اشتباه میمون | عارف عبادی – Telegram
اشتباه میمون | عارف عبادی
2.67K subscribers
123 photos
23 videos
15 files
195 links
نگاهی به دنیای تکامل، روانشناسی تکاملی و تکامل فرهنگ همراه با عارف عبادی
Download Telegram
در جلسۀ گذشتۀ دورۀ «تکامل همبسته ژن-فرهنگ» به این موضوع پرداختم که چطور فرهنگ در تکامل ما در دو سطح ژنتیک و بیولوژیک موثر بوده است. یکی از مواردی که فرهنگ تاثیرات پایداری از خود به جا گذاشته مربوط به شیوه‌های فرآوری خوراک در ما انسان‌هاست. جانوران دیگر در مقایسه با گونۀ ما، از توانایی‌ زیستی و ژنتیکی بهتری برای سم‌زدایی از خوراک خود برخوردارند. اما ما انسان‌ها در طول تاریخ تکامل خود، بسیاری سازگاری‌های ژنتیکی را از دست داده و در عوض بیشتر به فوت‌و‌فن‌های فرهنگی وابسته شده‌ایم.

در میان انبوه فوت‌و‌فن‌های فرهنگی، اغلب مورد استفاده از آتش در پخت و پز به عنوان یکی از مشهود‌ترین نمونه‌های تاثیرات فرهنگ بر ژنتیک قلمداد می‌شود. اما تاثیر فرهنگ صرفاً محدود به پخت خوراک نیست و شیوه‌های متنوع فرآوری غذا را نیز در بر می‌گیرد. امروزه بسیاری گمان می‌کنند خوراک "طبیعی" به معنی خوراک "خوب و سالم" است و بنابراین هرچه فرآوری کمتری انجام شود، بهتر است. چنین دیدگاهی بر پایۀ تصوری رومانتیک از طبیعت و باوری خام از شیوه‌های فرآوری خوراک قرار دارد.
در واقع فهرست خوراک‌های "طبیعی" که برای سم‌زدایی نیاز به فرآوری ندارند بسیار کوتاه است. برای مثال بسیاری گیاهان در طول تکامل خود، دست به پرورش سمومی زده‌اند تا حیوانات، قارچ‌ها و باکتری‌ها را از خود دور نگه دارند. بسیاری از این سموم، اگر فرآوری نشوند، می‌توانند برای انسان‌ها کُشنده باشند. سیب‌زمینی‌های اولیه سمی بودند و مردمان آند برای خنثی کردن سم آن خاک رُس می‌خوردند. بدون فرآوری، حتی لوبیا هم می‌تواند سمی باشد. بسیاری از جمعیت‌های شکارچی گردآور در کالیفرنیا از میوۀ بلوط تغذیه می‌کردند که نیازمند فرآیند پرزحمت و چندروزۀ تصفیه است (اینجا). به همین قیاس، بسیاری جوامع کوچک در نواحی گرمسیری سیکاد (Cycads) برای خوراک بهره می‌برند. اما سیکادها حاوی سم اعصاب هستند و اگر به درستی فرآوری نشوند می‌تواند منجر به بروز نشانگان عصب‌شناختی، فلج و حتی مرگ شوند (اینجا). بعضاً نادیده انگاشتن شیوه‌های تکامل یافتۀ فرهنگی جهت فرآوری خوراک می‌تواند به نابودی میلیون‌ها نفر بیانجامد. و این اتفاقی است که با ورود ذرت به اروپا رخ داد.

پیش از قرن شانزدهم میلادی، ذرت محصول پایدار برای بسیاری از جوامع کشاورزی در قارۀ امریکا بود. اتکای فراوان بر ذرت، به برخی مشکلات تغذیه‌ای همچون کمبود نیاسین (Niacin) (ویتامین B3) می‌انجامد. ناتوانی در جذب میزان کافی نیاسین می‌تواند به بیماری پلاگر (Pellagra) منجر شود که عوارض وحشتناکی چون اسهال، زخم، ریزش مو، التهاب زبان، بی‌خوابی، زوال عقل و در نهایت مرگ را به همراه دارد. هرچند نیاسین در ذرت وجود دارد اما پیوند شیمایی آن متصل است و نمی‌توان به شیوۀ معمول پخت و پز آن را آزاد ساخت. در سراسر قارۀ امریکا جمعیت‌هایی انسانی برای آنکه بتوانند نیاسین موجود در ذرت را آزاد کنند، رفتارهای فرهنگی را تکامل بخشیدند که مادۀ قلیا (پایه) را به فرآیند آماده‌سازی ذرت اضافه می‌کرد. در برخی مناطق، قلیای مورد نظر از صدف‌دریایی سوخته (که هیدروکسید کلسیم Calcium Hydroxide تولید می‌کند) یا خاکستر برخی چوب‌ها به دست می‌آمد. در نقاط دیگر اما منابع قلیاب (Lye) به صورت طبیعی وجود داشت (که هیدروکسید پتاسیم Potassium Hydroxide فراهم می‌آورد). مخلوط کردن قلیا به شیوه‌ای مناسب در دستورپُخت ذرت، نیاسین غیرقابل دسترس در آن را از لحاظ شیمیایی آزاد کرده و منجر به بسته‌شدن مسیر پلاگر می‌شود. بدین صورت، جمعیت‌های کشاورزی که رژیم غذایی ذرت-محور داشتند می‌توانستند به زندگی ادامه داده و رشد کنند (بنگرید به اینجا، اینجا و اینجا و اینجا).

اما بعد از قرن شانزدهم و زمانی که اروپائیان تنها ذرت، و نه شیوۀ فرآوری آن را، از قاره امریکا به اروپا بردند، اوضاع در اروپا عوض شد. تا سال 1735، آرد ذرت به خوراک غالب برخی جوامع در ایتالیا و اسپانیا تبدیل شد و بیماری پلاگر سر برآورد. اروپائیان این بیماری را نوعی مرض جزام می‌دانستند که به نحوی عامل آن ذرت فاسد بود. ذرت و به همراه آن پلاگر، در سرتاسر اروپا گسترش یافت و به رومانی و روسیه رسید اما بیشتر به جمعیت‌های فقیری محدود شد که خوراک آنان در طول زمستان منحصراً ذرت بود. در نهایت برای رفع این مشکل آزمایش‌هایی صورت گرفت و قوانینی وضع شد که فروش ذرت فاسد یا کپک‌زده را منع می‌کرد. اما از آنجایی که فساد ذرت عامل اصلی نیست، این قوانین کمکی به کاهش بیماری پلاگر نکرد. اروپائیان هنوز علت بیماری را نمی‌دانستند و از مدل عِلّی اشتباهی استفاده می‌کردند (اینجا و اینجا و اینجا).

📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
9👍3🙏1
بعدها در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، پلاگر در جنوب ایالات متحده نیز ظاهر شد و تا دهۀ 1940 به شکل همه‌گیری درآمد. از آنجایی که رژیم غذایی فقرا و نهادهایی همچون زندان‌ها، آسایشگاه‌ها و یتیم‌خانه‌ها به شدت وابسته به آرد ذرت بود، میلیون‌ها نفر جان خود را از دست دادند.

در این میان اما دکتر جوزف گُلدبرگر (Joseph Goldberger)، به بررسی یتیم‌خانه‌ها پرداخت و آزمایش‌های کنترل‌شده‌ای را بر روی زندانیان انجام داد و تا سال 1915 مدل عِلّی درستی را فراهم آورد. اما جامعه پزشکی معتقد بود که پلاگر بیماری عفونی است، بنابراین به نظر گلدبرگر اهمیتی نداد و آن را "مزخرف" شمرد. گلدبرگر حتی برای اثبات غیرعفونی بودن بیماری پلاگر، خون افراد مبتلا به این بیماری را به همسر و دوستان خود تزریق کرد. اما این مطالعات با این بهانه که افراد مورد آزمایش حتما "بنیۀ قوی داشتند"، کنار گذاشته شد. بنابراین، نه تنها افراد – در این مورد یعنی اروپائیان و امریکایی‌ها – نتوانستند مدل عِلّی درست را پیدا کنند بلکه زمانی که گلدبرگر چنین مدلی را به آنها عرضه کرد، فعالانه به مخالفت به آن پرداختند (اینجا). شاید به این دلیل که مدل درست چندان شهودی نبود. وقتی پای خوراک در میان است،تصور غذای فاسد نسبتاً "ساده‌تر" بود و هست، تا مفاهیم واکنش‌های شیمایی که خواهان اضافه کردن مواد غیرخوراکی چون صدف سوخته به دستورپخت بود. تکامل فرهنگی چاره‌ای کاملاً غیرشهودی برای چالش پلاگر فراهم کرده بود.

📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
9👍1🙏1
Biomass.png
3.2 MB
از آنجا که همهٔ ما تا حدی باحیوانات آشنا هستیم، معمولاً مثال‌هایی که برای تبیین سازوکارهای تکاملی می‌آوریم محدود به دنیای حیوانات می‌شود. اما مانوسی با دنیای حیوانات نباید به این خیال دامن بزند که بیشتر زی-توده Bio-mass را آنها تشکیل می‌دهند. این پوستر نشان می‌دهد که حیوانات در مقایسه با دیگر اشکال حیات، چه میزان از زی-توده را به خود اختصاص داده‌اند.

پی‌نوشت: اشرف مخلوقات تقریباً %0.01 از زی-توده را به خود اختصاص داده است.
📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
7👍2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در این ویدیوی کوتاه نیکلاوس هارننکور در حال تمرین سمفونی پنجم بتهوون با ارکستر جوانان سیمون بولیوار ونزوئلاست. هارننکور توضیح می‌دهد که قطعۀ مورد نظر قرار است چه حسی را انتقال دهد. وقتی نوازندگان درکی از موضوع به دست می‌آورند، به زیبایی اثر را اجرا می‌کنند.
گاهی توضیح کارآمدتر از نقد است.
📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍4👏42
پیروان تئوری توطئه دنیا را جای خطرناکی می‌یابند، به حس شهود خود اطمینان دارند و خود را برتر از دیگران می‌بینند.

نتایج فراتحلیلی که اخیراَ منتشر شده (منبع) از مجموع 158473 شرکت‌کننده نشان می‌دهد که بین تفکر توطئه‌آمیز و برخی ویژگی‌ها همبستگی مثبت وجود دارد. مهمترین عوامل پیش‌بینی‌کنندۀ تفکر توطئه‌آمیز را می‌توان به سه دستۀ کلی تقسیم کرد:

1) دیدن عالم به عنوان مکانی مملو از مخاطره و تهدید.
2) ایمان به شهود خود و داشتن باورها/تجربیات عجیب و غریب.
3) ستیهندگی به دیگران و برتر دانستن خود.

📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
4👍3👏2
از اونجایی که خیلی‌ها معتقدن کریسمس زمان عشق و محبت هست، خواستم بگم پژوهش‌های علمی یادآور می‌شن که بد نیست در بعضی موارد جانب احتیاط رو رعایت کنیم. چطور؟ از قرار در ایام کریسمس میزان شکستگی آلت تناسلی آقایان به شدت افزایش پیدا می‌کنه. یا دست کم در آلمان، که این مطالعه اونجا صورت گرفته، اینطور هست. اما دلیلش؟ گویا در این ایام زوجین روابط جنسی «دیوانه‌وار» دارن و خب گاهی این روابط کار دست آقایون میده! پژوهشگران آلمانی 3421 نفر رو که بین سال‌های 2005 تا 2021 دچار این عارضه شدن رو بررسی کردن و به این نتیجه رسیدن که بین کریسمس و افزایش میزان شکستگی آلت تناسلی آقایان همبستگی وجود داره.

مطالعۀ دیگه‌ای هم نشون میده که در هفتۀ اول سال نو میلادی، فروش قرص‌های ضدبارداری اضطراری شدیدا افزایش پیدا می‌کنه. با کنار گذاشتن این دو تحقیق (یکی در آلمان و دیگری در امریکا) به نظر میاد که در ایام تعطیلات کریسمس و سال نو نه تنها روابط جنسی عجیب و غریب بین زوجین حاکم میشه، بلکه این روابط محافظت نشده هم هست.

البته خوشبختانه ما در کشورمون دچار هیچ‌یک از این مشکلات نیستیم و از تمام مناسبت‌ها جان سالم به در می‌بریم.

📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
😁17👍2🎅2👎1🤔1
به تازگی مستند Sonic Sea محصول 2016 را تماشا کردم که در مورد تاثیرات آلودگی صوتی دریاها بر زندگی نهنگ‌هاست. برای نهنگ‌ها حس‌ شنوایی بیش از حس بینایی و بویایی از اهمیت برخوردار است. پیام‌های صوتی به نهنگ‌ها اجازه می‌دهد تا محل خوراک را به یکدیگر اطلاع داده و همدیگر را در فواصل طولانی ردیابی کنند. علاوه بر این، صدا از اهمیتی حیاتی در یافتن جفت و طراحی استراتژی‌های مناسب برای حمله یا گریز برخوردار است. حتی برخی نهنگ‌ها -همچون نهنگ‌ گوژپشت- صرفاً برای لذت آواز می‌خوانند.

با این حال، در چند سال اخیر این شبکۀ گسترده و ظریف از صداها مورد هجوم انسان‌ قرار گرفته است. امروزه عوامل اصلی آلودگی صوتی دریاها کشتی‌های باری غول پیکر، شرکت‌های نفتی و ارتش‌ها هستند. پروانه و موتور کشتی‌های باری هجم وسیعی صدا را به اقیانوس‌ها منتقل می‌کنند. به طور میانگین، در هر لحظه شصت هزار کشتی بر سطح دریاها در حرکت‌اند و تقریبا هیچ نقطه‌ای در اقیانوس نیست که از سر و صدای آنها در امان باشد. سکوهای نفتی برای ترسیم کف اقیانوس، در فواصل معین از بمب‌های هوایی (Air bombs) استفاده می‌کنند. و در نهایت نیروی نظامی بسیاری از کشورها برای جستجوی دشمن از سونار بهره می‌برند. تمام این موارد یعنی اقیانوس دیگر جای آرامی نیست.

تصور کنید چقدر دشوار خواهد بود اگر بخواهید در رستورانی شلوغ یا وسط کنسرت موسیقی با دوست خود صحبت کنید. البته ما انسان‌ها به راحتی می‌توانیم جای خلوت‌تری را برای گفتگو برگزینیم. اما نهنگ‌ها از چنین موهبتی برخوردار نیستند. تاثیرات سونار نیروهای نظامی و بمب‌های هوایی تا حدی مخرب است که به مغز و دستگاه‌ شنوایی نهنگ‌ها آسیب جدی وارد می‌کند و باعث می‌شود تا دست به خودکشی بزنند.

مستند Sonic Sea که برندۀ چندین جایزۀ معتبر است، نه تنها تصاویر زیبایی از نهنگ‌ها و دنیای رنگانگ صدای آنها را به نمایش می‌گذارد، بلکه از طریق مصاحبه با افراد گوناگون، تبیینی روشن و زنده از حیات نهنگ‌ها به دست می‌دهد. و در نهایت، برای کاهش سر و صدای ما انسان‌ها راه‌حل‌هایی عملی ارائه می‌کند.

📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍91
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍5
امروز متن فوق را در کتاب زیبایی جانوران خواندم. خیال می‌کنم موضوعی که در اینجا آمده چندان دقیق نیست چه آنکه می‌دانیم بعضی جانوران خود را با افزوده‌های مصنوعی تزئین می‌کنند.

برای مثال هُما (یا همان کرکس ریش‌دار Bearded Vulture) سر، صورت و گردن خود را به خاک غنی از آهن می‌مالد تا رنگ سرخ مایل به قهوه‌ای بگیرد. چرا؟ احتمالاً برای آنکه کرکس‌های غالب و مسن، چنین رنگی دارند. در واقع این کار نوعی نشان دادن (یا جعل) چیرگی و بلوغ است با آرایش چهره (رفتار آشنایی نیست؟) (منبع)

📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍144🤩1
سال 2005 دیوید فاستر والاس در کالج کِنین اوهایو سخنرانی کرد که با این عبارات شروع می‌شد: «دو ماهی جوان شنا کنان میرفتن که برمیخورن به ماهی پیری که از روبرو میاد. ماهی پیر سری براشون تکون میده و میگه «صبح بخیر پسرا، آب چطوره؟». دو ماهی جوان به مسیرشون ادامه میدن تا اینکه بالاخره یکیشون برمیگرده به اون یکی میگه «آب دیگه چه کوفتیه؟».

این سخنرانی بعد‌ها به صورت جستار کوتاهی با عنوان This is Water منتشر شد. طی سال‌ها من بارها و بارها این سخنرانی را گوش کردم تا حدی که الان تمام سخنرانی را از بر هستم. به نظرم این سخنرانی/جستار یکی از ساده‌ترین و در عین حال عمیق‌ترین چیزهایی هست که می‌توان در کمتر از نیم ساعت شنید یا خواند. پیشنهاد می‌کنم حتما گوش کنید.

پ‌.‌ن 1: چند ترجمه از جستار والاس دیدم اما به نظرم هیچ‌کدام حق مطلب را ادا نکردند، اگر ترجمۀ خوبی سراغ دارید لطفا بگید.
پ.ن 2: والاس سه سال بعد از این سخنرانی خودکشی کرد.

📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍72🙏1
Channel name was changed to «اشتباه میمون»
دوستان عزیزم
امروز اسم کانال را از The Evolution Hub به «اشتباهِ میمون» تغییر دادم. قصد دارم علاوه بر یادداشت‌ها، فایل‌های صوتی و تصویری کوتاه هم در مورد تکامل در اینجا قرار دهم.
اگر بین دوستان خود، افراد علاقه‌مند به تکامل دارید لطفاً این کانال را به آنها معرفی کنید.

با احترام
عارف عبادی
31🔥2👍1👏1
لاکپشت «درون» لاک خودش نمیره بلکه لاک، بخشی از بدن لاکپشت هست.
7👍4😢1🙏1
تا بحال برای‌تان سوال شده که چرا در شمارش تعداد تلفات یک حادثه، شمار زنان و کودکان را با تاکید بیشتری می‌گویند؟ مثلا گفته می‌شود «در حادثهٔ زلزله، فلان نفر جان خود را از دست دادند که در میان آنها بهمان عدد از زنان و کودکان بودند» یا «در حملهٔ هوایی فلان عدد کشته شدند که بهمان عدد را زنان و کودکان تشکیل می‌دادند». حتی در ارتش‌هایی که هر دو جنس در آن حضور دارند، ابراز تعداد تلفات زنان نظامی با واکنش شدیدتری مواجه می‌شود تا تعداد تلفات مردان. مگر جان زنان و مردان به یک اندازه مهم نیست؟ باید بگویم که خیر؛ از منظر تکاملی (و تاکید می‌کنم فقط از منظر تکاملی) نرها به اندازهٔ ماده‌ها مهم نیستند.

اما علت این نابرابری در کجاست؟ مهمترین عامل را می‌توان در مفهوم سرمایه‌گذاری والدین جست. در میان جانداران فرزندپرور و به ویژه در میان پستانداران و باز هم به شکل ویژه‌تر در میان نخستی‌سانان، بیشترین بار پرورش فرزند بر دوش ماده‌ها قرار دارد. در گونه‌هایی که بیشترین شباهت ژنتیکی را به ما دارند (مثل شامپانزه و گوریل)، سهم نرها در تولید زادگان، تنها محدود به فراهم آوردن اسپرم است. اما ماده‌ها علاوه بر تحمل دوران بارداری و شیردهی، اغلب نگهداری از نوزاد را تا رسیدن به سن بلوغ بر عهده می‌گیرند. این یعنی، برای تولید زادگان و انتقال ژن به نسل بعد، ماده‌ها باید چندین سال وقت و انرژی خود را صرف فرزندشان کنند در حالی که نرها تنها چند دقیقه (یا شاید چند ساعت) زمان می‌گذارند.

این عدم تقارن در سرمایه‌گذاری والدین، به نتایج بسیار متنوع و گوناگونی در رفتار جانوران منجر شده است که یکی از پیامدهای آن را می‌توان اینطور بیان کرد: از آنجایی که ماده‌ها بیش از نرها بر تولید زادگان سرمایه‌گذاری می‌کنند، آنچه عامل مهم‌تری در انتقال ژن از نسلی به نسل دیگر است، وجود ماده‌های بیشتر است. اجازه دهید برای روشن شدن موضوع مثالی بزنم. فرض کنید جمعیتی نخستی‌سان داریم که از ۲۰ نر و ۲۰ ماده بارور تشکیل شده ‌است. با فرض ثابت بودن بقیه موارد، اگر به هر دلیلی، ۱۵ نر از بین بروند، همچنان ۵ نر در اختیار داریم که می‌توانند با ۲۰ ماده جفت‌گیری کرده و به تولیدمثل ادامه دهند. در چنین شرایطی سرعت زاد و ولد و تنوع ژنتیکی جمعیت ما به شکلی خواهد بود که انتظار می‌رود این جمعیت باقی بماند. به عبارت دیگر، از دست رفتن ۷۵ درصد نرهای بارور، شانس بقاء و انتقال ژن‌ها به نسل بعد را از بین نمی‌برد. اما اگر ۷۵ درصد جمعیت ماده‌(یعنی ۱۵ مادهٔ بارور) را از دست بدهیم چه؟ در آنصورت، یعنی ۷۵ درصد نیرویی را از دست داده‌ایم که بیشترین سرمایه‌گذاری را بر زادگان انجام می‌دهد. در چنین شرایطی، زمان کافی برای انتقال موفقیت‌آمیز ژن به نسل بعد و بازسازی جمعیت وجود ندارد و چه بسا، جمعیت ما آرام‌آرام کاهش یافته و نهایتاً منقرض شود. البته این تمام ماجرا نیست و عوامل مهم دیگری (مثل اینکه در طبیعت تمام نرها شانس تولیدمثل ندارند اما تمام ماده‌ها دارند) نیز دخیل‌اند. با این حال، موارد دیگر اغلب تشدیدکننده سازوکاری است که تا اینجا توضیح دادیم.

ممکن است بگویید آنچه گفته شد در مورد جانوران است نه ما. اما همانطور که استاد وهاب‌زاده در پیشگفتار خود بر کتاب مقدمه‌ای بر اکولوژی رفتار آورده‌اند:

هربار که خواسته‌ایم دارویی را در مورد خویش تجویز کنیم، ابتدا به جانوران خورانده‌ایم، با قبول ضمنی این نکته که اثرش بر ما و آنان یکسان است؛ یعنی اینکه تن‌های ما از یک جنس مشترک و کارشان به هم شبیه است. اما پذیرش آن اشتراک در عرصۀ حس، درک و رفتار و تعمیم آن، از جانوران دیگر به انسان و بالعکس، تا این اواخر حتی در محافل علمی نیز مورد مخالفت بوده است چه رسد به پذیرش عامه.


تکامل بر رفتار ما همانطور اثر می‌گذارد که بر رفتار دیگر جانداران و بعضاً آنچه به عنوان «عواطف والای انسانی» می‌دانیم چیزی نیست جزء بیان مکانیزم‌های زیستی. یکی از تفاوت‌های اساسی گونه ما با دیگر نخستی‌سانان این است که مردهای گونه ما بسیار بیش از گوریل یا شامپانزه در پرورش فرزندان خود کمک می‌کنند (موضوعی که عامل اصلی گزینشی عمل کردن مردها در انتخاب همسر است) اما ما نیز همچون گونه‌های دیگر برای انتقال ژن، بیشتر نیازمند ماده‌ها/زنان هستیم تا نرها/مردان. این موضوع در طول تاریخ تکامل، بی‌آنکه خود آگاه باشیم، ذهن ما را به نحوی شکل داده که از دست دادن زنان را سنگین‌تر از دست‌دادن مردان می‌شماریم.

پی‌نوشت: به عنوان یک مرد با تمام مردانی که این نوشته را خواندند ابراز همدردی می‌کنم 🫠

📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍29😁95👏4🤣2🙏1😭1