ارزیابی شتابزده – Telegram
ارزیابی شتابزده
13.7K subscribers
956 photos
329 videos
35 files
924 links
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
Download Telegram
✍️ او بدون تحقیر کردن ترامپ حرفش را زد
(دیدار ممدانی و ترامپ)

محمدرضا اسلامی

🔵 این میزان پخته رفتار کردن یک جوان در این سن‌و‌سال شگفت‌آور است. بدون استرس، بدون تیک‌های عصبی، بدون هیجان‌های پرخاشگرانه، زبان بدن او توأم با متانت و وزانت بود.

این سوال پیش می‌آید که او چه مشاورینی داشته؟ و چه مشاورینی دارد؟ در قلب ثروت و قدرت و جایی که بسیاری از افراد دچار استرس و تنش‌های رفتاری می‌شوند، این میزان وقار و پختگی فراتر از تصور است. کتاب «اتاقی که در آن اتفاق افتاد» نوشته جان بولتون در ۵۹۲ صفحه به این می‌پردازد که چقدر فضای این اتاق توأم با استرس و تنش است. درباره رفتار دیروز زهران ممدانی ذکر این نکات ضروری است:

🔴۱- بجای “مرگ بر گفتن!
(تفاوت ممدانی با باراک اوباما)

کنشگری ممدانی یک تفاوت اساسی با کنشگری اوباما داراست: از سال ۲۰۱۶ (که بحث بهمن شدنِ گلوله برفی ترامپ در سیاست آمریکا جدی شد) تا به امروز (۲۰۲۵) گفتمان اصلی باراک اوباما و تیم او (نظیر بایدن، میشل و کامالا هریس) پریدن به ترامپ است. عملا اوباما در تمام این سالها هیچ «حرف جدید و جدی»‌ای نداشته/نزده و اوج کنشگری اوباما «کوبیدن ترامپ» بوده است. در حالی که زهران ممدانی در نیویورک (که شهر ترامپ است!) بجای اینکه صرفا کوبیدن ترامپ را «محور» فعالیت‌هایش قرار‌ بدهد، حرفهای جدیدی زد و محورهای دیگری (غیر از دشنام دادن به ترامپ) را برگزید.

عملا ممدانی بجای شعار مرگ بر گفتن، کوشید که «حرفی‌ برای گفتن» داشته‌باشد. او با اینکه نسبت به ترامپ و اسرائیل موضع جدی داشت، ولی از مسیر دیگری با قلب‌ها و اذهان شهروندان نیویورک ارتباط گرفت.

مسیری که اوباما و کامالا هریس از آن عاجز بوده‌اند.

🔴۲- هنر ذهن بشر در تقسیم قدرت

کاخ سفید دیروز یکی از محصولاتِ ذهن «انسان» (در طراحی ساختارهای جوامع) را دید: تقسیم قدرت.

ترامپ می‌داند که نمی‌تواند بر اریکه امپراطوری فعال مایشاء تکیه بزند، و ناچار است که به قدرتِ ممدانی تمکین کند. ممدانی هم می‌داند که برای اداره نیویورک «ناچار است» پنجره گفتگو با ترامپ را گشوده داشته باشد.

این «هنرِ انسان» است که سال‌ها پیش فهمید «قدرت» باید «تقسیم» شود.

تصوّر کنید زاکانی به دیدار پزشکیان برود و اینگونه متین، وزین و پخته رفتار کند. هرگز زاکانی چنین رفتار نخواهد کرد. چون درک زاکانی از مفهوم قدرت، و تقسیم قدرت درکی بسیط و ساده است.

و چرا فقط زاکانی؟ عملکرد هیجانی فرماندار کالیفرنیا، گوین نیوسام را مقایسه کنیم با عملکرد زهران ممدانی:
گوین نیوسام هم در عنفوان جوانی شهردار سانفرانسیسکو شد (و سپس فرماندار کالیفرنیا)، ولی رفتارها و مواضع هیجانی او حتی از زاکانی هم بدتر است.

ممدانی درک روشنی از مفهوم قدرت دارد. او بدون لکنت در قلب کاخ سفید از نسل‌کشی توسط اسرائیل سخن می‌گوید ولی همزمان می‌فهمد که برای پیشبرد اهدافش نباید پرخاشگری پیشه کند. آنگونه پرخاشگری که امثال زاکانی یا گوین نیوسام پیشه کرده‌اند.

🔴 ۳- از سندرز سالخورده تا ممدانی جوان

سال‌های طولانی برنی سندرز در سخنرانی‌های متعدد نسبت به مشکلات ساختاری آمریکا سخن گفت، ولی مسیری که سندرز در نزدیک به ۵۰ سال طی کرد را ممدانی در کمتر از ۳ سال طی کرد.

حرف‌های سندرز همیشه اصولی بوده، ولی پیرمرد در برقراری ارتباط با «جمهورِ جامعه آمریکایی» موفق نبوده است. سندرز با اینکه موفقیت‌هایی داشته، ولی هرگز موج جدی در میان جمهور جامعه ایجاد نکرد. ولی ممدانی در همین مدت کوتاه مسیر سندرز را با ارتفاع موج بلندتر طی کرده است.
ممدانی به ظرائفی توجه داشته که سندرز در هشتادسالگی به آنها بی‌توجه است.

🔴 ۴- ما و آمریکا

سخنان سعید لیلاز درباره آمریکا شنیدنی است! چنان درباره آمریکا سخن می‌گوید که گویی آمریکا روستایی در ضلع شمالی روستای اجدادی‌شان است. مشکل از سعید لیلاز نیست؛ جامعه روشنفکر ایرانی از زمان جلال آل‌احمد نسبت به «مفهوم آمریکا» با ساده‌سازی سخن گفته‌است. در نگاه روشنفکر/سیاستمدار ایرانی، آمریکا کشوری است که توسط چند نفر پشت‌پرده! مدیریت می‌شود حال آنکه آمریکا دیگِ‌ جوشانی است که در آن نه نژاد به استقرار رسیده و نه اندیشه.

از این دیگ جوشان گاه باراک‌اوباما بیرون می‌آید و گاه ایلان ماسک. گاه سندرز سخن می‌گوید و گاه ممدانی.

آسیبی که جریان چپ (تحت القاء حزب توده) از زمان پهلوی به ایران زد این بود که باب گفتگوی جامعه ایرانی با نخبگان جامعه آمریکا را بست. بخش مهمی از جریان اندیشه‌ورزی و نوآوری در آمریکا توسط «مهاجرین» شکل می‌گیرد و متاسفانه رسانه‌ها و نخبگان ایرانی هیچ‌گونه گفتگوی فکریِ دامنه‌داری با رسانه‌ها و نخبگان آمریکایی نداشته و ندارند.

جامعه روشنفکری ایرانی سالهای طولانی است که هیچ گفتگوی جدی با «ممدانی‌های آمریکا» نداشته است.
و سؤال اینجاست که این روند تا کی ادامه خواهد یافت؟

https://news.1rj.ru/str/solseghalam/2624
87👍65👎26👏20👌7🤔4
👏64👍40👎4024👌11🤔3
👍111👎16👏87😢3🤔2👌2
✍️تصمیم ایلان ماسک و ماجرای اینترنت سفید

محمدرضا اسلامی

شبکه اکسX (توئیتر) قابلیت «About This Account» را اضافه کرده که از این به بعد کشورِ مبداء هر حساب کاربری را نمایش می‌دهد و مشخص می‌شود که «کشور یا منطقه‌ای که حساب از آن base شده است» کجاست؟

این موضوع در ایران ماجرای «اینترنت سفید» را بر سر زبان‌ها انداخته ‌و موجب گفتگو‌های بسیار شده است. افرادی مانند حمید رسایی در این میانه با تناقض در گفتار و عملکردشان زیر سوال رفته‌اند.

اما ماجرا فقط به ایران محدود نیست.

هند یکی از شلوغ‌ترین و سیاسی‌ترین بازارهای X است.
افشای موقعیت برخی حساب‌ها باعث شد که هواداران احزاب، یکدیگر را به «حساب خارجی» یا «دخالت بیگانه» متهم کنند.
برخی از خبرنگاران هندی که از لندن، کانادا یا خاورمیانه کار می‌کنند، نگرانند که هویت جغرافیایی‌شان عامل تهدید یا حملات سیاسی شود.

فعالان هندی که از کشورهای دیگر درباره #کشمیر توئیت می‌کردند، بیشتر از قبل هدف قرار گرفتند، چون موقعیت آنها قابل مشاهده شده بود. کمپین‌های مختلف از اطلاعاتِ موقعیت، برای بی‌اعتبار کردن مخالفان استفاده کردند:
«این فرد اصلاً هندی نیست! از فلان کشور کار می‌کند!»

🔷 در پاکستان نیز مخالفان حکومت به شکل دیگری درگیر ماجرا شده‌اند.
بسیاری از روزنامه‌نگاران و فعالان پاکستانی در تبعید (در اروپا/آمریکا) از ترس شناسایی توسط شبکه‌های وابسته به دولت یا گروه‌های سیاسی، به‌شدت نگران شده‌اند.
حساب‌هایی که درباره موضوعات حساس امنیتی پاکستان پست می‌کردند (موضوعاتی مثل پنجاب) مورد حمله سایبری و برچسب‌زنی سیاسی قرار گرفتند.

در بنگلادش نیز فعالان اجتماعی که درباره آزادی بیان یا انتخابات می‌نویسند نگرانند که افشای موقعیت موجب پرونده‌سازی دولت علیه‌شان شود.

🔴🔴 چرا ایلان ماسک ناگهان تصمیم گرفت موقعیت کاربران X را نمایش دهد؟

تصمیم تازه‌ی ایلان ماسک برای نمایش کشورِ مبدا هر حساب در X (توئیتر) ناگهانی به نظر می‌رسد، اما اگر سه لایه‌ی اقتصادی – سیاسی – شخصیتی او را کنار هم بگذاریم، این تصمیم کاملاً قابل فهم می‌شود.
در ادامه، هر سه لایه به اجمال توضیح داده می‌شود.

🔵۱) دلیل اقتصادی: بحران اعتماد به پلتفرم و فشار تبلیغ‌دهندگان

از زمان خریداری توسط ماسک X با چند مشکل بزرگ روبه‌رو شده:
▪️سقوط درآمد تبلیغات
شرکت‌های تبلیغاتی معتقدند X به محیطی پر از:
• بات،
• حساب‌های ناشناس،
• و شبکه‌های نفوذ
تبدیل شده است. برای بازگرداندن تبلیغ‌دهندگان، ماسک باید «قابل اعتماد بودن» پلتفرم را نشان دهد.

▪️نمایش «کشور مبداء» یک سیگنال اعتمادسازی است
ماسک با این تصمیم می‌خواهد بگوید:
«کاربران واقعی‌اند. ما پنهان‌کاری را کم می‌کنیم.»

او این کار را به‌عنوان یک «اقدام شفافیت‌ساز» معرفی کرد؛ تا به تبلیغ‌دهندگان ثابت کند X دارد بات‌ها و عملیات جعلی را پاکسازی می‌کند.

🔴۲) دلیل سیاسی: فشار انتخابات آمریکا و جنگ محتوا

این تصمیم دقیقاً در زمانی اجرا شد که آمریکا در آستانه‌ یک دوره انتخاباتی داغ قرار دارد.

▪️دولت‌ها و رسانه‌ها از X خواسته‌اند با «شبکه‌های نفوذ خارجی» مقابله کند
در سال‌های اخیر اتفاقات زیادی افتاده:
• روسیه در انتخابات آمریکا
• شبکه‌های هندی/پاکستانی در توئیتر سیاسی آمریکا
• فارم‌های محتوا در جنوب آسیا
و…

ماسک زیر فشار بود که نشان دهد X میدان عملیات سایبری کشورهای دیگر نیست. (+)

▪️با لو دادن «کشور مبداء»، ماسک می‌خواهد یک پیام بدهد:
«اگر کسی در مورد سیاست آمریکا محتوا تولید می‌کند، مردم باید بدانند از کجا این کار را می‌کند.»

این پیام به‌ویژه مورد علاقه سیاستمداران آمریکایی است. بنابراین این تصمیم، بخشی از «پیش‌دستی سیاسی» ماسک محسوب می‌شود. (+)

🟡۳) دلیل شخصیتی: تمایل ماسک به تصمیم‌های ناگهانی و ایده‌های یک‌شبه

ایلان ماسک مدام تصمیم‌های بزرگ را شخصاً و بدون فرایندهای معمولِ سازمانی می‌گیرد.
ویژگی‌های شخصیتی او (+) در این تصمیم کاملاً دیده می‌شود و این هم یک نمونه دیگر از همان الگو است.

- - -
سرجمع ماسک سال‌هاست با حساب‌های ناشناس (به‌خصوص سیاسی) مشکل دارد.
او بارها گفته:
✔️ حساب‌های بی‌نام‌ونشان فضای آنلاین را فاسد کرده‌اند
✔️ شفافیت مهم‌تر از حریم خصوصی است
✔️ «اگر نظر می‌دهید، جوابگو باشید»

بنابراین نمایش لوکیشن با روحیهٔ شخصی او کاملاً هماهنگ است. (+)

ماسک بارها گفته می‌خواهد X را به «شبکه اجتماعی واقعی» تبدیل کند که در آن:
✔️ هویت افراد روشن باشد
✔️ حساب‌های ناشناس کم شوند
✔️ امکان درآمدزایی و خدمات مالی مبتنی بر هویت تقویت شود

نمایش لوکیشن قدمی به سمت این ساختار است.
او حتی در آینده ممکن است:
• نمایش شهر یا منطقه را نیز فعال کند
• اتصال هویت واقعی به حساب را الزامی کند
• یا استفاده از VPN را محدود کند

🔵باید دید آیا آینده اقتصاد دیجیتال “به سمت هویت واقعی” خواهد بود؟

t.me/solseghalam
👍4031👌10👎1🤔1
مگر که یک ایران چند رضا امیرخانی دارد؟
خدایا این نویسنده بزرگ کشور را حفظ کن

بک یا الله
156🙏36😢14👍10👎6🤔2
پیراسته و تمیز «ماندن» سخته
مسیر زندگی آدمها رو کثیف (Dirty) می‌کند؛
کم هستند افرادی که بتوانند با وجود بی‌تابی و تکاپو، اما تمیز و پیراسته
باقی بمانند

رضا امیرخانی از
آنهاست
باهوش
و پیراسته.
87👍23👎8🤔4👌3😢1🙏1
3
✍️رضا امیرخانی یا چارلی کِرک؟

محمدرضا اسلامی

این پرسش شاید در نگاه نخست عجیب بنماید؛ قیاسِ یک نویسنده و منتقد ادبی ایرانی با یک کنشگر سیاسیِ آمریکایی. اما اگر نقش هر یک را در زیست‌جهان اجتماعی خودشان بسنجیم، این مقایسه نه‌تنها ناممکن نیست، بلکه نکات مهمی را روشن می‌کند.

🔵 چارلی کِرک برای جامعهٔ جوان و دانشگاهی آمریکا صدا، انرژی و جهت‌گیری سیاسی ایجاد کرده است؛ چه موافقش باشیم چه مخالف. اما رضا امیرخانی در ایران نقشی ایفا کرده که در عمق و اثرگذاری فراتر از کنشگری سیاسی بوده و هست؛ نقشی فرهنگی ـ اجتماعی (خصوصا در حوزه قلم) که کمتر کسی توانسته مشابه آن را تکرار کند.

🔵۱. رضا امیرخانی؛ گونه‌ای متفاوت از زیستن
امیرخانی فقط یک نویسنده نیست؛ او نوعی شیوهٔ زیستن را انتخاب کرد که در میان هم‌نسلان خودش یک «استثناء» است.

✔️او در رشتۀ مهندسی مکانیک درس خواند، اما مهندس نماند و فراتر از مهندسی اندیشید.
✔️او امکان فعالیت اقتصادی داشت، اما وقت و انرژی‌اش را صرف فعالیت‌های اقتصادی نکرد.
✔️او امکان ورود به موقعیت‌های حکومتی و اجرایی داشت، اما مسیر قدرت را انتخاب نکرد.
[و البته این خود نقدی جدی به ساختار حکمرانی است که از چنین ذهن/توانایی‌ای در عرصه‌های اجرایی/سیاستگذاری بهره نگرفت]

✔️او امکان مهاجرت و زندگی در آمریکا را داشت، اما زیستن در ایران و ارتباط دائمی با جامعهٔ ایرانی را برگزید (حتی مدتی کوتاه در آمریکا زیست، ولی در آنجا نماند).

امیرخانی با کنار گذاشتن مسیرهای مرسوم موفقیت، الگوی زندگیِ غیرکلیشه‌ای را پیش روی جامعه گذاشت؛ زیستی که بر «فکر کردن»، «نوشتن»، «مشاهده‌گری» و «نظم» استوار است.

🔵۲. جدی گرفتنِ «رمان» در سرزمینی که رمان جدی گرفته نمی‌شود
در ایران، رمان‌نویسی غالباً حاشیه‌ای، کم‌اهمیت یا تفننی تلقی شده است. اما امیرخانی برخلاف جریان عمومی، رمان را به‌عنوان «یک کار تمام‌وقت»، جدی و حرفه‌ای دنبال کرد. طی این سال‌ها کمتر کسی را می‌بینیم که با چنین نظم، استمرار و جدیتی رمان نوشته باشد.
موفقیت او در رمان‌نویسی حاصل سه ویژگی کلیدی است:
۱. ذهن خلاق و جوشان
۲. جدیت در کار
۳. نظم و انضباط کاری

انتشار مستمر آثار او در سالیان گذشته تصادفی نیست؛ نتیجهٔ این سه ویژگی است. اما بگذارید در میان این سه ویژگی یکی را شاخص‌تر بدانیم: نظم.
نویسندگیِ امیرخانی زیر سایهٔ انضباط سختگیرانهٔ او معنا پیدا می‌کند؛
نویسنده‌ای که در کار نوشتن، به اندازهٔ یک فرمانده‌ی لشکر منضبط است.

🔵۳. ارتباط امیرخانی با جوانان ایرانی در مقایسه با چارلی کرک
حضور امیرخانی در دبیرستان‌ها، محیط‌های دانشگاهی و اساساً هر مکانی که نسل جوان در آن حضور داشت، یکی از ویژگی‌های ارزشمند او بوده است. نقطه‌قوت حضور چارلی کِرک در دانشگاه‌های آمریکا، صراحت گفتار و حضور ذهن اوست؛ اما امیرخانی این هر دو را دارا بود و افزون بر آن، ویژگی دیگری نیز در ارتباط با جوانان داشت: حیا.

در کلام امیرخانی، با وجود صراحت، نوعی شرمِ شرقی و عنصر متانت هویداست؛ چیزی که در همتای غربی او به سادگی یافت نمی‌شود. این متانت، نشانی از روحِ پرستنده اوست؛ همان واژه‌ای که علی شریعتی برای توضیح مفهوم «نیایش» به کار می‌بُرد.
زیستن امیرخانی جلوه‌ای زیبا از نیایش است؛
گفت‌وگوی دائم و محاکات کم‌صدای یک نفر با آسمان.
یک نفر که فقط به زمین محدود نمانده.

🔵۴. امیرخانی و پرهیز از مجادله‌های زشت سیاسی
امیرخانی هرگز وارد مجادله‌های زشت و هیجانی سیاسی نشد.
نه از آن جهت که نمی‌توانست، بلکه از آن جهت که پیراستگی و وقار شخصی‌اش را حفظ کرد و نمی‌خواست در فضای پرخاشگری سیاست ایران حل شود. فراوان نوشتن و بسیار خواندن باعث نشد که او دچار ریزپرخاشگری‌هایی از جنس کورش علیانی یا مهدی تدینی شود.

امیرخانی نقدهایش را به حاکمیت بی‌لکنت و روشن بیان کرده است؛
از نقدهای اقتصادی و فرهنگی تا نقد به دستگاه‌های امنیتی کشور، حتی اشارهٔ صریح به رقابت میان ۲ باند امنیتی در اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات.

اما با وجود این صراحت، هرگز وارد میدان‌های پرهیاهوی مخالفت‌تراشی، توهین، جدل‌طلبی یا نزاع‌های سیاسی نشده است.
این ترکیبِ نادر—صراحتِ بدون پرخاشگری—او را از بسیاری از چهره‌های فرهنگی و سیاسی متمایز می‌کند.

▪️▪️▪️
چندین ساعت است که از زمان سانحه سقوط برای رضا امیرخانی می‌گذرد و دل‌های دوستداران و خوانندگان او همچنان نگران، اخبار بیمارستان را دنبال می‌کنند. پس از شنیدن خبر سانحه تصادف پدر و مادرم، شنیدن خبر سانحه امیرخانی یکی از تلخ‌ترین روزهای زندگی‌ام بوده.

از آب و خاک ایران مهندس و خلبان و سیاستمدار… وحتی نویسنده، زیاد برخاسته، اما آنچه که ایران امروز و دیروز و فردا کم داشته و دارد، جوهره تواضع از جنس رضاامیرخانی است.
تواضعِ برخاسته از قدرت، توأم با حیا.

https://news.1rj.ru/str/solseghalam/2631
124👍26👎19🤔3👌2
Audio
👍5👎1
ارزیابی شتابزده
✍️کیوتو، اصفهان ژاپن (قسمت دوم) محمدرضا اسلامی 🔵 تعبیری درباره گاندی هست که می‌گوید: گاندی کسی بود که از نردبان ضعف‌های بشری بالا رفت و به رهبری قوم رسید. این تعبیر درباره گاندی از آن جهت حائز توجه است که گاندی به لحاظ ظاهر و سیما، نماد قوت نبود. او مردی…
✍️دانشجوی دکترا بودن یک شغل پاره‌وقت نیست

به مناسبت روز دانشجو این پادکست دغدغه ایران که در گفتگو با دکتر محمد فاضلی در زمینه «دانشگاه» ضبط شده‌بود بازنشر می‌شود. در این گفتگو ذکر شد که دانشجوی دکترا بودن یک شغل تمام وقت است. به این مفهوم که دانشجوی دکترا چندسال از عمر خود را «به شکل جدی» صرف پژوهش می‌کند. سوال اینجاست که «کشورهای دیگر» چه کرده‌اند/می‌کنند که فرآیند تولید علم با حضور دانشجوی دکترا، منجر به «حل مسئله جامعه» بشود.

▪️درباره نقاط قوت دانشگاه ایرانی ذکر شد:
✔️نقطه قوت دانشگاه ایرانی، «ورودیِ» آن است. سرمایه‌گذاری‌ای که خانواده‌ها روی بچه‌هایشان در دوره دبیرستان می‌کنند در مقایسه با ژاپن و آمریکا شگفت‌آور است.

▪️درباره نقطه ضعف دانشگاه ایرانی ذکر شد:
✔️پراکندگیِ ذهن اعضای هیأت علمی یک مشکل جدی است. اینکه گاه دغدغه اصلی اعضای هیأت علمی، کارکردن در بیرون از دانشگاه است. اما اعداد و ارقام در این زمینه چه می‌گویند؟

▪️«روحیه دانشجو» در مقطع کارشناسی چطور خُرد می شود؟ مرزِ سهل‌گرفتن به دانشجو کجاست؟
تمایز اصلی بین دانشجوی کارشناسی‌ارشد با دانشجوی دکترا در چیست؟



🔵درباره تفاوت نهاد دانشگاه در ژاپن با آمریکا صحبت شد. اینکه نهاد دانشگاه یک نهاد بسیار قدرتمند در جامعه آمریکاست.
تمرکز اصلی دانشگاه در ژاپن بر امر «کیفیت» است (کیفیتِ دانش‌آموختگان) درحالی که تمرکز اصلی دانشگاه در آمریکا بر امر «خلاقیت» است (برون آمدن ایده‌های جدید و ساختارهای جدید از دل دانشگاه).


این گفتگو در فایل صوتی زیر حاوی قسمت ۱۱۹ پادکست دغدغه ایران 🔻🔻

https://news.1rj.ru/str/solseghalam/2633
👍2212👏7👎3🙏1👌1
✍️ دکتر سریع‌القلم: از اکبر گنجی تا علی‌علیزاده تا هم‌میهن

محمدرضا اسلامی

🔵 واکنش‌ها به اظهارات اخیر دکتر سریع‌القلم همچنان ادامه دارد. از اکبر گنجی که در آمریکا نشسته، تا علی علیزاده که در لندن است، تا روزنامه هم‌میهن، همه به نقد سخنان اخیر او پرداخته‌اند و از این «فرصت» برای تاختن به شخصیت ایشان نهایت استفاده را کرده‌اند.
گویی سریع‌القلم هیچ «گذشته‌ای» نداشته، هیچ کتاب و مقاله‌ای منتشر نکرده و هیچ «حرف دیگری» نزده است؛ انگار تمام کارنامه علمی و پژوهشی او در یک ویدئوی سه دقیقه‌ای خلاصه می‌شود.

حتی اگر با دیدگاه‌های اخیر دکتر سریع‌القلم موافق نباشیم، نحوه برخورد پرخاشگرانه با یک نویسنده و پژوهشگر ایرانی واقعاً شگفت‌آور است.

در میان ده‌ها جلد کتاب و صدها مقاله‌ای که او طی این سال‌ها نوشته، آیا هیچ امر ارزشمندی وجود نداشته؟ آیا اکنون «خطایی چنان عظیم» رخ داده که باید با او چنین کنیم؟ جامعه‌شناسی نخبه‌کشی در ایران مگر چیزی جز این است؟

🔵 نخبه‌کشی یعنی این‌گونه بیرحمانه با «گذشته و آینده» یک نفر رفتار کردن. سریع‌القلم یکی از چهره‌های پرکار و از معدود اساتید دانشگاهی ایرانی است که حضور فعالی در مجامع بین‌المللی داشته و همیشه از مسیرهای غیرکلیشه‌ای برای رشد پیش رفته است.
او فرزند همین سرزمین است. یکی از معدود ایرانیانی که پس از سال‌های طولانی تحصیل در آمریکا «دل کند» و به ایران بازگشت تا بنویسد، پژوهش کند و در کشور خودش فعالیت علمی داشته باشد. برخلاف بسیاری از اساتید دانشگاه، برای "فرصت مطالعاتی" به اروپا، یا کانادا یا حتی آمریکا نرفت بلکه به کویت رفت و کوشید که حتی در بازه فرصت مطالعاتی، یک کشورِ منطقه را عمیق و دقیق بفهمد.

این همه سال پژوهش و تألیف، ناگهان در یک ویدئوی کوتاه فروکاسته شد؛ و از اکبر گنجی تا علی‌علیزاده، رسالت خود را در نکوهش سریع‌القلم به بهترین شکل انجام دادند.
این خُلق پرخاشگر و این شتاب در تخریب چهره‌ها از کجا می‌آید؟

🔵نقد دیدگاه‌های سریع‌القلم، همانند هر اندیشمند دیگری، امری طبیعی و ضروری است. جامعه علمی بدون نقد پیش نمی‌رود. اما آنچه طی روزهای اخیر رخ داد، فراتر از نقد و بیشتر شبیه تلاش برای بی‌اعتبارسازی کلیتِ یک شخصیت علمی بود.
روزنامه هم‌میهن که پیش‌تر کمتر به نقد کتاب‌ها و تألیفات او پرداخته بود، چنان شتابزده به سخنان اخیرش حمله کرد که انسان حیرت می‌کند: علت این سرعتِ ما ایرانیان در کوبیدن و منهدم کردن یک فرد چیست؟

🔵 چند نکته درباره سریع‌القلم:

▪️ ۱. متانت و صمیمیت در رفتار
داوری علمی درباره آثار او زمان می‌برد، اما یک گزاره روشن است: رفتارِ او نماد متانت و آرامش است. در زمانی که برخی اعضای هیات علمی دانشگاه ها گاه بی‌حوصله با دانشجویان برخورد می‌کنند، حضور و رفتار سریع‌القلم برای نسل جوان نمونه‌ای ارزشمند است. نمونه ای از اوج متانت ایرانی.

▪️ ۲. پیگیری جدی روندهای بین‌المللی
او از معدود ایرانیانی است که هر سال پس از حضور در اجلاس داووس، خلاصه مباحث را در قالب مقاله در تجارت فردا یا دنیای اقتصاد منتشر می‌کند. سال‌هاست که جریان توسعه در امارات و ترکیه را با عدد و رقم و با حوصله تحلیل کرده و خود را محدود به اطلاعات داخلی نکرده است. او آنچه را که در مراودات بین المللی می‌آموزد با «عدد و رقم» به جامعه خودش منعکس می‌کند.

▪️ ۳. وسعت حوزه مطالعه و «حوصله علمی»
او جزء معدود چهره های دانشگاهی است که درباره امام موسی صدر کتاب نوشته؛ اقدامی که نشان می‌دهد علاوه بر حوزه تخصصی‌اش، نسبت به جریان‌های فکری و تاریخی ایران نیز «با حوصله» و نگاه علمی پژوهش کرده‌است.

▪️ ۴. زیست شخصی و انتخاب بازگشت به ایران
سخن آخر درباره زیست فردی سریع القلم است. او بجای اینکه مسیر پدر ممدانی را طی کند، و بجای اینکه در نیویورک یا سانفرانسیسکو به تدریس مشغول شود در تهران زیست، در تهران کتاب نوشت، و در ایران با نسل دانشجو به کار پژوهش و قلم همت گمارد. آنچه که زیست شخصی سریع القلم را دلنشین می کند این است که او کوشید از زیستن در ایران بیش از زیستن در سانفرانسیسکو یا نیویورک لذت ببرد؛ به تعبیر حافظ "به حُسن خلق" زیست. سال‌ها نوشت و به این سرزمین وفادار ماند.

🔵 فارغ از داوری درباره «یک برش کوتاه» از سخنان او، امیدوارم روزی برسد که در نقد و مواجهه با چهره‌ها، کاری را که با کاوه مدنی کردیم، تکرار نکنیم. آنچه را که اکبرگنجی در کتاب عالیجناب سرخپوش با هاشمی‌رفسنجانی کرد تکرار نکنیم.
گذشته افراد و سال‌ها فعالیت‌شان را در نقدها لحاظ کنیم.
بیرحمانه نقد کردن آسان‌ترین شیوه است.

نقد علمی بدون احترام به سابقه افراد، نه به توسعه کشور کمک می‌کند و نه به رشد گفتمان.

https://news.1rj.ru/str/solseghalam
👍11937👎29👏8👌5
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✍️۱۸۰ ثانیه سکوت: مادرِ علی حاتمی

خدا رحمت کند علی حاتمی را. چقدر رنگ و نور و جزئیات را در همین ۱۸۰ ثانیه لحاظ کرده بوده است آن هنرمند.

✔️لذت و خرسندی در نگاهِ مادر در ثانیه ۱۱ و ۲۴
✔️خودبرتر بینی برادرِ درسخوانده نسبت به خان‌داداش عوام در ثانیه ۲۵
✔️نگاه خواهرِ خانواده در ثانیه ۳۵
✔️تشویش و نگرانی در نگاه مادر در ثانیه ۴۴
✔️و نهایتا، زیباییِ برخاستن مادر سالخورده در ثانیه ۱۲۰
بدون یک کلمه حرف
بدون حتی یک جمله از
مادر

✔️ حرکت آرام (Travel) دوربین بر روی سفره‌خالی (سفره‌ای که بچه ها از دورش بلند شده‌اند) در ثانیه ۱۶۰

چقدر این مادر به شکل نمادین، ایرانِ امروز ماست.
پر از رنگ. پر از اختلاف.
پر از بیم.

- - - - - - - -
ایرانی ها در شهر اوکلند کالیفرنیا چند سال پیش ساختمانی را خریده‌اند که تحت عنوان iccnc یا مرکز فرهنگی شمال کالیفرنیا ثبت‌شده و فعالیت می‌کند. جایی که دکتر سروش برخی از جلسات شرح دیوان شمس و شرح امام‌محمد غزالی را داشتند. یک روز عصر چند سال پیش به این مرکز رفتم. از وسط ترافیک و خیابان‌های شلوغ وقتی وارد سالنی می‌شوی که به فرش‌های رنگارنگ (مشابه این کادر رنگین مرحوم حاتمی) پوشیده شده، اولین چیزی که به چشم می‌آید سیمایِ چندین مادر سالخورده است که با همین شکل و شمایل در سکوت و آرام منتظر رسیدن زمان افطار نشسته اند. با همین متانت. با همین بیم و امید.
احساس کردم نخستین باری است که «صدای ایران را در سکوت» شنیدم. شاید نخستین دفعه ای بود که حس کردم آن جوهره نگاهی که علی حاتمی به «مفهوم مادر» در ساخت این اثر داشته.

صدای مادر ایرانی:
کم‌سخن. پر از بیم. مهربان. دیدگان نگران.


- - -
با آرزوی اینکه رضا امیرخانی به کنار سفره مادر ایران برگردد. و باز از او بشنویم.

#روز_مادر

https://news.1rj.ru/str/solseghalam
104👍11👏3👎2👌2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در ریاضیات می‌گویند پیشبرد علم ریاضی حاصل کارِ ریاضی‌دانانی است که ممکن است گاه محصول زحمتشان در همان لحظه “کاربردی” نداشته نباشد، ولی سال‌ها بعد در فیزیک، شیمی ... و علوم دیگر بکار گرفته شود.
هنر هم همین‌گونه است؛ گاه هنرمند چیزی می‌آفریند که شاید در زمان خودش چندان ملموس نباشد، اما نسل‌های بعدی مصادیق عینی آن را بیشتر حس می‌کنند.

🔵در تاریخ سینمای ایران، یکی از زیباترین تصویرهایی که از «فرزند معلول» خلق شده، کارکتر مادری است که علی حاتمی در کنار فرزند ترسیم کرده؛ و لحظاتی که حسِ این فرزند را به مادر منتقل می‌کند، از شگفت‌انگیزترین بُرش‌های تصویری سینمای ایران است.

#علی_حاتمی
#روز_مادر

محمدرضا اسلامی
https://news.1rj.ru/str/solseghalam
53👍12👌3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مسئله دوم!
[«مسأله‌آموزِ» صد مُدَرِّس]
✍️ مسئله دوم: امیرحسین ثابتی اتفاق مبارکی است، بسیار مبارک!

محمدرضا اسلامی

🔵 در صحن مجلس روز ۱۸ آذر امیرحسین ثابتی گفته:
«ایران‌خودرو را یک باند مافیایی و فاسد اداره می‌کند.
ایران خودرو استکبار داخلی است.»

او سپس در یک فایل صوتی تکمیلی اضافه/تاکید کرده:
ایران خودرو «پر از فساد» است.

🔵 در ترکیه اگر فردی ادعا کند شرکت خودروسازی TOGG را «باند فاسد» اداره می‌کند، فردای آن روز باید در دادگاه پاسخ دهد چرا چنین اتهامی را متوجه یک مجموعه صنعتی کرده؟

در آمریکا اگر کسی بگوید:
«جنرال موتورز پر از فساد است»،
اولین پرسش دادگاه از او این است: بر چه مبنا؟ سند چیست؟ مدارک کو؟

این سطح از اتهام‌زنی در جهان صنعتی، پیامد حقوقی دارد.

🔵امیرحسین ثابتی اتفاق مبارکی است برای آنها که او را به بالا برکشیدند. که چطور یک نفر به‌راحتی در مقابل میلیون‌ها چشم، مدیریت یک مجموعه بزرگ صنعتی کشور را «فاسد» خطاب می‌کند.

ثابتی آینه‌ای شفاف است درمقابل دیدگان شورای نگهبان ‌و آنها که او را به بالا رساندند. آنها که در غیبت رضاامیرخانی‌ها و مجتبی لشکربلوکی‌ها، و علی‌سرزعیم‌ها، «میدان» را به ثابتی‌ها دادند.

🔵 ایران خودرو تویوتا نیست. همه ما می‌دانیم ایران‌خودرو با استانداردهای جهانی فاصله دارد؛
اما اینکه مجموعه‌ای با هزاران مهندس، مدیر، کارگر و متخصص، یک‌باره «فاسد» و استکبار داخلی خطاب شود،
نه نقد است، نه شجاعت؛
این بی‌مسئولیتیِ رسانه‌ای و ادبیات پرخاشگرانه است.

🔵در نطق ثابتی در مجلس حتی یک جمله نمی‌گوید ای بسا فلان فردی که دارم به او توهین می‌کنم (حسن زاده) درکِ متفاوت با من دارد. ای بسا که «حسن‌زاده هم عقل دارد ولی» جور دیگری فهمیده امور را.
جوانِ جهش کرده دارد درباره آن حسن‌‌زاده‌ای حرف می‌زند که گویی کودکی ناقص‌العقل بوده، خطایی کرده، و حال باید آقا معلم خشمگین(ثابتی) او را با سیلی متنبه کند!

ثابتی اتفاق مبارکی است برای آینده همه جناح‌های سیاسی تاریخ ایران.

🔵 جریان‌های سیاسی در ایران می‌آموزند وقتی یک «ناپخته»ی خام را با دوپینگِ آنتن‌مجانی و مجری‌گری سیما بالا بیاوری، به محض اینکه به بالای دیوار قدرت رسید خاک برچهره‌ات می‌پاشد.

فرقی نمی‌کند که تو از کدام جناح باشی
ولی اگر زمینهٔ «جهش» را برای جوانِ «امتحان پس نداده» فراهم کردی، فردای جهش، گمان می کند که عقل کل است.

سیاستمدار بالغ، حتی هنگام نقد، برای عقلِ دیگری جا باز می‌کند؛
سیاستمدار جوان ناپخته، عقل دیگری را کلا انکار می‌کند.

🔵در فقره برخورد ثابتی با حسن‌زاده، او خودش را قاضی، معلم، خطاسنج، مصلح، و حتی تریبون حقیقت می‌بیند. و حسن‌زاده را جاهل محض. خطرناک بودن «تیپولوژی ثابتی» از همین جهت است.
اینکه فردی که چنین راحت اتهام می‌زند، آیا همان‌قدر راحت درباره امنیت کشور، درباره قراردادها، درباره بودجه‌ها، درباره سایر اشخاص نیز تصمیم نخواهد گرفت؟

این پرسش جدی برای فردای سیاست ایران است. فارغ از جناح سیاسی.

🔵ملک الشعرای بهار سالها پیش در یک مصرع انبوهی حرف زده؛ گفته:
«غوره نشده مویز گشتی احسنت!»

ثابتی از جنس همان مویزهاست که غوره نشده، به صدر مصطبه جهش کرده، و به غمزه «مسئله‌آموز» صد مدرس شده.
حال آنجا نشسته و خودش هم قاضی است، هم حاکم است، هم معلم است، و هم ...


▪️▪️▪️
چون آینه نورخیز گشتی‌، احسنت
چون اره به خلق تیز گشتی احسنت

در کفشِ ادیبان جهان کردی پای
غوره نشده مویز گشتی‌، احسنت

https://news.1rj.ru/str/solseghalam/2638
👍61👎3430👌7🤔4
ارزیابی شتابزده pinned «✍️ طعم گس شرق آسیا محمدرضا اسلامی 1️⃣ جامعه ایرانی به دلیل سابقه تاریخی رنج‌هایی که از سمت غرب متحمل شده، نسبت به زشتی‌های تاریخی تمدن غرب آگاهی نسبی دارد، ولی از آنچه که در شرق‌ می‌گذرد نسبتا بی‌اطلاع است. افزون بر این امر، زبان دشوار کشورهای شرقی (زبان…»
✍️دکتر سروش و امام محمد غزالی!

محمدرضا اسلامی

🔵 طی چند روز گذشته و به مناسبت هشتادمین سالروز تولد دکتر عبدالکریم سروش، یادداشت‌های مختلفی درباره میزان مشارکت و اثرگذاری ایشان در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی منتشر شد. در این یادداشت‌ها به کارنامه دکتر سروش در حوزه اندیشه ایرانی پرداخته شد. چند یادداشت وزین در روزهای اخیر:

۱- یادداشت محمدرضا جلائی پور درباره دکتر سروش (لینک)

۲- یادداشت یاسر میردامادی (لینک)

۳- یادداشت دکتر محمد فاضلی (لینک)

آنچه که در خواندن این یادداشت‌ها هیجان‌انگیز بود اینکه «فضای قلم و اندیشه در ایران» به رغم سموم خزان و به رغم جنگ و تورم و مشکلات… هنوز زنده و پویاست. نبض اهالی اندیشه (در چنین مناسبت‌هایی) هنوز می‌زند و تولیدات قلمی هنوز متوقف نیست.

🔵اما چند سطر درباره دکتر سروش اضافه بر آنچه گفته شده:

۱- دکتر سروش و امام محمد غزالی
برای نسل ما که از دوران جوانی با صدا و سخنان دکتر سروش درباره مولانا و عشق آشنا بود، گاه به گاه در میانه‌ صحبت‌های ایشان طعنه‌ای به زیست فقه‌محور امام‌محمدغزالی (در مقایسه با زیست مولوی) شنیده می‌شُد. گویی این دو نفر در ذهن دکتر سروش نماد دو گونه‌ی مختلف از زیستن بودند. مولوی قله عاشقی و دوست‌داشتن، و امام محمد غزالی نماد فقه و زیست بر مبنای شریعت.

جمله‌ای از دکتر سروش درباره شرح دیدار شمس و مولانا بود که می‌گفت: مولوی تا قبل از دیدار با شمس، یک امام محمدغزالی بود (نشسته بر منبر وعظ)…

زمانه گذشت و سال‌ها از دوره جوانی و دانشجویی سپری شد و در کمال شگفتی شاهد آن بودیم که دکتر سروش «شرح کیمیای سعادت» امام محمد غزالی را در مرکز فرهنگی iccnc آغاز کرد.
جلساتی بسیار منظم که سطر به سطر، یا گاه نیم‌سطر به نیم‌سطر، از این متن کلاسیک خوانده و شرح شد.

همان دکتر سروشِ دلداده‌ی مولانا، اما از اثر ارزشمندی مانند کیمیای سعادت نگذشت و بر شرح آن طی ۳۷ جلسه «همت» نهاد.
(لینک جلسه اول) - (لینک جلسه ۳۷)

همت بلند ایشان در پرداختن به میراث کهن ایران زمین طی این سالها ستودنی است. از مولوی تا امام محمد غزالی به نظم و به وسواس.
و البته که ایران سرزمین عجیبی است: یک فیلسوف مهاجر از وطن، می‌آید و در سلیکن‌ولی یک متن کلاسیک مربوط به دویست سال قبل از مولانا را شرح می‌کند، و جمعی از ایرانیان برای شنیدن این شرح ۳۷ هفته همراهی می‌کنند!

۲- دکتر سروش و تولید محتوا
زمانی که زندگی دانشجویی در ژاپن آغاز شد محل دانشگاه کوبه بر دامنه کوهی قرار داشت که مستلزم پیاده‌روی تا محل ایستگاه قطار بود (چیزی مشابه موقعیت مکانی دانشگاه شیراز). به توصیه دوستی، در آن پیاده‌روی‌های مکرر هر روزه، شروع به شنیدن غزلیات شمس با صدای دکتر سروش کردم. شگفت‌آور بود. هرگز مسیر آن پیاده‌روی تکراری و ملال‌آور نشد. هرگز آن مسیر “معمولی” نشد. شرح آن مستیِ بی‌انتها دشوار است اما گزینش دکتر سروش از غزلیات شمس در آن مجموعه، سوز صدا، دقت در گفتار، لحن بیان واژه‌ها و… باعث شده تا شنیدن آن مجموعه از غزلیات شمس تبدیل به یک لذت روحی بی‌پایان بشود. هزاران ایرانی وامدار حُسن سلیقه ایشان در تولید آن مجموعه ارزشمند و «مجموعه های مشابه» هستند.

سال‌ها بعد ایشان گزیده غزلیات شمس را شرح کرد (در چهل جلسه) که در کنار آن خوانش غزلیات، مجموعه‌ای بدیع شد.

۳- دکتر سروش و هجرت
دکتر سروش جزء فیلسوفان ایرانی بود که به دلیل بروز مشکلات با امر حاکمیت ناچار به رفتن/هجرت از ایران شد ولی این ترک خانه، دیار و آشنایان موجب دو چیز در او نشد:
۱- دکتر سروش پرخاشگر نشد
۲- نظم او در «تولید محتوا» دچار بی‌نظمی نشد

سمباده هجرت و بی‌نظمی‌هایی که مهاجرت در زیست شخصی یک اندیشمند ایجاد می‌کند گاه سبب بروز پرخاشگری یا بی‌نظمی می‌شود ولی دکتر سروش به رغم دشواری ایام پس از هجرت، با همان خلق و خوی درویشی و با همان نظم شگفت‌آور به خواندن، گفتن و نوشتن همت گمارد. عملا سروشِ پس از هجرت، مشابه بهرام بیضاییِ پس از هجرت، کم کار نشد. بلکه او به ایران متصل‌تر شد.

نکته دیگر در هجرت دکتر سروش، ارتباط او با جامعه ایرانیان خارج از کشور بوده است. او توانست بجای متصل شدن به شبکه ایرانیان با رفتارهای Extreme به شبکه ای از ایرانیانی متصل شود که جلسات شرح و تفسیر مولوی، غزالی، اقبال لاهوری، سعدی و… را مقدم بر منازعات بی‌پایانِ سیاسی می دانستند.
او با جریانی از خردورزی در جامعه ایرانیان مقیم آمریکا مرتبط شد.

▪️▪️▪️
عملا دکتر سروش توانست بجای اینکه خود را فقط «محدود به فلسفه» (یا حتی امر سیاسی) کند، مولانا، اقبال و... میراث فکری ایران را از گوشه کلاسهای دانشکده‌های ادبیات بر روی موبایل‌های ایرانیان بیاورد.

صدای او رسانهٔ ادبیات کلاسیک برای نسل جدید شد.

تلاشهای او نه فقط «برای اهل فلسفه» بلکه برای طیف وسیعی از ایرانیانِ مشتاق حکمت و زیبایی الهام‌بخش بوده‌است.

t.me/solseghalam
92👍35👎19👏5🤔5👌5🙏1
باور کردنش دشوار است که بیست روز شده

برخیز جوانمرد - برخیز که دستان دعا منتظرند
68😢20🙏8
✍️ چرا اشرف بروجردی چهره مهمی است؟

محمدرضا اسلامی

🔵 زندگی اشرف بروجردی شگفت‌آور بود. یکی از اصلاح‌طلب‌ترین سیاستمداران ایرانی، که در اوج دوره اصلاحات ناچار شد اصلاح‌طلب‌ترین شورای شهر را منحل کند.

زندگی اشرف بروجردی از این بابت محل تأمل است که ایشان نمادی از ناکامی‌های ما ایرانیان از بعد مشروطه تا به امروز، در اصلاح ساختارها و نهادهای جمعی‌مان بوده است.

🔵روایت یک شوربختی

یکی از بزرگترین دستاوردهای سیدمحمد خاتمی «شورای شهر» بود. یکی از ارکان مغفول قانون اساسی که در دولت خاتمی محقق شد (اصل ۷ و اصل ۱۰۰ قانون اساسی). شورای شهر، تلاشِ خاتمی بود برای بسط امر خردجمعی در ایرانی که از بعد از مشروطه برای دموکراسی کوشیده.

خاتمی تلاش کرد تا بجای «شهردارِ منصوب» مردم با شورای منتخب «شهردار را انتخاب» کنند.

بنابراین شورای شهر اول میوه و «محصول اصلاحات» بود. انتخابات برگزار شد و چهره‌های اصلاح‌طلب به شورا راه یافتند. اما شوربختی ایرانی بی‌پایان است.
به قدری زد و خورد و پرخاشگری در شورای اول رخ داد که وزارت کشور خاتمی (یعنی همان نهادی که برای گسترش «امر دموکراسی» تلاش کرده بود) ناچار شد که شورای شهر تهران را منحل کند. اشرف بروجردی در آن ایام مسئول پیگیری فرآیند انحلال شورای شهر تهران بود. چه فضاحتی.

🔵 اسفند ماه سال ۷۷ و حوالی یکسال پس از دوم خرداد ۷۶ بود که انتخابات اولین دوره شوراهای اسلامی شهر و روستا برگزار شد.
چهره هایی همچون ابراهیم اصغرزاده، عبداله نوری، جمیله کدیور، صدیقه وسمقی… شهردار تهران را انتخاب کردند: مرتضی الویری.
اما بروز اختلافات دائم میان شورا و شهرداری باعث شد تا الویری استعفا کند.
سپس شورای شهر «ملک مدنی» را برای شهرداری تهران برگزید. اما شوربختانه اختلاف، دعوا و مشاجره‌ها نه‌تنها فروکش نکرد، بلکه بیشتر شد.

مشاجره‌ها در شورا ادامه یافت تا اینکه «اشرف بروجردی» معاون امور اجتماعی و شوراهای وزارت کشور بحث «انحلال شورای شهر» را مطرح کرد.

سرانجام پس از مدت‌ها کش و قوس و تشکیل چندین جلسه هیئت اختلاف که گفته می‌شد برخی از آنها تا ۷ ساعت نیز به طول انجامید، هیئت حل اختلاف مرکزی که شامل نمایندگانی از قوای کشور بود [و حکمیتی رسمی میان طرفین دعوا را نیز داشت] رأی به انحلال شورای شهر اول تهران داد.

موسوی‌لاری، وزیر کشور دولت اصلاحات در استقبال از این تصمیم شورای حل اختلاف مصاحبه کرد و اینطور گفت که این تصمیم برای آسایش مردم تهران گرفته شد.

یک تراژدی دردناک برای ایرانِ پس از مشروطه. یک تجربه تلخ در امر دموکراسی.

🔵 پرخاشگری و بداخلاقی دلیل اصلی فروپاشی و انحلال شورای شهر اول بود. ابراهیم اصغرزاده یکی از پرخاشگرترین چهره‌های آن شورا بود.
ویژگی ‌امثال ‌ابراهیم اصغرزاده «ناسازگاری» است. به قدری جدال و ناسازگاری را ادامه دادند که پیامد آن، در شورای دوم آقای مهندس چمران با تیم آبادگران آمدند و محمود احمدی‌نژاد شهردار تهران شد و از آن روز کشور در مسیر دیگری قرار گرفت...

🔵امروز اشرف بروجردی روی در نقاب خاک کشید.
اشرف بروجردی در زیست شخصی، نماد صبر و صبوری بود. انواع سختی‌ها (به تعبیر امروزی‌ها بدشانسی‌ها و به تعبیر متدینین “ابتلاء”ها) را مبتلا شد، ولی در زیست اجتماعی فعال و پرتحرک ماند. اشرف بروجردی نماد دختر ایرانی بود که می‌خواست فراتر از یک دختر خانه، دغدغه اجتماعی داشته باشد ولی در تلاطم ایرانِ پس از ۵۷ انواع مصائب را متحمل شد. یک دخترِ خانواده مرفه که با یک مهندس مکانیک از خانواده متمول ازدواج کرد (غلامعلی معتمدی) اما انفجار هفتم تیر، همسر را از او گرفت.
برای اصلاحات کوشید ولی پرخاشگری‌ها ‌و بداخلاقی‌ها پروژه اصلاحات را متوقف کرد. اوج شوربختی برای اشرف بروجردی (و آنها که دل در گرو اصلاحات داشتند) از آنجا بود که اصلاحات، بخشی از بزرگ‌ترین ضربه‌ها را از امثال ابراهیم اصغرزاده و از «درون خودِ اصلاحات» خورد. عملا خون‌دل چهره‌هایی مانند او به دلیل ناسازگاری‌های خودی‌هایی بود که از آنها انتظارِ بلوغ و متانت داشتند. پروژه اصلاحات شکست خورد و اشرف بروجردی از «میدان» به حاشیه و به گوشه فضای آرام کتابخانه و مرکز اسناد ملی رفت.

🔵 اشرف بروجردی نه طعم یک خانواده ماندگار را چشید، و نه هارمونیِ رفتارهای بالغ اجتماعی را تجربه کرد، و نه از چنگ سرطان، راه فراری یافت. دختر ایران که انواع مصائب و بداخلاقی‌ها را چشید و رفت.
زن ایرانی که بهای بداخلاقی‌ها، پرخاشگری‌ها و ناسازگاری‌های مردان ایران را پرداخت.
اشرف بروجردی سه سال از مادرم جوان‌تر بود و اکنون برای رفتنش بسیار زود بود؛ ولی سرطان و خستگی از این مسیر پرآشوب، امکانی برای بیشتر ماندنش نگذاشت.

اولین معاون وزیر کشور زن پس از ۵۷، و نخستین زنی که به ریاست سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران رسید. اکنون ترا زمانی برای استراحت رسید. بدرود.

t.me/solseghalam
64👍19😢18👎5👌1