برنامه ۲۰ کوهپیمایی_تفریحی
اردوگاه کلکچال
📅 رفت : جمعه ۳۱ فروردین ۷ صبح
برگشت :جمعه ۳۱ فروردین ۱ بعداز ظهر
🔰سرپرست : اقای نائینی @physicophile
⭕️برای ثبت نام به ایشون پیام بدید.
💸هزینه : ۳۰ تومان
6362141108062424
به نام شهاب جوهری
رسید برای سرپرست ارسال شود.
📍میعادگاه ما :ساعت ۶:۴۵ بالای پارکینگ جمشیدیه
طول پیمایش:
۲ ساعت صعود + ۲ ساعت چیل کردن و تفریح +۲ ساعت فرود
🧗♂سطح برنامه : ساده
🚰آب: یک بطری ۱ لیتری (حداقل)
🔅 بهتره مقداری نمک 🧂و املاح دیگه همراه داشته باشید تا درصورت گرفتگی عضلات، با آب قاطی کنید و بنوشید.
🍗غذا: ۱ وعده نهار🌯 + میان وعده🍎 و تنقلات🍫 درکوله🎒آماده باشد.
🛠تجهیزات: پاور بانک🔋+ ظروف شخصی🥣+داروی شخصی💊
اگر بیارید به کار میان.
🧍♂لباس: لباس گرم🧣🧤🧦برای مواقع استراحت🧎♂. لباس سبک تر برای حرکت🚶♂
⚠️بهتر لباس ها لایه لایه انتخاب کنیم.یعنی به جای اینکه یه کاپشن سنگین بیاریم که هروقت پوشیدیم یا به شدت گرممون بشه و عرق کنیم🥵 یا هروقت هم درش آوردیم از سرما یخ بزنیم🥶،👈👈
لایه لایه بیاریم👕🧥 که آروم بتونیم لباس کم یا زیاد کنیم.
📝توضیحات تکمیلی :
۶:۴۵ همو پیدا میکنیم یه اشنایی مختصر و گرم کردن داریم و ساعت ۷ شروع حرکت🚶🏻 ، حدود دوساعت پیمایش داریم تا اردوگاه⛺️ ، سه تا ایستگاه تو مسیر هست که تو هرکدوم ۲ دقیقه توقف داریم
چند دقیقه بعد از شروع حرکت یه چشمه هست برای پر کردن بطری و ...🚰
۳۰ دقیقه بعد ایستگاه1⃣ هستیم که مغازه هم داره. حدودا یک ساعت ۲۰ دقیقه بعد از حرکت میرسیم ایستگاه ۳ که هم پایگاه امداده هم بوفه داره ⛑.
ساعت ۹:۱۵ به اردوگاه میرسیم 🏕
۲ ساعت آزادیم برای استراحت، بازی و....
ساعت ۱۱ حرکت میکنیم به سمت پایین 🚶🏻
۲ ساعت طول پیمایش
ساعت ۱ تقریبا میرسیم و نهایت سرد کردن و خدافظی👋🏻.
#برنامه ۲۰
#هفته_چهارم_فروردین
🆔 @physmount
اردوگاه کلکچال
📅 رفت : جمعه ۳۱ فروردین ۷ صبح
برگشت :جمعه ۳۱ فروردین ۱ بعداز ظهر
🔰سرپرست : اقای نائینی @physicophile
⭕️برای ثبت نام به ایشون پیام بدید.
💸هزینه : ۳۰ تومان
6362141108062424
به نام شهاب جوهری
رسید برای سرپرست ارسال شود.
📍میعادگاه ما :ساعت ۶:۴۵ بالای پارکینگ جمشیدیه
طول پیمایش:
۲ ساعت صعود + ۲ ساعت چیل کردن و تفریح +۲ ساعت فرود
🧗♂سطح برنامه : ساده
🚰آب: یک بطری ۱ لیتری (حداقل)
🔅 بهتره مقداری نمک 🧂و املاح دیگه همراه داشته باشید تا درصورت گرفتگی عضلات، با آب قاطی کنید و بنوشید.
🍗غذا: ۱ وعده نهار🌯 + میان وعده🍎 و تنقلات🍫 درکوله🎒آماده باشد.
🛠تجهیزات: پاور بانک🔋+ ظروف شخصی🥣+داروی شخصی💊
اگر بیارید به کار میان.
🧍♂لباس: لباس گرم🧣🧤🧦برای مواقع استراحت🧎♂. لباس سبک تر برای حرکت🚶♂
⚠️بهتر لباس ها لایه لایه انتخاب کنیم.یعنی به جای اینکه یه کاپشن سنگین بیاریم که هروقت پوشیدیم یا به شدت گرممون بشه و عرق کنیم🥵 یا هروقت هم درش آوردیم از سرما یخ بزنیم🥶،👈👈
لایه لایه بیاریم👕🧥 که آروم بتونیم لباس کم یا زیاد کنیم.
📝توضیحات تکمیلی :
۶:۴۵ همو پیدا میکنیم یه اشنایی مختصر و گرم کردن داریم و ساعت ۷ شروع حرکت🚶🏻 ، حدود دوساعت پیمایش داریم تا اردوگاه⛺️ ، سه تا ایستگاه تو مسیر هست که تو هرکدوم ۲ دقیقه توقف داریم
چند دقیقه بعد از شروع حرکت یه چشمه هست برای پر کردن بطری و ...🚰
۳۰ دقیقه بعد ایستگاه1⃣ هستیم که مغازه هم داره. حدودا یک ساعت ۲۰ دقیقه بعد از حرکت میرسیم ایستگاه ۳ که هم پایگاه امداده هم بوفه داره ⛑.
ساعت ۹:۱۵ به اردوگاه میرسیم 🏕
۲ ساعت آزادیم برای استراحت، بازی و....
ساعت ۱۱ حرکت میکنیم به سمت پایین 🚶🏻
۲ ساعت طول پیمایش
ساعت ۱ تقریبا میرسیم و نهایت سرد کردن و خدافظی👋🏻.
#برنامه ۲۰
#هفته_چهارم_فروردین
🆔 @physmount
👍12❤4
https://nshn.ir/rbvAwYVxRQSm
پارکینگ جمشیدیه _ کلکچال
پارکینگ جمشیدیه _ کلکچال
نقشه نشان
شهید امیدوار
تهران، باهنر، فیضیه، شهید امیدوار، پارکینگ عمومی پارک جمشیدیه
🙏4
📝گزارش برنامه ۱۸
🏔قله کلکچال _ ۲۲ فروردین 🗓
تا ساعت ۶:۳۰ همه جمع شده بودیم و بعد یه معرفی مختصر گرم کردیم. ساعت ۶:۴۵ پیمایش ما شروع شد.
بعد ۱۵ دقیقه به چشمه رسیدیم. آقا ش.ج تو یه بطری برای انرژی دادن به گروه و جلوگیری از گرفتگی عضلات شربت منیزیم درست کرد . هنونطور که وایساده بودیم تا هم از چشمه بطریارو پر کنیم هم منیزیم بخوریم، یه سنجاب خیلی گوگولی دیدیم🥺🐿.
به مسیرمون ادامه دادیم، ۴۵ دقیقه بعد ایستگاه ۱ بودیم حدود ۵ دقیقه استراحت کردیم و ادامه دادیم. ۳۰ دقیقه بعد ایستگاه ۳ بودیم آقای ر.س با قووتو(قاووت) به همه کلی انرژی داد 😁.
بعد یه نفس گیری کوتاه بلند شدیم و حرکت کردیم . بحث داغی بین بچه ها شکل گرفته بود از شمال تا جنوب... ماشالا اطلاعات هرکدوم ازون یکی بیشتر 😂.
قبل رسیدن به اردوگاه سر مزار شهدا هم رفتیم🌷. ساعت ۹ به اردوگاه رسیدیم رفتیم تو اردوگاه نشستیم آب هارو مجددا پر کردیم🚰 و یکم خوراکی خوردیم🥜.
ساعت ۹:۳۰ اردوگاه و به سمت قله ترک کردیم
ارتفاعمون کم کم داشت زیاد میشد و برف ها نمایان.
اقای ش.ج این سری نحوه "تنفس ارادی دیافراگمی شکمی" رو بهمون گفتن
هر چند ثانیه یکبار تکرار میکردیم که کسی یادش نره و نفسش دچار مشکل نشه.
یکی از دوستان هم صرفا جهت اذیت و خنده گروه از ته گروه داد میزد"چرا دارید نمیرید؟"
و کلی خودش رو از جانب بچه ها مورد عنایت قرار میداد😂.
کم کم داشت مسیر سخت تر میشد و مجبور بودیم از تو برفا حرکت کنیم . عمق برف زیاد بود، داشتیم به قتلگاه زین اسبی نزدیک میشدیم. به هرسختی که داشت با کمک همدیگه به سلامت ازش عبور کردیم.
به ارتفاع ۳۱۰۰ رسیدیم.
هوا سرد بود و باد تندی میومد ولی جایی نبود که بتونیم وایسیم. مه همه جارو پر کرده بود و دیدمون داشت کم میشد.بالارفتن واقعا سخت شده بود.
با توجه به شرایط بچه ها و وضعیت آب و هوایی با تصمیم سرپرست قرار شد بالاتر نریم و برگردیم.
مسیر برگشت سخت تر بود. زمین لیز و شیب زیاد. طبق قاعده حرکت تو برف شروع کردیم آروم آروم پایین رفتن که یکی بخاطر حرف گوش نکردن سر خورد رفت و مصدوم شد🙂🩸.
بعد کمک هایاولیه و بهبود شرایط و رسیدن به حالت تعادل بعد توقف نیم ساعت به مسیرمون ادامه دادیم .
به جایی رسیدیم که باید از قتلگاه پایین میومدیم. یه مسیر سرسره ای درست شده بود
بچه ها هم که اوج هیجان.
خیلیا سر خوردن رفتن پایین. ترکیب اسکی و کوهنوردی 🤌🏻
ساعت ۲:۲۰ به اردوگاه رسیدیم.
تا ساعت ۴ نهارخوردیم و صحبت نهایی گروه طبق روال همیشگی انجام شد.
حرکت کردیم به سمت پایین
به چشمه که رسیدیم نیم ساعت نشستیم و استراحت کردیم.
ساعت ۷ هم رسیدیم به انتهای مسیر
و بعدش خداحافظی و تمام👋
#گزارش ۱۸
#هفته_سوم_فروردین
🆔 @physmount
🏔قله کلکچال _ ۲۲ فروردین 🗓
تا ساعت ۶:۳۰ همه جمع شده بودیم و بعد یه معرفی مختصر گرم کردیم. ساعت ۶:۴۵ پیمایش ما شروع شد.
بعد ۱۵ دقیقه به چشمه رسیدیم. آقا ش.ج تو یه بطری برای انرژی دادن به گروه و جلوگیری از گرفتگی عضلات شربت منیزیم درست کرد . هنونطور که وایساده بودیم تا هم از چشمه بطریارو پر کنیم هم منیزیم بخوریم، یه سنجاب خیلی گوگولی دیدیم🥺🐿.
به مسیرمون ادامه دادیم، ۴۵ دقیقه بعد ایستگاه ۱ بودیم حدود ۵ دقیقه استراحت کردیم و ادامه دادیم. ۳۰ دقیقه بعد ایستگاه ۳ بودیم آقای ر.س با قووتو(قاووت) به همه کلی انرژی داد 😁.
بعد یه نفس گیری کوتاه بلند شدیم و حرکت کردیم . بحث داغی بین بچه ها شکل گرفته بود از شمال تا جنوب... ماشالا اطلاعات هرکدوم ازون یکی بیشتر 😂.
قبل رسیدن به اردوگاه سر مزار شهدا هم رفتیم🌷. ساعت ۹ به اردوگاه رسیدیم رفتیم تو اردوگاه نشستیم آب هارو مجددا پر کردیم🚰 و یکم خوراکی خوردیم🥜.
ساعت ۹:۳۰ اردوگاه و به سمت قله ترک کردیم
ارتفاعمون کم کم داشت زیاد میشد و برف ها نمایان.
اقای ش.ج این سری نحوه "تنفس ارادی دیافراگمی شکمی" رو بهمون گفتن
هر چند ثانیه یکبار تکرار میکردیم که کسی یادش نره و نفسش دچار مشکل نشه.
یکی از دوستان هم صرفا جهت اذیت و خنده گروه از ته گروه داد میزد"چرا دارید نمیرید؟"
و کلی خودش رو از جانب بچه ها مورد عنایت قرار میداد😂.
کم کم داشت مسیر سخت تر میشد و مجبور بودیم از تو برفا حرکت کنیم . عمق برف زیاد بود، داشتیم به قتلگاه زین اسبی نزدیک میشدیم. به هرسختی که داشت با کمک همدیگه به سلامت ازش عبور کردیم.
به ارتفاع ۳۱۰۰ رسیدیم.
هوا سرد بود و باد تندی میومد ولی جایی نبود که بتونیم وایسیم. مه همه جارو پر کرده بود و دیدمون داشت کم میشد.بالارفتن واقعا سخت شده بود.
با توجه به شرایط بچه ها و وضعیت آب و هوایی با تصمیم سرپرست قرار شد بالاتر نریم و برگردیم.
مسیر برگشت سخت تر بود. زمین لیز و شیب زیاد. طبق قاعده حرکت تو برف شروع کردیم آروم آروم پایین رفتن که یکی بخاطر حرف گوش نکردن سر خورد رفت و مصدوم شد🙂🩸.
بعد کمک هایاولیه و بهبود شرایط و رسیدن به حالت تعادل بعد توقف نیم ساعت به مسیرمون ادامه دادیم .
به جایی رسیدیم که باید از قتلگاه پایین میومدیم. یه مسیر سرسره ای درست شده بود
بچه ها هم که اوج هیجان.
خیلیا سر خوردن رفتن پایین. ترکیب اسکی و کوهنوردی 🤌🏻
ساعت ۲:۲۰ به اردوگاه رسیدیم.
تا ساعت ۴ نهارخوردیم و صحبت نهایی گروه طبق روال همیشگی انجام شد.
حرکت کردیم به سمت پایین
به چشمه که رسیدیم نیم ساعت نشستیم و استراحت کردیم.
ساعت ۷ هم رسیدیم به انتهای مسیر
و بعدش خداحافظی و تمام👋
#گزارش ۱۸
#هفته_سوم_فروردین
🆔 @physmount
❤🔥9👍2❤1🔥1
❤🔥7🔥3❤2
📝گزارش برنامه 19
شیرپلا🦁 24 فروردین🗓
از خواب بیدار شدم🥱(سرپرست🔰). ساعت 4:37🕟 صبح بود. باید از تخت🛏 بلند می شدم ولی بدنم یاری نمی کرد😩. بعد از یک کلنجار مغزی به بدنم دستور دادم😠 که از تخت بلند شه🛌. بلند شدم حس سرخوشی میکردم🤡(داشتم می مردم از خواب☠).
سه عدد تخم مرغ🥚 رو گذاشتم که آب پز بشه و بعد از 15 دقیقه بر داشتم و آماده حرکت شدم. از در خونه ساعت 5:35 🕠 بود که خارج شدم و ساعت 7🕖 باید تهران میبودم. بله چون من از کرج می یام تاکسی🚕 گیرم نمی یومد. بلاخره به هر طریقی که بود ساعت 6:00 سوار مترو🚈 شدم تا برسم به محل قرار.
ساعت 7:17 شده بود رسیدم بچه ها رو دیدم🥹 که به صورت دو گروه تک نفره و سه نفره منتظر من بودن. یه سلام علیک گرم🔥با بچه ها کردم بعد یه معرفی ریز زدیم👥 بعدش رفتیم سراغ گرم کردن🧍♂.
شروع به حرکت کردیم🚶♂.چون یکی از بچه ها هنوز نرسیده بود یکم قرار شد آروم حرکت کنیم که اونم بهمون برسه.
من با یکی از بچه های درجه یک🥇اصفهان هم صحبت شدم و کلی در مورد گروه مون براش صحبت کردم اونم کلی از زیبایی های 🌅اصفهان برام گفت و من رو دعوت کرد (راست و دروغش رو خدا میدونه🤷♂) که یه سفر اصفهان مهمونش شم.
مسیر خیلی خوب بود ولی یکم داشتیم تند
میرفتیم😌 و همین باعث شده بود که یکم نفسامون تنگ بشه🥵. هر یک ساعت پیمایش 5 دقیقه استراحت میکردیم که نفسامون باز بشه. به جای سخت مسیر رسیده بودیم 🧗♂از دو طرف طناب⛓ داشت تا ما با گرفتنش بتونیم مسیر رو راحت تر طی کنیم(حال میکنید😎چقدر متنم مجلسی شده).
سرعت بچه ها تند بود به قدری که 3 ساعته رسیدیم🤩 بالا به شیرپلا. حالا باید یکم استراحت میکردیم و یه چیزی میخوردیم 🏕.
ورودی میگرفتن. بچه ها در یک حرکت انتحاری تعدادمون رو 8 نفر اعلام کردن🤯و با یه سیس عقاب🦅(داشتم خوب پیش میرفتم باز خودمونی شد😅)15 هزار تومن وجه رایج مملکت💵 تخفیف گرفتن در صورتی که ما 7 نفر بودیم🤦♂.
خلاصه رفتیم داخل یه کافه خوشگل خیلی گرم بود☺️ نشستیم به گپ و گفت دو تا از بچه ها رفتن تو نماز خونه که عبادت کنن🤲(بخوابن😴) ما هم با آبجوش هایی که داشتیم یه چایی☕️ و یه دمنوش🍵 گذاشتیم و یه گپ گفت سنگین😏 رو شروع کردیم که قرار شد تا 13:00🕐 ادامه داشته باشه بعد حرکت کنیم به سمت پایین.
وسط صحبت ها فهیمدیم که یکی از بچه دوست نداره کسی بوسش کنه🧐 و خودشم دوست نداره کسی رو بوس کنه🤨 به جز چند استثنا البته. حتی از دهنی هم بدش میومد و نمیخورد🧑.(ایشون پسر بودن🥶)به عنوان سرپرست سریعا وارد شدم🫨 و بحث عوض کردم، داشت خطرناک می شد😮💨.
بعدش شروع کردیم به خوردن نهار اشتراکی😋. هر کس هر چی داشت به دیگران تعارف میکرد🤝 که بخورن. خلاصه راه افتادیم پایین. بچه ها دیگه فقط از منظره🏞 لذت میبردن😇 و زیاد صحبت نمی کردن🤫.
رسیدیم به یه جای صاف قرار شد همون صحبت های همیشگی خودمون رو شروع کنیم. اون دوست اصفهانیمون طی یه تصمیم کاملا انقلابی شروع به درست کردن آتش 🔥 کرد و ما هم در حال صحبت بودیم و او در حال زجر کشیدن 🥵.
وقتی کم کم به پایین رسیدیم خیلی شلوغ شده بود😭، خیلی. بوی لواشک های جلوی مغازه داشت من رو دیونه میکرد.ولی خوب 🗿. حض بصری بردیم😍🤤.
بلاخره رسیدیم به همون مجسمه اول مسیر. همه جمع شدیم یه ماشین داشتیم 🚙و ۷ نفر جمعیت. ۳ نفر جلو و ۴ نفر عقب رو اشغال کردن 😱.سرپرست🔰 روی پای🦶 یکی از بچه ها که بیوتک می خوند نشست و از رسیدن خون کافی🩸 به پاهاش جلو گیری کرد وقتی پیاده شد احساس میکرد پا نداره🫢. خدا منو ببخشه😁 به مترو که رسیدیم 🚈از هم دیگه خداحافظی کردیم👋.
یاعلی🫡
#گزارش ۱۹
#هفته_سوم_فروردین
🆔 @physmount
شیرپلا🦁 24 فروردین🗓
از خواب بیدار شدم🥱(سرپرست🔰). ساعت 4:37🕟 صبح بود. باید از تخت🛏 بلند می شدم ولی بدنم یاری نمی کرد😩. بعد از یک کلنجار مغزی به بدنم دستور دادم😠 که از تخت بلند شه🛌. بلند شدم حس سرخوشی میکردم🤡(داشتم می مردم از خواب☠).
سه عدد تخم مرغ🥚 رو گذاشتم که آب پز بشه و بعد از 15 دقیقه بر داشتم و آماده حرکت شدم. از در خونه ساعت 5:35 🕠 بود که خارج شدم و ساعت 7🕖 باید تهران میبودم. بله چون من از کرج می یام تاکسی🚕 گیرم نمی یومد. بلاخره به هر طریقی که بود ساعت 6:00 سوار مترو🚈 شدم تا برسم به محل قرار.
ساعت 7:17 شده بود رسیدم بچه ها رو دیدم🥹 که به صورت دو گروه تک نفره و سه نفره منتظر من بودن. یه سلام علیک گرم🔥با بچه ها کردم بعد یه معرفی ریز زدیم👥 بعدش رفتیم سراغ گرم کردن🧍♂.
شروع به حرکت کردیم🚶♂.چون یکی از بچه ها هنوز نرسیده بود یکم قرار شد آروم حرکت کنیم که اونم بهمون برسه.
من با یکی از بچه های درجه یک🥇اصفهان هم صحبت شدم و کلی در مورد گروه مون براش صحبت کردم اونم کلی از زیبایی های 🌅اصفهان برام گفت و من رو دعوت کرد (راست و دروغش رو خدا میدونه🤷♂) که یه سفر اصفهان مهمونش شم.
مسیر خیلی خوب بود ولی یکم داشتیم تند
میرفتیم😌 و همین باعث شده بود که یکم نفسامون تنگ بشه🥵. هر یک ساعت پیمایش 5 دقیقه استراحت میکردیم که نفسامون باز بشه. به جای سخت مسیر رسیده بودیم 🧗♂از دو طرف طناب⛓ داشت تا ما با گرفتنش بتونیم مسیر رو راحت تر طی کنیم(حال میکنید😎چقدر متنم مجلسی شده).
سرعت بچه ها تند بود به قدری که 3 ساعته رسیدیم🤩 بالا به شیرپلا. حالا باید یکم استراحت میکردیم و یه چیزی میخوردیم 🏕.
ورودی میگرفتن. بچه ها در یک حرکت انتحاری تعدادمون رو 8 نفر اعلام کردن🤯و با یه سیس عقاب🦅(داشتم خوب پیش میرفتم باز خودمونی شد😅)15 هزار تومن وجه رایج مملکت💵 تخفیف گرفتن در صورتی که ما 7 نفر بودیم🤦♂.
خلاصه رفتیم داخل یه کافه خوشگل خیلی گرم بود☺️ نشستیم به گپ و گفت دو تا از بچه ها رفتن تو نماز خونه که عبادت کنن🤲(بخوابن😴) ما هم با آبجوش هایی که داشتیم یه چایی☕️ و یه دمنوش🍵 گذاشتیم و یه گپ گفت سنگین😏 رو شروع کردیم که قرار شد تا 13:00🕐 ادامه داشته باشه بعد حرکت کنیم به سمت پایین.
وسط صحبت ها فهیمدیم که یکی از بچه دوست نداره کسی بوسش کنه🧐 و خودشم دوست نداره کسی رو بوس کنه🤨 به جز چند استثنا البته. حتی از دهنی هم بدش میومد و نمیخورد🧑.(ایشون پسر بودن🥶)به عنوان سرپرست سریعا وارد شدم🫨 و بحث عوض کردم، داشت خطرناک می شد😮💨.
بعدش شروع کردیم به خوردن نهار اشتراکی😋. هر کس هر چی داشت به دیگران تعارف میکرد🤝 که بخورن. خلاصه راه افتادیم پایین. بچه ها دیگه فقط از منظره🏞 لذت میبردن😇 و زیاد صحبت نمی کردن🤫.
رسیدیم به یه جای صاف قرار شد همون صحبت های همیشگی خودمون رو شروع کنیم. اون دوست اصفهانیمون طی یه تصمیم کاملا انقلابی شروع به درست کردن آتش 🔥 کرد و ما هم در حال صحبت بودیم و او در حال زجر کشیدن 🥵.
وقتی کم کم به پایین رسیدیم خیلی شلوغ شده بود😭، خیلی. بوی لواشک های جلوی مغازه داشت من رو دیونه میکرد.ولی خوب 🗿. حض بصری بردیم😍🤤.
بلاخره رسیدیم به همون مجسمه اول مسیر. همه جمع شدیم یه ماشین داشتیم 🚙و ۷ نفر جمعیت. ۳ نفر جلو و ۴ نفر عقب رو اشغال کردن 😱.سرپرست🔰 روی پای🦶 یکی از بچه ها که بیوتک می خوند نشست و از رسیدن خون کافی🩸 به پاهاش جلو گیری کرد وقتی پیاده شد احساس میکرد پا نداره🫢. خدا منو ببخشه😁 به مترو که رسیدیم 🚈از هم دیگه خداحافظی کردیم👋.
یاعلی🫡
#گزارش ۱۹
#هفته_سوم_فروردین
🆔 @physmount
❤5😁5👌2👍1
👍4❤2