#تفكرسيستمی_درمدرسه
#تفکر_ساختار_به_عنوان_علت
سال گذشته وارد مدرسۀ ۱۶ کلاسهای شدم که سه کلاس هوشمند داشت. این سه کلاس پروژکتورهای ثابتی داشتند که طبق معمول روی سقف نصب شده بودند. تعدادی از دبیران بهخاطر برنامۀ کلاسی از دسترسی به آنها محروم بودند و سایرین نیز از آنها استفاده نمیکردند. دانشآموزان و خانوادهها نیز گلایه داشتند. با معاون مدرسه دربارهٔ جابجایی کلاسهایم برای استفاده از کلاسهای هوشمند گفتگو کردم و هیچ استقبالی نشد: «مدرسه رو بههم نزن و ما رو هم اذیت نکن».
با مدیر مدرسه هم همین داستان را داشتم. با شرط اینکه خودم همۀ کارهای مربوطه را بکنم، حوالی بهمن یکی از پروژکتورها را باز کردم تا سیار باشد. به دلیل جذابیت این کار برای دانشآموزان، بچهها و والدینشان بازخوردهای مثبتی به مدیر داده بودند.
پیش از بازگشایی مدارس، کادر اجرایی مدرسه یک پروژکتور دیگر را نیز باز کرده بودند. هفتۀ گذشته به پروژکتور نیاز داشتم و به دفتر مدرسه مراجعه کردم، اما موجود نبود و گویا باید سومی را هم سیار کنند.
با یک تغییر بسیار کوچک در ساختار، بیشک کیفیت یادگیری افزایش یافته، معلمها از یکدیگر یادگرفتهاند، اعتماد دانشآموزان و والدین به مدرسه بیشتر شده و در هزینهها هم صرفهجویی شده است.
به نظر شما چه ساختارهای پنهان دیگری را میتوان در مدارس شناسایی کرد و تغییر داد تا اثربخشی آنها افزایش یابد؟
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکر_ساختار_به_عنوان_علت
سال گذشته وارد مدرسۀ ۱۶ کلاسهای شدم که سه کلاس هوشمند داشت. این سه کلاس پروژکتورهای ثابتی داشتند که طبق معمول روی سقف نصب شده بودند. تعدادی از دبیران بهخاطر برنامۀ کلاسی از دسترسی به آنها محروم بودند و سایرین نیز از آنها استفاده نمیکردند. دانشآموزان و خانوادهها نیز گلایه داشتند. با معاون مدرسه دربارهٔ جابجایی کلاسهایم برای استفاده از کلاسهای هوشمند گفتگو کردم و هیچ استقبالی نشد: «مدرسه رو بههم نزن و ما رو هم اذیت نکن».
با مدیر مدرسه هم همین داستان را داشتم. با شرط اینکه خودم همۀ کارهای مربوطه را بکنم، حوالی بهمن یکی از پروژکتورها را باز کردم تا سیار باشد. به دلیل جذابیت این کار برای دانشآموزان، بچهها و والدینشان بازخوردهای مثبتی به مدیر داده بودند.
پیش از بازگشایی مدارس، کادر اجرایی مدرسه یک پروژکتور دیگر را نیز باز کرده بودند. هفتۀ گذشته به پروژکتور نیاز داشتم و به دفتر مدرسه مراجعه کردم، اما موجود نبود و گویا باید سومی را هم سیار کنند.
با یک تغییر بسیار کوچک در ساختار، بیشک کیفیت یادگیری افزایش یافته، معلمها از یکدیگر یادگرفتهاند، اعتماد دانشآموزان و والدین به مدرسه بیشتر شده و در هزینهها هم صرفهجویی شده است.
به نظر شما چه ساختارهای پنهان دیگری را میتوان در مدارس شناسایی کرد و تغییر داد تا اثربخشی آنها افزایش یابد؟
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#مصطفی_ملکیان، استاد فلسفه و اخلاق:
«راهحل #رشد، مطالعه است و باید #کتاب_بخوانیم.
#یادگیری با مطالعهٔ کتاب میسر میشود.»
@systemsthinking
«راهحل #رشد، مطالعه است و باید #کتاب_بخوانیم.
#یادگیری با مطالعهٔ کتاب میسر میشود.»
@systemsthinking
گاهی دوستان فهرستی از کانال هایی که محتوای مفیدی دارند، تهیه می کنند و برای به اشتراک گذاری هماهنگ می کنند.
به اشتراک گذاری این فهرست در جهت حمایت از تولید محتوای مفید است و البته به معنای تایید تمام پستهای تمام کانالهای این فهرستها نیست.
به اشتراک گذاری این فهرست در جهت حمایت از تولید محتوای مفید است و البته به معنای تایید تمام پستهای تمام کانالهای این فهرستها نیست.
در این بخش از #کتاب_بخوانیم، گزیدههایی از کتاب "سر کلاس با کیارستمی" را با هم بخوانیم :)
✅ زندگی در اصل یک کلاس درس بلند مدت است.
✅ بچه که بودم پیش خودم فکر میکردم که آیا زندگی یعنی پیشرفت و به جایی رسیدن، به وجود آوردن چیزهایی که تا دنیا دنیاست ماندگار باشد. یا اینکه زندگی برای لذت بردن است. هنوز هم بر سر این دوراهیام.
در لحظههای خلوت بیقراری، در درماندگی مزمن، خودم را از جریان پرشتاب امیال کنار میکشم، با کتاب شعری، و بلافاصله متوجه شوکت پیرامونی میشوم. عمری را در چنین جهانی سپری کردن عمری است با عزت. و این برایم مایه تسکین است.
✅ با عبور از میانسالی، خیلی چیزها آرامتر میشود. نگرانیها از میان میرود. محدودیتها شفاف میشود. آزادی سر برمیآورد.
✅ آنقدر راه بروید که خسته زانوهایتان را بچسبید و به شمارش نفسهاتان گوش دهید. بعد، کتاب شعری دست بگیرید. به زندگی فکر کنید، به جایگاهتان در این دنیا. به درماندگیهاتان بیاندیشید. لذت ببرید.
✅ تنهایی از همیشه برایم مهمتر شده است. خودم را در موقعیتهایی مییابم که با ضرورتهای شهر کنار نمیآید. برای همین، طبیعت بدون انسان برایم یار پرقدرتی شده است. جانم به سوی فضاهای باز کشیده میشود. وقتی که به راستی متوجه میشوی که چقدر در مقابل طبیعت ناچیزی، که حق محفوظی نداری، انتظاراتت فروکش میکند. دیدگاه انسان دگرگون میشود. میل به نوع خاصی از پیشرفت ناپدید میشود.
✅ در طبیعت، وقتی که با خدا در ارتباطید، نیمی از مسائلی که معمولا با دیگری دارید از میان میرود.
🗂 #کتاب سر کلاس با کیارستمی. #نویسنده پال کرونین. #مترجم سهراب مهدوی. #انتشارات نظر
@systemsthinking
✅ زندگی در اصل یک کلاس درس بلند مدت است.
✅ بچه که بودم پیش خودم فکر میکردم که آیا زندگی یعنی پیشرفت و به جایی رسیدن، به وجود آوردن چیزهایی که تا دنیا دنیاست ماندگار باشد. یا اینکه زندگی برای لذت بردن است. هنوز هم بر سر این دوراهیام.
در لحظههای خلوت بیقراری، در درماندگی مزمن، خودم را از جریان پرشتاب امیال کنار میکشم، با کتاب شعری، و بلافاصله متوجه شوکت پیرامونی میشوم. عمری را در چنین جهانی سپری کردن عمری است با عزت. و این برایم مایه تسکین است.
✅ با عبور از میانسالی، خیلی چیزها آرامتر میشود. نگرانیها از میان میرود. محدودیتها شفاف میشود. آزادی سر برمیآورد.
✅ آنقدر راه بروید که خسته زانوهایتان را بچسبید و به شمارش نفسهاتان گوش دهید. بعد، کتاب شعری دست بگیرید. به زندگی فکر کنید، به جایگاهتان در این دنیا. به درماندگیهاتان بیاندیشید. لذت ببرید.
✅ تنهایی از همیشه برایم مهمتر شده است. خودم را در موقعیتهایی مییابم که با ضرورتهای شهر کنار نمیآید. برای همین، طبیعت بدون انسان برایم یار پرقدرتی شده است. جانم به سوی فضاهای باز کشیده میشود. وقتی که به راستی متوجه میشوی که چقدر در مقابل طبیعت ناچیزی، که حق محفوظی نداری، انتظاراتت فروکش میکند. دیدگاه انسان دگرگون میشود. میل به نوع خاصی از پیشرفت ناپدید میشود.
✅ در طبیعت، وقتی که با خدا در ارتباطید، نیمی از مسائلی که معمولا با دیگری دارید از میان میرود.
🗂 #کتاب سر کلاس با کیارستمی. #نویسنده پال کرونین. #مترجم سهراب مهدوی. #انتشارات نظر
@systemsthinking
امروز خانم مهندس فربد که از معمارهای خوب کشورمان هستند و همسرشان آقای دکتر جهانزاد میهمان مدرسه روستایمان بودند.
به پیشنهاد دوست دانشمندم زاهد شیخالاسلامی قرار شد بازطراحی مدرسه را به کمک دانشآموزان و با روش «#تفکرطراحی» دانشگاه استنفورد انجام دهیم و خانم فربد هم اجرای این روش را با رویکرد «#آموزش_از_راه_خدمت» به عهده گرفتند.
بعد از گفتگوی اولیه با دانشآموزان پایه پنجم و ششم ابتدایی در مسیری اکتشافی، که در نتیجه نظر دانشآموزان در مورد طراحی مدرسه برای خودشان و مدیر و معلمان روشنتر میشد، قرار شد دانشآموزان در گروههایی نظراتشان را در قالب انشاء یا نقاشی به روی کاغذ بیاورند تا در جلسه بعد با جزییات بیشتری وارد طراحی و ساخت ماکتهای اولیه شویم.
مدرسه که تعطیل شد، بچهها برای پیش بردن پروژههایشان بیتاب بودند. بعد از ناهار با هم هماهنگ کردند و به مسجد روستا رفتند تا با هم روی پروژههایشان کار کنند و تا غروب آفتاب مشغول نوشتن و طراحی بودند. بیصبرانه منتظر جلسه بعدی و دیدن نتایج کار بچهها و فرصتهای یادگیری بیشتر هستم. 😊
تجربههای این روزهای روستا را در این کانال مینویسم: @ahakelan
t.me/systemsthinking
به پیشنهاد دوست دانشمندم زاهد شیخالاسلامی قرار شد بازطراحی مدرسه را به کمک دانشآموزان و با روش «#تفکرطراحی» دانشگاه استنفورد انجام دهیم و خانم فربد هم اجرای این روش را با رویکرد «#آموزش_از_راه_خدمت» به عهده گرفتند.
بعد از گفتگوی اولیه با دانشآموزان پایه پنجم و ششم ابتدایی در مسیری اکتشافی، که در نتیجه نظر دانشآموزان در مورد طراحی مدرسه برای خودشان و مدیر و معلمان روشنتر میشد، قرار شد دانشآموزان در گروههایی نظراتشان را در قالب انشاء یا نقاشی به روی کاغذ بیاورند تا در جلسه بعد با جزییات بیشتری وارد طراحی و ساخت ماکتهای اولیه شویم.
مدرسه که تعطیل شد، بچهها برای پیش بردن پروژههایشان بیتاب بودند. بعد از ناهار با هم هماهنگ کردند و به مسجد روستا رفتند تا با هم روی پروژههایشان کار کنند و تا غروب آفتاب مشغول نوشتن و طراحی بودند. بیصبرانه منتظر جلسه بعدی و دیدن نتایج کار بچهها و فرصتهای یادگیری بیشتر هستم. 😊
تجربههای این روزهای روستا را در این کانال مینویسم: @ahakelan
t.me/systemsthinking
لَیسَتِ العِبادَةُ کَثرَةَ الصیّامِ وَ الصَّلوةِ وَ انَّما العِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّر فی أمر اللهِ
امام حسن عسکری(ع). تحف العقول: صفحه ۵۱۸
@systemsthinking
امام حسن عسکری(ع). تحف العقول: صفحه ۵۱۸
@systemsthinking
همسایهمان برای مراقبت از گاوها سگ چوپان خرید.
سگ را نزدیک طویله بست و رفت.
سگ مشغول پاسبانی شد.
شب هنگام، گاوها که به سمت طویله رفتند، با پارسهای پیاپی سگ مواجه شدند.
ترس از حملات سگ باعث شد گاوها شب را در سرمای سخت، بیرون از طویله به صبح برسانند.
صبح، گاوهای تشنه برای آب خوردن به سمت طویله رفتند اما هنوز حملات و پارس کردنهای سگ ادامه داشت.
گاوها که از تشنگی بیطاقت شده بودند، به سمت طویله رفتند و حمله سگ با ضربه شاخ یکی از گاوها همراه شد.
سگ بیصدا گوشهای ایستاد و گاوها و گوسالهها برای آب خوردن به طویله رفتند.
اگرچه این اتفاق دیروز در روستای ما اتفاق افتاد، اما برای من خیلی آشناتر به نظر رسید.
فکر میکنم خیلی چیزها از این داستان میشود یاد گرفت.
آموزههای این روزهای روستا را در این کانال به اشتراک میگذارم: @ahakelan
t.me/systemsthinking
سگ را نزدیک طویله بست و رفت.
سگ مشغول پاسبانی شد.
شب هنگام، گاوها که به سمت طویله رفتند، با پارسهای پیاپی سگ مواجه شدند.
ترس از حملات سگ باعث شد گاوها شب را در سرمای سخت، بیرون از طویله به صبح برسانند.
صبح، گاوهای تشنه برای آب خوردن به سمت طویله رفتند اما هنوز حملات و پارس کردنهای سگ ادامه داشت.
گاوها که از تشنگی بیطاقت شده بودند، به سمت طویله رفتند و حمله سگ با ضربه شاخ یکی از گاوها همراه شد.
سگ بیصدا گوشهای ایستاد و گاوها و گوسالهها برای آب خوردن به طویله رفتند.
اگرچه این اتفاق دیروز در روستای ما اتفاق افتاد، اما برای من خیلی آشناتر به نظر رسید.
فکر میکنم خیلی چیزها از این داستان میشود یاد گرفت.
آموزههای این روزهای روستا را در این کانال به اشتراک میگذارم: @ahakelan
t.me/systemsthinking
#مدل_ذهنی
#آموزش_سازمانی
#تفکر_ساختار_به_عنوان_علت
به تازگی یک کارگاه آموزشی پنج روزه ویژه یکی از شرکتهای خصوصی در صنعت فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران داشتم. روز پایانی کارگاه درباره نقش مدل های ذهنی در یادگیری سازمانی و اهمیت یادگیری زدایی نکاتی را بیان کردم.
اینجا نمی خواهم به تعریف مفاهیم بپردازم.
فقط پنج نکته را به مدیران تصمیم گیرنده درباره برنامه های آموزش سازمانی یادآوری می کنم:
یک. آموزش سازمانی معجزه نمی کند؛ مگر این که بخواهید!
انتظار نداشته باشید که پس از برگزاری یک دوره آموزشی در سازمان تان، تحول گسترده ای صورت گیرد. مگر این که بخواهید آموخته هایتان را در عمل به کار بگیرید.
دو. آموزش سازمانی منجر به افزایش تعلق خاطر سرمایه های انسانی به سازمان شما نمی شود؛ مگر این که بخواهید!
اگر پس از برگزاری یک دوره آموزشی در سازمان شما یک یا چند نفر از همکارانتان تصمیم گرفتند که از مجموعه شما خداحافظی کنند، نباید تعجب کنید. شاید برنامه توسعه فردی ایشان و حتی مسیر شغلی ایشان با توجه به مهارت هایی که آموخته اند، دست خوش تغییر گردد.
سه. آموزش سازمانی لزوما منجر به نگهداشت سرمایه های انسانی در سازمان شما نمی شود؛ مگر این که بخواهید!
اگر پس از برگزاری یک دوره آموزشی در سازمان شما، تصمیم بگیرید که با یک یا چند نفر از همکارانتان خداحافظی کنید، پس باید اقدام کنید. شاید برنامه توسعه سازمانی شما بر اساس آموخته هایتان تغییراتی کند و فرد یا افرادی در تیم های شما در مسیر جدید مقاومت هایی ایجاد کنند.
چهار. آموزش سازمانی فقط ویژه گروهی از افراد نیست؛ مگر این که بخواهید!
چه کسانی باید در یک برنامه آموزش سازمانی مشارکت کنند؟ بر چه اساسی انتخاب می شوند؟ چگونه مطلع می شوند؟ قبل از شروع برنامه آموزش سازمانی دیدگاه ها و نظرات مشارکت کنندگان چقدر شنیده می شود؟ ایشان چرا باید در برنامه آموزش سازمانی مشارکت کنند؟ چه کسانی هیچ وقت برای مشارکت در برنامه های آموزش سازمانی مد نظر قرار نمی گیرند؟ چرا؟
پنج. آموزش سازمانی پس از اتمام برنامه به پایان نمی رسد؛ مگر این که بخواهید.
نکته اول را دوباره بخوانید.
--------------
کانال تفکر سیستمی
http://t.me/systemsthinking
#آموزش_سازمانی
#تفکر_ساختار_به_عنوان_علت
به تازگی یک کارگاه آموزشی پنج روزه ویژه یکی از شرکتهای خصوصی در صنعت فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران داشتم. روز پایانی کارگاه درباره نقش مدل های ذهنی در یادگیری سازمانی و اهمیت یادگیری زدایی نکاتی را بیان کردم.
اینجا نمی خواهم به تعریف مفاهیم بپردازم.
فقط پنج نکته را به مدیران تصمیم گیرنده درباره برنامه های آموزش سازمانی یادآوری می کنم:
یک. آموزش سازمانی معجزه نمی کند؛ مگر این که بخواهید!
انتظار نداشته باشید که پس از برگزاری یک دوره آموزشی در سازمان تان، تحول گسترده ای صورت گیرد. مگر این که بخواهید آموخته هایتان را در عمل به کار بگیرید.
دو. آموزش سازمانی منجر به افزایش تعلق خاطر سرمایه های انسانی به سازمان شما نمی شود؛ مگر این که بخواهید!
اگر پس از برگزاری یک دوره آموزشی در سازمان شما یک یا چند نفر از همکارانتان تصمیم گرفتند که از مجموعه شما خداحافظی کنند، نباید تعجب کنید. شاید برنامه توسعه فردی ایشان و حتی مسیر شغلی ایشان با توجه به مهارت هایی که آموخته اند، دست خوش تغییر گردد.
سه. آموزش سازمانی لزوما منجر به نگهداشت سرمایه های انسانی در سازمان شما نمی شود؛ مگر این که بخواهید!
اگر پس از برگزاری یک دوره آموزشی در سازمان شما، تصمیم بگیرید که با یک یا چند نفر از همکارانتان خداحافظی کنید، پس باید اقدام کنید. شاید برنامه توسعه سازمانی شما بر اساس آموخته هایتان تغییراتی کند و فرد یا افرادی در تیم های شما در مسیر جدید مقاومت هایی ایجاد کنند.
چهار. آموزش سازمانی فقط ویژه گروهی از افراد نیست؛ مگر این که بخواهید!
چه کسانی باید در یک برنامه آموزش سازمانی مشارکت کنند؟ بر چه اساسی انتخاب می شوند؟ چگونه مطلع می شوند؟ قبل از شروع برنامه آموزش سازمانی دیدگاه ها و نظرات مشارکت کنندگان چقدر شنیده می شود؟ ایشان چرا باید در برنامه آموزش سازمانی مشارکت کنند؟ چه کسانی هیچ وقت برای مشارکت در برنامه های آموزش سازمانی مد نظر قرار نمی گیرند؟ چرا؟
پنج. آموزش سازمانی پس از اتمام برنامه به پایان نمی رسد؛ مگر این که بخواهید.
نکته اول را دوباره بخوانید.
--------------
کانال تفکر سیستمی
http://t.me/systemsthinking
داستان مردی که در هزارتوی اداره اش گم نشد
@Whiteboard
🖊نویسنده:
مهدی فریمانی
🎙گویندگان:
احسان صبور جنتی
مصطفی جلالی
مهدی فریمانی
🎙گویندگان:
احسان صبور جنتی
مصطفی جلالی
Forwarded from Systems Thinking (Bahareh Mirzapour)
📚 دورهٔ آموزشی #یادگیری_و_تفکرسیستمی_در_مدرسه
ویژه معلمان، مدیران و کارشناسان آموزشی
🗓 دی ۹۶
📍مجتمع آموزشی راه رشد
👈 ثبتنام: goo.gl/8uTTcc
ویژه معلمان، مدیران و کارشناسان آموزشی
🗓 دی ۹۶
📍مجتمع آموزشی راه رشد
👈 ثبتنام: goo.gl/8uTTcc
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دو با دو چند میشه؟
@systemsthinking
@systemsthinking
چرا «مبصر لازم» هستیم؟
📚
اول ابتدایی برای نخستین بار با واژهی مبصر آشنا شدیم. فقط میدانستیم مبصر یعنی یک دانشآموز سال بالایی که مواظب است ما شلوغ نکنیم تا معلم بیاید سر کلاس.
#مبصر هم اینطور یاد گرفته بود که تخته را به دو ستون «خوبان» و «بَدان» تقسیم کند و هرکسی که دستبهسینه و مرتب مینشست اسمش در ستون خوبان میآمد و هرکسی که با معیارهای رایج مدرسه یا سلیقههای مبصر جور درنمیآمد، آدم بد قصه بود و چهبسا از سوی معلم یا ناظم تنبیه هم میشد.
همین وضعیت کنترل و نظارت تا سطح امتحانات هم ادامه پیدا میکرد؛ یعنی شیوهی برخورد با ما، کمکم این باور را به ما القا میکرد که افرادی هستیم که باید تحت مراقبت و نظارت باشیم، وگرنه یا شرارت خواهیم کرد یا تقلب. کمکم اینطور باورمان میشد که باید بابای مدرسهای باشد که مدرسه تمیز بماند، باید مبصری باشد که کلاس آرام بماند، باید مراقبی باشد که امتحانات، سالم برگزار شود.
*
دو نهاد #خانواده و #مدرسه، باورهای ما را در کودکی طوری شکل میدهند که «مبصر لازم» باشیم. بزرگسالان اجتماع ما که ممکن است یک شهروند عادی یا یک مدیر تراز اول باشند، کمابیش در چنین فضایی بزرگ شدهاند در ناخودآگاه خود، گمان میکنند که اجتماع بیش از هر چیزی نیاز به مبصر دارد. اگر دقت کنید، بخش بسیار بزرگی از کارمندان دولت، کمابیش کارشان نظارت و کنترل است، یعنی همان مبصری.
بخش عظیمی از انرژی نیروهای زحمتکش #پلیس و #انتظامی در شهرها و جادهها هم صرف همین میشود. چرا که اگر آنها نباشند، ما شهروندان «مبصر لازم» از هیچگونه تخلفی ابا نخواهیم کرد.
خودمان متوجه نیستیم، ولی از دید مردمان بسیاری از کشورها، این که خودرو پلیس در شهرهای کشوری بچرخد و با بلندگو به رانندگان بگوید چه بکنند و چه نکنند و رفتگران یکسره مشغول پاکسازی هنرنماییهایی شهروندان باشند، تنها نشانهی عدم بلوغ اجتماعی آن مردم و مایهی تاسف و شرمساری است. کسی که در درون خود، یک احساس قدرتمند کرامت داشته باشد، نیازی به نظارت و اخطار پلیس ندارد.
اگر با مدیران (بهویژه دولتی) سر و کار داشته باشید، خواهید دید که بزرگترین بخش از وقت و انرژی مدیران صرف امور نظارتی میشود. گویی مدیر کسی است که باید یک خروار پرونده روی میزش تلنبار باشد و وقت سر خاراندن نداشته باشد و هی منشی بیاید و برود و امضا بگیرد و جلسه بگذارند و ... درحالیکه اصولا مهمترین کار مدیر، تعیین استراتژی و هدف و برنامههای سازمان است. مدیر، عضو ثابت جلسات و دستگاه چاپ امضا و ناظم سازمان نیست و نباید باشد...
*
از مسئله دور نشوم. از خردسالی، در خانه و مدرسه، با روحیهای بزرگ شدهایم که به ما ثابت کند نیازمند کنترل هستیم. این است که اگر در بزرگسالی چوب قانون بالای سرمان نباشد، دست به هر کاری میزنیم. معیارهای اخلاقی ما از درون نمیجوشد، بلکه بیرونی است.
این است که تربیت داخل خانه و 12 سال تحصیل در مدرسه و هزاران ساعت درس و امتحان و سختگیری و برنامههای اخلاقی و تربیتی رسانهها، آنقدر تأثیر ندارند که دانشآموزی در حیاط همان مدرسهاش (کوچه و خیابان پیشکش) زباله نیندازد، در خیابان از چراغ قرمز عبور نکند و در امتحانات تقلب ننماید.
در ناکارآمدی نظام آموزشی و تربیتی و اخلاقی کودکان یک اجتماع، همین سه نشانهی ساده را کافی میدانم. چرا که این سه نشانه، بیانگر عدم احساس تعلق فرد به جهان (اعم از اجتماع و محیط زیست)، عدم احساس مسئولیت اجتماعی و فقدان کرامت و عزت درونی هستند. همین کودک بزرگ میشود و البته تغییر و اصلاح یک بزرگسال صدها برابر وقت و هزینهی بیشتری خواهد برد.
علی اکبر کاویانی
@systemsthinking
📚
اول ابتدایی برای نخستین بار با واژهی مبصر آشنا شدیم. فقط میدانستیم مبصر یعنی یک دانشآموز سال بالایی که مواظب است ما شلوغ نکنیم تا معلم بیاید سر کلاس.
#مبصر هم اینطور یاد گرفته بود که تخته را به دو ستون «خوبان» و «بَدان» تقسیم کند و هرکسی که دستبهسینه و مرتب مینشست اسمش در ستون خوبان میآمد و هرکسی که با معیارهای رایج مدرسه یا سلیقههای مبصر جور درنمیآمد، آدم بد قصه بود و چهبسا از سوی معلم یا ناظم تنبیه هم میشد.
همین وضعیت کنترل و نظارت تا سطح امتحانات هم ادامه پیدا میکرد؛ یعنی شیوهی برخورد با ما، کمکم این باور را به ما القا میکرد که افرادی هستیم که باید تحت مراقبت و نظارت باشیم، وگرنه یا شرارت خواهیم کرد یا تقلب. کمکم اینطور باورمان میشد که باید بابای مدرسهای باشد که مدرسه تمیز بماند، باید مبصری باشد که کلاس آرام بماند، باید مراقبی باشد که امتحانات، سالم برگزار شود.
*
دو نهاد #خانواده و #مدرسه، باورهای ما را در کودکی طوری شکل میدهند که «مبصر لازم» باشیم. بزرگسالان اجتماع ما که ممکن است یک شهروند عادی یا یک مدیر تراز اول باشند، کمابیش در چنین فضایی بزرگ شدهاند در ناخودآگاه خود، گمان میکنند که اجتماع بیش از هر چیزی نیاز به مبصر دارد. اگر دقت کنید، بخش بسیار بزرگی از کارمندان دولت، کمابیش کارشان نظارت و کنترل است، یعنی همان مبصری.
بخش عظیمی از انرژی نیروهای زحمتکش #پلیس و #انتظامی در شهرها و جادهها هم صرف همین میشود. چرا که اگر آنها نباشند، ما شهروندان «مبصر لازم» از هیچگونه تخلفی ابا نخواهیم کرد.
خودمان متوجه نیستیم، ولی از دید مردمان بسیاری از کشورها، این که خودرو پلیس در شهرهای کشوری بچرخد و با بلندگو به رانندگان بگوید چه بکنند و چه نکنند و رفتگران یکسره مشغول پاکسازی هنرنماییهایی شهروندان باشند، تنها نشانهی عدم بلوغ اجتماعی آن مردم و مایهی تاسف و شرمساری است. کسی که در درون خود، یک احساس قدرتمند کرامت داشته باشد، نیازی به نظارت و اخطار پلیس ندارد.
اگر با مدیران (بهویژه دولتی) سر و کار داشته باشید، خواهید دید که بزرگترین بخش از وقت و انرژی مدیران صرف امور نظارتی میشود. گویی مدیر کسی است که باید یک خروار پرونده روی میزش تلنبار باشد و وقت سر خاراندن نداشته باشد و هی منشی بیاید و برود و امضا بگیرد و جلسه بگذارند و ... درحالیکه اصولا مهمترین کار مدیر، تعیین استراتژی و هدف و برنامههای سازمان است. مدیر، عضو ثابت جلسات و دستگاه چاپ امضا و ناظم سازمان نیست و نباید باشد...
*
از مسئله دور نشوم. از خردسالی، در خانه و مدرسه، با روحیهای بزرگ شدهایم که به ما ثابت کند نیازمند کنترل هستیم. این است که اگر در بزرگسالی چوب قانون بالای سرمان نباشد، دست به هر کاری میزنیم. معیارهای اخلاقی ما از درون نمیجوشد، بلکه بیرونی است.
این است که تربیت داخل خانه و 12 سال تحصیل در مدرسه و هزاران ساعت درس و امتحان و سختگیری و برنامههای اخلاقی و تربیتی رسانهها، آنقدر تأثیر ندارند که دانشآموزی در حیاط همان مدرسهاش (کوچه و خیابان پیشکش) زباله نیندازد، در خیابان از چراغ قرمز عبور نکند و در امتحانات تقلب ننماید.
در ناکارآمدی نظام آموزشی و تربیتی و اخلاقی کودکان یک اجتماع، همین سه نشانهی ساده را کافی میدانم. چرا که این سه نشانه، بیانگر عدم احساس تعلق فرد به جهان (اعم از اجتماع و محیط زیست)، عدم احساس مسئولیت اجتماعی و فقدان کرامت و عزت درونی هستند. همین کودک بزرگ میشود و البته تغییر و اصلاح یک بزرگسال صدها برابر وقت و هزینهی بیشتری خواهد برد.
علی اکبر کاویانی
@systemsthinking
#مدل_ذهنی
#جام_جهانی_فوتبال
#تیم_ملی_ایران
اگر موفقیت به این معنی است که تیم ملی ایران در جام جهانی 2018 روسیه به مراحل بعدی رقابتها راه پیدا کند؛ این یک تصمیم ملی است و تک تک ما می توانیم در این موفقیت سهیم باشیم.
میزان پیام های طنزآمیزی که پس از قرعه کشی شب گذشته در شبکه های اجتماعی منتشر شده است، نشان از مدل ذهنی جمعی ما ایرانیان دارد که رقابت با پرتغال، اسپانیا و مراکش را در مرحله اول مسابقات امری دشوار و بسیار سخت قلمداد می کنیم. و در همین چند ساعت ابتدایی پس از مشخص شدن رقبایمان، مدل ذهنی بازنده بودن را برای خودمان و ملی پوشان مان می سازیم.
سردار آزمون، بازیکن تیم ملی ما نوشته است:
"چقدر بد که مردم ما از همین الانش باختن و همش دنبال جوک ساختنن. اگر شماها به ما اعتماد کنین و انرژی مثبت بدین میتونیم جلوشون وایسیم. هیچ چیزی غیر ممکن نیست. ما با رستوف، بایرن مونیخ رو بردیم با اینکه فقط یدونه از بازیکنان اصلیشون نبود.
ان شا الله ما هم همه سعی خودمون رو می کنیم و بهترین نتیجه رو می گیریم."
#امید
#اینجا_ایران_است
@systemsthinking
#جام_جهانی_فوتبال
#تیم_ملی_ایران
اگر موفقیت به این معنی است که تیم ملی ایران در جام جهانی 2018 روسیه به مراحل بعدی رقابتها راه پیدا کند؛ این یک تصمیم ملی است و تک تک ما می توانیم در این موفقیت سهیم باشیم.
میزان پیام های طنزآمیزی که پس از قرعه کشی شب گذشته در شبکه های اجتماعی منتشر شده است، نشان از مدل ذهنی جمعی ما ایرانیان دارد که رقابت با پرتغال، اسپانیا و مراکش را در مرحله اول مسابقات امری دشوار و بسیار سخت قلمداد می کنیم. و در همین چند ساعت ابتدایی پس از مشخص شدن رقبایمان، مدل ذهنی بازنده بودن را برای خودمان و ملی پوشان مان می سازیم.
سردار آزمون، بازیکن تیم ملی ما نوشته است:
"چقدر بد که مردم ما از همین الانش باختن و همش دنبال جوک ساختنن. اگر شماها به ما اعتماد کنین و انرژی مثبت بدین میتونیم جلوشون وایسیم. هیچ چیزی غیر ممکن نیست. ما با رستوف، بایرن مونیخ رو بردیم با اینکه فقط یدونه از بازیکنان اصلیشون نبود.
ان شا الله ما هم همه سعی خودمون رو می کنیم و بهترین نتیجه رو می گیریم."
#امید
#اینجا_ایران_است
@systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
یک اصطلاحی در زبان انگلیسی هست تحت عنوان "take something for granted" که یک طورهایی نفی آن شعر معروف #سهراب_سپهری است که میگوید:
👌 زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت، از یاد من و تو برود ...
با این حال، اکثر مواقع این چند دههی سریعْ تمام شونده، با تمام ابهتش برای ما تبدیل به عادتی میشود که بدون ذرهای تحیّر، سپریاش میکنیم.
#یوستین_گوردر در بخشی از #کتاب فال ورق از تجربیاتش در لحظهای مینویسد که به تفکر نشسته و پرده عادت در مقابل دیدگانش دریده میشود:
"نشسته بودم و فکر میکردم چقدر غم انگیز است که مردم طوری بار میآیند که به چیزی شگفت انگیز چون #زندگی عادت میکنند. یک روز ناگهان، این واقعیت را که وجود داریم بدیهی فرض میکنیم و از آن به بعد، بله، از آن به بعد دیگر تا نزدیکیهای وقتی که میخواهیم دوباره دنیا را ترک کنیم، در این باره فکر نمیکنیم...
روی یک کندهی درخت نشسته بودم که یک گوزن را میان درختان دیدم. چیز عجیب و غریبی نبود؛ حیوانات وحشی همیشه در جنگلهای بالای دورف دیده میشدند. اما هیچ وقت فکر نکرده بودم که یک موجود زنده، چه معجزهی عجیبی است. البته قبلا گوزن دیده بودم، تقریبا هر روز میدیدم، اما هیچ وقت نفهمیده بودم که هر گوزنی چقدر میتواند پر رمز و راز باشد. فهمیدم چرا تاکنون این طور بودهام - چون آنها را زیاد دیده بودم، هیچ وقت فرصت نکرده بودم آنها را #تجربه کنم.
با خود فکر کردم، در مورد همه چیز- در مورد همهی جهان- همیشه همین طور است. تا وقتی #بچه هستیم میتوانیم چیزهای اطرافمان را تجربه کنیم، اما وقتی بزرگ میشویم به جهان عادت میکنیم."
پ.ن: در پستهای بعدی #کتاب_بخوانیم از راهکارهای فراموش نکردن زندگی لب طاقچه عادت بیشتر خواهیم نوشت 😌
🗂 #کتاب راز فال ورق. #نویسنده یوستین گوردر. #مترجم عباس مخبر. #نشر مرکز.
@systemsthinking
یک اصطلاحی در زبان انگلیسی هست تحت عنوان "take something for granted" که یک طورهایی نفی آن شعر معروف #سهراب_سپهری است که میگوید:
👌 زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت، از یاد من و تو برود ...
با این حال، اکثر مواقع این چند دههی سریعْ تمام شونده، با تمام ابهتش برای ما تبدیل به عادتی میشود که بدون ذرهای تحیّر، سپریاش میکنیم.
#یوستین_گوردر در بخشی از #کتاب فال ورق از تجربیاتش در لحظهای مینویسد که به تفکر نشسته و پرده عادت در مقابل دیدگانش دریده میشود:
"نشسته بودم و فکر میکردم چقدر غم انگیز است که مردم طوری بار میآیند که به چیزی شگفت انگیز چون #زندگی عادت میکنند. یک روز ناگهان، این واقعیت را که وجود داریم بدیهی فرض میکنیم و از آن به بعد، بله، از آن به بعد دیگر تا نزدیکیهای وقتی که میخواهیم دوباره دنیا را ترک کنیم، در این باره فکر نمیکنیم...
روی یک کندهی درخت نشسته بودم که یک گوزن را میان درختان دیدم. چیز عجیب و غریبی نبود؛ حیوانات وحشی همیشه در جنگلهای بالای دورف دیده میشدند. اما هیچ وقت فکر نکرده بودم که یک موجود زنده، چه معجزهی عجیبی است. البته قبلا گوزن دیده بودم، تقریبا هر روز میدیدم، اما هیچ وقت نفهمیده بودم که هر گوزنی چقدر میتواند پر رمز و راز باشد. فهمیدم چرا تاکنون این طور بودهام - چون آنها را زیاد دیده بودم، هیچ وقت فرصت نکرده بودم آنها را #تجربه کنم.
با خود فکر کردم، در مورد همه چیز- در مورد همهی جهان- همیشه همین طور است. تا وقتی #بچه هستیم میتوانیم چیزهای اطرافمان را تجربه کنیم، اما وقتی بزرگ میشویم به جهان عادت میکنیم."
پ.ن: در پستهای بعدی #کتاب_بخوانیم از راهکارهای فراموش نکردن زندگی لب طاقچه عادت بیشتر خواهیم نوشت 😌
🗂 #کتاب راز فال ورق. #نویسنده یوستین گوردر. #مترجم عباس مخبر. #نشر مرکز.
@systemsthinking
#مدل_ذهنی
#گفتگو
#تفکر_در_طول_زمان
وقتی به گفتگوهایی که در سازمانها و با سرمایه های انسانی ایشان در سطوح مختلف داشته ام، قدری عمیق فکر می کنم شواهدی را می یابم که در سازمانهای صنایع مختلف ما در ایران به طور مستمر تکرار می شود.
به عنوان مثال، فرقی نمی کند که مشتری یک سازمان باشید یا عضوی از آن؛ فرقی نمی کند که آن سازمان در بخش دولتی فعالیت کند یا یک مجموعه خصوصی باشد... انگاری این دو جمله معمولا شنیده می شود:
#به_ما_ربطی_نداره
#به_شما_ربطی_نداره
زمانی که " به ما ربطی نداره " را می شنوم؛ معمولا سوال می کنم: #چرا؟
زمانی که " به شما ربطی نداره " را می شنوم؛ باز هم معمولا سوال می کنم: #چرا؟
قدری که دقیق می شوم، به نظرم می رسد در اکثر مواقع، افراد گوناگون حوصله پرسیدن این " چرا " را ندارند
پای گفتگو با این افراد بی حوصله که می نشینم؛ واژه کلیدی این است: #دردسر
دنبال دردسر می گردی ها.
حالا فکر می کنم که اگر در یک جامعه، سازمانهایی وجود داشته باشد که افراد مرتبط به آن ها دنبال #دردسر نباشند؛ پرسشگری نکنند و #چرا نپرسند؛ با شنیدن #به_ما_ربطی_نداره یا #به_شما_ربطی_نداره سکوت کنند و گفتگو نکنند ... در طول زمان چه خواهد شد؟
به نظر می رسد در طول زمان
نباید از گسترش فساد اقتصادی تعجب کنیم
نباید از گسترش آسیب های اجتماعی تعجب کنیم
نباید از گسترش مشکلات زیست محیطی تعجب کنیم
نباید از کژکارکردی نظام آموزشی تعجب کنیم
چون که: به ما ربطی نداره
چون که: به شما ربطی نداره
@systemsthinking
#گفتگو
#تفکر_در_طول_زمان
وقتی به گفتگوهایی که در سازمانها و با سرمایه های انسانی ایشان در سطوح مختلف داشته ام، قدری عمیق فکر می کنم شواهدی را می یابم که در سازمانهای صنایع مختلف ما در ایران به طور مستمر تکرار می شود.
به عنوان مثال، فرقی نمی کند که مشتری یک سازمان باشید یا عضوی از آن؛ فرقی نمی کند که آن سازمان در بخش دولتی فعالیت کند یا یک مجموعه خصوصی باشد... انگاری این دو جمله معمولا شنیده می شود:
#به_ما_ربطی_نداره
#به_شما_ربطی_نداره
زمانی که " به ما ربطی نداره " را می شنوم؛ معمولا سوال می کنم: #چرا؟
زمانی که " به شما ربطی نداره " را می شنوم؛ باز هم معمولا سوال می کنم: #چرا؟
قدری که دقیق می شوم، به نظرم می رسد در اکثر مواقع، افراد گوناگون حوصله پرسیدن این " چرا " را ندارند
پای گفتگو با این افراد بی حوصله که می نشینم؛ واژه کلیدی این است: #دردسر
دنبال دردسر می گردی ها.
حالا فکر می کنم که اگر در یک جامعه، سازمانهایی وجود داشته باشد که افراد مرتبط به آن ها دنبال #دردسر نباشند؛ پرسشگری نکنند و #چرا نپرسند؛ با شنیدن #به_ما_ربطی_نداره یا #به_شما_ربطی_نداره سکوت کنند و گفتگو نکنند ... در طول زمان چه خواهد شد؟
به نظر می رسد در طول زمان
نباید از گسترش فساد اقتصادی تعجب کنیم
نباید از گسترش آسیب های اجتماعی تعجب کنیم
نباید از گسترش مشکلات زیست محیطی تعجب کنیم
نباید از کژکارکردی نظام آموزشی تعجب کنیم
چون که: به ما ربطی نداره
چون که: به شما ربطی نداره
@systemsthinking
📚 دورهٔ آموزشی #یادگیری_و_تفکرسیستمی_در_مدرسه
ویژه معلمان، مدیران و کارشناسان آموزشی
🗓 دی ۹۶
📍مجتمع آموزشی راه رشد
👈 ثبتنام: goo.gl/8uTTcc
@systemsthinking
ویژه معلمان، مدیران و کارشناسان آموزشی
🗓 دی ۹۶
📍مجتمع آموزشی راه رشد
👈 ثبتنام: goo.gl/8uTTcc
@systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_مدرسه
#تفکرطراحی
در مورد پروژه بازطراحی مدرسه قبلا مقداری در این پست نوشته بودم:
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking/987
امروز هم به همراه خانم مهندس فربد و آقای دکتر جهانزاد میهمان دانشآموزان کلاس پنجم و ششم روستا بودیم.
ابتدای کلاس بچهها برگههایی که در مورد طراحی مدرسه آماده کرده بودند را ارایه کردند. تیمهای کاری بچهها دو یا سه نفره بود و با هم برای ارایه پای تخته میآمدند. یکی از بچهها هم طرحش را نقاشی کرده بود.
بعد از ارایه بچهها خانم فربد در مورد شیوه اجرایی کردن طرحهای بچهها گفتگوی خوبی به راه انداختند و بچهها مشغول ایدهپردازی برای روش اجرای این ایدهها شدند. بچهها متوجه شدند که بعضی از ایدهها را خودشان میتوانند اجرایی کنند و بعضی از ایدهها نیاز به جلب حمایت و پشتیبانی دیگران دارند؛ بعضی از ایدهها فقط نیاز به فکر و تلاش دارند و بعضی از ایدهها به ابزار و مصالح نیاز دارند؛ و اینکه بعضی از ایدهها را می توانند با طراحی هوشمندانه، با وسایلی که برای دیگران ضایعات به نظر میرسند اجرایی کنند.
تصاویری از اجراهای دیگران را هم خانم فربد به همراه آورده بودند. تصاویر را که بچهها دیدند به هیجان آمدند: اینها که کاری نداره، ما هم میتونیم انجام بدیم، چقدر خوشگل میشه! با دیدن این نمونهها کلی ایده جدید به ذهن بچهها رسید.
بعد از کلاس خانم فربد من هم یک فعالیت با بچهها انجام دادم. هر کدام از ایدههایی که بچهها داده بودند نیاز به فضایی برای اجرا داشت. اما کل فضای مدرسه محدود است و نمیتوانیم به محدودیت فضا بیتوجه باشیم. برای همین از بچهها خواستم که با هم نقشه مدرسه را رسم کنیم. بعد از اینکه در کلاس تلاش کردیم بر مبنای ذهنیتمان نقشه مدرسه را رسم کنیم، بچهها متوجه شدند تا حالا حیاط و ساختمان مدرسهشان را به دقت ندیدهاند. همینطور رسم ناشیانه نقشه از روی ذهنیت، توجه بچهها را به اهمیت اندازهگیری ابعاد مدرسه جلب کرد.
برای اندازهگیری ابعاد مدرسه و رسم نقشه به حیاط مدرسه رفتیم. اول نگاهی به دور و بر مدرسه انداختیم و بچهها متوجه شدند که به بعضی زوایای مدرسه توجه نکرده بودند و فضاهای جدیدی برای بعضی از طرحهایشان کشف کردند. برای اندازه گیری، بچهها پیشنهاد دادند از قدمهایمان استفاده کنیم. دست هم را گرفتیم و با هم از یک سو به سوی دیگر مدرسه رفتیم. یکی گفت ۵۲ قدم، دیگری گفت ۳۷ قدم و اختلاف افتاد. اختلاف ناشی از تفاوت طول قدمهای بچهها بود و پیشنهاد دادند از متر استفاده کنیم.
در دفتر مدرسه یک متر نواری یک و نیم متری وجود داشت (البته ابزار اندازه گیری لیزری خانم فربد داشتند اما قرار شد که رو نکنند 😉). با متر قدم هایمان را اندازه گرفتیم و بعد تعداد قدمها را در طول قدمها ضرب کردیم. بچهها عالی بودند. بدون قلم و کاغذ با ذهنشان تعداد قدم ها را در طول قدمها ضرب میکردند و ابعاد را از سانتیمتر به متر تبدیل میکردند: طول مدرسه ۲۷ متر؛ عرض ۲۲ متر؛ اینجا دیوار کجی داره؛ یک مثلث اضافه میشه که اون ضلعش ۳ متره؛ طول ساختمان مدرسه ۱۵ متر؛ عرض ساختمان ۱۰ متر؛ اینجاش ۴ متر در ۶ متر فضای خالی داره؛ سرویسهای بهداشتی هم هست؛ مسیر ورود و خروجشون رو هم باید در نظر بگیریم...
به کلاس که برگشتیم نقشه مدرسه رو با هم کشیدیم. بعضیها خیلی با دقت کشیدند و بعضیها برای تلاش اولشون واقعا خیلی خوب بود. چه استعدادهای خوبی دارند بچهها. به امید خدا به رشد استعدادهایشان کمک میکنیم...
قرار جلسه آینده را هم گذاشتیم. بچهها قرار است پیشنهادهایشان برای تخصیص فضاهای مدرسه به طرحهایشان را روی نقشههایی که کشیدهاند ترسیم کنند و خانم فربد هم قرار است یک جلسه ماکتسازی با بچهها کار کنند تا بتوانیم ماکت مدرسه آیندهمان را بسازیم...
تجربههای این روزهای روستا را در این کانال به اشتراک میگذارم: @ahakelan
t.me/systemsthinking
#تفکرطراحی
در مورد پروژه بازطراحی مدرسه قبلا مقداری در این پست نوشته بودم:
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking/987
امروز هم به همراه خانم مهندس فربد و آقای دکتر جهانزاد میهمان دانشآموزان کلاس پنجم و ششم روستا بودیم.
ابتدای کلاس بچهها برگههایی که در مورد طراحی مدرسه آماده کرده بودند را ارایه کردند. تیمهای کاری بچهها دو یا سه نفره بود و با هم برای ارایه پای تخته میآمدند. یکی از بچهها هم طرحش را نقاشی کرده بود.
بعد از ارایه بچهها خانم فربد در مورد شیوه اجرایی کردن طرحهای بچهها گفتگوی خوبی به راه انداختند و بچهها مشغول ایدهپردازی برای روش اجرای این ایدهها شدند. بچهها متوجه شدند که بعضی از ایدهها را خودشان میتوانند اجرایی کنند و بعضی از ایدهها نیاز به جلب حمایت و پشتیبانی دیگران دارند؛ بعضی از ایدهها فقط نیاز به فکر و تلاش دارند و بعضی از ایدهها به ابزار و مصالح نیاز دارند؛ و اینکه بعضی از ایدهها را می توانند با طراحی هوشمندانه، با وسایلی که برای دیگران ضایعات به نظر میرسند اجرایی کنند.
تصاویری از اجراهای دیگران را هم خانم فربد به همراه آورده بودند. تصاویر را که بچهها دیدند به هیجان آمدند: اینها که کاری نداره، ما هم میتونیم انجام بدیم، چقدر خوشگل میشه! با دیدن این نمونهها کلی ایده جدید به ذهن بچهها رسید.
بعد از کلاس خانم فربد من هم یک فعالیت با بچهها انجام دادم. هر کدام از ایدههایی که بچهها داده بودند نیاز به فضایی برای اجرا داشت. اما کل فضای مدرسه محدود است و نمیتوانیم به محدودیت فضا بیتوجه باشیم. برای همین از بچهها خواستم که با هم نقشه مدرسه را رسم کنیم. بعد از اینکه در کلاس تلاش کردیم بر مبنای ذهنیتمان نقشه مدرسه را رسم کنیم، بچهها متوجه شدند تا حالا حیاط و ساختمان مدرسهشان را به دقت ندیدهاند. همینطور رسم ناشیانه نقشه از روی ذهنیت، توجه بچهها را به اهمیت اندازهگیری ابعاد مدرسه جلب کرد.
برای اندازهگیری ابعاد مدرسه و رسم نقشه به حیاط مدرسه رفتیم. اول نگاهی به دور و بر مدرسه انداختیم و بچهها متوجه شدند که به بعضی زوایای مدرسه توجه نکرده بودند و فضاهای جدیدی برای بعضی از طرحهایشان کشف کردند. برای اندازه گیری، بچهها پیشنهاد دادند از قدمهایمان استفاده کنیم. دست هم را گرفتیم و با هم از یک سو به سوی دیگر مدرسه رفتیم. یکی گفت ۵۲ قدم، دیگری گفت ۳۷ قدم و اختلاف افتاد. اختلاف ناشی از تفاوت طول قدمهای بچهها بود و پیشنهاد دادند از متر استفاده کنیم.
در دفتر مدرسه یک متر نواری یک و نیم متری وجود داشت (البته ابزار اندازه گیری لیزری خانم فربد داشتند اما قرار شد که رو نکنند 😉). با متر قدم هایمان را اندازه گرفتیم و بعد تعداد قدمها را در طول قدمها ضرب کردیم. بچهها عالی بودند. بدون قلم و کاغذ با ذهنشان تعداد قدم ها را در طول قدمها ضرب میکردند و ابعاد را از سانتیمتر به متر تبدیل میکردند: طول مدرسه ۲۷ متر؛ عرض ۲۲ متر؛ اینجا دیوار کجی داره؛ یک مثلث اضافه میشه که اون ضلعش ۳ متره؛ طول ساختمان مدرسه ۱۵ متر؛ عرض ساختمان ۱۰ متر؛ اینجاش ۴ متر در ۶ متر فضای خالی داره؛ سرویسهای بهداشتی هم هست؛ مسیر ورود و خروجشون رو هم باید در نظر بگیریم...
به کلاس که برگشتیم نقشه مدرسه رو با هم کشیدیم. بعضیها خیلی با دقت کشیدند و بعضیها برای تلاش اولشون واقعا خیلی خوب بود. چه استعدادهای خوبی دارند بچهها. به امید خدا به رشد استعدادهایشان کمک میکنیم...
قرار جلسه آینده را هم گذاشتیم. بچهها قرار است پیشنهادهایشان برای تخصیص فضاهای مدرسه به طرحهایشان را روی نقشههایی که کشیدهاند ترسیم کنند و خانم فربد هم قرار است یک جلسه ماکتسازی با بچهها کار کنند تا بتوانیم ماکت مدرسه آیندهمان را بسازیم...
تجربههای این روزهای روستا را در این کانال به اشتراک میگذارم: @ahakelan
t.me/systemsthinking
Telegram
Systems Thinking
امروز خانم مهندس فربد که از معمارهای خوب کشورمان هستند و همسرشان آقای دکتر جهانزاد میهمان مدرسه روستایمان بودند.
به پیشنهاد دوست دانشمندم زاهد شیخالاسلامی قرار شد بازطراحی مدرسه را به کمک دانشآموزان و با روش «#تفکرطراحی» دانشگاه استنفورد انجام دهیم و…
به پیشنهاد دوست دانشمندم زاهد شیخالاسلامی قرار شد بازطراحی مدرسه را به کمک دانشآموزان و با روش «#تفکرطراحی» دانشگاه استنفورد انجام دهیم و…
نظرات یکی از دانش آموزان
@systemsthinking
@systemsthinking
