داستان راجب یه دختر به اسم "ایزا"ست که از وسواس فکری شدید رنج می‌بره و دچار ترس شدید از آلودگی و میکروب‌هاست.
ایزا به اصرار دوستش، دیزی، برای پیدا کردن میلیاردر فراری، راسل پیکت، سعی می‌کنه که از منطقه امنش بیرون بیاد؛ ولی آشنایی قدیمی‌ای که ایزا با دیویس (پسر راسل) داره، کار رو سخت‌تر می‌کنه، چون ایزا نمی‌تونه زندگی تنها کسی که همیشه درکش کرده رو خراب کنه و پدر دیویس رو به پلیس تحویل بده.

داستان ایزا، همون‌طور که روی جلد کتاب نوشته شده، داستان یک رنج بی‌پایانه.
ایزا فکر می‌کنه که هیچ‌کس هرگز متوجه درد و رنجی که اون داره می‌کشه نمی‌شه (مثل احساسی که ما بیشتر روزها باهاش سر و کله می‌زنیم)

You said you'd find
someone to take my place...

هیچ‌وقت از من نپرس: «خونه‌ای؟»
بله، خونه‌م. من همیشه خونه‌م. از عکسام نمی‌فهمی اصلا؟

این کسیه که کتابش رو قرض گرفتی ولی بهش پس ندادی:

زندگی‌نامه شاعر موردعلاقه‌م✨

✨ Don't treat me like
Some situation that
Needs to be handled

- بدون من نمی‌تونی زندگی کنی!
+ آیا تو کتاب "انجمن شاعران مرده" هستی؟

وقتی فیلم جدید دیدی و حالا وقتشه که تا اسم شوهر عمه‌ی پدر بازیگراش رو در بیاری:

وقتی کتابم رو خراب می‌کنی بهم نگو یکی دیگه برات می‌خرم!
من اونو دوست داشتم. جلد تا خورده‌ی اون رو دوست داشتم، کم‌رنگ بودن چاپ بعضی از کلماتش، نوشته‌های ریزی که توی هر صفحه نوشته بودم، کهنه بودنش، رد اشکام روی صفحات غمگینش رو دوست داشتم.
تو هرگز نمی‌تونی یه کتاب جدید رو جایگزین کتاب من کنی.

این کتاب، یک روز از زندگی "کلاریسا دالوی" یک زن ساکن لندن در دوران بعد از جنگ جهانی اول رو روایت می‌کنه.
خانم دالوی، امروز عصر میزبان یک مهمونی هست و ما با افکار و ذهنیت این خانم همراه می‌شیم و می‌بینیم جنگ روی چه چیزهایی تأثیر داشته، چه فرهنگ‌هایی رو عوض کرده و چه یادگاری‌هایی رو کشور انگلستان به جا گذاشته.

از هرچیزی مهم‌تر، تأکید خانم وولف روی زنان جامعه‌س.
هویت خانم دالوی زیر سایه‌ی همسرش، ریچارد دالوی، قرار داره به این دلیل این خانم نقش و شغل خاصی در جامعه نداره.
و حالا که در آستانه‌ی پیر شدن هست و بیشتر زندگیش رو با همسر بودن و مادر بودن گذرونده، دچار پوچ‌گرایی می‌شه.