#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_چهارم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#چرا_ما_اشتباه_میکنیم
#م_ناجی
✳️ ✳️ ✳️ چرا ما اشتباه می کنیم؟ ✳️ ✳️ ✳️
راستی، تا به حال از خودتان سوال کرده اید که چرا ما در افکار و تصمیماتمان دچار اشتباه می شویم؟
چه عواملی سبب می شود که بعد از اظهار نظر در مورد خاصی و بعد از کمی گفتگو با دیگران یا کمی تامل در درون خود احساس می کنیم که گویا حرفی که بر زبان آوردیم نادرست بوده یا ناقص بوده و یا بجا نبوده و نباید گفته می شد؟
چرا گاهی احساس پشیمانی می کنیم از کارهایی که قبلا کرده ایم یا تصمیماتی که گرفته ایم؟
چرا گاهی احساس درماندگی میکنیم از تشخیص صواب و خطا؟
اینها سوالاتی بود که بر ذهن آقای سرگشته جاری بود.
به سختی در فکر فرو رفته بود. بیشتر تصمیماتی که گرفته بود بعدا توسط پدر و مادر یا همسر وفرزند یا دوست و همکار یا قوم و خویش مورد انتقاد و خدشه یا سرزنش و حتی تمسخر واقع شده بود و گاهی بعضی از کارهای او ذکرش مایه سرور خاطر و سرگرمی دور بری هایش می شد
این بار جدی بود. نمی خواست اجازه دهد وضعیت سابق ادامه یابد.
اما یک نکته را به خوبی می دانست و آن اینکه این کار آسان نخواهد بود
چیزی در درونش چون خاری بر جانش می خلید و او را راحت نمی گذاشت.
دیگر بس است. تو مگر چه از دیگران کم داری؟ چرا نمی توانی تصمیماتی درست و همه جانبه و سنجیده بگیری. اگر نمی توانی لابد مشگلی داری.
خوب ایرادی نداره مشگل را پیدا کن و رفعش کن
بعدش خودش به خودش جواب میداد. اصلا میدونی مشگلت چیه؟ تو دهن بین هستی. تو تا به حال سعی نکردی رو حرفهایی که می شنوی فکر کنی.
هرکی هرچی میگه مثل روبات فکر میکنی باید به حرفش عمل کنی. یعنی در قاموس تو حرف درست همیشه آخرین حرفی است که شنیده ای!
یادته وقتی می خواستی تلویزیون بخری چه اتفاقی افتاد؟ با صدنفر حرف زدی و مشورت کردی و خانوادگی تصمیم گرفتید. بعد که رفتی فروشگاه برای خرید با پنج کلمه حرف صاحب مغازه همه را فراموش کردی و تلویزیونی که صاحب مغازه تبلیغش رو کرد خریدی و برگشتی خونه.
همه دهنشون وامونده بود که چطور شد بعد از اون همه صحبت و تصمیم جمعی ، اونو خریده بودی و یک ماه دعوا و جنجال و غر زدنهای زن و بچه رو تحمل کردی.خوب حق داشتند!
اولین کاری که باید بکنی اینه که از تصمیم های فوری و آنی کلا باید بپرهیزی.
این یعنی چی؟
یعنی باید تمرین کنی که با حرفهای آدما زود زود نظرت عوض نشه.
یعنی هر روز باید صد بار ، نه، هزار بار به خودت بگی که تو باید نظر و رای خودت رو داشته باشی، تو هم مثل همه ی آدمای دنیا یک انسانی. باید به خودت ارزش قایل بشی . اینکه فوری رایت عوض بشه این توهین به خودته
معنای این خیلی بده. معناش اینه که تو یه عروسک کوکی هستی که هرکسی میتونه کوکت کنه.
بعد از این یه دفتر می خری . اما طوری باشه که همیشه دم دستت باشه.
هر مساله ای که برات پیش میاد اونجا می نویسی و بعد تا زمانی که هنوز اصول تفکر درست و همه جانبه رو یاد نگرفتی با هرکی مشورت کردی نظرش را به طور مشخص در مقابل اسمش می نویسی
و اینو ادامه میدی تا زمانی که حس کنی که به اندازه کافی تمام ابعاد مساله رو از آدمای اهل فکر شنیده ای
بعدش تا زمانی که خودت یاد بگیری مجبوری از یکی کمک بگیری .
به کمک آن دوستت اونها رو تحلیل می کنی و جهت های مثبت و منفی را جدا می کنی و در یک جدول مقابل هر نظر می نویسی
و بعد از مقایسه ی راه حلها و اتخاذ تصمیم ، نظر نهایی را با خط درشت در صفحه آخر به طوری که تا دفتر رو باز کنی بخوره به چشمات بنویس. اون تصمیمی هستش که باید اجرا کنی
و بعد طی اقدامت دیگه در اون مورد با کسی حرفی نمی زنی
بعد این فکرها زیر لبی خطاب به خودش گفت اگر لالایی بلد بودی تا به حال چرا خوابت نبرده
و از حرف خودش خنده اش گرفت
راستی نظر شما چیه؟
می تونید عواملی را که باعث می شه ما در افکار و تصمیماتمان دچار خطا شویم ردیف کنید؟
بیایید لطفی کنید و در حق من برادری و خواهری کنید و استادی وکمک کنید تا یک لیست کامل از این عوامل را تهیه کنم.
البته خیلی دوست دارم فقط از اندیشه مستقیم خودتون کمک بگیرین و نه هیچ منبع دیگری
🌸🌸🌸🌸🌸🙏🏻🙏🏻🙏🏻🌸🌸🌸🌸🌸
https://news.1rj.ru/str/MH_Naji
#بخش_چهارم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#چرا_ما_اشتباه_میکنیم
#م_ناجی
✳️ ✳️ ✳️ چرا ما اشتباه می کنیم؟ ✳️ ✳️ ✳️
راستی، تا به حال از خودتان سوال کرده اید که چرا ما در افکار و تصمیماتمان دچار اشتباه می شویم؟
چه عواملی سبب می شود که بعد از اظهار نظر در مورد خاصی و بعد از کمی گفتگو با دیگران یا کمی تامل در درون خود احساس می کنیم که گویا حرفی که بر زبان آوردیم نادرست بوده یا ناقص بوده و یا بجا نبوده و نباید گفته می شد؟
چرا گاهی احساس پشیمانی می کنیم از کارهایی که قبلا کرده ایم یا تصمیماتی که گرفته ایم؟
چرا گاهی احساس درماندگی میکنیم از تشخیص صواب و خطا؟
اینها سوالاتی بود که بر ذهن آقای سرگشته جاری بود.
به سختی در فکر فرو رفته بود. بیشتر تصمیماتی که گرفته بود بعدا توسط پدر و مادر یا همسر وفرزند یا دوست و همکار یا قوم و خویش مورد انتقاد و خدشه یا سرزنش و حتی تمسخر واقع شده بود و گاهی بعضی از کارهای او ذکرش مایه سرور خاطر و سرگرمی دور بری هایش می شد
این بار جدی بود. نمی خواست اجازه دهد وضعیت سابق ادامه یابد.
اما یک نکته را به خوبی می دانست و آن اینکه این کار آسان نخواهد بود
چیزی در درونش چون خاری بر جانش می خلید و او را راحت نمی گذاشت.
دیگر بس است. تو مگر چه از دیگران کم داری؟ چرا نمی توانی تصمیماتی درست و همه جانبه و سنجیده بگیری. اگر نمی توانی لابد مشگلی داری.
خوب ایرادی نداره مشگل را پیدا کن و رفعش کن
بعدش خودش به خودش جواب میداد. اصلا میدونی مشگلت چیه؟ تو دهن بین هستی. تو تا به حال سعی نکردی رو حرفهایی که می شنوی فکر کنی.
هرکی هرچی میگه مثل روبات فکر میکنی باید به حرفش عمل کنی. یعنی در قاموس تو حرف درست همیشه آخرین حرفی است که شنیده ای!
یادته وقتی می خواستی تلویزیون بخری چه اتفاقی افتاد؟ با صدنفر حرف زدی و مشورت کردی و خانوادگی تصمیم گرفتید. بعد که رفتی فروشگاه برای خرید با پنج کلمه حرف صاحب مغازه همه را فراموش کردی و تلویزیونی که صاحب مغازه تبلیغش رو کرد خریدی و برگشتی خونه.
همه دهنشون وامونده بود که چطور شد بعد از اون همه صحبت و تصمیم جمعی ، اونو خریده بودی و یک ماه دعوا و جنجال و غر زدنهای زن و بچه رو تحمل کردی.خوب حق داشتند!
اولین کاری که باید بکنی اینه که از تصمیم های فوری و آنی کلا باید بپرهیزی.
این یعنی چی؟
یعنی باید تمرین کنی که با حرفهای آدما زود زود نظرت عوض نشه.
یعنی هر روز باید صد بار ، نه، هزار بار به خودت بگی که تو باید نظر و رای خودت رو داشته باشی، تو هم مثل همه ی آدمای دنیا یک انسانی. باید به خودت ارزش قایل بشی . اینکه فوری رایت عوض بشه این توهین به خودته
معنای این خیلی بده. معناش اینه که تو یه عروسک کوکی هستی که هرکسی میتونه کوکت کنه.
بعد از این یه دفتر می خری . اما طوری باشه که همیشه دم دستت باشه.
هر مساله ای که برات پیش میاد اونجا می نویسی و بعد تا زمانی که هنوز اصول تفکر درست و همه جانبه رو یاد نگرفتی با هرکی مشورت کردی نظرش را به طور مشخص در مقابل اسمش می نویسی
و اینو ادامه میدی تا زمانی که حس کنی که به اندازه کافی تمام ابعاد مساله رو از آدمای اهل فکر شنیده ای
بعدش تا زمانی که خودت یاد بگیری مجبوری از یکی کمک بگیری .
به کمک آن دوستت اونها رو تحلیل می کنی و جهت های مثبت و منفی را جدا می کنی و در یک جدول مقابل هر نظر می نویسی
و بعد از مقایسه ی راه حلها و اتخاذ تصمیم ، نظر نهایی را با خط درشت در صفحه آخر به طوری که تا دفتر رو باز کنی بخوره به چشمات بنویس. اون تصمیمی هستش که باید اجرا کنی
و بعد طی اقدامت دیگه در اون مورد با کسی حرفی نمی زنی
بعد این فکرها زیر لبی خطاب به خودش گفت اگر لالایی بلد بودی تا به حال چرا خوابت نبرده
و از حرف خودش خنده اش گرفت
راستی نظر شما چیه؟
می تونید عواملی را که باعث می شه ما در افکار و تصمیماتمان دچار خطا شویم ردیف کنید؟
بیایید لطفی کنید و در حق من برادری و خواهری کنید و استادی وکمک کنید تا یک لیست کامل از این عوامل را تهیه کنم.
البته خیلی دوست دارم فقط از اندیشه مستقیم خودتون کمک بگیرین و نه هیچ منبع دیگری
🌸🌸🌸🌸🌸🙏🏻🙏🏻🙏🏻🌸🌸🌸🌸🌸
https://news.1rj.ru/str/MH_Naji
Telegram
Mohammed
وما كان صبرك عند الله منسيًا✨.
⭕️توصيه هايی در باب کارگروهی و مباحثه
🔹وقتي كه احساس ضرورت كار گروهي را احساس كرده ايد،بايد دو نكته را مراعات كنيد:
1️⃣ وحدت بخشي
حداكثر نيرو و وقتي كه فرد مي تواند را به ميدان بياورد.البته اين بدان معنا نيست كه همه به يك اندازه وقت بگذارند.تبعاً اشتغالات زندگي متفاوت است. يكي تدريس دارد، ديگري ندارد.يكي كار گروهي ديگري مي كند،ديگري نمي كند.بالاخره هر كسي متعهد بشود كه حراكثر كاري كه مي تواند بكند را بكند به اندازه ي وسعش.حالا اگر يك ساعت در شبانه روز است،باشد يا پنج ساعت هم هست باشد.به تعبير ديگري كار گروهي محوري براي مطالعات شما باشد.
شما كه مطالعه مي كنيد همه را در راستاي اين كار بكنيد.”وحدت بخشي“ كه اين كار گروهي به مطالعات شما مي دهد به نظرم كار كم اهميّتي نيست.
2️⃣ استفاده از همديگر
دوم اينكه در كار گروهي ما بايد حتي المقدور از هم بيشتر استفاده كنيم.اگر جوري باشد كه بنده يه سري مطالب را اينجا خدمت شما بگويم و شما بشنويد و بعد هم هركسي برود دنبال كار خودش.اين مثل يك كلاس عادي دانشگاهي است.و كار گروهي نيست.كار گروهي وقتي است كه واقعاً هر كسي از ديگري استفاده كند.هر چيزي را هر كسي نمي داند از ديگري بپرسد.واقعاً دست همديگر را بگيريد و بالا ببريد.اين اگر بين شما نيست بايد پديد بيايد.
🔹اهميّت هم مباحثه
قدر اين موقعيت خود رابدانيد.من در دوران دانشگاه مقيد بودم كلاس هاي استاد مطهري و استاد ديگري را مقيد بودم حتماً شركت كنم.چه واحد آنرا داشته باشم و چه نداشته باشم.ديگر از كلاسي استفاده نكردم. من استفاده اي كه كردم از يك هم مباحثه اي بود كه داشتم.من جدّا از آن مباحثاتي كه خيلي جدّي و سر سختانه و بي انعطاف بود خيلي استفاده كردم.تمام دوران دانشگاهي من به اندازه ي يك دهم آن مباحثاتي كه با هم داشتيم براي من نفع نداشت.امّا آدم تا نعمتي را دارد قدرش را نمي داند.الان به نظرم مي آيد اگر چنين كسي را داشتم خيلي برايم مفيد بود.شايد الان متوجه نباشيد.بعدا كه چنين گروهي را از دست داديد متوجه مي شويد كه جمع شدن چند آدم هم فكر و تقريباً در حدّ يكديگر داراي معلومات باشند نعمت خيلي بزرگي است.
🔹 چگونگی نحوه ي مباحثه
١-واقعاً وقت روي اينكار بگذاريد نه اينكه تجملي و تكفلي باشد.
٢- واقعاً از هم حيا نكنيد.
يكي از آفات اين است كه افراد بخواهند(به خيال خودش) حيثيت خود را در جمع حفظ كنند و اين به اين معناست كه هر چه را بلد نيستيد به احدي بروز نمي دهند. اينطور نباشيد. اگر چنين نباشيد و آنچه را نمي دانيد از يكديگر سؤال كنيد يواش يواش همديگر را بالا مي بريد.
اما اينكه من بخواهم وجهه ام حفظ شود و چيزهايي را كه بلد نيستم را نپرسم،پايين مي مانم.اينرا هم بدانيد كه آدم هر چه علمش بيشتر مي شود بيشتر نادانسته هاي خود را مخفي مي كند.به تعبير علي(ع)- حيا نكنيد هر چه را بلد نيستيد بايد به ميدان بياوريم و بگوييم بلد نيستيم،تا ياد بگيريم و جلو برويم.
🔹 روش مباحثه
وقتي مباحثه صورت مي گيرد يكي بايد مدار مباحثه را در دست داشته باشد.از رو خواندن و بعد توضيح دادن و جملاتي كه نفهميده اند اين كار را به نتيجه نمي رساند.چون اينقدر جا براي سؤال پيش مي آيد كه بحث هيچ گاه به صورت قانع كننده اي تا آخر ادامه نمي يابد.
من معتقدم كه همه بايد مطالعه كنند و در جلسه يكي از خانمها بحث را طرح كند.او هم كليّات بحث را مطرح كند.يكي از مشكلاتي كه ما داريم مال اين نظام است كه ما را ذره ذره جلو برده اند.با اينكه من معتقدم كه به تعبير غربيان”بايد از چشم پرنده وارد مباحث شد“.يعني وقتي كه ما حتي يك اسكلت كلّي هم از فلسفه ي غرب نداريم.نمي توانيم،آثار افلاطون را جمله به جمله ياد بگيريم.اگر بخواهيم فلسفه غرب ياد بگيريم ؛اول بايد يك طرح كاملاً اجمالي از فلسفه غرب داشته باشيم بعد با تحصيلات بيشتر،پايين تر و پايين تر مي آييم و بعد روي پشت بام افلاطون مي نشينيم.
🔹روش صحيح كتاب خواندن
وقتي كتابي را مي خوانيد،كلمه به كلمه آن را نمي خواهد بفهميد.بايد اينطور باشد كه وقتي كتاب خوانديد با قبل فرق كنيد.
من مي گويم؛اصول كلّي يك فصل را يكي از يكي از دوستان مطرح بكنند و توي اين اصول كلّي با هم بحث كنيد. اينقدر ذره ذره جلو رفتن ما را فرسوده و ما را منصرف مي كند از كار.
من هميشه به اين مطلب توجه داده ام كه وقتي يك كتاب را مي خوانيد هر چقدر كه سخت باشد ديدمان فرق مي كند.ما با اين ديدهاي كلّي كار داريم.و اين ديدهاي كلّي يواش يواش آدم را پخته تر مي كند در سنجشها و داوريها و ....
من بصورت جمله جمله و ذره ذره جلو رفتن را قبول ندارم.
✨درسگفتار پاسخ به یک سوال ،سال 71
استاد مصطفی ملکیان
🔹وقتي كه احساس ضرورت كار گروهي را احساس كرده ايد،بايد دو نكته را مراعات كنيد:
1️⃣ وحدت بخشي
حداكثر نيرو و وقتي كه فرد مي تواند را به ميدان بياورد.البته اين بدان معنا نيست كه همه به يك اندازه وقت بگذارند.تبعاً اشتغالات زندگي متفاوت است. يكي تدريس دارد، ديگري ندارد.يكي كار گروهي ديگري مي كند،ديگري نمي كند.بالاخره هر كسي متعهد بشود كه حراكثر كاري كه مي تواند بكند را بكند به اندازه ي وسعش.حالا اگر يك ساعت در شبانه روز است،باشد يا پنج ساعت هم هست باشد.به تعبير ديگري كار گروهي محوري براي مطالعات شما باشد.
شما كه مطالعه مي كنيد همه را در راستاي اين كار بكنيد.”وحدت بخشي“ كه اين كار گروهي به مطالعات شما مي دهد به نظرم كار كم اهميّتي نيست.
2️⃣ استفاده از همديگر
دوم اينكه در كار گروهي ما بايد حتي المقدور از هم بيشتر استفاده كنيم.اگر جوري باشد كه بنده يه سري مطالب را اينجا خدمت شما بگويم و شما بشنويد و بعد هم هركسي برود دنبال كار خودش.اين مثل يك كلاس عادي دانشگاهي است.و كار گروهي نيست.كار گروهي وقتي است كه واقعاً هر كسي از ديگري استفاده كند.هر چيزي را هر كسي نمي داند از ديگري بپرسد.واقعاً دست همديگر را بگيريد و بالا ببريد.اين اگر بين شما نيست بايد پديد بيايد.
🔹اهميّت هم مباحثه
قدر اين موقعيت خود رابدانيد.من در دوران دانشگاه مقيد بودم كلاس هاي استاد مطهري و استاد ديگري را مقيد بودم حتماً شركت كنم.چه واحد آنرا داشته باشم و چه نداشته باشم.ديگر از كلاسي استفاده نكردم. من استفاده اي كه كردم از يك هم مباحثه اي بود كه داشتم.من جدّا از آن مباحثاتي كه خيلي جدّي و سر سختانه و بي انعطاف بود خيلي استفاده كردم.تمام دوران دانشگاهي من به اندازه ي يك دهم آن مباحثاتي كه با هم داشتيم براي من نفع نداشت.امّا آدم تا نعمتي را دارد قدرش را نمي داند.الان به نظرم مي آيد اگر چنين كسي را داشتم خيلي برايم مفيد بود.شايد الان متوجه نباشيد.بعدا كه چنين گروهي را از دست داديد متوجه مي شويد كه جمع شدن چند آدم هم فكر و تقريباً در حدّ يكديگر داراي معلومات باشند نعمت خيلي بزرگي است.
🔹 چگونگی نحوه ي مباحثه
١-واقعاً وقت روي اينكار بگذاريد نه اينكه تجملي و تكفلي باشد.
٢- واقعاً از هم حيا نكنيد.
يكي از آفات اين است كه افراد بخواهند(به خيال خودش) حيثيت خود را در جمع حفظ كنند و اين به اين معناست كه هر چه را بلد نيستيد به احدي بروز نمي دهند. اينطور نباشيد. اگر چنين نباشيد و آنچه را نمي دانيد از يكديگر سؤال كنيد يواش يواش همديگر را بالا مي بريد.
اما اينكه من بخواهم وجهه ام حفظ شود و چيزهايي را كه بلد نيستم را نپرسم،پايين مي مانم.اينرا هم بدانيد كه آدم هر چه علمش بيشتر مي شود بيشتر نادانسته هاي خود را مخفي مي كند.به تعبير علي(ع)- حيا نكنيد هر چه را بلد نيستيد بايد به ميدان بياوريم و بگوييم بلد نيستيم،تا ياد بگيريم و جلو برويم.
🔹 روش مباحثه
وقتي مباحثه صورت مي گيرد يكي بايد مدار مباحثه را در دست داشته باشد.از رو خواندن و بعد توضيح دادن و جملاتي كه نفهميده اند اين كار را به نتيجه نمي رساند.چون اينقدر جا براي سؤال پيش مي آيد كه بحث هيچ گاه به صورت قانع كننده اي تا آخر ادامه نمي يابد.
من معتقدم كه همه بايد مطالعه كنند و در جلسه يكي از خانمها بحث را طرح كند.او هم كليّات بحث را مطرح كند.يكي از مشكلاتي كه ما داريم مال اين نظام است كه ما را ذره ذره جلو برده اند.با اينكه من معتقدم كه به تعبير غربيان”بايد از چشم پرنده وارد مباحث شد“.يعني وقتي كه ما حتي يك اسكلت كلّي هم از فلسفه ي غرب نداريم.نمي توانيم،آثار افلاطون را جمله به جمله ياد بگيريم.اگر بخواهيم فلسفه غرب ياد بگيريم ؛اول بايد يك طرح كاملاً اجمالي از فلسفه غرب داشته باشيم بعد با تحصيلات بيشتر،پايين تر و پايين تر مي آييم و بعد روي پشت بام افلاطون مي نشينيم.
🔹روش صحيح كتاب خواندن
وقتي كتابي را مي خوانيد،كلمه به كلمه آن را نمي خواهد بفهميد.بايد اينطور باشد كه وقتي كتاب خوانديد با قبل فرق كنيد.
من مي گويم؛اصول كلّي يك فصل را يكي از يكي از دوستان مطرح بكنند و توي اين اصول كلّي با هم بحث كنيد. اينقدر ذره ذره جلو رفتن ما را فرسوده و ما را منصرف مي كند از كار.
من هميشه به اين مطلب توجه داده ام كه وقتي يك كتاب را مي خوانيد هر چقدر كه سخت باشد ديدمان فرق مي كند.ما با اين ديدهاي كلّي كار داريم.و اين ديدهاي كلّي يواش يواش آدم را پخته تر مي كند در سنجشها و داوريها و ....
من بصورت جمله جمله و ذره ذره جلو رفتن را قبول ندارم.
✨درسگفتار پاسخ به یک سوال ،سال 71
استاد مصطفی ملکیان
Audio
#کتاب_صوتی
#کانال_خرد_سنجشگر
#کتاب_راهنمای_تفکر_نقادانه
#م_ناجی
📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕
کتاب راهنمای تفکر نقادانه- پرسیدن سوالهای بجا
ترجمه ی کورش کامیاب
📗📗📗📗📗📗📗📗📗
فصل هفتم
قسمت پنجم
#کانال_خرد_سنجشگر
#کتاب_راهنمای_تفکر_نقادانه
#م_ناجی
📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕
کتاب راهنمای تفکر نقادانه- پرسیدن سوالهای بجا
ترجمه ی کورش کامیاب
📗📗📗📗📗📗📗📗📗
فصل هفتم
قسمت پنجم
Audio
#کتاب_صوتی
#کانال_خرد_سنجشگر
#کتاب_راهنمای_تفکر_نقادانه
#م_ناجی
📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕
کتاب راهنمای تفکر نقادانه- پرسیدن سوالهای بجا
ترجمه ی کورش کامیاب
📗📗📗📗📗📗📗📗📗
فصل هفتم
قسمت ششم
#کانال_خرد_سنجشگر
#کتاب_راهنمای_تفکر_نقادانه
#م_ناجی
📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕
کتاب راهنمای تفکر نقادانه- پرسیدن سوالهای بجا
ترجمه ی کورش کامیاب
📗📗📗📗📗📗📗📗📗
فصل هفتم
قسمت ششم
#جمله_اظهار_گزاره
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#م_ناجی
🔆🔆🔆جمله، اظهار ،گزاره🔆🔆🔆
چندی پیش سوالی از دوستان مطرح کردم و فرق بین اصطلاحات فوق را خواستار شدم.
اولا باید متفطن باشیم که بعد آشنایی متفکران ما با تحولات فلسفی-منطقی اخیر در جهان مدرن برخی مفاهیم و ایده ها برای ما تازگی داشتند و طبیعتا واژگان مترادفی در زبان فارسی نداشتند و مترجمین ما به هر صورت مجبور بودند کلمات مناسبی برای بیان آنها پیدا کنند که در سنت فکری ما معنای دیگری داشتند و همین عملا از یکسو باعث می شد که آن مفهوم در اینجا به درستی درک نشود و از سوی دیگر باعث بدفهمی آن چیزی می شد که در متن اصلی مراد بود.
اگر امروزه ما مجبوریم در مورد ابتدایی ترین مفاهیم منطق توضیحاتی بدهیم به خاطر تازگی آنها و شاید فقدان واژه مترادف آن بوده باشد و شاید هم ...
به هر حال ما در معرفت شناسی و منطق به زبان انگلیسی با سه کلمه و اصطلاح مواجهیم:
sentence
statement
proposition
که متاسفانه ترجمه های مختلفی از دومی و سومی شده است و خصوصا دومی را گاهی جمله معنی کرده اند و گاهی گزاره و گاهی قضیه
که ما ترجیحا آنها را به ترتیب جمله،اظهارو گزاره معنی می کنیم.
بنده قبلا طی مقاله کوتاهی سعی کردم مراد از گزاره در فارسی را به تفصیل توضیح دهم و در این فرصت کوتاه می خواهم به فرق این اصطلاحات بپردازم.
جمله آشناترین اصطلاح از این سه است که اصطلاحی مربوط به دستور زبان و بخصوص دستور زبان فارسی است.
و مراد از آن ترکیبی از کلمه هاست که ساختار نحوی درستی دارد و معنای تامی را افاده می کند. و مراد از معنای تام کوچکترین عضو در واقع واحد یک بسته ی معنایی است که با آن می توان به مخاطب معنای را رساند که مخاطب منتظر ادامه اش برای درک مقصود شما نباشد.
و همانگونه که می دانید در تقسیم بندی اولیه به خبری و انشایی تقسیم می شود.
اگر دقت می فرمودید جمله اصطلاحی بود در دستور زبان . و دستور زبان کارش بررسی ساختار نحوی(به معنای عام آن-گرامری-) یک زبان است و بر روی کاغذ کلمات و ترکیبات آن را بررسی میکند.
مراد من از گفتن سخن بالا این است که وقتی مثلا ترکیب برو را در دستور زبان می خوانید اقدام به رفتن نمی کنید. چرا؟ زیرا آن جمله بر روی کاغذ عاری و خالی از اراده ای فرض می شود که گوینده ای می تواند داشته باشد.اما در آن میان اگر معلم دستور زبان برمی گشت و به شما می گفت برو به دفتر شما می فهمیدید که آن جمله واجد اراده ای است که از شما می خواهد که به دفتر بروید و نه تنها ترک کلاس برای شما مجاز است بلکه ضرورت دارد به قصد اجرای اراده ی معلم یا برای اینکه یک اصل اخلاقی را نقض نکرده باشید از کلاس خارج شوید.
و این فرق اصطلاح اول یعنی جمله با اصطلاح دوم یعنی اظهار است.
یعنی اظهار یک اصطلاح معرفت شناسانه است و مراد از آن همان جمله ای است که از زبان یک انسان زبان دان آشنا به معنای جمله که با قصد آن جمله را به زبان یا قلم می آورد.
یعنی حتی اگر همان جمله از زبان کسی خارج شود که در خواب است باز هم اظهار نیست. و نیز اگر از زبان کسی که آشنا به آن زبان نیست و نمی داند که از جمله چه اراده میکند باز اظهار نیست ولی جمله هست.
پس اظهار همان جمله است وقتی که توسط فردی آشنا به معنای آن و به قصد معنا بیان می شود.
و اما اصطلاح سوم که قبلا عرض کردم که اصطلاحی مربوط به منطق جدید است و اصلا صبغه و رنگ کلامی ندارد و صرفا معناست و از اینرو مثل دیگر اصطلاحات ریاضی وجود انتزاعی و فرضی دارد. و مراد از آن کوچکترین بسته معنایی است که حاوی مفاد یک جمله ی خبری است و قابلیت صدق و کذب دارد واتم و واحد گزاره حساب می شود.یعنی قابلیت تقسیم به دو گزاره که قابلیت صدق و کذب داشته باشند نیست و از اینرو حاوی یک ارزش معنای یعنی درست یا نادرست است.
وحال شما پاسخ دهید که اصطلاح قضیه در منطق قدیم از نوع جمله است یا از نوع اظهار یا از نوع گزاره
این چیزی است که دقیقا نمی دانم مرادشان کدام بوده و به نظر می رسد که در آن موقع به واسطه ای اینکه مفاهیم دوم و سوم تعریف نشده بودند مرادشان از قضیه همان جمله ی خبری ساده بوده باشد.
https://news.1rj.ru/str/MH_Naji
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#م_ناجی
🔆🔆🔆جمله، اظهار ،گزاره🔆🔆🔆
چندی پیش سوالی از دوستان مطرح کردم و فرق بین اصطلاحات فوق را خواستار شدم.
اولا باید متفطن باشیم که بعد آشنایی متفکران ما با تحولات فلسفی-منطقی اخیر در جهان مدرن برخی مفاهیم و ایده ها برای ما تازگی داشتند و طبیعتا واژگان مترادفی در زبان فارسی نداشتند و مترجمین ما به هر صورت مجبور بودند کلمات مناسبی برای بیان آنها پیدا کنند که در سنت فکری ما معنای دیگری داشتند و همین عملا از یکسو باعث می شد که آن مفهوم در اینجا به درستی درک نشود و از سوی دیگر باعث بدفهمی آن چیزی می شد که در متن اصلی مراد بود.
اگر امروزه ما مجبوریم در مورد ابتدایی ترین مفاهیم منطق توضیحاتی بدهیم به خاطر تازگی آنها و شاید فقدان واژه مترادف آن بوده باشد و شاید هم ...
به هر حال ما در معرفت شناسی و منطق به زبان انگلیسی با سه کلمه و اصطلاح مواجهیم:
sentence
statement
proposition
که متاسفانه ترجمه های مختلفی از دومی و سومی شده است و خصوصا دومی را گاهی جمله معنی کرده اند و گاهی گزاره و گاهی قضیه
که ما ترجیحا آنها را به ترتیب جمله،اظهارو گزاره معنی می کنیم.
بنده قبلا طی مقاله کوتاهی سعی کردم مراد از گزاره در فارسی را به تفصیل توضیح دهم و در این فرصت کوتاه می خواهم به فرق این اصطلاحات بپردازم.
جمله آشناترین اصطلاح از این سه است که اصطلاحی مربوط به دستور زبان و بخصوص دستور زبان فارسی است.
و مراد از آن ترکیبی از کلمه هاست که ساختار نحوی درستی دارد و معنای تامی را افاده می کند. و مراد از معنای تام کوچکترین عضو در واقع واحد یک بسته ی معنایی است که با آن می توان به مخاطب معنای را رساند که مخاطب منتظر ادامه اش برای درک مقصود شما نباشد.
و همانگونه که می دانید در تقسیم بندی اولیه به خبری و انشایی تقسیم می شود.
اگر دقت می فرمودید جمله اصطلاحی بود در دستور زبان . و دستور زبان کارش بررسی ساختار نحوی(به معنای عام آن-گرامری-) یک زبان است و بر روی کاغذ کلمات و ترکیبات آن را بررسی میکند.
مراد من از گفتن سخن بالا این است که وقتی مثلا ترکیب برو را در دستور زبان می خوانید اقدام به رفتن نمی کنید. چرا؟ زیرا آن جمله بر روی کاغذ عاری و خالی از اراده ای فرض می شود که گوینده ای می تواند داشته باشد.اما در آن میان اگر معلم دستور زبان برمی گشت و به شما می گفت برو به دفتر شما می فهمیدید که آن جمله واجد اراده ای است که از شما می خواهد که به دفتر بروید و نه تنها ترک کلاس برای شما مجاز است بلکه ضرورت دارد به قصد اجرای اراده ی معلم یا برای اینکه یک اصل اخلاقی را نقض نکرده باشید از کلاس خارج شوید.
و این فرق اصطلاح اول یعنی جمله با اصطلاح دوم یعنی اظهار است.
یعنی اظهار یک اصطلاح معرفت شناسانه است و مراد از آن همان جمله ای است که از زبان یک انسان زبان دان آشنا به معنای جمله که با قصد آن جمله را به زبان یا قلم می آورد.
یعنی حتی اگر همان جمله از زبان کسی خارج شود که در خواب است باز هم اظهار نیست. و نیز اگر از زبان کسی که آشنا به آن زبان نیست و نمی داند که از جمله چه اراده میکند باز اظهار نیست ولی جمله هست.
پس اظهار همان جمله است وقتی که توسط فردی آشنا به معنای آن و به قصد معنا بیان می شود.
و اما اصطلاح سوم که قبلا عرض کردم که اصطلاحی مربوط به منطق جدید است و اصلا صبغه و رنگ کلامی ندارد و صرفا معناست و از اینرو مثل دیگر اصطلاحات ریاضی وجود انتزاعی و فرضی دارد. و مراد از آن کوچکترین بسته معنایی است که حاوی مفاد یک جمله ی خبری است و قابلیت صدق و کذب دارد واتم و واحد گزاره حساب می شود.یعنی قابلیت تقسیم به دو گزاره که قابلیت صدق و کذب داشته باشند نیست و از اینرو حاوی یک ارزش معنای یعنی درست یا نادرست است.
وحال شما پاسخ دهید که اصطلاح قضیه در منطق قدیم از نوع جمله است یا از نوع اظهار یا از نوع گزاره
این چیزی است که دقیقا نمی دانم مرادشان کدام بوده و به نظر می رسد که در آن موقع به واسطه ای اینکه مفاهیم دوم و سوم تعریف نشده بودند مرادشان از قضیه همان جمله ی خبری ساده بوده باشد.
https://news.1rj.ru/str/MH_Naji
Telegram
Mohammed
وما كان صبرك عند الله منسيًا✨.
👍1
❓❓❓❓❓تفکر نقادانه چیست و به چه کار می آید ؟❓❓❓❓
⭕️ تفکر نقادانه به زبان ساده :
👈فکر نقاد یعنی نگاه به یک موضوع از زوایای متفاوت و تحلیل و جمع بندی آنها
👈فکر نقاد یعنی توانایی تحلیل اطلاعات ، داده ها و ادعاها و دوری از زودباوری
🖊ما آدمها در زندگی روزمره مدام با انواع و اقسام ادعاها مواجه میشویم . یعنی کسانی که ادعاها را مطرح میکنند میخواهند ما عقیده ایی را بپذیریم و یا کاری را انجام دهیم . ولی ما از کجا بدانیم که از میان این همه ادعا کدام ادعا را باید بپذیریم و کدام را رد کنیم ؟ تفکر نقادانه ابزاری در اختیار ما قرار میدهد که میتوانیم عقلانی بودن یا نبودن آن عقیده را محک بزنیم . در واقع اصطلاح تفکر نقادانه به مجموعه ایی از نگرش ها و مهارتهاي فکری اطلاق میگردد که برای ارزیابی و محک زدن ادعاها و استدلال ها به کار می آیند . تفکر نقادانه را به شیوه های گوناگونی میتوان بکار برد ولی اساس آن را میتوان همان روش سقراطی یعنی پرسیدن تعدادی سوال نقادانه دانست . بدین ترتیب با پرسیدن چند سوال میتوان به ارزیابی عقلانی استدلال ها پرداخت .
🔴سوال های نقادانه :
اول ، مسئله چیست و مدعا کدام است ؟
دوم ، دلایل استدلال کدامند ؟
سوم ، کدام واژه ها یا عبارت ها مبهم اند ؟
چهارم ، تضادها و فرض های ارزشی کدامند ؟
پنجم ، فرض های توصیفی کدامند ؟
ششم ، آیا مغالطه ایی در کار نیست ؟
هفتم ، شواهد چقدر محکم اند ؟
هشتم ، آیا علت های بدیل در کار نیستند ؟
نهم ، آیا آمار عرضه شده فریب دهنده نیست ؟
دهم ، چه اطلاعات مهمی بیان نشده است ؟
یازدهم ، چه نتیجه یا مدعایی معقول دیگری میتوان مطرح کرد ؟
تهیه کننده: شهر کتاب
⭕️ تفکر نقادانه به زبان ساده :
👈فکر نقاد یعنی نگاه به یک موضوع از زوایای متفاوت و تحلیل و جمع بندی آنها
👈فکر نقاد یعنی توانایی تحلیل اطلاعات ، داده ها و ادعاها و دوری از زودباوری
🖊ما آدمها در زندگی روزمره مدام با انواع و اقسام ادعاها مواجه میشویم . یعنی کسانی که ادعاها را مطرح میکنند میخواهند ما عقیده ایی را بپذیریم و یا کاری را انجام دهیم . ولی ما از کجا بدانیم که از میان این همه ادعا کدام ادعا را باید بپذیریم و کدام را رد کنیم ؟ تفکر نقادانه ابزاری در اختیار ما قرار میدهد که میتوانیم عقلانی بودن یا نبودن آن عقیده را محک بزنیم . در واقع اصطلاح تفکر نقادانه به مجموعه ایی از نگرش ها و مهارتهاي فکری اطلاق میگردد که برای ارزیابی و محک زدن ادعاها و استدلال ها به کار می آیند . تفکر نقادانه را به شیوه های گوناگونی میتوان بکار برد ولی اساس آن را میتوان همان روش سقراطی یعنی پرسیدن تعدادی سوال نقادانه دانست . بدین ترتیب با پرسیدن چند سوال میتوان به ارزیابی عقلانی استدلال ها پرداخت .
🔴سوال های نقادانه :
اول ، مسئله چیست و مدعا کدام است ؟
دوم ، دلایل استدلال کدامند ؟
سوم ، کدام واژه ها یا عبارت ها مبهم اند ؟
چهارم ، تضادها و فرض های ارزشی کدامند ؟
پنجم ، فرض های توصیفی کدامند ؟
ششم ، آیا مغالطه ایی در کار نیست ؟
هفتم ، شواهد چقدر محکم اند ؟
هشتم ، آیا علت های بدیل در کار نیستند ؟
نهم ، آیا آمار عرضه شده فریب دهنده نیست ؟
دهم ، چه اطلاعات مهمی بیان نشده است ؟
یازدهم ، چه نتیجه یا مدعایی معقول دیگری میتوان مطرح کرد ؟
تهیه کننده: شهر کتاب
Audio
#کتاب_صوتی
#کانال_خرد_سنجشگر
#کتاب_راهنمای_تفکر_نقادانه
#م_ناجی
📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕
کتاب راهنمای تفکر نقادانه- پرسیدن سوالهای بجا
ترجمه ی کورش کامیاب
📗📗📗📗📗📗📗📗📗
فصل هفتم
قسمت هفتم
#کانال_خرد_سنجشگر
#کتاب_راهنمای_تفکر_نقادانه
#م_ناجی
📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕📕
کتاب راهنمای تفکر نقادانه- پرسیدن سوالهای بجا
ترجمه ی کورش کامیاب
📗📗📗📗📗📗📗📗📗
فصل هفتم
قسمت هفتم
خرد سنجشگر
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی #بخش_چهارم #کانال_خرد_سنجشگر #گروه_خرد_سنجشگر #چرا_ما_اشتباه_میکنیم #م_ناجی ✳️ ✳️ ✳️ چرا ما اشتباه می کنیم؟ ✳️ ✳️ ✳️ راستی، تا به حال از خودتان سوال کرده اید که چرا ما در افکار و تصمیماتمان دچار اشتباه می شویم؟ چه…
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_پنجم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#تفکر_بازتابی
#م_ناجی
تفکر انعکاسی یا متاملانه یا بازتابی
قرار بر این شده بود که در هر موردی که می خواهد تصمیم بگیرد ، ابتدا به خوبی فکر کند و سعی کند تصمیمی بگیرد که بعدا احساس پشیمانی نکند
اما خود را بسان ره گم کرده ای حس می کرد ، بسان گمشده ای در بیابان که هیچ نشانی از راه نیست.
نمی دانست اینکه می خواهد قبلا فکر کند یعنی چه. یعنی دقیقا چه کار باید بکند؟ یا چه کار نباید بکند.
اما یک چیز را خوب یاد گرفته بود. اینکه باید به سرعت تصمیم نگیرد. این را خوب فهمیده بود و در اینکار مصمم بود.
یک چیز دیگر را هم یاد گرفته بود و آن اینکه نباید به فکر افرادی که با آنها حرف می زند به عنوان یگانه راه حل یا تنها حرف درست نگاه کند. و این بدین معنا بود که بداند در آن مورد حرفهای دیگری هم هست یا می تواند وجود داشته باشد که باید به آنها هم گوش دهد.
ذهنش آنقدر با این افکار مشغول بود و مطالب را تا آن اندازه در ذهن خود بالا و پایین می کرد که دیگران هم متوجه تغییر رفتار وی شده بودند. احساس می کردند کم حرف شده و بیشتر در خودش غرق است.
اولین سوالی که در ذهنش مطرح شده بود در مورد خود فکر کردن بود.با خود می گفت آخه این فکر کردن یعنی چه؟ من برای اینکه فکر کرده باشم باید چه کارهایی را انجام دهم؟ آخه چطور میشه که فکر بتونه جواب سوالها و ندانسته های مرا بدهد؟ خوب اگر من جواب این سوالات را می دانستم که باید می دانستم و نیازی به فکر کردن نبود. و اگه جواب را نمی دونم و الان هم حس میکنم نمیدونم این فکر چطور می تونه این ندانستن را تبدیل به دانستن بکنه؟
در مقابل به خودش جواب می داد.
می گفت تو فکر می کنی وضعیت امروزت مثل وضعیت یه ماه پیشه؟ یعنی هیچ فرقی نکردی؟ یعنی همون آدمی هستی که بی خیال همه چیز بودی و هرچی از دیگران می شنیدی درستترین حرفی بود که شنیده بودی و مثل برگ درختان با هر بادی به طرفی متمایل می شدی در حالی الان گویی می خواهی در مقابل باد مقاومت کنی.
حس می کرد رفتارش در مقابل افکار دیگران خیلی فرق کرده و هر روز این فرق آشکارتر می شود و به خودش می گفت همین تغییر مگر از فکر نیست؟
الان برایش فهمیدن و خوب فهمیدن و خوب تصمیم گرفتن مهم شده بود . فکر می کرد برای خودش و تصمیمهایش ارزش بیشتری قائله.
نمی دانست دقیقا چه تغییراتی رخ داده است و چطور شده است اما فکر می کرد که خیلی چیزل داره عوض می شه و روز به روز در نگرش خود و رفتار خود تغییرات بیشتری را شاهد است.
—-------
راستی شما می دانید که چه تغییری در وی رخ داده بود و این وضعیت چه نامیده می شود؟
به این وضعیت تفکر انعکاسی یا متاملانه گفته می شود
reflective thinking
یعنی اینکه انسان قادر می شود در مورد فکر کردن خودش فکر کند
آقای سرگشته به هرحال ولو به صورت خیلی ناقص ولی باز هم فکر و اندیشه داشت . تنها چیزی که عوض شده بود خود را در مقابل آیینه گذاشته بود و به تفکر خودش نگاه می کرد و در مورد تفکر خود فکر میکرد.
این اولین گامی است که هر فرد باید برای شناخت روند اندیشه ی خود و اصلاح و بهبود آن باید بکند. فکر کردن در باره فکر کردن خود
یعنی همان تفکر انعکاسی یا بازتابی یا متاملانه
https://news.1rj.ru/str/MH_Naji
#بخش_پنجم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#تفکر_بازتابی
#م_ناجی
تفکر انعکاسی یا متاملانه یا بازتابی
قرار بر این شده بود که در هر موردی که می خواهد تصمیم بگیرد ، ابتدا به خوبی فکر کند و سعی کند تصمیمی بگیرد که بعدا احساس پشیمانی نکند
اما خود را بسان ره گم کرده ای حس می کرد ، بسان گمشده ای در بیابان که هیچ نشانی از راه نیست.
نمی دانست اینکه می خواهد قبلا فکر کند یعنی چه. یعنی دقیقا چه کار باید بکند؟ یا چه کار نباید بکند.
اما یک چیز را خوب یاد گرفته بود. اینکه باید به سرعت تصمیم نگیرد. این را خوب فهمیده بود و در اینکار مصمم بود.
یک چیز دیگر را هم یاد گرفته بود و آن اینکه نباید به فکر افرادی که با آنها حرف می زند به عنوان یگانه راه حل یا تنها حرف درست نگاه کند. و این بدین معنا بود که بداند در آن مورد حرفهای دیگری هم هست یا می تواند وجود داشته باشد که باید به آنها هم گوش دهد.
ذهنش آنقدر با این افکار مشغول بود و مطالب را تا آن اندازه در ذهن خود بالا و پایین می کرد که دیگران هم متوجه تغییر رفتار وی شده بودند. احساس می کردند کم حرف شده و بیشتر در خودش غرق است.
اولین سوالی که در ذهنش مطرح شده بود در مورد خود فکر کردن بود.با خود می گفت آخه این فکر کردن یعنی چه؟ من برای اینکه فکر کرده باشم باید چه کارهایی را انجام دهم؟ آخه چطور میشه که فکر بتونه جواب سوالها و ندانسته های مرا بدهد؟ خوب اگر من جواب این سوالات را می دانستم که باید می دانستم و نیازی به فکر کردن نبود. و اگه جواب را نمی دونم و الان هم حس میکنم نمیدونم این فکر چطور می تونه این ندانستن را تبدیل به دانستن بکنه؟
در مقابل به خودش جواب می داد.
می گفت تو فکر می کنی وضعیت امروزت مثل وضعیت یه ماه پیشه؟ یعنی هیچ فرقی نکردی؟ یعنی همون آدمی هستی که بی خیال همه چیز بودی و هرچی از دیگران می شنیدی درستترین حرفی بود که شنیده بودی و مثل برگ درختان با هر بادی به طرفی متمایل می شدی در حالی الان گویی می خواهی در مقابل باد مقاومت کنی.
حس می کرد رفتارش در مقابل افکار دیگران خیلی فرق کرده و هر روز این فرق آشکارتر می شود و به خودش می گفت همین تغییر مگر از فکر نیست؟
الان برایش فهمیدن و خوب فهمیدن و خوب تصمیم گرفتن مهم شده بود . فکر می کرد برای خودش و تصمیمهایش ارزش بیشتری قائله.
نمی دانست دقیقا چه تغییراتی رخ داده است و چطور شده است اما فکر می کرد که خیلی چیزل داره عوض می شه و روز به روز در نگرش خود و رفتار خود تغییرات بیشتری را شاهد است.
—-------
راستی شما می دانید که چه تغییری در وی رخ داده بود و این وضعیت چه نامیده می شود؟
به این وضعیت تفکر انعکاسی یا متاملانه گفته می شود
reflective thinking
یعنی اینکه انسان قادر می شود در مورد فکر کردن خودش فکر کند
آقای سرگشته به هرحال ولو به صورت خیلی ناقص ولی باز هم فکر و اندیشه داشت . تنها چیزی که عوض شده بود خود را در مقابل آیینه گذاشته بود و به تفکر خودش نگاه می کرد و در مورد تفکر خود فکر میکرد.
این اولین گامی است که هر فرد باید برای شناخت روند اندیشه ی خود و اصلاح و بهبود آن باید بکند. فکر کردن در باره فکر کردن خود
یعنی همان تفکر انعکاسی یا بازتابی یا متاملانه
https://news.1rj.ru/str/MH_Naji
Telegram
Mohammed
وما كان صبرك عند الله منسيًا✨.
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_ششم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#تفکر_علت_یاب
#م_ناجی
☀️☀️☀️تفکر علت یاب☀️☀️☀️
سرگشته روزهای دشواری را می گذراند، نه از لحاظ اینکه درد ی بی درمان داشته باشد، بلکه به این معنا که هر فرصت خالی را که پیدا می کرد به مشگل اصلی که این روزها به آن پی برده بود فکر می کرد.
چند تا کتاب در این زمینه پیدا کرده بود و آنها را می خواند . با هر یک از دوستانش که فرصت گفتگو پیدا می کرد راجع به اندیشیدن و خوب فکر کردن و انتخابهای درست حرف می زد. هر روز چیزهای بیشتری در این مورد یاد می گرفت.
یکی از چیزهایی که برایش بسیار جالب و مفید آمده بود پیشنهادی بود که در یکی از جزوه های کوچکی که از یک دستفروش خریده بود نوشته بود.
در آن جزوه از یک شگرد خوب سخن گفته بود و از یک توانایی
گفته بود که برای اینکه قوه اندیشیدن را در خود تقویت کنید مجبورید به تفکر علت یاب مجهز بشوید.
تفکر علت یاب
یعنی ذهنتان را طوری تربیت کنید که در برخورد با هر پدیده ای یا هر جمله ای به دنبال دلیل یا علت آن بگردد.
چگونه؟
پیشنهاد کرده بود که در مواجهه بر هر حرف یا هر پدیده فورا یک چرا؟ در مقابلش قرار دهید و سعی کنید به آن چرا پاسخ پیدا کنید.
یعنی مثلا وقتی مواجه می شوی که موقعی که باد به صورتت می خورد درصورت خود احساس خنکی میکنی ، از خودت بپرس چرا؟ و سعی کن به این سوال پاسخ پیدا کنی.
وقتی مثلا از خوردن نوشابه گازدار احساس خوشی برایت دست می دهد از خودت بپرس چرا؟ و دنبال پاسخ آن بگرد و سعی کن تا می توانی پاسخهای احتمالی به آن بدهی. لازم نیست که در این مرحله حتما پاسخ درست را درک کنی
همین کافی است که این سوال در تو ریشه بدواند
وقتی یکی برایت تعریف می کند که دیروز به باغی رفته بود و از خاطراتش می گفت از خودت سوال کن که چرا این فرد این حرفها را به تو می گوید؟ از این خاطره گویی دنبال چه چیزی است؟
اگر یکی ترا به کیکی مهمان کرد حتما علتش را از خودت بپرس و پاسخهای احتمالی را در ذهنت ردیف کن
هرچقدر توانستی سوالهای بیشتری از خودت بپرسی این نوع تفکر در تو راسختر و ریشه دارتر می شود و ذهن تو روز به روز فعالیتش بیشتر و بیشتر می شود.
چندین مورد این مساله را در خود امتحان کرده بود. دنیا در نگاهش رنگ دیگری می گرفت. گویی تا دیروز کور بود و تازه چشم به دنیا باز کرده است. تازه داشت دنیای اطرافش را می دید
تجربه ی عجیبی بود. تازه رفتارهای اطرافیانش را می دید. تازه اتفاقاتی که دور و برش می افتاد می دید.
تا دیروز اصلا توجهی به اطرافیانش و نحوه برخوردهای آنها و حرفهایی که می زدند و کارهایی که می کردند یا نمی کردند نداشت. ولی الان در این فرصت کمی که این دستور العمل را می آزمود خیلی چیزها را می دید که قبلا نمی دید.
تفکر علت یاب یعنی اینکه بخواهی علت تمام پدیده هایی را که دور و برت اتفاق می افتند را دریابی و برای فهمیدنشان تلاش کنی که از دانسته های قبلی خود استفاده کنی و پاسخهای احتمالی را در ذهنت یا در دفتری ردیف کنی
تفکر علت یاب یعنی اینکه دلیل یا علت رفتارهایی را که دیگران با تو یا با یکدیگر می کنند یا تو با دیگران می کنی را از خودت سوال کنی و پاسخ های احتمالی را در ذهنت ردیف کنی
تفکر علت یاب یعنی اینکه دلیل درستی ادعاهایی که می شنوی را به دقت جستجو کنی
و در یک جمله ی کوتاه هرچقدر می توانی چرا؟ در ذهن خودت ردیف کنی و تلاش کنی پاسخهای احتمالی آن چراها را –ترجیحا به صورت مکتوب- پیدا کنی. در این مرحله اصلا به فکر پیدا کردن پاسخ درست نباش.
همین برایت مهم باشد که هر چقدر می توانی گزینه های جواب را بیشتر کن
https://news.1rj.ru/str/MH_Naji
#بخش_ششم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#تفکر_علت_یاب
#م_ناجی
☀️☀️☀️تفکر علت یاب☀️☀️☀️
سرگشته روزهای دشواری را می گذراند، نه از لحاظ اینکه درد ی بی درمان داشته باشد، بلکه به این معنا که هر فرصت خالی را که پیدا می کرد به مشگل اصلی که این روزها به آن پی برده بود فکر می کرد.
چند تا کتاب در این زمینه پیدا کرده بود و آنها را می خواند . با هر یک از دوستانش که فرصت گفتگو پیدا می کرد راجع به اندیشیدن و خوب فکر کردن و انتخابهای درست حرف می زد. هر روز چیزهای بیشتری در این مورد یاد می گرفت.
یکی از چیزهایی که برایش بسیار جالب و مفید آمده بود پیشنهادی بود که در یکی از جزوه های کوچکی که از یک دستفروش خریده بود نوشته بود.
در آن جزوه از یک شگرد خوب سخن گفته بود و از یک توانایی
گفته بود که برای اینکه قوه اندیشیدن را در خود تقویت کنید مجبورید به تفکر علت یاب مجهز بشوید.
تفکر علت یاب
یعنی ذهنتان را طوری تربیت کنید که در برخورد با هر پدیده ای یا هر جمله ای به دنبال دلیل یا علت آن بگردد.
چگونه؟
پیشنهاد کرده بود که در مواجهه بر هر حرف یا هر پدیده فورا یک چرا؟ در مقابلش قرار دهید و سعی کنید به آن چرا پاسخ پیدا کنید.
یعنی مثلا وقتی مواجه می شوی که موقعی که باد به صورتت می خورد درصورت خود احساس خنکی میکنی ، از خودت بپرس چرا؟ و سعی کن به این سوال پاسخ پیدا کنی.
وقتی مثلا از خوردن نوشابه گازدار احساس خوشی برایت دست می دهد از خودت بپرس چرا؟ و دنبال پاسخ آن بگرد و سعی کن تا می توانی پاسخهای احتمالی به آن بدهی. لازم نیست که در این مرحله حتما پاسخ درست را درک کنی
همین کافی است که این سوال در تو ریشه بدواند
وقتی یکی برایت تعریف می کند که دیروز به باغی رفته بود و از خاطراتش می گفت از خودت سوال کن که چرا این فرد این حرفها را به تو می گوید؟ از این خاطره گویی دنبال چه چیزی است؟
اگر یکی ترا به کیکی مهمان کرد حتما علتش را از خودت بپرس و پاسخهای احتمالی را در ذهنت ردیف کن
هرچقدر توانستی سوالهای بیشتری از خودت بپرسی این نوع تفکر در تو راسختر و ریشه دارتر می شود و ذهن تو روز به روز فعالیتش بیشتر و بیشتر می شود.
چندین مورد این مساله را در خود امتحان کرده بود. دنیا در نگاهش رنگ دیگری می گرفت. گویی تا دیروز کور بود و تازه چشم به دنیا باز کرده است. تازه داشت دنیای اطرافش را می دید
تجربه ی عجیبی بود. تازه رفتارهای اطرافیانش را می دید. تازه اتفاقاتی که دور و برش می افتاد می دید.
تا دیروز اصلا توجهی به اطرافیانش و نحوه برخوردهای آنها و حرفهایی که می زدند و کارهایی که می کردند یا نمی کردند نداشت. ولی الان در این فرصت کمی که این دستور العمل را می آزمود خیلی چیزها را می دید که قبلا نمی دید.
تفکر علت یاب یعنی اینکه بخواهی علت تمام پدیده هایی را که دور و برت اتفاق می افتند را دریابی و برای فهمیدنشان تلاش کنی که از دانسته های قبلی خود استفاده کنی و پاسخهای احتمالی را در ذهنت یا در دفتری ردیف کنی
تفکر علت یاب یعنی اینکه دلیل یا علت رفتارهایی را که دیگران با تو یا با یکدیگر می کنند یا تو با دیگران می کنی را از خودت سوال کنی و پاسخ های احتمالی را در ذهنت ردیف کنی
تفکر علت یاب یعنی اینکه دلیل درستی ادعاهایی که می شنوی را به دقت جستجو کنی
و در یک جمله ی کوتاه هرچقدر می توانی چرا؟ در ذهن خودت ردیف کنی و تلاش کنی پاسخهای احتمالی آن چراها را –ترجیحا به صورت مکتوب- پیدا کنی. در این مرحله اصلا به فکر پیدا کردن پاسخ درست نباش.
همین برایت مهم باشد که هر چقدر می توانی گزینه های جواب را بیشتر کن
https://news.1rj.ru/str/MH_Naji
خرد سنجشگر
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی #بخش_ششم #کانال_خرد_سنجشگر #گروه_خرد_سنجشگر #تفکر_علت_یاب #م_ناجی ☀️☀️☀️تفکر علت یاب☀️☀️☀️ سرگشته روزهای دشواری را می گذراند، نه از لحاظ اینکه درد ی بی درمان داشته باشد، بلکه به این معنا که هر فرصت خالی را که پیدا…
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_هفتم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#انبار_اندیشه
#م_ناجی
☘️☘️☘️انبار اندیشه☘️☘️☘️
سرگشته از همان روز دفتری خریده بود و در هر فرصتی با خودش و دفترش خلوت می کرد و چیزهایی را در آن می نوشت.
هم مطالبی را که در مورد فکر کردن و مسایل مربوط به آن از کتابها و یا از افراد می آموخت و هم سوالها و افکاری را که در گفت و گو با خود در جریان بود.
سوالات را با علامت سوال بزرگی در ابتدای سطر آغاز می کرد که به عنوان علامتی باشد برای مراجعه های مکرر و دنبال کردن پاسخ
و پاسخهایی را که می یافت با شماره گذاری سوالات در ذیل همان شماره یادداشت می کرد. یعنی اول سطر اول شماره سوال را می نوشت و بعد جوابی را که به ذهنش خطور کرده بود.
روزهای اول که به نوشتن آغازیده بود تعداد سوالها کم بود . یعنی ذهنش حتی قادر به سوال سازی نبود. چندین سوال تکراری را می شد به خوبی در دفترش دید.
از اینکه چرا من قادر به فکر کردن حسابی نیستم
چرا سوال زیادی به ذهنم نمی رسد؟ یعنی من اصلا سوالی ندارم؟ یعنی مطلب در عالم من اینقدر کم است؟ یا من آنقدر زیاد بلدم و مجهولی ندارم؟
ولی تازه می فهمید که سوال نداشتن به معنی دانستن نیست بلکه نشانه ی این است که هنوز به مرحله توانایی سوال کردن نرسیده است و از آن یک قدم عقبتر است!
بعدها فهمید که به این سوال نداشتن می گویند جهل مرکب! یعنی اینکه انسان نه تنها مطلبی را نمی داند بلکه از اینکه چنان مطلبی هم در عالم وجود دارد یا می تواند وجود داشته باشد غافل است و جاهل
کم کم می فهمید که برای اینکه بتواند ذهنش را آماده سوال کردن بکند باید زحمت بکشد و عادت های چندین و چند ساله ای را که از کودکی بر او به یادگار مانده تغییر دهد.
ولی این را هم حس می کرد با گذشت هر روز و تلاشی که در این مدت می کرد تعداد سوالها در حال رشد کردن است و لی قدرت پاسخ دادن به سوالها هنوز صفر!
از سوالهای اولیه اش که خیلی تکراری هم بود این بود که چرا من بلد نیستم فکر کنم؟
اما در پاسخ به این سوال فقط یک گزینه را می توانست بشمارد.
آیا هوش و استعداد من کم است؟
چیز دیگری به ذهنش نمی رسید اما الان که نگاه می کرد در روزهای بعد کم کم این گزینه ها بیشتر شده بود:
آیا ممکن است این مربوط به شیوه ای باشد که من از پدر و مادرم یاد گرفته ام؟
آیا این می تواند موروثی باشد؟ و اگر موروثی باشد می شود با تمرین و ممارست آن را تغییر داد؟
آیا در مدرسه معلمهای من تلاش کرده بودند که شیوه تفکر را به من بیاموزند؟ و من سستی و کاهلی کردم که نیاموختم؟
آیا دیگر دوستان من فکر کردن را بلدند؟
معلمان من شیوه ی تفکر را بلد بودند؟
چرا کسی نخواسته این ضعف و عیب مرا به من بگوید؟
چرا دیگران تا به امروز از این وضعیتم مرا آگاه نکردند؟
از اینکه دوست داشتند من به این حالت بمانم؟
یا اینکه ترسیدند من ناراحت بشوم؟
یا اصلا متوجه این قصه نبودند؟
یا فکر می کردند که این وضعیت غیرقابل تغییر است؟
و همینطور هر روز سوالات بیشتر و بیشتر می شد.
هر روز توانایی سوال کردن در وی تقویت می شد و او احساس می کرد که دنیا هم در نظرش دگرگون می شود.
هر روز دنیا کمی پیچیده تر و پرمعماتر و با هیبت تر می شد و حس می کرد که دنیا را زیباتر می بیند و چیزهای زیادی از اطرافش را می تواند ببیند.
اما در پاسخ دادن و نوشتن پاسخهای احتمالی هنوز مشگل داشت.
تا اینکه با خواندن مطلبی از یک کتاب علت را تا حدودی متوجه شد.
در آن کتاب نوشته بود که حافظه ی ما به سان انباری است که ما هرچه را از بچگی آموخته ایم در آن ریخته ایم. دها و صدهاهزار مطلب را روی هم تلنبار کرده ایم و بی هیچ نظم و نظامی روی هم انباشته شدهاند و شاید هر روز برخی از آنها پوسیده شده و از بین می روند. تنها ذهنی می تواند از حافظه اش خوب استفاده کند که بتواند دانسته های خود را طبقه بندی کرده و با نظم معینی در قفسه های مشخصی قرار دهد یا مثل هارد کامپیوتر با تقسیم بندی هارد و نیز بازکرده پوشه های منظم و شاید تو در تو مطالب را ذخیره کند. مهم آن است که این اطلاعات طوری چیده شده باشند که هر موقع لازم داشتی فوری دست ببری و از محل خودش بیرون بکشی و استفاده کنی
الان می دانست که علت اینکه نمی تواند به سوالهایش پاسخ دهد این است که اطلاعات مربوط به آن مطلب در بین دیگر اطلاعات گم شده است و مدت زیادی طول می کشد که آن را بیابد.
اما یه نکته ی جالب را هم می توانست تشخیص دهد و آن اینکه این جستجوی پرزحمت میان داده ها در حافظه باعث می شود که حافظه اش نظم بهتری بگیرد و با هر مورد جستجو ذهنش بیشتر یاد میگیرد که چگونه قفسه بندی و طبقه بندی کند
و این برایش موفقیت بزرگی بود و باید این کار را ادامه می داد.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
#بخش_هفتم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#انبار_اندیشه
#م_ناجی
☘️☘️☘️انبار اندیشه☘️☘️☘️
سرگشته از همان روز دفتری خریده بود و در هر فرصتی با خودش و دفترش خلوت می کرد و چیزهایی را در آن می نوشت.
هم مطالبی را که در مورد فکر کردن و مسایل مربوط به آن از کتابها و یا از افراد می آموخت و هم سوالها و افکاری را که در گفت و گو با خود در جریان بود.
سوالات را با علامت سوال بزرگی در ابتدای سطر آغاز می کرد که به عنوان علامتی باشد برای مراجعه های مکرر و دنبال کردن پاسخ
و پاسخهایی را که می یافت با شماره گذاری سوالات در ذیل همان شماره یادداشت می کرد. یعنی اول سطر اول شماره سوال را می نوشت و بعد جوابی را که به ذهنش خطور کرده بود.
روزهای اول که به نوشتن آغازیده بود تعداد سوالها کم بود . یعنی ذهنش حتی قادر به سوال سازی نبود. چندین سوال تکراری را می شد به خوبی در دفترش دید.
از اینکه چرا من قادر به فکر کردن حسابی نیستم
چرا سوال زیادی به ذهنم نمی رسد؟ یعنی من اصلا سوالی ندارم؟ یعنی مطلب در عالم من اینقدر کم است؟ یا من آنقدر زیاد بلدم و مجهولی ندارم؟
ولی تازه می فهمید که سوال نداشتن به معنی دانستن نیست بلکه نشانه ی این است که هنوز به مرحله توانایی سوال کردن نرسیده است و از آن یک قدم عقبتر است!
بعدها فهمید که به این سوال نداشتن می گویند جهل مرکب! یعنی اینکه انسان نه تنها مطلبی را نمی داند بلکه از اینکه چنان مطلبی هم در عالم وجود دارد یا می تواند وجود داشته باشد غافل است و جاهل
کم کم می فهمید که برای اینکه بتواند ذهنش را آماده سوال کردن بکند باید زحمت بکشد و عادت های چندین و چند ساله ای را که از کودکی بر او به یادگار مانده تغییر دهد.
ولی این را هم حس می کرد با گذشت هر روز و تلاشی که در این مدت می کرد تعداد سوالها در حال رشد کردن است و لی قدرت پاسخ دادن به سوالها هنوز صفر!
از سوالهای اولیه اش که خیلی تکراری هم بود این بود که چرا من بلد نیستم فکر کنم؟
اما در پاسخ به این سوال فقط یک گزینه را می توانست بشمارد.
آیا هوش و استعداد من کم است؟
چیز دیگری به ذهنش نمی رسید اما الان که نگاه می کرد در روزهای بعد کم کم این گزینه ها بیشتر شده بود:
آیا ممکن است این مربوط به شیوه ای باشد که من از پدر و مادرم یاد گرفته ام؟
آیا این می تواند موروثی باشد؟ و اگر موروثی باشد می شود با تمرین و ممارست آن را تغییر داد؟
آیا در مدرسه معلمهای من تلاش کرده بودند که شیوه تفکر را به من بیاموزند؟ و من سستی و کاهلی کردم که نیاموختم؟
آیا دیگر دوستان من فکر کردن را بلدند؟
معلمان من شیوه ی تفکر را بلد بودند؟
چرا کسی نخواسته این ضعف و عیب مرا به من بگوید؟
چرا دیگران تا به امروز از این وضعیتم مرا آگاه نکردند؟
از اینکه دوست داشتند من به این حالت بمانم؟
یا اینکه ترسیدند من ناراحت بشوم؟
یا اصلا متوجه این قصه نبودند؟
یا فکر می کردند که این وضعیت غیرقابل تغییر است؟
و همینطور هر روز سوالات بیشتر و بیشتر می شد.
هر روز توانایی سوال کردن در وی تقویت می شد و او احساس می کرد که دنیا هم در نظرش دگرگون می شود.
هر روز دنیا کمی پیچیده تر و پرمعماتر و با هیبت تر می شد و حس می کرد که دنیا را زیباتر می بیند و چیزهای زیادی از اطرافش را می تواند ببیند.
اما در پاسخ دادن و نوشتن پاسخهای احتمالی هنوز مشگل داشت.
تا اینکه با خواندن مطلبی از یک کتاب علت را تا حدودی متوجه شد.
در آن کتاب نوشته بود که حافظه ی ما به سان انباری است که ما هرچه را از بچگی آموخته ایم در آن ریخته ایم. دها و صدهاهزار مطلب را روی هم تلنبار کرده ایم و بی هیچ نظم و نظامی روی هم انباشته شدهاند و شاید هر روز برخی از آنها پوسیده شده و از بین می روند. تنها ذهنی می تواند از حافظه اش خوب استفاده کند که بتواند دانسته های خود را طبقه بندی کرده و با نظم معینی در قفسه های مشخصی قرار دهد یا مثل هارد کامپیوتر با تقسیم بندی هارد و نیز بازکرده پوشه های منظم و شاید تو در تو مطالب را ذخیره کند. مهم آن است که این اطلاعات طوری چیده شده باشند که هر موقع لازم داشتی فوری دست ببری و از محل خودش بیرون بکشی و استفاده کنی
الان می دانست که علت اینکه نمی تواند به سوالهایش پاسخ دهد این است که اطلاعات مربوط به آن مطلب در بین دیگر اطلاعات گم شده است و مدت زیادی طول می کشد که آن را بیابد.
اما یه نکته ی جالب را هم می توانست تشخیص دهد و آن اینکه این جستجوی پرزحمت میان داده ها در حافظه باعث می شود که حافظه اش نظم بهتری بگیرد و با هر مورد جستجو ذهنش بیشتر یاد میگیرد که چگونه قفسه بندی و طبقه بندی کند
و این برایش موفقیت بزرگی بود و باید این کار را ادامه می داد.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Telegram
خرد سنجشگر
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
خرد سنجشگر
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی #بخش_هفتم #کانال_خرد_سنجشگر #گروه_خرد_سنجشگر #انبار_اندیشه #م_ناجی ☘️☘️☘️انبار اندیشه☘️☘️☘️ سرگشته از همان روز دفتری خریده بود و در هر فرصتی با خودش و دفترش خلوت می کرد و چیزهایی را در آن می نوشت. هم مطالبی را که در…
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_هشتم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#موهبت_نهان
#م_ناجی
🌺🌺🌺موهبت نهان 🌺🌺🌺
سرساعت 11.30بود که از اداره خارج شد.
مرخصی ساعتی گرفته بود.برنامه خاصی برای امروزش چیده بود. دیشب تصمیم گرفته بود برای خریدن کتابهایی به چند کتابفروشی سر بزند.می خواست چند کتاب در باره ی اندیشیدن و بهتر اندیشیدن پیدا کند تا شاید بتوانند در این زمینه و برای اینکه به او کمک کنند که در مورد مسایلی که با آن روبه رو می شود بهتر و دقیقتر بیندیشد و تصمیم های مناسبتر و مطمئنتری بگیرد.
احساس خوبی داشت. متوجه یک اتفاق مبارک در درون خود بود. اتفاقی که برایش جذاب و شورانگیز بود.
احساس می کرد که هرچقدر در مورد انتخابهایش بیشتر دقت می کرد و به قول معروف مته به خشخاش می گذاشت و برای انتخاب صحیحتر تلاش می کرد به همان اندازه به وزن خودش در مقابل خودش افزوده می شد. یعنی گویی خودش برای خودش مهمتر جلوه می کرد و عزت بیشتری برای خود می یافت.
در خود احساس شخصیت می کرد و خودش را کسی در میان توده ی مردم می دید اما کمی پر رنگتر از دیگران! گویی در زمینه ی یک عکس سیاه و سپید خودش را رنگی می دید و برجسته و شاخص
قبلا چنین احساسی را هرگز تجربه نکرده بود.
این تجربه اندیشیدن به انتخابهایش و تامل در مورد تصمیم های خود و رفتار خود او را برای خود مهم کرده بود. آخر انسان در مورد چیزهای مهم وسواس به خرج می دهد و نسبت به او تمرکز خاصی پیدا می کند. و تمرکز او روی انتخابهایش اهمیت خود را برای او نشان داده بود.
احساس می کرد برای خود کسی شده است . احساس می کرد که برای خود ارزشمند شده است.احساس می کرد که قبلا از خودش واقعا بی خبر بوده و کلا برای خود کسی نبوده است و اصلا خود را به صورت جدی ندیده بوده است.
اصلا خودی در میان نبود. مثل یک عروسک کوکی راه می افتاد و به هر طرف که نیازها و امیال برانگیخته شده در محیط می خواندند رانده می شد.و حتی یک بار از خودش سوال نکرده بود که چرا فلان کار را می کنی یا بهمان کار را نمی کنی. چون خودی در میان نبود و گردباد حوادث و انگیزش های محیطی فرصت دیدن خود را به او نداده بود.
اما از وقتی که تصمیم گرفته بود که در انتخابهایش دقت کند و هر کاری را پس از تامل دوباره یا جندباره انجام دهد خودش هم ارج و منزلت پیدا کرده بود و تازه می فهمید که او یک انسان است و باید از اندیشه اش برای سعادت وی بهره ببرد.تازه می فهمید که رابطه ای که بین اهمیت دادن به خود و اهمیت دادن به انتخاب هایش است چقدر محکم و ضروری است. یعنی اگر کسی به خودش اهمیت می دهد محال است که به انتخاب هایش بی توجه و بی تفاوت باشد و از کنار آنها سرسری بگذرد و بی خیال نتایج آنها باشد.
با خودش می گفت: همیشه به خاطر داشته باش کسی که به اتخابهایش اهمیت نمی دهد آن فرد پیش خودش بی ارزش است. یعنی برای خودش و زندگی اش قدر و قیمتی قائل نیست. و هر کس در انتخابهایش دقیق باشد و محتاط و با حساب و کتاب ، او حتما برای خودش ارزش و اهمیت قائل است و زندگی را مهم می داند.
با خودش زمزمه می کرد که مراقبت و محافظت از یک چیز نشانگر ارزشمندی آن چیز است.
از یک سو اندوهی عمیق او را در خود پیچیده بود که چرا تا به امروز تا این حد از خودش بی خبر بوده است و از سوی دیگر خوشحال بود که خوشبختانه متوجه این ایراد بزرگ وجودی اش شده است و خود را دلداری می داد که نگران نباش هنوز فرصتی هست. هنوز می توانی آنگونه می خواهی و آنگونه که باید بشوی .
احساس فردیت، احساس اینکه برای خودش کسی است، احساس اینکه می تواند برای خودش تصمیم بگیرد و احساس اینکه خودش را به عنوان بزرگترین سرمایه خویش یافته است شادی عمیق غیرقابل وصفی در وجودش ایجاد می کرد که قبل از این سابقه نداشت و چنین شادی و هیجانی را تا به حال تجربه نکرده بود.
گرچه هنوز کار زیادی نکرده بود و می دانست خیلی راه باید برود اما یافتن خود بهترین چیزی بود که می توانست ارمغان این چند ماهه تلاش باشد.
احساس می کرد یک پله بالاتر از دیگران ایستاده است و از آن بالا به مردم می نگرد.در حالی قبلا در میان مردم گم بود و چیزی به نام خود را تجربه نکرده بود.
یک من دیگر در وجودش داشت متولد می شد «من» یکه برایش عزیز بود و محترم و ارزشمند و این «من» او را تشویق به ادامه ی راه و پرسشگری هرچه بیشتر و دقت تمام در انتخابها و تصمیم هایش می کرد.
در این افکار عوطه ور بود که خود را در مقابل کتابفروشی دید.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
#بخش_هشتم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#موهبت_نهان
#م_ناجی
🌺🌺🌺موهبت نهان 🌺🌺🌺
سرساعت 11.30بود که از اداره خارج شد.
مرخصی ساعتی گرفته بود.برنامه خاصی برای امروزش چیده بود. دیشب تصمیم گرفته بود برای خریدن کتابهایی به چند کتابفروشی سر بزند.می خواست چند کتاب در باره ی اندیشیدن و بهتر اندیشیدن پیدا کند تا شاید بتوانند در این زمینه و برای اینکه به او کمک کنند که در مورد مسایلی که با آن روبه رو می شود بهتر و دقیقتر بیندیشد و تصمیم های مناسبتر و مطمئنتری بگیرد.
احساس خوبی داشت. متوجه یک اتفاق مبارک در درون خود بود. اتفاقی که برایش جذاب و شورانگیز بود.
احساس می کرد که هرچقدر در مورد انتخابهایش بیشتر دقت می کرد و به قول معروف مته به خشخاش می گذاشت و برای انتخاب صحیحتر تلاش می کرد به همان اندازه به وزن خودش در مقابل خودش افزوده می شد. یعنی گویی خودش برای خودش مهمتر جلوه می کرد و عزت بیشتری برای خود می یافت.
در خود احساس شخصیت می کرد و خودش را کسی در میان توده ی مردم می دید اما کمی پر رنگتر از دیگران! گویی در زمینه ی یک عکس سیاه و سپید خودش را رنگی می دید و برجسته و شاخص
قبلا چنین احساسی را هرگز تجربه نکرده بود.
این تجربه اندیشیدن به انتخابهایش و تامل در مورد تصمیم های خود و رفتار خود او را برای خود مهم کرده بود. آخر انسان در مورد چیزهای مهم وسواس به خرج می دهد و نسبت به او تمرکز خاصی پیدا می کند. و تمرکز او روی انتخابهایش اهمیت خود را برای او نشان داده بود.
احساس می کرد برای خود کسی شده است . احساس می کرد که برای خود ارزشمند شده است.احساس می کرد که قبلا از خودش واقعا بی خبر بوده و کلا برای خود کسی نبوده است و اصلا خود را به صورت جدی ندیده بوده است.
اصلا خودی در میان نبود. مثل یک عروسک کوکی راه می افتاد و به هر طرف که نیازها و امیال برانگیخته شده در محیط می خواندند رانده می شد.و حتی یک بار از خودش سوال نکرده بود که چرا فلان کار را می کنی یا بهمان کار را نمی کنی. چون خودی در میان نبود و گردباد حوادث و انگیزش های محیطی فرصت دیدن خود را به او نداده بود.
اما از وقتی که تصمیم گرفته بود که در انتخابهایش دقت کند و هر کاری را پس از تامل دوباره یا جندباره انجام دهد خودش هم ارج و منزلت پیدا کرده بود و تازه می فهمید که او یک انسان است و باید از اندیشه اش برای سعادت وی بهره ببرد.تازه می فهمید که رابطه ای که بین اهمیت دادن به خود و اهمیت دادن به انتخاب هایش است چقدر محکم و ضروری است. یعنی اگر کسی به خودش اهمیت می دهد محال است که به انتخاب هایش بی توجه و بی تفاوت باشد و از کنار آنها سرسری بگذرد و بی خیال نتایج آنها باشد.
با خودش می گفت: همیشه به خاطر داشته باش کسی که به اتخابهایش اهمیت نمی دهد آن فرد پیش خودش بی ارزش است. یعنی برای خودش و زندگی اش قدر و قیمتی قائل نیست. و هر کس در انتخابهایش دقیق باشد و محتاط و با حساب و کتاب ، او حتما برای خودش ارزش و اهمیت قائل است و زندگی را مهم می داند.
با خودش زمزمه می کرد که مراقبت و محافظت از یک چیز نشانگر ارزشمندی آن چیز است.
از یک سو اندوهی عمیق او را در خود پیچیده بود که چرا تا به امروز تا این حد از خودش بی خبر بوده است و از سوی دیگر خوشحال بود که خوشبختانه متوجه این ایراد بزرگ وجودی اش شده است و خود را دلداری می داد که نگران نباش هنوز فرصتی هست. هنوز می توانی آنگونه می خواهی و آنگونه که باید بشوی .
احساس فردیت، احساس اینکه برای خودش کسی است، احساس اینکه می تواند برای خودش تصمیم بگیرد و احساس اینکه خودش را به عنوان بزرگترین سرمایه خویش یافته است شادی عمیق غیرقابل وصفی در وجودش ایجاد می کرد که قبل از این سابقه نداشت و چنین شادی و هیجانی را تا به حال تجربه نکرده بود.
گرچه هنوز کار زیادی نکرده بود و می دانست خیلی راه باید برود اما یافتن خود بهترین چیزی بود که می توانست ارمغان این چند ماهه تلاش باشد.
احساس می کرد یک پله بالاتر از دیگران ایستاده است و از آن بالا به مردم می نگرد.در حالی قبلا در میان مردم گم بود و چیزی به نام خود را تجربه نکرده بود.
یک من دیگر در وجودش داشت متولد می شد «من» یکه برایش عزیز بود و محترم و ارزشمند و این «من» او را تشویق به ادامه ی راه و پرسشگری هرچه بیشتر و دقت تمام در انتخابها و تصمیم هایش می کرد.
در این افکار عوطه ور بود که خود را در مقابل کتابفروشی دید.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Telegram
خرد سنجشگر
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
#غلط_مغالطه
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#م_ناجی
‼️غلط یا مغالطه‼️
- آلبالو میوه ی یک گیاه بوته ای است.-
- بوستان نام کتابی از شاعر بزرگ ابوالقاسم فردوسی است
- نیویورک تایمز نوشته بود که سال پیش یک انفجار اتمی در ایران رخ داده است.
- خوکان و گرگان و دیگر درندگان دشمنان بشریتند زیرا هرکه با ما نیست بر ماست-
- چون تو دوست برادرم هستی پس تو هم برادرم هستی چونکه صد آمد نود هم پیش ماست
- من از فیلمهای ترسناک خوشم نمی آد - می دونستم. از اول هم تو ترسو بودی!
عبارت های بالا را خوب نگاه کنید چه احساسی دارید؟
حس می کنید که نمی توانید با نویسنده همرای و هم نظر باشید؟
به نظرتان اشتباهاتی از ناحیه ی گوینده یا نویسنده مطالب فوق رخ داده است؟
وجه مشترک عبارات فوق در چیست؟
فکر می کنید بین سه عبارت اولی و سه عبارت بعدی فرقی هست؟
چه چیزی آنها را از هم متمایز میکند؟
بله درست حدس زدید در سه عبارت اول استدلالی وجود ندارد اما در سه عبارت بعدی گوینده یا نویسنده برای ادعای خودش دلیل آورده است
اگر عبارت نویسنده یا گوینده ای خالی از استدلال باشد آن عبارت اگر قضیه باشد یعنی مرکب تام خبری باشد می تواند متصف به صدق یا کذب گردد و ما می توانیم به حسب مضمونش آن را درست یا غلط بدانیم
اما در مواردی که در گفته ها یا نوشته های گوینده یا نویسنده ای استدلالی باشد که بخواهد شما را به درستی ادعای خودش قانع کند و یا باور خویش را موجه سازد استدلالش قابل ارزیابی است و ممکن است درست و معتبر باشد و ممکن است مغالطه ای در کار باشد
پس مغالطه اختصاص به مواردی دارد که در عبارت مورد بررسی استدلالی وجود داشته باشد و در غیر آن صورت اگر مرکب تام خبری بود تنها متصف به غلط یا صحیح بودن می شود و نه به مغالطی بودن-
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#م_ناجی
‼️غلط یا مغالطه‼️
- آلبالو میوه ی یک گیاه بوته ای است.-
- بوستان نام کتابی از شاعر بزرگ ابوالقاسم فردوسی است
- نیویورک تایمز نوشته بود که سال پیش یک انفجار اتمی در ایران رخ داده است.
- خوکان و گرگان و دیگر درندگان دشمنان بشریتند زیرا هرکه با ما نیست بر ماست-
- چون تو دوست برادرم هستی پس تو هم برادرم هستی چونکه صد آمد نود هم پیش ماست
- من از فیلمهای ترسناک خوشم نمی آد - می دونستم. از اول هم تو ترسو بودی!
عبارت های بالا را خوب نگاه کنید چه احساسی دارید؟
حس می کنید که نمی توانید با نویسنده همرای و هم نظر باشید؟
به نظرتان اشتباهاتی از ناحیه ی گوینده یا نویسنده مطالب فوق رخ داده است؟
وجه مشترک عبارات فوق در چیست؟
فکر می کنید بین سه عبارت اولی و سه عبارت بعدی فرقی هست؟
چه چیزی آنها را از هم متمایز میکند؟
بله درست حدس زدید در سه عبارت اول استدلالی وجود ندارد اما در سه عبارت بعدی گوینده یا نویسنده برای ادعای خودش دلیل آورده است
اگر عبارت نویسنده یا گوینده ای خالی از استدلال باشد آن عبارت اگر قضیه باشد یعنی مرکب تام خبری باشد می تواند متصف به صدق یا کذب گردد و ما می توانیم به حسب مضمونش آن را درست یا غلط بدانیم
اما در مواردی که در گفته ها یا نوشته های گوینده یا نویسنده ای استدلالی باشد که بخواهد شما را به درستی ادعای خودش قانع کند و یا باور خویش را موجه سازد استدلالش قابل ارزیابی است و ممکن است درست و معتبر باشد و ممکن است مغالطه ای در کار باشد
پس مغالطه اختصاص به مواردی دارد که در عبارت مورد بررسی استدلالی وجود داشته باشد و در غیر آن صورت اگر مرکب تام خبری بود تنها متصف به غلط یا صحیح بودن می شود و نه به مغالطی بودن-
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Telegram
خرد سنجشگر
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
Forwarded from اتچ بات
با سلام خدمت دوستان - آیا جملات فوق مغالطه هستند یا نه ؟ چونکه در کتاب آقای خندان بعنوان مغالطه معرفی شده اند.
____________________________________
متاسفانه از این مسامحه ها زیاد دیده می شود.
و نویسنده برای اینکه بتواند منظورش را به اسانی به خواننده منتقل کند، به جای آوردن یک استدلال مغالطی که متضمن آن نوع مغالطه است. صرفا به آوردن نمونه های آن اشتباه در یک جمله یا قضیه اکتفا می کند.
و در واقع آن مثال نمونه ای از سوئ استفاده از اشتراک لفظ است که در مقدمات یک استدلال به کار می رود
در تمرینی هم که جناب تمنا برای جلسه اول کارگاه پیش بینی کرده بودند و از همین کتاب مغالطات اخذ شده بود، جناب تمنا در پی اشاره به همین نکته بودند که اینها نمونه هایی هستند که اگر در مقدمات یک استدلال به کار روند مغالطه خواهد بود
مثل آن است دو جمله بعد مثلا
حمید دوست بیست ساله ی من است.
محتمل دو معناست. و نهایت حرفی که در مورد اینها می شود گفت که گوینده به عمد یا به غیرعمد سخن به ابهام گفته است.و مبهم گفتم لزوما به معنای به کاربردن عبارت ذووجهین به یکی از دو معنای آن بدون آوردن قرینه نیست
__________________________________________
بنده در یادداشت غلط یا مغالطه آوردم که مغالطه فقط در استدلال معنی دارد و هر غلطی را نمی توان مغالطه نامید گرچه به نقل آقای خندان برخی مغالطه را بر هر خطایی هم اطلاق می کنند.اما نظر جمهور منطقیون از قدیم و جدید بر این است که مغالطه صرفا به خطای در استدلال اطلاق می شود آنهم به شکل های رایج و فریبای آن.
اجازه بدهید یکی دو مورد از آنها را با هم بررسی کنیم.
مثال اول:
او و همسرش پنج سال اختلاف داشتند.
به نظر شما چرا باید بگوییم که این جمله دارای مغالطه است؟
نهایت حرف این است که این کلام مبهم است و احتمال دارد به یکی از دو معنا به کار گرفته شده باشد. اما شما نمی توانید به گوینده یا نویسنده نسبت دهید که از ابهام آن سوء استفاده کرده است.تا برسد به اینکه بگوییم مغالطه ای وجود دارد
حال یکی از جملات را در ضمن یک استدلال می آوریم:
اگر مطلب از این قرار باشد که حمید بیست سال دارد و من فقط یکی دو ماه است که با او آشنا شده ام.
اما در مقابل پدرم که از من می خواهد به او اعتماد نکنم بگویم که : بابا تو داری می گی من بهش اعتماد نکنم؟ اون دوست بیست ساله ی منه
من دچار مغالطه شده ام زیرا گرچه ظاهر عبارت معنای درستی را هم می تواند برساند اما من معنای دیگری از این جمله قصد کرده ام که نادرست است.
یا در مورد مثال بعدی اگر حمید و همسرش در واقع پنج سال اختلاف سنی داشته باشند و من در مقابل کسی که بگوید حمید عاشق همسرشه. بگویم که من باور نمی کنم چون او با همسرش پنج سال اختلاف دارند. مغالطه کرده ام
____________________________________
متاسفانه از این مسامحه ها زیاد دیده می شود.
و نویسنده برای اینکه بتواند منظورش را به اسانی به خواننده منتقل کند، به جای آوردن یک استدلال مغالطی که متضمن آن نوع مغالطه است. صرفا به آوردن نمونه های آن اشتباه در یک جمله یا قضیه اکتفا می کند.
و در واقع آن مثال نمونه ای از سوئ استفاده از اشتراک لفظ است که در مقدمات یک استدلال به کار می رود
در تمرینی هم که جناب تمنا برای جلسه اول کارگاه پیش بینی کرده بودند و از همین کتاب مغالطات اخذ شده بود، جناب تمنا در پی اشاره به همین نکته بودند که اینها نمونه هایی هستند که اگر در مقدمات یک استدلال به کار روند مغالطه خواهد بود
مثل آن است دو جمله بعد مثلا
حمید دوست بیست ساله ی من است.
محتمل دو معناست. و نهایت حرفی که در مورد اینها می شود گفت که گوینده به عمد یا به غیرعمد سخن به ابهام گفته است.و مبهم گفتم لزوما به معنای به کاربردن عبارت ذووجهین به یکی از دو معنای آن بدون آوردن قرینه نیست
__________________________________________
بنده در یادداشت غلط یا مغالطه آوردم که مغالطه فقط در استدلال معنی دارد و هر غلطی را نمی توان مغالطه نامید گرچه به نقل آقای خندان برخی مغالطه را بر هر خطایی هم اطلاق می کنند.اما نظر جمهور منطقیون از قدیم و جدید بر این است که مغالطه صرفا به خطای در استدلال اطلاق می شود آنهم به شکل های رایج و فریبای آن.
اجازه بدهید یکی دو مورد از آنها را با هم بررسی کنیم.
مثال اول:
او و همسرش پنج سال اختلاف داشتند.
به نظر شما چرا باید بگوییم که این جمله دارای مغالطه است؟
نهایت حرف این است که این کلام مبهم است و احتمال دارد به یکی از دو معنا به کار گرفته شده باشد. اما شما نمی توانید به گوینده یا نویسنده نسبت دهید که از ابهام آن سوء استفاده کرده است.تا برسد به اینکه بگوییم مغالطه ای وجود دارد
حال یکی از جملات را در ضمن یک استدلال می آوریم:
اگر مطلب از این قرار باشد که حمید بیست سال دارد و من فقط یکی دو ماه است که با او آشنا شده ام.
اما در مقابل پدرم که از من می خواهد به او اعتماد نکنم بگویم که : بابا تو داری می گی من بهش اعتماد نکنم؟ اون دوست بیست ساله ی منه
من دچار مغالطه شده ام زیرا گرچه ظاهر عبارت معنای درستی را هم می تواند برساند اما من معنای دیگری از این جمله قصد کرده ام که نادرست است.
یا در مورد مثال بعدی اگر حمید و همسرش در واقع پنج سال اختلاف سنی داشته باشند و من در مقابل کسی که بگوید حمید عاشق همسرشه. بگویم که من باور نمی کنم چون او با همسرش پنج سال اختلاف دارند. مغالطه کرده ام
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#غلط_مغالطه_سوال
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#م_ناجی
❓❓❓سوال
با سلام خدمت دوستان - آیا جملات فوق مغالطه هستند یا نه ؟ چونکه در کتاب آقای خندان بعنوان مغالطه معرفی شده اند.
________________________________
جواب:
متاسفانه از این مسامحه ها زیاد دیده می شود.
و نویسنده برای اینکه بتواند منظورش را به اسانی به خواننده منتقل کند، به جای آوردن یک استدلال مغالطی که متضمن آن نوع مغالطه است. صرفا به آوردن نمونه های آن اشتباه در یک جمله یا قضیه اکتفا می کند.
و در واقع آن مثال نمونه ای از سوئ استفاده از اشتراک لفظ است که در مقدمات یک استدلال به کار می رود
در تمرینی هم که جناب تمنا برای جلسه اول کارگاه پیش بینی کرده بودند و از همین کتاب مغالطات اخذ شده بود، جناب تمنا در پی اشاره به همین نکته بودند که اینها نمونه هایی هستند که اگر در مقدمات یک استدلال به کار روند مغالطه خواهد بود
مثل آن است دو جمله بعد مثلا
حمید دوست بیست ساله ی من است.
محتمل دو معناست. و نهایت حرفی که در مورد اینها می شود گفت که گوینده به عمد یا به غیرعمد سخن به ابهام گفته است.و مبهم گفتن لزوما به معنای به کاربردن عبارت ذووجهین به یکی از دو معنای آن بدون آوردن قرینه نیست.معنای آن این است که عبارت فوق مردد بین یکی از دو معناست و هریک از دومعنا محتمل است مادامی که قرینه ای پیدا شود برای تقویت یکی از دو معنا
______________________________________
بنده در یادداشت غلط یا مغالطه آوردم که مغالطه فقط در استدلال معنی دارد و هر غلطی را نمی توان مغالطه نامید گرچه به نقل آقای خندان برخی مغالطه را بر هر خطایی هم اطلاق می کنند.اما نظر جمهور منطقیون از قدیم و جدید بر این است که مغالطه صرفا به خطای در استدلال اطلاق می شود آنهم به شکل های رایج و فریبای آن.
اجازه بدهید یکی دو مورد از آنها را با هم بررسی کنیم.
مثال اول:
او و همسرش پنج سال اختلاف داشتند.
به نظر شما چرا باید بگوییم که این جمله دارای مغالطه است؟
نهایت حرف این است که این کلام مبهم است و احتمال دارد به یکی از دو معنا به کار گرفته شده باشد. اما شما نمی توانید به گوینده یا نویسنده نسبت دهید که از ابهام آن سوء استفاده کرده است.تا برسد به اینکه بگوییم مغالطه ای وجود دارد
حال یکی از جملات را در ضمن یک استدلال می آوریم:
اگر مطلب از این قرار باشد که حمید بیست سال دارد و من فقط یکی دو ماه است که با او آشنا شده ام.
اما در مقابل پدرم که از من می خواهد به او اعتماد نکنم بگویم که : بابا تو داری می گی من بهش اعتماد نکنم؟ اون دوست بیست ساله ی منه
من دچار مغالطه شده ام زیرا گرچه ظاهر عبارت معنای درستی را هم می تواند برساند اما من در تلاشم معنای دیگری از این جمله را به پدرم برسانم که نادرست است.
یا در مورد مثال بعدی اگر حمید و همسرش در واقع پنج سال اختلاف سنی داشته باشند و من در مقابل کسی که بگوید حمید عاشق همسرشه. بگویم که من باور نمی کنم چون او با همسرش پنج سال اختلاف دارند. یا دارای اختلاف 5ساله است ،مغالطه کرده ام
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#م_ناجی
❓❓❓سوال
با سلام خدمت دوستان - آیا جملات فوق مغالطه هستند یا نه ؟ چونکه در کتاب آقای خندان بعنوان مغالطه معرفی شده اند.
________________________________
جواب:
متاسفانه از این مسامحه ها زیاد دیده می شود.
و نویسنده برای اینکه بتواند منظورش را به اسانی به خواننده منتقل کند، به جای آوردن یک استدلال مغالطی که متضمن آن نوع مغالطه است. صرفا به آوردن نمونه های آن اشتباه در یک جمله یا قضیه اکتفا می کند.
و در واقع آن مثال نمونه ای از سوئ استفاده از اشتراک لفظ است که در مقدمات یک استدلال به کار می رود
در تمرینی هم که جناب تمنا برای جلسه اول کارگاه پیش بینی کرده بودند و از همین کتاب مغالطات اخذ شده بود، جناب تمنا در پی اشاره به همین نکته بودند که اینها نمونه هایی هستند که اگر در مقدمات یک استدلال به کار روند مغالطه خواهد بود
مثل آن است دو جمله بعد مثلا
حمید دوست بیست ساله ی من است.
محتمل دو معناست. و نهایت حرفی که در مورد اینها می شود گفت که گوینده به عمد یا به غیرعمد سخن به ابهام گفته است.و مبهم گفتن لزوما به معنای به کاربردن عبارت ذووجهین به یکی از دو معنای آن بدون آوردن قرینه نیست.معنای آن این است که عبارت فوق مردد بین یکی از دو معناست و هریک از دومعنا محتمل است مادامی که قرینه ای پیدا شود برای تقویت یکی از دو معنا
______________________________________
بنده در یادداشت غلط یا مغالطه آوردم که مغالطه فقط در استدلال معنی دارد و هر غلطی را نمی توان مغالطه نامید گرچه به نقل آقای خندان برخی مغالطه را بر هر خطایی هم اطلاق می کنند.اما نظر جمهور منطقیون از قدیم و جدید بر این است که مغالطه صرفا به خطای در استدلال اطلاق می شود آنهم به شکل های رایج و فریبای آن.
اجازه بدهید یکی دو مورد از آنها را با هم بررسی کنیم.
مثال اول:
او و همسرش پنج سال اختلاف داشتند.
به نظر شما چرا باید بگوییم که این جمله دارای مغالطه است؟
نهایت حرف این است که این کلام مبهم است و احتمال دارد به یکی از دو معنا به کار گرفته شده باشد. اما شما نمی توانید به گوینده یا نویسنده نسبت دهید که از ابهام آن سوء استفاده کرده است.تا برسد به اینکه بگوییم مغالطه ای وجود دارد
حال یکی از جملات را در ضمن یک استدلال می آوریم:
اگر مطلب از این قرار باشد که حمید بیست سال دارد و من فقط یکی دو ماه است که با او آشنا شده ام.
اما در مقابل پدرم که از من می خواهد به او اعتماد نکنم بگویم که : بابا تو داری می گی من بهش اعتماد نکنم؟ اون دوست بیست ساله ی منه
من دچار مغالطه شده ام زیرا گرچه ظاهر عبارت معنای درستی را هم می تواند برساند اما من در تلاشم معنای دیگری از این جمله را به پدرم برسانم که نادرست است.
یا در مورد مثال بعدی اگر حمید و همسرش در واقع پنج سال اختلاف سنی داشته باشند و من در مقابل کسی که بگوید حمید عاشق همسرشه. بگویم که من باور نمی کنم چون او با همسرش پنج سال اختلاف دارند. یا دارای اختلاف 5ساله است ،مغالطه کرده ام
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Telegram
attach 📎