#مدل_ذهنی
#جام_جهانی_فوتبال
#تیم_ملی_ایران
اگر موفقیت به این معنی است که تیم ملی ایران در جام جهانی 2018 روسیه به مراحل بعدی رقابتها راه پیدا کند؛ این یک تصمیم ملی است و تک تک ما می توانیم در این موفقیت سهیم باشیم.
میزان پیام های طنزآمیزی که پس از قرعه کشی شب گذشته در شبکه های اجتماعی منتشر شده است، نشان از مدل ذهنی جمعی ما ایرانیان دارد که رقابت با پرتغال، اسپانیا و مراکش را در مرحله اول مسابقات امری دشوار و بسیار سخت قلمداد می کنیم. و در همین چند ساعت ابتدایی پس از مشخص شدن رقبایمان، مدل ذهنی بازنده بودن را برای خودمان و ملی پوشان مان می سازیم.
سردار آزمون، بازیکن تیم ملی ما نوشته است:
"چقدر بد که مردم ما از همین الانش باختن و همش دنبال جوک ساختنن. اگر شماها به ما اعتماد کنین و انرژی مثبت بدین میتونیم جلوشون وایسیم. هیچ چیزی غیر ممکن نیست. ما با رستوف، بایرن مونیخ رو بردیم با اینکه فقط یدونه از بازیکنان اصلیشون نبود.
ان شا الله ما هم همه سعی خودمون رو می کنیم و بهترین نتیجه رو می گیریم."
#امید
#اینجا_ایران_است
@systemsthinking
#جام_جهانی_فوتبال
#تیم_ملی_ایران
اگر موفقیت به این معنی است که تیم ملی ایران در جام جهانی 2018 روسیه به مراحل بعدی رقابتها راه پیدا کند؛ این یک تصمیم ملی است و تک تک ما می توانیم در این موفقیت سهیم باشیم.
میزان پیام های طنزآمیزی که پس از قرعه کشی شب گذشته در شبکه های اجتماعی منتشر شده است، نشان از مدل ذهنی جمعی ما ایرانیان دارد که رقابت با پرتغال، اسپانیا و مراکش را در مرحله اول مسابقات امری دشوار و بسیار سخت قلمداد می کنیم. و در همین چند ساعت ابتدایی پس از مشخص شدن رقبایمان، مدل ذهنی بازنده بودن را برای خودمان و ملی پوشان مان می سازیم.
سردار آزمون، بازیکن تیم ملی ما نوشته است:
"چقدر بد که مردم ما از همین الانش باختن و همش دنبال جوک ساختنن. اگر شماها به ما اعتماد کنین و انرژی مثبت بدین میتونیم جلوشون وایسیم. هیچ چیزی غیر ممکن نیست. ما با رستوف، بایرن مونیخ رو بردیم با اینکه فقط یدونه از بازیکنان اصلیشون نبود.
ان شا الله ما هم همه سعی خودمون رو می کنیم و بهترین نتیجه رو می گیریم."
#امید
#اینجا_ایران_است
@systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
یک اصطلاحی در زبان انگلیسی هست تحت عنوان "take something for granted" که یک طورهایی نفی آن شعر معروف #سهراب_سپهری است که میگوید:
👌 زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت، از یاد من و تو برود ...
با این حال، اکثر مواقع این چند دههی سریعْ تمام شونده، با تمام ابهتش برای ما تبدیل به عادتی میشود که بدون ذرهای تحیّر، سپریاش میکنیم.
#یوستین_گوردر در بخشی از #کتاب فال ورق از تجربیاتش در لحظهای مینویسد که به تفکر نشسته و پرده عادت در مقابل دیدگانش دریده میشود:
"نشسته بودم و فکر میکردم چقدر غم انگیز است که مردم طوری بار میآیند که به چیزی شگفت انگیز چون #زندگی عادت میکنند. یک روز ناگهان، این واقعیت را که وجود داریم بدیهی فرض میکنیم و از آن به بعد، بله، از آن به بعد دیگر تا نزدیکیهای وقتی که میخواهیم دوباره دنیا را ترک کنیم، در این باره فکر نمیکنیم...
روی یک کندهی درخت نشسته بودم که یک گوزن را میان درختان دیدم. چیز عجیب و غریبی نبود؛ حیوانات وحشی همیشه در جنگلهای بالای دورف دیده میشدند. اما هیچ وقت فکر نکرده بودم که یک موجود زنده، چه معجزهی عجیبی است. البته قبلا گوزن دیده بودم، تقریبا هر روز میدیدم، اما هیچ وقت نفهمیده بودم که هر گوزنی چقدر میتواند پر رمز و راز باشد. فهمیدم چرا تاکنون این طور بودهام - چون آنها را زیاد دیده بودم، هیچ وقت فرصت نکرده بودم آنها را #تجربه کنم.
با خود فکر کردم، در مورد همه چیز- در مورد همهی جهان- همیشه همین طور است. تا وقتی #بچه هستیم میتوانیم چیزهای اطرافمان را تجربه کنیم، اما وقتی بزرگ میشویم به جهان عادت میکنیم."
پ.ن: در پستهای بعدی #کتاب_بخوانیم از راهکارهای فراموش نکردن زندگی لب طاقچه عادت بیشتر خواهیم نوشت 😌
🗂 #کتاب راز فال ورق. #نویسنده یوستین گوردر. #مترجم عباس مخبر. #نشر مرکز.
@systemsthinking
یک اصطلاحی در زبان انگلیسی هست تحت عنوان "take something for granted" که یک طورهایی نفی آن شعر معروف #سهراب_سپهری است که میگوید:
👌 زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت، از یاد من و تو برود ...
با این حال، اکثر مواقع این چند دههی سریعْ تمام شونده، با تمام ابهتش برای ما تبدیل به عادتی میشود که بدون ذرهای تحیّر، سپریاش میکنیم.
#یوستین_گوردر در بخشی از #کتاب فال ورق از تجربیاتش در لحظهای مینویسد که به تفکر نشسته و پرده عادت در مقابل دیدگانش دریده میشود:
"نشسته بودم و فکر میکردم چقدر غم انگیز است که مردم طوری بار میآیند که به چیزی شگفت انگیز چون #زندگی عادت میکنند. یک روز ناگهان، این واقعیت را که وجود داریم بدیهی فرض میکنیم و از آن به بعد، بله، از آن به بعد دیگر تا نزدیکیهای وقتی که میخواهیم دوباره دنیا را ترک کنیم، در این باره فکر نمیکنیم...
روی یک کندهی درخت نشسته بودم که یک گوزن را میان درختان دیدم. چیز عجیب و غریبی نبود؛ حیوانات وحشی همیشه در جنگلهای بالای دورف دیده میشدند. اما هیچ وقت فکر نکرده بودم که یک موجود زنده، چه معجزهی عجیبی است. البته قبلا گوزن دیده بودم، تقریبا هر روز میدیدم، اما هیچ وقت نفهمیده بودم که هر گوزنی چقدر میتواند پر رمز و راز باشد. فهمیدم چرا تاکنون این طور بودهام - چون آنها را زیاد دیده بودم، هیچ وقت فرصت نکرده بودم آنها را #تجربه کنم.
با خود فکر کردم، در مورد همه چیز- در مورد همهی جهان- همیشه همین طور است. تا وقتی #بچه هستیم میتوانیم چیزهای اطرافمان را تجربه کنیم، اما وقتی بزرگ میشویم به جهان عادت میکنیم."
پ.ن: در پستهای بعدی #کتاب_بخوانیم از راهکارهای فراموش نکردن زندگی لب طاقچه عادت بیشتر خواهیم نوشت 😌
🗂 #کتاب راز فال ورق. #نویسنده یوستین گوردر. #مترجم عباس مخبر. #نشر مرکز.
@systemsthinking
#مدل_ذهنی
#گفتگو
#تفکر_در_طول_زمان
وقتی به گفتگوهایی که در سازمانها و با سرمایه های انسانی ایشان در سطوح مختلف داشته ام، قدری عمیق فکر می کنم شواهدی را می یابم که در سازمانهای صنایع مختلف ما در ایران به طور مستمر تکرار می شود.
به عنوان مثال، فرقی نمی کند که مشتری یک سازمان باشید یا عضوی از آن؛ فرقی نمی کند که آن سازمان در بخش دولتی فعالیت کند یا یک مجموعه خصوصی باشد... انگاری این دو جمله معمولا شنیده می شود:
#به_ما_ربطی_نداره
#به_شما_ربطی_نداره
زمانی که " به ما ربطی نداره " را می شنوم؛ معمولا سوال می کنم: #چرا؟
زمانی که " به شما ربطی نداره " را می شنوم؛ باز هم معمولا سوال می کنم: #چرا؟
قدری که دقیق می شوم، به نظرم می رسد در اکثر مواقع، افراد گوناگون حوصله پرسیدن این " چرا " را ندارند
پای گفتگو با این افراد بی حوصله که می نشینم؛ واژه کلیدی این است: #دردسر
دنبال دردسر می گردی ها.
حالا فکر می کنم که اگر در یک جامعه، سازمانهایی وجود داشته باشد که افراد مرتبط به آن ها دنبال #دردسر نباشند؛ پرسشگری نکنند و #چرا نپرسند؛ با شنیدن #به_ما_ربطی_نداره یا #به_شما_ربطی_نداره سکوت کنند و گفتگو نکنند ... در طول زمان چه خواهد شد؟
به نظر می رسد در طول زمان
نباید از گسترش فساد اقتصادی تعجب کنیم
نباید از گسترش آسیب های اجتماعی تعجب کنیم
نباید از گسترش مشکلات زیست محیطی تعجب کنیم
نباید از کژکارکردی نظام آموزشی تعجب کنیم
چون که: به ما ربطی نداره
چون که: به شما ربطی نداره
@systemsthinking
#گفتگو
#تفکر_در_طول_زمان
وقتی به گفتگوهایی که در سازمانها و با سرمایه های انسانی ایشان در سطوح مختلف داشته ام، قدری عمیق فکر می کنم شواهدی را می یابم که در سازمانهای صنایع مختلف ما در ایران به طور مستمر تکرار می شود.
به عنوان مثال، فرقی نمی کند که مشتری یک سازمان باشید یا عضوی از آن؛ فرقی نمی کند که آن سازمان در بخش دولتی فعالیت کند یا یک مجموعه خصوصی باشد... انگاری این دو جمله معمولا شنیده می شود:
#به_ما_ربطی_نداره
#به_شما_ربطی_نداره
زمانی که " به ما ربطی نداره " را می شنوم؛ معمولا سوال می کنم: #چرا؟
زمانی که " به شما ربطی نداره " را می شنوم؛ باز هم معمولا سوال می کنم: #چرا؟
قدری که دقیق می شوم، به نظرم می رسد در اکثر مواقع، افراد گوناگون حوصله پرسیدن این " چرا " را ندارند
پای گفتگو با این افراد بی حوصله که می نشینم؛ واژه کلیدی این است: #دردسر
دنبال دردسر می گردی ها.
حالا فکر می کنم که اگر در یک جامعه، سازمانهایی وجود داشته باشد که افراد مرتبط به آن ها دنبال #دردسر نباشند؛ پرسشگری نکنند و #چرا نپرسند؛ با شنیدن #به_ما_ربطی_نداره یا #به_شما_ربطی_نداره سکوت کنند و گفتگو نکنند ... در طول زمان چه خواهد شد؟
به نظر می رسد در طول زمان
نباید از گسترش فساد اقتصادی تعجب کنیم
نباید از گسترش آسیب های اجتماعی تعجب کنیم
نباید از گسترش مشکلات زیست محیطی تعجب کنیم
نباید از کژکارکردی نظام آموزشی تعجب کنیم
چون که: به ما ربطی نداره
چون که: به شما ربطی نداره
@systemsthinking
📚 دورهٔ آموزشی #یادگیری_و_تفکرسیستمی_در_مدرسه
ویژه معلمان، مدیران و کارشناسان آموزشی
🗓 دی ۹۶
📍مجتمع آموزشی راه رشد
👈 ثبتنام: goo.gl/8uTTcc
@systemsthinking
ویژه معلمان، مدیران و کارشناسان آموزشی
🗓 دی ۹۶
📍مجتمع آموزشی راه رشد
👈 ثبتنام: goo.gl/8uTTcc
@systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_مدرسه
#تفکرطراحی
در مورد پروژه بازطراحی مدرسه قبلا مقداری در این پست نوشته بودم:
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking/987
امروز هم به همراه خانم مهندس فربد و آقای دکتر جهانزاد میهمان دانشآموزان کلاس پنجم و ششم روستا بودیم.
ابتدای کلاس بچهها برگههایی که در مورد طراحی مدرسه آماده کرده بودند را ارایه کردند. تیمهای کاری بچهها دو یا سه نفره بود و با هم برای ارایه پای تخته میآمدند. یکی از بچهها هم طرحش را نقاشی کرده بود.
بعد از ارایه بچهها خانم فربد در مورد شیوه اجرایی کردن طرحهای بچهها گفتگوی خوبی به راه انداختند و بچهها مشغول ایدهپردازی برای روش اجرای این ایدهها شدند. بچهها متوجه شدند که بعضی از ایدهها را خودشان میتوانند اجرایی کنند و بعضی از ایدهها نیاز به جلب حمایت و پشتیبانی دیگران دارند؛ بعضی از ایدهها فقط نیاز به فکر و تلاش دارند و بعضی از ایدهها به ابزار و مصالح نیاز دارند؛ و اینکه بعضی از ایدهها را می توانند با طراحی هوشمندانه، با وسایلی که برای دیگران ضایعات به نظر میرسند اجرایی کنند.
تصاویری از اجراهای دیگران را هم خانم فربد به همراه آورده بودند. تصاویر را که بچهها دیدند به هیجان آمدند: اینها که کاری نداره، ما هم میتونیم انجام بدیم، چقدر خوشگل میشه! با دیدن این نمونهها کلی ایده جدید به ذهن بچهها رسید.
بعد از کلاس خانم فربد من هم یک فعالیت با بچهها انجام دادم. هر کدام از ایدههایی که بچهها داده بودند نیاز به فضایی برای اجرا داشت. اما کل فضای مدرسه محدود است و نمیتوانیم به محدودیت فضا بیتوجه باشیم. برای همین از بچهها خواستم که با هم نقشه مدرسه را رسم کنیم. بعد از اینکه در کلاس تلاش کردیم بر مبنای ذهنیتمان نقشه مدرسه را رسم کنیم، بچهها متوجه شدند تا حالا حیاط و ساختمان مدرسهشان را به دقت ندیدهاند. همینطور رسم ناشیانه نقشه از روی ذهنیت، توجه بچهها را به اهمیت اندازهگیری ابعاد مدرسه جلب کرد.
برای اندازهگیری ابعاد مدرسه و رسم نقشه به حیاط مدرسه رفتیم. اول نگاهی به دور و بر مدرسه انداختیم و بچهها متوجه شدند که به بعضی زوایای مدرسه توجه نکرده بودند و فضاهای جدیدی برای بعضی از طرحهایشان کشف کردند. برای اندازه گیری، بچهها پیشنهاد دادند از قدمهایمان استفاده کنیم. دست هم را گرفتیم و با هم از یک سو به سوی دیگر مدرسه رفتیم. یکی گفت ۵۲ قدم، دیگری گفت ۳۷ قدم و اختلاف افتاد. اختلاف ناشی از تفاوت طول قدمهای بچهها بود و پیشنهاد دادند از متر استفاده کنیم.
در دفتر مدرسه یک متر نواری یک و نیم متری وجود داشت (البته ابزار اندازه گیری لیزری خانم فربد داشتند اما قرار شد که رو نکنند 😉). با متر قدم هایمان را اندازه گرفتیم و بعد تعداد قدمها را در طول قدمها ضرب کردیم. بچهها عالی بودند. بدون قلم و کاغذ با ذهنشان تعداد قدم ها را در طول قدمها ضرب میکردند و ابعاد را از سانتیمتر به متر تبدیل میکردند: طول مدرسه ۲۷ متر؛ عرض ۲۲ متر؛ اینجا دیوار کجی داره؛ یک مثلث اضافه میشه که اون ضلعش ۳ متره؛ طول ساختمان مدرسه ۱۵ متر؛ عرض ساختمان ۱۰ متر؛ اینجاش ۴ متر در ۶ متر فضای خالی داره؛ سرویسهای بهداشتی هم هست؛ مسیر ورود و خروجشون رو هم باید در نظر بگیریم...
به کلاس که برگشتیم نقشه مدرسه رو با هم کشیدیم. بعضیها خیلی با دقت کشیدند و بعضیها برای تلاش اولشون واقعا خیلی خوب بود. چه استعدادهای خوبی دارند بچهها. به امید خدا به رشد استعدادهایشان کمک میکنیم...
قرار جلسه آینده را هم گذاشتیم. بچهها قرار است پیشنهادهایشان برای تخصیص فضاهای مدرسه به طرحهایشان را روی نقشههایی که کشیدهاند ترسیم کنند و خانم فربد هم قرار است یک جلسه ماکتسازی با بچهها کار کنند تا بتوانیم ماکت مدرسه آیندهمان را بسازیم...
تجربههای این روزهای روستا را در این کانال به اشتراک میگذارم: @ahakelan
t.me/systemsthinking
#تفکرطراحی
در مورد پروژه بازطراحی مدرسه قبلا مقداری در این پست نوشته بودم:
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking/987
امروز هم به همراه خانم مهندس فربد و آقای دکتر جهانزاد میهمان دانشآموزان کلاس پنجم و ششم روستا بودیم.
ابتدای کلاس بچهها برگههایی که در مورد طراحی مدرسه آماده کرده بودند را ارایه کردند. تیمهای کاری بچهها دو یا سه نفره بود و با هم برای ارایه پای تخته میآمدند. یکی از بچهها هم طرحش را نقاشی کرده بود.
بعد از ارایه بچهها خانم فربد در مورد شیوه اجرایی کردن طرحهای بچهها گفتگوی خوبی به راه انداختند و بچهها مشغول ایدهپردازی برای روش اجرای این ایدهها شدند. بچهها متوجه شدند که بعضی از ایدهها را خودشان میتوانند اجرایی کنند و بعضی از ایدهها نیاز به جلب حمایت و پشتیبانی دیگران دارند؛ بعضی از ایدهها فقط نیاز به فکر و تلاش دارند و بعضی از ایدهها به ابزار و مصالح نیاز دارند؛ و اینکه بعضی از ایدهها را می توانند با طراحی هوشمندانه، با وسایلی که برای دیگران ضایعات به نظر میرسند اجرایی کنند.
تصاویری از اجراهای دیگران را هم خانم فربد به همراه آورده بودند. تصاویر را که بچهها دیدند به هیجان آمدند: اینها که کاری نداره، ما هم میتونیم انجام بدیم، چقدر خوشگل میشه! با دیدن این نمونهها کلی ایده جدید به ذهن بچهها رسید.
بعد از کلاس خانم فربد من هم یک فعالیت با بچهها انجام دادم. هر کدام از ایدههایی که بچهها داده بودند نیاز به فضایی برای اجرا داشت. اما کل فضای مدرسه محدود است و نمیتوانیم به محدودیت فضا بیتوجه باشیم. برای همین از بچهها خواستم که با هم نقشه مدرسه را رسم کنیم. بعد از اینکه در کلاس تلاش کردیم بر مبنای ذهنیتمان نقشه مدرسه را رسم کنیم، بچهها متوجه شدند تا حالا حیاط و ساختمان مدرسهشان را به دقت ندیدهاند. همینطور رسم ناشیانه نقشه از روی ذهنیت، توجه بچهها را به اهمیت اندازهگیری ابعاد مدرسه جلب کرد.
برای اندازهگیری ابعاد مدرسه و رسم نقشه به حیاط مدرسه رفتیم. اول نگاهی به دور و بر مدرسه انداختیم و بچهها متوجه شدند که به بعضی زوایای مدرسه توجه نکرده بودند و فضاهای جدیدی برای بعضی از طرحهایشان کشف کردند. برای اندازه گیری، بچهها پیشنهاد دادند از قدمهایمان استفاده کنیم. دست هم را گرفتیم و با هم از یک سو به سوی دیگر مدرسه رفتیم. یکی گفت ۵۲ قدم، دیگری گفت ۳۷ قدم و اختلاف افتاد. اختلاف ناشی از تفاوت طول قدمهای بچهها بود و پیشنهاد دادند از متر استفاده کنیم.
در دفتر مدرسه یک متر نواری یک و نیم متری وجود داشت (البته ابزار اندازه گیری لیزری خانم فربد داشتند اما قرار شد که رو نکنند 😉). با متر قدم هایمان را اندازه گرفتیم و بعد تعداد قدمها را در طول قدمها ضرب کردیم. بچهها عالی بودند. بدون قلم و کاغذ با ذهنشان تعداد قدم ها را در طول قدمها ضرب میکردند و ابعاد را از سانتیمتر به متر تبدیل میکردند: طول مدرسه ۲۷ متر؛ عرض ۲۲ متر؛ اینجا دیوار کجی داره؛ یک مثلث اضافه میشه که اون ضلعش ۳ متره؛ طول ساختمان مدرسه ۱۵ متر؛ عرض ساختمان ۱۰ متر؛ اینجاش ۴ متر در ۶ متر فضای خالی داره؛ سرویسهای بهداشتی هم هست؛ مسیر ورود و خروجشون رو هم باید در نظر بگیریم...
به کلاس که برگشتیم نقشه مدرسه رو با هم کشیدیم. بعضیها خیلی با دقت کشیدند و بعضیها برای تلاش اولشون واقعا خیلی خوب بود. چه استعدادهای خوبی دارند بچهها. به امید خدا به رشد استعدادهایشان کمک میکنیم...
قرار جلسه آینده را هم گذاشتیم. بچهها قرار است پیشنهادهایشان برای تخصیص فضاهای مدرسه به طرحهایشان را روی نقشههایی که کشیدهاند ترسیم کنند و خانم فربد هم قرار است یک جلسه ماکتسازی با بچهها کار کنند تا بتوانیم ماکت مدرسه آیندهمان را بسازیم...
تجربههای این روزهای روستا را در این کانال به اشتراک میگذارم: @ahakelan
t.me/systemsthinking
Telegram
Systems Thinking
امروز خانم مهندس فربد که از معمارهای خوب کشورمان هستند و همسرشان آقای دکتر جهانزاد میهمان مدرسه روستایمان بودند.
به پیشنهاد دوست دانشمندم زاهد شیخالاسلامی قرار شد بازطراحی مدرسه را به کمک دانشآموزان و با روش «#تفکرطراحی» دانشگاه استنفورد انجام دهیم و…
به پیشنهاد دوست دانشمندم زاهد شیخالاسلامی قرار شد بازطراحی مدرسه را به کمک دانشآموزان و با روش «#تفکرطراحی» دانشگاه استنفورد انجام دهیم و…
نظرات یکی از دانش آموزان
@systemsthinking
@systemsthinking
طرح اولیه یکی از دانش آموزان
@systemsthinking
@systemsthinking
نقشه مدرسه که توسط یکی از دانش آموزان رسم شده
@systemsthinking
@systemsthinking
#طراحی_مسیر_زندگی
#تفکر_درونزا
دانشآموزان این روزها دغدغهها و سؤالات بسیاری در مورد نحوۀ طراحی مسیر زندگی خود دارند. ادامه تحصیل دهند یا نه؟ در چه رشتهای و تا کجا؟ چه شغلی برای آنها مناسب است؟
بسیاری از دانشآموزانِ دیروز نیز وقتی به گذشته نگاه میکنند،ایکاشهای بسیاری دارند. این افراد معمولاً انگشت اتهام را به سمت نظام آموزشی یا خانواده میبرند. فارغ از اینکه چه کسی مقصر است، در کتابها از فهرست زیر برای داشتن انتخاب رشتۀ تحصیلی- شغلی مناسب استفاده میکنند: شناخت خود، شناخت محیط، درک نیازهای جامعه، آشنایی با فرآیند انتخاب و تصمیمگیری یا...
بسیاری از خانوادهها دوست دارند که مدارس را مقصر این کار بدانند، فرض میکنیم که درست است، اما باید به این نکته هم فکر کرد که سهم خانوادهها در این مسیر چیست؟ ما برای کمک به فرزندان خود چهکار باید بکنیم که از آن غفلت میکنیم؟
متغیرهایی از جنس شناخت خود و محیط از جنس متغیرهای #انباشت هستند. یعنی در طول زمان و با داشتن تجربه و دانش مناسب شکل خواهند گرفت. سادهلوحانه است اگر فکر کنیم با یک ساعت مشاوره یا گوش دادن به یک سخنرانی چندساعته میتوان انتخاب مناسب را داشت. یا اینکه یک فصل از کتابهای درسی را به این کار اختصاص دهیم.
دانشآموزان و فرزندان این سرزمین، هرکدام رؤیای خود و قابلیتهای مختص به خود را دارند. آنها میتوانند جسورانه جزیرههای ناشناخته جدیدی را بر روی این کرۀ آبی و خاکی کشف کنند، اگر بگذاریم. «بچههای مردم» را رها کنیم و گول القاب دکتر و مهندس را نخوریم. خلاصه اینکه، تفاوتهای فردی را دریابیم.
گفتگو یکی از ابزارهای بسیار ساده و تأثیرگذار است که خرجی هم ندارد! ولی به خودمان قول دهیم که واقعاً سخنان نوجوانان را گوش دهیم و مدلهای ذهنیمان را بهبود ببخشیم، آنها را در تحقق رؤیاهایشان حمایت کنیم. نه بترسیم و نه آنها را مسخره کنیم.
در مدرسه یا خانواده، به دانشآموزان اجازه دهیم تصمیم بگیرند و مسئولیت آن را نیز بر عهده بگیرند، زمین بخورند، اشتباه کنند و تجربه کسب کنند. وظیفۀ ما است که بسترها و ساختارهای مناسب را برای فرزندان خود فراهم کنیم و آنها را برای زندگی واقعی آماده کنیم.
از دل گفتگو با دانش آموزان متوجه شدهام که خانوادهها در این زمینه یا نظر خود را تحمیل می کنند یا اینکه کمتر چنین دغدغهای دارند. در چند سال اخیر، به یاد نمیآورم که والدین دانشآموزی برای هدایت تحصیلی- شغلی به مدرسه مراجعه کرده باشد. فارغ از عملکرد مدارس، خانوادهها شناخت بهتری نسبت به فرزند خود دارند و میتوانند اثر بیشتری در طراحی مسیر زندگی فرزندان خود داشته باشند. نوجوانان را دریابیم...
http://t.me/systemsthinking
#تفکر_درونزا
دانشآموزان این روزها دغدغهها و سؤالات بسیاری در مورد نحوۀ طراحی مسیر زندگی خود دارند. ادامه تحصیل دهند یا نه؟ در چه رشتهای و تا کجا؟ چه شغلی برای آنها مناسب است؟
بسیاری از دانشآموزانِ دیروز نیز وقتی به گذشته نگاه میکنند،ایکاشهای بسیاری دارند. این افراد معمولاً انگشت اتهام را به سمت نظام آموزشی یا خانواده میبرند. فارغ از اینکه چه کسی مقصر است، در کتابها از فهرست زیر برای داشتن انتخاب رشتۀ تحصیلی- شغلی مناسب استفاده میکنند: شناخت خود، شناخت محیط، درک نیازهای جامعه، آشنایی با فرآیند انتخاب و تصمیمگیری یا...
بسیاری از خانوادهها دوست دارند که مدارس را مقصر این کار بدانند، فرض میکنیم که درست است، اما باید به این نکته هم فکر کرد که سهم خانوادهها در این مسیر چیست؟ ما برای کمک به فرزندان خود چهکار باید بکنیم که از آن غفلت میکنیم؟
متغیرهایی از جنس شناخت خود و محیط از جنس متغیرهای #انباشت هستند. یعنی در طول زمان و با داشتن تجربه و دانش مناسب شکل خواهند گرفت. سادهلوحانه است اگر فکر کنیم با یک ساعت مشاوره یا گوش دادن به یک سخنرانی چندساعته میتوان انتخاب مناسب را داشت. یا اینکه یک فصل از کتابهای درسی را به این کار اختصاص دهیم.
دانشآموزان و فرزندان این سرزمین، هرکدام رؤیای خود و قابلیتهای مختص به خود را دارند. آنها میتوانند جسورانه جزیرههای ناشناخته جدیدی را بر روی این کرۀ آبی و خاکی کشف کنند، اگر بگذاریم. «بچههای مردم» را رها کنیم و گول القاب دکتر و مهندس را نخوریم. خلاصه اینکه، تفاوتهای فردی را دریابیم.
گفتگو یکی از ابزارهای بسیار ساده و تأثیرگذار است که خرجی هم ندارد! ولی به خودمان قول دهیم که واقعاً سخنان نوجوانان را گوش دهیم و مدلهای ذهنیمان را بهبود ببخشیم، آنها را در تحقق رؤیاهایشان حمایت کنیم. نه بترسیم و نه آنها را مسخره کنیم.
در مدرسه یا خانواده، به دانشآموزان اجازه دهیم تصمیم بگیرند و مسئولیت آن را نیز بر عهده بگیرند، زمین بخورند، اشتباه کنند و تجربه کسب کنند. وظیفۀ ما است که بسترها و ساختارهای مناسب را برای فرزندان خود فراهم کنیم و آنها را برای زندگی واقعی آماده کنیم.
از دل گفتگو با دانش آموزان متوجه شدهام که خانوادهها در این زمینه یا نظر خود را تحمیل می کنند یا اینکه کمتر چنین دغدغهای دارند. در چند سال اخیر، به یاد نمیآورم که والدین دانشآموزی برای هدایت تحصیلی- شغلی به مدرسه مراجعه کرده باشد. فارغ از عملکرد مدارس، خانوادهها شناخت بهتری نسبت به فرزند خود دارند و میتوانند اثر بیشتری در طراحی مسیر زندگی فرزندان خود داشته باشند. نوجوانان را دریابیم...
http://t.me/systemsthinking
#بازی_در_کلاس
در سال تحصیلی جاری، صفحاتی از مجلۀ رشد معلم با عنوان «بازی در کلاس» میزبان نگاه شماست.
در این صفحات تلاش میشود که با «بازی» به عنوان ابزاری برای «یادگیریِ» بهتر، بیشتر دوست شویم.
اگر از این بازیها و فعالیتها در کلاس درس خود بهره بردید، لطفا از طریق شناسههای کاربری تلگرام که در ادامه معرفی میشود، تجربیاتتان را ارسال کنید.
چالشهای احتمالی، یادگیریها و لحظههای نابی را بفرستید که هنگام انجام بازیها خلق میکنید. این نکات تسهیلکنندۀ یادگیری ماست.
به ویژه دربارۀ زمان واقعی و مورد نیاز برای اجرای بازیها و فعالیتها در کلاس بنویسید و اینکه شما برای مدیریت زمان، چه تمهیداتی را به کار میبرید.
متشکریم. 😊
برای مدیریت بهتر پیامها پیشنهاد میکنیم که بازخوردهایتان برای این صفحات در مجلۀ شماره یک را به تفکیک زیر ارسال کنید:
بازی «یک دقیقه آرامش»: BaharehMirzapour@
بازی «مردم، دزد، پلیس»: moshiri2004@
@systemsthinking
در سال تحصیلی جاری، صفحاتی از مجلۀ رشد معلم با عنوان «بازی در کلاس» میزبان نگاه شماست.
در این صفحات تلاش میشود که با «بازی» به عنوان ابزاری برای «یادگیریِ» بهتر، بیشتر دوست شویم.
اگر از این بازیها و فعالیتها در کلاس درس خود بهره بردید، لطفا از طریق شناسههای کاربری تلگرام که در ادامه معرفی میشود، تجربیاتتان را ارسال کنید.
چالشهای احتمالی، یادگیریها و لحظههای نابی را بفرستید که هنگام انجام بازیها خلق میکنید. این نکات تسهیلکنندۀ یادگیری ماست.
به ویژه دربارۀ زمان واقعی و مورد نیاز برای اجرای بازیها و فعالیتها در کلاس بنویسید و اینکه شما برای مدیریت زمان، چه تمهیداتی را به کار میبرید.
متشکریم. 😊
برای مدیریت بهتر پیامها پیشنهاد میکنیم که بازخوردهایتان برای این صفحات در مجلۀ شماره یک را به تفکیک زیر ارسال کنید:
بازی «یک دقیقه آرامش»: BaharehMirzapour@
بازی «مردم، دزد، پلیس»: moshiri2004@
@systemsthinking
#بازی_در_کلاس
«استفادۀ بهنگام از بازیها و فعالیتها در کلاس درس، راهبردی است برای داشتن کلاسی بانشاطتر و باکیفیتتر.»
@systemsthinking
«استفادۀ بهنگام از بازیها و فعالیتها در کلاس درس، راهبردی است برای داشتن کلاسی بانشاطتر و باکیفیتتر.»
@systemsthinking
#بازی_در_کلاس
«استفادۀ بهنگام از بازیها و فعالیتها در کلاس درس، راهبردی است برای داشتن کلاسی بانشاطتر و باکیفیتتر.»
@systemsthinking
«استفادۀ بهنگام از بازیها و فعالیتها در کلاس درس، راهبردی است برای داشتن کلاسی بانشاطتر و باکیفیتتر.»
@systemsthinking
- گاهی فکر می کنیم تفکر سیستمی خیلی پیچیده است و توی مشکلات زیاد زندگی روزانه، نمیشه که به سادگی ازش استفاده کنیم
- به نظرم پیچیده نیست
میشه که خوش اخلاق باشیم و بازخوردهای حُسن خلق رو در طول زمان توی زندگی مون ببینیم
#مدل_ذهنی
#تفکر_در_طول_زمان
🌺 عیدتون مبارک
فرموده اند که حُسنُ الخُلْقِ نِصفُ الدّینِ
خوش اخلاق باشیم و به هم یادآوری کنیم خوش اخلاقی رو ☘
@systemsthinking
- به نظرم پیچیده نیست
میشه که خوش اخلاق باشیم و بازخوردهای حُسن خلق رو در طول زمان توی زندگی مون ببینیم
#مدل_ذهنی
#تفکر_در_طول_زمان
🌺 عیدتون مبارک
فرموده اند که حُسنُ الخُلْقِ نِصفُ الدّینِ
خوش اخلاق باشیم و به هم یادآوری کنیم خوش اخلاقی رو ☘
@systemsthinking
#اقتصاد_ایران
#محیط_زیست
#آب
#حکمرانی
در میان مدیرانی که مسئولیت میپذیرند، بیشترین نگرانی را در مورد آنهایی دارم که مدتی مدیر بودهاند و آسیبهایی زدهاند، بعد کنار رفتهاند و خودشان تبدیل به منتقد کارهای خودشان شدهاند. اینها که دوباره به کار گرفته میشوند، معمولا آسیبهایی آنچنان بزرگ وارد میکنند، که از عهده هیچ مدیر تازهکار و نابلدی بر نمیآید ...
با همان #مدل_ذهنی که مشکلات را به وجود آوردهایم، نمیتوانیم راهحلی برایشان پیدا کنیم ...
t.me/systemsthinking
#محیط_زیست
#آب
#حکمرانی
در میان مدیرانی که مسئولیت میپذیرند، بیشترین نگرانی را در مورد آنهایی دارم که مدتی مدیر بودهاند و آسیبهایی زدهاند، بعد کنار رفتهاند و خودشان تبدیل به منتقد کارهای خودشان شدهاند. اینها که دوباره به کار گرفته میشوند، معمولا آسیبهایی آنچنان بزرگ وارد میکنند، که از عهده هیچ مدیر تازهکار و نابلدی بر نمیآید ...
با همان #مدل_ذهنی که مشکلات را به وجود آوردهایم، نمیتوانیم راهحلی برایشان پیدا کنیم ...
t.me/systemsthinking
#مهارتهای_تفکر_سیستمی
برای دوستانی که تابستان و پاییز امسال به جمع ما پیوستهاند، مطالعه برخی از یادداشتهای آغازینِ کانال تفکر سیستمی را پیشنهاد میکنیم.
تفکر در طول زمان:
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking/5
تفکر ساختار به عنوان علت:
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking/7
تفکر کل نگر:
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking/9
تفکر عملیاتی:
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking/10
تفکر حلقه بسته:
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking/12
--------------
کانال تفکر سیستمی
@systemsthinking
برای دوستانی که تابستان و پاییز امسال به جمع ما پیوستهاند، مطالعه برخی از یادداشتهای آغازینِ کانال تفکر سیستمی را پیشنهاد میکنیم.
تفکر در طول زمان:
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking/5
تفکر ساختار به عنوان علت:
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking/7
تفکر کل نگر:
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking/9
تفکر عملیاتی:
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking/10
تفکر حلقه بسته:
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking/12
--------------
کانال تفکر سیستمی
@systemsthinking
مقررات زدایی
یک نفر خطا می کند
قانون را نادیده می گیرد
مصلحت فردی را جایگزین مصلحت جمعی می کند
قانون دیگری می گذاریم که نتواند خطا برود
باز هم راه خطا را پیدا می کند
قانونی دیگری می گذاریم
و باز هم ...
نتیجه این می شود که آنقدر قانون می گذاریم و کارها را پیچیده می کنیم که فقط کسانی که استاد راه های میان بر هستند می توانند تاب بیاورند. افراد توانمند و درست کار توان کار در این فضای پیچیده و دست و پاگیر را ندارند.
در موارد متعددی به خاطر همین پیچیدگی ها و همین ساختارهایی که همه را به چشم دزد نگاه می کند، از پذیرفتن کارهایی عذر خواسته ام.
امروز بیشتر از اینکه به قانون نیاز داشته باشیم، به مقررات زدایی نیاز داریم.
پیچیدگی های قانونی را از دست و پای کسانی که می خواهند کار کنند باز کنیم.
ممکن است گروهی به خطا بروند.
اما گروهی هم پیدا می شوند که کار کنند.
قطعا نتیجه از وضع فعلی بهتر است...
t.me/systemsthinking
یک نفر خطا می کند
قانون را نادیده می گیرد
مصلحت فردی را جایگزین مصلحت جمعی می کند
قانون دیگری می گذاریم که نتواند خطا برود
باز هم راه خطا را پیدا می کند
قانونی دیگری می گذاریم
و باز هم ...
نتیجه این می شود که آنقدر قانون می گذاریم و کارها را پیچیده می کنیم که فقط کسانی که استاد راه های میان بر هستند می توانند تاب بیاورند. افراد توانمند و درست کار توان کار در این فضای پیچیده و دست و پاگیر را ندارند.
در موارد متعددی به خاطر همین پیچیدگی ها و همین ساختارهایی که همه را به چشم دزد نگاه می کند، از پذیرفتن کارهایی عذر خواسته ام.
امروز بیشتر از اینکه به قانون نیاز داشته باشیم، به مقررات زدایی نیاز داریم.
پیچیدگی های قانونی را از دست و پای کسانی که می خواهند کار کنند باز کنیم.
ممکن است گروهی به خطا بروند.
اما گروهی هم پیدا می شوند که کار کنند.
قطعا نتیجه از وضع فعلی بهتر است...
t.me/systemsthinking
حامد قدوسی عزیز در کانال ارزشمند «یک لیوان چای داغ» نکات مهمی در مورد بازنشر پیام های تلگرامی نوشته که برای همه ما می تواند تذکر مفیدی باشد:
بد نیست قبل از بازنشر و باور کردن کمی گوگل کنیم!
موضوعی که مینویسم - داستان آلفردو - فقط از باب مثال برای یک موضوع کلیتر است و خود مطلب مورد نقد اهمیت خاصی ندارد.
داستان «آلفردو و شکلگیری مافیای ایتالیا» را احتمالا در کانالهای مختلف دیدهاید یا اگر ندیدهاید فورا روی انواع و اقسام سایتهای پرخواننده پیدا خواهید کرد. داستان - که البته نسخههای متعدد دارد - میخواهد بگوید که وقتی مقررات اضافهای به اقتصاد اضافه شود، مافیایی هم برای دور زدن آن شکل میگیرد و فساد در جامعه بیشتر میشود. اصل حرف شاید خیلی غلط نباشد و با مقداری اما و اگر میتوان آن را پذیرفت. ولی برای انتقال این پیام نیاز به داستانسازی و خلق حوادث جعلی در تاریخ نیست.
داستان آلفردو مدعی است که مافیا به خاطر ممنوعیت نوشیدنی الکلی در زمان موسیلینی به وجود آمده و مخترع آن هم یک جوان صاحب دکه بوده که یک تنه با سوء استفاده از این ممنوعیت ظرف چند سال به قدرتمندترین فرد کشور پیچیدهای مثال ایتالیا تبدیل میشود! در واقعیت مافیای سیسیلی نزدیک به دو قرن قبل به وجود آمده و زمینههای شکلگیری آن بین کشاورزان منطقه را هم میدانیم. از جست و جوها به نظر هم نمیرسد ایتالیا در یک قرن اخیر ممنوعیت خاصی روی الکل اعمال کرده باشد. البته مافیای نیویورک، نیوجرسی، شیکاگو و ایتالیا در دوره ۱۳ ساله ممنوعیت الکل در آمریکا خیلی فعال شدند و عملا بخشی از جرایم سازمانیافته در این کشور پس از این دوره شکل گرفت. احتمالا داستان ایرانی آلفردو در واقع از کنار هم چسباندن صحنههایی از سریالها و فیلمهایی مثل پدر خوانده، سوپرانوها، امپراتوری بوردواک و فیلمهای متعدد مربوط به مافیای ایتالیا و البته با اجرای تاریخ صد ساله مافیا روی دور تند شکل گرفته است.
موضوعی که کمی ناراحتکننده است، بازنشر این نوع داستانها در قالبهای مختلف در میان گروههای تخصصی و حرفهای ایرانی است. شاید این داستان را در بیش از ده گروه تخصصی دیدهام و احتمالا در واقعیت خیلی بیش از این بازنشر شده است. سابقه چنین داستانهای جعلی البته طولانی است و مثالهای معروفی از آن در مورد محمود حسابی (دیدار با انیشتن و چک سفید پرینستون)، دیدار رضا شاه از انگلیس و ترکیه، جهان سوم کجا است!، خاطرات عجیب و غریب ایرانیان سرشناس از استادانشان، خاطرات ساختگی توریستهای خارجی از ایران و الخ در سالهای گذشته حسابی دست به دست شدهاند. در کنار این داستانها، مطالب ساختگی منتسب به خاطرات و نوشتههای پروفسور حسابی و دکتر شریعتی و پروفسور سمیعی و اخیرا یوسف اباذری و محمود سریعالقم و الخ هم جالب توجه است.
زمینه شکلگیری و محبوبیت این داستانها ماده خام و موضوع مهمی برای تحلیلهای روانشناسی اجتماعی جامعه هستند. هر کدام از این ماجراها را که بکاوی نهایتا یکی دو نکته «پندآموز» در آنها نهفته است و بازنشرشان هم معمولا به خاطر این نکتهها است. ولی دقت کنیم که این «پندها» و نصحیتها معمولا با یک هزینه مهم به جامعه منتقل میشود: به قیمت تحریف تاریخ و بیدقتی به جزییات و فکتها. به زبان متخصصان، رفتاری رایج در جوامع شفاهی و ماقبل نوشتن که آمیختهای از افسانه و اسطوره و واقعیت برای تبیین و توضیح امور به کار میرفت. انتخاب با ما است که آیا به واقعیت و دقت روی جزییات وفادار بمانیم و این اصل رفتاری را ترویج کنیم یا با بهرهگیری از «رگههایی از واقعیت» و آمیختن آن با افسانه نکته را بیان کنیم.
شخصا در مواجهه با چنین داستانهایی چند قاعده سرانگشتی دارم: اول نسخه انگلیسی آنها را (در صورتی که ماجرا خارجی باشد) جست و جو میکنم. بعد، چند فکت کلیدی از داستان را بیرون میکشم و آنها را چک میکنم: آیا محمود حسابی هیچ وقت در پرینستون بوده است؟ آیا رضاشاه هیچ وقت به انگلیس سفر کرده است؟ آیا کسی به اسم آلفردو در تاریخ معاصر ایتالیا وجود دارد؟ ...
منبع: @hamedghoddusi
t.me/systemsthinking
بد نیست قبل از بازنشر و باور کردن کمی گوگل کنیم!
موضوعی که مینویسم - داستان آلفردو - فقط از باب مثال برای یک موضوع کلیتر است و خود مطلب مورد نقد اهمیت خاصی ندارد.
داستان «آلفردو و شکلگیری مافیای ایتالیا» را احتمالا در کانالهای مختلف دیدهاید یا اگر ندیدهاید فورا روی انواع و اقسام سایتهای پرخواننده پیدا خواهید کرد. داستان - که البته نسخههای متعدد دارد - میخواهد بگوید که وقتی مقررات اضافهای به اقتصاد اضافه شود، مافیایی هم برای دور زدن آن شکل میگیرد و فساد در جامعه بیشتر میشود. اصل حرف شاید خیلی غلط نباشد و با مقداری اما و اگر میتوان آن را پذیرفت. ولی برای انتقال این پیام نیاز به داستانسازی و خلق حوادث جعلی در تاریخ نیست.
داستان آلفردو مدعی است که مافیا به خاطر ممنوعیت نوشیدنی الکلی در زمان موسیلینی به وجود آمده و مخترع آن هم یک جوان صاحب دکه بوده که یک تنه با سوء استفاده از این ممنوعیت ظرف چند سال به قدرتمندترین فرد کشور پیچیدهای مثال ایتالیا تبدیل میشود! در واقعیت مافیای سیسیلی نزدیک به دو قرن قبل به وجود آمده و زمینههای شکلگیری آن بین کشاورزان منطقه را هم میدانیم. از جست و جوها به نظر هم نمیرسد ایتالیا در یک قرن اخیر ممنوعیت خاصی روی الکل اعمال کرده باشد. البته مافیای نیویورک، نیوجرسی، شیکاگو و ایتالیا در دوره ۱۳ ساله ممنوعیت الکل در آمریکا خیلی فعال شدند و عملا بخشی از جرایم سازمانیافته در این کشور پس از این دوره شکل گرفت. احتمالا داستان ایرانی آلفردو در واقع از کنار هم چسباندن صحنههایی از سریالها و فیلمهایی مثل پدر خوانده، سوپرانوها، امپراتوری بوردواک و فیلمهای متعدد مربوط به مافیای ایتالیا و البته با اجرای تاریخ صد ساله مافیا روی دور تند شکل گرفته است.
موضوعی که کمی ناراحتکننده است، بازنشر این نوع داستانها در قالبهای مختلف در میان گروههای تخصصی و حرفهای ایرانی است. شاید این داستان را در بیش از ده گروه تخصصی دیدهام و احتمالا در واقعیت خیلی بیش از این بازنشر شده است. سابقه چنین داستانهای جعلی البته طولانی است و مثالهای معروفی از آن در مورد محمود حسابی (دیدار با انیشتن و چک سفید پرینستون)، دیدار رضا شاه از انگلیس و ترکیه، جهان سوم کجا است!، خاطرات عجیب و غریب ایرانیان سرشناس از استادانشان، خاطرات ساختگی توریستهای خارجی از ایران و الخ در سالهای گذشته حسابی دست به دست شدهاند. در کنار این داستانها، مطالب ساختگی منتسب به خاطرات و نوشتههای پروفسور حسابی و دکتر شریعتی و پروفسور سمیعی و اخیرا یوسف اباذری و محمود سریعالقم و الخ هم جالب توجه است.
زمینه شکلگیری و محبوبیت این داستانها ماده خام و موضوع مهمی برای تحلیلهای روانشناسی اجتماعی جامعه هستند. هر کدام از این ماجراها را که بکاوی نهایتا یکی دو نکته «پندآموز» در آنها نهفته است و بازنشرشان هم معمولا به خاطر این نکتهها است. ولی دقت کنیم که این «پندها» و نصحیتها معمولا با یک هزینه مهم به جامعه منتقل میشود: به قیمت تحریف تاریخ و بیدقتی به جزییات و فکتها. به زبان متخصصان، رفتاری رایج در جوامع شفاهی و ماقبل نوشتن که آمیختهای از افسانه و اسطوره و واقعیت برای تبیین و توضیح امور به کار میرفت. انتخاب با ما است که آیا به واقعیت و دقت روی جزییات وفادار بمانیم و این اصل رفتاری را ترویج کنیم یا با بهرهگیری از «رگههایی از واقعیت» و آمیختن آن با افسانه نکته را بیان کنیم.
شخصا در مواجهه با چنین داستانهایی چند قاعده سرانگشتی دارم: اول نسخه انگلیسی آنها را (در صورتی که ماجرا خارجی باشد) جست و جو میکنم. بعد، چند فکت کلیدی از داستان را بیرون میکشم و آنها را چک میکنم: آیا محمود حسابی هیچ وقت در پرینستون بوده است؟ آیا رضاشاه هیچ وقت به انگلیس سفر کرده است؟ آیا کسی به اسم آلفردو در تاریخ معاصر ایتالیا وجود دارد؟ ...
منبع: @hamedghoddusi
t.me/systemsthinking
💠 آموزش پُرکردن ظرفی از آب نیست!
بار اولی که به نوآم #چامسکی، زبانشناس و فیلسوف بزرگ، ایمیل زدم از جواب صمیمی، گرم و مفصلش شگفتزده شدم، در حالی که من نه شاگردش بودم و نه کسی مرا معرفی کرده بود. بعدها از خود او شنیدم که شبها قبل از خواب به بیش از صد ایمیل پاسخ میگوید. این که روزانه چند ساعت صرف پاسخگویی به افراد ناشناس میکند نشان از #تعهد، احترام و گشودگی دارد.
در یکی ازسخنرانیهایش در همان ابتدا دو نکته گفت: اول اینکه بنا ندارد فقط خودش صحبت کند و مطلوب این است که همانند یک سمینار با جلسه برخورد شود. دوم اینکه فرض نگرفته و نباید گرفت که هر آنچه میگوید صحیح است و از مخاطبین طلب کرد نظر مخالفشان را ابراز کنند. به قول خودش: «ابطالیه تولید کنید» (Produce refutations)!
در سخنرانیِ دیگری از قول گاندی گفت در معلمی تلاش برای راضیکردن دانشآموز نوعی خشونت محسوب میشود! او همواره تأکید دارد نباید طوری تدریس کرد که گویی حقایق از قبل روشن هستند و کار #معلم صرفاً انتقال حقایق است، بلکه باید کلاس درس را کارگاهی دید که قرار است برداشت ما از حقیقت تا آن زمان و در آن مکان ساخته شود. او همچنین یادی از استادش کرد که برخلاف دیگر ریاضیدانان به جای مطرحکردن و بلافاصله اثبات قضیه راهی دیگر داشت؛ او ابتدا قضیهٔ ریاضی را مینوشت، سپس به کمک شاگردانش به قضیه حملههای متعدد میکردند تا بتوانند در نهایت اثبات را به کمک هم بسازند.
در جایی دیگر چامسکی به دو برداشت از #آموزش اشاره کرد و گفت آموزش را نباید پُرکردن ظرفی از آب دید، آموزش را باید کمک به گُل در جهت رشد دانست؛ رشد در راهی که خودش خواهد رفت و از قبل مشخص نشده است.
چامسکی، زبانشناس، فیلسوف و نظریهپرداز آمریکایی و استاد بازنشستهٔ دانشگاه امآیتی است که از او به عنوان پدر زبانشناسی مدرن یاد میشود.
به نقل از: @FarangUnretouched
بار اولی که به نوآم #چامسکی، زبانشناس و فیلسوف بزرگ، ایمیل زدم از جواب صمیمی، گرم و مفصلش شگفتزده شدم، در حالی که من نه شاگردش بودم و نه کسی مرا معرفی کرده بود. بعدها از خود او شنیدم که شبها قبل از خواب به بیش از صد ایمیل پاسخ میگوید. این که روزانه چند ساعت صرف پاسخگویی به افراد ناشناس میکند نشان از #تعهد، احترام و گشودگی دارد.
در یکی ازسخنرانیهایش در همان ابتدا دو نکته گفت: اول اینکه بنا ندارد فقط خودش صحبت کند و مطلوب این است که همانند یک سمینار با جلسه برخورد شود. دوم اینکه فرض نگرفته و نباید گرفت که هر آنچه میگوید صحیح است و از مخاطبین طلب کرد نظر مخالفشان را ابراز کنند. به قول خودش: «ابطالیه تولید کنید» (Produce refutations)!
در سخنرانیِ دیگری از قول گاندی گفت در معلمی تلاش برای راضیکردن دانشآموز نوعی خشونت محسوب میشود! او همواره تأکید دارد نباید طوری تدریس کرد که گویی حقایق از قبل روشن هستند و کار #معلم صرفاً انتقال حقایق است، بلکه باید کلاس درس را کارگاهی دید که قرار است برداشت ما از حقیقت تا آن زمان و در آن مکان ساخته شود. او همچنین یادی از استادش کرد که برخلاف دیگر ریاضیدانان به جای مطرحکردن و بلافاصله اثبات قضیه راهی دیگر داشت؛ او ابتدا قضیهٔ ریاضی را مینوشت، سپس به کمک شاگردانش به قضیه حملههای متعدد میکردند تا بتوانند در نهایت اثبات را به کمک هم بسازند.
در جایی دیگر چامسکی به دو برداشت از #آموزش اشاره کرد و گفت آموزش را نباید پُرکردن ظرفی از آب دید، آموزش را باید کمک به گُل در جهت رشد دانست؛ رشد در راهی که خودش خواهد رفت و از قبل مشخص نشده است.
چامسکی، زبانشناس، فیلسوف و نظریهپرداز آمریکایی و استاد بازنشستهٔ دانشگاه امآیتی است که از او به عنوان پدر زبانشناسی مدرن یاد میشود.
به نقل از: @FarangUnretouched
#لایحه_بودجه ۱۳۹۷
لایحه بودجه ۱۳۹۷ توسط دولت تهیه شده و برای بررسی و تصویب به مجلس ارایه شده است.
در فاصلهای که مجلس مشغول بررسی و البتهگاهی هم چکش کاری این لایحه است، بعضی از بندهای این لایحه را بررسی خواهیم کرد.
t.me/systemsthinking
لایحه بودجه ۱۳۹۷ توسط دولت تهیه شده و برای بررسی و تصویب به مجلس ارایه شده است.
در فاصلهای که مجلس مشغول بررسی و البتهگاهی هم چکش کاری این لایحه است، بعضی از بندهای این لایحه را بررسی خواهیم کرد.
t.me/systemsthinking
#فرهنگ_سازمانی
#تفکر_کل_نگر
#تفکر_ساختار_به_عنوان_علت
معمولا در اولین یا دومین جلسه حضورم در یک سازمان، به جای آسانسور چند طبقه ای را از پلکان بالا می روم. و یا پس از پایان جلسه اول، چند طبقه ای را از پلکان پایین می آیم.
مکان اتاق جلسات با حوزه ریاست سازمانها و یا مدیران ارشد به ویژه در شرکتهای دولتی و گاهی در شرکتهای خصوصی عمدتا در طبقات بالاتر است. مثلا در یک سازمان دولتی ۱۷ طبقه، طبقه ۱۶ یا ۱۷ دفتر کار مدیران ارشد است. جلسه با مدیران یک شرکت خصوصی در یک ساختمان ۶ طبقه، طبقه ۵ یا ۶ برگزار می شود. البته بدون تردید مجموعه هایی هم داریم که دفتر کار مدیران ارشد آن در طبقات پایین تر است. اما من از مشاهده های خودم می نویسم و عمدتا به جلساتی دعوت شده ام که دفتر کار مدیران ارشد آن شرکتها در طبقات آخر بوده است.
گاهی هنگام عبور از طبقات، توقف می کنم. در و دیوارها را می بینم. گاهی توجهم را به گفتگوهای آدمها متمرکز می کنم. شاید از سرمایه های انسانی آن سازمان باشند و یا از مشتریان. یا شاید یک پیک که برای دادن بسته ای در حال پیدا کردن فرد یا اتاق مورد نظر است. گاهی پرسشهای ساده ای می پرسم: ببخشید؛ واحد مالی کجاست؟ عذرخواهی می کنم؛ سرویس بهداشتی کجاست؟ گاهی به مسیر حرکت افراد در داخل راهروها دقت می کنم و دسترسی ها به بخش های مختلف را می بینم. گاهی به تمیزی و کثیفی فضاها توجه می کنم. گاهی زیبایی و زشتی چیدمان فضاها را می بینم. گاهی حواسم به صداهاست، از صداهای وسایل و دستگاه های مختلف تا صداهای دورتر در خیابان. گاهی از بویی که به مشام می رسد متوجه غذای روز می شوم. گاهی هم چهره ها را می بینم؛ به ویژه چهره مسوولین حراست، خدمات و تدارکات!
آنچه به طور روزانه در سازمانها می گذرد، هر روز و هر ساعت فرهنگی را شکل می دهد. فرهنگی که گاه ویژه آن سازمان است و شاید سرمایه های انسانی آن سازمان به محض خروج از مجموعه در پایان وقت کاری، به دلیل تغییر زمینه/context در اندیشه و رفتار خود تغییراتی خودآگاه یا ناخودآگاه داشته باشند.
در گفتگوی خود با مدیران ارشد آن سازمان عمدتا پرسشهایی درباره فرهنگ سازمانی ایشان دارم. برخی از پرسشها با بله و خیر پاسخ داده می شود و گاهی شاید دقایق زیادی از جلسه به واکاوی موضوعی خاص اختصاص یابد. گاهی یک تاریخچه از موضوعی را می شنوم و گاهی از آینده مطلوبشان مطلع می شوم.
از مدیران ارشد می پرسم که آخرین بار چه زمانی در سازمان تان قدم زده اید و به دقت مشاهده کرده اید؟ آخرین بار چه زمانی در سازمان تان قدم زده اید و به دقت شنونده بوده اید؟ آخرین بار چه مقداری سکوت کرده اید و واقعا فکر کرده اید؟
با شنیدن سوالاتی از این دست، معمولا سکوتی می کنند و به فکر می روند.
گاهی جلسه اول یا دوم با مدیرعامل و یا یکی از مدیران ارشد سازمان، با این جمله من به پایان می رسد:
لطفا تا جلسه بعد، ساعتی را در شرکت خود قدم بزنید!
وقتی یک مدیرعامل که برنامه کاری روزانه اش پر از جلسات پی در پی است، به جای یک جلسه کاری در سازمان قدم می زند یعنی به ذهن و مغز خود فرصت فکر کردن می دهد. فرصت سکوت، فرصت مشاهده، فرصت شنیدن.
@kashizad | سیدعلیرضا کاشیزاد
-------------------------------------------
کانال تفکر سیستمی
@systemsthinking
#تفکر_کل_نگر
#تفکر_ساختار_به_عنوان_علت
معمولا در اولین یا دومین جلسه حضورم در یک سازمان، به جای آسانسور چند طبقه ای را از پلکان بالا می روم. و یا پس از پایان جلسه اول، چند طبقه ای را از پلکان پایین می آیم.
مکان اتاق جلسات با حوزه ریاست سازمانها و یا مدیران ارشد به ویژه در شرکتهای دولتی و گاهی در شرکتهای خصوصی عمدتا در طبقات بالاتر است. مثلا در یک سازمان دولتی ۱۷ طبقه، طبقه ۱۶ یا ۱۷ دفتر کار مدیران ارشد است. جلسه با مدیران یک شرکت خصوصی در یک ساختمان ۶ طبقه، طبقه ۵ یا ۶ برگزار می شود. البته بدون تردید مجموعه هایی هم داریم که دفتر کار مدیران ارشد آن در طبقات پایین تر است. اما من از مشاهده های خودم می نویسم و عمدتا به جلساتی دعوت شده ام که دفتر کار مدیران ارشد آن شرکتها در طبقات آخر بوده است.
گاهی هنگام عبور از طبقات، توقف می کنم. در و دیوارها را می بینم. گاهی توجهم را به گفتگوهای آدمها متمرکز می کنم. شاید از سرمایه های انسانی آن سازمان باشند و یا از مشتریان. یا شاید یک پیک که برای دادن بسته ای در حال پیدا کردن فرد یا اتاق مورد نظر است. گاهی پرسشهای ساده ای می پرسم: ببخشید؛ واحد مالی کجاست؟ عذرخواهی می کنم؛ سرویس بهداشتی کجاست؟ گاهی به مسیر حرکت افراد در داخل راهروها دقت می کنم و دسترسی ها به بخش های مختلف را می بینم. گاهی به تمیزی و کثیفی فضاها توجه می کنم. گاهی زیبایی و زشتی چیدمان فضاها را می بینم. گاهی حواسم به صداهاست، از صداهای وسایل و دستگاه های مختلف تا صداهای دورتر در خیابان. گاهی از بویی که به مشام می رسد متوجه غذای روز می شوم. گاهی هم چهره ها را می بینم؛ به ویژه چهره مسوولین حراست، خدمات و تدارکات!
آنچه به طور روزانه در سازمانها می گذرد، هر روز و هر ساعت فرهنگی را شکل می دهد. فرهنگی که گاه ویژه آن سازمان است و شاید سرمایه های انسانی آن سازمان به محض خروج از مجموعه در پایان وقت کاری، به دلیل تغییر زمینه/context در اندیشه و رفتار خود تغییراتی خودآگاه یا ناخودآگاه داشته باشند.
در گفتگوی خود با مدیران ارشد آن سازمان عمدتا پرسشهایی درباره فرهنگ سازمانی ایشان دارم. برخی از پرسشها با بله و خیر پاسخ داده می شود و گاهی شاید دقایق زیادی از جلسه به واکاوی موضوعی خاص اختصاص یابد. گاهی یک تاریخچه از موضوعی را می شنوم و گاهی از آینده مطلوبشان مطلع می شوم.
از مدیران ارشد می پرسم که آخرین بار چه زمانی در سازمان تان قدم زده اید و به دقت مشاهده کرده اید؟ آخرین بار چه زمانی در سازمان تان قدم زده اید و به دقت شنونده بوده اید؟ آخرین بار چه مقداری سکوت کرده اید و واقعا فکر کرده اید؟
با شنیدن سوالاتی از این دست، معمولا سکوتی می کنند و به فکر می روند.
گاهی جلسه اول یا دوم با مدیرعامل و یا یکی از مدیران ارشد سازمان، با این جمله من به پایان می رسد:
لطفا تا جلسه بعد، ساعتی را در شرکت خود قدم بزنید!
وقتی یک مدیرعامل که برنامه کاری روزانه اش پر از جلسات پی در پی است، به جای یک جلسه کاری در سازمان قدم می زند یعنی به ذهن و مغز خود فرصت فکر کردن می دهد. فرصت سکوت، فرصت مشاهده، فرصت شنیدن.
@kashizad | سیدعلیرضا کاشیزاد
-------------------------------------------
کانال تفکر سیستمی
@systemsthinking