تکنولوژی و معنا (تمنا) – Telegram
تکنولوژی و معنا (تمنا)
1K subscribers
90 photos
6 videos
10 files
34 links
یادداشت‌هایی از یاسر خوشنویس درباره تکنولوژی، معنا و نمو
@sts1394
Download Telegram
چه شهر زیبایی شده! جایی که شهروندان خودشان، برای خودشان با اندیشه خودشان تصمیم می‌گیرند، جای خوشایندی برای زیستن است و بیش از این خوشایند خواهد شد.

ما این روزها دوباره به آستانه امر شهروندیک نزدیک می‌شویم. تمامی کسانی که نه چون فلانی و بهمانی گفته رای بدهید یا رای ندهید، بلکه چون خودشان استدلال‌ها را شنیدند، تامل کردند و تصمیم گرفتند رای بدهند یا ندهند، درگیر امر شهروندیک بودند. تصمیم همه آنها، هر چه باشد، محترم است.

پیام اصلی مدرنیته همین بود: از صغارت خودخواسته خویش دست بکش. تو صغیر نیستی که پادشاه با فره ایزدی‌اش، فقیه با علم الهی‌اش یا روشنفکر با ترجمه‌هایش از تجربه غربی به جایت تصمیم بگیرند.

هیچ راه‌حل از پیش‌آماده‌ای وجود ندارد. هر ملتی مدرنیته خودش، بهتر بگویم: نمو خودش، نو شدن خودش را دارد. و پیش‌شرط همه اینها "خود بودن" است. دستاورد ۴۵ سال زجر جمهوری اسلامی این بود که به خود بیاییم و خود شویم. این تجربه گرانبهایی است و باید از آن حفاظت کنیم.

باز هم رای نخواهم داد چراکه چه جلیلی رئیس جمهور شود، چه پزشکیان، بخش غیرانتخابیِ حکومت کشور را می‌چرخاند: دختران دستگیر خواهند شد؛ موشک‌ها پرتاب خواهند شد؛ فسادها و دروغ‌ها ادامه خواهد داشت؛ تیولداری مدرن برقرار خواهد بود.

اما ارادتمند هر آن کسی خواهم بود که آقا و شاهزاده و قطب و مراد ندارد و خودش با اندیشه خودش برای خودش تصمیم می‌گیرد. امر شهروندیک چیزی جز برآیند تصمیم‌های همین خودهای خودبنیاد نیست.  
امشب با میلاد دخانچی درباره رای (ن)دادن صحبت می‌کنیم. جلسه حضوری است. در صورت تمایل به ثبت نام، به وبسایت جیوگی مراجعه کنید.
دقایق کلیدی سخنانم در گفتگوی پنج‌شنبه با میلاد دخانچی و دوستان حاضر 👆

ما در آغاز زمانه جدیدی هستیم، چراکه خودِ خودبنیاد شدن را تمرین می‌کنیم.

کار من تازه از فردای پس از انتخابات شروع می‌شود.

در این پانزده دقیقه موضعم را خصوصا درباره آنچه در ادامه پیش رو داریم، بیان کرده‌ام.
از ارتفاع دو هزار متری که گذشتیم، جنگل بارانی مه‌آلود به تدریج تنک شد. در سه هزار متری، نزدیک قله، ورای ابرها، درختان منفردی بودند که رعدوبرق سرشاخه‌ها و تنه‌هایشان را زده بود. این غرامت زندگی کردن در ارتفاعات بود.

تندرها برای همگان می‌آیند، اما میانه‌حالان و فرومایگان را کمتر درگیر می‌کنند. تنهاترین‌ها و البته آسیب‌پذیرترین‌ها آنهایی‌اند که قصد کرده‌اند بلند پرواز کنند. این تنهایی و آسیب‌پذیری تاوان تصمیم آنها برای ممتاز بودن است.

چریکی که ایستاده و حالا به زندان افتاده؛ استادی که حرفش را زده و حالا اخراجش کرده‌اند؛ کارمندی که امضایش را نفروخته و حالا ترفیعش نمی‌دهند؛ نوآوری که ایده‌های غریب دارد و نمی‌فهمندش، همگی هزینه سربلندی را می‌دهند.

ارتفاع‌طلبان رد تندرها را به چهره و روح خود دارند؛ اما حیف از ارتفاع‌طلبی که در میانه راه پشیمان شود؛ یا فکر کند که دیگران باید هزینه تصمیم او را برای خاص بودن بپردازند.

از این پایین، درخت‌های نزدیک قله چه باشکوه به چشم می‌آیند، اما تنها کسانی که در ارتفاعات زندگی کرده‌اند، می‌دانند که رسیدن به آنجا چقدر سخت است و دوام آوردن بارها و بارها سخت‌تر.
چه کنیم با برخی از دوستان مهندس و پزشکی که فکر می‌کنند علی‌الاصول از همه چیز سر در می‌آورند. زبان کار حرفه‌ای آنها آشکارا تخصصی است: معادله و کد یا اصطلاحاتی که در زبا عادی یافت نمی‌شوند. همین حرفه‌ای بودن ظاهری است که کار آنها را بیش از پیش متمایز می‌کند.
زبان علوم انسانی نه ریاضیاتی است و نه ترکیبی از اصطلاحات غریبه لاتین و انگلیسی. این دوستان فکر می‌کنند چون باهوش‌اند، نخوانده استاد علوم انسانی هم هستند و چون اصطلاحات فلسفی و علوم اجتماعی و مانند اینها در زبا عادی هم یافت می‌شود، با فهمی عرفی که از این اصطلاحات دارند، بی‌پروا وارد هر بحث فنی‌ای می‌شوند؛ بدون اینکه معنای فنی کلمه را بدانند، متنی تخصصی را از رو خوانده باشند یا درسی در این زمینه‌ها گدرانده باشند.

اگر به ایشان بگویی که برادر یا خواهر، همان طور که میدان الکترومغناطیس با میدان آزادی تفاوتی اساسی دارد، مثلا "آگاهی" در فلسفه ذهن یا "ساختار" در علوم اجتماعی با آنچه از این کلمات در زبان عادی می‌فهمی تفاوت دارد، به ایشان برمی‌خورد و برمی‌آشوبند. گویی بهره هوشی‌شان را زیر سوال برده‌ای.

ناتوانی در گف‌وگو همه‌گیری مشترک بسیاری از ماست و وقتی پای مباحث علوم انسانی به میان می‌آید، اشتراک لفظی و  توهم همه‌چیزدانی هم به آن اضافه می‌شود.

اندکی فروتنی معرفتی بد نیست. همانطور که شمایان سال‌ها تحصیل کردید تا دریابید میدان الکترومغناطیس و ترکیب دی.ان.ای. چیست، برخی هم سال‌ها تحصیل کرده‌اند تا بفهمند برای مثال، آگاهی و ساختار چیست.
🔷 یادداشت

📄"تکرار خطاهای تکراری؛ نگاهی به سند ملی هوش مصنوعی"📄

🔹 یاسر خوشنویس؛ پژوهشگر حوزه تکنولوژی و حکمرانی

✍🏻 باز هم سندی در سطح ملی پشت درهای بسته و در اتاق‌های کارگروه‌های شورا تنظیم شد و عملا نه خبرگان دانشگاهی و نه متخصصان فعال در کسب‌وکارهای هوش مصنوعی نقش خاصی در تدوین سند نداشتند، چه رسد به آنکه در تصویب آن رأیی داشته باشند.

✍🏻 در عمل، هیچ توجهی به رویکردهای چندذینفعی، شبکه‌ای یا توزیع‌شده در تدوین، تصویب و پیاده‌سازی سند دیده نمی‌شود. اعلان و فراخوانی برای جلب مشارکت اهل فن منتشر نشد؛ نویسندگانِ پیش‌نویس سند ارتباطات سازمان‌یافته‌ای با اهل فن برقرار نکردند؛ پیش‌نویس سند برای بحث و بررسی به اشتراک گذارده نشد؛ اهل فن حتی کرسی‌ای مشورتی در جلسات مربوط به تصویب سند نداشتند؛

✍🏻 و مانند همیشه، اکثریت ذینفعان و فعالان از دانشگاه و صنعت گرفته تا اهل سیاستگذاری و عموم جامعه به طور ناگهان مطلع شدند که سند تصویب شده است.


📌 برای دسترسی به متن کامل یادداشت به سایت اندیشکده رستا مراجعه نمایید.

برای مطالعه کلیک کنید

#اندیشکده_رستا
#یادداشت
#کارگروه_حکمرانی
#هوش_مصنوعی

🌐Rasta-tt.ir
ظاهرا نفهمیدن فناوری‌های جدید در سطوح عالی حکمرانی محدود به ایران نیست. در مهد فناوری، کاملا هریس تصور می‌کند که داده‌ها در جایی در ابرها نگهداری می‌شوند و دیگر در محیط فیزیکی نیستند.

چیزی شبیه به اینکه ما باید هوش مصنوعی خودمان را بسازیم و هوش مصنوعی اسراییل را بدزدیم. چیزی شبیه به سندی بی‌سامان که برای توسعه هوش مصنوعی در سطح ملی نوشته‌اند و تصویب کرده‌اند.
Forwarded from مدرسه‌ روش
"مدرسه تابستانه روش: طراحی تحقیق در علوم اجتماعی"

💢 اساتید دوره:

🔸روح‌الله هنرور
(دکتری سیستم‌های اطلاعاتی مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن)
🔹 مسعود شادنام
(دکتری مدیریت و مطالعات سازمان دانشگاه سایمون فریزر)
🔸 مرضیه ثقفیان
(پست‌دکتری مدیریت دانشگاه استنفورد)
🔹 یاسر خوشنویس
(دکتری فلسفه علم و فناوری پژوهشگاه علوم‌ انسانی و مطالعات فرهنگی)
🔸 بهاره آروین
(دکتری جامعه‌شناسی دانشگاه تهران)
🔹 علی صناعی
(دکتری علوم سیاسی دانشگاه میشیگان)
🔸 محمد وصال
(دکتری اقتصاد مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن)
🔹 مریم برادران
(دکتری برنامه‌ریزی توسعه آموزش عالی دانشگاه مازندران)
🔸 حسین بیات
(دکتری فلسفه علم دانشگاه علوم تحقیقات)
🔹 مهدی نادی
(دانشجوی دکتری روش‌های کمی، سنجش و آمار دانشگاه کالیفرنیا)

🔗ثبت‌نام:

https://methods.academy/ss2/


❇️ مهلت ثبت‌نام اولیه: ۱۷ مرداد
❇️ هزینه: ۱/۵ میلیون
(پرداخت پس از بررسی رزومه ثبت‌نام‌ کنندگان خواهد بود.)
❇️ زمان: ۲۰ الی ۳۱ مرداد
هفته اول: شنبه الی سه‌شنبه
هفته دوم: شنبه الی دوشنبه و پنج‌شنبه


ارتباط با ما:
@MethodsAdminist
اندیشکده رستا برگزار می‌کند.

🔷 گفت‌وگو در باب :

⚡️ " سند ملی هوش مصنوعی "

🎓 با حضور:

▪️ امیرحسین صالحی
[ دانشجو دکترای حقوق دانشگاه آکسفورد _ مدیر کارگروه حقوق و مقرارت اندیشکده رستا ]

▪️ یاسر خوشنویس
[ پژوهشگر حوزه تکنولوژی و حکمرانی _ مدیر کارگروه حکمرانی اندیشکده رستا ]

پنج شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۳؛ ساعت ۲۰ به وقت تهران

🔺 لینک ورود به جلسه متعاقبا در کانال‌ اعلام خواهد شد.


#اندیشکده_رستا
#گفت_و_گو
#نشست_آنلاین
#سند_ملی_هوش_مصنوعی
#حکمرانی
#حقوق_و_مقررات

🌐Rasta-tt.ir
برای رفع نیازهای مالیِ فوری یک خانواده چهارنفره به سرپرستی بانویی شاغل و موجه، کمک جمع می‌کنیم. دوستانی که تمایل به مشارکت دارند، لطفا با من تماس بگیرند.

خانم‌های محترمی که فرصت دارند با بانوی مذکور به صورت تلفنی یا حضوری، همسخنی کنند، لطفا به من اطلاع دهند. ایشان بیش از نیاز مالی، به همدلی و مهرورزی نیاز دارد.

خیر همگی قبول
در پی صاعقه‌های پیاپی‌ای که طی پنج سال اخیر بر زندگی‌ام فرود آمده و از دست رفتنِ پیاپی نزدیک‌ترین کسانم، گرفتار تالمات روحی بسیارم که توانم را گرفته است.

به رغم تلاش‌هایم برای مدیریت کردن این بحران‌های پی‌درپی، چندان در تدبیر امور موفق نبوده‌ام. اکنون تا اطلاع ثانوی، از هر فعالیت فکری و کاری جدیدی، پرهیز خواهم کرد: مصاحبه نمی‌کنم، دست به کار جدیدی نخواهم زد، یادداشت جدیدی نخواهم نوشت و مشورت نخواهم داد. به تدریج و سلانه‌سلانه، تعهدات کاری پیشینم را پیش خواهم برد.

بنابراین، درخواست می‌کنم که برای امور کاری و فکری و نظری با من تماس نگیرید. دوستانی که تمایل دارند به هر نحو به من کمک کنند و در عبور از این مصائب در کنارم باشند، می‌توانند در تلگرام یا اینستاگرام به من پیام دهند. رهین منت و لطف‌شان خواهم بود.

بر اساس تجارب قبلی‌ام، این دوره چندان طولانی نخواهد بود. اکنون در زاویه‌ای دور از شهر پناه گرفته‌ام و نیازمند سکوت کاری و یافتن آرامش‌ام تا تدبیری برای چالش‌های متعدد پیش‌رویم بیندیشم.

همگی سالم و پاینده باشید.
گاه می‌پنداشتم که چون اسطوره‌ای یونانی، خدایان مرا نفرین کرده‌اند که هیچ‌کس حرفم را نفهمد و گاه می‌پنداشتم که طلسمی در کار است که کارهایم گره خورده‌اند و گاه می‌پنداشتم که همگان کمتر و بیشتر خطاکارند، اما خطایشان را نمی‌پذیرند و بر من رحم نمی‌کنند.

سال‌های سال، دست به هر کاری زدم، عالی شد. به جای آنکه شکر نعمت کنم، بتی از خودم ساختم و آن را می‌پرستیدم. می‌گفتم فره و حکمتی از آنِ خود دارم. مختالی فخور بودم که چهارده سال ملحد بود. سه سال پیش، هنگامی که خانواده و شغل و اعتبارم را از کف دادم، شبی در مردادماه ایمان آوردم. بارها جملات یونس را می‌خواندم: و ذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن یقدر علیه احد فنادی فی الظلمات سبحانک انی کنت من الظالمین.

خوشنود بودم که ایمان آورده‌ام. اما شدائد ادامه داشت، گره‌ها بیشتر شد و نامزد جدید و برادرم هم رفتند. باز پرسان و حیران بودم و می‌پنداشتم کهرخداوند مرا رها کرده است.

شنیده بودم که به آنچه می‌دانی عمل کن تا خداوند آنچه نمی‌دانی به تو بیاموزد. چنین کردم و شگفتی‌های پیاپی رخ داد. دست آخر، همه چیز آشکار شد:

هنوز در اعماق وجودم، بت‌پرست بودم. می‌پنداشتم فرهم ایزدی است، اما در واقع خودم را نیمه‌انسان-نیمه‌خدا می‌دانستم و می‌گفتم جانی قوی دارم. خشمی همیشگی با من بود که از نادان و کم‌توان دانستنِ دیگران می‌جوشید. بسیاری را بی‌رحمانه، با زبان یا چشم‌غره تحقیر کردم و تفرعنم را ریشه می‌دواندم.

چند ساعتی است که قضیه را دریافته‌ام. همه‌چیز بسیار سرراست است: آن کس که نفهمد، فهمیده نخواهد شد و آن کس که نبیند، دیده نخواهد شد و آن کس که پشت کند، به او پشت خواهند کرد و آن کس که رحم نکند، به او رحم نخواهند کرد.

پس، نفرین بر مدعی گزافه‌گو؛ نفرین بر یاسرِ سرگران؛ نفرین بر آنکه نفهمید مخلوقی فانی است و لاف نیمه‌انسان-نیمه‌خدایی می‌زد. نفرین بر کورِ کرِ ناشکر.

یاسر مرد. او را به آب هفت دریا بشویید؛ زیر کوه دماوند دفن کنید؛ به آیین فقها، چون مرتدی فطری، به دار بیاویزید؛ شناسنامه‌اش را باطل کنید؛ کتاب‌هایش را بسوزانید؛ ردش را از تارنمای جهانی محو کنید؛ نامی از او نیاورید که هر چه کرد، باطل و سراب بود. بریده باد دستان یاسر؛ کور باد چشمان نابینایش؛ کر باد گوش‌های ناشنوایش؛ گنگ باد اندیشه ملعونش.

اکنون چند ساعتی است که متولد شده‌ام: حوالی ۵ صبحِ اول مهر ۱۴۰۳؛ ۴۱ سال و ۷ ماه و ۱۱ روز پس از تولد بدنم. نشانی از من نجویید که تازه‌متولدم و هنوز نامی ندارم. اکنون باید باقیمانده‌های بتِ چهل‌ساله را بشکنم. از همه کسانی که به زبان یا چشم یا در اندیشه‌ام، تحقیرشان کرده‌ام، شرم دارم و فعلا در انظار ظاهر نخواهم شد.

بنده‌ای از بندگان فانی خدایم و تازه‌مسلمانی که باید دوباره شریعت بورزد. و صد البته به شیوه اجدادم، مسلمانم و نه به شیوه ریاکارانِ جمهوری اسلامی که دین خدا را بدنام کرده‌اند.

نمی‌دانم چه خواهم کرد و کجا خواهم بود. از هر کس که او را آزرده‌ام، عذر می‌خواهم و می‌طلبم که مرا ببخشد؛ خصوصا مادرم، برادرم، همسر سابقم و نامزد اخیرم. اگر می‌توانید، یاسر را ببخشید که پیش از مرگ بدنش، مرد و اگر نمی‌توانید بگویید چگونه می‌توانم جبران کنم.

خداوند بزرگ به من رحم کرد و چنان سخت گرفت که به خودم بیایم و آدم شوم. از این پس، به عون خدا، بندگی خواهم کرد و مراقبم که دیو لاف‌زن دوباره جان نگیرد.

پس، ای کسانی که چون یاسر بینوا، به زبان یا به دل کافرید، چشم باز کنید و ایمان بیاورید و ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از عجب و کبر بترسید که یاسر را چه در دوره کفر و چه پس از ایمانش، پست کرده بود‌. کامنت‌ها و پیام‌هایتان را می‌خوانم. به من تبریک بگویید که تازه زاده شده‌ام و برایم آرزوی خیر کنید. اما نامنظم و با تاخیر پاسخ خواهم داد که کارهای واجب‌تر دارم.

فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیئ و الیه ترجعون
مختال پریشان شد تا باد چنین بادا
دیوانه به زندان شد تا باد چنین بادا

کفرش همه ایمان شد روحش همه درمان شد
نفسش به سجود آمد تا باد چنین بادا

اندیشه و اعمالش، فرزانی و عمرانش
یک باره دگرگون شد تا باد چنین بادا

اکنون چه بود زنده اکنون چه بود مرده
تا هست بود بنده تا باد چنین بادا

بعون الله الملک الاعلی
از همه دوستان و عزیزانی که کامنت گذاشتند یا تماس گرفتند، ممنونم.

اکنون که طوفان مرگ و تولد دوباره فروکش کرده، باید بندگی کنم و این نیازمند عمل کردن است. هم از دیرنشینی و هم از دکانداری بیزار بودم و هستم. به شهر و به کارهایم باز می‌گردم. تا زمانی که ضرورتی نباشد، مدرسی نخواهم داشت و چون جوانکی در میان مردم زندگی خواهم کرد.

دو قاعده سرراست را به جان دریافته‌ام:
اول آنکه به هر کس آنچه را که می‌خواهد (نه آنچه را که خودت می‌پسندی؛ از توجه و احترام و مال و ارتباط برقرار کردن و مشارکت کردن) بده تا خداوند آنچه را که می‌خواهی به تو بدهد.

دوم آنکه به آنچه می‌دانی عمل کن (هرچند برایت دشوار باشد) تا خداوند آنچه را که نمی‌دانی به تو بیاموزد.

پس، برای هر نوع کمکی که از دست و طاقتم برآید، در دسترسم و متقابلا، هر کس تمایل دارد به من کمک کند، اطلاع دهد تا مرهون شوم و کمک بگیرم.

برخی از دوستان گفته‌اند که آثار یا مشورتم برایشان مفید بوده. دقیقه‌ای در این هست: چه بسا فره و حکمتی نزد کافری باشد که گفته‌اند خذ الحکمت ولو بید الکافر و چه بسا این حکمت به کار بنده‌ای بیاید، اما آن کافر خود سودی نخواهد برد که اعمال کافران سراب و باطل است. سال‌های سال، حکمت و فره نزدم بود، اما آن را فرعون‌وار، خودبنیاد می‌دانستم؛ درک نمی‌کردم که حکمت را خداوند به من داده و به نزدیکانم می‌گفتم مرا فرهمند بنامند.

اکنون نیز فره نزد من هست، اما بی‌تردید خداداد است. پس، نامم را "فرداد" می‌گذارم تا همیشه به یاد داشته باشم حکمت تا زمانی که خداوند اراده کند، به من داده می‌شود و شکرگزار باشم. نام یاسر را به دلیل معنایش دوست نداشتم و اکنون از این نام که یادآور جرثومه‌ای است که مُرد، گریزانم. ممنون و خوشنود می‌شوم اگر من را فرداد خطاب کنید.

مطالب بسیاری خصوصا درباره فناوری، معنا و موقعیت ایرانیان در مواجهه با جهان مدرن در ذهن دارم و از خداوند می‌خواهم که فرصت نوشتن آنها را به من بدهد. خصوصا نیازمند آرامش و تمرکزم. برایم دعا کنید.
زن مطلقه عفیفه‌ای سرپرست سه فرزند است؛ در خانه‌های مردم کار می‌کند، اما درآمدش کفاف نمی‌دهد. دخترش نیز نامزد کرده و مادر در حال تهیه جهیزیه است. او پیشنهادهای آنچنانیِ بسیاری را رد کرده و از نظر مالی و عاطفی در تنگناست.

دوستانی کمک کردند؛ مجموعا ۲۸ میلیون برایش واریز شد تا  اجاره‌خانه عقب‌افتاده و بخشی از یک چک موعدگذشته را بپردازد و خریدهای نسیه‌اش را تسویه کند. یک کوچ متخصص زنان شاغل و یک بانوی محترم نیز با او صحبت کرده‌اند و می‌کنند تا قدری آرامش پیدا کند. اما به کمک‌های بیشتری نیاز است.

راحت از این نگذرید که سیر می‌خورید و او و فرزندانش سیر نمی‌خورند و خود یا اهل‌تان در امنیت‌اید و او در امان نیست.

خلاصه و سرراست بگویم که از سر پشتیبانی از تنهاماندگان بود که خداوند بر من رحم کرد و ایمانم را بازگرداند. کار بندگان خدا را راه بیندازید تا خدا کارتان را راه بیندازد. دین صرفا مجموعه‌ای از گزاره‌ها و دانش‌ها و احکام نیست؛ دین انجام‌دادنی و ورزیدنی است.

دوستانی که قصد کمک دارند، لطفا با من تماس بگیرند.
گفته‌اند یاسر شیدا و مانیک شده و گفته‌اند از شدت مشکلات و تنهایی، پریشان شده و حالا به ایمان پناه آورده. اولی نادرست است: با روانپزشکم مشورت کردم و شیدا نیستم. اما دومی دقیقا درست است که خداوند می‌گوید: فاخذناهم بالباساء و الضراء لعلهم یتضرعون. مومنان ثابت‌قدم در اولین مواجهه با سختی و شدت، به یاد خدا می‌افتند، اما نادانِ متفرعنی چون یاسر، مدت‌ها بیهوده دست‌وپا می‌زد و تدابیر بی‌حاصل می‌کرد و زمانی که همه تیرهایش به سنگ خورد، به یاد خدا افتاد. خدا بینی مدعی را به خاک مالید تا تسلیم و مسلمان شد و این برای خداوند آسان بود.

و عجیب‌تر از همه، با واسطه شنیدم که گفته‌اند: ما تازه پس از سال‌ها، به الحاد رسیده‌ایم و حالا یاسر مسلمان شده؟! شگفت‌زمانه‌ای است که در آن، ملحد شدن دستاورد و افتخار به شمار می‌رود. از منی که سال‌ها ملحدی فخور بودم، بشنوید که به رغم همه دستاوردهای فکری و مالی و داشتن اعتبار و برند شخصی، هیچ روزی آرامش نداشتم و از زندگی‌ام لذت نمی‌بردم؛ چراکه بت درونی‌ام بیشتر و بیشتر می‌خواست و هیچ دستاوردی او را راضی نمی‌کرد. این آیه را سال‌ها به جان چشیده‌ام که من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا. معیشتی ضنک داشتم که بیرونش دیگران به را رشک و حسد وامی‌داشت و درونش من و همسر سابقم را می‌فشرد.

در تجربه زیسته من، نشانه‌ای برای اهل فکر است. دقت کنید و بنگرید. اگرچه امروزه الحاد مایه افتخار شده، ساده به رنگ جماعت درنیایید. برای خوش‌آمد دیگران و همنوایی با مدهای زمانه، نه مومن شوید و نه کافر.

و درخواستی دارم: هر کس از آنچه نوشته‌ام و می‌نویسم شگفت‌زده شده، از روی دلسوزی و محبت نگرانم شده یا قصد محاجه و نقادی دارد یا هر چیزی از این دست، مستقیم و بی‌واسطه با خودم تماس بگیرد که من حی و حاضرم. از قضاوت کردن از راه دور و پراکندن شایعه و افسانه‌پردازی دست بردارید و به خودم پیام دهید. با هیچ کسی سر مجادله ندارم، اما در بیان کردن آنچه در این بیست سال بر سرم رفته، صداقت خواهم داشت.
اینما تکونوا یدرککم الموت ولو کنتم فی بروج مشیده
پرسیده‌اند که چگونه یک‌باره مومن شدی. می‌گویم که یک‌باره نشد، بلکه به تدریج و به زحمت شد.

از جمله اینکه یکی از استادانم را پس از حدود بیست سال، ملاقات کردم. به من گفت: "خاموش باش؛ نه فقط در زبان که در سرت." گفت تو مدبر عالمیان نیستی؛ تو تنها مدبر اعمال خودت هستی. پس، کاری نداشته باش که دیگران چه می‌کنند: نامزدت فلان خطا را کرده یا مردم بد رانندگی می‌کنند یا حاکمان ناکارآمدند یا آمریکا به فلان کشور حمله کرده. تنها متوجه خودت و اعمالت باش. به زبان من، "اصلاحات از خانه آغاز می‌شود."

گوش کردم و همه ظرفیت پردازشم را بر افکار و کردار خودم متمرکز کردم. به سرعت دریافتم که چه شرورم و همه آتش‌ها از گور خودم بلند می‌شود. دو هفته بیشتر طول نکشید که گام نهایی را برداشتم و یاسر سرکش را جایی در جاده فیروزکوه، نزدیک به زیرآب دفن کردم.

آیا زودتر نمی‌شد این گامِ دوهفته‌ای را برداشت؟ می‌پندارم که نه. اگر استادم را زودتر دیده بودم و همان‌ها را گفته بود، نشنیده می‌گرفتم و به سرگرانی ادامه می‌دادم. فشار پنج‌ساله خردم کرده بود، تیرهایم همه به سنگ خورده بود و همه هوش و حواسم جمع این بود که چه باید بکنم. به هر کسی که چیزی می‌گفت با دقت گوش می‌کردم. چنین بود که وقتی استادم چنان گفت، پذیرفتم. برخی تنها با کتک و زجر دادن آدم می‌شوند، آن هم کتک و زجری پنج‌ساله. هر چه فخورتر، سرسختیِ بیشتر و در نتیجه، زجری طولانی‌تر.