برای رفع نیازهای مالیِ فوری یک خانواده چهارنفره به سرپرستی بانویی شاغل و موجه، کمک جمع میکنیم. دوستانی که تمایل به مشارکت دارند، لطفا با من تماس بگیرند.
خانمهای محترمی که فرصت دارند با بانوی مذکور به صورت تلفنی یا حضوری، همسخنی کنند، لطفا به من اطلاع دهند. ایشان بیش از نیاز مالی، به همدلی و مهرورزی نیاز دارد.
خیر همگی قبول
خانمهای محترمی که فرصت دارند با بانوی مذکور به صورت تلفنی یا حضوری، همسخنی کنند، لطفا به من اطلاع دهند. ایشان بیش از نیاز مالی، به همدلی و مهرورزی نیاز دارد.
خیر همگی قبول
در پی صاعقههای پیاپیای که طی پنج سال اخیر بر زندگیام فرود آمده و از دست رفتنِ پیاپی نزدیکترین کسانم، گرفتار تالمات روحی بسیارم که توانم را گرفته است.
به رغم تلاشهایم برای مدیریت کردن این بحرانهای پیدرپی، چندان در تدبیر امور موفق نبودهام. اکنون تا اطلاع ثانوی، از هر فعالیت فکری و کاری جدیدی، پرهیز خواهم کرد: مصاحبه نمیکنم، دست به کار جدیدی نخواهم زد، یادداشت جدیدی نخواهم نوشت و مشورت نخواهم داد. به تدریج و سلانهسلانه، تعهدات کاری پیشینم را پیش خواهم برد.
بنابراین، درخواست میکنم که برای امور کاری و فکری و نظری با من تماس نگیرید. دوستانی که تمایل دارند به هر نحو به من کمک کنند و در عبور از این مصائب در کنارم باشند، میتوانند در تلگرام یا اینستاگرام به من پیام دهند. رهین منت و لطفشان خواهم بود.
بر اساس تجارب قبلیام، این دوره چندان طولانی نخواهد بود. اکنون در زاویهای دور از شهر پناه گرفتهام و نیازمند سکوت کاری و یافتن آرامشام تا تدبیری برای چالشهای متعدد پیشرویم بیندیشم.
همگی سالم و پاینده باشید.
به رغم تلاشهایم برای مدیریت کردن این بحرانهای پیدرپی، چندان در تدبیر امور موفق نبودهام. اکنون تا اطلاع ثانوی، از هر فعالیت فکری و کاری جدیدی، پرهیز خواهم کرد: مصاحبه نمیکنم، دست به کار جدیدی نخواهم زد، یادداشت جدیدی نخواهم نوشت و مشورت نخواهم داد. به تدریج و سلانهسلانه، تعهدات کاری پیشینم را پیش خواهم برد.
بنابراین، درخواست میکنم که برای امور کاری و فکری و نظری با من تماس نگیرید. دوستانی که تمایل دارند به هر نحو به من کمک کنند و در عبور از این مصائب در کنارم باشند، میتوانند در تلگرام یا اینستاگرام به من پیام دهند. رهین منت و لطفشان خواهم بود.
بر اساس تجارب قبلیام، این دوره چندان طولانی نخواهد بود. اکنون در زاویهای دور از شهر پناه گرفتهام و نیازمند سکوت کاری و یافتن آرامشام تا تدبیری برای چالشهای متعدد پیشرویم بیندیشم.
همگی سالم و پاینده باشید.
گاه میپنداشتم که چون اسطورهای یونانی، خدایان مرا نفرین کردهاند که هیچکس حرفم را نفهمد و گاه میپنداشتم که طلسمی در کار است که کارهایم گره خوردهاند و گاه میپنداشتم که همگان کمتر و بیشتر خطاکارند، اما خطایشان را نمیپذیرند و بر من رحم نمیکنند.
سالهای سال، دست به هر کاری زدم، عالی شد. به جای آنکه شکر نعمت کنم، بتی از خودم ساختم و آن را میپرستیدم. میگفتم فره و حکمتی از آنِ خود دارم. مختالی فخور بودم که چهارده سال ملحد بود. سه سال پیش، هنگامی که خانواده و شغل و اعتبارم را از کف دادم، شبی در مردادماه ایمان آوردم. بارها جملات یونس را میخواندم: و ذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن یقدر علیه احد فنادی فی الظلمات سبحانک انی کنت من الظالمین.
خوشنود بودم که ایمان آوردهام. اما شدائد ادامه داشت، گرهها بیشتر شد و نامزد جدید و برادرم هم رفتند. باز پرسان و حیران بودم و میپنداشتم کهرخداوند مرا رها کرده است.
شنیده بودم که به آنچه میدانی عمل کن تا خداوند آنچه نمیدانی به تو بیاموزد. چنین کردم و شگفتیهای پیاپی رخ داد. دست آخر، همه چیز آشکار شد:
هنوز در اعماق وجودم، بتپرست بودم. میپنداشتم فرهم ایزدی است، اما در واقع خودم را نیمهانسان-نیمهخدا میدانستم و میگفتم جانی قوی دارم. خشمی همیشگی با من بود که از نادان و کمتوان دانستنِ دیگران میجوشید. بسیاری را بیرحمانه، با زبان یا چشمغره تحقیر کردم و تفرعنم را ریشه میدواندم.
چند ساعتی است که قضیه را دریافتهام. همهچیز بسیار سرراست است: آن کس که نفهمد، فهمیده نخواهد شد و آن کس که نبیند، دیده نخواهد شد و آن کس که پشت کند، به او پشت خواهند کرد و آن کس که رحم نکند، به او رحم نخواهند کرد.
پس، نفرین بر مدعی گزافهگو؛ نفرین بر یاسرِ سرگران؛ نفرین بر آنکه نفهمید مخلوقی فانی است و لاف نیمهانسان-نیمهخدایی میزد. نفرین بر کورِ کرِ ناشکر.
یاسر مرد. او را به آب هفت دریا بشویید؛ زیر کوه دماوند دفن کنید؛ به آیین فقها، چون مرتدی فطری، به دار بیاویزید؛ شناسنامهاش را باطل کنید؛ کتابهایش را بسوزانید؛ ردش را از تارنمای جهانی محو کنید؛ نامی از او نیاورید که هر چه کرد، باطل و سراب بود. بریده باد دستان یاسر؛ کور باد چشمان نابینایش؛ کر باد گوشهای ناشنوایش؛ گنگ باد اندیشه ملعونش.
اکنون چند ساعتی است که متولد شدهام: حوالی ۵ صبحِ اول مهر ۱۴۰۳؛ ۴۱ سال و ۷ ماه و ۱۱ روز پس از تولد بدنم. نشانی از من نجویید که تازهمتولدم و هنوز نامی ندارم. اکنون باید باقیماندههای بتِ چهلساله را بشکنم. از همه کسانی که به زبان یا چشم یا در اندیشهام، تحقیرشان کردهام، شرم دارم و فعلا در انظار ظاهر نخواهم شد.
بندهای از بندگان فانی خدایم و تازهمسلمانی که باید دوباره شریعت بورزد. و صد البته به شیوه اجدادم، مسلمانم و نه به شیوه ریاکارانِ جمهوری اسلامی که دین خدا را بدنام کردهاند.
نمیدانم چه خواهم کرد و کجا خواهم بود. از هر کس که او را آزردهام، عذر میخواهم و میطلبم که مرا ببخشد؛ خصوصا مادرم، برادرم، همسر سابقم و نامزد اخیرم. اگر میتوانید، یاسر را ببخشید که پیش از مرگ بدنش، مرد و اگر نمیتوانید بگویید چگونه میتوانم جبران کنم.
خداوند بزرگ به من رحم کرد و چنان سخت گرفت که به خودم بیایم و آدم شوم. از این پس، به عون خدا، بندگی خواهم کرد و مراقبم که دیو لافزن دوباره جان نگیرد.
پس، ای کسانی که چون یاسر بینوا، به زبان یا به دل کافرید، چشم باز کنید و ایمان بیاورید و ای کسانی که ایمان آوردهاید، از عجب و کبر بترسید که یاسر را چه در دوره کفر و چه پس از ایمانش، پست کرده بود. کامنتها و پیامهایتان را میخوانم. به من تبریک بگویید که تازه زاده شدهام و برایم آرزوی خیر کنید. اما نامنظم و با تاخیر پاسخ خواهم داد که کارهای واجبتر دارم.
فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیئ و الیه ترجعون
سالهای سال، دست به هر کاری زدم، عالی شد. به جای آنکه شکر نعمت کنم، بتی از خودم ساختم و آن را میپرستیدم. میگفتم فره و حکمتی از آنِ خود دارم. مختالی فخور بودم که چهارده سال ملحد بود. سه سال پیش، هنگامی که خانواده و شغل و اعتبارم را از کف دادم، شبی در مردادماه ایمان آوردم. بارها جملات یونس را میخواندم: و ذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن یقدر علیه احد فنادی فی الظلمات سبحانک انی کنت من الظالمین.
خوشنود بودم که ایمان آوردهام. اما شدائد ادامه داشت، گرهها بیشتر شد و نامزد جدید و برادرم هم رفتند. باز پرسان و حیران بودم و میپنداشتم کهرخداوند مرا رها کرده است.
شنیده بودم که به آنچه میدانی عمل کن تا خداوند آنچه نمیدانی به تو بیاموزد. چنین کردم و شگفتیهای پیاپی رخ داد. دست آخر، همه چیز آشکار شد:
هنوز در اعماق وجودم، بتپرست بودم. میپنداشتم فرهم ایزدی است، اما در واقع خودم را نیمهانسان-نیمهخدا میدانستم و میگفتم جانی قوی دارم. خشمی همیشگی با من بود که از نادان و کمتوان دانستنِ دیگران میجوشید. بسیاری را بیرحمانه، با زبان یا چشمغره تحقیر کردم و تفرعنم را ریشه میدواندم.
چند ساعتی است که قضیه را دریافتهام. همهچیز بسیار سرراست است: آن کس که نفهمد، فهمیده نخواهد شد و آن کس که نبیند، دیده نخواهد شد و آن کس که پشت کند، به او پشت خواهند کرد و آن کس که رحم نکند، به او رحم نخواهند کرد.
پس، نفرین بر مدعی گزافهگو؛ نفرین بر یاسرِ سرگران؛ نفرین بر آنکه نفهمید مخلوقی فانی است و لاف نیمهانسان-نیمهخدایی میزد. نفرین بر کورِ کرِ ناشکر.
یاسر مرد. او را به آب هفت دریا بشویید؛ زیر کوه دماوند دفن کنید؛ به آیین فقها، چون مرتدی فطری، به دار بیاویزید؛ شناسنامهاش را باطل کنید؛ کتابهایش را بسوزانید؛ ردش را از تارنمای جهانی محو کنید؛ نامی از او نیاورید که هر چه کرد، باطل و سراب بود. بریده باد دستان یاسر؛ کور باد چشمان نابینایش؛ کر باد گوشهای ناشنوایش؛ گنگ باد اندیشه ملعونش.
اکنون چند ساعتی است که متولد شدهام: حوالی ۵ صبحِ اول مهر ۱۴۰۳؛ ۴۱ سال و ۷ ماه و ۱۱ روز پس از تولد بدنم. نشانی از من نجویید که تازهمتولدم و هنوز نامی ندارم. اکنون باید باقیماندههای بتِ چهلساله را بشکنم. از همه کسانی که به زبان یا چشم یا در اندیشهام، تحقیرشان کردهام، شرم دارم و فعلا در انظار ظاهر نخواهم شد.
بندهای از بندگان فانی خدایم و تازهمسلمانی که باید دوباره شریعت بورزد. و صد البته به شیوه اجدادم، مسلمانم و نه به شیوه ریاکارانِ جمهوری اسلامی که دین خدا را بدنام کردهاند.
نمیدانم چه خواهم کرد و کجا خواهم بود. از هر کس که او را آزردهام، عذر میخواهم و میطلبم که مرا ببخشد؛ خصوصا مادرم، برادرم، همسر سابقم و نامزد اخیرم. اگر میتوانید، یاسر را ببخشید که پیش از مرگ بدنش، مرد و اگر نمیتوانید بگویید چگونه میتوانم جبران کنم.
خداوند بزرگ به من رحم کرد و چنان سخت گرفت که به خودم بیایم و آدم شوم. از این پس، به عون خدا، بندگی خواهم کرد و مراقبم که دیو لافزن دوباره جان نگیرد.
پس، ای کسانی که چون یاسر بینوا، به زبان یا به دل کافرید، چشم باز کنید و ایمان بیاورید و ای کسانی که ایمان آوردهاید، از عجب و کبر بترسید که یاسر را چه در دوره کفر و چه پس از ایمانش، پست کرده بود. کامنتها و پیامهایتان را میخوانم. به من تبریک بگویید که تازه زاده شدهام و برایم آرزوی خیر کنید. اما نامنظم و با تاخیر پاسخ خواهم داد که کارهای واجبتر دارم.
فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیئ و الیه ترجعون
از همه دوستان و عزیزانی که کامنت گذاشتند یا تماس گرفتند، ممنونم.
اکنون که طوفان مرگ و تولد دوباره فروکش کرده، باید بندگی کنم و این نیازمند عمل کردن است. هم از دیرنشینی و هم از دکانداری بیزار بودم و هستم. به شهر و به کارهایم باز میگردم. تا زمانی که ضرورتی نباشد، مدرسی نخواهم داشت و چون جوانکی در میان مردم زندگی خواهم کرد.
دو قاعده سرراست را به جان دریافتهام:
اول آنکه به هر کس آنچه را که میخواهد (نه آنچه را که خودت میپسندی؛ از توجه و احترام و مال و ارتباط برقرار کردن و مشارکت کردن) بده تا خداوند آنچه را که میخواهی به تو بدهد.
دوم آنکه به آنچه میدانی عمل کن (هرچند برایت دشوار باشد) تا خداوند آنچه را که نمیدانی به تو بیاموزد.
پس، برای هر نوع کمکی که از دست و طاقتم برآید، در دسترسم و متقابلا، هر کس تمایل دارد به من کمک کند، اطلاع دهد تا مرهون شوم و کمک بگیرم.
برخی از دوستان گفتهاند که آثار یا مشورتم برایشان مفید بوده. دقیقهای در این هست: چه بسا فره و حکمتی نزد کافری باشد که گفتهاند خذ الحکمت ولو بید الکافر و چه بسا این حکمت به کار بندهای بیاید، اما آن کافر خود سودی نخواهد برد که اعمال کافران سراب و باطل است. سالهای سال، حکمت و فره نزدم بود، اما آن را فرعونوار، خودبنیاد میدانستم؛ درک نمیکردم که حکمت را خداوند به من داده و به نزدیکانم میگفتم مرا فرهمند بنامند.
اکنون نیز فره نزد من هست، اما بیتردید خداداد است. پس، نامم را "فرداد" میگذارم تا همیشه به یاد داشته باشم حکمت تا زمانی که خداوند اراده کند، به من داده میشود و شکرگزار باشم. نام یاسر را به دلیل معنایش دوست نداشتم و اکنون از این نام که یادآور جرثومهای است که مُرد، گریزانم. ممنون و خوشنود میشوم اگر من را فرداد خطاب کنید.
مطالب بسیاری خصوصا درباره فناوری، معنا و موقعیت ایرانیان در مواجهه با جهان مدرن در ذهن دارم و از خداوند میخواهم که فرصت نوشتن آنها را به من بدهد. خصوصا نیازمند آرامش و تمرکزم. برایم دعا کنید.
اکنون که طوفان مرگ و تولد دوباره فروکش کرده، باید بندگی کنم و این نیازمند عمل کردن است. هم از دیرنشینی و هم از دکانداری بیزار بودم و هستم. به شهر و به کارهایم باز میگردم. تا زمانی که ضرورتی نباشد، مدرسی نخواهم داشت و چون جوانکی در میان مردم زندگی خواهم کرد.
دو قاعده سرراست را به جان دریافتهام:
اول آنکه به هر کس آنچه را که میخواهد (نه آنچه را که خودت میپسندی؛ از توجه و احترام و مال و ارتباط برقرار کردن و مشارکت کردن) بده تا خداوند آنچه را که میخواهی به تو بدهد.
دوم آنکه به آنچه میدانی عمل کن (هرچند برایت دشوار باشد) تا خداوند آنچه را که نمیدانی به تو بیاموزد.
پس، برای هر نوع کمکی که از دست و طاقتم برآید، در دسترسم و متقابلا، هر کس تمایل دارد به من کمک کند، اطلاع دهد تا مرهون شوم و کمک بگیرم.
برخی از دوستان گفتهاند که آثار یا مشورتم برایشان مفید بوده. دقیقهای در این هست: چه بسا فره و حکمتی نزد کافری باشد که گفتهاند خذ الحکمت ولو بید الکافر و چه بسا این حکمت به کار بندهای بیاید، اما آن کافر خود سودی نخواهد برد که اعمال کافران سراب و باطل است. سالهای سال، حکمت و فره نزدم بود، اما آن را فرعونوار، خودبنیاد میدانستم؛ درک نمیکردم که حکمت را خداوند به من داده و به نزدیکانم میگفتم مرا فرهمند بنامند.
اکنون نیز فره نزد من هست، اما بیتردید خداداد است. پس، نامم را "فرداد" میگذارم تا همیشه به یاد داشته باشم حکمت تا زمانی که خداوند اراده کند، به من داده میشود و شکرگزار باشم. نام یاسر را به دلیل معنایش دوست نداشتم و اکنون از این نام که یادآور جرثومهای است که مُرد، گریزانم. ممنون و خوشنود میشوم اگر من را فرداد خطاب کنید.
مطالب بسیاری خصوصا درباره فناوری، معنا و موقعیت ایرانیان در مواجهه با جهان مدرن در ذهن دارم و از خداوند میخواهم که فرصت نوشتن آنها را به من بدهد. خصوصا نیازمند آرامش و تمرکزم. برایم دعا کنید.
زن مطلقه عفیفهای سرپرست سه فرزند است؛ در خانههای مردم کار میکند، اما درآمدش کفاف نمیدهد. دخترش نیز نامزد کرده و مادر در حال تهیه جهیزیه است. او پیشنهادهای آنچنانیِ بسیاری را رد کرده و از نظر مالی و عاطفی در تنگناست.
دوستانی کمک کردند؛ مجموعا ۲۸ میلیون برایش واریز شد تا اجارهخانه عقبافتاده و بخشی از یک چک موعدگذشته را بپردازد و خریدهای نسیهاش را تسویه کند. یک کوچ متخصص زنان شاغل و یک بانوی محترم نیز با او صحبت کردهاند و میکنند تا قدری آرامش پیدا کند. اما به کمکهای بیشتری نیاز است.
راحت از این نگذرید که سیر میخورید و او و فرزندانش سیر نمیخورند و خود یا اهلتان در امنیتاید و او در امان نیست.
خلاصه و سرراست بگویم که از سر پشتیبانی از تنهاماندگان بود که خداوند بر من رحم کرد و ایمانم را بازگرداند. کار بندگان خدا را راه بیندازید تا خدا کارتان را راه بیندازد. دین صرفا مجموعهای از گزارهها و دانشها و احکام نیست؛ دین انجامدادنی و ورزیدنی است.
دوستانی که قصد کمک دارند، لطفا با من تماس بگیرند.
دوستانی کمک کردند؛ مجموعا ۲۸ میلیون برایش واریز شد تا اجارهخانه عقبافتاده و بخشی از یک چک موعدگذشته را بپردازد و خریدهای نسیهاش را تسویه کند. یک کوچ متخصص زنان شاغل و یک بانوی محترم نیز با او صحبت کردهاند و میکنند تا قدری آرامش پیدا کند. اما به کمکهای بیشتری نیاز است.
راحت از این نگذرید که سیر میخورید و او و فرزندانش سیر نمیخورند و خود یا اهلتان در امنیتاید و او در امان نیست.
خلاصه و سرراست بگویم که از سر پشتیبانی از تنهاماندگان بود که خداوند بر من رحم کرد و ایمانم را بازگرداند. کار بندگان خدا را راه بیندازید تا خدا کارتان را راه بیندازد. دین صرفا مجموعهای از گزارهها و دانشها و احکام نیست؛ دین انجامدادنی و ورزیدنی است.
دوستانی که قصد کمک دارند، لطفا با من تماس بگیرند.
گفتهاند یاسر شیدا و مانیک شده و گفتهاند از شدت مشکلات و تنهایی، پریشان شده و حالا به ایمان پناه آورده. اولی نادرست است: با روانپزشکم مشورت کردم و شیدا نیستم. اما دومی دقیقا درست است که خداوند میگوید: فاخذناهم بالباساء و الضراء لعلهم یتضرعون. مومنان ثابتقدم در اولین مواجهه با سختی و شدت، به یاد خدا میافتند، اما نادانِ متفرعنی چون یاسر، مدتها بیهوده دستوپا میزد و تدابیر بیحاصل میکرد و زمانی که همه تیرهایش به سنگ خورد، به یاد خدا افتاد. خدا بینی مدعی را به خاک مالید تا تسلیم و مسلمان شد و این برای خداوند آسان بود.
و عجیبتر از همه، با واسطه شنیدم که گفتهاند: ما تازه پس از سالها، به الحاد رسیدهایم و حالا یاسر مسلمان شده؟! شگفتزمانهای است که در آن، ملحد شدن دستاورد و افتخار به شمار میرود. از منی که سالها ملحدی فخور بودم، بشنوید که به رغم همه دستاوردهای فکری و مالی و داشتن اعتبار و برند شخصی، هیچ روزی آرامش نداشتم و از زندگیام لذت نمیبردم؛ چراکه بت درونیام بیشتر و بیشتر میخواست و هیچ دستاوردی او را راضی نمیکرد. این آیه را سالها به جان چشیدهام که من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا. معیشتی ضنک داشتم که بیرونش دیگران به را رشک و حسد وامیداشت و درونش من و همسر سابقم را میفشرد.
در تجربه زیسته من، نشانهای برای اهل فکر است. دقت کنید و بنگرید. اگرچه امروزه الحاد مایه افتخار شده، ساده به رنگ جماعت درنیایید. برای خوشآمد دیگران و همنوایی با مدهای زمانه، نه مومن شوید و نه کافر.
و درخواستی دارم: هر کس از آنچه نوشتهام و مینویسم شگفتزده شده، از روی دلسوزی و محبت نگرانم شده یا قصد محاجه و نقادی دارد یا هر چیزی از این دست، مستقیم و بیواسطه با خودم تماس بگیرد که من حی و حاضرم. از قضاوت کردن از راه دور و پراکندن شایعه و افسانهپردازی دست بردارید و به خودم پیام دهید. با هیچ کسی سر مجادله ندارم، اما در بیان کردن آنچه در این بیست سال بر سرم رفته، صداقت خواهم داشت.
و عجیبتر از همه، با واسطه شنیدم که گفتهاند: ما تازه پس از سالها، به الحاد رسیدهایم و حالا یاسر مسلمان شده؟! شگفتزمانهای است که در آن، ملحد شدن دستاورد و افتخار به شمار میرود. از منی که سالها ملحدی فخور بودم، بشنوید که به رغم همه دستاوردهای فکری و مالی و داشتن اعتبار و برند شخصی، هیچ روزی آرامش نداشتم و از زندگیام لذت نمیبردم؛ چراکه بت درونیام بیشتر و بیشتر میخواست و هیچ دستاوردی او را راضی نمیکرد. این آیه را سالها به جان چشیدهام که من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا. معیشتی ضنک داشتم که بیرونش دیگران به را رشک و حسد وامیداشت و درونش من و همسر سابقم را میفشرد.
در تجربه زیسته من، نشانهای برای اهل فکر است. دقت کنید و بنگرید. اگرچه امروزه الحاد مایه افتخار شده، ساده به رنگ جماعت درنیایید. برای خوشآمد دیگران و همنوایی با مدهای زمانه، نه مومن شوید و نه کافر.
و درخواستی دارم: هر کس از آنچه نوشتهام و مینویسم شگفتزده شده، از روی دلسوزی و محبت نگرانم شده یا قصد محاجه و نقادی دارد یا هر چیزی از این دست، مستقیم و بیواسطه با خودم تماس بگیرد که من حی و حاضرم. از قضاوت کردن از راه دور و پراکندن شایعه و افسانهپردازی دست بردارید و به خودم پیام دهید. با هیچ کسی سر مجادله ندارم، اما در بیان کردن آنچه در این بیست سال بر سرم رفته، صداقت خواهم داشت.
پرسیدهاند که چگونه یکباره مومن شدی. میگویم که یکباره نشد، بلکه به تدریج و به زحمت شد.
از جمله اینکه یکی از استادانم را پس از حدود بیست سال، ملاقات کردم. به من گفت: "خاموش باش؛ نه فقط در زبان که در سرت." گفت تو مدبر عالمیان نیستی؛ تو تنها مدبر اعمال خودت هستی. پس، کاری نداشته باش که دیگران چه میکنند: نامزدت فلان خطا را کرده یا مردم بد رانندگی میکنند یا حاکمان ناکارآمدند یا آمریکا به فلان کشور حمله کرده. تنها متوجه خودت و اعمالت باش. به زبان من، "اصلاحات از خانه آغاز میشود."
گوش کردم و همه ظرفیت پردازشم را بر افکار و کردار خودم متمرکز کردم. به سرعت دریافتم که چه شرورم و همه آتشها از گور خودم بلند میشود. دو هفته بیشتر طول نکشید که گام نهایی را برداشتم و یاسر سرکش را جایی در جاده فیروزکوه، نزدیک به زیرآب دفن کردم.
آیا زودتر نمیشد این گامِ دوهفتهای را برداشت؟ میپندارم که نه. اگر استادم را زودتر دیده بودم و همانها را گفته بود، نشنیده میگرفتم و به سرگرانی ادامه میدادم. فشار پنجساله خردم کرده بود، تیرهایم همه به سنگ خورده بود و همه هوش و حواسم جمع این بود که چه باید بکنم. به هر کسی که چیزی میگفت با دقت گوش میکردم. چنین بود که وقتی استادم چنان گفت، پذیرفتم. برخی تنها با کتک و زجر دادن آدم میشوند، آن هم کتک و زجری پنجساله. هر چه فخورتر، سرسختیِ بیشتر و در نتیجه، زجری طولانیتر.
از جمله اینکه یکی از استادانم را پس از حدود بیست سال، ملاقات کردم. به من گفت: "خاموش باش؛ نه فقط در زبان که در سرت." گفت تو مدبر عالمیان نیستی؛ تو تنها مدبر اعمال خودت هستی. پس، کاری نداشته باش که دیگران چه میکنند: نامزدت فلان خطا را کرده یا مردم بد رانندگی میکنند یا حاکمان ناکارآمدند یا آمریکا به فلان کشور حمله کرده. تنها متوجه خودت و اعمالت باش. به زبان من، "اصلاحات از خانه آغاز میشود."
گوش کردم و همه ظرفیت پردازشم را بر افکار و کردار خودم متمرکز کردم. به سرعت دریافتم که چه شرورم و همه آتشها از گور خودم بلند میشود. دو هفته بیشتر طول نکشید که گام نهایی را برداشتم و یاسر سرکش را جایی در جاده فیروزکوه، نزدیک به زیرآب دفن کردم.
آیا زودتر نمیشد این گامِ دوهفتهای را برداشت؟ میپندارم که نه. اگر استادم را زودتر دیده بودم و همانها را گفته بود، نشنیده میگرفتم و به سرگرانی ادامه میدادم. فشار پنجساله خردم کرده بود، تیرهایم همه به سنگ خورده بود و همه هوش و حواسم جمع این بود که چه باید بکنم. به هر کسی که چیزی میگفت با دقت گوش میکردم. چنین بود که وقتی استادم چنان گفت، پذیرفتم. برخی تنها با کتک و زجر دادن آدم میشوند، آن هم کتک و زجری پنجساله. هر چه فخورتر، سرسختیِ بیشتر و در نتیجه، زجری طولانیتر.
پرسیدهاند که چگونه یکباره مومن شدی. میگویم که یکباره نشد و به تدریج و به زحمت شد.
روزی رواندرمانگرم گفت که هر کس در هر لحظه، بهترینِ چیزی است که میتواند باشد و بهترین کاری را میکند که میتواند بکند. پس اگر به تو صدمهای میزند، بهتر از این نمیتوانسته عمل کند. این حکمت درخشان خشم سالیان طولانی را فرونشاند: هرگز از نیش عقرب خشمگین نشو که اقتضای طبیعتش است و هرگز از آسیب دیگران مرنج که آن لحظه، بهتر از این نمی تواتستند عمل کنند.
مدتها در پی عدالت بودم و دریافتم که عدالت همان است که رخ میدهد نه آنکه من میخواهم باشد. حکمت رواندرمانگرم را کنار حکمت استادم گذاشتم: هم خاموش باش و هم خشمگین نشو که همه چیز در بهترین وضعیت ممکن برای آدمیان است.
هفته بعد، حکیمی به من گفت که بزرگترین گناه عجب و کبر است. ابتدا به دنبال عجب در دیگران بودم. حکمت حکیم را پیش حکمت استادم گذاشتم: تنها مدبر خودت هستی، پس به دنبال عجب در خودت باش.
چند روزی بیشتر نگذشت که دریافتم شرور اصلی خودم بودهام: مستکبر و فخوری بیستساله؛ تو خود حجاب خودی، از میان برخیز. گشتالت سویچ اواخر شهریور رخ داد و بامداد اول مهر، ایمان آوردم.
روزی رواندرمانگرم گفت که هر کس در هر لحظه، بهترینِ چیزی است که میتواند باشد و بهترین کاری را میکند که میتواند بکند. پس اگر به تو صدمهای میزند، بهتر از این نمیتوانسته عمل کند. این حکمت درخشان خشم سالیان طولانی را فرونشاند: هرگز از نیش عقرب خشمگین نشو که اقتضای طبیعتش است و هرگز از آسیب دیگران مرنج که آن لحظه، بهتر از این نمی تواتستند عمل کنند.
مدتها در پی عدالت بودم و دریافتم که عدالت همان است که رخ میدهد نه آنکه من میخواهم باشد. حکمت رواندرمانگرم را کنار حکمت استادم گذاشتم: هم خاموش باش و هم خشمگین نشو که همه چیز در بهترین وضعیت ممکن برای آدمیان است.
هفته بعد، حکیمی به من گفت که بزرگترین گناه عجب و کبر است. ابتدا به دنبال عجب در دیگران بودم. حکمت حکیم را پیش حکمت استادم گذاشتم: تنها مدبر خودت هستی، پس به دنبال عجب در خودت باش.
چند روزی بیشتر نگذشت که دریافتم شرور اصلی خودم بودهام: مستکبر و فخوری بیستساله؛ تو خود حجاب خودی، از میان برخیز. گشتالت سویچ اواخر شهریور رخ داد و بامداد اول مهر، ایمان آوردم.
Forwarded from نشر کرگدن
ما کلاندادهایم
آیندۀ جامعۀ اطلاعاتی
زاندر کلوس، نارت ویلارد
ترجمۀ یاسر خوشنویس
۲۲۴ صفحه/ قیمت پست جلد: ۲۸۰۰۰۰ تومان
قیمت در ایام پیشخرید: ۲۳۵۰۰۰ تومان
بازدید و خرید از سایت نشر:
www.kargadanpub.com
🔸 تا این اواخر گردآوری، تحلیل و ذخیرهسازی دادهها کاری زمانبر و پرهزینه بود. برای همین، برای پاسخ دادن به پرسشهایمان، تا جایی که امکان داشت، دادههای کمی گردآوری میکردیم. درواقع، در عصر خُردهدادهها، نمادها و فرایندها و نیز نحوۀ حصول نتیجه از دل دادهها همگی بر این پیشفرض بنا شده بود که دادهها کمیاباند. بنابراین، برای هر کاری، از کنترل کیفیت گرفته تا نظرسنجیِ پیش از رأیگیری، نمونههایی از دادهها را به کار میگرفتیم، نه همۀ آنها را. بدینترتیب، بهندرت میتوانستیم نگاه عمیقتری به اموری داشته باشیم که جالب توجه اما پیچیده به نظر میرسیدند.، به این دلیل ساده که دادۀ کافی در اختیار نداشتیم.
🔸 امروزه، بسیاری از موانع موجود پیشِ پای گردآوری، تحلیل و ذخیرۀ مقادیر عظیم داده بهشدت کاهش یافته است. این تحولْ گردآوری تمامی دادهها و درک پیچیدگی جهانمان را بسیار سادهتر کرده است و دیگر نیازی نیست تنها با نمونۀ کوچکی از واقعیت کنار بیاییم. در موارد متعدد، میتوانیم دادههایی بیشتر، اگرچه آشفتهتر، گرد آوریم، بهجای آنکه به مقادیری محدود از دادهها بسنده کنیم. درنتیجه، میتوانیم با در دست داشتن حجمی بیسابقه از جزئیات به جهان بنگریم.
🔸 اما تحلیلهای مبتنی بر کلانداده پرسشهای جدیدی نیز پدید آوردهاند. در بخش بزرگی از این تحلیلها نمیتوانیم از تحلیلِ معلولها به علت آنها پی ببریم. تحلیل دادهها معمولاً نمیتواند به ما بگوید «چرا»، بلکه تنها میگوید «چگونه». اما این تحلیلها بهشکلی شگفتانگیز در اغلب موارد بهاندازۀ کافی خوباند و میتوانند تصمیمگیریهای ما را بهبود ببخشند.
🔸 علاقهمندان میتوانند برای پیشخرید کتاب به سایت نشر کرگدن مراجعه کنند. در ایام پیشخرید تخفیف ویژهای برای کتابها در نظر گرفته شده است.
#نشر_کرگدن، #در_دست_انتشار، #ما_کلاندادهایم، #زاندر_کلوس، #نارت_ویلارد، #حسینشیخرضایی، #جامعه_اطلاعاتی، #مطالعات_علم_و_فناوری، #تحلیل_داده، #تحلیل_داده، #فلسفه_علم، #کتاب_فلسفه
آیندۀ جامعۀ اطلاعاتی
زاندر کلوس، نارت ویلارد
ترجمۀ یاسر خوشنویس
۲۲۴ صفحه/ قیمت پست جلد: ۲۸۰۰۰۰ تومان
قیمت در ایام پیشخرید: ۲۳۵۰۰۰ تومان
بازدید و خرید از سایت نشر:
www.kargadanpub.com
🔸 تا این اواخر گردآوری، تحلیل و ذخیرهسازی دادهها کاری زمانبر و پرهزینه بود. برای همین، برای پاسخ دادن به پرسشهایمان، تا جایی که امکان داشت، دادههای کمی گردآوری میکردیم. درواقع، در عصر خُردهدادهها، نمادها و فرایندها و نیز نحوۀ حصول نتیجه از دل دادهها همگی بر این پیشفرض بنا شده بود که دادهها کمیاباند. بنابراین، برای هر کاری، از کنترل کیفیت گرفته تا نظرسنجیِ پیش از رأیگیری، نمونههایی از دادهها را به کار میگرفتیم، نه همۀ آنها را. بدینترتیب، بهندرت میتوانستیم نگاه عمیقتری به اموری داشته باشیم که جالب توجه اما پیچیده به نظر میرسیدند.، به این دلیل ساده که دادۀ کافی در اختیار نداشتیم.
🔸 امروزه، بسیاری از موانع موجود پیشِ پای گردآوری، تحلیل و ذخیرۀ مقادیر عظیم داده بهشدت کاهش یافته است. این تحولْ گردآوری تمامی دادهها و درک پیچیدگی جهانمان را بسیار سادهتر کرده است و دیگر نیازی نیست تنها با نمونۀ کوچکی از واقعیت کنار بیاییم. در موارد متعدد، میتوانیم دادههایی بیشتر، اگرچه آشفتهتر، گرد آوریم، بهجای آنکه به مقادیری محدود از دادهها بسنده کنیم. درنتیجه، میتوانیم با در دست داشتن حجمی بیسابقه از جزئیات به جهان بنگریم.
🔸 اما تحلیلهای مبتنی بر کلانداده پرسشهای جدیدی نیز پدید آوردهاند. در بخش بزرگی از این تحلیلها نمیتوانیم از تحلیلِ معلولها به علت آنها پی ببریم. تحلیل دادهها معمولاً نمیتواند به ما بگوید «چرا»، بلکه تنها میگوید «چگونه». اما این تحلیلها بهشکلی شگفتانگیز در اغلب موارد بهاندازۀ کافی خوباند و میتوانند تصمیمگیریهای ما را بهبود ببخشند.
🔸 علاقهمندان میتوانند برای پیشخرید کتاب به سایت نشر کرگدن مراجعه کنند. در ایام پیشخرید تخفیف ویژهای برای کتابها در نظر گرفته شده است.
#نشر_کرگدن، #در_دست_انتشار، #ما_کلاندادهایم، #زاندر_کلوس، #نارت_ویلارد، #حسینشیخرضایی، #جامعه_اطلاعاتی، #مطالعات_علم_و_فناوری، #تحلیل_داده، #تحلیل_داده، #فلسفه_علم، #کتاب_فلسفه
به لطف و مشارکت همه دوستان عزیز، مرد سالمند اکنون در منزل است و دوره نقاهت را میگذراند. خانم سرپرست خانوار هم بدهیهای خود را ادا کرد، آرامشی یافته و در حال تنظیم طرح کسبوکار خویش است. هنگامی که طرحش را تنظیم کرد، اطلاع خواهم داد.
از من میشنوید، پول و مال دنیا را جدی نگیرید که باارزشترین روزیتان نیست. مال انباشته در دنیا دردسر است و در آخرت، به کارتان نمیآید. روزیهای معنوی را جدیتر بگیرید که در دنیا آرامش میآورد و در آخرت هم به کار میآید.
هر کس از شما کمک مالی خواست، سخت نگیرید، کندوکاو زیادی نکنید و تا حدی که در توانتان هست، راحت ببخشید. خداوند کم شما را زیاد خواهد کرد و به حسابتان خواهد نوشت.
هر کس از شما کمک غیرمالی خواست، از معرفی کردن و مشورت دادن و مرتبط کردن و اصلاح امور، دریغ نکنید. بلکه پرتلاش باشید و کارش را تا جایی که میتوانید، دنبال کنید. خداوند از همه قبول کند.
کار بندگان خدا را راه بیندازید تا خدا کارتان را راه بیندازد.
از من میشنوید، پول و مال دنیا را جدی نگیرید که باارزشترین روزیتان نیست. مال انباشته در دنیا دردسر است و در آخرت، به کارتان نمیآید. روزیهای معنوی را جدیتر بگیرید که در دنیا آرامش میآورد و در آخرت هم به کار میآید.
هر کس از شما کمک مالی خواست، سخت نگیرید، کندوکاو زیادی نکنید و تا حدی که در توانتان هست، راحت ببخشید. خداوند کم شما را زیاد خواهد کرد و به حسابتان خواهد نوشت.
هر کس از شما کمک غیرمالی خواست، از معرفی کردن و مشورت دادن و مرتبط کردن و اصلاح امور، دریغ نکنید. بلکه پرتلاش باشید و کارش را تا جایی که میتوانید، دنبال کنید. خداوند از همه قبول کند.
کار بندگان خدا را راه بیندازید تا خدا کارتان را راه بیندازد.
میپرسند چگونه شد که یکباره مومن شدی. باز هم میگویم یکباره نشد و به تدریج و به زحمت شد.
از جمله اینکه درآمدم را حلال کردم و خصوصا، از سال ۹۸، نان حکومت جور را نخوردم. زمانی کارشناسی ارشد در معاونت علمی بودم. میخواستند لقمهای ۳۰۰هزار دلاری برای یکی از معتمدان نظام بگیرند که یک کاردستی هایتک بسازد و پرونده در کارتابل من بود. بررسی کردم و دریافتم پروژه بیحاصل است. ایستادم و گفتم امضا نمیکنم و حتی حکم معاون وقت رییس جمهور را بیاثر کردم. این را در حال کفر کردم، نه برای رضای خدا که برای اینکه پرداخت را غیراخلاقی و علیه منفعت مردم میدانستم و خودم را امانتدار ۸۰ میلیون شهروند. به آنچه میدانستم عمل کردم و خدا آنچه نمیدانستم را به من آموخت.
مدتی بعد، استعفا دادم که هر روز بساط نادانی و شرارت بود. از آن پس، روزی من همیشه رسیده و همواره بیش از توانم، پیشنهاد کار دارم و البته، شبها هم راحت میخوابم.
و میپرسند مگر فقیهی که فتوا میدهی که حکومت حکومت جور است. میگویم اگرچه معمم نیستم، اما سالها دروس حوزوی خواندهام و بیش از آنچه در حوزهها مرسوم است، قرآن و حدیث میدانم تا جایی که اگر متنی صدخطی به عربی ببینم، میگویم این سه کلمه خاص از قرآن است که زبان قرآن با عربی آدمیان تفاوت دارد. نه اینکه نوری ببینم، زبان قرآن را از انس بسیار تشخیص میدهم.
اما گذشته از این، احکام دین کلی است و تشخیص مصداق بر مومنان است. و این بدعتی متاخر است که مومنان کار خود را راحت کردهاند و از مرجع تقلید میخواهند مصداق را بیان کند.
و باز گذشته از این، از هیچ مرجع تقلیدی انتطار نداشته باشید که بگوید حکومت کنونی حکومت جور است که یا مواجب بگیر همین حکومتاند یا تقیه میکنند یا میگویند نباید شیعه تضعیف شود. همگی ماجورند انشالله.
از من میشنوید، همکاری با حکومت، خصوصا کارمندی آن، جز برای مضطران، نادرست است. هر کس که منتظر حقوق آخر ماهِ دولتی است و مضطر نیست و میتواند کار دیگری کند، همچون صفوان است که شتر به عباسیان کرایه میداد. از مناصب دولتی فاصله بگیرید و آقای خود باشید، باشد که رستگار شوید.
از جمله اینکه درآمدم را حلال کردم و خصوصا، از سال ۹۸، نان حکومت جور را نخوردم. زمانی کارشناسی ارشد در معاونت علمی بودم. میخواستند لقمهای ۳۰۰هزار دلاری برای یکی از معتمدان نظام بگیرند که یک کاردستی هایتک بسازد و پرونده در کارتابل من بود. بررسی کردم و دریافتم پروژه بیحاصل است. ایستادم و گفتم امضا نمیکنم و حتی حکم معاون وقت رییس جمهور را بیاثر کردم. این را در حال کفر کردم، نه برای رضای خدا که برای اینکه پرداخت را غیراخلاقی و علیه منفعت مردم میدانستم و خودم را امانتدار ۸۰ میلیون شهروند. به آنچه میدانستم عمل کردم و خدا آنچه نمیدانستم را به من آموخت.
مدتی بعد، استعفا دادم که هر روز بساط نادانی و شرارت بود. از آن پس، روزی من همیشه رسیده و همواره بیش از توانم، پیشنهاد کار دارم و البته، شبها هم راحت میخوابم.
و میپرسند مگر فقیهی که فتوا میدهی که حکومت حکومت جور است. میگویم اگرچه معمم نیستم، اما سالها دروس حوزوی خواندهام و بیش از آنچه در حوزهها مرسوم است، قرآن و حدیث میدانم تا جایی که اگر متنی صدخطی به عربی ببینم، میگویم این سه کلمه خاص از قرآن است که زبان قرآن با عربی آدمیان تفاوت دارد. نه اینکه نوری ببینم، زبان قرآن را از انس بسیار تشخیص میدهم.
اما گذشته از این، احکام دین کلی است و تشخیص مصداق بر مومنان است. و این بدعتی متاخر است که مومنان کار خود را راحت کردهاند و از مرجع تقلید میخواهند مصداق را بیان کند.
و باز گذشته از این، از هیچ مرجع تقلیدی انتطار نداشته باشید که بگوید حکومت کنونی حکومت جور است که یا مواجب بگیر همین حکومتاند یا تقیه میکنند یا میگویند نباید شیعه تضعیف شود. همگی ماجورند انشالله.
از من میشنوید، همکاری با حکومت، خصوصا کارمندی آن، جز برای مضطران، نادرست است. هر کس که منتظر حقوق آخر ماهِ دولتی است و مضطر نیست و میتواند کار دیگری کند، همچون صفوان است که شتر به عباسیان کرایه میداد. از مناصب دولتی فاصله بگیرید و آقای خود باشید، باشد که رستگار شوید.
در مطالعات فناوری، تنشی قدیمی میان دو دیدگاه تعینگرایی فناورانه و ارادهگرایی اجتماعی در میان است. همچون بسیاری از دوگانههای فلسفی دیگر، به نظر میرسد که هر دو دیدگاه در حالت افراطی نادرستاند و آنچه رخ میدهد امری بین امرین است. توسعه سریع هوش مصنوعی و کاربستهای آن مناقشه مذکور را مجددا به میان آورده است: در مسیر توسعه هوش مصنوعی، توانمندیهای فناورانه حرف اول را خواهد زد یا موضعگیریهای نهادهای اجتماعی؟ آیا ممکن است توسعه هوش مصنوعی و کاربردهای آن شبیه به آنچه درباره انرژی هستهای و شبیهسازی انسان دیدهایم، به نحوی با توافقات اجتماعی محدود شود؟ در این سخنرانی، ترسها از هوش مصنوعی و نبرد قدرت موجود بر سر این حوزه را خواهیم کاوید.
از روز اول مهر که موحد شدم، هر روزم بهتر از روز پیش است. چون کودکیام که هر روز با ذوق و شوق بیدار میشود، تا جان دارد بازی میکند، همه چیز برایش شگفت است و چون گرسنه و خسته میشود، میخورد و میخوابد.
نوشتههای گاهوبیگاهم واکنش برمیانگیخت. میگفتند چرا مینویسی. میگفتم آنگاه که ملحد و فخور بودم، برخی در اثر بیایمانیام، در ایمان خود تردید کردند یا بر لاادریگری یا کفرشان مصمم شدند. اکنون میخواهم به همه خبر دهم که بینی فخور لجوج به خاک مالیده شد و مسلمان گشت.
اکنون، خبر رسیده و دیگر نیازی به گفتنِ عمومی نیست. پس آنها که از دیدن پیامهایم آزرده میشدند، خیالشان راحت باشد که دیگر در این باره نخواهم نوشت؛ و آنها که نگرانم بودند، خیالشان راحت باشد که سالمم و مشکلی نیست؛ و آنها که پرسشی دارند یا پیامهایم به کارشان میآمد، خیالشان راحت باشد که در دسترسم و خصوصی پیام دهند، پاسخ خواهم داد. پس همه خیالشان راحت باشد.
مسلمانم و با کسی اعم از مسلم و اهل کتاب و لاادری و دهری و متدین به دین طبیعی سر جنگ کلامی و غیرکلامی ندارم که همه بندگان خدایند، حتی اگر خود معترف نباشند. و جنگ تنها با کافر حربی است، آن هم به حکم پیامبر یا امام معصوم؛ و هر کس سرخود و به رای خود، حکم به جنگی از هر نوع دهد، تنها وقت و آرامش و خون مردمان را هدر میدهد.
آخرین کلام اینکه ربهای انسانی را چه از قدما و چه از معاصران و چه از فلاسفه و چه از ملبسان رها کنید که خداوند کسانی را که احبار و رهبانشان را اربابانی من دون الله میگیرند، نکوهش میکند. خدا و کتابش و اهل بیت برای مومنان کافیاند.
در کار خیر شتاب میکنم و در حال تشکیل یک گروه واکنش سریعِ داوطلبانه برای کمکرسانی و گرهگشایی هستیم. هر کس میخواهد به دست یا زبان یا مال یا تخصصش در این باره کمک کند، با من تماس گیرد.
خیر پیش راه همه.
نوشتههای گاهوبیگاهم واکنش برمیانگیخت. میگفتند چرا مینویسی. میگفتم آنگاه که ملحد و فخور بودم، برخی در اثر بیایمانیام، در ایمان خود تردید کردند یا بر لاادریگری یا کفرشان مصمم شدند. اکنون میخواهم به همه خبر دهم که بینی فخور لجوج به خاک مالیده شد و مسلمان گشت.
اکنون، خبر رسیده و دیگر نیازی به گفتنِ عمومی نیست. پس آنها که از دیدن پیامهایم آزرده میشدند، خیالشان راحت باشد که دیگر در این باره نخواهم نوشت؛ و آنها که نگرانم بودند، خیالشان راحت باشد که سالمم و مشکلی نیست؛ و آنها که پرسشی دارند یا پیامهایم به کارشان میآمد، خیالشان راحت باشد که در دسترسم و خصوصی پیام دهند، پاسخ خواهم داد. پس همه خیالشان راحت باشد.
مسلمانم و با کسی اعم از مسلم و اهل کتاب و لاادری و دهری و متدین به دین طبیعی سر جنگ کلامی و غیرکلامی ندارم که همه بندگان خدایند، حتی اگر خود معترف نباشند. و جنگ تنها با کافر حربی است، آن هم به حکم پیامبر یا امام معصوم؛ و هر کس سرخود و به رای خود، حکم به جنگی از هر نوع دهد، تنها وقت و آرامش و خون مردمان را هدر میدهد.
آخرین کلام اینکه ربهای انسانی را چه از قدما و چه از معاصران و چه از فلاسفه و چه از ملبسان رها کنید که خداوند کسانی را که احبار و رهبانشان را اربابانی من دون الله میگیرند، نکوهش میکند. خدا و کتابش و اهل بیت برای مومنان کافیاند.
در کار خیر شتاب میکنم و در حال تشکیل یک گروه واکنش سریعِ داوطلبانه برای کمکرسانی و گرهگشایی هستیم. هر کس میخواهد به دست یا زبان یا مال یا تخصصش در این باره کمک کند، با من تماس گیرد.
خیر پیش راه همه.
نیکمردی که کارگاه تولید لوازمالتحریر دارد، به دلیل پذیرفتن چکهای بیمحل، درگیر بدهی شده است. عمده بدهیها را از محل حراج اجناس و قرض گرفتن از خانواده پرداخت کرده است. اکنون ۳۰۰ میلیون تومان از بدهی باقی مانده است. آیا دوست یا دوستانی هستند که بتوانند کل یا بخشهایی از این مبلغ را به او وام دهند؟ از آنجا که کارگاه برپاست، ایشان وام را سه ماه بعد، بازپس خواهد داد و حاضر است برای تضمین سفته دهد.
اگر امکان دادن قرضالحسنه دارید، با من تماس بگیرید.
اگر امکان دادن قرضالحسنه دارید، با من تماس بگیرید.