تکنولوژی و معنا (تمنا) – Telegram
تکنولوژی و معنا (تمنا)
1K subscribers
90 photos
6 videos
10 files
34 links
یادداشت‌هایی از یاسر خوشنویس درباره تکنولوژی، معنا و نمو
@sts1394
Download Telegram
هفته پیش دانشجویی آمده بود برای پایان‌نامه‌اش، درباره ارزیابی سیاست فیلترینگ تلگرام با من مصاحبه کند. برایش توضیح دادم که خودارتباطیِ جمعی بر بستر اینترنت که حوالی سال ۹۵ در ایران شکل گرفت، سیاست انحصار رسانه‌ای جمهوری اسلامی را از ریشه و برای همیشه با چالش مواجه کرد. انحصار رسانه‌ای به حاکم و وفادارانش امکان می‌دهد بی‌نگرانی از آگاهی عموم، پسر نورس‌شان را عضو هیئت مدیره پارس جنوبی کنند، زمین‌های عمومی را به موسسه خانوادگی انتقال دهند، دختران را در خیابان کتک بزنند و ریاکارانه، علم دینخواهی بردارند. 

اوضاع میانه دهه ۹۰ دگرگون شد. سال گذشته رئیس دفتر رهبر صادقانه گفت که فضای مجازی "بلای جان" شده است. هنگامی که زمین نبرد کف خیابان‌ها در عرض چند ساعت در آینه میلیون‌ها گوشی همراهِ متصل به هم، بازتاب می‌یابد، آرامش خودکامگان حقیقتا بر هم می‌خورد.

چند روز پیش دختری به من گفت وقتی هر گاه از خانه بیرون می‌آیی، در واقع جامه رزم می‌پوشی، جایی برای فکر دیگری باقی نمی‌ماند. اگرچه سر تکان دادم و گفتم می‌فهمم، اما عمق سخن و تجربه‌اش را احتمالا تا زن نباشم، کاملا درک نخواهم کرد. گردن همه ما همچون شهروندان کشوری اشغال‌شده شکسته است، اما هر کلیک ما بلای جان این اشغالگران هموطن هم هست.

جمهوری اسلامی قدرت گفتمانی‌اش را از دست داده؛ محبوبیتی ندارد و در ساختن بازی‌های برد-برد با جامعه ناتوان است. راهی که برایش باقی‌مانده سیاست ترس است:
کاری را که می‌گویم بکن وگرنه تو را می‌زنم، زندانی می‌کنم یا می‌کشم. از قضا، این شیوه هم سیاه‌ترین و هم سست‌ترین شکل اعمال قدرت است؛ همچون تیره‌ترین لحظات شب که درست دقایقی پیش از سحرند.
تامس کوهن مقاله (بهتر بگویم، سخنرانی‌) کوتاهی دارد با عنوان "تنش ذاتی: نقش سنت و ابداع در تحقیق علمی" که اگرچه در متون فلسفه علم ارائه می‌شود، اما در واقع، متنی است درباره فلسفه و جامعه‌شناسی نوآوری.

در قلب سخنرانی، کوهن می‌گوید: "دانشمند [بخوانید نوآور] برای آنکه کار خود را انجام دهد، باید در عمل و نظر، به مجموعه پیچیده‌ای از تعهدات گردن نهد. اما شهرت خود را ... در نهایت مدیون این توانایی است که بتواند این شبکه تعهدات را رها سازد و تعهدات دیگری را که ساخته خود اوست، اختیار کند. دانشمند موفق اغلب باید خصوصیات فرد سنت‌گرا و سنت‌شکن را همزمان داشته باشد."

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

پ.ن.: این مقاله درخشان را دکتر شاپور اعتماد در مجموعه مقاله "دیدگاه‌ها و برهان‌ها" ترجمه کرده است.
مدتی پیش، حکمتی از مصطفی ملکیان خواندم با این مضمون که هنری بیاموزید تا به پر کردن تنهایی‌ای که پس از چهل‌سالگی با آن مواجه خواهید شد، کمک کند.

تازه در سی‌وشش‌سالگی، یادگیری موسیقی و سنتور را آغاز کردم. از قضای روزگار، پیش از چهل‌سالگی، تنهایی عمیق و سهمگینی بر من هجوم آورد. در تمام سه سالی که با حسی غریب از ابهام، ترس، یاس، خشم و غم دست‌وپنجه نرم می‌کردم، سنتور یار و همدمم بود. ‌مصطفی ملکیان راست می‌گوید؛ اگر سنتور نبود، چه بسا این تنهایی صاعقه‌وار خردم می‌کرد.

اگرچه نوازنده ماهری نیستم، اما آنچه باید رخ می‌دهد: بیانی روان، بهجت‌انگیز و شادکامانه از احساس‌هایم به هنگام بداهه‌نوازی.

اکنون که حس‌های ناخوشایند سه سال گذشته رفته‌اند، منم و این یار قدیمی که صدایش شفاف‌تر شده و نواختتش سرمست‌کننده‌تر.

مدیون استادم جناب غلامرضا مشایخی‌ام که رهایی در نواختن را به من آموخت. هر جلسه درسش ترکیبی است از تکنیک، تشریح حس و حال قطعه، تاریخ و تبار گوشه‌ها و یادی از بزرگان ازدست‌رفته. اگرچه شاگرد منظمی نیستم، اما هر بار من را با اشتیاق می‌پذیرد و فرصت تجربه کردن را در اختیارم می‌گذارد. زندگانی‌اش دراز باد.
Forwarded from مدرسه‌ روش
"مدرسه تابستانه روش: طراحی تحقیق در علوم اجتماعی"

💢اساتید دوره:

🔸بهاره آروین
(دکتری جامعه‌شناسی دانشگاه تهران)
🔹حسین بیات
(دکتری فلسفه علم دانشگاه علوم و تحقیقات)
🔸مهدی نادی
(دانشجوی دکتری روش‌های کمی، سنجش و آمار دانشگاه کالیفرنیا)
🔹یاسر خوشنویس
(دکتری فلسفه علم و فناوری)
🔸مرضیه ثقفیان
(پست‌دکتری مدیریت دانگشاه استنفورد)
🔹مسعود شادنام
(دکتری مدیریت و مطالعات سازمان دانشگاه سایمون فریزر)
🔸روح‌الله هنرور
(دکتری سیستم‌های اطلاعاتی مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن)

💢محتوای دوره

کارگاه‌های مهارتی:
۱- مرور ادبیات
٢- مطالعه و تفکر انتقادی
٣- درک و تحلیل مقالات کمی و کیفی
۴- پروپوزال نویسی

چارچوب روش‌شناسی:
۱- مبانی طراحی تحقیق
۲- توسعه سوال تحقیق
۳- معرفی روش‌های تحقیق کمی و کیفی

مباحث بنیادین:
۱- تاریخ و فلسفه علم
۲- دینامیک علم و نظریه پردازی
۳- رابطه نظریه و پژوهش
۴- توصیف و علیت

🔗ثبت‌نام
https://evnd.co/gCYl1

🔸مهلت ثبت‌نام اولیه: ٢۵ خرداد
پرداخت پس از بررسی رزومه ثبت‌نام‌ کنندگان خواهد بود.)
توجه:
بارگذاری فایل‌ چکیده یک پاراگرافی از موضوع تحقیق در فرم ثبت‌نام ضروری است.

ارتباط با ما:
@MethodsAdminist
اگر به زبان‌های مردمان و فرشتگان سخن کنم و مهر نداشته باشم، چون سازی پرسروصدا و طبلی کوبیده‌شده‌ام. و اگر پیامبر باشم و همگی رازها و تمامی دانش‌ها را داشته باشم و نیز ایمان کامل داشته باشم تا آنجا که کوه‌ها را جابه‌جا سازم و مهر نداشته باشم، هیچ نیستم. و اگر همگی اموال خود را ببخشم و بدنم را واگذارم که قطعه‌قطعه شود و مهر نداشته باشم، هیچ سود نکرده‌ام.

و مهر شکیباست؛ مهر مهربان است؛ مهر  تعصب ندارد؛ مهر کبر ندارد؛ مهر مغرور نیست. کردار ناشایسته ندارد؛ در پی مال نیست؛ خشونت نمی‌ورزد و کم نمی‌گذارد. از ناراستی خوشنود نمی‌شود، بلکه با راستی خشنود می‌گردد. به همه چیز شکیباست؛ همه چیز را می‌پذیرد؛ از هر چیز انتظار نیکو می‌کشد و بر همه چیز صبور است.

و مهر هرگز کنار نمی‌رود. اگر پیامبری است، باطل خواهد شد. اگر زبان است، باز خواهد ماند. اگر فهم است، ضایع خواهد شد که جزئی را می‌فهمیم و از جزئی سخن می‌گوییم و آنگاه که کامل آید، جزئی کنار خواهد رفت.

تا آنگاه که کودک بودم، چون کودکان سخن می‌گفتم و چون کودکان درمی‌یافتم و چون کودکان گفت‌وگو می‌کردم. و چون بالغ شدم، آثار کودکی را باطل کردم. اکنون همه چیز را در انعکاس آینه می‌بینم، حال جزئی را می‌فهمم و آن وقت، خواهم یافت آنچنانکه یافته شدم.

و اکنون ایمان، امید و مهر این سه چیز باقی است و بزرگ‌ترین آنها مهر است.

از نامه پولس قدیس به قرنتیان.
پ.ن.: برگرفته از یکی از اولین ترجمه‌های کتاب مقدس؛ قدری زبان متن را به فارسی امروزی تغییر داده‌ام.
در تفکر انتقادی، مغالطه مشهوری مطرح است به نام "تخطئه" یا "تشنیع". معادل لاتین این مغالطه (ad hominem) است یعنی "رو به شخص". مغالطه‌کننده به جای اینکه به محتوای استدلال قربانی بپردازد، درباره خود او، سوابقش، اطرافیانش و تبارش صحبت می‌کند. "تو همان کسی هستی که فرار مالیاتی کرده‌ای"؛ "تو پسر فلانی هستی با آن کارهایش" و .... استفاده از تخطئه در مناظرات انتخاباتی بسیار رایج است. نمونه کلاسیکش حمله احمدی‌نژاد به موسوی درباره تدریس زهرا رهنورد در دانشگاه الزهرا بود.

قربانی تخطئه باید هوشیار باشد و بگوید: "اینکه که هستم و چه کرده‌ام، به قوت و ضعف استدلالم ارتباطی ندارد. اگر هنر و توانی داری، درباره محتوای سخنانم صحبت کن." البته این کار گفتنش آسان است، اما انجام دادنش همگام مناظره، تمرین و تسلط می‌خواهد.

امشب هر دو طرف باختند. شهاب اسفندیاری را از زمانی که جوانی نورس بود، می‌شناسم. با رانت بالا رفت و استاد دانشگاه شد و حالا مزدوری است که آگاهانه و بابرنامه، مغالطه می‌کند. با محمد فاضلی هم زمانی که در پروژه‌ای در پژوهشگاه نیرو کار می‌کردم، جلسه داشتم. ژست دانای کل داشت، یک‌ریز ترم‌دراپینگ کرد و حتی نگذاشت سوال‌هایمان را درست مطرح کنیم. آن روز هم در گفت‌وگو کردن ناکام بود.

دانشوری که پا در عرصه سیاست می‌گذارد باید کتک‌خورش ملس باشد. کسی که نمی‌تواند یک مغالطه تخطئه را مدیریت کند، بهتر است برود همان پادکست‌هایش را بسازد و همواره تک‌گویی کند‌.

و آخر اینکه خواندن و تمرین کردن تفکر انتقادی برای همه ما از نان شب واجب‌تر است. اگر دوست داریم اهل گفت‌وگو شویم، باید مغالطه‌ها را بشناسیم؛ مرتکب‌شان نشویم و اگر قربانی‌شان شدیم، راه پاسخ دادن و جان به در بردن را بدانیم.
چه شهر زیبایی شده! جایی که شهروندان خودشان، برای خودشان با اندیشه خودشان تصمیم می‌گیرند، جای خوشایندی برای زیستن است و بیش از این خوشایند خواهد شد.

ما این روزها دوباره به آستانه امر شهروندیک نزدیک می‌شویم. تمامی کسانی که نه چون فلانی و بهمانی گفته رای بدهید یا رای ندهید، بلکه چون خودشان استدلال‌ها را شنیدند، تامل کردند و تصمیم گرفتند رای بدهند یا ندهند، درگیر امر شهروندیک بودند. تصمیم همه آنها، هر چه باشد، محترم است.

پیام اصلی مدرنیته همین بود: از صغارت خودخواسته خویش دست بکش. تو صغیر نیستی که پادشاه با فره ایزدی‌اش، فقیه با علم الهی‌اش یا روشنفکر با ترجمه‌هایش از تجربه غربی به جایت تصمیم بگیرند.

هیچ راه‌حل از پیش‌آماده‌ای وجود ندارد. هر ملتی مدرنیته خودش، بهتر بگویم: نمو خودش، نو شدن خودش را دارد. و پیش‌شرط همه اینها "خود بودن" است. دستاورد ۴۵ سال زجر جمهوری اسلامی این بود که به خود بیاییم و خود شویم. این تجربه گرانبهایی است و باید از آن حفاظت کنیم.

باز هم رای نخواهم داد چراکه چه جلیلی رئیس جمهور شود، چه پزشکیان، بخش غیرانتخابیِ حکومت کشور را می‌چرخاند: دختران دستگیر خواهند شد؛ موشک‌ها پرتاب خواهند شد؛ فسادها و دروغ‌ها ادامه خواهد داشت؛ تیولداری مدرن برقرار خواهد بود.

اما ارادتمند هر آن کسی خواهم بود که آقا و شاهزاده و قطب و مراد ندارد و خودش با اندیشه خودش برای خودش تصمیم می‌گیرد. امر شهروندیک چیزی جز برآیند تصمیم‌های همین خودهای خودبنیاد نیست.  
امشب با میلاد دخانچی درباره رای (ن)دادن صحبت می‌کنیم. جلسه حضوری است. در صورت تمایل به ثبت نام، به وبسایت جیوگی مراجعه کنید.
دقایق کلیدی سخنانم در گفتگوی پنج‌شنبه با میلاد دخانچی و دوستان حاضر 👆

ما در آغاز زمانه جدیدی هستیم، چراکه خودِ خودبنیاد شدن را تمرین می‌کنیم.

کار من تازه از فردای پس از انتخابات شروع می‌شود.

در این پانزده دقیقه موضعم را خصوصا درباره آنچه در ادامه پیش رو داریم، بیان کرده‌ام.
از ارتفاع دو هزار متری که گذشتیم، جنگل بارانی مه‌آلود به تدریج تنک شد. در سه هزار متری، نزدیک قله، ورای ابرها، درختان منفردی بودند که رعدوبرق سرشاخه‌ها و تنه‌هایشان را زده بود. این غرامت زندگی کردن در ارتفاعات بود.

تندرها برای همگان می‌آیند، اما میانه‌حالان و فرومایگان را کمتر درگیر می‌کنند. تنهاترین‌ها و البته آسیب‌پذیرترین‌ها آنهایی‌اند که قصد کرده‌اند بلند پرواز کنند. این تنهایی و آسیب‌پذیری تاوان تصمیم آنها برای ممتاز بودن است.

چریکی که ایستاده و حالا به زندان افتاده؛ استادی که حرفش را زده و حالا اخراجش کرده‌اند؛ کارمندی که امضایش را نفروخته و حالا ترفیعش نمی‌دهند؛ نوآوری که ایده‌های غریب دارد و نمی‌فهمندش، همگی هزینه سربلندی را می‌دهند.

ارتفاع‌طلبان رد تندرها را به چهره و روح خود دارند؛ اما حیف از ارتفاع‌طلبی که در میانه راه پشیمان شود؛ یا فکر کند که دیگران باید هزینه تصمیم او را برای خاص بودن بپردازند.

از این پایین، درخت‌های نزدیک قله چه باشکوه به چشم می‌آیند، اما تنها کسانی که در ارتفاعات زندگی کرده‌اند، می‌دانند که رسیدن به آنجا چقدر سخت است و دوام آوردن بارها و بارها سخت‌تر.
چه کنیم با برخی از دوستان مهندس و پزشکی که فکر می‌کنند علی‌الاصول از همه چیز سر در می‌آورند. زبان کار حرفه‌ای آنها آشکارا تخصصی است: معادله و کد یا اصطلاحاتی که در زبا عادی یافت نمی‌شوند. همین حرفه‌ای بودن ظاهری است که کار آنها را بیش از پیش متمایز می‌کند.
زبان علوم انسانی نه ریاضیاتی است و نه ترکیبی از اصطلاحات غریبه لاتین و انگلیسی. این دوستان فکر می‌کنند چون باهوش‌اند، نخوانده استاد علوم انسانی هم هستند و چون اصطلاحات فلسفی و علوم اجتماعی و مانند اینها در زبا عادی هم یافت می‌شود، با فهمی عرفی که از این اصطلاحات دارند، بی‌پروا وارد هر بحث فنی‌ای می‌شوند؛ بدون اینکه معنای فنی کلمه را بدانند، متنی تخصصی را از رو خوانده باشند یا درسی در این زمینه‌ها گدرانده باشند.

اگر به ایشان بگویی که برادر یا خواهر، همان طور که میدان الکترومغناطیس با میدان آزادی تفاوتی اساسی دارد، مثلا "آگاهی" در فلسفه ذهن یا "ساختار" در علوم اجتماعی با آنچه از این کلمات در زبان عادی می‌فهمی تفاوت دارد، به ایشان برمی‌خورد و برمی‌آشوبند. گویی بهره هوشی‌شان را زیر سوال برده‌ای.

ناتوانی در گف‌وگو همه‌گیری مشترک بسیاری از ماست و وقتی پای مباحث علوم انسانی به میان می‌آید، اشتراک لفظی و  توهم همه‌چیزدانی هم به آن اضافه می‌شود.

اندکی فروتنی معرفتی بد نیست. همانطور که شمایان سال‌ها تحصیل کردید تا دریابید میدان الکترومغناطیس و ترکیب دی.ان.ای. چیست، برخی هم سال‌ها تحصیل کرده‌اند تا بفهمند برای مثال، آگاهی و ساختار چیست.
🔷 یادداشت

📄"تکرار خطاهای تکراری؛ نگاهی به سند ملی هوش مصنوعی"📄

🔹 یاسر خوشنویس؛ پژوهشگر حوزه تکنولوژی و حکمرانی

✍🏻 باز هم سندی در سطح ملی پشت درهای بسته و در اتاق‌های کارگروه‌های شورا تنظیم شد و عملا نه خبرگان دانشگاهی و نه متخصصان فعال در کسب‌وکارهای هوش مصنوعی نقش خاصی در تدوین سند نداشتند، چه رسد به آنکه در تصویب آن رأیی داشته باشند.

✍🏻 در عمل، هیچ توجهی به رویکردهای چندذینفعی، شبکه‌ای یا توزیع‌شده در تدوین، تصویب و پیاده‌سازی سند دیده نمی‌شود. اعلان و فراخوانی برای جلب مشارکت اهل فن منتشر نشد؛ نویسندگانِ پیش‌نویس سند ارتباطات سازمان‌یافته‌ای با اهل فن برقرار نکردند؛ پیش‌نویس سند برای بحث و بررسی به اشتراک گذارده نشد؛ اهل فن حتی کرسی‌ای مشورتی در جلسات مربوط به تصویب سند نداشتند؛

✍🏻 و مانند همیشه، اکثریت ذینفعان و فعالان از دانشگاه و صنعت گرفته تا اهل سیاستگذاری و عموم جامعه به طور ناگهان مطلع شدند که سند تصویب شده است.


📌 برای دسترسی به متن کامل یادداشت به سایت اندیشکده رستا مراجعه نمایید.

برای مطالعه کلیک کنید

#اندیشکده_رستا
#یادداشت
#کارگروه_حکمرانی
#هوش_مصنوعی

🌐Rasta-tt.ir
ظاهرا نفهمیدن فناوری‌های جدید در سطوح عالی حکمرانی محدود به ایران نیست. در مهد فناوری، کاملا هریس تصور می‌کند که داده‌ها در جایی در ابرها نگهداری می‌شوند و دیگر در محیط فیزیکی نیستند.

چیزی شبیه به اینکه ما باید هوش مصنوعی خودمان را بسازیم و هوش مصنوعی اسراییل را بدزدیم. چیزی شبیه به سندی بی‌سامان که برای توسعه هوش مصنوعی در سطح ملی نوشته‌اند و تصویب کرده‌اند.
Forwarded from مدرسه‌ روش
"مدرسه تابستانه روش: طراحی تحقیق در علوم اجتماعی"

💢 اساتید دوره:

🔸روح‌الله هنرور
(دکتری سیستم‌های اطلاعاتی مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن)
🔹 مسعود شادنام
(دکتری مدیریت و مطالعات سازمان دانشگاه سایمون فریزر)
🔸 مرضیه ثقفیان
(پست‌دکتری مدیریت دانشگاه استنفورد)
🔹 یاسر خوشنویس
(دکتری فلسفه علم و فناوری پژوهشگاه علوم‌ انسانی و مطالعات فرهنگی)
🔸 بهاره آروین
(دکتری جامعه‌شناسی دانشگاه تهران)
🔹 علی صناعی
(دکتری علوم سیاسی دانشگاه میشیگان)
🔸 محمد وصال
(دکتری اقتصاد مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن)
🔹 مریم برادران
(دکتری برنامه‌ریزی توسعه آموزش عالی دانشگاه مازندران)
🔸 حسین بیات
(دکتری فلسفه علم دانشگاه علوم تحقیقات)
🔹 مهدی نادی
(دانشجوی دکتری روش‌های کمی، سنجش و آمار دانشگاه کالیفرنیا)

🔗ثبت‌نام:

https://methods.academy/ss2/


❇️ مهلت ثبت‌نام اولیه: ۱۷ مرداد
❇️ هزینه: ۱/۵ میلیون
(پرداخت پس از بررسی رزومه ثبت‌نام‌ کنندگان خواهد بود.)
❇️ زمان: ۲۰ الی ۳۱ مرداد
هفته اول: شنبه الی سه‌شنبه
هفته دوم: شنبه الی دوشنبه و پنج‌شنبه


ارتباط با ما:
@MethodsAdminist
اندیشکده رستا برگزار می‌کند.

🔷 گفت‌وگو در باب :

⚡️ " سند ملی هوش مصنوعی "

🎓 با حضور:

▪️ امیرحسین صالحی
[ دانشجو دکترای حقوق دانشگاه آکسفورد _ مدیر کارگروه حقوق و مقرارت اندیشکده رستا ]

▪️ یاسر خوشنویس
[ پژوهشگر حوزه تکنولوژی و حکمرانی _ مدیر کارگروه حکمرانی اندیشکده رستا ]

پنج شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۳؛ ساعت ۲۰ به وقت تهران

🔺 لینک ورود به جلسه متعاقبا در کانال‌ اعلام خواهد شد.


#اندیشکده_رستا
#گفت_و_گو
#نشست_آنلاین
#سند_ملی_هوش_مصنوعی
#حکمرانی
#حقوق_و_مقررات

🌐Rasta-tt.ir
برای رفع نیازهای مالیِ فوری یک خانواده چهارنفره به سرپرستی بانویی شاغل و موجه، کمک جمع می‌کنیم. دوستانی که تمایل به مشارکت دارند، لطفا با من تماس بگیرند.

خانم‌های محترمی که فرصت دارند با بانوی مذکور به صورت تلفنی یا حضوری، همسخنی کنند، لطفا به من اطلاع دهند. ایشان بیش از نیاز مالی، به همدلی و مهرورزی نیاز دارد.

خیر همگی قبول
در پی صاعقه‌های پیاپی‌ای که طی پنج سال اخیر بر زندگی‌ام فرود آمده و از دست رفتنِ پیاپی نزدیک‌ترین کسانم، گرفتار تالمات روحی بسیارم که توانم را گرفته است.

به رغم تلاش‌هایم برای مدیریت کردن این بحران‌های پی‌درپی، چندان در تدبیر امور موفق نبوده‌ام. اکنون تا اطلاع ثانوی، از هر فعالیت فکری و کاری جدیدی، پرهیز خواهم کرد: مصاحبه نمی‌کنم، دست به کار جدیدی نخواهم زد، یادداشت جدیدی نخواهم نوشت و مشورت نخواهم داد. به تدریج و سلانه‌سلانه، تعهدات کاری پیشینم را پیش خواهم برد.

بنابراین، درخواست می‌کنم که برای امور کاری و فکری و نظری با من تماس نگیرید. دوستانی که تمایل دارند به هر نحو به من کمک کنند و در عبور از این مصائب در کنارم باشند، می‌توانند در تلگرام یا اینستاگرام به من پیام دهند. رهین منت و لطف‌شان خواهم بود.

بر اساس تجارب قبلی‌ام، این دوره چندان طولانی نخواهد بود. اکنون در زاویه‌ای دور از شهر پناه گرفته‌ام و نیازمند سکوت کاری و یافتن آرامش‌ام تا تدبیری برای چالش‌های متعدد پیش‌رویم بیندیشم.

همگی سالم و پاینده باشید.
گاه می‌پنداشتم که چون اسطوره‌ای یونانی، خدایان مرا نفرین کرده‌اند که هیچ‌کس حرفم را نفهمد و گاه می‌پنداشتم که طلسمی در کار است که کارهایم گره خورده‌اند و گاه می‌پنداشتم که همگان کمتر و بیشتر خطاکارند، اما خطایشان را نمی‌پذیرند و بر من رحم نمی‌کنند.

سال‌های سال، دست به هر کاری زدم، عالی شد. به جای آنکه شکر نعمت کنم، بتی از خودم ساختم و آن را می‌پرستیدم. می‌گفتم فره و حکمتی از آنِ خود دارم. مختالی فخور بودم که چهارده سال ملحد بود. سه سال پیش، هنگامی که خانواده و شغل و اعتبارم را از کف دادم، شبی در مردادماه ایمان آوردم. بارها جملات یونس را می‌خواندم: و ذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن یقدر علیه احد فنادی فی الظلمات سبحانک انی کنت من الظالمین.

خوشنود بودم که ایمان آورده‌ام. اما شدائد ادامه داشت، گره‌ها بیشتر شد و نامزد جدید و برادرم هم رفتند. باز پرسان و حیران بودم و می‌پنداشتم کهرخداوند مرا رها کرده است.

شنیده بودم که به آنچه می‌دانی عمل کن تا خداوند آنچه نمی‌دانی به تو بیاموزد. چنین کردم و شگفتی‌های پیاپی رخ داد. دست آخر، همه چیز آشکار شد:

هنوز در اعماق وجودم، بت‌پرست بودم. می‌پنداشتم فرهم ایزدی است، اما در واقع خودم را نیمه‌انسان-نیمه‌خدا می‌دانستم و می‌گفتم جانی قوی دارم. خشمی همیشگی با من بود که از نادان و کم‌توان دانستنِ دیگران می‌جوشید. بسیاری را بی‌رحمانه، با زبان یا چشم‌غره تحقیر کردم و تفرعنم را ریشه می‌دواندم.

چند ساعتی است که قضیه را دریافته‌ام. همه‌چیز بسیار سرراست است: آن کس که نفهمد، فهمیده نخواهد شد و آن کس که نبیند، دیده نخواهد شد و آن کس که پشت کند، به او پشت خواهند کرد و آن کس که رحم نکند، به او رحم نخواهند کرد.

پس، نفرین بر مدعی گزافه‌گو؛ نفرین بر یاسرِ سرگران؛ نفرین بر آنکه نفهمید مخلوقی فانی است و لاف نیمه‌انسان-نیمه‌خدایی می‌زد. نفرین بر کورِ کرِ ناشکر.

یاسر مرد. او را به آب هفت دریا بشویید؛ زیر کوه دماوند دفن کنید؛ به آیین فقها، چون مرتدی فطری، به دار بیاویزید؛ شناسنامه‌اش را باطل کنید؛ کتاب‌هایش را بسوزانید؛ ردش را از تارنمای جهانی محو کنید؛ نامی از او نیاورید که هر چه کرد، باطل و سراب بود. بریده باد دستان یاسر؛ کور باد چشمان نابینایش؛ کر باد گوش‌های ناشنوایش؛ گنگ باد اندیشه ملعونش.

اکنون چند ساعتی است که متولد شده‌ام: حوالی ۵ صبحِ اول مهر ۱۴۰۳؛ ۴۱ سال و ۷ ماه و ۱۱ روز پس از تولد بدنم. نشانی از من نجویید که تازه‌متولدم و هنوز نامی ندارم. اکنون باید باقیمانده‌های بتِ چهل‌ساله را بشکنم. از همه کسانی که به زبان یا چشم یا در اندیشه‌ام، تحقیرشان کرده‌ام، شرم دارم و فعلا در انظار ظاهر نخواهم شد.

بنده‌ای از بندگان فانی خدایم و تازه‌مسلمانی که باید دوباره شریعت بورزد. و صد البته به شیوه اجدادم، مسلمانم و نه به شیوه ریاکارانِ جمهوری اسلامی که دین خدا را بدنام کرده‌اند.

نمی‌دانم چه خواهم کرد و کجا خواهم بود. از هر کس که او را آزرده‌ام، عذر می‌خواهم و می‌طلبم که مرا ببخشد؛ خصوصا مادرم، برادرم، همسر سابقم و نامزد اخیرم. اگر می‌توانید، یاسر را ببخشید که پیش از مرگ بدنش، مرد و اگر نمی‌توانید بگویید چگونه می‌توانم جبران کنم.

خداوند بزرگ به من رحم کرد و چنان سخت گرفت که به خودم بیایم و آدم شوم. از این پس، به عون خدا، بندگی خواهم کرد و مراقبم که دیو لاف‌زن دوباره جان نگیرد.

پس، ای کسانی که چون یاسر بینوا، به زبان یا به دل کافرید، چشم باز کنید و ایمان بیاورید و ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از عجب و کبر بترسید که یاسر را چه در دوره کفر و چه پس از ایمانش، پست کرده بود‌. کامنت‌ها و پیام‌هایتان را می‌خوانم. به من تبریک بگویید که تازه زاده شده‌ام و برایم آرزوی خیر کنید. اما نامنظم و با تاخیر پاسخ خواهم داد که کارهای واجب‌تر دارم.

فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیئ و الیه ترجعون
مختال پریشان شد تا باد چنین بادا
دیوانه به زندان شد تا باد چنین بادا

کفرش همه ایمان شد روحش همه درمان شد
نفسش به سجود آمد تا باد چنین بادا

اندیشه و اعمالش، فرزانی و عمرانش
یک باره دگرگون شد تا باد چنین بادا

اکنون چه بود زنده اکنون چه بود مرده
تا هست بود بنده تا باد چنین بادا

بعون الله الملک الاعلی