اشتباه میمون | عارف عبادی – Telegram
اشتباه میمون | عارف عبادی
2.67K subscribers
123 photos
23 videos
15 files
195 links
نگاهی به دنیای تکامل، روانشناسی تکاملی و تکامل فرهنگ همراه با عارف عبادی
Download Telegram
🔺 علاوه بر این پژوهش‌های متعددی نشان داده‌اند که افراد پیدفایل به طور میانگین حجم ماده سفید کمتری در برخی نواحی مغز خود دارند، به‌ویژه در بخش‌هایی که با کنترل تکانه، تصمیم‌گیری، و تنظیم رفتار جنسی مرتبط‌اند. کاهش ماده سفید در این نواحی می‌تواند منجر به ضعف در کنترل خود، کارکردهای اجرایی، و سرکوب تمایلات ناشایست شود. چنین یافته‌هایی از تفاوت‌های زیستی قابل توجهی میان پیدفایل‌ها و افرادی با گرایش جنسی به بزرگسالان حکایت دارد، بی آنکه به تنهایی تعیین‌کنندهٔ علت این گرایش باشند (برای نمونه بنگرید به این منبع و این و این و این و این).

🔻 اما یکی از قدیمی‌ترین و در عین حال دقیق‌ترین روش‌های ارزیابی گرایش پیدفیلیک، انجام آزمایش فالومتری یا PPG (Penile Plethysmography) است. این آزمایش روشی است برای اندازه‌گیری تغییرات در جریان خون آلت تناسلی مردانه که به‌عنوان شاخصی برای ارزیابی برانگیختگی جنسی استفاده می‌شود. در این روش، دستگاهی به آلت تناسلی متصل می‌شود که تغییرات جریان خون در آلت تناسلی مردان را اندازه‌گیری می‌کند. سپس، فرد در معرض محرک‌های جنسی مختلف، مانند تصاویر، ویدئوها یا صداهای خاص قرار می‌گیرد. واکنش فیزیولوژیک فرد به این محرک‌ها ثبت و با گزارش‌های خود فرد مقایسه می‌شود تا دقت و صحت ارزیابی افزایش یابد (منبع و منبع و منبع و منبع و منبع).​ با وجود قدیمی بودن، این شیوه هنوز به عنوان ابزاری دقیق و کاربردی در برخی پژوهش‌های بالینی و قانونی به کار می‌رود.

🔺 هرچند هیچ از این روش‌ها – و همینطور عوامل و روش‌های دیگرهمچون جمع‌آوری هرزه‌نگاری (پورنوگرافی) کودکان توسط فرد یا تغییر حرکت چشم و گشاد شدن مردمک هنگام نگاه کردن به تصاویر خاص و بسیاری موارد دیگر- به تنهایی برای تشخیص پیدفایل بودن فرد کافی نیست، اما با کنار هم قرار گرفتن آزمایش‌ها و اندازه‌گیری‌های گوناگون، دانشمندان می‌توانند با ضریب بالایی پیدفایل بودن فرد را تشخیص دهند. حال باید پرسید آیا افراد پیدفایل از کودکان سوءاستفاده جنسی می‌کنند؟

🔻 با توجه به شواهدی که تا امروز در اختیار داریم، به نظر می‌رسد که چیزی در حدود بیست تا سی درصد از سوءاستفاده‌های جنسی از کودکان توسط پیدفایل‌ها صورت گرفته است (بنگرید به این منبع). با این حساب، به نظر میرسد کسانی که از کودکان سوء‌استفاده جنسی می‌کنند عموماً پیدفایل نیستند بلکه معمولاً افرادی هستند که به بزرگسالان گرایش جنسی دارند اما چون قادر به ارضاء نیاز جنسی خود از آن طریق نیستند از کودکان به عنوان جایگزین استفاده می‌کنند (منبع).

🔸 هدف اصلی من از این نوشته، تا جایی که فضا اجازه می‌داد، بیان تفاوت‌های کلیدی میان فرد پیدفیلیک و شخصی است که از کودکان سوءاستفاده جنسی می‌کند (مجرم). تا جایی که می‌دانم، در کشور ما هیچ سیستم مشخصی برای شناسایی و کمک به افراد با گرایش پیدفیلیک وجود ندارد. اما خلط بحث پیدفیلیا با سوءاستفاده جنسی از کودک باعث شده است که حتی در کشورهایی که منابع و امکانات برای کمک به پیدفیل‌ها را دارند، این افراد از مراجعه به متخصصان خودداری کنند. چرا که اعتراف به داشتن گرایش پیدفیلیک معمولاً به معنای اعتراف به ارتکاب جرم سوءاستفاده جنسی از کودکان تلقی می‌شود. این باور نه تنها به امنیت کودکان کمکی نمی‌کند، بلکه باعث شده است که پیدفایل‌ها تمایلات خود را حتی از افراد متخصصی که می‌توانند به آن‌ها کمک کنند، مخفی کنند و در نهایت خود را بیشتر در معرض خطر ارتکاب جرم قرار دهند. امیدوارم این نوشته انگیزه‌ای باشه برای دقت بیشتر در بررسی این موضوع و گامی کوچک در مسیر روشن‌سازی مفاهیم.

✍️ عارف عبادی

📱 اشتباهِ میمون

📱 اینستاگرام
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍52👏65👎2😱1👌1
🌍 روز زمین مبارک 🌱

✍️ عارف عبادی

📱 اشتباهِ میمون

📱 اینستاگرام
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
26👍5👌2
👾 سال نوریِ درونِ ما

🧬 چند روز پیش تولد چهل‌سالگی‌ام بود. برای این‌که ذهنم را از این واقعیت که احتمالاً به نیمه عمرم رسیده‌ام منحرف کنم، شروع به ورق زدن کتابی کردم و به نکته‌ای جالب برخوردم. می‌دانیم که سلول‌های بدن ما پس از مدتی می‌میرند و باید جایگزین شوند. هر سلول تازه هم نیاز به یک نسخه کامل از ژنوم ما دارد. در موجودات پیچیده‌ای مثل انسان، میزان کپی‌برداری لازم برای تولید سلول‌های کافی در طول عمر واقعاً عددی شگفت‌انگیز است. برآورد می‌شود تا رسیدن به سن ۴۰ سالگی، بدن ما چیزی معادل یک سال نوری – یعنی حدود ۹ تریلیون کیلومتر – DNA تولید کرده باشد؛ مقداری که می‌تواند تا فراتر از مرزهای منظومه شمسی امتداد یابد (منبع).

✍️ عارف عبادی

📱 اشتباهِ میمون

📱 اینستاگرام
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
57👍20😱7👌3😭1
🥛 شیر گاو بدون گاو!

🔸 یک استارتاپ مستقر در بوستون به نام Brown Foods برای اولین بار در جهان موفق به تولید شیر گاو در آزمایشگاه شده است. این محصول که UnReal Milk نام دارد، از نظر طعم و ارزش غذایی شباهت زیادی به شیر واقعی دارد، با این تفاوت که هیچ گاوی در روند تولید آن دخیل نیست. همین موضوع باعث می‌شود که هم رنج و آسیب به حیوانات به‌طور کامل حذف شود و هم میزان انتشار گازهای گلخانه‌ای به‌طور چشم‌گیری کاهش یابد.

🔬 این شیر با استفاده از کشت سلول‌های پستانداران تولید می‌شود به نحوی که مواد مغذی، طعم و بافت شیر معمولی را به‌طور دقیق بازسازی می‌شود. این شیر را درست مانند شیر گاو، می‌توان به کره، پنیر و بستنی تبدیل کرد. به گفته شرکت سازندۀ این محصول، روش تولید آن نسبت به شیوه‌های سنتی، ۸۲ درصد گاز گلخانه‌ای کمتر، ۹۰ درصد آب کمتر و ۹۵ درصد زمین کمتری نیاز دارد.

⬅️ نخستین نسخۀ این شیر در حال حاضر در مرحله‌ی تأیید آزمایشگاهی است. آزمایش‌های مستقل مؤسسۀ پژوهشی وایت‌هد (وابسته به دانشگاه MIT) تأیید کرده‌اند که این شیر آزمایشگاهی تمام پروتئین‌های اصلی موجود در شیر واقعی را داراست و از نظر ساختاری کاملاً با شیر معمولی یکسان است. شرکت سازندۀ این شیر اعلام کرده که چربی‌ها (تری‌گلیسریدها) و کربوهیدرات‌های موجود در این محصول نیز دقیقاً همان ترکیباتی هستند که در لبنیات سنتی یافت می‌شوند. هدف این شرکت تنها افزودن به لبنیات سنتی نیست، بلکه ارائه‌ی جایگزینی کامل و مستقل از گاوهاست.

🟢 طی سال ۲۰۲۵ قرار است آزمایش‌های طعم انجام شود و برای سال ۲۰۲۶ نیز یک عرضه‌ی آزمایشی در بازار در نظر گرفته شده است. پیشرفت‌های این شرکت با دقت از سوی فعالان صنعت غذا دنبال خواهد شد؛ چرا که جهان به‌دنبال جایگزین‌های نوآورانه برای لبنیات سنتی است.

🔗 منبع خبر

🟥 معرفی محصول در یوتیوب

✍️ عارف عبادی

📱 اشتباهِ میمون

📱 اینستاگرام
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍46👏144👎3🤣1
همانندسازی بدون متابولیسم: آیا با شکل جدیدی از حیات روبرو هستیم؟

📝 به‌ تازگی دست‌نوشتۀ پژوهشی منتشر شده که در صورت تأیید، نه‌ تنها به بازنگری‌ در درخت تبارزایی -یا درخت فیلوژنتیک- حیات خواهد انجامید، بلکه زیست‌شناسان را بار دیگر با یکی از بنیادی‌ترین پرسش‌های این حوزه روبرو می‌کند: «حیات چیست؟»
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍163👎1
🟤 در حال حاضر، همهٔ اشکال زیستی روی زمین در سه حوزه (domain) اصلی دسته‌بندی می‌شوند: باکتری‌ها، آرکی‌ها و یوکاریوت‌ها. باکتری‌ها و آرکی‌ها هر دو موجودات تک‌سلولی‌اند که تحت عنوان پروکاریوت‌ها جای می‌گیرند. اما در گذر زمان، یکی از دودمان‌های آرکی‌ها ویژگی‌های تخصصی پیدا کرد و سرانجام یوکاریوت‌ها را شکل داد؛ همان گروهی که جانوران، گیاهان، قارچ‌ها و بسیاری از جانداران امروزی به آن تعلق دارند (منبع تصویر: صفحۀ ۱۲ این کتاب).
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍204
🤔 با وجود تفاوت‌های فراوان میان این سه حوزه، همۀ موجوداتی که به آن‌ها تعلق دارند، دست‌کم در دو ویژگی کلیدی با هم مشترک‌اند: متابولیسم (یعنی تبدیل مواد مغذی به انرژی) و همانندسازی (یعنی توانایی ساختن موجوداتی مشابه خود). این دو ویژگی معمولاً به‌عنوان ارکان اصلی تعریف حیات در نظر گرفته می‌شوند، هرچند بر سر همین تعریف نیز مناقشات بسیاری در جریان است (برای آشنایی با چالش‌ها و دیدگاه‌های مختلف در این زمینه نگاه کنید به این منبع و این منبع و این منبع و این منبع و این منبع).

🦠 در این میان، ویروس‌ها جایگاهی مبهم دارند. آن‌ها فاقد دستگاه متابولیسم‌اند و انرژی مورد نیاز خود را از سلول‌های میزبان می‌گیرند و برای تکثیر نیز به سیستم همانندسازی سلول‌های میزبان وابسته‌اند. از این رو، بسیاری از دانشمندان ویروس‌ها را موجود زنده به حساب نمی‌آورند. با این حال، برخی دیگر معتقدند که بهتر است مفهوم «زنده» و «غیرزنده» را به شکل یک طیف پیوسته در نظر بگیریم تا دو دستهٔ کاملاً مجزا (برای اطلاع از دیدگاه های مختلف نگاه کنید به این منبع فارسی و این منبع و این منبع و این منبع و این منبع).

🔍 اما به تازگی کشف موجودی جدید به نام Candidatus Sukunaarchaeum Mirabile (به اختصار CSM) توجه زیست‌شناسان را به خود جلب کرده است؛ موجودی که ممکن است جایگاه تعریف ما از «حیات» را باز هم لرزان‌تر کند. این موجود از طریق توالی‌یابی DNA درون یک یوکاریوت تک‌سلولی به نام Citharistes regius شناسایی شده است. هنوز تصویری از شکل و شمایل و همینطور اکولوژی آن در دست نیست، اما داده‌های ژنتیکی نشان می‌دهند که CSM بی‌شک به دودمان آرکی‌ها تعلق دارد و احتمالاً از شاخه‌ای بسیار قدیمی منشأ گرفته که پس از جدایی آرکی‌ها از باکتری‌ها پدید آمده است.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍183
🔸 آنچه CSM را منحصر به‌فرد می‌کند، ویژگی‌های ژنومی عجیب آن است:

اندازه ژنوم: حدود ۲۳۸ هزار جفت باز.
دارای کروموزوم دایره‌ای.
مجموعاً ۲۲۲ ژن دارد که بخش عمده‌شان به همانندسازی ژنتیکی مربوط می‌شوند (از جمله ژن‌هایی برای tRNA و rRNA که ویروس‌ها فاقد آن‌ها هستند).
فاقد هرگونه ژن متابولیکی است؛ یعنی توانایی تبدیل مواد مغذی به انرژی را ندارد و برای رشد و تقسیم وابسته به سلول‌های دیگر است.
با وجود این، ۱۸۹ ژن پروتئین‌ساز دارد که تقریباً همگی در خدمت همانندسازی ژنوم اوست.
برخی ژن‌ها احتمالاً کدکننده پروتئین‌هایی‌اند که در تشکیل غشای سلولی نقش دارند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍243
🚫 این ویژگی‌ها CSM را به‌ لحاظ متابولیکی به ویروس‌ها نزدیک می‌کند، اما با یک تفاوت اساسی: بر خلاف ویروس‌ها، CSM تمامی ابزارهای لازم برای همانندسازی مستقل ژنوم خود را در اختیار دارد. از ریبوزوم‌ها گرفته تا آران‌ای حامل (tRNA)، این موجود می‌تواند بسیاری از فرایندهای حیاتی را بدون نیاز به دستگاه همانندسازی میزبان انجام دهد. این در حالی است که ویروس‌ها برای همانندسازی کامل، وابستگی مطلق به سلول میزبان دارند. به بیان دیگر، CSM برای بقای خود به موجودات زنده دیگر نیازمند است، اما نه به همان شیوهٔ ویروس‌ها. ساختار زیستی‌ CSM نشان می‌دهد که با یک سلول از آرکی‌ها طرف هستیم، نه یک ویروس.

☺️ بخش a در سمت چپ تصویر جایگاه CSM را در درخت تبارزایی پروکاریوت‌ها نشان می‌دهد. CSM خیلی زود از سایر آرکی‌ها جدا می‌شود و همانطور که از شاخه‌ی بلند تبارش پیداست، با سرعت زیادی تکامل می‌یابد. این امر احتمالاً بیانگر فشار شدید انتخاب طبیعی بر این تبار است.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍244👌2
در نهایت پرسش اصلی همچنان باقی است: آیا CSM زنده است؟
پاسخ به این پرسش بستگی به تعریف شما از «زنده» دارد:

⬅️ اگر توانایی همانندسازی مستقل را معیار قرار دهید، CSM را باید زنده تلقی کرد، چرا که ویروس‌ها فاقد این توانایی‌اند اما CSM این توانایی را داراست.

⬅️ اما اگر توانایی انجام متابولیسم مستقل را شرط زنده بودن بدانید، آنگاه باید گفت CSM زنده نیست، چرا که بدون سلول میزبان نمی‌تواند انرژی لازم برای فعالیت‌های زیستی‌ خود را تأمین کند.

ℹ️ به هر حال، کشف CSM بار دیگر نشان می‌دهد که طبیعت از چه مسیرهای پیچیده و خلاقانه‌ای برای ظهور و تداوم حیات بهره می‌برد. این موجود مرزهای آشنای ما از زنده و غیرزنده را بیش از ویروس ها به چالش می‌کشد و شاید در نهایت ما را وا دارد تا تعاریف خود از «حیات» را عوض کنیم.

✍️ عارف عبادی

📱 اشتباهِ میمون

📱 اینستاگرام
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍2614👌4
👀 اندر مصائب نر آلفا بودن

⭐️ معمولاً تصور می‌کنیم که «نر آلفا» مترادف است با قدرت، سلطه و آسایش. اما نتایج پژوهشی که به تازگی بر روی بیش از ۲۰۰ بابون نر وحشی در کنیا انجام شده، این تصویر کلیشه‌ای را به چالش می‌کشد. پژوهشگران نشان داده‌اند که نرهای آلفا – یعنی آن‌هایی که بالاترین جایگاه اجتماعی را دارند و به ظاهر بر گله حکومت می‌کنند – در واقع بیش از سایر بابون‌ها تحت فشار و استرس هستند.

📝 طبق این پژوهش که داده‌های ۱۴ سال رفتارشناسی و نمونه‌های بیولوژیک را در بر می‌گیرد، نرهای آلفا حدود ۶ درصد سطح بالاتری از هورمون‌های استرس در مقایسه با هم‌نوعان پایین‌رتبۀ خود دارند. همچنین، شاخص متابولیسم در بدن آن‌ها پایین‌تر است که به معنای مصرف انرژی بالا و فرسودگی جسمی بیشتر است.

⬅️ اما نکتۀ جدید و حائز اهمیت اینجاست: این فشار نه حاصل درگیری‌های فیزیکی با رقبای نر، بلکه ناشی از تلاش مستمر برای کنترل و حفظ دسترسی انحصاری به ماده‌های بارور است. نر آلفا باید دائماً رابطه‌ها را زیر نظر بگیرد و مراقب باشد که ماده‌های گله به سراغ نرهای دیگر نروند و در صورت لزوم هشدار داده یا مداخله فیزیکی کند. خلاصه آنکه بخش عمده‌ای از زمان هر روز صرف فعالیت‌هایی می‌شود که بسیار انرژی‌بر و استرس‌زاست.

احتمالاً همین استرس مداوم و مصرف بالای انرژی یکی از دلایلی است که باعث می‌شود نرهای آلفا اغلب عمر کوتاه‌تری نسبت به سایر بابون‌ها داشته باشند. بله، نر آلفا بودن ممکن است شانس گسترش ژن‌ها را افزایش دهد اما از طرف دیگر عمر فرد را کوتاه‌تر می‌کند. همانطور که قبلاً هم گفته بودم (اینجا)، منطق تکامل – و حتی زندگی - بر پایۀ بده-بستان است وهرگز نمی‌شود همۀ چیزهای خوب را با هم داشت.

🔗 منبع

✍️ عارف عبادی

📱 اشتباهِ میمون

📱 اینستاگرام
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍3624👏7👎2😱2🤣2👌1
🔸 چنین نگفت هنریش

🔻 چندی پیش کلیپی کوتاه از جلسه‌ای منتشر شد که در آن آقای محسن رنانی دربارۀ تأثیرات تک‌همسری و چندهمسری بر کورتکس مغز ایرانیان و اروپاییان صحبت ‌کردند (ویدئو - دقیقۀ ۱۰:۴۰). سخنان ایشان با واکنش‌های مختلفی روبرو شد تا جایی که در نهایت جناب رنانی در مطلبی با نام «پوزش‌خواهم، چون توسعه‌خواهم!» بابت بی‌دقتی در سخنان آن جلسه عذر خواستند. اما پیش از عذرخواهی، فرمودند: «آنچه درباره‌ی ضخامت کورتکس مغزی اروپائیان گفته‌ام، تماماً برگرفته از نوشته‌های محققی است به نام جوزف هنریش (Joseph Henrich) که استاد زیست‌شناسی تکاملی دانشگاه هاروارد است و در اقتصاد و روانشناسی هم دستی دارد».

از آنجایی که چندین سال است هم در ایران و هم در خارج از ایران تکامل تدریس می‌کنم و در نتیجه آثار هنریش را دائماً می‌خوانم، بسیار تعجب کردم وقتی دیدم کسی اشتباهات و کژفهمی‌های خودش را بی‌پروا بر گردن او انداخته است. ای کاش جناب رنانی صرفاً به همان عذرخواهی اکتفا می‌کردند و ادعا نمی‌شد که آنچه گفته‌اند «تماماً برگرفته» از نوشته‌های جوزف هنریش است. در این نوشته می‌خواهم نشان دهم که نه‌تنها مدعیات جناب رنانی «تماماً برگرفته» از آثار هنریش نیست، بلکه عدم درک درست مفاهیم بنیادین بحث باعث شده که ایشان چیزی را به هنریش نسبت دهند که اصولاً خلاف نظر وی است.

💡 اما پیش از پرداختن به محتوای سخنان جناب رنانی، لازم است نکاتی را مدنظر قرار دهیم که به درک اشتباهات جناب رنانی کمک می‌کند.

✔️ جوزف هنریش یکی از مدافعان برجستۀ تکامل همبسته‌ی ژن-فرهنگ (gene-culture coevolution) است. من در گذشته و با همکاری آکادمی دگرگشت (تکامل) ایرانیان دوره‌ای در این باره برگزار کردم (اینجا) و در آنجا توضیح دادم که طبق این چارچوب نظری، آنچه ما به‌عنوان انسان خردمند (Homo sapiens) می‌شناسیم، حاصل تعامل دو عامل ژن و فرهنگ است؛ و اگر یکی از آن‌ها – مثلاً فرهنگ – را از تاریخ تکامل انسان حذف کنیم انسان خردمند با این مشخصات ژنتیکی که اکنون می‌شناسیم وجود نخواهد داشت (برای مطالعۀ بیشتر بنگرید به این منبع و این و این و فصل دو این منبع).

🔵 فرهنگ در دو سطح بر ما اثر می‌گذارد: ۱) سطح ژنتیک (genetic level)، و ۲) سطح زیستی (biological level). هرچند تفاوت‌های گوناگونی میان این دو سطح وجود دارد اما نکته‌ای که بحث ما در اینجا مربوط می‌شود – به طور بسیار خلاصه– در این است که تغییرات در سطح ژنتیک به نسل‌های بعد منتقل می‌شود، اما تغییرات در سطح زیستی این ویژگی را ندارند. طبیعتاً مکانیزم‌های ایجاد تغییرات در این دو سطح نیز با یکدیگر تفاوت دارند. برای مثال، تغییرات ژنتیکی زمان‌بر هستند و در طول نسل‌ها تثبیت می‌شوند، در حالی‌ که تغییرات زیستی در طول عمر یک فرد ایجاد شده و معمولاً با مرگ او از بین می‌روند. البته این نکات جدید نیستند و دانشمندان پیش از هنریش نیز با این سازوکارها آشنا بودند (برای مثال نگاه کنید به این منبع و این و این و این).

📖 در سال ۲۰۱۰، جوزف هنریش به همراه دو نفر از همکارانش مقاله‌ای منتشر کرد با عنوان The WEIRDest People in the World. هدف این مقاله نوعی هشدار به پژوهشگران بود تا یافته‌هایی که در نشریات تخصصی روان‌شناسی منتشر می‌شوند را به‌عنوان «سرشت بشر» تلقی نکنند. هنریش و همکارانش استدلال کردند که تقریباً ۹۶ درصد پژوهش‌هایی که هر سال در نشریات روان‌شناسی منتشر می‌شود، در جوامعی صورت می‌گیرد که به‌زعم آنان WEIRD هستند؛ یعنی Western (غربی)، Educated (تحصیل‌کرده)، Industrial (صنعتی)، Rich (ثروتمند)، و Democratic (دموکراتیک). در واقع WEIRD مخفف حروف اول این واژگان است. علاوه بر این، جمعیت آماری این پژوهش‌ها در اکثریت قریب‌به‌اتفاق موارد، دانشجویان کارشناسی هستند. هنریش و همکارانش در این مقاله و مقالات بعدی بارها تأکید کرده‌اند که آنچه در پژوهش‌های روان‌شناسی به‌عنوان «قوانین رفتار آدمی» یا «ویژگی‌های سرشت بشر» مطرح می‌شود، در واقع ویژگی‌های منحصر به‌ فرد همین جمعیت آماری در کشورهای WEIRD است. این جمعیت آماری حتی نماینده‌ی محیطی که از آن برخاسته‌اند هم نیستند، چه رسد به کل بشریت. یعنی بسیاری از افراد در جوامع WEIRD نیز لزوماً مشابه دانشجویان کارشناسی دانشگاه‌ها نمی‌اندیشند و رفتار نمی‌کنند. همین نکته باعث شده است که معنای ضمنی دوم واژه‌ی WEIRD – یعنی «عجیب و غریب» – نیز مورد توجه قرار گیرد. هنریش در آثار بعدی‌اش بارها به موضوع تکامل همبسته باز می‌گردد و با ارائۀ شواهد گوناگون، نشان می‌دهد که فرهنگ نقش تعیین‌کننده‌ای در تکامل انسان داشته و به‌عنوان یکی از سازوکارهای عمدۀ سازشی عمل می‌کند (برای مثال اینجا، اینجا و اینجا).
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍3017👏3
🔻 حال به سخنان جناب رنانی بازگردیم. ایشان فرمودند: «نکته‌ای که باید تأکید کنم این است که هنریش در مورد تغییرات کورتکس مغزی اروپاییان، در کنار عواملی مثل ازدواج فامیلی و چندهمسری، بیش از همه بر تأثیر فراگیر شدن سوادآموزی و آموزش همگانی در اروپا از پانصد سال پیش (هم‌زمان با شروع نهضت اصلاحات دینی) تأکید می‌کند.» اما ادعای هنریش این نیست.

⬅️ اول آنکه، نه هنریش – و نه اصولاً هیچ‌کسی که از تکامل سر دربیاورد – از «اروپاییان» یا «آلمانی‌ها» و «انگلیسی‌ها» سخن نمی‌گوید؛ بلکه همواره صحبت از جمعیت‌هایی است که در یک ناحیۀ جغرافیایی زندگی می‌کنند. برای مثال، در همان کتابی که دکتر رنانی به آن اشاره می‌کنند The WEIRDest People in the World (چاپ ۲۰۲۰) هنریش به‌ صراحت می‌گوید که به‌طور میانگین، جمعیت‌هایی که در پرتغال، اوکراین یا رومانی ساکن هستند، دارای ویژگی‌های WEIRD نیستند. یا زمانی‌که هنریش درباره‌ی تفاوت نگاه کل‌نگر و تحلیلی صحبت می‌کند، میان جمعیت‌های کشاورزِ تولیدکنندۀ برنج در چین و تولیدکنندۀ گندم در همان کشور تمایز قائل می‌شود. یا باز زمانی‌ که دربارۀ وفاداری درون‌گروهی و روابط خویشاوندی سخن می‌گوید، جمعیت‌های شمال ایتالیا را از جمعیت‌های جنوب آن متمایز می‌کند.

⬅️ دوم اینکه، اصولاً هنریش بر «ازدواج فامیلی و چندهمسری» به‌عنوان یکی از عوامل تغییرات کورتکس مغزی اروپاییان تأکید ندارد. بلکه برعکس، هنریش استدلال می‌کند که مجموعه‌ی دستورهای کلیسا درباره‌ی تقبیح ازدواج فامیلی و چندهمسری – که از قرن پنجم آغاز شده و در قرون دهم تا دوازدهم به اوج رسید – به پیامدهایی چون فردگرایی، قضاوت‌های غیرشخصی، و استدلال‌های تحلیلی در جمعیت‌هایی که آن دستورها را پذیرفتند، منجر شده است.

⬅️ و سوم آنکه، هنریش – با استناد به پژوهش‌های دیگران – می‌گوید که سوادآموزی بر قطور شدن جسم پینه‌ای مغز (Corpus Callosum) تأثیر می‌گذارد و نه کورتکس. مهم‌تر آنکه این تأثیرات، همگی در سطح زیستی هستند، نه آن‌طور که جناب رنانی در سخنان خود فرمودند، «ژنتیکی». یعنی فرزند فرد باسوادِ دارای جسم پینه‌ای قطور، الزاماً با همین ویژگی متولد نمی‌شود. بنابراین، ضخامت جسم پینه‌ای (یا به قول جناب رنانی، کورتکس یا – آن‌گونه که در سخنرانی‌شان فرمودند – «بادامه»!) در «اروپاییان» به خودی خود تفاوتی با «غیراورپاییان» ندارد. هر کسی که خواندن و نوشتن بیاموزد، جسم پینه‌ای مغزش قطورتر خواهد شد؛ فارغ از این‌که اهل کجای دنیا باشد.

💠 در نهایت، هرچند جناب رنانی «بابت بیان مجمل و احساسی یک ادعای بزرگ در جملاتی کوتاه و غیردقیق؛ بابت ورود و سخن گفتن قاطع در عرصه‌ای که تخصص» ایشان نیست و «بابت عدم ذکر منابع و مآخذ سخن»شان پوزش خواسته‌اند، اما متن پوزش‌خواهی ایشان مُهر همان چیزهایی را دارد که بابت آن عذرخواهی می‌کنند. ایشان همچنان یک «ادعای بزرگ» را در متنی کوتاه (۲۰۰ کلمه از یک متن ۲۳۰۰ کلمه‌ای) می‌آورند، همچنان به بحثی که تخصص‌شان نیست ورود می‌کنند و با آوردن «منابع و مآخذ سخن» اشتباه‌شان، ادعاهایی را به نویسنده‌ای نسبت می‌دهند که در نوشتهٔ او نیست. گاهی یک «پوزش‌خواهی» ساده بیشتر به کار «توسعه‌خواهی» می‌آید تا آوردن عذر بدتر از گناه.

✍️ عارف عبادی

📱 اشتباهِ میمون

📱 اینستاگرام
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍5313👏10👌3🤔1
سیزدهم تیرماه
روز ملی دماوند 💚🤍❤️


✍️ عارف عبادی

📱 اشتباهِ میمون

😎 اینستاگرام
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
38👍5
Channel name was changed to «اشتباه میمون | عارف عبادی»
چرا لاس می‌زنیم؟ تبیینی تکاملی

⬅️ در فیلم «گرفتن یک دزد» (محصول ۱۹۵۵) به کارگردانی آلفرد هیچکاک، سکانسی است که در آن دو شخصیت اصلی فیلم یعنی جان رابی (با بازی کری گرانت) و فرانسیس استیونز ( با بازی گریس کلی) با هم به پیک‌نیک می‌روند. هرچند هر دوی آنها شیفتۀ یکدیگرند، اما هنوز از قصد طرف مقابل آگاه نیستند. فرانسیس در حال باز کردن سبد پیک‌نیک از جان می‌پرسد: «رون می‌خوری یا سینه؟» جان با لبخند به او نگاه می‌کند و می‌گوید «هر کدوم که تو بگی».

🔻 این نمونه‌ای است کوچک از پدیده‌ای به نام «لاس‌زدن» (flirting). شاید در نگاه نخست لاس‌زدن چندان عجیب و غریب به نظر نرسد، اما از منظر تکاملی، لاس‌زدن رفتاری است شگفت‌انگیز. برای روشن شدن موضوع باید ابتدا نگاهی مختصر بیندازیم به شیوه‌هایی که جانوران علاقۀ جنسی خود را ابراز می‌کنند.

می‌دانیم در میان موجوداتی که به صورت جنسی تولیدمثل می‌کنند، جنسی که بیشترین سرمایه‌گذاری را انجام می‌دهد، گزینشگرتر است از جنس دیگر. در میان جاندارن اغلب - و نه همیشه – این جنس ماده است که سرمایه‌گذاری بیشتری انجام می‌دهد و بنابراین، جنس ماده عموماً گزینشگرتر است تا جنس نر (نگاه کنید به بخش یک از این کتاب و همینطور فصل چهار از این کتاب). به همین جهت، در قلمرو جانوران اغلب شاهد تلاش نرها برای به نمایش گذاشتن ویژگی‌ای هستیم که برای ماده جذاب است - مثل اندازه، صدا، رنگ، و غیره- تا بتوانند از این طریق او را به سمت خود جذب کنند. این رفتاری است که به آن «نمایش معاشقه» (courtship display) می‌گوییم و شکلی از«علامت‌دهی آشکار» (overt signaling) محسوب می‌شود (برای نگاهی اجمالی به انواع استراتژی‌های علامت‌دهی نگاه کنید به فصل چهاردهم از این کتاب).

🔵 در میان انسان‌ها، زن و مرد هردو در نوزادان خود سرمایه‌گذاری می‌کنند با این حال به طور میانگین سرمایه‌گذاری زن‌ها بیش از مردان است. از این جهت، هر دو جنس در انتخاب جفت گزینشگرند، هرچند زن‌ها بیشتر. زن‌ها و مردها -همچون جنس نر و ماده در دیگر گونه‌ها- با به کارگیری شیوه‌های مختلف «علامت‌دهی آشکار» تلاش می‌کنند تا شایستگی خود را به جنس مخالف نشان دهند؛ لذا از این جهت، می‌توان بسیاری از رفتارهای جنسی ما را ذیل «نمایش معاشقه» طبقه‌بندی کرد (درخصوص تنوع شیوه‌های تصمیم‌گیری انتخاب جفت در میان جانداران نگاه کنید به این کتاب و برای انسان‌ها نگاه کنید به این اثر) .

💡 حال اگر به لاس زدن نگاه کنیم، می‌بینیم که نه تنها نیت معاشقه مشخصاً آشکار نمی‌شود، بلکه برعکس، فرد تلاش می کند تا خواست خود را مبهم و دوپهلو ابراز کند. لاس‌زدن یکی از انواع «علامت‌دهی پنهان» (covert signaling) است که در آن اطلاعات به نحوی منتقل می‌شود که مخاطب مورد نظر آن را به‌درستی دریافت ‌کند، اما برای دیگران نامشخص یا مبهم باقی بماند (بنگرید به این منبع و این و این). در واقع، لاس‌زدن یعنی رفتار یا گفتاری که بیانگر علاقۀ جنسی یا عاشقانه است و به شکل مبهم بیان می‌شود. هرچند مشاهدۀ چنین رفتاری بعضاً در میان برخی گونه‌ها گزارش شده است (برای نمونه بنگرید به این منبع و این و همینطور این کتاب) اما به نظر می‌رسد که لاس‌زدن در میان تمام جوامع انسانی که از آنها مطلع‌ایم به اشکال مختلف رواج دارد (فصل سه از این اثر).

با این حال، از نگاه منطق هزینه-فایده، لاس‌زدن کاری است عجیب. چرا یک فرد باید قصد خود را مبهم ارائه کند و در نتیجه منابع خود را -در ساده‌ترین شکل یعنی وقت و انرژی و موفقیت تکاملی- صرف فعالیتی نماید که برای او فایده ندارد؟ بهتر نیست بدون تلف کردن منابع، قصد خود را مستقیم مطرح و نتیجه را - هرچه که باشد - همان لحظه دریافت کنیم؟
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍359👏8🤣1
🔍 پاسخ به این پرسش بستگی به محیطی دارد که در آن این رفتار بروز پیدا می‌کند. اگر محیط به نحوی باشد که آشکار شدن خواست فرستنده نزد دیگران یا نپذیرفتن پیشنهاد او توسط مخاطب، هزینه‌ای بر فرستنده تحمیل نکند، آنگاه «علامت‌دهی آشکار» بهینه‌ است. اما اگر محیط به شکلی باشد که «علامت‌دهی آشکار» هزینۀ زیادی بر فرستند تحمیل کند، کاربست چنین رفتاری در آن محیط سازشی نخواهد بود. در چنین شرایطی، رفتاری تکامل خواهد یافت که جهت کاهش هزینه، علامت دهی را به سوی شکل پنهان آن سوق می دهد. لاس زدن استراتژی رفتاری است که با مبهم و دوپهلو کردن پیام، هزینۀ ابراز آن را برای فرستنده کم می کند. اما کدام عوامل محیطی ممکن است به تکامل لاس زدن در انسان ها کمک کرده باشد؟

📈 هزینه‌ای که مخاطب می‌تواند بر فرستنده تحمیل کند
یکی از مهمترین عواملی که می‌تواند بیان معاشقه را از «علامت‌دهی آشکار» به «علامت‌دهی پنهان» و لاس زدن مبدل نماید، هزینه‌ای است که مخاطب یا دریافت‌کنندۀ پیام می‌تواند بر فرستند تحمیل کند. سرشت برخی روابط به نحوی است که بیان آشکار نیت عاشقانه یا جنسی از سوی یک طرف، می‌تواند منجر به آسیب جدی به رابطه شود. مطالعاتی که در بر روی دوستی میان جنس مخالف صورت گرفته نشان می‌دهند که بیان آشکار نیت عاشقانه یا جنسی از طرف یکی از طرفین، اغلب به «بلاتکلیفی در رابطه» و بی‌ثباتی در رفاقت می‌انجامد (منبع و منبع). از آنجایی که شبکۀ دوستان اغلب به عنوان متحدانی مهم برای فرد تلقی می‌شوند، آسیب زدن به روابط دوستی، فرد را در معرض هزینۀ اجتماعی بالا قرار می‌دهد (منبع و منبع). در برخی دیگر از محیط‌ها، بیان آشکار نیت عاشقانه یا جنسی، منجر به کاهش سرمایۀ اجتماعی فرد می‌شود (منبع و منبع). برای مثال، بیان آشکار نیت‌هایی عاشقانه یا جنسی میان مدیر و زیردست یا استاد و دانشجو نه تنها می‌تواند به وجهه افراد لطمه وارد کند، بلکه منجر به سرزنش اخلاقی فرد و متزلزل شدن روابط قدرت میان او و دیگران می‌شود.

📉 هزینه‌ای که شخص ثالث می‌تواند بر فرد تحمیل کند
گاهی آگاه شدن شخص ثالث از نیت عاشقانه یا جنسی افراد می‌تواند هزینه‌ای ناخواسته بر آنها تحمیل کند. برای مثال، آشکار شدن نیت جنسی فردی که در رابطۀ انحصاری قرار دارد توسط همسر یا شریک عشقی او یا شریک عشقی طرف مقابل، می‌تواند با واکنش شدید و خشن آنها روبرو شود. در موقعیت‌های دیگر، آگاه شدن شخص ثالث از نیت عاشقانه یا جنسی فرد، می‌تواند موقعیت اجتماعی و منابع هر دو طرف را در معرض آسیب قرار دهد (منبع و منبع و منبع). به عنوان نمونه، گوش ایستادن و کشف رابطۀ پنهان افراد در محیطی که روابط عاشقانه یا جنسی تایید نمی‌شود، می‌تواند برای هر دو طرف پیامدهای اخلاقی، اجتماعی، حقوقی و حتی مادی به همراه داشته باشد (منبع).

👀 هزینه‌ای که استفاده از زبان می‌تواند بر فرد تحمیل کند
علاوه بر موارد فوق، استفاده از زبان به انسان‌ها این امکان را داده است که اطلاعات را خارج از ظرف محدود زمان و مکان در اختیار هم قرار دهند. مثلا دانبار نشان داده است که چطور غیبت کردن با کارکردهایی مثل تبادل اطلاعات مهم درباره رفتار دیگران و کمک به ارزیابی و مدیریت روابط در گروه‌ها به تقویت پیوندهای اجتماعی می‌انجامد. این ویژگی باعث می‌شود که میزان «اعتبار» فرد ورای محدودۀ زمان از طریق «غیبت» افراد با یکدیگر دست به دست شده و کاهش یابد (نگاه کنید به این اثر و همینطور این و این). برای مثال، بیان آشکار نیت عاشقانه یا جنسی استاد به دانشجو با ریسک بالایی همراه است چرا که چنین کاری نه تنها می‌تواند «هزینۀ مخاطب» و شاید «هزینۀ شخص ثالث» را بر وی تحمیل کند، بلکه به وسیلۀ «غیبت» اعتبار و وجهۀ فرد در میان طیف گسترده‌تری از افراد - حتی در سال‌های آینده - آسیب می‌بیند.

🧠 موارد فوق برخی از مهمترین دلایلی است که باعث می‌شود که افراد در روابط خود به جای «علامت‌دهی آشکار» به سمت نوعی «علامت‌دهی پنهان» یعنی لاس زدن حرکت کنند. لاس زدن با داشتن ویژگی‌ای همچون ابهام به فرستند این امکان را می‌دهد تا همزمان هم از هزینه‌های احتمالی «علامت‌دهی آشکار» اجتناب کند و هم شانسی برای رساندن پیام خود به فرد مورد نظر داشته باشد. از این جهت، لاس زدن رفتاری است بهینه بین دو قطب ابزار آشکار و روشن پیام از یک سو و پنهان کاری و خودداری از بیان آن از سوی دیگر.

🔺با این توضیحات به نظر میاد که اجداد ما خوب بلد بودند لاس بزنند. ما هم باید فرزندان خلفی باشیم 😉

✍️ عارف عبادی

📱 اشتباهِ میمون

😎 اینستاگرام
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍32🤣1612👌7👎3👏1
وقتی نوعی طوطی – به اسم طوطیچه‌های دمگاه‌سبز (با نام علمی Forpus passerinus) - حسابی عاشق هم می‌شوند اما جای مناسب برای لانه ساختن ندارند، گاهی جوجه‌های زوج دیگر را می‌کُشند به این امید که والدین آنها لانه را رها کرده و بروند. اینگونه است که «عشاق قاتل» می‌توانند به آسانی به لانۀ خالی‌شده نقل مکان کنند.

بله، طبیعت همیشه هم گل و بلبل نیست! 😈

🔗 منبع

✍️ عارف عبادی

📱 اشتباهِ میمون

😎 اینستاگرام
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
17👍14🤣12😭10🤔4
خنجر را پشت لبخند پنهان کن

به تازگی مقاله‌ای خواندم دربارۀ رقابت در جوامع فردگرا و جمع‌گرا. اغلب تصور می‌کنیم که رقابت در جوامع فردگرا بیشتر و شدیدتر از جوامع جمع‌گراست. اما نویسندگان مقاله با بازبینی پژوهش‌های نیم قرن اخیر استدلال می‌کنند که رقابت در جوامع جمع‌گرا -چه بین گروه‌ و چه در درون گروه- بیشتر است تا در جوامع فردگرا. اما شیوۀ رقابت زیرکانه و پنهان در جوامع جمع‌گرا به این باور اشتباه دامن زده که افراد در این جوامع در همکاری و سازگاری و هماهنگی با هم به سر می‌برند. عنوان مقاله جان کلام را به روشنی می‌گوید «خنجر را پشت لبخند پنهان کن».

مقاله مملو از بینش‌های تازه و ارجاعات فراوان است به پژوهش‌های دیگر در این حوزه. از این رو به علاقه‌مندان پیشنهاد می‌کنم اصل مقاله که لینک آن در انتهای این نوشته آمده است را مطالعه کنند. اما بخشی از مقاله که اکنون مایلم بر آن تمرکز کنم مربوط است به «اکولوژی اجتماعی رقابت» (Social Ecology of Competition).

پیش از این در نوشته‌ام در خصوص تبیین تکاملی «لاس‌زدن» (اینجا) توضیح دادم که چطور در برخی شرایط منطق هزینه-فایده می‌تواند «علامت‌دهی پنهان» و به طبع آن «لاس‌زدن» را بهینه‌تر از «علامت‌دهی آشکار» کند. نویسندگان مقاله با به کارگیری همین منطق، ادعا می‌کنند که اکولوژی اجتماعی جوامع جمع‌گرا به گونه‌ای است که رقابت پنهان را بهینه‌تر از رقابت آشکار می‌کند. یکی از عوامل تعیین‌کننده در این موضوع «تحرک رابطه‌ای» (Relational Mobility) است. تحرک رابطه‌ای یعنی اینکه فرد چقدر در انتخاب روابط خود – روابط دوستی، عاشقانه، کاری و غیره – از آزادی عمل برخوردار است. اگر در محیطی باشید که روابط شما حاصل انتخاب‌های فردی‌تان است و می‌توانید آنها را تغییر دهید، این یعنی آن محیط از تحرک رابطه‌ای بالایی برخوردار است. اما اگر در محیطی باشید که روابط شما ثابت است و کنار گذاشتن آنها ممکن نبوده یا بسیار هزینه‌بر است این یعنی آن محیط از تحرک رابطه‌ای پایینی برخوردار است.

شواهد نشان می‌دهد که بسیاری از روابط در جوامع جمع‌گرا عموما ثابت و پایدارند در حالی که در جوامع فردگرا چنین نیست. این یعنی افراد در جوامع جمع‌گرا از تحرک رابطه‌ای پایین‌تری برخوردارند تا در جوامع فردگرا. اما این بحث در اکولوژی اجتماعی چگونه می‌تواند بر شیوۀ رقابت افراد اثر گذارد؟ اگر در جامعه‌ای باشیم که روابط در آن نسبتاً پایدار است و روابط آسیب‌خورده و خراب را نتوان به آسانی جایگزین کرد، بهترین استراتژی این است که اختلافات خود را آشکار نکنیم چه آنکه روشن شدن اختلاف می‌تواند موقعیت ما را در گروه تضعیف کند یا – در بدترین حالت – به طرد ما از گروه بینجامد آن هم در شرایطی که امکان جایگزینی وجود ندارد.

اما از طرفی دیگر نباید فراموش کنیم که اطرافیان ما هم در شرایط یکسان هستند و به احتمال زیاد آنها نیز از همین منطق پیروی کرده و اختلافات‌شان را بروز نمی‌دهند. بنابراین، نزدیک‌ترین دوستان ما در گروه شاید ریاکاران فرد اعلی باشند که خنجر را پشت لبخند پنهان کرده‌اند و هر لحظه مترصد آنند که از آن استفاده کنند. در چنین محیطی، ویژگی‌هایی همچون تظاهر، چرب‌زبانی و فرصت‌طلبی تبدیل به خصیصه‌های روانی می‌شوند که در آن اکولوژی اجتماعی بخصوص، دارای کارکرد هستند.

نکتۀ آخر اینکه – و این چیزی است که در مقاله نیامده – لزوماً همۀ ما در طول عمر در یک سطح تحرک رابطه‌ای باقی نمی‌مانیم. در دوران کودکی به دلیل وابستگی به خانواده، تحرک رابطه‌ای پایین‌تری را تجربه می‌کنیم و این اعضای درجه یک مثل پدر و مادر هستند که تحرک رابطه‌ای ما را شکل می‌بخشند. اما با دست‌آوردن استقلال شخصیتی و مالی در بزرگسالی، این خود ما هستیم که بیشتر روابط‌مان را تعریف کنیم. شاید بسیاری از ما تجربۀ این را داشتیم که مثلا مادرمان مجبورمان کرده سال نو را به دایی‌ای تبریک بگوییم که از او خوشمان نمی‌آمد (تحرک رابطه‌ای پایین) اما بعدها که بزرگتر شدیم این خود ما بودیم که تصمیم می‌گرفتیم با او صحبت کنیم یا نه (تحرک رابطه‌ای بالا).

بنابراین، اگر دفعۀ بعد از شما خواستند با کسی صحبت کنید که از او متنفرید، ابتدا نگاهی به تحرک رابطه‌ای‌تان بیندازید و ببینید بهتر است خنجر را پشت لبخند پنهان کنید یا آن را در سینۀ او بنشانید 😈

🔗 منبع

✍️ عارف عبادی

📱 اشتباهِ میمون

😎 اینستاگرام
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
20👍17🤣8
وقتی صحبت از دودیسی جنسی انسان به میان می‌آید - یعنی تفاوت‌های ظاهری بین زن و مرد - اغلب به مواردی مثل قد، وزن و حجم عضلات اشاره می‌شود. اما جالب است بدانید که یکی از نمونه‌های دودیسی جنسی، رشد بیشتر بینی پسرها در مقایسه با دخترها در دوران بلوغ است. به طور میانگین، دماغ پسرهای نوجوان در مقایسه با دخترهای هم اندازۀ آنها، ده درصد بیشتر رشد می‌کند تا بتواند اکسیژن مورد نیاز عضلات و همچنین نگهداری بافت‌ها را تامین کند.

🔗 منبع

✍️ عارف عبادی

📱 اشتباهِ میمون

😎 اینستاگرام
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍40👏116🤣4👌3
در میان انسان‌ها اغلب مادران مایلند از پستان چپ خود به نوزادشان شیر بدهند. هرچند تابحال نظرات گوناگونی برای این موضوع مطرح شده اما به نظر می‌رسد در میان ما انسان‌ها ماهیچۀ سمت چپ صورت درعلامت‌دهی اجتماعی چالاک‌تر از ماهیچۀ سمت راست است. به همین جهت در فرهنگ‌ها و دوره‌های تاریخی گوناگون بین ۶۰ تا ۹۰ درصد مادران بی‌آنکه خود بدانند ترجیح می‌دهند که نوزاد را -خصوصاً در سه ماهۀ نخست- از پستان چپ شیر بدهند چه آنکه از این طریق سمت چپ صورت مادر در معرض دید نوزاد قرار گرفته و کوچکترین تغییرات هیجانی او را آشکار می‌کند. همچنین، داده‌هایی که از طریق چشم چپ ارسال می‌شوند، بیشتر به نیمکرۀ راست مغز منتقل می‌گردند؛ بخشی از مغز که وظیفۀ اصلی آن پردازش و تفسیر نشانه‌های اجتماعی و عاطفی است.

بنابراین، در هنگام شیر دادن چشم چپ مادر با دقت به چهرۀ نوزاد نگاه می‌کند و حالت عاطفی او را تفسیر می‌کند و همزمان نوزاد با دقت به پر احساس‌ترین سمت چهرۀ مادر خیره می‌شود و می‌آموزد چگونه هیجانات او را بخواند و پاسخ دهد. از اینرو می‌توان گفت شیر دادن نوعی گفتگوی خاموش است میان مادر و نوزاد.

🔗 منبع

✍️ عارف عبادی

📱 اشتباهِ میمون

😎 اینستاگرام
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍4025👏9👎1🤔1