خرد سنجشگر – Telegram
خرد سنجشگر
494 subscribers
888 photos
256 videos
122 files
755 links
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue

آغاز کانال:

https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
Download Telegram
Forwarded from Hosein
#متن_برای_ترجمه
#شماره_دو
#ترجمه

Chapter 2
Meaning



معنا
Literal meaning is a property of linguistic expressions.
معنای لفظی( لغوی) مجموعه ای از توصیفات زبانی است

The literal meaning of a sequence of words is determined by its grammatical properties and the meanings that are conventionally assigned to those words.
معنای لفظی یک عبارت (مجموعه ای از توالی کلمات) با خصوصیات گرامری آنها و معانی که به طور معمول برای آن لغات وضع شده تعیین می شود

The literal meaning of a statement should be distinguished
from its conversational implicature – the information that is implicitly conveyed in a particular conversational context, distinct from the literal meaning of the statement.

معنای لفظی یک جمله اخباری را باید از تضمنهای کلامی – اطلاعاتی که در یک زمینه ی مکالمه ای مشخص به طور ضمنی فهمیده می شود- متمایز گردند


For example, suppose we ask Lily whether she wants to go to the cinema and she replies, “I am very tired.”
برای مثال فرض کنید ما از لیلی می پرسیم که آیا دوست دارد به سینما برود؟ و او پاسخ می دهد : من خیلی خسته ام


Naturally we would infer that Lily does not want to go to the cinema.
طبیعتا ما باید نتیجه بگیریم که لیلی نمی خواهد که به سینما برود


But this is not part of the literal meaning of what is said.
اما این بخشی از معنای لغوی گفته های نیست

Rather, the information that she does not want to go is inferred indirectly.

بلکه این اطلاعات ما که او نمی خواهد به سینما برود به صور ضمنی استنتاج شد


Similarly, suppose we hear Lala says, “Po likes books”. We might take Lala to be saying that Po likes to read.
شبیه همین، فرض کنید که ما می شنویم که لالا میگوید: پو از از کتاب خوشش میاد( وشما میفهمید که از کتابخوانی خوشش می آید)

But this is at most the conversational implicature, and not part of the literal meaning of what is being said.
اما این حداکثر تضمن کلامی است و بخشی از معنای لغوی آنچه که گفته شده نیست

It might turn out that Po hates reading and she likes books only because she likes to use them to decorate her house.
ممکن است معلوم گردد که پو از مطالعه متنفر است و کتابها را فقط برای استفاده در دکوراسیون خانه اش دوست دارد



But even if this is the case, Lala’s assertion is still true.
اما حتی اگر موضوع همین باشد باز هم ادعای لالا درست است

One important point illustrated by this example is that when we want to find out whether a statement is true, it is its literal meaning that we should consider, and not
its conversational implicature.
نکته مهمی که با این مثال نشان داده شد این است که وقتی ما می خواهیم بفهمیم که جمله درست است یا نه ، باید معنای لغوی جمله را مدنظر داشته باشیم



This is particularly important in the legal context.
این امر علی الخصوص در زمینه های قانونی اهمیت دارد

The content of a contract is typically given by the literal meaning of the terms of the contract, and if there is a dispute about the contract, ultimately it is settled by looking at the literal meaning of the terms, and not by what one or the other party thinks was implied implicitly
محتوا و مضمون قراردادها معمولا با معنای لغوی اصطلاحات و لغاتی که در قرارداد آمده است فهمیده می شود و اگراختلاف نظری در مورد قرارداد وجود داشت نهایتا با با مراجعه به معنای لغوی مصطلحات و لغات رفع و رجوع می شود و نه با معانی ضمنی که یک یا دو طرف فکر میکنند که قرارداد حاوی آن است.
Forwarded from Hosein
#معنا و دلالت الفاظ
#م_ناجی

توضیحی برای معنا و دلالتهای لفظی
______________________________

الفاظ صداهای خاصی هستند که از حنجره ی ما بیرون می آیند اما مشخصا می دانیم که با صداهای اتفاقی و درهم و یا صداهای پرندگان و دیگر حیوانات متفاوتند و ما اهل زبان از صداهای خاص معناهای خاص درک میکنیم
اما نکته مهمتر این است که این دریافت معنا فقط برای اهل زبان و کسی که با آن زبان آشنایی دارد قابل دریافت است و این خود بیانگر نکته ای مهم است
و آن نکته اینکه بین صداها و معانی آنها رابطه ی ذاتی و تکوینی وجود ندارد زیرا اگر رابطه ذاتی بود برای همه افراد چه اهل آن زبان باشد و چه بیگانه با آن زبان باید معنی دار جلوه می کرد
و اگر رابطه ذاتی نیست باید نوع دیگری از رابطه را در این میان جستجو کرد یعنی رابطه ای اعتباری و قراردادی که فقط برای کسی که واقف به آن اعتبار و قرارداد باشد معنی می یابد
درست مثل علایم تصویری که پلیس راهنمایی در طول خیابانها قرار می دهد و تا با هر تابلو معنای خاصی را به رانندگان القا کند

این رابطه خاص قراردادی بین لفظ و معنا را جعل یا وضع می نامند و معنایی را که لفظ با آن پیوند داده می شود موضوع له نامیده می شود
موضوع له هر لفظ در واقع معنای حقیقی آن لفظ یا کلمه حساب می شود|

معنای حقیقی کلمه همان معنایی است که در این مقاله معنای لغوی یا معنای لفظی نامیده شده است
Forwarded from Hosein
#متن_برای_ترجمه
#م_ناجی
#شماره_سه


2.1
Meaninglessness
بی معنایی یا فقدان معنا

In ordinary language the adjective \meaningless" is sometimes used rather indiscriminately.
در زبان عرفی صفت بی معنایی گاهی نسبتا غیردقیق به کار برده می شود


Claims that are pointless or empty sometimes are also described as \meaningless".
ادعاهایی که خالی یا فاقد معنای جدید هستند گاهی به عنوان بی معنا توصیف می شوند


For example, suppose Peter is asked whether he will go to the party, and he replies \if I come, I will come."
برای مثال وقتی از پیتر سوال می شود که آیا او به مهمانی خواهد رفت فرضا او بگوید که اگر بیایم خواهم آمد


Strictly speaking, this is an empty statement as it does not provide any useful information as to whether Peter might come or not.
اگر به طور دقیق سخن بگوییم این یک گزاره توخالی است زیرا هیچ اطلاعات مفیدی در مورد اینکه پیتر به مهمانی خواهد آمد یا نه بیان نمی کند


But the statement is perfectly grammatical and meaningful.

اما این گزاره به طور کامل مبتنی بر قواعد گرامری و نیز دارای معنی است

To be accurate one should not describe such statements as meaningless.
اگر کسی بخواهد با دقت سخن بگوید نباید چنین گزاره هایی را به عنوان گزاره ی بی معنا متصف کند
Forwarded from Hosein
🔆توضیحی درباره ی معنا و معناداری🔆

فصل دوم این کتاب در مورد معنا و معناداری است

نویسنده در این فصل می خواهد بین دو معنی از معناداری تمایز بگذارد

اولین معنا از معناداری که نظر خود نویسنده است و به عنوان یک زبانشناس مطرح می شود فرق گذاشتن بین الفاظی که در زبان خاصی برای شیء یا مفهوم خاصی اسم گذاری شده اند مثل لفظ کورش و سفید در زبان فارسی و الفاظی که در همان زبان هیچ جعل و وضعی برای هیچ معنایی ندارند مثل لفظ قادشانتو در فارسی

و دومین معنا از معناداری مربوط می شود به اصطلاحی که در فلسفه ی پوزیتیویستی برای اولین بار توسط ویتگنشتاین مطرح شد و بعدها ادامه یافت که در آن فلسفه تنها گزاره هایی معنادار هستند که به طریق تجربی اثبات پذیرند و ازینرو گزاره های این همانی مثل کتاب کتاب است وگزاره های دارای تناقض مثل کتاب کتاب نیست فاقد معنی شمرده شده اند
م.ناجی
Forwarded from Hosein
#متن_برای_ترجمه
#شماره_چهار
#نرجمه
#م_ناجی


Chapter 3
Definitions
Lack of clarity in meaning can hinder good reasoning and obstruct effective communication.
فقدان وضوح در معنا می تواند مانع استدلال خوب و ارتباط فکری موثر گردد



One way to make meaning clearer is to use definitions.
مراد خود از الفاظ به کاربرده شده در استدلال، بهره جستن از تعاریف آن الفاظ است یک راه برای واضحتر ساختن


A definition is made up of two parts – a definiendum and a definien.
یک تعریف از دو بخش تشکیل می شود: معرف(به فتح را) و معرف ( به کسر آن)


The definiendum is the term that is to be defined, whereas the definien
is the group of words or concepts used in the definition
that is supposed to have the same meaning as the definiendum.
معرف(بر وزن موفق) آن اصطلاحی است که قرار است مورد معرفی قرار گیرد و حدود و ثغور آن بیان شود ،حال آنکه معرف(بر وزن محصل به تشدید صاد) گروهی از کلمات یا مفاهیم است که برای تعریف و شناساندن معرف (به فتح را) به کار برده می شود و قرار است که معنایی یکسان با معرف داشته باشد



For example, in defining “bachelor” to mean “an unmarried man”, the word “bachelor” is the definiendum, and “an unmarried man” is the definien.
برای مثال در تعریف عزب به مردی که ازدواج نکرده کلمه ی عزب معرف ( به فتح را) و مردی که ازدواج نکرده معرف( به کسر را) می باشد


We might divide definitions into four kinds:
ممکن است تعریف به چهار نوع منقسم شود


3.1 Reportive definition
تعریف گزارشی

A reportive definition is sometimes also known as a lexical definition.
تعریف گزارشی کاهی هم تعریف معجمی یا تعریف فرهنگنامه نویسانه(1) نامیده می شود


It reports the existing meaning of a term.

اینگونه از تعریف معنای موجود یک اصطلاح را گزارش می کند.( و ازینرو تعریف گزارشی نامگذاری شده است)
This includes the “bachelor” example above, or the definition of “prime number” as referring to any integer greater than one and divisible only by one and itself.

این تعریف شامل مثالی که در بالا در مورد عزب زدیم ونیز شامل تعریف عدد اول به عنوان اصطلاحی که به هر عددصحیح بزرگتر از یک که فقط قابل تقسیم به یک و خودش می باشد اشاره میکند، می شود

A reportive definition should capture the correct usage of the term that is
Defined
تعریف گزارشی باید استعمال صحیح اصطلاحی رامورد تعریف قرار می گیرد نشان دهد
_______________________________
(1) این تسمیه و اسمگذاری و به عبارت بهتر ترجمه را از استاد ملکیان اقتباس کرده ام
#روزگار_تنهایی
#دلنوشته
#م_ناجی





روزگار تنهایی
______________________________________________________

لحظاتی می رسد در زندگی که قامت خوشی خم می شود و و دیگر هیچ دارویی نمی تواند علاجش کند
مجبوری با رنج و درد خو بگیری و ثانیه ها را چون زقوم سر بکشی
هیچ کسی نمی تواند تو را از آغوش سفت و سخت تنهایی درآورد و حضور هیچ انسانی علاج تنهایی تو نیست
خورشید کم کم در افق غروب میکند و شب هزارساله ای سر می رسد
شبی بی ستاره شبی پر هراس، شبی که هوا بس آلوده است و هر نفسی خفقان می زاید در گلویت
و تو نه قدرت خواب داری و نه تحمل بیداری
و باید با رنجی مزمن از تمام وجودت بر روی انبوهه ای خارهای بد بوی زهرآلود منتظر گذشت ثانیه ها باشی
منتظر یک طلوع، طلوعی که می دانی اتفاق نخواهد افتاد
حتی فریاد از گلویت کوچ کرده است
کسی در کنار تو نیست
آیا کسی می تواند این پرده عفن را از افق پایین کشد و یک قطره نور برایت بیاورد؟
امیدی نیست
اینجا هرکس پیله ی خود می تند
دیوارهای فاصله قطورند و بس بلند
فریاد به گوشی نمی رسد
و نوشدارو شاید در دست هیچ کس نیست حتی اگر باشند و بشنوند
صدای شغالان را می شنوی؟
درندگانی که منتظرند پلکهایت پایین افتند
ترا زنده زنده قورت می دهند این تن خوران همیشه گرسنه
کافی است احساس کنند که خونی در وجودت جاری است
و تو همچنان هستی
نه تاب زیستن داری
و نه یارای مردن
و تحمل و صبوری زهرآگین تنها خوراک ماندن تو
Forwarded from Hosein
#تعریف_معجمی
#م_ناجی
#متن_برای_ترجمه

🔆توضیحاتی در مورد تعریف واژگانی🔆

الف- اینگونه تعریف فقط و فقط مربوط به واژه هاست

در یک تقسیم بندی کلی تعریف می تواند متعلق به یکی از سه چیز باشد
1- واژه ها
2- موجودات عینی و خارجی
3- مفاهیم

تعریف واژگانی یا گزارشگرانه همانگونه که از اسمش هم هویداست صرفا و صرفا متعلق به قسم اول یعنی واژه هاست و اصلا به مصادیق خارجی آن و ویژگیهایش کاری ندارد

ب- این تعریف اعتبار و حجیت خود را از اهل زبان و فهم عرفی اهل زبان می گیرد
یعنی این تعریف هم بسان برخی تعریف های دیگر صدق و کذب بردار است و می تواند درست یا نادرست باشد
اما ملاک درستی آن فهم عرفی و وجود بیا الاذهانی آن در بین اهل زبان خاص و در زمان ادعایی خاص می باشد
اگر اگر مدعی معنای خاصی برای واژه خاصی باشیم اگر مرادمان معنا در زمان حاضر باشد راه تشخیص صدق و کذب آن مراجعه بع اهل زبان در حال حاضر است ( یعنی راه تشخیص و صدق و کذبش تجربه است) ولی اگر ادعا مربوط به زمان گذشته باشد باید با مراجعه با تاریخ و بررسی اسناد موجود و معتبر در مورد آن زمان خاص در درستی یا نادرستی ادعا تحقیق کرد

مثلا در مورد اینکه آیا در زمان حافظ لغت سبز شامل آبی هم میشده که حافظ گفته است:

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
فلک و آسمان را به رنگ سبز توصیف کرده است یا استعاره ای در کار وی دخیل بوده است

ج-ضرورت جدایی افکندن بین معنای حقیقی و معانی مجازی

اگر به لغت نامه های فارسی یا انگلیسی مراجعه کنید خواهید دید در مقابل هر کلمه گروهی از معانی نوشته اند. برخی از آنها ممکن است بین معنای حقیقی و معانی مجازی جدایی افکنده باشند ولی اکثر آنها عمدتا موارد استعمال لفظ را می نویسند یعنی تمام معانی را که یک لفظ در متون مختلف با خود بیان کرده است

اما از این معانی تنها آن معنا یا معانی معنای حقیقی شمرده می شود که به هنگام ادای آن لفظ بدون هیچ قرینه ی حالیه یا مقالیه به ذهن اهل زبان متبادر شود و بقیه معانی معانی مجازی آن کلمه هستند یعنی معانی که آن لفظ به کمک قراین خارجی و برگرفته از حال و هوای متن یا موقعیتی که در آن به کار برده شده ، به آن معنا دلالت کرده است که به معنای حقیقی موضوع له و به معانی مجازی معانی مستعمل فیه اطلاق می شود
Forwarded from Hosein
#متن_برای_ترجمه
#شماره_پنج
#ترجمه
#م_ناجی



But how do we know what the correct meaning of a term is?
اما ما چکونه می توانیم معنای صحیح یک اصطلاح را بدانیم؟
Many people think that a dictionary is an authoritative guide to reportive definitions.
بسیاری از مردم چنان فکر میکنند که یک دیکشنری راهنمای معتبری برای تعاریف گزارشی است

This is actually a misconception, for various reasons.
این تلقی به دلایل زیادی نادرست است

First, many words in the language are difficult, if not impossible to define.
اولا به این دلیل که بسیاری از لغات یک زبان اگر تعریفشان ناممکن هم نباشد سخت مشگل است

This includes for example color words which we learn from examples.
این مورد برای مثال شامل لغاتی است که از رنگهاحکایت میکنند که ما معنای آنها را از مصادیقشان یاد میگیریم

A dictionary might explain "red" as the color of ripe tomatoes, but obviously this is not what "red" means.
یک دیکشنری ممکن است که قرمز را به عنوان رنگ گوجه فرنگی رسیده تعریف کند اما آشکارا معلوم است که این چیزی نیست که لغت قرمز به آن دلالت دارد

"Red" does not mean blue even if all tomatoes suddenly were to become blue when they ripe.
زیرا قرمز دلالت ندارد به آبی حتی اگر به ناگهان رنگ گوجه فرنگی رسیده موقعی که رسیده است آبی رنگ شود

Explaining 'red' as 'a certain shade of colour' is of course not enough to distinguish the colour red from other different colours.
تعریف قرمز به عنوان یک طیف خاص از رنگها صد البته برای تشخیص رنگ قرمز از دیگر رنگها کافی نیست

Also, the main aim of a general dictionary is often to give enough indication of the main usage of a word so that a speaker can use the word adequately in everyday life.
گرچه هدف اصلی یک دیکشنری عمومی اغلب این است که اطلاعات کافی برای استفاده اولیه یک کلمه در اختیار قرار دهد به طوری که شخص گوینده بتواند آن کلمه را به اندازه ی کافی در زندگی روزمره به کار برد

Because of the limitation of space the definitions might not capture adequately the exact meanings of words.
به علت محدودیت فضا تعاریف ممکن است نتوانند معنای دقیق کلمه را به طور کامل نشان دهند

For example, the Pocket Oxford Dictionary of Current English defines "religion" as "belief in a superhuman controlling power."
برای مثال،دیکشنری جیبی انگلیسی روزمره اکسفورد مذهب را به عنوان اعتقاد به یک منبع قدرت فرا انسانی کنترلگر تعریف کرده است

Suppose a scientist discovers that there are evil but superhuman aliens on Mars who created us and control our destiny.
فرض کنیم که یک دانشمند کشف کند که یک نیروی بیگانه اهریمنی اما فراانسانی در سیاره مارس وجود دارد که ما را خلق کرده و سرنوشت ما را کنترل می کند

The scientist would then believe in the existence of a superhuman controlling power.
آن دانشمند با این تعریف از مذهب، می باید مذهبی به معنای کسی که باور به نیروی فراانسانی کنترلگر قدرت دانسته شود

But if this scientist does not worship or submit to these beings, surely this does not mean she has a religion in the usual sense of the term.
اما اگر این دانشمند آن موجودات را پرستش نمی کند یا تسلیم آنها نیست مطمئنا این باور وی به معنی مذهبی بودن وی- بر طبق معنای معمولی مذهب- نخواهد بود

Finally, many technical words, such as "microwave", "hyper-inflation", and "a priori" are used in rather specialized ways.
نهایتا ، بسیاری از کلمات اصطلاحی همانند ماکرویو ، تورم بالا و پیشینی به صورتی نسبتا تخصصی به کار برده می شوند

The entries in a general language dictionary might not be accurate enough when it comes to such terms.
نوشته های یک کتاب لغت عمومی ممکن است به اندازه ی کافی در مورد اینگونه واژها دقیق نباشد

In such cases you should consult a special dictionary for the particular discipline in question.
در اینگونه موارد شما باید به یک دیکشنری تخصصی در رشته ی مخصوصی که شما از آن سوال دارید مراجعه کنید


As an exercise, evaluate the following entries from The Pocket Oxford Dictionary of Current English as reportive definitions.
به عنوان تمرین مطالبی را در دیکشنری جیبی انگلیسی روزمره(رایج) آکسفورد در مورد لغات زیر نوشته شده است را ارزیابی کنید

• Cat : Small soft-furred four-legged domesticated animal.
گربه: حیوان اهلی چهارپای کوچک مونرم
Forwarded from Hosein
• Magazine : Illustrated periodical publication containing articles, stories, etc.
مجله:مطبوعه ای(برگرفته از ترجمه آقاعیسی) دوره ای و مصور که شامل مقالات و داستانها و... می باشد
• Impress : Affect or influence deeply. (1)
تحت تاثیر قرار دادن: اثر و نفوذ عمیق

• Cloud : Visible mass of condensed watery vapour floating high above the ground.
ابر: انبوهه ای قابل رویت ازبخار آب متراکم که در ارتفاع زیاد از سطح زمین شناور است
• Swim : Propel the body through water with limbs, fins, or tail.

شناکردن:پیش راندن بدن در آب از طریق حرکت دادن دست و پا و باله و دم

What about this entry from the Merriam-Webster Online Dictionary?
نظرتان در مورد این مطلب از دیکشنری آنلاین مریام وبستر چیست؟

• SUGAR : A sweet crystallizable material that consists wholly or essentially of sucrose, is colorless or white when pure tending to brown when less refined, is obtained commercially from sugarcane or sugar beet and less extensively from sorghum, maples, and palms, and is important as a source of dietary carbohydrate and as a sweetener and preservative of other foods.
شکر: یک ماده ی بلورینه شده ی شیرین که به طور کامل یا اکثری شامل ساکارز بوده،وقتی خالص است بی رنگ یا سفید است اما وقتی به طور کامل تصفیه نشده باشد به رنگ قهوه ای مایل می شود،به صورت تجاری از نیشکر یا چغندر قند و به صورت کمتر کسترده ای از ذرت خوشه ای،افرا ودرخت خرما استحصال می شود، و به عنوان منبع کربوهیدرات غذایی و شیرین کننده و نگهدارنده دیگر غذاها اهمیت دارد

______________________________________________

(1) ترجمه این تمرینها به این صورت در واقع آنها را در حد زیادی از شکل تمرینی اش در می آورد. زیرا اصطلاحات در هر زبان ویژگیهای منحصر به فرد ضمنی را با خود دارند که در واژه ای که مترادف آن در زبان دیگر شمرده می شود وجود ندارد
مثلا لغت طلا که مترادف فارسی گولد در زبان انگلیسی شمرده می شود در فارسی به دو نوع تقسیم می شود طلای زرد و طلای سفید در حالیکه در زبان انگلیسی طلای سفید عبارتی پارادوکسیکال محسوب می شود و موجب تعجب یا خنده!!!
#توضیحی_درباره_تعریف
#م_ناجی
#شرایط_معرف


قبلا گفتیم که واژه یالفظی را که می خواهیم تعریف کنیم معرف( بر وزن محمد) و کلمه یا عبارتی را که با آن به تعریف می پردازیم معرف (بر وزن مهندس) می نامیم
معرِف باید شرایط ویژه ای داشته باشد که اگر چنان نباشد نادرست و یا لااقل ناقص خواهد بود
در اینجا به چند تا از شرایط معرِف اشاره می شود

الف- معرِف باید جامع افراد معرَف باشد یعنی طوری باشد که تمام افراد و مصادیق معرَف را در بر گیرد مثلا تعریف انسان به حیوان حیله گر نادرست خواهد بود زیرا مطمئنا هستند انسانهایی که حیله گر نباشند

ب-معرِف باید مانع اغیار باشد یعنی ضمن اینکه تمام مصادق معرَف را درمی گیرد مانع از این باشد که از افرادی که مصداق معرَف نیستند داخل مجموعه شوند
برای مثال تعریف انسان به حیوان دوپا تعریف نادرستی خواهد بود اگر قبول کنیم که لااقل بعضی از میمونها بر روی دوپا راه می روند یا مثلا پنگوئنها هم دوپا محسوب می شوند

ج-معرِف باید اجلی و اظهر از معرَف باشد

یعنی از کلمات و مفاهیمی در تعریف بهره برده شود که برای مخاطب آشناتر و مانوستر و روشنتر و آشکارتر باشند
از اینرو تعریف به اخفی نادرست تلقی می شود.تعریف به اخفی(مبهم تر) مانند تعریف آتش به "اسطقسی که شبیه به نفس است"؛ معلوم است که درک نفس و یا اسطقس، به مراتب دشوارتر از درک خود آتش است.

د- تعریف نباید مستلزم دور باشد

مثلا تعریف فرد به عددی که زوج نیست و تعریف زوج به عددی که فرد نیست مستلزم دور است
#شیوه_مطالعه_فعالانه
#م_ناجی
#اصل_اول

وقتی کتابی را برای مطالعه انتخاب می کنیم معمولا فرض انسانهای عادی چنین است که در مقابل یک استاد بلامنازع، یک محقق اندیشمند و یک دانشمندی که در مورد موضوع مورد بحث کاملا دقیق و بی نقص سخن می گوید ایستاده است و باید دست بسته با تمام وجود فقط گوش باشد و هوش تا اینکه حرفهای گوینده را بی عیب و نقص و تمام و کمال بفهمد و بپذیرد تا آنجا که اگر بخشی از مطلب برایش مبهم بود بی شک آن را به ضعف قدرت درک و تشخیص خود حمل کرده و خود را به جهت فهم ناقص خود ملامت می کند
اما این نگرش یک نگرش آمیخته با خودناباوری و بی اعتمادی محض به خویشتن و خود کم بینی مفرط است
گرچه روشن است که انسان به این خاطر کتاب را به دست گرفته است که می داند چیزهایی در زمینه ی مورد مطالعه است که نمی داند و می خواهد با مطالعه کتاب جای خالی ندانسته هایش را با علم پرکند اما این دال بر این نیست که دانستن یعنی کپی کردن نظرات فردی دیگر در بایگانی ذهن خویش
دانستن یک پروسه ی فعال است که ابتدایش با سوال آفرینی آغاز می شود و انسان باید همیشه به این نکته متفطن باشد که هرچیزی که از هرکسی می شنود یا می خواند بسان مواد اولیه ای است برای قوه عاقله ی خویش تا از آنها دانشهایی خودی شده و مبتنی بر معرفت های پیشین خویش و برای تکمیل بنایی است که در حال ساختن آن در دنیای درون و عقل خویش است

لذا اصل اول ما در رویارویی با هر کتاب و مقاله ای این است که ما دیالوگی را با صاحب کتاب و نویسنده ی آن آغاز کرده ایم و به هیچ رو مطمئن نیستیم که این فرد تا چه اندازه در این بحث محققانه حرف می زند یا درک درستی از مساله دارد یا مفاهیم را به درستی و به جا به کار می برد یا استدلالهایش با موازین منطقی منطبق است
ازینرو به طور جدی آماده ایم که از ابتدای سخن در کلمه به کلمه ی واژه ها و جمله به جمله ی بیاناتش مداقه کرده و در هر لحظه حق سوال کردن داریم
#شیوه_مطالعه_فعالانه
#م_ناجی
#اصل_دوم

هر گفتاری یا نوشتاری از مولفی در واقع پرداختن به پاسخ سوالی است که در ذهن خود دارد یا می خواهد در ذهن مخاطبش بیفکند

هنر مطالعه ی فعال استخراج و استنباط و کشف آن سوال یا سوالات است

وقتی شروع به خواندن مطلب می کنیم باید از خود بپرسیم که نویسنده با نگاشتن این گزاره یا گزاره ها در واقع می خواهد به چه سوالی پاسخ دهد؟

موفقیت در کشف و فهمیدن سوال و در واقع خواندن سطور نانوشته ی کتاب مهارتی است که با تمرین و ممارست به دست می آید

پس اصل دوم در مطالعه ی فعالانه کشف سوالاتی است که نویسنده در پی پاسخ دادن به آنهاست
#شیوه_مطالعه_فعالانه
#م_ناجی
#اصل_سوم
#هدف_غایی_مطالعه




🔆توضیحاتی در مورد نحوه ی مطالعه کتاب🔆

بنده تلاش میکنم که روش ایده آل خودم برای مطالعه کتاب را طی چندین پست برای دوستان عرضه کنم
لذا تقاضایم از دوستان عضو کتابخوانی گروهی این است که اصول فوق را در خواندن کتاب لحاظ کنند

چنانچه در عمل خواهیم دید می توان گفت که یک مطالعه ی فعالانه دو بخش دارد

الف- فهم دقیق مقصود نویسنده ی کتاب
ب- تحلیل و ارزیابی دقیق آن

من این نوع از مطالعه را که راهگشای حیات فکری من بوده است مرهون استادمطهری هستم و برای همین در هر فرصتی آن را ذکر می کنم
ایشان مطالعه کتاب و یا گوش کردن به سخنرانی یا درس و هرچیزی از این قبیل را به خوردن غذا تشبیه کرده بودند و اینکه چنانکه انسان باید غذاهایی را بخورد که معده قدرت هضم آن را دارد انسان هم باید به مطالبی بپردازد که فکرش در آن مرحله قدرت هضم آنها را داشته باشد و چنانکه عمل اصلی در تامین انرژی از غذاهای خورده شده تازه بعد از خوردن و قورت دادن غذا شروع می شود عمل اصلی ذهن و عقل آدمی هم تازه بعد از خواندن که در واقع جمع آوری مواد اولیه است شروع می شود هدف اصلی مطالعه مرحله ی دوم آن است یعنی تحلیل و هضم مواد اولیه و تبدیل کردن آن به عناصری که به درد روح و روان ذهن و زندگی انسان بخورد
این کار نیز بسان تمام مهارتها نیاز به تمرین و ممارست دارد که در صورت علاقمندی دوستان در کنار هم به این تمرینها خواهیم پرداخت

پس بنابراین برای تاکید به اهمیت این مرحله از مطالعه آن را به عنوان اصل سوم معرفی میکنیم
اصل سوم: هدف اصلی مطالعه جمع آوری مواد اولیه لازم برای ذهن است که بتواند با بهره بردن از آنها و تحلیل دقیق آنها و دور افکندن بخشهای غیرلازم یا مضر و طبقه بندی و نگهداری بخشهای ضروری و صحیح آن به سوالات حیاتی و مهم خود پاسخ پیدا کند
#شیوه_مطالعه_فعالانه
#م_ناجی
#اصل_چهارم


اصل چهارم: موتور محرکه ی ذهن آدمی سوالهای اوست

همه ما به تجربه می دانیم که هر عمل ارادی انسان مبتنی بر عوامل متعددی است که از جمله ی آنها انگیزش کافی برای آن عمل است.
حال سوال این است که عمل مطالعه و تبع آن تفکر و فلسفیدن و اندیشه ورزی که عملی ارادی و شاید از سختترین کارهای انسان است با چه انگیزشی شروع شده ادامه می یابد؟
شاید علل مختلفی را بتوان پیدا کرد که گاه به گاه موجب اندیشه ی انسان و غور در دریای تفکر شوند اما اصلی ترین عامل در این کار یکی از دوچیز است:
الف- حل مساله
ب- رفع مشگل

این تقسیم بندی در واقع مربوط می شود به یک تقسیم بندی دیگر در توانایی های ذهنی انسان و درگیری ها و مشگلات وی

انسان در تلاشهای روزمره خود لااقل با دو امر سروکار دارد
الف- یا می خواهد چیزی را بشناسد
ب- می خواهد تغییری در پیرامون خود ایجاد کند

و ازاینرو رشته های آکادمیک هم به دو بخش عمده تقسیم میشوند
الف- معرفت به معنای عام کلمه اعم از علمی یا فلسفی یا حتی دینی
ب- فنون و هنرها و تکنولوژی

در بخش اول مساله شناسایی است و پاسخ دادن به پرسشها و سوالات
و در بخش دوم مساله تغییراتی است که در دنیای پیرامون خود می دهیم و مساله تغییر است و رفع مشگل

اما به هرصورت در هر دو محرک اصلی انسان سوالاتی است که با آن مواجه است با تفاوت در نوع سوالات
سوالات بخش اول با چرا شروع می شود وبرایknowing why? است

و در بخش دوم سوالات معمولا با چطور و چگونه آغاز می شود و برای knowing how می باشد
بنابراین یکی از مهمترین کارهایی که هریک از ماها موظفیم انجام دهیم تکثیر سوال است و اینکه تمام سعی و همت خود را مصروف این امر کنیم که در مواجهه با هرچیزی و هر سخنی به سرعت سوالاتی را راجع به آن در ذهن تولید کنیم
این امر تا آن اندازه اهمیت دارد که می توان گفت یکی از مهمترین توانایی های یک ذهن خلاق تولید پرسش و سوالبرانگیزی است
به طوری که آن روز من به خواهرزاده ام نیکی به درستی یا نادرستی گرامری اش گفتم
Thinking is the art of questioning

بنابر این یکی از اساسی ترین کارهایی که باید برای تقویت مطالعه ی فعالانه و نه منفعلانه انجام داد توسعه و تقویت قدرت سوال سازی و تکثیر پرسش است
باید ذهنمان را عادت دهیم که با خواندن یا شنیدن هر جمله ای فوری سوال کند که چرا؟ یا چگونه؟و یا یکی دیگر از ادوات پرسش
اوایل کار وقتی من با این مساله مواجه شدم با عنوان تفکر علت یاب آشنا شدم که البته در مواجهه با گزاره ها باید یا لااقل ممکن است که آن را به تفکر دلیل یاب اصلاحش کنیم زیرا دلیل در واقع همان علت درستی یک گزاره است

باید هرچه می توانیم بر سوال کردن تاکید کنیم تا کم کم ذهنمان کنجکاو گردد برای یافتن دلایل و برهانها یا استدلالهایی برای درستی گزاره هایی که با آن مواجه می شود.
در این حالت است که کم کم چه ما بخواهیم و چه نخواهیم خود ذهنمان به بایگانی معلوماتش مراجعه خواهد کرد برای یافتن گزاره هایی که ممکن است برای اثبات درستی یا نادرستی این قضیه به درد می خورد
#تعریف_وضعی
#م_ناجی



تعریف وضعی
_____

یکی از معانی تعریف که باید از معنای رایج و قریب آن یعنی شناساندن یک شیء یا مفهوم متمایز شود معنای خاصی از تعریف است که برای یک توافق عام یا خاص در بین عده ای از مردم یا اهالی رشته ی خاصی از علوم یا فنون یا حتی بین چند نفر اطلاق می شود

مثال رایج و آشنای این معنی از تعریف همین علایم راهنمایی و رانندگی است.
اگر کمی توجه کنیم تصدیق خواهیم کرد که هیچ ارتباط خاصی بین دایره سفیدی که خطوط پیرامونش قرمز رنگ است و یک قطر مورب قرمز رنگ داخل آن کشیده شده است و دستور ورود ممنوع وجود ندارد ولی وقتی پلیس راهنمایی و رانندگی اعلام میکند که این علامت به معنای ورود ممنوع است بعد از این اعلام هرگاه شما چنان علامتی را سر خیابانی می بینید فوری متفطن می شوید که نمی توانید با ماشین وارد آن خیابان شوید
حال سوال این است که چه چیزی باعث شد بین آن شکل و این معنا ارتباط برقرار شود؟
جواب روشن است. قراردادی که از طرف پلیس راهنمایی وضع و. جعل شد و به اطلاع شما رسید. گویی آن علامت جایگزین دستور مامور پلیس فرضی که سر خیابان ایستاده است گشته است
در این حالت می گوییم که این شکل برای دستور ورود ممنوع تعریف شده است . پس تعریف در اینجا معنای قرارداد یا به تعبیر اصولیین ما جعل وبه تعبیر منطقیون ما وضع شده است. و به آن شکل و علامت موضوع و به آن معنا موضوع له گفته می شود.
آنچه در اصطلاح متفکران غربی تعریف گزارشگرانه((Reportive definition و نیز تعریف قراردادی و یا به تعبیر استاد ملکیان تعریف تصریحی(stipulative definition ) نامیده می شود هر دو را می توان در ذیل این معنا از تعریف گنجاند
زیرا به نظر اصولیین و منظقیون ما تمام زبانها مبتنی بر جعل یا وضعی هستند که به صورت جمعی و تدریجی بین اهل زبان اتفاق افتاده است که به آن وضع عام می گویند و اصطلاحات هر رشته ی تخصصی هم با توافق اهل آن رشته وضع شده اند که به آن وضع خاص گویند
#متن_برای_ترجمه
#شماره_شش
#م_ناجی
#ترجمه



3.2 Stipulative definition
تعریف وضعی

A stipulative definition is not used to explain the existing meaning of a term.

تعریف وضعی معنای موجود یک اصطلاح را توضیح نمی دهد.


It is used to assign a new meaning to a term, whether or not the term has already got a meaning.
آن معنای جدیدی را برای یک اصطلاح وضع و جعل می کند خواه آن اصطلاح قبلا معنایی داشته یا نه


If the stipulative definition is accepted, then the term is used in the new way that is prescribed.
اگر تعریف وضعی پذیرفته شود در این صورت اصطلاح در معنای جدیدی که با تعریف مجوز گرفته است به کار برده می شود


For example, suppose a stipulative definition is proposed to define “MBA”
to mean “married but available”.
برای مثال فرض کنید که یک تعریف وضعی پیشنهاد میکند که لفظ(ماد) را برای متاهل اما دردسترس تعریف کنیم


Accepting such a definition, we can then go about describing other people as MBAs.
با پذیرفتن چنین تعریفی ما می توانیم ازین پس افرادی را که چنین شرایطی دارند را ماد بنامیم
#شیوه_مطالعه_فعالانه
#م_ناجی
#اصل_پنجم



اصل پنجم: حافظه ی بلند مدت ما مثل هارد دیسک کامپیوتر است
_________________________________



تصور کنید که کامپیوتری دارید که با آن هر روز کارهای مختلف اداری یا شخصی انجام می دهید و فایل های مختلفی را که لازم دارید همینجوری در هارد کامپیوترتان ذخیره می کنید( دقیقا مثل کاری که من می کنم!!!)
پس از چند ماه که این فایلها از همه نوعش در هارددیسک شما ذخیره شد روزی شرایطی پیش می آید که احتیاج فوری به فایلی پیدا میکنید که حتی نامش را هم نمی دانید
چه اتفاقی می افتد؟
هارد دیسکتان را باز می کنید و با هزاران فایل پراکنده و بدون نام که صرفا با شماره های مختلفی در کنار هم چیده شده اند مواجه می شوید
برای پیدا کردن فایل مورد نظر ممکن است ساعتها و روزها و شاید هم هفته ها باید زمان خرج کنید
و وقتی فایل به دستتان می رسد که دیگر کار از کار گذشته است
ذهن های انسانهای معمولی و عادی به این صورت است. همه ی اطلاعاتی که در طول زندگی کسب کرده اند به صورت رندوم و اتفاقی در حافظه ی دراز مدت ذخیره شده اند. و صد البته که وضوح و شفافیت و دقت ذخیره شدنش نیز بستگی به میزان دقتی دارد که در زمان ذخیره سازی بوده است با لحاظ اینکه گذر زمان به تدریج از وضوح آنها می کاهد خصوصا اگر در طول این مدت از آنها استفاده ای نکرده باشیم
درست است که هرچه بگوییم دیر نشده است واقعا دیر است اما هنوز هم فرصت داریم
باید برای اینکه بتوانیم از دانسته های خود بهره برداری حداکثری بکنیم باید فایلها را به تناسب نوع فایل و مورد استفاده اش دسته بندی کنیم و در پوشه های مجزا ذخیره کنیم. حتی ممکن است در داخل خود پوشه ها هم تقسیماتی اعمال کنیم و زیرپوشه هایی درست کنیم و فایلها را به حسب نوع تقسیمات در آنها جا دهیم
پس یکی از مهمترین کارهایی که در اسرع وقت باید به آن اقدام کنیم ساماندهی فایل های موجود درهارد ذهنمان یعنی معلوماتی که در حافظه ی بلندمدتمان ذخیره شده اند
#شیوه_مطالعه_فعالانه
#م_ناجی
#اصل_ششم


اصل ششم: شیوه ی ساختن پوشه در ذهن ایجاد سوالهای جدی است
______________________________________

انسان با جهل متولد می شود با ذهنی کاملا خالی، بدون هیچ تصور و تصویری و روشن است که تا اثری از تصور نباشد تصدیقی هم بالفعل موجود نخواهد بود
وقتی انسان متولد می شود ذهن انسان بسان هارددیسکی خالی است اما قابلیت دریافت ادراک را دارد.
ازینرو می توان گفت که انسان موقع تولد جاهل به معنای واقعی کلمه است. آن هم جهل مرکب
می دانید جهل مرکب یعنی چه ؟
جهل مرکب یعنی اینکه انسان چیزی را نداند و حتی به اینکه نمی داند هم جاهل باشد یعنی کاملا خالی الذهن باشد در مورد امری
به قول شاعر:
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابد الدهر بماند!

اگر فرض کنیم که در این عالم موجودی هست به نام ماگادامانا
قبل از اینکه شما این کلمه را از من بشنوید این موجود را نمی شناختید و به اینکه این موجود را نمی شناسید هم آگاهی نداشتید ولی الان می دانید چنین موجودی ممکن است باشد و برایتان سوال می شود که این موجود آیا وجود دارد یا نه و اگر وجود دارد چه نوع موجودی است؟
پیدایش سوال در انسان یعنی شکسته شدن جهل مرکب و تبدیل آن به جهل بسیط
یعنی تا زمانی که سوالی در ذهن ما ایجاد نشده یعنی هنوز به مرحله ی جهل بسیط هم وارد نشده ایم
اما وقتی سوال ایجاد شد یعنی ما در مورد آن امر مورد سوال، پاسخ یقینی یا مطمئنی نداریم ولی می دانیم که نمی دانیم
همین ایجاد سوال موجب باز شدن فولدر و پوشه ای در ذهن ما می شود همانند صندوقی خالی که از درونش عطش پرشدن می جوشد و ما را به طرف یافتن پاسخ و تلاشی جدی برای پرکردن آن صندوق خالی سوق می دهد
پس اساسی ترین راه ایجاد و ساختن فولدرها و پوشه ها در ذهن ایجاد سوال است و تکثیر سوال در ذهن خود موجب تشنگی شدید انسان به دانستن و پر کردن خلاهایی است که با سوال ایجاد شده است
پس ایجاد سوال و تکثیر انسان دو کار انجام می دهد
الف- در ذهن پوشه هایی می سازد برای معنی دار شدن یافته های قبلی و یافته های جدید
ب- این فولدرها خود انرژی لازم برای تلاش و تحرک در جهت پرکردن پوشه ی خالی و یافتن جواب سوال را می آفریند
#شیوه_مطالعه_فعالانه
#م_ناجی
#اصل_هفتم


اصل هفتم:مفاهیم و تصورات آجرها و خشت پاره های تفکر هستند

می توان گفت که ابتدایی ترین نوع تفکر که به احتمال زیاد مشترک بین انسان و حیوانهایی که دارای سلسله اعصاب متمرکز هستند است نوعی تفکرخیالی که بی شباهت به تداعی معانی جزئی نباید باشد است. وقتی روباهی با صدای تفنگ یا هر صدای بلندی می گریزد یعنی بین آن صدا و تهدید رابطه ای را درک میکند اما تصویری که از صدا دارد تصویر کلی نیست بلکه تصویر جزئی است زیرا در جای خود نشان داده شده است که ایجاد مفهوم کلی دایرمدار ایجاد زبان است و بدون زبان امکان پیدایش مفهوم کلی وجود ندارد
این نوع از تفکر(اگر بتوان نام تفکر برآن نهاد) در کودک هم تا قبل از شروع به حرف زدن وجود دارد. کودک هم با شنیدن صدای مادر پی به آمدنش می برد و بی تابی میکند.
با دیدن پستان مادر می فهمد که وقت شیرخوردن است و....
اما تفکر به معنای خاص آن یعنی تفکر کلی بعد از پیدایش مفاهیم کلی در ذهن انسان آغاز می شود.انسان با بهره بردن از این مفاهیم می تواند گزاره هایی در مورد چیزهای مختلف بسازد و آن را به دیگران منتقل کند و از همین جا تفهیم و تفاهم آغاز می شود
انسان در طی زندگی روزمره هر روز انگاره هایش را راجع به هر لفظ و کلمه ای کامل و کاملتر می کند به طوری که بعد از مدتی اطمینان پیدا میکند که کلمات را آنچنان می فهمد که دیگران می فهمند و ازینرو خیالش از بابت اینکه با بیان جملاتی سوأ تفاهم فیمابین حاصل نخواهدشد راحت است و دغدغه ای از این جهت ندارد گرچه در زندگی هرکس می شود مواردی را یافت که کلمات و جملات سوء تفاهم زاییده باشند
در مورد کلمات و مفاهیم روزمره و عام معمول انسانها با ضریب هوشی متوسط به بالا معمولا مشگلی ندارند اما وقتی به زبان تخصصی رشته های علمی یا فنی یا هنری وارد می شویم در اینجا احتمال سوء تفاهم بیشتر می شود زیرا احتمال اینکه هر یک از دو طرف معنای کامل الفاظ مورد استفاده را ندانند یا در تعریف آن اختلاف داشته باشند زیاد است
ازینرو برای پالایش و دقیق ساختن اندیشه و بالا بردن ضریب توافق در دیالوگها ضرورت دارد که در هر بحثی قبل از شروع به بیان ادعا و نیز اقامه ی دلیل ، به تعریف دقیق مفردات بحث یعنی مفاهیم و تصوراتی که در بحث به کار برده می شود پرداخته شود و با دقت تمام هر یک از مفاهیم تعریف گردد
این کار در فعالیتهای فکری فردی هم ضرورت دارد زیرا واضح و متمایز شدن ابعاد معنی هر کلمه خودش به تنهایی کمک موثری است برای استعمال درست آن در استدلالها و کشف مجهولات

پس می توان اصل هفتم را به صورت کاربردی تری بیان کرد: برای دریافت دقیق مطلب از یک متن ضرورت دارد که معانی مفردات بخش مورد مطالعه یعنی مفاهیم و تصورات و کلمات به کار برده شده به دقت معین شود به صورتی کامل که تمام شرایط تعریف را با خود داشته باشد
#اندیشیدن_مکتوب
#کتابخوانی
#دوستان
#م_ناجی

اندیشیدن با توجه به تجربه های شخصی خودم در واقع دیالوگ با خود است.
تا به حال مطلبی هم در این مورد از کسی نخوانده ام
لذا صرفا با همان تجربه ی شخصی حرف می زنم و علاقمندم اگر کسی تجربه ای از نوع دیگر دارد مطرح کند که برایم خیلی جالب و آموزنده خواهد بود

البته می توان تصور کرد که یک فرد موقعی که شخص دیگری با او سخن می گوید اعم از معلم و استاد یا کتاب و هر نوشته ی دیگربه عنوان نماینده یک شخص ، فرد می تواند با تصور مطالبی که می شنود یا میبیند آنها را در ذهن خود احضار کرده و نسبتشان را ملاحظه کرده و مورد داوری و قضاوت قرار دهد
همچنین است هر عامل خارجی که بتواند مفاهیم و تصورات را در صفحه و مانیتور ذهن انسان نشان دهد.
مثلا وقتی دوستتان به شما می گوید امروز روز تعطیل رسمی است این مفاهیم و تصورات در پرده نمایش ذهن ما حاضر می شوند سپس ذهن شما فوری با مرکز بایگانی داده ها مراجعه می کند و تمام اطلاعاتی را در این مورد دارد احضار می کند و شما ضمن مقایسه ی اطلاعات قبلی خود به داوری در مورد درستی یا نادرستی گفته ی دوستتان اقدام می کنید

اما وقتی که خودتان هستید و خودتان چگونه می توانید مفاهیم و تصورات خاصی را که می خواهید بازبینی و بازداوری کنید در صفحه ذهن به نمایش بگذارید
به نظر راهی نیست الا با ذکر اسم آن مفهوم و معنا یا به صورت درونی و صامت و یا با صدای بلند به طوری که از راه گوش هم بتوانید بشنوید
یعنی برای اینکه بدانم که امروز روز تعطیل است یا نه مجبورم به خودم بگویم که آیا امروز تعطیل است یا نه؟ و سپس مراجعه کنم به بایگانی داده ها و اموری که به نحوی می تواند به پاسخ دادن به این سوال مربوط باشد
این مکانیسم تفکری است که انسان می تواند به تنهایی با خود داشته باشد
اما مساله این است که ذهن ما با هر علامت و اشاره ای می تواند به مسایل و تصورات دیگر بپرد مثلا با شنیدن صدای گنجشک یا ترمز ماشین یا صدای پای کسی از پشت در می تواند از مساله اول به مسایل دیگر بپرد به طوری که گاهی مطلب اول به کلی فراموش می شود

ازینرو برای بهتر نتیجه گرفتن و حفظ تمرکز بهتر است انسان به صورت مکتوب فکر کند یعنی از قلم و کاغذ برای کنترل ذهن از پرش به موضوعات دیگر کمک بگیرد
و فایده دیگر این کار هم این خواهد بود که تفکرات انسان به صورت مکتوب ماندگار می شوند و بعدها می توانند به درد خود وی یا دیگر خوانندگان بخورند
در خاتمه متنی را نقل می کنم که ایده ای برای تصمیم گیری راحتتر و دقیقتر در کارهای روزمره است.
_____________________________________________


تکنیک (خوب،بد، جالب)


این یک تکنیک ذهنی است که برای گرفتن تصمیم های نیمه بزرگ استفاده می شود. مبدع این تکنیک آقای ادوارد دوبونو است که در پست های بعدی باز هم از روش تفکری ای که او ابداع کرده و تفکر جانبی نام دارد، استفاده خواهیم کرد
این تکنیک همانند نیش ترمز در رانندگی است. دیروز گفتیم که ذهن ما تمایل دارد خیلی سریع از روی موضوعات بجهد در واقع بی حوصله بودن از ویژگی های یک ذهن تربیت نیافته است.
در حالت معمولی، ذهن ما به تعلیق تمایل ندارد و می خواهد تکلیف مسائلی راکه با آن روبرو می شود معلوم کند آنهم به صورت صفر و یک؛ یعنی هر موضوع یا خوب است و یا بد. در صورتیکه تعلیق یعنی حالتی بین این دو.
ولی همانطور که گذر از یک تقاطع با اتومبیل ،نیاز به کاهش سرعت دارد ، ذهن را هم باید تربیت کرد که در برخورد با موضوعات سرعتش را کم کند. دیروز از موضوعات معمولی صحبت کردیم و روشی هم که ارائه شد مانند برداشتن پا از پدال گاز بود.
تکنیک امروز مانند نیش ترمز است و استفاده از آن باعث کاهش قابل توجه سرعت می شود.
برای استفاده از این تکنیک باید حداقل جنبه های مثبت و منفی یک موضوع را قبل از اتخاذ تصمیم بسنجیم. بدین منظور یک کاغذ را به سه قسمت تقسیم کرده و در یک ستون موارد مثبت انجام تصمیم را می نویسیم و در ستون دیگر مورد منفی و مخرب آن را. اگر به موردی هم برخوردیم که نمی دانستیم مثبت است یا منفی و مشخص شدن این موضوع نیاز به بررسی بیشتر دارد ،آنرا در یک ستون سوم می نویسیم. نام ستون سوم را می گذاریم جالب.

قبل از اینکه تصمیم به انجام یا عدم انجام کاری بگیریم، لازم است که این دو بُعد( یعنی همان دو ستون مثبت و منفی) را در نظر بگیریم. چنانچه ابعاد مثبت یک تصمیم از ابعاد منفی آن بیشتر بوده و همچنین موارد جالب گسترده نباشد، انجام آن می تواند عقلانی باشد. در غیر این صورت انجام آن غیر عقلانی است.

به عنوان مثال فردی را در نظر بگیرید که مشغول مطالعه برای آماده شدن در یک امتحان مهم است که تا 2 ماه آینده باید آن را بگذراند. دوستان این شخص به او پیشنهاد می دهند که به همراه آنها برای بازدید 3 روزه و استثنایی از یک منطقه محافظت شده همراه شود.
نتیجه انجام تکنیک مثبت/ منفی/ جالب به قرار زیر است:
مثبت
مدت هاست که سفر نرفتم و ذهنم کمی خسته شده است

این یک سفر استثنایی است و برای هرکسی امکان بازدید از چنین منطقه ای فراهم نمی شود به خصوص اینکه یک راهنما هم همراه باشد و شگفتی های حیات وحش را نشان دهد
از آنجایی که وسیله رفت و آمد و امکانات اقامت فراهم است قبل و بعد از سفر وقتم گرفته نمی شود

منفی
سه روز از برنامه ام عقب می افتم. جبران این مدت نیاز به کار بیشتر و صرف انرژی فراوان دارد

جالب
چند نفر در این برنامه هستند که آنها را نمی شناسم

در کل چنانچه این سه روز قابل جبران باشد می توان به سفر رفت در غیر اینصورت بهتر است که دندان طمع کشیده شود.


یک نکته ای که اینجا مطرح است اینکه؛ اول کدام ستون باید پر شود؟ در جواب باید گفت نباید مقید شد که اول یک ستون پر شود و بعد به سراغ ستون دیگر رفت. وضعیت و جوانب تصمیم باید مشاهده شود. هر مورد مشاهده شده در ستون مربوطه گذاشته می شود. مثل اینکه ما صندوقچه ای پر از تیله های رنگی داشته باشیم و بخواهیم تیله ها هم رنگ را جدا کنیم. به این منظور دستمان را در جعبه برده و هر تیله که به دستمان آمد را بر می داریم و آن را با توجه به رنگش در ظرفی جداگانه می گذاریم.

با انجام این تکنیک ساده چه بسا تردیدها و تعلل هایی که در گرفتن یک تصمیم است بر طرف شود، اختلاف نظرها بر طرف شود، برداشت های محکم که در موضوعات هست، کم رنگ شده و یا تغییر یابد و بن بست های یک مذاکره شکسته شود(مرکز پژوهشهای کاربردی)