#لباس_فرم مدرسه و دغدغه های #والدین
به عنوان پدر چهار #دانش_آموز، یازده سال است که با مساله لباس فرم #مدرسه روبرو هستم.
اینکه اصلا چرا دانش آموزان باید لباس فرم داشته باشند و چه مزایا و معایبی دارد را می گذارم برای مجالی دیگر.
مساله امروزم این است که: چرا طی این ۱۱ سال، هیچ یک از مدارسی که فرزندانم در آن تحصیل کرده اند، برای حداقل دو سال پی در پی لباس فرم یکسانی نداشته اند؟
سوال جالبی است: چرا مدیران بیشتر مدارس تمایل دارند هر سال مدل لباس فرم مدرسه را عوض کنند؟
این سوال را با تعدادی از معلمان و مدیران مدارس و مسوولین آموزش و پرورش در میان گذاشتم.
متاسفانه جواب ها امیدوار کننده نبود.
لباس فرم مدارس تبدیل شده به وسیله ای برای درآمدزایی برای مدرسه، یا درآمد زایی برای مدیر مدرسه، یا ایجاد شغل برای آشنایان مسوولین مدرسه.
بسیاری از مدیران مدارس هر سال مدل لباس فرم مدرسه را عوض می کنند تا:
۱- دانش آموزانی که با دقت مراقب لباس هایشان بوده اند تا سالم بمانند و رفتار قناعت پیشگی را از این طریق تمرین کرده اند، نتوانند لباس سال قبلشان را بپوشند یا به فرد دیگری هدیه دهند.
۲- تمام دانش آموزان مجبور شوند لباس فرم جدید را از تولیدی که مدرسه معرفی کرده و معمولا رابطه مالی با مدرسه یا مسوولین مدرسه دارد تهیه کنند.
به نظر من حتی اگر فعلا نخواهم به اصل موضوع لباس فرم بپردازم، به سه دلیل جلوی تغییر سالانه لباس فرم مدرسه باید گرفته شود:
۱- فسادی که در این کار وجود دارد بوی تعفنش همه جا را گرفته
۲- نگهداری از لباس فرم مدرسه به گونه ای که برای سال بعد هم قابل استفاده باشد، تمرین ساده زیستی و قناعت برای دانش آموزان است.
۳- هزینه لباس فرم مدرسه اگرچه برای بعضی از افراد ناچیز به نظر می رسد، برای افرادی که در این اوضاع اقتصادی به زحمت دخل و خرج زندگیشان را جفت و جور می کنند رقم قابل توجهی است و این تغییر سالانه اجحاف مضاعف در حق ایشان است.
مدرسه ها هر سال به بهانه های مختلفی اقدام به تغییر مدل لباس فرم دانش آموزان می کنند.
با این حال امسال تصمیم گرفته ام با نقش آفرینی جدی تری در مدارس فرزندانم و همراه کردن سایر اولیای دانش آموزان، مانع چنین اقدامی از سوی مسوولین مدرسه شوم.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
به عنوان پدر چهار #دانش_آموز، یازده سال است که با مساله لباس فرم #مدرسه روبرو هستم.
اینکه اصلا چرا دانش آموزان باید لباس فرم داشته باشند و چه مزایا و معایبی دارد را می گذارم برای مجالی دیگر.
مساله امروزم این است که: چرا طی این ۱۱ سال، هیچ یک از مدارسی که فرزندانم در آن تحصیل کرده اند، برای حداقل دو سال پی در پی لباس فرم یکسانی نداشته اند؟
سوال جالبی است: چرا مدیران بیشتر مدارس تمایل دارند هر سال مدل لباس فرم مدرسه را عوض کنند؟
این سوال را با تعدادی از معلمان و مدیران مدارس و مسوولین آموزش و پرورش در میان گذاشتم.
متاسفانه جواب ها امیدوار کننده نبود.
لباس فرم مدارس تبدیل شده به وسیله ای برای درآمدزایی برای مدرسه، یا درآمد زایی برای مدیر مدرسه، یا ایجاد شغل برای آشنایان مسوولین مدرسه.
بسیاری از مدیران مدارس هر سال مدل لباس فرم مدرسه را عوض می کنند تا:
۱- دانش آموزانی که با دقت مراقب لباس هایشان بوده اند تا سالم بمانند و رفتار قناعت پیشگی را از این طریق تمرین کرده اند، نتوانند لباس سال قبلشان را بپوشند یا به فرد دیگری هدیه دهند.
۲- تمام دانش آموزان مجبور شوند لباس فرم جدید را از تولیدی که مدرسه معرفی کرده و معمولا رابطه مالی با مدرسه یا مسوولین مدرسه دارد تهیه کنند.
به نظر من حتی اگر فعلا نخواهم به اصل موضوع لباس فرم بپردازم، به سه دلیل جلوی تغییر سالانه لباس فرم مدرسه باید گرفته شود:
۱- فسادی که در این کار وجود دارد بوی تعفنش همه جا را گرفته
۲- نگهداری از لباس فرم مدرسه به گونه ای که برای سال بعد هم قابل استفاده باشد، تمرین ساده زیستی و قناعت برای دانش آموزان است.
۳- هزینه لباس فرم مدرسه اگرچه برای بعضی از افراد ناچیز به نظر می رسد، برای افرادی که در این اوضاع اقتصادی به زحمت دخل و خرج زندگیشان را جفت و جور می کنند رقم قابل توجهی است و این تغییر سالانه اجحاف مضاعف در حق ایشان است.
مدرسه ها هر سال به بهانه های مختلفی اقدام به تغییر مدل لباس فرم دانش آموزان می کنند.
با این حال امسال تصمیم گرفته ام با نقش آفرینی جدی تری در مدارس فرزندانم و همراه کردن سایر اولیای دانش آموزان، مانع چنین اقدامی از سوی مسوولین مدرسه شوم.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
#دیوید_بوهم میان اندیشیدن و اندیشه تمایز مهمی قایل است. اندیشیدن بیانگر عملی است که هماکنون و در لحظۀ حال انجام میدهیم. در حالیکه اندیشه، در گذشته اتفاق میافتد و بیانگر نتیجۀ فرایند اندیشیدن است که در ذهن ذخیره شده و اکنون به عنوان دانش یا تجربه شناخته میشود.
همین تفاوت را بوهم میان احساس کردن و احساس نیز قایل است. احساس کردن در لحظۀ حال حضوری فعال دارد، در حالیکه احساس بازماندۀ تجربهای احساسی است که از سر گذراندهایم و اکنون بخشی از حافظۀ ما شده است.
از دیدگاه بوهم، اکثر مواقع ما قدرت اندیشیدن و تفکر نداریم و رفتارهای شناختی ما بیشتر واکنشی از اندیشهها و احساس پیشین ما هستند و به همین دلیل نیز اندیشیدن نقش بسیار اندکی در کشف معنای جدید دارد. این در حالی است که تفکر خلاق و سازنده باید بتواند خود را از کمند اندیشهها و احساس جاری ذهن رها کند.
او معتقد است که بسیاری از رفتارها و واکنشهای به ظاهر شناختی آدمی در دیالوگ، ناشی از فرایند اندیشیدن نیست و بیشتر آن را میتوان رفتارهای مبتنی بر عادت و شرطی شده دانست. او برای تببین دیدگاه خویش، نظریۀ #رفتارگرایی پاولوف را نمونه میآورد. از دیدگاه او، واکنشهای شناختی آدمی همانند سگ #پاولوف بر اساس تکرار و همراهی محرکهای شرطی و غیرشرطی صورت میگیرد. همانطور که سگ پاولوف به طور ناخودآگاه به محرکهای شرطی واکنش نشان میداد، ما نیز در فرایند #دیالوگ به طور ناخودآگاه براساس اندیشهها و احساسات پیشین خود نسبت به اندیشه جدید واکنش نشان میدهیم.
🗂#کتاب اصول و مبانی دیالوگ: روش شناخت و آموزش #نویسنده محمدرضا نیستانی، #انتشارات سازمان، آموخته
@systemsthinking
#دیوید_بوهم میان اندیشیدن و اندیشه تمایز مهمی قایل است. اندیشیدن بیانگر عملی است که هماکنون و در لحظۀ حال انجام میدهیم. در حالیکه اندیشه، در گذشته اتفاق میافتد و بیانگر نتیجۀ فرایند اندیشیدن است که در ذهن ذخیره شده و اکنون به عنوان دانش یا تجربه شناخته میشود.
همین تفاوت را بوهم میان احساس کردن و احساس نیز قایل است. احساس کردن در لحظۀ حال حضوری فعال دارد، در حالیکه احساس بازماندۀ تجربهای احساسی است که از سر گذراندهایم و اکنون بخشی از حافظۀ ما شده است.
از دیدگاه بوهم، اکثر مواقع ما قدرت اندیشیدن و تفکر نداریم و رفتارهای شناختی ما بیشتر واکنشی از اندیشهها و احساس پیشین ما هستند و به همین دلیل نیز اندیشیدن نقش بسیار اندکی در کشف معنای جدید دارد. این در حالی است که تفکر خلاق و سازنده باید بتواند خود را از کمند اندیشهها و احساس جاری ذهن رها کند.
او معتقد است که بسیاری از رفتارها و واکنشهای به ظاهر شناختی آدمی در دیالوگ، ناشی از فرایند اندیشیدن نیست و بیشتر آن را میتوان رفتارهای مبتنی بر عادت و شرطی شده دانست. او برای تببین دیدگاه خویش، نظریۀ #رفتارگرایی پاولوف را نمونه میآورد. از دیدگاه او، واکنشهای شناختی آدمی همانند سگ #پاولوف بر اساس تکرار و همراهی محرکهای شرطی و غیرشرطی صورت میگیرد. همانطور که سگ پاولوف به طور ناخودآگاه به محرکهای شرطی واکنش نشان میداد، ما نیز در فرایند #دیالوگ به طور ناخودآگاه براساس اندیشهها و احساسات پیشین خود نسبت به اندیشه جدید واکنش نشان میدهیم.
🗂#کتاب اصول و مبانی دیالوگ: روش شناخت و آموزش #نویسنده محمدرضا نیستانی، #انتشارات سازمان، آموخته
@systemsthinking
طراحی مسیر زندگی،
مخزن عمر،
شهادت،
و ...
واژههایی است که به آنها میاندیشم
و به فاصلۀ زیاد خویش با این مفهوم عمیق ...
سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۹
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ
نوشته #زهرا_مشیری به مناسبت شهادت شهید مدافع حرم #محسن_حججی
مخزن عمر،
شهادت،
و ...
واژههایی است که به آنها میاندیشم
و به فاصلۀ زیاد خویش با این مفهوم عمیق ...
سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۹
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ
نوشته #زهرا_مشیری به مناسبت شهادت شهید مدافع حرم #محسن_حججی
#انتخاب رشته دانشگاهی یکی از سخت ترین انتخابهایی است که افرادی که مسیر دانشگاه را در زندگی خود برگزیده اند با آن مواجه می شوند.
چند نکته ای می نویسم که امیدوارم به انتخاب بهتر کمک کند:
۱- خودتان مسوولیت انتخاب و حرکت در مسیر زندگیتان را به عهده بگیرید.
ممکن است پدر و مادر یا مشاور و افراد دیگری پیشنهادهایی می دهند یا حتی فشارهایی برای انتخاب خاصی وارد می کنند. با این حال، این شما هستید که باید انتخاب کنید. چهار سال آینده زندگیتان در زمینه ای خواهد گذشت که امروز انتخاب می کنید. پس در انتخابتان دقت کنید و اگر لازم شد در مقابل فشارها، با حفظ احترام، ایستادگی کنید و در مسیری که درست می دانید با استقامت حرکت کنید.
۲- در هر رشته ای که به خبرگی برسید، بازار کار خوبی خواهید داشت.
خوب است که نیم نگاهی به بازار کار داشته باشید، اما حواستان باشد علاقه شما به یک رشته بسیار مهم تر از وضعیت بازار کار آن رشته است. در زمینه ای که علاقه دارید، با جدیت و تلاش و انگیزه بیشتری می توانید به مسیرتان ادامه دهید تا به خبرگی برسید.
۳- در زمان سفر کنید و تصویر آینده تان را ببینید.
این رشته تحصیلی شما را به سمت چه مسیر شغلی سوق خواهد داد؟ این تصویر آینده از فضای کار و زندگی برایتان مطلوب است؟
۴- انتخاب امروز شما ممکن است با شناخت کمی باشد. اگر در طی مسیر متوجه شدید که مسیر اشتباهی انتخاب کرده اید، از اصلاح مسیر نترسید. هرچه زودتر مسیرتان را اصلاح کنید، با خسارت کمتری مواجه می شوید.
۵- خیلی روی دانشگاه حساب نکنید.
دانشگاه احتمالا برنامه خاصی برای شما ندارد. بسیاری از دانشگاه ها شما را به چشم مواد اولیه ای می بینند که پس از گذراندن فرآیندهایی باید از در دانشگاه خارج شوید. شخص و شخصیت شما برای چنین دانشگاه هایی هیچ اهمیتی ندارد.
پیشنهادم به شما این است که با همراهی دانشجویان دیگر جمع های کوچک یادگیرنده تشکیل دهید و با هم برای ایجاد فرصت های یادگیری و طی مسیر خبرگی تلاش کنید و فضای دانشگاهتان را خودتان از نشاط یادگیری و یاد دهی پر کنید.
۶- مسیر زندگی پر از چالش و فراز و نشیب است.
کمربندهایتان را محکم ببندید و خودتان را برای سالها تلاش برای ساختن زندگی بهتر برای خودتان و مردم کشورتان آماده کنید.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
چند نکته ای می نویسم که امیدوارم به انتخاب بهتر کمک کند:
۱- خودتان مسوولیت انتخاب و حرکت در مسیر زندگیتان را به عهده بگیرید.
ممکن است پدر و مادر یا مشاور و افراد دیگری پیشنهادهایی می دهند یا حتی فشارهایی برای انتخاب خاصی وارد می کنند. با این حال، این شما هستید که باید انتخاب کنید. چهار سال آینده زندگیتان در زمینه ای خواهد گذشت که امروز انتخاب می کنید. پس در انتخابتان دقت کنید و اگر لازم شد در مقابل فشارها، با حفظ احترام، ایستادگی کنید و در مسیری که درست می دانید با استقامت حرکت کنید.
۲- در هر رشته ای که به خبرگی برسید، بازار کار خوبی خواهید داشت.
خوب است که نیم نگاهی به بازار کار داشته باشید، اما حواستان باشد علاقه شما به یک رشته بسیار مهم تر از وضعیت بازار کار آن رشته است. در زمینه ای که علاقه دارید، با جدیت و تلاش و انگیزه بیشتری می توانید به مسیرتان ادامه دهید تا به خبرگی برسید.
۳- در زمان سفر کنید و تصویر آینده تان را ببینید.
این رشته تحصیلی شما را به سمت چه مسیر شغلی سوق خواهد داد؟ این تصویر آینده از فضای کار و زندگی برایتان مطلوب است؟
۴- انتخاب امروز شما ممکن است با شناخت کمی باشد. اگر در طی مسیر متوجه شدید که مسیر اشتباهی انتخاب کرده اید، از اصلاح مسیر نترسید. هرچه زودتر مسیرتان را اصلاح کنید، با خسارت کمتری مواجه می شوید.
۵- خیلی روی دانشگاه حساب نکنید.
دانشگاه احتمالا برنامه خاصی برای شما ندارد. بسیاری از دانشگاه ها شما را به چشم مواد اولیه ای می بینند که پس از گذراندن فرآیندهایی باید از در دانشگاه خارج شوید. شخص و شخصیت شما برای چنین دانشگاه هایی هیچ اهمیتی ندارد.
پیشنهادم به شما این است که با همراهی دانشجویان دیگر جمع های کوچک یادگیرنده تشکیل دهید و با هم برای ایجاد فرصت های یادگیری و طی مسیر خبرگی تلاش کنید و فضای دانشگاهتان را خودتان از نشاط یادگیری و یاد دهی پر کنید.
۶- مسیر زندگی پر از چالش و فراز و نشیب است.
کمربندهایتان را محکم ببندید و خودتان را برای سالها تلاش برای ساختن زندگی بهتر برای خودتان و مردم کشورتان آماده کنید.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_مدرسه
#تفکر_درونزا
ایفای نقش
بچه ها را به دو گروه تقسیم کردم. قرار ما بر این شد که یک گروه نقش مدیر مدرسه را ایفا کرده و در یک برگه اقداماتی که به بهبود عملکرد مدرسه کمک می کند را بنویسند. گروه دیگر خود را بجای دهیار روستا گذاشته و تغییراتی که به نظر آنها باید در روستا بوجود بیاید را در برگه خود نوشتند.
بعد از گذشت چند دقیقه دانش آموزان لیست بلند بالایی تهیه کرده بودند. از آنها خواستم که 4 تا از مهمترین گزینه های خود را نگه دارند و بقیه گزینه های خود را حذف کنند. در گام بعد، بچه ها بصورت گروهی نشستند و از آنها خواستم که سر گروهی را برای خود انتخاب کنند و از بین گزینه های خود مهمترین ها را دریک برگه بنویسند.
بعد از این گفتگو ها، بچه ها چینش صندلی های خود را بگونه ای تغییر دادند که یک گروه نقش کادر اجرایی مدرسه را بازی کند و گروه دیگر نماینده دانش آموزان باشند و درخواست های خود را بیان کنند. در ابتدا دانش آموزان بلند پروازی می کردند و درخواست ساخت زمین فوتبال چمنی و یا استخر را می دادند. در این میان سعی می کردم که آنها را هدایت کنم تا با محدودیت ها آشنا شوند. بچه ها هزینه کمک به مدرسه خود را جمع زدند و عددی را بدست آوردند و بحث های جالبی پیرامون این موضوع با یکدیگر می کردند. در نتیجه ی این گفتگو ها تصمیماتی نیز توسط دانش آموزان گرفته شدکه عبارتند از:
1- چون بچه ها از روستاهای دیگر به این روستا می آیند، پارکینگ دو چرخه درست کنیم.
2- سطل های زباله و نرده های داخل حیاط را رنگ کنیم.
3- مستخدم مدرسه کالباس نفروشد.
4- زنگ تفریح برای بچه ها آهنگ بگذاریم .
5- پرچم ایران در مدرسه نصب کنیم.
6- یک سری کمد بگذاریم که بچه ها وسایلی را که ضرورت ندارد به خانه نبرند.
7- بچه ها را تنبیه نکنیم.
8- برای نماز خانه و سرویس های بهداشتی هوا کش بگذاریم.
در مورد روستا هم همچنین بحثی داشتیم که قرار شد با دهیار روستا مطرح کنیم :
1-انتقال وسایل ورزش عمومی به یک مکان دیگر
2-کاشت درخت و...
به همراه دانش آموزان و با کمک کادر اجرایی مدرسه در تهیه ابزار، سطل های زباله و نرده ها را رنگ کردیم. با یک سری ضایعات آهنی موجود در مدرسه و جوشکاری پدر یکی از دانش آموزان، پارکینگ دوچرخه نیز درست شد. دانش آموزان به مدیر مدرسه نامه نوشتند و از او درخواست کردند که فروش کالباس در مدرسه قطع شود.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکر_درونزا
ایفای نقش
بچه ها را به دو گروه تقسیم کردم. قرار ما بر این شد که یک گروه نقش مدیر مدرسه را ایفا کرده و در یک برگه اقداماتی که به بهبود عملکرد مدرسه کمک می کند را بنویسند. گروه دیگر خود را بجای دهیار روستا گذاشته و تغییراتی که به نظر آنها باید در روستا بوجود بیاید را در برگه خود نوشتند.
بعد از گذشت چند دقیقه دانش آموزان لیست بلند بالایی تهیه کرده بودند. از آنها خواستم که 4 تا از مهمترین گزینه های خود را نگه دارند و بقیه گزینه های خود را حذف کنند. در گام بعد، بچه ها بصورت گروهی نشستند و از آنها خواستم که سر گروهی را برای خود انتخاب کنند و از بین گزینه های خود مهمترین ها را دریک برگه بنویسند.
بعد از این گفتگو ها، بچه ها چینش صندلی های خود را بگونه ای تغییر دادند که یک گروه نقش کادر اجرایی مدرسه را بازی کند و گروه دیگر نماینده دانش آموزان باشند و درخواست های خود را بیان کنند. در ابتدا دانش آموزان بلند پروازی می کردند و درخواست ساخت زمین فوتبال چمنی و یا استخر را می دادند. در این میان سعی می کردم که آنها را هدایت کنم تا با محدودیت ها آشنا شوند. بچه ها هزینه کمک به مدرسه خود را جمع زدند و عددی را بدست آوردند و بحث های جالبی پیرامون این موضوع با یکدیگر می کردند. در نتیجه ی این گفتگو ها تصمیماتی نیز توسط دانش آموزان گرفته شدکه عبارتند از:
1- چون بچه ها از روستاهای دیگر به این روستا می آیند، پارکینگ دو چرخه درست کنیم.
2- سطل های زباله و نرده های داخل حیاط را رنگ کنیم.
3- مستخدم مدرسه کالباس نفروشد.
4- زنگ تفریح برای بچه ها آهنگ بگذاریم .
5- پرچم ایران در مدرسه نصب کنیم.
6- یک سری کمد بگذاریم که بچه ها وسایلی را که ضرورت ندارد به خانه نبرند.
7- بچه ها را تنبیه نکنیم.
8- برای نماز خانه و سرویس های بهداشتی هوا کش بگذاریم.
در مورد روستا هم همچنین بحثی داشتیم که قرار شد با دهیار روستا مطرح کنیم :
1-انتقال وسایل ورزش عمومی به یک مکان دیگر
2-کاشت درخت و...
به همراه دانش آموزان و با کمک کادر اجرایی مدرسه در تهیه ابزار، سطل های زباله و نرده ها را رنگ کردیم. با یک سری ضایعات آهنی موجود در مدرسه و جوشکاری پدر یکی از دانش آموزان، پارکینگ دوچرخه نیز درست شد. دانش آموزان به مدیر مدرسه نامه نوشتند و از او درخواست کردند که فروش کالباس در مدرسه قطع شود.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تامل
#تفکرسیستمی_در_خانواده
#مدل_ذهنی
نوشته ای ارزشمند از دوست خوبمان علی اکبر کاویانی:
30 ثانیه توقف برای ساختن یک شهروند خوب
وقتی همهروزه پشت فرمان خودرو، مادران بسیاری را میبینم که دست فرزند خردسال خود را گرفتهاند و او را از چراغ قرمز عابر عبور میدهند و کوچکترین آگاهی نسبت به پیامدهای کار خود ندارند، افسوس و دریغ عظیمی وجودم را میگیرد.
کاش این مادران به این سطح از آگاهی میرسیدند که این اصرار بر قانونشکنی و بیتوجهی به حق و نوبت دیگران، چه تاثیر عظیم و عمیقی بر فرزند خردسال آنها باقی میگذارد و به مرور از او یک شخص بیمبالات و قانونشکن خواهد ساخت.
کاش میدانستند که با این رفتار به طور مرتب به او میگویند: قانون که مهم نیست، چراغ که مهم نیست، حق تقدم دیگران که مهم نیست، این فقط من وتوییم که حق داریم هرکاری بکنیم و حتی بهاندازهی 30 ثانیه برای همشهریان و همنوعان خود ارزش قائل نباشیم.
آیندهی هر اجتماعی را بیش و پیش از هر چیز، مادران آن اجتماع میسازند. چرا که تاثیری که مادر در چند سال اولیهی عمر بر شخصیت فرزند خود –تا پایان عمر او- میگذارد غیرقابل انکار است.
ای کاش مادران ما بدانند که هر اشتباه کوچکی که در 3-4 سال اول زندگی کودک خود تکرار میکنند، چه پیامدهای جبرانناپذیری در بزرگسالی او به بار خواهد آورد. به قول بزرگی تنها کافی است یک مادر مرتب به کودک خود بگوید مبادا این خوراکی را که به تو دادم به کودکان دیگر بدهی و به همین سادگی، کودک را آمادهی تنهایی، انزوا، خودخواهی و بیتوجهی به دیگران در بزرگسالی بکند.
ای کاش هریک از ما، زن و مرد، بدانیم که هر بذری که برای رشد و آگاهی دختران، زنان و مادران اجتماع بکاریم صدها برابر آن را در آیندهی کشورمان برداشت خواهیم کرد و این مساله را جدی بگیریم.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_خانواده
#مدل_ذهنی
نوشته ای ارزشمند از دوست خوبمان علی اکبر کاویانی:
30 ثانیه توقف برای ساختن یک شهروند خوب
وقتی همهروزه پشت فرمان خودرو، مادران بسیاری را میبینم که دست فرزند خردسال خود را گرفتهاند و او را از چراغ قرمز عابر عبور میدهند و کوچکترین آگاهی نسبت به پیامدهای کار خود ندارند، افسوس و دریغ عظیمی وجودم را میگیرد.
کاش این مادران به این سطح از آگاهی میرسیدند که این اصرار بر قانونشکنی و بیتوجهی به حق و نوبت دیگران، چه تاثیر عظیم و عمیقی بر فرزند خردسال آنها باقی میگذارد و به مرور از او یک شخص بیمبالات و قانونشکن خواهد ساخت.
کاش میدانستند که با این رفتار به طور مرتب به او میگویند: قانون که مهم نیست، چراغ که مهم نیست، حق تقدم دیگران که مهم نیست، این فقط من وتوییم که حق داریم هرکاری بکنیم و حتی بهاندازهی 30 ثانیه برای همشهریان و همنوعان خود ارزش قائل نباشیم.
آیندهی هر اجتماعی را بیش و پیش از هر چیز، مادران آن اجتماع میسازند. چرا که تاثیری که مادر در چند سال اولیهی عمر بر شخصیت فرزند خود –تا پایان عمر او- میگذارد غیرقابل انکار است.
ای کاش مادران ما بدانند که هر اشتباه کوچکی که در 3-4 سال اول زندگی کودک خود تکرار میکنند، چه پیامدهای جبرانناپذیری در بزرگسالی او به بار خواهد آورد. به قول بزرگی تنها کافی است یک مادر مرتب به کودک خود بگوید مبادا این خوراکی را که به تو دادم به کودکان دیگر بدهی و به همین سادگی، کودک را آمادهی تنهایی، انزوا، خودخواهی و بیتوجهی به دیگران در بزرگسالی بکند.
ای کاش هریک از ما، زن و مرد، بدانیم که هر بذری که برای رشد و آگاهی دختران، زنان و مادران اجتماع بکاریم صدها برابر آن را در آیندهی کشورمان برداشت خواهیم کرد و این مساله را جدی بگیریم.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
معلم رو در روی یک انتخاب بزرگ است.
#کتاب_بخوانیم
1️⃣ در آموزش و پرورش سنتی _مکاتب تربیتی آرمانگرایی و واقعگرایی عقلانی_ هدف تربیت، انتقال معرفت، اطلاعات و دانش از شخص بالغ به دانشآموزان نابالغ است و دانش آموزان در فرایند یاددهی-یادگیری دارای کمترین خلاقیت و قدرت تفکر آزاد هستند. در این دیدگاه معلم نگهبان و دارنده یادگیری محسوب میشود.
2️⃣ در آموزش و پرورش مدرن_ مکتب عملگرایی_ فرایند یاددهی و یادگیری براساس نیاز و خواستۀ دانشآموزان است و معلم نقش ناچیزی در فرایند کسب معرفت بازی میکند. در این دیدگاه، آموزش مبتنی است بر خلاقیت، علاقه و نیاز دانشآموزان.
🤔 با توجه به این که دو حوزۀ معرفتی مکاتب آرمانگرایی و عملگرایی، کم و بیش بیانگر دو سوی یک پیوستار هستند، #مارتین_بوبر هر دو دیدگاه سنتی و مدرن را مورد انتقاد قرار میدهد.
3️⃣ از دیدگاه بوبر، هر دو مکتب تربیتی یاد شده، تهی از ارتباط و عشق آدمی به زندگی و یکدیگر است. از نظر او، هر دیدگاه تربیتی که رابطه انسانی و #دیالوگ میان دانشآموز و معلم را نادیده بگیرد، پذیرفتنی نیست. به عبارت دیگر، هیچگونه یادگیری بدون مشارکت کامل دو طرف تحقق نمییابد. آموزش مبتنی بر دیالوگ، درس دادن و درس پس گرفتن نیست، او معتقد است که تعلیم و تربیت زمانی محقق میشود که بین مربی و فراگیر رابطهای انسانی و گفتو شنودی برقرار شود.
👌 بوبر به #تضاد بین تبلیغات و آموزش و پرورش اشاره میکند. معلم رو در روی یک انتخاب بزرگ است، او مردد است، اما باید انتخاب کند. آیا معلم باید متصف به ارزشهای انسانی باشد یا اینکه به دانشآموزان اجازه دهد تا خودشان بتوانند ارزشهای انسانی را در خود پرورش دهند. بنابراین معلم با تعارضهای زیادی رو به رو است. او هنوز نمیداند که باید تربیت کند یا تبلیغات. تربیت به مردم میآموزد که واقعیت را ببینند؛ تبلیغات به مردم میگوید به نحوی که من میخواهم بیندیش و آنها را وا میدارد تا افکار جزمی را بدون هیچگونه پرسشی بپذیرند.
🗂#کتاب اصول و مبانی دیالوگ: روش شناخت و آموزش #نویسنده محمدرضا نیستانی، #انتشارات سازمان، آموخته
@systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
1️⃣ در آموزش و پرورش سنتی _مکاتب تربیتی آرمانگرایی و واقعگرایی عقلانی_ هدف تربیت، انتقال معرفت، اطلاعات و دانش از شخص بالغ به دانشآموزان نابالغ است و دانش آموزان در فرایند یاددهی-یادگیری دارای کمترین خلاقیت و قدرت تفکر آزاد هستند. در این دیدگاه معلم نگهبان و دارنده یادگیری محسوب میشود.
2️⃣ در آموزش و پرورش مدرن_ مکتب عملگرایی_ فرایند یاددهی و یادگیری براساس نیاز و خواستۀ دانشآموزان است و معلم نقش ناچیزی در فرایند کسب معرفت بازی میکند. در این دیدگاه، آموزش مبتنی است بر خلاقیت، علاقه و نیاز دانشآموزان.
🤔 با توجه به این که دو حوزۀ معرفتی مکاتب آرمانگرایی و عملگرایی، کم و بیش بیانگر دو سوی یک پیوستار هستند، #مارتین_بوبر هر دو دیدگاه سنتی و مدرن را مورد انتقاد قرار میدهد.
3️⃣ از دیدگاه بوبر، هر دو مکتب تربیتی یاد شده، تهی از ارتباط و عشق آدمی به زندگی و یکدیگر است. از نظر او، هر دیدگاه تربیتی که رابطه انسانی و #دیالوگ میان دانشآموز و معلم را نادیده بگیرد، پذیرفتنی نیست. به عبارت دیگر، هیچگونه یادگیری بدون مشارکت کامل دو طرف تحقق نمییابد. آموزش مبتنی بر دیالوگ، درس دادن و درس پس گرفتن نیست، او معتقد است که تعلیم و تربیت زمانی محقق میشود که بین مربی و فراگیر رابطهای انسانی و گفتو شنودی برقرار شود.
👌 بوبر به #تضاد بین تبلیغات و آموزش و پرورش اشاره میکند. معلم رو در روی یک انتخاب بزرگ است، او مردد است، اما باید انتخاب کند. آیا معلم باید متصف به ارزشهای انسانی باشد یا اینکه به دانشآموزان اجازه دهد تا خودشان بتوانند ارزشهای انسانی را در خود پرورش دهند. بنابراین معلم با تعارضهای زیادی رو به رو است. او هنوز نمیداند که باید تربیت کند یا تبلیغات. تربیت به مردم میآموزد که واقعیت را ببینند؛ تبلیغات به مردم میگوید به نحوی که من میخواهم بیندیش و آنها را وا میدارد تا افکار جزمی را بدون هیچگونه پرسشی بپذیرند.
🗂#کتاب اصول و مبانی دیالوگ: روش شناخت و آموزش #نویسنده محمدرضا نیستانی، #انتشارات سازمان، آموخته
@systemsthinking
امروز ⭕️ چرخ را ببینید.
دکتر #علینقی_مشایخی مهمان این برنامه است و از تفکر سیستمی خواهد گفت.
ساعت ۱۹، شبکهٔ ۴
@systemsthinking
دکتر #علینقی_مشایخی مهمان این برنامه است و از تفکر سیستمی خواهد گفت.
ساعت ۱۹، شبکهٔ ۴
@systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_مدرسه
#تفکر_درونزا
#خودکارآمدی
توانایی های من
این فعالیت علی رغم ساده بودن در اجرا، اثرات غیر قابل پیش بینی خوبی را بر دانش آموزان میگذارد. بچه هایی که احتمال می دادند در آن جلسه نوبت شان نشود همه را دعوت به سکوت می کردند تا اینکه آنها هم فرصت عرض اندام داشته باشند. با دانش آموزان بصورت انفرادی شروع به گفتگو کردم و بقیه کلاس گوش می کردند. شما چه توانایی های دارید؟
بیشتر بر شغل های پدرشان و یا تجربیاتی که در تابستان کسب کرده بودند تاکید داشتند و البته بسیار متنوع بود. تعدادی هم ورزش کردن و یادگیری زبان خارجی و کار با کامپیوتر را جزء مهارت های خود به حساب می آوردند.
- خیاطی، روکش دوزی، میوه فروشی، عینک فروشی، مدیریت کردن آژانس، دامداری، گونی شویی و فروشی، کسب و کار در تلگرام، نگهداری و فروش پرنده ....
- تا حالا چقدر در آمد داشته اید و این که چه برنامه ای برای پول هایی که پس انداز کرده اید دارید؟
-تعدادی پول ها را خرج کرده، تعدادی به پدرو مادر خود کمک کرده و بقیه هم در بانک پس انداز کرده بودند.
یکی از بچه ها با ترس و لرز و با خجالت شروع کرد به تعریف از اینکه پدرش برایش بلال آورده و او هم کباب کرده و فروخته است. من هم از تجربه دست فروشی نوجوانی خودم برایشان تعریف کردم و از ای کاش ها...جو کلاس کاملا عوض شده بود و بچه ها با غرور از تجربه های شیرین و تلخ خودشان برایمان می گفتند. تا حدی این مطلب فضا را عوض کرد که دانش آموزانی که فقط درس خوانده بودند، می ایستادند و میگفتند که "ما بلدیم درس بخونیم" و همه خنده ی معنا داری می کردند.😉
در این بین متوجه شدم که تعدادی از دانش آموزان داستان نویسی می کنند. ازآنها خواستم که داستان های خود را برایم ارسال کنند تا در صورت لزوم مجله ای الکترونیکی راه بیاندازیم. یکی از دانش آموزان انیمیشن درست می کرد که تا اون لحظه تقریبا کسی نمی دانست. انیمیشن های خود را به کلاس آورد و در کلاس پخش کردیم و نیم ساعتی نیز نرم افزار ساخت انیمیشن به دانش آموزان آموزش داد. تعدادی از دانش آموزان علاوه بر حضور در مدرسه، روزی بیش از 3 ساعت را در کارگاه های مختلف کار می کردند.(مخصوصا افاغنه)
در کتاب کارو فناوری پایه هشتم نرم افزاری با عنوان Windows Movie Maker (ویژه تهیه نماهنگ و ویرایش فیلم وعکس) داریم. از دانش آموزان خواستم بعد از اینکه نرم افزار را به آنها آموزش دادم، از توانایی های خود فیلم و عکس گرفته و بصورت یک کلیپ در کلاس به نمایش درآورند. نمونه ای از آن را در پست بعدی برای شما ارسال خواهم کرد. برق چشمان دانش آموزان در لحظه پخش کلیپ ها تماشائی بود.
ادامه دارد....
https://telegram.me/systemsthinking
#تفکر_درونزا
#خودکارآمدی
توانایی های من
این فعالیت علی رغم ساده بودن در اجرا، اثرات غیر قابل پیش بینی خوبی را بر دانش آموزان میگذارد. بچه هایی که احتمال می دادند در آن جلسه نوبت شان نشود همه را دعوت به سکوت می کردند تا اینکه آنها هم فرصت عرض اندام داشته باشند. با دانش آموزان بصورت انفرادی شروع به گفتگو کردم و بقیه کلاس گوش می کردند. شما چه توانایی های دارید؟
بیشتر بر شغل های پدرشان و یا تجربیاتی که در تابستان کسب کرده بودند تاکید داشتند و البته بسیار متنوع بود. تعدادی هم ورزش کردن و یادگیری زبان خارجی و کار با کامپیوتر را جزء مهارت های خود به حساب می آوردند.
- خیاطی، روکش دوزی، میوه فروشی، عینک فروشی، مدیریت کردن آژانس، دامداری، گونی شویی و فروشی، کسب و کار در تلگرام، نگهداری و فروش پرنده ....
- تا حالا چقدر در آمد داشته اید و این که چه برنامه ای برای پول هایی که پس انداز کرده اید دارید؟
-تعدادی پول ها را خرج کرده، تعدادی به پدرو مادر خود کمک کرده و بقیه هم در بانک پس انداز کرده بودند.
یکی از بچه ها با ترس و لرز و با خجالت شروع کرد به تعریف از اینکه پدرش برایش بلال آورده و او هم کباب کرده و فروخته است. من هم از تجربه دست فروشی نوجوانی خودم برایشان تعریف کردم و از ای کاش ها...جو کلاس کاملا عوض شده بود و بچه ها با غرور از تجربه های شیرین و تلخ خودشان برایمان می گفتند. تا حدی این مطلب فضا را عوض کرد که دانش آموزانی که فقط درس خوانده بودند، می ایستادند و میگفتند که "ما بلدیم درس بخونیم" و همه خنده ی معنا داری می کردند.😉
در این بین متوجه شدم که تعدادی از دانش آموزان داستان نویسی می کنند. ازآنها خواستم که داستان های خود را برایم ارسال کنند تا در صورت لزوم مجله ای الکترونیکی راه بیاندازیم. یکی از دانش آموزان انیمیشن درست می کرد که تا اون لحظه تقریبا کسی نمی دانست. انیمیشن های خود را به کلاس آورد و در کلاس پخش کردیم و نیم ساعتی نیز نرم افزار ساخت انیمیشن به دانش آموزان آموزش داد. تعدادی از دانش آموزان علاوه بر حضور در مدرسه، روزی بیش از 3 ساعت را در کارگاه های مختلف کار می کردند.(مخصوصا افاغنه)
در کتاب کارو فناوری پایه هشتم نرم افزاری با عنوان Windows Movie Maker (ویژه تهیه نماهنگ و ویرایش فیلم وعکس) داریم. از دانش آموزان خواستم بعد از اینکه نرم افزار را به آنها آموزش دادم، از توانایی های خود فیلم و عکس گرفته و بصورت یک کلیپ در کلاس به نمایش درآورند. نمونه ای از آن را در پست بعدی برای شما ارسال خواهم کرد. برق چشمان دانش آموزان در لحظه پخش کلیپ ها تماشائی بود.
ادامه دارد....
https://telegram.me/systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
استیفن کارپمان (Stephen Karpman)، روانپزشک، ایدهٔ مثلث غمانگیز را در روابط افراد مطرح کرده است. کارپمان پس از آن که مشاهده کرد که در دنیای خارج، هفتاد درصد رفتارهای متقابل ما میان یک والد درونی محدودکننده و منفی، و یک کودک درونی مطیع یا سرکش که در جستجوی والدی حمایتکننده است رخ میدهد، سه نقش قربانی، آزاردهنده و نجاتدهنده را مطرح کرد.
از آنجا که برای یک رفتار متقابل حداقل دو نقش لازم است، او این سه نقش را بهصورت مثلث نشان داد، با فرض اینکه میان این سه رأس ارتباط دائمی وجود دارد. مثال زیر برای درک این مفهوم روشنکننده است:
«شخص معتادی که به بازی قربانیِ اعتیاد بودن میپردازد و مورد اهانت، توهین، بیتوجهی پزشکی و حتی خشونت مأموران پلیس قرار میگیرد، در واقع در جستجوی یک نجاتدهنده است. نجاتدهنده با دستودلبازی و بدون توقع اقدام به نجات معتاد میکند، بدون آنکه توجه داشته باشد که آیا این معتاد میخواهد با او همکاری کند و اعتیاد را کنار بگذارد یا خیر. نجاتدهنده پس از چند بار شکست، مأیوس و عصبانی میشود، تغییر نقش میدهد و به آزاردهنده تبدیل میشود. همه را متهم میکند، به همه توهین میکند، به معتاد بیتوجهی میکند و به تنبیه او میپردازد. معتاد هم به این طریق تغییر نقش میدهد و از قربانی تبدیل به آزاردهنده میشود و به حملهٔ متقابل میپردازد. معتاد به نجاتدهندهٔ سابق خود ناسزا میگوید و به خشونت میپردازد و اورژانس و پلیس لازم میشود. کسی که با نقش نجاتدهنده شروع کرد، هماکنون قربانی است. تغییر نقشها به این ترتیب حول این مثلث غمانگیز دور میزنند.»
🗂 قربانی دیگرانیم و جلاد خویش، #نویسنده گی کورنو، #مترجم زهرا وثوق #انتشارات مکتوب
@systemsthinking
استیفن کارپمان (Stephen Karpman)، روانپزشک، ایدهٔ مثلث غمانگیز را در روابط افراد مطرح کرده است. کارپمان پس از آن که مشاهده کرد که در دنیای خارج، هفتاد درصد رفتارهای متقابل ما میان یک والد درونی محدودکننده و منفی، و یک کودک درونی مطیع یا سرکش که در جستجوی والدی حمایتکننده است رخ میدهد، سه نقش قربانی، آزاردهنده و نجاتدهنده را مطرح کرد.
از آنجا که برای یک رفتار متقابل حداقل دو نقش لازم است، او این سه نقش را بهصورت مثلث نشان داد، با فرض اینکه میان این سه رأس ارتباط دائمی وجود دارد. مثال زیر برای درک این مفهوم روشنکننده است:
«شخص معتادی که به بازی قربانیِ اعتیاد بودن میپردازد و مورد اهانت، توهین، بیتوجهی پزشکی و حتی خشونت مأموران پلیس قرار میگیرد، در واقع در جستجوی یک نجاتدهنده است. نجاتدهنده با دستودلبازی و بدون توقع اقدام به نجات معتاد میکند، بدون آنکه توجه داشته باشد که آیا این معتاد میخواهد با او همکاری کند و اعتیاد را کنار بگذارد یا خیر. نجاتدهنده پس از چند بار شکست، مأیوس و عصبانی میشود، تغییر نقش میدهد و به آزاردهنده تبدیل میشود. همه را متهم میکند، به همه توهین میکند، به معتاد بیتوجهی میکند و به تنبیه او میپردازد. معتاد هم به این طریق تغییر نقش میدهد و از قربانی تبدیل به آزاردهنده میشود و به حملهٔ متقابل میپردازد. معتاد به نجاتدهندهٔ سابق خود ناسزا میگوید و به خشونت میپردازد و اورژانس و پلیس لازم میشود. کسی که با نقش نجاتدهنده شروع کرد، هماکنون قربانی است. تغییر نقشها به این ترتیب حول این مثلث غمانگیز دور میزنند.»
🗂 قربانی دیگرانیم و جلاد خویش، #نویسنده گی کورنو، #مترجم زهرا وثوق #انتشارات مکتوب
@systemsthinking
با سلام
در کارگاه "تفکر سیستمی و حل مساله" مخصوص دانشآموزان دورۀ دوم متوسطه، شرکتکنندگان با بهکارگیری اصول مشارکتی در گروههای 8 تا 12 نفره، طی دو نیمروز، به طرح مساله، شناخت عمیقتر آن، و حل ریشهای مساله میپردازند. انتظار میرود مهارتهای تفکر انتقادی و حل مساله شرکتکنندگان برای رویارویی مؤثرتر با مشکلات و مسالههای دنیای اطرافشان، در این کارگاه تقویت شود. این کارگاهها رویکرد پژوهشی نیز دارند که زمینهساز مطالعات گستردهتر بهمنظور طراحی فضاها و فرصتهای یادگیری متناسب با تجربههای زیستۀ دانشآموزان خواهد بود.
هزینۀ ۵۰ هزار تومانی کارگاه به منظور اطمینان از حضور ثبتنام کنندگان در کارگاه در نظر گرفته شده است، و همانطور که در لینک ثبتنام گفته شده، اگر این هزینه مانع حضور علاقهمندان در کارگاه است، کافی است تا انگیزه و علاقۀ خود را با ما در میان بگذارند تا از شرکت آنها در کارگاه محروم نشویم.
با سپاس از اینکه رسانۀ ما هستید و در مورد این کارگاه به دانشآموزان خود اطلاعرسانی میکنید.
در کارگاه "تفکر سیستمی و حل مساله" مخصوص دانشآموزان دورۀ دوم متوسطه، شرکتکنندگان با بهکارگیری اصول مشارکتی در گروههای 8 تا 12 نفره، طی دو نیمروز، به طرح مساله، شناخت عمیقتر آن، و حل ریشهای مساله میپردازند. انتظار میرود مهارتهای تفکر انتقادی و حل مساله شرکتکنندگان برای رویارویی مؤثرتر با مشکلات و مسالههای دنیای اطرافشان، در این کارگاه تقویت شود. این کارگاهها رویکرد پژوهشی نیز دارند که زمینهساز مطالعات گستردهتر بهمنظور طراحی فضاها و فرصتهای یادگیری متناسب با تجربههای زیستۀ دانشآموزان خواهد بود.
هزینۀ ۵۰ هزار تومانی کارگاه به منظور اطمینان از حضور ثبتنام کنندگان در کارگاه در نظر گرفته شده است، و همانطور که در لینک ثبتنام گفته شده، اگر این هزینه مانع حضور علاقهمندان در کارگاه است، کافی است تا انگیزه و علاقۀ خود را با ما در میان بگذارند تا از شرکت آنها در کارگاه محروم نشویم.
با سپاس از اینکه رسانۀ ما هستید و در مورد این کارگاه به دانشآموزان خود اطلاعرسانی میکنید.
#تفكرسيستمی_درمدرسه
تواناییهای من (۲)
پس از مشاهدهٔ کلیپهای دانشآموزان، با همدیگر در مورد آنها گفتگو میکردیم. سید مصطفی که در پست هفته قبل کلیپش را تماشا کردید، از دامداری خود برای ما گفت. از او خواستم که اگر امکانش هست هماهنگ کند تا قسمت کشاورزی و دامداری کتاب را در دامداری آنها بگذرانیم. او را به مدیر معرفی کردم و مسئولیت هماهنگی با خانوادهٔ خودش و مدیر مدرسه را بر عهدهٔ او گذاشتم. سید مصطفی با شوق فراوان همهچیز را مهیا کرده بود تا اینکه چهارشنبه زنگ دوم به دامداری آنها برویم. به همراه معاون مدرسه و دانشآموزان پیاده راه افتادیم و رفتیم. تعدادی گاو، گوسفند و اسب به همراه مرغ و خروس داشتند که سید با توجه کامل برای بچهها نحوهٔ نگهداری آنها را توضیح میداد.
بعد از پایان بازدید، به اصرار دانشآموزان مسیر دیگری را برای بازگشت انتخاب کردیم که امکان زیارت امامزاده را داشته باشیم. بعد از ورود به حیاط امامزاده، تعدادی از بچهها داخل صحن رفتند و تعدادی داخل حیاط بودند. آنجا دیدند که خانوادهای عزیز خود را از دست داده و فقط دو سه نفری برای خواندن نماز میت همراه آنها هستند. بهصورت خودجوش جمع شدند و ما را هم صدا کردند و نماز را خواندند. پس از آن، تابوت درگذشته را بر دوش خود به قبرستان بردند (لاالهالاالله...) و در همهٔ مراحل دفن به آن خانواده کمک کردند. در مسیر برگشت در حالی که بچهها با هم شوخی میکردند و خوشحال بودند، به این فکر میکردم که فرآیند یاددهی و یادگیری واقعی شاید همین باشد.
ادامه دارد ...
https://telegram.me/systemsthinking
تواناییهای من (۲)
پس از مشاهدهٔ کلیپهای دانشآموزان، با همدیگر در مورد آنها گفتگو میکردیم. سید مصطفی که در پست هفته قبل کلیپش را تماشا کردید، از دامداری خود برای ما گفت. از او خواستم که اگر امکانش هست هماهنگ کند تا قسمت کشاورزی و دامداری کتاب را در دامداری آنها بگذرانیم. او را به مدیر معرفی کردم و مسئولیت هماهنگی با خانوادهٔ خودش و مدیر مدرسه را بر عهدهٔ او گذاشتم. سید مصطفی با شوق فراوان همهچیز را مهیا کرده بود تا اینکه چهارشنبه زنگ دوم به دامداری آنها برویم. به همراه معاون مدرسه و دانشآموزان پیاده راه افتادیم و رفتیم. تعدادی گاو، گوسفند و اسب به همراه مرغ و خروس داشتند که سید با توجه کامل برای بچهها نحوهٔ نگهداری آنها را توضیح میداد.
بعد از پایان بازدید، به اصرار دانشآموزان مسیر دیگری را برای بازگشت انتخاب کردیم که امکان زیارت امامزاده را داشته باشیم. بعد از ورود به حیاط امامزاده، تعدادی از بچهها داخل صحن رفتند و تعدادی داخل حیاط بودند. آنجا دیدند که خانوادهای عزیز خود را از دست داده و فقط دو سه نفری برای خواندن نماز میت همراه آنها هستند. بهصورت خودجوش جمع شدند و ما را هم صدا کردند و نماز را خواندند. پس از آن، تابوت درگذشته را بر دوش خود به قبرستان بردند (لاالهالاالله...) و در همهٔ مراحل دفن به آن خانواده کمک کردند. در مسیر برگشت در حالی که بچهها با هم شوخی میکردند و خوشحال بودند، به این فکر میکردم که فرآیند یاددهی و یادگیری واقعی شاید همین باشد.
ادامه دارد ...
https://telegram.me/systemsthinking
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#عدالت_آموزشى
#انیمیشن Cogs
کارگردان: لورنت ویتز
این انیمیشن با به تصویر کشیدن جامعهای که در آن امکان تحصیل برای همگان وجود ندارد، به نابرابریها اعتراض میکند.
@systemsthinking
#انیمیشن Cogs
کارگردان: لورنت ویتز
این انیمیشن با به تصویر کشیدن جامعهای که در آن امکان تحصیل برای همگان وجود ندارد، به نابرابریها اعتراض میکند.
@systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
وقتی زمان #تصمیمگیری در زندگیمان میرسد، فکر میکنیم کنترل اوضاع در دستمان است؛ فکر میکنیم انتخابهایی هوشمندانه و خردمندانه انجام میدهیم. ولی آیا به راستی چنین است؟
چرا سردرد ما پس از خوردن آسپرین 1 سنتی باقی میماند، ولی بعد از خوردن آسپرین 50 سنتی از بین میرود؟ چرا وقتی معدهمان دیگر جا ندارد، باز هم سراغ بوفۀ مجانی میرویم؟ چرا بابت یک فنجان قهوه 4.15 دلار میدهیم در حالی که تا همین چند سال پیش بابت آن کمتر از یک دلار میپرداختیم؟
#دن_آریلی، اقتصاددان رفتاری MIT به تعدادی آزمایشهای روشنگرانه و اغلب شگفتانگیز بر این تصور عمومی که ما اصلا به شیوههایی خردمندانه عمل میکنیم، خط بطلان میکشد. آریلی با در هم آمیختن تجربه روزمره و پژوهشهایی تحولبرانگیز، نشان میدهد که چگونه توقعات، #عواطف، هنجارهای اجتماعی و دیگر نیروهای نامریی و گویی نامنطقی، توانایی #تعقل ما را به بیراهه میکشاند.
آریلی پی برده که نه تنها ما همهروزه اشتباهات ساده تعجبآوری انجام میدهیم، بلکه دوباره همان نوع اشتباهات را تکرار میکنیم. ما دائما اضافه میپردازیم، دست کم میگیریم و پشت گوش میاندازیم؛ قادر نیستیم اثرات ژرف عواطفمان را بر آنچه که میخواهیم درک کنیم، و بر آن چه که داریم ارزش اضافی میگذاریم. اما این رفتارهای گمراهکننده، نه تصادفیاند نه بیمفهوم؛ آنها اسلوبمندند و قابل پیشبینی - و ما را به شیوهای پیشبینیپذیر نابخرد میسازند.
از نوشیدن قهوه تا کم کردن وزن، از خریدن ماشین تا برگزیدن شریک زندگی، آریلی چگونگی در هم شکستن این الگوهای اسلوبمند اندیشه را، برای گرفتن تصمیمهای بهتر، تشریح میکند. نابخردیهای پیشبینیپذیر شیوه بر هم کنش ما با جهان را دگرگون خواهد ساخت؛ تصمیمی کوچک در هر زمان.
🗂 #کتاب نابخردیهای پیشبینیپذیر، نیروهای پنهانی که به تصمیم ما شکل میدهند. #نویسنده دن_آریلی، #مترجم رامین رامبد #انتشارات مازیار
@systemsthinking
وقتی زمان #تصمیمگیری در زندگیمان میرسد، فکر میکنیم کنترل اوضاع در دستمان است؛ فکر میکنیم انتخابهایی هوشمندانه و خردمندانه انجام میدهیم. ولی آیا به راستی چنین است؟
چرا سردرد ما پس از خوردن آسپرین 1 سنتی باقی میماند، ولی بعد از خوردن آسپرین 50 سنتی از بین میرود؟ چرا وقتی معدهمان دیگر جا ندارد، باز هم سراغ بوفۀ مجانی میرویم؟ چرا بابت یک فنجان قهوه 4.15 دلار میدهیم در حالی که تا همین چند سال پیش بابت آن کمتر از یک دلار میپرداختیم؟
#دن_آریلی، اقتصاددان رفتاری MIT به تعدادی آزمایشهای روشنگرانه و اغلب شگفتانگیز بر این تصور عمومی که ما اصلا به شیوههایی خردمندانه عمل میکنیم، خط بطلان میکشد. آریلی با در هم آمیختن تجربه روزمره و پژوهشهایی تحولبرانگیز، نشان میدهد که چگونه توقعات، #عواطف، هنجارهای اجتماعی و دیگر نیروهای نامریی و گویی نامنطقی، توانایی #تعقل ما را به بیراهه میکشاند.
آریلی پی برده که نه تنها ما همهروزه اشتباهات ساده تعجبآوری انجام میدهیم، بلکه دوباره همان نوع اشتباهات را تکرار میکنیم. ما دائما اضافه میپردازیم، دست کم میگیریم و پشت گوش میاندازیم؛ قادر نیستیم اثرات ژرف عواطفمان را بر آنچه که میخواهیم درک کنیم، و بر آن چه که داریم ارزش اضافی میگذاریم. اما این رفتارهای گمراهکننده، نه تصادفیاند نه بیمفهوم؛ آنها اسلوبمندند و قابل پیشبینی - و ما را به شیوهای پیشبینیپذیر نابخرد میسازند.
از نوشیدن قهوه تا کم کردن وزن، از خریدن ماشین تا برگزیدن شریک زندگی، آریلی چگونگی در هم شکستن این الگوهای اسلوبمند اندیشه را، برای گرفتن تصمیمهای بهتر، تشریح میکند. نابخردیهای پیشبینیپذیر شیوه بر هم کنش ما با جهان را دگرگون خواهد ساخت؛ تصمیمی کوچک در هر زمان.
🗂 #کتاب نابخردیهای پیشبینیپذیر، نیروهای پنهانی که به تصمیم ما شکل میدهند. #نویسنده دن_آریلی، #مترجم رامین رامبد #انتشارات مازیار
@systemsthinking
دوستان خوبی در این مدت کانال های ارزشمندی در تلگرام راه انداخته اند که برای اهل یادگیری، مطالعه نوشته هایشان مفید خواهد بود.
دوست خوبم زاهد شیخ الاسلامی در کانال «توسعه پایدار» با گذاشتن ویدیوهایی از دوره توسعه پایدار «جفری ساکس» با زیرنویس فارسی، مباحث این حوزه را شروع کرده اند:
https://telegram.me/susdevelop
=======================
استاد عزیزم آقای دکتر علوی هم مباحث مربوط به اصالت و زندگی و رهبری اصیل را در این کانال ارایه می دهند:
https://telegram.me/onauthenticity
=========================
فرزین فردیس عزیز هم کانالی برای آموزش مذاکره راه اندازی کرده است:
https://news.1rj.ru/str/FarzinFardiss_official
========================
دوست خوبم علی اکبر کاویانی هم که از او ساده نویسی را آموخته ام، مدتی است کانالی برای آموزش مهارت های کامپیوتری دارد:
https://news.1rj.ru/str/kaviani_online
===================
@systemsthinking
دوست خوبم زاهد شیخ الاسلامی در کانال «توسعه پایدار» با گذاشتن ویدیوهایی از دوره توسعه پایدار «جفری ساکس» با زیرنویس فارسی، مباحث این حوزه را شروع کرده اند:
https://telegram.me/susdevelop
=======================
استاد عزیزم آقای دکتر علوی هم مباحث مربوط به اصالت و زندگی و رهبری اصیل را در این کانال ارایه می دهند:
https://telegram.me/onauthenticity
=========================
فرزین فردیس عزیز هم کانالی برای آموزش مذاکره راه اندازی کرده است:
https://news.1rj.ru/str/FarzinFardiss_official
========================
دوست خوبم علی اکبر کاویانی هم که از او ساده نویسی را آموخته ام، مدتی است کانالی برای آموزش مهارت های کامپیوتری دارد:
https://news.1rj.ru/str/kaviani_online
===================
@systemsthinking
#تفكرسيستمی_درمدرسه
#انباشت_در_طول_زمان
توانایی های من (3)
بعد از دیدن کلیپ ها و بازدید از دامداری، تصمیم گرفتم که به دانش آموزان مفهوم انباشت و جریان را آموزش دهم. معمولا برای انجام این کار از توپ های پینگ پنگ رنگی و یک ظرف مستطیل شکل استفاده می کنم. بعد از اجرای بازی با توپ، از مثال جریان آب در آپارتمان استفاده کردم. تانکر های آب با ورود آب پر شده و با مصرف ما خالی می شوند. پس تانکر نماد انباشت است.
- خب بچه ها یک مثال هم از زندگی روزمره برای شما بزنم.
بخش زیادی از زندگی ما صرف پر کردن ظرف ثروت (پس انداز) می شود. این ظرف با درآمد های ما پر می شود و با هزینه های ما خالی می شود. بنابر این برای پر کردن ظرف ثروت، ما یا در آمد خود را زیاد می کنیم و یا هزینه ها را کاهش می دهیم.
- اما چگونه می توانیم در آمد های خود را افزایش و یا هزینه ها را کاهش دهیم؟
- توانایی های شما انباشت است یا جریان؟
با این پیش زمینه، توانایی های دانش آموزان را که در کلیپ نمایش داده بودند به عنوان متغیر انباشت در نظر گرفتیم. با دانش آموزان بحث می کردیم که چگونه می توانند آن را پر کنند؟
- آقا تو مدرسه چیز های مختلف یاد بگیریم.
- همش که مدرسه نیست، بیرون مدرسه هم می تونیم چیز های مختلف یاد بگیریم.
- آقا کی میگه با پر کردن توانایی میشه درآمد رو زیاد کرد؟ همش پارتی بازیه!
فرض کنیم حرف شما درسته، همۀ زندگی که فقط ظرف ثروت نیست. مثلا ما ظرف شادی خود را هم می خواهیم پر کنیم. ولی زمانی که یک سری توانایی ها را نداریم، دائما این ظرف را خالی می کنیم.
- چه ظرف های دیگری را در زندگی خود داریم؟
- آقا سلامت
اگر ما ورزش کنیم، غذای خوب بخوریم و شاد باشیم، ظرف سلامت خود را پر می کنیم. با بی خوابی، عادت بد غذایی و...ظرف سلامت خود را خالی می کنیم.
- پس بچه ها کنترل بخش زیادی از این ظرف ها به عملکرد ما بستگی دارد.
در حالی که با دانش آموزان گفتگو می کردم، نمودار انباشت و جریان را به مرور رسم کردم که در ادامه مشاهده می فرمائید.
ادامه دارد...
https://telegram.me/systemsthinking
#انباشت_در_طول_زمان
توانایی های من (3)
بعد از دیدن کلیپ ها و بازدید از دامداری، تصمیم گرفتم که به دانش آموزان مفهوم انباشت و جریان را آموزش دهم. معمولا برای انجام این کار از توپ های پینگ پنگ رنگی و یک ظرف مستطیل شکل استفاده می کنم. بعد از اجرای بازی با توپ، از مثال جریان آب در آپارتمان استفاده کردم. تانکر های آب با ورود آب پر شده و با مصرف ما خالی می شوند. پس تانکر نماد انباشت است.
- خب بچه ها یک مثال هم از زندگی روزمره برای شما بزنم.
بخش زیادی از زندگی ما صرف پر کردن ظرف ثروت (پس انداز) می شود. این ظرف با درآمد های ما پر می شود و با هزینه های ما خالی می شود. بنابر این برای پر کردن ظرف ثروت، ما یا در آمد خود را زیاد می کنیم و یا هزینه ها را کاهش می دهیم.
- اما چگونه می توانیم در آمد های خود را افزایش و یا هزینه ها را کاهش دهیم؟
- توانایی های شما انباشت است یا جریان؟
با این پیش زمینه، توانایی های دانش آموزان را که در کلیپ نمایش داده بودند به عنوان متغیر انباشت در نظر گرفتیم. با دانش آموزان بحث می کردیم که چگونه می توانند آن را پر کنند؟
- آقا تو مدرسه چیز های مختلف یاد بگیریم.
- همش که مدرسه نیست، بیرون مدرسه هم می تونیم چیز های مختلف یاد بگیریم.
- آقا کی میگه با پر کردن توانایی میشه درآمد رو زیاد کرد؟ همش پارتی بازیه!
فرض کنیم حرف شما درسته، همۀ زندگی که فقط ظرف ثروت نیست. مثلا ما ظرف شادی خود را هم می خواهیم پر کنیم. ولی زمانی که یک سری توانایی ها را نداریم، دائما این ظرف را خالی می کنیم.
- چه ظرف های دیگری را در زندگی خود داریم؟
- آقا سلامت
اگر ما ورزش کنیم، غذای خوب بخوریم و شاد باشیم، ظرف سلامت خود را پر می کنیم. با بی خوابی، عادت بد غذایی و...ظرف سلامت خود را خالی می کنیم.
- پس بچه ها کنترل بخش زیادی از این ظرف ها به عملکرد ما بستگی دارد.
در حالی که با دانش آموزان گفتگو می کردم، نمودار انباشت و جریان را به مرور رسم کردم که در ادامه مشاهده می فرمائید.
ادامه دارد...
https://telegram.me/systemsthinking