خرد سنجشگر
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی #بخش_ششم #کانال_خرد_سنجشگر #گروه_خرد_سنجشگر #تفکر_علت_یاب #م_ناجی ☀️☀️☀️تفکر علت یاب☀️☀️☀️ سرگشته روزهای دشواری را می گذراند، نه از لحاظ اینکه درد ی بی درمان داشته باشد، بلکه به این معنا که هر فرصت خالی را که پیدا…
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_هفتم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#انبار_اندیشه
#م_ناجی
☘️☘️☘️انبار اندیشه☘️☘️☘️
سرگشته از همان روز دفتری خریده بود و در هر فرصتی با خودش و دفترش خلوت می کرد و چیزهایی را در آن می نوشت.
هم مطالبی را که در مورد فکر کردن و مسایل مربوط به آن از کتابها و یا از افراد می آموخت و هم سوالها و افکاری را که در گفت و گو با خود در جریان بود.
سوالات را با علامت سوال بزرگی در ابتدای سطر آغاز می کرد که به عنوان علامتی باشد برای مراجعه های مکرر و دنبال کردن پاسخ
و پاسخهایی را که می یافت با شماره گذاری سوالات در ذیل همان شماره یادداشت می کرد. یعنی اول سطر اول شماره سوال را می نوشت و بعد جوابی را که به ذهنش خطور کرده بود.
روزهای اول که به نوشتن آغازیده بود تعداد سوالها کم بود . یعنی ذهنش حتی قادر به سوال سازی نبود. چندین سوال تکراری را می شد به خوبی در دفترش دید.
از اینکه چرا من قادر به فکر کردن حسابی نیستم
چرا سوال زیادی به ذهنم نمی رسد؟ یعنی من اصلا سوالی ندارم؟ یعنی مطلب در عالم من اینقدر کم است؟ یا من آنقدر زیاد بلدم و مجهولی ندارم؟
ولی تازه می فهمید که سوال نداشتن به معنی دانستن نیست بلکه نشانه ی این است که هنوز به مرحله توانایی سوال کردن نرسیده است و از آن یک قدم عقبتر است!
بعدها فهمید که به این سوال نداشتن می گویند جهل مرکب! یعنی اینکه انسان نه تنها مطلبی را نمی داند بلکه از اینکه چنان مطلبی هم در عالم وجود دارد یا می تواند وجود داشته باشد غافل است و جاهل
کم کم می فهمید که برای اینکه بتواند ذهنش را آماده سوال کردن بکند باید زحمت بکشد و عادت های چندین و چند ساله ای را که از کودکی بر او به یادگار مانده تغییر دهد.
ولی این را هم حس می کرد با گذشت هر روز و تلاشی که در این مدت می کرد تعداد سوالها در حال رشد کردن است و لی قدرت پاسخ دادن به سوالها هنوز صفر!
از سوالهای اولیه اش که خیلی تکراری هم بود این بود که چرا من بلد نیستم فکر کنم؟
اما در پاسخ به این سوال فقط یک گزینه را می توانست بشمارد.
آیا هوش و استعداد من کم است؟
چیز دیگری به ذهنش نمی رسید اما الان که نگاه می کرد در روزهای بعد کم کم این گزینه ها بیشتر شده بود:
آیا ممکن است این مربوط به شیوه ای باشد که من از پدر و مادرم یاد گرفته ام؟
آیا این می تواند موروثی باشد؟ و اگر موروثی باشد می شود با تمرین و ممارست آن را تغییر داد؟
آیا در مدرسه معلمهای من تلاش کرده بودند که شیوه تفکر را به من بیاموزند؟ و من سستی و کاهلی کردم که نیاموختم؟
آیا دیگر دوستان من فکر کردن را بلدند؟
معلمان من شیوه ی تفکر را بلد بودند؟
چرا کسی نخواسته این ضعف و عیب مرا به من بگوید؟
چرا دیگران تا به امروز از این وضعیتم مرا آگاه نکردند؟
از اینکه دوست داشتند من به این حالت بمانم؟
یا اینکه ترسیدند من ناراحت بشوم؟
یا اصلا متوجه این قصه نبودند؟
یا فکر می کردند که این وضعیت غیرقابل تغییر است؟
و همینطور هر روز سوالات بیشتر و بیشتر می شد.
هر روز توانایی سوال کردن در وی تقویت می شد و او احساس می کرد که دنیا هم در نظرش دگرگون می شود.
هر روز دنیا کمی پیچیده تر و پرمعماتر و با هیبت تر می شد و حس می کرد که دنیا را زیباتر می بیند و چیزهای زیادی از اطرافش را می تواند ببیند.
اما در پاسخ دادن و نوشتن پاسخهای احتمالی هنوز مشگل داشت.
تا اینکه با خواندن مطلبی از یک کتاب علت را تا حدودی متوجه شد.
در آن کتاب نوشته بود که حافظه ی ما به سان انباری است که ما هرچه را از بچگی آموخته ایم در آن ریخته ایم. دها و صدهاهزار مطلب را روی هم تلنبار کرده ایم و بی هیچ نظم و نظامی روی هم انباشته شدهاند و شاید هر روز برخی از آنها پوسیده شده و از بین می روند. تنها ذهنی می تواند از حافظه اش خوب استفاده کند که بتواند دانسته های خود را طبقه بندی کرده و با نظم معینی در قفسه های مشخصی قرار دهد یا مثل هارد کامپیوتر با تقسیم بندی هارد و نیز بازکرده پوشه های منظم و شاید تو در تو مطالب را ذخیره کند. مهم آن است که این اطلاعات طوری چیده شده باشند که هر موقع لازم داشتی فوری دست ببری و از محل خودش بیرون بکشی و استفاده کنی
الان می دانست که علت اینکه نمی تواند به سوالهایش پاسخ دهد این است که اطلاعات مربوط به آن مطلب در بین دیگر اطلاعات گم شده است و مدت زیادی طول می کشد که آن را بیابد.
اما یه نکته ی جالب را هم می توانست تشخیص دهد و آن اینکه این جستجوی پرزحمت میان داده ها در حافظه باعث می شود که حافظه اش نظم بهتری بگیرد و با هر مورد جستجو ذهنش بیشتر یاد میگیرد که چگونه قفسه بندی و طبقه بندی کند
و این برایش موفقیت بزرگی بود و باید این کار را ادامه می داد.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
#بخش_هفتم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#انبار_اندیشه
#م_ناجی
☘️☘️☘️انبار اندیشه☘️☘️☘️
سرگشته از همان روز دفتری خریده بود و در هر فرصتی با خودش و دفترش خلوت می کرد و چیزهایی را در آن می نوشت.
هم مطالبی را که در مورد فکر کردن و مسایل مربوط به آن از کتابها و یا از افراد می آموخت و هم سوالها و افکاری را که در گفت و گو با خود در جریان بود.
سوالات را با علامت سوال بزرگی در ابتدای سطر آغاز می کرد که به عنوان علامتی باشد برای مراجعه های مکرر و دنبال کردن پاسخ
و پاسخهایی را که می یافت با شماره گذاری سوالات در ذیل همان شماره یادداشت می کرد. یعنی اول سطر اول شماره سوال را می نوشت و بعد جوابی را که به ذهنش خطور کرده بود.
روزهای اول که به نوشتن آغازیده بود تعداد سوالها کم بود . یعنی ذهنش حتی قادر به سوال سازی نبود. چندین سوال تکراری را می شد به خوبی در دفترش دید.
از اینکه چرا من قادر به فکر کردن حسابی نیستم
چرا سوال زیادی به ذهنم نمی رسد؟ یعنی من اصلا سوالی ندارم؟ یعنی مطلب در عالم من اینقدر کم است؟ یا من آنقدر زیاد بلدم و مجهولی ندارم؟
ولی تازه می فهمید که سوال نداشتن به معنی دانستن نیست بلکه نشانه ی این است که هنوز به مرحله توانایی سوال کردن نرسیده است و از آن یک قدم عقبتر است!
بعدها فهمید که به این سوال نداشتن می گویند جهل مرکب! یعنی اینکه انسان نه تنها مطلبی را نمی داند بلکه از اینکه چنان مطلبی هم در عالم وجود دارد یا می تواند وجود داشته باشد غافل است و جاهل
کم کم می فهمید که برای اینکه بتواند ذهنش را آماده سوال کردن بکند باید زحمت بکشد و عادت های چندین و چند ساله ای را که از کودکی بر او به یادگار مانده تغییر دهد.
ولی این را هم حس می کرد با گذشت هر روز و تلاشی که در این مدت می کرد تعداد سوالها در حال رشد کردن است و لی قدرت پاسخ دادن به سوالها هنوز صفر!
از سوالهای اولیه اش که خیلی تکراری هم بود این بود که چرا من بلد نیستم فکر کنم؟
اما در پاسخ به این سوال فقط یک گزینه را می توانست بشمارد.
آیا هوش و استعداد من کم است؟
چیز دیگری به ذهنش نمی رسید اما الان که نگاه می کرد در روزهای بعد کم کم این گزینه ها بیشتر شده بود:
آیا ممکن است این مربوط به شیوه ای باشد که من از پدر و مادرم یاد گرفته ام؟
آیا این می تواند موروثی باشد؟ و اگر موروثی باشد می شود با تمرین و ممارست آن را تغییر داد؟
آیا در مدرسه معلمهای من تلاش کرده بودند که شیوه تفکر را به من بیاموزند؟ و من سستی و کاهلی کردم که نیاموختم؟
آیا دیگر دوستان من فکر کردن را بلدند؟
معلمان من شیوه ی تفکر را بلد بودند؟
چرا کسی نخواسته این ضعف و عیب مرا به من بگوید؟
چرا دیگران تا به امروز از این وضعیتم مرا آگاه نکردند؟
از اینکه دوست داشتند من به این حالت بمانم؟
یا اینکه ترسیدند من ناراحت بشوم؟
یا اصلا متوجه این قصه نبودند؟
یا فکر می کردند که این وضعیت غیرقابل تغییر است؟
و همینطور هر روز سوالات بیشتر و بیشتر می شد.
هر روز توانایی سوال کردن در وی تقویت می شد و او احساس می کرد که دنیا هم در نظرش دگرگون می شود.
هر روز دنیا کمی پیچیده تر و پرمعماتر و با هیبت تر می شد و حس می کرد که دنیا را زیباتر می بیند و چیزهای زیادی از اطرافش را می تواند ببیند.
اما در پاسخ دادن و نوشتن پاسخهای احتمالی هنوز مشگل داشت.
تا اینکه با خواندن مطلبی از یک کتاب علت را تا حدودی متوجه شد.
در آن کتاب نوشته بود که حافظه ی ما به سان انباری است که ما هرچه را از بچگی آموخته ایم در آن ریخته ایم. دها و صدهاهزار مطلب را روی هم تلنبار کرده ایم و بی هیچ نظم و نظامی روی هم انباشته شدهاند و شاید هر روز برخی از آنها پوسیده شده و از بین می روند. تنها ذهنی می تواند از حافظه اش خوب استفاده کند که بتواند دانسته های خود را طبقه بندی کرده و با نظم معینی در قفسه های مشخصی قرار دهد یا مثل هارد کامپیوتر با تقسیم بندی هارد و نیز بازکرده پوشه های منظم و شاید تو در تو مطالب را ذخیره کند. مهم آن است که این اطلاعات طوری چیده شده باشند که هر موقع لازم داشتی فوری دست ببری و از محل خودش بیرون بکشی و استفاده کنی
الان می دانست که علت اینکه نمی تواند به سوالهایش پاسخ دهد این است که اطلاعات مربوط به آن مطلب در بین دیگر اطلاعات گم شده است و مدت زیادی طول می کشد که آن را بیابد.
اما یه نکته ی جالب را هم می توانست تشخیص دهد و آن اینکه این جستجوی پرزحمت میان داده ها در حافظه باعث می شود که حافظه اش نظم بهتری بگیرد و با هر مورد جستجو ذهنش بیشتر یاد میگیرد که چگونه قفسه بندی و طبقه بندی کند
و این برایش موفقیت بزرگی بود و باید این کار را ادامه می داد.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Telegram
خرد سنجشگر
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
خرد سنجشگر
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی #بخش_هفتم #کانال_خرد_سنجشگر #گروه_خرد_سنجشگر #انبار_اندیشه #م_ناجی ☘️☘️☘️انبار اندیشه☘️☘️☘️ سرگشته از همان روز دفتری خریده بود و در هر فرصتی با خودش و دفترش خلوت می کرد و چیزهایی را در آن می نوشت. هم مطالبی را که در…
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_هشتم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#موهبت_نهان
#م_ناجی
🌺🌺🌺موهبت نهان 🌺🌺🌺
سرساعت 11.30بود که از اداره خارج شد.
مرخصی ساعتی گرفته بود.برنامه خاصی برای امروزش چیده بود. دیشب تصمیم گرفته بود برای خریدن کتابهایی به چند کتابفروشی سر بزند.می خواست چند کتاب در باره ی اندیشیدن و بهتر اندیشیدن پیدا کند تا شاید بتوانند در این زمینه و برای اینکه به او کمک کنند که در مورد مسایلی که با آن روبه رو می شود بهتر و دقیقتر بیندیشد و تصمیم های مناسبتر و مطمئنتری بگیرد.
احساس خوبی داشت. متوجه یک اتفاق مبارک در درون خود بود. اتفاقی که برایش جذاب و شورانگیز بود.
احساس می کرد که هرچقدر در مورد انتخابهایش بیشتر دقت می کرد و به قول معروف مته به خشخاش می گذاشت و برای انتخاب صحیحتر تلاش می کرد به همان اندازه به وزن خودش در مقابل خودش افزوده می شد. یعنی گویی خودش برای خودش مهمتر جلوه می کرد و عزت بیشتری برای خود می یافت.
در خود احساس شخصیت می کرد و خودش را کسی در میان توده ی مردم می دید اما کمی پر رنگتر از دیگران! گویی در زمینه ی یک عکس سیاه و سپید خودش را رنگی می دید و برجسته و شاخص
قبلا چنین احساسی را هرگز تجربه نکرده بود.
این تجربه اندیشیدن به انتخابهایش و تامل در مورد تصمیم های خود و رفتار خود او را برای خود مهم کرده بود. آخر انسان در مورد چیزهای مهم وسواس به خرج می دهد و نسبت به او تمرکز خاصی پیدا می کند. و تمرکز او روی انتخابهایش اهمیت خود را برای او نشان داده بود.
احساس می کرد برای خود کسی شده است . احساس می کرد که برای خود ارزشمند شده است.احساس می کرد که قبلا از خودش واقعا بی خبر بوده و کلا برای خود کسی نبوده است و اصلا خود را به صورت جدی ندیده بوده است.
اصلا خودی در میان نبود. مثل یک عروسک کوکی راه می افتاد و به هر طرف که نیازها و امیال برانگیخته شده در محیط می خواندند رانده می شد.و حتی یک بار از خودش سوال نکرده بود که چرا فلان کار را می کنی یا بهمان کار را نمی کنی. چون خودی در میان نبود و گردباد حوادث و انگیزش های محیطی فرصت دیدن خود را به او نداده بود.
اما از وقتی که تصمیم گرفته بود که در انتخابهایش دقت کند و هر کاری را پس از تامل دوباره یا جندباره انجام دهد خودش هم ارج و منزلت پیدا کرده بود و تازه می فهمید که او یک انسان است و باید از اندیشه اش برای سعادت وی بهره ببرد.تازه می فهمید که رابطه ای که بین اهمیت دادن به خود و اهمیت دادن به انتخاب هایش است چقدر محکم و ضروری است. یعنی اگر کسی به خودش اهمیت می دهد محال است که به انتخاب هایش بی توجه و بی تفاوت باشد و از کنار آنها سرسری بگذرد و بی خیال نتایج آنها باشد.
با خودش می گفت: همیشه به خاطر داشته باش کسی که به اتخابهایش اهمیت نمی دهد آن فرد پیش خودش بی ارزش است. یعنی برای خودش و زندگی اش قدر و قیمتی قائل نیست. و هر کس در انتخابهایش دقیق باشد و محتاط و با حساب و کتاب ، او حتما برای خودش ارزش و اهمیت قائل است و زندگی را مهم می داند.
با خودش زمزمه می کرد که مراقبت و محافظت از یک چیز نشانگر ارزشمندی آن چیز است.
از یک سو اندوهی عمیق او را در خود پیچیده بود که چرا تا به امروز تا این حد از خودش بی خبر بوده است و از سوی دیگر خوشحال بود که خوشبختانه متوجه این ایراد بزرگ وجودی اش شده است و خود را دلداری می داد که نگران نباش هنوز فرصتی هست. هنوز می توانی آنگونه می خواهی و آنگونه که باید بشوی .
احساس فردیت، احساس اینکه برای خودش کسی است، احساس اینکه می تواند برای خودش تصمیم بگیرد و احساس اینکه خودش را به عنوان بزرگترین سرمایه خویش یافته است شادی عمیق غیرقابل وصفی در وجودش ایجاد می کرد که قبل از این سابقه نداشت و چنین شادی و هیجانی را تا به حال تجربه نکرده بود.
گرچه هنوز کار زیادی نکرده بود و می دانست خیلی راه باید برود اما یافتن خود بهترین چیزی بود که می توانست ارمغان این چند ماهه تلاش باشد.
احساس می کرد یک پله بالاتر از دیگران ایستاده است و از آن بالا به مردم می نگرد.در حالی قبلا در میان مردم گم بود و چیزی به نام خود را تجربه نکرده بود.
یک من دیگر در وجودش داشت متولد می شد «من» یکه برایش عزیز بود و محترم و ارزشمند و این «من» او را تشویق به ادامه ی راه و پرسشگری هرچه بیشتر و دقت تمام در انتخابها و تصمیم هایش می کرد.
در این افکار عوطه ور بود که خود را در مقابل کتابفروشی دید.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
#بخش_هشتم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#موهبت_نهان
#م_ناجی
🌺🌺🌺موهبت نهان 🌺🌺🌺
سرساعت 11.30بود که از اداره خارج شد.
مرخصی ساعتی گرفته بود.برنامه خاصی برای امروزش چیده بود. دیشب تصمیم گرفته بود برای خریدن کتابهایی به چند کتابفروشی سر بزند.می خواست چند کتاب در باره ی اندیشیدن و بهتر اندیشیدن پیدا کند تا شاید بتوانند در این زمینه و برای اینکه به او کمک کنند که در مورد مسایلی که با آن روبه رو می شود بهتر و دقیقتر بیندیشد و تصمیم های مناسبتر و مطمئنتری بگیرد.
احساس خوبی داشت. متوجه یک اتفاق مبارک در درون خود بود. اتفاقی که برایش جذاب و شورانگیز بود.
احساس می کرد که هرچقدر در مورد انتخابهایش بیشتر دقت می کرد و به قول معروف مته به خشخاش می گذاشت و برای انتخاب صحیحتر تلاش می کرد به همان اندازه به وزن خودش در مقابل خودش افزوده می شد. یعنی گویی خودش برای خودش مهمتر جلوه می کرد و عزت بیشتری برای خود می یافت.
در خود احساس شخصیت می کرد و خودش را کسی در میان توده ی مردم می دید اما کمی پر رنگتر از دیگران! گویی در زمینه ی یک عکس سیاه و سپید خودش را رنگی می دید و برجسته و شاخص
قبلا چنین احساسی را هرگز تجربه نکرده بود.
این تجربه اندیشیدن به انتخابهایش و تامل در مورد تصمیم های خود و رفتار خود او را برای خود مهم کرده بود. آخر انسان در مورد چیزهای مهم وسواس به خرج می دهد و نسبت به او تمرکز خاصی پیدا می کند. و تمرکز او روی انتخابهایش اهمیت خود را برای او نشان داده بود.
احساس می کرد برای خود کسی شده است . احساس می کرد که برای خود ارزشمند شده است.احساس می کرد که قبلا از خودش واقعا بی خبر بوده و کلا برای خود کسی نبوده است و اصلا خود را به صورت جدی ندیده بوده است.
اصلا خودی در میان نبود. مثل یک عروسک کوکی راه می افتاد و به هر طرف که نیازها و امیال برانگیخته شده در محیط می خواندند رانده می شد.و حتی یک بار از خودش سوال نکرده بود که چرا فلان کار را می کنی یا بهمان کار را نمی کنی. چون خودی در میان نبود و گردباد حوادث و انگیزش های محیطی فرصت دیدن خود را به او نداده بود.
اما از وقتی که تصمیم گرفته بود که در انتخابهایش دقت کند و هر کاری را پس از تامل دوباره یا جندباره انجام دهد خودش هم ارج و منزلت پیدا کرده بود و تازه می فهمید که او یک انسان است و باید از اندیشه اش برای سعادت وی بهره ببرد.تازه می فهمید که رابطه ای که بین اهمیت دادن به خود و اهمیت دادن به انتخاب هایش است چقدر محکم و ضروری است. یعنی اگر کسی به خودش اهمیت می دهد محال است که به انتخاب هایش بی توجه و بی تفاوت باشد و از کنار آنها سرسری بگذرد و بی خیال نتایج آنها باشد.
با خودش می گفت: همیشه به خاطر داشته باش کسی که به اتخابهایش اهمیت نمی دهد آن فرد پیش خودش بی ارزش است. یعنی برای خودش و زندگی اش قدر و قیمتی قائل نیست. و هر کس در انتخابهایش دقیق باشد و محتاط و با حساب و کتاب ، او حتما برای خودش ارزش و اهمیت قائل است و زندگی را مهم می داند.
با خودش زمزمه می کرد که مراقبت و محافظت از یک چیز نشانگر ارزشمندی آن چیز است.
از یک سو اندوهی عمیق او را در خود پیچیده بود که چرا تا به امروز تا این حد از خودش بی خبر بوده است و از سوی دیگر خوشحال بود که خوشبختانه متوجه این ایراد بزرگ وجودی اش شده است و خود را دلداری می داد که نگران نباش هنوز فرصتی هست. هنوز می توانی آنگونه می خواهی و آنگونه که باید بشوی .
احساس فردیت، احساس اینکه برای خودش کسی است، احساس اینکه می تواند برای خودش تصمیم بگیرد و احساس اینکه خودش را به عنوان بزرگترین سرمایه خویش یافته است شادی عمیق غیرقابل وصفی در وجودش ایجاد می کرد که قبل از این سابقه نداشت و چنین شادی و هیجانی را تا به حال تجربه نکرده بود.
گرچه هنوز کار زیادی نکرده بود و می دانست خیلی راه باید برود اما یافتن خود بهترین چیزی بود که می توانست ارمغان این چند ماهه تلاش باشد.
احساس می کرد یک پله بالاتر از دیگران ایستاده است و از آن بالا به مردم می نگرد.در حالی قبلا در میان مردم گم بود و چیزی به نام خود را تجربه نکرده بود.
یک من دیگر در وجودش داشت متولد می شد «من» یکه برایش عزیز بود و محترم و ارزشمند و این «من» او را تشویق به ادامه ی راه و پرسشگری هرچه بیشتر و دقت تمام در انتخابها و تصمیم هایش می کرد.
در این افکار عوطه ور بود که خود را در مقابل کتابفروشی دید.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Telegram
خرد سنجشگر
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
#غلط_مغالطه
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#م_ناجی
‼️غلط یا مغالطه‼️
- آلبالو میوه ی یک گیاه بوته ای است.-
- بوستان نام کتابی از شاعر بزرگ ابوالقاسم فردوسی است
- نیویورک تایمز نوشته بود که سال پیش یک انفجار اتمی در ایران رخ داده است.
- خوکان و گرگان و دیگر درندگان دشمنان بشریتند زیرا هرکه با ما نیست بر ماست-
- چون تو دوست برادرم هستی پس تو هم برادرم هستی چونکه صد آمد نود هم پیش ماست
- من از فیلمهای ترسناک خوشم نمی آد - می دونستم. از اول هم تو ترسو بودی!
عبارت های بالا را خوب نگاه کنید چه احساسی دارید؟
حس می کنید که نمی توانید با نویسنده همرای و هم نظر باشید؟
به نظرتان اشتباهاتی از ناحیه ی گوینده یا نویسنده مطالب فوق رخ داده است؟
وجه مشترک عبارات فوق در چیست؟
فکر می کنید بین سه عبارت اولی و سه عبارت بعدی فرقی هست؟
چه چیزی آنها را از هم متمایز میکند؟
بله درست حدس زدید در سه عبارت اول استدلالی وجود ندارد اما در سه عبارت بعدی گوینده یا نویسنده برای ادعای خودش دلیل آورده است
اگر عبارت نویسنده یا گوینده ای خالی از استدلال باشد آن عبارت اگر قضیه باشد یعنی مرکب تام خبری باشد می تواند متصف به صدق یا کذب گردد و ما می توانیم به حسب مضمونش آن را درست یا غلط بدانیم
اما در مواردی که در گفته ها یا نوشته های گوینده یا نویسنده ای استدلالی باشد که بخواهد شما را به درستی ادعای خودش قانع کند و یا باور خویش را موجه سازد استدلالش قابل ارزیابی است و ممکن است درست و معتبر باشد و ممکن است مغالطه ای در کار باشد
پس مغالطه اختصاص به مواردی دارد که در عبارت مورد بررسی استدلالی وجود داشته باشد و در غیر آن صورت اگر مرکب تام خبری بود تنها متصف به غلط یا صحیح بودن می شود و نه به مغالطی بودن-
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#م_ناجی
‼️غلط یا مغالطه‼️
- آلبالو میوه ی یک گیاه بوته ای است.-
- بوستان نام کتابی از شاعر بزرگ ابوالقاسم فردوسی است
- نیویورک تایمز نوشته بود که سال پیش یک انفجار اتمی در ایران رخ داده است.
- خوکان و گرگان و دیگر درندگان دشمنان بشریتند زیرا هرکه با ما نیست بر ماست-
- چون تو دوست برادرم هستی پس تو هم برادرم هستی چونکه صد آمد نود هم پیش ماست
- من از فیلمهای ترسناک خوشم نمی آد - می دونستم. از اول هم تو ترسو بودی!
عبارت های بالا را خوب نگاه کنید چه احساسی دارید؟
حس می کنید که نمی توانید با نویسنده همرای و هم نظر باشید؟
به نظرتان اشتباهاتی از ناحیه ی گوینده یا نویسنده مطالب فوق رخ داده است؟
وجه مشترک عبارات فوق در چیست؟
فکر می کنید بین سه عبارت اولی و سه عبارت بعدی فرقی هست؟
چه چیزی آنها را از هم متمایز میکند؟
بله درست حدس زدید در سه عبارت اول استدلالی وجود ندارد اما در سه عبارت بعدی گوینده یا نویسنده برای ادعای خودش دلیل آورده است
اگر عبارت نویسنده یا گوینده ای خالی از استدلال باشد آن عبارت اگر قضیه باشد یعنی مرکب تام خبری باشد می تواند متصف به صدق یا کذب گردد و ما می توانیم به حسب مضمونش آن را درست یا غلط بدانیم
اما در مواردی که در گفته ها یا نوشته های گوینده یا نویسنده ای استدلالی باشد که بخواهد شما را به درستی ادعای خودش قانع کند و یا باور خویش را موجه سازد استدلالش قابل ارزیابی است و ممکن است درست و معتبر باشد و ممکن است مغالطه ای در کار باشد
پس مغالطه اختصاص به مواردی دارد که در عبارت مورد بررسی استدلالی وجود داشته باشد و در غیر آن صورت اگر مرکب تام خبری بود تنها متصف به غلط یا صحیح بودن می شود و نه به مغالطی بودن-
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Telegram
خرد سنجشگر
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
Forwarded from اتچ بات
با سلام خدمت دوستان - آیا جملات فوق مغالطه هستند یا نه ؟ چونکه در کتاب آقای خندان بعنوان مغالطه معرفی شده اند.
____________________________________
متاسفانه از این مسامحه ها زیاد دیده می شود.
و نویسنده برای اینکه بتواند منظورش را به اسانی به خواننده منتقل کند، به جای آوردن یک استدلال مغالطی که متضمن آن نوع مغالطه است. صرفا به آوردن نمونه های آن اشتباه در یک جمله یا قضیه اکتفا می کند.
و در واقع آن مثال نمونه ای از سوئ استفاده از اشتراک لفظ است که در مقدمات یک استدلال به کار می رود
در تمرینی هم که جناب تمنا برای جلسه اول کارگاه پیش بینی کرده بودند و از همین کتاب مغالطات اخذ شده بود، جناب تمنا در پی اشاره به همین نکته بودند که اینها نمونه هایی هستند که اگر در مقدمات یک استدلال به کار روند مغالطه خواهد بود
مثل آن است دو جمله بعد مثلا
حمید دوست بیست ساله ی من است.
محتمل دو معناست. و نهایت حرفی که در مورد اینها می شود گفت که گوینده به عمد یا به غیرعمد سخن به ابهام گفته است.و مبهم گفتم لزوما به معنای به کاربردن عبارت ذووجهین به یکی از دو معنای آن بدون آوردن قرینه نیست
__________________________________________
بنده در یادداشت غلط یا مغالطه آوردم که مغالطه فقط در استدلال معنی دارد و هر غلطی را نمی توان مغالطه نامید گرچه به نقل آقای خندان برخی مغالطه را بر هر خطایی هم اطلاق می کنند.اما نظر جمهور منطقیون از قدیم و جدید بر این است که مغالطه صرفا به خطای در استدلال اطلاق می شود آنهم به شکل های رایج و فریبای آن.
اجازه بدهید یکی دو مورد از آنها را با هم بررسی کنیم.
مثال اول:
او و همسرش پنج سال اختلاف داشتند.
به نظر شما چرا باید بگوییم که این جمله دارای مغالطه است؟
نهایت حرف این است که این کلام مبهم است و احتمال دارد به یکی از دو معنا به کار گرفته شده باشد. اما شما نمی توانید به گوینده یا نویسنده نسبت دهید که از ابهام آن سوء استفاده کرده است.تا برسد به اینکه بگوییم مغالطه ای وجود دارد
حال یکی از جملات را در ضمن یک استدلال می آوریم:
اگر مطلب از این قرار باشد که حمید بیست سال دارد و من فقط یکی دو ماه است که با او آشنا شده ام.
اما در مقابل پدرم که از من می خواهد به او اعتماد نکنم بگویم که : بابا تو داری می گی من بهش اعتماد نکنم؟ اون دوست بیست ساله ی منه
من دچار مغالطه شده ام زیرا گرچه ظاهر عبارت معنای درستی را هم می تواند برساند اما من معنای دیگری از این جمله قصد کرده ام که نادرست است.
یا در مورد مثال بعدی اگر حمید و همسرش در واقع پنج سال اختلاف سنی داشته باشند و من در مقابل کسی که بگوید حمید عاشق همسرشه. بگویم که من باور نمی کنم چون او با همسرش پنج سال اختلاف دارند. مغالطه کرده ام
____________________________________
متاسفانه از این مسامحه ها زیاد دیده می شود.
و نویسنده برای اینکه بتواند منظورش را به اسانی به خواننده منتقل کند، به جای آوردن یک استدلال مغالطی که متضمن آن نوع مغالطه است. صرفا به آوردن نمونه های آن اشتباه در یک جمله یا قضیه اکتفا می کند.
و در واقع آن مثال نمونه ای از سوئ استفاده از اشتراک لفظ است که در مقدمات یک استدلال به کار می رود
در تمرینی هم که جناب تمنا برای جلسه اول کارگاه پیش بینی کرده بودند و از همین کتاب مغالطات اخذ شده بود، جناب تمنا در پی اشاره به همین نکته بودند که اینها نمونه هایی هستند که اگر در مقدمات یک استدلال به کار روند مغالطه خواهد بود
مثل آن است دو جمله بعد مثلا
حمید دوست بیست ساله ی من است.
محتمل دو معناست. و نهایت حرفی که در مورد اینها می شود گفت که گوینده به عمد یا به غیرعمد سخن به ابهام گفته است.و مبهم گفتم لزوما به معنای به کاربردن عبارت ذووجهین به یکی از دو معنای آن بدون آوردن قرینه نیست
__________________________________________
بنده در یادداشت غلط یا مغالطه آوردم که مغالطه فقط در استدلال معنی دارد و هر غلطی را نمی توان مغالطه نامید گرچه به نقل آقای خندان برخی مغالطه را بر هر خطایی هم اطلاق می کنند.اما نظر جمهور منطقیون از قدیم و جدید بر این است که مغالطه صرفا به خطای در استدلال اطلاق می شود آنهم به شکل های رایج و فریبای آن.
اجازه بدهید یکی دو مورد از آنها را با هم بررسی کنیم.
مثال اول:
او و همسرش پنج سال اختلاف داشتند.
به نظر شما چرا باید بگوییم که این جمله دارای مغالطه است؟
نهایت حرف این است که این کلام مبهم است و احتمال دارد به یکی از دو معنا به کار گرفته شده باشد. اما شما نمی توانید به گوینده یا نویسنده نسبت دهید که از ابهام آن سوء استفاده کرده است.تا برسد به اینکه بگوییم مغالطه ای وجود دارد
حال یکی از جملات را در ضمن یک استدلال می آوریم:
اگر مطلب از این قرار باشد که حمید بیست سال دارد و من فقط یکی دو ماه است که با او آشنا شده ام.
اما در مقابل پدرم که از من می خواهد به او اعتماد نکنم بگویم که : بابا تو داری می گی من بهش اعتماد نکنم؟ اون دوست بیست ساله ی منه
من دچار مغالطه شده ام زیرا گرچه ظاهر عبارت معنای درستی را هم می تواند برساند اما من معنای دیگری از این جمله قصد کرده ام که نادرست است.
یا در مورد مثال بعدی اگر حمید و همسرش در واقع پنج سال اختلاف سنی داشته باشند و من در مقابل کسی که بگوید حمید عاشق همسرشه. بگویم که من باور نمی کنم چون او با همسرش پنج سال اختلاف دارند. مغالطه کرده ام
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#غلط_مغالطه_سوال
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#م_ناجی
❓❓❓سوال
با سلام خدمت دوستان - آیا جملات فوق مغالطه هستند یا نه ؟ چونکه در کتاب آقای خندان بعنوان مغالطه معرفی شده اند.
________________________________
جواب:
متاسفانه از این مسامحه ها زیاد دیده می شود.
و نویسنده برای اینکه بتواند منظورش را به اسانی به خواننده منتقل کند، به جای آوردن یک استدلال مغالطی که متضمن آن نوع مغالطه است. صرفا به آوردن نمونه های آن اشتباه در یک جمله یا قضیه اکتفا می کند.
و در واقع آن مثال نمونه ای از سوئ استفاده از اشتراک لفظ است که در مقدمات یک استدلال به کار می رود
در تمرینی هم که جناب تمنا برای جلسه اول کارگاه پیش بینی کرده بودند و از همین کتاب مغالطات اخذ شده بود، جناب تمنا در پی اشاره به همین نکته بودند که اینها نمونه هایی هستند که اگر در مقدمات یک استدلال به کار روند مغالطه خواهد بود
مثل آن است دو جمله بعد مثلا
حمید دوست بیست ساله ی من است.
محتمل دو معناست. و نهایت حرفی که در مورد اینها می شود گفت که گوینده به عمد یا به غیرعمد سخن به ابهام گفته است.و مبهم گفتن لزوما به معنای به کاربردن عبارت ذووجهین به یکی از دو معنای آن بدون آوردن قرینه نیست.معنای آن این است که عبارت فوق مردد بین یکی از دو معناست و هریک از دومعنا محتمل است مادامی که قرینه ای پیدا شود برای تقویت یکی از دو معنا
______________________________________
بنده در یادداشت غلط یا مغالطه آوردم که مغالطه فقط در استدلال معنی دارد و هر غلطی را نمی توان مغالطه نامید گرچه به نقل آقای خندان برخی مغالطه را بر هر خطایی هم اطلاق می کنند.اما نظر جمهور منطقیون از قدیم و جدید بر این است که مغالطه صرفا به خطای در استدلال اطلاق می شود آنهم به شکل های رایج و فریبای آن.
اجازه بدهید یکی دو مورد از آنها را با هم بررسی کنیم.
مثال اول:
او و همسرش پنج سال اختلاف داشتند.
به نظر شما چرا باید بگوییم که این جمله دارای مغالطه است؟
نهایت حرف این است که این کلام مبهم است و احتمال دارد به یکی از دو معنا به کار گرفته شده باشد. اما شما نمی توانید به گوینده یا نویسنده نسبت دهید که از ابهام آن سوء استفاده کرده است.تا برسد به اینکه بگوییم مغالطه ای وجود دارد
حال یکی از جملات را در ضمن یک استدلال می آوریم:
اگر مطلب از این قرار باشد که حمید بیست سال دارد و من فقط یکی دو ماه است که با او آشنا شده ام.
اما در مقابل پدرم که از من می خواهد به او اعتماد نکنم بگویم که : بابا تو داری می گی من بهش اعتماد نکنم؟ اون دوست بیست ساله ی منه
من دچار مغالطه شده ام زیرا گرچه ظاهر عبارت معنای درستی را هم می تواند برساند اما من در تلاشم معنای دیگری از این جمله را به پدرم برسانم که نادرست است.
یا در مورد مثال بعدی اگر حمید و همسرش در واقع پنج سال اختلاف سنی داشته باشند و من در مقابل کسی که بگوید حمید عاشق همسرشه. بگویم که من باور نمی کنم چون او با همسرش پنج سال اختلاف دارند. یا دارای اختلاف 5ساله است ،مغالطه کرده ام
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#م_ناجی
❓❓❓سوال
با سلام خدمت دوستان - آیا جملات فوق مغالطه هستند یا نه ؟ چونکه در کتاب آقای خندان بعنوان مغالطه معرفی شده اند.
________________________________
جواب:
متاسفانه از این مسامحه ها زیاد دیده می شود.
و نویسنده برای اینکه بتواند منظورش را به اسانی به خواننده منتقل کند، به جای آوردن یک استدلال مغالطی که متضمن آن نوع مغالطه است. صرفا به آوردن نمونه های آن اشتباه در یک جمله یا قضیه اکتفا می کند.
و در واقع آن مثال نمونه ای از سوئ استفاده از اشتراک لفظ است که در مقدمات یک استدلال به کار می رود
در تمرینی هم که جناب تمنا برای جلسه اول کارگاه پیش بینی کرده بودند و از همین کتاب مغالطات اخذ شده بود، جناب تمنا در پی اشاره به همین نکته بودند که اینها نمونه هایی هستند که اگر در مقدمات یک استدلال به کار روند مغالطه خواهد بود
مثل آن است دو جمله بعد مثلا
حمید دوست بیست ساله ی من است.
محتمل دو معناست. و نهایت حرفی که در مورد اینها می شود گفت که گوینده به عمد یا به غیرعمد سخن به ابهام گفته است.و مبهم گفتن لزوما به معنای به کاربردن عبارت ذووجهین به یکی از دو معنای آن بدون آوردن قرینه نیست.معنای آن این است که عبارت فوق مردد بین یکی از دو معناست و هریک از دومعنا محتمل است مادامی که قرینه ای پیدا شود برای تقویت یکی از دو معنا
______________________________________
بنده در یادداشت غلط یا مغالطه آوردم که مغالطه فقط در استدلال معنی دارد و هر غلطی را نمی توان مغالطه نامید گرچه به نقل آقای خندان برخی مغالطه را بر هر خطایی هم اطلاق می کنند.اما نظر جمهور منطقیون از قدیم و جدید بر این است که مغالطه صرفا به خطای در استدلال اطلاق می شود آنهم به شکل های رایج و فریبای آن.
اجازه بدهید یکی دو مورد از آنها را با هم بررسی کنیم.
مثال اول:
او و همسرش پنج سال اختلاف داشتند.
به نظر شما چرا باید بگوییم که این جمله دارای مغالطه است؟
نهایت حرف این است که این کلام مبهم است و احتمال دارد به یکی از دو معنا به کار گرفته شده باشد. اما شما نمی توانید به گوینده یا نویسنده نسبت دهید که از ابهام آن سوء استفاده کرده است.تا برسد به اینکه بگوییم مغالطه ای وجود دارد
حال یکی از جملات را در ضمن یک استدلال می آوریم:
اگر مطلب از این قرار باشد که حمید بیست سال دارد و من فقط یکی دو ماه است که با او آشنا شده ام.
اما در مقابل پدرم که از من می خواهد به او اعتماد نکنم بگویم که : بابا تو داری می گی من بهش اعتماد نکنم؟ اون دوست بیست ساله ی منه
من دچار مغالطه شده ام زیرا گرچه ظاهر عبارت معنای درستی را هم می تواند برساند اما من در تلاشم معنای دیگری از این جمله را به پدرم برسانم که نادرست است.
یا در مورد مثال بعدی اگر حمید و همسرش در واقع پنج سال اختلاف سنی داشته باشند و من در مقابل کسی که بگوید حمید عاشق همسرشه. بگویم که من باور نمی کنم چون او با همسرش پنج سال اختلاف دارند. یا دارای اختلاف 5ساله است ،مغالطه کرده ام
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Telegram
attach 📎
Hosein
Photo
اگر دوستان به متن بالا توجه فرمایند که بخشی از ترجمه کتاب درآمدی بر منطق نوشته کارل کوهن است در آنجا توضیح می دهد که نه تنها مغالطه در غیر استدلال معنایی ندارد بلکه حتی تمام خطاهایی که در استدلالها واقع می شود مغالطه گفته نمی شود.
بلکه مغالطه صرفا به آن خطاهایی در استدلال گفته می شود که به سبب مخفی بودن آن و تکرار روشی آن توسط منطقدانها شناسایی شده و نامگذاری گشته اند.و آن خطاهایی که واضحند و یا تا آن حد شایع نیستند که برایشان نامگذاری شود تحت عنوان مغالطه نمی گنجند.
بلکه مغالطه صرفا به آن خطاهایی در استدلال گفته می شود که به سبب مخفی بودن آن و تکرار روشی آن توسط منطقدانها شناسایی شده و نامگذاری گشته اند.و آن خطاهایی که واضحند و یا تا آن حد شایع نیستند که برایشان نامگذاری شود تحت عنوان مغالطه نمی گنجند.
#مغالطه_و_ابعاد_آن
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#م_ناجی
⁉️مغالطه و ابعاد آن⁉️
در اینکه تعریف مغالطه چیست و ایا فقط اختصاص به استدلال دارد یا در غیر استدلال هم مغالطه می تواند تحقق یابد ظاهرا اتفاق رای وجود ندارد.
اما اینکه این اختلاف لفظی است یا ماهوی نیاز به توضیح دارد.
آشنایان به منطق می دانند که یکی از معانی تعریف تعریف وضعی یا جعلی یا به تعبیر استاد ملکیان تصریحی است.
تعریف در این معنا به تعبیری یک نوع قرار داد است که بین عده ای از اهل فن یک رشته خاص اتفاق می افتد.
که همین توافق بین اهل فن مبنای ایجاد یک مفهوم جدید و پیوند آن با یک واژه می گردد.
مثلا پلیس راهنمایی اعلام می کند که خط ممتد به معنای غیرمجاز بودن خروج از آن و قطع آن است. و از آن پس همه ی رانندگان با دیدن خط ممتد در جاده با علم به آن جعل و وضع جدید می یابند که در آن قسمت مسیر نباید برای سبقت از آن خط بگذرند. در حالی که قبل از این هیچ ملازمه ای بین خط ممتد و منع عبور از آن وجود نداشت.
تعریف مغالطه هم چنین وضعی دارد و یکی از تعاریف قراردادی در منطق است برای هدف خاصی که منطقیین آن را مهم و جدی پنداشته اند.
و اهمیت این تعاریف به اهمیت کسانی است که آن تعریف را پذیرفته و آن را در کارهای علمی خود و در تحقیقات و تالیفات و تدریس های خود به کار بسته اند.
و ممکن است این مساله بین علمای مختلف یک فن اختلافی باشد که در این صورت یک پژوهشگر موقع استفاده از آن واژه و برای پرهیز از خطا باید توضیح دهد که آن واژه را با کدامین مبنا و تعریف استفاده میکند.
اما اینکه اختلاف در اینگونه تعاریف فرق ماهوی با هم دارند یا نه جواب منفی است. و بسان به کار بردن واحدهای مختلف طول برای اندازه گیری طول یک خیابان است که ممکن است بگویید این خیابان ایکس مایل است یا زد کیلومتر ومسلم است که هر دو درست هستند الا اینکه شما واحد را ذکر نکنید و تنها بگویید طول خیابان ایکس است و این موجب ابهام و سردر گمی خواهد بود.
آنچه از اهتمام اهل منطق بر می آید این است که مغالطه عنوانی بوده است برای فنی که هدفش یاد دادن تله های زبانی ( به قول فرگه) است که در مسیر استدلال قرار می گیرند و الا قبلا ما تعریف غلط و خطا و اشتباه را در منطق انجام داده بودیم و اگر مراد از مغالطه، مطلق خطا و اشتباه و غلط بود تعریف دوم لغو بود و نیازی به آن تعریف وجود نداشت.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#م_ناجی
⁉️مغالطه و ابعاد آن⁉️
در اینکه تعریف مغالطه چیست و ایا فقط اختصاص به استدلال دارد یا در غیر استدلال هم مغالطه می تواند تحقق یابد ظاهرا اتفاق رای وجود ندارد.
اما اینکه این اختلاف لفظی است یا ماهوی نیاز به توضیح دارد.
آشنایان به منطق می دانند که یکی از معانی تعریف تعریف وضعی یا جعلی یا به تعبیر استاد ملکیان تصریحی است.
تعریف در این معنا به تعبیری یک نوع قرار داد است که بین عده ای از اهل فن یک رشته خاص اتفاق می افتد.
که همین توافق بین اهل فن مبنای ایجاد یک مفهوم جدید و پیوند آن با یک واژه می گردد.
مثلا پلیس راهنمایی اعلام می کند که خط ممتد به معنای غیرمجاز بودن خروج از آن و قطع آن است. و از آن پس همه ی رانندگان با دیدن خط ممتد در جاده با علم به آن جعل و وضع جدید می یابند که در آن قسمت مسیر نباید برای سبقت از آن خط بگذرند. در حالی که قبل از این هیچ ملازمه ای بین خط ممتد و منع عبور از آن وجود نداشت.
تعریف مغالطه هم چنین وضعی دارد و یکی از تعاریف قراردادی در منطق است برای هدف خاصی که منطقیین آن را مهم و جدی پنداشته اند.
و اهمیت این تعاریف به اهمیت کسانی است که آن تعریف را پذیرفته و آن را در کارهای علمی خود و در تحقیقات و تالیفات و تدریس های خود به کار بسته اند.
و ممکن است این مساله بین علمای مختلف یک فن اختلافی باشد که در این صورت یک پژوهشگر موقع استفاده از آن واژه و برای پرهیز از خطا باید توضیح دهد که آن واژه را با کدامین مبنا و تعریف استفاده میکند.
اما اینکه اختلاف در اینگونه تعاریف فرق ماهوی با هم دارند یا نه جواب منفی است. و بسان به کار بردن واحدهای مختلف طول برای اندازه گیری طول یک خیابان است که ممکن است بگویید این خیابان ایکس مایل است یا زد کیلومتر ومسلم است که هر دو درست هستند الا اینکه شما واحد را ذکر نکنید و تنها بگویید طول خیابان ایکس است و این موجب ابهام و سردر گمی خواهد بود.
آنچه از اهتمام اهل منطق بر می آید این است که مغالطه عنوانی بوده است برای فنی که هدفش یاد دادن تله های زبانی ( به قول فرگه) است که در مسیر استدلال قرار می گیرند و الا قبلا ما تعریف غلط و خطا و اشتباه را در منطق انجام داده بودیم و اگر مراد از مغالطه، مطلق خطا و اشتباه و غلط بود تعریف دوم لغو بود و نیازی به آن تعریف وجود نداشت.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Telegram
خرد سنجشگر
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_نهم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#دو_کتاب_خوب
#م_ناجی
🌺دو کتاب خوب🌺
سرگشته اکنون مقابل یک کتابفروشی بزرگ قرار داشت، در اندرونش غلغله ای بود.
گویی به ضیافتی باشکوه دعوت شده بود که در آن آشنایی نداشت و اکثر میهمانان با وی غریبه بودند. از آنچه قرار بود در آن مهمانی اتفاق بیفتد بی خبر بود و بیمناک و در حد دیوانه کننده ای هیجان زده!
به هر زحمتی بود خود را جمع و جور کرد و نفسی عمیق کشید و وارد کتابفروشی شد. دیوارهای فروشگاه تا سقف قفسه بندی شده بود و مملو از کتاب و نیز در وسط فروشگاه هم قفسه هایی تعبیه شده بود و از هر دو طرف بر آنها کتاب ریخته بودند. همه جا رنگ کتاب داشت و هیبت علم و دانش را با تمام گستردگیش بر وی فریاد می کردند. با خودش گفت مگر می شود این همه کتاب را خواند و بالاتر از آن، مضامینش را فهمید و به خاطر سپرد؟
کتابها به صورت موضوعی طبقه بندی شده بودند و بر بالای هر قسمتی موضوع کتابهای آن قسمت حک شده بود.
چند مشتری جوان در حال وارسی کتابها بودند. مدیر فروشگاه در گوشه ای از مغازه مشرف به در خروجی پشت میز خود نشسته بود و با تلفن مشغول صحبت بود.
یک دختر خانم جوان که به نظر می رسید نقش راهنما را عهده دار است آرام به اطراف فروشگاه و نزدیک مشتریها سرک می کشید تا اکر سوالی داشتند و نیاز به راهنمایی داشتند کمکشان کند.
سرگشته که دقیقا نمی دانست در کجای فروشگاه باید دنبال کتابهای موردنیازش بگردد تصمیم گرفت از همان راهنما کمک بگیرد.
- سلام خانم می تونم از شما کمک بگیرم؟-
- - خواهش میکنم. بفرمایید
- - من می خواستم در مورد اندیشیدن و فکر و این حرفا چند تا کتاب بخرم. در این زمینه می تونید کمکم کنید؟
- - شما دانشجو هستین؟ چه رشته ای می خونین؟
- - نه دانشجو نیستم. خیلی وقته تحصیلاتم رو تموم کردم. فنی خوندم. اما فکر میکنم نیاز دارم که در مورد اندیشیدن خوب و اینکه چطور میشه درستی یک حرف رو تشخیص داد بیشتر بدونم .آخه این روزا دایما مطالب ضد و نقیضی رو در کانالهای تلویزیونی مختلف و در اینترنت و تلگرام و اینا میبینم و می شنوم که واقعا گیج گننده است. آدم متحیر میمونه که حق با کدومشونه. کدوم خرف درسته کدومش نادرسته! تو این زمینه ها کتابی به چشمتون نخورده؟
- چه جالب
- - چطور مگه؟
- - آخه اکثر مشتری های ما معمولا دانشجوها و دانش آموزان پشت کنکوری هستن که به دنبال قبولی در کنکور سراغ کتابهای کمک درسی میان
- - من خودم دانشجوی علوم انسانی هستم و رشته ام گرافیکه . باینکه همین مسایلی رو که گفتین من هم کم و بیش حس کرده بودم ولی تا به حال فکر نکرده بودم که شاید با خوندن کتاب بشه در این زمینه موفقتر بود.
- . بعضی وقتا واقعا بهم برمی خوره یه گزارشی رو مثلا در مورد قارچ میبینم و می شنوم و قانع میشم که باید در رژیم غذاییم بگنجونم یه چند وقت دیگه گزارشی درست خلاف اون پخش می کنن که این ضررها رو داره و نباید زیاد ازش استفاده کرد . یه حس بد پیدا میکنم که اولا کدومو باید قبول کنم و بعدش چرا قبلا در موردش بیشتر تامل نکردم و زود پذیرفتمش!
خانوم جوان به سرعت به طرف مدیر فروشگاه رفت و بسیار آرام یه چیزایی بین اونا رد و بدل شد که معلوم بود در مورد کتابهایی که مورد نیاز سرگشته بود از مدیر راهنمایی می خواد. یکی دو دقیقه طول نکشید که برگشت و فاتحانه گفت: این چیزی که شما به دنبالش هستید این روزها با عنوان تفکر انتقادی شناخته می شود و این روزها کتابهای زیادی در موردش ترجمه یا تالیف شده که من یکی دو نمونه از پرفروشهایش را به شما معرفی میکنم.
اینها را گفت و به سرعت به طرف گوشه ای فروشگاه رفت و از بین کتابها دو کتاب را بیرون کشیده و با سرعت به طرف سرگشته آمد و کتابها را به او داد.
- این کتاب رو میبینین؟ در عرض یکی دو سال این چاپ هفتمشه. در حالی که بسیاری از کتابها همون چاپ اول می مونن.
این نشون می ده که کتاب برای خوانندگانش جذاب و مفید بوده.
این یکی هم کتاب خوبیه.
کتاب اول کتابی بود به اسم پرسیدن سوالهای بجا یا راهنمای تفکر نقادانه ترجمه ی کورش کامیاب
و دیگری کتابی بود به اسم واضح اندیشیدن نرجمه مهدی خسروانی
یکی از مشتریها که جوانی عینکی بود و گفتگوی سرگشته با خانم راهنما توجهش را جلب کرده بود به سرعت خودش را به سرگشته رسونده و کتابها را از دستش قاپید و در عین حال افزود که اجازه هست نگاهی بهشون بندازم؟!
و سرگشته فقط توانست هاج و واج سرش را به علامت تایید تکان دهد!جوان عینکی پس از ورق زدن کتابها به طرف مدیر فروشگاه رفته و گفت آقا اینارو حساب کنید!
و سرگشته منتظر ماند تا خانم دو جلد دیگر از کتابها را از قفسه بردارد و بیاورد برای سرگشته ی ما!!!!
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
#بخش_نهم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#دو_کتاب_خوب
#م_ناجی
🌺دو کتاب خوب🌺
سرگشته اکنون مقابل یک کتابفروشی بزرگ قرار داشت، در اندرونش غلغله ای بود.
گویی به ضیافتی باشکوه دعوت شده بود که در آن آشنایی نداشت و اکثر میهمانان با وی غریبه بودند. از آنچه قرار بود در آن مهمانی اتفاق بیفتد بی خبر بود و بیمناک و در حد دیوانه کننده ای هیجان زده!
به هر زحمتی بود خود را جمع و جور کرد و نفسی عمیق کشید و وارد کتابفروشی شد. دیوارهای فروشگاه تا سقف قفسه بندی شده بود و مملو از کتاب و نیز در وسط فروشگاه هم قفسه هایی تعبیه شده بود و از هر دو طرف بر آنها کتاب ریخته بودند. همه جا رنگ کتاب داشت و هیبت علم و دانش را با تمام گستردگیش بر وی فریاد می کردند. با خودش گفت مگر می شود این همه کتاب را خواند و بالاتر از آن، مضامینش را فهمید و به خاطر سپرد؟
کتابها به صورت موضوعی طبقه بندی شده بودند و بر بالای هر قسمتی موضوع کتابهای آن قسمت حک شده بود.
چند مشتری جوان در حال وارسی کتابها بودند. مدیر فروشگاه در گوشه ای از مغازه مشرف به در خروجی پشت میز خود نشسته بود و با تلفن مشغول صحبت بود.
یک دختر خانم جوان که به نظر می رسید نقش راهنما را عهده دار است آرام به اطراف فروشگاه و نزدیک مشتریها سرک می کشید تا اکر سوالی داشتند و نیاز به راهنمایی داشتند کمکشان کند.
سرگشته که دقیقا نمی دانست در کجای فروشگاه باید دنبال کتابهای موردنیازش بگردد تصمیم گرفت از همان راهنما کمک بگیرد.
- سلام خانم می تونم از شما کمک بگیرم؟-
- - خواهش میکنم. بفرمایید
- - من می خواستم در مورد اندیشیدن و فکر و این حرفا چند تا کتاب بخرم. در این زمینه می تونید کمکم کنید؟
- - شما دانشجو هستین؟ چه رشته ای می خونین؟
- - نه دانشجو نیستم. خیلی وقته تحصیلاتم رو تموم کردم. فنی خوندم. اما فکر میکنم نیاز دارم که در مورد اندیشیدن خوب و اینکه چطور میشه درستی یک حرف رو تشخیص داد بیشتر بدونم .آخه این روزا دایما مطالب ضد و نقیضی رو در کانالهای تلویزیونی مختلف و در اینترنت و تلگرام و اینا میبینم و می شنوم که واقعا گیج گننده است. آدم متحیر میمونه که حق با کدومشونه. کدوم خرف درسته کدومش نادرسته! تو این زمینه ها کتابی به چشمتون نخورده؟
- چه جالب
- - چطور مگه؟
- - آخه اکثر مشتری های ما معمولا دانشجوها و دانش آموزان پشت کنکوری هستن که به دنبال قبولی در کنکور سراغ کتابهای کمک درسی میان
- - من خودم دانشجوی علوم انسانی هستم و رشته ام گرافیکه . باینکه همین مسایلی رو که گفتین من هم کم و بیش حس کرده بودم ولی تا به حال فکر نکرده بودم که شاید با خوندن کتاب بشه در این زمینه موفقتر بود.
- . بعضی وقتا واقعا بهم برمی خوره یه گزارشی رو مثلا در مورد قارچ میبینم و می شنوم و قانع میشم که باید در رژیم غذاییم بگنجونم یه چند وقت دیگه گزارشی درست خلاف اون پخش می کنن که این ضررها رو داره و نباید زیاد ازش استفاده کرد . یه حس بد پیدا میکنم که اولا کدومو باید قبول کنم و بعدش چرا قبلا در موردش بیشتر تامل نکردم و زود پذیرفتمش!
خانوم جوان به سرعت به طرف مدیر فروشگاه رفت و بسیار آرام یه چیزایی بین اونا رد و بدل شد که معلوم بود در مورد کتابهایی که مورد نیاز سرگشته بود از مدیر راهنمایی می خواد. یکی دو دقیقه طول نکشید که برگشت و فاتحانه گفت: این چیزی که شما به دنبالش هستید این روزها با عنوان تفکر انتقادی شناخته می شود و این روزها کتابهای زیادی در موردش ترجمه یا تالیف شده که من یکی دو نمونه از پرفروشهایش را به شما معرفی میکنم.
اینها را گفت و به سرعت به طرف گوشه ای فروشگاه رفت و از بین کتابها دو کتاب را بیرون کشیده و با سرعت به طرف سرگشته آمد و کتابها را به او داد.
- این کتاب رو میبینین؟ در عرض یکی دو سال این چاپ هفتمشه. در حالی که بسیاری از کتابها همون چاپ اول می مونن.
این نشون می ده که کتاب برای خوانندگانش جذاب و مفید بوده.
این یکی هم کتاب خوبیه.
کتاب اول کتابی بود به اسم پرسیدن سوالهای بجا یا راهنمای تفکر نقادانه ترجمه ی کورش کامیاب
و دیگری کتابی بود به اسم واضح اندیشیدن نرجمه مهدی خسروانی
یکی از مشتریها که جوانی عینکی بود و گفتگوی سرگشته با خانم راهنما توجهش را جلب کرده بود به سرعت خودش را به سرگشته رسونده و کتابها را از دستش قاپید و در عین حال افزود که اجازه هست نگاهی بهشون بندازم؟!
و سرگشته فقط توانست هاج و واج سرش را به علامت تایید تکان دهد!جوان عینکی پس از ورق زدن کتابها به طرف مدیر فروشگاه رفته و گفت آقا اینارو حساب کنید!
و سرگشته منتظر ماند تا خانم دو جلد دیگر از کتابها را از قفسه بردارد و بیاورد برای سرگشته ی ما!!!!
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Telegram
خرد سنجشگر
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
❓غلط و مغالطه❓
با سلام، نوشته اید در منطق قدیم و جدید مغالطه فقط در حیطه استدلال است. متن زیر در مورد مغالطه در حیطه تعریف است که در آثار جدید منطقی زیاد مطرح است، نظر شما در مورد این نوع مغالطات در کتابهای جدید چیست؟
Fallacies of definition
Fallacies of definition are the various ways in which definitions can fail to explain terms. The phrase is used to suggest an analogy with an informal fallacy.[citation needed] "Definitions that fail to have merit because they are overly broad, use obscure or ambiguous language, or contain circular reasoning are called fallacies of definition." Three major fallacies are overly broad, overly narrow, and mutually exclusive definitions, a fourth is incomprehensible definitions, and one of the most common is circular definitions.
____________________________________
ابتدا توضیح عرض میکنم که بنده نگفته ام در منطق جدید و قدیم بلکه عرض کردم منطقیون قدیم مثل ارسطو و ابن سینا و منطقیون جدید مثل فرگه
زیرا در منطق جدید که منطق نمادهاست بسیاری از اقسام مغالطه که ریشه ی زبانی دارند قابل مطالعه نیستند. وفقط مغالطاتی که در صورت استدلال می تواند رخ دهد قابل تشخیص می باشند
اما در مورد تعمیم مغالطه به غیر استدلال:
من از دوستان سوال میکنم که با چه ملاکی باید بین غلط و مغالطه جدایی افکنیم؟
آیا مغالطه همان غلط است؟
اگر همان است چه نیازی بود برای جعل و وضع یک اصطلاح دیگر؟
اگر همان نیست و به علاوه تاکید داریم که قصد در مغالطه ملاک نیست یعنی لازم نیست که کلامی به قصد مغالطه گفته شود و ممکن است به قصد استدلال درست و لی باخطای ناخودآگاه بیان شود در این صورت چه چیزی بین غلط و مغالطه جدایی می افکند؟
به علاوه کسی شک ندارد که اصطلاح مغالطه در منطق به عنوان یکی از صناعات خمس تعریف شده است و در آن وادی متولد شده است . ایا به نظر دوستان در وادی صناعات خمس صرف تصورات جایگاهی دارند یا اینکه صناعات و فنون پنجگانه بر حسب غایات و اهداف استدلال و نیز نوع قضایایی که در مقدمات استدلال به کار می رود تقسیم بندی شده اند؟
با سلام، نوشته اید در منطق قدیم و جدید مغالطه فقط در حیطه استدلال است. متن زیر در مورد مغالطه در حیطه تعریف است که در آثار جدید منطقی زیاد مطرح است، نظر شما در مورد این نوع مغالطات در کتابهای جدید چیست؟
Fallacies of definition
Fallacies of definition are the various ways in which definitions can fail to explain terms. The phrase is used to suggest an analogy with an informal fallacy.[citation needed] "Definitions that fail to have merit because they are overly broad, use obscure or ambiguous language, or contain circular reasoning are called fallacies of definition." Three major fallacies are overly broad, overly narrow, and mutually exclusive definitions, a fourth is incomprehensible definitions, and one of the most common is circular definitions.
____________________________________
ابتدا توضیح عرض میکنم که بنده نگفته ام در منطق جدید و قدیم بلکه عرض کردم منطقیون قدیم مثل ارسطو و ابن سینا و منطقیون جدید مثل فرگه
زیرا در منطق جدید که منطق نمادهاست بسیاری از اقسام مغالطه که ریشه ی زبانی دارند قابل مطالعه نیستند. وفقط مغالطاتی که در صورت استدلال می تواند رخ دهد قابل تشخیص می باشند
اما در مورد تعمیم مغالطه به غیر استدلال:
من از دوستان سوال میکنم که با چه ملاکی باید بین غلط و مغالطه جدایی افکنیم؟
آیا مغالطه همان غلط است؟
اگر همان است چه نیازی بود برای جعل و وضع یک اصطلاح دیگر؟
اگر همان نیست و به علاوه تاکید داریم که قصد در مغالطه ملاک نیست یعنی لازم نیست که کلامی به قصد مغالطه گفته شود و ممکن است به قصد استدلال درست و لی باخطای ناخودآگاه بیان شود در این صورت چه چیزی بین غلط و مغالطه جدایی می افکند؟
به علاوه کسی شک ندارد که اصطلاح مغالطه در منطق به عنوان یکی از صناعات خمس تعریف شده است و در آن وادی متولد شده است . ایا به نظر دوستان در وادی صناعات خمس صرف تصورات جایگاهی دارند یا اینکه صناعات و فنون پنجگانه بر حسب غایات و اهداف استدلال و نیز نوع قضایایی که در مقدمات استدلال به کار می رود تقسیم بندی شده اند؟
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_دهم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#پرواز_گنجشکی
#م_ناجی
🐤🐤🐤پرواز گنجشکی🐤🐤🐤
سرگشته از کتابفروشی بیرون آمد در حالی که دلش پیش آن همه کتاب مانده بود و حسرت دانستن. اما می دانست که نه وقت کافی برای آن همه کتاب دارد و نه شاید نیاز برای آن همه مطلب.
اما یک چیز برایش جالب بود. برای اولین بار بود که متوجه غیرعادی بودن یک رفتار شده بود. نه اینکه قبلا همه رفتارهای دیگران در برابر او عادی بودند. نه مساله این بود که او تا به حال توجه کافی به رفتارهای متقابل نداشت.
اما این بار رفتار آن جوان عینکی به عنوان یک سوال در ذهنش مانور می داد؟
در یک لحظه جرقه ای در ذهنش روشن شد. تفکر علت یاب! خوب نیست از همین مورد استفاده کنم و تمرینی برای تفکر علت یاب بسازم؟
یعنی چه کار باید بکنم؟
اینو در دفترچه یادداشتت بنویس: چرا جوان عینکی اون نحوه برخورد کرد؟ بعد از خودش پرسید: یعنی دقیقا چه کار کرد؟
خودش جوابش رو داد: اینکه بدون اینکه از من خواهش کند یا بپرسد یا اجازه بگیرد کتابها را از دست من قاپید و سپس بی آنکه به من برگرداند آنها را مال خود کرد و خرید.
بعد از خودش پرسید که اگر خودت بودی چه رفتار دیگری با او داشتی؟
و از سوال خودش خنده اش گرفت . چون اصلا خودش جرات نمی کرد که به آن کتابها نزدیک شود و نهایتا از راهنمای فروشگاه می خواست که اگر جلد دیگری از آن کتاب هستش به او بدهد تا او هم یه نگاهی بهش بیندازه!
تجربه ی خوبی بود. باید سعی کنم بفهمم گه به چه علتی آقا عینکی آنگونه عمل کرد.
خوب فکر میکنم ربطی به عینکش نداشته باشه. آخه چه ربطی داره که عینکی ها رفتارشون با بی عینکها فرق داشته باشه؟
کشف مهمی کرده بود. البته دلیل خاصی برای حرفش نداشت ولی به نظرش برای ارتباط دادن آن دو مساله یعنی عینک داشتن و رفتار بی ادبانه دلیل خاصی هم نداشت.
بعدش از خودش سوال کرد: حالا تو از کجا فهمیدی که از نظر او هم اون رفتار بی ادبانه بوده؟
و جوابی برای سوال خودش نداشت. راست هم میگفت . ممکنه آقاعینکی اصلا متوجه نبود که اون رفتار خاص نوعی بی ادبی است.
همون لحظه یه سوال دیگه تو ذهنش درخشید. راستی چرا مدیر فروشگاه یا خانم راهنما به رفتار او اعتراض نکردند؟
چرا مدیر فروشگاه نگفت که آقا اون کتابها متعلق به سرگشته است؟ نه اینکه اسم او را می دونسته ولی می تونسته به اشاره هم این حرفو بفهمونه.
ولی زود به خودش نهیب زد که لطفا از درخت به اون درخت از این شاخه به او شاخه نه. اول روی یک سوال تمرکز کن.
اینو تو یه مقاله ای خونده بود که ذهن انسان در حالت طبیعی و تربیت نشده اش حالت پرواز گنجشکی داره و به طور نامنظم به هرشاخ و برگی می پره.
اسم این حالت را گویا تداعی معنانی گفته بود. یعنی انسان وتی میخواد رو مساله ای فکر کنه وسط فکرش وقتی یه چیزی رو تصور می کنه اون چیز فوری میره سراغ تجربه هایی که در موردش داره یعنی مثلا مثل همین حالا که از رفتار پرواز گنجشکی ذهنش رفت سراغ آن روزپاییزی که در پارک محله قدم میزد و گنجشکها با سروصدا روی درختان بازی می کردند و یکی از اونا نشان افتخاری بر روی سرش انداخته بود!
باز ذهنش رو جمع و جور کرد و به خودش گفت که علت اینکه میگن مکتوب فکر کن همینه هااا. اگر الان روی دفترم فکر میکردم این همه حاشیه در فکرم ایجاد نشده بود.
دوباره برگشت به فکر اینکه چرا آقاعینکی اون رفتار رو داشت.
شاید تربیت خانوادگیش اونجوری باشه!
یعنی چی؟
یعنی اینکه مثلا تک فرزند باشه و هرچی خواسته گرفته و فکر میکنه که محیط بیرون هم مثل خونه ی مامانشه و هرچی بخواد باید مال اون باشه!
و در جواب خودش گفت ممکنه.
بعدش از خودش پرسید چه احتمال دیگری ممکنه باعث اون رفتار بشه؟
یه کمی تامل کرد و کوشید خودش رو جای اون بذاره.
بعد گفت شاید حس کرده که در اون فروشگاه از اون کتابها فقط یه جلد وجود داره و اگر من اونارو بخرم دیگه اون نمیتونه از اون کتابها داشته باشه.
بعدش گفت خوب اگر اینجوری هم باشه این دلیل نمیشه اون یه جلد مال اون باشه. آخه اول من اون کتابها رو دیده بودم.
بعد جواب داد شاید اون نمی دونسته که تو هم می خوای اون کتابها رو بخری.
باز برای خودش جوابی داشت: مگه نمی شد از من بپرسه؟
و باز جواب داد شاید به ذهنش نرسیده؟ شاید هم حس کرده بیشتر از تو به اون کتابها علاقه داره.
و در این فکرها غوطه ور بود که دید در مقابل اداره ی خودشونه!
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
#بخش_دهم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#پرواز_گنجشکی
#م_ناجی
🐤🐤🐤پرواز گنجشکی🐤🐤🐤
سرگشته از کتابفروشی بیرون آمد در حالی که دلش پیش آن همه کتاب مانده بود و حسرت دانستن. اما می دانست که نه وقت کافی برای آن همه کتاب دارد و نه شاید نیاز برای آن همه مطلب.
اما یک چیز برایش جالب بود. برای اولین بار بود که متوجه غیرعادی بودن یک رفتار شده بود. نه اینکه قبلا همه رفتارهای دیگران در برابر او عادی بودند. نه مساله این بود که او تا به حال توجه کافی به رفتارهای متقابل نداشت.
اما این بار رفتار آن جوان عینکی به عنوان یک سوال در ذهنش مانور می داد؟
در یک لحظه جرقه ای در ذهنش روشن شد. تفکر علت یاب! خوب نیست از همین مورد استفاده کنم و تمرینی برای تفکر علت یاب بسازم؟
یعنی چه کار باید بکنم؟
اینو در دفترچه یادداشتت بنویس: چرا جوان عینکی اون نحوه برخورد کرد؟ بعد از خودش پرسید: یعنی دقیقا چه کار کرد؟
خودش جوابش رو داد: اینکه بدون اینکه از من خواهش کند یا بپرسد یا اجازه بگیرد کتابها را از دست من قاپید و سپس بی آنکه به من برگرداند آنها را مال خود کرد و خرید.
بعد از خودش پرسید که اگر خودت بودی چه رفتار دیگری با او داشتی؟
و از سوال خودش خنده اش گرفت . چون اصلا خودش جرات نمی کرد که به آن کتابها نزدیک شود و نهایتا از راهنمای فروشگاه می خواست که اگر جلد دیگری از آن کتاب هستش به او بدهد تا او هم یه نگاهی بهش بیندازه!
تجربه ی خوبی بود. باید سعی کنم بفهمم گه به چه علتی آقا عینکی آنگونه عمل کرد.
خوب فکر میکنم ربطی به عینکش نداشته باشه. آخه چه ربطی داره که عینکی ها رفتارشون با بی عینکها فرق داشته باشه؟
کشف مهمی کرده بود. البته دلیل خاصی برای حرفش نداشت ولی به نظرش برای ارتباط دادن آن دو مساله یعنی عینک داشتن و رفتار بی ادبانه دلیل خاصی هم نداشت.
بعدش از خودش سوال کرد: حالا تو از کجا فهمیدی که از نظر او هم اون رفتار بی ادبانه بوده؟
و جوابی برای سوال خودش نداشت. راست هم میگفت . ممکنه آقاعینکی اصلا متوجه نبود که اون رفتار خاص نوعی بی ادبی است.
همون لحظه یه سوال دیگه تو ذهنش درخشید. راستی چرا مدیر فروشگاه یا خانم راهنما به رفتار او اعتراض نکردند؟
چرا مدیر فروشگاه نگفت که آقا اون کتابها متعلق به سرگشته است؟ نه اینکه اسم او را می دونسته ولی می تونسته به اشاره هم این حرفو بفهمونه.
ولی زود به خودش نهیب زد که لطفا از درخت به اون درخت از این شاخه به او شاخه نه. اول روی یک سوال تمرکز کن.
اینو تو یه مقاله ای خونده بود که ذهن انسان در حالت طبیعی و تربیت نشده اش حالت پرواز گنجشکی داره و به طور نامنظم به هرشاخ و برگی می پره.
اسم این حالت را گویا تداعی معنانی گفته بود. یعنی انسان وتی میخواد رو مساله ای فکر کنه وسط فکرش وقتی یه چیزی رو تصور می کنه اون چیز فوری میره سراغ تجربه هایی که در موردش داره یعنی مثلا مثل همین حالا که از رفتار پرواز گنجشکی ذهنش رفت سراغ آن روزپاییزی که در پارک محله قدم میزد و گنجشکها با سروصدا روی درختان بازی می کردند و یکی از اونا نشان افتخاری بر روی سرش انداخته بود!
باز ذهنش رو جمع و جور کرد و به خودش گفت که علت اینکه میگن مکتوب فکر کن همینه هااا. اگر الان روی دفترم فکر میکردم این همه حاشیه در فکرم ایجاد نشده بود.
دوباره برگشت به فکر اینکه چرا آقاعینکی اون رفتار رو داشت.
شاید تربیت خانوادگیش اونجوری باشه!
یعنی چی؟
یعنی اینکه مثلا تک فرزند باشه و هرچی خواسته گرفته و فکر میکنه که محیط بیرون هم مثل خونه ی مامانشه و هرچی بخواد باید مال اون باشه!
و در جواب خودش گفت ممکنه.
بعدش از خودش پرسید چه احتمال دیگری ممکنه باعث اون رفتار بشه؟
یه کمی تامل کرد و کوشید خودش رو جای اون بذاره.
بعد گفت شاید حس کرده که در اون فروشگاه از اون کتابها فقط یه جلد وجود داره و اگر من اونارو بخرم دیگه اون نمیتونه از اون کتابها داشته باشه.
بعدش گفت خوب اگر اینجوری هم باشه این دلیل نمیشه اون یه جلد مال اون باشه. آخه اول من اون کتابها رو دیده بودم.
بعد جواب داد شاید اون نمی دونسته که تو هم می خوای اون کتابها رو بخری.
باز برای خودش جوابی داشت: مگه نمی شد از من بپرسه؟
و باز جواب داد شاید به ذهنش نرسیده؟ شاید هم حس کرده بیشتر از تو به اون کتابها علاقه داره.
و در این فکرها غوطه ور بود که دید در مقابل اداره ی خودشونه!
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Telegram
خرد سنجشگر
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_یازدهم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#سوال_شاه_کلید_اندیشه
#م_ناجی
❓❓❓سوال، شاه کلید اندیشه❓❓❓
سرگشته هنوز خمار افکار صبح بود. هنوز در پیچ و خم رفتار آقاعینکی در آمد و شد بود.
احساس می کرد فکر کردن در مورد رفتارهای متقابل تاثیر خیلی زیادی در احساسات فرد نسبت به رفتار دیگران دارد. حس می کرد که قبل از اینکه در مورد رفتار آقاعینکی فکر بکند در ذهنش حس خیلی منفی نسبت به او داشت ولی الان دیدش نسبت به او کمی تغییر یافته و گویا می تواند درکش کند.
الان در اتاقش نشسته و با خودش تنها شده بود و می توانست دقیقتر فکر بکند. دفترش را باز کرد و شروع کرد به نوشتن ماوقع و نیز فکرهایی که از ذهنش خطور کرده بودند.
اما این بار سوال دیگری را بر آن افزود:
چرا من در مقابل رفتار آقاعینکی آنگونه رفتار کردم؟
یعنی چه؟
یعنی وقتی او دستش را دراز کرد و کتابها را از دست من گرفت من به سادگی کتابها را به او دادم و فقط به نگاه کردن بهت آمیز اکتفا کردم؟
و بعد از نوشتن این سوال عمیقا به فکر فرو رفت.
یعنی چه کارهای دیگری می توانستم بکنم که نکردم؟
چرا در جنین شرایطی که انسان فرصت زیادی برای انتخاب ندارد یک نوع خاص رفتار از وی سر می زند؟
در چنین مواقعی چه باید کرد؟
آخر اتفاقات لحظه ای پیش می آیند و فرصت تامل به انسان نمی دهند. یعنی چه کار باید کرد و چه تمرینهایی باید انجام داد که انسان در لحظه بهترین برخورد را بتواند انتخاب کند؟
و دوباره برگشت به سوال اصلی و ادامه نوشتن:
چه گزینه های دیگری می توانستم داشته باشم؟
یک راه برای فهم اینکه گزینه های دیگر را بفهمم این است که افراد دیگری را در موقعیت خودم قرار دهم و سعی کنم حدس بزنم که آنها در این موقعیت چه می کردند.
مثلا اگه جای خودم و آقا عینکی رو عوض کنم؟
بعد به خودش پاسخ داد: اگر او به جای من بود با مشت کوبیده بود دهن کسی که کتاب را می خواست از دستش بگیره! مگه ممکن بود کتاب را به کس دیگه ای بده!
حالا برگشت به طرف خودش : پس تو چرا کتاب رو بهش دادی؟
- خب نمی دادی بهش . دستت رو پس می کشیدی. می گفتی اگه می تونی ببینی دارم نگاش میکنم. یه جورایی بهش می فهموندی که خواستن کتاب هم ادب و آدابی داره.
یا حتی بعد از این که از دستت قاپید چرا بهش اعتراض نکردی؟
چرا سعی نکردی بهش تفهیم کنی که رفتارش نادرسته؟ بهتر نبود یه جورایی می فهموندی که باید از این کارش عذرخواهی بکنه؟
چرا وقتی رفت پول کتاب رو حساب کنه اعتراض نکردی؟ نه به آقاعینکی و نه به فروشنده.
حتی بعد از اینکه اون از کتابفروشی خارج شد می تونستی به مدیرفروشگاه گوشزد کنی که نباید اون کتابها را برای او می داد و یه جورایی از حق من باید دفاع می کرد؟
فکر میکنی این رفتار تو علتش خوش اخلاقی توست ؟ فکر نمی کنی نشان از خصلت ترسو بودن تو داشته باشه؟ رفتارت منفعلانه نبود؟ اساسا با چه ملاکهایی باید رفتارهایمان را تنظیم بکنیم؟
بهترین رفتاری که می توانستم در اون شرایط داشته باشم چه رفتاری بود؟
حس می کرد سوالها بسیار بیشتر و بیشتر از آن چیزی است که فکر می کرد.
خود را در میان انبوه سوالات شناور می دید ولی حس خوبی داشت.
احساس می کرد با هر سوالی که در ذهنش پدید می آید ذهنش وسیعتر می شود و فولدر و پوشه جدیدی در ذهنش گشوده می شود.
این کشف عالی بود. باید این را همیشه به خاطر داشته باشم. کشف بزرگی است . سوال ایجاد کردن راه توسعه ذهن است. اینو با خط بزرگ در روی دفتر یادداشتم می نویسم.
راستی چرا مدیر فروشگاه به رفتار آقاعینکی اعتراض نکرد؟ یعنی براش مهم نبود که مشتری هایش چه رفتاری با یکدیگر دارند؟ چرا نباید برایش مهم باشد که یک مشتری در حق مشتری دیگر اجحاف کرده باشد؟
شاید اصلا متوجه رفتار او نشده. شاید حواسش جای دیگری بوده.
پس اون خانومه چرا چیزی نگفت؟ اونکه رفتار آقاعینکی رو دید. اون باید اعتراض می کرد. شاید خجالت کشیده. شاید حس کرده از نظر من اون کار مشگلی نداشته. آها راست میگی . وقتی تو خودت چیزی نمی گی از دیگران چرا باید توقع داشته باشی که از تو دفاع کنند؟
در حال نوشتن این حرفها بود که صدای دخترش از پشت در بلند شد بابا نمیای؟ مامان یه ربعه لباس پوشیده و آماده منتظرته . میگه دیر میشه . ساعت 7 باید مطب دکتر باشیم.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
#بخش_یازدهم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#سوال_شاه_کلید_اندیشه
#م_ناجی
❓❓❓سوال، شاه کلید اندیشه❓❓❓
سرگشته هنوز خمار افکار صبح بود. هنوز در پیچ و خم رفتار آقاعینکی در آمد و شد بود.
احساس می کرد فکر کردن در مورد رفتارهای متقابل تاثیر خیلی زیادی در احساسات فرد نسبت به رفتار دیگران دارد. حس می کرد که قبل از اینکه در مورد رفتار آقاعینکی فکر بکند در ذهنش حس خیلی منفی نسبت به او داشت ولی الان دیدش نسبت به او کمی تغییر یافته و گویا می تواند درکش کند.
الان در اتاقش نشسته و با خودش تنها شده بود و می توانست دقیقتر فکر بکند. دفترش را باز کرد و شروع کرد به نوشتن ماوقع و نیز فکرهایی که از ذهنش خطور کرده بودند.
اما این بار سوال دیگری را بر آن افزود:
چرا من در مقابل رفتار آقاعینکی آنگونه رفتار کردم؟
یعنی چه؟
یعنی وقتی او دستش را دراز کرد و کتابها را از دست من گرفت من به سادگی کتابها را به او دادم و فقط به نگاه کردن بهت آمیز اکتفا کردم؟
و بعد از نوشتن این سوال عمیقا به فکر فرو رفت.
یعنی چه کارهای دیگری می توانستم بکنم که نکردم؟
چرا در جنین شرایطی که انسان فرصت زیادی برای انتخاب ندارد یک نوع خاص رفتار از وی سر می زند؟
در چنین مواقعی چه باید کرد؟
آخر اتفاقات لحظه ای پیش می آیند و فرصت تامل به انسان نمی دهند. یعنی چه کار باید کرد و چه تمرینهایی باید انجام داد که انسان در لحظه بهترین برخورد را بتواند انتخاب کند؟
و دوباره برگشت به سوال اصلی و ادامه نوشتن:
چه گزینه های دیگری می توانستم داشته باشم؟
یک راه برای فهم اینکه گزینه های دیگر را بفهمم این است که افراد دیگری را در موقعیت خودم قرار دهم و سعی کنم حدس بزنم که آنها در این موقعیت چه می کردند.
مثلا اگه جای خودم و آقا عینکی رو عوض کنم؟
بعد به خودش پاسخ داد: اگر او به جای من بود با مشت کوبیده بود دهن کسی که کتاب را می خواست از دستش بگیره! مگه ممکن بود کتاب را به کس دیگه ای بده!
حالا برگشت به طرف خودش : پس تو چرا کتاب رو بهش دادی؟
- خب نمی دادی بهش . دستت رو پس می کشیدی. می گفتی اگه می تونی ببینی دارم نگاش میکنم. یه جورایی بهش می فهموندی که خواستن کتاب هم ادب و آدابی داره.
یا حتی بعد از این که از دستت قاپید چرا بهش اعتراض نکردی؟
چرا سعی نکردی بهش تفهیم کنی که رفتارش نادرسته؟ بهتر نبود یه جورایی می فهموندی که باید از این کارش عذرخواهی بکنه؟
چرا وقتی رفت پول کتاب رو حساب کنه اعتراض نکردی؟ نه به آقاعینکی و نه به فروشنده.
حتی بعد از اینکه اون از کتابفروشی خارج شد می تونستی به مدیرفروشگاه گوشزد کنی که نباید اون کتابها را برای او می داد و یه جورایی از حق من باید دفاع می کرد؟
فکر میکنی این رفتار تو علتش خوش اخلاقی توست ؟ فکر نمی کنی نشان از خصلت ترسو بودن تو داشته باشه؟ رفتارت منفعلانه نبود؟ اساسا با چه ملاکهایی باید رفتارهایمان را تنظیم بکنیم؟
بهترین رفتاری که می توانستم در اون شرایط داشته باشم چه رفتاری بود؟
حس می کرد سوالها بسیار بیشتر و بیشتر از آن چیزی است که فکر می کرد.
خود را در میان انبوه سوالات شناور می دید ولی حس خوبی داشت.
احساس می کرد با هر سوالی که در ذهنش پدید می آید ذهنش وسیعتر می شود و فولدر و پوشه جدیدی در ذهنش گشوده می شود.
این کشف عالی بود. باید این را همیشه به خاطر داشته باشم. کشف بزرگی است . سوال ایجاد کردن راه توسعه ذهن است. اینو با خط بزرگ در روی دفتر یادداشتم می نویسم.
راستی چرا مدیر فروشگاه به رفتار آقاعینکی اعتراض نکرد؟ یعنی براش مهم نبود که مشتری هایش چه رفتاری با یکدیگر دارند؟ چرا نباید برایش مهم باشد که یک مشتری در حق مشتری دیگر اجحاف کرده باشد؟
شاید اصلا متوجه رفتار او نشده. شاید حواسش جای دیگری بوده.
پس اون خانومه چرا چیزی نگفت؟ اونکه رفتار آقاعینکی رو دید. اون باید اعتراض می کرد. شاید خجالت کشیده. شاید حس کرده از نظر من اون کار مشگلی نداشته. آها راست میگی . وقتی تو خودت چیزی نمی گی از دیگران چرا باید توقع داشته باشی که از تو دفاع کنند؟
در حال نوشتن این حرفها بود که صدای دخترش از پشت در بلند شد بابا نمیای؟ مامان یه ربعه لباس پوشیده و آماده منتظرته . میگه دیر میشه . ساعت 7 باید مطب دکتر باشیم.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Telegram
خرد سنجشگر
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
🔵 هنر تبادل نظر 🔵
هیچ اظهار نظری در عالم مرا دچار حیرت نمیکند، هیچ اعتقادی هر اندازه که با اعتقاد من معارض باشد آزرده ام نمی سازد و هیچ اندیشهای هرچه هم بی مغز و عجیب و غریب باشد به نظرم چنان نمی نماید که با فرآورده عقل انسانی جور نباشد
پس، از داوری های متضاد نه یکه میخورم نه برمی آشوبم. تنها مرا بیدار می کنند و ورزش می دهند.(....)
✔️چون راه مخالفت با من در پیش گیرند، دقّت مرا بر می انگیزند، نه خشم مرا.
من به کسی که با من مخالفت کند و به من چیز بیاموزد نزدیک می شوم. من حقیقت را با آغوش باز پذیرا میشوم و آن را در دست هر که باشد می نوازم و از هر اندازه دورجای او را ببینم که به من نزدیک می شود، شادمانه به سوی او می شتابم و سلاحهای شکست خورده خود را به پایش می افکم ، به شرط آنکه قیافه زیاده آمرانه و تحکم آمیز به خود نگیرند.
از انتقادهایی که به نوشتهام میشود پشتیبانی میکنم. این نوشته ها را بارها بیشتر از سر ادب که به خاطر اصلاح تغییر دادهام، چون خوش دارم با آسان تسلیم شدن حتی به زیان خود با آزادی کسانی که اندرزم می دهند روی موافق نشان دهم و آن را تشویق کنم
تتبعات، مونتنی...32-131
هیچ اظهار نظری در عالم مرا دچار حیرت نمیکند، هیچ اعتقادی هر اندازه که با اعتقاد من معارض باشد آزرده ام نمی سازد و هیچ اندیشهای هرچه هم بی مغز و عجیب و غریب باشد به نظرم چنان نمی نماید که با فرآورده عقل انسانی جور نباشد
پس، از داوری های متضاد نه یکه میخورم نه برمی آشوبم. تنها مرا بیدار می کنند و ورزش می دهند.(....)
✔️چون راه مخالفت با من در پیش گیرند، دقّت مرا بر می انگیزند، نه خشم مرا.
من به کسی که با من مخالفت کند و به من چیز بیاموزد نزدیک می شوم. من حقیقت را با آغوش باز پذیرا میشوم و آن را در دست هر که باشد می نوازم و از هر اندازه دورجای او را ببینم که به من نزدیک می شود، شادمانه به سوی او می شتابم و سلاحهای شکست خورده خود را به پایش می افکم ، به شرط آنکه قیافه زیاده آمرانه و تحکم آمیز به خود نگیرند.
از انتقادهایی که به نوشتهام میشود پشتیبانی میکنم. این نوشته ها را بارها بیشتر از سر ادب که به خاطر اصلاح تغییر دادهام، چون خوش دارم با آسان تسلیم شدن حتی به زیان خود با آزادی کسانی که اندرزم می دهند روی موافق نشان دهم و آن را تشویق کنم
تتبعات، مونتنی...32-131
Forwarded from Hosein
🌸دعوت همکاری در گروه🌸
سنجشگری
حدود بیست روز از وقتی که دوستان جدیدمان در گروه عضو شده اند می گذرد.
در این مدت به حسب اینکه تازه با هم آشنا شده بودیم تنها کار تیمی که در گروه شکل گرفت کارگاه مغالطه بود که با همت دوست و برادر گرامی ام جناب تمنا آغاز شد و دو جلسه ی از آن را به خوبی و موفقیت پشت سرگذاشته ایم.
در ارزیابی کلی ، شاید بتوان کارنامه را موفق دانست اما نیازی که در جامعه به طور کلی و جامعه ی تحصیلی یعنی دانش آموزان و دانشجویان و معلمان به طور اخص احساس می شود بسیار شدیدتر از آن است که با تلاشهای ناچیزی که در تلگرام و گروههای مختلف از جمله این گروه انجام می شود قابل مقایسه نیست.
اگر جامعه علمی ایران را در یک مسابقه و رقابت جدی با جوامع علمی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه بدانیم که یقینا هم چنین است باید اعتراف کنیم که برای جبران عقب ماندگیها و یا جلوگیری از عقب ماندگی بیشتر باید سرعت و نیروو دقت و برنامه ریزی بیشتربه خرج کرد و بسیار جدیتر از این به مسایل نگاه کرد.
اگر از این زاویه و منظر به مساله بنگریم همه ی گروها و دسته هایی را که در داخل ایران در این زمینه ها تلاش می کنند را به عنوان رفیق و همکار دید و نه رقیب و حریف خود . ازینرو باید از تلاش هر گروه دیگری خوشحال شویم و از موفقیت ها و پیشرفت های آنها شاد بود و راضی. چون همه ما در یک جبهه فعالیت می کنیم و آن جبهه ملی و میهنی خویش و برای اعتلای نام ایران و ایرانی و سعادت جمعی و آسایش عمومی مردممان وبهبود روز به روز امنیت و رفاه و غرور ملی و جایگاه جهانی و منطقه ای خویش
بنده می دانم که اعضای گروه در گروه های مشابه هم عضوند و نیز وظایف و برنامه های روزمره متعددی را عهده دارند و این فرصت را برای فعالیت در گروه کم و کم می کند. و از این نگاه اصلا مهم نیست که نیازهای علمی ومهارتی خود را از چه منبعی تامین می کنند اما مساله این است که اگر نیازهایی احساس می شود که برای تامین آنها برنامه ی مناسبی وجود ندارد یا گروه ظرفیت بیشتری برای تامین آنها دارد این ظرفیت هدر نرود و از آن استفاده بهینه صورت پذیرد.
آنچه بنده شخصا از برخورد روزانه ی خود با عموم مردم حس می کنم این است که عموما سطح توانایی و مهارت اندیشیدن و خصوصا اندیشیدن نقادانه به طور کلی در آحاد افراد جامعه پایین است و نیز برنامه ریزی مناسبی برای جبران آن وجود ندارد و از ظهورات آن این است که هر از گاهی باعث صدمات جبران ناپذیری در عرصه های ملی می شود و برای مثال آن هشت سال لعنتی که براین ملت گذشت و چه خسارتهای جبران ناپذیری از خود به جای گذاشت.
ازینرو از همه ی دوستان و اعضای گروه تقاضا میکنم که در زمینه ی جبران این نقیصه فعال باشند و گروه را یاری کنند تا شاید بتوانیم در حد خود بر این نقیصه فایق آییم.
🙏🙏🙏
سنجشگری
حدود بیست روز از وقتی که دوستان جدیدمان در گروه عضو شده اند می گذرد.
در این مدت به حسب اینکه تازه با هم آشنا شده بودیم تنها کار تیمی که در گروه شکل گرفت کارگاه مغالطه بود که با همت دوست و برادر گرامی ام جناب تمنا آغاز شد و دو جلسه ی از آن را به خوبی و موفقیت پشت سرگذاشته ایم.
در ارزیابی کلی ، شاید بتوان کارنامه را موفق دانست اما نیازی که در جامعه به طور کلی و جامعه ی تحصیلی یعنی دانش آموزان و دانشجویان و معلمان به طور اخص احساس می شود بسیار شدیدتر از آن است که با تلاشهای ناچیزی که در تلگرام و گروههای مختلف از جمله این گروه انجام می شود قابل مقایسه نیست.
اگر جامعه علمی ایران را در یک مسابقه و رقابت جدی با جوامع علمی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه بدانیم که یقینا هم چنین است باید اعتراف کنیم که برای جبران عقب ماندگیها و یا جلوگیری از عقب ماندگی بیشتر باید سرعت و نیروو دقت و برنامه ریزی بیشتربه خرج کرد و بسیار جدیتر از این به مسایل نگاه کرد.
اگر از این زاویه و منظر به مساله بنگریم همه ی گروها و دسته هایی را که در داخل ایران در این زمینه ها تلاش می کنند را به عنوان رفیق و همکار دید و نه رقیب و حریف خود . ازینرو باید از تلاش هر گروه دیگری خوشحال شویم و از موفقیت ها و پیشرفت های آنها شاد بود و راضی. چون همه ما در یک جبهه فعالیت می کنیم و آن جبهه ملی و میهنی خویش و برای اعتلای نام ایران و ایرانی و سعادت جمعی و آسایش عمومی مردممان وبهبود روز به روز امنیت و رفاه و غرور ملی و جایگاه جهانی و منطقه ای خویش
بنده می دانم که اعضای گروه در گروه های مشابه هم عضوند و نیز وظایف و برنامه های روزمره متعددی را عهده دارند و این فرصت را برای فعالیت در گروه کم و کم می کند. و از این نگاه اصلا مهم نیست که نیازهای علمی ومهارتی خود را از چه منبعی تامین می کنند اما مساله این است که اگر نیازهایی احساس می شود که برای تامین آنها برنامه ی مناسبی وجود ندارد یا گروه ظرفیت بیشتری برای تامین آنها دارد این ظرفیت هدر نرود و از آن استفاده بهینه صورت پذیرد.
آنچه بنده شخصا از برخورد روزانه ی خود با عموم مردم حس می کنم این است که عموما سطح توانایی و مهارت اندیشیدن و خصوصا اندیشیدن نقادانه به طور کلی در آحاد افراد جامعه پایین است و نیز برنامه ریزی مناسبی برای جبران آن وجود ندارد و از ظهورات آن این است که هر از گاهی باعث صدمات جبران ناپذیری در عرصه های ملی می شود و برای مثال آن هشت سال لعنتی که براین ملت گذشت و چه خسارتهای جبران ناپذیری از خود به جای گذاشت.
ازینرو از همه ی دوستان و اعضای گروه تقاضا میکنم که در زمینه ی جبران این نقیصه فعال باشند و گروه را یاری کنند تا شاید بتوانیم در حد خود بر این نقیصه فایق آییم.
🙏🙏🙏
🔵 فلسفه منطق 🔵
🔹فلسفه منطق به طور کلی شامل مباحثی فلسفی درباره موضوعاتی است که در علم منطق از آنها بحث می شود.
برای مثال اگر در منطق اعتبار یک استدلال را بررسی می کنیم، در فلسفه منطق این بحث مطرح می شود که چه چیزی را استدلال می گوییم و اساسا معتبر بودن یک استدلال به چه معناست.
🔹 و یا اگر مثلا در منطق از صدق یک قضیه صحبت می کنیم، در فلسفه منطق از این بحث می شود که اساسا صدق چیست و در چه صورت می توان گفت یک جمله (قضیه) صادق است؛ و آیا آنچه صادق است ساختار قضیه است یا محتوای آن؛ و... .
🔹در واقع همان طور که وظیفه فلسفه علم و فلسفه ریاضیات، بررسی مسائل فلسفی نشات گرفته از علم و ریاضیات است، هدف فلسفه منطق نیز بررسی مسائل ناشی از علم منطق است.
🔹بعضی از مسائل فلسفه منطق؛ یعنی مسائل نوعا فلسفی ناشی از منطق، عبارتند از:
منطق چیست؟
آیا هر نظام عقلی ، نظام منطقی محسوب می شود؟
اعتبار یک استدلال به چه معناست؟
مراد از استنتاج یک گزاره(قضیه) از گزاره های دیگر چیست؟
صدق منطقی یک گزاره چه معنا می دهد؟
آیا نظام جهان، نظامی منطقی است و بر اساس مبانی منطقی به وجود آمده است؟
یا این که منطق فقط امری ذهنی است و قابل اطلاق به جهان خارج نیست؟ و غیره... .
🔹هر چند این مباحث؛ یعنی مباحث فلسفه منطق، به نحوی مورد توجه فلاسفه و منطق دانان از دوران قدیم (چه در فلسفه غرب و چه در فلسفه اسلامی) بوده است، اما از اواخر قرن نوزدهم به بعد با مطرح شدن منطق نمادی (منطق جدید یا منطق ریاضی) در غرب و نیز توسعه ای که در عرصه های مختلف علمی پدید آمد، بحث های فلسفه منطق نیز رواج بیشتری یافت و به یکی از زنده ترین موضوعاتی بدل گشت که تاکنون در دستور کار منطق دانان و فلاسفه قرار گرفته است.
🔹بسیاری از مباحث فلسفه منطق، اختصاص به منطق ندارد و در زمینه های مختلف مورد عنایت فلاسفه بوده است؛ از جمله در فلسفه زبان، فلسفه ریاضیات ، معرفت شناسی و حتی در فلسفه هایی از اخلاق.
منابع
1- کتاب فلسفه منطق، اثر سوزان هاک، صفحات 15، 27، 29
🔹فلسفه منطق به طور کلی شامل مباحثی فلسفی درباره موضوعاتی است که در علم منطق از آنها بحث می شود.
برای مثال اگر در منطق اعتبار یک استدلال را بررسی می کنیم، در فلسفه منطق این بحث مطرح می شود که چه چیزی را استدلال می گوییم و اساسا معتبر بودن یک استدلال به چه معناست.
🔹 و یا اگر مثلا در منطق از صدق یک قضیه صحبت می کنیم، در فلسفه منطق از این بحث می شود که اساسا صدق چیست و در چه صورت می توان گفت یک جمله (قضیه) صادق است؛ و آیا آنچه صادق است ساختار قضیه است یا محتوای آن؛ و... .
🔹در واقع همان طور که وظیفه فلسفه علم و فلسفه ریاضیات، بررسی مسائل فلسفی نشات گرفته از علم و ریاضیات است، هدف فلسفه منطق نیز بررسی مسائل ناشی از علم منطق است.
🔹بعضی از مسائل فلسفه منطق؛ یعنی مسائل نوعا فلسفی ناشی از منطق، عبارتند از:
منطق چیست؟
آیا هر نظام عقلی ، نظام منطقی محسوب می شود؟
اعتبار یک استدلال به چه معناست؟
مراد از استنتاج یک گزاره(قضیه) از گزاره های دیگر چیست؟
صدق منطقی یک گزاره چه معنا می دهد؟
آیا نظام جهان، نظامی منطقی است و بر اساس مبانی منطقی به وجود آمده است؟
یا این که منطق فقط امری ذهنی است و قابل اطلاق به جهان خارج نیست؟ و غیره... .
🔹هر چند این مباحث؛ یعنی مباحث فلسفه منطق، به نحوی مورد توجه فلاسفه و منطق دانان از دوران قدیم (چه در فلسفه غرب و چه در فلسفه اسلامی) بوده است، اما از اواخر قرن نوزدهم به بعد با مطرح شدن منطق نمادی (منطق جدید یا منطق ریاضی) در غرب و نیز توسعه ای که در عرصه های مختلف علمی پدید آمد، بحث های فلسفه منطق نیز رواج بیشتری یافت و به یکی از زنده ترین موضوعاتی بدل گشت که تاکنون در دستور کار منطق دانان و فلاسفه قرار گرفته است.
🔹بسیاری از مباحث فلسفه منطق، اختصاص به منطق ندارد و در زمینه های مختلف مورد عنایت فلاسفه بوده است؛ از جمله در فلسفه زبان، فلسفه ریاضیات ، معرفت شناسی و حتی در فلسفه هایی از اخلاق.
منابع
1- کتاب فلسفه منطق، اثر سوزان هاک، صفحات 15، 27، 29