امروز برایم روزی نوست و روز نو، فره نو میخواهد. این کانال یادآور یاسر شرور است و رطب و یابس و خیر و شر در آن آمیخته. قصد کردهام دین اسلام را به حد توانم احیا کنم که عالمزادهام و دوازده سال علم دین خواندهام از متون اصیل و کهن که معممان اسمی امروز نامشان را هم نشنیدهاند و عربی هم نمیدانند و مواجببگیران "جهاد تبیین"اند و ربشان رهبر است نه خداوند یگانه.
پس، هم از اسلام جمهوری منافقان مسلمان دوری و تبری میکنم، هم از شیعه غالی، هم از اهل تکفیر به اشکال گوناگون و هم از اهل جهاد مسلحانه که سرخودند و بی حکم جهاد از پیامبر یا اهل بیت، دست به قتل میزنند. و هر کس را که اخلاقی زندگی کند، دورو و دروغگو نباشد و دست تعدی به حقوق دیگران دراز نکند، دوست خواهم انگاشت در هر لباس و آیینی. و از هر که دورو، دروغگو و متعدی باشد، تبری میجویم در هر لباس و آیینی. و هرگز خشونت فیزیکی و کلامی را درست نمیدانم و دست به آن نخواهم زد و همواره به قول لین، موعظه حسنه و جدال به احسن، متعهد خواهم بود و اگر هم دفعتا، خبط کنم و در کلام تند شوم، خطاکارم و عذرخواهم خواست.
راهی است پرپیچوخم و دشوار؛ اما خوشآیند که تنها اشتیاق پیش روی من است و کارهای دیگر از ترجمه و تالیف مرسوم و بیزینس دولوپمنت و مشاوره و کوچینگ تکراری و یخ شدهاند. و امیدوارم خیر دنیا و اخرت در همین والاطلبی و اشتیاق باشد، به خواست و یاری خداوند.
پس، کانالی نو ساختهام به نام "فرنو" یعنی فره و حکمت نو. هر که دوست دارد و میخواهد به دست و زبان یا مال یا اندیشه یا افزار کمکم کند، خصوصی پیام دهد. و درباره منکران و ناقدان و سخرهگیران و آیه یاسخوانان بعدا جداگانه خواهم نوشت. همه ماجورند انشالله.
ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم
بیستودو آذر هزار و چهارصد و سه
https://news.1rj.ru/str/farno1403
پس، هم از اسلام جمهوری منافقان مسلمان دوری و تبری میکنم، هم از شیعه غالی، هم از اهل تکفیر به اشکال گوناگون و هم از اهل جهاد مسلحانه که سرخودند و بی حکم جهاد از پیامبر یا اهل بیت، دست به قتل میزنند. و هر کس را که اخلاقی زندگی کند، دورو و دروغگو نباشد و دست تعدی به حقوق دیگران دراز نکند، دوست خواهم انگاشت در هر لباس و آیینی. و از هر که دورو، دروغگو و متعدی باشد، تبری میجویم در هر لباس و آیینی. و هرگز خشونت فیزیکی و کلامی را درست نمیدانم و دست به آن نخواهم زد و همواره به قول لین، موعظه حسنه و جدال به احسن، متعهد خواهم بود و اگر هم دفعتا، خبط کنم و در کلام تند شوم، خطاکارم و عذرخواهم خواست.
راهی است پرپیچوخم و دشوار؛ اما خوشآیند که تنها اشتیاق پیش روی من است و کارهای دیگر از ترجمه و تالیف مرسوم و بیزینس دولوپمنت و مشاوره و کوچینگ تکراری و یخ شدهاند. و امیدوارم خیر دنیا و اخرت در همین والاطلبی و اشتیاق باشد، به خواست و یاری خداوند.
پس، کانالی نو ساختهام به نام "فرنو" یعنی فره و حکمت نو. هر که دوست دارد و میخواهد به دست و زبان یا مال یا اندیشه یا افزار کمکم کند، خصوصی پیام دهد. و درباره منکران و ناقدان و سخرهگیران و آیه یاسخوانان بعدا جداگانه خواهم نوشت. همه ماجورند انشالله.
ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم
بیستودو آذر هزار و چهارصد و سه
https://news.1rj.ru/str/farno1403
Telegram
Farno
یادداشتها و ارائههایی از فرداد خوشنویس در احیای دین
@sts1394
گفتگو:
https://news.1rj.ru/str/+cIDypujmiiRjYWU0
@sts1394
گفتگو:
https://news.1rj.ru/str/+cIDypujmiiRjYWU0
Forwarded from Farno
همانطور که اهل فن میدانند، قرآن کریم فرازمند است و هر فرازی گاه هفت آیه، گاه چهارده آیه و گاه بیستویک آیه دارد و در مواردی کمتر پرتکرار، اعدادی دیگر. جناب مهدی فیض فرازهای قرآن را مجزا ساخته و آنها را «برکه» مینامد و با همکارانش، «قرآن مبارک» را در حدود ششصد و چهل فراز تنظیم و منتشر کرده است. نیت کردهام که هر روز یک فراز را ترجمه کنم، به نحوی که از اغلاط متنوع ترجمههای کنونی به دور باشد. هر روز ترجمه میکنم و اینجا در معرض میگذارم. ممنون میشوم اگر خطایی دیدید یا پیشنهادی برای بهبود دارید، بفرمایید. ترجمهام بدون هر گونه افزودهای خواهد بود، حتی مراجع ضمیر را ذکر نخواهم کرد که چگال و مختصر بودن متن عربیِ مبین در فارسی منعکس گردد. طلب دعای خیر دارم. ترتیب ترجمهام با ترتیب قرآنهای مرسوم یکسان نخواهد بود.
سوره دخان (آیات 1 تا 16؛ برکه 496)
حم
سوگند به کتاب روشنگر؛
قطعاً آن را در شبی مبارک نازل کردیم.
قطعاً ما هماره هشداردهنده بودهایم.
در آن، هر امر دشواری باز میشود.
امری از نزد ما؛
قطعاً ما هماره فرستنده بودهایم.
قطعاً او، اوست شنوای بینا.
پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست، اگر باور دارید.
خدایی جز او نیست، زنده میکند و میمیراند.
پروردگار شما و پروردگار نیاکانتان.
اما آنها در تردیدی، بازیکناناند.
پس گوش به زنگ باش روزی را که آسمان دودی آشکار بیاورد.
مردم را بپوشاند؛ این عذابی دردناک است.
پروردگارا، عذاب را از ما بردار که قطعاً ما ایمان داریم.
کجا برایشان یادآوری است؟
حال آنکه پیامبری روشنگر به سویشان آمده؛
سپس، از او روی برگرداندند و گفتند: آموختهای دیوانه است.
قطعاً ما اندکی عذاب را برمیداریم؛ قطعاً شما باز خواهید گشت.
روزی که بر آنها به سختگرفتنی بزرگ، سخت بگیریم.
قطعاً ما انتقامگیرندهایم.
سوره دخان (آیات 1 تا 16؛ برکه 496)
حم
سوگند به کتاب روشنگر؛
قطعاً آن را در شبی مبارک نازل کردیم.
قطعاً ما هماره هشداردهنده بودهایم.
در آن، هر امر دشواری باز میشود.
امری از نزد ما؛
قطعاً ما هماره فرستنده بودهایم.
قطعاً او، اوست شنوای بینا.
پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست، اگر باور دارید.
خدایی جز او نیست، زنده میکند و میمیراند.
پروردگار شما و پروردگار نیاکانتان.
اما آنها در تردیدی، بازیکناناند.
پس گوش به زنگ باش روزی را که آسمان دودی آشکار بیاورد.
مردم را بپوشاند؛ این عذابی دردناک است.
پروردگارا، عذاب را از ما بردار که قطعاً ما ایمان داریم.
کجا برایشان یادآوری است؟
حال آنکه پیامبری روشنگر به سویشان آمده؛
سپس، از او روی برگرداندند و گفتند: آموختهای دیوانه است.
قطعاً ما اندکی عذاب را برمیداریم؛ قطعاً شما باز خواهید گشت.
روزی که بر آنها به سختگرفتنی بزرگ، سخت بگیریم.
قطعاً ما انتقامگیرندهایم.
Forwarded from Farno
دین چیست؟
دین اسلام چیست که قصد کردهام به حد توان، احیایش کنم؟ دین اسلام عبارت است از قرآن که متن مقدس این دین به شمار میردو به همراه کردار محمد بن عبدالله که پیامآور قرآن بود و نیز کردار اهل بیت که تابع بلافصل محمد بودند. جز این هر چه هست، از کردار سایر صحابه و تابعین گرفته تا کتب کلامی و فقهی و کردار مسلمانان و مدعیان دینداری در طول تاریخ تا به امروز، دین نیست.
و عاقل باید عاقل باشد تا خیر و شر آنها را که گفتم با خیر و شر دین خلط نکند. عدهای آگاهانه چنین میکنند تا مثلا شاهدی بیاورند له بیدینی خود یا علیه دینداران. اینان دورو و حقهبازند. عدهای در اثر شدت مصائب ناشی از مدعیان دروغین و منافقان حاکم، ناخودآگاه خلط میکنند. اینان کم دقتاند. پس نه حقهباز و دورو باشید و نه کم دقت.
من نیز آنچنان سادهلوح نیستم که باری به مقصدنرسیدنی بردارم و مثلا، بخواهم دین را با کارهایی از این دست احیا کنم: دفاع از عملکرد صحابه جز اهل بیت؛ بحث بیهوده درباره احادیث و روایاتی که صدقشان مسلم نیست؛ دفاع از اندیشههای هر عالم و متفکر لاحقی از ابنسینای فلسفی گرفته تا سهروردی اشراقی یا غزالی یا مولوی یا علامه حلی تا بیهنران عمامهبهسر امروز. هر کس تنها مسئول اعمال خویش است و من هم تنها مسئول اعمال خویشم. پس جملات تکراری از این دست را رها کنید:
دیدید فقها در جمهوری اسلامی چه کردند؛ پس، دین بد است.
دیدید خلفای سهگانه چه کردند؛ پس، دین بد است.
دیدید فلان عالم و فیلسوف و مفتی و عارف مسلم چه گفت و جه کرد؛ پس دین بد است.
فلان فیلسوف گفته دین چنین و جنان است؛ پس دین بد است.
اینها همه مغالطه است و معلم و مترجم تفکر انتقادیام. برای تمرین در منزل، نوع مغالطه را در هریک از این جملات مشخص کنید.
این حرفها هم مغلوط و خلط است و هم کهنه و تکراری. رهایشان کنید و به سعادت خود بیندیشید. هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود.
دین اسلام چیست که قصد کردهام به حد توان، احیایش کنم؟ دین اسلام عبارت است از قرآن که متن مقدس این دین به شمار میردو به همراه کردار محمد بن عبدالله که پیامآور قرآن بود و نیز کردار اهل بیت که تابع بلافصل محمد بودند. جز این هر چه هست، از کردار سایر صحابه و تابعین گرفته تا کتب کلامی و فقهی و کردار مسلمانان و مدعیان دینداری در طول تاریخ تا به امروز، دین نیست.
و عاقل باید عاقل باشد تا خیر و شر آنها را که گفتم با خیر و شر دین خلط نکند. عدهای آگاهانه چنین میکنند تا مثلا شاهدی بیاورند له بیدینی خود یا علیه دینداران. اینان دورو و حقهبازند. عدهای در اثر شدت مصائب ناشی از مدعیان دروغین و منافقان حاکم، ناخودآگاه خلط میکنند. اینان کم دقتاند. پس نه حقهباز و دورو باشید و نه کم دقت.
من نیز آنچنان سادهلوح نیستم که باری به مقصدنرسیدنی بردارم و مثلا، بخواهم دین را با کارهایی از این دست احیا کنم: دفاع از عملکرد صحابه جز اهل بیت؛ بحث بیهوده درباره احادیث و روایاتی که صدقشان مسلم نیست؛ دفاع از اندیشههای هر عالم و متفکر لاحقی از ابنسینای فلسفی گرفته تا سهروردی اشراقی یا غزالی یا مولوی یا علامه حلی تا بیهنران عمامهبهسر امروز. هر کس تنها مسئول اعمال خویش است و من هم تنها مسئول اعمال خویشم. پس جملات تکراری از این دست را رها کنید:
دیدید فقها در جمهوری اسلامی چه کردند؛ پس، دین بد است.
دیدید خلفای سهگانه چه کردند؛ پس، دین بد است.
دیدید فلان عالم و فیلسوف و مفتی و عارف مسلم چه گفت و جه کرد؛ پس دین بد است.
فلان فیلسوف گفته دین چنین و جنان است؛ پس دین بد است.
اینها همه مغالطه است و معلم و مترجم تفکر انتقادیام. برای تمرین در منزل، نوع مغالطه را در هریک از این جملات مشخص کنید.
این حرفها هم مغلوط و خلط است و هم کهنه و تکراری. رهایشان کنید و به سعادت خود بیندیشید. هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود.
Forwarded from Farno
اسلام طبقه روحانیت ندارد.
اکنون که روشن شد، دین چیست، پرسش بعدی این است که حال که پیامبر و اهل بیت حاضر نیستند، دین را از که بگیریم. پاسخ این است: هر مسلمی خود باید مستقیم و بیواسطه به قرآن و سنت مراجعه کند، بخواند و بفهمد. و اگر مراجعه کند، خواند و ابهامی داشت، باید از اهل علمِ دین بپرسد.
اما اسلام "طبقه" روحانیت ندارد. پیامبران پیشین، پیامبر اسلام و اهل بیت همگی شغل و پیشه داشتند و همواره گفتند برای ارشاد و تبلیغ، اجر و پولی نمیگیریم و هرگز لباس و شیوه زندگی خود را مجزا نکردند، چنانکه اگر کسی آنها را در کوچهای میدید، از روی لباس یا ظاهر یا زبان بدن، تشخیص نمیداد که ایشان پیامبر یا اماماند.
پس هر که لباسش را جدا کرد، ریش بلند کرد، خاص راه رفت و به هر شکل خود را متمایز ساخت و بدتر از همه، گفت به من پول دهید که ارشادتان میکنم، درست عمل نکرده و چنین کسانی نوعا، اما نه همگی، دورو و شیاد نیز هستند.
و اگرچه جد من امام جمعه بجنورد بود در زمان قاجار و پدربزرگم واعظ شهر بود و هر دو معمم بودند، دایی بزرگم (پسر امام جمعه) و نیز پدرم که آموخته و معلَم بودند، از پوشیدن لباس روحانیت ابا داشتند و من نیز اگرچه طبق مناسک کنونی، مجازم بپوشم، هرگز نخواهم پوشید و ریش بلند نخواهم کرد و به اصطلاح "علمایی" زندگی نخواهم کرد، هرچند در بحثهای علمایی هماره شرکت خواهم داشت.
و هر روحانیِ اسمی دیدید که دستش از کار نکردن چون دست پریان است و شکمش از پرخوری و کمتحرکی برآمده و گونهاش از شدت تنآسایی سرخ است، لعنتش کنید که بر گرده مردم سوار است و هم خمس و سهم امام میبلعد و هم از دولت منافقان به نام تبلیغ و جهاد تبیین پول میگیرد. نفرین بر اینان که دین خدا را بدنام کردهاند.
خلاصه اینکه مستقیم سراغ قرآن و سنت روید و اگر سوالی داشتید، از اهل ذکر و اهل علمِ حقیقی بپرسید. و چنین کسانی بروز و تبرج ندارند: یا اصلا ملبس نیستند یا ملبسانیاند مشغول به کار و پیشهای و نان مفتِ خمس و هبه حکومتی نمیخورند و هر کس کار کند، آثار زحمت کشیدن در او و سبک زندگیاش مشهود است.
و رنگتان میکنند به این کلام که فهم قرآن و سنت برای عموم مردم ممکن نیست و ما روحانیان واسطه فیضایم میان خدا و مردم در عصر غیبت. دروغگویاناند که خدا میگوید و لقد یسرنا القرآن للذکر و هل من مدکر. و قرآن به عربی مبین است و با عربی مردمان تفاوت دارد و مطالعه و فهمیدنش آسان است و به هیچ وجه ملک طلق این حضرات شیاد نیست.
اکنون که روشن شد، دین چیست، پرسش بعدی این است که حال که پیامبر و اهل بیت حاضر نیستند، دین را از که بگیریم. پاسخ این است: هر مسلمی خود باید مستقیم و بیواسطه به قرآن و سنت مراجعه کند، بخواند و بفهمد. و اگر مراجعه کند، خواند و ابهامی داشت، باید از اهل علمِ دین بپرسد.
اما اسلام "طبقه" روحانیت ندارد. پیامبران پیشین، پیامبر اسلام و اهل بیت همگی شغل و پیشه داشتند و همواره گفتند برای ارشاد و تبلیغ، اجر و پولی نمیگیریم و هرگز لباس و شیوه زندگی خود را مجزا نکردند، چنانکه اگر کسی آنها را در کوچهای میدید، از روی لباس یا ظاهر یا زبان بدن، تشخیص نمیداد که ایشان پیامبر یا اماماند.
پس هر که لباسش را جدا کرد، ریش بلند کرد، خاص راه رفت و به هر شکل خود را متمایز ساخت و بدتر از همه، گفت به من پول دهید که ارشادتان میکنم، درست عمل نکرده و چنین کسانی نوعا، اما نه همگی، دورو و شیاد نیز هستند.
و اگرچه جد من امام جمعه بجنورد بود در زمان قاجار و پدربزرگم واعظ شهر بود و هر دو معمم بودند، دایی بزرگم (پسر امام جمعه) و نیز پدرم که آموخته و معلَم بودند، از پوشیدن لباس روحانیت ابا داشتند و من نیز اگرچه طبق مناسک کنونی، مجازم بپوشم، هرگز نخواهم پوشید و ریش بلند نخواهم کرد و به اصطلاح "علمایی" زندگی نخواهم کرد، هرچند در بحثهای علمایی هماره شرکت خواهم داشت.
و هر روحانیِ اسمی دیدید که دستش از کار نکردن چون دست پریان است و شکمش از پرخوری و کمتحرکی برآمده و گونهاش از شدت تنآسایی سرخ است، لعنتش کنید که بر گرده مردم سوار است و هم خمس و سهم امام میبلعد و هم از دولت منافقان به نام تبلیغ و جهاد تبیین پول میگیرد. نفرین بر اینان که دین خدا را بدنام کردهاند.
خلاصه اینکه مستقیم سراغ قرآن و سنت روید و اگر سوالی داشتید، از اهل ذکر و اهل علمِ حقیقی بپرسید. و چنین کسانی بروز و تبرج ندارند: یا اصلا ملبس نیستند یا ملبسانیاند مشغول به کار و پیشهای و نان مفتِ خمس و هبه حکومتی نمیخورند و هر کس کار کند، آثار زحمت کشیدن در او و سبک زندگیاش مشهود است.
و رنگتان میکنند به این کلام که فهم قرآن و سنت برای عموم مردم ممکن نیست و ما روحانیان واسطه فیضایم میان خدا و مردم در عصر غیبت. دروغگویاناند که خدا میگوید و لقد یسرنا القرآن للذکر و هل من مدکر. و قرآن به عربی مبین است و با عربی مردمان تفاوت دارد و مطالعه و فهمیدنش آسان است و به هیچ وجه ملک طلق این حضرات شیاد نیست.
Forwarded from Farno
سوره دخان، آیات 17 تا 33، فراز 497
و البته، پیش از آنها، قوم فرعون را آزمودیم.
و پیامبری بزرگوار به سویشان آمد.
که بندگان خداوند را به من بسپارید.
قطعاً من برایتان، پیامبری امینام.
و برخداوند، برتریجویی نکنید.
قطعاً من سلطانی آشکار برایتان آوردهام.
و قطعاً به پروردگارم و پروردگارتان پناه میبرم از اینکه سنگبارانم کنید.
و اگر به من ایمان ندارید، پس کناره گیرید.
پس، پروردگارش را خواند که قطعاً اینان قومی مجرماند.
پس، بندگانم را شبانه حرکت ده.
قطعاً شما تعقیب میشوید.
و دریا را گشوده ترک میکنید.
و قطعاً آنها قومی غرقشدهاند.
چه باغها و چشمهها که به جای گذاشتند!
و چه کشتزارها و مکانهای باارزشی!
و چه نعمتی که در آن، سرخوش بودند!
چنین بود.
و آنها را به قومی دیگر ارث دادیم.
پس، نه آسمان و زمین بر آنها گریست و نه مهلت داده شدند.
و البته بنیاسرائیل را از عذاب خوارکننده نجات دادیم.
از فرعون؛ قطعاً او برتریجویی از میان اسرافکنندگان بود.
و البته آنها را از روی دانش، بر جهانیان برگزیدیم.
و از نشانهها به آنان دادیم؛ آنچه در آن آزمونی روشنگر بود.
و البته، پیش از آنها، قوم فرعون را آزمودیم.
و پیامبری بزرگوار به سویشان آمد.
که بندگان خداوند را به من بسپارید.
قطعاً من برایتان، پیامبری امینام.
و برخداوند، برتریجویی نکنید.
قطعاً من سلطانی آشکار برایتان آوردهام.
و قطعاً به پروردگارم و پروردگارتان پناه میبرم از اینکه سنگبارانم کنید.
و اگر به من ایمان ندارید، پس کناره گیرید.
پس، پروردگارش را خواند که قطعاً اینان قومی مجرماند.
پس، بندگانم را شبانه حرکت ده.
قطعاً شما تعقیب میشوید.
و دریا را گشوده ترک میکنید.
و قطعاً آنها قومی غرقشدهاند.
چه باغها و چشمهها که به جای گذاشتند!
و چه کشتزارها و مکانهای باارزشی!
و چه نعمتی که در آن، سرخوش بودند!
چنین بود.
و آنها را به قومی دیگر ارث دادیم.
پس، نه آسمان و زمین بر آنها گریست و نه مهلت داده شدند.
و البته بنیاسرائیل را از عذاب خوارکننده نجات دادیم.
از فرعون؛ قطعاً او برتریجویی از میان اسرافکنندگان بود.
و البته آنها را از روی دانش، بر جهانیان برگزیدیم.
و از نشانهها به آنان دادیم؛ آنچه در آن آزمونی روشنگر بود.
آقای کاف شبی زنگ زده به من که از هدهانتینگ سرویس فلان شرکت زنگ میزنم برای پوزیشن مدیرعاملی فلان بنیاد. صبح روز بعد، ساعت ده قرار آنلاین گذاشتیم.
میگم آیا کار بنیاد فیلنتروپیه. میگه آره دیگه ان.جی.او است. میگم عزیزم ان.جی.او.ها صد شکل دارن و همشون که فیلنتروپی نیستند. نمیدانم فهمید یا نه و گذشتیم.
صبح ساعت ده در روم هستم. آقا نیست. بعد چند دقیقه، زنگ زدم؛ با صدای خشدار صبحگاهی میگه الان میام؛ برقا رفته اینترنت رو مرتب کنم، میام.
بعد چند دقیقه اومده و تصویر نداره. ۱۵ دقیقه صحبت کردیم و نتوانست تصویردار شود؛ مدام دیسترکشن داشت و دقیقه ۱۰ گفتم ولش کن روی گفتگو متمرکز شو.
کل شناختش از من این بود که معرف خیلی ازت تعریف کرده و پروفایل لینکداینت رو دیدم. سابقهام رو توضیح دادم. گیر داد به یکی از شغلهایم که به پوزیشن مرتبط بود و تا حد بیلان مالی محل کار قبلیام رفت و حتی ندیدهنشناخته، غلطهای تکنیکال از فرایندهای کاریمان هم میگرفت. دقیقه ۱۴ گفتم میشه محل کار قبلی و عملکردش رو رها کنی؟ گفت باشه. اما ادامه داد: ولی توسعه منابع مالی خیلی مهمه؛ در پوزیشن جدید هم بنیاد میخواد ورودیهای مالیاش رو توسعه بده.
گفتم: مگه استراتژیست بنیادی؟ قرار بود درباره چیز دیگهای صحبت کنیم و نمیکنی. بهتره ادامه ندیم و خدانگهدار.
من خودم به دفعات درگیر هدهانتینگ بودهام و هد هانت کردهام. نمره م در فرایند هد هانتینگ، با ارفاق ۶ از ۲۰ است.
نتیجهگیریها:
۱. وقتی ساعت ده جلسه دارین، نه از خواب بیدار شین؛ دستوروتونو بشورین، صبحانه بخورین و دم و دستگاههای الکترونیک رو چک کنین.
۲. اگر میخواین هد هانت کنین، درباره فرد ریفرشده بررسی کنین و دستورو نشسته، بهش زنگ نزنین.
۳. موقع مصاحبه، نظم گفتار داشته باشین و درباره هر چیز بیربطی که براتون جالبه، بیخودی حرف نزنین.
۴. بدون اطلاع، درباره عملکرد فردی یا سازمانی، اظهار نظر نکنین و خودتونو نخود هر آشی نکنین.
۵. درباره پوزیشن و آفر صحبت کنین، نه درباره هوا یا مملکت یا ترامپ یا رنگ لباس مخاطب یا اینکه چقدر سوابق جالبی داره یا نداره یا خطاهای محل کار قبلیاش چی بوده یا اینکه سازمان آفردهنده چه مشکلاتی داره یا نداره مگر اینکه این نکات مستقیما به پوزیشن و آفر مرتبط باشه.
نکته آخر اینکه به لطف لینکداین، همه دهها مهارت دارن و همه علیالاصول هر شغلی رو میتونن بردارن و همه غورهنشده مویز شدن. راحت بگم: فقط برقا نرفته و ادارات تعطیل نیست؛ احترام به تخصص هم رفته و عقلها هم تعطیله. دروتخته به هم جور در میاد؛ لیاقت جماعتی که میبینم، بیش از حکومت فعلی نیست و اگر حکومت رو به همین جماعت خوابآلود بیسواد دستورونشسته بدن، بدتر میشه که بهتر
نمیشه.
گاو نر میخواهد و مرد کهن
میگم آیا کار بنیاد فیلنتروپیه. میگه آره دیگه ان.جی.او است. میگم عزیزم ان.جی.او.ها صد شکل دارن و همشون که فیلنتروپی نیستند. نمیدانم فهمید یا نه و گذشتیم.
صبح ساعت ده در روم هستم. آقا نیست. بعد چند دقیقه، زنگ زدم؛ با صدای خشدار صبحگاهی میگه الان میام؛ برقا رفته اینترنت رو مرتب کنم، میام.
بعد چند دقیقه اومده و تصویر نداره. ۱۵ دقیقه صحبت کردیم و نتوانست تصویردار شود؛ مدام دیسترکشن داشت و دقیقه ۱۰ گفتم ولش کن روی گفتگو متمرکز شو.
کل شناختش از من این بود که معرف خیلی ازت تعریف کرده و پروفایل لینکداینت رو دیدم. سابقهام رو توضیح دادم. گیر داد به یکی از شغلهایم که به پوزیشن مرتبط بود و تا حد بیلان مالی محل کار قبلیام رفت و حتی ندیدهنشناخته، غلطهای تکنیکال از فرایندهای کاریمان هم میگرفت. دقیقه ۱۴ گفتم میشه محل کار قبلی و عملکردش رو رها کنی؟ گفت باشه. اما ادامه داد: ولی توسعه منابع مالی خیلی مهمه؛ در پوزیشن جدید هم بنیاد میخواد ورودیهای مالیاش رو توسعه بده.
گفتم: مگه استراتژیست بنیادی؟ قرار بود درباره چیز دیگهای صحبت کنیم و نمیکنی. بهتره ادامه ندیم و خدانگهدار.
من خودم به دفعات درگیر هدهانتینگ بودهام و هد هانت کردهام. نمره م در فرایند هد هانتینگ، با ارفاق ۶ از ۲۰ است.
نتیجهگیریها:
۱. وقتی ساعت ده جلسه دارین، نه از خواب بیدار شین؛ دستوروتونو بشورین، صبحانه بخورین و دم و دستگاههای الکترونیک رو چک کنین.
۲. اگر میخواین هد هانت کنین، درباره فرد ریفرشده بررسی کنین و دستورو نشسته، بهش زنگ نزنین.
۳. موقع مصاحبه، نظم گفتار داشته باشین و درباره هر چیز بیربطی که براتون جالبه، بیخودی حرف نزنین.
۴. بدون اطلاع، درباره عملکرد فردی یا سازمانی، اظهار نظر نکنین و خودتونو نخود هر آشی نکنین.
۵. درباره پوزیشن و آفر صحبت کنین، نه درباره هوا یا مملکت یا ترامپ یا رنگ لباس مخاطب یا اینکه چقدر سوابق جالبی داره یا نداره یا خطاهای محل کار قبلیاش چی بوده یا اینکه سازمان آفردهنده چه مشکلاتی داره یا نداره مگر اینکه این نکات مستقیما به پوزیشن و آفر مرتبط باشه.
نکته آخر اینکه به لطف لینکداین، همه دهها مهارت دارن و همه علیالاصول هر شغلی رو میتونن بردارن و همه غورهنشده مویز شدن. راحت بگم: فقط برقا نرفته و ادارات تعطیل نیست؛ احترام به تخصص هم رفته و عقلها هم تعطیله. دروتخته به هم جور در میاد؛ لیاقت جماعتی که میبینم، بیش از حکومت فعلی نیست و اگر حکومت رو به همین جماعت خوابآلود بیسواد دستورونشسته بدن، بدتر میشه که بهتر
نمیشه.
گاو نر میخواهد و مرد کهن
Forwarded from Farno
سوره دخان، آیات 34 تا 59 (پایان سوره)، فراز 498
قطعاً آنها البته میگویند:
چیزی نیست مگر مرگ اولین ما و زنده نخواهیم شد.
پس پدرانمان را بیاورید اگر راست میگویید.
آیا آنها بهترند یا قوم تُبَّع؟
و کسانی که پیش از آنها بودند؛ هلاکشان کردیم.
قطعاً آنها مجرم بودند.
و آسمانها و زمین و آنچه را که میان آنهاست، به بازی نیافریدیم.
آنها را جز به حق نیافریدیم، اما بیشترشان نمیدانند.
قطعاً روز جدایی وعدهگاه همه آنهاست.
روزی که هیچ مولایی غنایی به یار و دوست خود نمیبخشد و یاری نمیشوند.
مگر کسی که خدا رحم کند؛ قطعاً او، اوست عزیز مهربان.
همانا درخت زقوم خوراک گنهکار است.
همچون فلز گداخته که در شکمها میجوشد؛ مانند جوشیدن آب جوشان.
بگیریدش پس به میانه آتش فروزان کشانیدش.
سپس از عذاب آب جوشان بر سرش بریزید.
بچش! قطعاً تو، تو عزیز و بزرگواری!
قطعاً این همان است که به آن شک میورزیدید.
قطعاً پرهیزکاران در جایگاهی امناند؛ در باغهایی و چشمههایی.
از ابریشمی نازک و ضخیم میپوشند، روبهروی هم.
چنین است؛ و با حوریانی درشتچشم زوجشان کردیم.
در آن، هر میوهای را در امنیت، درخواست میکنند.
در آن، جز مرگ اولین، مرگی را نمیچشند.
و آنها را از عذاب دوزخ حفظ میکند.
فضلی از پروردگارت؛ این همان کامیابی بزرگ است.
پس همانا آن را به زبانت آسان کردیم، باشد که به یاد سپارند.
پس، گوش به زنگ باش؛ قطعاً آنها گوش به زنگاند.
قطعاً آنها البته میگویند:
چیزی نیست مگر مرگ اولین ما و زنده نخواهیم شد.
پس پدرانمان را بیاورید اگر راست میگویید.
آیا آنها بهترند یا قوم تُبَّع؟
و کسانی که پیش از آنها بودند؛ هلاکشان کردیم.
قطعاً آنها مجرم بودند.
و آسمانها و زمین و آنچه را که میان آنهاست، به بازی نیافریدیم.
آنها را جز به حق نیافریدیم، اما بیشترشان نمیدانند.
قطعاً روز جدایی وعدهگاه همه آنهاست.
روزی که هیچ مولایی غنایی به یار و دوست خود نمیبخشد و یاری نمیشوند.
مگر کسی که خدا رحم کند؛ قطعاً او، اوست عزیز مهربان.
همانا درخت زقوم خوراک گنهکار است.
همچون فلز گداخته که در شکمها میجوشد؛ مانند جوشیدن آب جوشان.
بگیریدش پس به میانه آتش فروزان کشانیدش.
سپس از عذاب آب جوشان بر سرش بریزید.
بچش! قطعاً تو، تو عزیز و بزرگواری!
قطعاً این همان است که به آن شک میورزیدید.
قطعاً پرهیزکاران در جایگاهی امناند؛ در باغهایی و چشمههایی.
از ابریشمی نازک و ضخیم میپوشند، روبهروی هم.
چنین است؛ و با حوریانی درشتچشم زوجشان کردیم.
در آن، هر میوهای را در امنیت، درخواست میکنند.
در آن، جز مرگ اولین، مرگی را نمیچشند.
و آنها را از عذاب دوزخ حفظ میکند.
فضلی از پروردگارت؛ این همان کامیابی بزرگ است.
پس همانا آن را به زبانت آسان کردیم، باشد که به یاد سپارند.
پس، گوش به زنگ باش؛ قطعاً آنها گوش به زنگاند.
در سیوششسالگی، روستانشینی و سنتور را آغاز کردم و در چهلودوسالگی، تنبک و نگارگری را؛ فعلا در حد رنگآمیزی نقوش پرینتشده و این عکس اولین تجربه من است که امشب انجام دادم.
هیچوقت دیر نیست و همیشه بهموقع است. این مورد خاص، سرمایهگذاری خاصی هم نمیخواهد؛ در حد خریدن چند ماژیک معادل دو سه پیتزا.
هرچه ته دل تان مانده، انجام دهید که زندگی جز ترای کردن نیست. مدیون دلتان نمانید.
با تشکر فراوان از دوست نیکاندیشی که راهنمایی کرد و فایل نقش را در اختیارم قرار داد.
هیچوقت دیر نیست و همیشه بهموقع است. این مورد خاص، سرمایهگذاری خاصی هم نمیخواهد؛ در حد خریدن چند ماژیک معادل دو سه پیتزا.
هرچه ته دل تان مانده، انجام دهید که زندگی جز ترای کردن نیست. مدیون دلتان نمانید.
با تشکر فراوان از دوست نیکاندیشی که راهنمایی کرد و فایل نقش را در اختیارم قرار داد.
Forwarded from Farno
چرا مسلمانام؟
گفتهاند که یاسر مانیک شده یا اسکیزوفرن و کم مانده ادعای نبوت کند یا خودکشی خواهد کرد یا به کودکیاش برگشته و چه و چه.
هیچیک نیست و چنین است: سالها حکمتهای شرق و غرب و باستانی و معاصر را خواندهام و به کار بستهام. هنگامی که از سال ۹۸ و خصوصا در سال ۴۰۰، زندگیام ویران شد، حکمتهای جدیدی را خواندم و به کاربستم از تائو گرفته تا عرفان ایرانی تا نوروساینس تا اکت و غیره و ذلک. اما هیچیک به اندازه برخی از آیات قرآن با تجربه زیستهام انطباق نداشتند. مانند معیشت ضنکی که در پی عدم ذکر خدا تجربه کردم و اطمینانی که پس از توبه و ذکر خدا حاصل شد و موارد متعدد دیگر.
اکنون مسیر اندیشهام چیزی است که آن را "استنباطِ بهترین پوشش" مینام یعنی inference to the best coveregae.
حکمتی را برتر از همه میدانم که بیش از همه تجارب زیستهام را پوشش دهد و در بر گیرد.
فیالحال قرآن چنین میکند؛ پس به خدای قرآن ایمان دارم و چنین استقرا میکنم که آیاتی را هم که تجربه نکردهام، صادقاند.
تا روزی که قرآن کار کند، ادامه میدهم و اگر روزی کار نکرد، رها خواهم کرد که این شیوه همیشگی زندگیام بوده. و تا کار میکند، هم در عقیده و هم در عمل و شریعت، مطیع قرآن و سیره خواهم بود.
چنین است و داستانهای دیگری که بافتهاند و میبافند، دروغ و از ظن خویش یار شدناند.
گفتهاند که یاسر مانیک شده یا اسکیزوفرن و کم مانده ادعای نبوت کند یا خودکشی خواهد کرد یا به کودکیاش برگشته و چه و چه.
هیچیک نیست و چنین است: سالها حکمتهای شرق و غرب و باستانی و معاصر را خواندهام و به کار بستهام. هنگامی که از سال ۹۸ و خصوصا در سال ۴۰۰، زندگیام ویران شد، حکمتهای جدیدی را خواندم و به کاربستم از تائو گرفته تا عرفان ایرانی تا نوروساینس تا اکت و غیره و ذلک. اما هیچیک به اندازه برخی از آیات قرآن با تجربه زیستهام انطباق نداشتند. مانند معیشت ضنکی که در پی عدم ذکر خدا تجربه کردم و اطمینانی که پس از توبه و ذکر خدا حاصل شد و موارد متعدد دیگر.
اکنون مسیر اندیشهام چیزی است که آن را "استنباطِ بهترین پوشش" مینام یعنی inference to the best coveregae.
حکمتی را برتر از همه میدانم که بیش از همه تجارب زیستهام را پوشش دهد و در بر گیرد.
فیالحال قرآن چنین میکند؛ پس به خدای قرآن ایمان دارم و چنین استقرا میکنم که آیاتی را هم که تجربه نکردهام، صادقاند.
تا روزی که قرآن کار کند، ادامه میدهم و اگر روزی کار نکرد، رها خواهم کرد که این شیوه همیشگی زندگیام بوده. و تا کار میکند، هم در عقیده و هم در عمل و شریعت، مطیع قرآن و سیره خواهم بود.
چنین است و داستانهای دیگری که بافتهاند و میبافند، دروغ و از ظن خویش یار شدناند.
سال هشتادوسه در پژوهشکده خودرو، سوخت و محیط زیست در دانشگاه تهران کار میکردم. پروژه من پیشبینی وضعیت آلودگی هوا بر اساس مدلهای مبتنی بر سریهای زمانی بود. تکنیک آماری نسبتا سرراست بود و دادههای محرمانه دو سال از بیست ایستگاه در تهران در دست من.
مطالعات کاملا آشکار بود: آلودگی هوای ناشی از بنزین و گاز خانگی از جنس مونوکسیدکربن و ناکس است. مونوکسیدکربن بیرنگ است و ناکس در ترکیب با ازن زیر نور خورشید، فامی بین خاکستری و بنفش میدهد. یعنی رنگ آسمان تهران در روزهای آلوده و وارونگی.
اما گوگرد که کمی در گازوییل و بیش از همه در مازوت است، آلودگی زرد یا سبز تیره میدهد؛ یعنی رنگی که این روزها در شهر میبینید. من آبعلی زندگی میکنم و آسمان را همیشه آبی نزدیک به لاجوردی میبینم. وقتی به تهران میآیم، از پردیس که رد میشوم، ابر دود را میبینم. اگر خاکستری-بنفش باشد، ناشی از بنزین و مربوط به پدیده وارونگی است. اگر زرد-سبز تیره باشد، مربوط به مازوت نیروگاه تهران است و پریروز بوی گوگرد را حتی میشد استشمام کرد. سردرد گرفتم و در اولین فرصت، برگشتم.
دروغ میگویند که نانشان در دروغگویی است.
مطالعات کاملا آشکار بود: آلودگی هوای ناشی از بنزین و گاز خانگی از جنس مونوکسیدکربن و ناکس است. مونوکسیدکربن بیرنگ است و ناکس در ترکیب با ازن زیر نور خورشید، فامی بین خاکستری و بنفش میدهد. یعنی رنگ آسمان تهران در روزهای آلوده و وارونگی.
اما گوگرد که کمی در گازوییل و بیش از همه در مازوت است، آلودگی زرد یا سبز تیره میدهد؛ یعنی رنگی که این روزها در شهر میبینید. من آبعلی زندگی میکنم و آسمان را همیشه آبی نزدیک به لاجوردی میبینم. وقتی به تهران میآیم، از پردیس که رد میشوم، ابر دود را میبینم. اگر خاکستری-بنفش باشد، ناشی از بنزین و مربوط به پدیده وارونگی است. اگر زرد-سبز تیره باشد، مربوط به مازوت نیروگاه تهران است و پریروز بوی گوگرد را حتی میشد استشمام کرد. سردرد گرفتم و در اولین فرصت، برگشتم.
دروغ میگویند که نانشان در دروغگویی است.
Forwarded from Farno
در باب حدیث # ۱
پیشتر، گفتم که دین اسلام عبارت است از قرآن و سیره پیامبر و اهل بیت. حال، آشکارا و مبتنی بر تاویل متقن، میگویم که اهل بیت که بر اساس قرآن، تطهیر شدهاند، منحصرند در علی و فاطمه و فرزندان بلافصلشان و سایر ائمه شیعه، همچنانکه برترین محققان تاریخ شیعه چون مدرسی طباطبایی تحقیق کردهاند، "علمای ابرار" بودند و خود را امام یا یکی از اهل بیت نمیخواندند.
و احادیث که منبریان به آنها استناد میکنند و سنت حدیثی شیعیان دچار سه ضعفاند: اول اینکه اکاذیب بسیار به آنها راه یافته، به نحوی که میتوان گفت هر حدیثی که شنیدید، کذب است، مگر اینکه خلافش ثابت شود و بنا بر صحت نیست.
دوم اینکه تک حدیث از سیاق و کانتکست کنده شده و حتی اگر از پیامبر و اهل بیت باشد، اگر پس و پشتش و سیاق صدورش مشخص نباشد، قابل فهم نیست و اهل هرمنوتیک به خوبی ابن نکته را میدانند.
سوم اینکه فهم امری تاریخی است و معنا و مفهوم واژهها در طول زمان دگرگون میشود و مثلا، چنین نیست که عرب جاهلی "عقل" و "جهل" را چنین میفهمیده که امروز میفهمیم. پس باید درکی سیاقمند و تاریخی از حدیث داشت که حضرات ندارند. و این نکات را باز خواهم کرد به یاری خدا.
اما مختصر اینکه با بررسی بسیار، دریافتهام که باید سیره خواند و نه حدیث منفرد و برترین کتب سیره که میشناسم و تنها از آنها روایت خواهم کرد و تنها درباره حدیثی که در آنها باشد، بحث میکنم، عبارتاند از: سیره ابن اسحاق (نوشتهشده در ابتدای قرن دوم هجری)، سیره ابن هشام (نوشتهشده در پایان قرن دوم) که خلاصه سیره ابن اسحاق است و طبقات الکبری ابن سعد (نوشتهشده در ابتدای قرن سوم). پس، هر کس حدیثی برایم بخواند از کتب دیگر ولو از کافی یا خصال یا امالی یا بحار، اعتنا نخواهم کرد و معتبر نخواهم دانست و دلیل فنی دارم که شرح خواهم داد.
و از مومنان حقیقتجو نیز میخواهم خود این سه کتاب را ببینند و تا حد امکان بخوانند. و البته نه اینکه هر چه در آنهاست، بیتردید صادق است، اما کذب و جعل کمتر به آنها راه یافته.
و همواره سیره و نیز قرآن را سیاقمند و تاریخی بخوانید و البته این کاری دشوار است. سعیتان مشکور.
پیشتر، گفتم که دین اسلام عبارت است از قرآن و سیره پیامبر و اهل بیت. حال، آشکارا و مبتنی بر تاویل متقن، میگویم که اهل بیت که بر اساس قرآن، تطهیر شدهاند، منحصرند در علی و فاطمه و فرزندان بلافصلشان و سایر ائمه شیعه، همچنانکه برترین محققان تاریخ شیعه چون مدرسی طباطبایی تحقیق کردهاند، "علمای ابرار" بودند و خود را امام یا یکی از اهل بیت نمیخواندند.
و احادیث که منبریان به آنها استناد میکنند و سنت حدیثی شیعیان دچار سه ضعفاند: اول اینکه اکاذیب بسیار به آنها راه یافته، به نحوی که میتوان گفت هر حدیثی که شنیدید، کذب است، مگر اینکه خلافش ثابت شود و بنا بر صحت نیست.
دوم اینکه تک حدیث از سیاق و کانتکست کنده شده و حتی اگر از پیامبر و اهل بیت باشد، اگر پس و پشتش و سیاق صدورش مشخص نباشد، قابل فهم نیست و اهل هرمنوتیک به خوبی ابن نکته را میدانند.
سوم اینکه فهم امری تاریخی است و معنا و مفهوم واژهها در طول زمان دگرگون میشود و مثلا، چنین نیست که عرب جاهلی "عقل" و "جهل" را چنین میفهمیده که امروز میفهمیم. پس باید درکی سیاقمند و تاریخی از حدیث داشت که حضرات ندارند. و این نکات را باز خواهم کرد به یاری خدا.
اما مختصر اینکه با بررسی بسیار، دریافتهام که باید سیره خواند و نه حدیث منفرد و برترین کتب سیره که میشناسم و تنها از آنها روایت خواهم کرد و تنها درباره حدیثی که در آنها باشد، بحث میکنم، عبارتاند از: سیره ابن اسحاق (نوشتهشده در ابتدای قرن دوم هجری)، سیره ابن هشام (نوشتهشده در پایان قرن دوم) که خلاصه سیره ابن اسحاق است و طبقات الکبری ابن سعد (نوشتهشده در ابتدای قرن سوم). پس، هر کس حدیثی برایم بخواند از کتب دیگر ولو از کافی یا خصال یا امالی یا بحار، اعتنا نخواهم کرد و معتبر نخواهم دانست و دلیل فنی دارم که شرح خواهم داد.
و از مومنان حقیقتجو نیز میخواهم خود این سه کتاب را ببینند و تا حد امکان بخوانند. و البته نه اینکه هر چه در آنهاست، بیتردید صادق است، اما کذب و جعل کمتر به آنها راه یافته.
و همواره سیره و نیز قرآن را سیاقمند و تاریخی بخوانید و البته این کاری دشوار است. سعیتان مشکور.
Forwarded from Farno
دین اسلام از مسلمانِ مومن چه میخواهد؟
آیات آغازین سوره بقره گویی خلاصه حالت یک مومن است:
الم
این کتاب، شکی در آن نیست.
در آن، راهبریای برای پارسایان است.
کسانی که به غیب ایمان دارند و نماز را به پا میدارند و از آنچه به آنها میدهیم، انفاق میکنند.
و کسانی که به آنچه به تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل شده، ایمان دارند.
آنها بر راهبریای از جانب پروردگارشاناند و آنها شکوفایند.
پس، برای راهبری شدن و شکوفا شدن، باید چنین بود و چنین کرد:
پارسایی؛
به پا داشتن نماز (که چیزی فرای خواندن نماز است)؛
انفاق کردن؛
ایمان به غیب یعنی اموری که نمیدانیم و نمیبینیم، اما هستند؛
ایمان به آسمانی بودن قرآن؛
ایمان به آسمانی بودن وحی به پیامبران پیشین.
این عصاره دین اسلام است؛ سهل ممتنع. درباره هر یک خواهم نوشت.
پ.ن.: عکس از کتابت خطی جدم حاجیباشی خوشنویس است، مربوط به ۱۲۰ سال پیش.
آیات آغازین سوره بقره گویی خلاصه حالت یک مومن است:
الم
این کتاب، شکی در آن نیست.
در آن، راهبریای برای پارسایان است.
کسانی که به غیب ایمان دارند و نماز را به پا میدارند و از آنچه به آنها میدهیم، انفاق میکنند.
و کسانی که به آنچه به تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل شده، ایمان دارند.
آنها بر راهبریای از جانب پروردگارشاناند و آنها شکوفایند.
پس، برای راهبری شدن و شکوفا شدن، باید چنین بود و چنین کرد:
پارسایی؛
به پا داشتن نماز (که چیزی فرای خواندن نماز است)؛
انفاق کردن؛
ایمان به غیب یعنی اموری که نمیدانیم و نمیبینیم، اما هستند؛
ایمان به آسمانی بودن قرآن؛
ایمان به آسمانی بودن وحی به پیامبران پیشین.
این عصاره دین اسلام است؛ سهل ممتنع. درباره هر یک خواهم نوشت.
پ.ن.: عکس از کتابت خطی جدم حاجیباشی خوشنویس است، مربوط به ۱۲۰ سال پیش.
وداع با زن ایرانی
هر آنچه مینویسم درباره "نرم" زنان ایرانی یا زن ایرانیِ "نوعی" از طبقه متوسط است. به قول وبر، درباره ایدهآل تایپ زن طبقه متوسط ایرانی که در دوره پهلوی اول ظهور کرد و به مرور تثبیت شد. اختصارا، مینویسم "زن ایرانی".
زن ایرانی طلب عالم و آدم و خصوصا پدرش را از پارتنر یا همسرش دارد. معمولا، دچار ددی ایشو است. عمیقا دوروست و به ظاهر میگوید خواهان برابری است، اما صبح نفقه و پول توجیبی میخواهد، ظهر مهر اجرا میگذارد، عصر لاف فمینیستی میزند و شب هدیه پیش از تختخواب میخواهد. گویی خودش ارضا نمیشود و تنها به مردش سرویس اجباری میدهد.
زن ایرانی بیعار و گداست: مردش را ایتیام میبیند. مرد را بردهای میداند که هم باید کار کند، هم مهمانیهای مسخره بیاید، هم در تختخواب عالی باشد، هم ناز بکشد، هم مهر بدهد و هم هیچوقت خسته نباشد یا ترومایی نداشته باشد.
اگر اندکی زیبارو باشد یا هنری بلد باشد یا مدرک دانشگاهی داشته باشد که دیگر هیچ؛ خدا را بنده نیست و قیمتِ بودنش ده برابر میشود.
اگر هم صریحا طلب نکند، به حسابتان میگذارد و هنگام دعوا و مشاجره که بالاخره پیش میآید، صورتحسابی بلندبالا جلویت میگذارد که شامل قیمت تمامی مراحمش است حتی لبخندی که زده یا چتی که لطف کرده سینکرده رها نکرده و پاسخ داده.
عاشقان سینهچاک میخواهد و شهرآشوب هم هست. ماسک عاشقی میزند، اما حقیقتا عاشق نمیشود که خودشیفته است و قابلیت عشقورزی ندارد. بیشرم و بیحیا و سلیطه و گستاخ است. جرات داری بگو بالای چشمت ابروست تا چشمت را از حدقه درآورد. پای همین پست و بابت همین پست خواهد کرد.
تف به روح نرم زن ایرانی از طبقه متدسط، به پدر بیرحم و تروماسازش، مادر بدآموزش، خواهر هفتخطش و دوستان بدکارش.
زن ایرانی را رها کردم که دردسر است. با اقوام مختلف دمخور بودم؛ عربها و ترکها کلا به کنار؛ از میان غربیها، ایتالیاییها و اسپانیاییهای ساحل شمالی مدیترانه خوباند و از شرقیها، کرهایها. در میان ایشان، خواهم جست.
پیشترک که نقدی کرده بودم، چند زنک پستم را فوروارد کرده بودند با این توضیح که خوشنویس عقلش زائل شده. عدو هم نادانیاش را نشان داد و هم سبب خیر شد و دوستان جدیدی یافتم. باز هم خواهند کرد و مهم هم نیست.
ذرهم یخوضوا و یلعبوا.
اگر زناید و حقیقتا و در باطن، طلبکار و پرمدعا و دورو و نارسیسیست و چیزهایی که گفتم نیستید، تبریک به شما و آزرده نشوید که تارگت نقد من نبودید. اگر مردید و زن یا پارتنری از دسته اخیر دارید، دورش بگردید و هرگز رها نکنید که دری نادر است در ایران آغاز سده پانزدهم. نه که اصلا نباشد، اما تخمش را ملخ خورده و به راحتی یافت نمیشود.
هر آنچه مینویسم درباره "نرم" زنان ایرانی یا زن ایرانیِ "نوعی" از طبقه متوسط است. به قول وبر، درباره ایدهآل تایپ زن طبقه متوسط ایرانی که در دوره پهلوی اول ظهور کرد و به مرور تثبیت شد. اختصارا، مینویسم "زن ایرانی".
زن ایرانی طلب عالم و آدم و خصوصا پدرش را از پارتنر یا همسرش دارد. معمولا، دچار ددی ایشو است. عمیقا دوروست و به ظاهر میگوید خواهان برابری است، اما صبح نفقه و پول توجیبی میخواهد، ظهر مهر اجرا میگذارد، عصر لاف فمینیستی میزند و شب هدیه پیش از تختخواب میخواهد. گویی خودش ارضا نمیشود و تنها به مردش سرویس اجباری میدهد.
زن ایرانی بیعار و گداست: مردش را ایتیام میبیند. مرد را بردهای میداند که هم باید کار کند، هم مهمانیهای مسخره بیاید، هم در تختخواب عالی باشد، هم ناز بکشد، هم مهر بدهد و هم هیچوقت خسته نباشد یا ترومایی نداشته باشد.
اگر اندکی زیبارو باشد یا هنری بلد باشد یا مدرک دانشگاهی داشته باشد که دیگر هیچ؛ خدا را بنده نیست و قیمتِ بودنش ده برابر میشود.
اگر هم صریحا طلب نکند، به حسابتان میگذارد و هنگام دعوا و مشاجره که بالاخره پیش میآید، صورتحسابی بلندبالا جلویت میگذارد که شامل قیمت تمامی مراحمش است حتی لبخندی که زده یا چتی که لطف کرده سینکرده رها نکرده و پاسخ داده.
عاشقان سینهچاک میخواهد و شهرآشوب هم هست. ماسک عاشقی میزند، اما حقیقتا عاشق نمیشود که خودشیفته است و قابلیت عشقورزی ندارد. بیشرم و بیحیا و سلیطه و گستاخ است. جرات داری بگو بالای چشمت ابروست تا چشمت را از حدقه درآورد. پای همین پست و بابت همین پست خواهد کرد.
تف به روح نرم زن ایرانی از طبقه متدسط، به پدر بیرحم و تروماسازش، مادر بدآموزش، خواهر هفتخطش و دوستان بدکارش.
زن ایرانی را رها کردم که دردسر است. با اقوام مختلف دمخور بودم؛ عربها و ترکها کلا به کنار؛ از میان غربیها، ایتالیاییها و اسپانیاییهای ساحل شمالی مدیترانه خوباند و از شرقیها، کرهایها. در میان ایشان، خواهم جست.
پیشترک که نقدی کرده بودم، چند زنک پستم را فوروارد کرده بودند با این توضیح که خوشنویس عقلش زائل شده. عدو هم نادانیاش را نشان داد و هم سبب خیر شد و دوستان جدیدی یافتم. باز هم خواهند کرد و مهم هم نیست.
ذرهم یخوضوا و یلعبوا.
اگر زناید و حقیقتا و در باطن، طلبکار و پرمدعا و دورو و نارسیسیست و چیزهایی که گفتم نیستید، تبریک به شما و آزرده نشوید که تارگت نقد من نبودید. اگر مردید و زن یا پارتنری از دسته اخیر دارید، دورش بگردید و هرگز رها نکنید که دری نادر است در ایران آغاز سده پانزدهم. نه که اصلا نباشد، اما تخمش را ملخ خورده و به راحتی یافت نمیشود.
دوستان عزیز،
پدری والد چهار فرزند نوباوه دچار بیماری شده و در بیمارستان بستری است. کسبوکارش که دستفروشی بوده، مختل شده. اکنون هم برای هزینههای زندگی خانواده ششنفره و هم برای هزینههای بیمارستان نیازمندکمکایم.
اگر نیت خیر دارید یا اموال خیر نزد شماست، به این حساب واریز فرمایید:
6104 3386 4463 1653
به نام عمه بنده، خانم فائزه خوشنویس
فاستبقوا الخیرات
پدری والد چهار فرزند نوباوه دچار بیماری شده و در بیمارستان بستری است. کسبوکارش که دستفروشی بوده، مختل شده. اکنون هم برای هزینههای زندگی خانواده ششنفره و هم برای هزینههای بیمارستان نیازمندکمکایم.
اگر نیت خیر دارید یا اموال خیر نزد شماست، به این حساب واریز فرمایید:
6104 3386 4463 1653
به نام عمه بنده، خانم فائزه خوشنویس
فاستبقوا الخیرات
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از روزی که سنتور را شروع کردم، در پی چنین چیزی بودم: پردهگردانیهای پیاپی و در ادامه، آهنگسازی بر
این اساس. آن را "گامگذر" مینامم.
با مرکبنوازی تفاوت دارد: در مرکبنوازی، یک یا دو لحظه تغییر گام داریم؛ در اینجا، گام مدام عوض میشود. آنقدر متعدد و سریع که قبلی هنوز دریافت و هضم نشده، بعدی رخ میدهد.
کار زیادی در پیش دارم:
تقویت و تکمیل حفظیاتم از رپرتوار موسیقی ایرانی؛
شناخت ریتمها و پاساژهای پرتکرار؛
تکمیل نظریه موسیقی؛
تمرین آهنگسازی؛
تربیت نفس که عجله و نخوت و حسد به بادم ندهد و ...
با تشکر ویژه از استادانم جناب غلامرضا مشایخی و جناب محسن حسینی.
این اساس. آن را "گامگذر" مینامم.
با مرکبنوازی تفاوت دارد: در مرکبنوازی، یک یا دو لحظه تغییر گام داریم؛ در اینجا، گام مدام عوض میشود. آنقدر متعدد و سریع که قبلی هنوز دریافت و هضم نشده، بعدی رخ میدهد.
کار زیادی در پیش دارم:
تقویت و تکمیل حفظیاتم از رپرتوار موسیقی ایرانی؛
شناخت ریتمها و پاساژهای پرتکرار؛
تکمیل نظریه موسیقی؛
تمرین آهنگسازی؛
تربیت نفس که عجله و نخوت و حسد به بادم ندهد و ...
با تشکر ویژه از استادانم جناب غلامرضا مشایخی و جناب محسن حسینی.
دکتر ک از اکابر مدیریت فناوری، صاحب مقالات و کتب و شرکت و ال و بل با سابقه دوستی دهساله.
آبان تماس گرفتم که پس از مدتها، ملاقاتی کنیم. استقبال کردند و خارجه تشریف داشتند. وعده کردند پس از بازگشت. پس از بازگشت، منشیشان تماس گرفت و موعدی گذاشتیم در یک روز کاری. شب قبلش، لغو کردند با عذرخواهی که مذاکرات افزایش سرمایه است، دکتر مجددا سفر دارند و سه هفته بعد در خدمتیم. دوباره دیروز منشی تماس گرفته که جلسه ضروری دارند و لغو است. و طرفه آنکه باز دارد از من درباره وقتهای آزادم میپرسد. گفتم برای قراری که قرار است لغو شود، قرار میگذارید؟
در پیوی معترض شدم که یعنی طی دو ماه، نیمساعت وقت ندارید یا اینکه من بیارزشم و استقبالتان ریاکاری بود. فرمودند صدوپنجاه نیرو معطل مذاکراتاند و یک قرار خصوصی منطقا و معقولا اولویت ندارد. ظاهرا معتبر است و لابد باید شرمسار شوم. اما ماجرا چنین است:
این کلام نمونه آشکاری است از مغالطه دوراهی کاذب: یا به قرارم با یاسر میرسم یا به نان صدوپنجاه کارمند. آیا واقعا راه سومی نیست؟
گفتم اگر قرار با من خصوصی است، خیلی اشتباه کردید که در ساعت کاری گذاشتید. میآمدید ویلای من؛ میآمدم ویلایتان؛ شبی میرفتیم کافه؛ سر گذر؛ ارض الله واسعه.
اما بدتر آنکه بار اول که لغو شد و گفتید سرشلوغیم، دیگر چرا دوباره خبط کردید؟ مدیریت زمان ندارید و مدعی مدیریت شرکت و فناوری هستید؟
دیگر اینکه چرا در نقش قربانی فرورفتید؟ سر بالا بگیرید و بگویید ناتوانم در مدیریت قرارهایم.
دیگر اینکه رفتهاید ذیل هلدینگی بدنام شرکت زدهاید؟ مگر ده پانزده نفر را ندیدید که رسما و غیبا تیر خوردند از حضرات؟ خود مرا دیدید که جستم و برایتان کامل تعریف کردهام. باز بوی پول پولشویی و رانت و ربا به بینی شریفتان خورد، سرمست شدید و خود و صدوپنجاه نفر را دارید به فنا میدهید؟
و حقیقت این است: از من، بوی پول کثیف نمیآید، پس اولویت آخرم در قرارها. دیگر تمایلی ندارم ببینمتان و اگر در ایونتی یا مجمعی هم را دیدیم که راسته کوچک است و خواهیم دید، نه تمجید کنید و نه حتی تحویل بگیرید که همه ریاست.
دغلکاراناند گرد شیرینی. حکمت همان است که بود: ذرهم یخوضوا و یلعبوا در شوآف بزرگ اکوسیستم استارتآپی و هایتک ایران. هورا.
این است حال ما سبکبالان ساحلها در پشت کوههای آبعلی. بیش باد و مدام باد.
آبان تماس گرفتم که پس از مدتها، ملاقاتی کنیم. استقبال کردند و خارجه تشریف داشتند. وعده کردند پس از بازگشت. پس از بازگشت، منشیشان تماس گرفت و موعدی گذاشتیم در یک روز کاری. شب قبلش، لغو کردند با عذرخواهی که مذاکرات افزایش سرمایه است، دکتر مجددا سفر دارند و سه هفته بعد در خدمتیم. دوباره دیروز منشی تماس گرفته که جلسه ضروری دارند و لغو است. و طرفه آنکه باز دارد از من درباره وقتهای آزادم میپرسد. گفتم برای قراری که قرار است لغو شود، قرار میگذارید؟
در پیوی معترض شدم که یعنی طی دو ماه، نیمساعت وقت ندارید یا اینکه من بیارزشم و استقبالتان ریاکاری بود. فرمودند صدوپنجاه نیرو معطل مذاکراتاند و یک قرار خصوصی منطقا و معقولا اولویت ندارد. ظاهرا معتبر است و لابد باید شرمسار شوم. اما ماجرا چنین است:
این کلام نمونه آشکاری است از مغالطه دوراهی کاذب: یا به قرارم با یاسر میرسم یا به نان صدوپنجاه کارمند. آیا واقعا راه سومی نیست؟
گفتم اگر قرار با من خصوصی است، خیلی اشتباه کردید که در ساعت کاری گذاشتید. میآمدید ویلای من؛ میآمدم ویلایتان؛ شبی میرفتیم کافه؛ سر گذر؛ ارض الله واسعه.
اما بدتر آنکه بار اول که لغو شد و گفتید سرشلوغیم، دیگر چرا دوباره خبط کردید؟ مدیریت زمان ندارید و مدعی مدیریت شرکت و فناوری هستید؟
دیگر اینکه چرا در نقش قربانی فرورفتید؟ سر بالا بگیرید و بگویید ناتوانم در مدیریت قرارهایم.
دیگر اینکه رفتهاید ذیل هلدینگی بدنام شرکت زدهاید؟ مگر ده پانزده نفر را ندیدید که رسما و غیبا تیر خوردند از حضرات؟ خود مرا دیدید که جستم و برایتان کامل تعریف کردهام. باز بوی پول پولشویی و رانت و ربا به بینی شریفتان خورد، سرمست شدید و خود و صدوپنجاه نفر را دارید به فنا میدهید؟
و حقیقت این است: از من، بوی پول کثیف نمیآید، پس اولویت آخرم در قرارها. دیگر تمایلی ندارم ببینمتان و اگر در ایونتی یا مجمعی هم را دیدیم که راسته کوچک است و خواهیم دید، نه تمجید کنید و نه حتی تحویل بگیرید که همه ریاست.
دغلکاراناند گرد شیرینی. حکمت همان است که بود: ذرهم یخوضوا و یلعبوا در شوآف بزرگ اکوسیستم استارتآپی و هایتک ایران. هورا.
این است حال ما سبکبالان ساحلها در پشت کوههای آبعلی. بیش باد و مدام باد.
ماجرای شگرفی را برایتان بازگو میکنم که برای کسانی که کار خیر میکنند، عبرت است.
خانمی ظاهرا متشخص که پیشتر با همسر سابقش شرکتی ساختمانی داشت، متمول بوده و سه فرزند دارد، دچار سلسلهای از مشکلات شد: همسرش جدا شد و بی پرداخت مهر و نفقه از ایران رفت؛ شرکت جمع شد؛ پسانداز تمام شد و مرداد چهارصد، هنگامی خانم را به من معرفی کردند که به قول خودش نان خشک هم در خانه نداشت و باید رهن خانه را هم افزایش میداد.
قدری خودم پرداختم؛ آگهی کردم و دوستان کمک کردند؛ تیمی منسجم از خیرین جوان موقعیت را حضورا ارزیابی کردند و به کمک آمدند. رهن پرداخت شد؛ کسی هزینههای دانشگاه دخترش را داد؛ پسر کوچکش که بیماری کلیوی دارد، تحت درمان قرار گرفت.
در سه سال گذشته، او همواره تحت ارزیابی و پوشش بوده و آخرین بار در مهر امسال برای مخارجش و همچنین، راهاندازی کسبوکارش آگهی کردم.
مغازهای را نشان کرده بود و پنجاه میلیون به او قرض دادم تا قرارداد ببندد و امید داشتیم که سایر خیرین به او وام بلندمدت دهند یا ببخشند تا مغازه را راه بیندازد و پولم را بازگرداند.
سایر خیرین به دلایلی مختلف و معقول کمک نکردند و موضوع کنسل شد، اما سریالی از دروغها به تدریج آشکار شد: خانم از تیم منسجم مذکور برای راه انداختن یک ساندویچی، جداگانه پول گرفته بود و گویی توجه نداشت که من و ایشان با هم در ارتباطیم. بعد گفت که پنجاه میلیون نزد بنگاه است و بعد گفت که من پول را در ازای رابطه به او دادهام و بعد گفت که اصلا پولی ندادهام. حال که وکیلم با او تماس گرفته، میخواهد از من شکایت کند که دست پیش گرفته باشد. بنگاهی هم میگوید معامله انجام نشد و پنجاه میلیون را باز گردانده.
قصه سر دراز دارد. به رغم ارزیابیها، تماسها و بازدیدهای مداوم بیش از شش نفر، خانم مذکور تمامی ما را فریفته و اکنون مدعی هم هست. هرچند سوابق پرداختها، اساماسها و شهادت افراد در صورت لزوم، عیان و گویاست.
روزی پیش از این ماجراها به او گفتم: من خودم با خدا سر خالقیت و تدبیر جهان درافتادم و به خاک سیاهم نشاند. تو بگو چه کردی که از من سیاهبختتر شدهای و هنوز هم تمام نشده و نمیشود.
گفت: ثروتمند بودم؛ دوازده کارمند داشتم؛ حقوقشان را پیشپیش میدادم؛ اضافه میآمد و به مستحقان هم کمک میکردم. پس از انفاق، به خدا میگفتم: دیدی! کم داده بودی، جبران کردم.
من خودم را شریک خدا کرده بودم در حکمت و او خودش را شریک خدا کرده بود در رازقیت. هر دو نگونبخت شدیم. من تسلیم شدم و سجده کردم و فشارها کاسته شد؛ او نکرده و نمیکند و همیشه بیپول، مریض، گرفتار است و از درودیوار برایش میبارد.
اکنون، واقعا انتظار رفتار انسانی از او ندارم که کسی که با خدا سر جنگ دارد و به رغم همه شدائد، از رو هم نمیرود، دیگر به هیچ اخلاق و وجدانی پایبند نیست که بخواهم بر اساس آن، انتظار داشته باشم درست عمل کند.
کار خیر هم اول آسان مینماید، اما گردابها دارد. فتامل.
خانمی ظاهرا متشخص که پیشتر با همسر سابقش شرکتی ساختمانی داشت، متمول بوده و سه فرزند دارد، دچار سلسلهای از مشکلات شد: همسرش جدا شد و بی پرداخت مهر و نفقه از ایران رفت؛ شرکت جمع شد؛ پسانداز تمام شد و مرداد چهارصد، هنگامی خانم را به من معرفی کردند که به قول خودش نان خشک هم در خانه نداشت و باید رهن خانه را هم افزایش میداد.
قدری خودم پرداختم؛ آگهی کردم و دوستان کمک کردند؛ تیمی منسجم از خیرین جوان موقعیت را حضورا ارزیابی کردند و به کمک آمدند. رهن پرداخت شد؛ کسی هزینههای دانشگاه دخترش را داد؛ پسر کوچکش که بیماری کلیوی دارد، تحت درمان قرار گرفت.
در سه سال گذشته، او همواره تحت ارزیابی و پوشش بوده و آخرین بار در مهر امسال برای مخارجش و همچنین، راهاندازی کسبوکارش آگهی کردم.
مغازهای را نشان کرده بود و پنجاه میلیون به او قرض دادم تا قرارداد ببندد و امید داشتیم که سایر خیرین به او وام بلندمدت دهند یا ببخشند تا مغازه را راه بیندازد و پولم را بازگرداند.
سایر خیرین به دلایلی مختلف و معقول کمک نکردند و موضوع کنسل شد، اما سریالی از دروغها به تدریج آشکار شد: خانم از تیم منسجم مذکور برای راه انداختن یک ساندویچی، جداگانه پول گرفته بود و گویی توجه نداشت که من و ایشان با هم در ارتباطیم. بعد گفت که پنجاه میلیون نزد بنگاه است و بعد گفت که من پول را در ازای رابطه به او دادهام و بعد گفت که اصلا پولی ندادهام. حال که وکیلم با او تماس گرفته، میخواهد از من شکایت کند که دست پیش گرفته باشد. بنگاهی هم میگوید معامله انجام نشد و پنجاه میلیون را باز گردانده.
قصه سر دراز دارد. به رغم ارزیابیها، تماسها و بازدیدهای مداوم بیش از شش نفر، خانم مذکور تمامی ما را فریفته و اکنون مدعی هم هست. هرچند سوابق پرداختها، اساماسها و شهادت افراد در صورت لزوم، عیان و گویاست.
روزی پیش از این ماجراها به او گفتم: من خودم با خدا سر خالقیت و تدبیر جهان درافتادم و به خاک سیاهم نشاند. تو بگو چه کردی که از من سیاهبختتر شدهای و هنوز هم تمام نشده و نمیشود.
گفت: ثروتمند بودم؛ دوازده کارمند داشتم؛ حقوقشان را پیشپیش میدادم؛ اضافه میآمد و به مستحقان هم کمک میکردم. پس از انفاق، به خدا میگفتم: دیدی! کم داده بودی، جبران کردم.
من خودم را شریک خدا کرده بودم در حکمت و او خودش را شریک خدا کرده بود در رازقیت. هر دو نگونبخت شدیم. من تسلیم شدم و سجده کردم و فشارها کاسته شد؛ او نکرده و نمیکند و همیشه بیپول، مریض، گرفتار است و از درودیوار برایش میبارد.
اکنون، واقعا انتظار رفتار انسانی از او ندارم که کسی که با خدا سر جنگ دارد و به رغم همه شدائد، از رو هم نمیرود، دیگر به هیچ اخلاق و وجدانی پایبند نیست که بخواهم بر اساس آن، انتظار داشته باشم درست عمل کند.
کار خیر هم اول آسان مینماید، اما گردابها دارد. فتامل.
Forwarded from Farno
در باب شریعت #۱
و شریعت اسلام سبک است و خداوند در عبادات، سختگیر نیست، اما در حقالناس مو از ماست میکشد. به شکلی که میتوان گفت شریعت اسلام در حقیقت بیشتر به شریعت عیسوی شباهت دارد تا به شریعت موسوی. اما فقهای اسمی به تدریج تحت تاثیر علمای بنیاسراییل، شریعت را متورم کردند و کتابها نوشتند و فرعیات را بالوپر دادند بیثمر و بیفایده؛ به نحوی که عمده توضیحالمسائل که تازه نسخه فشرده کتب فقهی است، مملو است از حالاتی عجیبوغریب که اساسا رخ نمیدهند و همه جولانهای فکری بیهوده فقهخواندههاست: و اگر زن غسل کند و استحاضه بیند و حدث اصغر از او سر زند، حکمش چیست و اگر کسی در فلان و بهمان سرزمین مرده باشد و مسلمان برای غسلش و پارچه طیب برای کفنش نباشد، چه باید کرد؟!
و عبارت یتفقهوا فی الدین را از معنای اصلیاش تهی کردند و فقه را به شریعت فروکاستند و خیانت کردند به فقهای حقیقی.
و برخی موضوعات را لازم است باز کنم که مبتلابهاند از جمله در باب خمس. خمس در قرآن تنها درباره غنائم جنگی است و بعضی از فقها آن را بسط دادند به کل ماحصل دسترنج افراد، بدون اینکه مستمسک متقنی از قرآن و سیره داشته باشند. پس آشکارا میگویم و حقیقت این است که مازاد درآمد مومنان خمس ندارد، بلکه آنچه در قرآن و سیره آمده و بسیار توصیه شده، انفاق است. و اولا، انفاق درصدی نیست و هر چه قدر انفاق کردید، کردید ولو هزار تومان. و ثانیا، انفاق تنها به دادن پول نیست و اگر رایگان به مستحقی درس دادید یا باری برداشتید یا وقت گذاشتید برای رفع مشکلی یا حتی محبت و توجهی کردید، انفاق است و ثالثا، انفاق را باید مستقیما در قبال مستحق انجام داد و نباید مال به این فقهای منافق داد که خرج شکم و خانهشان کنند و به ریش کارگران و کشاورزان و کارمندان بخندند. و رابعا اینکه آمده لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون. اگر میخواهید از ابرار شوید، باید از آنچه دوست دازید، انفاق کنید؛ یعنی از غذا و لباس خودتان و از پولی که برای تفریح و سفر کنار گذاشتهاید و باید از شما کنده شود و سخت باشد تا از ابرار گردید و این درجه البته، ضروری و به اصطلاح اهل فقه اسمی، واجب نیست، بلکه مربوط به اهل بر و تقوی است.
پس راحت باشید و درگیر خمس و بیست درصد نباشید و به این فقهای قلابی هم ندهید و هر مستحقی دیدید، انفاق کنید به پول یا به رفع مشکل یا به کار رایگان یا حتی به توجه و محبت و اگر سودای مقام ابرار دارید، از اضافه اموال نه بلکه از سفره و لباس و جان خودتان بکنید و انفاق کنید و چنین کردهاند و میکنند بزرگان دین.
و شریعت اسلام سبک است و خداوند در عبادات، سختگیر نیست، اما در حقالناس مو از ماست میکشد. به شکلی که میتوان گفت شریعت اسلام در حقیقت بیشتر به شریعت عیسوی شباهت دارد تا به شریعت موسوی. اما فقهای اسمی به تدریج تحت تاثیر علمای بنیاسراییل، شریعت را متورم کردند و کتابها نوشتند و فرعیات را بالوپر دادند بیثمر و بیفایده؛ به نحوی که عمده توضیحالمسائل که تازه نسخه فشرده کتب فقهی است، مملو است از حالاتی عجیبوغریب که اساسا رخ نمیدهند و همه جولانهای فکری بیهوده فقهخواندههاست: و اگر زن غسل کند و استحاضه بیند و حدث اصغر از او سر زند، حکمش چیست و اگر کسی در فلان و بهمان سرزمین مرده باشد و مسلمان برای غسلش و پارچه طیب برای کفنش نباشد، چه باید کرد؟!
و عبارت یتفقهوا فی الدین را از معنای اصلیاش تهی کردند و فقه را به شریعت فروکاستند و خیانت کردند به فقهای حقیقی.
و برخی موضوعات را لازم است باز کنم که مبتلابهاند از جمله در باب خمس. خمس در قرآن تنها درباره غنائم جنگی است و بعضی از فقها آن را بسط دادند به کل ماحصل دسترنج افراد، بدون اینکه مستمسک متقنی از قرآن و سیره داشته باشند. پس آشکارا میگویم و حقیقت این است که مازاد درآمد مومنان خمس ندارد، بلکه آنچه در قرآن و سیره آمده و بسیار توصیه شده، انفاق است. و اولا، انفاق درصدی نیست و هر چه قدر انفاق کردید، کردید ولو هزار تومان. و ثانیا، انفاق تنها به دادن پول نیست و اگر رایگان به مستحقی درس دادید یا باری برداشتید یا وقت گذاشتید برای رفع مشکلی یا حتی محبت و توجهی کردید، انفاق است و ثالثا، انفاق را باید مستقیما در قبال مستحق انجام داد و نباید مال به این فقهای منافق داد که خرج شکم و خانهشان کنند و به ریش کارگران و کشاورزان و کارمندان بخندند. و رابعا اینکه آمده لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون. اگر میخواهید از ابرار شوید، باید از آنچه دوست دازید، انفاق کنید؛ یعنی از غذا و لباس خودتان و از پولی که برای تفریح و سفر کنار گذاشتهاید و باید از شما کنده شود و سخت باشد تا از ابرار گردید و این درجه البته، ضروری و به اصطلاح اهل فقه اسمی، واجب نیست، بلکه مربوط به اهل بر و تقوی است.
پس راحت باشید و درگیر خمس و بیست درصد نباشید و به این فقهای قلابی هم ندهید و هر مستحقی دیدید، انفاق کنید به پول یا به رفع مشکل یا به کار رایگان یا حتی به توجه و محبت و اگر سودای مقام ابرار دارید، از اضافه اموال نه بلکه از سفره و لباس و جان خودتان بکنید و انفاق کنید و چنین کردهاند و میکنند بزرگان دین.
Forwarded from Farno
در باب شریعت # ۲
نکاح
گفته شد که شریعت اسلام سبک است و اسلام دین سهله و سمحه است. پس، اصل در شریعت بر سهولت است و یکی از راهبردهای کلان فقهای اسمی سخت کردن شریعت است تا بر مردم سلطه و کنترل یابند و صنف دروغین و باطل خویش را تقویت کنند.
از جمله در باب عقود که یکی از آنها امور جنسی است، سخت میگیرند، حال که دین چنین نیست. اهل فن در دروس فقه بحث "مُعاطات" را میخوانند و رد و اثر آن حتی در قانون مدنی نیز هست. ماجرا چنین است:
در عقود میان بندگان، تراضی طرفین کافی است و خواندن خطبه عقد به عربی ضرورت ندارد. و این ساری و جاری است در خرید و فروش یا قرض دادن یا مضاربه و دیگر امور. آیا دیشب که سبزی یا عدس یا شیر خریدید، گفتید اشتریت هذا الشی بثمن فلان؟ نگفتید و هر دو راضی بودید و خریدوفروش هم حلال بود.
در باب امور جنسی هم همین است. رضایت آگاهانه طرفین کافی است و نیازی به عقد خواندن به عربی نیست. تنها خطا و منع این است که رابطه در مستی و خواب باشد یا به اغوا یا به زور و نارضایتی.
و حضرات فقها مجبورتان میکنتد به خواندن خطبه نزد آنها تا هم پولی بگیرند و هم سرشماری کنند که کدام زن در عقد و صیغه کدام مرد است و که طلاق گرفته و که عدهاش تمام شده و که لقمه چربی است و در مورد که، میتوان به حقه محلل شدن متوسل شد و چه و چه. اینها در خانه خود و برای اهل و فرزندانشان در داخل و خارج کشور، معاطاتیاند و برای عموم جامعه، سخت میگیرند و از پیامبر مسلمانتر. نفرین بر این منافقان.
و معاطات در عقود رای شاذی نیست و آشکارا تدریس میشود و معقول هم هست که عمده مسلمانان غیرعرباند و در هر ده و قبیلهای هم عربدانی نبوده و نیست که عقد به عربی بخواند. پس، هر گاه دو طرف راضی بودید، درآمیزید که حلال طیب است و زبانتان هم به روی هر مدعیِ عامی و معممی گشاده باشد و تنها بفرمایید: مُ.عا.طات.
و این یکی از نمونههای بارز این است که میگویم دین خدا را کج و معوج کردهاند که عمده جوانان از آن رویگردان شدهاند و حق هم دارند و بیش از اینهاست و خواهم نوشت. بد عاقبتی در انتظارشان است.
نکاح
گفته شد که شریعت اسلام سبک است و اسلام دین سهله و سمحه است. پس، اصل در شریعت بر سهولت است و یکی از راهبردهای کلان فقهای اسمی سخت کردن شریعت است تا بر مردم سلطه و کنترل یابند و صنف دروغین و باطل خویش را تقویت کنند.
از جمله در باب عقود که یکی از آنها امور جنسی است، سخت میگیرند، حال که دین چنین نیست. اهل فن در دروس فقه بحث "مُعاطات" را میخوانند و رد و اثر آن حتی در قانون مدنی نیز هست. ماجرا چنین است:
در عقود میان بندگان، تراضی طرفین کافی است و خواندن خطبه عقد به عربی ضرورت ندارد. و این ساری و جاری است در خرید و فروش یا قرض دادن یا مضاربه و دیگر امور. آیا دیشب که سبزی یا عدس یا شیر خریدید، گفتید اشتریت هذا الشی بثمن فلان؟ نگفتید و هر دو راضی بودید و خریدوفروش هم حلال بود.
در باب امور جنسی هم همین است. رضایت آگاهانه طرفین کافی است و نیازی به عقد خواندن به عربی نیست. تنها خطا و منع این است که رابطه در مستی و خواب باشد یا به اغوا یا به زور و نارضایتی.
و حضرات فقها مجبورتان میکنتد به خواندن خطبه نزد آنها تا هم پولی بگیرند و هم سرشماری کنند که کدام زن در عقد و صیغه کدام مرد است و که طلاق گرفته و که عدهاش تمام شده و که لقمه چربی است و در مورد که، میتوان به حقه محلل شدن متوسل شد و چه و چه. اینها در خانه خود و برای اهل و فرزندانشان در داخل و خارج کشور، معاطاتیاند و برای عموم جامعه، سخت میگیرند و از پیامبر مسلمانتر. نفرین بر این منافقان.
و معاطات در عقود رای شاذی نیست و آشکارا تدریس میشود و معقول هم هست که عمده مسلمانان غیرعرباند و در هر ده و قبیلهای هم عربدانی نبوده و نیست که عقد به عربی بخواند. پس، هر گاه دو طرف راضی بودید، درآمیزید که حلال طیب است و زبانتان هم به روی هر مدعیِ عامی و معممی گشاده باشد و تنها بفرمایید: مُ.عا.طات.
و این یکی از نمونههای بارز این است که میگویم دین خدا را کج و معوج کردهاند که عمده جوانان از آن رویگردان شدهاند و حق هم دارند و بیش از اینهاست و خواهم نوشت. بد عاقبتی در انتظارشان است.
Forwarded from Farno
در باب شریعت #۳
حجاب
دو آیه اصلی درباره حجاب آمده که اصل و ترجمهاش چنین است:
وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ
و به زنان مومن بگو چشمهایشان را فروبندند و اندام جنسی خود را حفظ کنند و زیورهای خود را آشکار نکنند، جز آنچه از آنها ظاهر میشود و روسری خود را بر شکافهایشان بزنند.
یعنی چه؟ یعنی اولا، چشمچرانی نکنند، ثانیا در سکس بیقید نباشند؛ ثالثا زیورهایشان را چه طلا و نقره و چه زیباییهای بدنشان را آشکار نکنند جز آنچه طبیعتا آشکار است و رابعا، روسری را به بدنشان بچسبانند که شکافهایشان معلوم نباشد و شکافهای بدن چیست؟ خط سینه، زیر بغل، خط باسن، واژن و شاید ناف و جز این اگر شکافی میشناسید، بگویید و خَمر یا روسری که به پایین بدن نمیرسد، پس مقصود در اینجا خط سینه و زیر بغل است.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا
ای نبی، به زنانت و دخترانت و زنان مومن بگو جلبابهایشان را بر خودشان فروتر گیرند. این برای آنکه شناخته شوند، نزدیکتر است، پس آزار نشوند و خدا آمرزنده مهربان است.
جلباب ردایی بلند است که اعراب میپوشیدند و در آن روزگار، سوتین و کرست و شورت و مقنعه کشباف و جوراب نبود و زنان با همان ردا کار میکردند، خموراست میشدند و بجه شیر میدادند و اندامشان نمایان میشد. آیه آمد که افراد مذکور ردا را به بدنهایشان نزدیک کنند تا مشخص شود زنانی خاص و مومنهاند.
این است و بیش از این نیست و حد وجه و کفین ساختگی است. و حضرات حتی تاریخ پوشاک نمیدانند. با یکیشان محاجه میکردم. گفتم آیا مثلا حضرت فاطمه جوراب میپوشید؟ گفت قطعا. گفتم برادر، جوراب پارچهای در آن عصر نبود و جوراب کالایی لوکس بود که یا از چرم ساخته میشد یا از موی حیوانات و اگر هم در دسترس بود که نبود، در کوهستان میپوشیدند نه در گرمای حجاز و مدینه. تازه از قرن شانزدهم میلادی، بافت جوراب پارچهای از نظر فنی ممکن شد.
پس خلاصه اینکه تنها شکافهایتان را بپوشانید و چیزی هم بر سر بیندازید و لازم نیست همه مو پوشیده باشد و زنان مسلمان نوعا چنین میکنند و تصویر میتواند گویا باشد که در عصر پیامبر، زنان چگونه میپوشیدند و بحث درباره حجاب بیش از این است و خواهم نوشت.
حجاب
دو آیه اصلی درباره حجاب آمده که اصل و ترجمهاش چنین است:
وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ
و به زنان مومن بگو چشمهایشان را فروبندند و اندام جنسی خود را حفظ کنند و زیورهای خود را آشکار نکنند، جز آنچه از آنها ظاهر میشود و روسری خود را بر شکافهایشان بزنند.
یعنی چه؟ یعنی اولا، چشمچرانی نکنند، ثانیا در سکس بیقید نباشند؛ ثالثا زیورهایشان را چه طلا و نقره و چه زیباییهای بدنشان را آشکار نکنند جز آنچه طبیعتا آشکار است و رابعا، روسری را به بدنشان بچسبانند که شکافهایشان معلوم نباشد و شکافهای بدن چیست؟ خط سینه، زیر بغل، خط باسن، واژن و شاید ناف و جز این اگر شکافی میشناسید، بگویید و خَمر یا روسری که به پایین بدن نمیرسد، پس مقصود در اینجا خط سینه و زیر بغل است.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا
ای نبی، به زنانت و دخترانت و زنان مومن بگو جلبابهایشان را بر خودشان فروتر گیرند. این برای آنکه شناخته شوند، نزدیکتر است، پس آزار نشوند و خدا آمرزنده مهربان است.
جلباب ردایی بلند است که اعراب میپوشیدند و در آن روزگار، سوتین و کرست و شورت و مقنعه کشباف و جوراب نبود و زنان با همان ردا کار میکردند، خموراست میشدند و بجه شیر میدادند و اندامشان نمایان میشد. آیه آمد که افراد مذکور ردا را به بدنهایشان نزدیک کنند تا مشخص شود زنانی خاص و مومنهاند.
این است و بیش از این نیست و حد وجه و کفین ساختگی است. و حضرات حتی تاریخ پوشاک نمیدانند. با یکیشان محاجه میکردم. گفتم آیا مثلا حضرت فاطمه جوراب میپوشید؟ گفت قطعا. گفتم برادر، جوراب پارچهای در آن عصر نبود و جوراب کالایی لوکس بود که یا از چرم ساخته میشد یا از موی حیوانات و اگر هم در دسترس بود که نبود، در کوهستان میپوشیدند نه در گرمای حجاز و مدینه. تازه از قرن شانزدهم میلادی، بافت جوراب پارچهای از نظر فنی ممکن شد.
پس خلاصه اینکه تنها شکافهایتان را بپوشانید و چیزی هم بر سر بیندازید و لازم نیست همه مو پوشیده باشد و زنان مسلمان نوعا چنین میکنند و تصویر میتواند گویا باشد که در عصر پیامبر، زنان چگونه میپوشیدند و بحث درباره حجاب بیش از این است و خواهم نوشت.