Reza Nassaji
من دعوت میکنم هرچه بوجهلان به کذب خویش راهت را ببندند ای پیمبر شو به صدق خویش در راه حقیقت احسان طبری – از میان ریگها و الماسها اگر کار نظری ابتنا بر شناخت «من» و تلاش برای مواجهی آن با «دیگری» دارد که خود مستلزم توجه به تفاوتها و اختلافهای نظری…
برادر عزیزم جناب آقای رضا نساجی
🔻از لطف بیکران شما در نوشته اخیرتان (https://news.1rj.ru/str/RezaNassaji/1283) سپاسگزام. ابتدائا عرض کنم که کانالی که در انتها ذکر کردید همین امروز به رحمت خدا رفت و از خاکستر آن کانال «جمهوری سوم» متولد شد. آن اسم قبلی متضمن غرض و راهبردی بود که نافرجام ماند و این نام جدید به راهبرد و هدف دیگری می اندیشد.
🔻 تصور می کنم موانع تحقق آنچه به عنوان فرهنگ اجتماعی-سیاسی مبتنی بر نوعی سوسیالیسم اخلاقی معرفی کردید که غایت را «انسان» می داند به تدریج در حال از میان برداشته شدن است. ما جوانانی که تا پیش از این در پیاده نظام جناح اصولگرایی تقسیم بندی می شدیم، در دوسال اخیر توفیق اینرا یافتیم که بت بزرگ اصولگرایی که تمام ارزشهای انقلاب اسلامی را در قبضه خود دراورده بود بشکنیم و به سوی نوعی هویت سیاسی جدید و زنده حرکت کنیم.
🔻امروز که با شما سخن می گویم احکام قضائی سنگینی که برای این جوانان انشعاب یافته صادر می شود در حال ذوب کردن آخرین پاره های یخهای منجمد شده در افکار و خونهای لخته شده در رگهای ماست. تا پیش از این تصور می شد که برخورد با منتقدین مخصوص کسانی است که به لحاظ ایدئولوِژیک و خاستگاه فکری و اجتماعی «دیگری نظام» محسوب می شوند و شاید همین عامل اصلی سکوتهای عجیب جریان ما در مقابل جفاهای رفته در حق «دیگران» می بود. اما امروز که تیغ برخورد در حال خرد کردن خود ماست، ما جوانانی که گوشت و پوستمان در بسیج و دفاع از حیثیت نظام و رهبری روییده، ما جوانانی که آرمانهای انقلاب را از خطبه منای اباعبدالله که رحیم پور ازغدی شرح می کرد و از فرازهای عدالتخواهانه و آزادیخواهانه صحیفه نور می آموختیم، ما که طرح جامعه آزاد و عادلانه و معنوی اسلام را از کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی» و جامعه بی طبقه توحیدی آیت الله خامنه ای دهه چهل فرا گرفتیم، ما که جوانیمان را مصروف مبارزه با غربزدگی و لیبرالیسم و سکولاریسم نمودیم و پایان نامه های کارشناسی ارشد و دکتریمان را برای تئوریزه کردن «علوم انسانی اسلامی» و «تمدن اسلامی» و «الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت» به رغم همه دشواریها و تحقیرهای نظامات آکادمیک پیش بردیم، ما که در یک کلام هر آنچه «آقا خواسته بود کردیم»؛ همگی به خود می آییم و چنین است که افسانه متواتز حزب الله که «این راه رهرو ندارد» و «کوست آنکه برای کمک به ولی و اقامه عدالت و آرمانهای انقلاب اسلامی قیام کند» و روضه عاشورایی «حسین تنهاست واویلا» تماما رنگ می بازد. اینک با فروپاشی جهان دروغین معرفت شناختی و ایدئولوژیک دهه های هفتاد و هشتاد و نود کاملا بر همگان آشکار می گردد که این مطلق «انتقاد» و بویژه «انتقاد سیاسی» است که بدون هیچ پسوند و پیشوندی تحمل نمی شود و این یعنی مهر ابطال کاملی بر تصورات ایده آلیستی از صحنه سیاست ایران.
🔻اما امروز که من با شما سخن می گویم خروج جوانان اصلاح طلب از این دستگاه منحط دوگانه قدری به طول انجامیده است. اخیرا با دیدن سخنان دکتر تاجیک در گفتگوی با حسین دهباشی در مجموعه خشت خام کاملا بر من آشکار شد که شرایط این گسست در جبهه اصلاحات هم به طور کامل فراهم شده است. تاجیک در آن گفتگو سخن خود را با بذل امید نسبت به انشعاب این جوانان آرمانخواه و حقیقتا اصلاح طلب از ساختار دروغین و منحط قدرت اصلاح طلبی فرومرده در اعتدال به پایان برد. فکر می کنم زمان آن رسیده باشد که گفتگوهای سازنده ای میان تمام کسانی که مسئولانه و دلسوزانه به جمهوری سوم می اندیشند آغاز شود.
🔻از لطف بیکران شما در نوشته اخیرتان (https://news.1rj.ru/str/RezaNassaji/1283) سپاسگزام. ابتدائا عرض کنم که کانالی که در انتها ذکر کردید همین امروز به رحمت خدا رفت و از خاکستر آن کانال «جمهوری سوم» متولد شد. آن اسم قبلی متضمن غرض و راهبردی بود که نافرجام ماند و این نام جدید به راهبرد و هدف دیگری می اندیشد.
🔻 تصور می کنم موانع تحقق آنچه به عنوان فرهنگ اجتماعی-سیاسی مبتنی بر نوعی سوسیالیسم اخلاقی معرفی کردید که غایت را «انسان» می داند به تدریج در حال از میان برداشته شدن است. ما جوانانی که تا پیش از این در پیاده نظام جناح اصولگرایی تقسیم بندی می شدیم، در دوسال اخیر توفیق اینرا یافتیم که بت بزرگ اصولگرایی که تمام ارزشهای انقلاب اسلامی را در قبضه خود دراورده بود بشکنیم و به سوی نوعی هویت سیاسی جدید و زنده حرکت کنیم.
🔻امروز که با شما سخن می گویم احکام قضائی سنگینی که برای این جوانان انشعاب یافته صادر می شود در حال ذوب کردن آخرین پاره های یخهای منجمد شده در افکار و خونهای لخته شده در رگهای ماست. تا پیش از این تصور می شد که برخورد با منتقدین مخصوص کسانی است که به لحاظ ایدئولوِژیک و خاستگاه فکری و اجتماعی «دیگری نظام» محسوب می شوند و شاید همین عامل اصلی سکوتهای عجیب جریان ما در مقابل جفاهای رفته در حق «دیگران» می بود. اما امروز که تیغ برخورد در حال خرد کردن خود ماست، ما جوانانی که گوشت و پوستمان در بسیج و دفاع از حیثیت نظام و رهبری روییده، ما جوانانی که آرمانهای انقلاب را از خطبه منای اباعبدالله که رحیم پور ازغدی شرح می کرد و از فرازهای عدالتخواهانه و آزادیخواهانه صحیفه نور می آموختیم، ما که طرح جامعه آزاد و عادلانه و معنوی اسلام را از کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی» و جامعه بی طبقه توحیدی آیت الله خامنه ای دهه چهل فرا گرفتیم، ما که جوانیمان را مصروف مبارزه با غربزدگی و لیبرالیسم و سکولاریسم نمودیم و پایان نامه های کارشناسی ارشد و دکتریمان را برای تئوریزه کردن «علوم انسانی اسلامی» و «تمدن اسلامی» و «الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت» به رغم همه دشواریها و تحقیرهای نظامات آکادمیک پیش بردیم، ما که در یک کلام هر آنچه «آقا خواسته بود کردیم»؛ همگی به خود می آییم و چنین است که افسانه متواتز حزب الله که «این راه رهرو ندارد» و «کوست آنکه برای کمک به ولی و اقامه عدالت و آرمانهای انقلاب اسلامی قیام کند» و روضه عاشورایی «حسین تنهاست واویلا» تماما رنگ می بازد. اینک با فروپاشی جهان دروغین معرفت شناختی و ایدئولوژیک دهه های هفتاد و هشتاد و نود کاملا بر همگان آشکار می گردد که این مطلق «انتقاد» و بویژه «انتقاد سیاسی» است که بدون هیچ پسوند و پیشوندی تحمل نمی شود و این یعنی مهر ابطال کاملی بر تصورات ایده آلیستی از صحنه سیاست ایران.
🔻اما امروز که من با شما سخن می گویم خروج جوانان اصلاح طلب از این دستگاه منحط دوگانه قدری به طول انجامیده است. اخیرا با دیدن سخنان دکتر تاجیک در گفتگوی با حسین دهباشی در مجموعه خشت خام کاملا بر من آشکار شد که شرایط این گسست در جبهه اصلاحات هم به طور کامل فراهم شده است. تاجیک در آن گفتگو سخن خود را با بذل امید نسبت به انشعاب این جوانان آرمانخواه و حقیقتا اصلاح طلب از ساختار دروغین و منحط قدرت اصلاح طلبی فرومرده در اعتدال به پایان برد. فکر می کنم زمان آن رسیده باشد که گفتگوهای سازنده ای میان تمام کسانی که مسئولانه و دلسوزانه به جمهوری سوم می اندیشند آغاز شود.
Telegram
Reza Nassaji
من دعوت میکنم
هرچه بوجهلان به کذب خویش راهت را ببندند
ای پیمبر شو به صدق خویش در راه حقیقت
احسان طبری – از میان ریگها و الماسها
اگر کار نظری ابتنا بر شناخت «من» و تلاش برای مواجهی آن با «دیگری» دارد که خود مستلزم توجه به تفاوتها و اختلافهای نظری…
هرچه بوجهلان به کذب خویش راهت را ببندند
ای پیمبر شو به صدق خویش در راه حقیقت
احسان طبری – از میان ریگها و الماسها
اگر کار نظری ابتنا بر شناخت «من» و تلاش برای مواجهی آن با «دیگری» دارد که خود مستلزم توجه به تفاوتها و اختلافهای نظری…
Forwarded from H4E
#روز_اول #دانشگاه
👤 سخنرانان :
🔹 دکتر آندرو پینسنت
🔸 دکتر رضا منصوری
🔹 دکتر علی مقداری
🔸 دکتر سید جواد میری
🔍 @H4E97
📷 instagram.com/h4e97
👤 سخنرانان :
🔹 دکتر آندرو پینسنت
🔸 دکتر رضا منصوری
🔹 دکتر علی مقداری
🔸 دکتر سید جواد میری
🔍 @H4E97
📷 instagram.com/h4e97
جمهورى سوم
🔺 كتاب "نظام آموزشى و ساختن ايران مدرن" نوشته ديويد مناشرى و ترجمه محمدحسين بادامچى و عرفان مصلح بالاخره به همت انتشارات حكمت به نمايشگاه رسيد
🔺 توضيح پشت جلد كتاب نظام آموزشى و ساختن ايران مدرن
ترجمه اين كتاب در سال ٩٤ به سفارش كميسيون تعليم و تربيت شورا انقلاب فرهنگى و با حمايت شخص خانم دكتر علم الهدى محقق شد
ترجمه اين كتاب در سال ٩٤ به سفارش كميسيون تعليم و تربيت شورا انقلاب فرهنگى و با حمايت شخص خانم دكتر علم الهدى محقق شد
جمهورى سوم
🔺 كتاب "ايران اسلامى در مواجهه با تكنولوژى غرب(مجموعه ديدگاه ها)" گردآورى، تدوين و ويرايش محمدحسين بادامچى توسط انتشارات سوره منتشر شد
ایران اسلامی در مواجهه با تکنولوژی غرب (مجموعۀ دیدگاهها)
به اهتمام محمدحسین بادامچی
با مقدمه عبدالحسين خسروپناه
انتشارات سوره
🚩مجموعه مقالاتى از
سیدحسین نصر، رضا داوری اردکانی، حمید پارسانیا، مهدی گلشنی، عبدالحسین خسروپناه، بیژن عبدالکریمی، جمیله علمالهدی، علی پایا، علیرضا شجاعی زند، ابراهیم فیاض، محمدعلی مرادی، محمدرضا اسدی، رضا سلیمان حشمت، علیرضا پیروزمند، عطاءالله رفیعی آتانی، حسن بنیانیان، حبیبالله طباطباییان، مصطفی تقوی، مهدی معینزاده، رضا غلامی، علی فاتح راد، احمد نادری، ابراهیم سوزنچی
👈 اين كتاب مجموعه سخنرانيهاى ارائه شده در همايش "فرهنگ و تكنولوژى؛ درنگى فرهنگى در مسير پرشتاب صنعتى شدن" است كه در ارديبهشت سال ٩٣ به همت انديشكده مهاجر و مساعدت معاونت فرهنگى دانشگاه شريف برگزار شد و طراحى و اجراى آن بر عهده نويسنده بود. اين همايش سنگ بناى همايش دوم "دين ، فرهنگ و فناورى" بود كه چند هفته پيش در دانشگاه شريف برگزار شد اما متأسفانه در مرحله اجرا انديشكده مهاجر توسط تيم دانشگاه باقرالعلوم كنار گذاشته شد.
https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/546
به اهتمام محمدحسین بادامچی
با مقدمه عبدالحسين خسروپناه
انتشارات سوره
🚩مجموعه مقالاتى از
سیدحسین نصر، رضا داوری اردکانی، حمید پارسانیا، مهدی گلشنی، عبدالحسین خسروپناه، بیژن عبدالکریمی، جمیله علمالهدی، علی پایا، علیرضا شجاعی زند، ابراهیم فیاض، محمدعلی مرادی، محمدرضا اسدی، رضا سلیمان حشمت، علیرضا پیروزمند، عطاءالله رفیعی آتانی، حسن بنیانیان، حبیبالله طباطباییان، مصطفی تقوی، مهدی معینزاده، رضا غلامی، علی فاتح راد، احمد نادری، ابراهیم سوزنچی
👈 اين كتاب مجموعه سخنرانيهاى ارائه شده در همايش "فرهنگ و تكنولوژى؛ درنگى فرهنگى در مسير پرشتاب صنعتى شدن" است كه در ارديبهشت سال ٩٣ به همت انديشكده مهاجر و مساعدت معاونت فرهنگى دانشگاه شريف برگزار شد و طراحى و اجراى آن بر عهده نويسنده بود. اين همايش سنگ بناى همايش دوم "دين ، فرهنگ و فناورى" بود كه چند هفته پيش در دانشگاه شريف برگزار شد اما متأسفانه در مرحله اجرا انديشكده مهاجر توسط تيم دانشگاه باقرالعلوم كنار گذاشته شد.
https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/546
Telegram
جمهورى سوم
🔺 كتاب "ايران اسلامى در مواجهه با تكنولوژى غرب(مجموعه ديدگاه ها)" گردآورى، تدوين و ويرايش محمدحسين بادامچى توسط انتشارات سوره منتشر شد
👍1
هانا آرنت تمام عمرش بر ضرورت امر سياسى و اولويت حوزه عمومى بر برآمدن انسان از ظلمت جامعه حيوانى مدرن و دولتهاى توتاليتر بازتوليدكننده آن تأكيد مى كرد
اما در اواخر عمر كه امريكا را بهتر شناخت
و عظمت شر و بى دفاعى حق را در محاكمه آيشمن نازى در قدس ديد
از آرزوى خود منصرف شد و تنها به اين بسنده كرد كه از انسانها بخواهد كه اگر اهل قيام عليه ظلمت نيستند، حداقل چراغى از وجدان در درون خود بيفروزند.
و آنگاه بود كه رابطه عاشقانه ى پيشين خود با هايدگر را هم از سر گرفت.
هميشه با خودم مى گفتم كه اين نصايح اخلاقى و غيرسياسى كه امثال دكتر ملكيان هم در ايران ترويج مى كنند، هرگز زيبنده ايران انقلابى ما نيست
ما از شريعتى و خمينى آموخته ايم كه حياتمان در سياسى بودن است و روح اين دو هنوز در تاريخ و وجود ما جاريست
پس چاره ى ما درراه ماندگان چيست وقتى تاريخ سياسى چند دهه اخير ما پر از بيچارگى ناچارهاست...
اما در اواخر عمر كه امريكا را بهتر شناخت
و عظمت شر و بى دفاعى حق را در محاكمه آيشمن نازى در قدس ديد
از آرزوى خود منصرف شد و تنها به اين بسنده كرد كه از انسانها بخواهد كه اگر اهل قيام عليه ظلمت نيستند، حداقل چراغى از وجدان در درون خود بيفروزند.
و آنگاه بود كه رابطه عاشقانه ى پيشين خود با هايدگر را هم از سر گرفت.
هميشه با خودم مى گفتم كه اين نصايح اخلاقى و غيرسياسى كه امثال دكتر ملكيان هم در ايران ترويج مى كنند، هرگز زيبنده ايران انقلابى ما نيست
ما از شريعتى و خمينى آموخته ايم كه حياتمان در سياسى بودن است و روح اين دو هنوز در تاريخ و وجود ما جاريست
پس چاره ى ما درراه ماندگان چيست وقتى تاريخ سياسى چند دهه اخير ما پر از بيچارگى ناچارهاست...
H4E
#توسعه #روز_سوم گردهمایی "علوم انسانی برای نخبگان" ❇️ پانل با موضوع : جای خالی علوم انسانی در سیاستگذاری و برنامهریزی توسعه ✴️ دوشنبه، ۲۴ اردیبهشت، ساعت۱۵:۳۰، سالن سمعی بصری دانشکده صنایع 🔍 @H4E97
دانشگاه شریف رکن مهمی از پروژه نوسازی در ایران معاصر
🔺در نشست دیروز بر پایه تحقیقاتی که پیش از این با حمایت اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف انجام دادم، تلاش کردم که دانشگاه تکنولوژی شریف را به عنوان یکی از ارکان اساسی و متأخر پروژه قدیمی نوسازی در ایران معاصر معرفی کنم.
🔺از نظر من، نوسازی شکل خاصی از خوانش توسعه، تجدد و حکمرانی است که دکتر فرزین وحدت در کتاب «رویارویی ایرانیان با مدرنیت» از آن به «ذهنیت اثبات گرا» تعبیر می کند و با عناصری چون عقلانیت ابزاری، دولت مقتدر مرکزی، اقتدار گرایی و سلطه، بوروکراسی و سازمان اداری، شیفتگی نسبت به تکنولوژی، صنعتی شدن، برنامه ریزی بالا به پایین، مهندسی اجتماعی، وحدت و یکدستی ملی، تلقی دولتی از استقلال، امنیت گرایی، نظم خواهی و در ممجموع خوانش دست راستی از رابطه دولت و ملت در ارتباط است.
🔺از نظر من نوسازی در مقابل شکل دیگری از توسعه و پیشرفت قرار می گیرد که می توان آنرا «ترقی» نامید و دکتر فرزین وحدت با تعبیر «ذهنیت کلیت پذیر» از آن یاد می کند و با مفاهیم و عناصر به کلی متفاوتی ارتباط می یابد: عدالت، دموکراسی، آزادی، دولت حداقلی، نفی برنامه ریزی، اصالت جامعه مدنی، صیانت ازحقوق اساسی، دفاع از افراد و گروه ها در برابر سلطه بیرونی، نفی دولت مقتدر مرکزی، دفاع از تکثر پیرامونی و صیرورت پایین به بالا.
🔺نبض پروژه نوسازی در ارتش و قوای نظامی می زند و تکنولوژی که در این دیدگاه روش و غایت پیشرفت و جبران عقب ماندگی محسوب می شود ابتدا در ارتش نضج می گیرد و سپس از آن به اقتصاد و سپس جامعه تسری می یابد. مرکزیت و محوریت ارتش در توسعه یکی از محورهای مشترک و همیشگی حکمرانی و نوسازی در تاریخ معاصر ایران است.
🔺به لحاظ روان شناختی پروژه نوسازی ریشه در ضربه روحی ایرانیان در جنگهای ایران و روس دارد که سودای تکنولوژی و تلقی مبتنی بر قدرت و استقلال دولتی از رابطه ایران و ملل مترقی را در نهاد ایرانیان کاشت و اثرات این ضربه تا همین امروز در اندیشه حکمرانی ما پیداست.
🔺 دانشگاه شریف آخرین نقطه مهم در سیاست آموزش عالی نوسازی است که از دارالفنون و مدرسه امریکاییها آغاز می شود، با کالج البرز ، دانشسرای عالی فنی (علم و صنعت)، دانشکده فنی تهران و دانشگاه پلی تکنیک دنبال می شود و نهایتا در الگوی امریکایی دانشگاه آریامهر (شریف و اصفهان) و پهلوی (شیراز) به سطح بالاتری ارتقاء می یابد. در تمام طول این زنجیره اصالت با علوم مهندسی است و این تلقی وجود دارد که نخبگان ، مدیران و سیاستگذاران ایران باید از میان مهندسین انتخاب شوند، چه توسعه ایران تنها در گرو تکنولوژی و تنظیم نظامات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بر پایه صنعتی شدن است.
🔺از نظر نگارنده هردو انقلاب مشروطه و اسلامی ۵۷ متضمن خواست اشکال ترقی خواهانه ای از پیشرفت بودند که بایستی به انقلابی در آموزش و آموزش عالی ایران می انجامید، اما این خواسته هرگز محقق نشد و تنها ساختار ثابت نوسازی از رژیمی به رژیم دیگر منتقل گردید.
♦️فایل صوتی این نشست به زودی منتشر می شود.
🔺در نشست دیروز بر پایه تحقیقاتی که پیش از این با حمایت اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف انجام دادم، تلاش کردم که دانشگاه تکنولوژی شریف را به عنوان یکی از ارکان اساسی و متأخر پروژه قدیمی نوسازی در ایران معاصر معرفی کنم.
🔺از نظر من، نوسازی شکل خاصی از خوانش توسعه، تجدد و حکمرانی است که دکتر فرزین وحدت در کتاب «رویارویی ایرانیان با مدرنیت» از آن به «ذهنیت اثبات گرا» تعبیر می کند و با عناصری چون عقلانیت ابزاری، دولت مقتدر مرکزی، اقتدار گرایی و سلطه، بوروکراسی و سازمان اداری، شیفتگی نسبت به تکنولوژی، صنعتی شدن، برنامه ریزی بالا به پایین، مهندسی اجتماعی، وحدت و یکدستی ملی، تلقی دولتی از استقلال، امنیت گرایی، نظم خواهی و در ممجموع خوانش دست راستی از رابطه دولت و ملت در ارتباط است.
🔺از نظر من نوسازی در مقابل شکل دیگری از توسعه و پیشرفت قرار می گیرد که می توان آنرا «ترقی» نامید و دکتر فرزین وحدت با تعبیر «ذهنیت کلیت پذیر» از آن یاد می کند و با مفاهیم و عناصر به کلی متفاوتی ارتباط می یابد: عدالت، دموکراسی، آزادی، دولت حداقلی، نفی برنامه ریزی، اصالت جامعه مدنی، صیانت ازحقوق اساسی، دفاع از افراد و گروه ها در برابر سلطه بیرونی، نفی دولت مقتدر مرکزی، دفاع از تکثر پیرامونی و صیرورت پایین به بالا.
🔺نبض پروژه نوسازی در ارتش و قوای نظامی می زند و تکنولوژی که در این دیدگاه روش و غایت پیشرفت و جبران عقب ماندگی محسوب می شود ابتدا در ارتش نضج می گیرد و سپس از آن به اقتصاد و سپس جامعه تسری می یابد. مرکزیت و محوریت ارتش در توسعه یکی از محورهای مشترک و همیشگی حکمرانی و نوسازی در تاریخ معاصر ایران است.
🔺به لحاظ روان شناختی پروژه نوسازی ریشه در ضربه روحی ایرانیان در جنگهای ایران و روس دارد که سودای تکنولوژی و تلقی مبتنی بر قدرت و استقلال دولتی از رابطه ایران و ملل مترقی را در نهاد ایرانیان کاشت و اثرات این ضربه تا همین امروز در اندیشه حکمرانی ما پیداست.
🔺 دانشگاه شریف آخرین نقطه مهم در سیاست آموزش عالی نوسازی است که از دارالفنون و مدرسه امریکاییها آغاز می شود، با کالج البرز ، دانشسرای عالی فنی (علم و صنعت)، دانشکده فنی تهران و دانشگاه پلی تکنیک دنبال می شود و نهایتا در الگوی امریکایی دانشگاه آریامهر (شریف و اصفهان) و پهلوی (شیراز) به سطح بالاتری ارتقاء می یابد. در تمام طول این زنجیره اصالت با علوم مهندسی است و این تلقی وجود دارد که نخبگان ، مدیران و سیاستگذاران ایران باید از میان مهندسین انتخاب شوند، چه توسعه ایران تنها در گرو تکنولوژی و تنظیم نظامات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بر پایه صنعتی شدن است.
🔺از نظر نگارنده هردو انقلاب مشروطه و اسلامی ۵۷ متضمن خواست اشکال ترقی خواهانه ای از پیشرفت بودند که بایستی به انقلابی در آموزش و آموزش عالی ایران می انجامید، اما این خواسته هرگز محقق نشد و تنها ساختار ثابت نوسازی از رژیمی به رژیم دیگر منتقل گردید.
♦️فایل صوتی این نشست به زودی منتشر می شود.
معمای ریاست سیدحسین نصر سنت گرا بر دانشگاه تکنولوژی شریف در آستانه انقلاب
1️⃣دیروز سیدحسین نصر برای اولین بار پس از چهل و چند سال به طور زنده در دانشگاه شریف سخنرانی کرد.* چند سال پیش هم خود من در همایش «فرهنگ و تکنولوژی» از ایشان خواسته بودم که سخنرانی ای را ضبط کرده و برای دانشگاه شریف ارسال کنند. آن دفعه با اینکه سخنرانی زنده نبود سروصداهایی از اطراف و اکناف برای بر هم زدن سخنرانی برخاسته بود که الحمدلله با وساطت حجت الاسلام دکتر خسروپناه حل شد. سال ٩٣ که با ایشان تلفنی صحبت کردم ایشان از منتشر شدن خاطراتش به صورت کتاب «حکمت و سیاست» خیلی ناراحت بود و مدعی بود که حرفهایش را به شرط انتشار پس از مرگ با حسین دهباشی در میان گذاشته است. یک آرزویی هم داشت و آن اینکه بتواند دوباره به ایران بیاید که اینرا دیروز هم دوباره در سخنرانی آنلاینش بازگو کرد.
2️⃣سیدحسین نصر را در مباحثات فکری-فرهنگی بعد از انقلاب همواره به عنوان شخصیتی سنت گرا و غرب ستیز معرفی کرده اند. حتی سخنرانی خود ایشان در سال ٩٣ در دانشگاه شریف که در کتاب «ایران اسلامی در مواجهه با تکنولوژی غرب» منتشر شد، در مخالفت با تکنولوژی مدرن بود. با اینحال برداشت من این بود که این بازنمایی از دکتر نصر به هیچ وجه با عملکرد سیاسی-مدیریتی ایشان در دوره پهلوی دوم و بویژه مدیریت سه ساله ایشان بر نهادی چون «دانشگاه تکنولوژی آریامهر» نمی خواند.
3️⃣دیروز بعد از سخنرانی از فرصت استفاده کردم و این پرسش را با ایشان در میان گذاشتم. پرسیدم «شما در خاطراتتان از غلبه تحصیل کردگان مدیریت و اقتصاد دانشگاه های امریکایی بر سیاستگذاری دهه چهل و پنجاه شمسی- کسانی که آنان را ماساچوستی ها خوانده اید- انتقاد کرده اید. خب همه می دانیم که دانشگاه آریامهر با آن پوزیتیویسم عمیقی که در مؤسس آن دکتر مجتهدی و نهاد مادر آن کالج البرز بود و با آن الگوبرداریش ازانستیتو تکنولوژی ماساچوست (دانشگاه MIT) ساخته و پرداخته ی همین ماساچوستی ها بود. از طرف دیگر شما در چند دهه اخیر در ایران بعنوان مخالف تکنولوژی شناخته شده اید و حتی در سخنرانی تان در همایش فرهنگ و تکنولوژی در ضدیت با تکنولوژی مدرن سخن گفتید. آیا شما در دوران تصدی ریاست دانشگاه شریف طرح جامعی برای دانشگاه شریف و در جهت بازگرداندن تکنولوژی به متن سنت بومی ایرانی داشتید؟ من تاکنون ندیده ام که از طرحی که در اداره دانشگاه شریف داشتید درجایی سخنی گفته باشید.» پاسخ دکتر نصر طولانی بود اما تنها چند جمله اول آن به سؤال من مربوط بود: «صادقانه باید بگویم نه. در شرایط [علم پرستی و تکنیک پرستی] آن زمان من تنها می خواستم تذکری به این مسأله بدهم که باید به ابعاد انسانی تکنولوژی مثل محیط زیست هم توجه کرد.»
4️⃣به نظر من نصر درست می گوید. رژیم پهلوی دوم که با سرعت و اقتدار بسیار در حال پیگیری پروژه نوسازی آمرانه و حرکت به سوی تمدن بزرگ بود و برای استقرار تکنولوژی و صنعتی و پساصنعتی کردن ایران مقاومت هر بخشی از جامعه و سنت را در هم می شکست، به هیچ وجه دلمشغول علوم انسانی و محیط زیست و آسیبهای پدید آمده از نوسازی آمرانه نبود که بخواهد با انتصاب نصر به ریاست آریامهر چرخشی در خط کلی خود ایجاد کند. به نظر من انتصاب نصر به ریاست شریف بیش از هرچیز انتصابی سیاسی و در جهت تحلیل های جامعه شناختی کلانی بود که ساواک از وضعیت دانشگاه شریف به عنوان کانون رشد چپ در کشور داشت. شواهد بسیاری وجود دارد که نشان می دهد امریکاییها و ساواک در دهه ی منتهی به انقلاب اسلامی «اسلام» و بویژه «اسلام ارتدوکس سنتی، حوزوی، فقهی، کلامی و عرفانی» را به عنوان سدّی در برابر چپ گرایی فزاینده طبقه متوسط و دانشجویان قلمداد می کرد. از منظر ساواک، شاه و پشتیبانان امریکایی او، قرار دادن علم و تکنولوژی جدید در بستری از متافیزیک و اخلاق غیرسیاسی به خوبی می تواند تنشهای وارد شده بر جامعه سنتی ایران و دانشجویان ایرانی را دمپ کند و جهان بینی آرام و هماهنگی از جمع سنت، نوسازی و تکنولوژی پدید آورد و بويژه از رشد نسخه تازه اسلام سياسى كه شاه به طعنه آنرا ماركسيسم اسلامى مى ناميد جلوگيرى كند.
♦️با اين همه، در حالیکه سیدحسین نصر در سال ٥٤ در اتاق ریاست دانشگاه آریامهر تهدید به ترور مى شد، شریعتی هر روز محبوبیت بیشتری می یافت؛ روزی که امام خمینی وارد فرانسه شد هانری کربن در پاریس در گذشت؛ و چیزی نگذشت که نام دانشگاه سلطنتی آریامهر با رأی عمومی دانشجویان، کارمندان و اساتید به دانشگاه مجید شریف واقفی تغییر یافت.
* https://news.1rj.ru/str/H4E97/176
1️⃣دیروز سیدحسین نصر برای اولین بار پس از چهل و چند سال به طور زنده در دانشگاه شریف سخنرانی کرد.* چند سال پیش هم خود من در همایش «فرهنگ و تکنولوژی» از ایشان خواسته بودم که سخنرانی ای را ضبط کرده و برای دانشگاه شریف ارسال کنند. آن دفعه با اینکه سخنرانی زنده نبود سروصداهایی از اطراف و اکناف برای بر هم زدن سخنرانی برخاسته بود که الحمدلله با وساطت حجت الاسلام دکتر خسروپناه حل شد. سال ٩٣ که با ایشان تلفنی صحبت کردم ایشان از منتشر شدن خاطراتش به صورت کتاب «حکمت و سیاست» خیلی ناراحت بود و مدعی بود که حرفهایش را به شرط انتشار پس از مرگ با حسین دهباشی در میان گذاشته است. یک آرزویی هم داشت و آن اینکه بتواند دوباره به ایران بیاید که اینرا دیروز هم دوباره در سخنرانی آنلاینش بازگو کرد.
2️⃣سیدحسین نصر را در مباحثات فکری-فرهنگی بعد از انقلاب همواره به عنوان شخصیتی سنت گرا و غرب ستیز معرفی کرده اند. حتی سخنرانی خود ایشان در سال ٩٣ در دانشگاه شریف که در کتاب «ایران اسلامی در مواجهه با تکنولوژی غرب» منتشر شد، در مخالفت با تکنولوژی مدرن بود. با اینحال برداشت من این بود که این بازنمایی از دکتر نصر به هیچ وجه با عملکرد سیاسی-مدیریتی ایشان در دوره پهلوی دوم و بویژه مدیریت سه ساله ایشان بر نهادی چون «دانشگاه تکنولوژی آریامهر» نمی خواند.
3️⃣دیروز بعد از سخنرانی از فرصت استفاده کردم و این پرسش را با ایشان در میان گذاشتم. پرسیدم «شما در خاطراتتان از غلبه تحصیل کردگان مدیریت و اقتصاد دانشگاه های امریکایی بر سیاستگذاری دهه چهل و پنجاه شمسی- کسانی که آنان را ماساچوستی ها خوانده اید- انتقاد کرده اید. خب همه می دانیم که دانشگاه آریامهر با آن پوزیتیویسم عمیقی که در مؤسس آن دکتر مجتهدی و نهاد مادر آن کالج البرز بود و با آن الگوبرداریش ازانستیتو تکنولوژی ماساچوست (دانشگاه MIT) ساخته و پرداخته ی همین ماساچوستی ها بود. از طرف دیگر شما در چند دهه اخیر در ایران بعنوان مخالف تکنولوژی شناخته شده اید و حتی در سخنرانی تان در همایش فرهنگ و تکنولوژی در ضدیت با تکنولوژی مدرن سخن گفتید. آیا شما در دوران تصدی ریاست دانشگاه شریف طرح جامعی برای دانشگاه شریف و در جهت بازگرداندن تکنولوژی به متن سنت بومی ایرانی داشتید؟ من تاکنون ندیده ام که از طرحی که در اداره دانشگاه شریف داشتید درجایی سخنی گفته باشید.» پاسخ دکتر نصر طولانی بود اما تنها چند جمله اول آن به سؤال من مربوط بود: «صادقانه باید بگویم نه. در شرایط [علم پرستی و تکنیک پرستی] آن زمان من تنها می خواستم تذکری به این مسأله بدهم که باید به ابعاد انسانی تکنولوژی مثل محیط زیست هم توجه کرد.»
4️⃣به نظر من نصر درست می گوید. رژیم پهلوی دوم که با سرعت و اقتدار بسیار در حال پیگیری پروژه نوسازی آمرانه و حرکت به سوی تمدن بزرگ بود و برای استقرار تکنولوژی و صنعتی و پساصنعتی کردن ایران مقاومت هر بخشی از جامعه و سنت را در هم می شکست، به هیچ وجه دلمشغول علوم انسانی و محیط زیست و آسیبهای پدید آمده از نوسازی آمرانه نبود که بخواهد با انتصاب نصر به ریاست آریامهر چرخشی در خط کلی خود ایجاد کند. به نظر من انتصاب نصر به ریاست شریف بیش از هرچیز انتصابی سیاسی و در جهت تحلیل های جامعه شناختی کلانی بود که ساواک از وضعیت دانشگاه شریف به عنوان کانون رشد چپ در کشور داشت. شواهد بسیاری وجود دارد که نشان می دهد امریکاییها و ساواک در دهه ی منتهی به انقلاب اسلامی «اسلام» و بویژه «اسلام ارتدوکس سنتی، حوزوی، فقهی، کلامی و عرفانی» را به عنوان سدّی در برابر چپ گرایی فزاینده طبقه متوسط و دانشجویان قلمداد می کرد. از منظر ساواک، شاه و پشتیبانان امریکایی او، قرار دادن علم و تکنولوژی جدید در بستری از متافیزیک و اخلاق غیرسیاسی به خوبی می تواند تنشهای وارد شده بر جامعه سنتی ایران و دانشجویان ایرانی را دمپ کند و جهان بینی آرام و هماهنگی از جمع سنت، نوسازی و تکنولوژی پدید آورد و بويژه از رشد نسخه تازه اسلام سياسى كه شاه به طعنه آنرا ماركسيسم اسلامى مى ناميد جلوگيرى كند.
♦️با اين همه، در حالیکه سیدحسین نصر در سال ٥٤ در اتاق ریاست دانشگاه آریامهر تهدید به ترور مى شد، شریعتی هر روز محبوبیت بیشتری می یافت؛ روزی که امام خمینی وارد فرانسه شد هانری کربن در پاریس در گذشت؛ و چیزی نگذشت که نام دانشگاه سلطنتی آریامهر با رأی عمومی دانشجویان، کارمندان و اساتید به دانشگاه مجید شریف واقفی تغییر یافت.
* https://news.1rj.ru/str/H4E97/176
Telegram
H4E
#پوشش_زنده
🔶 سخنرانی دکتر سید حسین نصر
📍آمفی تئاتر مرکزی
🔍 @H4E97
🔶 سخنرانی دکتر سید حسین نصر
📍آمفی تئاتر مرکزی
🔍 @H4E97
تعقیب و آزار و هنر نگارش
🔴لئو اشتروس، فیلسوف سیاسی برجسته ی قرن بیستمی، کتابی دارد به نام «تعقیب و آزار و هنر نگارش» که کتابی بسیار مهم در روش شناسی مطالعه آثار کلاسیک فلسفه سیاسی محسوب می شود. اشتروس این کتاب را در واقع بعنوان کلید فهم آثار سیاسی قرون میانه نوشته است و همانطور که خود اذعان می کند این فارابی بوده که او را به این اصل بنیادین رهنمون کرده است.
🔴اصل سخن اشتروس در این کتاب این است که کل فلسفه سیاسی فیلسوفان دینی ای چون فارابی، ابن سینا، ابن میمون و ابن رشد، و دفاع آنها از حکومت دینی را باید به مثابه تلاشی برای حفاظت از هسته اصلی و پنهان پروژه فیلسوفان یعنی همان تفکر، فلسفه و حیات باطنی معقول قلمداد کرد. از نظر او آنطور که فارابی به رمز و اشاره در مقدمه یکی از آثار خود القا کرده است، فیلسوفان قرون وسطی چون در خطر تعقیب و آزار از سوی حکومت و تکفیر متشرعین و روحانیون قرار داشتند، این روش را ابداع کردند تا در جوامع روزگار خود باقی بمانند و در عین حال شمع فلسفه و تعقل و تفکر را در اندرونی اندیشه و فرهنگی که به جا می گذارند حفظ کنند.
🔴نکته جالب اینجاست که دکتر رضا داوری اردکانی نیز کتاب «فارابی فیلسوف فرهنگ» خود را نیز بدون آنکه اشاره مستقیمی به اشتروس داشته باشد، تماما بر همین ایده استوار می کند. از نظر او و اشتروس دلیل زوال و مرگ فلسفه سیاسی در جهان اسلام پس از فارابی هم دقیقا همین نکته است که طرح فلسفه سیاسی و دفاع آن از حکومت دینی تنها در سپیده دمان آعاز فلسفه در میان مسلمین و جهت حفاظت از باطن آن موضوعیت داشته است و پس از آن فیلسوفان با باج دادن حوزه عمل و سیاست به فقها، مشروعیت حضور خود در جامعه اسلامی را فراهم کردند.
🔴اگرچه من با این برداشت از فلسفه سیاسی اسلامی موافق نیستم و در مقدمه رساله دکتریم به تفصیل به نقد آن پرداختم اما تصور می کنم که به لحاظ روشی بصیرتهای عظیمی در آن نهفته است. با اینحال آنچه اشتروس و به تبع آن داوری به آن توجه نداشته اند بنیاد سیاسی عظیم اما فشرده شده ایست که پس از اعمال فرآیند فوق در فلسفه و عرفان برجای می ماند. در واقع هنر نگارش در دوران تعقیب و آزار نه به سیاست زدایی و متافیزیک زدگی، بلکه به درلفافگی و استعاری شدن آن می انجامد تا در چنین شرایط دشوار حداقل خاطره ای محو از سیاست را در میان واژگان برای آیندگان به عاریت بگذارد.
https://goo.gl/2m2j2q
🔴لئو اشتروس، فیلسوف سیاسی برجسته ی قرن بیستمی، کتابی دارد به نام «تعقیب و آزار و هنر نگارش» که کتابی بسیار مهم در روش شناسی مطالعه آثار کلاسیک فلسفه سیاسی محسوب می شود. اشتروس این کتاب را در واقع بعنوان کلید فهم آثار سیاسی قرون میانه نوشته است و همانطور که خود اذعان می کند این فارابی بوده که او را به این اصل بنیادین رهنمون کرده است.
🔴اصل سخن اشتروس در این کتاب این است که کل فلسفه سیاسی فیلسوفان دینی ای چون فارابی، ابن سینا، ابن میمون و ابن رشد، و دفاع آنها از حکومت دینی را باید به مثابه تلاشی برای حفاظت از هسته اصلی و پنهان پروژه فیلسوفان یعنی همان تفکر، فلسفه و حیات باطنی معقول قلمداد کرد. از نظر او آنطور که فارابی به رمز و اشاره در مقدمه یکی از آثار خود القا کرده است، فیلسوفان قرون وسطی چون در خطر تعقیب و آزار از سوی حکومت و تکفیر متشرعین و روحانیون قرار داشتند، این روش را ابداع کردند تا در جوامع روزگار خود باقی بمانند و در عین حال شمع فلسفه و تعقل و تفکر را در اندرونی اندیشه و فرهنگی که به جا می گذارند حفظ کنند.
🔴نکته جالب اینجاست که دکتر رضا داوری اردکانی نیز کتاب «فارابی فیلسوف فرهنگ» خود را نیز بدون آنکه اشاره مستقیمی به اشتروس داشته باشد، تماما بر همین ایده استوار می کند. از نظر او و اشتروس دلیل زوال و مرگ فلسفه سیاسی در جهان اسلام پس از فارابی هم دقیقا همین نکته است که طرح فلسفه سیاسی و دفاع آن از حکومت دینی تنها در سپیده دمان آعاز فلسفه در میان مسلمین و جهت حفاظت از باطن آن موضوعیت داشته است و پس از آن فیلسوفان با باج دادن حوزه عمل و سیاست به فقها، مشروعیت حضور خود در جامعه اسلامی را فراهم کردند.
🔴اگرچه من با این برداشت از فلسفه سیاسی اسلامی موافق نیستم و در مقدمه رساله دکتریم به تفصیل به نقد آن پرداختم اما تصور می کنم که به لحاظ روشی بصیرتهای عظیمی در آن نهفته است. با اینحال آنچه اشتروس و به تبع آن داوری به آن توجه نداشته اند بنیاد سیاسی عظیم اما فشرده شده ایست که پس از اعمال فرآیند فوق در فلسفه و عرفان برجای می ماند. در واقع هنر نگارش در دوران تعقیب و آزار نه به سیاست زدایی و متافیزیک زدگی، بلکه به درلفافگی و استعاری شدن آن می انجامد تا در چنین شرایط دشوار حداقل خاطره ای محو از سیاست را در میان واژگان برای آیندگان به عاریت بگذارد.
https://goo.gl/2m2j2q
چرخشی که روایت نشد:
از جنگ مستضعف با مستکبر تا جنگ خدا با انسان
🔻پریروز توفیق این را یافتم که در نشست بسیج دانشجویی دانشگاه شریف درباره «رابطه فقه و سیاست» به همراه حجت الاسلام تجریشی، از روحانیون جوان حوزه دانشجویی شریف حضور یابم و دیدگاهم را درباره ویژگیهای قلمرو سیاسی، نیاز به دانش سیاسی در حکمرانی و پیگیری انقلاب اسلامی، روش شناسی اندیشه سیاسی اسلامی به عنوان حوزه ای در عقل عملی و فربه تر از فقه، و نیاز به ارائه خوانش قانونی-حقوقی از شریعت در فلسفه سیاسی بیان کنم و به بحث و تبادل نظر با دوستان بپردازم. معتقدم حوزه اندیشه سیاسی به رغم اهمیت بسیار بنیادین و ضرورت استراتژیک آن در جمهوری اسلامی و حرکت انقلاب اسلامی در طول چهار دهه اخیر (همانطور که مقام معظم رهبری هم در آخرین نشست خود با خبرگان خاطر نشان کردند) به دلایل بسیار مهجور و متروک مانده و حیات آن بیش از همه توسط دو نیروی بنیادگرایی/تکنوکراسی قیچی شده است.
🔻در این جلسه من از اهمیت فلسفه عملی و روش شناسی عقلانی و گشوده ی آن نسبت به تجربیات و اندیشه های دیگر سخن گفتم که با اعتراض یکی از دانشجویان مواجه شد که دانش و عقلانیت غربی را اومانیستی قلمداد کرده از عقلانیت تعبدی متکی به دین دفاع می کرد. این سخن، سخنی مشهور و آشنا در فضای فکری-فرهنگی چند دهه اخیر ایران است. در چند دهه اخیر هرچه به پیش آمدیم اسلام گرایان و تجدد گرایان با چرخشی خاص بیشتر به این صف بندی در آمده اند که سنت و مدرنیته را به صورت دوران خدامرکزی و دوران انسان مرکزی در برابر هم قرار داده و با برساخت آن به شکل تقابل تمدن اسلام و تمدن غرب، جدال خونینی را میان هواداران خدا و هواداران انسان برانگیزند که جدال میان فقه و علوم انسانی یکی از نتایج آن است.
🔻در واقع نکته ای که می خواهم به آن توجه دهم «برساخته بودن» و «نوپدید بودن» این صف بندی و در واقع تذکر به تاریخ و نفوذ این دوگانه در تاریخ اصیل کلاسیک و معاصر ماست. جایگزین شدن تقابل اصیل مستضعفین/مستکبرین در انقلاب اسلامی با تقابل مشهور کنونی خدا/انسان به قدری بنیادین و زیربنایی است که خود به انقلابی دوباره در جهان بینی و ایدئولوژی و نظام اجتماعی و سیاسی جمهوری اسلامی منتها به نحوی تدریجی و آرام در چهل سال اخیر شبیه است.
🔻این چرخش مهم در واقع چرخش از فلسفه عملی به معرفت شناسی در تاریخ دهه شصت و هفتاد است که تا کنون هرگز روایت نشده است. هنر انقلاب اسلامی اینجا بود که از میان صحنه پوشالی و دروغینی که مذهب را علیه انسان و انسان را علیه خدا می شوراند، با پیش کشیدن این پرسش که کدام انسان؟ و کدام مذهب؟ دژهای سر به فلک کشیده جاهلان متنسک و عالمان متهتک را توأمان ویران کرد و خط مشترکی از هم افقی خدا و انسان را در فراسوی آنها معرفی نمود.
🔻مراد از انقلاب اسلامی ویران کردن جهان انسانی و کوچاندن مردمان جهان به قلمرو انحصاری دین نبود، بلکه مراد از انقلاب اسلامی جدی گرفتن جهان انسان و بالیدن و تعالی یافتن دین برای نجات نوع انسان بود. امام خمینی که مردی انقلابی بود و اندیشه جبهه جهانی مستضعفین را در سر می پروراند و از اولویت مصلحت بر شرع سخن می گفت قطعا به دومی می اندیشید اما مردان کوته اندیشی بودند که به رغم رهبران انقلاب به تدریج كوشيدند اولی را به جای دومی جلوه دهند. جالب اینکه استعمارگران و مستکبران هم خود مروج همین دیدگاه اول گردیدند چرا که دوگانه نادرست خدا و انسان هم جهان انسانی را در برابر قدرت فائق الهیات رهایی بخش مصون می کند و هم جهان دینی را از فهم واقعیتهای تکامل بشر محروم. هم با دشمن انسان جلوه دادن دین، استکبار سکولار را در موقعیت خود استوار می کند و با حصر انقلاب اسلامی در مرزهای خود امکان تسری آن را به روی جهان بشری می بندد، و هم با دشمن دین جلوه دادن انسانیت استکبار دینی (نظیر داعش) را در میان مسلمین استقرار می بخشد و از پیدا شدن اشکال نجات بخش دین جلوگیری می کند.
از جنگ مستضعف با مستکبر تا جنگ خدا با انسان
🔻پریروز توفیق این را یافتم که در نشست بسیج دانشجویی دانشگاه شریف درباره «رابطه فقه و سیاست» به همراه حجت الاسلام تجریشی، از روحانیون جوان حوزه دانشجویی شریف حضور یابم و دیدگاهم را درباره ویژگیهای قلمرو سیاسی، نیاز به دانش سیاسی در حکمرانی و پیگیری انقلاب اسلامی، روش شناسی اندیشه سیاسی اسلامی به عنوان حوزه ای در عقل عملی و فربه تر از فقه، و نیاز به ارائه خوانش قانونی-حقوقی از شریعت در فلسفه سیاسی بیان کنم و به بحث و تبادل نظر با دوستان بپردازم. معتقدم حوزه اندیشه سیاسی به رغم اهمیت بسیار بنیادین و ضرورت استراتژیک آن در جمهوری اسلامی و حرکت انقلاب اسلامی در طول چهار دهه اخیر (همانطور که مقام معظم رهبری هم در آخرین نشست خود با خبرگان خاطر نشان کردند) به دلایل بسیار مهجور و متروک مانده و حیات آن بیش از همه توسط دو نیروی بنیادگرایی/تکنوکراسی قیچی شده است.
🔻در این جلسه من از اهمیت فلسفه عملی و روش شناسی عقلانی و گشوده ی آن نسبت به تجربیات و اندیشه های دیگر سخن گفتم که با اعتراض یکی از دانشجویان مواجه شد که دانش و عقلانیت غربی را اومانیستی قلمداد کرده از عقلانیت تعبدی متکی به دین دفاع می کرد. این سخن، سخنی مشهور و آشنا در فضای فکری-فرهنگی چند دهه اخیر ایران است. در چند دهه اخیر هرچه به پیش آمدیم اسلام گرایان و تجدد گرایان با چرخشی خاص بیشتر به این صف بندی در آمده اند که سنت و مدرنیته را به صورت دوران خدامرکزی و دوران انسان مرکزی در برابر هم قرار داده و با برساخت آن به شکل تقابل تمدن اسلام و تمدن غرب، جدال خونینی را میان هواداران خدا و هواداران انسان برانگیزند که جدال میان فقه و علوم انسانی یکی از نتایج آن است.
🔻در واقع نکته ای که می خواهم به آن توجه دهم «برساخته بودن» و «نوپدید بودن» این صف بندی و در واقع تذکر به تاریخ و نفوذ این دوگانه در تاریخ اصیل کلاسیک و معاصر ماست. جایگزین شدن تقابل اصیل مستضعفین/مستکبرین در انقلاب اسلامی با تقابل مشهور کنونی خدا/انسان به قدری بنیادین و زیربنایی است که خود به انقلابی دوباره در جهان بینی و ایدئولوژی و نظام اجتماعی و سیاسی جمهوری اسلامی منتها به نحوی تدریجی و آرام در چهل سال اخیر شبیه است.
🔻این چرخش مهم در واقع چرخش از فلسفه عملی به معرفت شناسی در تاریخ دهه شصت و هفتاد است که تا کنون هرگز روایت نشده است. هنر انقلاب اسلامی اینجا بود که از میان صحنه پوشالی و دروغینی که مذهب را علیه انسان و انسان را علیه خدا می شوراند، با پیش کشیدن این پرسش که کدام انسان؟ و کدام مذهب؟ دژهای سر به فلک کشیده جاهلان متنسک و عالمان متهتک را توأمان ویران کرد و خط مشترکی از هم افقی خدا و انسان را در فراسوی آنها معرفی نمود.
🔻مراد از انقلاب اسلامی ویران کردن جهان انسانی و کوچاندن مردمان جهان به قلمرو انحصاری دین نبود، بلکه مراد از انقلاب اسلامی جدی گرفتن جهان انسان و بالیدن و تعالی یافتن دین برای نجات نوع انسان بود. امام خمینی که مردی انقلابی بود و اندیشه جبهه جهانی مستضعفین را در سر می پروراند و از اولویت مصلحت بر شرع سخن می گفت قطعا به دومی می اندیشید اما مردان کوته اندیشی بودند که به رغم رهبران انقلاب به تدریج كوشيدند اولی را به جای دومی جلوه دهند. جالب اینکه استعمارگران و مستکبران هم خود مروج همین دیدگاه اول گردیدند چرا که دوگانه نادرست خدا و انسان هم جهان انسانی را در برابر قدرت فائق الهیات رهایی بخش مصون می کند و هم جهان دینی را از فهم واقعیتهای تکامل بشر محروم. هم با دشمن انسان جلوه دادن دین، استکبار سکولار را در موقعیت خود استوار می کند و با حصر انقلاب اسلامی در مرزهای خود امکان تسری آن را به روی جهان بشری می بندد، و هم با دشمن دین جلوه دادن انسانیت استکبار دینی (نظیر داعش) را در میان مسلمین استقرار می بخشد و از پیدا شدن اشکال نجات بخش دین جلوگیری می کند.
جمهورى سوم
چرخشی که روایت نشد: از جنگ مستضعف با مستکبر تا جنگ خدا با انسان 🔻پریروز توفیق این را یافتم که در نشست بسیج دانشجویی دانشگاه شریف درباره «رابطه فقه و سیاست» به همراه حجت الاسلام تجریشی، از روحانیون جوان حوزه دانشجویی شریف حضور یابم و دیدگاهم را درباره ویژگیهای…
علوم انسانی:اسلامی؟.pdf
115.4 KB
🔺 چگونه علوم اسلامى بر جاى علوم انسانى نشست؟
🚩مقاله منتشر شده در پرونده "انسان گرايى دينى و انقلاب اسلامى" مجله مهاجر در توضيح اينكه چگونه پروژه علوم انسانى اسلامى به عكس خود تبديل شد
🚩مقاله منتشر شده در پرونده "انسان گرايى دينى و انقلاب اسلامى" مجله مهاجر در توضيح اينكه چگونه پروژه علوم انسانى اسلامى به عكس خود تبديل شد
جمهورى سوم
چرخشی که روایت نشد: از جنگ مستضعف با مستکبر تا جنگ خدا با انسان 🔻پریروز توفیق این را یافتم که در نشست بسیج دانشجویی دانشگاه شریف درباره «رابطه فقه و سیاست» به همراه حجت الاسلام تجریشی، از روحانیون جوان حوزه دانشجویی شریف حضور یابم و دیدگاهم را درباره ویژگیهای…
«انقلاب»؛ استثنایی بر دو سده مناقشه شیخ فضل الله-تقی زاده ای
(به بهانه سالگرد ارتحال امام خمینی)
1️⃣اینکه روشنفکران و روحانیون در آستانه مشروطه و انقلاب اسلامی به یکدیگر نزدیک می شوند، اما در هر دو مرتبه کمی قبلتر و کمی بعدتر از این دو «انقلاب» چنان از هم فاصله دارند که رو درروی هم می ایستند و جنگ آن دو صف آرایی بنیادین جامعه و سیاست ایرانی را برای سالهای طولانی شکل می دهد، چندان اتفاق ساده ای نیست. در واقع تاریخ معاصر ما هر بار در بازه کوتاهی قبل و بعد از انقلاب گویی تاب برمی دارد و به جهان دیگری پرتاب می شود و بار دیگر اندکی بعد از انقلاب دوباره به همان وضع سابق خود باز می گردد.
2️⃣در این میان آنچه محور اصلی و غالب تاریخ اخیر ماست و از سوی نیروهای سنتی و مدرن به شدت و حدت پی گرفته می شود همان نزاع خدا و انسان است که در دو یادداشت پیشین از آن سخن گفتم. همان چیزی که اندکی بعد از انقلاب مشروطه به حذف خشونت آمیز شیخ فضل الله نوری و اندکی بعد از انقلاب اسلامی به حذف روشنفکران و گروه های سیاسی غیرملتزم به اسلام سنتی و فقاهتی منجر شد. همان ساختار بنیادینی که در چند دهه شعار تقی زاده ای «از فرق سر تا نوک پا غربی» و در چنددهه بعد از آن شعار شیخ فضل اللهی «از فرق سر تا نوک پا اسلامی» را پرچم اصلی سیاست مقتدر مرکزی قرار داد. همان ساختار بنیادینی که یکبار حوزه های علمیه را زیر مهمیز خود خرد کرد و بار دیگر علوم انسانی را از لب تیغ خود گذراند. همان ساختاری که مسیر رستگاری ملت را در ارجاع اجباری لباس و پوشش زنان به منبعی خاص، انسانی یا الهی جستجو می کرد و می کند.
3️⃣این ساختار مرکزی علاقه ای عجیب به متافیزیک، معرفت شناسی، هویت گرایی معرفتی، منبع شناسی و تمدن گرایی دارد. موافقان و مخالفان مداخله یا عدم مداخله اسلام در جامعه در یک چیز مشترکند که مرزهای دوست و دشمن خود را بر مرزهای عقیدتی بنا کرده اند و همه مسائل را در تحلیل نهایی به بررسی هویت معرفت و خاستگاه فلسفی آن تحویل می برند. هردو سخت بر مبانی اعتقادی خود، یکی اسلام استعلایی ناب و دیگری عقل استعلایی ناب راسخ و متعصبند و هردو در سیاست سخت افلاطونی می اندیشند: «حکومت از آن صاحبان معرفت ناب است». تنها عالمان مقدس (خواه از نوع الوهی و خواه از نوع عقل روشنگری) از حقیقت آگاهند و سیاست و حکومت چیزی نیست جز پیاده کردن آنچه در عالم نظر صحیح است بر جامعه و مردم. در واقع سیاست وحکومت چیزی نیست جز تطبیق دادن مردم و جامعه و تاریخ با آنچه عالمان عالی، منزه و مستغنی می پندارند.
4️⃣اما «انقلاب» و به عبارت بهتر «برهه انقلابی» در تاریخ معاصر ما دریچه ایست به دنیایی به کلی متفاوت. انقلاب دریچه ایست به جهانی که در آن طشت بی اعتباری و عقب ماندگی «نظر» و «دانش و فلسفه و علم نظری» بر زمین می افتد و انسان ایرانی با چشم برگرفتن از آسمان و چشم گشودن به زمین، به عرصه فراخ و شناخته نشده ی «عمل» وارد می گردد. در این رویارویی با وضع نگون سار سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است که مرزهای عقیدتی و هویتی سابق رنگ می بازد و اهداف و آرمانهای عملی برای رسیدن به وضعی بهتر خطوط به کلی متفاوت و تازه ای را پیش می کشد. خطوطی البته با تاریخ مصرفی معین: تا پیروزی انقلاب و سپس بازگشت به خطوط هویتی کهن.
5️⃣این چرخش در انقلاب اسلامی 57 هم مثل مشروطه اتفاق افتاد اما از آنجا که هرگز روایت نشد، جانشینان، تعبیر اسلامی سابق را در همان زمینه لاحق و اسبقِ نزاع انسان و خدا معرفی کردند. مع الاسف روشنفکری دینی هم بعد از انقلاب یک لولای دیگر این چرخش شد. چه رضا داوری که جانشین فردید شد و چه عبدالکریم سروش که بر کرسی شریعتی نشست، هردو با فراموشی «انقلاب» بر طبل دوگانه اسلامی-غربی و الهی-بشری کوفتند تا هانری کربن و سیدحسین نصر و غزالی، همگی از دم صوفی و سلطنت طلب، ارج و قربی برتر از خمینی بیابند. بزرگانی چون مهندس بازرگان که خود پرچم دار ظهور افقی تازه از جمع انسان و خدا و برکشیدن «سوژه انقلابی و اسلامی» بودند در دهه هفتاد با تعبیر «خدا و آخرت هدف بعثت انبیا» با خشمی سترگ میراث خودساخته را ویران و بحث را به نقطه قهقرایی «قلمرو دین» بازگرداند که تا همین امروز مایه رونق دکان لفاظی متکلمین حکومتی باقی بماند. و این در حالی بود که در سوی دیگر میدان و در میانه رهبری یکی از پرچم داران «جامعه بی طبقه توحیدی» این آیت الله مصباح یزدی بود که با «طرح ولایت» بر کرسی هدایت نشسته بود.
♦️اینک دیرزمانی است که دوگانه سازان اهورامزدایی خدا و انسان، تجربه «انقلاب» را به بوته فراموشی سپرده اند، اما خود غافل از آنند که در تاریخ معاصر ایران همواره در دمادم خماری و رکود و اشرافیت «اهل نظر» این «ااهل عمل» بوده اند که چرخ تاریخ را یک قدم به جلو پیش رانده اند...
(به بهانه سالگرد ارتحال امام خمینی)
1️⃣اینکه روشنفکران و روحانیون در آستانه مشروطه و انقلاب اسلامی به یکدیگر نزدیک می شوند، اما در هر دو مرتبه کمی قبلتر و کمی بعدتر از این دو «انقلاب» چنان از هم فاصله دارند که رو درروی هم می ایستند و جنگ آن دو صف آرایی بنیادین جامعه و سیاست ایرانی را برای سالهای طولانی شکل می دهد، چندان اتفاق ساده ای نیست. در واقع تاریخ معاصر ما هر بار در بازه کوتاهی قبل و بعد از انقلاب گویی تاب برمی دارد و به جهان دیگری پرتاب می شود و بار دیگر اندکی بعد از انقلاب دوباره به همان وضع سابق خود باز می گردد.
2️⃣در این میان آنچه محور اصلی و غالب تاریخ اخیر ماست و از سوی نیروهای سنتی و مدرن به شدت و حدت پی گرفته می شود همان نزاع خدا و انسان است که در دو یادداشت پیشین از آن سخن گفتم. همان چیزی که اندکی بعد از انقلاب مشروطه به حذف خشونت آمیز شیخ فضل الله نوری و اندکی بعد از انقلاب اسلامی به حذف روشنفکران و گروه های سیاسی غیرملتزم به اسلام سنتی و فقاهتی منجر شد. همان ساختار بنیادینی که در چند دهه شعار تقی زاده ای «از فرق سر تا نوک پا غربی» و در چنددهه بعد از آن شعار شیخ فضل اللهی «از فرق سر تا نوک پا اسلامی» را پرچم اصلی سیاست مقتدر مرکزی قرار داد. همان ساختار بنیادینی که یکبار حوزه های علمیه را زیر مهمیز خود خرد کرد و بار دیگر علوم انسانی را از لب تیغ خود گذراند. همان ساختاری که مسیر رستگاری ملت را در ارجاع اجباری لباس و پوشش زنان به منبعی خاص، انسانی یا الهی جستجو می کرد و می کند.
3️⃣این ساختار مرکزی علاقه ای عجیب به متافیزیک، معرفت شناسی، هویت گرایی معرفتی، منبع شناسی و تمدن گرایی دارد. موافقان و مخالفان مداخله یا عدم مداخله اسلام در جامعه در یک چیز مشترکند که مرزهای دوست و دشمن خود را بر مرزهای عقیدتی بنا کرده اند و همه مسائل را در تحلیل نهایی به بررسی هویت معرفت و خاستگاه فلسفی آن تحویل می برند. هردو سخت بر مبانی اعتقادی خود، یکی اسلام استعلایی ناب و دیگری عقل استعلایی ناب راسخ و متعصبند و هردو در سیاست سخت افلاطونی می اندیشند: «حکومت از آن صاحبان معرفت ناب است». تنها عالمان مقدس (خواه از نوع الوهی و خواه از نوع عقل روشنگری) از حقیقت آگاهند و سیاست و حکومت چیزی نیست جز پیاده کردن آنچه در عالم نظر صحیح است بر جامعه و مردم. در واقع سیاست وحکومت چیزی نیست جز تطبیق دادن مردم و جامعه و تاریخ با آنچه عالمان عالی، منزه و مستغنی می پندارند.
4️⃣اما «انقلاب» و به عبارت بهتر «برهه انقلابی» در تاریخ معاصر ما دریچه ایست به دنیایی به کلی متفاوت. انقلاب دریچه ایست به جهانی که در آن طشت بی اعتباری و عقب ماندگی «نظر» و «دانش و فلسفه و علم نظری» بر زمین می افتد و انسان ایرانی با چشم برگرفتن از آسمان و چشم گشودن به زمین، به عرصه فراخ و شناخته نشده ی «عمل» وارد می گردد. در این رویارویی با وضع نگون سار سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است که مرزهای عقیدتی و هویتی سابق رنگ می بازد و اهداف و آرمانهای عملی برای رسیدن به وضعی بهتر خطوط به کلی متفاوت و تازه ای را پیش می کشد. خطوطی البته با تاریخ مصرفی معین: تا پیروزی انقلاب و سپس بازگشت به خطوط هویتی کهن.
5️⃣این چرخش در انقلاب اسلامی 57 هم مثل مشروطه اتفاق افتاد اما از آنجا که هرگز روایت نشد، جانشینان، تعبیر اسلامی سابق را در همان زمینه لاحق و اسبقِ نزاع انسان و خدا معرفی کردند. مع الاسف روشنفکری دینی هم بعد از انقلاب یک لولای دیگر این چرخش شد. چه رضا داوری که جانشین فردید شد و چه عبدالکریم سروش که بر کرسی شریعتی نشست، هردو با فراموشی «انقلاب» بر طبل دوگانه اسلامی-غربی و الهی-بشری کوفتند تا هانری کربن و سیدحسین نصر و غزالی، همگی از دم صوفی و سلطنت طلب، ارج و قربی برتر از خمینی بیابند. بزرگانی چون مهندس بازرگان که خود پرچم دار ظهور افقی تازه از جمع انسان و خدا و برکشیدن «سوژه انقلابی و اسلامی» بودند در دهه هفتاد با تعبیر «خدا و آخرت هدف بعثت انبیا» با خشمی سترگ میراث خودساخته را ویران و بحث را به نقطه قهقرایی «قلمرو دین» بازگرداند که تا همین امروز مایه رونق دکان لفاظی متکلمین حکومتی باقی بماند. و این در حالی بود که در سوی دیگر میدان و در میانه رهبری یکی از پرچم داران «جامعه بی طبقه توحیدی» این آیت الله مصباح یزدی بود که با «طرح ولایت» بر کرسی هدایت نشسته بود.
♦️اینک دیرزمانی است که دوگانه سازان اهورامزدایی خدا و انسان، تجربه «انقلاب» را به بوته فراموشی سپرده اند، اما خود غافل از آنند که در تاریخ معاصر ایران همواره در دمادم خماری و رکود و اشرافیت «اهل نظر» این «ااهل عمل» بوده اند که چرخ تاریخ را یک قدم به جلو پیش رانده اند...
👍1
منبرهای دیروز، منبرهای امروز
📝در این شبهای قدر و رونق منابر و مجالس مذهبی، مقایسه منبرهای امروز با منبرهای ٥٠ سال پیش می تواند یکی از بهترین شاخص ها برای درک وضعیت کنونی روحانیت و کیفیت اندیشه اسلامی باشد و تصویری از نمودار تاریخی رشد و زوال معارف دینی پیش و پس از انقلاب ارائه دهد. آنچه در پی می خوانید فرازهایی از منبر حجت الاسلام سیدعلی خامنه ای در ماه رمضان سال ١٣٤٨ شمسی در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین تهرانی (در بازار کفاشهای تهران) است که گزارشی از آن در اسناد ساواک آمده است و عیناً از صفحات ٣١٩ تا ٣٢٤ کتاب «شرح اسم» نقل می شود:
🔺هفدهم رمضان: اگر رهبری نتواند افکار جوانان را به کار اندازد از کشورهای دیگر خواهند آمد و نفت را کشف خواهند کرد و نفت و آن مملکت و ثروت آنرا خواهند برد...اگر رهبری بتواند مساوات را رعایت کند آن مملکت رو به ترقی است و اگر نتواند آن مملکت رو به زوال است. پس اگر مساوات شد و اگر [با رفع تبعیض] از فکر و افکار بچه های جنوب شهر [مثل بقیه طبقات] هم استفاده شد آن مملکت خوب خواهد بود، اما در مملکت ما اینطور نیست. چون رهبری صحیح نیست و نمی تواند از فکر و افکار جوانان به نحو احسن استفاده کند.
🔺هجدهم رمضان: اگر مردم می خواهند به حقوق اجتماعی خود برسند باید از حق خود دفاع نمایند، زیرا حقوق اجتماعی برای همه یکسان است و برای رسیدن به هدف باید مبارزه کرد. اسلام می گوید همه مردم باید از مساوات برخوردار باشند و بین گدا و ثروتمند فرقی نیست. هیچکس نمی تواند با زور سرنیزه و قدرت، آزادی و مساوات را از مردم بگیرد.
🔺نوزدهم رمضان: حرفها را در گلو خفه نموده اند و نمی گذارند مردم حرفهای خود را بگویند. اگر اجتماع نتواند حرفهای خوب و بد مملکت خود را بگوید، آن ملت و آن اجتماع از بین خواهد رفت و ظلم و ستم و بیچارگی گریبان گیر آنها خواهد شد... اگر بگذارند حرفهای صحیح زده شود اجتماع بیدار خواهد شد و متوجه کارهای بد حاکم و آنهایی که در رأس کار هستند خواهند شد. (دعای پایانی هم چنین بود: ) خدایا تبعیض را از بین افراد ریشه کن کن! خدایا زندانیان بی گناه را از زندان نجات بده.
🔺بیست و یکم رمضان: رهبر باید آنچه که برای ملت می گوید خودش هم عمل کند. حاکم آن نیست که خود را فقط رهبر ملت بداند و خودش باشد. باید در گرفتاریها، در بیچارگیها در بدبختیها خود را از آن ملت بداند.
🔺بیست و دوم رمضان: آزادی عقاید و افکار در اسلام وجود دارد. راه انتخاب کردن با خود مردم است و اجتماع احتیاجی ندارد که دیگری برایش [تصمیم بگیرد].
🔺بیست و سوم رمضان: افراد جامعه از حیث روابط و همبستگیها باید مانند آجرهای یک ساختمان در هم فرورفته.. باشند یعنی اگر یکی از آنها در معرض سقوط بود سایرین مانع شوند... یا امر به معروف کنید و یا اینکه بدترین مردم به شما مسلط می شوند و به شما رحم نمی کنند. و در این موقع اگر خوبان شما هم برای دفع شر دعا کنند مستجاب نخواهد شد.
🔺بیست و چهارم رمضان: طبق آمار روزنامه ها تعداد کتابخانه های تهران از زمان فتحعلیشاه تا کنون دو برابر شده در حالیکه باسوادها چندین برابر و تعداد قمارخانه ها و مشروب فروشیها چند صدبرابر افزایش یافته است.
🔺بیست و هفتم رمضان: [وقتی] شخصیتی برای مردم قائل نشوند و ظلم و ستم به مردم اجتماع بنمایند از اسلام جز [چهره ای] زردرنگ و ضعیف چیزی باقی [نمی ماند] قدرتهای قوی... اسلام را از بین برده اند و اجتماع مسلمانان را در اختیار خود قرار داده اند. بالاخره آنچه که آنها می خواهند باید عمل کنید و آنچه آنها می گویند باید شما هم بگویید. پس اسلام از هر طرف محدود شده است.
📝در این شبهای قدر و رونق منابر و مجالس مذهبی، مقایسه منبرهای امروز با منبرهای ٥٠ سال پیش می تواند یکی از بهترین شاخص ها برای درک وضعیت کنونی روحانیت و کیفیت اندیشه اسلامی باشد و تصویری از نمودار تاریخی رشد و زوال معارف دینی پیش و پس از انقلاب ارائه دهد. آنچه در پی می خوانید فرازهایی از منبر حجت الاسلام سیدعلی خامنه ای در ماه رمضان سال ١٣٤٨ شمسی در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین تهرانی (در بازار کفاشهای تهران) است که گزارشی از آن در اسناد ساواک آمده است و عیناً از صفحات ٣١٩ تا ٣٢٤ کتاب «شرح اسم» نقل می شود:
🔺هفدهم رمضان: اگر رهبری نتواند افکار جوانان را به کار اندازد از کشورهای دیگر خواهند آمد و نفت را کشف خواهند کرد و نفت و آن مملکت و ثروت آنرا خواهند برد...اگر رهبری بتواند مساوات را رعایت کند آن مملکت رو به ترقی است و اگر نتواند آن مملکت رو به زوال است. پس اگر مساوات شد و اگر [با رفع تبعیض] از فکر و افکار بچه های جنوب شهر [مثل بقیه طبقات] هم استفاده شد آن مملکت خوب خواهد بود، اما در مملکت ما اینطور نیست. چون رهبری صحیح نیست و نمی تواند از فکر و افکار جوانان به نحو احسن استفاده کند.
🔺هجدهم رمضان: اگر مردم می خواهند به حقوق اجتماعی خود برسند باید از حق خود دفاع نمایند، زیرا حقوق اجتماعی برای همه یکسان است و برای رسیدن به هدف باید مبارزه کرد. اسلام می گوید همه مردم باید از مساوات برخوردار باشند و بین گدا و ثروتمند فرقی نیست. هیچکس نمی تواند با زور سرنیزه و قدرت، آزادی و مساوات را از مردم بگیرد.
🔺نوزدهم رمضان: حرفها را در گلو خفه نموده اند و نمی گذارند مردم حرفهای خود را بگویند. اگر اجتماع نتواند حرفهای خوب و بد مملکت خود را بگوید، آن ملت و آن اجتماع از بین خواهد رفت و ظلم و ستم و بیچارگی گریبان گیر آنها خواهد شد... اگر بگذارند حرفهای صحیح زده شود اجتماع بیدار خواهد شد و متوجه کارهای بد حاکم و آنهایی که در رأس کار هستند خواهند شد. (دعای پایانی هم چنین بود: ) خدایا تبعیض را از بین افراد ریشه کن کن! خدایا زندانیان بی گناه را از زندان نجات بده.
🔺بیست و یکم رمضان: رهبر باید آنچه که برای ملت می گوید خودش هم عمل کند. حاکم آن نیست که خود را فقط رهبر ملت بداند و خودش باشد. باید در گرفتاریها، در بیچارگیها در بدبختیها خود را از آن ملت بداند.
🔺بیست و دوم رمضان: آزادی عقاید و افکار در اسلام وجود دارد. راه انتخاب کردن با خود مردم است و اجتماع احتیاجی ندارد که دیگری برایش [تصمیم بگیرد].
🔺بیست و سوم رمضان: افراد جامعه از حیث روابط و همبستگیها باید مانند آجرهای یک ساختمان در هم فرورفته.. باشند یعنی اگر یکی از آنها در معرض سقوط بود سایرین مانع شوند... یا امر به معروف کنید و یا اینکه بدترین مردم به شما مسلط می شوند و به شما رحم نمی کنند. و در این موقع اگر خوبان شما هم برای دفع شر دعا کنند مستجاب نخواهد شد.
🔺بیست و چهارم رمضان: طبق آمار روزنامه ها تعداد کتابخانه های تهران از زمان فتحعلیشاه تا کنون دو برابر شده در حالیکه باسوادها چندین برابر و تعداد قمارخانه ها و مشروب فروشیها چند صدبرابر افزایش یافته است.
🔺بیست و هفتم رمضان: [وقتی] شخصیتی برای مردم قائل نشوند و ظلم و ستم به مردم اجتماع بنمایند از اسلام جز [چهره ای] زردرنگ و ضعیف چیزی باقی [نمی ماند] قدرتهای قوی... اسلام را از بین برده اند و اجتماع مسلمانان را در اختیار خود قرار داده اند. بالاخره آنچه که آنها می خواهند باید عمل کنید و آنچه آنها می گویند باید شما هم بگویید. پس اسلام از هر طرف محدود شده است.
دولتى شدن گفتمان انقلاب و بازگشت به حوزه عمومى
🔴آغاز اين هفته مهمان "دال: محفل گفتگو پيرامون آينده انقلاب اسلامى" در حسينيه هنر بودم و پس از افطار به دعوت دوست عزيز و مجاهد، سجاد اكبرى در نشستى كه موضوع آن نياز به گفتگو درون جبهه انقلاب بود حضور يافتم. آنچه در آنجا مطرح كردم توجه به اين نكته بود كه انقلاب براى تداوم خود دو گزينه به لحاظ نهادى و هستى شناختى داشت: دولت و حوزه عمومى و انتخاب و اصرار بر اولى در چهل سال گذشته و غفلت از دومى شرايط خاصى را براى جبهه و گفتمان انقلاب پديد آورده است كه از جمله آن بى نيازى به "گفتگو"ست.
🔴 اين غفلت بعد از انقلاب از اين ناحيه حادث شد كه امر سياسى و حوزه سياسى به حكومت تقليل داده شد و اسلام سياسى با ادغام در اسلام حكومتى به كلى از صحنه خارج شد. نهاد دولت و حاكميت ويژگيهاى خاصى دارد كه در ٤دهه اخير آنرا بر گفتمان انقلاب تحميل كرده و حزب الله و انقلابيون و گفتمان انقلابى را اگر نگوييم تحريف، به شكل خاصى در آورده است. اهم اين ويژگيها از اين قبيلند:
🔻 فضيلت در دولت اطاعت است اما در حوزه عمومى گفتگو
🔻عقلانيت مورد نياز دولت عقلانيت ابزاريست و عقلانيت مورد نياز حوزه عمومى عقلانيت جوهرى و سياسى
🔻علم اساسي مورد نياز دولت علم مديريت و علم اساسي مورد نياز حوزه عمومى انديشه سياسى است
🔻مفاهيم بنيادين و غايى دولت، امنيت، برنامه ريزي، توسعه، تكنيك و تكنولوژي، ايدئولوژى و تبليغات هستند و حال آنكه مفاهيم بنيادين و غايى حوزه عمومى عدالت، آزادى، اخلاق، حقوق، دموكراسى و پويايى سياسى-مدنى جامعه هستند
🔻دولت مصرف كننده و تباه كننده نظريه سياسى است و حوزه عمومى توليد كننده و اعتبار بخش به نظريه سياسى
🔻در حاليكه هدف از فعاليت در حوزه عمومى آگاهى و رشد عموم مردم است، فعاليت دولتى پشت درهاى بسته و صرفا با هدف بهبود سازمان قدرت و حاكميت دنبال مى شود و اتفاقا به واسطه موقعيت خود در اكثر موارد آگاهى و رشد عمومى را به مصلحت نمى داند.
♦️ماحصل همين غلبه دولت و غفلت از حوزه عمومى در تداوم نهادى انقلاب اسلاميست كه امروز مع الاسف گفتمان انقلاب اسلامى از عناصر اساسى خود تهى شده و انقلابيون به تدريج در حال تبديل به جماعتى كارگزار، تكنوكرات، امنيتى، تكنيك پرست، محافظه كار، مطيع، غير مولد و صرفا مقلد ايدئولوژى حاكم هستند. در چنين شرايطى كه متاسفانه انقلاب اسلامىِ دولتى شده با آويختن به پاسخهاى كهنه و در عمل مندرس شده، نه تنها نيازى به گفتگو احساس نمى كند بلكه خود از موانع عمده گفتگو محسوب مى شود، محفل "دال" و مؤسسان و مجريان آنرا بايد بعنوان مجاهدان بازگرداندن گفتمان انقلاب به ساختار اصيل آن، يعنى حوزه عمومى، شايسته تكريم و تحسين بسيار دانست.
https://news.1rj.ru/str/daal_gofteman/143
🔴آغاز اين هفته مهمان "دال: محفل گفتگو پيرامون آينده انقلاب اسلامى" در حسينيه هنر بودم و پس از افطار به دعوت دوست عزيز و مجاهد، سجاد اكبرى در نشستى كه موضوع آن نياز به گفتگو درون جبهه انقلاب بود حضور يافتم. آنچه در آنجا مطرح كردم توجه به اين نكته بود كه انقلاب براى تداوم خود دو گزينه به لحاظ نهادى و هستى شناختى داشت: دولت و حوزه عمومى و انتخاب و اصرار بر اولى در چهل سال گذشته و غفلت از دومى شرايط خاصى را براى جبهه و گفتمان انقلاب پديد آورده است كه از جمله آن بى نيازى به "گفتگو"ست.
🔴 اين غفلت بعد از انقلاب از اين ناحيه حادث شد كه امر سياسى و حوزه سياسى به حكومت تقليل داده شد و اسلام سياسى با ادغام در اسلام حكومتى به كلى از صحنه خارج شد. نهاد دولت و حاكميت ويژگيهاى خاصى دارد كه در ٤دهه اخير آنرا بر گفتمان انقلاب تحميل كرده و حزب الله و انقلابيون و گفتمان انقلابى را اگر نگوييم تحريف، به شكل خاصى در آورده است. اهم اين ويژگيها از اين قبيلند:
🔻 فضيلت در دولت اطاعت است اما در حوزه عمومى گفتگو
🔻عقلانيت مورد نياز دولت عقلانيت ابزاريست و عقلانيت مورد نياز حوزه عمومى عقلانيت جوهرى و سياسى
🔻علم اساسي مورد نياز دولت علم مديريت و علم اساسي مورد نياز حوزه عمومى انديشه سياسى است
🔻مفاهيم بنيادين و غايى دولت، امنيت، برنامه ريزي، توسعه، تكنيك و تكنولوژي، ايدئولوژى و تبليغات هستند و حال آنكه مفاهيم بنيادين و غايى حوزه عمومى عدالت، آزادى، اخلاق، حقوق، دموكراسى و پويايى سياسى-مدنى جامعه هستند
🔻دولت مصرف كننده و تباه كننده نظريه سياسى است و حوزه عمومى توليد كننده و اعتبار بخش به نظريه سياسى
🔻در حاليكه هدف از فعاليت در حوزه عمومى آگاهى و رشد عموم مردم است، فعاليت دولتى پشت درهاى بسته و صرفا با هدف بهبود سازمان قدرت و حاكميت دنبال مى شود و اتفاقا به واسطه موقعيت خود در اكثر موارد آگاهى و رشد عمومى را به مصلحت نمى داند.
♦️ماحصل همين غلبه دولت و غفلت از حوزه عمومى در تداوم نهادى انقلاب اسلاميست كه امروز مع الاسف گفتمان انقلاب اسلامى از عناصر اساسى خود تهى شده و انقلابيون به تدريج در حال تبديل به جماعتى كارگزار، تكنوكرات، امنيتى، تكنيك پرست، محافظه كار، مطيع، غير مولد و صرفا مقلد ايدئولوژى حاكم هستند. در چنين شرايطى كه متاسفانه انقلاب اسلامىِ دولتى شده با آويختن به پاسخهاى كهنه و در عمل مندرس شده، نه تنها نيازى به گفتگو احساس نمى كند بلكه خود از موانع عمده گفتگو محسوب مى شود، محفل "دال" و مؤسسان و مجريان آنرا بايد بعنوان مجاهدان بازگرداندن گفتمان انقلاب به ساختار اصيل آن، يعنى حوزه عمومى، شايسته تكريم و تحسين بسيار دانست.
https://news.1rj.ru/str/daal_gofteman/143
نشست رادیویی با موضوع نسبت دین و توسعه
🔻برنامه رهیافت رادیو گفتگو در ماه مبارک رمضان میزبان سه نشست تخصصی پیرامون «نسبت دین و توسعه» با حضور دکتر میثم مهدیار (معاون پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی) حجت الاسلام حیدر عباسی (فارغ التحصیل دانشگاه شریف و طلبه حوزه علمیه مشکات) و دکتر محمدحسین بادامچی (دبیر کارگروه علوم انسانی و توسعه اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف) بود که در ایام هفدهم، هجدهم و نوزدهم خرداد پخش شد.
1️⃣در نشست اول با موضوع «اندیشه دینی و توسعه» تلاش کردیم که با عبور از رویکرد کلیشه ای که اسلام را بر خلاف مسیحیت توجیه گر و تجویزگر توسعه می داند به بررسی رابطه دقیقتر میان اندیشه اسلامی و توسعه بپردازیم. صوت این نشست را می توانید از صفحه زیر دانلود کنید:
yon.ir/rPFxo
2️⃣در نشست دوم با موضوع «نهاد دین و توسعه» به بررسی مواجهه روحانیت شیعه با مقوله توسعه بویژه در تاریخ معاصر ایران پرداختیم.صوت نشست دوم هم در صفحه زیر موجود است:
http://yon.ir/G1i1f
3️⃣در نشست سوم با موضوع «حکومت دینی و توسعه» به بررسی تجربه چهل ساله ی حکومت اسلامی در مواجهه با مقوله توسعه و ارزیابی جریانهای فکری-سیاسی ذی مدخل در این باب پرداختیم. صوت جلسه سوم از طریق این صفحه در دسترس است:
http://yon.ir/neFUt
🔻برنامه رهیافت رادیو گفتگو در ماه مبارک رمضان میزبان سه نشست تخصصی پیرامون «نسبت دین و توسعه» با حضور دکتر میثم مهدیار (معاون پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی) حجت الاسلام حیدر عباسی (فارغ التحصیل دانشگاه شریف و طلبه حوزه علمیه مشکات) و دکتر محمدحسین بادامچی (دبیر کارگروه علوم انسانی و توسعه اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف) بود که در ایام هفدهم، هجدهم و نوزدهم خرداد پخش شد.
1️⃣در نشست اول با موضوع «اندیشه دینی و توسعه» تلاش کردیم که با عبور از رویکرد کلیشه ای که اسلام را بر خلاف مسیحیت توجیه گر و تجویزگر توسعه می داند به بررسی رابطه دقیقتر میان اندیشه اسلامی و توسعه بپردازیم. صوت این نشست را می توانید از صفحه زیر دانلود کنید:
yon.ir/rPFxo
2️⃣در نشست دوم با موضوع «نهاد دین و توسعه» به بررسی مواجهه روحانیت شیعه با مقوله توسعه بویژه در تاریخ معاصر ایران پرداختیم.صوت نشست دوم هم در صفحه زیر موجود است:
http://yon.ir/G1i1f
3️⃣در نشست سوم با موضوع «حکومت دینی و توسعه» به بررسی تجربه چهل ساله ی حکومت اسلامی در مواجهه با مقوله توسعه و ارزیابی جریانهای فکری-سیاسی ذی مدخل در این باب پرداختیم. صوت جلسه سوم از طریق این صفحه در دسترس است:
http://yon.ir/neFUt
تسلیت درگذشت رییس انجمن جامعه شناسی، دکتر قانعی راد
🔻این روزها به واسطه درگیری در پژوهشی در موضوع تاریخ نخبگان در ایران معاصر در حال مطالعه و فیش برداری تحقیقی از دکتر سیدمحمد امین قانعی راد با عنوان «مشارکت سیاسی و اجتماعی نخبگان» (به سفارش شورای عالی انقلاب فرهنگی) بودم که مع الاسف از درگذشت این استاد پیشکسوت جامعه شناسی مطلع شدم. او اگرچه با زبان علمی دقیق و پیچیده می نوشت اما دردمندی و دلسوختگی در پس پشت قلم آکادمیک او پیدا بود. قلب و روحی که اینک از هرچه بود فراغت یافته و در جوار رحمت حضرت حق آرام گرفته است. جملات زیر از مقدمه همان پژوهش، به گمانم به خوبی یکی از مهمترین دغدغه های اجتماعی چند سال اخیر استاد را منعکس می کند:
✍️فرهنگ سیاسی ایرانیان به مثابه فرهنگ سیاسی «آمریت و تابعیت» توصیف شده است. در فرهنگ سیاسی تابعیت نگرشهای نامساعد نسبت به «مشارکت» و «رقابت» وجود دارد. در این فرهنگ رفتارهای سیاسی افراد ترکیبی است از فرصت طلبی، انفعال و کناره گیری، اعتراض پنهان و ترس. چنین فرهنگی توانایی افراد در همکاری و اعتماد به یکدیگر را تضعیف می کند. بعید است که نخبگان و گروه های حاکمی که در فضای چنین فرهنگی پرورش یافته باشند، دیدگاه مساعدی نسبت به گسترش مشارکت و رقابت از خود نشان دهند. برخی از پژوهشها - در دوره پهلوی- مؤید وجود این فرهنگ سیاسی حتی در بین نخبگان ایران می باشد. فرهنگ سیاسی نخبگان ایرانی در دوره پهلوی با ویژگیهای بدبینی سیاسی، بی اعتمادی شخصی و احساس عدم امنیت توصیف شده است. در همین دوران روشنفکران مدرن ایران از نظر نگرش سیاسی و اجتماعی ناخرسند و سرخورده بوده و در حالت گسیختگی و انزوای اجتماعی به سر می برند. بررسی تداوم و یا عدم تداوم این فرهنگ سیاسی و وضعیت مشارکت سیاسی و اجتماعی نخبگان در دوره کنونی از اهمیت راهبردی زیادی برخوردار است.
خدایش بیامرزاد
https://news.1rj.ru/str/seyedjavadmiri/4676
🔻این روزها به واسطه درگیری در پژوهشی در موضوع تاریخ نخبگان در ایران معاصر در حال مطالعه و فیش برداری تحقیقی از دکتر سیدمحمد امین قانعی راد با عنوان «مشارکت سیاسی و اجتماعی نخبگان» (به سفارش شورای عالی انقلاب فرهنگی) بودم که مع الاسف از درگذشت این استاد پیشکسوت جامعه شناسی مطلع شدم. او اگرچه با زبان علمی دقیق و پیچیده می نوشت اما دردمندی و دلسوختگی در پس پشت قلم آکادمیک او پیدا بود. قلب و روحی که اینک از هرچه بود فراغت یافته و در جوار رحمت حضرت حق آرام گرفته است. جملات زیر از مقدمه همان پژوهش، به گمانم به خوبی یکی از مهمترین دغدغه های اجتماعی چند سال اخیر استاد را منعکس می کند:
✍️فرهنگ سیاسی ایرانیان به مثابه فرهنگ سیاسی «آمریت و تابعیت» توصیف شده است. در فرهنگ سیاسی تابعیت نگرشهای نامساعد نسبت به «مشارکت» و «رقابت» وجود دارد. در این فرهنگ رفتارهای سیاسی افراد ترکیبی است از فرصت طلبی، انفعال و کناره گیری، اعتراض پنهان و ترس. چنین فرهنگی توانایی افراد در همکاری و اعتماد به یکدیگر را تضعیف می کند. بعید است که نخبگان و گروه های حاکمی که در فضای چنین فرهنگی پرورش یافته باشند، دیدگاه مساعدی نسبت به گسترش مشارکت و رقابت از خود نشان دهند. برخی از پژوهشها - در دوره پهلوی- مؤید وجود این فرهنگ سیاسی حتی در بین نخبگان ایران می باشد. فرهنگ سیاسی نخبگان ایرانی در دوره پهلوی با ویژگیهای بدبینی سیاسی، بی اعتمادی شخصی و احساس عدم امنیت توصیف شده است. در همین دوران روشنفکران مدرن ایران از نظر نگرش سیاسی و اجتماعی ناخرسند و سرخورده بوده و در حالت گسیختگی و انزوای اجتماعی به سر می برند. بررسی تداوم و یا عدم تداوم این فرهنگ سیاسی و وضعیت مشارکت سیاسی و اجتماعی نخبگان در دوره کنونی از اهمیت راهبردی زیادی برخوردار است.
خدایش بیامرزاد
https://news.1rj.ru/str/seyedjavadmiri/4676
Telegram
سیدجواد میری مینق
خدا نگهدار رفیق
@seyedjavadmiri
@seyedjavadmiri
محاكمه بين نسلى
ضابط، شاكى، قاضى : دهه سى
دادستان: دهه چهل
بازپرس/ داديار: دهه پنجاه
وكيل: دهه پنجاه
متهم: دهه شصت
حضار: دهه هفتاد و هشتاد
🔴چند هفته پيش كه در جلسه بازپرسی پرونده ام در دادسرای رسانه حاضر شدم و به اتهاماتى درباره صفحه توييترم و برخى مطالب تلگرامى پاسخ گفتم، فراسوى همه حرفهايى كه هست و فعلا مجال بيانش نيست، آنچه رخ داد را بيش از همه صحنه محاكمه و بازپرسی دهه شصتيها توسط نسل دهه سى و چهليهايى دیدم كه ثمره نظام را از انقلابيون رنج كشيده و مجاهدين به خاك و خون كشيده گرفتند و هم اكنون زير سايه امام و رهبرى از سلطه مطلق و بلامنازعى بر مناصب حكمرانى در یکی از دو بلوک راست یا راست تر، برخوردارند.
🔴روى سخنم با همين نسل دوم انقلاب و نسل اول و آخر مديران نظام است. می دانم و می فهمم که خواسته شما از جوانان چون منی که انقلاب اسلامی ۵۷ و افکار و گفتار و آرمانهای رهبران انقلاب را جدی گرفته اند، تنها و تنها یک چیز است: اینکه ساکت باشیم و در امور سیاسی ای که باید در باشگاه بزرگان به آن رسیدگی شود دخالت نکنیم. اما می خواهم توجه شما یا حداقل بخشی از شما را که «انقلاب اسلامی» هنوز طنینی در قلبتان برمی انگیزد به نکته ای جامعه شناختی جلب کنم.
🔴 شما که اکنون دست اندرکار مهار انقلابیون جوان شده اید لازم است بدانید که ما دهه شصتيها در ميانه دو نسلى قرار گرفته ايم كه روى خود را به كلى از جهانى كه انقلاب ٥٧ آفريد، بریده اند: یا در رؤياى جهان بيرون مرزهاى جمهورى اسلامى به سر برده و مى برند و يا اگر امكان مهاجرت ندارند بى آرمان و بى افق و رياكار ، منفعت شخصى را قبله نماى زندگانى در جهان بى معنايى كرده اند كه پيش روى خود مى بینند.
🔴هر قضاوتى داشته باشيم كتمان نمى توان كرد كه آنچه در سالهاى ٧٦ تا ٨٨ بر سر اصلاحات آمد، فروريختن آرمان يك نسل بزرگ بود. نسل بزرگى از فرزندان شما که بیش از همه به شما نزدیک بود و رفتار و گفتار شما را در خانه و اداره و شهر به دقت زیر نظر داشت. نسل بزرگی که همراه شما رنج و دشواری سالهای جنگ را تحمل کرد تا پس از جنگ بتواند به نحوی اساسی درباره نویدها و آرمانهای انقلاب بیندیشد و موقعیت خویش را در نهضت آباء بنیانگذار بیابد. نسل بزرگی که «مسأله» اساسیش این بود که پس از یک دهه اضطرار عقلانیت و اندیشه و علم اینک پرسشهای اصیل نهضت را پیش پای دین بنهد و توانایی روحانیون و اندیشه دینی را در پاسخ به مسائل زمانه به محک بگذارد.
🔴هرقضاوتی داشته باشیم اما سرنوشت این نسل به سرنوشت اصلاحات گره خورد. در سالهایی كه سبزى سيادت خاتمی- يكى از سه سيد فاطمى- و موسوی -نخست وزير محبوب امام- آنچنان کوفته شد كه سرآخر دوباره به بنفش روحانى و هاشمى رفسنجانى تغییر رنگ یابد، دهه پنجاهیها هم یا عطای میهن را به لقایش بخشیدند و راه مهاجرت در پیش گرفتند و یا از روزگار عبرت گرفتند و سربه راه شدند و مسیر کسب و کار و حرفه ای شدن و کارمند بودن در پیش گرفتند. از میان آنها که ماندند، در دادرسی من دو تا بودند: یکی که بازپرس من بود ودیگری که وکیل من. اگرچه یکی اینطرف میز بود و دیگری آنطرف میز، هردو در یک چیز مشترک بودند: ریش و قیچی دست دهه سی و چهلیهاست.
🔴اما ای بزرگان قوم! شما چندان چیزی از دهه هفتادیها و هشتادیها نمی دانید، چون آنها را به چیزی نمی انگارید و انکارشان می کنید. اتفاقا آنها هم شما را به چیزی نمی انگارند و انکارتان می کنند. البته شما از موضع قدرت و آنها از موضع ضعف. با اینحال چندان نیازی نیست که متولدین سالهای پس از جنگ چیز چندانی از تاریخ و عبرت نسلهای پیش از خود بدانند. شما این فرزندان کوچکتان را چنان در مدارس پوچ و دانشگاه های پوچ تر و بیکاری و بی هویتی و فساد و بازار سوداگری و منفعت جویی و جاه طلبی و حرص و طمع رها کرده اید که خود از کودکی آموزه بنیادین زیستن در این جهان آشفته را به طور غریزی فرا گرفته اند و هر روز تمرین می کنند: «فقط و فقط به فکر خودت باش»
🔴ای آقایانی که بار حفظ نظام را بر دوش می کشید! دهه پنجاهیها و دهه هفتادیها، چه آنها که از بیرون مرزهای ایران ما را نظاره می کنند و چه آنها که کلاه خویش را در آرزوی روزی که بروند سخت چسبیده اند، این روزها به زبان بی زبانی و با حالتی آمیخته از ترحم و حزم و طعنه به ما دهه شصتیها می گویند که «دیدید که حق با ما بود» و ما که سالها عافیت اندیشی این برادران و خواهران بزرگتر و کوچکترمان را ملامت می کردیم، حالا در پاسخ سخت درمی مانیم.
👇 ادامه
ضابط، شاكى، قاضى : دهه سى
دادستان: دهه چهل
بازپرس/ داديار: دهه پنجاه
وكيل: دهه پنجاه
متهم: دهه شصت
حضار: دهه هفتاد و هشتاد
🔴چند هفته پيش كه در جلسه بازپرسی پرونده ام در دادسرای رسانه حاضر شدم و به اتهاماتى درباره صفحه توييترم و برخى مطالب تلگرامى پاسخ گفتم، فراسوى همه حرفهايى كه هست و فعلا مجال بيانش نيست، آنچه رخ داد را بيش از همه صحنه محاكمه و بازپرسی دهه شصتيها توسط نسل دهه سى و چهليهايى دیدم كه ثمره نظام را از انقلابيون رنج كشيده و مجاهدين به خاك و خون كشيده گرفتند و هم اكنون زير سايه امام و رهبرى از سلطه مطلق و بلامنازعى بر مناصب حكمرانى در یکی از دو بلوک راست یا راست تر، برخوردارند.
🔴روى سخنم با همين نسل دوم انقلاب و نسل اول و آخر مديران نظام است. می دانم و می فهمم که خواسته شما از جوانان چون منی که انقلاب اسلامی ۵۷ و افکار و گفتار و آرمانهای رهبران انقلاب را جدی گرفته اند، تنها و تنها یک چیز است: اینکه ساکت باشیم و در امور سیاسی ای که باید در باشگاه بزرگان به آن رسیدگی شود دخالت نکنیم. اما می خواهم توجه شما یا حداقل بخشی از شما را که «انقلاب اسلامی» هنوز طنینی در قلبتان برمی انگیزد به نکته ای جامعه شناختی جلب کنم.
🔴 شما که اکنون دست اندرکار مهار انقلابیون جوان شده اید لازم است بدانید که ما دهه شصتيها در ميانه دو نسلى قرار گرفته ايم كه روى خود را به كلى از جهانى كه انقلاب ٥٧ آفريد، بریده اند: یا در رؤياى جهان بيرون مرزهاى جمهورى اسلامى به سر برده و مى برند و يا اگر امكان مهاجرت ندارند بى آرمان و بى افق و رياكار ، منفعت شخصى را قبله نماى زندگانى در جهان بى معنايى كرده اند كه پيش روى خود مى بینند.
🔴هر قضاوتى داشته باشيم كتمان نمى توان كرد كه آنچه در سالهاى ٧٦ تا ٨٨ بر سر اصلاحات آمد، فروريختن آرمان يك نسل بزرگ بود. نسل بزرگى از فرزندان شما که بیش از همه به شما نزدیک بود و رفتار و گفتار شما را در خانه و اداره و شهر به دقت زیر نظر داشت. نسل بزرگی که همراه شما رنج و دشواری سالهای جنگ را تحمل کرد تا پس از جنگ بتواند به نحوی اساسی درباره نویدها و آرمانهای انقلاب بیندیشد و موقعیت خویش را در نهضت آباء بنیانگذار بیابد. نسل بزرگی که «مسأله» اساسیش این بود که پس از یک دهه اضطرار عقلانیت و اندیشه و علم اینک پرسشهای اصیل نهضت را پیش پای دین بنهد و توانایی روحانیون و اندیشه دینی را در پاسخ به مسائل زمانه به محک بگذارد.
🔴هرقضاوتی داشته باشیم اما سرنوشت این نسل به سرنوشت اصلاحات گره خورد. در سالهایی كه سبزى سيادت خاتمی- يكى از سه سيد فاطمى- و موسوی -نخست وزير محبوب امام- آنچنان کوفته شد كه سرآخر دوباره به بنفش روحانى و هاشمى رفسنجانى تغییر رنگ یابد، دهه پنجاهیها هم یا عطای میهن را به لقایش بخشیدند و راه مهاجرت در پیش گرفتند و یا از روزگار عبرت گرفتند و سربه راه شدند و مسیر کسب و کار و حرفه ای شدن و کارمند بودن در پیش گرفتند. از میان آنها که ماندند، در دادرسی من دو تا بودند: یکی که بازپرس من بود ودیگری که وکیل من. اگرچه یکی اینطرف میز بود و دیگری آنطرف میز، هردو در یک چیز مشترک بودند: ریش و قیچی دست دهه سی و چهلیهاست.
🔴اما ای بزرگان قوم! شما چندان چیزی از دهه هفتادیها و هشتادیها نمی دانید، چون آنها را به چیزی نمی انگارید و انکارشان می کنید. اتفاقا آنها هم شما را به چیزی نمی انگارند و انکارتان می کنند. البته شما از موضع قدرت و آنها از موضع ضعف. با اینحال چندان نیازی نیست که متولدین سالهای پس از جنگ چیز چندانی از تاریخ و عبرت نسلهای پیش از خود بدانند. شما این فرزندان کوچکتان را چنان در مدارس پوچ و دانشگاه های پوچ تر و بیکاری و بی هویتی و فساد و بازار سوداگری و منفعت جویی و جاه طلبی و حرص و طمع رها کرده اید که خود از کودکی آموزه بنیادین زیستن در این جهان آشفته را به طور غریزی فرا گرفته اند و هر روز تمرین می کنند: «فقط و فقط به فکر خودت باش»
🔴ای آقایانی که بار حفظ نظام را بر دوش می کشید! دهه پنجاهیها و دهه هفتادیها، چه آنها که از بیرون مرزهای ایران ما را نظاره می کنند و چه آنها که کلاه خویش را در آرزوی روزی که بروند سخت چسبیده اند، این روزها به زبان بی زبانی و با حالتی آمیخته از ترحم و حزم و طعنه به ما دهه شصتیها می گویند که «دیدید که حق با ما بود» و ما که سالها عافیت اندیشی این برادران و خواهران بزرگتر و کوچکترمان را ملامت می کردیم، حالا در پاسخ سخت درمی مانیم.
👇 ادامه
👆ادامه
🔴ما دهه شصتیهای انقلابی آخرین کسانی بودیم که پس از اصلاحات آمدیم تا بگوییم که لازم نیست برای آرمانگرایی و عدالت طلبی و آزادیخواهی رو دروی انقلاب خمینی بایستیم. اما شما که همواره نام انقلاب و خمینی لقلقه زبانتان بود امروز چنان نام و یاد آرمانها را به عناوین مجرمانه زینت داده اید که گویی جز به مدفون شدن این نسل و این خواسته ها رضایت نخواهید داد. حتما خوب و به درستی حساب کرده اید که انقلاب ما اگر حسینی بود نظام ما حسنی است و فرزندان این نظام هم هرچه ادعای انقلابی گری داشته باشند در نهایت در مقابل هزینه ها عقب خواهند نشست.
♦️ ما فرزندان انقلاب قطعا وجود رهبری را که شجاعت اعتراف به عقب ماندگی در عدالت دارد، تا آخرین نفس حرمت می نهیم، اما پرسش اینجاست که شما که این آخرین رمقهای انقلاب اسلامی را اینچنین می کوبید با آینده ایران، با این زمین سوخته و نسلهایی که بی اختیار و ناامیدشان خواسته اید، چه خواهید کرد؟
🔴ما دهه شصتیهای انقلابی آخرین کسانی بودیم که پس از اصلاحات آمدیم تا بگوییم که لازم نیست برای آرمانگرایی و عدالت طلبی و آزادیخواهی رو دروی انقلاب خمینی بایستیم. اما شما که همواره نام انقلاب و خمینی لقلقه زبانتان بود امروز چنان نام و یاد آرمانها را به عناوین مجرمانه زینت داده اید که گویی جز به مدفون شدن این نسل و این خواسته ها رضایت نخواهید داد. حتما خوب و به درستی حساب کرده اید که انقلاب ما اگر حسینی بود نظام ما حسنی است و فرزندان این نظام هم هرچه ادعای انقلابی گری داشته باشند در نهایت در مقابل هزینه ها عقب خواهند نشست.
♦️ ما فرزندان انقلاب قطعا وجود رهبری را که شجاعت اعتراف به عقب ماندگی در عدالت دارد، تا آخرین نفس حرمت می نهیم، اما پرسش اینجاست که شما که این آخرین رمقهای انقلاب اسلامی را اینچنین می کوبید با آینده ایران، با این زمین سوخته و نسلهایی که بی اختیار و ناامیدشان خواسته اید، چه خواهید کرد؟
آیا تب تحصیلات را درمانی هست؟
نه گفتن به نهاد منحط مدرسه در ایران
🔴دختر بزرگم، زینب، چند روز پیش چهارسالش تمام شد. همسرم تذکر داد که اگر بخواهیم دخترمان در دبستان خوبی پذیرفته شود باید از مهر امسال به پیش دبستانی برود. آه از نهادم بلند شد. انگار غم عالم را در وجودم ریخته باشند. یعنی انقدر زود باید فرزند دلبندم را به این ضحاک ماردوش عظیم الجثه، حریص و بی مصرف تقدیم کنم؟!
🔴«تحصیلات» شاید اکنون یک قرنی هست که که در جامعه بسته و طبقاتی ایرانی که در هر دوره خود به نحوی مسیر تحرک اجتماعی در آن مسدود است، تنها نقطه امید و ارزوی مردم برای رهاندن فرزندان از فلاکت موروثی و ارتقاء طبقه اجتماعی محسوب می شود. آنطور که دیوید مناشری در پژوهش برجسته خود در کتاب «نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن» -که توسط من و عرفان مصلح ترجمه و به تازگی منتشر شده است- نشان می دهد، این پهلویها بودند که این آروزی مردم در نهضت مشروطه، یعنی گشودن مدارس جدید به روی عامه مردم را جامه عمل پوشاندند. محمدرضا پهلوی آموزش ابتدایی و متوسطه را گسترش داد و دست به کارِ گشودن دانشگاه به روی توده ها بود که تب تحصیلات خود او را هم فرو خورد. تظاهرات پشت کنکوریها یکی از چندین موج اعتراضی دهه پنجاه بود که جامعه ی به ستوه آمده ایران را به آستانه انقلاب سوق دادند.
🔴اما من از نسل آن پدرانی نیستم که به معجزه تحصیلات باور داشته باشم. پدر من و بسیاری از کسانی که دهه سی ای های نسل اول و آخر مدیران جمهوری اسلامی را تشکیل داده اند، خود البته به نحوی محصول این معجزه هستند. شاه در دهه پنجاه دانشگاه های سوگلی خود را به روی توده ها گشود تا برای اولین بار دهقان زاده ها هم بتوانند در کنار فرزندان اشراف درس بخوانند و سهمی از آینده برای خود متصور شوند. انقلاب اسلامی که رخ داد، اشراف و آقازادگان رژیم قبل را نابود کرد و فرزندان فرودستانی که نظام آموزشی به بالا برکشیده بود، بر کرسی اداره ماشین تازه مصادره شده ی دولت نشاند. دانشگاه رایگان در کنار انقلاب دو ستون نردبانی شد که زیردستان برجای دست نیافتنی بالادستان دست یابند. این تجربه دست اول، شیرین و باورناپذیری از عدالت برای انقلابیون بود.
🔴بنابراین تب تحصیلات پس از انقلاب و در دوره جمهوری اسلامی داغتر شد. با دولتی شدن مطلق آموزش، موانع سابق هم از میان برداشته شد تا با پایان جنگ کل خانواده برای نسل ما در یک جمله خلاصه شود: «پدر و مادر زحمت می کشند تا فرزندان درس بخوانند». برای نسلهای بعد از انقلاب تلاش برای دستیابی به تحصیلات عالی به معنای واقعی کلمه «همه چیز» بود. پیشرفت شخصیتی و اجتماعی و مادی و معنوی و دنیوی و اخروی همه و همه در بالا رفتن از نردبان مدرسه و دانشگاه خلاصه شده بود. اکنون سی سال است که جمهوری دوم یکی از افتخارات عمده خود را گسترش خارق العاده یا بهتر بگوییم انفجار تحصیل کردگان دانشگاهی می داند. اما اینک این ما متولدین دهه شصتیم که برای اولین بار پس از ۲۵ سال صرف عمر، قله تحصیلات را فتح کرده ایم و گزارش دست اول خود را از این تلاش حماسی و طولانی ارائه می دهیم: سراب بود و سراب!
🔴لحظه ای بر این های و هوی بلند، بر این کسب و کار پر سود، بر این ویترین پر رنگ و لعاب چشم بپوشید. حداقل برای نسل ما لحظه بیدار شدن سررسیده است: معماران جامعه ما نادان بوده اند. هیچ چیز در انتهای این نردبان در انتظار ما نیست جز کاغذ پاره ای که برای خالی نبودن عریضه به سرعت در میان از راه رسیدگان توزیع می کنند و این در حالیست که بلندگوها از فارغ التحصیلان عزیز درخواست می کنند که برای جلوگیری از ازدحام زودتر محل دانشگاه را ترک کنند. مسابقه حالا به پایان رسیده. اکنون بعد از ۲۵ سال برای اولین بار آزادی تا مثل روز اول که پنج-شش ساله بودی و به مدرسه آمدی به خانه بازگردی. البته اینبار با مدرکی که بهای آن کل کودکی و نوجوانی و جوانی توست.
♦️من از نسل آن پدرانی نیست که جویی ارزشی برای تحصیلات و نظام آموزشی کنونی ایران قائل باشم. افسون این ضحاک ماردوش و ابهت این مسجد میهمان کش برای من فرو ریخته است. من از نسل آن پدرانی نیستم که بالارفتن یک عدد مستم کند تا کودک دلبندم را به دستان این دیو، این نهاد منحط مدرسه ایرانی بسپارم. از سوی دیگر در شرایط نگونسار کنونی، سرِ آن و توان آن را هم ندارم که خود در خانه به آموزش و پرورش دخترانم بپردازم. ما اگرچه در برابر این انحطاط عظیم مستضعفیم و به ناچار و اضطرار تسلیم خواهیم شد، اما حداقل اینبار با امید و رضا تن به این نسل کشی خاموش نمی دهیم. این وظیفه ما و تنها ماست که آگاهی ای که به قیمت گزاف عمرمان بدست آورده ایم، به مانع اساسی تکرار چرخه های تباهی ایران امروز تبديل کنیم. خطوط مبارزه تا داخل خانه هایمان آمده است و تازه اینک ما بیدار شده ایم…
نه گفتن به نهاد منحط مدرسه در ایران
🔴دختر بزرگم، زینب، چند روز پیش چهارسالش تمام شد. همسرم تذکر داد که اگر بخواهیم دخترمان در دبستان خوبی پذیرفته شود باید از مهر امسال به پیش دبستانی برود. آه از نهادم بلند شد. انگار غم عالم را در وجودم ریخته باشند. یعنی انقدر زود باید فرزند دلبندم را به این ضحاک ماردوش عظیم الجثه، حریص و بی مصرف تقدیم کنم؟!
🔴«تحصیلات» شاید اکنون یک قرنی هست که که در جامعه بسته و طبقاتی ایرانی که در هر دوره خود به نحوی مسیر تحرک اجتماعی در آن مسدود است، تنها نقطه امید و ارزوی مردم برای رهاندن فرزندان از فلاکت موروثی و ارتقاء طبقه اجتماعی محسوب می شود. آنطور که دیوید مناشری در پژوهش برجسته خود در کتاب «نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن» -که توسط من و عرفان مصلح ترجمه و به تازگی منتشر شده است- نشان می دهد، این پهلویها بودند که این آروزی مردم در نهضت مشروطه، یعنی گشودن مدارس جدید به روی عامه مردم را جامه عمل پوشاندند. محمدرضا پهلوی آموزش ابتدایی و متوسطه را گسترش داد و دست به کارِ گشودن دانشگاه به روی توده ها بود که تب تحصیلات خود او را هم فرو خورد. تظاهرات پشت کنکوریها یکی از چندین موج اعتراضی دهه پنجاه بود که جامعه ی به ستوه آمده ایران را به آستانه انقلاب سوق دادند.
🔴اما من از نسل آن پدرانی نیستم که به معجزه تحصیلات باور داشته باشم. پدر من و بسیاری از کسانی که دهه سی ای های نسل اول و آخر مدیران جمهوری اسلامی را تشکیل داده اند، خود البته به نحوی محصول این معجزه هستند. شاه در دهه پنجاه دانشگاه های سوگلی خود را به روی توده ها گشود تا برای اولین بار دهقان زاده ها هم بتوانند در کنار فرزندان اشراف درس بخوانند و سهمی از آینده برای خود متصور شوند. انقلاب اسلامی که رخ داد، اشراف و آقازادگان رژیم قبل را نابود کرد و فرزندان فرودستانی که نظام آموزشی به بالا برکشیده بود، بر کرسی اداره ماشین تازه مصادره شده ی دولت نشاند. دانشگاه رایگان در کنار انقلاب دو ستون نردبانی شد که زیردستان برجای دست نیافتنی بالادستان دست یابند. این تجربه دست اول، شیرین و باورناپذیری از عدالت برای انقلابیون بود.
🔴بنابراین تب تحصیلات پس از انقلاب و در دوره جمهوری اسلامی داغتر شد. با دولتی شدن مطلق آموزش، موانع سابق هم از میان برداشته شد تا با پایان جنگ کل خانواده برای نسل ما در یک جمله خلاصه شود: «پدر و مادر زحمت می کشند تا فرزندان درس بخوانند». برای نسلهای بعد از انقلاب تلاش برای دستیابی به تحصیلات عالی به معنای واقعی کلمه «همه چیز» بود. پیشرفت شخصیتی و اجتماعی و مادی و معنوی و دنیوی و اخروی همه و همه در بالا رفتن از نردبان مدرسه و دانشگاه خلاصه شده بود. اکنون سی سال است که جمهوری دوم یکی از افتخارات عمده خود را گسترش خارق العاده یا بهتر بگوییم انفجار تحصیل کردگان دانشگاهی می داند. اما اینک این ما متولدین دهه شصتیم که برای اولین بار پس از ۲۵ سال صرف عمر، قله تحصیلات را فتح کرده ایم و گزارش دست اول خود را از این تلاش حماسی و طولانی ارائه می دهیم: سراب بود و سراب!
🔴لحظه ای بر این های و هوی بلند، بر این کسب و کار پر سود، بر این ویترین پر رنگ و لعاب چشم بپوشید. حداقل برای نسل ما لحظه بیدار شدن سررسیده است: معماران جامعه ما نادان بوده اند. هیچ چیز در انتهای این نردبان در انتظار ما نیست جز کاغذ پاره ای که برای خالی نبودن عریضه به سرعت در میان از راه رسیدگان توزیع می کنند و این در حالیست که بلندگوها از فارغ التحصیلان عزیز درخواست می کنند که برای جلوگیری از ازدحام زودتر محل دانشگاه را ترک کنند. مسابقه حالا به پایان رسیده. اکنون بعد از ۲۵ سال برای اولین بار آزادی تا مثل روز اول که پنج-شش ساله بودی و به مدرسه آمدی به خانه بازگردی. البته اینبار با مدرکی که بهای آن کل کودکی و نوجوانی و جوانی توست.
♦️من از نسل آن پدرانی نیست که جویی ارزشی برای تحصیلات و نظام آموزشی کنونی ایران قائل باشم. افسون این ضحاک ماردوش و ابهت این مسجد میهمان کش برای من فرو ریخته است. من از نسل آن پدرانی نیستم که بالارفتن یک عدد مستم کند تا کودک دلبندم را به دستان این دیو، این نهاد منحط مدرسه ایرانی بسپارم. از سوی دیگر در شرایط نگونسار کنونی، سرِ آن و توان آن را هم ندارم که خود در خانه به آموزش و پرورش دخترانم بپردازم. ما اگرچه در برابر این انحطاط عظیم مستضعفیم و به ناچار و اضطرار تسلیم خواهیم شد، اما حداقل اینبار با امید و رضا تن به این نسل کشی خاموش نمی دهیم. این وظیفه ما و تنها ماست که آگاهی ای که به قیمت گزاف عمرمان بدست آورده ایم، به مانع اساسی تکرار چرخه های تباهی ایران امروز تبديل کنیم. خطوط مبارزه تا داخل خانه هایمان آمده است و تازه اینک ما بیدار شده ایم…