کمونیسم، نازیسم، توتالیتاریسم.pdf
169.9 KB
🔺مقاله کمونیسم و نازیسم؛ ژرفنگریهایی درباره توتالیتاریسم در قرن بیستم/ نوشته آلن دوبنوا/ ترجمه شهروز رستگار نامدار/ منتشر شده در اطلاعات سیاسی و اقتصادی شماره ۱۴۹ و ۱۵۰/ سال ۷۸
🔖چند روز پیش بیستمین سالگرد یازده سپتامبر ۲۰۰۱ بود. از فروپاشی شوروی تا یازده سپتامبر، جهان تنها ده سال فرصت یافت که بیرون از جهان ایدئولوژیک جنگ سرد، توجیه اخلاقی خشونت برای حذف دشمن و دوراهی انتخاب برای ضرورتا ملحق شدن به یکی از بلوکهای شرارت بدون هیچ راه گریز دیگری، تنفس کند.
این مقاله یکی از این بارقههای درخشان در تلاش برای بیرون کشیدن قضاوت سیاسی از زیر آوار توتالیتاریسم فریبنده است که در سال ۱۹۹۷ در فرانسه در پاسخ به چپهایی نوشته شده که میگفتند کمونیسم را نمیتوان با نازیسم یکی دانست، چون دشمنِ نازیسم بود و نیتش بر خلاف هیتلر خیر بود و آرمان رهایی بشر و ساختن بهشت داشت و جنایتکاریش نه از سر رغبت، بلکه از سر ضرورت یا اشتباه بود…
🔖چند روز پیش بیستمین سالگرد یازده سپتامبر ۲۰۰۱ بود. از فروپاشی شوروی تا یازده سپتامبر، جهان تنها ده سال فرصت یافت که بیرون از جهان ایدئولوژیک جنگ سرد، توجیه اخلاقی خشونت برای حذف دشمن و دوراهی انتخاب برای ضرورتا ملحق شدن به یکی از بلوکهای شرارت بدون هیچ راه گریز دیگری، تنفس کند.
این مقاله یکی از این بارقههای درخشان در تلاش برای بیرون کشیدن قضاوت سیاسی از زیر آوار توتالیتاریسم فریبنده است که در سال ۱۹۹۷ در فرانسه در پاسخ به چپهایی نوشته شده که میگفتند کمونیسم را نمیتوان با نازیسم یکی دانست، چون دشمنِ نازیسم بود و نیتش بر خلاف هیتلر خیر بود و آرمان رهایی بشر و ساختن بهشت داشت و جنایتکاریش نه از سر رغبت، بلکه از سر ضرورت یا اشتباه بود…
طرح کلی سیاستگذاری بدیل مهاجر
🔺در نقد پارادیم سنتی سیاستگذاری تکنوکراتیک؛ طرح کلی الگوی سیاستگذاری بدیل اندیشکده راهبردی مهاجر
📍مجموعه ارائههای کوتاه ده دقیقهای از اعضای کارگروه علوم انسانی و توسعه اندیشکده مهاجر از نتایج چند سال پژوهشهای قبلی اندیشکده؛ به ترتیب:
1⃣ده حوزه مطالعاتی اصلی در چرخش حکمرانی و گذر از سیاستگذاری سنتی؛ محمدحسین بادامچی
2⃣ریشههای تاریخی مفقود بودن عقلانیت توسعه در ایران؛ محمد حسینبنا
3⃣یک دوگانه بنیادین در توسعه و سیاستگذاری: حصولی یا تحصیلی؛ محمدحسن نیلی
4️⃣هوش مصنوعی به مثابه موضوعی میانرشتهای: به سوی یک رویکرد سیاستگذاری مبتنی بر علوم انسانی؛ امیرحسین حاجی شمسایی
5⃣سه گونه عقلانیت الهیاتی در سیاستگذاری ایرانی و معضل هژمونی الهیات تمدنگرا؛ مهدی طهماسبی
6⃣از چشم دولت نگاه کردن: معرفی کتاب مهم جیمز اسکات در نقد برنامهریزی توسعه دولتی؛ محمدامین سرخی
این جلسه در ۲۸ شهریور ۱۴۰۰ برگزار شده است.
————————
🆔: @mohajer_thinktank
📍مجموعه ارائههای کوتاه ده دقیقهای از اعضای کارگروه علوم انسانی و توسعه اندیشکده مهاجر از نتایج چند سال پژوهشهای قبلی اندیشکده؛ به ترتیب:
1⃣ده حوزه مطالعاتی اصلی در چرخش حکمرانی و گذر از سیاستگذاری سنتی؛ محمدحسین بادامچی
2⃣ریشههای تاریخی مفقود بودن عقلانیت توسعه در ایران؛ محمد حسینبنا
3⃣یک دوگانه بنیادین در توسعه و سیاستگذاری: حصولی یا تحصیلی؛ محمدحسن نیلی
4️⃣هوش مصنوعی به مثابه موضوعی میانرشتهای: به سوی یک رویکرد سیاستگذاری مبتنی بر علوم انسانی؛ امیرحسین حاجی شمسایی
5⃣سه گونه عقلانیت الهیاتی در سیاستگذاری ایرانی و معضل هژمونی الهیات تمدنگرا؛ مهدی طهماسبی
6⃣از چشم دولت نگاه کردن: معرفی کتاب مهم جیمز اسکات در نقد برنامهریزی توسعه دولتی؛ محمدامین سرخی
این جلسه در ۲۸ شهریور ۱۴۰۰ برگزار شده است.
————————
🆔: @mohajer_thinktank
حقیقت، آزادی، زنانگی
🔴شاید اغراق آمیز به نظر برسد ولی هرچه پیشتر میروم بیشتر آزادی را سرزمینی در حال دور شدن مییابم. مسأله وضعیت آزادی، اندیشه آزادی یا راه رسیدن به آزادی نیست، بلکه بالاتر از هرچیز تصور آزادی است که در این گوشه زمین ممتنع مینماید. یکی از مهمترین و شاید مهمترین وجه این بحران امتناع آن است که ما قرنهای قرن در پارادایم «حقیقت» زیستهایم و اساساً امکانی از تصور آزادی برای ما وجود ندارد. از نقطهای که ما در آن قرار گرفتهایم تفاوتی میان آزادیخواهان و استبدادطلبان ما وجود ندارد چون هردو مقیم سرزمین «حقیقت»اند و تنها تفاوت آزادیخواه در محتوای دیگری است که حقیقت میپندارد. حقیقت در هرحال معرفت مطلق، آن تصویر حقیقی هستی است که جایی بالاسر آدمی، بالاسر تاریخ قرار گرفته و از همین «مبدأ مختصات» است که جهان آغاز می شود و روشن میشود. معرفتشناسی، هستیشناسی و اخلاق همه از «حقیقت» سرچشمه میگیرد، آغاز و پایان همه در حقیقت است، هست و باید، ذات و غایت در آن است. از همین بنیاد است که «بالا و پایین» در عالم و در جهان انسانی شکل میگیرد و سلسله مراتب ضرورت اطاعت نادان از دانا، حقیقتنایافته از حقیقتیافته و بد از خوب شکل میگیرد.
🔴«ایدهی حقیقت» در واقع کل جهان را به یک توتولوژی پوچ تبدیل میکند چون هرچه هست اوست و باقی تکرار پرملال او. به او که دست یابی به همه چیز دست یافتهای و چون دست نیابی باقی عمر را باید در جستجوی آن باشی. «ایدهی حقیقت» دشمن زندهگی است و از همان لحظهای که چون نقابی چسبناک و پیشرونده به چشم و ذهن آدمی میچسبد، اراده را به یک زایده، یک مشکل تبدیل میکند. درستتر آنست که بگوییم ایده حقیقت انتقام مرگ از زندگی است، توتالیتاریسم وحشتناک تاریکی در قامت روشنایی تا فکر، فهم، تجربه و اراده، تمام آنچه «انسان زنده» را میسازد در نطفه خفه کند.
🔴تصور آزادی در جهان حقیقت بس دشوار است. تصور آنکه تا کنون عقب عقب راه میرفتیم. پارادایم حقیقت آدمیان را به دو دسته تقسیم میکند: راه یافتگان و جویندگان؛ و طرفه آنکه هیچ پرسشی، هیچ لذت کشف نویی در این میان نیست. راه یافتگان مالک حقیقتند و جویندگان در سودای چشیدنی از آن. ممکن است که در متاع کاسبان حقیقت گوهری هم باشد اما چه فایده، که آنچه در این دکان مهم است همین رابطه قدرت میان مالکان حقیقت و جویندگان است نه چیزی بیشتر از آن.
🔴جهان آزادی اساساً جهان دیگری است که در آن هر گوهری یخی است که تا به تماشا و عرضه اش بایستی آب میشود و تمام میشود. در عالم آزادی بر خلاف عالم حقیقت که عالمی پس از یافتن پاسخهای مطلق است، معمای حقیقت حل نشده و هرگز آنگونه که اهل حقیقت می پندارند حل نخواهد شد. آنچه اهل حقیقت لحظه خوفناک سردرگمی و تشویش خروج از ذیل حقیقت پدرسالار میپندارد، شیوه متعارف زیستن خاضعانه نزد آزادگان است.
♦️و ما ایرانیان اگر در انبان تاریخی خود خوب بگردیم، در میانه دیانت و ملیت و هویت و ایدئولوژی و فلسفه و ادب و اخلاق و خانواده و دولت، چه داریم که رایحهای از آزادی در مشام ما بیفروزد؟ اینجاست که شاید تنها «زن» است که یارای سخن داشته باشد، چه تنها اوست که قرنها و قرنها در پستوی خانهها و به تنهایی، با تنی لرزان و چشمانی هراسان، امید به زندهگی را در قلب خود حفظ کرده است: ایمان به آنکه جهان، قرارگاه زندهگی و آزادگی و زنانگی است و امپراتوری تاریک مرگ روزی به سر می آید. ایمان به آنکه حقیقت با همه عظمتش نمیتواند زایش «امر نو» را متوقف کند، آن زمان که زنی آبستن آن است...
🔴شاید اغراق آمیز به نظر برسد ولی هرچه پیشتر میروم بیشتر آزادی را سرزمینی در حال دور شدن مییابم. مسأله وضعیت آزادی، اندیشه آزادی یا راه رسیدن به آزادی نیست، بلکه بالاتر از هرچیز تصور آزادی است که در این گوشه زمین ممتنع مینماید. یکی از مهمترین و شاید مهمترین وجه این بحران امتناع آن است که ما قرنهای قرن در پارادایم «حقیقت» زیستهایم و اساساً امکانی از تصور آزادی برای ما وجود ندارد. از نقطهای که ما در آن قرار گرفتهایم تفاوتی میان آزادیخواهان و استبدادطلبان ما وجود ندارد چون هردو مقیم سرزمین «حقیقت»اند و تنها تفاوت آزادیخواه در محتوای دیگری است که حقیقت میپندارد. حقیقت در هرحال معرفت مطلق، آن تصویر حقیقی هستی است که جایی بالاسر آدمی، بالاسر تاریخ قرار گرفته و از همین «مبدأ مختصات» است که جهان آغاز می شود و روشن میشود. معرفتشناسی، هستیشناسی و اخلاق همه از «حقیقت» سرچشمه میگیرد، آغاز و پایان همه در حقیقت است، هست و باید، ذات و غایت در آن است. از همین بنیاد است که «بالا و پایین» در عالم و در جهان انسانی شکل میگیرد و سلسله مراتب ضرورت اطاعت نادان از دانا، حقیقتنایافته از حقیقتیافته و بد از خوب شکل میگیرد.
🔴«ایدهی حقیقت» در واقع کل جهان را به یک توتولوژی پوچ تبدیل میکند چون هرچه هست اوست و باقی تکرار پرملال او. به او که دست یابی به همه چیز دست یافتهای و چون دست نیابی باقی عمر را باید در جستجوی آن باشی. «ایدهی حقیقت» دشمن زندهگی است و از همان لحظهای که چون نقابی چسبناک و پیشرونده به چشم و ذهن آدمی میچسبد، اراده را به یک زایده، یک مشکل تبدیل میکند. درستتر آنست که بگوییم ایده حقیقت انتقام مرگ از زندگی است، توتالیتاریسم وحشتناک تاریکی در قامت روشنایی تا فکر، فهم، تجربه و اراده، تمام آنچه «انسان زنده» را میسازد در نطفه خفه کند.
🔴تصور آزادی در جهان حقیقت بس دشوار است. تصور آنکه تا کنون عقب عقب راه میرفتیم. پارادایم حقیقت آدمیان را به دو دسته تقسیم میکند: راه یافتگان و جویندگان؛ و طرفه آنکه هیچ پرسشی، هیچ لذت کشف نویی در این میان نیست. راه یافتگان مالک حقیقتند و جویندگان در سودای چشیدنی از آن. ممکن است که در متاع کاسبان حقیقت گوهری هم باشد اما چه فایده، که آنچه در این دکان مهم است همین رابطه قدرت میان مالکان حقیقت و جویندگان است نه چیزی بیشتر از آن.
🔴جهان آزادی اساساً جهان دیگری است که در آن هر گوهری یخی است که تا به تماشا و عرضه اش بایستی آب میشود و تمام میشود. در عالم آزادی بر خلاف عالم حقیقت که عالمی پس از یافتن پاسخهای مطلق است، معمای حقیقت حل نشده و هرگز آنگونه که اهل حقیقت می پندارند حل نخواهد شد. آنچه اهل حقیقت لحظه خوفناک سردرگمی و تشویش خروج از ذیل حقیقت پدرسالار میپندارد، شیوه متعارف زیستن خاضعانه نزد آزادگان است.
♦️و ما ایرانیان اگر در انبان تاریخی خود خوب بگردیم، در میانه دیانت و ملیت و هویت و ایدئولوژی و فلسفه و ادب و اخلاق و خانواده و دولت، چه داریم که رایحهای از آزادی در مشام ما بیفروزد؟ اینجاست که شاید تنها «زن» است که یارای سخن داشته باشد، چه تنها اوست که قرنها و قرنها در پستوی خانهها و به تنهایی، با تنی لرزان و چشمانی هراسان، امید به زندهگی را در قلب خود حفظ کرده است: ایمان به آنکه جهان، قرارگاه زندهگی و آزادگی و زنانگی است و امپراتوری تاریک مرگ روزی به سر می آید. ایمان به آنکه حقیقت با همه عظمتش نمیتواند زایش «امر نو» را متوقف کند، آن زمان که زنی آبستن آن است...
جامعهشناسی آزادی
🔴آزادی در قاموس اسلامگرایی پالایش شده از روشنفکری انقلابی «فسق»، «گناه» «بیبندوباری» و در یک کلام «کلمه قبیحه آزادی» است. اما نکتهای که تا کنون کمتر مورد تأمل قرار گرفته این است که اساساً ممکن نیست که کسی مخالف آزادی باشد. آزادی قابل محو شدن نیست، بلکه تنها از جایی به جای دیگر منتقل میشود. اساساً مردی که در قدرت است گفتارها را برای «دیگری» خلق و پراکنده میکند، بنابراین سخن مرد آزادیستیز در نکوهش آزادی «در واقع» بدین معناست که «آزادیها باید از سطح جامعه جمع شود و نزد ما در رأس متمرکز شود.» آزادیستیز آنگاه که به بیان مانیفست ضدآزادیخواهانه خود مشغول است در واقع در حال بهره گیری از یکی از عالیترین سطوح آزادی،یعنی «حق جعل حقایق» و پراکندن آن است.
🔴بنابراین نزاع ایدئولوژیک میان آزادیخواهان و مخالفان آن وجهی ندارد. دعوا بر سر «نحوه توزیع آزادی» است. چنین نیست که آزادیخواهان نیز لزوماً به توزیع برابر آزادی قائل باشند، چه عرصه نظر عرصهی فراخی است و همانطور که در پست قبلی اشاره کردم، آزادی اساساً نمی تواند بخشی از پارادایم حقیقت باشد. بنابراین همه ایدئولوژیهای حقیقت (لیبرالیسم، سوسیالیسم،اسلامیسم، ناسیونالیسم و ...) همه ایسمها و متافیزیکها و عقاید نظری بسیجکننده و مشروعکنندهی قدرت، مستقل از آنکه چه به زبان بیاورند، رقابتی پنهان بر سر نحوه توزیع آزادی میان خودیها و دیگری هستند.
🔴در پارادایم حقیقت، عاقل/ نخبه/ ایدئولوگ/ روحانی/ فیلسوف/ دانشمند (همه قماش اشراف نظری) هرسخنی که به زبان میآورد شامل خود او نمیشود، بلکه حکمی مدعی جهان شمولی است که تنها برای مهار دیگریِ فرودست صادر شده. روزگاری این مشکل لاینحل را کوشیدند تا با ارجاع به خدا برای صدور حکمی برابر برای همه اصناف بشری حل کنند –که برخی بقایای این گفتار هنوز در قانون اساسی موجود است- اما تجربه چند دهه اخیر نشان داد که این گفتار نظری چه به سهولت در عمل در ورطه «خودقوم ناجیهپنداری دینداران» در میغلطد.
♦️حل این مسأله به عاملین تازهای بیرون «رجال سیاسی» نیاز دارد. گروهی که به لحاظ وجودی خصم پدرسالاری باشند و حاملان بالفعل آزادی در عمل، یعنی توزیع برابر آزادی.
🔴آزادی در قاموس اسلامگرایی پالایش شده از روشنفکری انقلابی «فسق»، «گناه» «بیبندوباری» و در یک کلام «کلمه قبیحه آزادی» است. اما نکتهای که تا کنون کمتر مورد تأمل قرار گرفته این است که اساساً ممکن نیست که کسی مخالف آزادی باشد. آزادی قابل محو شدن نیست، بلکه تنها از جایی به جای دیگر منتقل میشود. اساساً مردی که در قدرت است گفتارها را برای «دیگری» خلق و پراکنده میکند، بنابراین سخن مرد آزادیستیز در نکوهش آزادی «در واقع» بدین معناست که «آزادیها باید از سطح جامعه جمع شود و نزد ما در رأس متمرکز شود.» آزادیستیز آنگاه که به بیان مانیفست ضدآزادیخواهانه خود مشغول است در واقع در حال بهره گیری از یکی از عالیترین سطوح آزادی،یعنی «حق جعل حقایق» و پراکندن آن است.
🔴بنابراین نزاع ایدئولوژیک میان آزادیخواهان و مخالفان آن وجهی ندارد. دعوا بر سر «نحوه توزیع آزادی» است. چنین نیست که آزادیخواهان نیز لزوماً به توزیع برابر آزادی قائل باشند، چه عرصه نظر عرصهی فراخی است و همانطور که در پست قبلی اشاره کردم، آزادی اساساً نمی تواند بخشی از پارادایم حقیقت باشد. بنابراین همه ایدئولوژیهای حقیقت (لیبرالیسم، سوسیالیسم،اسلامیسم، ناسیونالیسم و ...) همه ایسمها و متافیزیکها و عقاید نظری بسیجکننده و مشروعکنندهی قدرت، مستقل از آنکه چه به زبان بیاورند، رقابتی پنهان بر سر نحوه توزیع آزادی میان خودیها و دیگری هستند.
🔴در پارادایم حقیقت، عاقل/ نخبه/ ایدئولوگ/ روحانی/ فیلسوف/ دانشمند (همه قماش اشراف نظری) هرسخنی که به زبان میآورد شامل خود او نمیشود، بلکه حکمی مدعی جهان شمولی است که تنها برای مهار دیگریِ فرودست صادر شده. روزگاری این مشکل لاینحل را کوشیدند تا با ارجاع به خدا برای صدور حکمی برابر برای همه اصناف بشری حل کنند –که برخی بقایای این گفتار هنوز در قانون اساسی موجود است- اما تجربه چند دهه اخیر نشان داد که این گفتار نظری چه به سهولت در عمل در ورطه «خودقوم ناجیهپنداری دینداران» در میغلطد.
♦️حل این مسأله به عاملین تازهای بیرون «رجال سیاسی» نیاز دارد. گروهی که به لحاظ وجودی خصم پدرسالاری باشند و حاملان بالفعل آزادی در عمل، یعنی توزیع برابر آزادی.
Telegram
جمهورى سوم
حقیقت، آزادی، زنانگی
🔴شاید اغراق آمیز به نظر برسد ولی هرچه پیشتر میروم بیشتر آزادی را سرزمینی در حال دور شدن مییابم. مسأله وضعیت آزادی، اندیشه آزادی یا راه رسیدن به آزادی نیست، بلکه بالاتر از هرچیز تصور آزادی است که در این گوشه زمین ممتنع مینماید. یکی…
🔴شاید اغراق آمیز به نظر برسد ولی هرچه پیشتر میروم بیشتر آزادی را سرزمینی در حال دور شدن مییابم. مسأله وضعیت آزادی، اندیشه آزادی یا راه رسیدن به آزادی نیست، بلکه بالاتر از هرچیز تصور آزادی است که در این گوشه زمین ممتنع مینماید. یکی…
Forwarded from رِباط
📢شمارهی سوّم نشریهی رِباط با موضوع روایت هزاردستان و جامعهٔمدنی منتشر شد!
🔖در این شماره چه میخوانیم؟
🔷رباط در این شماره تلاش میکند به بازاندیشی تصویر جامعهٔ مدنی و عناصر آن در دهه اخیر در نسبت با جمهوری اسلامی بپردازد.
همراهان رباط در این شماره:
محمدرضا تاجیک
«نابسندگیهای درک اصلاحات از جامعهٔ مدنی»
محمد مهدی جعفری
گفتگو درباره «زندگی و اندیشه آیت الله طالقانی»
فاطمه صادقی
گفتگو درباره کتاب «زندگی همچون سیاست»
مرحوم داود فیرحی
«بازنشر سخنران اهمیت آرا آیت الله طالقانی برای فهم جامعه امروز»
حسین نورائی نژاد
«اصلاحات و جامعه مدنی، همافزایی یا بهره کشی»
محمد ملا عباسی
گفتگو درباره «موقعیت پرابلماتیک طالقانی پس از انقلاب»
و دیگران
🔍چهطور از اخبار رِباط مطلع شویم؟
📌شما میتوانید ما را در اینستاگرام و تلگرام دنبال کنید.
🗞برای خرید نشریه چه کنیم؟
📌برای دریافت نسخهی فیزیکی نشریه، درگاه باسلام، دایرکت اینستاگرام و ادمین تلگرام [@Rebaatadmin]در اختیار شماست.
🔖در این شماره چه میخوانیم؟
🔷رباط در این شماره تلاش میکند به بازاندیشی تصویر جامعهٔ مدنی و عناصر آن در دهه اخیر در نسبت با جمهوری اسلامی بپردازد.
همراهان رباط در این شماره:
محمدرضا تاجیک
«نابسندگیهای درک اصلاحات از جامعهٔ مدنی»
محمد مهدی جعفری
گفتگو درباره «زندگی و اندیشه آیت الله طالقانی»
فاطمه صادقی
گفتگو درباره کتاب «زندگی همچون سیاست»
مرحوم داود فیرحی
«بازنشر سخنران اهمیت آرا آیت الله طالقانی برای فهم جامعه امروز»
حسین نورائی نژاد
«اصلاحات و جامعه مدنی، همافزایی یا بهره کشی»
محمد ملا عباسی
گفتگو درباره «موقعیت پرابلماتیک طالقانی پس از انقلاب»
و دیگران
🔍چهطور از اخبار رِباط مطلع شویم؟
📌شما میتوانید ما را در اینستاگرام و تلگرام دنبال کنید.
🗞برای خرید نشریه چه کنیم؟
📌برای دریافت نسخهی فیزیکی نشریه، درگاه باسلام، دایرکت اینستاگرام و ادمین تلگرام [@Rebaatadmin]در اختیار شماست.
نیهیلیسم عارفانه در تاریخ مذکر ایرانی
در سوگ امیرحسین جیرانیزاده
1️⃣امیرحسین جیرانیزاده دانشجوی نخبه و پاکباز عضو هیئت الزهرای دانشگاه شریف بود که چند روز پیش حین جمع کردن سیاهی گنبد مسجد دانشگاه شریف سقوط کرد و جان سپرد. اخلاص این جوانان در مقابل بیاعتنایی سیستم الهیاتی-سیاسی فراگیری که زیر دست و پا کشته شدن هموطنانمان در تشییع جنازه سردار سلیمانی را «کرمان به قربانت» و ریخته شدن خون مسافران هواپیمای مسافربری را یک «خطای انسانی» کاملاً قابل اغماض دربرابر «حماسه انتقام سخت» دانست و طبعاً از دست رفتن یک انسان، یک جوان مخلص و فعال هیئتی را «یکی از هزاران هزینهای که برای برافراشتن پرچم امام حسین باید داد» تفسیر میکند و با یک «عاقبت به خیر شد» گفتن با سردی روزمرهای از کنار آن عبور خواهد کرد، مرا بر آن داشت که به احترام او چیزی بنویسم. مسأله در اینجا نه زیر سؤال بردن مراسم محرم و نه زیر سؤال بردن هیئت الزهرای دانشگاه شریف است (که محرم امسال با دعوت از روشنفکران دینی تمایز دانشگاهی با خود هیئات دیگر را نشان داد) بلکه مسأله درباره قدر و منزلت ناچیز انسان در سازمانهای مذهبی است ولو در دانشگاه شریف و در زمینه محاسبات هرروزه ضریب ایمنی مهندسی قرار داشته باشند، چیزی که هر آنکس که تجربهای از کار در تشکلهای دینی یا سازمانهایی که اندکی صبغه ایدئولوژیک و مذهبی داشته باشد آنرا به خوبی درک میکند. با توجه به یادداشت جامعهشناسی آزادی دقیقتر اگر بخواهم سخن بگویم، مسأله درباره «توزیع نابرابر قدر و منزلت انسان در سازمانهای مذهبی» است.
2️⃣دیروز به بهانه پژوهشی گزارشی خواندم از کتابی با نام «انکشاف جهانهای جدید» disclosing new worlds نوشته اسپینوزا،فلورس و دریفوس، چاپ دانشگاه امآیتی در سال ۱۹۹۷. اهل فلسفه میدانند که انکشاف مفهومی هایدگری است و نویسندگان در این کتاب در مقابل وجه مخرب انکشاف مدرن یعنی تکنولوژی، «کارآفرینی، عمل دموکراتیک و پرورش جنبشهای اجتماعی» را به عنوان سه امکان جدید در انکشاف جهان مطرح میکنند. برای من بسیار عجیب است که تفکر هایدگر در امریکا زمینهساز چه بازاندیشیهای بنیادینی در زمینه هایی مثل هوش مصنوعی، برنامهریزی، دموکراسی و کارآفرینی شده اما همین هایدگر وقتی داخل در خاک ایران میشود به کلی به چیز دیگری تبدیل میشود: به زغال تازهای برای منقل عالمسوز تصوف و عرفان!
3️⃣تا کنون اینرا مورد پژوهش جدی قرار ندادیم که انقلاب ما را چه شد که تاریخ ما را مانند توپی پیش پای بازی صوفیان انداخت؟ شریعتی و جلال آلاحمد و طالقانی و بهشتی و بنیصدر و بازرگان و پیمان و براهنی و حکیمی و مصطفی رحیمی و مقدم مراغهای و سیدجوادی که علی رغم همه اختلاف نظرها رویی گشوده به «زندهگی» داشتند، رفتند و عالم و آدم بازیچه نزاع صوفیانه داوری اردکانی و سروش و مرتضی آوینی و مصباح یزدی و جوادی آملی شد؟ چه شد که هایدگر و پوپر و کانت و هگل و حتی هابرماس و فوکو وقتی به ایران آمدند لباس صوفیان به تن کردند و یک پای بازی شدند تا اباذری نظریه انتقادی جامعهشناسی را چکشی کند بر سر پاشایی که شجریان را بر تارک بنشاند و کچوئیان فوکو را دستآویزی کند برای دفاع از فراتاریخ ملکوتی شیعی؟ آیا مشکلی در این خاک نیست؟
4️⃣صوفی سائق مرگ است و چون رو به جهان کند مرگ میپراکند. «زهد دنیوی» صوفی از آن جنسی نیست که ماکس وبر درباره پروتستانهای آغازگر سرمایهداری میشناسد. سالها سرمایهداری و تکنولوژی غربی را شماتت کردیم که چون در کار «جهانسازی» برمیآید عالم و آدم را ابزار هوای نفس خویش میسازد، اما درنیافتیم که صوفی نیز تکنولوژی منحصر به فرد خویش را دارد که «جهانسوز» است. صوفی نیز چون در کار جهان میشود آنرا به ابزار مصرفی خود تبدیل میکند اما دقیقاً به شکلی وارونه و در خلاف جهت، نه برای آنکه حاصلی از جهان بیابد بلکه برای آنکه با نفی زندهگی سکون و قرار اخروی خویش را بازیابد و در قهقرای استعلایی مازوخیسم صوفیانه خود بالاتر رود. دقیقاً کاری که صوفی با نفس و بدن خویش و البته با زن در خانهی خویش میکند. صوفی جهان را در آتش میاندازد نه برای اینکه از کورهی آن کالایی برای خود دست و پا کند، بلکه تنها برای آنکه در آتش بنگرد و از خیره شدن در حرارت و شعلههایی که زندهگی را در خود میسوزاند، لذت برد و آرامش یابد.
5️⃣نه غرب و نه سنت، بلکه هم غرب و هم قرآن، و بیشتر از آن جان و آن تاریخ دیگر در انتظار ما، تا اطلاع ثانوی فروافتاده در سیاهچاله نیهیلیسم صوفیانهی تاریخ مذکر ماست. سیاهچالهای که انقلاب ۵۷ با همه عظمتش به هیزم پرتوانی در کوره عطشان او که هل من مزید میگوید مبدل شد. ما نیازمند سوژهای هستیم که «زندهگی» را به ماهو زندگی گرامی بدارد و قدر و منزلت آدمی را به هیچ نینگارد. همان سوژه زنانهای که تاریخ مذکر ما هوشمندانه قرنها در خانهها محبوس کرده است.
در سوگ امیرحسین جیرانیزاده
1️⃣امیرحسین جیرانیزاده دانشجوی نخبه و پاکباز عضو هیئت الزهرای دانشگاه شریف بود که چند روز پیش حین جمع کردن سیاهی گنبد مسجد دانشگاه شریف سقوط کرد و جان سپرد. اخلاص این جوانان در مقابل بیاعتنایی سیستم الهیاتی-سیاسی فراگیری که زیر دست و پا کشته شدن هموطنانمان در تشییع جنازه سردار سلیمانی را «کرمان به قربانت» و ریخته شدن خون مسافران هواپیمای مسافربری را یک «خطای انسانی» کاملاً قابل اغماض دربرابر «حماسه انتقام سخت» دانست و طبعاً از دست رفتن یک انسان، یک جوان مخلص و فعال هیئتی را «یکی از هزاران هزینهای که برای برافراشتن پرچم امام حسین باید داد» تفسیر میکند و با یک «عاقبت به خیر شد» گفتن با سردی روزمرهای از کنار آن عبور خواهد کرد، مرا بر آن داشت که به احترام او چیزی بنویسم. مسأله در اینجا نه زیر سؤال بردن مراسم محرم و نه زیر سؤال بردن هیئت الزهرای دانشگاه شریف است (که محرم امسال با دعوت از روشنفکران دینی تمایز دانشگاهی با خود هیئات دیگر را نشان داد) بلکه مسأله درباره قدر و منزلت ناچیز انسان در سازمانهای مذهبی است ولو در دانشگاه شریف و در زمینه محاسبات هرروزه ضریب ایمنی مهندسی قرار داشته باشند، چیزی که هر آنکس که تجربهای از کار در تشکلهای دینی یا سازمانهایی که اندکی صبغه ایدئولوژیک و مذهبی داشته باشد آنرا به خوبی درک میکند. با توجه به یادداشت جامعهشناسی آزادی دقیقتر اگر بخواهم سخن بگویم، مسأله درباره «توزیع نابرابر قدر و منزلت انسان در سازمانهای مذهبی» است.
2️⃣دیروز به بهانه پژوهشی گزارشی خواندم از کتابی با نام «انکشاف جهانهای جدید» disclosing new worlds نوشته اسپینوزا،فلورس و دریفوس، چاپ دانشگاه امآیتی در سال ۱۹۹۷. اهل فلسفه میدانند که انکشاف مفهومی هایدگری است و نویسندگان در این کتاب در مقابل وجه مخرب انکشاف مدرن یعنی تکنولوژی، «کارآفرینی، عمل دموکراتیک و پرورش جنبشهای اجتماعی» را به عنوان سه امکان جدید در انکشاف جهان مطرح میکنند. برای من بسیار عجیب است که تفکر هایدگر در امریکا زمینهساز چه بازاندیشیهای بنیادینی در زمینه هایی مثل هوش مصنوعی، برنامهریزی، دموکراسی و کارآفرینی شده اما همین هایدگر وقتی داخل در خاک ایران میشود به کلی به چیز دیگری تبدیل میشود: به زغال تازهای برای منقل عالمسوز تصوف و عرفان!
3️⃣تا کنون اینرا مورد پژوهش جدی قرار ندادیم که انقلاب ما را چه شد که تاریخ ما را مانند توپی پیش پای بازی صوفیان انداخت؟ شریعتی و جلال آلاحمد و طالقانی و بهشتی و بنیصدر و بازرگان و پیمان و براهنی و حکیمی و مصطفی رحیمی و مقدم مراغهای و سیدجوادی که علی رغم همه اختلاف نظرها رویی گشوده به «زندهگی» داشتند، رفتند و عالم و آدم بازیچه نزاع صوفیانه داوری اردکانی و سروش و مرتضی آوینی و مصباح یزدی و جوادی آملی شد؟ چه شد که هایدگر و پوپر و کانت و هگل و حتی هابرماس و فوکو وقتی به ایران آمدند لباس صوفیان به تن کردند و یک پای بازی شدند تا اباذری نظریه انتقادی جامعهشناسی را چکشی کند بر سر پاشایی که شجریان را بر تارک بنشاند و کچوئیان فوکو را دستآویزی کند برای دفاع از فراتاریخ ملکوتی شیعی؟ آیا مشکلی در این خاک نیست؟
4️⃣صوفی سائق مرگ است و چون رو به جهان کند مرگ میپراکند. «زهد دنیوی» صوفی از آن جنسی نیست که ماکس وبر درباره پروتستانهای آغازگر سرمایهداری میشناسد. سالها سرمایهداری و تکنولوژی غربی را شماتت کردیم که چون در کار «جهانسازی» برمیآید عالم و آدم را ابزار هوای نفس خویش میسازد، اما درنیافتیم که صوفی نیز تکنولوژی منحصر به فرد خویش را دارد که «جهانسوز» است. صوفی نیز چون در کار جهان میشود آنرا به ابزار مصرفی خود تبدیل میکند اما دقیقاً به شکلی وارونه و در خلاف جهت، نه برای آنکه حاصلی از جهان بیابد بلکه برای آنکه با نفی زندهگی سکون و قرار اخروی خویش را بازیابد و در قهقرای استعلایی مازوخیسم صوفیانه خود بالاتر رود. دقیقاً کاری که صوفی با نفس و بدن خویش و البته با زن در خانهی خویش میکند. صوفی جهان را در آتش میاندازد نه برای اینکه از کورهی آن کالایی برای خود دست و پا کند، بلکه تنها برای آنکه در آتش بنگرد و از خیره شدن در حرارت و شعلههایی که زندهگی را در خود میسوزاند، لذت برد و آرامش یابد.
5️⃣نه غرب و نه سنت، بلکه هم غرب و هم قرآن، و بیشتر از آن جان و آن تاریخ دیگر در انتظار ما، تا اطلاع ثانوی فروافتاده در سیاهچاله نیهیلیسم صوفیانهی تاریخ مذکر ماست. سیاهچالهای که انقلاب ۵۷ با همه عظمتش به هیزم پرتوانی در کوره عطشان او که هل من مزید میگوید مبدل شد. ما نیازمند سوژهای هستیم که «زندهگی» را به ماهو زندگی گرامی بدارد و قدر و منزلت آدمی را به هیچ نینگارد. همان سوژه زنانهای که تاریخ مذکر ما هوشمندانه قرنها در خانهها محبوس کرده است.
Telegram
هیأت الزهرا(س) دانشگاه شریف
#تسلیت
◾️ انا لله و انا الیه راجعون
▪️ با قلبی شکسته و با کمال تأسف و تأثر، درگذشت خادم هیأت الزهرا(س)، رفیق و برادر عزیزتر از جانمان، امیرحسین جیرانیزاده را تسلیت می گوییم. ان شاءالله خداوند روح ایشان را با حضرت اباعبدالله الحسین(ع) محشور و به بازماندگان،…
◾️ انا لله و انا الیه راجعون
▪️ با قلبی شکسته و با کمال تأسف و تأثر، درگذشت خادم هیأت الزهرا(س)، رفیق و برادر عزیزتر از جانمان، امیرحسین جیرانیزاده را تسلیت می گوییم. ان شاءالله خداوند روح ایشان را با حضرت اباعبدالله الحسین(ع) محشور و به بازماندگان،…
Forwarded from دکتر نعمت الله فاضلی
@DrNematallahFazeli-نقد زنانه شدن شهر.pdf
4.7 MB
@Drnematallahfazeli
📝 گزارش مکتوب میزگرد نقد و بررسی ایده زنانه شدن شهر
✅ نشریه عصر اندیشه، شهریور 1400
📝 گزارش مکتوب میزگرد نقد و بررسی ایده زنانه شدن شهر
✅ نشریه عصر اندیشه، شهریور 1400
New Recording
سمینار ملی "علامه محمد رضا حکیمی در آیینه آثارش"
محمدحسین بادامچی
فلاطوری و تجدید فکر دینی؛ خوانشی پساتئولوژیک از علامه حکیمی و مکتب تفکیک بر پایه آراء فلاطوری
انجمن جامعه شناسی ایران و موسسه فرهنگی هنری الحیات
سه شنبه ۲۷ مهر ۱۴۰۰
@seyedjavadmiri
محمدحسین بادامچی
فلاطوری و تجدید فکر دینی؛ خوانشی پساتئولوژیک از علامه حکیمی و مکتب تفکیک بر پایه آراء فلاطوری
انجمن جامعه شناسی ایران و موسسه فرهنگی هنری الحیات
سه شنبه ۲۷ مهر ۱۴۰۰
@seyedjavadmiri
چکیده مقاله شفاهی
فلاطوری و تجدید فکر دینی؛ خوانشی پساتئولوژیک از علامه حکیمی و مکتب تفکیک بر پایه آراء فلاطوری
سمینار ملی "علامه محمد رضا حکیمی در آیینه آثارش"؛
✍️محمدحسین بادامچی
مکتب تفکیک و علامه حکیمی عمدتاً بخاطر رد فلسفه اسلامی و تاکید بر مکتب اهل بیت و رجوع مستقیم به قرآن و حدیث در زمره اخباری گرایان و خالص گرایان عقیدتی و قشریون سنتی حوزوی قلمداد می شوند و شواهدی از این هم در آثار او وجود دارد. با اینحال سوال اینجاست که در اینصورت چرا برونداد سیاسی محمدرضا حکیمی و اسلام گرایان مکتب مشهد با تاکیدات همیشگی بر کرامت انسان و عدالت و آزادی و علم و تعقل و ارزش حیات با عمده قشریون و متحجران مسلط بر تریبونهای رسمی تفاوت دارد؟
در این مقاله شفاهی با استفاده از ابزار مفهومی «پایان تئولوژی» دکتر بیژن عبدالکریمی تلاش میکنم نشان دهم که گفتمان اسلام گرایی علامه حکیمی در نقد تئولوژی حوزه های علمیه در سالهای پیش از انقلاب ساخته و پرداخته شد، اما با پیروزی انقلاب در ورطه ناب گرایی ایدئولوژیک فروغلطید و وجوه پساتئولوژیک آن فراموش شد. از این حیث کتاب «مکتب تفکیک» محمدرضا حکیمی را باید به مثابه اثری مشابه «نقد عقل عربی عابدالجابری» به مثابه دیرینه شناسی و بعضا تبارشناسی علوم دینی و نقد عقل تاریخی شیعی فهمید که می کوشد با نظریه زدایی از مواجهه با متن دینی در گفتمانهای عرفانی و فلسفی به مواجهه ای دست اولتر به متن دست یابد.. با این حال پرسش اساسی این است که آیا با گذر از جنبه تنزیهی و سلبی نقد عقل تاریخی شیعه، حکیمی روش شناسی نویی برای فهم قرآن و سخن و کردار اهل بیت در اختیار ما می گذارد یا به ورطه ساده انگاری و نقل گرایی در می غلطد؟
در پاسخ به این سوال است که من به سراغ عبدالجواد فلاطوری، دانشمند گمنامی رفته ام که حکیمی در سپیده باوران و همینطور یادنامه دو جلدی ای که به نام او منتشر کرده از او به عنوان یکی از ستونهای مکتب تفکیک یاد می کند. از نظر فلاطوری جهان اسلام و مشخصا جهان تشیع دچار انسداد فکر دینی است که بخاطر آمیخته شدن فلسفه به دین پدید آمده است و تنها با در هم شکستن پروژه «جمع دین و حکمت» فلسفه اسلامی و آزادسازی عقل است که امکان تجدید فکر دینی در مواجهه با واقعیتهای ایمانی/علمی/سیاسی فراهم می شود.
https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/1164
فلاطوری و تجدید فکر دینی؛ خوانشی پساتئولوژیک از علامه حکیمی و مکتب تفکیک بر پایه آراء فلاطوری
سمینار ملی "علامه محمد رضا حکیمی در آیینه آثارش"؛
✍️محمدحسین بادامچی
مکتب تفکیک و علامه حکیمی عمدتاً بخاطر رد فلسفه اسلامی و تاکید بر مکتب اهل بیت و رجوع مستقیم به قرآن و حدیث در زمره اخباری گرایان و خالص گرایان عقیدتی و قشریون سنتی حوزوی قلمداد می شوند و شواهدی از این هم در آثار او وجود دارد. با اینحال سوال اینجاست که در اینصورت چرا برونداد سیاسی محمدرضا حکیمی و اسلام گرایان مکتب مشهد با تاکیدات همیشگی بر کرامت انسان و عدالت و آزادی و علم و تعقل و ارزش حیات با عمده قشریون و متحجران مسلط بر تریبونهای رسمی تفاوت دارد؟
در این مقاله شفاهی با استفاده از ابزار مفهومی «پایان تئولوژی» دکتر بیژن عبدالکریمی تلاش میکنم نشان دهم که گفتمان اسلام گرایی علامه حکیمی در نقد تئولوژی حوزه های علمیه در سالهای پیش از انقلاب ساخته و پرداخته شد، اما با پیروزی انقلاب در ورطه ناب گرایی ایدئولوژیک فروغلطید و وجوه پساتئولوژیک آن فراموش شد. از این حیث کتاب «مکتب تفکیک» محمدرضا حکیمی را باید به مثابه اثری مشابه «نقد عقل عربی عابدالجابری» به مثابه دیرینه شناسی و بعضا تبارشناسی علوم دینی و نقد عقل تاریخی شیعی فهمید که می کوشد با نظریه زدایی از مواجهه با متن دینی در گفتمانهای عرفانی و فلسفی به مواجهه ای دست اولتر به متن دست یابد.. با این حال پرسش اساسی این است که آیا با گذر از جنبه تنزیهی و سلبی نقد عقل تاریخی شیعه، حکیمی روش شناسی نویی برای فهم قرآن و سخن و کردار اهل بیت در اختیار ما می گذارد یا به ورطه ساده انگاری و نقل گرایی در می غلطد؟
در پاسخ به این سوال است که من به سراغ عبدالجواد فلاطوری، دانشمند گمنامی رفته ام که حکیمی در سپیده باوران و همینطور یادنامه دو جلدی ای که به نام او منتشر کرده از او به عنوان یکی از ستونهای مکتب تفکیک یاد می کند. از نظر فلاطوری جهان اسلام و مشخصا جهان تشیع دچار انسداد فکر دینی است که بخاطر آمیخته شدن فلسفه به دین پدید آمده است و تنها با در هم شکستن پروژه «جمع دین و حکمت» فلسفه اسلامی و آزادسازی عقل است که امکان تجدید فکر دینی در مواجهه با واقعیتهای ایمانی/علمی/سیاسی فراهم می شود.
https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/1164
Telegram
جمهورى سوم
سمینار ملی "علامه محمد رضا حکیمی در آیینه آثارش"
محمدحسین بادامچی
فلاطوری و تجدید فکر دینی؛ خوانشی پساتئولوژیک از علامه حکیمی و مکتب تفکیک بر پایه آراء فلاطوری
انجمن جامعه شناسی ایران و موسسه فرهنگی هنری الحیات
سه شنبه ۲۷ مهر ۱۴۰۰
@seyedjavadmiri
محمدحسین بادامچی
فلاطوری و تجدید فکر دینی؛ خوانشی پساتئولوژیک از علامه حکیمی و مکتب تفکیک بر پایه آراء فلاطوری
انجمن جامعه شناسی ایران و موسسه فرهنگی هنری الحیات
سه شنبه ۲۷ مهر ۱۴۰۰
@seyedjavadmiri
Audio
🔺مصاحبه درباره «مسائل فرهنگی کنونی ایران»؛ از طرف شورای عالی انقلاب فرهنگی
مصاحبهکننده درباره مهمترین مسائل فرهنگی ایران میپرسد که باید در اولویت مسائل و رویکردها در بخش فرهنگی برنامه هفتم توسعه قرار گیرد. پاسخ من این است که در شرایط فعلی مهمترین مشکل فرهنگی کشور عقبماندگی و تصلب خود نهادهای فرهنگی رسمی و رویکرد نادرست پدرسالارانه در بنیاد سیاستگذاری و برنامهریزی فرهنگی است که به نظر لاینحل مینماید. با تغییر دیدگاه از منظر دولتی به منظر اجتماعی متوجه میشویم که جامعه ایران در شرایطی مقاومتی و حاشیهای و علیرغم همه مشکلات در حال بازسازی فرهنگ عمومی است؛ هرچند کمتر گزارشی از این جریان پراکنده و پنهان در سطوح زیرین وجود دارد.
مصاحبهکننده درباره مهمترین مسائل فرهنگی ایران میپرسد که باید در اولویت مسائل و رویکردها در بخش فرهنگی برنامه هفتم توسعه قرار گیرد. پاسخ من این است که در شرایط فعلی مهمترین مشکل فرهنگی کشور عقبماندگی و تصلب خود نهادهای فرهنگی رسمی و رویکرد نادرست پدرسالارانه در بنیاد سیاستگذاری و برنامهریزی فرهنگی است که به نظر لاینحل مینماید. با تغییر دیدگاه از منظر دولتی به منظر اجتماعی متوجه میشویم که جامعه ایران در شرایطی مقاومتی و حاشیهای و علیرغم همه مشکلات در حال بازسازی فرهنگ عمومی است؛ هرچند کمتر گزارشی از این جریان پراکنده و پنهان در سطوح زیرین وجود دارد.
جامعهشناسی آگاهی؛
به بهانه سریال بازی مرکب squid game
🔴سریال بازی مرکب در ایران مورد استقبال قرار گرفته، احتمالاً بیش از همه به این دلیل که نوعی از آگاهی اجتماعی ضمنی و مبهم به بازیهایی کثیفی که زیر پوششهای مقدس و شیک دینی و اخلاقی و علمی و قانونی و اشرافی-بورژوایی زیربنای عمده مناسبات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ما را شکل میدهد در حال تسری یافتن است. مواجهه عریان و بیپرده با زشتی و خشونت زننده بازی البته همانطور که این سریال نیز به خوبی نشان میدهد باطل کننده سحر اغواگر بازی و مقدمهای بر طلب برهم زدن بساط آن نیست بلکه تنها با کمک به برداشته شدن نقابها و برملا کردن تزویرها و ریاکاریها به نحو پارادوکسیکالی صحنه را اخلاقیتر و منصفانهتر میکند. نسل جدید جوانان و نوجوانان ایرانی ترجیح میدهند که به جای آنکه مانند نسل ما دهه شصتیها با روبناها درگیر شوند و وقتشان را تلف کنند، مستقیماً با واقعیت سرد و خشن بازی چشم در چشم شوند.
🔴این زاویه دید از جهاتی نسل جدید جوانان و نوجوانان را به نسل پدربزرگها شبیه میکند. در واقع در ساخت پدرسالار جامعه ایرانی در چنددهه اخیر، ما نه با فقدان آگاهی بلکه با شکاف طبقاتی در آگاهی اجتماعی میان نسل پدربزرگهای حاکم (دهه بیست و سی و چهلی ها) و نسل پیرجوانان آرمانگرا (دهه پنجاه و شصت و تا حدودی هفتادیها) مواجهیم: هرچه از بالا به سمت پایین حرکت میکنیم آگاهی به قواعد زیربنایی بازی کاهش مییابد و در عوض پردههای روبنایی تزویر چگالتر و ضخیمتر میشود. ایدئولوژی در طبقه حاکمان به گسیختگی روانی منجر نمیشود چون در نسل حاکمان فاصلهای میان زیربنا و روبنا نیست و در واقع نوعی اینهمانی میان آرمانهای روشن و قواعد خشن بازی تصور میشود. این همان تنور مذاب دهه شصت است که نسل حاکمان روان خود را در آن آبدیده کردند. از نظر آنها قواعد بازی عین عدالت است!
🔴اما هرچه از بالا به پایین و در طول تاریخ به سمت امروز حرکت میکنیم فاصله میان زیربنا و روبنا روح و روان دهه شصتی را که به مقاومت عادت کرده تا مرز از هم گسیختگی پیش میبرد. «جوان مؤمن حزب اللهی» که به واسطه تماس بیواسطه با نسل پدربزرگها از کودکی درون واقعیت کثیف بازی بالیده و بیمقدار بودن جان و کرامت آدمی، پیش پاافتادهترین واقعیت بازی نزد اوست، با رها کردن قلبیِ روبنا خیلی زود در موقعیت فرادستی و بازسازی ساخت آگاهی طبقاتی در گام دوم قرار میگیرد و بقیه در بحرانی ایمانی و روانی و سیاسی و اقتصادی به صفوف در هم فشرده «بازندگان» پرتاب میشوند.
♦️بازی مرکب آن آگاهی اجتماعی است که جامعهشناسی انتقادی و روشنفکری و روحانیت واقعی باید برای جلوگیری از سقوط اجتماعی ما در چهاردهه اخیر تمهید میکردند، اما در ابعاد عجیب و دهشتناک بازی ایرانی همین بس که آنها نیز خیلی زود به رکن مهمی از بازی تبدیل شدند. همانطور که بازی مرکب میگوید، تنها در فروپاشی مطلق روبناهای اخلاقی است که شاید بتوان نوزایی بارقهای از امید و اخلاق و انسانیت را، آن هم از غیرمنتظره ترین نقاط جامعه، انتظار کشید.
مطالب مرتبط:
جامعهشناسی آزادی
نیهیلیسم عارفانه (در جامعهشناسی ارزش جان انسان)
جوان ایرانی در اسارت پدرسالاری
نظریه دولت بیژنی
به بهانه سریال بازی مرکب squid game
🔴سریال بازی مرکب در ایران مورد استقبال قرار گرفته، احتمالاً بیش از همه به این دلیل که نوعی از آگاهی اجتماعی ضمنی و مبهم به بازیهایی کثیفی که زیر پوششهای مقدس و شیک دینی و اخلاقی و علمی و قانونی و اشرافی-بورژوایی زیربنای عمده مناسبات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ما را شکل میدهد در حال تسری یافتن است. مواجهه عریان و بیپرده با زشتی و خشونت زننده بازی البته همانطور که این سریال نیز به خوبی نشان میدهد باطل کننده سحر اغواگر بازی و مقدمهای بر طلب برهم زدن بساط آن نیست بلکه تنها با کمک به برداشته شدن نقابها و برملا کردن تزویرها و ریاکاریها به نحو پارادوکسیکالی صحنه را اخلاقیتر و منصفانهتر میکند. نسل جدید جوانان و نوجوانان ایرانی ترجیح میدهند که به جای آنکه مانند نسل ما دهه شصتیها با روبناها درگیر شوند و وقتشان را تلف کنند، مستقیماً با واقعیت سرد و خشن بازی چشم در چشم شوند.
🔴این زاویه دید از جهاتی نسل جدید جوانان و نوجوانان را به نسل پدربزرگها شبیه میکند. در واقع در ساخت پدرسالار جامعه ایرانی در چنددهه اخیر، ما نه با فقدان آگاهی بلکه با شکاف طبقاتی در آگاهی اجتماعی میان نسل پدربزرگهای حاکم (دهه بیست و سی و چهلی ها) و نسل پیرجوانان آرمانگرا (دهه پنجاه و شصت و تا حدودی هفتادیها) مواجهیم: هرچه از بالا به سمت پایین حرکت میکنیم آگاهی به قواعد زیربنایی بازی کاهش مییابد و در عوض پردههای روبنایی تزویر چگالتر و ضخیمتر میشود. ایدئولوژی در طبقه حاکمان به گسیختگی روانی منجر نمیشود چون در نسل حاکمان فاصلهای میان زیربنا و روبنا نیست و در واقع نوعی اینهمانی میان آرمانهای روشن و قواعد خشن بازی تصور میشود. این همان تنور مذاب دهه شصت است که نسل حاکمان روان خود را در آن آبدیده کردند. از نظر آنها قواعد بازی عین عدالت است!
🔴اما هرچه از بالا به پایین و در طول تاریخ به سمت امروز حرکت میکنیم فاصله میان زیربنا و روبنا روح و روان دهه شصتی را که به مقاومت عادت کرده تا مرز از هم گسیختگی پیش میبرد. «جوان مؤمن حزب اللهی» که به واسطه تماس بیواسطه با نسل پدربزرگها از کودکی درون واقعیت کثیف بازی بالیده و بیمقدار بودن جان و کرامت آدمی، پیش پاافتادهترین واقعیت بازی نزد اوست، با رها کردن قلبیِ روبنا خیلی زود در موقعیت فرادستی و بازسازی ساخت آگاهی طبقاتی در گام دوم قرار میگیرد و بقیه در بحرانی ایمانی و روانی و سیاسی و اقتصادی به صفوف در هم فشرده «بازندگان» پرتاب میشوند.
♦️بازی مرکب آن آگاهی اجتماعی است که جامعهشناسی انتقادی و روشنفکری و روحانیت واقعی باید برای جلوگیری از سقوط اجتماعی ما در چهاردهه اخیر تمهید میکردند، اما در ابعاد عجیب و دهشتناک بازی ایرانی همین بس که آنها نیز خیلی زود به رکن مهمی از بازی تبدیل شدند. همانطور که بازی مرکب میگوید، تنها در فروپاشی مطلق روبناهای اخلاقی است که شاید بتوان نوزایی بارقهای از امید و اخلاق و انسانیت را، آن هم از غیرمنتظره ترین نقاط جامعه، انتظار کشید.
مطالب مرتبط:
جامعهشناسی آزادی
نیهیلیسم عارفانه (در جامعهشناسی ارزش جان انسان)
جوان ایرانی در اسارت پدرسالاری
نظریه دولت بیژنی
Telegram
جمهورى سوم
جامعهشناسی آزادی
🔴آزادی در قاموس اسلامگرایی پالایش شده از روشنفکری انقلابی «فسق»، «گناه» «بیبندوباری» و در یک کلام «کلمه قبیحه آزادی» است. اما نکتهای که تا کنون کمتر مورد تأمل قرار گرفته این است که اساساً ممکن نیست که کسی مخالف آزادی باشد. آزادی قابل…
🔴آزادی در قاموس اسلامگرایی پالایش شده از روشنفکری انقلابی «فسق»، «گناه» «بیبندوباری» و در یک کلام «کلمه قبیحه آزادی» است. اما نکتهای که تا کنون کمتر مورد تأمل قرار گرفته این است که اساساً ممکن نیست که کسی مخالف آزادی باشد. آزادی قابل…
🔺صوت ارائه کوتاهم در نقد طرح صیانت از فضای مجازی در لایو مشترک با ابوطالب صفدری در صفحه اینستاگرام سروش پلاس/ دوشنبه ده آبان ۱۴۰۰/ لینک فایل تصویری و کامل لایو
حسن حنفی، نظریهپرداز «چپ اسلامی» درگذشت
✍️یادداشتی از میثم بادامچی - پژوهشگر فلسفه سیاسی
حسن حنفی (۲۰۲۱-۱۹۳۵م)، فیلسوف و نواندیش دینی شناخته شده مصری، ۲۱ام اکتبر در ۸۶ سالگی درگذشت. حنفی که از دانشگاه سوربون مدرک دکترایش را دریافت کرده بود، دبیر کل جمعیت فلسفی مصر و رئیس دانشکده فلسفه دانشگاه قاهره بود. این یادداشت به پاسداشت میراث فکری او نگاشته شده، با این پیشفرض که ما ایرانیان نیکوست افکار متفکران کشورهای همسایه را جدیتر بگیریم.
آثار
حنفی کتابها و مقالات متعددی دارد. از مهمترین آثار او که همزمان باعث شهرت بسیارش در دنیای عرب شد کتاب التراث و التجدید (سنت و نوسازی) است که در چهار جلد در موضوع نسبت سنت و تجدد منتشر شده است.
نام او شاید بیش از هرجیزی به نام «چپ اسلامی» در مصر گره خورده است، مفهومی که خودش ابداع کرد و در برساخت آن احتمالا تاحدودی متاثر از متفکرانی چون علی شریعتی هم بود. (حنفی در جوانی و زمانی که در اروپا به سر میبرد، با علی شریعتی دیدار کرده بود و میان ایندو رابطه دوستی برقرار بود.) کتابهای الدین و الثوره فی مصر [دین و انقلاب در مصر] (۱۹۸۱-۱۹۵۲)، که نوعی تاریخنگاری اندیشه در ۸ جلد است، و نیز الیمین و الیسار فی الفکر الدینی (جناح چپ و راست در اندیشه دینی) از آثار مهم دیگر او هستند.
در واقع نام حنفی، مانند برخی دیگر از روشنفکران همنسلش چون عابد الجابری، در محافل روشنفکری خصوصا در ایام پس از جنگ شش روزه ۱۹۶۷ میان اعراب و اسرائیل و بحرانی که از نظر فکری آن شکست در اندیشه مسلمانان ایجاد کرد، بر زبانها افتاد. مناظره مکتوب او در سال ۱۹۸۹ با عابد الجابری (۲۰۱۰–۱۹۳۵م) فیلسوف مراکشی صاحب نظریهی «نقد عقل عربی» در باب موضوعاتی چون نواندیشی دینی، سنت و مدرنیته، ناصریسم (میراث جمال عبدالناصر) و ملیگرایی عربی در قالب کتابی با عنوان حوارالمشرق والمغرب: نحو اعاده بناء الفکر القومی العربی (که با عنوان گفتوگوی شرق و غرب جهان اسلام به زبان فارسی هم ترجمه شده) منتشر شده است.
یکی از ثمرات فکری حسن حنفی، فارغ از میزان انطباق آنها با واقعیت سیاسی که بعدا در مصر و سایر کشورهای مسلمان همچون ایران رخ داد، تاملات او در مورد اسلامگرایی (یا به تعبیر خودش جنبش اصلاح دینی) است که مختصر بدان اشاره میکنیم.
اصلاح دینی؛ بنیادگرا یا مدرنیسم بومی؟
حنفی با خوانشی همدلانه جنبش اصلاح دینی را که از قرن نوزدهم شروع شد جریانی تحولخواه میداند و آنرا به دو دسته بنیادگرا و سلفی (که سرشاخه آن در دنیای اهل سنت محمد عبدالوهاب عربستانی است) و نوگرایانه (که بانی آن سید جمالالدین افغانی بود) تقسیم میکند. وجه تمایز شاخه دوم (که حنفی با آن طبیعتا همدلی بیشتری دارد) با دسته اول، با وجود برخی شعارهای مشترک تحولخواهانه و همینطور دغدغه مشترک هردو در مورد یگانگی ملتهای مسلمان در برابر خطر تسلط سیاسی و فرهنگی غرب، اعتنای جدی به عقل، فلسفه، و اجتهاد/نوآوری در دومی برخلاف اولی است. (بنگرید به حسن حنفی، ۱۹۸۹، الدین و الثوره فیالمصر،۱۹۸۱-۱۹۵۲، ج.۵)
حنفی حد وسط بین بنیادگرایی و جریانهای سکولار (از نوع ستیزهجو با دین) در جوامع مسلمان عصر حاضر را چپ اسلامی میداند و توضیح میدهد که چپ اسلامی مورد نظر او ادامه جریان احیاگری دینی سید جمالالدین افغانی، و در واقع گرایش اعتزالی و نواعتزالی در اندیشه دینی است.
خط مشی اصلاحطلبان اسلامی اولیه از عصر سید جمال تا زمان سید قطب اول (اندیشه سید قطب پیش از آنکه در سال ۱۹۵۴ به زندان جمال عبدالناصر بیفتد و روحیاتش با دیدن بدرفتاری با اعضای اخوان المسلمین در زندان عوض شود) موردعلاقه حنفی بود. حنفی مخالف عقاید رادیکال و بنیادگرایانه و ضد مدرنیستی سید قطب متاخر در کتاب معالم فی الطریق (نشانههای راه، اثری که در کنار تفسیر فیظلالالقرآن قطب در زندان نوشت بود. (بنگرید به مقاله لیلا تقوی سنگدهی و بهرام امانی، «بررسی تطبیقی اندیشههای سیاسی سید قطب و حسن حنفی»، مطالعات تاریخ اسلام، شماره ۱۶، بهار ۱۳۹۲، صص. ۱۹-۱۸)
حنفی معتقد بود در تجربه غرب سکولاریسم ضددین بود. غربیها نتوانستند میان دیانت و تعقل جمع خوردند و «از این رو شکافی بین قدیم و جدید» ایجاد شد. او در نقطه مقابل میگوید راهی که او با عنوان چپ اسلامی پیشنهاد میدهد قرار است ازدرون «سنت اسلامی» راهی به درون مدرنیته باز کند. اصلا اجتهاد معنایی جز «مدرنیزه کردن سنت» ندارد. تجربه غرب متفاوت از تجربه مسلمانان میتواند باشد: «در تجربه غربی سکولاریسم ضددین است، » اما در جهان اسلام، «مدرنیسم از سنت میآید. ضد آن نیست». (مصاحبه در حاشیه همایش حکمت مطهر در ایران)
لینک متن کامل
✍️یادداشتی از میثم بادامچی - پژوهشگر فلسفه سیاسی
حسن حنفی (۲۰۲۱-۱۹۳۵م)، فیلسوف و نواندیش دینی شناخته شده مصری، ۲۱ام اکتبر در ۸۶ سالگی درگذشت. حنفی که از دانشگاه سوربون مدرک دکترایش را دریافت کرده بود، دبیر کل جمعیت فلسفی مصر و رئیس دانشکده فلسفه دانشگاه قاهره بود. این یادداشت به پاسداشت میراث فکری او نگاشته شده، با این پیشفرض که ما ایرانیان نیکوست افکار متفکران کشورهای همسایه را جدیتر بگیریم.
آثار
حنفی کتابها و مقالات متعددی دارد. از مهمترین آثار او که همزمان باعث شهرت بسیارش در دنیای عرب شد کتاب التراث و التجدید (سنت و نوسازی) است که در چهار جلد در موضوع نسبت سنت و تجدد منتشر شده است.
نام او شاید بیش از هرجیزی به نام «چپ اسلامی» در مصر گره خورده است، مفهومی که خودش ابداع کرد و در برساخت آن احتمالا تاحدودی متاثر از متفکرانی چون علی شریعتی هم بود. (حنفی در جوانی و زمانی که در اروپا به سر میبرد، با علی شریعتی دیدار کرده بود و میان ایندو رابطه دوستی برقرار بود.) کتابهای الدین و الثوره فی مصر [دین و انقلاب در مصر] (۱۹۸۱-۱۹۵۲)، که نوعی تاریخنگاری اندیشه در ۸ جلد است، و نیز الیمین و الیسار فی الفکر الدینی (جناح چپ و راست در اندیشه دینی) از آثار مهم دیگر او هستند.
در واقع نام حنفی، مانند برخی دیگر از روشنفکران همنسلش چون عابد الجابری، در محافل روشنفکری خصوصا در ایام پس از جنگ شش روزه ۱۹۶۷ میان اعراب و اسرائیل و بحرانی که از نظر فکری آن شکست در اندیشه مسلمانان ایجاد کرد، بر زبانها افتاد. مناظره مکتوب او در سال ۱۹۸۹ با عابد الجابری (۲۰۱۰–۱۹۳۵م) فیلسوف مراکشی صاحب نظریهی «نقد عقل عربی» در باب موضوعاتی چون نواندیشی دینی، سنت و مدرنیته، ناصریسم (میراث جمال عبدالناصر) و ملیگرایی عربی در قالب کتابی با عنوان حوارالمشرق والمغرب: نحو اعاده بناء الفکر القومی العربی (که با عنوان گفتوگوی شرق و غرب جهان اسلام به زبان فارسی هم ترجمه شده) منتشر شده است.
یکی از ثمرات فکری حسن حنفی، فارغ از میزان انطباق آنها با واقعیت سیاسی که بعدا در مصر و سایر کشورهای مسلمان همچون ایران رخ داد، تاملات او در مورد اسلامگرایی (یا به تعبیر خودش جنبش اصلاح دینی) است که مختصر بدان اشاره میکنیم.
اصلاح دینی؛ بنیادگرا یا مدرنیسم بومی؟
حنفی با خوانشی همدلانه جنبش اصلاح دینی را که از قرن نوزدهم شروع شد جریانی تحولخواه میداند و آنرا به دو دسته بنیادگرا و سلفی (که سرشاخه آن در دنیای اهل سنت محمد عبدالوهاب عربستانی است) و نوگرایانه (که بانی آن سید جمالالدین افغانی بود) تقسیم میکند. وجه تمایز شاخه دوم (که حنفی با آن طبیعتا همدلی بیشتری دارد) با دسته اول، با وجود برخی شعارهای مشترک تحولخواهانه و همینطور دغدغه مشترک هردو در مورد یگانگی ملتهای مسلمان در برابر خطر تسلط سیاسی و فرهنگی غرب، اعتنای جدی به عقل، فلسفه، و اجتهاد/نوآوری در دومی برخلاف اولی است. (بنگرید به حسن حنفی، ۱۹۸۹، الدین و الثوره فیالمصر،۱۹۸۱-۱۹۵۲، ج.۵)
حنفی حد وسط بین بنیادگرایی و جریانهای سکولار (از نوع ستیزهجو با دین) در جوامع مسلمان عصر حاضر را چپ اسلامی میداند و توضیح میدهد که چپ اسلامی مورد نظر او ادامه جریان احیاگری دینی سید جمالالدین افغانی، و در واقع گرایش اعتزالی و نواعتزالی در اندیشه دینی است.
خط مشی اصلاحطلبان اسلامی اولیه از عصر سید جمال تا زمان سید قطب اول (اندیشه سید قطب پیش از آنکه در سال ۱۹۵۴ به زندان جمال عبدالناصر بیفتد و روحیاتش با دیدن بدرفتاری با اعضای اخوان المسلمین در زندان عوض شود) موردعلاقه حنفی بود. حنفی مخالف عقاید رادیکال و بنیادگرایانه و ضد مدرنیستی سید قطب متاخر در کتاب معالم فی الطریق (نشانههای راه، اثری که در کنار تفسیر فیظلالالقرآن قطب در زندان نوشت بود. (بنگرید به مقاله لیلا تقوی سنگدهی و بهرام امانی، «بررسی تطبیقی اندیشههای سیاسی سید قطب و حسن حنفی»، مطالعات تاریخ اسلام، شماره ۱۶، بهار ۱۳۹۲، صص. ۱۹-۱۸)
حنفی معتقد بود در تجربه غرب سکولاریسم ضددین بود. غربیها نتوانستند میان دیانت و تعقل جمع خوردند و «از این رو شکافی بین قدیم و جدید» ایجاد شد. او در نقطه مقابل میگوید راهی که او با عنوان چپ اسلامی پیشنهاد میدهد قرار است ازدرون «سنت اسلامی» راهی به درون مدرنیته باز کند. اصلا اجتهاد معنایی جز «مدرنیزه کردن سنت» ندارد. تجربه غرب متفاوت از تجربه مسلمانان میتواند باشد: «در تجربه غربی سکولاریسم ضددین است، » اما در جهان اسلام، «مدرنیسم از سنت میآید. ضد آن نیست». (مصاحبه در حاشیه همایش حکمت مطهر در ایران)
لینک متن کامل
Radiozamaneh
حسن حنفی، نظریهپرداز «سکولاریسم اسلامی»
میثم بادامچی – حسن حنفی درگذشت. این متفکر مصری میگفت راه مطلوب او در میانه ارتجاع دینی و ضدیت با دین، نوعی سکولاریسم اسلامی است «که آموزههای سنتی را میگیرد و بر آنها تفاسیر جدید و منطبق با دانشهای مدرن عرضه میکند.»
تغییر پارادایم در برنامهریزی توسعه
🔺از حدود سال ۱۳۹۳ در کارگروه علوم انسانی و توسعه اندیشکده مهاجر درگیر مطالعات انتقادی برنامهریزی توسعه در ایران معاصر بودیم و به تدریج به سمت تدوین رویکرد بدیلی تحت عنوان «الگوی توسعه مشارکتی جامعهمحور» حرکت کردیم که از تجدید نظر در سهلایه الهیاتی-گفتمان توسعه و دستگاه برنامهریزی دولتی- اقدام سیاسی بوجود میآید. در این فایل صوتی به بهانه یک فراخوان پژوهشی طرحی از این رویکرد بدیل ارائه شده است.
🔺تداوم سربازی اجباری به جایگاه نظامیان در دولت-ملتسازی در یک سده اخیر بازمیگردد
🔖مصاحبه با ویژهنامه مجله انجمن اسلامی دانشگاه شریف درباره سربازی اجباری/ لینک فایل کامل مجله
🔖مصاحبه با ویژهنامه مجله انجمن اسلامی دانشگاه شریف درباره سربازی اجباری/ لینک فایل کامل مجله
در مذمت اینهمانی اصلاح و دین
🔴دین در شکل فقهی آن صورتی خشک و مکانیکی از قواعدی است که با معنازدایی و زمینهزدایی از فکر و عمل مقلدین میکوشد آنها را در چارچوب یک نظم منطقی-ریاضیاتی مقدسِ پیشینی به انضباط بکشاند، نظمی که از هر نوع تلاش برای درک معناداری زمینی آن در نسبت با نیازهای بشری میگریزد و با ارجاع به نظمی آسمانی خود را رویینتن و نفوذناپذیر مینمایاند.
🔴اما دین هرگز اینچنین مدید در تاریخ و بویژه در ایران دوام نمیآورد اگر این سبک دینداری فقهی-مناسکی پدرسالارانه بیوقفه بر عالم دینداران مسلط بود و روح و بدن و زندهگی را میفرسود. از همینجا آشکار میشود که آنچه ما به صورتی خطّی و منطقی و نظری «دین» مینامیم حتماً در مقاطع تاریخی مهمی «روح تازهای» در آن دمیده شده و الّا کالبد مردهی آن بارها و بارها در زیر سنگ آسیاب تاریخ خرد شده بود.
🔴اما این ادوار «تجدید دین» چیزی نیست که به راحتی به چشم بیاید و بتوان گزارشی از آن فراهم کرد، چرا که این ادوار، لحظات گسستی در تاریخ دین هستند که بلافاصله پس از گسست، توسط فقها و متکلمین پاسدار نظم دینی رفو میشوند و آثار آنها به سرعت از تاریخ فکری و عینی زدوده میشود تا دیگر کسی را یارا و امکان آن نباشد که از این پلکان بالا رود و در کار و بار «صاحبان (خودخوانده) دین» مداخله کند.
🔴از دلایل بنیادی این سیر قهقرایی و استثنا ماندن لحظات «تفکر و عمل دینی» در تاریخ ما یکی از مهمترینها این است که احیاگران که خود سرپل انتقال از دورهای قدیم به دورهای جدید در دینداری هستند، برای این انتقال از گفتاری استفاده می کنند که در اینجا آنرا «اینهمانی» می نامم و بهترین نمونه آن مفهوم «اسلام ناب» در ایران معاصر ماست. اینهمانی یعنی آنکه مصلحی که پای بر زمین دارد و کهنه و مندرس و منسوخ و متعفن شدن نظم دینی زمانه را با گوشت و پوست و جان و دل درک میکند و چون تشنگان در کویر به هرآنچه در زمانه خود مییابد چنگ میاندازد که جرعهای از کرامت و آزادی و خرد و علم آدمی بچشد و آنرا آیین آزادگی نوین خود قرار دهد، در گفتگو با مردم زمانه خود استراتژی «این همانی» پیشه میکند و هر آنچه از خوبیها میشناسد به اصل و باطن دین و هرآنچه از بدیها میشناسد به انحراف تاریخی از دین منسوب میکند تا با همان نیروی دین بر کهنه متحجرین پاسدار دین بشورد.
🔴در دوره معاصر ما این اتفاق حداقل دوبار در مقیاس بزرگ در دوران مشروطه و انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاده و تبعات خسارت بار این استراتژی «اینهمانانه»ی روشنفکران و مصلحان دینی هنوز از سوی نسل جدید به قدر کافی مورد مطالعه قرار نگرفته تا جاییکه که در فقدان راه حلی قابل اعتنا، گروهی را به این نتیجه رسانده که عطای دین را در مسیر ترقی ملی به لقای او ببخشند و سکولاریسم و حتی الحاد نظری و عملی پیشه خود سازند.
♦️در بحثی که اخیرا در بزرگداشت استاد حکیمی مطرح کردم، کوشیدم «تفکیک میان دین و زندگی» اعم از فکر و فلسفه و سیاست و جامعه و فرهنگ را با خوانشی پساتئولوژیک به عنوان راه حلی برای خروج از این چرخه قهقرایی «اصلاح-اینهمانی-زوال و انحطاط- سلطه فقهی و قشریگری- آشوب- و سالها انتظار تجدید دوباره» مطرح کنم. امروز ما قطعاً در یکی از سنگینتریم ایام زوال تفکر و عمل دینی قرار گرفتهایم و پیش از آغاز دور تازهای از «اینهمانی» که در فقدان تفکر مترقی مصلحین حاصلی جز بنیادگرایی خشن و آنتیتز آن سکولاریسم ستیزنده نخواهد داشت، وظیفهای دو چندان بر عهده داریم: هم گشودن دوباره باب گمشدهی تجدید دینی و هم تلاش برای باز نگه داشتن سیستماتیک این باب برای آیندگان.
🔴دین در شکل فقهی آن صورتی خشک و مکانیکی از قواعدی است که با معنازدایی و زمینهزدایی از فکر و عمل مقلدین میکوشد آنها را در چارچوب یک نظم منطقی-ریاضیاتی مقدسِ پیشینی به انضباط بکشاند، نظمی که از هر نوع تلاش برای درک معناداری زمینی آن در نسبت با نیازهای بشری میگریزد و با ارجاع به نظمی آسمانی خود را رویینتن و نفوذناپذیر مینمایاند.
🔴اما دین هرگز اینچنین مدید در تاریخ و بویژه در ایران دوام نمیآورد اگر این سبک دینداری فقهی-مناسکی پدرسالارانه بیوقفه بر عالم دینداران مسلط بود و روح و بدن و زندهگی را میفرسود. از همینجا آشکار میشود که آنچه ما به صورتی خطّی و منطقی و نظری «دین» مینامیم حتماً در مقاطع تاریخی مهمی «روح تازهای» در آن دمیده شده و الّا کالبد مردهی آن بارها و بارها در زیر سنگ آسیاب تاریخ خرد شده بود.
🔴اما این ادوار «تجدید دین» چیزی نیست که به راحتی به چشم بیاید و بتوان گزارشی از آن فراهم کرد، چرا که این ادوار، لحظات گسستی در تاریخ دین هستند که بلافاصله پس از گسست، توسط فقها و متکلمین پاسدار نظم دینی رفو میشوند و آثار آنها به سرعت از تاریخ فکری و عینی زدوده میشود تا دیگر کسی را یارا و امکان آن نباشد که از این پلکان بالا رود و در کار و بار «صاحبان (خودخوانده) دین» مداخله کند.
🔴از دلایل بنیادی این سیر قهقرایی و استثنا ماندن لحظات «تفکر و عمل دینی» در تاریخ ما یکی از مهمترینها این است که احیاگران که خود سرپل انتقال از دورهای قدیم به دورهای جدید در دینداری هستند، برای این انتقال از گفتاری استفاده می کنند که در اینجا آنرا «اینهمانی» می نامم و بهترین نمونه آن مفهوم «اسلام ناب» در ایران معاصر ماست. اینهمانی یعنی آنکه مصلحی که پای بر زمین دارد و کهنه و مندرس و منسوخ و متعفن شدن نظم دینی زمانه را با گوشت و پوست و جان و دل درک میکند و چون تشنگان در کویر به هرآنچه در زمانه خود مییابد چنگ میاندازد که جرعهای از کرامت و آزادی و خرد و علم آدمی بچشد و آنرا آیین آزادگی نوین خود قرار دهد، در گفتگو با مردم زمانه خود استراتژی «این همانی» پیشه میکند و هر آنچه از خوبیها میشناسد به اصل و باطن دین و هرآنچه از بدیها میشناسد به انحراف تاریخی از دین منسوب میکند تا با همان نیروی دین بر کهنه متحجرین پاسدار دین بشورد.
🔴در دوره معاصر ما این اتفاق حداقل دوبار در مقیاس بزرگ در دوران مشروطه و انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاده و تبعات خسارت بار این استراتژی «اینهمانانه»ی روشنفکران و مصلحان دینی هنوز از سوی نسل جدید به قدر کافی مورد مطالعه قرار نگرفته تا جاییکه که در فقدان راه حلی قابل اعتنا، گروهی را به این نتیجه رسانده که عطای دین را در مسیر ترقی ملی به لقای او ببخشند و سکولاریسم و حتی الحاد نظری و عملی پیشه خود سازند.
♦️در بحثی که اخیرا در بزرگداشت استاد حکیمی مطرح کردم، کوشیدم «تفکیک میان دین و زندگی» اعم از فکر و فلسفه و سیاست و جامعه و فرهنگ را با خوانشی پساتئولوژیک به عنوان راه حلی برای خروج از این چرخه قهقرایی «اصلاح-اینهمانی-زوال و انحطاط- سلطه فقهی و قشریگری- آشوب- و سالها انتظار تجدید دوباره» مطرح کنم. امروز ما قطعاً در یکی از سنگینتریم ایام زوال تفکر و عمل دینی قرار گرفتهایم و پیش از آغاز دور تازهای از «اینهمانی» که در فقدان تفکر مترقی مصلحین حاصلی جز بنیادگرایی خشن و آنتیتز آن سکولاریسم ستیزنده نخواهد داشت، وظیفهای دو چندان بر عهده داریم: هم گشودن دوباره باب گمشدهی تجدید دینی و هم تلاش برای باز نگه داشتن سیستماتیک این باب برای آیندگان.
Telegram
جمهورى سوم
چکیده مقاله شفاهی
فلاطوری و تجدید فکر دینی؛ خوانشی پساتئولوژیک از علامه حکیمی و مکتب تفکیک بر پایه آراء فلاطوری
سمینار ملی "علامه محمد رضا حکیمی در آیینه آثارش"؛
✍️محمدحسین بادامچی
مکتب تفکیک و علامه حکیمی عمدتاً بخاطر رد فلسفه اسلامی و تاکید بر مکتب…
فلاطوری و تجدید فکر دینی؛ خوانشی پساتئولوژیک از علامه حکیمی و مکتب تفکیک بر پایه آراء فلاطوری
سمینار ملی "علامه محمد رضا حکیمی در آیینه آثارش"؛
✍️محمدحسین بادامچی
مکتب تفکیک و علامه حکیمی عمدتاً بخاطر رد فلسفه اسلامی و تاکید بر مکتب…
👍1🥰1
