کانون کتاب دانشگاه سمنان – Telegram
کانون کتاب دانشگاه سمنان
627 subscribers
278 photos
15 videos
214 links
روابط عمومی :
@admiinboook
Download Telegram
کدام‌یک به معنای قیمت و ارزش است؟
Anonymous Quiz
35%
بهاء
63%
بها
2%
هیچ‌کدام، پاسخ صحیح را کامنت می‌کنم.
10👍2
🦋سخنی بین من و منکرِ من نیست، تمام !
دشمن عاقل ما را برسانید سلام

علم نوری‌ ست که بر سینه ما تابیده‌ست
ما نخواندیم اگر فلسفه و فقه و کلام

چه ملالی‌ست ز دشنام رقیبان وقتی
به من از هر طرفی می‌رسد از دوست پیا
م

#علی_مقیمی

@BCOSU✒️📘
7
🪻اگر نمی‌تپدم دل، ز آرمیدن نیست
که تنگنای جهان، جای دل تپیدن نیست...

#صائب_تبریزی

@BCOSU✒️📘
10👍2
هیچ وقت برای فهمیده شدن فریاد نزنید ،
آنکه شمارا بفهمد ، صدای سکوتتان را بهتر می شنود .

#جبران_خلیل_جبران

@BCOSU✒️📘
🔥54
Gymnopédie No. 1
Erik Satie
@BCOSU✒️📘
8
بله دوستان.
«برگِ زمین‌خورده» هم عجب تعبیر رسایی است. برگ، تا چنگ بر شاخه دارد، هیاهوی باد را به هیچ می‌گیرد. امّا اگر به خاک افتاد، اگر زمین خورد، کیست در بیچارگی بالاتر از او؟

در این دیارِ غریب ای دل، نشانِ ره ز چه کس پرسم؟
که همچو برگِ زمین‌‌خورده، اسیرِ پنجهٔ طوفانم..

“نادر نادرپور”

@BCOSU✒️📘
8🕊2
کتاب «زنگ‌ها برای که به صدا درمی‌آیند»، اثر مشهور «ارنست همینگوی»،
ماجرایِ یک سرباز آمریکایی به نام «رابرت جردن» است که داوطلبانه وارد ارتش جمهوری‌‌خواهان شده است و مأموریت دارد پلی را که سر راه دشمن قرار گرفته‌ است، منهدم کند. «رابرت جردن» قبل از شروع جنگ داخلی در اسپانیا، استادیار دانشگاه بود.
رابرت برای اجراکردن نقشه‌‌ی خود، یعنی نابودکردن پلی که بر سر راه دشمن قرار گرفته است، از فردی به نام «پابلو» که سرگروه شورشیان است، کمک می‌گیرد. اما پابلو کمکی نمی‌کند و همسر او از رابرت حمایت می‌کند. هم‌زمان با این اتفاقات، رابرت عاشق دختری به نام «ماریا» می‌‌شود که از گروه شورشیان است.
منظور از صدای زنگ در نامِ این کتاب، «زنگ کلیسا» است که زمانِ مرگ انسان‌ها به صدا درمی‌آید و اشاره به دوران جنگ دارد. این صدا برای سربازان کشته‌‌‌شده در جنگ هم نواخته می‌شد. چیزی که باعث تمایز این داستان با دیگر داستان‌های مشابه آن است، نمایان‌‌شدنِ زیباترین جلوه‌‌ی زندگی بشری، یعنی «عشق»، در شرایطی است که فقط قتل و خون‌ریزی اتفاق می‌افتد.

#معرفی_کتاب 📚

@BCOSU✒️📘
🔥42🤔1
🌱تا زُهْره و مَه در آسمان گشت پدید

بهتر ز میِ ناب کسی هیچ ندید

من در عجبم ز می‌فروشان کایشان

به زآنچه فروشند چه خواهند خرید؟


#خیام

@BCOSU
8🔥1
آب طَلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند
.
#فاضل_نظری

@BCOSU
6👍1
Az Daricheye Tarik
Sadegh Tasbihi
من فقط مردمی را می‌پسندم که دیوانه‌اند. آن‌هایی که دیوانه‌ی زندگی‌اند. دیوانه‌ی حرف‌زدن، دیوانه‌ی رها شدن. آن‌هایی که همیشه همه‌چیز را با هم می‌خواهند. آنهایی که هرگز خمیازه نمی‌کشند و هیچ‌وقت حرفِ پیش‌پاافتاده‌ای نمی‌زنند. ولی می‌سوزند. می‌سوزند. می‌سوزند مثل مشعل افسانه‌ای روم.

👤جک کرواک
ترجمه محمد مرکبیان

@BCOSU✒️📘
3🕊2💔1
#اطلاعیه :
قابل توجه علاقه مندان به کتاب
از این پس کتابخانه ی مرکزی دانشگاه تا ساعت ۲۲ باز است .

@BCOSU
15
مردان بزرگ نام بدان گرفتند که چون بر دشمن دست می یافتند، نیکویی می کردند و از او درمی گذشتند

نگر که کار امروز به فردا نیفکنی که هر روزی که می آید، کار خویش می آورد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وی رفت

و آن قوم که محضر ساختند رفتند

و ما را نیز می‌باید رفت

که روز عمر به شبانگاه آمده است.

و سفر درازآهنگ شد

امرای اطراف هر کسی خوابکی دید

چنان‌که چون بیدار شد،

خویشتن را بی سر یافت و بی‌ولایت.

ستاره‌ی روشن ما بودی

که ما را راهِ راست نمودی

و آب خوش ما بودی که سیراب از تو شدیم

و مرغزار پُرمیوه‌ی ما بودی

که گونه‌گونه از تو یافتیم.

کار از درجه‌ی سخن

به درجه‌ی شمشیر رسید.

جهان عروسی آراسته را مانست

در آن روزگار مبارکش

مطربان می‌زدند و می‌خواندند...

و شادی و طرب در پرواز آمد.

من و ماننده‌ی من،

که خدمتگاران امیر محمود بودیم،

ماهیی را مانستیم از آب بیفتاده

و در خشکی مانده

و غارت شده.

بزرگا مردا، که او دامن قناعت تواند گرفت

و حرص را گردن فروتواند شکست!

تا وی را دیدیم که ممکن نشد خدمتی یا اشارتی کردن،

گریستن بر ما افتاد

کدام آب دیده، که دجله و فرات،

چنان که رود براندند.

فصلی خوانم از دنیای فریبنده

به یک دست شکر پاشنده

و به دیگر زهرِ کشنده

گروهی را به محنت آزموده

و گروهی را پیراهن نعمت پوشانید.

گفت: «کار سخت سست می‌رود،

سبب چیست؟»

متحیر و شکسته‌دل می‌رفتند

راست بدان مانست که گفتی بازپسشان می‌کشند

لشکر از جای برفت

گفتی جهان می‌جنبد...

چون کوهِ آهن درآمدند.

در خود فروشُده بود

سخت از حد گذشته

که شمه‌ای یافته بود

از مکروهی که پیش آمد.

حسنک را فرمودند که جامه بیرون کِش...،

تنی چون سیم سپید و رویی چون صدهزار نگار،

و همه خلق به‌درد می‌گریستند.


بزرگداشت #ابوالفضل_بیهقی پدر نثر فارسی

@BCOSU✒️📘
👍6
«کشتن مرغ مقلد» یا «کشتن مرغ مینا»
اقتباسی از کتابی به همین نام به نویسندگی هارپر لی
کارگردان: رابرت مالیگن
نام داستان برگرفته از صحنه‌ای است که در آن اتیکاس تفنگ بادی‌ای به عنوان هدیه‌ی کریسمس برای فرزندانش می‌خرد و از آن‌ها می‌خواهد که هیچ‌گاه به مرغ مینا شلیک نکنند و این را همیشه به یاد داشته باشند؛ زیرا کشتن مرغ مینا گناه است. در این رمان نویسنده مرغ مینا را به عنوان نماد معصومیت و قربانی شدن آن در برابر بی‌عدالتی و تعصب نژادی آورده است. این رمان روایتی است از زبان دختری سفیدپوست و کم‌سن و سال به نام اسکاوت فینچ. دختری که در حال رشد است و دوست دارد همه‌چیز را تجربه کند.
یکی از ظرافت‌های قلم نویسنده، برگزیدن همین زبان شیرین و ظریف اسکات است، زبانی آراسته و پیراسته، زبانی به‌سادگی شادی و غم دوران کودکی تا با این شیوه وجدان سلیم و بی‌آلایش انسان‌ها را مخاطب قرار دهد. جامعه‌ای که نویسنده از آن سخن می‌گوید، وضعیت مطلوبی ندارد، فقر گریبانگیر شهر است؛ اما مشکل اصلی در شهر می‌کمب، فقر نیست، بلکه مشکل اصلی دیدگاه ناتندرستی است که گریبانگیر افراد است: خودپسندی و نژادپرستی، بی‌عدالتی و... .
#پیشنهاد_فیلم
@BCOSU✒️📘
7👍2
زندگی می‌کشد آخر به کجا کارت را

باید از دور تماشا بکنی یارت را

روز دیدار، خودت را به ندیدن بزنی

شب ولی دوره کنی لحظهٔ دیدارت را


@BCOSU✒️📘
🔥11
گوستاو فلوبر:
... که دل‌مُردگی تو را کُشت، هان؟ از خشم می‌ترکی، از اندوه در تابی، خفه می‌شوی؟ صبور باش ای شیرِ صحرا! من هم در حالِ خفه‌شدنم، مدت‌هایی‌ست مدید...
به ریه‌هایت یاد بده نفسِ کوتاه بکشند، تا زمانی‌که پا بر قلّه‌های بلند می‌نهی و باید در توفان دم زنی، با شادی بسیار گسترش یابند.
بیندیش، کار کن، بنویس، آستین‌هایت را تا شانه بالا زن و مرمرت را بتراش؛ مانندِ کارگرِ خوبی که هرگز سر برنمی‌گرداند، عرق می‌ریزد و زحمت می‌کشد و لبخند می‌زند... تنها راهِ حذر از ناشادی محصورکردنِ خویش است به هنر و جاندادن به هرچه دیگر.
برای من همه‌چیز کمابیش خودش بوده است از زمانی که سرِ تسلیم نهادم به همیشه بدبودن‌شان... من به زندگیِ روزمرّه وداعِ نهایی گفته‌ام. از این پس آن‌چه می‌خواهم پنج شش ساعت آرامش است در اتاقم؛ آتشی در زمستان و دو شمعی برای شب‌هایم...
دلم می‌خواهد قصّه‌ای را که در این مدّتِ جدایی نوشته‌ای ببینم. در چهار، پنج هفته همه‌اش را باهم خواهیم خواند. باهم، تنها، به‌‌فراغت، دور از دنیا و بورژواها، چون خرس‌های زندانی، و زیرِ پوستِ کلفتِ سه قشریِ خرسانه‌مان خواهیم غرّید. من هنوز به فکرِ آن داستانِ شرقیِ خودم هستم که در زمستانِ آینده خواهم نوشتش.

"از نامه‌های فلوبر

@BCOSU✒️📘
6🔥1
هر پرهیزگاری گذشته ای دارد و هر گناهکاری آینده ای پس قضاوت نکن .
#ویکتور_هوگو

@BCOSU
🤔32
دورهمی کتاب‌خوانی «فراسوی متن»

کتاب محور گفتگو: محکم بایست (هنر مقاومت در برابر جنون خودبهسازی)

جلسه اول: یکشنبه ۶ آبان

مکان برگزاری: دانشکده روانشناسی مهدی‌شهر

جهت اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام در گروه عضو شوید:
@BeyondTheTexttt
People
Ash
همهٔ ما خودمان را نیک می‌پنداریم، اما این تصوری است که بسیار شکننده است. کافی‌ست کمی بدبختی، کمی نارضایتی و کمی سرزنش از بیرون بر ما فشار آورد تا چهرهٔ واقعی‌مان را نشان دهیم.
چیزی که مردم درباره‌مان می‌گویند، کمتر از آنچه در اعماق وجودمان می‌دانیم، اهمیت دارد.

📒برادران کارامازوف 
👤فئودور داستایوفسکی 


«کانون کتاب دانشگاه سمنان»
@BCOSU✒️📘
6
کانون کتاب دانشگاه سمنان pinned «با کدوم زمان برای برگزاری جلسات حضوری گپ کتاب موافقین؟»
🌻بیا به مصرع بعدی که شرح حال من است:

خیال من شده اویی که بیخیال من است!

خجالتم که بگویم به عقلِ دوراندیش

کسی که باور من بوده احتمال من است!


@BCOSU✒️📘
6