#گفتگو
ستون سمت چپ
برگه اي برداريد و با يك خط آن را به دو قسمت تقسيم كنيد.
مواقعي را به ياد آوريد كه هنگام صحبت با ديگران، دقيقا آنچه مد نظرتان بوده است را نگفته ايد.
مثلا كسي از شما در مورد لباس جديدش نظر خواسته است. به نظر شما اين لباس برايش مناسب نبوده، اما به او گفته ايد كه لباسش خيلي زيباست.
سمت راست برگه حرف هايتان را بنويسيد و سمت چپ، آنچه در آن زمان به آن فكر مي كرده ايد.
اين تمرين را هفته اي يك بار انجام دهيد.
به گفته هاي ستون سمت راست نگاه كنيد. آيا لازم بوده حرفي متفاوت از ستون سمت چپ گفته شود؟ دليل تفاوت در سمت چپ و راست چه بوده؟
هدف از اين تمرين شناخت روش گفتگوي خودتان با ديگران و تلاش براي بهبود آن است. در گفتگوهاي بعدي تلاش كنيد تا جاي ممكن سمت چپ و راست را به هم نزديك كنيد.
https://telegram.me/systemsthinking
ستون سمت چپ
برگه اي برداريد و با يك خط آن را به دو قسمت تقسيم كنيد.
مواقعي را به ياد آوريد كه هنگام صحبت با ديگران، دقيقا آنچه مد نظرتان بوده است را نگفته ايد.
مثلا كسي از شما در مورد لباس جديدش نظر خواسته است. به نظر شما اين لباس برايش مناسب نبوده، اما به او گفته ايد كه لباسش خيلي زيباست.
سمت راست برگه حرف هايتان را بنويسيد و سمت چپ، آنچه در آن زمان به آن فكر مي كرده ايد.
اين تمرين را هفته اي يك بار انجام دهيد.
به گفته هاي ستون سمت راست نگاه كنيد. آيا لازم بوده حرفي متفاوت از ستون سمت چپ گفته شود؟ دليل تفاوت در سمت چپ و راست چه بوده؟
هدف از اين تمرين شناخت روش گفتگوي خودتان با ديگران و تلاش براي بهبود آن است. در گفتگوهاي بعدي تلاش كنيد تا جاي ممكن سمت چپ و راست را به هم نزديك كنيد.
https://telegram.me/systemsthinking
#تفکر_در_طول_زمان
#معلم
#حسین
از چهار ماه پیش که به شهر کوچیک آتن (Athens) در ایالت جورجیا (Georgia) در آمریکا اومدیم، توی محل کارم متوجه نکتهٔ جالبی شدم. مردم این شهر عاشق اینن که صورتحسابشون رو با نوشتن چک پرداخت کنن. روزای اول به نظرم میومد چقدر توی این شهر کوچیک، آدمای با دستخط خوب زیاده. بیشتر که دقت کردم، دیدم تقریباً همهٔ این آدمای خوشخط، خانوم هستن و سن همهشون هم بین ۵۰ تا ۶۵ ساله؛ نه اینکه بقیه اصلاً خوشخط نباشن، ولی توی این گروه سنی تعدادشون خیلی زیاد بود.
به چند نفرشون گفتم: «توی این شهر خوشخط زیاده ها!» همهشون بدون استثنا و با تعجب میگفتن: «جدی؟ نمیدونستم!»
سؤالمو عوض کردم؛ ایندفعه پرسیدم: «کی باعث شد اینقدر خطتون خوب شه؟» همه جوابشون یهچیز بود: «خانوم باربارا، معلم کلاس دوم! اون همیشه میگفت که خوشخط بنویسیم.»
آره، اینطوریاس که یه معلم، توی یه شهر کوچیک، در طول زمان تدریسش، روی خوشخطی دانشآموزاش کار کرده و اثرش این همه سال بعد هنوز داره خودشو نشون میده ...
از یکیشون پرسیدم: «خانوم باربارا آدم خاصی بود؟»
گفت: «نه!»
- معلم معروفی بود؟
- نه!
- زندهس؟
- نمیدونم!
این سؤالا رو از چند نفر دیگه هم پرسیدم و دقیقاً همین جوابها رو شنیدم.
میشه به همین سادگی عامل تغییر بود. ما چه اثری از خودمون به جا خواهیم گذاشت؟
منبع: کانال تلگرامی فرنگنوشت
@systemsthinking
#معلم
#حسین
از چهار ماه پیش که به شهر کوچیک آتن (Athens) در ایالت جورجیا (Georgia) در آمریکا اومدیم، توی محل کارم متوجه نکتهٔ جالبی شدم. مردم این شهر عاشق اینن که صورتحسابشون رو با نوشتن چک پرداخت کنن. روزای اول به نظرم میومد چقدر توی این شهر کوچیک، آدمای با دستخط خوب زیاده. بیشتر که دقت کردم، دیدم تقریباً همهٔ این آدمای خوشخط، خانوم هستن و سن همهشون هم بین ۵۰ تا ۶۵ ساله؛ نه اینکه بقیه اصلاً خوشخط نباشن، ولی توی این گروه سنی تعدادشون خیلی زیاد بود.
به چند نفرشون گفتم: «توی این شهر خوشخط زیاده ها!» همهشون بدون استثنا و با تعجب میگفتن: «جدی؟ نمیدونستم!»
سؤالمو عوض کردم؛ ایندفعه پرسیدم: «کی باعث شد اینقدر خطتون خوب شه؟» همه جوابشون یهچیز بود: «خانوم باربارا، معلم کلاس دوم! اون همیشه میگفت که خوشخط بنویسیم.»
آره، اینطوریاس که یه معلم، توی یه شهر کوچیک، در طول زمان تدریسش، روی خوشخطی دانشآموزاش کار کرده و اثرش این همه سال بعد هنوز داره خودشو نشون میده ...
از یکیشون پرسیدم: «خانوم باربارا آدم خاصی بود؟»
گفت: «نه!»
- معلم معروفی بود؟
- نه!
- زندهس؟
- نمیدونم!
این سؤالا رو از چند نفر دیگه هم پرسیدم و دقیقاً همین جوابها رو شنیدم.
میشه به همین سادگی عامل تغییر بود. ما چه اثری از خودمون به جا خواهیم گذاشت؟
منبع: کانال تلگرامی فرنگنوشت
@systemsthinking
#مدل_ذهني
#تفكر_در_طول_زمان
#محمدعلي
دير رسيدن يك مدل ذهني است
امروز صبح با يكي از دوستان جلسه اي دارم و باز هم به نظر مي رسد كه دير خواهم رسيد. البته نگران نباشيد، مشغول رانندگي نيستم. در تاكسي نشسته ام و مي توانم اين مطلب را بنويسم.
دير رسيدن ممكن است يك اتفاق به نظر برسد. اما اگر تكرار شود، نشان مي دهد كه ريشه دارد.
ريشه ي دير رسيدن يك ساختار غلط براي برنامه ريزي براي حضور است.
اين ساختار هم بر اساس يك مدل ذهني غلط به وجود مي آيد.
اين مدل ذهني البته فقط منجر به دير رسيدن به جلسات نمي شود.
به موقع انجام ندادن تكاليف، انباشت درس ها براي شب امتحان، تاخير در پروژه ها، و از دست دادن قطار و هواپيما هم ناشي از همين مدل ذهني هستند.
يكي از ويژگي هاي اين مدل ذهني اين است كه مي خواهد تمام كارها را دقيقا به موقع انجام دهد و زماني براي اتفاقات پيش بيني نشده در نظر نمي گيرد. ويژگي ديگرش اين است كه مي گويد: حالا هنوز وقت دارم؛ و انجام كار يا حركت را به تعويق مي اندازد...
دارم به محل جلسه مي رسم و فعلا براي بيشتر نوشتن فرصت نيست...
با اين حال، تا زماني كه اين مدل ذهني تغيير نكند، اين مساله ها هم ادامه خواهند داشت...
https://telegram.me/systemsthinking
#تفكر_در_طول_زمان
#محمدعلي
دير رسيدن يك مدل ذهني است
امروز صبح با يكي از دوستان جلسه اي دارم و باز هم به نظر مي رسد كه دير خواهم رسيد. البته نگران نباشيد، مشغول رانندگي نيستم. در تاكسي نشسته ام و مي توانم اين مطلب را بنويسم.
دير رسيدن ممكن است يك اتفاق به نظر برسد. اما اگر تكرار شود، نشان مي دهد كه ريشه دارد.
ريشه ي دير رسيدن يك ساختار غلط براي برنامه ريزي براي حضور است.
اين ساختار هم بر اساس يك مدل ذهني غلط به وجود مي آيد.
اين مدل ذهني البته فقط منجر به دير رسيدن به جلسات نمي شود.
به موقع انجام ندادن تكاليف، انباشت درس ها براي شب امتحان، تاخير در پروژه ها، و از دست دادن قطار و هواپيما هم ناشي از همين مدل ذهني هستند.
يكي از ويژگي هاي اين مدل ذهني اين است كه مي خواهد تمام كارها را دقيقا به موقع انجام دهد و زماني براي اتفاقات پيش بيني نشده در نظر نمي گيرد. ويژگي ديگرش اين است كه مي گويد: حالا هنوز وقت دارم؛ و انجام كار يا حركت را به تعويق مي اندازد...
دارم به محل جلسه مي رسم و فعلا براي بيشتر نوشتن فرصت نيست...
با اين حال، تا زماني كه اين مدل ذهني تغيير نكند، اين مساله ها هم ادامه خواهند داشت...
https://telegram.me/systemsthinking
#هم_نت
همنت رویدادی هست که باهاش سراغ مسالههایی میرویم که یک فرد یا گروه مشخصی میخوان حل بشه و برای حل اونها به کمک آدمهای باهوش و پاکار احتیاج دارن، پس در درجه اول یک المپیاد حل مسالههای واقعی و پیچیده ست.
یک جور کمپین هم هست یعنی ما دسته جمعی تلاشمون رو میگذاریم پشت یه مساله ای تا حل شه.
چون می خواهیم مطمئن شیم راه حلی که گفتیم کارآمد هست، وصلش کردیم به داستان کسب وکار…
هر جا مساله ای حل میشه، ارزش تولید میشه و اگر این ارزش را بندازیم تو یک سیکلی که تکرارپذیر باشه و باز تولید بشه خیلی وقتها کارآفرینی اتفاق می افته.
هم نت مسأله هاش رو از کجا پیدا میکنه؟
از همه جا... از دل صنایع بزرگ و کوچیک، از کسب و کارهای مبتنی برICT، از کسب و کارهایی که بچههای علوم انسانی باید توش کمک کنند و نمیتونند راه اندازیش کنند، و از دل روستا...
تو همنت چه اتفاقی می افته؟
ما از قبل مسأله ها رو تا حدی شناسایی میکنیم و ته و توشون رو در میاریم
سعی میکنیم ببینیم قبل از ما کیا قصد داشتند حلش کنند و کمی موفق، یا ناموفق شدند
هم تجربههای ملی و هم بین المللی را در میاریم
بعد توانمندیهای لازم برای حل مسئلهها رو میشمریم و بعضیهاشون رو که معمولاً تو دانشگاه یاد ما نمی دند رو جدا میکنیم و سعی میکنیم آدمهای اینکاره و کاربلد برای اینکه یادمون بدند رو پیدا کنیم
بعد در یک مهمانی بعدازظهر با حضور کاربلدها با مسائل آشنا میشیم (این آشنایی از زبان آدمِ صاحب مساله اتفاق می افته)
بعد یارکشی میکنیم و چند روز تو سر و کله خودمون و مسأله ها میزنیم تا ببینیم چکار باید کرد...
آخرش چی میشه؟
آدمهای صاحب مسأله و یک عده آدم حرفهای دیگه میان نتیجه تلاشهامونو بررسی میکنند و بعد به خوبهاش جایزه میدن، مثل هر المپیاد حل مسأله ای... و از عملیاتی شدن بهترینهاش، حمایت مادی و معنوی میکنند.
تو همنت روستا چه خبره؟
روستاها این روزها المپیک مسأله اند... یک عالمه تغییر اتفاق افتاده... از تغییرات اقلیمی جدی مثل کم شدن بارندگی و منابع آب زیرزمینی تا تغییرات اجتماعی فرهنگی... ما فکر کردیم اگر فقط یک کار بخواهیم برای روستا بکنیم اون چیه؟ و گفتیم اینه که فرصتهای کسب و کار جدید روستایی را پیدا کنیم و کمک کنیم که راه بیفته، اینطوری هم ما یک کسب و کاری را راه انداختیم و هم کمک کردیم تا وضعشون بهتر شه، بعد خودشون برای روستاشون تصمیم بگیرند و کارهای بهتری بکنند.
اگر هم نتونیم براشون یه کسب و کار درست کنیم، حداقل به حل مسائل ریز و درشتشون کمک کنیم.
حالا مسأله هایی که ما تا حالا شناسایی کردیم چیهاست؟
۱. کشور ما همیشه یه اقلیم خشک بوده... که البته در سالهای اخیر کم آبی بیشتری داشته، مدیریت همین مقدار آبی که هست، پیدا کردن محصولاتی که با همین قدر آب و خاک، بازده و ارزش افزوده قابل قبولی داشته باشد، تولید گلخانه ای و جایگزین کردن فعالیتهای پر آببَر با فعالیتهای کم آببر... یا کم آببرتر...
۲. همینقدر محصولاتی که هم در روستا تولید میشه، برای اینکه به دست مصرف کننده برسه با چالشهای جدی مواجهه هست... از فرآوری تا بسته بندی و برندسازی و فروش.
۳. برخی از محصولات کشاورزی را شناسایی کردیم که تنها در شرایط اقلیمی خاص میشه تولید شون کرد و در صنایع خاص مثل صنعت چوب یا داروسازی و صنایع غذایی از اون محصولات استفاده کرد.
۴. بر روی انرژیهای نو و بازیافت موادی که در روستاها دور ریخته میشن برای تولید محصولات کاربردی مثل کود، کاغذ، خوراک دام و طیور و... هم فکر کردیم.
۵. بکارگیری صنایع دستی و هنرهای بومی این مناطق در معماری داخلی و خارجی ساختمان، وسایل کاربردی منزل، تن پوش و ... از دیگر فرصتهای موجود در مناطق روستایی هست.
۶. لزوم مدیریت، بازاریابی، برندسازی و عرضه محصولات سالم روستا مانند عسل، رب سیب، چای سیب و ...
۷. فرآوری برخی از محصولات تولیدی صنایع دامی و استفاده از پساب های کارگاه های تولیدی دام و طیور که می تونه از تعطیل شدنشون جلوگیری کنه و بهره وری رو هم بالاتر ببره.
و فرصتهایی که منتظرن شما کشفشون کنید...
HAMNETROOSTA.IR
همنت رویدادی هست که باهاش سراغ مسالههایی میرویم که یک فرد یا گروه مشخصی میخوان حل بشه و برای حل اونها به کمک آدمهای باهوش و پاکار احتیاج دارن، پس در درجه اول یک المپیاد حل مسالههای واقعی و پیچیده ست.
یک جور کمپین هم هست یعنی ما دسته جمعی تلاشمون رو میگذاریم پشت یه مساله ای تا حل شه.
چون می خواهیم مطمئن شیم راه حلی که گفتیم کارآمد هست، وصلش کردیم به داستان کسب وکار…
هر جا مساله ای حل میشه، ارزش تولید میشه و اگر این ارزش را بندازیم تو یک سیکلی که تکرارپذیر باشه و باز تولید بشه خیلی وقتها کارآفرینی اتفاق می افته.
هم نت مسأله هاش رو از کجا پیدا میکنه؟
از همه جا... از دل صنایع بزرگ و کوچیک، از کسب و کارهای مبتنی برICT، از کسب و کارهایی که بچههای علوم انسانی باید توش کمک کنند و نمیتونند راه اندازیش کنند، و از دل روستا...
تو همنت چه اتفاقی می افته؟
ما از قبل مسأله ها رو تا حدی شناسایی میکنیم و ته و توشون رو در میاریم
سعی میکنیم ببینیم قبل از ما کیا قصد داشتند حلش کنند و کمی موفق، یا ناموفق شدند
هم تجربههای ملی و هم بین المللی را در میاریم
بعد توانمندیهای لازم برای حل مسئلهها رو میشمریم و بعضیهاشون رو که معمولاً تو دانشگاه یاد ما نمی دند رو جدا میکنیم و سعی میکنیم آدمهای اینکاره و کاربلد برای اینکه یادمون بدند رو پیدا کنیم
بعد در یک مهمانی بعدازظهر با حضور کاربلدها با مسائل آشنا میشیم (این آشنایی از زبان آدمِ صاحب مساله اتفاق می افته)
بعد یارکشی میکنیم و چند روز تو سر و کله خودمون و مسأله ها میزنیم تا ببینیم چکار باید کرد...
آخرش چی میشه؟
آدمهای صاحب مسأله و یک عده آدم حرفهای دیگه میان نتیجه تلاشهامونو بررسی میکنند و بعد به خوبهاش جایزه میدن، مثل هر المپیاد حل مسأله ای... و از عملیاتی شدن بهترینهاش، حمایت مادی و معنوی میکنند.
تو همنت روستا چه خبره؟
روستاها این روزها المپیک مسأله اند... یک عالمه تغییر اتفاق افتاده... از تغییرات اقلیمی جدی مثل کم شدن بارندگی و منابع آب زیرزمینی تا تغییرات اجتماعی فرهنگی... ما فکر کردیم اگر فقط یک کار بخواهیم برای روستا بکنیم اون چیه؟ و گفتیم اینه که فرصتهای کسب و کار جدید روستایی را پیدا کنیم و کمک کنیم که راه بیفته، اینطوری هم ما یک کسب و کاری را راه انداختیم و هم کمک کردیم تا وضعشون بهتر شه، بعد خودشون برای روستاشون تصمیم بگیرند و کارهای بهتری بکنند.
اگر هم نتونیم براشون یه کسب و کار درست کنیم، حداقل به حل مسائل ریز و درشتشون کمک کنیم.
حالا مسأله هایی که ما تا حالا شناسایی کردیم چیهاست؟
۱. کشور ما همیشه یه اقلیم خشک بوده... که البته در سالهای اخیر کم آبی بیشتری داشته، مدیریت همین مقدار آبی که هست، پیدا کردن محصولاتی که با همین قدر آب و خاک، بازده و ارزش افزوده قابل قبولی داشته باشد، تولید گلخانه ای و جایگزین کردن فعالیتهای پر آببَر با فعالیتهای کم آببر... یا کم آببرتر...
۲. همینقدر محصولاتی که هم در روستا تولید میشه، برای اینکه به دست مصرف کننده برسه با چالشهای جدی مواجهه هست... از فرآوری تا بسته بندی و برندسازی و فروش.
۳. برخی از محصولات کشاورزی را شناسایی کردیم که تنها در شرایط اقلیمی خاص میشه تولید شون کرد و در صنایع خاص مثل صنعت چوب یا داروسازی و صنایع غذایی از اون محصولات استفاده کرد.
۴. بر روی انرژیهای نو و بازیافت موادی که در روستاها دور ریخته میشن برای تولید محصولات کاربردی مثل کود، کاغذ، خوراک دام و طیور و... هم فکر کردیم.
۵. بکارگیری صنایع دستی و هنرهای بومی این مناطق در معماری داخلی و خارجی ساختمان، وسایل کاربردی منزل، تن پوش و ... از دیگر فرصتهای موجود در مناطق روستایی هست.
۶. لزوم مدیریت، بازاریابی، برندسازی و عرضه محصولات سالم روستا مانند عسل، رب سیب، چای سیب و ...
۷. فرآوری برخی از محصولات تولیدی صنایع دامی و استفاده از پساب های کارگاه های تولیدی دام و طیور که می تونه از تعطیل شدنشون جلوگیری کنه و بهره وری رو هم بالاتر ببره.
و فرصتهایی که منتظرن شما کشفشون کنید...
HAMNETROOSTA.IR
#وضع_موجود
#هدف_گذاري
در پست هاي قبلي در مورد اهميت شناخت وضع موجود و نقش آن در هدف گذاري و اقدام نوشتيم. رييس اتاق بازرگاني در نوشته اي سيستمي، از اهميت شناخت وضع موجود در مورد بدهي هاي دولت نوشته است:
دومینوی بدهی های دولتی
شکی نیست که اقتصاد کشور با دو مشکل عمده مواجه است.این دو مشکل بزرگ،به مثابه دو مانع بسیار بزرگ پیش روی رشد اقتصادی قرار دارند. دولت از یک سو با بحران بدهی مواجه است و از سوی دیگر با بحران تنگنای مالی دست و پنجه نرم می کند.
در حال حاضر دولت به صندوق های تأمین اجتماعی، بانک ها و پیمانکاران بخش خصوصی بدهکار است. دکتر طیب نیا در حاشیه یکی از نشست های اخیر،رقم بدهی داخلي دولت را بیش از 380 هزار میلیارد تومان اعلام کرد.
در حالی که بدهی خارجي کشورهایی مثل ژاپن، ایتالیا، پرتغال، ایرلند، آمریکا و ...از صد در صد تولید ناخالص داخلی اين كشورها بیشتر است، بدهی داخلي ایران احتمالا به 40 درصد تولید ناخالص داخلی نمی رسد.
اما تا همین اواخر هیچ ساختار و سازمانی که بدهیهای دولت را محاسبه کند وجود نداشته است كه خوشبختانه اخیرا به دستور وزیر اقتصاد، دفتر مدیریت بدهیها در خزانهداری کشور ایجاد شده که ماموریت این دفتر، شناسایی، محاسبه و احصای بدهیهای دولت است و خبر خوبی که دکتر طیب نیا داده این است که رقم بدهی ها تا سال 1393 محاسبه و برآورد شده است.
تا انتهای سال 93 رقم بدهیهای شرکتهای دولتی بیش از 180 هزار میلیارد تومان و رقم بدهی های دولت، بیش از 190 هزار میلیارد تومان بوده است. مجموع این دو رقم حدود 380 هزار میلیارد تومان میشود. البته به گفته آقای وزیر، بدهیهای دیگری هم وجود دارد که هنوز منظور نشده است.
در همین دایره، بانک ها حدود 100 هزار میلیارد تومان از دولت طلبکارند که این میزان بدهی به شدت روی قدرت اعطای تسهیلات بانک ها اثر منفی گذاشته است. آمار قابل استنادی از میزان بدهی دولت به صندوق های تأمین اجتماعی در دسترس نیست و همچنین دولت هنوز اعلام نکرده که به پیمانکاران بخش خصوصی چقدر بدهی دارد.
بنابراین باید منتظر گزارش نهایی دفتر مدیریت بدهیها در خزانهداری کشور باشیم و امیدوار بمانیم که در سایه سیاست گذاری دولت در لایحه بودجه 1395 از این پیچ خطرناک عبور کنیم.
ديروز در جمع مدیران تشکل های بخش خصوصی از دولت خواستم که هرچه زودتر تکلیف بدهی به بانک ها،بخش خصوصی و صندوق های تأمین اجتماعی را مشخص کند. چرا که مشکل بدهی دولت شبیه بازی دومینوو به کل اقتصاد تسری پیدا کرده و مانع اصلی رشد اقتصادی شناخته شده است.
به قول دکتر طیب نیا، وقتی دولت بدهی خود را به پیمانکار نپردازد، پیمانکار هم نمیتواند بدهی اش را به بانک پرداخت کند و بانک هم نمیتواند به متقاضی بعدی وام بدهد. وقتی دولت به پیمانکار بدهی دارد، پیمانکار نمیتواند حقوق پرسنل خود را بدهد و بابت تجهیزات و قطعات خریداری شده پولی پرداخت کند. بنابراین مشکل بدهی دولت در کل اقتصاد انتشار پیدا میکند.
منبع: كانال رسمي رييس اتاق بازرگاني، صنايع، معادن و كشاورزي
https://telegram.me/systemsthinking
#هدف_گذاري
در پست هاي قبلي در مورد اهميت شناخت وضع موجود و نقش آن در هدف گذاري و اقدام نوشتيم. رييس اتاق بازرگاني در نوشته اي سيستمي، از اهميت شناخت وضع موجود در مورد بدهي هاي دولت نوشته است:
دومینوی بدهی های دولتی
شکی نیست که اقتصاد کشور با دو مشکل عمده مواجه است.این دو مشکل بزرگ،به مثابه دو مانع بسیار بزرگ پیش روی رشد اقتصادی قرار دارند. دولت از یک سو با بحران بدهی مواجه است و از سوی دیگر با بحران تنگنای مالی دست و پنجه نرم می کند.
در حال حاضر دولت به صندوق های تأمین اجتماعی، بانک ها و پیمانکاران بخش خصوصی بدهکار است. دکتر طیب نیا در حاشیه یکی از نشست های اخیر،رقم بدهی داخلي دولت را بیش از 380 هزار میلیارد تومان اعلام کرد.
در حالی که بدهی خارجي کشورهایی مثل ژاپن، ایتالیا، پرتغال، ایرلند، آمریکا و ...از صد در صد تولید ناخالص داخلی اين كشورها بیشتر است، بدهی داخلي ایران احتمالا به 40 درصد تولید ناخالص داخلی نمی رسد.
اما تا همین اواخر هیچ ساختار و سازمانی که بدهیهای دولت را محاسبه کند وجود نداشته است كه خوشبختانه اخیرا به دستور وزیر اقتصاد، دفتر مدیریت بدهیها در خزانهداری کشور ایجاد شده که ماموریت این دفتر، شناسایی، محاسبه و احصای بدهیهای دولت است و خبر خوبی که دکتر طیب نیا داده این است که رقم بدهی ها تا سال 1393 محاسبه و برآورد شده است.
تا انتهای سال 93 رقم بدهیهای شرکتهای دولتی بیش از 180 هزار میلیارد تومان و رقم بدهی های دولت، بیش از 190 هزار میلیارد تومان بوده است. مجموع این دو رقم حدود 380 هزار میلیارد تومان میشود. البته به گفته آقای وزیر، بدهیهای دیگری هم وجود دارد که هنوز منظور نشده است.
در همین دایره، بانک ها حدود 100 هزار میلیارد تومان از دولت طلبکارند که این میزان بدهی به شدت روی قدرت اعطای تسهیلات بانک ها اثر منفی گذاشته است. آمار قابل استنادی از میزان بدهی دولت به صندوق های تأمین اجتماعی در دسترس نیست و همچنین دولت هنوز اعلام نکرده که به پیمانکاران بخش خصوصی چقدر بدهی دارد.
بنابراین باید منتظر گزارش نهایی دفتر مدیریت بدهیها در خزانهداری کشور باشیم و امیدوار بمانیم که در سایه سیاست گذاری دولت در لایحه بودجه 1395 از این پیچ خطرناک عبور کنیم.
ديروز در جمع مدیران تشکل های بخش خصوصی از دولت خواستم که هرچه زودتر تکلیف بدهی به بانک ها،بخش خصوصی و صندوق های تأمین اجتماعی را مشخص کند. چرا که مشکل بدهی دولت شبیه بازی دومینوو به کل اقتصاد تسری پیدا کرده و مانع اصلی رشد اقتصادی شناخته شده است.
به قول دکتر طیب نیا، وقتی دولت بدهی خود را به پیمانکار نپردازد، پیمانکار هم نمیتواند بدهی اش را به بانک پرداخت کند و بانک هم نمیتواند به متقاضی بعدی وام بدهد. وقتی دولت به پیمانکار بدهی دارد، پیمانکار نمیتواند حقوق پرسنل خود را بدهد و بابت تجهیزات و قطعات خریداری شده پولی پرداخت کند. بنابراین مشکل بدهی دولت در کل اقتصاد انتشار پیدا میکند.
منبع: كانال رسمي رييس اتاق بازرگاني، صنايع، معادن و كشاورزي
https://telegram.me/systemsthinking
#تفكر_غير_سيستمي
#انباشت_در_طول_زمان
#محيط_زيست
داستان تأسف بار بزرگترین کارخانه آبنمکسازی تاریخ بشر
گزیده ای از تحلیل محمدحسین کریمیپور -مشاور رئیس اتاق بازرگانی ایران-درباره آب و خشکسالی
دردناکترین قتلگاه طبیعت ایران گتوند است. پیمانکار به کارفرما فشار میآورد محل احداث سد چند کیلومتر تغییر کند. در فضایی آکنده از بلاهتی تاسفآور، این تغییر مکان بدون تکرار مطالعات پایه صورت میپذیرد. محل جدید سد جایی است که یکی از بزرگترین سازندهای نمکی کشور یعنی سازند گچساران را دریاچه غرق خواهد کرد. از آن همه مدیر و کارشناس و مهندس حاضر و مشاور و پیمانکار کسی حتماً به وجود دو معدن نمک متروک و چشمههای آبنمک فعال در محیط مخزن توجه نمیکند. اینها شواهدی است که حتی یک دانشجوی زمینشناسی را هوشیار میکند. مقادیری خرج و کار جلو میرود. ایراد کشف و گزارشهایی تهیه میشود. اما کسی جرات تعطیلی کار را ندارد! چرا من سد را تعطیل و نمایندگان مجلس و ذینفوذان محلی و رقبای سیاسی را به جان خود بیندازم؟ کار در سه دولت با همین منطق طلایی پیش میرود. سد با هزینه دو میلیارد دلار تکمیل میشود همه هشدار میدهند! کسی گوش نمیکند. سد آبگیری میشود و حال چهار سال است که بزرگترین کارخانه آبنمکسازی تاریخ بشر مشغول شور کردن زمینهای ارزشمند مرغوب زیردست است. خاک کمیاب و ارزشمند خوزستان همچنان شور میشود و هیچکس جرات ندارد این مضحکه را جمع کند. حال سدی داریم که صدها میلیون مترمکعب آب فوق شور (شورتر از آب دریا) در قسمت تحتانی آن جمع شده ... و ما همچنان با قدرت به تجمیع آبنمک ادامه میدهیم.
منبع: کانال رسمی هفته نامه تجارت فردا
https://telegram.me/systemsthinking
#انباشت_در_طول_زمان
#محيط_زيست
داستان تأسف بار بزرگترین کارخانه آبنمکسازی تاریخ بشر
گزیده ای از تحلیل محمدحسین کریمیپور -مشاور رئیس اتاق بازرگانی ایران-درباره آب و خشکسالی
دردناکترین قتلگاه طبیعت ایران گتوند است. پیمانکار به کارفرما فشار میآورد محل احداث سد چند کیلومتر تغییر کند. در فضایی آکنده از بلاهتی تاسفآور، این تغییر مکان بدون تکرار مطالعات پایه صورت میپذیرد. محل جدید سد جایی است که یکی از بزرگترین سازندهای نمکی کشور یعنی سازند گچساران را دریاچه غرق خواهد کرد. از آن همه مدیر و کارشناس و مهندس حاضر و مشاور و پیمانکار کسی حتماً به وجود دو معدن نمک متروک و چشمههای آبنمک فعال در محیط مخزن توجه نمیکند. اینها شواهدی است که حتی یک دانشجوی زمینشناسی را هوشیار میکند. مقادیری خرج و کار جلو میرود. ایراد کشف و گزارشهایی تهیه میشود. اما کسی جرات تعطیلی کار را ندارد! چرا من سد را تعطیل و نمایندگان مجلس و ذینفوذان محلی و رقبای سیاسی را به جان خود بیندازم؟ کار در سه دولت با همین منطق طلایی پیش میرود. سد با هزینه دو میلیارد دلار تکمیل میشود همه هشدار میدهند! کسی گوش نمیکند. سد آبگیری میشود و حال چهار سال است که بزرگترین کارخانه آبنمکسازی تاریخ بشر مشغول شور کردن زمینهای ارزشمند مرغوب زیردست است. خاک کمیاب و ارزشمند خوزستان همچنان شور میشود و هیچکس جرات ندارد این مضحکه را جمع کند. حال سدی داریم که صدها میلیون مترمکعب آب فوق شور (شورتر از آب دریا) در قسمت تحتانی آن جمع شده ... و ما همچنان با قدرت به تجمیع آبنمک ادامه میدهیم.
منبع: کانال رسمی هفته نامه تجارت فردا
https://telegram.me/systemsthinking
دوست خوب شاعر و نويسنده مان آقاي محمدحسن حسيني در كانال تفكر و يادگيري مطالب ارزشمندي به اشتراك مي گذارند.
مطالعه مطالب اين كانال را به علاقمندان به تفكر و يادگيري توصيه مي كنم.
https://telegram.me/THINKINGandLEARNING
مطالعه مطالب اين كانال را به علاقمندان به تفكر و يادگيري توصيه مي كنم.
https://telegram.me/THINKINGandLEARNING
Telegram
تفکر و یادگیری متمرکز(تیم)
همیشه در خدمتم🍎
@MohammadHassanHosseini
mhhosseinipencil@gmail.com
@MohammadHassanHosseini
mhhosseinipencil@gmail.com
#مدل_ذهني
#محمدعلي
مدل ذهني چيست؟
تا حالا هواپيماي مدل ديده ايد؟
شكل همان هواپيماست، اما با هواپيماي واقعي خيلي فرق دارد.
ماكت ساختمان هم يك مدل است، اما با ساختمان اصلي خيلي متفاوت است.
ما از هر چيزي كه در دنيا مي شناسيم يك مدل در ذهنمان داريم، اما مدلي كه در ذهن ماست، با واقعيتي كه در دنيا وجود دارد خيلي متفاوت است.
مدل ها براي ما كاربرد زيادي دارند.
مدل ها نسبت به اصلشان ساده تر هستند.
ساده بودن مدل به شناخت بهتر ما كمك مي كند.
مثل مدلي كه از بدن انسان در كلاس هاي درس يا مطب پزشكان ديده ايم.
مدل هاي ذهني اما همه يك شكل نيستند.
افراد مختلف ممكن است مدل متفاوتي از واقعيت هاي دنيا در ذهنشان داشته باشند.
مثلا افراد مختلف ممكن است مدل ذهني متفاوتي از اقتصاد كشور در ذهن داشته باشند.
براي همين هم تحليل هاي متفاوتي در مورد اقتصاد در جامعه شاهد هستيم.
هرچه مدل ذهني به واقعيت نزديك تر باشد، تحليل هاي درست تري مي توان انجام داد.
يكي از راه هاي نزديك كردن مدل هاي ذهني به واقعيت، گفتگو است.
در مورد نقش گفتگو در بهبود مدل هاي ذهني به اميد خدا مطلب ديگري خواهم نوشت...
https://telegram.me/systemsthinking
#محمدعلي
مدل ذهني چيست؟
تا حالا هواپيماي مدل ديده ايد؟
شكل همان هواپيماست، اما با هواپيماي واقعي خيلي فرق دارد.
ماكت ساختمان هم يك مدل است، اما با ساختمان اصلي خيلي متفاوت است.
ما از هر چيزي كه در دنيا مي شناسيم يك مدل در ذهنمان داريم، اما مدلي كه در ذهن ماست، با واقعيتي كه در دنيا وجود دارد خيلي متفاوت است.
مدل ها براي ما كاربرد زيادي دارند.
مدل ها نسبت به اصلشان ساده تر هستند.
ساده بودن مدل به شناخت بهتر ما كمك مي كند.
مثل مدلي كه از بدن انسان در كلاس هاي درس يا مطب پزشكان ديده ايم.
مدل هاي ذهني اما همه يك شكل نيستند.
افراد مختلف ممكن است مدل متفاوتي از واقعيت هاي دنيا در ذهنشان داشته باشند.
مثلا افراد مختلف ممكن است مدل ذهني متفاوتي از اقتصاد كشور در ذهن داشته باشند.
براي همين هم تحليل هاي متفاوتي در مورد اقتصاد در جامعه شاهد هستيم.
هرچه مدل ذهني به واقعيت نزديك تر باشد، تحليل هاي درست تري مي توان انجام داد.
يكي از راه هاي نزديك كردن مدل هاي ذهني به واقعيت، گفتگو است.
در مورد نقش گفتگو در بهبود مدل هاي ذهني به اميد خدا مطلب ديگري خواهم نوشت...
https://telegram.me/systemsthinking
#عدالت_آموزشي
#تفكرسيستمي_درمدرسه
#مدل_ذهني
#محمدعلي
تنبيه و ترك تحصيل
ديروز با يكي از معلمان خوب كشورمان در مورد تجربه تدريسش در يكي از روستاهاي نزديك تهران صحبت مي كرديم. مدرسه اي حدودا دويست نفره كه فرزندان چند روستاي اطراف براي تحصيل به آنجا مي آيند.
در مورد فضاي كلاس ها و مدرسه صحبت كرديم. در مورد تنبيه هاي شديدي كه هنوز در مدرسه و ساير مدارس اطراف رواج دارد. در مورد اينكه اين مدارس قرار بوده است جايي براي توانمند شدن فرزندانمان باشند، و اينكه تبديل به مكاني شده اند براي تحقير و تنبيه دانش آموزان و از بين بردن اعتماد به نفسشان.
و در مورد اين كه كلاس نهم كه با سي دانش آموز در ابتداي سال تحصيلي شروع شده بود، اكنون حدود بيست دانش آموز دارد و ده نفر از سي نفر ترك تحصيل كرده اند و رفته اند تا آينده شان را در دنياي كار پيدا كنند.
و اينكه مدرسه تلاش زيادي مي كند تا با صحبت با والدين و دانش آموزان، شاگردان ترك تحصيل كرده را به كلاس درس برگرداند؛ كلاس هايي كه قرار است در آن تحقير و تنبيه شوند، و درس هايي كه بچه ها ربطشان را به زندگيشان نمي فهمند.
تصميم گرفتيم فعاليت هايي طراحي كنيم كه مدرسه را جاي بهتري براي زندگي و تحصيل كند. اميدوارم طي ماه هاي آينده بتوانيم تجربياتمان را در اين مسير به اشتراك بگذاريم.
https://telegram.me/systemsthinking
#تفكرسيستمي_درمدرسه
#مدل_ذهني
#محمدعلي
تنبيه و ترك تحصيل
ديروز با يكي از معلمان خوب كشورمان در مورد تجربه تدريسش در يكي از روستاهاي نزديك تهران صحبت مي كرديم. مدرسه اي حدودا دويست نفره كه فرزندان چند روستاي اطراف براي تحصيل به آنجا مي آيند.
در مورد فضاي كلاس ها و مدرسه صحبت كرديم. در مورد تنبيه هاي شديدي كه هنوز در مدرسه و ساير مدارس اطراف رواج دارد. در مورد اينكه اين مدارس قرار بوده است جايي براي توانمند شدن فرزندانمان باشند، و اينكه تبديل به مكاني شده اند براي تحقير و تنبيه دانش آموزان و از بين بردن اعتماد به نفسشان.
و در مورد اين كه كلاس نهم كه با سي دانش آموز در ابتداي سال تحصيلي شروع شده بود، اكنون حدود بيست دانش آموز دارد و ده نفر از سي نفر ترك تحصيل كرده اند و رفته اند تا آينده شان را در دنياي كار پيدا كنند.
و اينكه مدرسه تلاش زيادي مي كند تا با صحبت با والدين و دانش آموزان، شاگردان ترك تحصيل كرده را به كلاس درس برگرداند؛ كلاس هايي كه قرار است در آن تحقير و تنبيه شوند، و درس هايي كه بچه ها ربطشان را به زندگيشان نمي فهمند.
تصميم گرفتيم فعاليت هايي طراحي كنيم كه مدرسه را جاي بهتري براي زندگي و تحصيل كند. اميدوارم طي ماه هاي آينده بتوانيم تجربياتمان را در اين مسير به اشتراك بگذاريم.
https://telegram.me/systemsthinking
#تفكر_در_طول_زمان
#صبر
#اقدام
#محمدعلي
سمند بادپاي از تك فرو ماند،
شتربان همچنان آهسته مي راند.
نويسنده متن: سيد مجتبي حورايي
بچه که بودم، وقتي از مدرسه به خونه مي اومدم، يک راست به آشپزخونه مي رفتم و از حال و هوا و چگونگي غذا خبردار مي شدم. گاهي مادرم مي گفت: "نهار برنج و خورشت داريم اما الان آماده نيست و نيم ساعت ديگه آماده ميشه."
وقتي به شعله ي گاز زير قابلمه ها نگاه مي کردم، مي ديدم بسيار کمه و مادرم تا امکان داشته، گاز رو کم کرده. من که خيلي گرسنه بودم براي اينکه غذا زودتر آماده بشه و دلي از عزا دربيارم، شعله ي گاز رو تا اونجايي که مي شد زياد مي کردم. اما مادرم، اونا رو دوباره کم مي کرد و مي گفت بايد خورشت به آرومي جا بيفته و برنج به آرومي دم بکشه. خلاصه به هر شکلي که بود سر خودم رو گرم مي کردم و منتظر مي موندم تا غذا آماده بشه.
اون موقع ها، هيچ وقت به اين فکر نمي کردم که تمام خوشمزگي غذاي مادر، به همين صبوري و شعله ي کم گاز بستگي داره. اگه من شعله هاي گاز رو زياد مي کردم، آب خورشت تموم مي شد و برنج ها ته مي گرفت و مي سوخت. در واقع مادرم به من ياد مي داد که رمز موفقيت، "آهستگي و پيوستگي" است. شعله ي گاز اگرچه کم بود اما يک ساعتي پيوسته روشن بود. اتفاقاً مادرم مدام به غذا سر مي زد و مراقب بود که يک وقت زير اون خاموش نشه و پيوستگي حرارت اون از بين نره.
... گاهي فکر مي کنيم براي دست يابي به اهداف و نتيجه گيري مطلوب، بايد سريع تر و پرفشارتر عمل کنيم. در صورتي که چه بسا همين عجله و سرعت زياد، مانع دست يابي به هدف بشه.
بارون هاي تاثيرگذار، بارون هايي است که آهسته و پيوسته مي باره. ماشين هايي که مسير طولاني رو به قول معروف تخت گاز ميرن، به مرور زمان، آسيب مي بينن و چه بسا در راه بمونن و به مقصد نرسن.
- براي نصيحت کردن و تاثيرگذاري آن، آهستگي و پيوستگي، شرط لازمه.
- براي يادگيري، آهستگي و پيوستگي بسيار ضروريه.
- براي تحقق آرزوها و دست يابي به خواسته ها، بايد حرکتي آهسته ولي مستمر و پيوسته داشت.
بنابراين بايد حواسمون باشه که هميشه سرعت زياد، مطلوب نيست و چه بسا با عجله و شتابزدگي و سرعت بي جا، از اهدافمون دور بشيم و هرگز به اونها نرسيم.
https://telegram.me/systemsthinking
#صبر
#اقدام
#محمدعلي
سمند بادپاي از تك فرو ماند،
شتربان همچنان آهسته مي راند.
نويسنده متن: سيد مجتبي حورايي
بچه که بودم، وقتي از مدرسه به خونه مي اومدم، يک راست به آشپزخونه مي رفتم و از حال و هوا و چگونگي غذا خبردار مي شدم. گاهي مادرم مي گفت: "نهار برنج و خورشت داريم اما الان آماده نيست و نيم ساعت ديگه آماده ميشه."
وقتي به شعله ي گاز زير قابلمه ها نگاه مي کردم، مي ديدم بسيار کمه و مادرم تا امکان داشته، گاز رو کم کرده. من که خيلي گرسنه بودم براي اينکه غذا زودتر آماده بشه و دلي از عزا دربيارم، شعله ي گاز رو تا اونجايي که مي شد زياد مي کردم. اما مادرم، اونا رو دوباره کم مي کرد و مي گفت بايد خورشت به آرومي جا بيفته و برنج به آرومي دم بکشه. خلاصه به هر شکلي که بود سر خودم رو گرم مي کردم و منتظر مي موندم تا غذا آماده بشه.
اون موقع ها، هيچ وقت به اين فکر نمي کردم که تمام خوشمزگي غذاي مادر، به همين صبوري و شعله ي کم گاز بستگي داره. اگه من شعله هاي گاز رو زياد مي کردم، آب خورشت تموم مي شد و برنج ها ته مي گرفت و مي سوخت. در واقع مادرم به من ياد مي داد که رمز موفقيت، "آهستگي و پيوستگي" است. شعله ي گاز اگرچه کم بود اما يک ساعتي پيوسته روشن بود. اتفاقاً مادرم مدام به غذا سر مي زد و مراقب بود که يک وقت زير اون خاموش نشه و پيوستگي حرارت اون از بين نره.
... گاهي فکر مي کنيم براي دست يابي به اهداف و نتيجه گيري مطلوب، بايد سريع تر و پرفشارتر عمل کنيم. در صورتي که چه بسا همين عجله و سرعت زياد، مانع دست يابي به هدف بشه.
بارون هاي تاثيرگذار، بارون هايي است که آهسته و پيوسته مي باره. ماشين هايي که مسير طولاني رو به قول معروف تخت گاز ميرن، به مرور زمان، آسيب مي بينن و چه بسا در راه بمونن و به مقصد نرسن.
- براي نصيحت کردن و تاثيرگذاري آن، آهستگي و پيوستگي، شرط لازمه.
- براي يادگيري، آهستگي و پيوستگي بسيار ضروريه.
- براي تحقق آرزوها و دست يابي به خواسته ها، بايد حرکتي آهسته ولي مستمر و پيوسته داشت.
بنابراين بايد حواسمون باشه که هميشه سرعت زياد، مطلوب نيست و چه بسا با عجله و شتابزدگي و سرعت بي جا، از اهدافمون دور بشيم و هرگز به اونها نرسيم.
https://telegram.me/systemsthinking
#روابط_علت_و_معلولي
#تفكر_عملياتي
#محمدعلي
روابط علت و معلولي و اثرات متقابل متغيرها
روابط علت و معلولي نشان مي دهند كه دو متغير چگونه بر هم اثر مي گذارند. يعني اضافه شدن يا كم شدن يك متغير، چه تاثيري بر متغير ديگر دارد.
مثلا زاد و ولد، جمعيت را زياد مي كند و مرگ و مير جمعيت را كم مي كند. اين ها دو معادله هستند كه همزمان كار مي كنند و اينكه جمعيت در يك سال نهايتا كم مي شود يا زياد، بستگي به اين دارد كه در آن سال زاد و ولد بيشتر بوده يا مرگ و مير.
بايد توجه كنيم كه كم شدن زاد و ولد باعث كم شدن جمعيت نمي شود، بلكه كم شدن زاد و ولد، باعث مي شود كه جمعيت كمتر از قبل رشد كند و كم شدن مرگ و مير باعث مي شود كه جمعيت كمتر از قبل كاهش پيدا كند.
اين رابطه ها علت و معلولي هستند و همواره برقرارند، يعني نمي شود كه زاد و ولد جمعيت را كاهش دهد، و نمي شود مرگ و مير به جمعيت اضافه كند.
با اين وجود گاهي شناسايي چگونگي اثرگذاري متغيرها بر يكديگر دشوار مي شود.
مثلا اثر افزايش قيمت يك كالا بر درآمد فروش آن كالا چيست؟
آيا با افزايش قيمت، درآمدمان افزايش خواهد يافت؟
جواب اين سوال را به اميد خدا در پست بعدي بررسي خواهم كرد...
https://telegram.me/systemsthinking
#تفكر_عملياتي
#محمدعلي
روابط علت و معلولي و اثرات متقابل متغيرها
روابط علت و معلولي نشان مي دهند كه دو متغير چگونه بر هم اثر مي گذارند. يعني اضافه شدن يا كم شدن يك متغير، چه تاثيري بر متغير ديگر دارد.
مثلا زاد و ولد، جمعيت را زياد مي كند و مرگ و مير جمعيت را كم مي كند. اين ها دو معادله هستند كه همزمان كار مي كنند و اينكه جمعيت در يك سال نهايتا كم مي شود يا زياد، بستگي به اين دارد كه در آن سال زاد و ولد بيشتر بوده يا مرگ و مير.
بايد توجه كنيم كه كم شدن زاد و ولد باعث كم شدن جمعيت نمي شود، بلكه كم شدن زاد و ولد، باعث مي شود كه جمعيت كمتر از قبل رشد كند و كم شدن مرگ و مير باعث مي شود كه جمعيت كمتر از قبل كاهش پيدا كند.
اين رابطه ها علت و معلولي هستند و همواره برقرارند، يعني نمي شود كه زاد و ولد جمعيت را كاهش دهد، و نمي شود مرگ و مير به جمعيت اضافه كند.
با اين وجود گاهي شناسايي چگونگي اثرگذاري متغيرها بر يكديگر دشوار مي شود.
مثلا اثر افزايش قيمت يك كالا بر درآمد فروش آن كالا چيست؟
آيا با افزايش قيمت، درآمدمان افزايش خواهد يافت؟
جواب اين سوال را به اميد خدا در پست بعدي بررسي خواهم كرد...
https://telegram.me/systemsthinking
#روابط_علت_و_معلولي
#تفكر_عملياتي
#محمدعلي
روابط علت و معلولي و اثرات متقابل متغيرها (٢)
گاهي شناسايي چگونگي اثرگذاري متغيرها بر يكديگر دشوار مي شود.
مثلا اثر افزايش قيمت يك كالا بر درآمد فروش آن كالا چيست؟
آيا با افزايش قيمت، درآمدمان افزايش خواهد يافت؟
جواب:
درآمد=قيمت واحد كالا * تعداد فروش
افزايش قيمت، درآمد حاصل از فروش هر واحد محصول را افزايش خواهد داد، اما اين تنها مسير اثر گذاري نيست. افزايش قيمت، از سوي ديگر، فروش كالا را كاهش خواهد داد و كاهش تعداد محصول فروخته شده منجر به كاهش درآمد مي شود.
سوال: بالاخره افزايش قيمت، منجر به افزايش درآمد مي شود يا كاهش آن؟
جواب: بستگي به اين دارد كه با افزايش قيمت، چه ميزان كاهش در فروش داشته باشيم.
سوال: آيا افزايش قيمت، همواره منجر به كاهش فروش مي شود؟
جواب: اين هم مثل مورد قبل است. افزايش قيمت، همواره باعث كاهش قدرت خريد مشتريان مي شود، اما قيمت تنها عامل تصميم گيري مشتريان نيست. مثلا افزايش قيمت يك كالا، تصور مشتريان از كيفيت را افزايش مي دهد و تصور مشتريان از كيفيت كالا، تمايل آنها براي خريد را افزايش مي دهد. البته عوامل ديگري مثل كيفيت واقعي كالا هم بر تصور مشتريان از كيفيت اثر مي گذارد...
همين طور كه مي بينيم زنجيره اي از عوامل در هم تنيده ي علت و معلولي همزمان در ارتباط با هم هستند تا در طول زمان تعيين كنند اثر افزايش قيمت بر درآمد چه خواهد بود و نمي توان بر مبناي يك تحليل ساده به نتيجه رسيد.
همين اثر هم در طول زمان ثابت نيست. برخي روابط علت و معلولي با تاخير اثر خود را نشان مي دهند. مثلا ممكن است مشتريان در ابتدا مجبور به خريد باشند و افزايش قيمت در كوتاه مدت منجر به افزايش درآمد شود، اما در بلندمدت مشتريان ممكن است بتوانند كالاهاي جايگزين پيدا كنند و شيوه ي مصرف خود را تغيير دهند و فروش بيش از پيش كاهش يابد.
https://telegram.me/systemsthinking
#تفكر_عملياتي
#محمدعلي
روابط علت و معلولي و اثرات متقابل متغيرها (٢)
گاهي شناسايي چگونگي اثرگذاري متغيرها بر يكديگر دشوار مي شود.
مثلا اثر افزايش قيمت يك كالا بر درآمد فروش آن كالا چيست؟
آيا با افزايش قيمت، درآمدمان افزايش خواهد يافت؟
جواب:
درآمد=قيمت واحد كالا * تعداد فروش
افزايش قيمت، درآمد حاصل از فروش هر واحد محصول را افزايش خواهد داد، اما اين تنها مسير اثر گذاري نيست. افزايش قيمت، از سوي ديگر، فروش كالا را كاهش خواهد داد و كاهش تعداد محصول فروخته شده منجر به كاهش درآمد مي شود.
سوال: بالاخره افزايش قيمت، منجر به افزايش درآمد مي شود يا كاهش آن؟
جواب: بستگي به اين دارد كه با افزايش قيمت، چه ميزان كاهش در فروش داشته باشيم.
سوال: آيا افزايش قيمت، همواره منجر به كاهش فروش مي شود؟
جواب: اين هم مثل مورد قبل است. افزايش قيمت، همواره باعث كاهش قدرت خريد مشتريان مي شود، اما قيمت تنها عامل تصميم گيري مشتريان نيست. مثلا افزايش قيمت يك كالا، تصور مشتريان از كيفيت را افزايش مي دهد و تصور مشتريان از كيفيت كالا، تمايل آنها براي خريد را افزايش مي دهد. البته عوامل ديگري مثل كيفيت واقعي كالا هم بر تصور مشتريان از كيفيت اثر مي گذارد...
همين طور كه مي بينيم زنجيره اي از عوامل در هم تنيده ي علت و معلولي همزمان در ارتباط با هم هستند تا در طول زمان تعيين كنند اثر افزايش قيمت بر درآمد چه خواهد بود و نمي توان بر مبناي يك تحليل ساده به نتيجه رسيد.
همين اثر هم در طول زمان ثابت نيست. برخي روابط علت و معلولي با تاخير اثر خود را نشان مي دهند. مثلا ممكن است مشتريان در ابتدا مجبور به خريد باشند و افزايش قيمت در كوتاه مدت منجر به افزايش درآمد شود، اما در بلندمدت مشتريان ممكن است بتوانند كالاهاي جايگزين پيدا كنند و شيوه ي مصرف خود را تغيير دهند و فروش بيش از پيش كاهش يابد.
https://telegram.me/systemsthinking
#هم_نت
#تفكرسيستمي_درمدرسه
#محمدعلي
در انتظار همراهي با مردم خوب روستاي سيور
ساعت پنج بعد از ظهر روز دوشنبه سي ام فروردين ١٣٩٥ به همراه دكتر منتظري به سمت اصفهان حركت كرديم.
ساعت ١٢ تا ٢ بامداد كنار زنده رود خروشان قدم زديم تا كمي غم هاي زمان خشكي اين سمبل زندگي تسكين يابد و آرزو كرديم زاينده رود تا هميشه زنده و پر آب و خروشان بماند.
ساعت پنج و نيم صبح به سمت شهر سميرم حركت كرديم. به اميد خدا تا قبل از ساعت نه به روستاي سيور در ٦٥ كيلومتري جنوب سميرم خواهيم رسيد تا در جمع دانش آموزان كلاس هاي هفتم تا نهم اين مدرسه، مشق زندگي كنيم.
هماهنگي هاي اين برنامه را بنياد نخبگان استان اصفهان انجام داده و در كنار رويداد هم نت روستا كه با هدف كارآفريني روستايي برگزار مي شود، قرار است با تمرين مهارت هاي تفكر سيستمي همراه فرزندان روستاهاي سيور و كفران باشيم.
به اميد خدا تجربه هاي اين روزهايمان را در كانال تلگرامي تفكر سيستمي به اشتراك خواهم گذاشت...
پي نوشت:
نزديك سميرم هستيم. برف شديدي در حال باريدن است و زمين سفيدپوش شده. صبح روز ٣١ فروردين!
https://telegram.me/systemsthinking
#تفكرسيستمي_درمدرسه
#محمدعلي
در انتظار همراهي با مردم خوب روستاي سيور
ساعت پنج بعد از ظهر روز دوشنبه سي ام فروردين ١٣٩٥ به همراه دكتر منتظري به سمت اصفهان حركت كرديم.
ساعت ١٢ تا ٢ بامداد كنار زنده رود خروشان قدم زديم تا كمي غم هاي زمان خشكي اين سمبل زندگي تسكين يابد و آرزو كرديم زاينده رود تا هميشه زنده و پر آب و خروشان بماند.
ساعت پنج و نيم صبح به سمت شهر سميرم حركت كرديم. به اميد خدا تا قبل از ساعت نه به روستاي سيور در ٦٥ كيلومتري جنوب سميرم خواهيم رسيد تا در جمع دانش آموزان كلاس هاي هفتم تا نهم اين مدرسه، مشق زندگي كنيم.
هماهنگي هاي اين برنامه را بنياد نخبگان استان اصفهان انجام داده و در كنار رويداد هم نت روستا كه با هدف كارآفريني روستايي برگزار مي شود، قرار است با تمرين مهارت هاي تفكر سيستمي همراه فرزندان روستاهاي سيور و كفران باشيم.
به اميد خدا تجربه هاي اين روزهايمان را در كانال تلگرامي تفكر سيستمي به اشتراك خواهم گذاشت...
پي نوشت:
نزديك سميرم هستيم. برف شديدي در حال باريدن است و زمين سفيدپوش شده. صبح روز ٣١ فروردين!
https://telegram.me/systemsthinking
#هم_نت
#عدالت_آموزشي
#محمدعلي
همراه با آقاي داربين دهيار روستاي سيور و آقاي حسين باباملكي دهيار روستاي چهارراه و آقاي دكتر منتظري از همراهان خوب گروه آسمان از روستاي سيور حركت كرديم و در مسير روستاي كفران هستيم.
طي مسير مشغول صحبت در مورد راهكارهاي راه اندازي دبيرستان نوبت دوم براي فرزندان روستاهاي سيور، علي آباد و ماندگان هستيم.
دانش آموزان كلاس نهم اين روستاها براي تحصيل در پايه دهم بايد به مدرسه شبانه روزي در سميرم بروند. نتيجه اين است كه اكثر بچه ها ترك تحصيل مي كنند.
https://telegram.me/systemsthinking
#عدالت_آموزشي
#محمدعلي
همراه با آقاي داربين دهيار روستاي سيور و آقاي حسين باباملكي دهيار روستاي چهارراه و آقاي دكتر منتظري از همراهان خوب گروه آسمان از روستاي سيور حركت كرديم و در مسير روستاي كفران هستيم.
طي مسير مشغول صحبت در مورد راهكارهاي راه اندازي دبيرستان نوبت دوم براي فرزندان روستاهاي سيور، علي آباد و ماندگان هستيم.
دانش آموزان كلاس نهم اين روستاها براي تحصيل در پايه دهم بايد به مدرسه شبانه روزي در سميرم بروند. نتيجه اين است كه اكثر بچه ها ترك تحصيل مي كنند.
https://telegram.me/systemsthinking
#هم_نت
#عدالت_آموزشي
#مدل_ذهني
#محمدعلي
چرا تنبيه! چرا؟
چهار روز همراهي با فرزندان روستاهاي سيور، علي آباد، ماندگان و كفران به پايان رسيد.
مطالب زيادي براي نوشتن هست، اما چيزي كه بيش از همه فكر من را به خود مشغول كرده، اين واقعيت است كه هنوز بچه ها به شدت در مدرسه تنبيه مي شوند.
آقا بريم خط كش رو بياريم؟
آقا ما اينجوري ساكت نميشيم!
خط كش رو كه بياريم دو نفر رو كه بزنيد ساكت ميشيم!
آقا راست ميگه، ما بريم خط كش رو بياريم؟!
بچه ها به دلايل مختلفي تنبيه مي شوند.
براي شلوغ كردن در كلاس، براي انجام ندادن تكاليف، براي بلد نبودن درس ها و براي دلايل ديگر...
اين آخرين دليلي كه ياد گرفته ام را حتي نوشتنش هم سخت است:
آقا ما از وزير آموزش و پرورش مي خواهيم كه براي همه ي مدرسه ها نمازخانه بزرگ بسازند تا مجبور نباشيم در آفتاب نماز بخوانيم. آفتاب خيلي گرم است، زير آفتاب تند تر نماز مي خوانيم تا بتوانيم زودتر به كلاس برويم، آنوقت ما را با چوب مي زنند تا دوباره زير آفتاب برويم و نمازمان را از نو بخوانيم!!!
بايد فكري به حال اين مدارس كرد.
اين روند تنبيه و تحقير دانش آموزان بايد پايان يابد...
https://telegram.me/systemsthinking
#عدالت_آموزشي
#مدل_ذهني
#محمدعلي
چرا تنبيه! چرا؟
چهار روز همراهي با فرزندان روستاهاي سيور، علي آباد، ماندگان و كفران به پايان رسيد.
مطالب زيادي براي نوشتن هست، اما چيزي كه بيش از همه فكر من را به خود مشغول كرده، اين واقعيت است كه هنوز بچه ها به شدت در مدرسه تنبيه مي شوند.
آقا بريم خط كش رو بياريم؟
آقا ما اينجوري ساكت نميشيم!
خط كش رو كه بياريم دو نفر رو كه بزنيد ساكت ميشيم!
آقا راست ميگه، ما بريم خط كش رو بياريم؟!
بچه ها به دلايل مختلفي تنبيه مي شوند.
براي شلوغ كردن در كلاس، براي انجام ندادن تكاليف، براي بلد نبودن درس ها و براي دلايل ديگر...
اين آخرين دليلي كه ياد گرفته ام را حتي نوشتنش هم سخت است:
آقا ما از وزير آموزش و پرورش مي خواهيم كه براي همه ي مدرسه ها نمازخانه بزرگ بسازند تا مجبور نباشيم در آفتاب نماز بخوانيم. آفتاب خيلي گرم است، زير آفتاب تند تر نماز مي خوانيم تا بتوانيم زودتر به كلاس برويم، آنوقت ما را با چوب مي زنند تا دوباره زير آفتاب برويم و نمازمان را از نو بخوانيم!!!
بايد فكري به حال اين مدارس كرد.
اين روند تنبيه و تحقير دانش آموزان بايد پايان يابد...
https://telegram.me/systemsthinking
بزرگآقا به شهرزاد:
«توی این دنیا تو تنها کسی نیستی که دلت شکسته و به اونچه میخواستی نرسیدی ... اصل، توی این دنیا نرسیدنه! وقتی برسی، عجیبه»
#مدل_ذهنی
@systemsthinking
«توی این دنیا تو تنها کسی نیستی که دلت شکسته و به اونچه میخواستی نرسیدی ... اصل، توی این دنیا نرسیدنه! وقتی برسی، عجیبه»
#مدل_ذهنی
@systemsthinking
#هم_نت
#همدلي
#تفكرسيستمي_درمدرسه
#محمدعلي
هديه روز پدر
روز پنجشنبه دوم ارديبهشت ٩٥ اولين روز كلاس درسمان براي دانش آموزان كلاس پنجم و ششم دبستان پسرانه ابوذر در روستاي كفران بود.
كلاس را با نمايش خوشحالي ها و ناراحتي ها شروع كرديم و بچه ها با نمايش نشان مي دادند كه چه چيزهايي و چه مقدار آنها را خوشحال و ناراحت مي كند.
يكي از بچه ها گفت هديه دادن من را خوشحال مي كند و يكي ديگر از بچه ها گفت: مثل امروز كه روز پدر است و ما با هديه دادن پدرمان را خوشحال مي كنيم.
از بچه ها خواستم بگويند چه هديه هايي به پدرشان مي توانند بدهند كه به پول نياز نداشته باشد. آقا ميتونيم برا پدرمون نقاشي بكشيم؛ ميتونيم بوسش كنيم؛ ميتونيم نمرات خوبمون رو بهش نشون بديم؛ ميتونيم بغلش كنيم و بهش بگيم چقدر دوستش داريم؛ ميتونيم براش غذا درست كنيم؛ ميتونيم براش كيك درست كنيم؛ ميتونيم براش با خط زيبا بنويسيم: پدر دوستت دارم...
بچه ها با شادي حرف مي زدند و مشاركت خوبي در بحث داشتند، اما متوجه شدم يكي از بچه ها حالش بدتر و بدتر مي شود. يكدفعه فكري به ذهنم رسيد كه نگرانيم را تشديد كرد.
پرسيدم: بچه ها كسي هست كه پدرش رو از دست داده باشه؟ همان دانش آموز و دانش آموز ديگري در انتهاي ديگر كلاس دستشان را بلند كردند. من هم دستم را بلند كردم و گفتم: بچه ها ما سه نفر هستيم كه در اين كلاس پدرهايمان را از دست داده ايم. به نظر شما ما چه هديه اي مي توانيم براي روز پدر به پدرانمان بدهيم؟
آقا ميتونيد براشون دعا كنيد؛ ميتونيد كارهاي خوب كنيد كه بقيه براي پدرتون دعا كنند؛ ميتونيد براشون صلوات و فاتحه بفرستيد...
از همه كلاس خواستم كه دسته جمعي هديه اي براي پدراني كه از دست داده ايم بفرستيم. يكي از بچه ها گفت: آقا براي پدر بزرگ هايي كه از دست داده ايم هم مي توانيم هديه بفرستيم.
همراه با تمام بچه هاي كلاس با صداي بلند براي اين عزيزان درگذشته صلوات و فاتحه و اخلاص خوانديم.
دو دانش آموز يتيم كلاسمان صورتشان از اشك خيس بود... همراهي امروز هم كلاسي ها و معلمشان تسكيني براي دردهاي ناگفته شان بود...
https://telegram.me/systemsthinking
#همدلي
#تفكرسيستمي_درمدرسه
#محمدعلي
هديه روز پدر
روز پنجشنبه دوم ارديبهشت ٩٥ اولين روز كلاس درسمان براي دانش آموزان كلاس پنجم و ششم دبستان پسرانه ابوذر در روستاي كفران بود.
كلاس را با نمايش خوشحالي ها و ناراحتي ها شروع كرديم و بچه ها با نمايش نشان مي دادند كه چه چيزهايي و چه مقدار آنها را خوشحال و ناراحت مي كند.
يكي از بچه ها گفت هديه دادن من را خوشحال مي كند و يكي ديگر از بچه ها گفت: مثل امروز كه روز پدر است و ما با هديه دادن پدرمان را خوشحال مي كنيم.
از بچه ها خواستم بگويند چه هديه هايي به پدرشان مي توانند بدهند كه به پول نياز نداشته باشد. آقا ميتونيم برا پدرمون نقاشي بكشيم؛ ميتونيم بوسش كنيم؛ ميتونيم نمرات خوبمون رو بهش نشون بديم؛ ميتونيم بغلش كنيم و بهش بگيم چقدر دوستش داريم؛ ميتونيم براش غذا درست كنيم؛ ميتونيم براش كيك درست كنيم؛ ميتونيم براش با خط زيبا بنويسيم: پدر دوستت دارم...
بچه ها با شادي حرف مي زدند و مشاركت خوبي در بحث داشتند، اما متوجه شدم يكي از بچه ها حالش بدتر و بدتر مي شود. يكدفعه فكري به ذهنم رسيد كه نگرانيم را تشديد كرد.
پرسيدم: بچه ها كسي هست كه پدرش رو از دست داده باشه؟ همان دانش آموز و دانش آموز ديگري در انتهاي ديگر كلاس دستشان را بلند كردند. من هم دستم را بلند كردم و گفتم: بچه ها ما سه نفر هستيم كه در اين كلاس پدرهايمان را از دست داده ايم. به نظر شما ما چه هديه اي مي توانيم براي روز پدر به پدرانمان بدهيم؟
آقا ميتونيد براشون دعا كنيد؛ ميتونيد كارهاي خوب كنيد كه بقيه براي پدرتون دعا كنند؛ ميتونيد براشون صلوات و فاتحه بفرستيد...
از همه كلاس خواستم كه دسته جمعي هديه اي براي پدراني كه از دست داده ايم بفرستيم. يكي از بچه ها گفت: آقا براي پدر بزرگ هايي كه از دست داده ايم هم مي توانيم هديه بفرستيم.
همراه با تمام بچه هاي كلاس با صداي بلند براي اين عزيزان درگذشته صلوات و فاتحه و اخلاص خوانديم.
دو دانش آموز يتيم كلاسمان صورتشان از اشك خيس بود... همراهي امروز هم كلاسي ها و معلمشان تسكيني براي دردهاي ناگفته شان بود...
https://telegram.me/systemsthinking