Systems Thinking – Telegram
Systems Thinking
5.46K subscribers
753 photos
103 videos
82 files
648 links
Download Telegram
سمینارهای #تفکرسیستمی_در_خانواده:
- معنای زندگی
- مهارت‌های فکری
- گفتگو
@systemsthinking

ویژه خانواده ها و فرزندان بالای ۱۱ سال
توضیحات بیشتر و ثبت نام:
evand.com/family
سمینارهای #تفکرسیستمی_در_سازمان:
- مدل‌های ذهنی
- خطاهای شناختی
- گفتگو
با تمرکز بر تصمیم‌گیری و یادگیری در سازمان‌ها
@systemsthinking

توضیحات بیشتر و ثبت نام:
evand.com/org
#کتاب_بخوانیم

در یک روز آفتابی، تنها در آب‌های گرم و شفاف دریاچه‌ای استوایی زیرآبی می‌رفتم و لذت و آسودگی عمیقی را تجربه می‌کردم، این احساسی است که همیشه در آب دارم. حس کردم در خانه‌ام. گرمای آب، زیبایی مرجان‌های کف دریاچه، ریزه‌ماهی‌های نقره‌ای و درخشان، ماهی مرجانی براق و نورانی، شاه فرشته ماهی، پنجه‌های گوشتالوی شقایق دریای و لذتی که از سر خوردن و پیش رفتن در آب می‌بردم، همه و همه در کنار هم، بهشتی زیردریایی آفریده بود.

و بعد به دلیلی که هرگز درکش نکردم، ناگهان چشم‌اندازم عوض شد. ناگهان متوجه شدم هیچ‌یک از دوستان دریایی‌ام در این تجربه دوستانه شریک نیستند. شاه‌فرشته‌ماهی نمی‌دانست چقدر زیباست، ریزه‌ماهی‌ها نمی‌دانستند چه تلالویی دارند و ماهی مرجانی نمی‌دانست چه درخشان است. همان‌طور توتیای دریایی با خارهای سیاهش یا زباله‌های کف دریاچه (که سعی می‌کردم نبینمشان) از زشتی خود خبر نداشتند. #احساس در‌خانه‌بودن ، آسودگی، ساعت فرح‌بخش، زیبایی، جذابیت و آرامش، هیچ‌یک در #حقیقت وجود نداشت.

این من بودم که تمامی این تجربه را آفریده بودم!

می‌توانستم به همان ترتیب در آبی که نفت بر آن شناور است و قوطی‌های پلاستیکی روی آن بالا و پایین می‌رود، غوطه بخورم و #تصمیم بگیرم که این تجربه را زیبا ببینم یا تهوع‌آور. #انتخاب و آفرینش در عمیق‌ترین لایه از آن من بود. به اصطلاح #هوسرل، noema (معنا)یم رشد کرده و گسترده شده بود و من از کارکرد سرشتی خود آگاه شده بودم و گویی از سوراخی که در پردۀ واقعیت روزمره ایجاد شده بود، به بیرون نگاه ‌‌می‌کردم و آنچه می‌دیدم واقعیتی عمیقا برآشوبنده بود.


#سارتر در رمان #تهوع که یکی از برترین‌های ادبیات مدرن است، این لحظۀ روشن‌بینی را "لحظه کشف مسئولیت" می‌نامد. برای اینکه فردی متحول شود، ابتدا باید مسئولیت بپذیرد: باید خود را به انجام یک عمل متعهد کند.

واژه #مسئولیت یا پاسخگویی (responsibility) خود به توانایی اشاره دارد: پاسخ(response)+ توانایی(ability) که به معنای توانایی پاسخگویی است و تحول باید خود را در عمل نشان دهد، نه در دانستن، قصد کردن یا خیال پردازی.


🗂 #کتاب روان درمانی اگزیستانسیال، #نویسنده اروین دیوید یالوم، #مترجم سپیده حبیب، #انتشارات نشرنی.

@systemsthinking
#خودکارآمدی

معمولاً در اولین جلسات درس هنر کشیدن انواع خط‌های صاف و خمیده در جهت‌های مختلف را با دانش‌آموزان تمرین می‌کنیم. دانش‌آموزان هیچ محدودیتی ندارند و تقریباً برگه‌های خود را سیاه می‌کنند.
درحالی‌که بین دانش‌آموزان قدم می‌زدم، یکی از آن‌ها که میز آخر نشسته بود گفت:

- آقا می‌شه با پاک‌کن یه طرحی روی این سیاهی‌ها در بیاریم؟
[تا حالا تجربه نکرده بودم!]
- چرا که نه؟

کمکش کردم که اسمش را به انگلیسی نوشت و بعد رو به بقیۀ بچه‌ها گفتم که شما هم می‌توانید این کار را تجربه کنید. #خلاقیت بچه‌ها مثل همیشه عالی بود. تعدادی از کارهای آن‌ها را در ادامه مشاهده می‌کنید.

@systemsthinking
طرح‌های دانش‌آموزان
نتیجهٔ یک #گفتگو! ی خیابانی

یک تصادف ساده در شهرک غرب که خسارتی نداشت، بعد از یگ گفتگوی خیابانی چنین نتایجی برای ماشین‌ها و نتایج بدتری برای سرنشینان داشت!

@systemsthinking
سمینار «تفکر سیستمی در خانواده: در جستجوی معنای زندگی»

چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۶
دانشگاه صنعتی شریف

@systemsthinking
13960719-ST_in_Family-raison_d'aitre-Seminar-P1
MohamadAliEsmailzade
فایل صوتی سمینار #تفکرسیستمی_در_خانواده: در جستجوی معنای زندگی - بخش اول
چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۶
دانشگاه صنعتی شریف
13960719-ST_in_Family-raison_d'aitre-Seminar-P2
MohamadAliEsmailzade
فایل صوتی سمینار #تفکرسیستمی_در_خانواده: در جستجوی معنای زندگی - بخش دوم
چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۶
دانشگاه صنعتی شریف
13960719-ST_in_Family-raison_d'aitre-Seminar-v1.pdf
1.1 MB
اسلایدهای سمینار #تفکرسیستمی_در_خانواده: در جستجوی معنای زندگی
چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۶
دانشگاه صنعتی شریف
#کتاب_بخوانیم

🌀 فرض کنید فردی به سراغ شما بیاید و بگوید قصد خودکشی دارد. سپس از شما درخواست کند که چند دلیل بیاورید که نباید خودکشی کند. شما چه پاسخی می‌دهید؟

پاییز ۱۹۳۰، ویل دورانت در خانه‌اش در نیویورک، سرگرم جمع کردن برگ‌ها بود. نسیم خوش و خنکی از شمال می‌وزید، حسی از نشاط و سرزندگی در او می‌دمید. مرد خوش‌پوشی نزدیکش شد و با صدایی آرام به او گفت قصد خودکشی دارد مگر آنکه #فیلسوف بتواند دلیل معتبری برای او بیاورد که این کار را نکند.

دورانت که فرصتی برای پرداخت فلسفی به این موضوع نداشت، نهایت تلاشش را کرد تا دلیلی برای ادامهٔ زندگی به دست آن مرد بدهد. خود دورانت بعدها ماجرا را چنین به یاد می‌آورد:

«به او پیشنهاد کردم کاری برای خودش دست‌وپا کند، ولی او یکی داشت! گفتم غذای خوبی بخورد، ولی او گرسنه نبود. معلوم بود که دلیل‌های من تأثیری نگذاشته بود. نمی‌دانم چه بر سرش آمد. در همان سال چندین نامهٔ اعلام خودکشی دریافت کردم. بعدها متوجه شدم که ۲۸۴۱۴۲ خودکشی بین سال‌های ۱۹۰۵ تا ۱۹۳۰ در ایالات متحده رخ داده است.»

پس آیا اصلاً عجیب نیست که پرسش جاودان فلسفه این باشد که #معنی_زندگی چیست؟ و آیا سؤالی مهم‌تر از این می‌تواند وجود داشته باشد؟

دورانت می‌گوید این مسئلهٔ معنی زندگی مدتی دراز اهمیت خاصی برای او داشت: «از وقتی ایمان دینی‌ام را از دست دادم در مورد این مسئله به فکر فرو رفتم و زمان‌هایی غرق در حالتی از دلسردی می‌شدم، شبیه دلهره یا اضطرابی که در دوران معاصر اگزیستانسیالیست‌های فرانسوی و آلمانی از آن حرف زده‌اند ... قصد دارم مزهٔ دهن شخصیت‌های سرشناس را در مورد معنی زندگی بفهمم، پاسخ‌های آنها را چاپ کنم، و پاسخ خودم را هم اضافه کنم.»

دورانت نشست و نامه‌ای نوشت؛ نامه‌ای که در طرح پرسش‌ها، فلسفی بود و طنینی شاعرانه داشت. او آن نامه را برای صد نفر فرستاد و از آنها دعوت کرد نه‌تنها به #پرسش_بنیادی معنی زندگی (به نحو انتزاعی) جواب بدهند بلکه بگویند خودشان (به طور عینی و خاص) در زندگی چگونه معنی، هدف و رضایت‌مندی یافتند.

پاسخ‌ها از همه سو بودند و از فهرستی درخشان از شخصیت‌های برجسته می‌آمدند؛ کسانی چون: #گاندی، #جواهر_لعل_نهرو، یک نویسنده و طبیعت‌گرای آمریکایی به نام #منکن، #برتراند_راسل، #سینکلر_لوئیس (اولین آمریکایی برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات)، روان‌شناسان، کشیشان، هنرمندان، ورزشکاران، دانشمندان و... بسیاری از افرادی که افتخارات بزرگی کسب کرده بودند و در نهایت یک زندانی محکوم به حبس ابد. (نام تمامی پاسخ‌دهندگان در کتاب آورده شده).

به محض آنکه همهٔ جواب‌ها رسید، دورانت رفت سراغ خودش و پاسخی جلوی پرسش‌هایش گذاشت که خود یک اثر فلسفی والا بود. دورانت عنوان کتاب را #درباره_معنی_زندگی گذاشت.

دورانت گفته است: «امروز که این جواب‌ها را مرور می‌کنم، می‌بینم بیشتر از همه، جواب بیرد، پوئیس و موروئا را دوست دارم؛ هرچند، تأثیرگذارترین نامه از طرف محکوم شمارهٔ ۷۹۲۰۶ آمده بود.»

🗂 از مقدمهٔ #کتاب دربارهٔ معنی زندگی، #نویسنده: ویل دورانت، #مترجم: شهاب‌الدین عباسی، #انتشارات پارسه.

@systemsthinking
کارگاه تفکر سیستمی
گروه صنعتی و معدنی گل گهر

۲۲ و ۲۳ مهر ۱۳۹۶
سیرجان

@systemsthinking
#تفكرسيستمی_درمدرسه

دیروز با دانش‌آموزان پایۀ هفتم درس کاروفناوری داشتم. بخشی از پودمان اول این کتاب به بیان مفهوم سیستم می‌پردازد. طبق تعریف کتاب، سیستم عبارت است از: "مجموعه‌ای از اجزاء که در ارتباط با یکدیگر برای رسیدنِ به هدفی مشترک کار می‌کنند". بعد از گذشت چند دقیقه که دانش‌آموزان با این مفاهیم آشنا شدند، سؤالات بسیار خوب و عجیبی پرسیدند و من را سر ذوق آوردند:

1- هدف سیستم‌ها توسط عوامل درونی مشخص می‌شود یا از بیرون برای آن‌ها مشخص می‌کنیم؟
2- اجزاء سیستم مهم‌ترند و یا ارتباط بین آن‌ها؟

برای درک بهتر مفاهیم، دانش آموزان را به حیاط بردم و بازی پیوستگی را انجام دادیم. در پست بعدی ویدئوی آن را ارسال خواهم کرد. دانش‌آموزان احساس و درک خود را بعد از انجام بازی بیان کردند:

- مثل‌اینکه با طناب به یکدیگر بسته‌شده بودیم.
- مثل‌اینکه با یک آهنربا همۀ ما به یکدیگر وصل بودیم.
- بعضی وقت‌ها دوست نداشتیم حرکت کنیم ولی بخاطرحرکت بقیه مجبور به جابجایی بودیم.
- یک حرکت کوچک یه نفر همۀ ما را جابجا می‌کرد.
- یک مثال از این مورد در جامعه می‌زنید؟
- مثلاً پارک کردن نامناسب یک ماشین در خیابان، باعث ترافیک میشه و همه اذیت می‌شوند.
- دزدی یک نفر باعث نا اطمینانی افراد به یکدیگر می‌شود.

در مورد سایر کاربردهای این مفاهیم در زندگی روزمره با دانش‌آموزان گفتگو کردیم.

پی‌نوشت: قاعده بازی پیوستگی حفظ فاصلۀ برابر از دو نفر و ادامه بازی تا ثابت ماندن همۀ افراد (رسیدن به تعادل) است.

http://t.me/systemsthinking
چرا اختلاس نمی‌کنیم؟

📗

مردمی را می‌شناسیم که به اندازه‌ی یک راهنمازدن، به اندازه‌ی یک رعایت چراغ قرمز، به اندازه‌ی یک نینداختن زباله در خیابان و محیط زیست، به اندازه‌ی انتظار در صف بانک و نانوایی، به اندازه‌ی درنگی برای عبور شخصی کهنسال از درب مترو ... در همین حد و حدود کوچک که چند ثانیه و چند دقیقه زحمت دارد، برای وقت و نوبت و حقوق دیگران ارزش قائل هستند.

افرادی هم این‌گونه نیستند و اتفاقا همین دسته‌ی دوم معمولا با چه هیجانی در یک جمع یا میهمانی صحبت از آن می‌کنند که همه دزد شده‌اند و اختلاس بیداد می‌کند و ... از این عزیزان باید پرسید که دوست عزیز، شما که بر یک وسوسه‌ی ساده‌ی احترام به حق دیگران در صف نانوایی نمی‌توانی غلبه کنی، چطور توقع داری دیگری از میلیاردها پول بگذرد؟ انگشت اتهام به سمت دیگران گرفتن بسیار ساده است، رفتار روزانه‌ی خودت را هم بررسی کرده‌ای؟

جمع‌هایی را دیده‌ایم که در آن خوراکی خوشمزه (و محدودی) برای بزرگسالان و کودکان آورده می‌شود. چقدر دیدن این صحنه دلچسب است که بزرگتری بگوید «اول بچه‌ها!» و بعد که مطمئن شد کودکان آن خوراکی را برداشته‌اند بگوید حالا من. کسی که در حد یک خوراکی ساده خویشتن‌دار باشد، می‌تواند از خوراکی‌های بزرگتر و اموال بزرگ‌تر نیز بگذرد.

این پرهیزکاری‌های جزئی هستند که به‌تدریج ما را برای خویشتن‌داری‌های بزرگتر آماده می‌کنند. همان‌طور که نمی‌توان توقع داشت که شخصی که روزی یک دقیقه هم نمی‌دود، در مسابقه‌ی دو استقامت شرکت کند، کسی که در امور کوچک فاقد تقواست، آمادگی تقوا در سطوح بزرگتر را نیز نخواهد داشت.

نگرش سیستمی به ما نشان می‌دهد که همه‌ی ما می‌توانیم کمابیش رفتاری اختلاس‌گرانه داشته باشیم. فقط اختیارات محدود فعلی ما این امکان را به ما نمی‌دهد! در حقیقت یک اختلاس‌گر در درون همه‌ی ما وجود دارد که اگر شرایط مساعدی بیابد، چه‌بسا فرصت را از دست ندهد.

📗

«نگرش سیستمی به ما می‌گوید كه برای فهمیدن مشكلات اساسی لازم است به مسائلی فراتر از اشتباهات فردی و یا بخت و اقبال نامساعد بپردازیم. باید از وقایع وشخصیت‌ها بالاتر برویم. باید به عمق ساختاری پی ببریم كه اعمال افراد و شرایط را به گونه‌ای شكل می‌دهد كه رویكردی اتفاق می‌افتد.» كتاب ارزشمند پنجمین فرمان، اثر پیتر سنگه

علی اکبر کاویانی

@systemsthinking
#کتاب_بخوانیم

همیشه بهترین راه پیشگیری است، اما اگر کودکان ما در معرض #کودک‌آزاری قرار بگیرند، چقدر آمادگی مقابله و دفاع دارند؟

...

در آمریکا هر ساله حدود 2 میلیون مورد سوء استفاده‌ی جنسی از کودکان گزارش می‌شود. بین 20 تا 30 درصد از این تعداد را دختر و بقیه قربانیان پسر هستند.
با توجه به این خطر، بسیاری از #مدارس برنامه‌هایی برای جلوگیری از سوء استفاده‌های جنسی از کودکان تنظیم کرده‌اند.

در اکثر این برنامه‌ها آموزش‌های مختلفی درباره‌ی سوء استفاده‌ی جنسی به بچه‌ها آموخته می‌شود. به عنوان مثال آگاه کردن آنها در مورد تفاوت بین لمس«خوب و محترمانه» و لمس«بد و زشت»، هشیار کردن آنها درباره‌ی خطرات و تشویق کردن آنها برای گزارش کردن این اعمال خلاف به افراد بزرگسال.

#تحقیقات نشان داده‌اند که این آموزش‌ها در کاهش جرایم موثر بوده‌اند، لیکن بچه‌هایی که تحت آموزش‌های جامع و گسترده (شامل تقویت قابلیتهای اجتماعی و عاطفی مربوطه) قرار داشته‌اند، بهتر توانسته‌اند از خود در برابر تهدیدات جنسی محافظت کنند. آنها بهتر از بچه‌های دیگر می‌توانند از فرد خطاکار بخواهند که آنها را رها کند و هوار راه بیندازند و با فرد خلافکار گلاویز شوند، یا او را تهدید به لو دادن کنند و هنگامی که رفتار ناشایستی با آنها شد، عملا آن را به والدین خود بگویند. ویژگی اخیر یعنی گزارش کردن عمل خلافکار، یکی از بهترین راه‌های پیشگیری کننده است.

در تحقیقی که روی تعدادی #کودک‌آزار چهل ساله صورت گرفت، نشان داد، هر یک از آنها به طور متوسط در هر ماه (از دوران نوجوانی خود به بعد) یک قربانی داشته‌اند. گزارشی در مورد یک راننده‌ی اتوبوس و یک معلم کامپیوتر نشان داد که آنها هر ساله سیصد بچه را مورد آزار قرار داده‌اند ولی حتی یک بچه از سوء استفاده‌ی جنسی آنها گزارش نداده است تا اینکه یکی از پسرهایی که توسط معلمش مورد سوء استفاده‌ی جنسی قرار گرفته بود همان عمل را با خواهرش انجام داد و بدین ترتیب راز خلافکاران بر ملا شد.

بچه‌هایی که تحت #آموزش برنامه‌های مفصل و جامع قرار داشتند سه برابر بیشتر از بچه‌هایی که برنامه کوتاه مدت را پشت سر گذاشته بودند، احتمال داشت سوء رفتار جنسی را گزارش دهند.

مجریان این برنامه‌های آموزشی، از #والدین می‌خواهند تا آنچه آموزش می‌دهند را در خانه هم برای بچه‌ها تکرار کنند. بچه‌هایی که والدین شان چنین کرده‌اند خیلی بهتر از دیگران در مقابل تهدید به سوء استفاده‌ی جنسی مقاومت کرده‌اند.

علاوه بر این قابلیتهای اجتماعی و عاطفی تاثیر قاطعی در این زمینه دارند. برای بچه کافی نیست که فقط چیزهایی درباره‌ی لمس «بد» بداند بلکه او نیاز به #خودآگاهی دارد تا بفهمد چه زمانی در موقعیت نامناسب و ناراحت کننده قرار دارد. او باید آن قدر اعتماد به نفس داشته باشد که بتواند حتی در مقابل فرد بزرگسالی که سعی دارد از او سوء استفاده کند جسورانه بایستد و از خود محافظت کند.

یک بچه همچنین نیاز به روشهایی برای جلوگیری از سوء رفتار فرد خلافکار دارد، هر نوع عملی اعم از فرار تا تهدید به لو دادن او. بچه‌ها باید یاد بگیرند چطور بر خواسته‌های خود تاکید ورزند و به جای کناره گیری، بر احقاق حقوق خود پافشاری کنند و حد و مرز خود را بشناسند و از آنها دفاع کنند.


باید به کودک یاد داد که روشهای مثبت تری را برای حل کشمکش‌های درونی خود بیابد، اعتماد به نفس بیشتری داشته باشد. اگر اتفاقی برای او رخ داد، خودش را #سرزنش نکند و احساس کند که در حمایت والدین و معلمان خود قرار دارد و می تواند به آنها رجوع کند و اگر اتفاق ناخوشایندی برایش افتاد بتواند آن را به دیگران بگوید.


🗂 #کتاب هوش عاطفی، #نویسنده دنیل گلمن، #مترجم حمیدرضا بلوچ، #انتشارات رخ مهتاب.

@systemsthinking
#زندگی_اصیل
#اصالت
#خاطرات_محمدعلی

بیست سال پیش با گروهی از دانشجویان خوابگاهی دانشگاه علم و صنعت، به صورت متمرکز گفتگوهایی در زمینه فلسفه و برنامه زندگی شروع کردیم. هر شب در این موارد گفتگو می‌کردیم و پیش‌فرض‌هایمان در مورد زندگی را به بوته نقد می‌گذاشتیم.

نتیجه آن گفتگوها و مطالعات همراه آن، دو تغییر عمده در مسیر زندگی من بود که هنوز هم این تغییرات را درست می‌دانم:
۱- تصمیم به ازدواج در همان زمان دانشجویی و ترویج ازدواج در جوانی
۲- تصمیم به داشتن حداقل چهار فرزند و ترویج فرزندآوری

نتیجه تصمیم اول این شد که با وجود مخالفت تمام اعضای خانواده در ۲۱ سالگی ازدواج کردم.
نتیجه تصمیم دوم هم این شد که با وجود تمام مخالفت‌ها و زخم زبان‌های دیگران، تا به امروز همراه رشد و بالندگی شش فرزندمان هستیم.

نتیجه تصمیم اول این شد که افراد زیادی از اطرافیانمان به ازدواج در جوانی ترغیب شدند و راحت‌تر توانستند در این مسیر پیش روند.
نتیجه تصمیم دوم این شد که افراد زیادی در اطرافمان ترغیب شدند و جرات کردند فرزند دوم و سوم و چهارم داشته باشند.

نتایج ارزشمندی که این تصمیم‌ها در زندگی ما و دیگران داشته‌اند، به راحتی به دست نیامده‌اند.
عمقی از تفکر برای شکل‌گیری باورها و اراده‌ای محکم برای مبارزه با موانع مختلف و مشکلات پیش رو منجر به پایداری و تحقق این باورها شده است.

در تمام این سال‌ها افراد زیادی هم با این تصمیم‌ها مخالفت کرده‌اند و تمام تلاششان را کرده‌اند تا در این زمینه‌ها و زمینه‌های دیگر، مسیر زندگی ما را تغییر دهند.
بسیاری از این مخالفت‌ها از سر دلسوزی بوده است.
افرادی که مخالفت و حتی تلاش برای مداخله می‌کرده‌اند، باورهای متفاوتی داشته‌اند که عمدتا ناشی از پیش‌فرض‌های تجویزی جامعه بوده است.

پیش‌فرض‌های جاری در جامعه، به غلط تاخیر در سن ازدواج و سخت‌گیری بیش از حد در شرایط ازدواج را تجویز می‌کند.
پیش‌فرض‌های جاری در جامعه، به غلط تاخیر در سن فرزندآوری و محدود شدن به یک یا دو فرزند را تجویز می‌کند.

این پیش فرض‌ها آسیب‌های بزرگی برای جامعه و جوانان ما داشته‌اند.
افراد کمی هستند که جرات کنند پیش‌فرض‌های جامعه را مورد سوال قرار دهند و افراد کم‌تری جرات می‌کنند، در صورت رسیدن به نتایج متفاوتی از مسیرهای تجویزی جامعه، در مسیرهای جدید حرکت کنند.

افرادی که پیش‌فرض‌های جامعه را بدون سوال می‌پذیرند و مسیر زندگی خود را بر اساس نُرم‌های جامعه طی می‌کنند، دچار یک زندگی عاریتی می‌شوند.
زندگی‌ای که در آن، مسیر زندگی و اهداف زندگی توسط دیگران تعیین می‌شوند.
تنها افرادی می‌توانند زندگی اصیل را تجربه کنند، که پیش‌فرض‌های زندگی‌شان را مورد بازنگری قرار دهند و مسیر زندگی و اهداف زندگی‌شان را خودشان تعیین کنند.

این روزها تصمیم دیگری را هم عملی کرده‌ایم.
تصمیم گرفتیم از تهران به یک روستا مهاجرت کنیم و مدتی است در روستای آهکلان در استان گیلان ساکن شده‌ایم.
این تصمیم جدید هم مخالفت‌های دیگرانی را به همراه داشته است.
دیگرانی که باز از سر دلسوزی، هر روز مخالفت‌شان را به شیوه‌ای جدید ابراز می‌کنند و با بستن راه گفتگو، با پیش‌فرض‌های خودشان زندگی ما را قضاوت می‌کنند.
با این حال، این مسیر جدید برای زندگی هم بر پایه باورهای عمیقی طراحی شده و به امید خدا با اراده‌ای محکم ادامه پیدا خواهد کرد.

از شما هم دعوت می‌کنم در مورد پیش‌فرض‌های زندگی‌تان گفتگو کنید.
پیش‌فرض‌هایی در مورد چرایی زندگی و این که چرا تحصیل می‌کنید و چرا کار می‌کنید و چرا تشکیل خانواده و چرا فرزندآوری و چرا زندگی در شهر بزرگ و چرا این زمینه تحصیلی و این کار و این مکان زندگی و چرا این روش زندگی...

در ساختن مسیر زندگی اصیل بر مبنای باورهایی عمیق، برایتان آرزوی موفقیت می‌کنم...

پی نوشت: تجربه این روزهای زندگی در روستا را در این کانال به اشتراک می‌گذارم: @ahakelan

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#مهاجرت به روستا
#مدل_ذهنی

تصویری که ما از دنیا در ذهنمان داریم، از طریق اطلاعاتی که قبلا به دست آورده‌ایم ساخته شده است.
بخشی از این اطلاعات ممکن است ناشی از مشاهدات و تجربه‌های قبلی‌مان باشد و بخشی را هم از دیگران دریافت کرده‌ایم.

دنیا در حال تغییر است.
اگر به موقع متوجه تغییرات دنیای واقعی نشویم، تصویر ذهنی ما از دنیا ممکن است با واقعیت تفاوت پیدا کند.
نتیجه این تفاوت این است که از فرصت‌ها نمی‌توانیم به خوبی استفاده کنیم و محدودیت‌های ذهنی جلوی رشد و حرکتمان را می‌گیرند.

این نوشته را می‌نویسم تا به شما بگویم دنیا تغییر کرده است.
تصویری که بیشتر مردم ما از روستا دارند غیر واقعی است.
این تصویر غلط مانع مهاجرت به روستا و استفاده از فرصت‌های بیشماری است که در روستا در انتظار شماست.

روستا تغییر کرده است.
آب، برق، گاز، راه، اینترنت، بهداشت و آموزش و پرورش با کیفیت امروز در بسیاری از روستاها فراهم است.
جوانان روستا امروز تحصیل کرده‌اند و حاضرند با دستمزدهای مناسب در کسب و کار مشارکت کنند.
فضای کار در روستا با هزینه بسیار کمتر فراهم می‌شود و اتلاف زمان ناشی از ترافیک و تعطیلی و بیماری‌های ناشی از آلودگی هوا وجود ندارد.

روستا امروز بهشت سرمایه گذاری است.
تصویرهای ذهنی جدیدی از روستا باید تصویرهای گذشته را به روز کند تا بتوانیم واقعیت‌ها را ببینیم و از فرصت‌ها استفاده کنیم...

پی نوشت: تجربه این روزهای زندگی در روستا را در این کانال به اشتراک می‌گذارم: @ahakelan

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#مجله_رشد معلم، امسال نوشته‌های دوست داشتنی و ارزشمندی دارد
آقای حشمتی عزیز در یادداشت سردبیر بخش‌های مختلف #مجله_رشد معلم را توضیح داده‌اند.
یک بخش به تفکر سیستمی، بخشی دیگر به بازی‌های آموزشی و گفت‌و‌گو و بخش‌های دیگری به بازخورد و کارآفرینی تخصیص پیدا کرده.