بندهایی از نامه فتحعلی شاه به سفیرش در عثمانی (مربوط به حوالی سال 1800):
«سفارت مآبا، بر ذمّت تو لازم است که بدرستی تحقیق کنی که وسعت ملک فرنگستان چقدر است و آیا کسی به نام پادشاه فرنگ وجود دارد یا نه؟ در صورت وجود داشتن پایتختش کجاست؟
دویوم – فرنگستان عبارت از چند ایل نشین است آیا شهر نشینند یا چادر نشین؟ و آیا خوانین و سرکردگان ایشان کیانند؟
سیوم- در باب فرانسه غوررسی خوبی بکن و ببین فرنسه هم یکی از ایلات فرنگ است و یا گروهی دیگر است و ملکی دیگر دارد. بناپارت نام کافری که خود را پادشاه فرانسه میداند کیست و چکاره است؟
چهارم- در باب انگلستان تجقیق جداگانه و علیحدّه کن و ببین ایشان که در سایۀ ماهوت و پهلوی قلم تراش این همه شهرت پیدا کرده اند از چه قماش به شمار [می روند و از چه ] قیبل قومند و آیا اینکه می گویند در جزیره ای ساکنند و ییلاق و قشلاق ندارند و قوت غالبشان ماهی است راست است یا نه اگر راست باشد چطور می شود در یک جزیره بنشینند و هندوستان را فتح کنند و پس از آن در حل این مسألۀ دیگر که در ایران این همه به ذهن ما افتاده صرف مساعی و اقدام بنما و نیک بفهم که در میان انگلستان و لندن چه نبت است آیا لندن جزوی از انگلستان است یا انگلستان جزوی از لندن است.»
خوانش زمانپریشانه و شرقشناسانه (نگاه کنید به شرقشناسی ادوارد سعید): هاه؛ «فرنگستان»؟! آیا فرانسه از ایلات فرنگستان است؟! دیگر هر بچهای هم میداند که لندن پایتخت انگلستان است. وقتی که در اروپا، پارلمان و راهآهن وجود داشت، اینجا هنوز پادشاه اسم کشورها را هم نمیدانست. با آن ریش بلندش.
خوانشی که سیاق را در نظر میگیرد: پادشاهی ثروتمند و خودکامه (آنچنانکه برخی سفرای اروپایی گفتهاند، ثروتمندترین و خودکامهترین پادشاده جهان در زمانه خودش) بر تخت نشسته و اولین بار پس از 80 سال جنگ داخلی، با آرامش نسبی بر کل آنچه امروز ایران مینامیم، حکم میراند. شاه مغفور، آقامحمدخان به تازگی گرجستان را باز پس گرفته و روسهای کافر را سر جایشان نشانده. سفرایی از نقاطی به نام فرانسه و انگلستان و لندن به دیدن شاه میآیند؛ نقاطی که اثری از آنها در نقشههای موجود نیست و نامشان در معدود منابع باقیمانده نیامده. در واقع، آخرین دولت باثبات ایرانی یعنی صفویه به کل اروپای مسیحی «فرنگستان» میگفت و تمایز روشنی میان کشورها نمیگذاشت. البته در قرنهای شانزدهم و هفدهم هنوز ملت-دولتهای اروپایی جدید کاملا متمایز نشده بودند. انگلستان هم جزیره ای دورافتاده و سرد بود که زمانی ایالتی بیارزش در امپراتوری روم به شمار میرفت و تا پیش از سال 1650، اهمیت خاصی نداشت. ملتی تازه سر بر آورد، ناوگان اسپانیای قدرتمند را شکست داد، مدتی در هند و خلیج فارس تجارت کرد و به تدریج هند را به تصرف درآورد. دیوانهای صفویه (از جمله، احتمالا اسناد تعاملات با فرنگستان و انگلستان) پس از سقوط اصفهان به زایندهرود ریخته شد و اسناد تعاملات نادر و زندیه با اروپاییان هم طی جنگهای داخلی پیاپی مفقود یا پراکنده شده بود. شاه از سفیرش می خواهد که این تازه به دوران رسیدهها را برایش شناسایی کند تا بتواند در تنظیم روابطش با عثمانی آشنا، هند، دوست و متحد قدیمی که اکنون بیشتر ایالتهایش فتح شده و روسهای «ازبک» بینوا، جایی هم برای فرنگ و انگلستان در نظر بگیرد. فتحعلی شاه گوگل و ویکیپدیا نداشت و تصاویر لندن را در تلویزیونش نمیدید. او اگر از هر یک از ما زیرکتر نبود، کمتر هم زیرک نبود؛ اگر چنین بود، نمیتوانست 36 سال بر امپراتوری بزرگش حکم براند و جز در سالهای آغازینِ یکپارچهسازی کشور و فتح دوباره خراسان و سالهای جنگ در مرزهای شمالغربی، آرامش کشور را حفظ کند.
«سفارت مآبا، بر ذمّت تو لازم است که بدرستی تحقیق کنی که وسعت ملک فرنگستان چقدر است و آیا کسی به نام پادشاه فرنگ وجود دارد یا نه؟ در صورت وجود داشتن پایتختش کجاست؟
دویوم – فرنگستان عبارت از چند ایل نشین است آیا شهر نشینند یا چادر نشین؟ و آیا خوانین و سرکردگان ایشان کیانند؟
سیوم- در باب فرانسه غوررسی خوبی بکن و ببین فرنسه هم یکی از ایلات فرنگ است و یا گروهی دیگر است و ملکی دیگر دارد. بناپارت نام کافری که خود را پادشاه فرانسه میداند کیست و چکاره است؟
چهارم- در باب انگلستان تجقیق جداگانه و علیحدّه کن و ببین ایشان که در سایۀ ماهوت و پهلوی قلم تراش این همه شهرت پیدا کرده اند از چه قماش به شمار [می روند و از چه ] قیبل قومند و آیا اینکه می گویند در جزیره ای ساکنند و ییلاق و قشلاق ندارند و قوت غالبشان ماهی است راست است یا نه اگر راست باشد چطور می شود در یک جزیره بنشینند و هندوستان را فتح کنند و پس از آن در حل این مسألۀ دیگر که در ایران این همه به ذهن ما افتاده صرف مساعی و اقدام بنما و نیک بفهم که در میان انگلستان و لندن چه نبت است آیا لندن جزوی از انگلستان است یا انگلستان جزوی از لندن است.»
خوانش زمانپریشانه و شرقشناسانه (نگاه کنید به شرقشناسی ادوارد سعید): هاه؛ «فرنگستان»؟! آیا فرانسه از ایلات فرنگستان است؟! دیگر هر بچهای هم میداند که لندن پایتخت انگلستان است. وقتی که در اروپا، پارلمان و راهآهن وجود داشت، اینجا هنوز پادشاه اسم کشورها را هم نمیدانست. با آن ریش بلندش.
خوانشی که سیاق را در نظر میگیرد: پادشاهی ثروتمند و خودکامه (آنچنانکه برخی سفرای اروپایی گفتهاند، ثروتمندترین و خودکامهترین پادشاده جهان در زمانه خودش) بر تخت نشسته و اولین بار پس از 80 سال جنگ داخلی، با آرامش نسبی بر کل آنچه امروز ایران مینامیم، حکم میراند. شاه مغفور، آقامحمدخان به تازگی گرجستان را باز پس گرفته و روسهای کافر را سر جایشان نشانده. سفرایی از نقاطی به نام فرانسه و انگلستان و لندن به دیدن شاه میآیند؛ نقاطی که اثری از آنها در نقشههای موجود نیست و نامشان در معدود منابع باقیمانده نیامده. در واقع، آخرین دولت باثبات ایرانی یعنی صفویه به کل اروپای مسیحی «فرنگستان» میگفت و تمایز روشنی میان کشورها نمیگذاشت. البته در قرنهای شانزدهم و هفدهم هنوز ملت-دولتهای اروپایی جدید کاملا متمایز نشده بودند. انگلستان هم جزیره ای دورافتاده و سرد بود که زمانی ایالتی بیارزش در امپراتوری روم به شمار میرفت و تا پیش از سال 1650، اهمیت خاصی نداشت. ملتی تازه سر بر آورد، ناوگان اسپانیای قدرتمند را شکست داد، مدتی در هند و خلیج فارس تجارت کرد و به تدریج هند را به تصرف درآورد. دیوانهای صفویه (از جمله، احتمالا اسناد تعاملات با فرنگستان و انگلستان) پس از سقوط اصفهان به زایندهرود ریخته شد و اسناد تعاملات نادر و زندیه با اروپاییان هم طی جنگهای داخلی پیاپی مفقود یا پراکنده شده بود. شاه از سفیرش می خواهد که این تازه به دوران رسیدهها را برایش شناسایی کند تا بتواند در تنظیم روابطش با عثمانی آشنا، هند، دوست و متحد قدیمی که اکنون بیشتر ایالتهایش فتح شده و روسهای «ازبک» بینوا، جایی هم برای فرنگ و انگلستان در نظر بگیرد. فتحعلی شاه گوگل و ویکیپدیا نداشت و تصاویر لندن را در تلویزیونش نمیدید. او اگر از هر یک از ما زیرکتر نبود، کمتر هم زیرک نبود؛ اگر چنین بود، نمیتوانست 36 سال بر امپراتوری بزرگش حکم براند و جز در سالهای آغازینِ یکپارچهسازی کشور و فتح دوباره خراسان و سالهای جنگ در مرزهای شمالغربی، آرامش کشور را حفظ کند.
در حیاط کوچک پاییز در زندان
۲۴۰۰ سال پیش، سقراط به اتهام بیاعتقادی به خدایان و فاسد کردن جوانان به مرگ محکوم شد. دوستانش گفتند میتوانیم از زندان فراریات دهیم؛ نپذیرفت و جام شوکران را سر کشید.
عجب! آیا ماجرای سقراط افسانه نیست؟ نیست. آیا ممکن است چنین اتفاقی تکرار شود؟ شد. ۲۴۰۰ سال پس از آن، بکتاش آبتین به اتهام نوشتن تاریخ کانون نویسندگان و شرکت در مراسم سالگرد قتل نویسندگانی که بیگناه کشته شدند، تحت عنوان تبلیغ علیه نظام و اجتماع به قصد اقدام علیه امنیت ملی، به حبس محکوم شد. در آن زندان، شوکران به خورد کسی نمیدهند، اما کارهای دیگری بی جواب پس دادن، میکنند که مرده بیرون آمدن همواره محتمل است.
دوستان بکتاش به او گفتند وثیقهای که گذاشتیم فدای سرت؛ تو شهرت بینالمللی داری، فراریات میدهیم و جایی پناهنده شو. گفت نه؛ به زندان رفت و جنازهاش را تحویل دادند.
ماجرای بکتاش آبتین از آن دست ماجراهایی است که ما را به شنیدن و گفتن فرا میخواند. این ماجرا را بارها تعریف خواهند کرد؛ چه نام آبتین در این زمانه تقلب و تغلب بر میدانی یا در کتابهای درسی، باشد چه نباشد.
۲۴۰۰ سال پیش، سقراط به اتهام بیاعتقادی به خدایان و فاسد کردن جوانان به مرگ محکوم شد. دوستانش گفتند میتوانیم از زندان فراریات دهیم؛ نپذیرفت و جام شوکران را سر کشید.
عجب! آیا ماجرای سقراط افسانه نیست؟ نیست. آیا ممکن است چنین اتفاقی تکرار شود؟ شد. ۲۴۰۰ سال پس از آن، بکتاش آبتین به اتهام نوشتن تاریخ کانون نویسندگان و شرکت در مراسم سالگرد قتل نویسندگانی که بیگناه کشته شدند، تحت عنوان تبلیغ علیه نظام و اجتماع به قصد اقدام علیه امنیت ملی، به حبس محکوم شد. در آن زندان، شوکران به خورد کسی نمیدهند، اما کارهای دیگری بی جواب پس دادن، میکنند که مرده بیرون آمدن همواره محتمل است.
دوستان بکتاش به او گفتند وثیقهای که گذاشتیم فدای سرت؛ تو شهرت بینالمللی داری، فراریات میدهیم و جایی پناهنده شو. گفت نه؛ به زندان رفت و جنازهاش را تحویل دادند.
ماجرای بکتاش آبتین از آن دست ماجراهایی است که ما را به شنیدن و گفتن فرا میخواند. این ماجرا را بارها تعریف خواهند کرد؛ چه نام آبتین در این زمانه تقلب و تغلب بر میدانی یا در کتابهای درسی، باشد چه نباشد.
در پنج جلسه، چیستی هوش مصنوعی، زمینه تاریخی آن و انتقادات دریفوس به این پروژه را مرور خواهم کرد. متن محوری کتاب تاثیرگذار "ذهن برتر از ماشین" خواهد بود.
جلسات از همین چهارشنبه، به صورت برخط و در محیط اسکای روم برگزار خواهد شد.
https://www.skyroom.online/ch/alizand/rastaa-tt
جلسات از همین چهارشنبه، به صورت برخط و در محیط اسکای روم برگزار خواهد شد.
https://www.skyroom.online/ch/alizand/rastaa-tt
Audio
.
🎓 دکتر یاسر خوشنویس
🔖 جلسه ۱ (۳۰ دیماه ۱۴۰۰)
🔶️ اندیشکده رستا برگزار میکند:
حلقههای مطالعاتی سایبورگ[Cyborg]؛
🔺️ همخوانی آنلاین کتاب
《ذهن برتر از ماشین》
اثر هیوبرت دریفوس
🔺️ با حضور دکتر یاسر خوشنویس
پژوهشگر حوزه علم و فناوری
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
🔺️ لینک اتاق برگزاری:
skyroom.online/ch/alizand/rastaa-tt
🔺️گروه تلگرامی حلقه مطالعاتی:
https://news.1rj.ru/str/cyborgstudy
#اندیشکده_رستا
#اندیشکده
#cyborg
#فلسفه
#فلسفه_تکنولوژی
#انسان
#دیجیتال
#سایبورگ
🎓 دکتر یاسر خوشنویس
🔖 جلسه ۱ (۳۰ دیماه ۱۴۰۰)
🔶️ اندیشکده رستا برگزار میکند:
حلقههای مطالعاتی سایبورگ[Cyborg]؛
🔺️ همخوانی آنلاین کتاب
《ذهن برتر از ماشین》
اثر هیوبرت دریفوس
🔺️ با حضور دکتر یاسر خوشنویس
پژوهشگر حوزه علم و فناوری
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
🔺️ لینک اتاق برگزاری:
skyroom.online/ch/alizand/rastaa-tt
🔺️گروه تلگرامی حلقه مطالعاتی:
https://news.1rj.ru/str/cyborgstudy
#اندیشکده_رستا
#اندیشکده
#cyborg
#فلسفه
#فلسفه_تکنولوژی
#انسان
#دیجیتال
#سایبورگ
هنگامی که فتحعلی آخوندزاده (1191-1256) حوالی سال 1240 شمسی، «مکتوبات کمالالدوله» را مینوشت، برای پانزده مفهوم کلیدی در جهان جدید، معادل فارسی نمییافت و ترجیح داد آنها را به همان شکل با حروف فارسی بنگارد. مستنسخ مکتوبات (که احتمالاً خود آخوندزاده است) این واژهها را در ابتدای متن قدری توضیح داده و نوعی فرهنگنامه ابتدایی را پدید آورده است. یکی از این واژه ها «پروقره» است: Progress؛ چیزی که اکنون «پیشرفت» میخوانیم و در عصر قاجار، به تدریج «ترقی» خوانده شد.
عجب! ایرانی 160 سال پیش نمیدانست، پیشرفت چیست و واژهای برایش نداشت؟ نه نمیدانست. نه تنها ایرانیان، بلکه دیگر شرقیان و حتی اروپاییانِ قرون میانه هم نمیدانستند پیشرفت چیست. Progress از ریشهای هندواروپایی، در لاتین و فرانسه کهن، فعلی حرکتی بود: «قدم زدن؛ گامی پیش نهادن». معنای استعاریِ «بهبود اوضاع در مقیاسی جمعی» حوالی سال 1600 پدید آمد.
در عمده سنتهای باستانی، جهان امری حاکم و مستولی بود که فرد باید خود را با آنها هماهنگ میساخت و در سنتهای دینی، برترین افراد همچون پیامبران، امامان و قدیسان قرنها پیش زندگی کرده بودند و مومنان باید خود را با آنها شبیه میکردند. تصور خطی از زمانی که همواره پیش میرود و نمونه اعلایی در گذشته ندارد و ملتی که باید هر روزش بهتر از دیروز باشد، تنها در قرن هفدهم بسط پیدا کرد.
آخوندزاده حق داشت که معادلی برای Progress نمییافت. ایرانیان در تمام این 160 سال به توافقی درباره این مفهوم جدید نرسیدهاند: آیا باید «پیشرفت» کنند یا نه؟ این «پیشرفت» چه شکلی باید داشته باشد؟ چگونه باید پیشرفت کنند در حالی که کهنالگوهایی از عصر باستان و عصر پیامبر و ائمه دارند؟ چگونه باید پیشرفت کنند در حالی که تمامی دانشها در متون کهن آمده است؟ ایرانی پایی در گذشته طولانی و جذاب خویش دارد و از سوی دیگر، شیفته و مقهور جهان جدید است. جمهوری اسلامی تلاشی بود برای پیوند زدن میان این دو: «شد جمهوری اسلامی به پا/ که هم دین دهد هم دنیا به ما». تلاشی که اینک سرانجامی ناخوشایند دارد.
تاریخ واژهها نکات بسیاری برای گفتن درباره عمیقترین تصورات و برداشتها ما از چیستی خودمان، چیستی جهان و نقش ما در این زندگی گذرا دارد. واژههایی که گاه معادلی در فرهنگی ندارند و واژههایی که معنایشان در طول زمان تغییر میکند. شاید بعدا درباره بقیه واژههای بیمعادل در مکتوبات کمالالدوله بنویسم.
عجب! ایرانی 160 سال پیش نمیدانست، پیشرفت چیست و واژهای برایش نداشت؟ نه نمیدانست. نه تنها ایرانیان، بلکه دیگر شرقیان و حتی اروپاییانِ قرون میانه هم نمیدانستند پیشرفت چیست. Progress از ریشهای هندواروپایی، در لاتین و فرانسه کهن، فعلی حرکتی بود: «قدم زدن؛ گامی پیش نهادن». معنای استعاریِ «بهبود اوضاع در مقیاسی جمعی» حوالی سال 1600 پدید آمد.
در عمده سنتهای باستانی، جهان امری حاکم و مستولی بود که فرد باید خود را با آنها هماهنگ میساخت و در سنتهای دینی، برترین افراد همچون پیامبران، امامان و قدیسان قرنها پیش زندگی کرده بودند و مومنان باید خود را با آنها شبیه میکردند. تصور خطی از زمانی که همواره پیش میرود و نمونه اعلایی در گذشته ندارد و ملتی که باید هر روزش بهتر از دیروز باشد، تنها در قرن هفدهم بسط پیدا کرد.
آخوندزاده حق داشت که معادلی برای Progress نمییافت. ایرانیان در تمام این 160 سال به توافقی درباره این مفهوم جدید نرسیدهاند: آیا باید «پیشرفت» کنند یا نه؟ این «پیشرفت» چه شکلی باید داشته باشد؟ چگونه باید پیشرفت کنند در حالی که کهنالگوهایی از عصر باستان و عصر پیامبر و ائمه دارند؟ چگونه باید پیشرفت کنند در حالی که تمامی دانشها در متون کهن آمده است؟ ایرانی پایی در گذشته طولانی و جذاب خویش دارد و از سوی دیگر، شیفته و مقهور جهان جدید است. جمهوری اسلامی تلاشی بود برای پیوند زدن میان این دو: «شد جمهوری اسلامی به پا/ که هم دین دهد هم دنیا به ما». تلاشی که اینک سرانجامی ناخوشایند دارد.
تاریخ واژهها نکات بسیاری برای گفتن درباره عمیقترین تصورات و برداشتها ما از چیستی خودمان، چیستی جهان و نقش ما در این زندگی گذرا دارد. واژههایی که گاه معادلی در فرهنگی ندارند و واژههایی که معنایشان در طول زمان تغییر میکند. شاید بعدا درباره بقیه واژههای بیمعادل در مکتوبات کمالالدوله بنویسم.
ابزوردنامه #17
بهار 97 به دلایلی که شرحی طولانی دارد، از معاونت علمی استعفا دادم. پس از استعفا، در فهرست مشاوران معاونت بودم و گهگاه به شرکتهای دانشبنیان و به بخشهایی از معاونت مشورت میدادم.
مدتی که در فناپ بودم، فرصت مشورت دادن نداشتم. مهرماه تماس گرفتند که حالا که وقت داری دوباره مشورت بده، گفتم باشد. پس از چند جلسه، نوبت به پرداخت رسید. کارشناس مربوطه گفت مدیران گفتهاند با خوشنویس کار نکنید. کاشف به عمل آمد مسئله این است که در نقدم به مستندنمای ژانوس، از مهندس میرزایی (به قول آنها، آقاصابر) انتقاد کردهام. آقاصابر بتی است از بتهای معاونت و مرکز همکاریهای نوآوری و پیشرفت و گناه من در نقد اقداماتش، نابخشودنی بود. مرا از فهرست برداشتند و حقالزحمه چهار پنج جلسه آخر را هم ندادند.
راستش، سوالی که هم خودش و هم پاسخهای محتمل به آن ابزوردند، این است: حضرات! با این کار به منِ خوشنویس صدمه زدید؟ یا به ظرفیت و اعتبار سازوکار مشورتدهیِ معاونت؟ یا به بخشهایی از معاونت که مشورت میگرفتند؟ یا به دانشبنیانهایی که مشورت می گرفتند؟
اقتدارگرایی جزئی لاینفک از شخصیت اکثر ایرانیان است؛ رذیلتی که هر فرد باید با آن بجنگد. سلسلهمراتبی از ارباب قدرت وجود دارد؛ قدرت امضا و بودجه در اختیار که گاه با قدرت گفتمانیِ ناشی از مدرک دکترا یا تسلط بر متون دینی یا سابقه ایثارگری ترکیب میشود. هر مدیر میانی نزد مدیر بالاتر بنده است و نزد کارشناسانِ زیردست، بت. اگر این سلسلهمراتب را تاب نیاورید، یا باید استعفا دهید یا کنارتان میگذارند.
17 سال با یا برای ستاد نانو و بعداً، معاونت عملی کار کردم. در این مدت، بیاغراق، تنها دو مدیر میانی و ارشد را میشناسم که تفکر استراتژیک را درک میکنند. البته آن دو هم در تعامل با سایرینی که در پی بهرهگیری از موقعیتهای تعارض منافعاند و تنها اقداماتِ نقطهای نافع را دنبال می کنند، عملا به حاشیه رانده شدهاند. معاونت علمی در یک کلام سازوکاری است برای توزیع رانتی شیک: رانت محقق و فناور بودن؛ باقی فسانه است.
بهار 97 به دلایلی که شرحی طولانی دارد، از معاونت علمی استعفا دادم. پس از استعفا، در فهرست مشاوران معاونت بودم و گهگاه به شرکتهای دانشبنیان و به بخشهایی از معاونت مشورت میدادم.
مدتی که در فناپ بودم، فرصت مشورت دادن نداشتم. مهرماه تماس گرفتند که حالا که وقت داری دوباره مشورت بده، گفتم باشد. پس از چند جلسه، نوبت به پرداخت رسید. کارشناس مربوطه گفت مدیران گفتهاند با خوشنویس کار نکنید. کاشف به عمل آمد مسئله این است که در نقدم به مستندنمای ژانوس، از مهندس میرزایی (به قول آنها، آقاصابر) انتقاد کردهام. آقاصابر بتی است از بتهای معاونت و مرکز همکاریهای نوآوری و پیشرفت و گناه من در نقد اقداماتش، نابخشودنی بود. مرا از فهرست برداشتند و حقالزحمه چهار پنج جلسه آخر را هم ندادند.
راستش، سوالی که هم خودش و هم پاسخهای محتمل به آن ابزوردند، این است: حضرات! با این کار به منِ خوشنویس صدمه زدید؟ یا به ظرفیت و اعتبار سازوکار مشورتدهیِ معاونت؟ یا به بخشهایی از معاونت که مشورت میگرفتند؟ یا به دانشبنیانهایی که مشورت می گرفتند؟
اقتدارگرایی جزئی لاینفک از شخصیت اکثر ایرانیان است؛ رذیلتی که هر فرد باید با آن بجنگد. سلسلهمراتبی از ارباب قدرت وجود دارد؛ قدرت امضا و بودجه در اختیار که گاه با قدرت گفتمانیِ ناشی از مدرک دکترا یا تسلط بر متون دینی یا سابقه ایثارگری ترکیب میشود. هر مدیر میانی نزد مدیر بالاتر بنده است و نزد کارشناسانِ زیردست، بت. اگر این سلسلهمراتب را تاب نیاورید، یا باید استعفا دهید یا کنارتان میگذارند.
17 سال با یا برای ستاد نانو و بعداً، معاونت عملی کار کردم. در این مدت، بیاغراق، تنها دو مدیر میانی و ارشد را میشناسم که تفکر استراتژیک را درک میکنند. البته آن دو هم در تعامل با سایرینی که در پی بهرهگیری از موقعیتهای تعارض منافعاند و تنها اقداماتِ نقطهای نافع را دنبال می کنند، عملا به حاشیه رانده شدهاند. معاونت علمی در یک کلام سازوکاری است برای توزیع رانتی شیک: رانت محقق و فناور بودن؛ باقی فسانه است.
rasta
<unknown>
📌 اولین اپیزود از ویدئو/پادکستهای رستا؛
✅ عنوان:
《نقش شبکههای مجازی در شناخت انسان》
🔴《نسخه کامل》🔴
#علی_الماسی_زند
دانشجوی دکتری #فلسفه از دانشگاه #علامه_طباطبایی
#ابوطالب_صفدری
دکتری #فلسفه_تکنولوژی از دانشگاه #صنعتی_شریف
#شبکههای_اجتماعی
#اندیشکده_رستا
www.instagram.com/tv/CX3w38HgOLp/?utm_medium=share_sheet
🌐 rasta-tt.ir
✅ عنوان:
《نقش شبکههای مجازی در شناخت انسان》
🔴《نسخه کامل》🔴
#علی_الماسی_زند
دانشجوی دکتری #فلسفه از دانشگاه #علامه_طباطبایی
#ابوطالب_صفدری
دکتری #فلسفه_تکنولوژی از دانشگاه #صنعتی_شریف
#شبکههای_اجتماعی
#اندیشکده_رستا
www.instagram.com/tv/CX3w38HgOLp/?utm_medium=share_sheet
🌐 rasta-tt.ir
پادکستی باکیفیت درباره ادراکات و تصمیمگیریهای ما در فضای مجازی 👆
امشب همراه با میلاد دخانچی، درباره فیلم "بی رویا" صحبت خواهیم کرد.
پخش زنده در اینستاگرام:
https://instagram.com/jivegischool
پخش زنده در اینستاگرام:
https://instagram.com/jivegischool
ابزوردنامه #۱۸
زمانی در سال 97، یکی از مدیرانِ یکی از ستادهای توسعه فناوری از من خواست در مورد تعارض منافع در سازمانهای دولتیِ حامی علم و فناوری مطالعه کنم. با الهام از منابع موجود، رویکردی سناریومحور را اتخاذ کردم و در کنار گزارشی درباره چیستی تعارض منافع و اقدامات کشورها در این خصوص، فهرستی از موقعیتهای تعارض منافع در معاونت علمی را ارائه کردم. حضار اشتیاق نشان دادند و مدیر گفت در گام بعد، دستورالعمل مدیریت تعارض منافع را تنظیم و اجرایی کنیم.
ساختمانی که در آن صحبت میکردیم، چهار طبقه بود. در طبقه دوم و سوم کارشناسان مینشستند و در طبقه چهارم، مدیران ارشد. گفتم: «آقای دکتر، اگر این دستورالعمل را تنها برای طبقه دوم و سوم میخواهید و ساکنان طبقه چهارم را شامل نخواهد شد، بهتر است اصلا این کار را نکنیم.» مدیر گفت: «روی موضوع فکر میکنم، با مدیران صحبت خواهم کرد و به شما خبر خواهم داد.»
همچنانکه انتظار داشتم و دارید، دیگر تماسی در این خصوص با من گرفته نشد.
از آنجا که فهرست سناریوها میتواند جالب باشد و سند طبقهبندیشده هم نیست، آن را اینجا به اشتراک میگذارم.
تمرین برای شرکتهای دانشبنیان: ناخواسته در کدام یک از این موقعیتها قرار گرفتهاید؟ عامدانه کدام یک از این موقعیتها را ایجاد کردهاید؟
تمرین برای کارشناسان و مدیران میانی: ناخواسته در کدام یک از این موقعیتها قرار گرفتهاید؟ چگونه در نبود دستورالعمل سازمانی، این موقعیتها را مدیریت میکنید؟ از کدام یک از این موقعیتها نفع بردهاید؟
تمرین برای مدیران ارشد: چرا تمایلی به تنظیم دستورالعمل سازمانی نشان نمیدهید؟ چگونه بهره بردن از این موقعیتها را به بخشی از مدل کسبوکار فردی خود بدل کردهاید؟ چگونه استانداردی دوگانه را (مبتنی بر مرتبه سازمانی افراد) درباره مدیریت تعارض منافع به کار میبندید؟
تمرین برای همه: چه موقعیتهای تعارض منافع دیگری را میتوانید ذکر کنید؟ آرزوی کشوری فاقد قانون یا دستورالعمل مدیریت تعارض منافع در حوزه کسبوکار و فناوری، برای آنکه نوآوری فناورانه داشته باشد، تا چه اندازه ابزورد است؟
زمانی در سال 97، یکی از مدیرانِ یکی از ستادهای توسعه فناوری از من خواست در مورد تعارض منافع در سازمانهای دولتیِ حامی علم و فناوری مطالعه کنم. با الهام از منابع موجود، رویکردی سناریومحور را اتخاذ کردم و در کنار گزارشی درباره چیستی تعارض منافع و اقدامات کشورها در این خصوص، فهرستی از موقعیتهای تعارض منافع در معاونت علمی را ارائه کردم. حضار اشتیاق نشان دادند و مدیر گفت در گام بعد، دستورالعمل مدیریت تعارض منافع را تنظیم و اجرایی کنیم.
ساختمانی که در آن صحبت میکردیم، چهار طبقه بود. در طبقه دوم و سوم کارشناسان مینشستند و در طبقه چهارم، مدیران ارشد. گفتم: «آقای دکتر، اگر این دستورالعمل را تنها برای طبقه دوم و سوم میخواهید و ساکنان طبقه چهارم را شامل نخواهد شد، بهتر است اصلا این کار را نکنیم.» مدیر گفت: «روی موضوع فکر میکنم، با مدیران صحبت خواهم کرد و به شما خبر خواهم داد.»
همچنانکه انتظار داشتم و دارید، دیگر تماسی در این خصوص با من گرفته نشد.
از آنجا که فهرست سناریوها میتواند جالب باشد و سند طبقهبندیشده هم نیست، آن را اینجا به اشتراک میگذارم.
تمرین برای شرکتهای دانشبنیان: ناخواسته در کدام یک از این موقعیتها قرار گرفتهاید؟ عامدانه کدام یک از این موقعیتها را ایجاد کردهاید؟
تمرین برای کارشناسان و مدیران میانی: ناخواسته در کدام یک از این موقعیتها قرار گرفتهاید؟ چگونه در نبود دستورالعمل سازمانی، این موقعیتها را مدیریت میکنید؟ از کدام یک از این موقعیتها نفع بردهاید؟
تمرین برای مدیران ارشد: چرا تمایلی به تنظیم دستورالعمل سازمانی نشان نمیدهید؟ چگونه بهره بردن از این موقعیتها را به بخشی از مدل کسبوکار فردی خود بدل کردهاید؟ چگونه استانداردی دوگانه را (مبتنی بر مرتبه سازمانی افراد) درباره مدیریت تعارض منافع به کار میبندید؟
تمرین برای همه: چه موقعیتهای تعارض منافع دیگری را میتوانید ذکر کنید؟ آرزوی کشوری فاقد قانون یا دستورالعمل مدیریت تعارض منافع در حوزه کسبوکار و فناوری، برای آنکه نوآوری فناورانه داشته باشد، تا چه اندازه ابزورد است؟
محمدشاه قاجار در میانه دهه 1210 شمسی، اندکی پس از پادشاه شدن، ارزش پول ایران را بالا برد و از درباریان و مردم خواست منسوجات اروپایی نخرند و از پارچههای ایرانی استفاده کنند. البته چه ثروتمندان و چه عموم مردم اطاعت نکردند. در 1216، بازرگانان ایرانی علیه تاسیس تجارتخانههای اروپایی اعتراض کردند. محمدشاه یادآوری کرد که «با اینکه به مردم گفته شد پارچههای اروپایی نخرند، پنهانی خریدند.»
واژه «حکمرانی» در فارسی به خودی خود فریبنده است: چنین مینماید که حکومت کردن یعنی حکم کردن. Governance به معنای «اداره کردن، راندن، فرمان در دست گرفتن» ناآشناست. هرچه بگوییم مردم با حکم حکومتی، رفتارهای خرید، مصرف، بچهدار شدن (نشدن)، لباس پوشیدن (نپوشیدن) و سرمایهگذاری خود را تغییر نمیدهند، کسی نکته را درنمییابد. اگر همچون فیزیوکراتهای قرن هجدهم معتقد باشیم که قوانینی طبیعی (یا کمابیش طبیعی) در اقتصاد و کشورداری وجود دارد یا همچون معاصران، در پی درک پویایی سیستمهای تولید و مصرف و نوآوری باشیم، چنان نگاهمان میکنند که گویی خوابنما شدهایم.
جمهوری اسلامی بازگشتی بود به عصرِ حکومت کردن با امر و نهی به سبک شاهان کهن: من اینک نه به نام نژادگی و ظلاللهی که به نام فقاهت، به شما میگویم چنین باشید و چنین نباشید، چنین کنید و چنین نکنید. بازگشتی که میراث نوگرایان از حوالی دهه 1230 تا دهه 1350 را به تدریج و البته به سرعت مصرف کرد و میرود که ایران را به دورههای بیحکومتی (که در تاریخ ایران کم نیستند) باز گرداند. هر آنچه در این صد و اندی سال، برای اداره کردن شکل گرفته بود، با تمامی نقایص و ضعفهایش، به ماشین بزرگی بدل شده که دیگر چرخدندههایش در هم درگیر نیستند. راننده آن را نمیراند، بلکه حکم میکند که حال برو و حال بایست. هر آنکه حکمرانی را در معنای رانندگی کردن و اداره کردن بفهمد، راهی جز این ندارد که یا خود را همرنگ جماعت سازد و تظاهر کند که میتوان با دستور دادن به ماشین، آن را به حرکت واداشت، به سرعتش افزود یا متوقفش کرد یا آنکه از این ماشینِ «حکم کردن» پیاده شود.
اگر فرصت کنم رسالهای مینویسم در باب «حکمرانی همچون حکم کردن: از فرمان مطاع شاهنشاه تا فرمالیسم فقاهت».
واژه «حکمرانی» در فارسی به خودی خود فریبنده است: چنین مینماید که حکومت کردن یعنی حکم کردن. Governance به معنای «اداره کردن، راندن، فرمان در دست گرفتن» ناآشناست. هرچه بگوییم مردم با حکم حکومتی، رفتارهای خرید، مصرف، بچهدار شدن (نشدن)، لباس پوشیدن (نپوشیدن) و سرمایهگذاری خود را تغییر نمیدهند، کسی نکته را درنمییابد. اگر همچون فیزیوکراتهای قرن هجدهم معتقد باشیم که قوانینی طبیعی (یا کمابیش طبیعی) در اقتصاد و کشورداری وجود دارد یا همچون معاصران، در پی درک پویایی سیستمهای تولید و مصرف و نوآوری باشیم، چنان نگاهمان میکنند که گویی خوابنما شدهایم.
جمهوری اسلامی بازگشتی بود به عصرِ حکومت کردن با امر و نهی به سبک شاهان کهن: من اینک نه به نام نژادگی و ظلاللهی که به نام فقاهت، به شما میگویم چنین باشید و چنین نباشید، چنین کنید و چنین نکنید. بازگشتی که میراث نوگرایان از حوالی دهه 1230 تا دهه 1350 را به تدریج و البته به سرعت مصرف کرد و میرود که ایران را به دورههای بیحکومتی (که در تاریخ ایران کم نیستند) باز گرداند. هر آنچه در این صد و اندی سال، برای اداره کردن شکل گرفته بود، با تمامی نقایص و ضعفهایش، به ماشین بزرگی بدل شده که دیگر چرخدندههایش در هم درگیر نیستند. راننده آن را نمیراند، بلکه حکم میکند که حال برو و حال بایست. هر آنکه حکمرانی را در معنای رانندگی کردن و اداره کردن بفهمد، راهی جز این ندارد که یا خود را همرنگ جماعت سازد و تظاهر کند که میتوان با دستور دادن به ماشین، آن را به حرکت واداشت، به سرعتش افزود یا متوقفش کرد یا آنکه از این ماشینِ «حکم کردن» پیاده شود.
اگر فرصت کنم رسالهای مینویسم در باب «حکمرانی همچون حکم کردن: از فرمان مطاع شاهنشاه تا فرمالیسم فقاهت».
تکنولوژیهای رسانهای نوظهور در ایران معاصر (مانند هر کشور دیگری) به زمین جدیدی برای کارزارهای سیاسی بدل میشوند، یعنی جایی که افراد، گروهها و نهادها در آن اِعمال قدرت میکنند.
هر تکنولوژیای امکانهایی را پدید میآورد یا تحقق امکانهایی از پیش موجود را دستیافتنیتر یا دور از دسترستر میکند. اما چیزی جون جبریت یا تعینگرایی تکنولوژیک در کار نیست. آنچه هست، میدان نیروهایی گوناگون و متعارض است که ادراکهای متفاوتی از تکنولوژی مورد بحث دارند و کشمکش آنها سرنوشت هر تکنولوژی را چه در سیاق نوآوری و چه در سیاق کاربرد متعین میکند. هر بار که این موضوع را درس یا توضیح میدهم، مثالی میزنم. اکنون مثالی خوب سرنوشت اینترنت در ایران است.
معمولا میتوان ماجرا را با بررسی کردن حالتهایی خلاف واقع بهتر فهمید: اگر حکومتی تمامیتخواه که خود را در خطر میدید، در ایران حاکم نبود، چه میشد؟ اگر سازوکارهای دموکراتیک پیشتر تسخیر یا فاقد کارکرد نشده بودند، چه میشد؟ اگر نهادهای مردمنهاد قدرتمندتر بودند، چه میشد؟
امکانهای فنی اینترنت (که دیگر از یک رسانه صرف فراتر رفته) کمابیش همهجا یکسان است، آنچه تفاوت دارد، آرایش و توان نیروهای درگیر است. در پی این آرایشهای متفاوت است که اینترنت مسیرهای متفاوتی را در کشورهای مختلف طی میکند.
هر تکنولوژیای امکانهایی را پدید میآورد یا تحقق امکانهایی از پیش موجود را دستیافتنیتر یا دور از دسترستر میکند. اما چیزی جون جبریت یا تعینگرایی تکنولوژیک در کار نیست. آنچه هست، میدان نیروهایی گوناگون و متعارض است که ادراکهای متفاوتی از تکنولوژی مورد بحث دارند و کشمکش آنها سرنوشت هر تکنولوژی را چه در سیاق نوآوری و چه در سیاق کاربرد متعین میکند. هر بار که این موضوع را درس یا توضیح میدهم، مثالی میزنم. اکنون مثالی خوب سرنوشت اینترنت در ایران است.
معمولا میتوان ماجرا را با بررسی کردن حالتهایی خلاف واقع بهتر فهمید: اگر حکومتی تمامیتخواه که خود را در خطر میدید، در ایران حاکم نبود، چه میشد؟ اگر سازوکارهای دموکراتیک پیشتر تسخیر یا فاقد کارکرد نشده بودند، چه میشد؟ اگر نهادهای مردمنهاد قدرتمندتر بودند، چه میشد؟
امکانهای فنی اینترنت (که دیگر از یک رسانه صرف فراتر رفته) کمابیش همهجا یکسان است، آنچه تفاوت دارد، آرایش و توان نیروهای درگیر است. در پی این آرایشهای متفاوت است که اینترنت مسیرهای متفاوتی را در کشورهای مختلف طی میکند.
مدتی پیش درباره "حکمرانی همچون حکم کردن" نوشتم. جنبهای از این تصور از حکمرانی، سندنویسی است. "رَقَم"های پادشاهان کهن به "سند" در جمهوری اسلامی بدل میشوند. ائتلافی از فقها، دانشگاهیان و کارمندان ارشد همچون کاتبان درباری کهن، واژهآرایی میکنند. نقطه اشتراک اعضای ائتلاف مذکور در این است که "متن"، "کتاب"، "مقاله" و "بخشنامه" هم برایشان هویتبخش است و هم ابزارشان برای کسب و اِعمال قدرت. آنها آرزوهایی را روی کاغذ میآورند و تدوین، تصویب و ابلاغ سندها همچون یک مناسک دنبال میشود.
این مناسک از اوایل دهه ۸۰، شکلی تازه به خود گرفت. سند چشمانداز ۲۰ساله آرزوهایی را در مقیاس ملی و بلندمدت روی کاغذ آورد و در پیاش، صدها سند کوچک و بزرگ تدوین و منتشر شد.
نکته مهم ادامه یافتنِ تقدس "متن" در جمهوری اسلامی است: متون مقدسِ حوزههای علمیه اکنون به اسناد مقدسِ نظام مقدس بدل میشوند. و البته موضوع فراتر از این نمیرود چراکه فقها اساسا کاری فراتر از سروکار داشتن با واژهها چه در قالب متن و چه در قالب سخنوری نمیدانند. هویت، تخصص و مهارت آنها واژهپردازی است. همپیمانان آنها در ادارات و دانشگاه هم آگاهانه با آنها همراه میشوند و از اینکه از کیسه خلیفه سهمی دارند، خشنودند.
این انبوهه اسناد به اقدامی فراتر از سخنوری و سندنویسیِ بیشتر منتهی نمیشوند، اما برای نویسندگانشان شان و مقام و پول به همراه میاورند. ماجرای قنات کندن دوره محمدشاه قاجار است. برای ما آب ندارد، برای سندنویسان نان دارد.
این مناسک از اوایل دهه ۸۰، شکلی تازه به خود گرفت. سند چشمانداز ۲۰ساله آرزوهایی را در مقیاس ملی و بلندمدت روی کاغذ آورد و در پیاش، صدها سند کوچک و بزرگ تدوین و منتشر شد.
نکته مهم ادامه یافتنِ تقدس "متن" در جمهوری اسلامی است: متون مقدسِ حوزههای علمیه اکنون به اسناد مقدسِ نظام مقدس بدل میشوند. و البته موضوع فراتر از این نمیرود چراکه فقها اساسا کاری فراتر از سروکار داشتن با واژهها چه در قالب متن و چه در قالب سخنوری نمیدانند. هویت، تخصص و مهارت آنها واژهپردازی است. همپیمانان آنها در ادارات و دانشگاه هم آگاهانه با آنها همراه میشوند و از اینکه از کیسه خلیفه سهمی دارند، خشنودند.
این انبوهه اسناد به اقدامی فراتر از سخنوری و سندنویسیِ بیشتر منتهی نمیشوند، اما برای نویسندگانشان شان و مقام و پول به همراه میاورند. ماجرای قنات کندن دوره محمدشاه قاجار است. برای ما آب ندارد، برای سندنویسان نان دارد.
.
تصور عمده از یک #استارت_آپ، یک #کارخانه یا شبکه سراسری #برق که در آن #تکنولوژی نقش عمده ایفا میکند، وجود تجهیزات پیشرفته، تسلط #فنی و در بهترین حالت مهندسان و اپراتورهایی است که در خدمت ابزارآلات و ماشینها و یا هدف شرکتاند.
فرض بر این است که هر چقدر تجهیزات بهتر باشد و #نیروی_کار مسلطتر، #تولید و در امتداد آن #سود و یا بهرهوری شرکت بیشتر خواهد شد.
در این میان معمولا یک عنصر مهم که میتواند در #موفقیت و یا #شکست یک استارتآپ یا کارخانه موثر باشد، مغفول واقع میشود؛
💡این عنصر مهم #انسان و #روابط_انسانی است.
📖رابطه اجتماعات انسانی و تکنولوژی در حوزهای از دانش مورد مطالعه قرار میگیرد که از آن تحت عنوان "#جامعه شناسی_تکنولوژی" یاد میشود.
با توجه به رشد صنعت "های تک" در چند دهه گذشته "جامعه شناسی تکنولوژی" در محافل علمی دنیا گسترش چشمگیری یافته. چرا که این حوزه در یک کلام به رابطه متقابل و پیچیده انسان و تکنولوژی میپردازد. اساسا هر جا پیشرفتهای تکنولوژیکی در حال رخ دادن است آنجا حتما جامعه شناسی تکنولوژی و جامعه شناسان این حوزه فعالاند.
📍در طعم موضوع پیش رو میخواهیم از مسیر تدریس یاسر خوشنویس و بررسی #مطالعات_موردی (کیس استادی) طعمی بچشیم از جامعه شناسی تکنولوژی.
👨🏻🏫یاسر خوشنویس دانشجوی دکترای پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است، او سالهاست که به عنوان پژوهشگر مطالعات علم و فناوری فعالیت میکند و تجربه مشاوره به شرکتهای "های تک" ایرانی را در کارنامه خود دارد.
🛣️در این درسگفتار سهجلسهای، یاسر خوشنویس ابتدا مفهوم مهم “سیستمهای اجتماعی-تکنیکی” به عنوان ابزاری برای درک بهتر فضاهایی چون شرکتهای نوپا، شبکه حملونقل شهری، زیرساخت #اینترنت و مانند آنها را معرفی خواهد کرد.
⚡در قدم بعدی زمینه تاریخی شکلگیری جامعهشناسی تکنولوژی را در دنیا با ارجاع به موردهای مختلف، مرور خواهد کرد و در جلسه پایانی با ارجاع آغازین به سیستم اجتماعی-تکنیکیِ تلگراف، آن را در دوره قاجار از منظر سیستم و جامعهشناسی تکنولوژی در ایران مورد کنکاش قرار خواهد داد.
✅شرکت در این دوره به دانشجویان حوزه مهندسی، علاقمندان به جامعهشناسی و کسانی که چه در یک استارتآپ، چه در دانشگاهها و چه در دولت، درگیر فعالیتهای تکنولوژیکاند، پیشنهاد میشود.
🗓️این کلاس روزچهارشنبه ۲۵ اسفند از ساعت ۷ شب آغاز شده و تا ساعت ده شب به طول خواهد انجامید.
❎ثبتنام از طریق وبسایت[جیوگی]
تصور عمده از یک #استارت_آپ، یک #کارخانه یا شبکه سراسری #برق که در آن #تکنولوژی نقش عمده ایفا میکند، وجود تجهیزات پیشرفته، تسلط #فنی و در بهترین حالت مهندسان و اپراتورهایی است که در خدمت ابزارآلات و ماشینها و یا هدف شرکتاند.
فرض بر این است که هر چقدر تجهیزات بهتر باشد و #نیروی_کار مسلطتر، #تولید و در امتداد آن #سود و یا بهرهوری شرکت بیشتر خواهد شد.
در این میان معمولا یک عنصر مهم که میتواند در #موفقیت و یا #شکست یک استارتآپ یا کارخانه موثر باشد، مغفول واقع میشود؛
💡این عنصر مهم #انسان و #روابط_انسانی است.
📖رابطه اجتماعات انسانی و تکنولوژی در حوزهای از دانش مورد مطالعه قرار میگیرد که از آن تحت عنوان "#جامعه شناسی_تکنولوژی" یاد میشود.
با توجه به رشد صنعت "های تک" در چند دهه گذشته "جامعه شناسی تکنولوژی" در محافل علمی دنیا گسترش چشمگیری یافته. چرا که این حوزه در یک کلام به رابطه متقابل و پیچیده انسان و تکنولوژی میپردازد. اساسا هر جا پیشرفتهای تکنولوژیکی در حال رخ دادن است آنجا حتما جامعه شناسی تکنولوژی و جامعه شناسان این حوزه فعالاند.
📍در طعم موضوع پیش رو میخواهیم از مسیر تدریس یاسر خوشنویس و بررسی #مطالعات_موردی (کیس استادی) طعمی بچشیم از جامعه شناسی تکنولوژی.
👨🏻🏫یاسر خوشنویس دانشجوی دکترای پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است، او سالهاست که به عنوان پژوهشگر مطالعات علم و فناوری فعالیت میکند و تجربه مشاوره به شرکتهای "های تک" ایرانی را در کارنامه خود دارد.
🛣️در این درسگفتار سهجلسهای، یاسر خوشنویس ابتدا مفهوم مهم “سیستمهای اجتماعی-تکنیکی” به عنوان ابزاری برای درک بهتر فضاهایی چون شرکتهای نوپا، شبکه حملونقل شهری، زیرساخت #اینترنت و مانند آنها را معرفی خواهد کرد.
⚡در قدم بعدی زمینه تاریخی شکلگیری جامعهشناسی تکنولوژی را در دنیا با ارجاع به موردهای مختلف، مرور خواهد کرد و در جلسه پایانی با ارجاع آغازین به سیستم اجتماعی-تکنیکیِ تلگراف، آن را در دوره قاجار از منظر سیستم و جامعهشناسی تکنولوژی در ایران مورد کنکاش قرار خواهد داد.
✅شرکت در این دوره به دانشجویان حوزه مهندسی، علاقمندان به جامعهشناسی و کسانی که چه در یک استارتآپ، چه در دانشگاهها و چه در دولت، درگیر فعالیتهای تکنولوژیکاند، پیشنهاد میشود.
🗓️این کلاس روزچهارشنبه ۲۵ اسفند از ساعت ۷ شب آغاز شده و تا ساعت ده شب به طول خواهد انجامید.
❎ثبتنام از طریق وبسایت[جیوگی]
جهان جدید حاصل تحولی چهارصدساله است. ترکیبی است از (1) انتقال از مطلقگرایی به نوعی فروتنیِ معرفتی به همراه جستار مداوم: من نمیدانم و هیچ گاه هم یه یقین نخواهم دانست؛ به هیچ آگاهی فرازمانیای متصل نیستم؛ تلاش میکنم بدانم؛ بر اساس بهترین دانش موجود عمل میکنم، اما آمادهام که خطایم را بپذیرم و عقبنشینی کنم. (نگاه کنید به میل و پوپر) (2) انتقال از تلقیای سلسهمراتبی از قدرت و عاملیت به تلقیای توزیعشده و برابریخواهانه: هیچ کسی به واسطه نژادگی، تعلق به گروهی خاص یا داشتن دانشی خاص، واجد قدرتی برتر که مصون از نقادی باشد نیست؛ هر کسی مبنعی مستقل و خودبنیاد از عاملیت و اِعمال قدرت است؛ هر کسی یک سوژه مستقل است که نیاز به قیم ندارد. قوانین برای همه یکساناند (نگاه کنید به کانت و نورث) (3) انتقال از حکمرانی مبتنی بر حقیقت مطلق و قدرت اعلا (چه پادشاه و چه کلیسا) به حکمرانی توزیعشده مبتنی بر عقلانیت جمعیِ سوژههای مستقل: منِ حاکم نمیدانم و قدرتی برتر ندارم؛ در استخدام شهروندانم تا زمینهای فراهم آورم که خواستههای آنها در فرایندی از مداقه و نقادی روشن شود، به تصمیمی مشترک برسیم وآنچه در این فرایند بر سر آن توافق شود، به اجرا در آید. (نگاه کنید به فوکو). (4) انتقال از تملک رعایا به به رسمیت شناختن حق سوژهها برای مالکیت مادی و معنوی: حاکم مالک کشور یا منطقه تحت نفوذش نیست و رعیت هم ندارد. حاکم مستخدَم شهروندان است تا امکان کنشگری آزادانه و خودبنیاد آنها را تضمین و از آن پاسداری کند. (باز هم نگاه کید به نورث و فوکو).
آنچه سالهاست در شهر فرنگ، تلویزیون، ماهواره و گوشیهایمان از جهان جدید میبینیم و هوش از سرمان میبرد، ثمره و میوه این تحولات است. نه اینکه این دریافت جدید باشد: ملکم و آخوندزاده و مستشارالدوله و سپهسالار یک و نیم قرن پیش عمده این نکات را دریافته بودند و به فارسی بازگو کرده بودند. ابزوردیته بنیادی ایرانیان این است که بسیاری از آنها و خصوصا حاکمانشان شیفته میوههایند بدون آنکه حاضر باشند از جهان قدیمِ مطبوعشان دل بکنند. آنها که گوشزد کنند اگر میوهها را میخواهید، باید در معرفتشناسی، حقوق و حکمرانیتان بازنگری کنید، احتمالا سرنوشتی بهتر از مستشارالدوله نخواهند داشت: کتابش را در زندان آن قدر بر سرش کوفتند که چشمانش تار شد. حالا ماییم و قرنی جدید و باز هم فهمی سنتی و غالب از حقیقت، حق و قدرت.
آنچه سالهاست در شهر فرنگ، تلویزیون، ماهواره و گوشیهایمان از جهان جدید میبینیم و هوش از سرمان میبرد، ثمره و میوه این تحولات است. نه اینکه این دریافت جدید باشد: ملکم و آخوندزاده و مستشارالدوله و سپهسالار یک و نیم قرن پیش عمده این نکات را دریافته بودند و به فارسی بازگو کرده بودند. ابزوردیته بنیادی ایرانیان این است که بسیاری از آنها و خصوصا حاکمانشان شیفته میوههایند بدون آنکه حاضر باشند از جهان قدیمِ مطبوعشان دل بکنند. آنها که گوشزد کنند اگر میوهها را میخواهید، باید در معرفتشناسی، حقوق و حکمرانیتان بازنگری کنید، احتمالا سرنوشتی بهتر از مستشارالدوله نخواهند داشت: کتابش را در زندان آن قدر بر سرش کوفتند که چشمانش تار شد. حالا ماییم و قرنی جدید و باز هم فهمی سنتی و غالب از حقیقت، حق و قدرت.
به تازگی، گفتگویی با کتابگرد درباره کتاب خواندن و کتاب نوشتن داشتم.
ممنونم از محسن پوررمضانی برای طراحی و اجرای گفتگو.
https://taaghche.com/audiobook/120051
ممنونم از محسن پوررمضانی برای طراحی و اجرای گفتگو.
https://taaghche.com/audiobook/120051
Rasta- Truman Show Final
<unknown>
✅ حلقههای مطالعاتی سایبورگ
🎓 علی الماسی زند
🎓 دکتر ابوطالب صفدری
🎓دکتر یاسر خوشنویس
🔴نقد فلسفی فیلم؛
"نمایش ترومن"
اثر پیتر ویر
مناسبت انسان و تکنولوژی!
🔖 شنبه ٢٧ بهمن ۱۴۰۰
🔹 لینک کانال اندیشکده رستا:
@cyborgreadinggroup
🔸 برای دسترسی راحتتر و سریعتر به پادکستهای اندیشکده رستا و تجربه بهتر میتوانید به کانال ما در "Castbox" و "شنوتو" مراجعه فرمایید:
https://castbox.fm/ch/4781885
https://shenoto.com/channel/rasta
#اندیشکده_رستا
🌐Rasta-tt.ir
🎓 علی الماسی زند
🎓 دکتر ابوطالب صفدری
🎓دکتر یاسر خوشنویس
🔴نقد فلسفی فیلم؛
"نمایش ترومن"
اثر پیتر ویر
مناسبت انسان و تکنولوژی!
🔖 شنبه ٢٧ بهمن ۱۴۰۰
🔹 لینک کانال اندیشکده رستا:
@cyborgreadinggroup
🔸 برای دسترسی راحتتر و سریعتر به پادکستهای اندیشکده رستا و تجربه بهتر میتوانید به کانال ما در "Castbox" و "شنوتو" مراجعه فرمایید:
https://castbox.fm/ch/4781885
https://shenoto.com/channel/rasta
#اندیشکده_رستا
🌐Rasta-tt.ir