عدالت، عقلانیت، فمینیسم
🔴عدالتخواهی به بنیانهای معرفتشناختی جدیدی نیاز دارد و اساساً دلیل آنکه در حوزه های علمیه و دانشگاه ها رشد نمیکند همین است. طرح عدالت اساساً بر بنیانهای نظری، خواه فلسفی، خواه الهیاتی، خواه علمی یا خواه ایدئولوژیک قابل برپایی نیست. این فهمی عمیق از ضرورت تحولی اساسی در اندیشه به طور کلی و فکر دینی و سیاسی به طور خاص بود که روشنفکران دینی پیش از انقلاب و بیش از همه سیدجمالالدین اسدآبادی، اقبال لاهوری و علی شریعتی آنرا دریافته بودند و بهتر از هرچیز در کلام نغز شریعتی «فلاسفه پفیوزهای تاریخند» و چرخش او از بوعلی به ابوذر نمودار یافت. با اینحال تمام آورده های این فهم تاریخی با وقوع انقلاب اسلامی بر باد رفت و فیلسوفان قرونوسطاییاندیشی چون داوری اردکانی و سروش و مصباح یزدی بر کرسی روشنفکران انقلاب نشستند.
🔴به عقیده من پس از انقلاب تنها کسی که به فهم این معنا نائل شده است، سعید زیباکلام و بویژه سعید زیباکلام متأخر و تکاملیافتهی دهه نود است که با انتشار کتاب «افسانههای بیشتر» (۱۳۹۶) نشان داد، پروژه نقد عقلانیت خود را جسورانه تا سر حد نقد «عقل دینی» نیز پیش برده است. زیباکلام بخوبی دریافت که گسترش ندادن نقد عقلانیت به تمام سنت عقلانیت دینی و علوم اپیستمیک اسلامی و محدود نگه داشتن آن به نقد دانش انسانی (که لاجرم صبغهای غربشناسانه و مصرفی کلامی خواهد یافت)، به بنیادگرایی ارتجاعیای منجر خواهد شد که امروز شاهد آنیم. لازم است اذعان کنم که من نیز چون سعید زیباکلام چنین سیری را به نحوی دیگر و البته در بهرههای ابتدایی متأثر از او طی کردهام و از خدمت و خیانت استاد در راهی که آمدیم به خوبی آگاهم. بیژن عبدالکریمی و مهدی نصیری دو پروژه فکری مشابه با خدمت و خیانت مشابهی هستند که اگرچه در نقد عقلانیت و حتی عقلانیت دینی همپای زیباکلام پیش آمدهاند اما هسته سختی از بنیادگرایی در انتهای پروژه آنها باقی مانده است که لاجرم نمیگذارد نام آنان را همردیف سعید زیباکلام بیاورم.
♦️اما گامی که زیباکلام برنداشته و من در پی آنم، ابتنای عدالتخواهی بر بنیاد نوینی از ناعقلانیت یا عقلانیت غیراپیستمیک است. تمام دستگاه مبناگروی افلاطونی که سنت و مدرنیته و به تبع اسلامیسم را اسیر خود کرده، یک عقل مذکر اپیستمیک، ذاتگرا، متافیزیکی و کلیاندیش است که تمام اشکال «زندهگی» را بیرحمانه زیر سلطه پدرسالارانه خود منکوب و سرکوب کرده است. مهمترین آلترناتیو رازآلودی که ظرفیت عظیمش تا کنون به میان نیامده، «عقل زنانه» است. اینجاست که جستجوی عقلانیتی بدیل، کشف زمین تازهای برای عدالتخواهی و فمینیسم (یا شاید بهتر بگویم، پسافمینیسم پس از سنت و مدرنیته) با هم ملاقات میکنند. شاید رایحهای از این افق نوین زنانه بود که زیباکلام را هم بر آن داشت که کتاب دوم خود را به «فاطمه زهرا (س)» تقدیم کند...
🔴عدالتخواهی به بنیانهای معرفتشناختی جدیدی نیاز دارد و اساساً دلیل آنکه در حوزه های علمیه و دانشگاه ها رشد نمیکند همین است. طرح عدالت اساساً بر بنیانهای نظری، خواه فلسفی، خواه الهیاتی، خواه علمی یا خواه ایدئولوژیک قابل برپایی نیست. این فهمی عمیق از ضرورت تحولی اساسی در اندیشه به طور کلی و فکر دینی و سیاسی به طور خاص بود که روشنفکران دینی پیش از انقلاب و بیش از همه سیدجمالالدین اسدآبادی، اقبال لاهوری و علی شریعتی آنرا دریافته بودند و بهتر از هرچیز در کلام نغز شریعتی «فلاسفه پفیوزهای تاریخند» و چرخش او از بوعلی به ابوذر نمودار یافت. با اینحال تمام آورده های این فهم تاریخی با وقوع انقلاب اسلامی بر باد رفت و فیلسوفان قرونوسطاییاندیشی چون داوری اردکانی و سروش و مصباح یزدی بر کرسی روشنفکران انقلاب نشستند.
🔴به عقیده من پس از انقلاب تنها کسی که به فهم این معنا نائل شده است، سعید زیباکلام و بویژه سعید زیباکلام متأخر و تکاملیافتهی دهه نود است که با انتشار کتاب «افسانههای بیشتر» (۱۳۹۶) نشان داد، پروژه نقد عقلانیت خود را جسورانه تا سر حد نقد «عقل دینی» نیز پیش برده است. زیباکلام بخوبی دریافت که گسترش ندادن نقد عقلانیت به تمام سنت عقلانیت دینی و علوم اپیستمیک اسلامی و محدود نگه داشتن آن به نقد دانش انسانی (که لاجرم صبغهای غربشناسانه و مصرفی کلامی خواهد یافت)، به بنیادگرایی ارتجاعیای منجر خواهد شد که امروز شاهد آنیم. لازم است اذعان کنم که من نیز چون سعید زیباکلام چنین سیری را به نحوی دیگر و البته در بهرههای ابتدایی متأثر از او طی کردهام و از خدمت و خیانت استاد در راهی که آمدیم به خوبی آگاهم. بیژن عبدالکریمی و مهدی نصیری دو پروژه فکری مشابه با خدمت و خیانت مشابهی هستند که اگرچه در نقد عقلانیت و حتی عقلانیت دینی همپای زیباکلام پیش آمدهاند اما هسته سختی از بنیادگرایی در انتهای پروژه آنها باقی مانده است که لاجرم نمیگذارد نام آنان را همردیف سعید زیباکلام بیاورم.
♦️اما گامی که زیباکلام برنداشته و من در پی آنم، ابتنای عدالتخواهی بر بنیاد نوینی از ناعقلانیت یا عقلانیت غیراپیستمیک است. تمام دستگاه مبناگروی افلاطونی که سنت و مدرنیته و به تبع اسلامیسم را اسیر خود کرده، یک عقل مذکر اپیستمیک، ذاتگرا، متافیزیکی و کلیاندیش است که تمام اشکال «زندهگی» را بیرحمانه زیر سلطه پدرسالارانه خود منکوب و سرکوب کرده است. مهمترین آلترناتیو رازآلودی که ظرفیت عظیمش تا کنون به میان نیامده، «عقل زنانه» است. اینجاست که جستجوی عقلانیتی بدیل، کشف زمین تازهای برای عدالتخواهی و فمینیسم (یا شاید بهتر بگویم، پسافمینیسم پس از سنت و مدرنیته) با هم ملاقات میکنند. شاید رایحهای از این افق نوین زنانه بود که زیباکلام را هم بر آن داشت که کتاب دوم خود را به «فاطمه زهرا (س)» تقدیم کند...
🔺تغییر الگوی واکسیناسیون از ترتیب سنی به اصناف و گروههای شغلی به اصطلاح پرخطر به عقیده من الگویی خلاف جهت همبستگی و خیرخواهی عمومی و نفوذدهنده سهمخواهی صنفی و فرقهای رایج در میان الیگارشی فاسد به درون جامعه است که به تشدید فرآیند متلاشی شدن جامعه و خو کردن به خودخواهی گروهی و دنبالهروی از غریزه بقا در این شرایط سخت میانجامد و به همین دلیل بعنوان یک عضو کوچک هیئت علمی اعلام میکنم که از این رانت و باج محبتآمیز استفاده نخواهم کرد و مثل باقی مردم منتظر نوبت سنی خودم خواهم ماند.
برگی از یک نوشته:
«توتالیتاریسم در رأس قدرت»، نوشته هانا آرنت
🔴از نظر فنون حکومتی، تدابیر توتالیتر ساده و بسیار مؤثر مینمایند، تدابیری که نه تنها انحصار مطلق فرامین، بلکه اجرای همیشگی آنها را تضمین می کنند. تعدد خطوط ارتباطی و درهم آمیختگی سلسله مراتب دیکتاتور توتالیتر را از زیردستانش کاملاً مستقل میکند و دگروگونیهای سریع و شگفتآور، خطمشیهایی را که توتالیتایسم بدان شهره شده است، امکانپذیر میکند. جامعه سیاسی کشور [دقیقاً] بخاطر [همین] بیشکلیش ضدضربه میشود.
🔴دلایل اینکه چرا چنین کارایی فوقالعادهای که پیش از آن هرگز آزمایش نشده بود وجود دارد، به همان اندازه تدابیر توتالیتر سادهاند. تعدد ادارات هرگونه احساس مسئولیت و شایستگی را نابود میکند. این تعدد نه تنها گسترش بسیار دست و پاگیر و غیرمولد دستگاه مدیریت را به بار میآورد، بلکه عملاً از بازدهی فعالیتهای کشور جلوگیری میکند، زیرا دستورهای متناقض، پیوسته باعث تأثیر در کار واقعی میشوند، تا آنکه دستور رهبر سرانجام قضیه را فیصله دهد. تعصب خشک کادرهای نخبه که برای کارکرد داشتن جنبش توتالیتر بسیار ضروری است، هرگونه علاقه اصیل به مشاغل خاص را به صورت منظم از بین میبرد و ذهنیتی به بار میآورد که هر عملی را به عنوان وسیلهای برای کار یکسره متفاوت دیگر در نظر گیرد. (یکی از اصول راهنمای اساس که خود هیملر تنظیش کرده بود این است: هیچ وظیفهای به خاطر خود وظیفه وجود ندارد)
🔴این ذهنیت تنها منحصر به نخبگان نیست، بلکه به تدریج سراسر جمعیت کشور را در برمیگیرد، جمعیتی که خصوصیترین جزئیات مرگ و زندگیشان به تصمیمات سیاسی وابسته شده است، یعنی به عوامل و انگیزههایی که با نحوه اجرای کار هیچگونه ارتباطی ندارند. جابجاییها، تنزلها و ترفیعهای دائمی، کار گروهی بادوام را امکانپذیر میسازد و از رشد تجربه جلوگیری میکند. از نظر اقتصادی، کار اجباری در اردوگاهها چندان گران تمام میشود که روسیه میبایست برای آن بهای سنگینی پرداخته باشد. در زمان کمبود شدید مهارتهای فنی، اردوگاه های کار پر شده بود از مهندسان بسیار شایستهای که برای بدست آوردن شغلهای پستی مثل لولهکشی، تعمیر ساعت و برق و تلفن با یکدیگر رقابت میکردند. گذشته از این، از این دیدگاه صرفاً فایدهگرایانه روسیه نمیبایست تصفیه های سال ۱۹۳۰ را انجام میداد.
♦️بیگمان دیکتاتوری توتالیتر آگاهانه به راه جنون کشیده نمیشود. نکته اصلی این است که سردرگمی ما در برابر خصلت ضدفایدهگرایانه دولت توتالیتر، از این برداشت نادرستمان سرچشمه میگیرد که تصور میکنیم با یک دولت عادی- دیوانسالاری، استبدادی یا دیکتاتوری- سروکار داریم؛ و با آنکه فرمانروایان توتالیتر همین که به قدرت میرسند به تأکید میگویند که کشورشان را تنها به عنوان ادارات مرکزی موقتی یک جنبش بینالمللی و منزلگاهی در راه فتح جهان تلقی میکنند و شکست و پیروزی را بر مبنای قرنها و هزارهها ارزیابی میکنند و ادعا میکنند که منافع جهانیشان همیشه بر منافع محلیشان برتری دارد، باز ما این قضیه را نادیده میگیریم. این شعار معروف که «حق همان است که برای مردم آلمان خوب است» تنها برای تبلیغات تودهای بود. در حالی که به نازیها گفته شده بود که «حق همان چیزی است که برای جنبش خوب است.» به همین دلیل این دو مصلحت به هیچ وجه همیشه بر یکدیگر منطبق نبودند. نازیها همچنین نمیاندیشیدند که آلمانیها همان نژاد برتری هستند که جهان به آن تعلق دارد، بلکه تصور میکردند که آلمانی ها نیز مانند ملتهای دیگر باید از سوی نژاد برتری سرپرستی شوند که آن نژاد هنوز در آستانه زاده شدن است. این نه آلمانیها بلکه اساسها بودند که سرآغاز آن نژاد برتر به شمار میآمدند... (توتالیتاریسم، نوشته هانا آرنت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر ثالث، ۱۳۹۰، صص ۲۱۳-۲۱۸، با اندکی تصرف و تلخیص)
«توتالیتاریسم در رأس قدرت»، نوشته هانا آرنت
🔴از نظر فنون حکومتی، تدابیر توتالیتر ساده و بسیار مؤثر مینمایند، تدابیری که نه تنها انحصار مطلق فرامین، بلکه اجرای همیشگی آنها را تضمین می کنند. تعدد خطوط ارتباطی و درهم آمیختگی سلسله مراتب دیکتاتور توتالیتر را از زیردستانش کاملاً مستقل میکند و دگروگونیهای سریع و شگفتآور، خطمشیهایی را که توتالیتایسم بدان شهره شده است، امکانپذیر میکند. جامعه سیاسی کشور [دقیقاً] بخاطر [همین] بیشکلیش ضدضربه میشود.
🔴دلایل اینکه چرا چنین کارایی فوقالعادهای که پیش از آن هرگز آزمایش نشده بود وجود دارد، به همان اندازه تدابیر توتالیتر سادهاند. تعدد ادارات هرگونه احساس مسئولیت و شایستگی را نابود میکند. این تعدد نه تنها گسترش بسیار دست و پاگیر و غیرمولد دستگاه مدیریت را به بار میآورد، بلکه عملاً از بازدهی فعالیتهای کشور جلوگیری میکند، زیرا دستورهای متناقض، پیوسته باعث تأثیر در کار واقعی میشوند، تا آنکه دستور رهبر سرانجام قضیه را فیصله دهد. تعصب خشک کادرهای نخبه که برای کارکرد داشتن جنبش توتالیتر بسیار ضروری است، هرگونه علاقه اصیل به مشاغل خاص را به صورت منظم از بین میبرد و ذهنیتی به بار میآورد که هر عملی را به عنوان وسیلهای برای کار یکسره متفاوت دیگر در نظر گیرد. (یکی از اصول راهنمای اساس که خود هیملر تنظیش کرده بود این است: هیچ وظیفهای به خاطر خود وظیفه وجود ندارد)
🔴این ذهنیت تنها منحصر به نخبگان نیست، بلکه به تدریج سراسر جمعیت کشور را در برمیگیرد، جمعیتی که خصوصیترین جزئیات مرگ و زندگیشان به تصمیمات سیاسی وابسته شده است، یعنی به عوامل و انگیزههایی که با نحوه اجرای کار هیچگونه ارتباطی ندارند. جابجاییها، تنزلها و ترفیعهای دائمی، کار گروهی بادوام را امکانپذیر میسازد و از رشد تجربه جلوگیری میکند. از نظر اقتصادی، کار اجباری در اردوگاهها چندان گران تمام میشود که روسیه میبایست برای آن بهای سنگینی پرداخته باشد. در زمان کمبود شدید مهارتهای فنی، اردوگاه های کار پر شده بود از مهندسان بسیار شایستهای که برای بدست آوردن شغلهای پستی مثل لولهکشی، تعمیر ساعت و برق و تلفن با یکدیگر رقابت میکردند. گذشته از این، از این دیدگاه صرفاً فایدهگرایانه روسیه نمیبایست تصفیه های سال ۱۹۳۰ را انجام میداد.
♦️بیگمان دیکتاتوری توتالیتر آگاهانه به راه جنون کشیده نمیشود. نکته اصلی این است که سردرگمی ما در برابر خصلت ضدفایدهگرایانه دولت توتالیتر، از این برداشت نادرستمان سرچشمه میگیرد که تصور میکنیم با یک دولت عادی- دیوانسالاری، استبدادی یا دیکتاتوری- سروکار داریم؛ و با آنکه فرمانروایان توتالیتر همین که به قدرت میرسند به تأکید میگویند که کشورشان را تنها به عنوان ادارات مرکزی موقتی یک جنبش بینالمللی و منزلگاهی در راه فتح جهان تلقی میکنند و شکست و پیروزی را بر مبنای قرنها و هزارهها ارزیابی میکنند و ادعا میکنند که منافع جهانیشان همیشه بر منافع محلیشان برتری دارد، باز ما این قضیه را نادیده میگیریم. این شعار معروف که «حق همان است که برای مردم آلمان خوب است» تنها برای تبلیغات تودهای بود. در حالی که به نازیها گفته شده بود که «حق همان چیزی است که برای جنبش خوب است.» به همین دلیل این دو مصلحت به هیچ وجه همیشه بر یکدیگر منطبق نبودند. نازیها همچنین نمیاندیشیدند که آلمانیها همان نژاد برتری هستند که جهان به آن تعلق دارد، بلکه تصور میکردند که آلمانی ها نیز مانند ملتهای دیگر باید از سوی نژاد برتری سرپرستی شوند که آن نژاد هنوز در آستانه زاده شدن است. این نه آلمانیها بلکه اساسها بودند که سرآغاز آن نژاد برتر به شمار میآمدند... (توتالیتاریسم، نوشته هانا آرنت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر ثالث، ۱۳۹۰، صص ۲۱۳-۲۱۸، با اندکی تصرف و تلخیص)
🔺بحران جوانی یا جوانی در بحران؟ جوان ایرانی در اسارت پدرسالاری/ امروز یکشنبه ۲۴ مرداد ساعت ۱۹ بصورت لایو اینستاگرام
✍️آسیبشناسی اجتماعی پدرسالارانه هر آنچه را که میتواند نقطه تکامل و بلوغ و امیدی برای فراروی از وضع موجود و نقطه تنفسی برای جامعه باشد بعنوان «مشکل» و «بحران» میفهمد و به سرعت قوای خود را برای کنترل و کور کردن این نقطه امید بسیج میکند. جوانی، زنانگی، نوآوری، تفکر، ارتباط آزاد، نقد سیاسی، موسیقی، مسافرت و وجود نهادهای عمومی مجهز به منابع مشاع غیردولتی همگی نقاط تحولی مهمی هستند که میتوانند گذرگاهی برای گذر از صغارت به بلوغ پدید آورند اما همگی هوشمندانه در دستگاه انضباط و کنترل پدرسالار مسدود میشوند. اینچنین «جوانی در بحران» در حال ترشیدگی و پیری زودرس به نحو مغلوبهای در گفتمان رسمی بعنوان «بحران جوانی» که طعمه مناسب دهها نهاد تبلیغاتی و کنترلگر پدرسالار است بازنمایی میشود.
✍️آسیبشناسی اجتماعی پدرسالارانه هر آنچه را که میتواند نقطه تکامل و بلوغ و امیدی برای فراروی از وضع موجود و نقطه تنفسی برای جامعه باشد بعنوان «مشکل» و «بحران» میفهمد و به سرعت قوای خود را برای کنترل و کور کردن این نقطه امید بسیج میکند. جوانی، زنانگی، نوآوری، تفکر، ارتباط آزاد، نقد سیاسی، موسیقی، مسافرت و وجود نهادهای عمومی مجهز به منابع مشاع غیردولتی همگی نقاط تحولی مهمی هستند که میتوانند گذرگاهی برای گذر از صغارت به بلوغ پدید آورند اما همگی هوشمندانه در دستگاه انضباط و کنترل پدرسالار مسدود میشوند. اینچنین «جوانی در بحران» در حال ترشیدگی و پیری زودرس به نحو مغلوبهای در گفتمان رسمی بعنوان «بحران جوانی» که طعمه مناسب دهها نهاد تبلیغاتی و کنترلگر پدرسالار است بازنمایی میشود.
جوانی در بحران
🔺صوت ارائه اینستاگرامی جوان ایرانی در اسارت پدرسالاری
(تکملهای جامعهشناختی بر بحث محرم پارسال: عاشورا؛ تکامل الهیات صغارت به الهیات بلوغ)
🔗فیلم کامل لایو در صفحه اینستاگرام کافه محرم
(تکملهای جامعهشناختی بر بحث محرم پارسال: عاشورا؛ تکامل الهیات صغارت به الهیات بلوغ)
🔗فیلم کامل لایو در صفحه اینستاگرام کافه محرم
🔺انتشار دو مقاله عاشورایی
🔹مقالات «عاشورا: حرکت از الهیات صغارت به الهیات بلوغ» و «شریعتی و انقلاب زودرس» نوشته محمدحسین بادامچی در کتاب حسینبنعلی در افق معاصرت (به ترتیب در جلد اول و دوم) توسط انتشارات نقد فرهنگ و به همت بیژن عبدالکریمی، سیدجواد میری، معصومه بوذری و زینب شریعتنیا به تازگی منتشر شد.
🔸مقاله اول تلاشی است برای به تصویر کشیدن نوعی رهبری غیرتودهوار و غیرپدرسالارانه و قیممآبانه در کربلا بر پایه تفسیری از کتاب گریز از آزادی اریک فروم و مقاله دوم تلاشی برای نشان دادن اینکه برعکس چگونه مفهوم رهبری در کتاب حسین وارث آدم علی شریعتی بر بنیادی غیراجتماعی، صغیرانگار و مسلح بنا میشود و اینگونه رهبری در مقایسه با تجربه انقلاب شوروی (در کتاب طبقه جدید میلوان جیلاس) به چه نتایج مشابهی میانجامد.
🔹مقالات «عاشورا: حرکت از الهیات صغارت به الهیات بلوغ» و «شریعتی و انقلاب زودرس» نوشته محمدحسین بادامچی در کتاب حسینبنعلی در افق معاصرت (به ترتیب در جلد اول و دوم) توسط انتشارات نقد فرهنگ و به همت بیژن عبدالکریمی، سیدجواد میری، معصومه بوذری و زینب شریعتنیا به تازگی منتشر شد.
🔸مقاله اول تلاشی است برای به تصویر کشیدن نوعی رهبری غیرتودهوار و غیرپدرسالارانه و قیممآبانه در کربلا بر پایه تفسیری از کتاب گریز از آزادی اریک فروم و مقاله دوم تلاشی برای نشان دادن اینکه برعکس چگونه مفهوم رهبری در کتاب حسین وارث آدم علی شریعتی بر بنیادی غیراجتماعی، صغیرانگار و مسلح بنا میشود و اینگونه رهبری در مقایسه با تجربه انقلاب شوروی (در کتاب طبقه جدید میلوان جیلاس) به چه نتایج مشابهی میانجامد.
کجایند مویهکنندگان بر کشتههای کرونا؟
🔴اشک و فغان بر مصیبت، خصلت معمول هر سوگ و عزایی است، اما آنچه چون مویه بر خون حسینبن علی (ع) سوگ و عزا را به نیرویی سازنده و سیاسی تبدیل میکند، اشک ریختن پس از درک ابعاد مظلومیت نوه پیامبر و لعنت بر اس و اساس ظلمی است که سربلندانه چنین قساوت مقدسی را برپا کرده است. روضهی کشتهشدگان کرونایی ایران را نیز تنها زمانی میتوان کمال و تمام به جا آورد که بغض گلو و عقدهی دل مصیبتدیدگان را با بیان ابعاد ظلمی که بر آنها رفته و لعنت بر اس و اساسی که چنین ظلم آشکار اما بیپوزشی را به بار آورده، اندکی مرهم نهیم.
🔴در چند ماهه ابتدای کرونا در چند یادداشت کوشیدم که توضیح دهم که اقتصاد سیاسی مستضعفکش ما چگونه بار کرونا را از روی دولت به روی ملت خواهد انداخت (یادداشت بحران؛ فرافکنی دولت و هزینه ملت) بیآنکه در مقطع حساس کنونی نیازی به پاسخگویی داشته باشد (یادداشت کرونا به نفع سیاهچاله رضاشاهی تاریخ کنونی) و مثل همیشه بصیر و حکیم آن عقل سلیم ایرانی است که از همان اول رندی و بیپناهی پیشه خود سازد. (یادداشت بر کدامین در میکوبیم و یادداشت در باب امتیازات ویژه ما ایرانیان در مواجهه با کرونا)
🔴مسأله اینجاست که همانطور که انتظار میرفت واکسن نیز به شکل «پیکانی» مدیریت شد و در ماجرای کرونا بار دیگر از سوراخ سبک مدیریتی نسلی گزیده شدیم که تنها یادگرفته همه چیز را به شیوه «پراید»، «کنکور»، «دانشگاه آزاد»، «روبیکا»، «بورس» و «اینترنت ملی» حل کند: بستن پدرسالارانه وقیم مآبانه مرزها برای تعیین تکلیف زندگی مردم از بالا و ریخت و پاشِ رانتهای کلان در حلقوم یکسری نور چشمیهای خاص به نام تولید ملی –که الحمدلله به یمن بساط ملوک الطوایفی یکی دوتا هم نیستند- و نهایتاً انداختن چیزی مانند پیکان و پراید با هزار منت و صدقهسر و به قیمت گزاف به دامان ملت و دستگاه تبلیغاتی را به کار انداختن و از خود خدا تا پایین را به خط کردن که پیکان بهترین ماشین عالم است! آنچه در مطلب دیگری آنرا ناسیونال نولیبرالیسم تودهای نامیدم و صدها صفحه تاریخ جامعهشناختی انتقادی میتوان در تفصیل جنبه های الهیاتی و حقوقی و امنیتی و اداری و فرهنگی و اقتصادی نحوه عملکرد این فاجعه کثیف مدیریتی در عرصههای مختلف قلمفرسایی کرد. تنها تفاوت اینکه در حوزه های دیگر جان و مال و ناموس و روح ایرانیان در یک بازه بلندمدت به تاراج میرود و در ماجرای کرونا و واکسن با فشرده شدن زمان ابعاد خسارتها به جای آنکه روی نسلها تلنبار شود یکجا وارد شده و آشکارتر شده است.
♦️ما با یک سبک حکمرانی معیوب مواجهیم که به صدها شکل مختلف از آن صیانت میشود و با تغییر افراد، قانونها، ایدئولوژیها و دینداریها عوض نمیشود و تغییری در سطح بازنگری در حکومتمندی (govermentality) دولت-ملت اقلا یکصدساله اخیر ما را میطلبد، تغییری که حتی انقلاب ۵۷ هم با همه عظمتش و برخی رهبران آگاهش، نه تنها قدمی ما را در مسیر آن پیش نبرد، بلکه قدمهایی سخت ما را به عقب راند.
🔴اشک و فغان بر مصیبت، خصلت معمول هر سوگ و عزایی است، اما آنچه چون مویه بر خون حسینبن علی (ع) سوگ و عزا را به نیرویی سازنده و سیاسی تبدیل میکند، اشک ریختن پس از درک ابعاد مظلومیت نوه پیامبر و لعنت بر اس و اساس ظلمی است که سربلندانه چنین قساوت مقدسی را برپا کرده است. روضهی کشتهشدگان کرونایی ایران را نیز تنها زمانی میتوان کمال و تمام به جا آورد که بغض گلو و عقدهی دل مصیبتدیدگان را با بیان ابعاد ظلمی که بر آنها رفته و لعنت بر اس و اساسی که چنین ظلم آشکار اما بیپوزشی را به بار آورده، اندکی مرهم نهیم.
🔴در چند ماهه ابتدای کرونا در چند یادداشت کوشیدم که توضیح دهم که اقتصاد سیاسی مستضعفکش ما چگونه بار کرونا را از روی دولت به روی ملت خواهد انداخت (یادداشت بحران؛ فرافکنی دولت و هزینه ملت) بیآنکه در مقطع حساس کنونی نیازی به پاسخگویی داشته باشد (یادداشت کرونا به نفع سیاهچاله رضاشاهی تاریخ کنونی) و مثل همیشه بصیر و حکیم آن عقل سلیم ایرانی است که از همان اول رندی و بیپناهی پیشه خود سازد. (یادداشت بر کدامین در میکوبیم و یادداشت در باب امتیازات ویژه ما ایرانیان در مواجهه با کرونا)
🔴مسأله اینجاست که همانطور که انتظار میرفت واکسن نیز به شکل «پیکانی» مدیریت شد و در ماجرای کرونا بار دیگر از سوراخ سبک مدیریتی نسلی گزیده شدیم که تنها یادگرفته همه چیز را به شیوه «پراید»، «کنکور»، «دانشگاه آزاد»، «روبیکا»، «بورس» و «اینترنت ملی» حل کند: بستن پدرسالارانه وقیم مآبانه مرزها برای تعیین تکلیف زندگی مردم از بالا و ریخت و پاشِ رانتهای کلان در حلقوم یکسری نور چشمیهای خاص به نام تولید ملی –که الحمدلله به یمن بساط ملوک الطوایفی یکی دوتا هم نیستند- و نهایتاً انداختن چیزی مانند پیکان و پراید با هزار منت و صدقهسر و به قیمت گزاف به دامان ملت و دستگاه تبلیغاتی را به کار انداختن و از خود خدا تا پایین را به خط کردن که پیکان بهترین ماشین عالم است! آنچه در مطلب دیگری آنرا ناسیونال نولیبرالیسم تودهای نامیدم و صدها صفحه تاریخ جامعهشناختی انتقادی میتوان در تفصیل جنبه های الهیاتی و حقوقی و امنیتی و اداری و فرهنگی و اقتصادی نحوه عملکرد این فاجعه کثیف مدیریتی در عرصههای مختلف قلمفرسایی کرد. تنها تفاوت اینکه در حوزه های دیگر جان و مال و ناموس و روح ایرانیان در یک بازه بلندمدت به تاراج میرود و در ماجرای کرونا و واکسن با فشرده شدن زمان ابعاد خسارتها به جای آنکه روی نسلها تلنبار شود یکجا وارد شده و آشکارتر شده است.
♦️ما با یک سبک حکمرانی معیوب مواجهیم که به صدها شکل مختلف از آن صیانت میشود و با تغییر افراد، قانونها، ایدئولوژیها و دینداریها عوض نمیشود و تغییری در سطح بازنگری در حکومتمندی (govermentality) دولت-ملت اقلا یکصدساله اخیر ما را میطلبد، تغییری که حتی انقلاب ۵۷ هم با همه عظمتش و برخی رهبران آگاهش، نه تنها قدمی ما را در مسیر آن پیش نبرد، بلکه قدمهایی سخت ما را به عقب راند.
Telegram
جمهورى سوم
بحران: فرافکنی دولت و هزینه ملت
🔴هر بحرانی که رخ می دهد به منزله «آزمونی نو» است. همان چیزی که در ادبیات دینی «ابتلاء» نامیده می شود. بحران را اصلا نباید پدیده ای شر و مذموم تلقی کرد. بحران در هم ریختن جریان عادی امور به واسطه یک «رخداد» است و به همین دلیل…
🔴هر بحرانی که رخ می دهد به منزله «آزمونی نو» است. همان چیزی که در ادبیات دینی «ابتلاء» نامیده می شود. بحران را اصلا نباید پدیده ای شر و مذموم تلقی کرد. بحران در هم ریختن جریان عادی امور به واسطه یک «رخداد» است و به همین دلیل…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔺فیلم ارائه پروژه «کرونا، بازگشت به خانه و برآمدن الگوی نوظهور زن خانهدار مجازی» بعنوان «نمونهای از سیاستگذاری نوین مبتنی بر پژوهش اجتماعی با رویکرد عقل عملی» در مرحله نهایی جایزه ملی سیاستگذاری به همراه پرسش و پاسخ داوران (مهندس صابر میرزایی/ دکتر سرزعیم/ دکتر جلال/ مهندس عبداللهزاده)
🔗لینک فایل پاورپوینت
🔗لینک فایل پاورپوینت
یک قرن چالش ملیت و اسلام؛ نقدی توأمان بر فلسفهزدگی سیدجواد طباطبایی و سیدجواد میری
چکیده ارائه محمدحسین بادامچی در سمینار مجازی نقد و بررسی کتاب «نظریه عام اصلاح دینی» نوشته سیدجواد میری
🔖کتاب نظریه عام اصلاح دینی به نقد و بررسی کتاب ملت، دولت و حکومت قانون سیدجواد طباطبایی (چاپ ۱۳۹۸) اختصاص دارد. به عقیده من این کتاب از این جهت اهمیت بسیار دارد که طباطبایی در آن بسیاری از نتایج و دلالتهای سلسله پژوهشهای خود را در نسبت با دوره متأخر مشروطه تا انقلاب بیان کرده است. در این ارائه صوتی* توضیح میدهم که پروژه طباطبایی به طور کلی از سرگیری دولت پهلوی از مشروطه به بعد در ادامه مباحثات ایدئولوژیک درونگفتمانی رژیم پهلوی در انتهای آن قبل از پیروزی انقلاب است که میکوشد مهمترین چالش طرح امپراطوری بزرگ ایرانشهری یعنی نسبت آن با اسلام را از طریق بازتفسیر دست راستی و محافظهکارانه قانون اساسی مشروطیت حل کند و در ادامه تحولات داخل نظام به سمت احیای تشیع و تمدن صفوی، اسلام سیاسی دهه چهل و پنجاه را بعنوان داده خطا از تاریخ معاصر کنار بگذارد. به این اعتبار به نظر میرسد سیدجواد طباطبایی نه یک محقق عادی بلکه خروجی یک پروژه ایدئولوژیک-راهبردی بزرگ است.
بعلاوه در این ارائه به این نقد از سیدجواد میری میپردازم که سهگانه ملهٔ دینی، ملیت جدید و میهن باستانی ایرانی را نمیتوان به صورتی فلسفی و با بحث نظری با هم آشتی داد و دفاع او از رضا داوری اردکانی با توجه به بنیادگرایی برآمده از نظرات او نمیتواند وجهی داشته باشد. پیشنهاد من این است که مناقشه ملیت و دین باید نه به نحو فلسفی و ایدئولوژیک و ذاتگرایانه و هویتگرایانه، بلکه به شیوهای جامعهشناختی-سیاسی مبتنی بر واقعیت انضمامی متکثر کنونی جامعه ایران و میثاق نوین دموکراتیک ایران قرن جدید از نو تعریف شود.
*https://news.1rj.ru/str/seyedjavadmiri/13762
چکیده ارائه محمدحسین بادامچی در سمینار مجازی نقد و بررسی کتاب «نظریه عام اصلاح دینی» نوشته سیدجواد میری
🔖کتاب نظریه عام اصلاح دینی به نقد و بررسی کتاب ملت، دولت و حکومت قانون سیدجواد طباطبایی (چاپ ۱۳۹۸) اختصاص دارد. به عقیده من این کتاب از این جهت اهمیت بسیار دارد که طباطبایی در آن بسیاری از نتایج و دلالتهای سلسله پژوهشهای خود را در نسبت با دوره متأخر مشروطه تا انقلاب بیان کرده است. در این ارائه صوتی* توضیح میدهم که پروژه طباطبایی به طور کلی از سرگیری دولت پهلوی از مشروطه به بعد در ادامه مباحثات ایدئولوژیک درونگفتمانی رژیم پهلوی در انتهای آن قبل از پیروزی انقلاب است که میکوشد مهمترین چالش طرح امپراطوری بزرگ ایرانشهری یعنی نسبت آن با اسلام را از طریق بازتفسیر دست راستی و محافظهکارانه قانون اساسی مشروطیت حل کند و در ادامه تحولات داخل نظام به سمت احیای تشیع و تمدن صفوی، اسلام سیاسی دهه چهل و پنجاه را بعنوان داده خطا از تاریخ معاصر کنار بگذارد. به این اعتبار به نظر میرسد سیدجواد طباطبایی نه یک محقق عادی بلکه خروجی یک پروژه ایدئولوژیک-راهبردی بزرگ است.
بعلاوه در این ارائه به این نقد از سیدجواد میری میپردازم که سهگانه ملهٔ دینی، ملیت جدید و میهن باستانی ایرانی را نمیتوان به صورتی فلسفی و با بحث نظری با هم آشتی داد و دفاع او از رضا داوری اردکانی با توجه به بنیادگرایی برآمده از نظرات او نمیتواند وجهی داشته باشد. پیشنهاد من این است که مناقشه ملیت و دین باید نه به نحو فلسفی و ایدئولوژیک و ذاتگرایانه و هویتگرایانه، بلکه به شیوهای جامعهشناختی-سیاسی مبتنی بر واقعیت انضمامی متکثر کنونی جامعه ایران و میثاق نوین دموکراتیک ایران قرن جدید از نو تعریف شود.
*https://news.1rj.ru/str/seyedjavadmiri/13762
Telegram
سیدجواد میری مینق
سمینار نقد "نظریه عام اصلاح دینی سیدجواد طباطبایی به روایت سیدجواد میری"
محمد حسین بادامچی
تهران
۱ شهریور ۱۴۰۰
انجمن جامعه شناسی ایران
@seyedjavadmiri
محمد حسین بادامچی
تهران
۱ شهریور ۱۴۰۰
انجمن جامعه شناسی ایران
@seyedjavadmiri
هژمونی ابتذال قمی و پایان مکتب اسلامگرایی مشهد
به یاد علامه حکیمی
🔴در دوران دانشجویی من نیز مثل بسیاری محمدرضا حکیمی و مکتب تفکیک را بعنوان منکرین فلسفه و نقلگرا و اخباریمسلک میشناختم تا اینکه در خلال پژوهشهای رساله دکتریم درباره فلسفه سیاسی فارابی با استاد فاضل اما متأسفانه بسیار گمنامی به نام عبدالجواد فلاطوری و مقالهای که محمدرضا حکیمی در یادبود او نوشته بود آشنا شدم. به تدریج دریافتم که حکیمی و فلاطوری آخرین بازماندههای نسلی از اندیشمندان دینی بودند که دستگاه اندیشه دینی آنها بسیار پیچیدهتر و تکاملیافته تر از آن چیزی است که در مباحثات الهیاتی بعد از انقلاب وجود دارد. به عبارت دیگر به نظر میرسد که ما با سیری از تکامل اندیشه دینی از دوره سلطنت ناصری تا انقلاب ۱۳۵۷ در بیرون از حوزههای علمیه مواجهیم که متأسفانه سرگنبین صفرا فزود و پیروزی انقلاب اسلامی که ثمره همه این نهضتهای فکری بود، با به قدرت رساندن حوزویان تمام این تلاشها را ناکام گذاشت و با حاکم شدن اجباری دستگاه معرفتشناختی-الهیات اسکولاستیک حوزویان بر فضای فرهنگی کشور سررشته همه آن پیشرفتهای فکری بر باد رفت.
🔴مرحوم علامه حکیمی در غربت از دنیا رفت، بیآنکه بتواند بعنوان یکی از مهمترین بازماندگان یکی از مکاتب مهم اندیشه دینی قبل از انقلاب یعنی مکتب مشهد، در برابر هژمونی ابتذال قمی مقاومت کند. مکتبی که افرادی چون محمدتقی شریعتی، علی شریعتی، عبدالجواد فلاطوری، حبیبالله آشوری، حیدر رحیمپور ازغدی و محمدرضا حکیمی را در خود پرورش داد و به میزان زیادی بر اندیشه نهضت خداپرستان سوسیالیست، حجت الاسلام سید علی خامنهای متقدم (پیش از چرخش فکری در جمهوری دوم) و احتمالاً مهندس بازرگان تأثیر گذاشت. مهمترین رکن فکری مکتب اسلامگرایی مشهد این بود که دستگاه متافیزیکی فلسفه اسلامی و چارچوب اندیشه عقاید منجمد اسکولاستیک حوزوی را عامل اصلی عقبماندگی مسلمانان میدانستند و از یک چرخش اساسی از مسلمان سنتی به مسلمانی مترقی سخن میگفتند که علم تجربی، سیاست و عمل را معیار مسلمانی خود قرار دهد. کلیدواژههای اصلی این جریان توحید عملی، احیای فکر دینی، زوال مسلمین و مکتب عقل و عدل بود. نگاهی اولیه کافی است که متوجه شویم تمام عناصر این نواندیشی دقیقاً همان چیزهایی هستند که بلافاصله با پیروزی انقلاب اسلامی توسط روحانیت قمی قلمع و قمع شد و اثری از آن دینداری مسلمانان رسمی ولایی باقی نماند.
🔴اشتباه بزرگ این است که مخالفت این مکتب با فلسفه اسلامی را به مثابه مخالفت آنها با عقلانیت تلقی کنیم. در واقع مخالفت این مکتب در اصل با متافیزیکیاندیشی یونانی رخنهکرده در دینداری ماست و این چیزی است که در ادبیات امروز به عنوان چرخش پسانیچهای از معرفتشناسی به عمل و پرکسیس از آن یاد میشود. در مقالهای از فلاطوری که در همینجا ضمیمه میکنم، او توضیح میدهد که مشکل اصلی با نوعی از عقلانیت دینی متافیزیکی و یونانی است که ادعای معصومیت و جزمیت دارد و اتفاقاً مکتب مشهد اسلامگرایی از عدم قداست و متساوی بودن فکر خطامند و زمینهمند بشری در فهم از دین تأکید دارد. از همین روست که مکتب تفکر دینی مشهد بر عکس مکتب اندیشه اسکولاستیک قم به روی آخرین تحولات تفکر بشری گشوده است و از آخرین دستاوردهای علوم طبیعی و انسانی و تاریخی و سیاسی برای تکامل معرفت دینی خود بهره میگیرد. بعلاوه الهیات نوینی که دراین رویکرد پدید میآید به خاطر چرخش حادث شده از نظر به عمل فینفسه انتقادی است.
♦️گفتمان انقلاب اسلامی و اسلام سیاسی دهه چهل و پنجاه شمسی از بسیاری وجوه تحت تأثیر مکتب اسلامگرایی مشهد است اما تشکیل دولت اسلامی پس از پیروزی به دلایل مفصلی که برخی از وجوه آن در این کانال مورد بررسی قرار گرفته به دست الهیات سنتی قم و البته در تلفیق با اندیشه شرقگرایانه دیگر کانونهای مروج فلسفه اسلامی در رژیم پهلوی و با حذف این الهیات مترقی چپگرا صورت پذیرفت. قدرت گرفتن روزافزون جناح راست حزب جمهوری اسلامی، زوال امر سیاسی در کشور، نشستن کسانی چون مصباح یزدی و داوری اردکانی بر کرسی ایدئولوگ انقلاب به جای علی شریعتی و نزدیک شدن تدریجی آیت الله خامنهای به روحانیت قم نتایج درهم تنیدهای هستند که در غلبه روحانیت قم بر روشنفکری دینی مشهد و حذف اسلام سیاسی مکتب مشهد ریشه دارد...
🔹برخی مطالب مرتبط:
عدالت، عقلانیت، فمینیسم (درباره رابطه عدالتخواهی سعید زیباکلام با نقد عقلانیت)
اسلام یا اصلاح (دو نسل انقلابیون و حاکمان در مقایسه میان حیدر و حسن رحیمپور ازغدی)
جریانشناسی نفوذ جریان راست اسلامی در حزب جمهوری اسلامی
مصباح یزدی شخصیتی در تراز فضلالله نوری
مراحل صعود و سقوط اسلام سیاسی در یک و نیم قرن اخیر
به یاد علامه حکیمی
🔴در دوران دانشجویی من نیز مثل بسیاری محمدرضا حکیمی و مکتب تفکیک را بعنوان منکرین فلسفه و نقلگرا و اخباریمسلک میشناختم تا اینکه در خلال پژوهشهای رساله دکتریم درباره فلسفه سیاسی فارابی با استاد فاضل اما متأسفانه بسیار گمنامی به نام عبدالجواد فلاطوری و مقالهای که محمدرضا حکیمی در یادبود او نوشته بود آشنا شدم. به تدریج دریافتم که حکیمی و فلاطوری آخرین بازماندههای نسلی از اندیشمندان دینی بودند که دستگاه اندیشه دینی آنها بسیار پیچیدهتر و تکاملیافته تر از آن چیزی است که در مباحثات الهیاتی بعد از انقلاب وجود دارد. به عبارت دیگر به نظر میرسد که ما با سیری از تکامل اندیشه دینی از دوره سلطنت ناصری تا انقلاب ۱۳۵۷ در بیرون از حوزههای علمیه مواجهیم که متأسفانه سرگنبین صفرا فزود و پیروزی انقلاب اسلامی که ثمره همه این نهضتهای فکری بود، با به قدرت رساندن حوزویان تمام این تلاشها را ناکام گذاشت و با حاکم شدن اجباری دستگاه معرفتشناختی-الهیات اسکولاستیک حوزویان بر فضای فرهنگی کشور سررشته همه آن پیشرفتهای فکری بر باد رفت.
🔴مرحوم علامه حکیمی در غربت از دنیا رفت، بیآنکه بتواند بعنوان یکی از مهمترین بازماندگان یکی از مکاتب مهم اندیشه دینی قبل از انقلاب یعنی مکتب مشهد، در برابر هژمونی ابتذال قمی مقاومت کند. مکتبی که افرادی چون محمدتقی شریعتی، علی شریعتی، عبدالجواد فلاطوری، حبیبالله آشوری، حیدر رحیمپور ازغدی و محمدرضا حکیمی را در خود پرورش داد و به میزان زیادی بر اندیشه نهضت خداپرستان سوسیالیست، حجت الاسلام سید علی خامنهای متقدم (پیش از چرخش فکری در جمهوری دوم) و احتمالاً مهندس بازرگان تأثیر گذاشت. مهمترین رکن فکری مکتب اسلامگرایی مشهد این بود که دستگاه متافیزیکی فلسفه اسلامی و چارچوب اندیشه عقاید منجمد اسکولاستیک حوزوی را عامل اصلی عقبماندگی مسلمانان میدانستند و از یک چرخش اساسی از مسلمان سنتی به مسلمانی مترقی سخن میگفتند که علم تجربی، سیاست و عمل را معیار مسلمانی خود قرار دهد. کلیدواژههای اصلی این جریان توحید عملی، احیای فکر دینی، زوال مسلمین و مکتب عقل و عدل بود. نگاهی اولیه کافی است که متوجه شویم تمام عناصر این نواندیشی دقیقاً همان چیزهایی هستند که بلافاصله با پیروزی انقلاب اسلامی توسط روحانیت قمی قلمع و قمع شد و اثری از آن دینداری مسلمانان رسمی ولایی باقی نماند.
🔴اشتباه بزرگ این است که مخالفت این مکتب با فلسفه اسلامی را به مثابه مخالفت آنها با عقلانیت تلقی کنیم. در واقع مخالفت این مکتب در اصل با متافیزیکیاندیشی یونانی رخنهکرده در دینداری ماست و این چیزی است که در ادبیات امروز به عنوان چرخش پسانیچهای از معرفتشناسی به عمل و پرکسیس از آن یاد میشود. در مقالهای از فلاطوری که در همینجا ضمیمه میکنم، او توضیح میدهد که مشکل اصلی با نوعی از عقلانیت دینی متافیزیکی و یونانی است که ادعای معصومیت و جزمیت دارد و اتفاقاً مکتب مشهد اسلامگرایی از عدم قداست و متساوی بودن فکر خطامند و زمینهمند بشری در فهم از دین تأکید دارد. از همین روست که مکتب تفکر دینی مشهد بر عکس مکتب اندیشه اسکولاستیک قم به روی آخرین تحولات تفکر بشری گشوده است و از آخرین دستاوردهای علوم طبیعی و انسانی و تاریخی و سیاسی برای تکامل معرفت دینی خود بهره میگیرد. بعلاوه الهیات نوینی که دراین رویکرد پدید میآید به خاطر چرخش حادث شده از نظر به عمل فینفسه انتقادی است.
♦️گفتمان انقلاب اسلامی و اسلام سیاسی دهه چهل و پنجاه شمسی از بسیاری وجوه تحت تأثیر مکتب اسلامگرایی مشهد است اما تشکیل دولت اسلامی پس از پیروزی به دلایل مفصلی که برخی از وجوه آن در این کانال مورد بررسی قرار گرفته به دست الهیات سنتی قم و البته در تلفیق با اندیشه شرقگرایانه دیگر کانونهای مروج فلسفه اسلامی در رژیم پهلوی و با حذف این الهیات مترقی چپگرا صورت پذیرفت. قدرت گرفتن روزافزون جناح راست حزب جمهوری اسلامی، زوال امر سیاسی در کشور، نشستن کسانی چون مصباح یزدی و داوری اردکانی بر کرسی ایدئولوگ انقلاب به جای علی شریعتی و نزدیک شدن تدریجی آیت الله خامنهای به روحانیت قم نتایج درهم تنیدهای هستند که در غلبه روحانیت قم بر روشنفکری دینی مشهد و حذف اسلام سیاسی مکتب مشهد ریشه دارد...
🔹برخی مطالب مرتبط:
عدالت، عقلانیت، فمینیسم (درباره رابطه عدالتخواهی سعید زیباکلام با نقد عقلانیت)
اسلام یا اصلاح (دو نسل انقلابیون و حاکمان در مقایسه میان حیدر و حسن رحیمپور ازغدی)
جریانشناسی نفوذ جریان راست اسلامی در حزب جمهوری اسلامی
مصباح یزدی شخصیتی در تراز فضلالله نوری
مراحل صعود و سقوط اسلام سیاسی در یک و نیم قرن اخیر
Telegram
جمهورى سوم
🔺رابطه دین و فلسفه- عبدالجواد فلاطوری
توضیح بیشتر در پست بعدی
توضیح بیشتر در پست بعدی
دانشگاه در احتضار
🔺صوت لایو اینستاگرامی با موضوع «بررسی ایدهها و چالشهای پیش روی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری» / به همت بسیج دانشجویی دانشگاه تهران/ دهم شهریور ۱۴۰۰/ لینک ویدیو
🔖در این نشست به توضیح این مطلب پرداختم که چرا استحاله دانشگاه از یک نهاد علمی-فرهنگی برای مهار دهه شصتیها در سالهای ۶۸-۸۸ به یک نهاد اقتصادی و کسبوکار در الگوی دانشگاه کارآفرین قمار بزرگی بود که دانشگاه بیمار سابق را به دانشگاهی محتضر تبدیل کرده که عدم انتخاب رشته نیمی از ورودیهای امسال نشانی از آن است
🔖در این نشست به توضیح این مطلب پرداختم که چرا استحاله دانشگاه از یک نهاد علمی-فرهنگی برای مهار دهه شصتیها در سالهای ۶۸-۸۸ به یک نهاد اقتصادی و کسبوکار در الگوی دانشگاه کارآفرین قمار بزرگی بود که دانشگاه بیمار سابق را به دانشگاهی محتضر تبدیل کرده که عدم انتخاب رشته نیمی از ورودیهای امسال نشانی از آن است
Forwarded from بسیج دانشکده علوم اجتماعی
🔷 گزیدهای از مباحث مطرح شده در جلسۀ بررسی ایدهها و چالشهای وزارت علوم با حضور دکتر محمدحسین بادامچی:
🔸در حال حاضر دانشگاه زیر سوال رفته است. فقط 50 درصد داوطلبان کنکور1400 انتخاب رشته کردهاند و این زنگ خطری برای دانشگاه است که از سال 90 آغاز شده است.
🔹در ابتدای انقلاب نسبت حکومت با دانشگاه مشخص نبود. در واقع سیستمی برای مدیریت آن در حکمرانی جدید تعریف نشد. از سال 68 تا 88 توافق نانوشتهای بین مردم و حکومت بر سر دانشگاه به وجود آمد. در واقع دانشگاه مکانی برای کنترل نسل دهه 60 تعریف شد. در این رویکرد دانشگاه به توسعه مربوط نبود و فقط وسیلهای برای کنترل و مهار اجتماعی تعریف شد. اما از طرف جامعه دانشگاه یک نهاد علمی و فرهنگی شناخته شد که از جهاتی برای مردم مفید بود. از طرفی با گرفتن مدرک افراد میتوانند شغل پیدا کنند. از طرف دیگر فرد به عنوان یک تحصیل کرده منزلت اجتماعی به دست میآورد. همینطور دانشگاه به عنوان مهم ترین نهاد عرصه عمومی مطرح بود و بستری برای فعالیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بود.
🔸در ده سال اخیر نهاد دانشگاه تبدیل به یک نهاد اقتصادی شده است و رسالت علمی خود را از دست داده است و فضای علمی و فرهنگی دانشگاه کمرنگ شده است. اما مقاومتی در برابر این اتفاق انجام نگرفت. اما دانشگاه وارد عرصهای شده بود که هیچ سنخیتی با آن نداشت. این رویکرد الگویی آمریکایی بود که با سازوکار اقتصادی آمریکا سازگار بود و ارتباطی به اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران نداشت.
🔹نسل دهه هشتاد با مشاهده تجربه نسل دهه شصت فهمیدند، داشتن شغل ارتباطی با داشتن مدرک تحصیلی ندارد و میتوانند با رفتن به سمت بازار کار درآمد خوبی داشته باشند. از طرفی هم با آمدن کرونا حتی فضای دانشجویی و حضور در دانشگاه هم از بین رفته است. در این شرایط سوال جدی وجود دارد که یک جوان دهه هشتادی چرا باید به دانشگاه برود؟ در حال حاضر به سمت دوره بدون دانشگاه میرویم و دانشگاه کارکرد خود را برای مردم و حاکمیت از دست داده است.
🔸در حال حاضر با تجاری شدن دانشگاه اساتید هم جزو ذینفعان این اتفاق شدهاند و در این الگوها اساتید به کارآفرین بدل شدهاند. در واقع اساتید دانشجوهای خود را در شرکت ها و موسسات خود به کار میگیرند. تنها چیزی که در نظر گرفته میشود کسب درآمد است. حتی در دانشگاههای علوم انسانی هم نگاه تجاری ایجاد شده است و مشکل مضاعفی برای علوم انسانی شده و مشکلات پیچیدهای برای آن به وجود آمده است و دیگر به علوم انسانی اهمیتی داده نمیشود؛ کما اینکه پیش از این نیز در جریان انقلاب فرهنگی، نگاهها نسبت به علوم انسانی، به دلایل مختلفی از جمله ریشۀ غربی آن مؤید رویکردی منفی بود.
🔹نکتهای که وجود دارد این است که ما هیچوقت قبل از بکارگیری این الگوها آنها را مورد بررسی و تحلیل قرار نمیدهیم و فقط از آنها تقلید میکنیم و مسئولین سعی دارند از الگوها تقلید بکنند. به همین دلیل به یک ساز و کار دقیق و درست که متناسب با شرایط سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعه و کشور باشد نمیرسیم.
https://news.1rj.ru/str/basijolumejtemaee
🔸در حال حاضر دانشگاه زیر سوال رفته است. فقط 50 درصد داوطلبان کنکور1400 انتخاب رشته کردهاند و این زنگ خطری برای دانشگاه است که از سال 90 آغاز شده است.
🔹در ابتدای انقلاب نسبت حکومت با دانشگاه مشخص نبود. در واقع سیستمی برای مدیریت آن در حکمرانی جدید تعریف نشد. از سال 68 تا 88 توافق نانوشتهای بین مردم و حکومت بر سر دانشگاه به وجود آمد. در واقع دانشگاه مکانی برای کنترل نسل دهه 60 تعریف شد. در این رویکرد دانشگاه به توسعه مربوط نبود و فقط وسیلهای برای کنترل و مهار اجتماعی تعریف شد. اما از طرف جامعه دانشگاه یک نهاد علمی و فرهنگی شناخته شد که از جهاتی برای مردم مفید بود. از طرفی با گرفتن مدرک افراد میتوانند شغل پیدا کنند. از طرف دیگر فرد به عنوان یک تحصیل کرده منزلت اجتماعی به دست میآورد. همینطور دانشگاه به عنوان مهم ترین نهاد عرصه عمومی مطرح بود و بستری برای فعالیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بود.
🔸در ده سال اخیر نهاد دانشگاه تبدیل به یک نهاد اقتصادی شده است و رسالت علمی خود را از دست داده است و فضای علمی و فرهنگی دانشگاه کمرنگ شده است. اما مقاومتی در برابر این اتفاق انجام نگرفت. اما دانشگاه وارد عرصهای شده بود که هیچ سنخیتی با آن نداشت. این رویکرد الگویی آمریکایی بود که با سازوکار اقتصادی آمریکا سازگار بود و ارتباطی به اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران نداشت.
🔹نسل دهه هشتاد با مشاهده تجربه نسل دهه شصت فهمیدند، داشتن شغل ارتباطی با داشتن مدرک تحصیلی ندارد و میتوانند با رفتن به سمت بازار کار درآمد خوبی داشته باشند. از طرفی هم با آمدن کرونا حتی فضای دانشجویی و حضور در دانشگاه هم از بین رفته است. در این شرایط سوال جدی وجود دارد که یک جوان دهه هشتادی چرا باید به دانشگاه برود؟ در حال حاضر به سمت دوره بدون دانشگاه میرویم و دانشگاه کارکرد خود را برای مردم و حاکمیت از دست داده است.
🔸در حال حاضر با تجاری شدن دانشگاه اساتید هم جزو ذینفعان این اتفاق شدهاند و در این الگوها اساتید به کارآفرین بدل شدهاند. در واقع اساتید دانشجوهای خود را در شرکت ها و موسسات خود به کار میگیرند. تنها چیزی که در نظر گرفته میشود کسب درآمد است. حتی در دانشگاههای علوم انسانی هم نگاه تجاری ایجاد شده است و مشکل مضاعفی برای علوم انسانی شده و مشکلات پیچیدهای برای آن به وجود آمده است و دیگر به علوم انسانی اهمیتی داده نمیشود؛ کما اینکه پیش از این نیز در جریان انقلاب فرهنگی، نگاهها نسبت به علوم انسانی، به دلایل مختلفی از جمله ریشۀ غربی آن مؤید رویکردی منفی بود.
🔹نکتهای که وجود دارد این است که ما هیچوقت قبل از بکارگیری این الگوها آنها را مورد بررسی و تحلیل قرار نمیدهیم و فقط از آنها تقلید میکنیم و مسئولین سعی دارند از الگوها تقلید بکنند. به همین دلیل به یک ساز و کار دقیق و درست که متناسب با شرایط سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعه و کشور باشد نمیرسیم.
https://news.1rj.ru/str/basijolumejtemaee
Telegram
بسیج دانشکده علوم اجتماعی
کانال اطلاع رسانی بسیج دانشجویی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
صفحه اینستاگرام:
https://www.instagram.com/rah.yaaft
صفحه اینستاگرام:
https://www.instagram.com/rah.yaaft
🔺اعتراض به حکم ظالمانه اخراج دکتر بیژن عبدالکریمی
این بیلبورد شهری اولین جایی است که در آن تعریف درستی از نهاد «دادستانی» ارائه شده است. دیشب خبری مبنی بر اخراج دکتر بیژن عبدالکریمی از دانشگاه آزاد در فضای مجازی منتشر شد که معالاسف در عین ناباوری درست است. از آیین فراموششده اسلام هم اگر بگذریم در پستترین قراردادهای یکسویه کاری هم اخراج ناگهانی یک کارگر روزمزد افغانی بدون توضیح و خودکامانه ممکن نیست، چه برسد به اخراج یک استاد فاضل و باسابقه دانشگاه و نویسنده و روشنفکری که همه عمر خود را بیچشمداشت فدای فرهنگ و اخیرا بقای خاک این سرزمین کرده و از قضا مشی محافظهکارانه او در مماشات با بیکفایتیها و خیانتها و دفاع از ثبات سیاسی زبانزد است؛ آن هم با یک اتهام بیمزه یک خطی «دفاع از رژیم پهلوی»!!
چنین حکم ظالمانهای نه تنها زیر پا گذاشتن حقوق حداقلی یک شهروند و یک استاد دانشگاه بلکه زیر پا گذاشتن حقوق عامه دانشجویان دانشگاه آزاد و همه ملت است که با هزینه بسیار بذرهای فرهنگ و فکر را به دست خود آبیاری نمیکنند تا اینچنین یک شبه از جا کنده شود. دادخواهی علیه عاملان این تضییع حق عمومی وظیفه دادستانی عادل است
این بیلبورد شهری اولین جایی است که در آن تعریف درستی از نهاد «دادستانی» ارائه شده است. دیشب خبری مبنی بر اخراج دکتر بیژن عبدالکریمی از دانشگاه آزاد در فضای مجازی منتشر شد که معالاسف در عین ناباوری درست است. از آیین فراموششده اسلام هم اگر بگذریم در پستترین قراردادهای یکسویه کاری هم اخراج ناگهانی یک کارگر روزمزد افغانی بدون توضیح و خودکامانه ممکن نیست، چه برسد به اخراج یک استاد فاضل و باسابقه دانشگاه و نویسنده و روشنفکری که همه عمر خود را بیچشمداشت فدای فرهنگ و اخیرا بقای خاک این سرزمین کرده و از قضا مشی محافظهکارانه او در مماشات با بیکفایتیها و خیانتها و دفاع از ثبات سیاسی زبانزد است؛ آن هم با یک اتهام بیمزه یک خطی «دفاع از رژیم پهلوی»!!
چنین حکم ظالمانهای نه تنها زیر پا گذاشتن حقوق حداقلی یک شهروند و یک استاد دانشگاه بلکه زیر پا گذاشتن حقوق عامه دانشجویان دانشگاه آزاد و همه ملت است که با هزینه بسیار بذرهای فرهنگ و فکر را به دست خود آبیاری نمیکنند تا اینچنین یک شبه از جا کنده شود. دادخواهی علیه عاملان این تضییع حق عمومی وظیفه دادستانی عادل است
Audio
🔺زنانه شدن شهر یا مقاومت زنانه؛ گفتگویی در نقد و بررسی کتاب زنانه شدن شهر نوشته دکتر نعمتالله فاضلی با حضور محمدحسین بادامچی و مرضیه ادهم و دبیری زینب محبوبی/ متن مکتوب این گفتگو در شماره اخیر مجله عصر اندیشه در پرونده شهر زنان منتشر شده است (لینک خرید نسخه الکترونیکی)
🔖در این گفتگو میان دو گفتمان حجاب و عفاف از منظری سیاسی-الهیاتی-فضایی تفکیک کردم و تلاش کردم نشان دهم که چگونه گفتمان فقهی پدرسالارانه-مردسالارانه حجاب در جهت تک جنسیتی کردن عرصه عمومی و خانهنشین کردن زنان بر گفتمان انقلابی عفاف مبنی بر کرامت و نفی تجاوزگری دوسویه به سرعت غلبه یافت و زنانه شدن شهر را باید به مثابه مقاومت زنانه در چنین زمینهای تفسیر کرد.
🔖در این گفتگو میان دو گفتمان حجاب و عفاف از منظری سیاسی-الهیاتی-فضایی تفکیک کردم و تلاش کردم نشان دهم که چگونه گفتمان فقهی پدرسالارانه-مردسالارانه حجاب در جهت تک جنسیتی کردن عرصه عمومی و خانهنشین کردن زنان بر گفتمان انقلابی عفاف مبنی بر کرامت و نفی تجاوزگری دوسویه به سرعت غلبه یافت و زنانه شدن شهر را باید به مثابه مقاومت زنانه در چنین زمینهای تفسیر کرد.
Forwarded from دفتر تحکیم وحدت | تبریز
✅ سلسله نشست های تحکیم اندیشه
🔻پنجشنبه ها ساعت 18
جلسه سوم: محمد حسین بادامچی
با محوریت: جنسیت در انحصار پدرسالاری
▪️ علاقمندان جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر، از طریق راه های ارتباطی زیر با ما همراه باشید.
🆔@anjoman_ad
☎️ 09933776817
@anjoman_eslami_tbz
🔻پنجشنبه ها ساعت 18
جلسه سوم: محمد حسین بادامچی
با محوریت: جنسیت در انحصار پدرسالاری
▪️ علاقمندان جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر، از طریق راه های ارتباطی زیر با ما همراه باشید.
🆔@anjoman_ad
☎️ 09933776817
@anjoman_eslami_tbz