جمهورى سوم – Telegram
جمهورى سوم
3.1K subscribers
251 photos
44 videos
90 files
402 links
پژوهشى در بازسازی تفکر، عمل و سوژه انقلاب ۵۷


ارتباط از طريق
@atzenooar
Download Telegram
Audio
🔺آیا زمان گسست از پارادایم متعارف الهیات سنتی-حوزوی فرا رسیده است؟

💠محمدحسین بادامچی در نشستى پیرامون «الهیات نوین اسلامی» و از دست رفتن فرصت تاريخى ٥٧ توسط حوزه-قم تير ٩٧
Audio
🔺رويكرد حوزوى، پروژه علوم انسانى اسلامى را به شكست كشانده است


📺مناظره بادامچى با دكتر سيدمحمدرضا مرندى استاد دانشگاه بهشتى و دكتر عيوضلو رئيس گروه اقتصاد دانشگاه امام صادق در راديو گفتگو

🚩بخش سوم
Audio
🔺رويكرد حوزوى، پروژه علوم انسانى اسلامى را به شكست كشانده است


📺مناظره بادامچى با دكتر سيدمحمدرضا مرندى استاد دانشگاه بهشتى و دكتر عيوضلو رئيس گروه اقتصاد دانشگاه امام صادق در راديو گفتگو

🚩بخش چهارم
جمهورى سوم
سرنوشت اعتدال: هویدا یا بختیار؟ 🔴همين يك سال پيش بود كه حسن روحانى نطق رياست جمهوري خود را در سالروز ولادت امام رضا طورى خواند كه گويى خود را امام رضاى دومى در پذيرش نيابت خلافت مى داند. حسن روحانى سوداى اينرا دارد كه همزمان هم گورباچف و هم يلتسين جمهورى…
تلاش ارتجاعی روحانی و خاتمی

همانطور که انتظار مى رفت، روحانی در گفتگوی تلویزیونی خود تصویری هویداگونه از خود ارائه داد و خاتمی با سخنرانی معذرتخواهی خود كوشيد نقشی بختیار گونه را بر عهده بگيرد. کل صحبت حضرات هم در این خلاصه می شود که بگذارید ما هم سهمی در قدرت داشته باشیم و اجازه دهید دو جناح حاکم مثل دوران طلایی تقسیم کار دو آیت الله در دهه هفتاد با هم دوست باشیم و با حذف رادیکال های چپ هر دو جناح حاکمیت را منصفانه میان خود نصف کنیم: حاکمیت و سیاست خارجی و نیروهای مسلح و الهیات و ایدئولوژی و علوم انسانی و حوزه مال شما و دولت و سیاست داخلی و نفت و توسعه و اقتصاد و فرهنگ و صنعت و دانشگاه مال ما. بیایید ۸۸ را که رادیکال های دو جناح پدید آوردند فراموش کنیم و دو بال جمهوری دوم را ترمیم کنیم. در این ده سال فهمیدیم که شما بدون ما و ما بدون شما نمی توانیم ادامه دهیم و ما یک قدم بزرگ به راست برداشتیم و حالا شما هم یک قدم کوچک به چپ بردارید به توافق می رسیم. این در یک کلام یعنی اینکه اگر دست در دست هم دهیم امر سیاسی را به کلی سرکوب خواهیم کرد و لازم نیست به هیچ بحث اساسی درباره ساختار اقتصادی و حقوقی و سیاسی و فرهنگی کشور تن دهيم و دوباره اجازه دهيم كه ديو عدالت و آزادى و حقوق و دموكراسى و قانون اساسى و آگاهى همگانى از شيشه حكمرانيمان بيرون شود... هیهات!
امریکاستیزی و مسأله «زمان» در جمهوری اسلامی

🚩بخش اول



🔴در تحیل تاریخ سیاسی چهل سال اخیر ایران، توجه به این مساله بسیار مهم است که بدانیم جمهوری اسلامی به خاطر مبانی نظام سیاسی خود در «زمان واقعی» سیر نمی کند. زمان واقعی آن وضعیت هرمنوتیک و سیال «اکنون» و شرایط «حال» است که با پیوندهای پیچیده و دائما در تغییر و تحولی که در دانشهای «علوم انسانی» تحیلیل می شود، به گذشته و آینده مربوط می شود. به این معنا می توان ادعا کرد که جمهوری اسلامی یک نظام بی تاریخ است که نه در تاریخ در حال وقوع بلکه عملا در سه تاریخ فرضی دیگر سیر می کند. من این سه زمان را «زمان متافیزیکی/ زمان ایدئولوژیک/ زمان اضطراری» می خوانم:


1️⃣‌زمان متافیزیکی
زمان متافیزیکی یک زمان مثالی افلاطونی است که وضعیتی اساسا فارغ از تحولات زمانه و استعلایی و آسمانی و کامل را به عنوان وضعیت ایده آل فرض می کند و سیاست را بعنوان اقامه آن وضعیت انتزاعی و ثابت و یکتا تعریف می کند. زمان متافیزیکی دشمن تاریخ واقعی است و در واقع حکمرانی را به ابزار مبارزه با تغییرات و تکثرات و حفظ یک شکل و ساختار ثابت تبدیل می کند. در ایران این رویکرد بیش از هرچیز رویکرد حوزویان و بنیادگرایان نفوذ یافته در حاکمیت است که اساس اندیشه خود را بر کلام و فقه و متافیزیک صدرایی که از نظر اینان علومی مقدس، مفارق، استعلایی، فرازمینی و فرابشری محسوب می شوند، استوار می کنند و با علوم انسانی، که دانش زمان بشری و تحلیل وضعیت دائما در تحول انسان است دشمنی می ورزند.


🔺نمونه کامل زمان متافیزیکی را در تصویری که رستم التواریخ از سازمان سیاسی صفویه در زمان شاه ملاحسین ارائه می کند می توان مشاهده کرد: «دیباچه بعضی از مؤلفات جناب علامة العلمایی آخوند ملاحمد باقر شیخ الاسلام شهیر به مجلسی را چون سلطان جمشید نشان و اتباعش خواندند که آن جنت آرامگاهی به دلایل و براهین آیات قرآنی حکمهای صریح نموده که سلسله جلیله ملوک صفویه، نسلا بعد نسل بی شک به ظهور جناب قائم آل محمد خواهد رسید؛ از این احکام قوی دل شدند و تکیه بر این قول نمودند و سررشته مملکت داری را از دست رها نمودند.» همو می نویسد چون افاغنه در اثر بدرفتاریهای حاکم کابل علم طغیان برافراشتند و اصفهان را در محاصره گرفتند برخی از علما و فضلا و عرفا و صلحا و زهاد هر روز به نزد شاه می رفتند و به گوشش می خواندند که «جهان پناها، هیچ تشویش مکن که دولت تو مخلد به ظهور قائم آل محمد متصل خواهد بود» (عباس میلانی، تجدد و تجددستیزی در ایران، ص ۱۱۵ و ۱۱۶)


2️⃣زمان ایدئولوژیک
ظاهر امر این است که زمان ایدئولوژیک در تقابل با زمان متافیزیکی و در تلاش برای جدی گرفتن تاریخ و زمان واقعیست که ظهور می کند اما تاریخی که زمان ایدئولوژیک به ما عرضه می کند نیز یک زمان خطی، ایده آلیستی و غیر واقعی است. زمان ایدئولوژیک که می تواند اشکال مختلف علمی، فلسفه تاریخی یا الهیاتی داشته باشد بر آنست که زمان ادوار مشخصی فراسوی تحولات عینی کنونی دارد که ایدئولوگ با درک منطق آن می تواند زیربنای پنهان زمان واقعی را کشف کند. حکمرانی از منظر زمان ایدئولوژیک به معنی هدایت جامعه در چارچوب مراحل متوالی این کانال تاریخی مشخص است و حاکم وظیفه برنامه ریزی و مهندسی جامعه در چارچوب این طرح از پیش تعیین شده را دارد. چه از منظر مارکسیسم علمی ای که از مراحل تکاملی فئودالیسم، بورژوازی، دیکتاتوری پرولتاریا و سوسیالیسم سخن می گوید، چه از منظر تاریخ بورژوایی خطی ای که از مراحل مختلف توسعه یافتگی و برنامه های توسعه سخن می گوید و چه از منظر الهیات ایدئولوژیک اسلامی ای که تاریخ را به مثابه مراحل بسط اقتدار تشیع حکومتی تا آینده موعود غلبه بر کل زمین صورت بندی می کند، تحولات واقعی زمانه نه تنها چندان خدشه ای در تقدیر تکوینی حاکمیت وارد نمی کند بلکه در تحلیل نهایی قدمی در جهت پیشرفت بهتر و بیشتر این فرآیند محتوم است. به شهادت بسیاری از آثار تحلیلی، محمدرضا پهلوی در اواخر دوران سلطنت خود کاملا در زمانی ایدئولوژیک به سر می برد و فراسوی تمام اعتراضاتی که در جامعه در حال انباشت بود، در رویای رسیدن قریب الوقوع رژیم به تمدن بزرگ و باشکوه ایرانی در نتیجه برنامه ریزی گام به گام انقلاب سفید، مستغرق بود.

👇ادامه
👆ادامه

امریکاستیزی و مسأله «زمان» در جمهوری اسلامی

🚩بخش دوم


3️⃣ زمان اضطرار
در اوج ادعاها و آرزوهای بنیادگرایانه و ایدئولوژیک در دهه شصت، این شکل سومی از زمان بود که متواضعانه در میان زمان ستیزی متافیزیکیها و ادوار درشت ایدئولوژیکها قدم برمی داشتند و شکافهای کوچک بوجود آمده میان این دو زمان و زمان واقعی را بدون اینکه متعرض شکوه این دو داعیه بزرگ و مشروعیت بخش شوند، با ایجاد پرانتزهای کوچکی به نام «مقاطع حساس کنونی» رفو می کردند. اینان میانه روان جمهوری اسلامی بودند که در «زمان اضطرار» به سر می برند و سر به زنگاه های شکست عملی متافیزیک و ایدئولوژی با روحیه ای عملگرایانه سر می رسند و نظام اسلامی را از بن بست نجات می دهند. طرفه آنکه میزان تکرار این عملیاتهای جزئی رفع و رفو به حدی می رسد که از کنار هم قرار گرفتن این استثناهای مکرر «قواعدی نانوشته ولی همیشگی» شکل می گیرد، بلکه منطق متافیزیکی و ایدئولوژیک هم به تدریج به شیوه ای آرام و بی سر وصدا تحت تاثیر این اقتضائات دائمی خود را تغییر می دهد تا در پیشگاه ملت و آیندگان با اعتماد به نفس کامل بتواند از کارنامه حکمرانی متافیزیکی و ایدئولوژیکی خود دفاع کند.


🔴ساختاری که امروز در جمهوری اسلامی برجای مانده، ماحصل ترکیب عملی این سه زمان و سه گونه حکمرانی در چهل سال اخیر است. سازوکاری که امور بس متناقضی را در کنار هم در کارنامه سیاسی جمهوری اسلامی برجای گذاشته که البته روتوش و بازسازی پسینی متکلمان و ایدئولوگها و میانه روان کوشید روایت رسمی موجه و یکدستی در طول این سالها از آن ارائّه دهد. مساله رابطه با امریکا یکی از نمونه های شاخص غلبه این سه زمان بر حکمرانی جمهوری اسلامی است که نقاطی چون اشغال لانه جاسوسی و شعار دائمی مرگ بر امریکا و عدم مذاکره با شیطان بزرگ را در کنار نقاط دیگری چون مک فارلین، آتش بس ۵۹۸ و برجام قرار می دهد.


♦️مساله اساسی جمهوری اسلامی اینجاست که هیچ یک از سه زمان رسمی و اصلی آن «زمان واقعی» نیست که امکان ظهور و رشد «عقلانیت سیاسی» در آن فراهم شود. انقلاب اسلامی که پیروزی آن نشان از وجود عقلانیت سیاسی پیشرو و برتری در نیروهای پدید آورنده آن بود، برای پیشرفت خود نیازمند تداوم آن عقلانیت سیاسی در عرصه حکمرانی بود و حال آنکه نیروهای سیاسی آن با تقسیم به سه گروه روحانیون، ایدئولوژیکها و میانه روان نه تنها هیچیک نمایندگی آن عقلانیت سیاسی را بر عهده نگرفتند، بلکه تمام تلاش خود را خودآگاه یا ناخودآگاه، برای جلوگیری و حذف هرگونه تلاش برای احیای عقلانیت سیاسی انتقادی، آرمانی و واقع بینانه انقلاب اسلامی به کار بستند. امروز که پرهیز از دو مسیر همیشگی جنگ بی محابا و مذاکره خفت بار در دستور کار نظام قرار گرفته، فقدان این عقلانیت سیاسی و نمایندگان آن به طور جدی احساس می شود.
Forwarded from 🔆 طرح دانشجویی ابوذر 🔆 (،،)
‼️ فوری‼️

🔺 طرح مستقل دانشجویی #ابوذر متشکل از جمعی از جوانان و اساتید انقلابی که با هزینه ی شخصی در حال برگزاری بود در روز چهارم با مداخله غیرقانونی #نیروهای_نظامی_سپاه و ورود به محل اسکان طرح و اخراج دانشجویان، متوقف شد.

🔺 این طرح متشکل از دانشجویان آزادی خواهِ سراسر کشور با هدف احیاء #جریان_مستقل_مردمی در نظام اسلامی پایه گذاری شده بود اما پس از سخنرانی دکتر #سعید_زیباکلام با برخورد جریانی که به آزادی فکر و اندیشه و بیان به عنوان بیّنات گفتمان امام و رهبری اعتقاد ندارد در نیمه راه ناتمام ماند.

🔺 گفتنی است در شرایطی که بدنه ی جنبش دانشجویی با #تصفیه و دعوت به سکون و سکوت رو به اضمحلال می رود، خاموش کردن طرح دانشجویی ابوذر قطعا #خیانت به مردم و قانون اساسی است.
🆔 @abuzar_ghafari
درباره سانسور عذرخواهی رهبری


🔴حذف و سانسور مهمترین فراز سخنرانی اخیر رهبری که اهمیتی بسیار بنیادین در تاریخ سیاسی بعد از جنگ و جمهوری دوم داشت، بعد از ماجرای «پشت بلندگو» در مهرماه 95 و غائله حذف سخنرانان منتقد توسط برخی نزدیکان دفتر رهبری به بهانه اینکه «چیزی بگویید که آقاخوشش بیاید»، تحلیل رابطه میان رهبری و دفتر ایشان را بسیار بغرنج کرده است. با اینحال مستقل از این مسأله، لازم است که دلالتهای سیاسی و فرهنگی این سانسور عظیم و عجیب را پیش خود مرور کنیم:


1️⃣مردم نباید آگاه شوند و مسائل اساسی باید تاریک و مبهم باقی بماند
هر سانسوری در حوزه های سیاسی و فکری و فرهنگی فی نفسه دلالت بر این دیدگاه دارد که آگاهی عمومی خطرناک است و باید جلوی آنرا گرفت. وقتی بالاترین مقام کشور در روز روشن در یک سخنرانی علنی و عمومی خطاب به ملت سخنی می گوید و رسانه های حاکمیتی آنرا سانسور می کنند، تکلیف هزاران مسأله پنهان سیاسی که منافع بسیاری را به خطر می اندازد و نقاب بسیاری رابر می اندازد، روشن است. واقعاً آش سانسور و ستیز با آگاهی و شفافیت چقدر می تواند شور شود که حتی سخنرانی علنی خود رهبری را هم در بر بگیرد.


2️⃣ساختاری شدن رویه های غلط و چندصدایی در مرکز فرماندهی
وقتی رهبری سخنی می گوید و دیگران از چنان قدرتی برخوردارند که آنرا سانسور شده منتشر کنند یعنی القای این مطلب که گفته و تصمیم رهبری هم از حجیت کافی در سیستم حاکمیتی تحت امر ایشان برخوردار نیست و نیروهای سیاسی بزرگتری در ساختار رخنه کرده اند که حتی دیگر حفظ ظاهر هم نمی کنند و به گمان خود مصلحت رهبری را هم از خود ایشان بهتر تشخیص می دهند. مشخص شد که در پس فکر و عمل آنان که سالها مساله ولایت را به رغم دیدگاه رهبران انقلاب به صورت اطاعت و تسلیم محض به شخص حاکم تئوریزه می کردند و ساختار را بر همین پایه شکل می دادند، مسأله همواره به شکل دیگری بوده و این ادبیات صرفاً برای بدنه مقلدین تجویز می شده و در رده های بالا معادلات به گونه ای دیگر بوده است.


3️⃣عصمت نمایی ولی فقیه و دایه های مهربانتر از مادر
اینکه عذرخواهی رهبری آن هم در مهمترین مسأله کل دوران زعامت ایشان توسط رسانه های وابسته سانسور می شود، نشان از رشد و نفوذ خطرناک نیروهایی دارد که بر خلاف دیدگاه امام و رهبری می کوشند که تصویری مقدس و معصوم از ایشان ارائه دهند و بر خلاف منطق معقولی که به عذرخواهی می انجامد، بنیان مشروعیت سیاسی را به شیوه ای شرک آلود بر الهیات دوران پیش از غیبت و عصمت حاکم استوار کنند. این خروج ساختار از عقلانیت رهبر زنده و حاضر زنگ خطر مهمی را برای دلسوزان نظام به صدا در می آورد.


4️⃣وهن جایگاه رهبری و اصرار بر ناامید کردن ملت
نظریه ولایت فقیه بر پایه تحکیم مقام رهبری برای تضمین حرکت کشور در مسیر آرمانها استوار شده است و جایگاه ولایت فقیه نه جایگاهی تشریفاتی که موقعیت رهبری سیاسی است. در شرایطی که رهبری شجاعانه «مسئولیت» مسائل کلان کشور را بر عهده می گیرد و می کوشد این ذهنیت انحرافی و تبلیغ شده توسط دشمنان که «ولایت فقیه جایگاهی صرفاً تشریفاتی و مسئولیت ناپذیر در نظام سیاسی ایران است» را به کلی باطل کند، دایه های مهربانتر از مادر مهمترین فراز و محور این سخنرانی که همین «قبول مسئولیت» است را حذف می کنند و سخنرانی رهبری را به یک بیانیه مطالبه گرانه از دیگر قوای نظام مبدل می کنند. در شرایطی که به تأکید درست رهبری، کشور بیش از هر زمان دیگر نیازمند امیدواری و پرهیز از نومید کردن ملت از اصلاح امور است و رهبری به درستی با طرح عذرخواهی از برجام می کوشید که معقولیت سیاسی مورد نیاز تصمیمات پیش رو را بازسازی کند، به نظر می رسد که حذف این فراز مهم که به منزله استحاله کل سخنرانی رهبری است آگاهانه یا غافلانه قدمی خائنانه در جهت نومید کردن مردم محسوب می شود.
آیا انتصاب محمد قمی پاسخی به نامه سیصدنفره محسوب می شود؟

✍️محمدحسین بادامچی

🔴شیخ محمد قمی را بیشتر از ده سالی هست که می شناسم. از همان روزهای زمستان سال ۸۸ که نطفه ائتلافی حوزوی-بسیجی برای خارج کردن نیروهای مذهبی از رکود پایه گذاشته شد. تیمی که پس از همکاریهای دانشجویی بسیار در سالهای ۸۴-۸۸ در دانشگاه شریف در تشکیلات نوپایی به نام «مجمع شهید بهشتی» که من هم یکی از پایه گذاران آن بودم، آن روزها به همت حجت الاسلام فلاح و قمی اینبار به طور حرفه ای دور هم جمع می شدیم و همه بر این باور بودیم که جبهه انقلاب جز اجرای یک سری عملیاتهای میدانی و لابی با قدرت توان دیگری ندارد و در محیطهای علمی و دانشگاهی در ضعف مطلق به سر می برد. در اثر مباحثات بسیاری که در آن یکی دوسال تاسیس میان ما بود، چند نهاد تازه در دانشگاه شریف بوجود آمد که تنها دوتای آن در این سالها توانست به کار خود ادامه دهد: یکی حوزه دانشجویی شریف که با گفتمانی حوزوی-بسیجی-مدیریتی با مدیریت شیخ محمد قمی کار خود را ادامه داد و دیگر اندیشکده مهاجر که از بسیجیانی تشکیل می شد که به جای حوزه علمیه و دانشکده مدیریت و اقتصاد، رشته های علوم انسانی را مقصد تحصیل و پژوهش خود قرار داده بودند.



🔴از آنجا که در همه این سالها در متن تحولات دانشگاه شریف بودم و می دیدم که شبکه قدرت سنتی جمهوری اسلامی حتی حضور شیخ محمد قمی در سمت مسئول نهاد دانشگاه شریف را هم بر نمی تابد، و با توجه به حریت و استقلال رأی نسبی او با اکراه و حفظ فاصله و کجدار و مریز با او رفتار می کند، شنیدن حکم انتصاب ایشان به ریاست سازمان تبلیغات اسلامی، که یکی از امپراطوریهای تاریک الیگارشی فرهنگی-سیاسی جمهوری اسلامی است و همواره در انحصار نیروهای راست محافظه کار بوده است، بسیار حیرت آور بود. در واقع در قیاس با روحانیونی چون غلامی، پناهیان، قاسميان، ابوالقاسمی و ده ها بوروکرات-روحانی مستقر در سازمان تبلیغات و نهادهای حاکمیتی و کاملا متصل و مستقر در شبکه الیگارشی سنتی، محمد قمی گزینه ای حاشیه ای و در آستانه بیرونی قدرت محسوب می شود که همین حضور حاشیه ای خود را نیز با حداقل رانت و با مجاهدت شخصی و گروهی و در بی اعتنایی نیروهای محافظه کار بدست آورده است. این در شرایطی است که دانشگاه شریف و حوزه دانشجویی آن در چند سال گذشته کانون جوششهای نواندیشانه و عدالتخواهانه ای بوده است که با انشعاب از اصولگرایان، منشأ رویدادهایی چون نقد گفتار ارتجاعی «آقاخوشش بیاید» و مراسم مهم انتقاد دانشجویی همه جانبه و جدی از محسنی اژه ای بوده و شیخ محمد قمی بر خلاف روحیه حاکم بر نهادهای بالادستی و نهاد رهبری دانشگاه، همواره با روی گشوده و آرمانگرایانه با این تحولات روبرو شده است.



🔴بنابراین به نظر می رسد که انتصاب شیخ محمد قمی را نمی توان به سهولت تلاش ظاهرسازانه الیگارشی برای بازسازی ویترین جوان گرایانه خود به حساب آورد. محمد قمی، مهرداد بذرپاش یا جواد جهرمی نیست که حیات اجتماعی خود را بی هیچ محتوایی مدیون زد و بندهای سیاسی خود با گروه های عقب مانده موجود باشد. با این همه اگرچه انتصاب او حاوی پیام آشکاری در دور خوردن الیگارشی پر نفوذ محافظه کار جمهوری دوم دارد، اما همزمان می تواند نشانه های ناگواری ازتلاش الیگارشی برای استحاله نیروهای خودجوش و منتقد بیرونی و تلاش برای تمدید ساختارهای معیوب، کهنه و فاسد قدیمی از طریق بهسازی پوستین رویین، را هم در خود داشته باشد. این انتصاب می تواند پاسخی اولیه به نامه سیصدنفره دانشجویان بسیجی ای به حساب آید که در رکود همه جانبه نهادهای عمومی کشور، اصلاحات اساسی را از رهبری طلب می کردند؛ اگر محمد قمی بتواند خود را از سایه الهیات رسمی شکست خورده بیرون بکشد و با طرد نیروهای امنیتی و محافظه کاران سنتی مرتجع و جذب نیروهای منتقد مترقی، افق تازه ای از بازگشت دوباره به عقلانیت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی پیشروی انقلاب اسلامی را در زمانه پر التهاب کنونی به نمایش بگذارد.



♦️ آیا محمد قمی می تواند فراسوی الگوی واپس گرایانه ی «بذرپاش ها و جهرمی ها» و سقوط متهورانه و تلخ «سرافرازها»، راه تازه ای را بگشاید؟ ما با نگرانی شیخ محمد قمی رییس تازه سازمان تبلیغات اسلامی را بدرقه می کنیم و توفیق او در انقلابی ماندن و استحاله نشدن را از درگاه الهی مسئلت می کنیم.
👍1
جمهورى سوم pinned «آیا انتصاب محمد قمی پاسخی به نامه سیصدنفره محسوب می شود؟ ✍️محمدحسین بادامچی 🔴شیخ محمد قمی را بیشتر از ده سالی هست که می شناسم. از همان روزهای زمستان سال ۸۸ که نطفه ائتلافی حوزوی-بسیجی برای خارج کردن نیروهای مذهبی از رکود پایه گذاشته شد. تیمی که پس از همکاریهای…»
قوه قضائیه در برخورد با عدالتخواهان دقیقا از چه چیز محافظت می کند؟


🔴چند روز پیش سالروز مشروطه بود. سالروز مشروطه در دوران جمهوری اسلامی چندان روز مهمی نیست. در واقع الان حدود صد سالی هست که سالروز مشروطیت روز مهمی در تقویم ایرانی نیست و جمهوری اسلامی این بی اهمیتی به مشروطه را از پهلوی به ارث برده است. از بعد از کودتای رضاخان الگوی حاکمیت در ایران به سوی «اقتدارگرایی دولت-مرکزی کاریزماتیک و ایدئولوژیک» دگرگون شد و الگوی رضاشاهی تا همین امروز سرمشق واحد و ثابت فکر و عمل سیاستمداران در ایران محسوب می شود.


🔴قصد من در اینجا بحث درباره میراث فراموش شده مشروطیت -که به گمان من نیاز امروز ماست- نیست. الغرض مشروطه معنایی از عدالت را ساخته و پرداخته کرد که هنوز که هنوز است بر تصور ما از عدالت سایه انداخته است. پارلمان یا مجلس ملی را اگر یک نهاد سیاسی دو بعدی فرض کنیم، بر دو رکن عدالت و آزادی استوار بود. عدالتخانه محاکم شرعی سنتی نبود که میان اشخاص حقیقی اجتماع سنتی ملت قضاوت کند، عدالتخانه نهاد قدرتمندی فراسوی دولت و ملت بود که بتواند حق ملت را از حاکمان بستاند.


🔴در اینجا قصد من توجه علمی به قوه قضائیه از منظر پلیتی و نظام سیاسی است و بحث ایدئولوژیکی ندارم. قوه قضائیه آنگونه که آنرا می شناسیم ربطی به فقه و محاکم شرعی سنتی ندارد. ربطی به مشروطه و عدالتخانه هم ندارد. ربطی به تفکیک قوای سه گانه مدرن و قوه قاهره ی مستقل پاسداری از قانون به مثابه ناموس مدینه که همه را به یک چشم می نگرد هم ندارد. ربطی به انقلاب اسلامی هم که تلقی چپ علوی از عدالت داشت و آنرا «ستاندن حق ضعیف از قوی بدون لکنت زبان» می دانست ندارد. قوه قضائیه در ساختار جمهوری دوم بازوی قضائی استیت است. قوه قضائیه در حال حفاظت از «حاکمیت»، از «نظام» است. مفهوم عدالت در قوه قضائیه کنونی شعبه ای از مفهوم «امنیت» است. به همین دلیل است که موضوع اتهام در بسیاری از پرونده های مهم کاملا از منطق لویاتانی امنیت ملی تبعیت می کند و ربطی به منابع معرفتی فقه و ایدئولوژی و فلسفه سیاسی و امثالهم ندارد.



🔴بنابراین درست این است که قوه قضائیه موجود را در برخورد با عدالتخواهان محق بدانیم. عدالت آنگونه که در چند سال اخیر بر فعل و زبان عدالتخواهان جوان جاری شده است نسب به عدالت در معنای اصیل آن در مشروطه و انقلاب می برد و این نقیض تصوری محسوب می شود که اصولگرایان و اصلاح طلبان در این چند دهه از عدالت ارائه داده اند:

🚩 از آنجا که جنبش اصلاح طلبی در ایران جنبشی بورژوایی بود که در دلمشغولی همیشگی به «حوزه خصوصی» اعتنایی به «حوزه عمومی» نداشت و قدر و قیمتی برای آن قائل نبود، عدالت و آزادی را نیز در قاموسی بورژوایی و لیبرال به معنای «امکان بهره مندی خصوصی بی مانع» تبلیغ می کرد. عدالت و آزادی ای اینستاگرامی و فاقد سیاست، که هرکس در آن قادر است که جهان پوچ فردی و مصرفی و مبتذل خود را بی آنکه کسی متعرض او شود و بی آنکه ریشه های سیاسی و عمومی هرچیزی مورد نقد قرار گیرد، به تصویر کشد. بی دلیل نیست که با فیلتر شدن تلگرام و سرایت اندکی از بار سیاسی آن به اینستاگرام شاهد هجمه های سیاسی تازه ای علیه مانور تجمل آقازادگان رانتخوار هستیم.


🚩سهم اصولگرایان در سیاست زدایی و تحریف عدالت در این چهاردهه کمتر از اصلاح طلبان نیست. اصولگرایان بر خلاف اصلاح طلبان که از طبقه متوسط رانتی برخاسته اند، در اشرافیت مذهبی و سیاسی و اقتصادی طبقه بالا ریشه دارند و از اینرو به سیاق طبقات اشراف در تمام ممالک، همواره کوشیده اند که برای مهار طبقه متوسط با طبقات پایین و محروم ائتلاف کنند. اصولگرایان با تاریک نگه داشتن دائمی بیش از نیمی از حاکمیت و روابط طبقات بالا همواره از طریق رسانه های گسترده ای که در اختیارشان بود کوشیده اند که مفهوم بنیادین «مستضعف» را به «محروم» قلب کرده و عدالتخواهی را به برنامه های رفاهی و تامین اجتماعی و اردوهای جهادی تشریفاتی فروکاهند. در واقع اصولگرایان به واسطه ذهنیت ایدئولوژیک خود جامعه را به دو بخش خودی و غیرخودی تقسیم کردند و از آنجا که خودیها در طبقات بالا حضور داشند عدالت را به معنای کنترل، مهار و رسیدگی به غیرخودیها توسط خودیها تلقی کردند که زیربنای مفهومی قوه قضائیه کنونی است.

👇ادامه
👆ادامه

♦️عدالتخواهان سیاسی امروز نقطه عدالت جویی خود را همچون مشروطه خواهان وانقلابیون، قلمرویی به نام «حوزه عمومی» قرار داده اند که فراسوی دو جهان تاریک است: یکی جهان تاریک حوزه خصوصی آقازادگان رانتی که خانه اصلاح طلبان است و دیگر جهان تاریک طبقات بالا که خانه اصولگرایان است. عدالتخواهان امروز عدالت را در گرو این می بینند که نور بر «حوزه عمومی» تابنده شود تا نابرابری ها و تبعیض ها و استثمارها و رکودها و جهل ها و تحجرها و عقب ماندگیها در بنیاد سیاسی خود بررسی و درمان گردد. قوه قضائیه کنونی ما محافظ نظم تاریک دوقطبی اصولگرایی-اصلاح طلبی است که گرچه در ظاهر خصم یکدیگرند ستونهای وضع واحدی را برپا نگه داشته اند. این روزها می گذرد اما خاطره عدالت علوی هرگز فکر و آرمان ایرانیان را آرام نخواهد گذاشت…
برای دفاع از جمهوری اسلامی بروید زندان جمهوری اسلامی!
رحیم پور ازغدی و تناقضهای آخرین انقلابیون محافظه کار

📍بخش اول

1️⃣حسن رحیم پور ازغدی را باید آخرین و پیچیده ترین شکل محافظه کاری پدید آمده در دوران ما قلمداد کرد. او در مرز خدمت و خیانت ایستاده است. خدمت از آنرو که هنوز متذکر برخی آرمانهای اصلی انقلاب هست و مانند دیگر اصولگرایان نیست که محافظه کاری عملی را به محافظه کاری نظری رسانده اند و بالکل خواسته های توسعه و اقتدار و امنیت و تکنولوژی را به جای آرمانهای عدالت و آزادی و فضیلت و استقلال نشانده اند. اما او در آستانه خیانت است از آنرو که مسائل و مشکلات اساسی را به خطاهای شخصی برخی مسئولین فرو می کاهد و اجازه رشد تفکر سیاسی انقلابی و آسیب شناسی ساختاری نظام موجود را نمی دهد.


2️⃣حسن رحیم پور در بخش انتهایی سخنرانی خود می گوید: «اگر نظام و دادگستری و دادگاه ها برای یک طلبه یا دانشجو یا هرکس دیگری که مطالبه عدالت می کند پرونده تشکیل دهد، به جرم تشویش اذهان عمومی و تضعیف نظام و این حرفها، این خیانت به امر به معروف و نهی از منکر است. اگر فضایی بوجود آورند که نتوانید از مسئولین مطالبه کنید و امربه معروف و نهی از منکر کنید این یعنی شروع انحراف.» او خوب می داند که نظام از این مرحله عبور کرده است و در چند سال اخیر این عدالتخواهانند که از اطراف و اکناف ایران به عنوان فتنه گر و با اتهامات ریز و درشت امنیتی و سیاسی، احضار، بازجویی، بازداشت و محاکمه می شوند و بر خلاف دیگر دوستان متملق و بندوبست چی خود که از نردبان قدرت بالا می روند، از از حقوق سیاسی و مدنی خود محروم می شوند. به همین خاطر است که بعد از آن این جمله عجیب را اضافه می کند: «برای دفاع از جمهوری اسلامی بروید زندان جمهوری اسلامی!»


3️⃣تنها یک ذهن متافیزیکی حوزه دیده می تواند این حجم از تناقض را با خود حمل کند. دفاع رحیم پور ازغدی از وضع موجود یک دفاع متافیزیکی است و مستقل از واقعیتها و روندهای موجود مطرح می شود. رحیم پور ازغدی یک مبلغ فرهنگی است و طبیعتاً از دانش جامعه شناختی، علوم سیاسی و فلسفه سیاسی لازم برای تحلیل ساختاری مشکلاتی که بر آنها صحه می گذارد برخوردار نیست. رحیم پور می گوید ناکارآمدی و عدم شفافیت مسئولین مردم را به نظام بدبین کرده است اما دانش و مهمتر از آن انگیزه کافی ندارد که درباره ساختار نظام سیاسی جمهوری دوم و نسبت ساختار موجود حاکمیت در نسبت با مسائل عمده ای چون قانون، دموکراسی، حقوق، آزادی، استقلال، علم، آموزش، قوای نظامی، امنیت، وضعیت طبقاتی، الیگارشی، اقتصاد سیاسی نفتی، فقر، استثمار، و استکبار مذهبی سخن بگوید. بالاتر اینکه او به هیچ وجه علاقه و دانش کافی اینرا ندارد که به یک آسیب شناسی تاریخی و تبارشناسانه در باب بی عدالتی، بی کفایتی و رنج تاریخی مردمان ایران بپردازد که به رغم انقلاب اسلامی در دولتها و رژیمهای مختلف تداوم یافته است. برعکس او به نحوی ساده انگارانه تلاش می کند که یک عبارت کوتاه «اشتباه مسئولین» را به جای چند ده هزار صفحه کتابی بگذارد که باید درباره خطاهای اساسی ای که به وضع فعلی منجر شده است، بحث کند.

👇ادامه
👆ادامه

برای دفاع از جمهوری اسلامی بروید زندان جمهوری اسلامی!
رحیم پور ازغدی و تناقضهای آخرین انقلابیون محافظه کار

📍بخش دوم

4️⃣رحیم پور ازغدی یک متکلم سیاسی و یک مبلغ فرهنگی است و کلام و تبلیغات ذاتاً گفتارهایی کوتوله پرورند. امثال رحیم پورها پرکسیس انقلابی را به تبلیغات فرهنگی استحاله می کنند و با اینکار همچون آینه ای که نور را بازمی تاباند، ساختارها و مسائل سیاسی اصلی را از نقد و بررسی محافظت می کند. متکلمین و مبلغین محافظه کار آرمانهای سیاسی را مشتی «عقاید ذهنی» معرفی می کنند و با بیان آنها در مواضع حکومتی بالا به پایین، عملاً عقلانیت سیاسی انقلابی را عقیم می کنند و اجازه نمی دهند که این عقلانیت به رشد آگاهی و پژوهش انتقادی در مسائل موجود امتداد یابد.


5️⃣نمونه واضحی از این مسأله برخورد رحیم پور با حوزه های علمیه است. او طوری الهیات اسکولاستیک حوزوی را خطاب می کند که امام خمینی پنجاه سال پیش در مقدمه کتاب ولایت فقیه آنها را خطاب و الهیات اسکولاستیک حوزوی را ساخته ی دست استعمار انگلیس معرفی می کرد و حال آنکه چهل سال از اجرای نظریه ولایت فقیه (در اشکال مختلف آن) گذشته است و در همه این سالها روحانیون بالاترین مقامات حاکمیتی را داشته اند و با سرکوب علوم انسانی از بیشترین حمایتهای حاکمیتی برخوردار بوده اند. اگر فقه در این سالها دایرمدار امور نبوده پس به چه اعتبار روحانیون بر مناصبند و به چه اعتبار نظام خود را مقدس و اسلامی می داند؟ اگر نبوده، باید پرسید یک ملت مگر چقدر عمر دارد که بر یک در بکوبد و جز طهارت و نجاست تحویل نگیرد. رحیم پور آیا نمی داند که بیان این تعبیر که «چه فرقی با اهل سنت داریم وقتی فقه دان بسیار داریم اما مجتهد خیلی کم» بعد از چهل سال تزریق قدرت و ثروت به حوزه های علمیه بیش از همه چیز عقیم بودن این دستگاه و تشکیلات را به ذهن متبادر می کند؟


♦️رحیم پور نماینده آخرین و پیچیده ترین نسخه گفتار «انقلابیون محافظه کار» است که با حمل این حجم عجیب از تناقض امروز به مهمترین مانع حرکت فکر و عمل انقلابی شده اند. رحیم پور خود حتماً به این نکته بدیهی واقف است که جمهوری اسلامی اول در عبارت «برای دفاع از جمهوری اسلامی بروید زندان جمهوری اسلامی»، با جمهوری اسلامی دومی که رحیم پور سخنگوی آنست مشترک لفظی است و به تدریج سخنگویان اصیل و انقلابی و صادق خود را به جای رحیم پورها خواهد نشاند. نوزایی ای که از التهاب همان جلسه فیضیه نشانه های مبارک و امیدوارکننده آن هویدا بود.
احیای جریان مستقل مردمی
دکتر محمدحسین بادامچی
🎙 #فایل_صوتی ارائه دکتر محمدحسین بادامچی با موضوع "بازگشت به خویشتن و احیای جریان مستقل مردمی"

🔸طرح دانشجویی ابوذر| کلاس دکتر شریعتی| جلسه اول

🆔 @abuzar_ghafari
احیای جریان مستقل مردمی
دکتر محمدحسین بادامچی
🎙 #فایل_صوتی ارائه دکتر محمدحسین بادامچی با موضوع "بازگشت به خویشتن و احیای جریان مستقل مردمی"

🔸طرح دانشجویی ابوذر| کلاس دکتر شریعتی| #جلسه_دوم

🆔 @abuzar_ghafari
👍1
نهادهای بسته، نهادهای باز
شریعتی، انقلاب ناتمام ۵۷ و بازسازی جمهوری سوم


🚩بخش اول


🔴نام سابق این کانال «چپ اسلامی» بود و نام کنونی آن «جمهوری سوم». چپ اسلامی دلالت بر احیای دوباره گفتمان و پرکسیس نهضتی دارد که به انقلاب اسلامی ۵۷ انجامید اما موضوع جمهوری سوم بحثی انتقادی درباره نظام برآمده از آن نهضت است. به کرات از من پرسیده شده که رابطه میان این دو چیست؟ از یکطرف اینطور به نظر می رسد که چپ اسلامی گفتاری آنارشیستی و ضد نهاد است که بر هرگونه نظام و دولت نهادینه ای می شورد و از طرف دیگر چنین به نظر می آید که هر نوع گفتار سیاسی نهضتی و رادیکال مانند چپ اسلامی لاجرم به پدید آمدن اشکال مشخصی از حکومت ایدئولوژیک می انجامد که استقرار و تحولات آنرا در جمهوری اول و دوم تجربه کرده ایم. پاسخ چیست؟ آیا راه سومی فراسوی آنارشیسم و حکومت ایدئولوژیک وجود دارد؟



🔺در درس گفتاری که در طرح ناتمام ابوذر ارائه کردم و فایل صوتی آن در پستهای قبل* موجود است، کوشیدم که به نحوی شفاف و مستقیم به همین مساله بپردازم. کلیت این بحث به گمان من نوعی احیای انتقادی شریعتی است و به همین دلیل باید آنرا در گفتگو با شریعتی آغاز کرد. شریعتی در زمانی بحث خود را آغاز کرد که «میراث شیعی صفویه» و «میراث مدرن پهلوی» به انحطاط و رکود و روزمرگی و ابتذال گراییده بود و جامعه تشنه عرضه طرح نویی بود. به نظر می رسد ما هم دوباره در همان نقطه شریعتی ایستاده ایم؛ با این تفاوت که جمهوری اسلامی علاوه بر اینکه یکبار دیگر نافرجامی میراث صفویه و مدرنیزاسیون پهلوی را اثبات کرد، تجربه تازه ای از شکست اسلامیسم را هم بر ما آشکار کرد. اسلامیسمی که در هر حال شریعتی با کتاب «امت و امامت»ش نقش مهمی در تشکیل آن داشت.



🔺نکته اساسی که در این درس گفتار در تبیین آن کوشیدم این است که گفتمان و عمل سیاسی چپ، رادیکال، انقلابی یا نهضتی، نهادهای موجود را در هم نمی شکنند که نهادی دیگر شبیه به آنها یا بی نهادی را برجای آن بگذارند، بلکه انقلاب اساسا در صدد ایجاد نوع دیگری از نهادهاست که در قیاس با نهادهای بسته رژیم سابق باید آنرا نهادهای باز نامید. انقلابی موفق است که بتواند ما را از نهادهای بسته به نهادهای باز ارتقاء دهد و اگر انقلاب در این مساله اساسی موفق نباشد تنها شکلی از نهادهای بسته را با شکل دیگری از نهادهای بسته جایگزین کرده است. مهمترین ویژگی نهادهای باز این است که به دنبال اقامه و استقرار پاسخی که انقلاب به امور داده است -که در شکل جزمی ایدئولوژی شناخته می شود- نیست و در عوض می کوشد که حفظ «وضعیت انقلابی» را برای همگان تضمین کند.



🔺از این منظر هر انقلابی همزمان حاوی یک جهت سلبی و یک جهت ایجابی است. از جهت سلبی می کوشد که با طرد و طغیان بر قیود و زنجیرهای استبدادی و استثماری و استعماری و استحماری شهروندان را به حد «انسان بودن» - انسان سیاسی عاقل و مختاری که حاکم بر سرنوشت خویش است- برساند، و از جهت ایجابی می کوشد که در جهت آرمانها و خواسته هایی که آنرا تکامل و سعادت می داند حرکت کند. نهاد باز تضمین اولیه انسان بودن یا به تعبیر فارابی «تاسیس مدینه» است و صیرورت و تکامل تنها درون آن ممکن است. بنابراین چه آزادی و برابری و طرد همیشگی سلطه و ستم و چه نیل به فضیلت و سعادت که اهداف انقلابند تنها در چارچوب جامعه باز و نهادهای باز امکان تحقق دارند. در مقابل نیروهای بسته ی نفوذ یافته در انقلابهای ناتمام، جهت سلبی را صرفا ابزاری برای مبارزه و پیروزی می دانند و جهت ایجابی را به پاسخی پایان یافته و جزمی از وضعیت غایی تبدیل می کنند و پس از آن با اعلام پایان انقلاب و تشکیل جامعه و حکومتی بسته با نهادهای اقتصادی و سیاسی و علمی و فرهنگی بسته، وظیفه «پیاده سازی ایدئولوژی» را بعنوان دستور کار جدید حکومت و نخبگان جدید آن معرفی می کنند.

👇ادامه
نهادهای بسته، نهادهای باز
شریعتی، انقلاب ناتمام ۵۷ و بازسازی جمهوری سوم


🚩بخش دوم


🔺در انقلاب اسلامی ما نیروهای خواستار جامعه بسته اسلامی با نیروهای خواستار جامعه باز اسلامی در یک جبهه حضور داشتند و به همین دلیل تمیز آنها از همدیگر ممکن نبود. آنچه شریعتی به آن ایدئولوژی می گوید در واقع اندیشه سیاسی رهایی بخشی است که یک جامعه باز را در افق خود می پروراند اما آنچه بعد از انقلاب به آن ایدئولوژی گفته می شود و روحانیون و ایدئولوگهای بعد از پیروزی از آن سخن می گفتند صرفا یک گفتار قدرت است که در مقطعی موجب پیروزی شد و در مقطعی دیگر باعث استیلا و هژمونی و یکدست کردن جامعه و برپایی یک جامعه بسته دیگر.


♦️شیوه کار جوامع و حکومتهای بسته اگرچه به ظاهر محتواهای مختلفی را حمل می کنند همگی یکسان است و بر پایه ایجاد یک شبکه الیگارشی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی (علمی-مذهبی) و سیاست زدایی از جامعه، استثمار طبقات پایین و ایجاد ساختارهای رانتی، بستن باب تفکر و عقلانیتهای بدیل و تبدیل نهاد آموزش به نهاد تبلیغات رسمی بالا به پایین و مبارزه با شکل گیری حوزه عمومی و آگاهی و اراده سیاسی، و ایجاد انحصار در اقتصاد و تحقیر کار و بستن باب آزادی و خلاقیت اقتصادی مولد و وابستگی به دیگر ساختارهای الیگارشیک خارجی استوار است. ملت ایران در انقلاب اسلامی به گواهی اندیشه های روشن رهبران روشنفکر و روحانیون نواندیش آن در پی برپایی یک جامعه باز، یک مدینه فاضله، بود که مع الاسف به یک جامعه بسته اسلامی مبدل شد و تا زمانیکه بار دیگر آن سررشته بنیادین تحول تاریخی خود را دوباره بازنیابد، اقتصاد، سیاست، فرهنگ، توسعه و هنر این سرزمین روی آرامش و ترقی به خود نخواهد دید.


* https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/609
* https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/610
Audio
🔺چرا نظام آموزشی مهمترین نهاد اجتماعی و سیاسی ایران در دوره قاجار و پهلوی بوده است؟

📍سخنرانی با موضوع «تاریخ آموزش در ایران» - طرح «تربیت مربی» بسیج دانشگاه فرهنگیان- بخش اول
Audio
🔺چرا آموزش و پرورش و آموزش عالى دولتی در ایران یک پروژه شکست خورده است؟

📍سخنرانی با موضوع «تاریخ آموزش در ایران» - طرح «تربیت مربی» بسیج دانشگاه فرهنگیان- بخش دوم
تلاش تاریخی نظام سلطه برای تبدیل انقلاب به کودتا

📍بخش اول


🔻دو شب پیش برای خرید پوشک به بنی هاشم رفتم. ساعت ده شب قیامتی در همان راسته کوچک پوشک فروشان بنی هاشم برپا بود. جرثقیلهای پلیس برای کنترل ازدحام ایستاده بودند و خیابانهای منتهی به بنی هاشم بند آمده بود. همان سر خیابان مردی را دیدم که با فشار و ضربه تلاش می کرد که در عقب ماشینش را به سختی ببندد، نگاه که کردم دیدم علاوه بر صندوق همه ماشین را هم پُر پوشک کرده تا ذخیره کند. زنهای بچه به بغل مثل سعی صفاو مروه ی هاجر در بی آبی اسماعیل میان مغازه هایی که می خواستند ببندند، سراسیمه می دویدند و صدای گریه نوزادان بلند بود. پوشک ایرانی و خارجی زیر صد تومن پیدا نمی شد. استیصال و اضطرار و سراسیمگی چهره ها را کج و معوج کرده بود. وارد یک مغازه شدم و آخرین پوشک شماره چهاری که مانده بود را از زیر دست چند مشتری نجات دادم. نودوپنج تومن بود و فروشنده گفت آخری است و بار فردا از این گرانتر است. نود و پنچ تومن کارت کشیدم و پوشک را زیر بغل زدم. مغازه بعدی همین را 135 تومن می داد. مثل یک سرباز پیروز از جنگ برگشته، یک بسته پوشک غنیمتی را برداشتم و با سربلندی و افتخار به خانه برگشتم!


1️⃣چرا کودتای ٢٥ مرداد ١٣٣٢ شکست خورد و کودتای سه روز بعد آن مصدق را سرنگون کرد؟مساله به معادلات کلی نیروهای سیاسی و اجتماعی بازنمی گردد، چون مذهبی ها و ملی گراهای دست راستی از بعد ٣٠ تیر ٣١ که مصدق از تقابل با انگلیس به تقابل با دربار منتقل شد، مدتی بود که او را تنها گذاشته بودند. به نظر می رسد از ٢٥ مرداد تا ٢٨ مرداد مهمترین چیزی که تغییر کرد «خیابان» بود. غلیان امر سیاسی در خیابان که مردم را به پایین کشیدن مجسمه های شاه کشانده بود، جمهوری خواهی و استقلال خواهی معامله ناپذير مصدق را اثبات و تردید امریکاییها در همکاری در کودتا با انگلیسیها را برطرف کرد. مصدق با نگرانی از جولان توده ایها در خیابان، با ارتش خیابانها را خالی کرد و در غیبت امر سیاسی و تصرف خیابان توسط یک جمعیت مزدور وابسته به دربار، کودتا پیروز شد.


2️⃣همانطور که پیش از این نوشتم، مطالعه تاریخ معاصر ایران از منظر پسااستعماری نشان می دهد که برنامه استعماری انگلیس و امریکا در ایران را در یک کلمه می توان «جلوگیری از شکل گیری، انباشت و ظهور امر سیاسی» تلقی کرد. در همه برهه های ١٣٣٠ تا ١٣٣٢ ، ١٣٤٠ تا ١٣٤٢ و ١٣٥٦ تا ١٣٥٧ تحولات از منطق مشابهی پیروی می کند: شاه و استعمارگران اول با برآمدن امر سیاسی و مطالبات ترقی خواهانه آن در جهت رهایی ملت از سلطه سیاسی و اقتصادی داخلی و خارجی مخالفت می کنند، سپس با بحرانی تر شدن اوضاع می کوشند با موج برآمده همدلی نشان دهند و خود نمایندگی امر سیاسی و اصلاحات را بر عهده بگیرند و این کار را با حذف داوطلبانه عده ای از رجال سابق آغاز می کنند. در این مرحله اصلاح طلبان که همواره خوی سازشکاری و محافظه کاری دارند، کسانی چون مظفر بقایی، علی امینی و شاپور بختیار در هر سه مقطع، با رژیم و بیگانگان متحد می شوند اما نمایندگان اصیل و راستین امر سیاسی می کوشند مطالبات را تا انتها و در جهت به هم خوردن هسته ساختار ظالمانه دنبال کنند که به شدت توسط نظام سلطه سرکوب می شوند: در کودتای ٢٨ مرداد و واقعه نیمه خرداد ٤٢ مصدق و آیت الله خمینی تبعید و طرفدارانشان زنداني می شوند و در ١٧ شهریور ٥٧ مردم انقلابی سرکوب می گردند، اما در این آخری در نهایت با تاخیر شاه در به عهده گرفتن اصلاحات و اتحاد نیروهای انقلابی، امر سیاسی برای اولین بار از چنگال رژیم سلطه آزاد می شود و مردم بر سرنوشت خود حاکم می شوند.

👇ادامه