دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی – Telegram
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
544 subscribers
210 photos
115 videos
28 files
223 links
کتابها (ترجمه):
هایدگر واپسین؛جولیان یانگ،حکمت
درآمدی بر فهم هرمنوتیک؛لارنس اشمیت،ققنوس
آزادی حیوانات؛پیترسینگر،ققنوس
فلسفه قاره ای و معنای زندگی؛جولیان یانگ،حکمت
حق حیوان، خطای انسان؛تام ریگان،نشرکرگدن
درآمدی به فهم فایده‌گرایی،نشرطه
@BeKhod87
Download Telegram
امروز دوستِ وکیل و حقوق‌خوانده‌ای از یکی از روستاهای گرگان ایمیلی سرشار از محبت را درخصوص ترجمه کتاب آزادی حیوانات برایم ارسال کردند که بسیار برایم مسرت‌بخش بود. حیفم آمد آنرا به اشتراک نگذارم.

متن پیام ایشان:

"جناب آقای خداپناه عزیز

همین امروز مقدمه ی درخشان شما را در کتاب آزادی حیوانات خواندم. کتاب را تازه به دست گرفتم. به خودم  می گفتم چرا در  چند سال اخیر-که از وجود کتاب آگاه بودم- زودتر به سراغ اش نرفتم. نثر روان(چیزی که به آن بسیار محتاجیم) و البته نگاه متفاوت شما به قوانین، برایم بسیار جذاب بود.

 به پیوست لینک یادداشتم در  شماره 814 روزنامه شهروند به تاریخ پانزدهم فروردین ماه 1395 را پیوست کردم (فایل روزنامه را نداشتم، بنابراین از لینک بازنشر آن در کانون وکلای دادگستری استفاده نمودم) اشاره ای به قانون شکار و صید و مسئله ی "حق ها" دارد. امیدوارم برای من دریچه ای به یافتن رفیقی با ارزش باشد. 

  https://golestanbar.ir/notes/2853

با احترام

کوهیار گُردی

گرگان

روستای زیارت"

@BeKhodnotes
Bidad Homayoun - @Khosousi
Mohammadreza Lotfi
از کجا می‌آید این آوای دوست؟!
بداهه‌نوازی تار زنده‌یاد محمدرضا لطفی
#موسیقی_قرار
@BeKhodnotes
این دوست سنجابم هر چندوقت یکبار صبحها می‌آید و درحالیکه من صبحانه میخورم به من خیره میشود و با نگاهش میگوید که صبحانه من پس چه! 🥺 من هم سهمش را می‌دهم. گاهی همینجا همه‌اش را میخورد و گاهی هم سریع می‌رود جایی مخفی می‌شود و آنجا نوش جان می‌کند!

@BeKhodnotes
شبها یکی از کانالهای تلویزیونی مستند-سریالی را به نام «بیگانگان فضاییِ دوران باستان» (ancient aliens) نمایش میدهد. این مستند که بیشتر انعکاس دهنده نوعی از تفکر یا شاید هم مذهب به نام یوفوایسم است تلاش میکند که کل تاریخ بشری را از نو براساس باور به بیگانگان فضایی مورد خوانشی دوباره قرار دهد. مثلن بسیاری از نمادهای دوران باستان و همچنین باورهای دینی که ما آنها را در قالب اسطوره و موجوداتِ فوق طبیعی تفسیر میکنیم، مطابق نظر افرادی که در این مجموعه سخن میگویند، که بسیاری شان هم دانشمندانی در شاخه های علوم مختلف اعم از فیزیک، شیمی، تاریخ و ... هستند، از نظر اینان موجوداتِ فضایی بوده اند که از دوران باستان و حتی خیلی قبلتر با انسانها در ارتباط بوده اند و به نوعی انسانها را تحت تاثیر خود قرار داده اند. برای این تفاسیر خود نیز، این افراد متون دینی و تاریخی و سنگنبشته ها را با زاویه ای جدید مورد خوانش قرار میدهند و ظاهرن شواهد بسیاری را هم مبنی بر وجود بیگانگان از آنها مستند میکنند.

اما دیشب این مستند درباره مناطقی از جهان بود که بیشترین درگیریها در طول تاریخ در آنها جریان داشته است، خصوصن خاورمیانه، شمال آفریقا، هند، و بخش مرکزی آمریکای لاتین. یعنی یک کمربند جغرافیایی که بیشتر تمدنهای کهن از آنجا نشائت گرفته است. طبق تفسیر این مستند، دلیل اینکه در کشورهایی با قدمت کهن تاریخی این میزان از جنگ و خشونت رواج داشته چه بسا مربوط به تاثیر مستقیم بیگانگان فضایی در مردم این سرزمینها باشد، به این صورت که این بیگانگانِ فرضیِ فضایی با دستکاریهای ژنتیکی در افرادی در این سرزمینها نوعی ویروس خشونت طلبی را در آنها کار گذاشته اند که این افراد اقدام به تخریب بناهای تاریخی و آثار کهن دوران خود بپردازند. آثاری که اسرار بسیاری از وجود بیگانگان فضایی را در خود دارند اما این بیگانگان تمایلی به برملاشدن اسرارشان ندارند! جالبتر از همه اینکه نقطه تلاقیِ ارتباط این بیگانگان با زمین، همچون یک دروازه ستاره ای، یا چیزی به مانند کرم چاله فضایی، از نظر اینان مسجدالاقصی دانسته میشود.

اما دیروز که خبر فروریختن قریب الوقوع طاق کسری را شنیدم، به نظرم آمد که انگار این روایت پر بیراه هم نیست. اینکه مسئولان مملکتی یک کشور تا این اندازه منفعلانه عمل میکنند که یک بنای تاریخی که سندی از هویت ملی ایرانی است اینگونه بی سر و صدا از میان برود، بیشتر شبیه به این است که انگار اینان جوری برنامه ریزی شده اند که هرچه با هویت ملی ایرانی سرو کار دارد را عامدانه از میان ببرند که مبادا پلی میان نسل فعلی با هویت گذشته اش باقی بماند! این میزان از ایران ستیزی که این روزها از این بزرگواران شاهدش هستیم به نظر طبیعی نمیآید و برای تفسیرش باید پای بیگانگان فضایی را هم به میدان باز کرد!

@BeKhodnotes
امروز که داشتم مجلد کتاب "الحیوان" شفای ابن سینا را میخواندم با متنی برخوردم که از دو حیث برایم جالب بود. نخست ترجمه اش را میگذارم و بعد نکاتش را میگویم:

"و در سرزمین بهستون {احتمالن همان بیستون باشد!} که سیل جاری شد حیوانی به نام جند بیدستر {سگ آبی} را یافته ایم. و معروف آن است که این سرزمین به یکباره ایجاد گشته و اینکه این حیوان به گمان همگان در آن تولد یافته است {«تولد» در اصطلاح قدما معادل وجود خود بخودی یافتن و بدون آمیزش جنسی است}. از آنجاییکه فاصله بین دریاهایی که این حیوان در آن بسیار زیست کرده و این موضع بسیار است مجاز نیست گفته شود که از آن دریاها بدینجا آمده است. و بسیاری از قناتهایی که حفر میشوند و از آنها به سوی برکه ها آب جریان می یابد که پیشتر جایگاه ماهیان نبوده اند. {براین اساس باید نتیجه گرفت که} ماهیان در آنجا تولد می یابند {یعنی به شکلی دفعتن وجودی خود بخودی پیدا میکنند} و پس از آن است که به توالد میپردازند {«توالد» در اصطلاح قدما معادل وجود حاصل آمیزش جنسی است}. (طبیعیات الشفاء، کتاب الحیوان، ص 386)

دو نکته جالب در این متن از نظر من یکی باور به پیدایش خود به خودی یا همان خلق الساعه [spontaneous generation] از نظر ابن سینا و براهین اوست.

دیگری وجود سگ آبی در مناطقی از ایران، که اینطور که متن میگوید بهستون بوده که ممکن است در منطقه کرمانشاه کنونی بوده باشد! هیچگاه فکر نمیکردم که در ایران هم سگ آبی بوده باشد اما ظاهرن بوده و احتمالن دیگر نیست! احتمالن هم یکی از دلایل انقراض این گونه استفاده از بیضه این حیوان برای دلایل طبی بوده که خودِ ابن سینا آنرا در کتاب قانون تجویز کرده است! امان از این بشر که به بیضه سگ آبی هم رحم نکرده!

@BeKhodnotes
این شعر بی‌نظیر را پدرم گفته‌اند درباره زبان مادری به همراه دکلمه ایشان. خود بسیار لذت بردم حیفم آمد آنرا به اشتراک نگذارم:

زبان مادری
شعر و دکلمه: محمدعلی خداپناه

@BeKhodnotes
Forwarded from Mohamad Kh.panah
پاسداشت زبان محلی / شعری با گویش محمد خداپناه // بشنوازمن این حکایت اززبان مادری ازجفاهایی که آمد برزبان مادری
روزگاری گویشی اندرولایت داشتیم با همه شیرینی و فن بیان مادری
مادرم آموخت برمن آن کلام ولهجه را روزوشب با صبرخویش وامتنان مادری
گوش دل دادم به حرفش با تمام اشتیاق لفظ لفظ و جمله جمله از دهان مادری
سالهاپیشینیان با اشتیاقی بی نظیر حفظ کردند این زبان در گران مادری
درپی نسلی به نسلی پاسداری کرده اند از بر وبوم وطن چون دیدگان مادری
بی وفایی پیشه کردیم و نمی دانم چرا باد دادیم افتخار دودمان مادری
قره گشتیم وکمر بستیم بر نابودیش یادگار مرز وبوم و روح و جان مادری
جمله فرزندان ما ناآشناگشتند از آن لهجه و آن جایگاه وآن زبان مادری
نیست غیرازخاطره ازآنهمه فروشکوه آنچه خود بود آیت پیشینیان مادری
آنچه را آنان به چنگ آورده بودند سالها ما به نسلی باد دادیم آن نشان مادری
گرد بادی شاخ و بن از بوستان ما ربود گشته پاییز این بهاربوستان مادری
یک زمان پیشینیان از ما شکایت می کنند بهرنابودی میراث گران مادری
حافظ این گویش از پیروجوان بودیم م
جشن سده و رنج حیوانی

دو روز قبل، دهم بهمن ماه در تقویم با عنوان جشن سده شناخته میشود، که از دوران باستان تا ایران پس از اسلام این جشن با برپا کردن آتشی بزرگ بزرگداشته میشده است، هرچند این روزها دیگر اثری از آن در جامعه ایرانی دیده نمیشود و ظاهرن به برخی از شهرهای ایران و جوامع کوچک زردشتی محدود شده است!

چند روز پیش مطلبی را در کانال دکتر شفیعی کدکنی درباره جشن سده دیدم که نقل قولی از تاریخ بیهقی درباره بزرگداشت این جشن در زمان غزنویان است. مطلب درباره رنجی است که انسانها از دوران قدیم تا به امروز به انحا و اشکال مختلف بر سر حیوانات آورده اند، و جشنهای ایرانی هم از این قاعده مستثنی نبوده اند:

"و سَده نزدیک بود، اُشترانِ سلطانی را و از آن همهٔ لشکر به‌صحرا بردند و گز کشیدن گرفتند تا سده کرده آید و پس از آن حرکت کرده آید. و گز می‌آوردند در صحرایی که جویِ آب بزرگ بود، بر آن شَرَف [مکان بلند] می‌افگندند، تا به بالایِ قلعتی برآمد. و چهارطاق‌ها بساختند از چوبِ سختْ بلند و آن را به گز بیاگَندند. و گزِ دیگر که سختِ بسیار بود بالایِ کوهی برآمد بزرگ. و الهٔ [عقاب] بسیار و کبوتر و آنچه رسم است از دارات این شب به‌دست کردند.
[...]
و سَده فراز آمد، نخست شبْ امیر بر آن لبِ جویِ آب که شِراعی [چادر] زده ­بودند بنشست و ندیمان و مُطربان بیامدند و آتش به هیزم زدند– و پس از آن شنیدم که قریبِ دَه فرسنگ فُروغِ آن آتش بدیده بودند– و کبوتران نفط‌اندود [آغشته به نفت] بگذاشتند و دَدَگان [حیوانات] به قارندود [قیراندود] و آتش زده دویدن گرفتند، و چنان سَده­‌یی بود که دیگر آن چنان ندیدم، و آن به‌خرّمی به‌پایان آمد." {تاریخ بیهقی، جلد پنجم، صص 72-571، ناشر دنیای کتاب}

در همان کانال، البته مطلبی در نقد و نکوهش این آئین با این مضمون آمده که:

"️نکته‌ای که لازم است متذکر گردیم این است که آتش زدن به جانوران و پرندگان سودمند با آن احترام و تقدیسی که در دین مزدیسنا به جانوران (بویژه جانوران سودمند) می‌شده است، بدون شك از رسوم و آداب ایرانِ پس از اسلام است، چه، از طرفی در دین زرتشتی آزار جانوران سودمند اهورائی از گناهان بزرگی بوده است و چنانکه می‌دانیم زرتشتیان امروزه نیز در این جشن چنین رسمی را معمول نمی‌دارند و حال آنکه اگر آتش زدن حیوانات جزء رسوم و آداب باستانی آنان بود بدون شک سنّت دیرین خود را نگاه می‌داشتند، به علاوه چنانکه ملاحظه شد و از این پس نیز خواهد آمد این رسم تنها در دربار پادشاهان و امیران معمول بوده است نه در جای دیگر، گو اینکه اساساً بی‌جان کردن جانداری برای پدید آوردن سرور و شادی و انبساطِ خاطر دور از جوانمردی و مردمی است و به همین جهت است که ابوریحان در آثار الباقیه (ص ۲۲۷ چاپ زاخو) پس از ذکر رسم فوق می‌گوید:
خداوند از کسانی که از آزار رساندن جانوران و جانداران لذت می‌برند انتقام گیرد." {براهیم پورداوود، انجمن ایرانشناسی، نشریهٔ دوم، بهمن ۱۳۲۴ خورشیدی، ص ۱۶}

البته بعید میدانم حتی اگر جانوری توسط انسانی غیرسودمند هم لحاظ شود، باز بتوان از سوزاندن آن و مشاهده اش لذت برد! سوءاستفاده و بهره کشی از حیوانات در اَشکالی سادیتستی همچون این در فرهنگهای باستانی دیگر هم رواج داشته یا همچنان دارد. مثلن در روم باستان، مورخی بنام لِکی درباره بازیهای رومی و آزار و اذیت بردگان انسانی [گلادیاتورها] و بردگان غیر-انسان یا همان حیوانات اینگونه نقل میکند:
"سرانجام مبارزه­ ساده خسته ­کننده شد و انواع قساوت­ها به منظور برانگیختنِ این علاقه­ روبه ­ضعف توصیه شد. در یک وهله خرسی و گاو نری، در حالیکه به هم زنجیر شده بودند، در نبردی وحشیانه در شن­ها[ی کف کلوزیوم] می­غلتیدند؛ در وهله­ ای دیگر، مجرمانی که پوست­های وحوش به تن کرده بودند به جلوی گاوهای نری افکنده می­شدند که با آهن­های داغِ گداخته یا تیرهایی که نوکشان به قیرِ مذاب اندود شده بود دیوانه شده بودند. تحت فرمانروایی کالیگولا چهارصد خرس ظرف مدت یک روز کشته شدند. . . . تحت حکمرانیِ نرون، چهارصد ببر با گاوهای نر و فیلها مبارزه کردند. در روزِ دیگری، که توسط تیتوس به کلوزیوم اختصاص داده شده بود، پنج هزار حیوان هلاک شدند. تحت حکمرانیِ تِراجان، بازی­ها برای یکصد و بیست و سه روزِ متوالی ادامه پیدا کرد. از شیرها، ببرها، فیلها، کرگدن­ها، اسب­های آبی، زرافه­ ها، گاوهای نر، گوزن­های نر، حتی کروکودیل­ها و مارهای غول­ پیکر استفاده می­شد تا باعث نوآوری در این نمایش گردد. هیچیک از این نمایش­ها عاری از رنج انسانی نبود. . . . ده هزار انسان در خلال بازی­های تِراجان با یکدیگر جنگیدند. نِرون باغ­های خود را در شب با مسیحیانی روشن می­کرد که لباس­های قیراندودِ مشتعلی بر تن داشتند. تحت حکمرانیِ دومیتیان، ارتشی متشکل از کوتوله ­های ضعیف مجبور به جنگیدن شده بودند. . . . میل به خونریزی آنچنان شدید بود که در صورتیکه شاهزاده­ ای از توزیعِ غلات غفلت می­کرد در مقایسه با زمانیکه از این بازی­ها غفلت کرده بود عدم ­محبوبیتِ کمتری داشت" [آزادی حیوانات، پیتر سینگر، صص 68-367، نشر ققنوس]

از همین رو، با سنت و گذشته باید همواره به شکلی منتقدانه مواجه شد، جنبه های مثبت و سازنده آنرا حفظ و جنبه های منفی اش را به تیغ نقد سپرد. و انواع بهره کشی و ستم را در این جریان نباید برتافت. هرچند، نباید فراموش کرد، که قربانیان اصلی مراسم آتش بازی این روزها هم همچنان حیوانات هستند. هرچند حیوانی به شکلی مستقیم و عیان قیراندود و سوزانده نمیشود، اما به چشم خود شاهد مراسم آتش بازی سال نو در شب بوده ام و حیواناتِ سراسیمه و آشفته را دیده ام که چگونه وحشت زده در میانه شب به ناکجا میگریزند. خیلیهاشان هم در جریان این مراسمها در اثر استرسهای ناشی از صدای انفجار دچار سکته و مرگ میشوند.


لینک مطلب در کانال دکتر کدکنی:

https://news.1rj.ru/str/shafiei_kadkani/1968

@BeKhodnotes
Audio
"مادرم گیسوان حنامی بست" شعری باصدای محمدخداپناه مادرم گیسوان حنا می بست
رنگ گیسوی او حنایی بود
ناخن و دستهای نازک او
مثل رنگ طلا طلایی بود
چشم های نحیف و کم سویش
گاه برآسمان آبی بود
باچراغی که پای او می سوخت
با شب تارش آشنایی بود
تادم صبح پای دود چراغ
اشک چشمش همیشه جاری بود
صبح تا شب برای لقمه ی نان
چشمهایش به دار قالی بود
هرزمان من بخانه می رفتم
دست او یک پیاله چایی بود
با همان گیسوان بافته اش
که شرابی و ارغوانی بود
چارقد روی موی زیبایش
همچو رنگ پرقناری بود
تاصدایم به گوش او می خورد
صورتش چون گل بهاری بود
گرشبی دیرخانه می رفتم
در تب و تاب و بی قراری بود
دوستانم همیشه می گویند
حاتمی از تبار طایی بود
باتمام سخاوت و کرمش
دلش ازحقد وکینه عاری بود
باتمام صفا وسادگیش
رحمتش همچوابرجاری بود
هرکه با اونشت وبرمی خاست
غم دنیا از اوفراری بود
بعد او روزها وشبهایم
بی قراری وآه وزاری بود
یاد او بازخاطرم آشفت
اشک چشمان من گواهی بود

#محمدخداپناه