Forwarded from سیدجواد میری مینق
Forwarded from سیدجواد میری مینق
چرا انقلاب ها به ایجاد یک طبقه اشرافیت جدید منجر می شوند؟
مقایسه ای میان کتاب «جهتگیری طبقاتی اسلام، نوشته علی شریعتی» و «طبقه جدید، تحلیلی از تحول جامعه کمونیست؛ نوشته میلوان جیلاس»
محمدحسین بادامچی، دکترای جامعه شناسی و پژوهشگر اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف
چگونه انقلابی که برای رهایی توده ها از سلطه و استثمار اقلیت حاکم به پیروزی می رسد، خود به روی کار آمدن یک الیگارشی جدید و طبقه جدید اشرافیت منجر می شوند و الهیات رهایی بخش چپ گرای آن به سرعت به الهیات راست گرای محافظه کار و مدافع حریم اقتدار و مالکیت طبقه حاکم مبدل می شود؟ این پرسشی اساسی پیش روی هر نظام بر آمده از یک انقلاب مقدس است و علی شریعتی در کتاب «جهتگیری طبقاتی در اسلام» به شدت دلمشغول پاسخ دادن به این پرسش است و از آنجا که این نوشته از آخرین محصولات فکری اوست، به نحوی دقیقتر در آن کوشیده که موقعیت یک شیعه علوی را در یک نظام صفوی تبیین کند.
چند سال پیش از این سخنرانیهای شریعتی، میلوان جیلاس از اعضای مخلوع و زندانی حزب کمونیست شوروی اقدام به نگارش کتابی می کند تحت عنوان «طبقه جدید؛ تحلیلی از تحول جامعه کمونیست» که دقیقاً به پرسشی مشابه در چارچوب نظام شوروی می پردازد و اتفاقاً در سال 1352 نیز توسط انتشارات دانشگاه تهران به فارسی ترجمه می شود. مقایسه میان این دو اثر نشان می دهد که اندیشه شریعتی دچار خلأ اساسی در فهم مکانیزم تحقق این فرآیند انحرافی است. به تعبیر دقیقتر شریعتی درباره نقش اساسی ساختار «دولت ایدئولوژیک» به عنوان مرحله گذار از انقلاب مقدس به اشرافیت جدید تأملی نداشته است و حال آنکه تحلیل جیلاس از فرآیند ظهور طبقه جدید در شوروی بصیرتهای فوق العاده ای در اینباره در اختیار ما می گذارد.
@seyedjavadmiri
مقایسه ای میان کتاب «جهتگیری طبقاتی اسلام، نوشته علی شریعتی» و «طبقه جدید، تحلیلی از تحول جامعه کمونیست؛ نوشته میلوان جیلاس»
محمدحسین بادامچی، دکترای جامعه شناسی و پژوهشگر اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف
چگونه انقلابی که برای رهایی توده ها از سلطه و استثمار اقلیت حاکم به پیروزی می رسد، خود به روی کار آمدن یک الیگارشی جدید و طبقه جدید اشرافیت منجر می شوند و الهیات رهایی بخش چپ گرای آن به سرعت به الهیات راست گرای محافظه کار و مدافع حریم اقتدار و مالکیت طبقه حاکم مبدل می شود؟ این پرسشی اساسی پیش روی هر نظام بر آمده از یک انقلاب مقدس است و علی شریعتی در کتاب «جهتگیری طبقاتی در اسلام» به شدت دلمشغول پاسخ دادن به این پرسش است و از آنجا که این نوشته از آخرین محصولات فکری اوست، به نحوی دقیقتر در آن کوشیده که موقعیت یک شیعه علوی را در یک نظام صفوی تبیین کند.
چند سال پیش از این سخنرانیهای شریعتی، میلوان جیلاس از اعضای مخلوع و زندانی حزب کمونیست شوروی اقدام به نگارش کتابی می کند تحت عنوان «طبقه جدید؛ تحلیلی از تحول جامعه کمونیست» که دقیقاً به پرسشی مشابه در چارچوب نظام شوروی می پردازد و اتفاقاً در سال 1352 نیز توسط انتشارات دانشگاه تهران به فارسی ترجمه می شود. مقایسه میان این دو اثر نشان می دهد که اندیشه شریعتی دچار خلأ اساسی در فهم مکانیزم تحقق این فرآیند انحرافی است. به تعبیر دقیقتر شریعتی درباره نقش اساسی ساختار «دولت ایدئولوژیک» به عنوان مرحله گذار از انقلاب مقدس به اشرافیت جدید تأملی نداشته است و حال آنکه تحلیل جیلاس از فرآیند ظهور طبقه جدید در شوروی بصیرتهای فوق العاده ای در اینباره در اختیار ما می گذارد.
@seyedjavadmiri
سیدجواد میری مینق
چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۱۰ الی ۱۹ سالن حکمت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی @seyedjavadmiri
🔺این همایش به دلیل مسأله ویروس کرونا لغو گردید و صوت سخنرانی ها بصورت مجازی منتشر خواهد شد .
Audio
نشست "بازخوانی خوانش شریعتی از جهت گیری طبقاتی"
محمد حسین بادامچی
چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۸
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
@seyedjavadmiri
محمد حسین بادامچی
چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۸
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
@seyedjavadmiri
انقلاب و نوسازی از بالا: سیکل بازتولید اشرافیت
توضیحی درباره فایل صوتی مقاله «چرا انقلاب ها به ایجاد یک طبقه اشرافیت جدید منجر می شوند»
🔴همانطور که در چکیده مقاله اشاره کردم، در این مقاله شفاهی کوشیدم نشان دهم که علی شریعتی در کتاب «جهتگیری طبقاتی در اسلام» با یک مسأله اساسی مواجه است و آن «مشکل موقعیت طبقاتی یک شیعه علوی در یک نظام صفوی» است. به زعم من شریعتی سه موقعیت را مطرح می کند:
1⃣اول ادامه پیوند با خرده بورژوازی بازار و روحانیت که از نظر او دستگاه الهیاتی منحط فقهی-کلامی سنتی را تداوم می دهد که مدافع اشرافیت صفوی قدیم و پشتوانه مثلث مسجد-بازار-حکومت است.
2⃣دوم گسست از فئودالیسم و خرده بورژوازی (روستا و بازار) و الحاق به سرمایه داری صنعتی بعنوان نیروی تولید جدیدی که مرحله بعدی اقتصادی-اجتماعی تاریخ بشر است و ادامه مبارزه به شکل مقاومت منفی در کنار این طبقه پیشرو.
3⃣سوم از جاکندگی طبقاتی که به معنای نادیده گرفتن منطق اقتصادی، و ورود به سطح سیاسی است و آن چیزی است که از نظر شریعتی مستلزم یک پرش هستی شناختی از مذهب و ساخت تمدنی و فرهنگی کنونی و نوعی سوسیالیسم مترقی به لحاظ اقتصادی است.
🔴شریعتی در دفتر اول کتاب جهت گیری طبقاتی اسلام، از راهبرد دوم و در دفتر دوم این کتاب از راهبرد سوم دفاع می کند و در دفتر سوم کتاب نیز بر راهبرد سوم صحه می گذارد و هرگونه از جاکندگی طبقاتی را برای شناخت بهتر اسلام تمجید می کند. راهبرد سوم به لحاظ سیاسی «انقلاب» و تشکیل نظام «امت و امامت» بعنوان دوره گذاری است که از نظر شریعتی پس از آن «دموکراسی راستین» فراخواهد رسید.
🔴اما در اینجا یک پرسش اساسی وجود دارد که اتفاقاً شریعتی به آن نمی پردازد ولی برای میلوان جیلاس که بیست سال قبل از شریعتی و در چهلمین سال انقلاب شوروی مشغول بررسی تحولات نظام انقلابی شوروی است بسیار اساسی است. جیلاس با بررسی دو انقلاب انگلیس و فرانسه نشان می دهد که انقلاب در این دو کشور آخرین مرحله از تحولات اجتماعی بوده است و در واقع پس از پیروزی طبقه بورژوا در متن اقتصاد و جامعه، انقلاب تنها پوسته باقی مانده از رژیم قدیم در حکومت و نهاد پادشاهی را کنار می گذارد اما در مورد روسیه می پرسد «اگر شرایط لازم برای جامعه نو هنوز در جامعه کهن شکل نگرفته و قوام نیافته است، در آن صورت انقلاب چگونه می تواند ممکن و میسر باشد؟ وقتی روابط تولیدی نو هنوز در درون جامعه کهن پدید نیامده باشد، چگونه انقلاب می تواند پیروز شود؟»
🔴در واقع آنچه انقلاب ۱۹۷۹ ایران را به انقلاب ۱۹۱۷ روسیه شبیه می کند همین مسأله است که در شرایط عقب ماندگی طبقاتی، اقتصادی و اجتماعی، نیروی سیاسی رادیکالی در نقد کلیت رژیم قدیم قیام می کند و چون پس از پیروزی مستظهر به هیچ طبقه ای نیست و از قیام سیاسی توده ها به رهبری یک حزب انقلابی برخاسته است، به تشکیل دولتی اقدام می کند که در مرحله اول به حذف تمام طبقات قدیم و گروه های سیاسی رقیب اقدام می کند و در مرحله دوم دست اندرکار ساختن جامعه ای نو با محوریت دولت می شود. جیلاس که مرحله اول را دوره حکومت لنین و مرحله دوم را دوره حکومت استالین در شوروی معرفی می کند نشان می دهد که در مرحله دوم ایدئولوژی تنها روبنا و پوشش تمام اقدامات است و نه تنها حرکتی به سمت سوسیالیسم، جامعه بی طبقه و احقاق حقوق طبقه کارگر حس نمی شود، آنچه در عمل اتفاق می افتد تلاش دولت برای جبران عقب ماندگی اقتصادی و اجتماعی از طریق ایجاد یک «طبقه جدید» خودساخته است. به عبارت دیگر استالین از دل لنین و الیگارشی جدید از دل دولت ایدئولوژیک جوان زاییده می شود.
♦️از نظر من این مشکل طبقاتی هنوز هم در ایران وجود دارد و بسیار جدی است. جامعه و اقتصاد و آموزش و فرهنگ ایران بسیار عقب مانده است و بواسطه استیلای کامل دولت بر همه نهادهای موجود، امکان حرکت سیاسی در داخل متن تحولات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی وجود ندارد و در نتیجه حرکت جامعه با انباشت اعتراضات با یک پرش هستی شناختی به مجاهدت رادیکالهای آزاد سیاسی مبدل می شود که ایده های ایدئولوژیکی فراسوی امکانات تاریخی ایران را به شکلی اتوپیایی در ذهن می پرورانند. ناکجا آبادهایی که تحلیل ما نشان می دهد در نهایت تنها به برکشیدن یک طبقه الیگارشی تازه به پشتوانه یک دولت سیاسی جوان منجر می شوند. سوال اساسی اینجاست: چگونه می توان از این سیکل تاریخی «انقلاب، نوسازی و اشرافیت جدید» در ایران رهایی یافت؟
توضیحی درباره فایل صوتی مقاله «چرا انقلاب ها به ایجاد یک طبقه اشرافیت جدید منجر می شوند»
🔴همانطور که در چکیده مقاله اشاره کردم، در این مقاله شفاهی کوشیدم نشان دهم که علی شریعتی در کتاب «جهتگیری طبقاتی در اسلام» با یک مسأله اساسی مواجه است و آن «مشکل موقعیت طبقاتی یک شیعه علوی در یک نظام صفوی» است. به زعم من شریعتی سه موقعیت را مطرح می کند:
1⃣اول ادامه پیوند با خرده بورژوازی بازار و روحانیت که از نظر او دستگاه الهیاتی منحط فقهی-کلامی سنتی را تداوم می دهد که مدافع اشرافیت صفوی قدیم و پشتوانه مثلث مسجد-بازار-حکومت است.
2⃣دوم گسست از فئودالیسم و خرده بورژوازی (روستا و بازار) و الحاق به سرمایه داری صنعتی بعنوان نیروی تولید جدیدی که مرحله بعدی اقتصادی-اجتماعی تاریخ بشر است و ادامه مبارزه به شکل مقاومت منفی در کنار این طبقه پیشرو.
3⃣سوم از جاکندگی طبقاتی که به معنای نادیده گرفتن منطق اقتصادی، و ورود به سطح سیاسی است و آن چیزی است که از نظر شریعتی مستلزم یک پرش هستی شناختی از مذهب و ساخت تمدنی و فرهنگی کنونی و نوعی سوسیالیسم مترقی به لحاظ اقتصادی است.
🔴شریعتی در دفتر اول کتاب جهت گیری طبقاتی اسلام، از راهبرد دوم و در دفتر دوم این کتاب از راهبرد سوم دفاع می کند و در دفتر سوم کتاب نیز بر راهبرد سوم صحه می گذارد و هرگونه از جاکندگی طبقاتی را برای شناخت بهتر اسلام تمجید می کند. راهبرد سوم به لحاظ سیاسی «انقلاب» و تشکیل نظام «امت و امامت» بعنوان دوره گذاری است که از نظر شریعتی پس از آن «دموکراسی راستین» فراخواهد رسید.
🔴اما در اینجا یک پرسش اساسی وجود دارد که اتفاقاً شریعتی به آن نمی پردازد ولی برای میلوان جیلاس که بیست سال قبل از شریعتی و در چهلمین سال انقلاب شوروی مشغول بررسی تحولات نظام انقلابی شوروی است بسیار اساسی است. جیلاس با بررسی دو انقلاب انگلیس و فرانسه نشان می دهد که انقلاب در این دو کشور آخرین مرحله از تحولات اجتماعی بوده است و در واقع پس از پیروزی طبقه بورژوا در متن اقتصاد و جامعه، انقلاب تنها پوسته باقی مانده از رژیم قدیم در حکومت و نهاد پادشاهی را کنار می گذارد اما در مورد روسیه می پرسد «اگر شرایط لازم برای جامعه نو هنوز در جامعه کهن شکل نگرفته و قوام نیافته است، در آن صورت انقلاب چگونه می تواند ممکن و میسر باشد؟ وقتی روابط تولیدی نو هنوز در درون جامعه کهن پدید نیامده باشد، چگونه انقلاب می تواند پیروز شود؟»
🔴در واقع آنچه انقلاب ۱۹۷۹ ایران را به انقلاب ۱۹۱۷ روسیه شبیه می کند همین مسأله است که در شرایط عقب ماندگی طبقاتی، اقتصادی و اجتماعی، نیروی سیاسی رادیکالی در نقد کلیت رژیم قدیم قیام می کند و چون پس از پیروزی مستظهر به هیچ طبقه ای نیست و از قیام سیاسی توده ها به رهبری یک حزب انقلابی برخاسته است، به تشکیل دولتی اقدام می کند که در مرحله اول به حذف تمام طبقات قدیم و گروه های سیاسی رقیب اقدام می کند و در مرحله دوم دست اندرکار ساختن جامعه ای نو با محوریت دولت می شود. جیلاس که مرحله اول را دوره حکومت لنین و مرحله دوم را دوره حکومت استالین در شوروی معرفی می کند نشان می دهد که در مرحله دوم ایدئولوژی تنها روبنا و پوشش تمام اقدامات است و نه تنها حرکتی به سمت سوسیالیسم، جامعه بی طبقه و احقاق حقوق طبقه کارگر حس نمی شود، آنچه در عمل اتفاق می افتد تلاش دولت برای جبران عقب ماندگی اقتصادی و اجتماعی از طریق ایجاد یک «طبقه جدید» خودساخته است. به عبارت دیگر استالین از دل لنین و الیگارشی جدید از دل دولت ایدئولوژیک جوان زاییده می شود.
♦️از نظر من این مشکل طبقاتی هنوز هم در ایران وجود دارد و بسیار جدی است. جامعه و اقتصاد و آموزش و فرهنگ ایران بسیار عقب مانده است و بواسطه استیلای کامل دولت بر همه نهادهای موجود، امکان حرکت سیاسی در داخل متن تحولات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی وجود ندارد و در نتیجه حرکت جامعه با انباشت اعتراضات با یک پرش هستی شناختی به مجاهدت رادیکالهای آزاد سیاسی مبدل می شود که ایده های ایدئولوژیکی فراسوی امکانات تاریخی ایران را به شکلی اتوپیایی در ذهن می پرورانند. ناکجا آبادهایی که تحلیل ما نشان می دهد در نهایت تنها به برکشیدن یک طبقه الیگارشی تازه به پشتوانه یک دولت سیاسی جوان منجر می شوند. سوال اساسی اینجاست: چگونه می توان از این سیکل تاریخی «انقلاب، نوسازی و اشرافیت جدید» در ایران رهایی یافت؟
Telegram
جمهورى سوم
نشست "بازخوانی خوانش شریعتی از جهت گیری طبقاتی"
محمد حسین بادامچی
چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۸
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
@seyedjavadmiri
محمد حسین بادامچی
چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۸
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
@seyedjavadmiri
جمهورى سوم
نشست "بازخوانی خوانش شریعتی از جهت گیری طبقاتی" محمد حسین بادامچی چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۸ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی @seyedjavadmiri
خلاصه خوبی از بخش مربوط به شریعتی این سخنرانی به همت خبرگزاری بین المللی قرآن تدوین شده است. (اینجا) با تشکر از ایکنا و دکتر سیدجواد میری ترتیب دهنده این همایش.
شریعتی نظریه امت و امامت را بعنوان راهبرد سیاسی دوره گذار از انقلاب به دموکراسی راستین و سوسیالیسم واقعی و اسلام ناب پیشنهاد می کند و جا دارد امروز خیلی جدی این پرسش را مطرح کنیم که آیا این دوره انتقالی ما را به آن هدف نزدیکتر کرده است؟
برای پاسخ به این پرسش از تحلیل میلوان جیلاس کمک گرفتم که در چهلمین سال پیروزی انقلاب روسیه با پرسش مشابهی درباره دوران گذار به جامعه بی طبقه از طریق دیکتاتوری پرولتاریا و استیلای حزب کمونیسم پس از لنین و استالین مواجه است. توضیحات بیشتر را در فایل صوتی و متن مکمل بشنوید و ببینید.
.
شریعتی نظریه امت و امامت را بعنوان راهبرد سیاسی دوره گذار از انقلاب به دموکراسی راستین و سوسیالیسم واقعی و اسلام ناب پیشنهاد می کند و جا دارد امروز خیلی جدی این پرسش را مطرح کنیم که آیا این دوره انتقالی ما را به آن هدف نزدیکتر کرده است؟
برای پاسخ به این پرسش از تحلیل میلوان جیلاس کمک گرفتم که در چهلمین سال پیروزی انقلاب روسیه با پرسش مشابهی درباره دوران گذار به جامعه بی طبقه از طریق دیکتاتوری پرولتاریا و استیلای حزب کمونیسم پس از لنین و استالین مواجه است. توضیحات بیشتر را در فایل صوتی و متن مکمل بشنوید و ببینید.
.
iqna.ir | خبرگزاری بین المللی قرآن
پیشنهاد شریعتی برای گذار از دوره انقلاب به دموکراسی زمینهساز ایجاد اشرافیت است
محمدحسین بادامچی در نشست «بازخوانی خوانش شریعتی از جهتگیری طبقاتی» بیان کرد: شریعتی معتقد است که رهبری انقلاب باید برای نجات جامعه از جور و جهل کوشش کند تا به دموکراسی راستین برسیم. اما خود او متوجه نیست چیزی که پیشنهاد میدهد میتواند زمینهساز انحراف به…
بر کدامین در می کوبیم؟
کرونا و قطع امید از نهاد دولت
🔴کرونا علاوه بر مرگ و میر، پریشانی فکری و تشویش روانی را دو چندان کرده است و گویی زنجیره بمباران ذهنی و روانی ایرانیان که از نوروز امسال با خبر سیل گلستان آغاز شد تا همین نوروز سال ۹۹ باید به طور ممتد ادامه یابد. استعاره «ویرانی» بعنوان وضع کنونی ما، از فروپاشی ساختمان پلاسکو در ذهن خود من پدیدار شد و همچنان در حال پیشروی است. مگر مسائل کلان نابرابری و فساد اقتصادی، بی پناهی قضایی، انحصار سیاسی، ورشکستگی آموزشی، بی صداقتی رسانه ای، مهاجرت نخبگان، مرگ تدریجی آلودگی هوا و ده ها مورد نظیر اینها کدامیک به سوی بهبود رفته که تصور کنیم مورد کرونا تفاوتی خواهد داشت؟ همه می دانیم و می دانند که کار مثل همیشه از کنترل خارج است و منتظریم که با شروع فصل گرما دوره اوج اپیدمی هم بگذرد و تنها دغدغه خاطر مقامات حفظ «امنیت» و جلوگیری از «سیاسی شدن» یا به تعبیر روشنتر «مسئول شمرده شدن» افراد مهم است.
🔴بر پایه تحلیل کلان تحولات تاریخی و نهادی در ایران باید گفت که به واسطه انقلاب و جنگ در ایران، دولت تمام نهادهای اجتماعی وعمومی را بلعید. دولت ایدئولوژیک و جوان انقلابی هنوز روحیه ای جهادی داشت و چون طوفان مردم از یکسو و انجماد کوه یخ لویاتان دولت از سوی دیگر در رأس بی نظیری چون حضرت امام خمینی به هم می رسید همه گرم بودند و بی توجه به آنچه در حال رخ دادن. تفکیک تعهد و تخصص در آن روزهای آغازین بی معنا بود چون تکانه آغازین انقلاب، بوروکراسی دولت ایدئولوژیک جوان را پرقدرت و کارآمد می ساخت و شکل تازه ای از «اداره جهادی امور» را می آفرید که متخصصین در برابر آن کرنش می کردند و این همان چیزی است که بیش از همه در حوزه نظامی و در ظهور «سپاه» در برابر «ارتش» خود را نشان داد.
🔴اما مطابق تحلیلی که در این مقاله کردم، این وضعیت خود آبستن انحطاط دیگری بود که اکنون شاهد آنیم. دولت مقتدر مرکزی در ایران «نظام روحانیت»، «نظام آموزشی»، «نظام پزشکی»، «نیروهای مسلح»، «کارخانه ها» «نظام دادگستری»، «مساجد و هیئات»، «شهرداری ها» و حتی «نظام بازرگانی»، «اصناف و اتحادیه ها و تعاونی ها» و «نظام رسانه ای» را با هاضمه پرقدرت برهه انقلابی-جنگی آغازین خود بلعید اما امروز به جای همه اینها چه باقی مانده است؟ از همه این نهادها به زعم من سه چیز باقی مانده است:
1⃣گروه کوچکی از الیگارشی در رأس این نهادها که انحصار مطلق کنترل و هدایت آن نهاد را بر عهده دارند وامروز بیش از هرچیز دلمشغول دو چیزند: یکی «خصوصی سازی مالکیت» های ملی و دوم مساله «ارث»
2⃣گروه بزرگی از روحانیون خرده پا، پاسداران، پلیس ها، سربازان و درجه داران ارتشی، کارمندان شهرستانی، انترن های بیمارستانی، معلمان مدارس و اساتید دانشگاه، دکان داران خرد، کشاورزان، کارگران و حقوق بگیران دون پایه ومطیعی که در قدرت و ثروت مقامات بالا «ذی نفع» نیستند و با حقوقی ناچیز گذران امور می کنند اما همه چیز را به عینه دیده اند و با حسی از استثمارشدگی دائمی تنها راه پیش پای خود را «به هر نحو ممکن» بالا رفتن از مدارج و ملحق شدن به رانت طبقه الیگارشی تلقی می کنند.
3⃣یک بوروکراسی ناکارآمد و فشل که آنقدر مورد بهره کشی ایدئولوژیک و امنیتی و منافع طبقه بالا قرار گرفته که هیچ عقلانیت صوری و تخصص و استقلال نظر و اراده و انگیزه ای در آن نیست و فقط به فکر فرار کردن از مشکلات است.
🔴در چنین شرایطی سؤال اساسی نه از دولت که از خود ملت است. حقیقتاً بر کدامین در می کوبیم؟ آزموده را آزمودن خطاست. در خانه اگر کس است یک حرف بس است. نهادهای ما ویران شده اند و تنها چیزی که از خاکستر آنها بیرون آمده است مشتی مالک و دلال و سوداگر کاسب کار و طماع است که در سکوت خبری و خفقان، اموال مرغوب عمومی را به نام آقازادگانشان سند زده اند و قوانین را به نفع خود نوشته اند و نگاهبانان دینی و امنیتی را بر دربهای ساختمانهای مجللشان گماشته اند و در مواقع خطر درب ستادهایشان را سفت می بندند وهمان کارمندان مطیع طبقه پایین را لب تیغ هل می دهند.
♦️اکنون باید در اندیشه شد از راهی که آمدیم. نومیدی از دولت، آغاز اعتماد به نفس است. مشکل از جایی آغاز شد که در همان روزهای اول مردم «اختیارات را تفویض» کردند و کناری نشستند و نظاره گر شدند و حکومت هم اینرا پسندید. ما دچار این وضع ویرانیم اما آیا می توان از این خشم آسمان سوز گذر کرد و آنرا به انرژیِ درانداختن طرحی نو، روی پای خود ایستادن جامعه مدنی و شهروندان ایرانی و پایان وابستگی به دولت مرکزی تبدیل کرد؟
کرونا و قطع امید از نهاد دولت
🔴کرونا علاوه بر مرگ و میر، پریشانی فکری و تشویش روانی را دو چندان کرده است و گویی زنجیره بمباران ذهنی و روانی ایرانیان که از نوروز امسال با خبر سیل گلستان آغاز شد تا همین نوروز سال ۹۹ باید به طور ممتد ادامه یابد. استعاره «ویرانی» بعنوان وضع کنونی ما، از فروپاشی ساختمان پلاسکو در ذهن خود من پدیدار شد و همچنان در حال پیشروی است. مگر مسائل کلان نابرابری و فساد اقتصادی، بی پناهی قضایی، انحصار سیاسی، ورشکستگی آموزشی، بی صداقتی رسانه ای، مهاجرت نخبگان، مرگ تدریجی آلودگی هوا و ده ها مورد نظیر اینها کدامیک به سوی بهبود رفته که تصور کنیم مورد کرونا تفاوتی خواهد داشت؟ همه می دانیم و می دانند که کار مثل همیشه از کنترل خارج است و منتظریم که با شروع فصل گرما دوره اوج اپیدمی هم بگذرد و تنها دغدغه خاطر مقامات حفظ «امنیت» و جلوگیری از «سیاسی شدن» یا به تعبیر روشنتر «مسئول شمرده شدن» افراد مهم است.
🔴بر پایه تحلیل کلان تحولات تاریخی و نهادی در ایران باید گفت که به واسطه انقلاب و جنگ در ایران، دولت تمام نهادهای اجتماعی وعمومی را بلعید. دولت ایدئولوژیک و جوان انقلابی هنوز روحیه ای جهادی داشت و چون طوفان مردم از یکسو و انجماد کوه یخ لویاتان دولت از سوی دیگر در رأس بی نظیری چون حضرت امام خمینی به هم می رسید همه گرم بودند و بی توجه به آنچه در حال رخ دادن. تفکیک تعهد و تخصص در آن روزهای آغازین بی معنا بود چون تکانه آغازین انقلاب، بوروکراسی دولت ایدئولوژیک جوان را پرقدرت و کارآمد می ساخت و شکل تازه ای از «اداره جهادی امور» را می آفرید که متخصصین در برابر آن کرنش می کردند و این همان چیزی است که بیش از همه در حوزه نظامی و در ظهور «سپاه» در برابر «ارتش» خود را نشان داد.
🔴اما مطابق تحلیلی که در این مقاله کردم، این وضعیت خود آبستن انحطاط دیگری بود که اکنون شاهد آنیم. دولت مقتدر مرکزی در ایران «نظام روحانیت»، «نظام آموزشی»، «نظام پزشکی»، «نیروهای مسلح»، «کارخانه ها» «نظام دادگستری»، «مساجد و هیئات»، «شهرداری ها» و حتی «نظام بازرگانی»، «اصناف و اتحادیه ها و تعاونی ها» و «نظام رسانه ای» را با هاضمه پرقدرت برهه انقلابی-جنگی آغازین خود بلعید اما امروز به جای همه اینها چه باقی مانده است؟ از همه این نهادها به زعم من سه چیز باقی مانده است:
1⃣گروه کوچکی از الیگارشی در رأس این نهادها که انحصار مطلق کنترل و هدایت آن نهاد را بر عهده دارند وامروز بیش از هرچیز دلمشغول دو چیزند: یکی «خصوصی سازی مالکیت» های ملی و دوم مساله «ارث»
2⃣گروه بزرگی از روحانیون خرده پا، پاسداران، پلیس ها، سربازان و درجه داران ارتشی، کارمندان شهرستانی، انترن های بیمارستانی، معلمان مدارس و اساتید دانشگاه، دکان داران خرد، کشاورزان، کارگران و حقوق بگیران دون پایه ومطیعی که در قدرت و ثروت مقامات بالا «ذی نفع» نیستند و با حقوقی ناچیز گذران امور می کنند اما همه چیز را به عینه دیده اند و با حسی از استثمارشدگی دائمی تنها راه پیش پای خود را «به هر نحو ممکن» بالا رفتن از مدارج و ملحق شدن به رانت طبقه الیگارشی تلقی می کنند.
3⃣یک بوروکراسی ناکارآمد و فشل که آنقدر مورد بهره کشی ایدئولوژیک و امنیتی و منافع طبقه بالا قرار گرفته که هیچ عقلانیت صوری و تخصص و استقلال نظر و اراده و انگیزه ای در آن نیست و فقط به فکر فرار کردن از مشکلات است.
🔴در چنین شرایطی سؤال اساسی نه از دولت که از خود ملت است. حقیقتاً بر کدامین در می کوبیم؟ آزموده را آزمودن خطاست. در خانه اگر کس است یک حرف بس است. نهادهای ما ویران شده اند و تنها چیزی که از خاکستر آنها بیرون آمده است مشتی مالک و دلال و سوداگر کاسب کار و طماع است که در سکوت خبری و خفقان، اموال مرغوب عمومی را به نام آقازادگانشان سند زده اند و قوانین را به نفع خود نوشته اند و نگاهبانان دینی و امنیتی را بر دربهای ساختمانهای مجللشان گماشته اند و در مواقع خطر درب ستادهایشان را سفت می بندند وهمان کارمندان مطیع طبقه پایین را لب تیغ هل می دهند.
♦️اکنون باید در اندیشه شد از راهی که آمدیم. نومیدی از دولت، آغاز اعتماد به نفس است. مشکل از جایی آغاز شد که در همان روزهای اول مردم «اختیارات را تفویض» کردند و کناری نشستند و نظاره گر شدند و حکومت هم اینرا پسندید. ما دچار این وضع ویرانیم اما آیا می توان از این خشم آسمان سوز گذر کرد و آنرا به انرژیِ درانداختن طرحی نو، روی پای خود ایستادن جامعه مدنی و شهروندان ایرانی و پایان وابستگی به دولت مرکزی تبدیل کرد؟
Telegram
جمهورى سوم
انقلاب و نوسازی از بالا: سیکل بازتولید اشرافیت
توضیحی درباره فایل صوتی مقاله «چرا انقلاب ها به ایجاد یک طبقه اشرافیت جدید منجر می شوند»
🔴همانطور که در چکیده مقاله اشاره کردم، در این مقاله شفاهی کوشیدم نشان دهم که علی شریعتی در کتاب «جهتگیری طبقاتی در اسلام»…
توضیحی درباره فایل صوتی مقاله «چرا انقلاب ها به ایجاد یک طبقه اشرافیت جدید منجر می شوند»
🔴همانطور که در چکیده مقاله اشاره کردم، در این مقاله شفاهی کوشیدم نشان دهم که علی شریعتی در کتاب «جهتگیری طبقاتی در اسلام»…
قحطی ماسک در جامعه پرایدی-موشکی و یک استثنا
تحلیلی از کارکرد تکنولوژی در ایران
🔴سالهاست که فلسفه تکنولوژی و جامعه شناسی تکنولوژی بخشی از مطالعات و تأملاتم محسوب می شود اما آنچه در تحلیل تکنولوژی در ایران به آن رسیدم، به هیچ وجه مطابق یاوه های فلسفی-الهیاتی و تقلیدهای اقتصادی- مدیریتی ای که معمولاً در این حوزه گفته می شود نیست. در راستای تحلیلی که در یادداشت قبل ارائه کردم معتقدم که ما در ایران با سه نوع تکنولوژی مواجهیم:
1⃣ یکی تکنولوژی ای که یادگار ظهور امر سیاسی و جهش انقلابی ۵۷ است که به جای اینکه درون جامعه و اقتصاد بماند و تاریخ آینده ما را بسازد، بلافاصله پس از انقلاب به فرم «حکومت» و «سازمان» و «ایدئولوژی رسمی» و «حزب واحد حاکم» در آمد و پس از آن به شکل گلخانه ای راه زوال تدریجی خود را پیمود. نماد این تکنولوژی در جمهوری اسلامی «موشک» و «انرژی هسته ای» است. از آنجا که «دولت انقلابی» فرمی ناپایدار است، این تکنولوژی ها نیز به تدریج تنها وجهی «شعائری» و تبلیغاتی برای نمایش اقتدار، می یابند و بعنوان زائده هایی بر سیستم، برای بقای دولت وجه المصالحه مذاکرات دیپلماتیک قرار می گیرند.
2⃣دومی همان چیزی است که از نمودار استحاله بوروکراسی انقلابی به الیگارشی باقی می ماند. لاشه مرده ای از تکنولوژی که می توان آنرا «صنعت برندگان» و «سیستم تکنیکی استثمار عوام» دانست. تکنولوژی در این معنا ساختار انقیاد توده مردم است که مرکز را از دسترس مردم فرودست پیرامونی حفظ می کند و تقسیم منافع میان گروه های مختلف الیگارشی را بر عهده دارد. مرزهای دولت و امنیت ملی از این صنعت و بازرگانی مکمل آن حفاظت می کنند و توده مردم که در یادداشت قبل بعنوان کارمندان این نهادهای ویران معرفی شدند، کار تهیه این محصولات را بر عهده دارند بدون آنکه از ارزش افزوده فروش آن منتفع شوند.
🔺 واقعیت این است که ما در اینجا با هیچ چیزی که بتوان آنرا «تولید» یا «تکنولوژی» نامید مواجه نیستیم، بلکه تمام طیفی که از «واردات کامل - مونتاژ - سرهم بندی در داخل - تأمین قطعات و تعمیر و نگهداری داخلی – احداث خط تولید- انتقال تکنولوژی به داخل - صنعت ملی –صادرات به منطقه- شرکت دانش بنیان» با افتخار درباره کالاهای مختلف فنی در رسانه ها بیان می شود، همه و همه از یک منطق واحد تبعیت می کنند و آن اینکه «کالای اضطراری و مورد نیاز مردم در یک بازار انحصاری در یک بوروکراسی فشل زیر نظر یک الیگارشی تجاری-امنیتی تهیه می شود و ارزش افزوده اصلی آن نه از رقابت و تولید بلکه از ناحیه انواع رانت منابع طبیعی، منابع مالی، منابع انسانی؛ انواع اشکال کنترل بازار و تعرفه ها؛ نفوذ در قوانین و مقامات اجرایی و قضایی؛ و مستأصل و مضطر و مجبور نگه داشتن مصرف کنندگان بوجود می آید.»
🔺نماد این نوع تکنولوژی پراید است اما منطق آنرا می شود درباره انواع و اقسام کالاها و خدمات بنجل آموزشی (وضع مدارس و دانشگاه ها)، پزشکی (وضع سلامت) سیاسی (وضع رجال سیاسی) شهری (وضع آلودگی هوا و بافت شهری) قضایی (وضع حقوقی)، رسانه ای(وضع صداوسیما) و... به کار برد. احتکار و کنترل عرضه و رانتخواری آسیبهای عارضی این ساختار اقتصادی-تکنیکی نیستند، بلکه شالوده اصلی آنند و همانطور که گفته شد جامعه را همیشه در حالت محرومیت و قطحی زدگی نگه می دارند تا هیچگاه از این سیستم بی نیاز نشود، و حتی برای بدست آوردن کالای بنجل آن سر و دست بشکند. ما با استقبال از پراید و پوشک و امروز ماسکِ با قیمت گزاف بسیار آشناییم اما کمتر متوجهیم که «کنکور» و «انتخابات» و «تلویزیون» هم عیناً همین رفتار را در ما ایجاد کرده اند.
3⃣سومین نوع تکنولوژی در ایران چون یاقوت نایاب است و آن محصولی است که از معدود انسانهای مختار و مستقل و به قول علی شریعتی «زاهدی» که آلوده و معتاد این سیستم نشده برمی خیزد که چون منفعت خویش نمی جوید، برنامه کل این سیستم ربویِ الیگارشی-بورکراتیک-استثماری را بر هم می زند و روزنه ای از «امکان جور دیگر زیستن» را به روی جهان باز می کند. در این روزها که کرونا بر ما هجوم آورده است و بار دیگر این مردمان همیشه بازنده اند که دارند هزینه می دهند و طبقات بالا به کتمان، احتکار و کنترل امنیتی و رسانه ای و مراقبت از مالکیت و ارث خویش مشغولند؛ مردان بزرگی در شرکتی به نام بهیارصنعت اصفهان هستند که در راستای مقاومتشان برای انسان بودن و آلوده نشدن به منطق اقتصاد و تکنولوژی موجود، در ۴۸ ساعت خط تولید ماسک در کارخانه خود ایجاد کرده اند. من در سفری که اخیرا به اصفهان داشتم با این مردان و این نهاد نو دیداری داشتم و تصور می کنم به طرزی عجیب تکنولوژی برای آنها معنایی دیگر یافته است. نوع دیگری از تکنولوژی که اینبار نه مقوم سیستم استثماری موجود، بلکه به لطف الهی گشاینده راهی نو برای حرکت آزاد و عادلانه ی مهندس، کارگر و مصرف کننده زیرآوار مانده ایرانی خواهد بود.
تحلیلی از کارکرد تکنولوژی در ایران
🔴سالهاست که فلسفه تکنولوژی و جامعه شناسی تکنولوژی بخشی از مطالعات و تأملاتم محسوب می شود اما آنچه در تحلیل تکنولوژی در ایران به آن رسیدم، به هیچ وجه مطابق یاوه های فلسفی-الهیاتی و تقلیدهای اقتصادی- مدیریتی ای که معمولاً در این حوزه گفته می شود نیست. در راستای تحلیلی که در یادداشت قبل ارائه کردم معتقدم که ما در ایران با سه نوع تکنولوژی مواجهیم:
1⃣ یکی تکنولوژی ای که یادگار ظهور امر سیاسی و جهش انقلابی ۵۷ است که به جای اینکه درون جامعه و اقتصاد بماند و تاریخ آینده ما را بسازد، بلافاصله پس از انقلاب به فرم «حکومت» و «سازمان» و «ایدئولوژی رسمی» و «حزب واحد حاکم» در آمد و پس از آن به شکل گلخانه ای راه زوال تدریجی خود را پیمود. نماد این تکنولوژی در جمهوری اسلامی «موشک» و «انرژی هسته ای» است. از آنجا که «دولت انقلابی» فرمی ناپایدار است، این تکنولوژی ها نیز به تدریج تنها وجهی «شعائری» و تبلیغاتی برای نمایش اقتدار، می یابند و بعنوان زائده هایی بر سیستم، برای بقای دولت وجه المصالحه مذاکرات دیپلماتیک قرار می گیرند.
2⃣دومی همان چیزی است که از نمودار استحاله بوروکراسی انقلابی به الیگارشی باقی می ماند. لاشه مرده ای از تکنولوژی که می توان آنرا «صنعت برندگان» و «سیستم تکنیکی استثمار عوام» دانست. تکنولوژی در این معنا ساختار انقیاد توده مردم است که مرکز را از دسترس مردم فرودست پیرامونی حفظ می کند و تقسیم منافع میان گروه های مختلف الیگارشی را بر عهده دارد. مرزهای دولت و امنیت ملی از این صنعت و بازرگانی مکمل آن حفاظت می کنند و توده مردم که در یادداشت قبل بعنوان کارمندان این نهادهای ویران معرفی شدند، کار تهیه این محصولات را بر عهده دارند بدون آنکه از ارزش افزوده فروش آن منتفع شوند.
🔺 واقعیت این است که ما در اینجا با هیچ چیزی که بتوان آنرا «تولید» یا «تکنولوژی» نامید مواجه نیستیم، بلکه تمام طیفی که از «واردات کامل - مونتاژ - سرهم بندی در داخل - تأمین قطعات و تعمیر و نگهداری داخلی – احداث خط تولید- انتقال تکنولوژی به داخل - صنعت ملی –صادرات به منطقه- شرکت دانش بنیان» با افتخار درباره کالاهای مختلف فنی در رسانه ها بیان می شود، همه و همه از یک منطق واحد تبعیت می کنند و آن اینکه «کالای اضطراری و مورد نیاز مردم در یک بازار انحصاری در یک بوروکراسی فشل زیر نظر یک الیگارشی تجاری-امنیتی تهیه می شود و ارزش افزوده اصلی آن نه از رقابت و تولید بلکه از ناحیه انواع رانت منابع طبیعی، منابع مالی، منابع انسانی؛ انواع اشکال کنترل بازار و تعرفه ها؛ نفوذ در قوانین و مقامات اجرایی و قضایی؛ و مستأصل و مضطر و مجبور نگه داشتن مصرف کنندگان بوجود می آید.»
🔺نماد این نوع تکنولوژی پراید است اما منطق آنرا می شود درباره انواع و اقسام کالاها و خدمات بنجل آموزشی (وضع مدارس و دانشگاه ها)، پزشکی (وضع سلامت) سیاسی (وضع رجال سیاسی) شهری (وضع آلودگی هوا و بافت شهری) قضایی (وضع حقوقی)، رسانه ای(وضع صداوسیما) و... به کار برد. احتکار و کنترل عرضه و رانتخواری آسیبهای عارضی این ساختار اقتصادی-تکنیکی نیستند، بلکه شالوده اصلی آنند و همانطور که گفته شد جامعه را همیشه در حالت محرومیت و قطحی زدگی نگه می دارند تا هیچگاه از این سیستم بی نیاز نشود، و حتی برای بدست آوردن کالای بنجل آن سر و دست بشکند. ما با استقبال از پراید و پوشک و امروز ماسکِ با قیمت گزاف بسیار آشناییم اما کمتر متوجهیم که «کنکور» و «انتخابات» و «تلویزیون» هم عیناً همین رفتار را در ما ایجاد کرده اند.
3⃣سومین نوع تکنولوژی در ایران چون یاقوت نایاب است و آن محصولی است که از معدود انسانهای مختار و مستقل و به قول علی شریعتی «زاهدی» که آلوده و معتاد این سیستم نشده برمی خیزد که چون منفعت خویش نمی جوید، برنامه کل این سیستم ربویِ الیگارشی-بورکراتیک-استثماری را بر هم می زند و روزنه ای از «امکان جور دیگر زیستن» را به روی جهان باز می کند. در این روزها که کرونا بر ما هجوم آورده است و بار دیگر این مردمان همیشه بازنده اند که دارند هزینه می دهند و طبقات بالا به کتمان، احتکار و کنترل امنیتی و رسانه ای و مراقبت از مالکیت و ارث خویش مشغولند؛ مردان بزرگی در شرکتی به نام بهیارصنعت اصفهان هستند که در راستای مقاومتشان برای انسان بودن و آلوده نشدن به منطق اقتصاد و تکنولوژی موجود، در ۴۸ ساعت خط تولید ماسک در کارخانه خود ایجاد کرده اند. من در سفری که اخیرا به اصفهان داشتم با این مردان و این نهاد نو دیداری داشتم و تصور می کنم به طرزی عجیب تکنولوژی برای آنها معنایی دیگر یافته است. نوع دیگری از تکنولوژی که اینبار نه مقوم سیستم استثماری موجود، بلکه به لطف الهی گشاینده راهی نو برای حرکت آزاد و عادلانه ی مهندس، کارگر و مصرف کننده زیرآوار مانده ایرانی خواهد بود.
Telegram
IUTPatogh
🔅 همان عاملی که این روزها همه را از هم دور کرده، باعث شده یک عده دور هم جمع بشوند و مردانه قراری بگذارند و آن قرار چیزی نیست جز مبارزهی یک عده #مهندس با #کرونا
🔅این بار مهندسی را، مبارزه با #خفاش در دل #شب معنی میکند.
❓اگر امروز و در بحران #مهندسی به…
🔅این بار مهندسی را، مبارزه با #خفاش در دل #شب معنی میکند.
❓اگر امروز و در بحران #مهندسی به…
کرونا به نفع سیاهچاله رضاشاهی تاریخ کنونی ایران
🔴همانطور که پیش از این هم نوشته ام، روند امور در دهه نود و بویژه در سه سال اخیر به سمتی است که در همه سناریوها گویی گام به گام به نقطه ای معلوم و محتوم نزدیک می شویم. شرایط به گونه ایست که سمتگیری پوزیسیون حکومتی، اپوزوسیون دولتی و آلترناتیو بیرونی نظام جمهوری اسلامی همگی در یک جهت سیر می کند و گویی این جبر تاریخ است که کشور ایران را در هر حال دارد به این ورطه پیش می راند. ویژگیهای این وضع محتوم را پیش از این بارها متذکر شده ام: افزایش قدرت و اختیارات دولت مرکزی، بی خاصیت شدن نهادهای عمومی، پوست اندازی الیگارشی، جامعه زدایی و سیاست زدایی، کاهش مفرط قدرت دموکراتیک و پراکنده شدن قوای مقاومت، خصوصی سازی مالکیت های ملی، اهمیت یافتن مساله ارث، بی رمق شدن ایدئولوژی و شریعت و اهمیت یافتن مضاعف امنیت ملی، سرعت یافتن سکولاریسم جزمی، طرد مفاهیم و ارزشهای انقلابی و جرم انگاری انقلابی گری، قدرت یافتن بیشتر نیروهای نظامی، افزایش طنین گزافه گوییهای تکنوکراتیکی که از وجود کپسول توسعه در جیب خود خبر می دهند، و در مجموع ظهور نوعی «ناسیونال-نولیبرالیسم میلیتاریستی».
🔴تجلی کامل این روند را در شعار «رضاشاه روحت شاد» می توان یافت که در جریان اعتراضات دی ماه ۹۶ سرداده شد. میل دارم که از این وضعیت به «سیاهچاله رضاشاهی» تاریخ کنونی ایران یاد کنم، چون گویی مفری از مغناطیس عظیم ظهور این هیولایی که امروزِ ایران آبستن آن است نیست و تنها رقابت بر سر آنست که چه کسی زودتر اعلام رضاشاهی کند و تاج بر سر بگذارد. دنبال کنندگان این کانال می دانند که من در پس حماقتهایی که بویژه در ده سال گذشته هرگونه امکان برون رفت از این سرنوشت محتوم را مسدود کرد و زبان سخن گویان و قلم اندیشمندان طرح کننده افقهای دیگر را برید و شکست، دستی از توطئه استعماری می بینم که هوشمندانه در حال «مدیریت این گذار کنترل شده ی جمهوری دوم به جمهوری سوم» است و مدتهاست که درباره آن هشدار می دهم و حتی به همین دلیل نام «جمهوری سوم» را پس از چپ اسلامی بر آن گذاشتم. با این همه حوادث آبان و دی و اسفند ایران به زعم من نشان داد که به هر تقدیر بازگشت از این مسیر دیگر ممکن نیست.
🔴نکته جالب اینجاست که اکنون که پس از زمهریر انتخابات مجلس، کرونا نیز به ملت بلازده ایران هجوم آورده، حتی آن هم به نحوی عجیب به جمع نیروهایی اضافه شده است که به سرعت ما را به سوی سیاهچاله به جلو می رانند. کرونا در مقطع کنونی از نظر من چیزی شبیه به بیماریها و قحطیهای سالهای پس از مشروطیت ایران است که بار دیگر ظهور دیکتاتوری منور و مسلحی مجهز به سلاح علم و کارشناسی و حل یک شبه مسائل را برای همگان جا می اندازد. کرونا دو نیروی بزرگ سیاسی در خود دارد: یکی تضعیف جامعه و دموکراسی و دوم تقویت یک دولت اقتدارگرا و مداخلهگر تکنوکرات. در این ایام بر خلاف دوستانی چون دکتر حسن محدثی و یا محسن حسام مظاهری اصلا از اینکه کرونا آخرین پایگاه های مقاومت سنتی مذهبی را در هم می شکند، خوشحال نیستم. بلکه برعکس تصور می کنم که کرونا به کمک نیروهای بسیار بزرگی آمده است که دو سده است که دلمشغولی اول و آخرشان از بین بردن رمق مقاومت جامعه ایرانی دربرابر «توسعه آمرانه» است و طرفه آنکه بارها هم شکست خورده اند و از جامعه ایرانی –با همه ضعفهایش- سیلی خورده اند، اما باز هم در کالبد همان رژیم های انقلابی حلول کرده اند.
♦️ما امروز به «زهد» و «خودسازی انقلابی» نیاز داریم. آلوده نشدن به منطق اقتصادی-تکنیکی استثماری دولت رانتیر بخشی از این زهد بود که در یادداشت قبلی به آن اشاره کردم و مقاومت در برابر مغناطیس سیاهچاله رضاشاهی تاریخ کنونی ایران بخش دیگری از این خودسازی انقلابی. مسائل ایران به تدریج با مقاومت و تلاش و رنج آرمانگرایانه خود ایرانیان حل خواهد شد و نه یک شبه به مدد یک دیکتاتوری مسلح مجهز به تکنوکراتهای مقلد و وابسته. متأسفم که روحانیون ما امروز به بخش مهمی از طرح این سیاهچاله تبدیل شده اند و اگر من جای دشمنان دانای ایران بودم قطعاً کسانی را در کنار روحانیون قم و تهران می گماشتم که تنور این دوقطبی استبداد سنتی-دیکتاتوری مدرن را بیشتر داغ کنند. در این برهه حساس تاریخی ما باید دست به دست هم دهیم و نگذاریم که این سیاهچاله ما را نیز شبیه دشمنانمان کند. برای مبارزه با گرگ نباید گرگ بود. می توان انسان بود و تا اطلاع ثانوی برای انسان بودن مقاومت کرد. در این شرایط کرونایی، دل از دولت ببریم، به فکر همدیگر باشیم و نگذاریم جامعه مدنی مان بیش از پیش از هم بپاشد.
.
🔴همانطور که پیش از این هم نوشته ام، روند امور در دهه نود و بویژه در سه سال اخیر به سمتی است که در همه سناریوها گویی گام به گام به نقطه ای معلوم و محتوم نزدیک می شویم. شرایط به گونه ایست که سمتگیری پوزیسیون حکومتی، اپوزوسیون دولتی و آلترناتیو بیرونی نظام جمهوری اسلامی همگی در یک جهت سیر می کند و گویی این جبر تاریخ است که کشور ایران را در هر حال دارد به این ورطه پیش می راند. ویژگیهای این وضع محتوم را پیش از این بارها متذکر شده ام: افزایش قدرت و اختیارات دولت مرکزی، بی خاصیت شدن نهادهای عمومی، پوست اندازی الیگارشی، جامعه زدایی و سیاست زدایی، کاهش مفرط قدرت دموکراتیک و پراکنده شدن قوای مقاومت، خصوصی سازی مالکیت های ملی، اهمیت یافتن مساله ارث، بی رمق شدن ایدئولوژی و شریعت و اهمیت یافتن مضاعف امنیت ملی، سرعت یافتن سکولاریسم جزمی، طرد مفاهیم و ارزشهای انقلابی و جرم انگاری انقلابی گری، قدرت یافتن بیشتر نیروهای نظامی، افزایش طنین گزافه گوییهای تکنوکراتیکی که از وجود کپسول توسعه در جیب خود خبر می دهند، و در مجموع ظهور نوعی «ناسیونال-نولیبرالیسم میلیتاریستی».
🔴تجلی کامل این روند را در شعار «رضاشاه روحت شاد» می توان یافت که در جریان اعتراضات دی ماه ۹۶ سرداده شد. میل دارم که از این وضعیت به «سیاهچاله رضاشاهی» تاریخ کنونی ایران یاد کنم، چون گویی مفری از مغناطیس عظیم ظهور این هیولایی که امروزِ ایران آبستن آن است نیست و تنها رقابت بر سر آنست که چه کسی زودتر اعلام رضاشاهی کند و تاج بر سر بگذارد. دنبال کنندگان این کانال می دانند که من در پس حماقتهایی که بویژه در ده سال گذشته هرگونه امکان برون رفت از این سرنوشت محتوم را مسدود کرد و زبان سخن گویان و قلم اندیشمندان طرح کننده افقهای دیگر را برید و شکست، دستی از توطئه استعماری می بینم که هوشمندانه در حال «مدیریت این گذار کنترل شده ی جمهوری دوم به جمهوری سوم» است و مدتهاست که درباره آن هشدار می دهم و حتی به همین دلیل نام «جمهوری سوم» را پس از چپ اسلامی بر آن گذاشتم. با این همه حوادث آبان و دی و اسفند ایران به زعم من نشان داد که به هر تقدیر بازگشت از این مسیر دیگر ممکن نیست.
🔴نکته جالب اینجاست که اکنون که پس از زمهریر انتخابات مجلس، کرونا نیز به ملت بلازده ایران هجوم آورده، حتی آن هم به نحوی عجیب به جمع نیروهایی اضافه شده است که به سرعت ما را به سوی سیاهچاله به جلو می رانند. کرونا در مقطع کنونی از نظر من چیزی شبیه به بیماریها و قحطیهای سالهای پس از مشروطیت ایران است که بار دیگر ظهور دیکتاتوری منور و مسلحی مجهز به سلاح علم و کارشناسی و حل یک شبه مسائل را برای همگان جا می اندازد. کرونا دو نیروی بزرگ سیاسی در خود دارد: یکی تضعیف جامعه و دموکراسی و دوم تقویت یک دولت اقتدارگرا و مداخلهگر تکنوکرات. در این ایام بر خلاف دوستانی چون دکتر حسن محدثی و یا محسن حسام مظاهری اصلا از اینکه کرونا آخرین پایگاه های مقاومت سنتی مذهبی را در هم می شکند، خوشحال نیستم. بلکه برعکس تصور می کنم که کرونا به کمک نیروهای بسیار بزرگی آمده است که دو سده است که دلمشغولی اول و آخرشان از بین بردن رمق مقاومت جامعه ایرانی دربرابر «توسعه آمرانه» است و طرفه آنکه بارها هم شکست خورده اند و از جامعه ایرانی –با همه ضعفهایش- سیلی خورده اند، اما باز هم در کالبد همان رژیم های انقلابی حلول کرده اند.
♦️ما امروز به «زهد» و «خودسازی انقلابی» نیاز داریم. آلوده نشدن به منطق اقتصادی-تکنیکی استثماری دولت رانتیر بخشی از این زهد بود که در یادداشت قبلی به آن اشاره کردم و مقاومت در برابر مغناطیس سیاهچاله رضاشاهی تاریخ کنونی ایران بخش دیگری از این خودسازی انقلابی. مسائل ایران به تدریج با مقاومت و تلاش و رنج آرمانگرایانه خود ایرانیان حل خواهد شد و نه یک شبه به مدد یک دیکتاتوری مسلح مجهز به تکنوکراتهای مقلد و وابسته. متأسفم که روحانیون ما امروز به بخش مهمی از طرح این سیاهچاله تبدیل شده اند و اگر من جای دشمنان دانای ایران بودم قطعاً کسانی را در کنار روحانیون قم و تهران می گماشتم که تنور این دوقطبی استبداد سنتی-دیکتاتوری مدرن را بیشتر داغ کنند. در این برهه حساس تاریخی ما باید دست به دست هم دهیم و نگذاریم که این سیاهچاله ما را نیز شبیه دشمنانمان کند. برای مبارزه با گرگ نباید گرگ بود. می توان انسان بود و تا اطلاع ثانوی برای انسان بودن مقاومت کرد. در این شرایط کرونایی، دل از دولت ببریم، به فکر همدیگر باشیم و نگذاریم جامعه مدنی مان بیش از پیش از هم بپاشد.
.
Telegram
زیر سقف آسمان
♦️فقدان مرکزیت دینی یکی از علل مهم عقبماندهگی ایران
🔻وقتی در پژوهش "دین و نوسازی در ایران و مالزی" (نعمتیزاده، 1397) به این نتیجه رسیدیم که عدم تمرکز سازمانی روحانیت از عوامل ضد مدرنیزاسیون در ایران بوده، برای برخی باورپذیر نبود.
🔻اکنون ببینید که کارگزاران…
🔻وقتی در پژوهش "دین و نوسازی در ایران و مالزی" (نعمتیزاده، 1397) به این نتیجه رسیدیم که عدم تمرکز سازمانی روحانیت از عوامل ضد مدرنیزاسیون در ایران بوده، برای برخی باورپذیر نبود.
🔻اکنون ببینید که کارگزاران…
👍1
بیایید پدر و مادر دیگری باشیم
چگونه با بهداشت، آموزش، امنیت و دین آینده فرزندانمان را نابود می کنیم
🔴تصور می کنم وقت آن رسیده باشد که ما «نوپدران» و «نومادران» در مفهوم پدری و مادری یک بازنگری اساسی داشته باشیم. زینبِ شش ساله و نورای سه ساله من دیشب آنقدری بزرگ شده بودند که دوتایی برای من سرودی برای تبریک روز پدر بخوانند و فکر می کنم این حداقل وظیفه نسل ماست که چون در پایان یک سیکل کامل از تحولات مربوط به انقلاب اسلامی ۵۷ قرار گرفته ایم، در شیوه مواجهه پدران و مادرانمان با فرزندان بازنگری و تجدید نظر کنیم.
🔴خانواده ایرانی با هر عقیده ای و در هر تاریخی که باشند، ویژگیهای مشترکی دارند مثل پدرسالاری، سختگیری تربیتی، تأکید بر آموزش، حمایتگری، خودخواهی خونی، فداکاری مادران و ... اما به اعتقاد من فرای کل این سویه ها، اگر بخواهیم شالوده خانواده ایرانی را در یک کلمه خلاصه کنیم آن کلمه «ترس» است. شالوده خانواده ایرانی بر «ترس» بنا شده و پدر و مادر ایرانی بیش از هرچیز سازندگان و نگهبانان «قلعه» ای هستند که در خانه کوچک خویش برپا کرده اند. نمی دانم این «ترس» از جهان بیرون چقدر در تاریخ ما قدمت دارد و شاید آنطور که جلال آل احمد در صفحات آغازین کتاب غربزدگی می گوید، به قدری ریشه دار است که بخشی از هویت ایرانی ما محسوب می شود، اما هرچه که هست این ترس ویژگیهای خاصی را در قلعه خانواده ایرانی اقتضا کرده است.
🔴در واقع بر پایه همین ترس است که «لویاتان کوچکی» درون هر خانه ایرانی شکل می گیرد و بلافاصله پس از تشکیل آن چهار چیز مسلسل وار بر سر اهل خانه آوار می شوند: بهداشت، آموزش، امنیت و دین. این چهارتا در واقع حصارهای چهارگانه قلعه ای هستند که پدر و مادر از آن صیانت می کنند و واقعیت آن است که بگوییم کودکان و آینده آنها را درون خود به اسارت می گیرند. این حصارهای چهارگانه به قدری قدرتمندند که نوپدر و نومادر از همان لحظه مشخص شدن اولین بارداری تازه عروس بی درنگ درون آن فرو میغلطند. در میان این چهارتا بعد از امنیت جانی که زیرساخت اصلی را شکل می دهد، قدرتمندترینشان بهداشت است که دیکتاتوری سنگین خود را خیلی زود بر خانواده تحمیل می کند و اولویت اول و آخر در بسیاری از تصمیم گیری هاست. آموزش و دین کمی متأخرتر اما از درون همین ساخت امنیتی و بنیاد ترس است که می جوشند: آموزشی که امنیت آینده فرزند را تضمین می کند و دین که امنیت اخروی او در گرو آنست.
🔴دقیقاً به واسطه همین شالوده آغازین ترس و امنیت است که بهداشت، آموزش و دینداری در خانواده ایرانی شوخیبردار نیست و بسیار سختگیرانه تا سنین بالا از سوی والدین دنبال می شود و حتی پس از بچه دار شدن فرزندان نیز درباره نوه ها اعمال می شود. اشتباه است اگر گمان کنیم چیزی بیرون این قلعه ترس، بیرون حصارهای چهارگانه امنیت، بهداشت، آموزش و دین وجود دارد. زندگی ایرانی همین است و بس؛ و اگر اتفاق غیرمعمولی در آن نیفتد چیزی بیشتر از این نیست. چندان دور از ذهن نیست که دولت ایرانی نیز دقیقاً بر وفق همین الگو ساخته شده است.
🔴نکته اساسی در این میان اینجاست که «امنیت/ بهداشت/ آموزش/ دین» در این ساختار هیچیک در معنای اصیل خویش نیستند و کودک نوزاد و بکر ما را با امنیت روانی، سلامتی، علم و دین آشنا نمی کند، بلکه صرفاً میخواهند او را به داربستی از عقاید و سنتها الصاق کنند که موجودیت کنونی خود پدر و مادر بر آنها استوار است. مراد پدر و مادرها از امنیت این است که «جهان بیرون ترسناک است» و مراد از بهداشت اینکه «باید از فرامین بزرگترها اطاعت کنی که بقا داشته باشی» و مراد از آموزش اینکه «تو چیزی بیرون سلسله مراتب از پیش موجود نقشها و مقام ها نیستی» و مراد از دین اینکه «اگر طبق ما نیندیشی به جهنم می روی» و مراد از همه اینها یعنی اینکه «ای کودک! خوب و بد پیش از تو معین شده است، پس خطر نکن، به چیز دیگری منحرف نشو و تنها با تمام توان خود بکوش که باقی بمانی»
♦️بیایید ما پدر و مادر دیگری باشیم و به فرزندانمان اجازه دهیم که «زندهگی» کنند. به جای زیستن در سایه «ترس»، آنها را به «خطر کردن» ترغیب کنیم. به جای اینکه بهداشت را بر سر او آوار کنیم، ترس از بیماری و مرگ را در او بریزیم، به جای اینکه او را به درس خواندن مجبور کنیم، شیرینی فهمیدن را برای او قابل تجربه کنیم و به جای آنکه صبح و شب او را به چارچوب شرعی و بهشت و جهنم تذکر دهیم، خدایی را در گوشه و کنار به او نشان دهیم که از همه رفتارهای شرعی ما بی نیاز است و می خواهد چون موقع تولد، انسان از دنیا برویم. این روزهای کرونایی سال ۹۸ که «پدر» «دولت» «امریکا» و «خدای مستکبرین» می خواهند دائماً ما را بترسانند و از زندگی محروم کنند، ما پدر و مادر دیگری باشیم و از «زنده گی کردن فرزندانمان» صیانت کنیم.
میلاد امام علی و روز پدر بر همه مبارک🌹
چگونه با بهداشت، آموزش، امنیت و دین آینده فرزندانمان را نابود می کنیم
🔴تصور می کنم وقت آن رسیده باشد که ما «نوپدران» و «نومادران» در مفهوم پدری و مادری یک بازنگری اساسی داشته باشیم. زینبِ شش ساله و نورای سه ساله من دیشب آنقدری بزرگ شده بودند که دوتایی برای من سرودی برای تبریک روز پدر بخوانند و فکر می کنم این حداقل وظیفه نسل ماست که چون در پایان یک سیکل کامل از تحولات مربوط به انقلاب اسلامی ۵۷ قرار گرفته ایم، در شیوه مواجهه پدران و مادرانمان با فرزندان بازنگری و تجدید نظر کنیم.
🔴خانواده ایرانی با هر عقیده ای و در هر تاریخی که باشند، ویژگیهای مشترکی دارند مثل پدرسالاری، سختگیری تربیتی، تأکید بر آموزش، حمایتگری، خودخواهی خونی، فداکاری مادران و ... اما به اعتقاد من فرای کل این سویه ها، اگر بخواهیم شالوده خانواده ایرانی را در یک کلمه خلاصه کنیم آن کلمه «ترس» است. شالوده خانواده ایرانی بر «ترس» بنا شده و پدر و مادر ایرانی بیش از هرچیز سازندگان و نگهبانان «قلعه» ای هستند که در خانه کوچک خویش برپا کرده اند. نمی دانم این «ترس» از جهان بیرون چقدر در تاریخ ما قدمت دارد و شاید آنطور که جلال آل احمد در صفحات آغازین کتاب غربزدگی می گوید، به قدری ریشه دار است که بخشی از هویت ایرانی ما محسوب می شود، اما هرچه که هست این ترس ویژگیهای خاصی را در قلعه خانواده ایرانی اقتضا کرده است.
🔴در واقع بر پایه همین ترس است که «لویاتان کوچکی» درون هر خانه ایرانی شکل می گیرد و بلافاصله پس از تشکیل آن چهار چیز مسلسل وار بر سر اهل خانه آوار می شوند: بهداشت، آموزش، امنیت و دین. این چهارتا در واقع حصارهای چهارگانه قلعه ای هستند که پدر و مادر از آن صیانت می کنند و واقعیت آن است که بگوییم کودکان و آینده آنها را درون خود به اسارت می گیرند. این حصارهای چهارگانه به قدری قدرتمندند که نوپدر و نومادر از همان لحظه مشخص شدن اولین بارداری تازه عروس بی درنگ درون آن فرو میغلطند. در میان این چهارتا بعد از امنیت جانی که زیرساخت اصلی را شکل می دهد، قدرتمندترینشان بهداشت است که دیکتاتوری سنگین خود را خیلی زود بر خانواده تحمیل می کند و اولویت اول و آخر در بسیاری از تصمیم گیری هاست. آموزش و دین کمی متأخرتر اما از درون همین ساخت امنیتی و بنیاد ترس است که می جوشند: آموزشی که امنیت آینده فرزند را تضمین می کند و دین که امنیت اخروی او در گرو آنست.
🔴دقیقاً به واسطه همین شالوده آغازین ترس و امنیت است که بهداشت، آموزش و دینداری در خانواده ایرانی شوخیبردار نیست و بسیار سختگیرانه تا سنین بالا از سوی والدین دنبال می شود و حتی پس از بچه دار شدن فرزندان نیز درباره نوه ها اعمال می شود. اشتباه است اگر گمان کنیم چیزی بیرون این قلعه ترس، بیرون حصارهای چهارگانه امنیت، بهداشت، آموزش و دین وجود دارد. زندگی ایرانی همین است و بس؛ و اگر اتفاق غیرمعمولی در آن نیفتد چیزی بیشتر از این نیست. چندان دور از ذهن نیست که دولت ایرانی نیز دقیقاً بر وفق همین الگو ساخته شده است.
🔴نکته اساسی در این میان اینجاست که «امنیت/ بهداشت/ آموزش/ دین» در این ساختار هیچیک در معنای اصیل خویش نیستند و کودک نوزاد و بکر ما را با امنیت روانی، سلامتی، علم و دین آشنا نمی کند، بلکه صرفاً میخواهند او را به داربستی از عقاید و سنتها الصاق کنند که موجودیت کنونی خود پدر و مادر بر آنها استوار است. مراد پدر و مادرها از امنیت این است که «جهان بیرون ترسناک است» و مراد از بهداشت اینکه «باید از فرامین بزرگترها اطاعت کنی که بقا داشته باشی» و مراد از آموزش اینکه «تو چیزی بیرون سلسله مراتب از پیش موجود نقشها و مقام ها نیستی» و مراد از دین اینکه «اگر طبق ما نیندیشی به جهنم می روی» و مراد از همه اینها یعنی اینکه «ای کودک! خوب و بد پیش از تو معین شده است، پس خطر نکن، به چیز دیگری منحرف نشو و تنها با تمام توان خود بکوش که باقی بمانی»
♦️بیایید ما پدر و مادر دیگری باشیم و به فرزندانمان اجازه دهیم که «زندهگی» کنند. به جای زیستن در سایه «ترس»، آنها را به «خطر کردن» ترغیب کنیم. به جای اینکه بهداشت را بر سر او آوار کنیم، ترس از بیماری و مرگ را در او بریزیم، به جای اینکه او را به درس خواندن مجبور کنیم، شیرینی فهمیدن را برای او قابل تجربه کنیم و به جای آنکه صبح و شب او را به چارچوب شرعی و بهشت و جهنم تذکر دهیم، خدایی را در گوشه و کنار به او نشان دهیم که از همه رفتارهای شرعی ما بی نیاز است و می خواهد چون موقع تولد، انسان از دنیا برویم. این روزهای کرونایی سال ۹۸ که «پدر» «دولت» «امریکا» و «خدای مستکبرین» می خواهند دائماً ما را بترسانند و از زندگی محروم کنند، ما پدر و مادر دیگری باشیم و از «زنده گی کردن فرزندانمان» صیانت کنیم.
میلاد امام علی و روز پدر بر همه مبارک🌹
بحران: فرافکنی دولت و هزینه ملت
🔴هر بحرانی که رخ می دهد به منزله «آزمونی نو» است. همان چیزی که در ادبیات دینی «ابتلاء» نامیده می شود. بحران را اصلا نباید پدیده ای شر و مذموم تلقی کرد. بحران در هم ریختن جریان عادی امور به واسطه یک «رخداد» است و به همین دلیل خاصیت اصلی آن این است که عیار آدمی را معلوم میکند. «آدمک» هایی که همیشه خود را در «لفاف امنیت» پنهان کرده اند، به شدت از بحران می ترسند، چون بحران مرد را از نامرد آشکار میکند.
🔴اما همانطور که در یادداشت ریسک و ربا گفتم، آدمک هایی که در جریان عادی امور خود را در لفاف امنیت میپیچند و هر اقدامی که «نظم»، «امنیت» و «برنامه کنترل شده آنها» را تهدید کند با اشکال مختلف سرکوب می کنند، هرگز نمی توانند ریسک و بحران را حذف کنند، بلکه با تمهیدات سیاسی آنرا به روی مردم فرودست سرشکن می کنند.
در واقع بحران آن چیزی است که مردم عادی ایران هر روز و هر روز با آن روبرویند. عمده ما کم و بیش مردمانی روزمزد هستیم و می دانیم که روزی را خدا می رساند و آدمی از فردایش خبر ندارد. همه ما اما به میزانی که به «سیستم» متصل هستیم، توانستهایم بحران و ابتلا را از خود دور کنیم و حاشیه امنی برای خود ایجاد کنیم. به آن میزانی که توانستهایم «مالک خانه یا ماشین» باشیم یا مالک یک «صندلی» یا «پستی کارمندی» یا حائز مقام «خودی بودن» در یکی از دو باند حاکم. به میزانی که تصور می کنیم «مالک همسر و کودکانمان» هستیم و میخواهیم خانواده مان را قلعهای از امنیت دربرابر جهان پرخطر بیرون بسازیم (اشاره به یادداشت قبلی)
🔴اما به هر حال بحران به سراغ همه آمده است، مخصوصاً در سالی که گذراندیم. و ما به میزانی که کوشیدیم که خود را از بحران کنار بکشیم و حاشیه امنیت خودمان را بیشتر کنیم و آنرا به پایینتریها منتقل کنیم، به همان میزان از انسان بودن دور شدیم. آبان آمد و ما از انسان بودن دور شدیم. دی آمد و ما از انسان بودن دورتر شدیم. اسفند آمد و ما از انسان بودن دورتر و دورتر شدیم و حالا هم که بحران تازه ای به نام کرونا آمده و منطق ما تغییری نکرده.
🔴زمانی که قاسم سلیمانی به شهادت رسید نوشتم که این «آزمون واقعی نیروهای مسلح ما» بود. اما دولت ما ترجیح داد که «آزمون اقتدار» را بار دیگر با «نمایش اقتدار» پاسخ دهد. دولت ما عادت کرده که شکست در آزمونها را با پرداخت از جیب فرزندان ما پرداخت کند. آنگاه که به جای آسیب شناسی دلایل شهادت بزرگترین فرمانده نظامیش، از صندوق توسعه ملی دویست میلیون یورو به نیروهای مسلحش جبرانی می دهد که مبادا لحظه ای خاطر کسی مکدر شود. یا آنگاه که کسری بودجه را با افزایش قیمت دلار و بنزین حل می کند. یا امروز که منتظر مانده که با تعطیلی کشور و البته دعای متدینین بحران کرونا به پایان برسد. به راستی اینکه در یک سال سه ماه مدارس تعطیل باشد چه مشکلی برای دولت ما ایجاد می کند؟ این ماییم که باید هزینه های هنگفت مدرسه رفتن فرزندانمان را تأمین کنیم و اصلاً چه فرقی میکند، مگر کسی در مدرسه دانشی فراگرفته و فارغ التحصیلان به جایی رسیدهاند و علم و دانش قدری در این کشور دارد که نگران آن باشیم؟
🔴وقتی در هر بحران امنیتِ دولت اصل می شود و هزینه ها را ملت پرداخت می کنند و آخر سر متهم هم میشوند به اینکه به اندازه کافی فداکاری نمیکنند و در صحنه حاضر نیستند و همه حواس حضرات نه به رنج مستضعفین بلکه به این است که مبادا خدشهای بر «نمایش اقتدار» دولت بیفتد، یعنی آنکه به طور سیستماتیک ما به لحاظ الهیاتی و ایدئولوژیک در حال فرافکنی بحرانها؛ و به لحاظ جامعه شناختی در حال تضمین حاشیه امن دولت و طبقات متصل به دولت به ضرر مردمان فرودست؛ و به لحاظ اقتصاد سیاسی آلوده به ربا؛ و به لحاظ اخلاقی در حال پایان انسان؛ و به لحاظ دینی در حال پایان ایمان و خداپرستی هستیم.
♦️اما بحرانها گریبان ما را رها نخواهند کرد تا زمانی که بیدار شویم و بدانیم که خدا منتظر توبه «مستکبران» است: آنان که بحرانها را به هیچ می گیرند، رنج مردمان فرودست را انکار می کنند و از هر بحرانی برای افزایش قدرت و ثروت و سلطه و نمایش اقتدار خویش بهره میگیرند.
.
🔴هر بحرانی که رخ می دهد به منزله «آزمونی نو» است. همان چیزی که در ادبیات دینی «ابتلاء» نامیده می شود. بحران را اصلا نباید پدیده ای شر و مذموم تلقی کرد. بحران در هم ریختن جریان عادی امور به واسطه یک «رخداد» است و به همین دلیل خاصیت اصلی آن این است که عیار آدمی را معلوم میکند. «آدمک» هایی که همیشه خود را در «لفاف امنیت» پنهان کرده اند، به شدت از بحران می ترسند، چون بحران مرد را از نامرد آشکار میکند.
🔴اما همانطور که در یادداشت ریسک و ربا گفتم، آدمک هایی که در جریان عادی امور خود را در لفاف امنیت میپیچند و هر اقدامی که «نظم»، «امنیت» و «برنامه کنترل شده آنها» را تهدید کند با اشکال مختلف سرکوب می کنند، هرگز نمی توانند ریسک و بحران را حذف کنند، بلکه با تمهیدات سیاسی آنرا به روی مردم فرودست سرشکن می کنند.
در واقع بحران آن چیزی است که مردم عادی ایران هر روز و هر روز با آن روبرویند. عمده ما کم و بیش مردمانی روزمزد هستیم و می دانیم که روزی را خدا می رساند و آدمی از فردایش خبر ندارد. همه ما اما به میزانی که به «سیستم» متصل هستیم، توانستهایم بحران و ابتلا را از خود دور کنیم و حاشیه امنی برای خود ایجاد کنیم. به آن میزانی که توانستهایم «مالک خانه یا ماشین» باشیم یا مالک یک «صندلی» یا «پستی کارمندی» یا حائز مقام «خودی بودن» در یکی از دو باند حاکم. به میزانی که تصور می کنیم «مالک همسر و کودکانمان» هستیم و میخواهیم خانواده مان را قلعهای از امنیت دربرابر جهان پرخطر بیرون بسازیم (اشاره به یادداشت قبلی)
🔴اما به هر حال بحران به سراغ همه آمده است، مخصوصاً در سالی که گذراندیم. و ما به میزانی که کوشیدیم که خود را از بحران کنار بکشیم و حاشیه امنیت خودمان را بیشتر کنیم و آنرا به پایینتریها منتقل کنیم، به همان میزان از انسان بودن دور شدیم. آبان آمد و ما از انسان بودن دور شدیم. دی آمد و ما از انسان بودن دورتر شدیم. اسفند آمد و ما از انسان بودن دورتر و دورتر شدیم و حالا هم که بحران تازه ای به نام کرونا آمده و منطق ما تغییری نکرده.
🔴زمانی که قاسم سلیمانی به شهادت رسید نوشتم که این «آزمون واقعی نیروهای مسلح ما» بود. اما دولت ما ترجیح داد که «آزمون اقتدار» را بار دیگر با «نمایش اقتدار» پاسخ دهد. دولت ما عادت کرده که شکست در آزمونها را با پرداخت از جیب فرزندان ما پرداخت کند. آنگاه که به جای آسیب شناسی دلایل شهادت بزرگترین فرمانده نظامیش، از صندوق توسعه ملی دویست میلیون یورو به نیروهای مسلحش جبرانی می دهد که مبادا لحظه ای خاطر کسی مکدر شود. یا آنگاه که کسری بودجه را با افزایش قیمت دلار و بنزین حل می کند. یا امروز که منتظر مانده که با تعطیلی کشور و البته دعای متدینین بحران کرونا به پایان برسد. به راستی اینکه در یک سال سه ماه مدارس تعطیل باشد چه مشکلی برای دولت ما ایجاد می کند؟ این ماییم که باید هزینه های هنگفت مدرسه رفتن فرزندانمان را تأمین کنیم و اصلاً چه فرقی میکند، مگر کسی در مدرسه دانشی فراگرفته و فارغ التحصیلان به جایی رسیدهاند و علم و دانش قدری در این کشور دارد که نگران آن باشیم؟
🔴وقتی در هر بحران امنیتِ دولت اصل می شود و هزینه ها را ملت پرداخت می کنند و آخر سر متهم هم میشوند به اینکه به اندازه کافی فداکاری نمیکنند و در صحنه حاضر نیستند و همه حواس حضرات نه به رنج مستضعفین بلکه به این است که مبادا خدشهای بر «نمایش اقتدار» دولت بیفتد، یعنی آنکه به طور سیستماتیک ما به لحاظ الهیاتی و ایدئولوژیک در حال فرافکنی بحرانها؛ و به لحاظ جامعه شناختی در حال تضمین حاشیه امن دولت و طبقات متصل به دولت به ضرر مردمان فرودست؛ و به لحاظ اقتصاد سیاسی آلوده به ربا؛ و به لحاظ اخلاقی در حال پایان انسان؛ و به لحاظ دینی در حال پایان ایمان و خداپرستی هستیم.
♦️اما بحرانها گریبان ما را رها نخواهند کرد تا زمانی که بیدار شویم و بدانیم که خدا منتظر توبه «مستکبران» است: آنان که بحرانها را به هیچ می گیرند، رنج مردمان فرودست را انکار می کنند و از هر بحرانی برای افزایش قدرت و ثروت و سلطه و نمایش اقتدار خویش بهره میگیرند.
.
Telegram
جمهورى سوم
ریسک و ربا
🔴ریسک شرط وجود انسان است. آدمی که مواجه با ریسک نیست، آدم نیست، آدمک است. از این حیث از حیوان هم پستتر است، چون زندهگی ندارد. آدمک از ریسک بیزار است. «امنیت»، آن کمربند محافظتی آدمک است که او را در برابر ریسک محافظت می کند.
🔴ریسک را در یک جامعه…
🔴ریسک شرط وجود انسان است. آدمی که مواجه با ریسک نیست، آدم نیست، آدمک است. از این حیث از حیوان هم پستتر است، چون زندهگی ندارد. آدمک از ریسک بیزار است. «امنیت»، آن کمربند محافظتی آدمک است که او را در برابر ریسک محافظت می کند.
🔴ریسک را در یک جامعه…
🔺«مدافعین حرم» در برابر «مدافعین دولت»
🔸گویی کرونا آمده تا یک تنه بین همه وحدتهای پیشین فاصله بیندازد و از جمله وحدت دین و دولت در «دولتِ دینی»
🔹دولت دینی اگر در تهران دست به گریبان سکولاریسم و جهانیشدن از یکسو و دموکراسی و عدالتخواهی از سوی دیگر است و در مقابل این هر دو بر امنیت و شریعت و بازار تکیه میکند؛ در قم و مشهد، کرونا اتحاد امنیت و شریعت را به چالش کشیده است. حالا مدافعین حرم در قم و مشهد در اعتراض به بسته شدن دربهای حرم میگویند: «تهران غلط کرده!»
🔸تهرانِ پاستور که پیش از این تهرانِ شمال و تهرانِ جنوب را رها کرده بود تا رضایت قم و مشهد را بدست آورد؛ حالا در مقابل «مدافعان حرم» سکولارتر و تکنوکراتتر از هر زمان دیگری به نظر میآید.
♦️به اعتقاد من اما هرگز نباید از بسته شدن حرم خوشحال باشیم. حرم روزگاری در ایران، حریم امن و پناهگاه همه محرومان بود. قلمرویی از اقتدار خدا و امام در عصر غیبت؛ نه قلمرویی از اقتدار زمینی دولت که به راحتی زیر پا گذاشته شود. ما امکانات مقاومت در برابر دولت را به نحوی متافیزیکی از دست دادهایم و حالا بر پای دار آخرین ارزشهایی که به یغما رفتهاند هلهله میکنیم...
🔸گویی کرونا آمده تا یک تنه بین همه وحدتهای پیشین فاصله بیندازد و از جمله وحدت دین و دولت در «دولتِ دینی»
🔹دولت دینی اگر در تهران دست به گریبان سکولاریسم و جهانیشدن از یکسو و دموکراسی و عدالتخواهی از سوی دیگر است و در مقابل این هر دو بر امنیت و شریعت و بازار تکیه میکند؛ در قم و مشهد، کرونا اتحاد امنیت و شریعت را به چالش کشیده است. حالا مدافعین حرم در قم و مشهد در اعتراض به بسته شدن دربهای حرم میگویند: «تهران غلط کرده!»
🔸تهرانِ پاستور که پیش از این تهرانِ شمال و تهرانِ جنوب را رها کرده بود تا رضایت قم و مشهد را بدست آورد؛ حالا در مقابل «مدافعان حرم» سکولارتر و تکنوکراتتر از هر زمان دیگری به نظر میآید.
♦️به اعتقاد من اما هرگز نباید از بسته شدن حرم خوشحال باشیم. حرم روزگاری در ایران، حریم امن و پناهگاه همه محرومان بود. قلمرویی از اقتدار خدا و امام در عصر غیبت؛ نه قلمرویی از اقتدار زمینی دولت که به راحتی زیر پا گذاشته شود. ما امکانات مقاومت در برابر دولت را به نحوی متافیزیکی از دست دادهایم و حالا بر پای دار آخرین ارزشهایی که به یغما رفتهاند هلهله میکنیم...
سرنوشت کنیز: آلترناتیو زنانهای برای جوکر
درباره سریال The Handmaid’s Tale
🔴جهان سمت و سوی خوشایندی ندارد و نحوه زیستن در موقعیت فقدان و انسداد امر سیاسی - وضعی که هانا آرنت در آثار مختلفش از آن به «ظلمت» تعبیر میکند- به تدریج به مسألهای مشترک میان کسانی تبدیل میشود که میخواهند برای «انسان ماندن» مقاومت کنند. «خروج» ، «سازش» و «کنارهگیری» سه استراتژی آشنا برای ما ایرانیان در شرایط سخت هستند که بسیاری از ما تجربه درجه اولی از آنرا در خود یا در عزیزان و دوستان نزدیکمان میشناسیم. مهاجرت به خارج از کشور و پشت سرگذاشتن وطن و خانواده؛ استخدام در دستگاهها و شرکتها و آلوده شدن به سیستم دولتی-سرمایهداری رانتی-ربوی و به تدریج جزء مؤثری از آن شدن؛ و بی تفاوتی و بی اعتنایی و گلیم خود را از آب کشیدن و دلواپس چاردیواری کوچک خود بودن، نظیر آنچه این روزها در قرنطینه خانگی در حال انجام آنیم.
🔴جوکر ۲۰۱۹ استراتژی چهارمی را بعنوان آخرین شیوهی اعلام بقای آنانی که در لبه پرتگاه عدم قرار گرفتهاند به تصویر کشید و این نیز البته افقی بود که از نیمه دوم قرن ۲۱م در کشورهای اسلامی و سپس سوریه و به تدریج در عراق و لبنان و ایران در حال نمودار شدن است و حتی شاید بتوان به میزان زیادی برآمدن داعش و تجدید قوای خلافت و بنیادگرایی در جهان اسلام را هم از نتایج همین برآمدن استراتژی چهارمی برای معنادار کردن زندگی در شرایط انسداد سیاسی تلقی کرد. بنیادگرایی جوکریای که بر خلاف اسلامیسم چند دهه قبل و مارکسیسم قبلتر از آن، طرحی سیاسی و انقلابی نیست، بلکه مقاومتی ستیزهجویانه و هویت گرایانه و نیهیلیستی است که در جهانی به کلی فاقد امر سیاسی و حوزه عمومی برپای میایستد.
🔴اما سریال «سرنوشت کنیز» -که فصل سوم آن در سال گذشته منتشر شد و به دلیلی که بر من روشن نیست به «داستان ندیمه» ترجمه شده است - به گمان من به طرح استراتژی پنجمی در شرایط بنبست سیاسی می پردازد که می توان آنرا «مقاومت زنانه» نامید. سرنوشت کنیز از جایی آغاز می شود که در اعتراض به تخریب طبیعت، آلودگی محیط زیست، نابودی خانواده و عقیم شدن بسیاری از انسانها در سیستم لیبرال-سرمایهداری امریکایی، نوعی بنیادگرایی مسیحی افراطی از دل محافظه کاران دست راستی امریکا برخاسته و کودتایی میکند که به ایجاد یک حکومت دینی توتالیتر و میلیتاریستی به جای ایالات متحده کنونی منجر میشود. این رژیم بنیادگرای مسیحی، سیستم اقتصادی و سیاسی لیبرال-سرمایهداری را به کلی برمیچیند، مسلمانان، کلیسای قدیم و دگرباشان جنسی را تکفیر میکند و قدرت خود را بر بیش از هر چیز بر پایه قدرت نظامی و امنیتی مردان از یکسو و استثمار زنان و بویژه طبقه خاصی از زنان از سوی دیگر استوار میکند که نازا نیستند و بعنوان کنیز Handmaid در اختیار خانواده های الیگارشی مذهبی نوخاسته قرار میگیرند تا برای آنها فرزند بیاورند و با توجه به نازایی عمده زنان جهان، این مهمترین عامل قدرت و بقای این رژیم جدید محسوب میشود. «سرنوشت کنیز» داستان یکی از این کنیزان به نام «جون» است که در این سیستم سرکوبگر و متجاوز وحشتناک میکوشد زنده بماند، فرار کند و در خیال خود به دوباره دیدنِ دختر کوچکش که از او ربودهاند و به خانواده یکی از فرماندهان دادهاند، فکر کند.
🔴جون در طول این سه فصل به استراتژیهای چهارگانه «خروج/ سازش/ کناره گیری/ ستیزِ جوکری» نزدیک میشود و با زنان مختلفی مواجه میگردد که یکی از این استراتژیها را برگزیدهاند، اما به تدریج استراتژی تازهای را می آفریند که بیش از هر چیز ریشه در «مادر بودن» او دارد و آن نوعی مقاومت تدریجی، گام به گام، غیرستیزهجو، پنهان و غیرقابل پیشبینی است که بیش از هرچیز سبکی زنانه از مبارزه و مقاومت سیاسی به نظر میرسد. سبکی که کم وبیش همه زنان در زندگی خود بویژه در نسبت با پدران و شوهرانشان با آن آشنایند و در این فیلم کارایی خود را بعنوان یک استراتژی سیاسی تمام عیار به رخ میکشد. در شرایط کرونایی امروز جهان که «حکومت نظامی برای بقای جمعیت» مشروعیتی خدشهناپذیر یافته و توتالیتاریسم چینی افق پساکرونایی نسل بشر را اشغال کرده، این سریال در کنار بسیاری نشانههای دیگر به ما میگوید که شاید این زنان هستند که باید بعنوان آموزگاران و پیشتازان سیاسی روزگار ما نقشی تاریخی را بر عهده بگیرند.
.
درباره سریال The Handmaid’s Tale
🔴جهان سمت و سوی خوشایندی ندارد و نحوه زیستن در موقعیت فقدان و انسداد امر سیاسی - وضعی که هانا آرنت در آثار مختلفش از آن به «ظلمت» تعبیر میکند- به تدریج به مسألهای مشترک میان کسانی تبدیل میشود که میخواهند برای «انسان ماندن» مقاومت کنند. «خروج» ، «سازش» و «کنارهگیری» سه استراتژی آشنا برای ما ایرانیان در شرایط سخت هستند که بسیاری از ما تجربه درجه اولی از آنرا در خود یا در عزیزان و دوستان نزدیکمان میشناسیم. مهاجرت به خارج از کشور و پشت سرگذاشتن وطن و خانواده؛ استخدام در دستگاهها و شرکتها و آلوده شدن به سیستم دولتی-سرمایهداری رانتی-ربوی و به تدریج جزء مؤثری از آن شدن؛ و بی تفاوتی و بی اعتنایی و گلیم خود را از آب کشیدن و دلواپس چاردیواری کوچک خود بودن، نظیر آنچه این روزها در قرنطینه خانگی در حال انجام آنیم.
🔴جوکر ۲۰۱۹ استراتژی چهارمی را بعنوان آخرین شیوهی اعلام بقای آنانی که در لبه پرتگاه عدم قرار گرفتهاند به تصویر کشید و این نیز البته افقی بود که از نیمه دوم قرن ۲۱م در کشورهای اسلامی و سپس سوریه و به تدریج در عراق و لبنان و ایران در حال نمودار شدن است و حتی شاید بتوان به میزان زیادی برآمدن داعش و تجدید قوای خلافت و بنیادگرایی در جهان اسلام را هم از نتایج همین برآمدن استراتژی چهارمی برای معنادار کردن زندگی در شرایط انسداد سیاسی تلقی کرد. بنیادگرایی جوکریای که بر خلاف اسلامیسم چند دهه قبل و مارکسیسم قبلتر از آن، طرحی سیاسی و انقلابی نیست، بلکه مقاومتی ستیزهجویانه و هویت گرایانه و نیهیلیستی است که در جهانی به کلی فاقد امر سیاسی و حوزه عمومی برپای میایستد.
🔴اما سریال «سرنوشت کنیز» -که فصل سوم آن در سال گذشته منتشر شد و به دلیلی که بر من روشن نیست به «داستان ندیمه» ترجمه شده است - به گمان من به طرح استراتژی پنجمی در شرایط بنبست سیاسی می پردازد که می توان آنرا «مقاومت زنانه» نامید. سرنوشت کنیز از جایی آغاز می شود که در اعتراض به تخریب طبیعت، آلودگی محیط زیست، نابودی خانواده و عقیم شدن بسیاری از انسانها در سیستم لیبرال-سرمایهداری امریکایی، نوعی بنیادگرایی مسیحی افراطی از دل محافظه کاران دست راستی امریکا برخاسته و کودتایی میکند که به ایجاد یک حکومت دینی توتالیتر و میلیتاریستی به جای ایالات متحده کنونی منجر میشود. این رژیم بنیادگرای مسیحی، سیستم اقتصادی و سیاسی لیبرال-سرمایهداری را به کلی برمیچیند، مسلمانان، کلیسای قدیم و دگرباشان جنسی را تکفیر میکند و قدرت خود را بر بیش از هر چیز بر پایه قدرت نظامی و امنیتی مردان از یکسو و استثمار زنان و بویژه طبقه خاصی از زنان از سوی دیگر استوار میکند که نازا نیستند و بعنوان کنیز Handmaid در اختیار خانواده های الیگارشی مذهبی نوخاسته قرار میگیرند تا برای آنها فرزند بیاورند و با توجه به نازایی عمده زنان جهان، این مهمترین عامل قدرت و بقای این رژیم جدید محسوب میشود. «سرنوشت کنیز» داستان یکی از این کنیزان به نام «جون» است که در این سیستم سرکوبگر و متجاوز وحشتناک میکوشد زنده بماند، فرار کند و در خیال خود به دوباره دیدنِ دختر کوچکش که از او ربودهاند و به خانواده یکی از فرماندهان دادهاند، فکر کند.
🔴جون در طول این سه فصل به استراتژیهای چهارگانه «خروج/ سازش/ کناره گیری/ ستیزِ جوکری» نزدیک میشود و با زنان مختلفی مواجه میگردد که یکی از این استراتژیها را برگزیدهاند، اما به تدریج استراتژی تازهای را می آفریند که بیش از هر چیز ریشه در «مادر بودن» او دارد و آن نوعی مقاومت تدریجی، گام به گام، غیرستیزهجو، پنهان و غیرقابل پیشبینی است که بیش از هرچیز سبکی زنانه از مبارزه و مقاومت سیاسی به نظر میرسد. سبکی که کم وبیش همه زنان در زندگی خود بویژه در نسبت با پدران و شوهرانشان با آن آشنایند و در این فیلم کارایی خود را بعنوان یک استراتژی سیاسی تمام عیار به رخ میکشد. در شرایط کرونایی امروز جهان که «حکومت نظامی برای بقای جمعیت» مشروعیتی خدشهناپذیر یافته و توتالیتاریسم چینی افق پساکرونایی نسل بشر را اشغال کرده، این سریال در کنار بسیاری نشانههای دیگر به ما میگوید که شاید این زنان هستند که باید بعنوان آموزگاران و پیشتازان سیاسی روزگار ما نقشی تاریخی را بر عهده بگیرند.
.
جامعه ایران بر سر دوراهی سایبر-آنارشیسم و رئال-توتالیتاریسم
درباره رابطه کرونا و بلاکچین
🔴دیروز به دعوت دو نفر از دوستان فعال در حوزه فناوری بلاکچین به همراه یکی دیگر از دوستان اقتصاددان، در نشستی اینترنتی با موضوع تأثیرات محتمل بحران کرونا بر تکنولوژی بلاک چین حضور یافتم. نشست قرار بود بصورت آنلاین و عمومی باشد که متأسفانه پلتفرم پایدار و فیلترنشدهای برای اینکار پیدا نشد و فیلم و صوت نشست پس از تدوین بزودی به صورت آفلاین منتشر خواهد شد.
🔴در این نشست اما من از این گفتم که مهمترین و زیربناییترین میدانی که می تواند تحولات تاریخی ایران و جهان را درون آن معنادار کرد، مبارزه میان دموکراسی و الیگارشی است: مبارزات دائمی مردم با طبقه مسلط، و جامعه مدنی با دولت، برای اینکه بر خلاف جریان اصلی سیاسی تاریخ بشر که قیمومیت عموم مردم را در دستان اقلیت حاکم قرار داده است، قدرت مردم افزایش یابد و آنها به لحاظ فکری و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی حاکم بر سرنوشت خویش گردند. از نظر من همه تحولات و بویژه بحران ها، تکنولوژی ها و انقلاب ها را باید در چنین میدانی شناخت و بررسی کرد. همانطور که عجماوغلو به خوبی در کتاب چرا ملتها شکست میخورند نشان میدهد که طاعون قرن چهاردهم اروپا تا چه میزان بر به هم خوردن این معادله به نفع طبقات فرودست در اروپای غربی مؤثر بود، به گمان من کرونا نیز می تواند از چنین اهمیتی در تحولات آتی بشر برخوردار باشد.
♦️بر پایه همین دستگاه تحلیلی کلان معتقدم که منازعه اصلی در جهان پس از کرونا به صورت رادیکالی میان دو جریان «سایبر-آنارشیسم» در مقابل جریان حاکم «رئال-توتالیتاریسم» اتفاق خواهد افتاد و در این میان بلاکچین می تواند نقشی مهم و محوری به نفع سایبر-آنارشیسم ایفا کند. مهمترین وجه کرونا بازسازی قدرت و اختیارات توتالیتری دولتهای ملی پس از جریان معکوسی است که جهانی شدن و اینترنت در سه دهه اخیر و پس از جنگ سرد بر سر دولتها آورده بود. امروز دیگر حکومت نظامی و کنترلهای تکنیکی بیسابقه به سبک چینی، حتی در کشورهای دموکراتیک هم تابو محسوب نمیشود. اما همین کرونا به میزان زیادی اهمیت «زندگی دوم» یا Second Life را افزایش داده است. در مقابل بنبست حیات عینی سیاسی و اقتصادی حاکم بر جهان، ما مردمان فرودست جهان به حیات فرهنگی دوم در اینترنت پناه برده بودیم و اکنون که جامعه عینی بیش از پیش از هر جهت امکانات خود برای اینکه سکونتگاه انسان باشد را از دست می دهد، لازم است که حیات فرهنگی دوم ما در اینترنت بتواند زیربنای اقتصادی دومی را نیز خلق کند که به طور کامل از هرگونه «مرکزی» در دولت و مرجعیتی بیرونی بینیاز است. این مأموریت بر عهده بلاکچین است و با تمهید زیربنای مادی جدید جهان سیاسی دومی نیز در آینده بر دوش بلاکچین ساخته خواهد شد. این سایبرآنارشیسم قرن بیست و یکمی است که تنها امید آینده جنبشهای رهاییبخش در تمام نقاط جهان محسوب می شود.
🔻صوت و فیلم کامل این نشست به زودی منتشر خواهد شد.
.
درباره رابطه کرونا و بلاکچین
🔴دیروز به دعوت دو نفر از دوستان فعال در حوزه فناوری بلاکچین به همراه یکی دیگر از دوستان اقتصاددان، در نشستی اینترنتی با موضوع تأثیرات محتمل بحران کرونا بر تکنولوژی بلاک چین حضور یافتم. نشست قرار بود بصورت آنلاین و عمومی باشد که متأسفانه پلتفرم پایدار و فیلترنشدهای برای اینکار پیدا نشد و فیلم و صوت نشست پس از تدوین بزودی به صورت آفلاین منتشر خواهد شد.
🔴در این نشست اما من از این گفتم که مهمترین و زیربناییترین میدانی که می تواند تحولات تاریخی ایران و جهان را درون آن معنادار کرد، مبارزه میان دموکراسی و الیگارشی است: مبارزات دائمی مردم با طبقه مسلط، و جامعه مدنی با دولت، برای اینکه بر خلاف جریان اصلی سیاسی تاریخ بشر که قیمومیت عموم مردم را در دستان اقلیت حاکم قرار داده است، قدرت مردم افزایش یابد و آنها به لحاظ فکری و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی حاکم بر سرنوشت خویش گردند. از نظر من همه تحولات و بویژه بحران ها، تکنولوژی ها و انقلاب ها را باید در چنین میدانی شناخت و بررسی کرد. همانطور که عجماوغلو به خوبی در کتاب چرا ملتها شکست میخورند نشان میدهد که طاعون قرن چهاردهم اروپا تا چه میزان بر به هم خوردن این معادله به نفع طبقات فرودست در اروپای غربی مؤثر بود، به گمان من کرونا نیز می تواند از چنین اهمیتی در تحولات آتی بشر برخوردار باشد.
♦️بر پایه همین دستگاه تحلیلی کلان معتقدم که منازعه اصلی در جهان پس از کرونا به صورت رادیکالی میان دو جریان «سایبر-آنارشیسم» در مقابل جریان حاکم «رئال-توتالیتاریسم» اتفاق خواهد افتاد و در این میان بلاکچین می تواند نقشی مهم و محوری به نفع سایبر-آنارشیسم ایفا کند. مهمترین وجه کرونا بازسازی قدرت و اختیارات توتالیتری دولتهای ملی پس از جریان معکوسی است که جهانی شدن و اینترنت در سه دهه اخیر و پس از جنگ سرد بر سر دولتها آورده بود. امروز دیگر حکومت نظامی و کنترلهای تکنیکی بیسابقه به سبک چینی، حتی در کشورهای دموکراتیک هم تابو محسوب نمیشود. اما همین کرونا به میزان زیادی اهمیت «زندگی دوم» یا Second Life را افزایش داده است. در مقابل بنبست حیات عینی سیاسی و اقتصادی حاکم بر جهان، ما مردمان فرودست جهان به حیات فرهنگی دوم در اینترنت پناه برده بودیم و اکنون که جامعه عینی بیش از پیش از هر جهت امکانات خود برای اینکه سکونتگاه انسان باشد را از دست می دهد، لازم است که حیات فرهنگی دوم ما در اینترنت بتواند زیربنای اقتصادی دومی را نیز خلق کند که به طور کامل از هرگونه «مرکزی» در دولت و مرجعیتی بیرونی بینیاز است. این مأموریت بر عهده بلاکچین است و با تمهید زیربنای مادی جدید جهان سیاسی دومی نیز در آینده بر دوش بلاکچین ساخته خواهد شد. این سایبرآنارشیسم قرن بیست و یکمی است که تنها امید آینده جنبشهای رهاییبخش در تمام نقاط جهان محسوب می شود.
🔻صوت و فیلم کامل این نشست به زودی منتشر خواهد شد.
.
در باب امتیازات ویژه ما ایرانیان در جهان پساکرونایی
🔴با اینکه هر روز اخبار وفات یکی از اقوامِ دوستان یا دوستانِ اقوام با تنها یک واسطه به گوش میرسد، فکر میکنم ما مردم ایران امروز در شرایط بهتری از دیگر مردمان جهان به سر میبریم. اصلیترین دلیل آن این است که شوک ناشی از «بی پناهی عمیق انسان» که امروز همچون پتکی بر سر یک شهروند عادی یک کشور توسعهیافته در غرب یا شرق جهان کوفته میشود، برای ما ایرانیان هیچ مطلب تازهای نیست. ما مردم ایران خوب میدانیم که «طبیعت بیرحم» است و هرگز به خود جرأت ندادهایم که تصور کنیم طبیعت زیر مهمیز ماست. یعنی رؤیاهای کریستف کلمبی و تایتانیکی انسان مدرن که میتوان طبیعت را به سرانگشتی به بازی گرفت، تا این لحظه هرگز لحظهای در جان و روح ما ایرانیان نفوذی نداشته. به یمن تحریم و قطعی اینترنت ما خوب میدانیم که احساس انزوا از جهان یعنی چه و امورتمان را چندان بند این تشریفات نکردهایم. ابهام در اطلاعات و اخبار رسمی و چندگانگی و تناقض رسانهای ولو درباره جان آدمها باشد، ما را اصلاً معذب نمیکند و به خطای انسانی و برگشتن ورق اخبار در چند روز کاملاً عادت داریم. اعلام وضعیت فوقالعاده و مداخلات شدید دولت در همه چیز، از بستن درب حرم رضوی تا تعلیق حقوق شهروندی نسیه روی کاغذ قانون، برای ما ایرانیان تابویی نبوده که هر قرن یکبار شکسته شود و نقطه عطفی در تاریخ بسازد. تعطیلی مدارس به بهانههای مختلف را بارها آزمودهایم و حتی برای آن برنامه داریم. کمرشکن بودن هزینه های درمانی مطلب شاذی برای ما نیست و اصلاً تصوری از این نداریم که میشود انتظار خاصی از بانک و بیمه هم داشت. هر اتفاقی برای اقتصاد ما بیفتد بالاتر از این نیست که در یک شب پول توی جیبمان ثلث و قیمت همه چیز سه برابر شود و چند ماه بعد در شب میلاد پیامبرمان بنزین هم سه برابر شود و فردایش هم اینترنت قطع و گور پدر ناراضیان هم آماده، و به همین دلیل است که اگر دولتمان هرکاری برایمان بکند به دیده منت به آن نگاه میکنیم و آنرا بعز تراز همیشگی «هیچی» میخوانیم. بت خدای حامی مستکبران و اغنیا هم سالهاست که برای ایرانیان شکسته و با صبرِ خدای حامی مستضعفان هم همگان آشنا هستند. اینکه خیابان جز در مواقع خاصی مثل نماز جمعه یا ۲۲ بهمن محل تجمع نیست، هم جزء آموزههای نهادینه شده در فرهنگ عمومی ایرانیان است و الحمدلله پولی هم در بساط کسی نیست که بخواهد چیزی را در خانه انبار کند و به همین دلیل آنها هم که دستشان به دهنشان میرسد از کمبود کالاها نگرانی به خود راه نمیدهند. تنها مسألهای که این روزها اذیت میکند همین ضعیف شدن بساط مسافر و اسنپ است که فکر میکنم این مسأله هم با ده ها کار اداری که ملت دارند و باید از خانه هایشان بیرون بزنند، به زودی مرتفع میشود. شوخی یا جدی به لطف الهی دنیای رسمی و شیک مردمان جهان چند سالی میشود که روی سر آحاد ملت ما آوار شده و جمیعا به فراست دریافتهایم که به جای غرولند بیهوده بهتر است رندی پیشه خود کنیم، دم غنیمت شماریم و فرصتی را برای رقص و پایکوبی و جک ساختن و جوج زدن در راه شمال از دست ندهیم. حالا که فکر میکنم ما تا اینجای تاریخ را هم به اتکای همین رندی پیش آمدهایم، در انتظار فرج تعجیلی نداریم و اگر امیدی باشد به آینده نیز از همین سوژههای رندی است که گهگاه ققنوسوار از خاکستر بیپناهی مزمن تاریخی ما برخاستهاند و قدمی ما را به پیش راندهاند...
🔴با اینکه هر روز اخبار وفات یکی از اقوامِ دوستان یا دوستانِ اقوام با تنها یک واسطه به گوش میرسد، فکر میکنم ما مردم ایران امروز در شرایط بهتری از دیگر مردمان جهان به سر میبریم. اصلیترین دلیل آن این است که شوک ناشی از «بی پناهی عمیق انسان» که امروز همچون پتکی بر سر یک شهروند عادی یک کشور توسعهیافته در غرب یا شرق جهان کوفته میشود، برای ما ایرانیان هیچ مطلب تازهای نیست. ما مردم ایران خوب میدانیم که «طبیعت بیرحم» است و هرگز به خود جرأت ندادهایم که تصور کنیم طبیعت زیر مهمیز ماست. یعنی رؤیاهای کریستف کلمبی و تایتانیکی انسان مدرن که میتوان طبیعت را به سرانگشتی به بازی گرفت، تا این لحظه هرگز لحظهای در جان و روح ما ایرانیان نفوذی نداشته. به یمن تحریم و قطعی اینترنت ما خوب میدانیم که احساس انزوا از جهان یعنی چه و امورتمان را چندان بند این تشریفات نکردهایم. ابهام در اطلاعات و اخبار رسمی و چندگانگی و تناقض رسانهای ولو درباره جان آدمها باشد، ما را اصلاً معذب نمیکند و به خطای انسانی و برگشتن ورق اخبار در چند روز کاملاً عادت داریم. اعلام وضعیت فوقالعاده و مداخلات شدید دولت در همه چیز، از بستن درب حرم رضوی تا تعلیق حقوق شهروندی نسیه روی کاغذ قانون، برای ما ایرانیان تابویی نبوده که هر قرن یکبار شکسته شود و نقطه عطفی در تاریخ بسازد. تعطیلی مدارس به بهانههای مختلف را بارها آزمودهایم و حتی برای آن برنامه داریم. کمرشکن بودن هزینه های درمانی مطلب شاذی برای ما نیست و اصلاً تصوری از این نداریم که میشود انتظار خاصی از بانک و بیمه هم داشت. هر اتفاقی برای اقتصاد ما بیفتد بالاتر از این نیست که در یک شب پول توی جیبمان ثلث و قیمت همه چیز سه برابر شود و چند ماه بعد در شب میلاد پیامبرمان بنزین هم سه برابر شود و فردایش هم اینترنت قطع و گور پدر ناراضیان هم آماده، و به همین دلیل است که اگر دولتمان هرکاری برایمان بکند به دیده منت به آن نگاه میکنیم و آنرا بعز تراز همیشگی «هیچی» میخوانیم. بت خدای حامی مستکبران و اغنیا هم سالهاست که برای ایرانیان شکسته و با صبرِ خدای حامی مستضعفان هم همگان آشنا هستند. اینکه خیابان جز در مواقع خاصی مثل نماز جمعه یا ۲۲ بهمن محل تجمع نیست، هم جزء آموزههای نهادینه شده در فرهنگ عمومی ایرانیان است و الحمدلله پولی هم در بساط کسی نیست که بخواهد چیزی را در خانه انبار کند و به همین دلیل آنها هم که دستشان به دهنشان میرسد از کمبود کالاها نگرانی به خود راه نمیدهند. تنها مسألهای که این روزها اذیت میکند همین ضعیف شدن بساط مسافر و اسنپ است که فکر میکنم این مسأله هم با ده ها کار اداری که ملت دارند و باید از خانه هایشان بیرون بزنند، به زودی مرتفع میشود. شوخی یا جدی به لطف الهی دنیای رسمی و شیک مردمان جهان چند سالی میشود که روی سر آحاد ملت ما آوار شده و جمیعا به فراست دریافتهایم که به جای غرولند بیهوده بهتر است رندی پیشه خود کنیم، دم غنیمت شماریم و فرصتی را برای رقص و پایکوبی و جک ساختن و جوج زدن در راه شمال از دست ندهیم. حالا که فکر میکنم ما تا اینجای تاریخ را هم به اتکای همین رندی پیش آمدهایم، در انتظار فرج تعجیلی نداریم و اگر امیدی باشد به آینده نیز از همین سوژههای رندی است که گهگاه ققنوسوار از خاکستر بیپناهی مزمن تاریخی ما برخاستهاند و قدمی ما را به پیش راندهاند...
مقاومت فرهنگی: دستور کار تازهای برای جنبش چپ نوی مسلمان در جمهوری سوم
🔴جمهوری دومِ اصولگرایان و اصلاحطلبان در یک کلام رقابت دو لویاتان اقتدارگرای دینی و سکولار با یکدیگر بود و به رغم همه تلاشهایی که انجام شد، اراده غالب در دهه نود نشان داد که جمهوری سوم پیش رو، چیزی بیش از لویاتان ملی-مذهبی التقاطیای نخواهد بود که اینبار ایدئولوژی و فقاهت را پوستاندازی کرده و آشکارا بدون تعارف با لباس امنیت ملّی، سرمایهداری، ناسیونالیسم، نظامیگری و تکنولوژی کنترلگر دولتی به تأسی از پوتین و حزب کمونیست چین طی طریق خواهد کرد. بنابراین میتوان چنین حکم کرد که ذخیره امر سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی در «متن» به پایان رسیده است.
🔴اما آیا این را باید به معنای پایان کامل امر سیاسی در ایران تلقی کرد؟ تصور میکنم امر سیاسی در ایران آمیخته به رندیِ ذاتیِ ایرانیان است و هرگز نمیمیرد، بلکه در شرایط این چنینی تغییر ماهیت میدهد. انتخابات سرد یک ماه پیش را به گمانم بتوان به عنوان نقطه عطفی برای پایان امر سیاسی در متن و تبدیل و تبدل آن در حاشیه تلقی کرد: ما در حال گذار از «امر سیاسی» به «امر فرهنگی» و گذار از سیاستورزی مردانه به سیاستورزی زنانه هستیم.
🔴ما در ایران بعد از انقلاب بر خلاف جهتگیری مشروطیت و انقلاب اسلامی، فاقد دو سنت سیاسی مشروطهخواهی و جمهوریخواهی بودیم. چه در جمهوری اول و چه در جمهوری دوم، چپ و راست از آنجا که هردو از حزب جمهوری اسلامی برآمده بودند، حول دو تلقی مدرن و سنتی از دولتگرایی (اتاتیسم) تشکیل شدند و نزاع دینی-ایدئولوژیکِ بیهوده آنها به نظر میرسد که امروز به نحوی پراگماتیستی فیصله یافته و نقطه تعادل خود را -همانطور که گفته شد- در نوعی ناسیونال-نولیبرالیسمِ امنیتی پیدا کرده است. اما همینجا دقیقاً می تواند نقطه دگردیسی چپ نوی سیاسی در ایران باشد: تولد جنبش فرهنگیِ نویی که در شرایط پایان امر سیاسی در متن، مقاومت فرهنگی در حاشیه را دنبال می کند.
♦️«مقاومت فرهنگی» در واقع روش این جنبش اجتماعیِ گام دومی است و آرمان آن «جمهوریخواهی سیاسی» خواهد بود. مقاومت فرهنگی استراتژیک به این معناست که اولاً در کوتاه مدت و میان مدت جمهوریخواهی سیاسی ممکن نیست و تنها می توان به مقاومت و توسعهی امکان تنفس فرهنگی اقدام کرد، ثانیاً قدرت دولتیِ مردانه که برآمده از خشونت است را واگذار میکنیم و به جای آن در حاشیه فرهنگی به تولید قدرت می پردازیم؛ ثالثاً آرمانشهرِ جمهوریِ عدالت و دموکراسی و فضیلت نه از طریق تصاحب قدرت دولتی و به طور یکباره در انتهای مسیر، بلکه برعکس در طول مقاومت فرهنگی-اجتماعی و به طور تدریجی ساخته میشود. به تعبیر بهتر این آموزش و اقتصاد و سیاستِ دومی است که به تدریج روی زیربنای شبکه فرهنگی تازهی ما، در حاشیه متولد شده و در شرایطی مقاومتی و رزمنده، خواهد بالید و سیاست و اقتصاد پوسیدهی قدیم که حول دولت سامان یافته و فرهنگ و آموزش ریاکارانه، محافظهکارانه و فاسدی که آنرا پوشانده را بیاعتبار خواهد کرد.
.
🔴جمهوری دومِ اصولگرایان و اصلاحطلبان در یک کلام رقابت دو لویاتان اقتدارگرای دینی و سکولار با یکدیگر بود و به رغم همه تلاشهایی که انجام شد، اراده غالب در دهه نود نشان داد که جمهوری سوم پیش رو، چیزی بیش از لویاتان ملی-مذهبی التقاطیای نخواهد بود که اینبار ایدئولوژی و فقاهت را پوستاندازی کرده و آشکارا بدون تعارف با لباس امنیت ملّی، سرمایهداری، ناسیونالیسم، نظامیگری و تکنولوژی کنترلگر دولتی به تأسی از پوتین و حزب کمونیست چین طی طریق خواهد کرد. بنابراین میتوان چنین حکم کرد که ذخیره امر سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی در «متن» به پایان رسیده است.
🔴اما آیا این را باید به معنای پایان کامل امر سیاسی در ایران تلقی کرد؟ تصور میکنم امر سیاسی در ایران آمیخته به رندیِ ذاتیِ ایرانیان است و هرگز نمیمیرد، بلکه در شرایط این چنینی تغییر ماهیت میدهد. انتخابات سرد یک ماه پیش را به گمانم بتوان به عنوان نقطه عطفی برای پایان امر سیاسی در متن و تبدیل و تبدل آن در حاشیه تلقی کرد: ما در حال گذار از «امر سیاسی» به «امر فرهنگی» و گذار از سیاستورزی مردانه به سیاستورزی زنانه هستیم.
🔴ما در ایران بعد از انقلاب بر خلاف جهتگیری مشروطیت و انقلاب اسلامی، فاقد دو سنت سیاسی مشروطهخواهی و جمهوریخواهی بودیم. چه در جمهوری اول و چه در جمهوری دوم، چپ و راست از آنجا که هردو از حزب جمهوری اسلامی برآمده بودند، حول دو تلقی مدرن و سنتی از دولتگرایی (اتاتیسم) تشکیل شدند و نزاع دینی-ایدئولوژیکِ بیهوده آنها به نظر میرسد که امروز به نحوی پراگماتیستی فیصله یافته و نقطه تعادل خود را -همانطور که گفته شد- در نوعی ناسیونال-نولیبرالیسمِ امنیتی پیدا کرده است. اما همینجا دقیقاً می تواند نقطه دگردیسی چپ نوی سیاسی در ایران باشد: تولد جنبش فرهنگیِ نویی که در شرایط پایان امر سیاسی در متن، مقاومت فرهنگی در حاشیه را دنبال می کند.
♦️«مقاومت فرهنگی» در واقع روش این جنبش اجتماعیِ گام دومی است و آرمان آن «جمهوریخواهی سیاسی» خواهد بود. مقاومت فرهنگی استراتژیک به این معناست که اولاً در کوتاه مدت و میان مدت جمهوریخواهی سیاسی ممکن نیست و تنها می توان به مقاومت و توسعهی امکان تنفس فرهنگی اقدام کرد، ثانیاً قدرت دولتیِ مردانه که برآمده از خشونت است را واگذار میکنیم و به جای آن در حاشیه فرهنگی به تولید قدرت می پردازیم؛ ثالثاً آرمانشهرِ جمهوریِ عدالت و دموکراسی و فضیلت نه از طریق تصاحب قدرت دولتی و به طور یکباره در انتهای مسیر، بلکه برعکس در طول مقاومت فرهنگی-اجتماعی و به طور تدریجی ساخته میشود. به تعبیر بهتر این آموزش و اقتصاد و سیاستِ دومی است که به تدریج روی زیربنای شبکه فرهنگی تازهی ما، در حاشیه متولد شده و در شرایطی مقاومتی و رزمنده، خواهد بالید و سیاست و اقتصاد پوسیدهی قدیم که حول دولت سامان یافته و فرهنگ و آموزش ریاکارانه، محافظهکارانه و فاسدی که آنرا پوشانده را بیاعتبار خواهد کرد.
.
Forwarded from اندیشکده راهبردی مهاجر
#میزگرد_آنلاین
✅ الهیات پساکرونایی
❓ آیا کرونا دین را در ایران تضعیف میکند؟
با حضور
👤 محمدحسین بادامچی(دکتری جامعهشناسی و مدیر اندیشکده مهاجر)
👤 جواد درویش(دانشجوی دکتری فلسفه علم و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 محمد حسین بنا(سطح ۳ حوزه علمیه و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 نیما نریمانی(دانشجوی دکتری فلسفه دین و پژوهشگر اندیشکده مهاجر
📅 پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹؛ ساعت ۱۹
❗️ این میزگرد در کلاس مجازی به آدرس زیر برگزار میگردد:
📎 B2n.ir/covidreligion
❕ خواهشمند است پس از ورود به لینک بالا در تاریخ برگزاری، گزینهی مهمان را انتخاب کرده و پس از وارد کردن مشخصات، وارد کلاس مجازی شوید.
————————
🆔: @mohajer_thinktank
✅ الهیات پساکرونایی
❓ آیا کرونا دین را در ایران تضعیف میکند؟
با حضور
👤 محمدحسین بادامچی(دکتری جامعهشناسی و مدیر اندیشکده مهاجر)
👤 جواد درویش(دانشجوی دکتری فلسفه علم و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 محمد حسین بنا(سطح ۳ حوزه علمیه و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 نیما نریمانی(دانشجوی دکتری فلسفه دین و پژوهشگر اندیشکده مهاجر
📅 پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹؛ ساعت ۱۹
❗️ این میزگرد در کلاس مجازی به آدرس زیر برگزار میگردد:
📎 B2n.ir/covidreligion
❕ خواهشمند است پس از ورود به لینک بالا در تاریخ برگزاری، گزینهی مهمان را انتخاب کرده و پس از وارد کردن مشخصات، وارد کلاس مجازی شوید.
————————
🆔: @mohajer_thinktank
کرونا و بحران در معرفتشناسی دوگانه دینی-علمیِ رسمی
(چکیده مقالهای که در نشست آنلاین الهیات پساکرونایی ارائه خواهم داد)
▫️اگرچه مواجهه دین و علم (Science) به لحاظ فلسفه علمی و فلسفه سیاسی به اصطکاک، تنش، تضاد، تقابل و حتی تخاصمهای بسیاری در جوامع مسیحی (مثل مورد دادگاه گالیله و کلیساستیزی انقلاب فرانسه) و اسلامی (در ترکیه و مصر) و حتی سنت روشنفکری معاصر ایران (از کسروی تا سروش و ملکیان) و سنت روحانیت بنیادگرا (از ملاعلی کنی تا میرباقری) منجر شده است و این دو در بسیاری موارد در نهایت به شکل دو جبهه رودرروی علمی-سکولار/ دینی-بنیادگرایانه در مقابل هم صفآرایی کردهاند، اما حکومت دینی در ایران و معرفتشناسی مستقر در جمهوری اسلامی علی رغم نظرات شخصیِ برخی افراد صاحب نفوذ در حاکمیت، درگیر این نزاع نشده و همواره نوعی معرفتشناسی دوگانهی دینی-علمی را بعنوان معرفتشناسی رسمی خود معرفی و معیار عمل قرار داده است.
🔺 این معرفتشناسی دوگانه «در نظر»، بسیار نزدیک به خوانش معمول حوزوی و صدرایی از مناسبات طولی دین و علم است که آیت الله جوادی آملی در دو دهه گذشته به تقریر آن پرداخته و به موجب آن دین و علم نه تنها هیچ تضادی با هم ندارند، بلکه به دو ساحت متفاوت از هستی مربوط میشوند: علم به فیزیک و طبیعت؛ و دین به متافزیک و فوق طبیعت می پردازد و هر آنچه علم می گوید از نظر دین بیان خلقت و فعل الهی است و لاجرم بالذات هماهنگ با قول الهی.
🔺اما «در عمل» و به لحاظ سیاسی، این معرفت شناسی دوگانه به نوعی حاکمیت دوگانه منجر شده است که در ادبیات سیاسی ایرانی به آن «حکومت به تفکیک از دولت» گفته میشود. دولت نهادی عرفی و تخصصی است و از آنجا که با امور مادی و دنیوی جامعه و مشخصاً «توسعه» سروکار دارد، از منطقی علمی و تکنوکراتیک تبعیت میکند و در مقابل آن حکومت نهادی دینی است که با امور اخلاقی-سیاسی دنیویِ ملّت سروکار دارد و در نتیجه از منطقی دینی و فقهی-کلامی تبعیت می کند.
▫️تعبیر «من متخصص نیستم» که سال گذشته در جریان ماجرای افزایش قیمت بنزین از زبان مقام معظم رهبری صادر شد و مشابه این تعابیر در امور اقتصادی و نظامی که از لسان امام خمینی صادر شده است، نشانه مشخصی از این ساختار معرفتی-سیاسی دوگانه و رسمیت یافته است. به لحاظ معرفتشناسی رسمی جمهوری دوم (بعد از جنگ) این دو نیز در طول همدیگر هستند و چون در دو قلمرو متمایز از یکدیگر عمل میکنند تعارضی با هم ندارند و همچون انسانی که مجزا به امور جسمانی و روحانی خود می پردازد، دولت جسمانی و حکومت روحانی نیز به کمک هم به اعمال حکمرانی واحدی بر ملت در قامت متحد «نظام» مشغولند.
▫️از همینجاست که همکاری مسالمتآمیز و متحد روحانیت-پزشکان/مهندسان و ستیز توأمان روحانی-پزشک/مهندس با علوم انسانی آشکار میشود. در این تقسیم کار و معماری منظم باشکوه، روحانی و پزشک، طبیب جان و طبیب جسم، دو بال پرواز حکومت دینی هستند و به ظاهر به لحاظ نظری (همانطور که در موضع گیری رسمی علیه تبریزیان دیده شد) و عملی (همانطور که در مدیریت کرونا دیده شد) تعارضی میان آن دو نیست. با این حال علوم انسانی آن جناح مزاحمی است که چون همواره بر طبل نادرستی این تقسیم دوگانه پافشاری میکند؛ آنجا که بحث علمی-جسمی می شود از ملاحظات اخلاقی و ارزشی میگوید و آنجا که بحث دینی-اخروی می شود از انسان و طبیعتِ گوشت و پوستدار عینی و فیزیکی؛ هردو طرف متفقالقولند که هم به لحاظ نظری و آکادمیک و هم به لحاظ عملی و سیاسی این جماعت کنار گذاشته شوند که این سیاست در اصطلاح ایرانی «انقلاب فرهنگی» و «اسلامی شدن دانشگاه ها» نامیده شده است.
◾️از این منظر و علی رغم احساس عادی بودن اوضاع از منظر رسمی، کرونا قطعاً تکانه شدیدی به نفع ساختار علمی-عرفی-دولتی محسوب میشود که با تعلیق دستفرمان دینی به لحاظ نظری و عملی، نه تنها ساخت دینی-حکومتی را به چالش کشیده است، بلکه اساساً با گسترشی که در قلمرو علمی-دولتی و اعلام شرایط اضطراری ایجاد کرد، عملاً اعتبار و مشروعیت این ساخت دوگانه را نیز زیر سؤال برده است. تناقضی که سالها انکار میشد اینک بر پرده افتاده است و مردم با ربط دادن این دو قلمروی جدا متوجه شده اند که آنچه به نفع جسم است به نفع روح نیست و آنچه به نفع روح است به نفع جسم نیست. آیا اینکه روح و جسم به یک راه نمیروند و مرز مقدس میان این دو اینک محو و ناپدید گشته، فروپاشی نظم نظری و عملی جهان رسمی ما نیست؟ آیا اینچنین قرنطینهی تعلیقیای که در آن قرار گرفتیم را نباید زلزلهای بنیادین در الهیات تلقی کرد؟
.
(چکیده مقالهای که در نشست آنلاین الهیات پساکرونایی ارائه خواهم داد)
▫️اگرچه مواجهه دین و علم (Science) به لحاظ فلسفه علمی و فلسفه سیاسی به اصطکاک، تنش، تضاد، تقابل و حتی تخاصمهای بسیاری در جوامع مسیحی (مثل مورد دادگاه گالیله و کلیساستیزی انقلاب فرانسه) و اسلامی (در ترکیه و مصر) و حتی سنت روشنفکری معاصر ایران (از کسروی تا سروش و ملکیان) و سنت روحانیت بنیادگرا (از ملاعلی کنی تا میرباقری) منجر شده است و این دو در بسیاری موارد در نهایت به شکل دو جبهه رودرروی علمی-سکولار/ دینی-بنیادگرایانه در مقابل هم صفآرایی کردهاند، اما حکومت دینی در ایران و معرفتشناسی مستقر در جمهوری اسلامی علی رغم نظرات شخصیِ برخی افراد صاحب نفوذ در حاکمیت، درگیر این نزاع نشده و همواره نوعی معرفتشناسی دوگانهی دینی-علمی را بعنوان معرفتشناسی رسمی خود معرفی و معیار عمل قرار داده است.
🔺 این معرفتشناسی دوگانه «در نظر»، بسیار نزدیک به خوانش معمول حوزوی و صدرایی از مناسبات طولی دین و علم است که آیت الله جوادی آملی در دو دهه گذشته به تقریر آن پرداخته و به موجب آن دین و علم نه تنها هیچ تضادی با هم ندارند، بلکه به دو ساحت متفاوت از هستی مربوط میشوند: علم به فیزیک و طبیعت؛ و دین به متافزیک و فوق طبیعت می پردازد و هر آنچه علم می گوید از نظر دین بیان خلقت و فعل الهی است و لاجرم بالذات هماهنگ با قول الهی.
🔺اما «در عمل» و به لحاظ سیاسی، این معرفت شناسی دوگانه به نوعی حاکمیت دوگانه منجر شده است که در ادبیات سیاسی ایرانی به آن «حکومت به تفکیک از دولت» گفته میشود. دولت نهادی عرفی و تخصصی است و از آنجا که با امور مادی و دنیوی جامعه و مشخصاً «توسعه» سروکار دارد، از منطقی علمی و تکنوکراتیک تبعیت میکند و در مقابل آن حکومت نهادی دینی است که با امور اخلاقی-سیاسی دنیویِ ملّت سروکار دارد و در نتیجه از منطقی دینی و فقهی-کلامی تبعیت می کند.
▫️تعبیر «من متخصص نیستم» که سال گذشته در جریان ماجرای افزایش قیمت بنزین از زبان مقام معظم رهبری صادر شد و مشابه این تعابیر در امور اقتصادی و نظامی که از لسان امام خمینی صادر شده است، نشانه مشخصی از این ساختار معرفتی-سیاسی دوگانه و رسمیت یافته است. به لحاظ معرفتشناسی رسمی جمهوری دوم (بعد از جنگ) این دو نیز در طول همدیگر هستند و چون در دو قلمرو متمایز از یکدیگر عمل میکنند تعارضی با هم ندارند و همچون انسانی که مجزا به امور جسمانی و روحانی خود می پردازد، دولت جسمانی و حکومت روحانی نیز به کمک هم به اعمال حکمرانی واحدی بر ملت در قامت متحد «نظام» مشغولند.
▫️از همینجاست که همکاری مسالمتآمیز و متحد روحانیت-پزشکان/مهندسان و ستیز توأمان روحانی-پزشک/مهندس با علوم انسانی آشکار میشود. در این تقسیم کار و معماری منظم باشکوه، روحانی و پزشک، طبیب جان و طبیب جسم، دو بال پرواز حکومت دینی هستند و به ظاهر به لحاظ نظری (همانطور که در موضع گیری رسمی علیه تبریزیان دیده شد) و عملی (همانطور که در مدیریت کرونا دیده شد) تعارضی میان آن دو نیست. با این حال علوم انسانی آن جناح مزاحمی است که چون همواره بر طبل نادرستی این تقسیم دوگانه پافشاری میکند؛ آنجا که بحث علمی-جسمی می شود از ملاحظات اخلاقی و ارزشی میگوید و آنجا که بحث دینی-اخروی می شود از انسان و طبیعتِ گوشت و پوستدار عینی و فیزیکی؛ هردو طرف متفقالقولند که هم به لحاظ نظری و آکادمیک و هم به لحاظ عملی و سیاسی این جماعت کنار گذاشته شوند که این سیاست در اصطلاح ایرانی «انقلاب فرهنگی» و «اسلامی شدن دانشگاه ها» نامیده شده است.
◾️از این منظر و علی رغم احساس عادی بودن اوضاع از منظر رسمی، کرونا قطعاً تکانه شدیدی به نفع ساختار علمی-عرفی-دولتی محسوب میشود که با تعلیق دستفرمان دینی به لحاظ نظری و عملی، نه تنها ساخت دینی-حکومتی را به چالش کشیده است، بلکه اساساً با گسترشی که در قلمرو علمی-دولتی و اعلام شرایط اضطراری ایجاد کرد، عملاً اعتبار و مشروعیت این ساخت دوگانه را نیز زیر سؤال برده است. تناقضی که سالها انکار میشد اینک بر پرده افتاده است و مردم با ربط دادن این دو قلمروی جدا متوجه شده اند که آنچه به نفع جسم است به نفع روح نیست و آنچه به نفع روح است به نفع جسم نیست. آیا اینکه روح و جسم به یک راه نمیروند و مرز مقدس میان این دو اینک محو و ناپدید گشته، فروپاشی نظم نظری و عملی جهان رسمی ما نیست؟ آیا اینچنین قرنطینهی تعلیقیای که در آن قرار گرفتیم را نباید زلزلهای بنیادین در الهیات تلقی کرد؟
.
Telegram
جمهورى سوم
#میزگرد_آنلاین
✅ الهیات پساکرونایی
❓ آیا کرونا دین را در ایران تضعیف میکند؟
با حضور
👤 محمدحسین بادامچی(دکتری جامعهشناسی و مدیر اندیشکده مهاجر)
👤 جواد درویش(دانشجوی دکتری فلسفه علم و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 محمد حسین بنا(سطح ۳ حوزه علمیه و پژوهشگر اندیشکده…
✅ الهیات پساکرونایی
❓ آیا کرونا دین را در ایران تضعیف میکند؟
با حضور
👤 محمدحسین بادامچی(دکتری جامعهشناسی و مدیر اندیشکده مهاجر)
👤 جواد درویش(دانشجوی دکتری فلسفه علم و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 محمد حسین بنا(سطح ۳ حوزه علمیه و پژوهشگر اندیشکده…
Audio
#میزگرد_آنلاین
✅ الهیات پساکرونایی
❓ آیا کرونا دین را در ایران تضعیف میکند؟
با حضور
👤 محمدحسین بادامچی(دکتری جامعهشناسی و مدیر اندیشکده مهاجر)
👤 جواد درویش(دانشجوی دکتری فلسفه علم و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 محمد حسین بنا(سطح ۳ حوزه علمیه و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 نیما نریمانی(دانشجوی دکتری فلسفه دین و پژوهشگر اندیشکده مهاجر
—————————
🆔: @mohajer_thinktank
✅ الهیات پساکرونایی
❓ آیا کرونا دین را در ایران تضعیف میکند؟
با حضور
👤 محمدحسین بادامچی(دکتری جامعهشناسی و مدیر اندیشکده مهاجر)
👤 جواد درویش(دانشجوی دکتری فلسفه علم و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 محمد حسین بنا(سطح ۳ حوزه علمیه و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 نیما نریمانی(دانشجوی دکتری فلسفه دین و پژوهشگر اندیشکده مهاجر
—————————
🆔: @mohajer_thinktank
Forwarded from اندیشکده راهبردی مهاجر
افزایش دینداری نخبگان-مهاجر.pdf
1.3 MB
#پژوهش
✅ پروژه «آسیب شناسی رویکردهای مرسوم در حفظ و تقویت دینداری نخبگان و پیشنهاد راهکارهای جدید» به سفارش یکی از نهادهای سیاستگذار، سال گذشته توسط محمدحسین بادامچی اجرا گردید. این پروژه در ادامه سلسله پژوهشهایی است که اندیشکده مهاجر از سال ۹۱ تا کنون در حوزه دینداری نخبگان انجام گرفته و در آن نظرات ۵ نفر از صاحب نظران (آقایان دکتر میری، مرشدی، جعفری، درویش و نریمانی) در آسیبشناسی آنچه «الهیات حوزوی بوروکراتیک» نامیده شده و گفتمان حاکم بر نهاد رهبری، مراکز معارف دانشگاهی و سازمانهای تبلیغی و هیئات را شکل میدهد مورد تحلیل انتقادی قرار گرفته و در نهایت راهبردهای بدیلی برای افزایش دینداری نخبگان پیشنهاد شده است.
—————————
🆔: @mohajer_thinktank
✅ پروژه «آسیب شناسی رویکردهای مرسوم در حفظ و تقویت دینداری نخبگان و پیشنهاد راهکارهای جدید» به سفارش یکی از نهادهای سیاستگذار، سال گذشته توسط محمدحسین بادامچی اجرا گردید. این پروژه در ادامه سلسله پژوهشهایی است که اندیشکده مهاجر از سال ۹۱ تا کنون در حوزه دینداری نخبگان انجام گرفته و در آن نظرات ۵ نفر از صاحب نظران (آقایان دکتر میری، مرشدی، جعفری، درویش و نریمانی) در آسیبشناسی آنچه «الهیات حوزوی بوروکراتیک» نامیده شده و گفتمان حاکم بر نهاد رهبری، مراکز معارف دانشگاهی و سازمانهای تبلیغی و هیئات را شکل میدهد مورد تحلیل انتقادی قرار گرفته و در نهایت راهبردهای بدیلی برای افزایش دینداری نخبگان پیشنهاد شده است.
—————————
🆔: @mohajer_thinktank