This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
موجودی که در فیلم میبینید احتمالاً به گونۀ Cirrothauma magna تعلق دارد. طول جانور در حدود 1.3 متر است و این فیلم در عمق 1600 متری سطح دریا در شمال جزیرۀ بیکر (Baker Island) گرفته شده. Cirrothauma magna اغلب در عمق بیش از 2000 متر زندگی میکند، جایی که نور خورشید به آن نمیرسد. به همین جهت، حتی لحظهای دیدن این موجود زیبا خالی از لطف نیست.
📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍11👌2
How_to_Live_a_Happy_Life,_From_a_Leading_Atheist_The_New_York_Times.pdf
5.3 MB
مصاحبۀ دنیل دِنِت با نیویورک تایمز
مرور کتاب «سیارهٔ ویروسها» به قلم من را میتوانید در وبسایت نشر نو مطالعه کنید.
🔥7❤2
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍13
مشغول مطالعۀ کتاب رابرت ساپولسکی - استاد زیستشناسی و عصبشناسی دانشگاه استنفورد - هستم. این اثر دوهفته قبل با عنوان Determined: Life Without Free Will وارد بازار شد. ادعای ساپولسکی این است که ما انسانها تماماً در قید جبر هستیم و هیچ ارادۀ آزادی نداریم (بله به همین قطعیت). وی تلاش میکند با استفاده از شاخههای مختلف علمی آن را ثابت و پیامدهای آن را بیان کند.
اما دیروز انتشارات دانشگاه پرینستون اطلاع داد که در این هفته کتابی منتشر خواهد کرد با نام Free Agents: How Evolution Gave Us Free Will به قلم کوین میچل استاد ژنتیک و علوم اعصاب در ترینتی کالج دابلین. بر اساس توضیح ناشر، استدلال اصلی میچل این است که شاخههای مختلف علمی نشان میدهند که ما انسانها دارای ارادۀ آزاد هستیم و این بخشی لاینفک از وجود ماست.
با این حال، نکتۀ مهم برای ما خوانندگان این است که تا وقتی ابزارهایی دقیق برای آزمون آنچه گفته شد در اختیار نداریم، باید هر دو ادعا را به چشم فرضیه نگاه کرد و نه فکت علمی. و از آن مهمتر، نباید فرضیه را با فکت علمی اشتباه گرفت (چرا یاد نوح هراری افتادم؟)
📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
اما دیروز انتشارات دانشگاه پرینستون اطلاع داد که در این هفته کتابی منتشر خواهد کرد با نام Free Agents: How Evolution Gave Us Free Will به قلم کوین میچل استاد ژنتیک و علوم اعصاب در ترینتی کالج دابلین. بر اساس توضیح ناشر، استدلال اصلی میچل این است که شاخههای مختلف علمی نشان میدهند که ما انسانها دارای ارادۀ آزاد هستیم و این بخشی لاینفک از وجود ماست.
با این حال، نکتۀ مهم برای ما خوانندگان این است که تا وقتی ابزارهایی دقیق برای آزمون آنچه گفته شد در اختیار نداریم، باید هر دو ادعا را به چشم فرضیه نگاه کرد و نه فکت علمی. و از آن مهمتر، نباید فرضیه را با فکت علمی اشتباه گرفت (چرا یاد نوح هراری افتادم؟)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍18🔥2
Chat GPT.jpg
205.6 KB
امروز Chat GPT پرسیدم "اگر جیمز ساعت 1 عصر زنده باشه و همینطور ساعت 9 عصر همان روز، آیا ساعت 4 عصر همان روز هم زنده بوده؟" و جواب داد "اگر جیمز ساعت 1 عصر و ساعت 9 عصر همان روز زنده باشه، لزوماً به این معنا نیست که ساعت 4 عصر هم زنده بوده" (خودتون بقیه رو بخونین)
Aref Ebadi (Instagram)
The Evolution Hub
Aref Ebadi (Instagram)
The Evolution Hub
👍5👎1
Value Graphics.png
579.5 KB
روانشناسان، جامعهشناسان و دانشمندان علوم اعصاب همگی معتقدند که ارزشها، رفتار افراد را تعیین میکنند. برخی ارزشها، مثل اهمیت خانواده، تقریباً از مقبولیت جهانشمول برخوردارند اما درخصوص بعضی دیگر ارزشها، مثل اهمیت صبوری یا داشتن استقلال، شاهد تفاوتهای چشمگیری میان جوامع مختلف هستیم.
این پوستر 56 ارزش اصلی را نام میبرد که محصول بیش از نیم میلیون نظرسنجی به 152 زبان دنیاست. همچنین نشان میدهد که برخی از این ارزشها در کدام مناطق تا چه میزان از اهمیت برخوردارند.
📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
این پوستر 56 ارزش اصلی را نام میبرد که محصول بیش از نیم میلیون نظرسنجی به 152 زبان دنیاست. همچنین نشان میدهد که برخی از این ارزشها در کدام مناطق تا چه میزان از اهمیت برخوردارند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤10👍8
در مباحث مربوط به روانشناسی تکاملی، باید از دو اشتباه مهلک پرهیز کنیم. یکی مغالطۀ طبیعتگرایانه (naturalistic fallacy) است و دیگری مغالطۀ اخلاقگرایانه (moralistic fallacy). عبارت «مغالطه طبیعتگرایانه» را فیلسوف انگلیسی جی. ای. مور در اوایل قرن بیستم مطرح کرد اما پیشینۀ آن به نظریات فیلسوف اسکاتلندی دیوید هیوم باز میگردد. مغالطۀ طبیعتگرایانه یعنی پریدن از «است» (is) به «باید» (ought)، یعنی گمان بریم آنچه به صورت طبیعتی وجود دارد و «هست» از لحاظ اخلاقی هم خیر است و «باید» باشد. برای مثال، کسی که میگوید «انسانها از لحاظ ژنتیکی با هم متفاوت هستند، پس نباید در منظر قانون یکسان باشند» دچار مغالطۀ طبیعتگرایانه شده است.
مغالطۀ اخلاقگرایانه را برنارد دیویس، زیستشناس دانشگاه هاروارد مطرح کرد. مغالطۀ اخلاقگرایانه، عکس مغالطۀ طبیعتگرایانه است، یعنی پریدن از «باید» به «است». در اینجا «باید» اخلاقی به جای «هست» واقعی مینشیند. برای مثال، کسی که میگوید «باید انسانها در منظر قانون یکسان باشند، پس اختلاف ژنتیکی میان آنها وجود ندارد» دچار مغالطۀ اخلاقگرایانه شده است.
📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
مغالطۀ اخلاقگرایانه را برنارد دیویس، زیستشناس دانشگاه هاروارد مطرح کرد. مغالطۀ اخلاقگرایانه، عکس مغالطۀ طبیعتگرایانه است، یعنی پریدن از «باید» به «است». در اینجا «باید» اخلاقی به جای «هست» واقعی مینشیند. برای مثال، کسی که میگوید «باید انسانها در منظر قانون یکسان باشند، پس اختلاف ژنتیکی میان آنها وجود ندارد» دچار مغالطۀ اخلاقگرایانه شده است.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍21🙏2
hominids2_big.jpg
75.7 KB
A) شامپانزه معمولی
B) جنوبیکپی آفریقایی (تقریبا 2.6 میلیون سال پیش)
C) جنوبیکپی آفریقایی (2.5 م. س)
D) انسان ماهر (1.9 م. س)
E) انسان ماهر (1.8 م. س)
F) انسان رودولفی (1.8 م. س)
G) انسان راستقامت (1.75 م. س)
H) انسان کارورز (1.75 م. س)
I) انسان هایدلبرگی (300 تا 125 هزار سال پیش)
J) انسان نئاندرتال خردمند (70 ه. س)
K) انسان نئاندرتال خردمند (60 ه. س)
L) انسان نئاندرتال خردمند (45 ه. س)
M) انسان خردمند خردمند (30 ه. س)
N) انسان خردمند خردمند (امروز)
📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
B) جنوبیکپی آفریقایی (تقریبا 2.6 میلیون سال پیش)
C) جنوبیکپی آفریقایی (2.5 م. س)
D) انسان ماهر (1.9 م. س)
E) انسان ماهر (1.8 م. س)
F) انسان رودولفی (1.8 م. س)
G) انسان راستقامت (1.75 م. س)
H) انسان کارورز (1.75 م. س)
I) انسان هایدلبرگی (300 تا 125 هزار سال پیش)
J) انسان نئاندرتال خردمند (70 ه. س)
K) انسان نئاندرتال خردمند (60 ه. س)
L) انسان نئاندرتال خردمند (45 ه. س)
M) انسان خردمند خردمند (30 ه. س)
N) انسان خردمند خردمند (امروز)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍5
نمیدانم مستند Planet Earth III را تماشا کردهاید یا نه؟ باید اعتراف کنم من نسبت به مستندهایی که راوی آنها دیوید اتنبرو است علاقۀ ویژهای دارم. صدای اتنبرو به گونهای است که به موضوعات نوعی شکوه، ارزش و عمق میبخشد. اما در چند سال اخیر این صدای گیرا به لرزه درآمده آن هم نه به دلیل کهولت سن بلکه به دلیل ناکامی در متوقف کردن (یا کند کردن) روند تخریب زیستبوم به دست انسان.
من برای مدتی کوتاه در دانشگاه لستر تدریس میکردم. در آن ایام متوجه شدم چندین ساختمان دانشگاه، به ویژه برجی بسیار بلند در مرکز آن، نام اتنبرو را بر خود دارند. با کمی جستجو دریافتم که خانوادۀ اتنبرو پیوندی عمیق با دانشگاه لستر دارند. پدر دیوید اتنبرو در این دانشگاه تدریس کرده و دیوید و دیگر برادرانش برای چندین سال در کمپ دانشگاه حضور داشته و علیرغم سن کم، چندین جایزه دانشگاه را به خود اختصاص دادهاند. سال 2017، دانشگاه لستر میزبان دیوید اتنبرو بود و من هم افتخار حضور در آن مراسم را داشتم. اتنبرو در آن مراسم گفت، تنها چند سال فرصت داریم تا جلوی نابودی زیستبوم را بگیریم. صدای اتنبرو آن روز هم میلرزید اما معتقد بود با همکاری یکپارچه جهانی، میتوان کاری کرد. امروز اما، گویی چندان از آن امید خبری نیست. به قول یکی از اساتید، شاید نام مناسب برای گونه ما Homo Rapiens باشد (انسان متجاوز) نه Homo Sapiens (انسان خردمند).
📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
من برای مدتی کوتاه در دانشگاه لستر تدریس میکردم. در آن ایام متوجه شدم چندین ساختمان دانشگاه، به ویژه برجی بسیار بلند در مرکز آن، نام اتنبرو را بر خود دارند. با کمی جستجو دریافتم که خانوادۀ اتنبرو پیوندی عمیق با دانشگاه لستر دارند. پدر دیوید اتنبرو در این دانشگاه تدریس کرده و دیوید و دیگر برادرانش برای چندین سال در کمپ دانشگاه حضور داشته و علیرغم سن کم، چندین جایزه دانشگاه را به خود اختصاص دادهاند. سال 2017، دانشگاه لستر میزبان دیوید اتنبرو بود و من هم افتخار حضور در آن مراسم را داشتم. اتنبرو در آن مراسم گفت، تنها چند سال فرصت داریم تا جلوی نابودی زیستبوم را بگیریم. صدای اتنبرو آن روز هم میلرزید اما معتقد بود با همکاری یکپارچه جهانی، میتوان کاری کرد. امروز اما، گویی چندان از آن امید خبری نیست. به قول یکی از اساتید، شاید نام مناسب برای گونه ما Homo Rapiens باشد (انسان متجاوز) نه Homo Sapiens (انسان خردمند).
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍16
Forwarded from آکادمی دگرگشت ایران (تکامل)
⚜️ آکادمی دگرگشت اتحاد زیستشناسان ایران برگزار میکند:
🔷 دورهی دگرگشت همراه با ژن و فرهنگ
🔹 تدریس توسط دکتر عارف عبادی
👨🏻💼 دکتری PPE (روانشناسی، سیاست، اقتصاد) از دانشگاه ناتینگهام
👨🏻💼پسادکتری روانشناسی تکاملی از دانشگاه کمبریج
🔷 ویژگیهای دوره:
🔹 سرفصلهای آموزشی در ۴ جلسه (۸ ساعت)
🔹زمان جلسات یکشنبه هرهفته (۴ جلسه) ساعت ۲۰
🔹داری گواهی معتبر
🔹امکان دسترسی مادامالعمر به جلسات ضبط شدهی دوره و جزوات هر جلسه
📆 شروع کلاسهای دوره:۲۰ آذر
⚠️ آخرین مهلت ثبتنام: ۱۹ آذر ۱۴۰۲
✅ برای دریافت کد تخفیف و لینک ثبتنام به آیدی تلگرامی زیر مراجعه کنید:
🆔 @academy_evolution
.
.
.
🆔@ir_academy_evolution
🔷 دورهی دگرگشت همراه با ژن و فرهنگ
🔹 تدریس توسط دکتر عارف عبادی
👨🏻💼 دکتری PPE (روانشناسی، سیاست، اقتصاد) از دانشگاه ناتینگهام
👨🏻💼پسادکتری روانشناسی تکاملی از دانشگاه کمبریج
🔷 ویژگیهای دوره:
🔹 سرفصلهای آموزشی در ۴ جلسه (۸ ساعت)
🔹زمان جلسات یکشنبه هرهفته (۴ جلسه) ساعت ۲۰
🔹داری گواهی معتبر
🔹امکان دسترسی مادامالعمر به جلسات ضبط شدهی دوره و جزوات هر جلسه
📆 شروع کلاسهای دوره:۲۰ آذر
⚠️ آخرین مهلت ثبتنام: ۱۹ آذر ۱۴۰۲
✅ برای دریافت کد تخفیف و لینک ثبتنام به آیدی تلگرامی زیر مراجعه کنید:
🆔 @academy_evolution
.
.
.
🆔@ir_academy_evolution
❤3👍3🔥2
گاهی تکامل چنان پیامدهای خارقالعادهای به بار میآورد که حتی با دانستن سازوکار تکاملی، همچنان غافلگیر میشویم. یکی از این پیامدها، وجود عضو بسیار پیچیده و حساسی همچون چشم در انسان و بسیاری جانداران دیگر است. داروین در این باره مینویسد:
«صادقانه اعتراف میکنم فرض اینکه چشم با آن اسباب بینظیر جهت تنظیم وضوح در فواصل و دریافت میزان نور مختلف و اصلاح انحراف کروی و رنگی، میتواند توسط انتخاب طبیعی شکل گرفته باشد، ظاهرا به تمام معنا مهمل است».
اما در ادامه، داروین نشان میدهد که آنچه «ظاهراً مهمل» است، در حقیقت چطور میتواند حاصل سازوکار کور تکامل باشد. او مینویسد:
«با این حال عقل حکم میکند که اگر بتوان مراحل دگرگونی تدریجی از چشم ساده و ناقص به چشمی پیچیده و کامل را نشان داد که در هر مرحله از آن، چشم برای صاحب خود مفید است، و اینکه چشم تنها کمی تغییر داشته و این تغییرات به ارث میرسند، که یقینا همینطور است، و سرانجام آنکه تغییرات و اصلاحات این عضو باید برای جانوری که تحت شرایط گوناگون حیات زیسته مفید بوده باشد، آنگاه دشواری باور به اینکه چشم پیچیده و کامل توسط انتخاب طبیعی شکل گرفته، هرچند در مخیلۀ ما نمیگنجد» اما همچنان واقعی است.
این پوستر مراحل تکامل چشم از سادهترین شکل آن، تا پیچیدگی اکنون را به نمایش میگذارد.
📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
«صادقانه اعتراف میکنم فرض اینکه چشم با آن اسباب بینظیر جهت تنظیم وضوح در فواصل و دریافت میزان نور مختلف و اصلاح انحراف کروی و رنگی، میتواند توسط انتخاب طبیعی شکل گرفته باشد، ظاهرا به تمام معنا مهمل است».
اما در ادامه، داروین نشان میدهد که آنچه «ظاهراً مهمل» است، در حقیقت چطور میتواند حاصل سازوکار کور تکامل باشد. او مینویسد:
«با این حال عقل حکم میکند که اگر بتوان مراحل دگرگونی تدریجی از چشم ساده و ناقص به چشمی پیچیده و کامل را نشان داد که در هر مرحله از آن، چشم برای صاحب خود مفید است، و اینکه چشم تنها کمی تغییر داشته و این تغییرات به ارث میرسند، که یقینا همینطور است، و سرانجام آنکه تغییرات و اصلاحات این عضو باید برای جانوری که تحت شرایط گوناگون حیات زیسته مفید بوده باشد، آنگاه دشواری باور به اینکه چشم پیچیده و کامل توسط انتخاب طبیعی شکل گرفته، هرچند در مخیلۀ ما نمیگنجد» اما همچنان واقعی است.
این پوستر مراحل تکامل چشم از سادهترین شکل آن، تا پیچیدگی اکنون را به نمایش میگذارد.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤7👍4
Country Values.png
956.2 KB
در خلال سالهای 2017 تا 2020 (و برای برخی 2010 تا 2014)، پیمایش ارزشهای جهانی The World Value Survey از مردمان 94 کشور پرسید که از میان خانواده، دوستان، کار و فراغت، کدام یک از همه ارزشمندتر است. در تمام کشورها، خانواده در صدر قرار داشت (به جز اندونزی که مذهب اولویت داشت). اما اولویت دوم در کشورهای مختلف، متفاوت بود. در این گراف، هر کشور به سه کشور دیگری متصل شده که بیشترین پاسخ مشابه به آن را داشته است.
در ایران پس از خانواده، کار در بالاترین جایگاه قرار دارد و پاسخهای ایرانیان مشابه مردمان ترکیه، مالزی و زیمباوه است.
📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
در ایران پس از خانواده، کار در بالاترین جایگاه قرار دارد و پاسخهای ایرانیان مشابه مردمان ترکیه، مالزی و زیمباوه است.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍4❤2👏2🔥1
در جلسۀ گذشتۀ دورۀ «تکامل همبسته ژن-فرهنگ» به این موضوع پرداختم که چطور فرهنگ در تکامل ما در دو سطح ژنتیک و بیولوژیک موثر بوده است. یکی از مواردی که فرهنگ تاثیرات پایداری از خود به جا گذاشته مربوط به شیوههای فرآوری خوراک در ما انسانهاست. جانوران دیگر در مقایسه با گونۀ ما، از توانایی زیستی و ژنتیکی بهتری برای سمزدایی از خوراک خود برخوردارند. اما ما انسانها در طول تاریخ تکامل خود، بسیاری سازگاریهای ژنتیکی را از دست داده و در عوض بیشتر به فوتوفنهای فرهنگی وابسته شدهایم.
در میان انبوه فوتوفنهای فرهنگی، اغلب مورد استفاده از آتش در پخت و پز به عنوان یکی از مشهودترین نمونههای تاثیرات فرهنگ بر ژنتیک قلمداد میشود. اما تاثیر فرهنگ صرفاً محدود به پخت خوراک نیست و شیوههای متنوع فرآوری غذا را نیز در بر میگیرد. امروزه بسیاری گمان میکنند خوراک "طبیعی" به معنی خوراک "خوب و سالم" است و بنابراین هرچه فرآوری کمتری انجام شود، بهتر است. چنین دیدگاهی بر پایۀ تصوری رومانتیک از طبیعت و باوری خام از شیوههای فرآوری خوراک قرار دارد.
در واقع فهرست خوراکهای "طبیعی" که برای سمزدایی نیاز به فرآوری ندارند بسیار کوتاه است. برای مثال بسیاری گیاهان در طول تکامل خود، دست به پرورش سمومی زدهاند تا حیوانات، قارچها و باکتریها را از خود دور نگه دارند. بسیاری از این سموم، اگر فرآوری نشوند، میتوانند برای انسانها کُشنده باشند. سیبزمینیهای اولیه سمی بودند و مردمان آند برای خنثی کردن سم آن خاک رُس میخوردند. بدون فرآوری، حتی لوبیا هم میتواند سمی باشد. بسیاری از جمعیتهای شکارچی گردآور در کالیفرنیا از میوۀ بلوط تغذیه میکردند که نیازمند فرآیند پرزحمت و چندروزۀ تصفیه است (اینجا). به همین قیاس، بسیاری جوامع کوچک در نواحی گرمسیری سیکاد (Cycads) برای خوراک بهره میبرند. اما سیکادها حاوی سم اعصاب هستند و اگر به درستی فرآوری نشوند میتواند منجر به بروز نشانگان عصبشناختی، فلج و حتی مرگ شوند (اینجا). بعضاً نادیده انگاشتن شیوههای تکامل یافتۀ فرهنگی جهت فرآوری خوراک میتواند به نابودی میلیونها نفر بیانجامد. و این اتفاقی است که با ورود ذرت به اروپا رخ داد.
پیش از قرن شانزدهم میلادی، ذرت محصول پایدار برای بسیاری از جوامع کشاورزی در قارۀ امریکا بود. اتکای فراوان بر ذرت، به برخی مشکلات تغذیهای همچون کمبود نیاسین (Niacin) (ویتامین B3) میانجامد. ناتوانی در جذب میزان کافی نیاسین میتواند به بیماری پلاگر (Pellagra) منجر شود که عوارض وحشتناکی چون اسهال، زخم، ریزش مو، التهاب زبان، بیخوابی، زوال عقل و در نهایت مرگ را به همراه دارد. هرچند نیاسین در ذرت وجود دارد اما پیوند شیمایی آن متصل است و نمیتوان به شیوۀ معمول پخت و پز آن را آزاد ساخت. در سراسر قارۀ امریکا جمعیتهایی انسانی برای آنکه بتوانند نیاسین موجود در ذرت را آزاد کنند، رفتارهای فرهنگی را تکامل بخشیدند که مادۀ قلیا (پایه) را به فرآیند آمادهسازی ذرت اضافه میکرد. در برخی مناطق، قلیای مورد نظر از صدفدریایی سوخته (که هیدروکسید کلسیم Calcium Hydroxide تولید میکند) یا خاکستر برخی چوبها به دست میآمد. در نقاط دیگر اما منابع قلیاب (Lye) به صورت طبیعی وجود داشت (که هیدروکسید پتاسیم Potassium Hydroxide فراهم میآورد). مخلوط کردن قلیا به شیوهای مناسب در دستورپُخت ذرت، نیاسین غیرقابل دسترس در آن را از لحاظ شیمیایی آزاد کرده و منجر به بستهشدن مسیر پلاگر میشود. بدین صورت، جمعیتهای کشاورزی که رژیم غذایی ذرت-محور داشتند میتوانستند به زندگی ادامه داده و رشد کنند (بنگرید به اینجا، اینجا و اینجا و اینجا).
اما بعد از قرن شانزدهم و زمانی که اروپائیان تنها ذرت، و نه شیوۀ فرآوری آن را، از قاره امریکا به اروپا بردند، اوضاع در اروپا عوض شد. تا سال 1735، آرد ذرت به خوراک غالب برخی جوامع در ایتالیا و اسپانیا تبدیل شد و بیماری پلاگر سر برآورد. اروپائیان این بیماری را نوعی مرض جزام میدانستند که به نحوی عامل آن ذرت فاسد بود. ذرت و به همراه آن پلاگر، در سرتاسر اروپا گسترش یافت و به رومانی و روسیه رسید اما بیشتر به جمعیتهای فقیری محدود شد که خوراک آنان در طول زمستان منحصراً ذرت بود. در نهایت برای رفع این مشکل آزمایشهایی صورت گرفت و قوانینی وضع شد که فروش ذرت فاسد یا کپکزده را منع میکرد. اما از آنجایی که فساد ذرت عامل اصلی نیست، این قوانین کمکی به کاهش بیماری پلاگر نکرد. اروپائیان هنوز علت بیماری را نمیدانستند و از مدل عِلّی اشتباهی استفاده میکردند (اینجا و اینجا و اینجا).
📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
در میان انبوه فوتوفنهای فرهنگی، اغلب مورد استفاده از آتش در پخت و پز به عنوان یکی از مشهودترین نمونههای تاثیرات فرهنگ بر ژنتیک قلمداد میشود. اما تاثیر فرهنگ صرفاً محدود به پخت خوراک نیست و شیوههای متنوع فرآوری غذا را نیز در بر میگیرد. امروزه بسیاری گمان میکنند خوراک "طبیعی" به معنی خوراک "خوب و سالم" است و بنابراین هرچه فرآوری کمتری انجام شود، بهتر است. چنین دیدگاهی بر پایۀ تصوری رومانتیک از طبیعت و باوری خام از شیوههای فرآوری خوراک قرار دارد.
در واقع فهرست خوراکهای "طبیعی" که برای سمزدایی نیاز به فرآوری ندارند بسیار کوتاه است. برای مثال بسیاری گیاهان در طول تکامل خود، دست به پرورش سمومی زدهاند تا حیوانات، قارچها و باکتریها را از خود دور نگه دارند. بسیاری از این سموم، اگر فرآوری نشوند، میتوانند برای انسانها کُشنده باشند. سیبزمینیهای اولیه سمی بودند و مردمان آند برای خنثی کردن سم آن خاک رُس میخوردند. بدون فرآوری، حتی لوبیا هم میتواند سمی باشد. بسیاری از جمعیتهای شکارچی گردآور در کالیفرنیا از میوۀ بلوط تغذیه میکردند که نیازمند فرآیند پرزحمت و چندروزۀ تصفیه است (اینجا). به همین قیاس، بسیاری جوامع کوچک در نواحی گرمسیری سیکاد (Cycads) برای خوراک بهره میبرند. اما سیکادها حاوی سم اعصاب هستند و اگر به درستی فرآوری نشوند میتواند منجر به بروز نشانگان عصبشناختی، فلج و حتی مرگ شوند (اینجا). بعضاً نادیده انگاشتن شیوههای تکامل یافتۀ فرهنگی جهت فرآوری خوراک میتواند به نابودی میلیونها نفر بیانجامد. و این اتفاقی است که با ورود ذرت به اروپا رخ داد.
پیش از قرن شانزدهم میلادی، ذرت محصول پایدار برای بسیاری از جوامع کشاورزی در قارۀ امریکا بود. اتکای فراوان بر ذرت، به برخی مشکلات تغذیهای همچون کمبود نیاسین (Niacin) (ویتامین B3) میانجامد. ناتوانی در جذب میزان کافی نیاسین میتواند به بیماری پلاگر (Pellagra) منجر شود که عوارض وحشتناکی چون اسهال، زخم، ریزش مو، التهاب زبان، بیخوابی، زوال عقل و در نهایت مرگ را به همراه دارد. هرچند نیاسین در ذرت وجود دارد اما پیوند شیمایی آن متصل است و نمیتوان به شیوۀ معمول پخت و پز آن را آزاد ساخت. در سراسر قارۀ امریکا جمعیتهایی انسانی برای آنکه بتوانند نیاسین موجود در ذرت را آزاد کنند، رفتارهای فرهنگی را تکامل بخشیدند که مادۀ قلیا (پایه) را به فرآیند آمادهسازی ذرت اضافه میکرد. در برخی مناطق، قلیای مورد نظر از صدفدریایی سوخته (که هیدروکسید کلسیم Calcium Hydroxide تولید میکند) یا خاکستر برخی چوبها به دست میآمد. در نقاط دیگر اما منابع قلیاب (Lye) به صورت طبیعی وجود داشت (که هیدروکسید پتاسیم Potassium Hydroxide فراهم میآورد). مخلوط کردن قلیا به شیوهای مناسب در دستورپُخت ذرت، نیاسین غیرقابل دسترس در آن را از لحاظ شیمیایی آزاد کرده و منجر به بستهشدن مسیر پلاگر میشود. بدین صورت، جمعیتهای کشاورزی که رژیم غذایی ذرت-محور داشتند میتوانستند به زندگی ادامه داده و رشد کنند (بنگرید به اینجا، اینجا و اینجا و اینجا).
اما بعد از قرن شانزدهم و زمانی که اروپائیان تنها ذرت، و نه شیوۀ فرآوری آن را، از قاره امریکا به اروپا بردند، اوضاع در اروپا عوض شد. تا سال 1735، آرد ذرت به خوراک غالب برخی جوامع در ایتالیا و اسپانیا تبدیل شد و بیماری پلاگر سر برآورد. اروپائیان این بیماری را نوعی مرض جزام میدانستند که به نحوی عامل آن ذرت فاسد بود. ذرت و به همراه آن پلاگر، در سرتاسر اروپا گسترش یافت و به رومانی و روسیه رسید اما بیشتر به جمعیتهای فقیری محدود شد که خوراک آنان در طول زمستان منحصراً ذرت بود. در نهایت برای رفع این مشکل آزمایشهایی صورت گرفت و قوانینی وضع شد که فروش ذرت فاسد یا کپکزده را منع میکرد. اما از آنجایی که فساد ذرت عامل اصلی نیست، این قوانین کمکی به کاهش بیماری پلاگر نکرد. اروپائیان هنوز علت بیماری را نمیدانستند و از مدل عِلّی اشتباهی استفاده میکردند (اینجا و اینجا و اینجا).
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤9👍3🙏1
بعدها در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، پلاگر در جنوب ایالات متحده نیز ظاهر شد و تا دهۀ 1940 به شکل همهگیری درآمد. از آنجایی که رژیم غذایی فقرا و نهادهایی همچون زندانها، آسایشگاهها و یتیمخانهها به شدت وابسته به آرد ذرت بود، میلیونها نفر جان خود را از دست دادند.
در این میان اما دکتر جوزف گُلدبرگر (Joseph Goldberger)، به بررسی یتیمخانهها پرداخت و آزمایشهای کنترلشدهای را بر روی زندانیان انجام داد و تا سال 1915 مدل عِلّی درستی را فراهم آورد. اما جامعه پزشکی معتقد بود که پلاگر بیماری عفونی است، بنابراین به نظر گلدبرگر اهمیتی نداد و آن را "مزخرف" شمرد. گلدبرگر حتی برای اثبات غیرعفونی بودن بیماری پلاگر، خون افراد مبتلا به این بیماری را به همسر و دوستان خود تزریق کرد. اما این مطالعات با این بهانه که افراد مورد آزمایش حتما "بنیۀ قوی داشتند"، کنار گذاشته شد. بنابراین، نه تنها افراد – در این مورد یعنی اروپائیان و امریکاییها – نتوانستند مدل عِلّی درست را پیدا کنند بلکه زمانی که گلدبرگر چنین مدلی را به آنها عرضه کرد، فعالانه به مخالفت به آن پرداختند (اینجا). شاید به این دلیل که مدل درست چندان شهودی نبود. وقتی پای خوراک در میان است،تصور غذای فاسد نسبتاً "سادهتر" بود و هست، تا مفاهیم واکنشهای شیمایی که خواهان اضافه کردن مواد غیرخوراکی چون صدف سوخته به دستورپخت بود. تکامل فرهنگی چارهای کاملاً غیرشهودی برای چالش پلاگر فراهم کرده بود.
📎 کانال تلگرام اشتباه میمون
🖥 اینستاگرام من
در این میان اما دکتر جوزف گُلدبرگر (Joseph Goldberger)، به بررسی یتیمخانهها پرداخت و آزمایشهای کنترلشدهای را بر روی زندانیان انجام داد و تا سال 1915 مدل عِلّی درستی را فراهم آورد. اما جامعه پزشکی معتقد بود که پلاگر بیماری عفونی است، بنابراین به نظر گلدبرگر اهمیتی نداد و آن را "مزخرف" شمرد. گلدبرگر حتی برای اثبات غیرعفونی بودن بیماری پلاگر، خون افراد مبتلا به این بیماری را به همسر و دوستان خود تزریق کرد. اما این مطالعات با این بهانه که افراد مورد آزمایش حتما "بنیۀ قوی داشتند"، کنار گذاشته شد. بنابراین، نه تنها افراد – در این مورد یعنی اروپائیان و امریکاییها – نتوانستند مدل عِلّی درست را پیدا کنند بلکه زمانی که گلدبرگر چنین مدلی را به آنها عرضه کرد، فعالانه به مخالفت به آن پرداختند (اینجا). شاید به این دلیل که مدل درست چندان شهودی نبود. وقتی پای خوراک در میان است،تصور غذای فاسد نسبتاً "سادهتر" بود و هست، تا مفاهیم واکنشهای شیمایی که خواهان اضافه کردن مواد غیرخوراکی چون صدف سوخته به دستورپخت بود. تکامل فرهنگی چارهای کاملاً غیرشهودی برای چالش پلاگر فراهم کرده بود.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤9👍1🙏1