول کردم پاشدم رفتم ی جایی که هیچکس رو ندیدم به هیچکس هم نگفتم کجا میرم رفتم چرخیدم.
ولی تهش برگشتم پای کدهام؛ خسته شدم از همه کارهای دنیا - همه چیزایی که فکر میکردم خیلی حال میده فقط ۱ بار در سالش خوب بوده یا ماهانه ۱ بار یا اینکه کم کم بری سراغش وقتی هرروز براش وقت بذاری آزار دهنده هست (حداقل برای من)
خلاصه که برید؛ چیزای مختلف رو تست کنید به وقت خستگی این جازدن نیست این استراحت هست یا برنامهریزی مجدد و ...
ته تهش اینه که میفهمید توی فیلد دیگری عملکرد بهتر دارید؛ میرید سراغ اونکار و به سعادت میرسید دیگه (حتی اینم جا زدن نیست).
شخصا یک وقت خالی برای خودم پیدا کنم؛ چتر بازی توی برنامههام هست شدید.
شما حق جا زدن ندارید؛ اونم نه از هرچیزی. بذارید مثال بزنم:
من بیس کاری و درآمدی خودم رو گذاشتم علم کامپیوتر با لینوکس سرور ادمین شدن شروع کردم وقتی خسته شدم رفتم و تغییر فیلد دادم ولی قمار نکردم؛ برنامه ریزی کردم؛ روزی ۶ ساعت توی فیلد جدید تمرکز داشتم و روزی ۳-۴ ساعت هم لینوکس رو میخوندم که اگر اینور جواب نداد برگردم.
استارتاپی و ایده محور کار کردم؛ ۱ سال هم وقتم رو پاش گذاشتم ولی بعد ۱ سال با اینکه به موفقیتهایی هم رسید دیدم چیزی نبود که فکر میکردم و اونقدر مشتری و درآمد نداشت.
کنار گذاشتم؛ با اینکه همه میگفتند ادامه بده و .... ولی با برنامهریزی من نمیخوند (بعدها فهمیدم بهترین کار بود)
یا خیلی وقتا حتی از کد زدن؛ کتاب خوندن و .... از همش خسته میشم.
تو این شرایط ۱ هفته هیچکاری نمیکنم :
۱ هفته فقط بازی میکنم یا
۱ هفته فقط میخوابم یا
۱ هفته فقط موسیقی کار میکنم یا
۱ هفته فقط طراحی میکنم یا
۱ هفته فقط انواع روشهای قهوه درست کردن رو تست میکنم و یاد میگیرم
بعد توی این ۱ هفته فقط تنها برخوردم با برنامهنویسی و تخصص جمعهای حضوری هست.
هفته بوده ول کردم پاشدم رفتم ی جایی که هیچکس رو ندیدم به هیچکس هم نگفتم کجا میرم رفتم چرخیدم.
ولی تهش برگشتم پای کدهام؛ خسته شدم از همه کارهای دنیا - همه چیزایی که فکر میکردم خیلی حال میده فقط ۱ بار در سالش خوب بوده یا ماهانه ۱ بار یا اینکه کم کم بری سراغش وقتی هرروز براش وقت بذاری آزار دهنده هست (حداقل برای من)
خلاصه که برید؛ چیزای مختلف رو تست کنید به وقت خستگی این جازدن نیست این استراحت هست یا برنامهریزی مجدد و ...
ته تهش اینه که میفهمید توی فیلد دیگری عملکرد بهتر دارید؛ میرید سراغ اونکار و به سعادت میرسید دیگه (حتی اینم جا زدن نیست).
شخصا یک وقت خالی برای خودم پیدا کنم؛ چتر بازی توی برنامههام هست شدید.
❤42👍8🔥4👌1
این
البته هنوزم از پایچارم بهتره؛ شک کردی سعی کن تو پایچارم
تو اولین فرصت میشینم
vscode لعنتی؛ باید برگردم روی vim بیس ها البته هنوزم از پایچارم بهتره؛ شک کردی سعی کن تو پایچارم
js, Rust, ... کد بزنی تو اولین فرصت میشینم
neovim کانفیگ میکنم.👍13🤣4🔥3❤1