🧠چگونه مغز چهره های آشنا را تشخیص میدهد؟
🔻محققان به مدت طولانی بر این باور بودهاند که توانایی تشخیص چهرهها در انسان ذاتی است و چیزی در مغز ما وجود دارد که میداند چگونه از بدو تولد این کار را انجام دهد. اما یک مطالعه جدید تصویر برداری مغزی که بر روی میمونهای ماکاک انجام شده نشان میدهد که این باور درست نیست زیرا ماکاکها باید از سنین پایین در مواجهه با یک چهره قرار بگیرند تا توانایی تشخیص آن را داشته باشند.
🔻 “دکتر مارگارت لیوینگستون”، استاد علوم زیستی در دانشکده پزشکی هاروارد و یکی از همکارانش، گفتند که ماکاکها نسبتا شبیه به انسان هستند و یک مدل خوب برای مطالعه رشد مغز انسانها محسوب میشوند. این پژوهش جدید به بررسی طیف وسیعی از بیماریهای عصبی از جمله بیماریهایی میپردازد که در آن افراد نمیتوانند بین چهرههای مختلف تمایز قائل شوند. یکی از این بیماریها اوتیسم بوده که با بی توجهی به نگاه کردن به چهرهها تشخیص داده میشود.
🔻این پژوهش همچنین اهمیت تجربیات اولیه زیست محیطی در رشد عاطفی و شناختی طبیعی را نمایان میکند. این پژوهش که توسط محققان در دانشکده پزشکی هاروارد انجام شده و در مجله Nature Neuroscience منتشر شده، شامل کار با ماکاکها بوده که به طور موقت از دیدن چهرهها در سالهای اولیه رشد محروم بودند. در مغز ماکاکها تا ۲۰۰ روزگی، خوشههایی از نورونها تشکیل میشود که مسئول تشخیص چهرهها در ناحیهای از مغز به نام “شیار گیجگاهی فوقانی”( superior temporal sulcus) هستند. محققان میگویند که موقعیت نسبی این نواحی درمغز، مشابه گونههای نخستیسانان است. با این حال، هم در مغز انسانها و هم در نخستیسانان نواحی ایجاد میشود که به محرکهای تصویری که برای مدت طولانی در طول تکامل با آنها مواجه نشدهاند پاسخ میدهند. این مسئله نظریهای که نخستی سانان با قدرت تشخیص چهره متولد میشوند را زیر سوال میبرد.
🔻برای درک بهتر مبانی تشخیص چهره، دکتر لیوینگستون همراه با دکتر مایکل آرکارو و پیتر شید پژوهشگر، دو گروه از ماکاکها را پرورش دادند. گروه اول که گروه کنترل شده بودند، به صورت معمول پرورش یافته، وقت خود را در ابتدای تولد با مادرانشان و سپس با دیگر ماکاکهای نوجوان و کارکنان انسانی گذراندند. گروه دیگر ماکاکها توسط انسانهایی پرورش یافتند که آنها را با شیشه تغذیه کرده با آنها بازی کرده و آنها را در آغوش میگرفتند و همه اینها در حالی بود که این افراد بر روی صورت خود ماسکی شبیه به ماسک جوشکاری داشتند. این گروه از ماکاکها هیچ چهره ای را در سال اول زندگی خود اعم از انسان و غیره ندیدند. پس از اینکه هر دو گروه پرورش یافتند در گروههای اجتماعی با ماکاکهای دیگر قرار گرفته و اجازه دیدن چهره انسانها و نخستی سانان به آنها داده شد. هنگامی که هر دو گروه از ماکاکها ۲۰۰ روزه شدند، محققان از تصویربرداری رزونانس مغناطیسی عملکردی (fMRI) برای دیدن تصاویر مغز و اندازهگیری نواحی مختص تشخیص چهره و دیگر مناطق تخصصی، از جمله آن قسمتهایی که مسئول تشخیص دست، اشیاء، صحنهها و بدن بودند استفاده کردند.
🔻پس از بررسی این اسکنها مشخص شد ماکاکهایی که با دیدن چهره افراد پرورش یافته بودند، دارای زمینههای تشخیصی ثابت در مغز برای هر یک از این گروهها بودند، اما آنهایی که هرگز چهرهها را ندیده بودند، تمام نواحی را به جز ناحیهای که مختص تشخیص چهره است را دارا بودند. محققان سپس تصاویری از انسانها و نخستی سانان را به این دو گروه نشان دادند. گروه کنترل شده زمان بیشتری را صرف زل زدن به چهرهها کرده اما در مقابل، ماکاکهایی که از دیدن صورتها محروم بودند، بیشتر زمان خود را صرف نگاه کردن به دستها کردند.
🔻منطقه مرتبط با تشخیص دست در مغز آنها نسبت به سایر نواحی بزرگتر بود. این یافتهها حاکی از آن است که محرومیت حسی بر نحوه عملکرد مغز تاثیر میگذارد. در این پژوهش مشخص شد که مغز در تشخیص چیزهایی که اغلب دیده میشود بسیار خوب عمل کرده و در شناخت چیزهایی که هرگز و یا به ندرت آنها را دیده ضعیف عمل میکند. محققان این پژوهش اظهار کردند که رشد طبیعی این نواحی از مغز میتواند کلیدی برای توضیح طیف وسیعی از اختلالات باشد. یکی از این اختلالات، چهره ناشناسی prosopagnosia است که در آن افراد نمیتوانند چهرههای آشنا، حتی خودشان را تشخیص دهند، زیرا دستگاه تشخیص چهره مغز به درستی رشد نمی کند.
🖇منبع
تلگرام | اینستاگرام 🧠🔌
🔻محققان به مدت طولانی بر این باور بودهاند که توانایی تشخیص چهرهها در انسان ذاتی است و چیزی در مغز ما وجود دارد که میداند چگونه از بدو تولد این کار را انجام دهد. اما یک مطالعه جدید تصویر برداری مغزی که بر روی میمونهای ماکاک انجام شده نشان میدهد که این باور درست نیست زیرا ماکاکها باید از سنین پایین در مواجهه با یک چهره قرار بگیرند تا توانایی تشخیص آن را داشته باشند.
🔻 “دکتر مارگارت لیوینگستون”، استاد علوم زیستی در دانشکده پزشکی هاروارد و یکی از همکارانش، گفتند که ماکاکها نسبتا شبیه به انسان هستند و یک مدل خوب برای مطالعه رشد مغز انسانها محسوب میشوند. این پژوهش جدید به بررسی طیف وسیعی از بیماریهای عصبی از جمله بیماریهایی میپردازد که در آن افراد نمیتوانند بین چهرههای مختلف تمایز قائل شوند. یکی از این بیماریها اوتیسم بوده که با بی توجهی به نگاه کردن به چهرهها تشخیص داده میشود.
🔻این پژوهش همچنین اهمیت تجربیات اولیه زیست محیطی در رشد عاطفی و شناختی طبیعی را نمایان میکند. این پژوهش که توسط محققان در دانشکده پزشکی هاروارد انجام شده و در مجله Nature Neuroscience منتشر شده، شامل کار با ماکاکها بوده که به طور موقت از دیدن چهرهها در سالهای اولیه رشد محروم بودند. در مغز ماکاکها تا ۲۰۰ روزگی، خوشههایی از نورونها تشکیل میشود که مسئول تشخیص چهرهها در ناحیهای از مغز به نام “شیار گیجگاهی فوقانی”( superior temporal sulcus) هستند. محققان میگویند که موقعیت نسبی این نواحی درمغز، مشابه گونههای نخستیسانان است. با این حال، هم در مغز انسانها و هم در نخستیسانان نواحی ایجاد میشود که به محرکهای تصویری که برای مدت طولانی در طول تکامل با آنها مواجه نشدهاند پاسخ میدهند. این مسئله نظریهای که نخستی سانان با قدرت تشخیص چهره متولد میشوند را زیر سوال میبرد.
🔻برای درک بهتر مبانی تشخیص چهره، دکتر لیوینگستون همراه با دکتر مایکل آرکارو و پیتر شید پژوهشگر، دو گروه از ماکاکها را پرورش دادند. گروه اول که گروه کنترل شده بودند، به صورت معمول پرورش یافته، وقت خود را در ابتدای تولد با مادرانشان و سپس با دیگر ماکاکهای نوجوان و کارکنان انسانی گذراندند. گروه دیگر ماکاکها توسط انسانهایی پرورش یافتند که آنها را با شیشه تغذیه کرده با آنها بازی کرده و آنها را در آغوش میگرفتند و همه اینها در حالی بود که این افراد بر روی صورت خود ماسکی شبیه به ماسک جوشکاری داشتند. این گروه از ماکاکها هیچ چهره ای را در سال اول زندگی خود اعم از انسان و غیره ندیدند. پس از اینکه هر دو گروه پرورش یافتند در گروههای اجتماعی با ماکاکهای دیگر قرار گرفته و اجازه دیدن چهره انسانها و نخستی سانان به آنها داده شد. هنگامی که هر دو گروه از ماکاکها ۲۰۰ روزه شدند، محققان از تصویربرداری رزونانس مغناطیسی عملکردی (fMRI) برای دیدن تصاویر مغز و اندازهگیری نواحی مختص تشخیص چهره و دیگر مناطق تخصصی، از جمله آن قسمتهایی که مسئول تشخیص دست، اشیاء، صحنهها و بدن بودند استفاده کردند.
🔻پس از بررسی این اسکنها مشخص شد ماکاکهایی که با دیدن چهره افراد پرورش یافته بودند، دارای زمینههای تشخیصی ثابت در مغز برای هر یک از این گروهها بودند، اما آنهایی که هرگز چهرهها را ندیده بودند، تمام نواحی را به جز ناحیهای که مختص تشخیص چهره است را دارا بودند. محققان سپس تصاویری از انسانها و نخستی سانان را به این دو گروه نشان دادند. گروه کنترل شده زمان بیشتری را صرف زل زدن به چهرهها کرده اما در مقابل، ماکاکهایی که از دیدن صورتها محروم بودند، بیشتر زمان خود را صرف نگاه کردن به دستها کردند.
🔻منطقه مرتبط با تشخیص دست در مغز آنها نسبت به سایر نواحی بزرگتر بود. این یافتهها حاکی از آن است که محرومیت حسی بر نحوه عملکرد مغز تاثیر میگذارد. در این پژوهش مشخص شد که مغز در تشخیص چیزهایی که اغلب دیده میشود بسیار خوب عمل کرده و در شناخت چیزهایی که هرگز و یا به ندرت آنها را دیده ضعیف عمل میکند. محققان این پژوهش اظهار کردند که رشد طبیعی این نواحی از مغز میتواند کلیدی برای توضیح طیف وسیعی از اختلالات باشد. یکی از این اختلالات، چهره ناشناسی prosopagnosia است که در آن افراد نمیتوانند چهرههای آشنا، حتی خودشان را تشخیص دهند، زیرا دستگاه تشخیص چهره مغز به درستی رشد نمی کند.
🖇منبع
تلگرام | اینستاگرام 🧠🔌
🧠رسانه ذهن شما را کنترل میکند بدون آنکه بدانید!
🔻بیایید رو راست باشیم، ما نه تنها خریدار هستیم بلکه فروشنده نیز هستیم. ما خودمان را سر کار میفروشیم در گروههای اجتماعی میفروشیم و اجناسمان را در مرکز خرید میفروشیم. پس عجیب نیست که بازار و متخصصان رسانه دکمه کنترل ما را در نواحی ناخوداگاه ما فشار دهند و رفتار ما را کنترل کنند. من یک پروسه ی 7 مرحله ای را بدست آورده ام که توضیح میدهد ما چگونه تحت تاثیر قرار میگیریم.
🔻اولین قدمی که آخر معرفی شده است :
1- وقفه در الگو، یعنی وقتی ما توسط واقعه ای سورپرایز شویم هشداری در درون ما فعال میشود و حواسمان روی آن واقعه متمرکز میشود. ولی این هشدار ما را برای خطر نیز آماده میکند چون ما اینطور تکامل یافته ایم که از خطر دوری کنیم و این از ما یک خریدار هیجانی میسازد. پس قدم بعدی برای بدست آوردن ذهن مردم این است که به آنها یک احساس امنیت بدهیم و آشفتگی آنها را رفع کنیم . قبل از اینکه آنها را آشفته کنیم نیاز داریم تا با یک ایده آنها را آرام کنیم.
🔻2- ایجاد احساس آرامش که در اینجا سه تا از قویترین آنها را می آوریم.
☆آنها را بخندانید : تا حالا از اینکه شوخی اینقدر در پیام های بازرگانی به کار میرود تعجب کرده اید؟ صداهای خنده ی پشت صحنه که به مدت نیم قرن است در برنامه های کمدی استفاده میشود چطور؟ خنده یک پیام اجتماعی است. فرقی نمیکند که شما بگویید من از تو خوشم می آید یا من میخواهم تو از من خوشت بیاید.
بنا بر عصب شناس "روبرت پرووین" خنده الزاما به خاطر خنده دار بودن نیست و بلکه بیشتر برای برقراری رابطه ی اجتماعی است همانطور که وقتی کسی پیش ما نیست، ما نمیخندیم. این یک پاسخ فرهنگی درونی است که بطور ناخوداگاه رخ میدهد برای همین است که جعل خنده ی واقعی خیلی سخت است.
🔻خنده ی مشترک مغز سخنگو و شنونده را همزمان میکند تا به سمت یک همگرایی احساسی بزرگتر حرکت کنند که این همان الگوی، یک ارتباط موفق است. خنده با آزاد کردن هورمون "اکسیتوسین" اضطراب را تسکین میدهد. این به نوبه ی خود نورون ها اعتماد را نیز در مدیران و دوستان و آشنایان احتمالی روشن میکند. پس الان واضح است چرا کسانی که عاشق هستند زیاد میخندند! یا چرا وقتی رییس یک شرکت کوچکترین شوخی ای میکند همه میخندند.
☆رفتار آنها را مثل آینه تکرار کنید : آیا تابحال توجه کرده اید که برنامه نویسان شبکه چقدر شبیه تلویزیون واقعی شده اند؟ یا اینکه چطور در اینترنت به چیزهایی بیشتر بر میخورید که شبیه چیزهایی است که قبلا دنبال کرده اید؟ برنامه نویسان دریافته اند که انسان ها بهتر به پدیده های آشنا واکنش نشان میدهند و علاقه مند میشوند؟
🔻تحقیقات نشان داده که مثلا مارشال به بستنی مارش بیشتر جذب میشود تا بستنی استیکن. مغز ما به طور ناخوداگاه طوری تکامل یافته که تنهایی کار نکند و در تعامل با بقیه باشد و این ما را تشویق میکند مرزهای خود را زیر پا بگذاریم. ما طوری طراحی شده ایم که با کسانی که شبیه خودمان هستند جفت و جور شویم و این به خاطر نورون های آینه ای است که همدردی و تقلید را ایجاد میکنند. فعال شدن این نورن ها به ما این امکان را میدهد که خودمان را جای آنها بگذاریم. مطالعات نشان داده که زوج هایی که شاد ترند صورت های شبیه تری به هم دارند که آن هم به دلیل ابراز احساسات مشابه توسط ماهیچه های صورت در طی سال ها شکل گرفته است. تقلید همچنین مشتری ها را تشویق میکند پول بیشتری انعام دهند. تحقیق روانشناس ریک وان بارن نشان داد پیشخدمت هایی که مشتری های خود را مثل آینه تقلید میکردند 140 درصد بیشتر انعام میگرفتند و در عین حال مشتری ها متوجه نمیشدند که پیشخدمت دارد آنها را تقلید میکند.
🔻☆با آنها همشکل باشید : تا بحال توجه کرده اید که چطور شرکت های پیشرو احساسات و نگاه قابل تشخیصی در تبلیغات خود دارند؟ یا چگونه یک کاندیدای سیاسی از صحنه کنار میرود وقتی در مورد یک موضوع مهم کمی با مردم اختلاف نظر دارد؟ هماهنگی با مردم و برند ها با میزان هم جهتی کلمات، ظاهر، رفتار و اعمال تعریف میشود. وقتی کمپانی ها با مردم هماهنگ نباشند یک حس بی اعتمادی نسبت به آنها ایجاد میشود و باور مردم را از دست میدهند. مغز ما اینکار را با جستجوی ناخوداگاهانه برای تضاد ها و ناهمگونی ها در اطلاعات دریافتی انجام میدهد تا ما را از خطر فریب نجات دهد. وقتی یک حس بدی داریم به این خاطر است که مغز ما همزمان چند پردازش اطلاعات حسی را انجام میدهد و وقتی آنها با هم همگون نباشند ماده ی "کورتیزول" آزاد میشود که به ما هشدار میدهد.
🖇منبع
🔻بیایید رو راست باشیم، ما نه تنها خریدار هستیم بلکه فروشنده نیز هستیم. ما خودمان را سر کار میفروشیم در گروههای اجتماعی میفروشیم و اجناسمان را در مرکز خرید میفروشیم. پس عجیب نیست که بازار و متخصصان رسانه دکمه کنترل ما را در نواحی ناخوداگاه ما فشار دهند و رفتار ما را کنترل کنند. من یک پروسه ی 7 مرحله ای را بدست آورده ام که توضیح میدهد ما چگونه تحت تاثیر قرار میگیریم.
🔻اولین قدمی که آخر معرفی شده است :
1- وقفه در الگو، یعنی وقتی ما توسط واقعه ای سورپرایز شویم هشداری در درون ما فعال میشود و حواسمان روی آن واقعه متمرکز میشود. ولی این هشدار ما را برای خطر نیز آماده میکند چون ما اینطور تکامل یافته ایم که از خطر دوری کنیم و این از ما یک خریدار هیجانی میسازد. پس قدم بعدی برای بدست آوردن ذهن مردم این است که به آنها یک احساس امنیت بدهیم و آشفتگی آنها را رفع کنیم . قبل از اینکه آنها را آشفته کنیم نیاز داریم تا با یک ایده آنها را آرام کنیم.
🔻2- ایجاد احساس آرامش که در اینجا سه تا از قویترین آنها را می آوریم.
☆آنها را بخندانید : تا حالا از اینکه شوخی اینقدر در پیام های بازرگانی به کار میرود تعجب کرده اید؟ صداهای خنده ی پشت صحنه که به مدت نیم قرن است در برنامه های کمدی استفاده میشود چطور؟ خنده یک پیام اجتماعی است. فرقی نمیکند که شما بگویید من از تو خوشم می آید یا من میخواهم تو از من خوشت بیاید.
بنا بر عصب شناس "روبرت پرووین" خنده الزاما به خاطر خنده دار بودن نیست و بلکه بیشتر برای برقراری رابطه ی اجتماعی است همانطور که وقتی کسی پیش ما نیست، ما نمیخندیم. این یک پاسخ فرهنگی درونی است که بطور ناخوداگاه رخ میدهد برای همین است که جعل خنده ی واقعی خیلی سخت است.
🔻خنده ی مشترک مغز سخنگو و شنونده را همزمان میکند تا به سمت یک همگرایی احساسی بزرگتر حرکت کنند که این همان الگوی، یک ارتباط موفق است. خنده با آزاد کردن هورمون "اکسیتوسین" اضطراب را تسکین میدهد. این به نوبه ی خود نورون ها اعتماد را نیز در مدیران و دوستان و آشنایان احتمالی روشن میکند. پس الان واضح است چرا کسانی که عاشق هستند زیاد میخندند! یا چرا وقتی رییس یک شرکت کوچکترین شوخی ای میکند همه میخندند.
☆رفتار آنها را مثل آینه تکرار کنید : آیا تابحال توجه کرده اید که برنامه نویسان شبکه چقدر شبیه تلویزیون واقعی شده اند؟ یا اینکه چطور در اینترنت به چیزهایی بیشتر بر میخورید که شبیه چیزهایی است که قبلا دنبال کرده اید؟ برنامه نویسان دریافته اند که انسان ها بهتر به پدیده های آشنا واکنش نشان میدهند و علاقه مند میشوند؟
🔻تحقیقات نشان داده که مثلا مارشال به بستنی مارش بیشتر جذب میشود تا بستنی استیکن. مغز ما به طور ناخوداگاه طوری تکامل یافته که تنهایی کار نکند و در تعامل با بقیه باشد و این ما را تشویق میکند مرزهای خود را زیر پا بگذاریم. ما طوری طراحی شده ایم که با کسانی که شبیه خودمان هستند جفت و جور شویم و این به خاطر نورون های آینه ای است که همدردی و تقلید را ایجاد میکنند. فعال شدن این نورن ها به ما این امکان را میدهد که خودمان را جای آنها بگذاریم. مطالعات نشان داده که زوج هایی که شاد ترند صورت های شبیه تری به هم دارند که آن هم به دلیل ابراز احساسات مشابه توسط ماهیچه های صورت در طی سال ها شکل گرفته است. تقلید همچنین مشتری ها را تشویق میکند پول بیشتری انعام دهند. تحقیق روانشناس ریک وان بارن نشان داد پیشخدمت هایی که مشتری های خود را مثل آینه تقلید میکردند 140 درصد بیشتر انعام میگرفتند و در عین حال مشتری ها متوجه نمیشدند که پیشخدمت دارد آنها را تقلید میکند.
🔻☆با آنها همشکل باشید : تا بحال توجه کرده اید که چطور شرکت های پیشرو احساسات و نگاه قابل تشخیصی در تبلیغات خود دارند؟ یا چگونه یک کاندیدای سیاسی از صحنه کنار میرود وقتی در مورد یک موضوع مهم کمی با مردم اختلاف نظر دارد؟ هماهنگی با مردم و برند ها با میزان هم جهتی کلمات، ظاهر، رفتار و اعمال تعریف میشود. وقتی کمپانی ها با مردم هماهنگ نباشند یک حس بی اعتمادی نسبت به آنها ایجاد میشود و باور مردم را از دست میدهند. مغز ما اینکار را با جستجوی ناخوداگاهانه برای تضاد ها و ناهمگونی ها در اطلاعات دریافتی انجام میدهد تا ما را از خطر فریب نجات دهد. وقتی یک حس بدی داریم به این خاطر است که مغز ما همزمان چند پردازش اطلاعات حسی را انجام میدهد و وقتی آنها با هم همگون نباشند ماده ی "کورتیزول" آزاد میشود که به ما هشدار میدهد.
🖇منبع
Psychology Today
How the Media Manipulates You Without Your Knowing
Unconscious tactics guaranteed to win you over (and how you can use them too)
🍡نمود قدرت اراده از کودکی پیداست!
آزمایش والتر میشل در ۱۹۷۲
چند تا مارش ملو جلوی بچه میگذارند و میگویند اگر بتونی اینو نخوری بهت جایزه می دهیم.والتر میشل متوجه شد کودکان تفاوت دارند.چند تا نکته متوجه شدند
اونایی که مارش ملو رو نمیخورند و بهش نگاه میکردند ، دو تا کار میکردند که بقیه نمی کردند
۱-حواس خودشونو به چیز دیگه پرت می کردند مثلا شعر میخوندند. تواناییdistraction حواس پرتی دارند
۲- Reappraisal :موضوع رو باز تعبیر و یا باز تفسیر میکردند مثلا میگفتند که داشتیم فکر میکردیم این چقدر شبیه فلان اسباب بازی یا فلان آدمک هستند و به عبارتی این را خوراکی نمی دیدند یعنی با خودشون تصور میکردند این خوراکی نیست بلکه یک قلعه است
کودکانی که قدرت باز تفسیر و یا بازتعبیر و همچنین توانایی حواس پرتی دارند بهتر میتونستند هیجانشونو تنظیم کنند. اونچه که آدمها رو در تنظیم هیجان متفاوت میکنه تلاششون نیست ، بلکه قدرت حواس پرتی و یا تعبیر و تفسیری است که روی وقایع میگذارند.
سی سال بعد والتر میشل نمونه ها رو دوباره ارزیابی کرد و متوجه شد کودکانی که مارش ملو رو نخورده بودند نسبت به مابقی کودکان موفق تر بودند.لذا همبستگی موفقیت اجتماعی رو با تنظیم هیجانی و خویشتن داری دیدند.
کسایی که توانایی فریب دادن و دروغ گفتن دارند توانایی تنظیم هیجانی بیشتری دارند.
وقتی تکامل تنظیم هیجانی رو در انسان دیدند متوجه شدند :
تنظیم هیجانی در ابتدا در جریان رشد توسط دیگران است و بعد درونی میشوند.مثلا بچه ها رو مادر ساکت میکند
کودکان در ابتدای رشد برای تنظیم هیجان محیط رو تغییر می دهند مثلا اگر میترسند اتاق رو عوض میکنند، اما در مراحل بعدی تعبیر و توجهشونو تغییر میدهند.
با افزایش سن ، مکانیسمهاشون تنوع پیدا میکنند مثلا هم محیط رو عوض میکنند هم تعبیر و تفسیرشونو عوض میکنند هم بیرونی عمل میکنند و هم درونی و هم توجهشونو تغییر بدهند
برای هر هیجانی مکانیسم خاص خودشونو بکار میبرند که با فرهنگشون هم سازگار است.
در سنین ۲۰ سالگی میزانی که افراد هم suppress یعنی مهار و هم باز تعبیر Reappraisal میکنند ، یک اندازه است. ولی در شصت سالگی، منع پاسخ کمتر و باز تعبیر بیشتر میشه.
تنظیم هیجانی در طول رشد شکل میگیره و تا هفتاد و هشتاد سالگی ادامه پیدا میکنه.
اختلال تنظیم هیجانی در هفتاد و پنج درصد بیماران وجود داره.بیماریهای خلقی و اختلالات شخصیتی بخصوص کلاس B و معتادان و adhd ها و خودکشی کننده ها و افراد با اختلالات خوردن و اختلال کنترل تکانه و غیره نیز وجود دارد.
مقایسه مکانیسم مهار با مکانیسم باز تعبیر
کنترل هیجان به دو بخش شکل گرفته : یکی قبل از اینکه بوجود بیاد و یکی بعد از بوجود آمدن و برای اینکه از بوجود آمدنش جلوگیری کنیم باید به مقدار زیادی از بازتعبیر استفاده کنیم.بهتر است از قبل از بوجود آمدن هیجان از روشهای پیشگیری استفاده کنیم و همچنین از بازتعبیر استفاده کنیم تا منع یا مهار suppress.
به همین دلیل پیرمردها خردشون بیشتر است چون از مکانیسم باز تفسیر بیشتر استفاده میکنند.
وقتی شما یک هیجان رو suppress میکنید ، فشار به سیستمهای مغزی می اید و آزاد نیست تا کارهای دیگه ای انجام بده و در نتیجه قدرت حافظه ات کم میشود.
وقتی شما از مکانیسم باز تعبیر استفاده میکنید نسبت به حالت مهار تغییرات فیزیولوژیک کمتری مثل ضربان قلب پیدا میکنید.
کودکانی که میتونن فیلم ترسناک ببینند باز تعبیر بهتری از فیلم دارند.
لذا مکانیسم بازتعبیر نسبت به مهار برتری دارد.
هرقدر شما هیجانتونو بیشتر مهار کنید خلق منفی افزایش و خلق مثبت کاهش پیدا میکنه.
مکانیسم مهار رابطه منفی با نزدیکی اجتماعی و رضایت از زندگی و قدرت حافظه دارد.
آنهایی که خلقشونو با مکانیسم مهار تنظیم میکنند ، تا مدت کمی این کار ادامه یافته ولی در نهایت این مکانیسم مختل شده و هیجان با شدت بیشتری بر می گردد.
مثلا مرتب به خودت میگی غمگین نباش ولی در نهایت بعد از مدتی فنر در میره و خلق بد با شدت بیشتری برمیگردد. آدمهایی که میخوان خودکشی کنند ، چند روزی با خودشون حرف می زنند که نباید این کارو بکنند ولی یکدفعه این کارو میکنند. در مداخلات درمانی توصیه میشه بجای مهار هیجان آن را باز تعبیر کنند.
تلگرام | اینستاگرام 🧠🔌
آزمایش والتر میشل در ۱۹۷۲
چند تا مارش ملو جلوی بچه میگذارند و میگویند اگر بتونی اینو نخوری بهت جایزه می دهیم.والتر میشل متوجه شد کودکان تفاوت دارند.چند تا نکته متوجه شدند
اونایی که مارش ملو رو نمیخورند و بهش نگاه میکردند ، دو تا کار میکردند که بقیه نمی کردند
۱-حواس خودشونو به چیز دیگه پرت می کردند مثلا شعر میخوندند. تواناییdistraction حواس پرتی دارند
۲- Reappraisal :موضوع رو باز تعبیر و یا باز تفسیر میکردند مثلا میگفتند که داشتیم فکر میکردیم این چقدر شبیه فلان اسباب بازی یا فلان آدمک هستند و به عبارتی این را خوراکی نمی دیدند یعنی با خودشون تصور میکردند این خوراکی نیست بلکه یک قلعه است
کودکانی که قدرت باز تفسیر و یا بازتعبیر و همچنین توانایی حواس پرتی دارند بهتر میتونستند هیجانشونو تنظیم کنند. اونچه که آدمها رو در تنظیم هیجان متفاوت میکنه تلاششون نیست ، بلکه قدرت حواس پرتی و یا تعبیر و تفسیری است که روی وقایع میگذارند.
سی سال بعد والتر میشل نمونه ها رو دوباره ارزیابی کرد و متوجه شد کودکانی که مارش ملو رو نخورده بودند نسبت به مابقی کودکان موفق تر بودند.لذا همبستگی موفقیت اجتماعی رو با تنظیم هیجانی و خویشتن داری دیدند.
کسایی که توانایی فریب دادن و دروغ گفتن دارند توانایی تنظیم هیجانی بیشتری دارند.
وقتی تکامل تنظیم هیجانی رو در انسان دیدند متوجه شدند :
تنظیم هیجانی در ابتدا در جریان رشد توسط دیگران است و بعد درونی میشوند.مثلا بچه ها رو مادر ساکت میکند
کودکان در ابتدای رشد برای تنظیم هیجان محیط رو تغییر می دهند مثلا اگر میترسند اتاق رو عوض میکنند، اما در مراحل بعدی تعبیر و توجهشونو تغییر میدهند.
با افزایش سن ، مکانیسمهاشون تنوع پیدا میکنند مثلا هم محیط رو عوض میکنند هم تعبیر و تفسیرشونو عوض میکنند هم بیرونی عمل میکنند و هم درونی و هم توجهشونو تغییر بدهند
برای هر هیجانی مکانیسم خاص خودشونو بکار میبرند که با فرهنگشون هم سازگار است.
در سنین ۲۰ سالگی میزانی که افراد هم suppress یعنی مهار و هم باز تعبیر Reappraisal میکنند ، یک اندازه است. ولی در شصت سالگی، منع پاسخ کمتر و باز تعبیر بیشتر میشه.
تنظیم هیجانی در طول رشد شکل میگیره و تا هفتاد و هشتاد سالگی ادامه پیدا میکنه.
اختلال تنظیم هیجانی در هفتاد و پنج درصد بیماران وجود داره.بیماریهای خلقی و اختلالات شخصیتی بخصوص کلاس B و معتادان و adhd ها و خودکشی کننده ها و افراد با اختلالات خوردن و اختلال کنترل تکانه و غیره نیز وجود دارد.
مقایسه مکانیسم مهار با مکانیسم باز تعبیر
کنترل هیجان به دو بخش شکل گرفته : یکی قبل از اینکه بوجود بیاد و یکی بعد از بوجود آمدن و برای اینکه از بوجود آمدنش جلوگیری کنیم باید به مقدار زیادی از بازتعبیر استفاده کنیم.بهتر است از قبل از بوجود آمدن هیجان از روشهای پیشگیری استفاده کنیم و همچنین از بازتعبیر استفاده کنیم تا منع یا مهار suppress.
به همین دلیل پیرمردها خردشون بیشتر است چون از مکانیسم باز تفسیر بیشتر استفاده میکنند.
وقتی شما یک هیجان رو suppress میکنید ، فشار به سیستمهای مغزی می اید و آزاد نیست تا کارهای دیگه ای انجام بده و در نتیجه قدرت حافظه ات کم میشود.
وقتی شما از مکانیسم باز تعبیر استفاده میکنید نسبت به حالت مهار تغییرات فیزیولوژیک کمتری مثل ضربان قلب پیدا میکنید.
کودکانی که میتونن فیلم ترسناک ببینند باز تعبیر بهتری از فیلم دارند.
لذا مکانیسم بازتعبیر نسبت به مهار برتری دارد.
هرقدر شما هیجانتونو بیشتر مهار کنید خلق منفی افزایش و خلق مثبت کاهش پیدا میکنه.
مکانیسم مهار رابطه منفی با نزدیکی اجتماعی و رضایت از زندگی و قدرت حافظه دارد.
آنهایی که خلقشونو با مکانیسم مهار تنظیم میکنند ، تا مدت کمی این کار ادامه یافته ولی در نهایت این مکانیسم مختل شده و هیجان با شدت بیشتری بر می گردد.
مثلا مرتب به خودت میگی غمگین نباش ولی در نهایت بعد از مدتی فنر در میره و خلق بد با شدت بیشتری برمیگردد. آدمهایی که میخوان خودکشی کنند ، چند روزی با خودشون حرف می زنند که نباید این کارو بکنند ولی یکدفعه این کارو میکنند. در مداخلات درمانی توصیه میشه بجای مهار هیجان آن را باز تعبیر کنند.
تلگرام | اینستاگرام 🧠🔌
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🅰️ مارشملو را نخور! راز موفقیت
جواشیم دِ پوسادا
Joachim de Posada
Don't eat the marshmallow!
ترجمه: علی معینی
در این سخنرانی کوتاه، جواشیم دِ پوسادا یک آزمایش تعیین کننده در زمینه به تعویق انداختن لذت را توضیح میدهد. اینکه چطور از این طریق میتوان میزان موفقیت افراد را پیشبینی کرد. همراه با نمایش فیلم بی نظیری از تلاش کودکان برای نخوردن مارشملو (نوعی شیرینی خمیری مانند )!
تلگرام | اینستاگرام 🧠🔌
جواشیم دِ پوسادا
Joachim de Posada
Don't eat the marshmallow!
ترجمه: علی معینی
در این سخنرانی کوتاه، جواشیم دِ پوسادا یک آزمایش تعیین کننده در زمینه به تعویق انداختن لذت را توضیح میدهد. اینکه چطور از این طریق میتوان میزان موفقیت افراد را پیشبینی کرد. همراه با نمایش فیلم بی نظیری از تلاش کودکان برای نخوردن مارشملو (نوعی شیرینی خمیری مانند )!
تلگرام | اینستاگرام 🧠🔌
تصور کنید فردی سیگاری هستید و روزانه سیگار "وینستون" می کشید.
خبردار می شوید که سیگار با کیفیتتر و بهتر "مارلبورو" که تاکنون واردات آن ممنوع بوده، قرار است تحریم آن برداشته شود و شما با خوشحالی به مغازهدار سر کوچه می سپارید که یک جعبه برای شما کنار بگذارد.
همانطور که مشتاقانه گرفتن و کشیدن سیگار مارلبورو را پیشبینی می کنید، کماکان با سیگار همیشگیتان (وینستون) وقت می گذرانید تا اینکه متوجه می شوید ممنوعیت واردات مارلبورو مجددا برقرار شده و در نهایت شما به سیگار مارلبورو نمی رسید. مطابق با این مثال شما اصطلاحا "جیلت" شده اید.
"جیلتینگ" به معنی پیشبینیِ دریافت یک گزینه بسیار جذاب نسبت به محصول فعلی می باشد در صورتی که این اتفاق نیفتد.
سوال این است که این تجربه جیلت، باعث خواهد شد که کماکان به سیگار وینستون وفادار بمانید یا احتمال اینکه سیگار دیگری استفاده کنید بیشتر خواهد شد؟
مطابق با نتایج پژوهشی که به تازگی انجام شده و در ژورنال معتبر "Journal of Marketing Research" به چاپ رسیده، تجربه جیلت باعث خواهد شد تا علاقه مصرفکنندگان نسبت به محصولی که همیشه مصرف می کردند (در مثال فوق سیگار وینستون) کمتر شود
و احتمال تغییر محصول از طرف آنها افزایش یاید.
وقتی مصرفکننده انتظار دریافت یک محصول جدید مطلوب را پیشبینی می کند، به صورت ذهنی نسبت به گزینه فعلی تفکرات منفی می کند به این مفهوم که عیب های محصول فعلی در ذهنش پررنگتر می شود.
حال وقتی به هر دلیل محصول جدید به دستش نمی رسد، تمایل بیشتری به تغییر محصول فعلی خودش و شیفت به سمت محصولات دیگر خواهد داشت.
نتایج این پژوهش برای مدیران برند و بازاریابی کاربرد فراوانی دارد.
وقتی یک برند معروف، نوید اضافه کردن ویژگی های برجستهای در محصولش را می دهد اما موفق به برآورده کردن انتظارات نمی گردد، در واقع باعث ایجاد حس جیلت در مصرف کنندگان می شود و این موضوع به رقیبان این برند، این فرصت را فراهم می کند تا آن مصرفکنندگان را به سمت محصولات خودشان شیفت دهند.
اثر جیلتینگ در زمینه های دیگر نیز می تواند تاثیرگذار باشد.
به طور مثال کارمندی که پیشنهاد شغلی بهتری نسبت به شغل فعلیاش دریافت می کند اما وقتی شغل جدید را بدست نمی آورد، تمایل بیشتری خواهد داشت تا شغل فعلی اش را تغییر دهد.
تلگرام | اینستاگرام 🧠🔌
خبردار می شوید که سیگار با کیفیتتر و بهتر "مارلبورو" که تاکنون واردات آن ممنوع بوده، قرار است تحریم آن برداشته شود و شما با خوشحالی به مغازهدار سر کوچه می سپارید که یک جعبه برای شما کنار بگذارد.
همانطور که مشتاقانه گرفتن و کشیدن سیگار مارلبورو را پیشبینی می کنید، کماکان با سیگار همیشگیتان (وینستون) وقت می گذرانید تا اینکه متوجه می شوید ممنوعیت واردات مارلبورو مجددا برقرار شده و در نهایت شما به سیگار مارلبورو نمی رسید. مطابق با این مثال شما اصطلاحا "جیلت" شده اید.
"جیلتینگ" به معنی پیشبینیِ دریافت یک گزینه بسیار جذاب نسبت به محصول فعلی می باشد در صورتی که این اتفاق نیفتد.
سوال این است که این تجربه جیلت، باعث خواهد شد که کماکان به سیگار وینستون وفادار بمانید یا احتمال اینکه سیگار دیگری استفاده کنید بیشتر خواهد شد؟
مطابق با نتایج پژوهشی که به تازگی انجام شده و در ژورنال معتبر "Journal of Marketing Research" به چاپ رسیده، تجربه جیلت باعث خواهد شد تا علاقه مصرفکنندگان نسبت به محصولی که همیشه مصرف می کردند (در مثال فوق سیگار وینستون) کمتر شود
و احتمال تغییر محصول از طرف آنها افزایش یاید.
وقتی مصرفکننده انتظار دریافت یک محصول جدید مطلوب را پیشبینی می کند، به صورت ذهنی نسبت به گزینه فعلی تفکرات منفی می کند به این مفهوم که عیب های محصول فعلی در ذهنش پررنگتر می شود.
حال وقتی به هر دلیل محصول جدید به دستش نمی رسد، تمایل بیشتری به تغییر محصول فعلی خودش و شیفت به سمت محصولات دیگر خواهد داشت.
نتایج این پژوهش برای مدیران برند و بازاریابی کاربرد فراوانی دارد.
وقتی یک برند معروف، نوید اضافه کردن ویژگی های برجستهای در محصولش را می دهد اما موفق به برآورده کردن انتظارات نمی گردد، در واقع باعث ایجاد حس جیلت در مصرف کنندگان می شود و این موضوع به رقیبان این برند، این فرصت را فراهم می کند تا آن مصرفکنندگان را به سمت محصولات خودشان شیفت دهند.
اثر جیلتینگ در زمینه های دیگر نیز می تواند تاثیرگذار باشد.
به طور مثال کارمندی که پیشنهاد شغلی بهتری نسبت به شغل فعلیاش دریافت می کند اما وقتی شغل جدید را بدست نمی آورد، تمایل بیشتری خواهد داشت تا شغل فعلی اش را تغییر دهد.
تلگرام | اینستاگرام 🧠🔌
◾️Neuromarketing
بازاریابی عصبی یا نورومارکتینگ عبارت است از کاربرد ابزار، دستآوردها و آزمونهای برآمده از رشتههای علمی روانشناسی و علوم مغز و اعصاب و عصبشناسی به منظور اندازهگیری و سنجش واکنشهای زیستی در مواجهه با محرکهای بازاریابی (راهبردهای بازاریابی، ارتباطات، تبلیغات، محصولات جدید و موجود). نورومارکتینگ به این موضوع می پردازد که مغز چگونه تحت تاثیر تبلیغات تجاری قرار می گیرد. برای بررسی میزان تاثیرگذاری، محققین از تکنولوژی هایی استفاده می کنند که فعالیت مغز (با استفاده از fMRI و EEG) و نشانه های بیومتریکی (مانند ضربان قلب،ردیابی چشم،پاسخهای شیمیایی پوست،کدهای صورت و…) را برای تعیین چگونگی پاسخ روانشناسی مردم به پیغام های بازاریابی اندازه میگیرند.
یکی از نگرانی های موجود در این حوزه، ارتباط با مسائل اخلاقی و نگرانی در این زمینه است که شرکت های تجاری با استفاده از این علم مشتریان را به مصرف کنندگانی بدون اختیار تبدیل کنند.
تلگرام | اینستاگرام 🧠🔌
بازاریابی عصبی یا نورومارکتینگ عبارت است از کاربرد ابزار، دستآوردها و آزمونهای برآمده از رشتههای علمی روانشناسی و علوم مغز و اعصاب و عصبشناسی به منظور اندازهگیری و سنجش واکنشهای زیستی در مواجهه با محرکهای بازاریابی (راهبردهای بازاریابی، ارتباطات، تبلیغات، محصولات جدید و موجود). نورومارکتینگ به این موضوع می پردازد که مغز چگونه تحت تاثیر تبلیغات تجاری قرار می گیرد. برای بررسی میزان تاثیرگذاری، محققین از تکنولوژی هایی استفاده می کنند که فعالیت مغز (با استفاده از fMRI و EEG) و نشانه های بیومتریکی (مانند ضربان قلب،ردیابی چشم،پاسخهای شیمیایی پوست،کدهای صورت و…) را برای تعیین چگونگی پاسخ روانشناسی مردم به پیغام های بازاریابی اندازه میگیرند.
یکی از نگرانی های موجود در این حوزه، ارتباط با مسائل اخلاقی و نگرانی در این زمینه است که شرکت های تجاری با استفاده از این علم مشتریان را به مصرف کنندگانی بدون اختیار تبدیل کنند.
تلگرام | اینستاگرام 🧠🔌