#تامل
#تفکرسیستمی_در_خانواده
#مدل_ذهنی
نوشته ای ارزشمند از دوست خوبمان علی اکبر کاویانی:
30 ثانیه توقف برای ساختن یک شهروند خوب
وقتی همهروزه پشت فرمان خودرو، مادران بسیاری را میبینم که دست فرزند خردسال خود را گرفتهاند و او را از چراغ قرمز عابر عبور میدهند و کوچکترین آگاهی نسبت به پیامدهای کار خود ندارند، افسوس و دریغ عظیمی وجودم را میگیرد.
کاش این مادران به این سطح از آگاهی میرسیدند که این اصرار بر قانونشکنی و بیتوجهی به حق و نوبت دیگران، چه تاثیر عظیم و عمیقی بر فرزند خردسال آنها باقی میگذارد و به مرور از او یک شخص بیمبالات و قانونشکن خواهد ساخت.
کاش میدانستند که با این رفتار به طور مرتب به او میگویند: قانون که مهم نیست، چراغ که مهم نیست، حق تقدم دیگران که مهم نیست، این فقط من وتوییم که حق داریم هرکاری بکنیم و حتی بهاندازهی 30 ثانیه برای همشهریان و همنوعان خود ارزش قائل نباشیم.
آیندهی هر اجتماعی را بیش و پیش از هر چیز، مادران آن اجتماع میسازند. چرا که تاثیری که مادر در چند سال اولیهی عمر بر شخصیت فرزند خود –تا پایان عمر او- میگذارد غیرقابل انکار است.
ای کاش مادران ما بدانند که هر اشتباه کوچکی که در 3-4 سال اول زندگی کودک خود تکرار میکنند، چه پیامدهای جبرانناپذیری در بزرگسالی او به بار خواهد آورد. به قول بزرگی تنها کافی است یک مادر مرتب به کودک خود بگوید مبادا این خوراکی را که به تو دادم به کودکان دیگر بدهی و به همین سادگی، کودک را آمادهی تنهایی، انزوا، خودخواهی و بیتوجهی به دیگران در بزرگسالی بکند.
ای کاش هریک از ما، زن و مرد، بدانیم که هر بذری که برای رشد و آگاهی دختران، زنان و مادران اجتماع بکاریم صدها برابر آن را در آیندهی کشورمان برداشت خواهیم کرد و این مساله را جدی بگیریم.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_خانواده
#مدل_ذهنی
نوشته ای ارزشمند از دوست خوبمان علی اکبر کاویانی:
30 ثانیه توقف برای ساختن یک شهروند خوب
وقتی همهروزه پشت فرمان خودرو، مادران بسیاری را میبینم که دست فرزند خردسال خود را گرفتهاند و او را از چراغ قرمز عابر عبور میدهند و کوچکترین آگاهی نسبت به پیامدهای کار خود ندارند، افسوس و دریغ عظیمی وجودم را میگیرد.
کاش این مادران به این سطح از آگاهی میرسیدند که این اصرار بر قانونشکنی و بیتوجهی به حق و نوبت دیگران، چه تاثیر عظیم و عمیقی بر فرزند خردسال آنها باقی میگذارد و به مرور از او یک شخص بیمبالات و قانونشکن خواهد ساخت.
کاش میدانستند که با این رفتار به طور مرتب به او میگویند: قانون که مهم نیست، چراغ که مهم نیست، حق تقدم دیگران که مهم نیست، این فقط من وتوییم که حق داریم هرکاری بکنیم و حتی بهاندازهی 30 ثانیه برای همشهریان و همنوعان خود ارزش قائل نباشیم.
آیندهی هر اجتماعی را بیش و پیش از هر چیز، مادران آن اجتماع میسازند. چرا که تاثیری که مادر در چند سال اولیهی عمر بر شخصیت فرزند خود –تا پایان عمر او- میگذارد غیرقابل انکار است.
ای کاش مادران ما بدانند که هر اشتباه کوچکی که در 3-4 سال اول زندگی کودک خود تکرار میکنند، چه پیامدهای جبرانناپذیری در بزرگسالی او به بار خواهد آورد. به قول بزرگی تنها کافی است یک مادر مرتب به کودک خود بگوید مبادا این خوراکی را که به تو دادم به کودکان دیگر بدهی و به همین سادگی، کودک را آمادهی تنهایی، انزوا، خودخواهی و بیتوجهی به دیگران در بزرگسالی بکند.
ای کاش هریک از ما، زن و مرد، بدانیم که هر بذری که برای رشد و آگاهی دختران، زنان و مادران اجتماع بکاریم صدها برابر آن را در آیندهی کشورمان برداشت خواهیم کرد و این مساله را جدی بگیریم.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
معلم رو در روی یک انتخاب بزرگ است.
#کتاب_بخوانیم
1️⃣ در آموزش و پرورش سنتی _مکاتب تربیتی آرمانگرایی و واقعگرایی عقلانی_ هدف تربیت، انتقال معرفت، اطلاعات و دانش از شخص بالغ به دانشآموزان نابالغ است و دانش آموزان در فرایند یاددهی-یادگیری دارای کمترین خلاقیت و قدرت تفکر آزاد هستند. در این دیدگاه معلم نگهبان و دارنده یادگیری محسوب میشود.
2️⃣ در آموزش و پرورش مدرن_ مکتب عملگرایی_ فرایند یاددهی و یادگیری براساس نیاز و خواستۀ دانشآموزان است و معلم نقش ناچیزی در فرایند کسب معرفت بازی میکند. در این دیدگاه، آموزش مبتنی است بر خلاقیت، علاقه و نیاز دانشآموزان.
🤔 با توجه به این که دو حوزۀ معرفتی مکاتب آرمانگرایی و عملگرایی، کم و بیش بیانگر دو سوی یک پیوستار هستند، #مارتین_بوبر هر دو دیدگاه سنتی و مدرن را مورد انتقاد قرار میدهد.
3️⃣ از دیدگاه بوبر، هر دو مکتب تربیتی یاد شده، تهی از ارتباط و عشق آدمی به زندگی و یکدیگر است. از نظر او، هر دیدگاه تربیتی که رابطه انسانی و #دیالوگ میان دانشآموز و معلم را نادیده بگیرد، پذیرفتنی نیست. به عبارت دیگر، هیچگونه یادگیری بدون مشارکت کامل دو طرف تحقق نمییابد. آموزش مبتنی بر دیالوگ، درس دادن و درس پس گرفتن نیست، او معتقد است که تعلیم و تربیت زمانی محقق میشود که بین مربی و فراگیر رابطهای انسانی و گفتو شنودی برقرار شود.
👌 بوبر به #تضاد بین تبلیغات و آموزش و پرورش اشاره میکند. معلم رو در روی یک انتخاب بزرگ است، او مردد است، اما باید انتخاب کند. آیا معلم باید متصف به ارزشهای انسانی باشد یا اینکه به دانشآموزان اجازه دهد تا خودشان بتوانند ارزشهای انسانی را در خود پرورش دهند. بنابراین معلم با تعارضهای زیادی رو به رو است. او هنوز نمیداند که باید تربیت کند یا تبلیغات. تربیت به مردم میآموزد که واقعیت را ببینند؛ تبلیغات به مردم میگوید به نحوی که من میخواهم بیندیش و آنها را وا میدارد تا افکار جزمی را بدون هیچگونه پرسشی بپذیرند.
🗂#کتاب اصول و مبانی دیالوگ: روش شناخت و آموزش #نویسنده محمدرضا نیستانی، #انتشارات سازمان، آموخته
@systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
1️⃣ در آموزش و پرورش سنتی _مکاتب تربیتی آرمانگرایی و واقعگرایی عقلانی_ هدف تربیت، انتقال معرفت، اطلاعات و دانش از شخص بالغ به دانشآموزان نابالغ است و دانش آموزان در فرایند یاددهی-یادگیری دارای کمترین خلاقیت و قدرت تفکر آزاد هستند. در این دیدگاه معلم نگهبان و دارنده یادگیری محسوب میشود.
2️⃣ در آموزش و پرورش مدرن_ مکتب عملگرایی_ فرایند یاددهی و یادگیری براساس نیاز و خواستۀ دانشآموزان است و معلم نقش ناچیزی در فرایند کسب معرفت بازی میکند. در این دیدگاه، آموزش مبتنی است بر خلاقیت، علاقه و نیاز دانشآموزان.
🤔 با توجه به این که دو حوزۀ معرفتی مکاتب آرمانگرایی و عملگرایی، کم و بیش بیانگر دو سوی یک پیوستار هستند، #مارتین_بوبر هر دو دیدگاه سنتی و مدرن را مورد انتقاد قرار میدهد.
3️⃣ از دیدگاه بوبر، هر دو مکتب تربیتی یاد شده، تهی از ارتباط و عشق آدمی به زندگی و یکدیگر است. از نظر او، هر دیدگاه تربیتی که رابطه انسانی و #دیالوگ میان دانشآموز و معلم را نادیده بگیرد، پذیرفتنی نیست. به عبارت دیگر، هیچگونه یادگیری بدون مشارکت کامل دو طرف تحقق نمییابد. آموزش مبتنی بر دیالوگ، درس دادن و درس پس گرفتن نیست، او معتقد است که تعلیم و تربیت زمانی محقق میشود که بین مربی و فراگیر رابطهای انسانی و گفتو شنودی برقرار شود.
👌 بوبر به #تضاد بین تبلیغات و آموزش و پرورش اشاره میکند. معلم رو در روی یک انتخاب بزرگ است، او مردد است، اما باید انتخاب کند. آیا معلم باید متصف به ارزشهای انسانی باشد یا اینکه به دانشآموزان اجازه دهد تا خودشان بتوانند ارزشهای انسانی را در خود پرورش دهند. بنابراین معلم با تعارضهای زیادی رو به رو است. او هنوز نمیداند که باید تربیت کند یا تبلیغات. تربیت به مردم میآموزد که واقعیت را ببینند؛ تبلیغات به مردم میگوید به نحوی که من میخواهم بیندیش و آنها را وا میدارد تا افکار جزمی را بدون هیچگونه پرسشی بپذیرند.
🗂#کتاب اصول و مبانی دیالوگ: روش شناخت و آموزش #نویسنده محمدرضا نیستانی، #انتشارات سازمان، آموخته
@systemsthinking
امروز ⭕️ چرخ را ببینید.
دکتر #علینقی_مشایخی مهمان این برنامه است و از تفکر سیستمی خواهد گفت.
ساعت ۱۹، شبکهٔ ۴
@systemsthinking
دکتر #علینقی_مشایخی مهمان این برنامه است و از تفکر سیستمی خواهد گفت.
ساعت ۱۹، شبکهٔ ۴
@systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_مدرسه
#تفکر_درونزا
#خودکارآمدی
توانایی های من
این فعالیت علی رغم ساده بودن در اجرا، اثرات غیر قابل پیش بینی خوبی را بر دانش آموزان میگذارد. بچه هایی که احتمال می دادند در آن جلسه نوبت شان نشود همه را دعوت به سکوت می کردند تا اینکه آنها هم فرصت عرض اندام داشته باشند. با دانش آموزان بصورت انفرادی شروع به گفتگو کردم و بقیه کلاس گوش می کردند. شما چه توانایی های دارید؟
بیشتر بر شغل های پدرشان و یا تجربیاتی که در تابستان کسب کرده بودند تاکید داشتند و البته بسیار متنوع بود. تعدادی هم ورزش کردن و یادگیری زبان خارجی و کار با کامپیوتر را جزء مهارت های خود به حساب می آوردند.
- خیاطی، روکش دوزی، میوه فروشی، عینک فروشی، مدیریت کردن آژانس، دامداری، گونی شویی و فروشی، کسب و کار در تلگرام، نگهداری و فروش پرنده ....
- تا حالا چقدر در آمد داشته اید و این که چه برنامه ای برای پول هایی که پس انداز کرده اید دارید؟
-تعدادی پول ها را خرج کرده، تعدادی به پدرو مادر خود کمک کرده و بقیه هم در بانک پس انداز کرده بودند.
یکی از بچه ها با ترس و لرز و با خجالت شروع کرد به تعریف از اینکه پدرش برایش بلال آورده و او هم کباب کرده و فروخته است. من هم از تجربه دست فروشی نوجوانی خودم برایشان تعریف کردم و از ای کاش ها...جو کلاس کاملا عوض شده بود و بچه ها با غرور از تجربه های شیرین و تلخ خودشان برایمان می گفتند. تا حدی این مطلب فضا را عوض کرد که دانش آموزانی که فقط درس خوانده بودند، می ایستادند و میگفتند که "ما بلدیم درس بخونیم" و همه خنده ی معنا داری می کردند.😉
در این بین متوجه شدم که تعدادی از دانش آموزان داستان نویسی می کنند. ازآنها خواستم که داستان های خود را برایم ارسال کنند تا در صورت لزوم مجله ای الکترونیکی راه بیاندازیم. یکی از دانش آموزان انیمیشن درست می کرد که تا اون لحظه تقریبا کسی نمی دانست. انیمیشن های خود را به کلاس آورد و در کلاس پخش کردیم و نیم ساعتی نیز نرم افزار ساخت انیمیشن به دانش آموزان آموزش داد. تعدادی از دانش آموزان علاوه بر حضور در مدرسه، روزی بیش از 3 ساعت را در کارگاه های مختلف کار می کردند.(مخصوصا افاغنه)
در کتاب کارو فناوری پایه هشتم نرم افزاری با عنوان Windows Movie Maker (ویژه تهیه نماهنگ و ویرایش فیلم وعکس) داریم. از دانش آموزان خواستم بعد از اینکه نرم افزار را به آنها آموزش دادم، از توانایی های خود فیلم و عکس گرفته و بصورت یک کلیپ در کلاس به نمایش درآورند. نمونه ای از آن را در پست بعدی برای شما ارسال خواهم کرد. برق چشمان دانش آموزان در لحظه پخش کلیپ ها تماشائی بود.
ادامه دارد....
https://telegram.me/systemsthinking
#تفکر_درونزا
#خودکارآمدی
توانایی های من
این فعالیت علی رغم ساده بودن در اجرا، اثرات غیر قابل پیش بینی خوبی را بر دانش آموزان میگذارد. بچه هایی که احتمال می دادند در آن جلسه نوبت شان نشود همه را دعوت به سکوت می کردند تا اینکه آنها هم فرصت عرض اندام داشته باشند. با دانش آموزان بصورت انفرادی شروع به گفتگو کردم و بقیه کلاس گوش می کردند. شما چه توانایی های دارید؟
بیشتر بر شغل های پدرشان و یا تجربیاتی که در تابستان کسب کرده بودند تاکید داشتند و البته بسیار متنوع بود. تعدادی هم ورزش کردن و یادگیری زبان خارجی و کار با کامپیوتر را جزء مهارت های خود به حساب می آوردند.
- خیاطی، روکش دوزی، میوه فروشی، عینک فروشی، مدیریت کردن آژانس، دامداری، گونی شویی و فروشی، کسب و کار در تلگرام، نگهداری و فروش پرنده ....
- تا حالا چقدر در آمد داشته اید و این که چه برنامه ای برای پول هایی که پس انداز کرده اید دارید؟
-تعدادی پول ها را خرج کرده، تعدادی به پدرو مادر خود کمک کرده و بقیه هم در بانک پس انداز کرده بودند.
یکی از بچه ها با ترس و لرز و با خجالت شروع کرد به تعریف از اینکه پدرش برایش بلال آورده و او هم کباب کرده و فروخته است. من هم از تجربه دست فروشی نوجوانی خودم برایشان تعریف کردم و از ای کاش ها...جو کلاس کاملا عوض شده بود و بچه ها با غرور از تجربه های شیرین و تلخ خودشان برایمان می گفتند. تا حدی این مطلب فضا را عوض کرد که دانش آموزانی که فقط درس خوانده بودند، می ایستادند و میگفتند که "ما بلدیم درس بخونیم" و همه خنده ی معنا داری می کردند.😉
در این بین متوجه شدم که تعدادی از دانش آموزان داستان نویسی می کنند. ازآنها خواستم که داستان های خود را برایم ارسال کنند تا در صورت لزوم مجله ای الکترونیکی راه بیاندازیم. یکی از دانش آموزان انیمیشن درست می کرد که تا اون لحظه تقریبا کسی نمی دانست. انیمیشن های خود را به کلاس آورد و در کلاس پخش کردیم و نیم ساعتی نیز نرم افزار ساخت انیمیشن به دانش آموزان آموزش داد. تعدادی از دانش آموزان علاوه بر حضور در مدرسه، روزی بیش از 3 ساعت را در کارگاه های مختلف کار می کردند.(مخصوصا افاغنه)
در کتاب کارو فناوری پایه هشتم نرم افزاری با عنوان Windows Movie Maker (ویژه تهیه نماهنگ و ویرایش فیلم وعکس) داریم. از دانش آموزان خواستم بعد از اینکه نرم افزار را به آنها آموزش دادم، از توانایی های خود فیلم و عکس گرفته و بصورت یک کلیپ در کلاس به نمایش درآورند. نمونه ای از آن را در پست بعدی برای شما ارسال خواهم کرد. برق چشمان دانش آموزان در لحظه پخش کلیپ ها تماشائی بود.
ادامه دارد....
https://telegram.me/systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
استیفن کارپمان (Stephen Karpman)، روانپزشک، ایدهٔ مثلث غمانگیز را در روابط افراد مطرح کرده است. کارپمان پس از آن که مشاهده کرد که در دنیای خارج، هفتاد درصد رفتارهای متقابل ما میان یک والد درونی محدودکننده و منفی، و یک کودک درونی مطیع یا سرکش که در جستجوی والدی حمایتکننده است رخ میدهد، سه نقش قربانی، آزاردهنده و نجاتدهنده را مطرح کرد.
از آنجا که برای یک رفتار متقابل حداقل دو نقش لازم است، او این سه نقش را بهصورت مثلث نشان داد، با فرض اینکه میان این سه رأس ارتباط دائمی وجود دارد. مثال زیر برای درک این مفهوم روشنکننده است:
«شخص معتادی که به بازی قربانیِ اعتیاد بودن میپردازد و مورد اهانت، توهین، بیتوجهی پزشکی و حتی خشونت مأموران پلیس قرار میگیرد، در واقع در جستجوی یک نجاتدهنده است. نجاتدهنده با دستودلبازی و بدون توقع اقدام به نجات معتاد میکند، بدون آنکه توجه داشته باشد که آیا این معتاد میخواهد با او همکاری کند و اعتیاد را کنار بگذارد یا خیر. نجاتدهنده پس از چند بار شکست، مأیوس و عصبانی میشود، تغییر نقش میدهد و به آزاردهنده تبدیل میشود. همه را متهم میکند، به همه توهین میکند، به معتاد بیتوجهی میکند و به تنبیه او میپردازد. معتاد هم به این طریق تغییر نقش میدهد و از قربانی تبدیل به آزاردهنده میشود و به حملهٔ متقابل میپردازد. معتاد به نجاتدهندهٔ سابق خود ناسزا میگوید و به خشونت میپردازد و اورژانس و پلیس لازم میشود. کسی که با نقش نجاتدهنده شروع کرد، هماکنون قربانی است. تغییر نقشها به این ترتیب حول این مثلث غمانگیز دور میزنند.»
🗂 قربانی دیگرانیم و جلاد خویش، #نویسنده گی کورنو، #مترجم زهرا وثوق #انتشارات مکتوب
@systemsthinking
استیفن کارپمان (Stephen Karpman)، روانپزشک، ایدهٔ مثلث غمانگیز را در روابط افراد مطرح کرده است. کارپمان پس از آن که مشاهده کرد که در دنیای خارج، هفتاد درصد رفتارهای متقابل ما میان یک والد درونی محدودکننده و منفی، و یک کودک درونی مطیع یا سرکش که در جستجوی والدی حمایتکننده است رخ میدهد، سه نقش قربانی، آزاردهنده و نجاتدهنده را مطرح کرد.
از آنجا که برای یک رفتار متقابل حداقل دو نقش لازم است، او این سه نقش را بهصورت مثلث نشان داد، با فرض اینکه میان این سه رأس ارتباط دائمی وجود دارد. مثال زیر برای درک این مفهوم روشنکننده است:
«شخص معتادی که به بازی قربانیِ اعتیاد بودن میپردازد و مورد اهانت، توهین، بیتوجهی پزشکی و حتی خشونت مأموران پلیس قرار میگیرد، در واقع در جستجوی یک نجاتدهنده است. نجاتدهنده با دستودلبازی و بدون توقع اقدام به نجات معتاد میکند، بدون آنکه توجه داشته باشد که آیا این معتاد میخواهد با او همکاری کند و اعتیاد را کنار بگذارد یا خیر. نجاتدهنده پس از چند بار شکست، مأیوس و عصبانی میشود، تغییر نقش میدهد و به آزاردهنده تبدیل میشود. همه را متهم میکند، به همه توهین میکند، به معتاد بیتوجهی میکند و به تنبیه او میپردازد. معتاد هم به این طریق تغییر نقش میدهد و از قربانی تبدیل به آزاردهنده میشود و به حملهٔ متقابل میپردازد. معتاد به نجاتدهندهٔ سابق خود ناسزا میگوید و به خشونت میپردازد و اورژانس و پلیس لازم میشود. کسی که با نقش نجاتدهنده شروع کرد، هماکنون قربانی است. تغییر نقشها به این ترتیب حول این مثلث غمانگیز دور میزنند.»
🗂 قربانی دیگرانیم و جلاد خویش، #نویسنده گی کورنو، #مترجم زهرا وثوق #انتشارات مکتوب
@systemsthinking
با سلام
در کارگاه "تفکر سیستمی و حل مساله" مخصوص دانشآموزان دورۀ دوم متوسطه، شرکتکنندگان با بهکارگیری اصول مشارکتی در گروههای 8 تا 12 نفره، طی دو نیمروز، به طرح مساله، شناخت عمیقتر آن، و حل ریشهای مساله میپردازند. انتظار میرود مهارتهای تفکر انتقادی و حل مساله شرکتکنندگان برای رویارویی مؤثرتر با مشکلات و مسالههای دنیای اطرافشان، در این کارگاه تقویت شود. این کارگاهها رویکرد پژوهشی نیز دارند که زمینهساز مطالعات گستردهتر بهمنظور طراحی فضاها و فرصتهای یادگیری متناسب با تجربههای زیستۀ دانشآموزان خواهد بود.
هزینۀ ۵۰ هزار تومانی کارگاه به منظور اطمینان از حضور ثبتنام کنندگان در کارگاه در نظر گرفته شده است، و همانطور که در لینک ثبتنام گفته شده، اگر این هزینه مانع حضور علاقهمندان در کارگاه است، کافی است تا انگیزه و علاقۀ خود را با ما در میان بگذارند تا از شرکت آنها در کارگاه محروم نشویم.
با سپاس از اینکه رسانۀ ما هستید و در مورد این کارگاه به دانشآموزان خود اطلاعرسانی میکنید.
در کارگاه "تفکر سیستمی و حل مساله" مخصوص دانشآموزان دورۀ دوم متوسطه، شرکتکنندگان با بهکارگیری اصول مشارکتی در گروههای 8 تا 12 نفره، طی دو نیمروز، به طرح مساله، شناخت عمیقتر آن، و حل ریشهای مساله میپردازند. انتظار میرود مهارتهای تفکر انتقادی و حل مساله شرکتکنندگان برای رویارویی مؤثرتر با مشکلات و مسالههای دنیای اطرافشان، در این کارگاه تقویت شود. این کارگاهها رویکرد پژوهشی نیز دارند که زمینهساز مطالعات گستردهتر بهمنظور طراحی فضاها و فرصتهای یادگیری متناسب با تجربههای زیستۀ دانشآموزان خواهد بود.
هزینۀ ۵۰ هزار تومانی کارگاه به منظور اطمینان از حضور ثبتنام کنندگان در کارگاه در نظر گرفته شده است، و همانطور که در لینک ثبتنام گفته شده، اگر این هزینه مانع حضور علاقهمندان در کارگاه است، کافی است تا انگیزه و علاقۀ خود را با ما در میان بگذارند تا از شرکت آنها در کارگاه محروم نشویم.
با سپاس از اینکه رسانۀ ما هستید و در مورد این کارگاه به دانشآموزان خود اطلاعرسانی میکنید.
#تفكرسيستمی_درمدرسه
تواناییهای من (۲)
پس از مشاهدهٔ کلیپهای دانشآموزان، با همدیگر در مورد آنها گفتگو میکردیم. سید مصطفی که در پست هفته قبل کلیپش را تماشا کردید، از دامداری خود برای ما گفت. از او خواستم که اگر امکانش هست هماهنگ کند تا قسمت کشاورزی و دامداری کتاب را در دامداری آنها بگذرانیم. او را به مدیر معرفی کردم و مسئولیت هماهنگی با خانوادهٔ خودش و مدیر مدرسه را بر عهدهٔ او گذاشتم. سید مصطفی با شوق فراوان همهچیز را مهیا کرده بود تا اینکه چهارشنبه زنگ دوم به دامداری آنها برویم. به همراه معاون مدرسه و دانشآموزان پیاده راه افتادیم و رفتیم. تعدادی گاو، گوسفند و اسب به همراه مرغ و خروس داشتند که سید با توجه کامل برای بچهها نحوهٔ نگهداری آنها را توضیح میداد.
بعد از پایان بازدید، به اصرار دانشآموزان مسیر دیگری را برای بازگشت انتخاب کردیم که امکان زیارت امامزاده را داشته باشیم. بعد از ورود به حیاط امامزاده، تعدادی از بچهها داخل صحن رفتند و تعدادی داخل حیاط بودند. آنجا دیدند که خانوادهای عزیز خود را از دست داده و فقط دو سه نفری برای خواندن نماز میت همراه آنها هستند. بهصورت خودجوش جمع شدند و ما را هم صدا کردند و نماز را خواندند. پس از آن، تابوت درگذشته را بر دوش خود به قبرستان بردند (لاالهالاالله...) و در همهٔ مراحل دفن به آن خانواده کمک کردند. در مسیر برگشت در حالی که بچهها با هم شوخی میکردند و خوشحال بودند، به این فکر میکردم که فرآیند یاددهی و یادگیری واقعی شاید همین باشد.
ادامه دارد ...
https://telegram.me/systemsthinking
تواناییهای من (۲)
پس از مشاهدهٔ کلیپهای دانشآموزان، با همدیگر در مورد آنها گفتگو میکردیم. سید مصطفی که در پست هفته قبل کلیپش را تماشا کردید، از دامداری خود برای ما گفت. از او خواستم که اگر امکانش هست هماهنگ کند تا قسمت کشاورزی و دامداری کتاب را در دامداری آنها بگذرانیم. او را به مدیر معرفی کردم و مسئولیت هماهنگی با خانوادهٔ خودش و مدیر مدرسه را بر عهدهٔ او گذاشتم. سید مصطفی با شوق فراوان همهچیز را مهیا کرده بود تا اینکه چهارشنبه زنگ دوم به دامداری آنها برویم. به همراه معاون مدرسه و دانشآموزان پیاده راه افتادیم و رفتیم. تعدادی گاو، گوسفند و اسب به همراه مرغ و خروس داشتند که سید با توجه کامل برای بچهها نحوهٔ نگهداری آنها را توضیح میداد.
بعد از پایان بازدید، به اصرار دانشآموزان مسیر دیگری را برای بازگشت انتخاب کردیم که امکان زیارت امامزاده را داشته باشیم. بعد از ورود به حیاط امامزاده، تعدادی از بچهها داخل صحن رفتند و تعدادی داخل حیاط بودند. آنجا دیدند که خانوادهای عزیز خود را از دست داده و فقط دو سه نفری برای خواندن نماز میت همراه آنها هستند. بهصورت خودجوش جمع شدند و ما را هم صدا کردند و نماز را خواندند. پس از آن، تابوت درگذشته را بر دوش خود به قبرستان بردند (لاالهالاالله...) و در همهٔ مراحل دفن به آن خانواده کمک کردند. در مسیر برگشت در حالی که بچهها با هم شوخی میکردند و خوشحال بودند، به این فکر میکردم که فرآیند یاددهی و یادگیری واقعی شاید همین باشد.
ادامه دارد ...
https://telegram.me/systemsthinking
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#عدالت_آموزشى
#انیمیشن Cogs
کارگردان: لورنت ویتز
این انیمیشن با به تصویر کشیدن جامعهای که در آن امکان تحصیل برای همگان وجود ندارد، به نابرابریها اعتراض میکند.
@systemsthinking
#انیمیشن Cogs
کارگردان: لورنت ویتز
این انیمیشن با به تصویر کشیدن جامعهای که در آن امکان تحصیل برای همگان وجود ندارد، به نابرابریها اعتراض میکند.
@systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
وقتی زمان #تصمیمگیری در زندگیمان میرسد، فکر میکنیم کنترل اوضاع در دستمان است؛ فکر میکنیم انتخابهایی هوشمندانه و خردمندانه انجام میدهیم. ولی آیا به راستی چنین است؟
چرا سردرد ما پس از خوردن آسپرین 1 سنتی باقی میماند، ولی بعد از خوردن آسپرین 50 سنتی از بین میرود؟ چرا وقتی معدهمان دیگر جا ندارد، باز هم سراغ بوفۀ مجانی میرویم؟ چرا بابت یک فنجان قهوه 4.15 دلار میدهیم در حالی که تا همین چند سال پیش بابت آن کمتر از یک دلار میپرداختیم؟
#دن_آریلی، اقتصاددان رفتاری MIT به تعدادی آزمایشهای روشنگرانه و اغلب شگفتانگیز بر این تصور عمومی که ما اصلا به شیوههایی خردمندانه عمل میکنیم، خط بطلان میکشد. آریلی با در هم آمیختن تجربه روزمره و پژوهشهایی تحولبرانگیز، نشان میدهد که چگونه توقعات، #عواطف، هنجارهای اجتماعی و دیگر نیروهای نامریی و گویی نامنطقی، توانایی #تعقل ما را به بیراهه میکشاند.
آریلی پی برده که نه تنها ما همهروزه اشتباهات ساده تعجبآوری انجام میدهیم، بلکه دوباره همان نوع اشتباهات را تکرار میکنیم. ما دائما اضافه میپردازیم، دست کم میگیریم و پشت گوش میاندازیم؛ قادر نیستیم اثرات ژرف عواطفمان را بر آنچه که میخواهیم درک کنیم، و بر آن چه که داریم ارزش اضافی میگذاریم. اما این رفتارهای گمراهکننده، نه تصادفیاند نه بیمفهوم؛ آنها اسلوبمندند و قابل پیشبینی - و ما را به شیوهای پیشبینیپذیر نابخرد میسازند.
از نوشیدن قهوه تا کم کردن وزن، از خریدن ماشین تا برگزیدن شریک زندگی، آریلی چگونگی در هم شکستن این الگوهای اسلوبمند اندیشه را، برای گرفتن تصمیمهای بهتر، تشریح میکند. نابخردیهای پیشبینیپذیر شیوه بر هم کنش ما با جهان را دگرگون خواهد ساخت؛ تصمیمی کوچک در هر زمان.
🗂 #کتاب نابخردیهای پیشبینیپذیر، نیروهای پنهانی که به تصمیم ما شکل میدهند. #نویسنده دن_آریلی، #مترجم رامین رامبد #انتشارات مازیار
@systemsthinking
وقتی زمان #تصمیمگیری در زندگیمان میرسد، فکر میکنیم کنترل اوضاع در دستمان است؛ فکر میکنیم انتخابهایی هوشمندانه و خردمندانه انجام میدهیم. ولی آیا به راستی چنین است؟
چرا سردرد ما پس از خوردن آسپرین 1 سنتی باقی میماند، ولی بعد از خوردن آسپرین 50 سنتی از بین میرود؟ چرا وقتی معدهمان دیگر جا ندارد، باز هم سراغ بوفۀ مجانی میرویم؟ چرا بابت یک فنجان قهوه 4.15 دلار میدهیم در حالی که تا همین چند سال پیش بابت آن کمتر از یک دلار میپرداختیم؟
#دن_آریلی، اقتصاددان رفتاری MIT به تعدادی آزمایشهای روشنگرانه و اغلب شگفتانگیز بر این تصور عمومی که ما اصلا به شیوههایی خردمندانه عمل میکنیم، خط بطلان میکشد. آریلی با در هم آمیختن تجربه روزمره و پژوهشهایی تحولبرانگیز، نشان میدهد که چگونه توقعات، #عواطف، هنجارهای اجتماعی و دیگر نیروهای نامریی و گویی نامنطقی، توانایی #تعقل ما را به بیراهه میکشاند.
آریلی پی برده که نه تنها ما همهروزه اشتباهات ساده تعجبآوری انجام میدهیم، بلکه دوباره همان نوع اشتباهات را تکرار میکنیم. ما دائما اضافه میپردازیم، دست کم میگیریم و پشت گوش میاندازیم؛ قادر نیستیم اثرات ژرف عواطفمان را بر آنچه که میخواهیم درک کنیم، و بر آن چه که داریم ارزش اضافی میگذاریم. اما این رفتارهای گمراهکننده، نه تصادفیاند نه بیمفهوم؛ آنها اسلوبمندند و قابل پیشبینی - و ما را به شیوهای پیشبینیپذیر نابخرد میسازند.
از نوشیدن قهوه تا کم کردن وزن، از خریدن ماشین تا برگزیدن شریک زندگی، آریلی چگونگی در هم شکستن این الگوهای اسلوبمند اندیشه را، برای گرفتن تصمیمهای بهتر، تشریح میکند. نابخردیهای پیشبینیپذیر شیوه بر هم کنش ما با جهان را دگرگون خواهد ساخت؛ تصمیمی کوچک در هر زمان.
🗂 #کتاب نابخردیهای پیشبینیپذیر، نیروهای پنهانی که به تصمیم ما شکل میدهند. #نویسنده دن_آریلی، #مترجم رامین رامبد #انتشارات مازیار
@systemsthinking
دوستان خوبی در این مدت کانال های ارزشمندی در تلگرام راه انداخته اند که برای اهل یادگیری، مطالعه نوشته هایشان مفید خواهد بود.
دوست خوبم زاهد شیخ الاسلامی در کانال «توسعه پایدار» با گذاشتن ویدیوهایی از دوره توسعه پایدار «جفری ساکس» با زیرنویس فارسی، مباحث این حوزه را شروع کرده اند:
https://telegram.me/susdevelop
=======================
استاد عزیزم آقای دکتر علوی هم مباحث مربوط به اصالت و زندگی و رهبری اصیل را در این کانال ارایه می دهند:
https://telegram.me/onauthenticity
=========================
فرزین فردیس عزیز هم کانالی برای آموزش مذاکره راه اندازی کرده است:
https://news.1rj.ru/str/FarzinFardiss_official
========================
دوست خوبم علی اکبر کاویانی هم که از او ساده نویسی را آموخته ام، مدتی است کانالی برای آموزش مهارت های کامپیوتری دارد:
https://news.1rj.ru/str/kaviani_online
===================
@systemsthinking
دوست خوبم زاهد شیخ الاسلامی در کانال «توسعه پایدار» با گذاشتن ویدیوهایی از دوره توسعه پایدار «جفری ساکس» با زیرنویس فارسی، مباحث این حوزه را شروع کرده اند:
https://telegram.me/susdevelop
=======================
استاد عزیزم آقای دکتر علوی هم مباحث مربوط به اصالت و زندگی و رهبری اصیل را در این کانال ارایه می دهند:
https://telegram.me/onauthenticity
=========================
فرزین فردیس عزیز هم کانالی برای آموزش مذاکره راه اندازی کرده است:
https://news.1rj.ru/str/FarzinFardiss_official
========================
دوست خوبم علی اکبر کاویانی هم که از او ساده نویسی را آموخته ام، مدتی است کانالی برای آموزش مهارت های کامپیوتری دارد:
https://news.1rj.ru/str/kaviani_online
===================
@systemsthinking
#تفكرسيستمی_درمدرسه
#انباشت_در_طول_زمان
توانایی های من (3)
بعد از دیدن کلیپ ها و بازدید از دامداری، تصمیم گرفتم که به دانش آموزان مفهوم انباشت و جریان را آموزش دهم. معمولا برای انجام این کار از توپ های پینگ پنگ رنگی و یک ظرف مستطیل شکل استفاده می کنم. بعد از اجرای بازی با توپ، از مثال جریان آب در آپارتمان استفاده کردم. تانکر های آب با ورود آب پر شده و با مصرف ما خالی می شوند. پس تانکر نماد انباشت است.
- خب بچه ها یک مثال هم از زندگی روزمره برای شما بزنم.
بخش زیادی از زندگی ما صرف پر کردن ظرف ثروت (پس انداز) می شود. این ظرف با درآمد های ما پر می شود و با هزینه های ما خالی می شود. بنابر این برای پر کردن ظرف ثروت، ما یا در آمد خود را زیاد می کنیم و یا هزینه ها را کاهش می دهیم.
- اما چگونه می توانیم در آمد های خود را افزایش و یا هزینه ها را کاهش دهیم؟
- توانایی های شما انباشت است یا جریان؟
با این پیش زمینه، توانایی های دانش آموزان را که در کلیپ نمایش داده بودند به عنوان متغیر انباشت در نظر گرفتیم. با دانش آموزان بحث می کردیم که چگونه می توانند آن را پر کنند؟
- آقا تو مدرسه چیز های مختلف یاد بگیریم.
- همش که مدرسه نیست، بیرون مدرسه هم می تونیم چیز های مختلف یاد بگیریم.
- آقا کی میگه با پر کردن توانایی میشه درآمد رو زیاد کرد؟ همش پارتی بازیه!
فرض کنیم حرف شما درسته، همۀ زندگی که فقط ظرف ثروت نیست. مثلا ما ظرف شادی خود را هم می خواهیم پر کنیم. ولی زمانی که یک سری توانایی ها را نداریم، دائما این ظرف را خالی می کنیم.
- چه ظرف های دیگری را در زندگی خود داریم؟
- آقا سلامت
اگر ما ورزش کنیم، غذای خوب بخوریم و شاد باشیم، ظرف سلامت خود را پر می کنیم. با بی خوابی، عادت بد غذایی و...ظرف سلامت خود را خالی می کنیم.
- پس بچه ها کنترل بخش زیادی از این ظرف ها به عملکرد ما بستگی دارد.
در حالی که با دانش آموزان گفتگو می کردم، نمودار انباشت و جریان را به مرور رسم کردم که در ادامه مشاهده می فرمائید.
ادامه دارد...
https://telegram.me/systemsthinking
#انباشت_در_طول_زمان
توانایی های من (3)
بعد از دیدن کلیپ ها و بازدید از دامداری، تصمیم گرفتم که به دانش آموزان مفهوم انباشت و جریان را آموزش دهم. معمولا برای انجام این کار از توپ های پینگ پنگ رنگی و یک ظرف مستطیل شکل استفاده می کنم. بعد از اجرای بازی با توپ، از مثال جریان آب در آپارتمان استفاده کردم. تانکر های آب با ورود آب پر شده و با مصرف ما خالی می شوند. پس تانکر نماد انباشت است.
- خب بچه ها یک مثال هم از زندگی روزمره برای شما بزنم.
بخش زیادی از زندگی ما صرف پر کردن ظرف ثروت (پس انداز) می شود. این ظرف با درآمد های ما پر می شود و با هزینه های ما خالی می شود. بنابر این برای پر کردن ظرف ثروت، ما یا در آمد خود را زیاد می کنیم و یا هزینه ها را کاهش می دهیم.
- اما چگونه می توانیم در آمد های خود را افزایش و یا هزینه ها را کاهش دهیم؟
- توانایی های شما انباشت است یا جریان؟
با این پیش زمینه، توانایی های دانش آموزان را که در کلیپ نمایش داده بودند به عنوان متغیر انباشت در نظر گرفتیم. با دانش آموزان بحث می کردیم که چگونه می توانند آن را پر کنند؟
- آقا تو مدرسه چیز های مختلف یاد بگیریم.
- همش که مدرسه نیست، بیرون مدرسه هم می تونیم چیز های مختلف یاد بگیریم.
- آقا کی میگه با پر کردن توانایی میشه درآمد رو زیاد کرد؟ همش پارتی بازیه!
فرض کنیم حرف شما درسته، همۀ زندگی که فقط ظرف ثروت نیست. مثلا ما ظرف شادی خود را هم می خواهیم پر کنیم. ولی زمانی که یک سری توانایی ها را نداریم، دائما این ظرف را خالی می کنیم.
- چه ظرف های دیگری را در زندگی خود داریم؟
- آقا سلامت
اگر ما ورزش کنیم، غذای خوب بخوریم و شاد باشیم، ظرف سلامت خود را پر می کنیم. با بی خوابی، عادت بد غذایی و...ظرف سلامت خود را خالی می کنیم.
- پس بچه ها کنترل بخش زیادی از این ظرف ها به عملکرد ما بستگی دارد.
در حالی که با دانش آموزان گفتگو می کردم، نمودار انباشت و جریان را به مرور رسم کردم که در ادامه مشاهده می فرمائید.
ادامه دارد...
https://telegram.me/systemsthinking
⚽️ «بابا معلوم بود ایران این بازی دیگه گل میخوره!»
اگر شما هم چنین جملهای را پس از گلخوردن ایران در مقابل سوریه به زبان آوردید یا با خود زمزمه کردید یا حتی به آن فکر کردید، خوب است بدانید تا حدودی دچار #سوگیری_گذشتهنگر یا #اثر_من_میدانستم هستید.
بر اثر این سوگیری، ذهن ما تمایل دارد پس از وقوع رویداد، بگوید که چنین چیزی را پیشبینی میکرده است. این سوگیری را میتوان از نتایج #سوگیری_خویشخدمتی نیز دانست.
✅ برای اینکه بدانید چقدر پیشبینیهایتان درست از آب در میآید معمولاً توصیه میشود آنها را بنویسید و پس از سپریشدن زمان، نتیجه را با پیشبینی خود مقایسه کنید.
پینوشت: ایران در بازیهای مقدماتی جامجهانی روسیه، تا پیش از بازی با سوریه گلی دریافت نکرده بود.
#خطاهای_شناختی
#سوگیری_گذشتهنگر
@systemsthinking
اگر شما هم چنین جملهای را پس از گلخوردن ایران در مقابل سوریه به زبان آوردید یا با خود زمزمه کردید یا حتی به آن فکر کردید، خوب است بدانید تا حدودی دچار #سوگیری_گذشتهنگر یا #اثر_من_میدانستم هستید.
بر اثر این سوگیری، ذهن ما تمایل دارد پس از وقوع رویداد، بگوید که چنین چیزی را پیشبینی میکرده است. این سوگیری را میتوان از نتایج #سوگیری_خویشخدمتی نیز دانست.
✅ برای اینکه بدانید چقدر پیشبینیهایتان درست از آب در میآید معمولاً توصیه میشود آنها را بنویسید و پس از سپریشدن زمان، نتیجه را با پیشبینی خود مقایسه کنید.
پینوشت: ایران در بازیهای مقدماتی جامجهانی روسیه، تا پیش از بازی با سوریه گلی دریافت نکرده بود.
#خطاهای_شناختی
#سوگیری_گذشتهنگر
@systemsthinking
کانال خبری ایسنا: ۲۴ درصد از ایرانیها از اختلالات روان رنج میبرند
- بر اساس آخرین تحقیقات وزارت بهداشت، شیوع اختلالات روان بین افراد ۱۵ تا ۶۵ سال بدون احتساب اختلالات شخصیتی، ۲۴ درصد است.
- برخلاف تصور عموم، ممکن است کسی در ظاهر افسرده و پریشان به نظر نرسد ولی آنطور که باید از زندگی فردی و اجتماعی خود لذت نبرده و حال چندان مساعدی نداشته باشد؛ در واقع این افراد عمیقا خوشحال نیستند.
============================
از تفکر سیستمی این را یاد گرفتهایم که ریشه مسالهها را در ساختارها و مدلهای ذهنی جستجو کنیم.
سوال مهم این نیست که برای درمان یک چهارم جمعیت کشور چه باید کرد.
سوال اصلی این است که:
- چه ساختارهایی ایجاد کردهایم که این ساختارها مردم را اسیر اختلالات روانی کردهاند.
- چه باورهایی داشتهایم که باعث شده این ساختارها را اینگونه ایجاد کنیم.
#شادی را به چه بهانههایی از خانه ها و محلهای کارمان بیرون کردهایم.
#استرس را با چه باورهایی به خانهها و محلهای کارمان راه دادهایم.
#تعارض در باورها و رفتارها را چگونه توجیه کردهایم و به زندگیمان راه دادهایم.
#اصالت در هدفگذاری و زندگی و کار اصیل را چگونه و با چه بهانههایی به حاشیه راندهایم...
https://telegram.me/systemsthinking
- بر اساس آخرین تحقیقات وزارت بهداشت، شیوع اختلالات روان بین افراد ۱۵ تا ۶۵ سال بدون احتساب اختلالات شخصیتی، ۲۴ درصد است.
- برخلاف تصور عموم، ممکن است کسی در ظاهر افسرده و پریشان به نظر نرسد ولی آنطور که باید از زندگی فردی و اجتماعی خود لذت نبرده و حال چندان مساعدی نداشته باشد؛ در واقع این افراد عمیقا خوشحال نیستند.
============================
از تفکر سیستمی این را یاد گرفتهایم که ریشه مسالهها را در ساختارها و مدلهای ذهنی جستجو کنیم.
سوال مهم این نیست که برای درمان یک چهارم جمعیت کشور چه باید کرد.
سوال اصلی این است که:
- چه ساختارهایی ایجاد کردهایم که این ساختارها مردم را اسیر اختلالات روانی کردهاند.
- چه باورهایی داشتهایم که باعث شده این ساختارها را اینگونه ایجاد کنیم.
#شادی را به چه بهانههایی از خانه ها و محلهای کارمان بیرون کردهایم.
#استرس را با چه باورهایی به خانهها و محلهای کارمان راه دادهایم.
#تعارض در باورها و رفتارها را چگونه توجیه کردهایم و به زندگیمان راه دادهایم.
#اصالت در هدفگذاری و زندگی و کار اصیل را چگونه و با چه بهانههایی به حاشیه راندهایم...
https://telegram.me/systemsthinking
#تفكرسيستمی_درمدرسه
#هدف_گذاري
توانایی های من (4)
بعد از اینکه دانش آموزان توانایی های خود را به عنوان متغیر انباشت مشاهده کردند، تصمیم گرفتم که آنها را با هدف گذاری نیز آشنا کنم. این کار را با پرسیدن چند سوال شروع کردم(خلاصه):
🔸 برای یک سال بعد، چه اهدافی دارید و بنظر خودتان چه فرقی با وضع موجود خود دارید؟
- آقا درس میخونیم و این مسیر رو ادامه می دیم.
- خب باید سال بعد انتخاب رشته کنید، چه رشته ای رو انتخاب می کنید؟
غالبِ دانش آموزان تصمیم خاصی نداشتند. به این موضوع کم فکر کرده بودند.
🔸 دربیست سالگی فکر می کنیدچه کاری انجام خواهید داد؟
- از خدمت برگشتیم و میریم سرکار.
- چه کاری؟ دیپلم گرفتی؟ چه رشته ای؟
🔸بیست و پنج سالگی چطور؟
- آقا زن گرفتیم. (همه می خندند😊)
- از چه راهی کسب در آمد می کنی؟
- خب کار می کنیم!
- چه کاری؟
- الکی میگه آقا، الان همه بیکارند. پول ندارند که زن بگیرند. ما 30 سالگی زن می گیریم، آدم باید پخته بشه که بتونه بچه تربیت کنه.
- همۀ سی ساله ها پخته اند؟ بنظرت آدم چطوری میتونه پخته بشه؟
🔸پنجاه سالگی چطور؟ فکر می کنیدکه کجایید؟ اگر بخواهند به شما جایزه بدهند، بخاطر انجام چه کاری است؟
یکی بخاطر اینکه مکانیک ماهری شده، یکی دانشمند، دکتر، پلیس، معلم و...
متاسفانه، تعدادی از دانش آموزان سودای برنده شدن در قرعه کشی های تلویزیونی را به دو هدفِ پولدار و معروف شدن در سر داشتند.
بعد از این گفت و گو ها رو به دانش آموزان گفتم که " شما در آینده همان شخصی خواهید بود که در حال حاضر تصور می کنید".
- یعنی شما میگید کسی که الآن معتاده خودش خواسته که معتاد بشه.
- آفرین! در این جلسه هیچ کدام از شما هیچ نکتۀ منفی در مورد خودتان نگفتید، پس این همه معتاد، دزد و...از کجا می آیند؟
ما باید تلاش کنیم که با داشتن هدف های کوچک به رویاهای خود دست پیدا کنیم. پس باید به تصمیماتی که می گیریم حواسمان باشد. در آن لحظه یاد آقای دکتر مشایخی افتادم و مثال ایشان را برای دانش آموزان زدم.
-یه آقا هست به اسم دکتر علی نقی مشایخی که در دانشگاه MIT بهترین دانشگاه دنیا، درس خوانده اند. زمانی که درس ایشان تمام میشود،سی ساله اند. همان دانشگاه پیشنهاد کار به ایشان میدهند، اما ایشان تصمیم می گیرند که به ایران برگردند.
دو ظرف روی تخته کشیدم:
کارهای ارزشمندِ دکتر مشایخی را تا جایی که میدانستم بر ای بچه ها گفتم. به ازای هر کار توپی می کشیدم، که ظرف آرام آرام پر شد.
- آقا میره بهشت، خوش بحالش...
- این هم یک ظرف برای یک شخصِ معتاد، او هم آرام آرام این ظرف را پر می کند. بطوری که آهسته از هدفش دور میشود و سخت میتو اند این ظرف را خالی کند.
- پس تصمیم های ما است که باعث پر شدن ظرف هایمان می شود.
اگر دکتر مشایخی آمریکا می ماند، الآن ظرفش چگونه پر شده بود؟ ایشان رویای کمک به کشور خود را داشت.
جلسۀ بعد، پاورپوینت را به دانش آموزان آموزش دادم. به آنها گفتم که هر موضوعی را که تمایل دارید با بقیه دوستان خود به اشتراک بگذارید، در موردش پاور پوینت درست کنید. یکی از دانش آموزان در مورد دکتر مشایخی درست کرده بود که برای من بسیار لذت بخش بود.
https://telegram.me/systemsthinking
#هدف_گذاري
توانایی های من (4)
بعد از اینکه دانش آموزان توانایی های خود را به عنوان متغیر انباشت مشاهده کردند، تصمیم گرفتم که آنها را با هدف گذاری نیز آشنا کنم. این کار را با پرسیدن چند سوال شروع کردم(خلاصه):
🔸 برای یک سال بعد، چه اهدافی دارید و بنظر خودتان چه فرقی با وضع موجود خود دارید؟
- آقا درس میخونیم و این مسیر رو ادامه می دیم.
- خب باید سال بعد انتخاب رشته کنید، چه رشته ای رو انتخاب می کنید؟
غالبِ دانش آموزان تصمیم خاصی نداشتند. به این موضوع کم فکر کرده بودند.
🔸 دربیست سالگی فکر می کنیدچه کاری انجام خواهید داد؟
- از خدمت برگشتیم و میریم سرکار.
- چه کاری؟ دیپلم گرفتی؟ چه رشته ای؟
🔸بیست و پنج سالگی چطور؟
- آقا زن گرفتیم. (همه می خندند😊)
- از چه راهی کسب در آمد می کنی؟
- خب کار می کنیم!
- چه کاری؟
- الکی میگه آقا، الان همه بیکارند. پول ندارند که زن بگیرند. ما 30 سالگی زن می گیریم، آدم باید پخته بشه که بتونه بچه تربیت کنه.
- همۀ سی ساله ها پخته اند؟ بنظرت آدم چطوری میتونه پخته بشه؟
🔸پنجاه سالگی چطور؟ فکر می کنیدکه کجایید؟ اگر بخواهند به شما جایزه بدهند، بخاطر انجام چه کاری است؟
یکی بخاطر اینکه مکانیک ماهری شده، یکی دانشمند، دکتر، پلیس، معلم و...
متاسفانه، تعدادی از دانش آموزان سودای برنده شدن در قرعه کشی های تلویزیونی را به دو هدفِ پولدار و معروف شدن در سر داشتند.
بعد از این گفت و گو ها رو به دانش آموزان گفتم که " شما در آینده همان شخصی خواهید بود که در حال حاضر تصور می کنید".
- یعنی شما میگید کسی که الآن معتاده خودش خواسته که معتاد بشه.
- آفرین! در این جلسه هیچ کدام از شما هیچ نکتۀ منفی در مورد خودتان نگفتید، پس این همه معتاد، دزد و...از کجا می آیند؟
ما باید تلاش کنیم که با داشتن هدف های کوچک به رویاهای خود دست پیدا کنیم. پس باید به تصمیماتی که می گیریم حواسمان باشد. در آن لحظه یاد آقای دکتر مشایخی افتادم و مثال ایشان را برای دانش آموزان زدم.
-یه آقا هست به اسم دکتر علی نقی مشایخی که در دانشگاه MIT بهترین دانشگاه دنیا، درس خوانده اند. زمانی که درس ایشان تمام میشود،سی ساله اند. همان دانشگاه پیشنهاد کار به ایشان میدهند، اما ایشان تصمیم می گیرند که به ایران برگردند.
دو ظرف روی تخته کشیدم:
کارهای ارزشمندِ دکتر مشایخی را تا جایی که میدانستم بر ای بچه ها گفتم. به ازای هر کار توپی می کشیدم، که ظرف آرام آرام پر شد.
- آقا میره بهشت، خوش بحالش...
- این هم یک ظرف برای یک شخصِ معتاد، او هم آرام آرام این ظرف را پر می کند. بطوری که آهسته از هدفش دور میشود و سخت میتو اند این ظرف را خالی کند.
- پس تصمیم های ما است که باعث پر شدن ظرف هایمان می شود.
اگر دکتر مشایخی آمریکا می ماند، الآن ظرفش چگونه پر شده بود؟ ایشان رویای کمک به کشور خود را داشت.
جلسۀ بعد، پاورپوینت را به دانش آموزان آموزش دادم. به آنها گفتم که هر موضوعی را که تمایل دارید با بقیه دوستان خود به اشتراک بگذارید، در موردش پاور پوینت درست کنید. یکی از دانش آموزان در مورد دکتر مشایخی درست کرده بود که برای من بسیار لذت بخش بود.
https://telegram.me/systemsthinking
دکتر مشایخی.pdf
405.4 KB
پاورپوینت معرفی آقای دکتر مشایخی
تهیه شده توسط مهدی مغربی - دانش آموز کلاس هفتم
تهیه شده توسط مهدی مغربی - دانش آموز کلاس هفتم