قحطی ماسک در جامعه پرایدی-موشکی و یک استثنا
تحلیلی از کارکرد تکنولوژی در ایران
🔴سالهاست که فلسفه تکنولوژی و جامعه شناسی تکنولوژی بخشی از مطالعات و تأملاتم محسوب می شود اما آنچه در تحلیل تکنولوژی در ایران به آن رسیدم، به هیچ وجه مطابق یاوه های فلسفی-الهیاتی و تقلیدهای اقتصادی- مدیریتی ای که معمولاً در این حوزه گفته می شود نیست. در راستای تحلیلی که در یادداشت قبل ارائه کردم معتقدم که ما در ایران با سه نوع تکنولوژی مواجهیم:
1⃣ یکی تکنولوژی ای که یادگار ظهور امر سیاسی و جهش انقلابی ۵۷ است که به جای اینکه درون جامعه و اقتصاد بماند و تاریخ آینده ما را بسازد، بلافاصله پس از انقلاب به فرم «حکومت» و «سازمان» و «ایدئولوژی رسمی» و «حزب واحد حاکم» در آمد و پس از آن به شکل گلخانه ای راه زوال تدریجی خود را پیمود. نماد این تکنولوژی در جمهوری اسلامی «موشک» و «انرژی هسته ای» است. از آنجا که «دولت انقلابی» فرمی ناپایدار است، این تکنولوژی ها نیز به تدریج تنها وجهی «شعائری» و تبلیغاتی برای نمایش اقتدار، می یابند و بعنوان زائده هایی بر سیستم، برای بقای دولت وجه المصالحه مذاکرات دیپلماتیک قرار می گیرند.
2⃣دومی همان چیزی است که از نمودار استحاله بوروکراسی انقلابی به الیگارشی باقی می ماند. لاشه مرده ای از تکنولوژی که می توان آنرا «صنعت برندگان» و «سیستم تکنیکی استثمار عوام» دانست. تکنولوژی در این معنا ساختار انقیاد توده مردم است که مرکز را از دسترس مردم فرودست پیرامونی حفظ می کند و تقسیم منافع میان گروه های مختلف الیگارشی را بر عهده دارد. مرزهای دولت و امنیت ملی از این صنعت و بازرگانی مکمل آن حفاظت می کنند و توده مردم که در یادداشت قبل بعنوان کارمندان این نهادهای ویران معرفی شدند، کار تهیه این محصولات را بر عهده دارند بدون آنکه از ارزش افزوده فروش آن منتفع شوند.
🔺 واقعیت این است که ما در اینجا با هیچ چیزی که بتوان آنرا «تولید» یا «تکنولوژی» نامید مواجه نیستیم، بلکه تمام طیفی که از «واردات کامل - مونتاژ - سرهم بندی در داخل - تأمین قطعات و تعمیر و نگهداری داخلی – احداث خط تولید- انتقال تکنولوژی به داخل - صنعت ملی –صادرات به منطقه- شرکت دانش بنیان» با افتخار درباره کالاهای مختلف فنی در رسانه ها بیان می شود، همه و همه از یک منطق واحد تبعیت می کنند و آن اینکه «کالای اضطراری و مورد نیاز مردم در یک بازار انحصاری در یک بوروکراسی فشل زیر نظر یک الیگارشی تجاری-امنیتی تهیه می شود و ارزش افزوده اصلی آن نه از رقابت و تولید بلکه از ناحیه انواع رانت منابع طبیعی، منابع مالی، منابع انسانی؛ انواع اشکال کنترل بازار و تعرفه ها؛ نفوذ در قوانین و مقامات اجرایی و قضایی؛ و مستأصل و مضطر و مجبور نگه داشتن مصرف کنندگان بوجود می آید.»
🔺نماد این نوع تکنولوژی پراید است اما منطق آنرا می شود درباره انواع و اقسام کالاها و خدمات بنجل آموزشی (وضع مدارس و دانشگاه ها)، پزشکی (وضع سلامت) سیاسی (وضع رجال سیاسی) شهری (وضع آلودگی هوا و بافت شهری) قضایی (وضع حقوقی)، رسانه ای(وضع صداوسیما) و... به کار برد. احتکار و کنترل عرضه و رانتخواری آسیبهای عارضی این ساختار اقتصادی-تکنیکی نیستند، بلکه شالوده اصلی آنند و همانطور که گفته شد جامعه را همیشه در حالت محرومیت و قطحی زدگی نگه می دارند تا هیچگاه از این سیستم بی نیاز نشود، و حتی برای بدست آوردن کالای بنجل آن سر و دست بشکند. ما با استقبال از پراید و پوشک و امروز ماسکِ با قیمت گزاف بسیار آشناییم اما کمتر متوجهیم که «کنکور» و «انتخابات» و «تلویزیون» هم عیناً همین رفتار را در ما ایجاد کرده اند.
3⃣سومین نوع تکنولوژی در ایران چون یاقوت نایاب است و آن محصولی است که از معدود انسانهای مختار و مستقل و به قول علی شریعتی «زاهدی» که آلوده و معتاد این سیستم نشده برمی خیزد که چون منفعت خویش نمی جوید، برنامه کل این سیستم ربویِ الیگارشی-بورکراتیک-استثماری را بر هم می زند و روزنه ای از «امکان جور دیگر زیستن» را به روی جهان باز می کند. در این روزها که کرونا بر ما هجوم آورده است و بار دیگر این مردمان همیشه بازنده اند که دارند هزینه می دهند و طبقات بالا به کتمان، احتکار و کنترل امنیتی و رسانه ای و مراقبت از مالکیت و ارث خویش مشغولند؛ مردان بزرگی در شرکتی به نام بهیارصنعت اصفهان هستند که در راستای مقاومتشان برای انسان بودن و آلوده نشدن به منطق اقتصاد و تکنولوژی موجود، در ۴۸ ساعت خط تولید ماسک در کارخانه خود ایجاد کرده اند. من در سفری که اخیرا به اصفهان داشتم با این مردان و این نهاد نو دیداری داشتم و تصور می کنم به طرزی عجیب تکنولوژی برای آنها معنایی دیگر یافته است. نوع دیگری از تکنولوژی که اینبار نه مقوم سیستم استثماری موجود، بلکه به لطف الهی گشاینده راهی نو برای حرکت آزاد و عادلانه ی مهندس، کارگر و مصرف کننده زیرآوار مانده ایرانی خواهد بود.
تحلیلی از کارکرد تکنولوژی در ایران
🔴سالهاست که فلسفه تکنولوژی و جامعه شناسی تکنولوژی بخشی از مطالعات و تأملاتم محسوب می شود اما آنچه در تحلیل تکنولوژی در ایران به آن رسیدم، به هیچ وجه مطابق یاوه های فلسفی-الهیاتی و تقلیدهای اقتصادی- مدیریتی ای که معمولاً در این حوزه گفته می شود نیست. در راستای تحلیلی که در یادداشت قبل ارائه کردم معتقدم که ما در ایران با سه نوع تکنولوژی مواجهیم:
1⃣ یکی تکنولوژی ای که یادگار ظهور امر سیاسی و جهش انقلابی ۵۷ است که به جای اینکه درون جامعه و اقتصاد بماند و تاریخ آینده ما را بسازد، بلافاصله پس از انقلاب به فرم «حکومت» و «سازمان» و «ایدئولوژی رسمی» و «حزب واحد حاکم» در آمد و پس از آن به شکل گلخانه ای راه زوال تدریجی خود را پیمود. نماد این تکنولوژی در جمهوری اسلامی «موشک» و «انرژی هسته ای» است. از آنجا که «دولت انقلابی» فرمی ناپایدار است، این تکنولوژی ها نیز به تدریج تنها وجهی «شعائری» و تبلیغاتی برای نمایش اقتدار، می یابند و بعنوان زائده هایی بر سیستم، برای بقای دولت وجه المصالحه مذاکرات دیپلماتیک قرار می گیرند.
2⃣دومی همان چیزی است که از نمودار استحاله بوروکراسی انقلابی به الیگارشی باقی می ماند. لاشه مرده ای از تکنولوژی که می توان آنرا «صنعت برندگان» و «سیستم تکنیکی استثمار عوام» دانست. تکنولوژی در این معنا ساختار انقیاد توده مردم است که مرکز را از دسترس مردم فرودست پیرامونی حفظ می کند و تقسیم منافع میان گروه های مختلف الیگارشی را بر عهده دارد. مرزهای دولت و امنیت ملی از این صنعت و بازرگانی مکمل آن حفاظت می کنند و توده مردم که در یادداشت قبل بعنوان کارمندان این نهادهای ویران معرفی شدند، کار تهیه این محصولات را بر عهده دارند بدون آنکه از ارزش افزوده فروش آن منتفع شوند.
🔺 واقعیت این است که ما در اینجا با هیچ چیزی که بتوان آنرا «تولید» یا «تکنولوژی» نامید مواجه نیستیم، بلکه تمام طیفی که از «واردات کامل - مونتاژ - سرهم بندی در داخل - تأمین قطعات و تعمیر و نگهداری داخلی – احداث خط تولید- انتقال تکنولوژی به داخل - صنعت ملی –صادرات به منطقه- شرکت دانش بنیان» با افتخار درباره کالاهای مختلف فنی در رسانه ها بیان می شود، همه و همه از یک منطق واحد تبعیت می کنند و آن اینکه «کالای اضطراری و مورد نیاز مردم در یک بازار انحصاری در یک بوروکراسی فشل زیر نظر یک الیگارشی تجاری-امنیتی تهیه می شود و ارزش افزوده اصلی آن نه از رقابت و تولید بلکه از ناحیه انواع رانت منابع طبیعی، منابع مالی، منابع انسانی؛ انواع اشکال کنترل بازار و تعرفه ها؛ نفوذ در قوانین و مقامات اجرایی و قضایی؛ و مستأصل و مضطر و مجبور نگه داشتن مصرف کنندگان بوجود می آید.»
🔺نماد این نوع تکنولوژی پراید است اما منطق آنرا می شود درباره انواع و اقسام کالاها و خدمات بنجل آموزشی (وضع مدارس و دانشگاه ها)، پزشکی (وضع سلامت) سیاسی (وضع رجال سیاسی) شهری (وضع آلودگی هوا و بافت شهری) قضایی (وضع حقوقی)، رسانه ای(وضع صداوسیما) و... به کار برد. احتکار و کنترل عرضه و رانتخواری آسیبهای عارضی این ساختار اقتصادی-تکنیکی نیستند، بلکه شالوده اصلی آنند و همانطور که گفته شد جامعه را همیشه در حالت محرومیت و قطحی زدگی نگه می دارند تا هیچگاه از این سیستم بی نیاز نشود، و حتی برای بدست آوردن کالای بنجل آن سر و دست بشکند. ما با استقبال از پراید و پوشک و امروز ماسکِ با قیمت گزاف بسیار آشناییم اما کمتر متوجهیم که «کنکور» و «انتخابات» و «تلویزیون» هم عیناً همین رفتار را در ما ایجاد کرده اند.
3⃣سومین نوع تکنولوژی در ایران چون یاقوت نایاب است و آن محصولی است که از معدود انسانهای مختار و مستقل و به قول علی شریعتی «زاهدی» که آلوده و معتاد این سیستم نشده برمی خیزد که چون منفعت خویش نمی جوید، برنامه کل این سیستم ربویِ الیگارشی-بورکراتیک-استثماری را بر هم می زند و روزنه ای از «امکان جور دیگر زیستن» را به روی جهان باز می کند. در این روزها که کرونا بر ما هجوم آورده است و بار دیگر این مردمان همیشه بازنده اند که دارند هزینه می دهند و طبقات بالا به کتمان، احتکار و کنترل امنیتی و رسانه ای و مراقبت از مالکیت و ارث خویش مشغولند؛ مردان بزرگی در شرکتی به نام بهیارصنعت اصفهان هستند که در راستای مقاومتشان برای انسان بودن و آلوده نشدن به منطق اقتصاد و تکنولوژی موجود، در ۴۸ ساعت خط تولید ماسک در کارخانه خود ایجاد کرده اند. من در سفری که اخیرا به اصفهان داشتم با این مردان و این نهاد نو دیداری داشتم و تصور می کنم به طرزی عجیب تکنولوژی برای آنها معنایی دیگر یافته است. نوع دیگری از تکنولوژی که اینبار نه مقوم سیستم استثماری موجود، بلکه به لطف الهی گشاینده راهی نو برای حرکت آزاد و عادلانه ی مهندس، کارگر و مصرف کننده زیرآوار مانده ایرانی خواهد بود.
Telegram
IUTPatogh
🔅 همان عاملی که این روزها همه را از هم دور کرده، باعث شده یک عده دور هم جمع بشوند و مردانه قراری بگذارند و آن قرار چیزی نیست جز مبارزهی یک عده #مهندس با #کرونا
🔅این بار مهندسی را، مبارزه با #خفاش در دل #شب معنی میکند.
❓اگر امروز و در بحران #مهندسی به…
🔅این بار مهندسی را، مبارزه با #خفاش در دل #شب معنی میکند.
❓اگر امروز و در بحران #مهندسی به…
کرونا به نفع سیاهچاله رضاشاهی تاریخ کنونی ایران
🔴همانطور که پیش از این هم نوشته ام، روند امور در دهه نود و بویژه در سه سال اخیر به سمتی است که در همه سناریوها گویی گام به گام به نقطه ای معلوم و محتوم نزدیک می شویم. شرایط به گونه ایست که سمتگیری پوزیسیون حکومتی، اپوزوسیون دولتی و آلترناتیو بیرونی نظام جمهوری اسلامی همگی در یک جهت سیر می کند و گویی این جبر تاریخ است که کشور ایران را در هر حال دارد به این ورطه پیش می راند. ویژگیهای این وضع محتوم را پیش از این بارها متذکر شده ام: افزایش قدرت و اختیارات دولت مرکزی، بی خاصیت شدن نهادهای عمومی، پوست اندازی الیگارشی، جامعه زدایی و سیاست زدایی، کاهش مفرط قدرت دموکراتیک و پراکنده شدن قوای مقاومت، خصوصی سازی مالکیت های ملی، اهمیت یافتن مساله ارث، بی رمق شدن ایدئولوژی و شریعت و اهمیت یافتن مضاعف امنیت ملی، سرعت یافتن سکولاریسم جزمی، طرد مفاهیم و ارزشهای انقلابی و جرم انگاری انقلابی گری، قدرت یافتن بیشتر نیروهای نظامی، افزایش طنین گزافه گوییهای تکنوکراتیکی که از وجود کپسول توسعه در جیب خود خبر می دهند، و در مجموع ظهور نوعی «ناسیونال-نولیبرالیسم میلیتاریستی».
🔴تجلی کامل این روند را در شعار «رضاشاه روحت شاد» می توان یافت که در جریان اعتراضات دی ماه ۹۶ سرداده شد. میل دارم که از این وضعیت به «سیاهچاله رضاشاهی» تاریخ کنونی ایران یاد کنم، چون گویی مفری از مغناطیس عظیم ظهور این هیولایی که امروزِ ایران آبستن آن است نیست و تنها رقابت بر سر آنست که چه کسی زودتر اعلام رضاشاهی کند و تاج بر سر بگذارد. دنبال کنندگان این کانال می دانند که من در پس حماقتهایی که بویژه در ده سال گذشته هرگونه امکان برون رفت از این سرنوشت محتوم را مسدود کرد و زبان سخن گویان و قلم اندیشمندان طرح کننده افقهای دیگر را برید و شکست، دستی از توطئه استعماری می بینم که هوشمندانه در حال «مدیریت این گذار کنترل شده ی جمهوری دوم به جمهوری سوم» است و مدتهاست که درباره آن هشدار می دهم و حتی به همین دلیل نام «جمهوری سوم» را پس از چپ اسلامی بر آن گذاشتم. با این همه حوادث آبان و دی و اسفند ایران به زعم من نشان داد که به هر تقدیر بازگشت از این مسیر دیگر ممکن نیست.
🔴نکته جالب اینجاست که اکنون که پس از زمهریر انتخابات مجلس، کرونا نیز به ملت بلازده ایران هجوم آورده، حتی آن هم به نحوی عجیب به جمع نیروهایی اضافه شده است که به سرعت ما را به سوی سیاهچاله به جلو می رانند. کرونا در مقطع کنونی از نظر من چیزی شبیه به بیماریها و قحطیهای سالهای پس از مشروطیت ایران است که بار دیگر ظهور دیکتاتوری منور و مسلحی مجهز به سلاح علم و کارشناسی و حل یک شبه مسائل را برای همگان جا می اندازد. کرونا دو نیروی بزرگ سیاسی در خود دارد: یکی تضعیف جامعه و دموکراسی و دوم تقویت یک دولت اقتدارگرا و مداخلهگر تکنوکرات. در این ایام بر خلاف دوستانی چون دکتر حسن محدثی و یا محسن حسام مظاهری اصلا از اینکه کرونا آخرین پایگاه های مقاومت سنتی مذهبی را در هم می شکند، خوشحال نیستم. بلکه برعکس تصور می کنم که کرونا به کمک نیروهای بسیار بزرگی آمده است که دو سده است که دلمشغولی اول و آخرشان از بین بردن رمق مقاومت جامعه ایرانی دربرابر «توسعه آمرانه» است و طرفه آنکه بارها هم شکست خورده اند و از جامعه ایرانی –با همه ضعفهایش- سیلی خورده اند، اما باز هم در کالبد همان رژیم های انقلابی حلول کرده اند.
♦️ما امروز به «زهد» و «خودسازی انقلابی» نیاز داریم. آلوده نشدن به منطق اقتصادی-تکنیکی استثماری دولت رانتیر بخشی از این زهد بود که در یادداشت قبلی به آن اشاره کردم و مقاومت در برابر مغناطیس سیاهچاله رضاشاهی تاریخ کنونی ایران بخش دیگری از این خودسازی انقلابی. مسائل ایران به تدریج با مقاومت و تلاش و رنج آرمانگرایانه خود ایرانیان حل خواهد شد و نه یک شبه به مدد یک دیکتاتوری مسلح مجهز به تکنوکراتهای مقلد و وابسته. متأسفم که روحانیون ما امروز به بخش مهمی از طرح این سیاهچاله تبدیل شده اند و اگر من جای دشمنان دانای ایران بودم قطعاً کسانی را در کنار روحانیون قم و تهران می گماشتم که تنور این دوقطبی استبداد سنتی-دیکتاتوری مدرن را بیشتر داغ کنند. در این برهه حساس تاریخی ما باید دست به دست هم دهیم و نگذاریم که این سیاهچاله ما را نیز شبیه دشمنانمان کند. برای مبارزه با گرگ نباید گرگ بود. می توان انسان بود و تا اطلاع ثانوی برای انسان بودن مقاومت کرد. در این شرایط کرونایی، دل از دولت ببریم، به فکر همدیگر باشیم و نگذاریم جامعه مدنی مان بیش از پیش از هم بپاشد.
.
🔴همانطور که پیش از این هم نوشته ام، روند امور در دهه نود و بویژه در سه سال اخیر به سمتی است که در همه سناریوها گویی گام به گام به نقطه ای معلوم و محتوم نزدیک می شویم. شرایط به گونه ایست که سمتگیری پوزیسیون حکومتی، اپوزوسیون دولتی و آلترناتیو بیرونی نظام جمهوری اسلامی همگی در یک جهت سیر می کند و گویی این جبر تاریخ است که کشور ایران را در هر حال دارد به این ورطه پیش می راند. ویژگیهای این وضع محتوم را پیش از این بارها متذکر شده ام: افزایش قدرت و اختیارات دولت مرکزی، بی خاصیت شدن نهادهای عمومی، پوست اندازی الیگارشی، جامعه زدایی و سیاست زدایی، کاهش مفرط قدرت دموکراتیک و پراکنده شدن قوای مقاومت، خصوصی سازی مالکیت های ملی، اهمیت یافتن مساله ارث، بی رمق شدن ایدئولوژی و شریعت و اهمیت یافتن مضاعف امنیت ملی، سرعت یافتن سکولاریسم جزمی، طرد مفاهیم و ارزشهای انقلابی و جرم انگاری انقلابی گری، قدرت یافتن بیشتر نیروهای نظامی، افزایش طنین گزافه گوییهای تکنوکراتیکی که از وجود کپسول توسعه در جیب خود خبر می دهند، و در مجموع ظهور نوعی «ناسیونال-نولیبرالیسم میلیتاریستی».
🔴تجلی کامل این روند را در شعار «رضاشاه روحت شاد» می توان یافت که در جریان اعتراضات دی ماه ۹۶ سرداده شد. میل دارم که از این وضعیت به «سیاهچاله رضاشاهی» تاریخ کنونی ایران یاد کنم، چون گویی مفری از مغناطیس عظیم ظهور این هیولایی که امروزِ ایران آبستن آن است نیست و تنها رقابت بر سر آنست که چه کسی زودتر اعلام رضاشاهی کند و تاج بر سر بگذارد. دنبال کنندگان این کانال می دانند که من در پس حماقتهایی که بویژه در ده سال گذشته هرگونه امکان برون رفت از این سرنوشت محتوم را مسدود کرد و زبان سخن گویان و قلم اندیشمندان طرح کننده افقهای دیگر را برید و شکست، دستی از توطئه استعماری می بینم که هوشمندانه در حال «مدیریت این گذار کنترل شده ی جمهوری دوم به جمهوری سوم» است و مدتهاست که درباره آن هشدار می دهم و حتی به همین دلیل نام «جمهوری سوم» را پس از چپ اسلامی بر آن گذاشتم. با این همه حوادث آبان و دی و اسفند ایران به زعم من نشان داد که به هر تقدیر بازگشت از این مسیر دیگر ممکن نیست.
🔴نکته جالب اینجاست که اکنون که پس از زمهریر انتخابات مجلس، کرونا نیز به ملت بلازده ایران هجوم آورده، حتی آن هم به نحوی عجیب به جمع نیروهایی اضافه شده است که به سرعت ما را به سوی سیاهچاله به جلو می رانند. کرونا در مقطع کنونی از نظر من چیزی شبیه به بیماریها و قحطیهای سالهای پس از مشروطیت ایران است که بار دیگر ظهور دیکتاتوری منور و مسلحی مجهز به سلاح علم و کارشناسی و حل یک شبه مسائل را برای همگان جا می اندازد. کرونا دو نیروی بزرگ سیاسی در خود دارد: یکی تضعیف جامعه و دموکراسی و دوم تقویت یک دولت اقتدارگرا و مداخلهگر تکنوکرات. در این ایام بر خلاف دوستانی چون دکتر حسن محدثی و یا محسن حسام مظاهری اصلا از اینکه کرونا آخرین پایگاه های مقاومت سنتی مذهبی را در هم می شکند، خوشحال نیستم. بلکه برعکس تصور می کنم که کرونا به کمک نیروهای بسیار بزرگی آمده است که دو سده است که دلمشغولی اول و آخرشان از بین بردن رمق مقاومت جامعه ایرانی دربرابر «توسعه آمرانه» است و طرفه آنکه بارها هم شکست خورده اند و از جامعه ایرانی –با همه ضعفهایش- سیلی خورده اند، اما باز هم در کالبد همان رژیم های انقلابی حلول کرده اند.
♦️ما امروز به «زهد» و «خودسازی انقلابی» نیاز داریم. آلوده نشدن به منطق اقتصادی-تکنیکی استثماری دولت رانتیر بخشی از این زهد بود که در یادداشت قبلی به آن اشاره کردم و مقاومت در برابر مغناطیس سیاهچاله رضاشاهی تاریخ کنونی ایران بخش دیگری از این خودسازی انقلابی. مسائل ایران به تدریج با مقاومت و تلاش و رنج آرمانگرایانه خود ایرانیان حل خواهد شد و نه یک شبه به مدد یک دیکتاتوری مسلح مجهز به تکنوکراتهای مقلد و وابسته. متأسفم که روحانیون ما امروز به بخش مهمی از طرح این سیاهچاله تبدیل شده اند و اگر من جای دشمنان دانای ایران بودم قطعاً کسانی را در کنار روحانیون قم و تهران می گماشتم که تنور این دوقطبی استبداد سنتی-دیکتاتوری مدرن را بیشتر داغ کنند. در این برهه حساس تاریخی ما باید دست به دست هم دهیم و نگذاریم که این سیاهچاله ما را نیز شبیه دشمنانمان کند. برای مبارزه با گرگ نباید گرگ بود. می توان انسان بود و تا اطلاع ثانوی برای انسان بودن مقاومت کرد. در این شرایط کرونایی، دل از دولت ببریم، به فکر همدیگر باشیم و نگذاریم جامعه مدنی مان بیش از پیش از هم بپاشد.
.
Telegram
زیر سقف آسمان
♦️فقدان مرکزیت دینی یکی از علل مهم عقبماندهگی ایران
🔻وقتی در پژوهش "دین و نوسازی در ایران و مالزی" (نعمتیزاده، 1397) به این نتیجه رسیدیم که عدم تمرکز سازمانی روحانیت از عوامل ضد مدرنیزاسیون در ایران بوده، برای برخی باورپذیر نبود.
🔻اکنون ببینید که کارگزاران…
🔻وقتی در پژوهش "دین و نوسازی در ایران و مالزی" (نعمتیزاده، 1397) به این نتیجه رسیدیم که عدم تمرکز سازمانی روحانیت از عوامل ضد مدرنیزاسیون در ایران بوده، برای برخی باورپذیر نبود.
🔻اکنون ببینید که کارگزاران…
👍1
بیایید پدر و مادر دیگری باشیم
چگونه با بهداشت، آموزش، امنیت و دین آینده فرزندانمان را نابود می کنیم
🔴تصور می کنم وقت آن رسیده باشد که ما «نوپدران» و «نومادران» در مفهوم پدری و مادری یک بازنگری اساسی داشته باشیم. زینبِ شش ساله و نورای سه ساله من دیشب آنقدری بزرگ شده بودند که دوتایی برای من سرودی برای تبریک روز پدر بخوانند و فکر می کنم این حداقل وظیفه نسل ماست که چون در پایان یک سیکل کامل از تحولات مربوط به انقلاب اسلامی ۵۷ قرار گرفته ایم، در شیوه مواجهه پدران و مادرانمان با فرزندان بازنگری و تجدید نظر کنیم.
🔴خانواده ایرانی با هر عقیده ای و در هر تاریخی که باشند، ویژگیهای مشترکی دارند مثل پدرسالاری، سختگیری تربیتی، تأکید بر آموزش، حمایتگری، خودخواهی خونی، فداکاری مادران و ... اما به اعتقاد من فرای کل این سویه ها، اگر بخواهیم شالوده خانواده ایرانی را در یک کلمه خلاصه کنیم آن کلمه «ترس» است. شالوده خانواده ایرانی بر «ترس» بنا شده و پدر و مادر ایرانی بیش از هرچیز سازندگان و نگهبانان «قلعه» ای هستند که در خانه کوچک خویش برپا کرده اند. نمی دانم این «ترس» از جهان بیرون چقدر در تاریخ ما قدمت دارد و شاید آنطور که جلال آل احمد در صفحات آغازین کتاب غربزدگی می گوید، به قدری ریشه دار است که بخشی از هویت ایرانی ما محسوب می شود، اما هرچه که هست این ترس ویژگیهای خاصی را در قلعه خانواده ایرانی اقتضا کرده است.
🔴در واقع بر پایه همین ترس است که «لویاتان کوچکی» درون هر خانه ایرانی شکل می گیرد و بلافاصله پس از تشکیل آن چهار چیز مسلسل وار بر سر اهل خانه آوار می شوند: بهداشت، آموزش، امنیت و دین. این چهارتا در واقع حصارهای چهارگانه قلعه ای هستند که پدر و مادر از آن صیانت می کنند و واقعیت آن است که بگوییم کودکان و آینده آنها را درون خود به اسارت می گیرند. این حصارهای چهارگانه به قدری قدرتمندند که نوپدر و نومادر از همان لحظه مشخص شدن اولین بارداری تازه عروس بی درنگ درون آن فرو میغلطند. در میان این چهارتا بعد از امنیت جانی که زیرساخت اصلی را شکل می دهد، قدرتمندترینشان بهداشت است که دیکتاتوری سنگین خود را خیلی زود بر خانواده تحمیل می کند و اولویت اول و آخر در بسیاری از تصمیم گیری هاست. آموزش و دین کمی متأخرتر اما از درون همین ساخت امنیتی و بنیاد ترس است که می جوشند: آموزشی که امنیت آینده فرزند را تضمین می کند و دین که امنیت اخروی او در گرو آنست.
🔴دقیقاً به واسطه همین شالوده آغازین ترس و امنیت است که بهداشت، آموزش و دینداری در خانواده ایرانی شوخیبردار نیست و بسیار سختگیرانه تا سنین بالا از سوی والدین دنبال می شود و حتی پس از بچه دار شدن فرزندان نیز درباره نوه ها اعمال می شود. اشتباه است اگر گمان کنیم چیزی بیرون این قلعه ترس، بیرون حصارهای چهارگانه امنیت، بهداشت، آموزش و دین وجود دارد. زندگی ایرانی همین است و بس؛ و اگر اتفاق غیرمعمولی در آن نیفتد چیزی بیشتر از این نیست. چندان دور از ذهن نیست که دولت ایرانی نیز دقیقاً بر وفق همین الگو ساخته شده است.
🔴نکته اساسی در این میان اینجاست که «امنیت/ بهداشت/ آموزش/ دین» در این ساختار هیچیک در معنای اصیل خویش نیستند و کودک نوزاد و بکر ما را با امنیت روانی، سلامتی، علم و دین آشنا نمی کند، بلکه صرفاً میخواهند او را به داربستی از عقاید و سنتها الصاق کنند که موجودیت کنونی خود پدر و مادر بر آنها استوار است. مراد پدر و مادرها از امنیت این است که «جهان بیرون ترسناک است» و مراد از بهداشت اینکه «باید از فرامین بزرگترها اطاعت کنی که بقا داشته باشی» و مراد از آموزش اینکه «تو چیزی بیرون سلسله مراتب از پیش موجود نقشها و مقام ها نیستی» و مراد از دین اینکه «اگر طبق ما نیندیشی به جهنم می روی» و مراد از همه اینها یعنی اینکه «ای کودک! خوب و بد پیش از تو معین شده است، پس خطر نکن، به چیز دیگری منحرف نشو و تنها با تمام توان خود بکوش که باقی بمانی»
♦️بیایید ما پدر و مادر دیگری باشیم و به فرزندانمان اجازه دهیم که «زندهگی» کنند. به جای زیستن در سایه «ترس»، آنها را به «خطر کردن» ترغیب کنیم. به جای اینکه بهداشت را بر سر او آوار کنیم، ترس از بیماری و مرگ را در او بریزیم، به جای اینکه او را به درس خواندن مجبور کنیم، شیرینی فهمیدن را برای او قابل تجربه کنیم و به جای آنکه صبح و شب او را به چارچوب شرعی و بهشت و جهنم تذکر دهیم، خدایی را در گوشه و کنار به او نشان دهیم که از همه رفتارهای شرعی ما بی نیاز است و می خواهد چون موقع تولد، انسان از دنیا برویم. این روزهای کرونایی سال ۹۸ که «پدر» «دولت» «امریکا» و «خدای مستکبرین» می خواهند دائماً ما را بترسانند و از زندگی محروم کنند، ما پدر و مادر دیگری باشیم و از «زنده گی کردن فرزندانمان» صیانت کنیم.
میلاد امام علی و روز پدر بر همه مبارک🌹
چگونه با بهداشت، آموزش، امنیت و دین آینده فرزندانمان را نابود می کنیم
🔴تصور می کنم وقت آن رسیده باشد که ما «نوپدران» و «نومادران» در مفهوم پدری و مادری یک بازنگری اساسی داشته باشیم. زینبِ شش ساله و نورای سه ساله من دیشب آنقدری بزرگ شده بودند که دوتایی برای من سرودی برای تبریک روز پدر بخوانند و فکر می کنم این حداقل وظیفه نسل ماست که چون در پایان یک سیکل کامل از تحولات مربوط به انقلاب اسلامی ۵۷ قرار گرفته ایم، در شیوه مواجهه پدران و مادرانمان با فرزندان بازنگری و تجدید نظر کنیم.
🔴خانواده ایرانی با هر عقیده ای و در هر تاریخی که باشند، ویژگیهای مشترکی دارند مثل پدرسالاری، سختگیری تربیتی، تأکید بر آموزش، حمایتگری، خودخواهی خونی، فداکاری مادران و ... اما به اعتقاد من فرای کل این سویه ها، اگر بخواهیم شالوده خانواده ایرانی را در یک کلمه خلاصه کنیم آن کلمه «ترس» است. شالوده خانواده ایرانی بر «ترس» بنا شده و پدر و مادر ایرانی بیش از هرچیز سازندگان و نگهبانان «قلعه» ای هستند که در خانه کوچک خویش برپا کرده اند. نمی دانم این «ترس» از جهان بیرون چقدر در تاریخ ما قدمت دارد و شاید آنطور که جلال آل احمد در صفحات آغازین کتاب غربزدگی می گوید، به قدری ریشه دار است که بخشی از هویت ایرانی ما محسوب می شود، اما هرچه که هست این ترس ویژگیهای خاصی را در قلعه خانواده ایرانی اقتضا کرده است.
🔴در واقع بر پایه همین ترس است که «لویاتان کوچکی» درون هر خانه ایرانی شکل می گیرد و بلافاصله پس از تشکیل آن چهار چیز مسلسل وار بر سر اهل خانه آوار می شوند: بهداشت، آموزش، امنیت و دین. این چهارتا در واقع حصارهای چهارگانه قلعه ای هستند که پدر و مادر از آن صیانت می کنند و واقعیت آن است که بگوییم کودکان و آینده آنها را درون خود به اسارت می گیرند. این حصارهای چهارگانه به قدری قدرتمندند که نوپدر و نومادر از همان لحظه مشخص شدن اولین بارداری تازه عروس بی درنگ درون آن فرو میغلطند. در میان این چهارتا بعد از امنیت جانی که زیرساخت اصلی را شکل می دهد، قدرتمندترینشان بهداشت است که دیکتاتوری سنگین خود را خیلی زود بر خانواده تحمیل می کند و اولویت اول و آخر در بسیاری از تصمیم گیری هاست. آموزش و دین کمی متأخرتر اما از درون همین ساخت امنیتی و بنیاد ترس است که می جوشند: آموزشی که امنیت آینده فرزند را تضمین می کند و دین که امنیت اخروی او در گرو آنست.
🔴دقیقاً به واسطه همین شالوده آغازین ترس و امنیت است که بهداشت، آموزش و دینداری در خانواده ایرانی شوخیبردار نیست و بسیار سختگیرانه تا سنین بالا از سوی والدین دنبال می شود و حتی پس از بچه دار شدن فرزندان نیز درباره نوه ها اعمال می شود. اشتباه است اگر گمان کنیم چیزی بیرون این قلعه ترس، بیرون حصارهای چهارگانه امنیت، بهداشت، آموزش و دین وجود دارد. زندگی ایرانی همین است و بس؛ و اگر اتفاق غیرمعمولی در آن نیفتد چیزی بیشتر از این نیست. چندان دور از ذهن نیست که دولت ایرانی نیز دقیقاً بر وفق همین الگو ساخته شده است.
🔴نکته اساسی در این میان اینجاست که «امنیت/ بهداشت/ آموزش/ دین» در این ساختار هیچیک در معنای اصیل خویش نیستند و کودک نوزاد و بکر ما را با امنیت روانی، سلامتی، علم و دین آشنا نمی کند، بلکه صرفاً میخواهند او را به داربستی از عقاید و سنتها الصاق کنند که موجودیت کنونی خود پدر و مادر بر آنها استوار است. مراد پدر و مادرها از امنیت این است که «جهان بیرون ترسناک است» و مراد از بهداشت اینکه «باید از فرامین بزرگترها اطاعت کنی که بقا داشته باشی» و مراد از آموزش اینکه «تو چیزی بیرون سلسله مراتب از پیش موجود نقشها و مقام ها نیستی» و مراد از دین اینکه «اگر طبق ما نیندیشی به جهنم می روی» و مراد از همه اینها یعنی اینکه «ای کودک! خوب و بد پیش از تو معین شده است، پس خطر نکن، به چیز دیگری منحرف نشو و تنها با تمام توان خود بکوش که باقی بمانی»
♦️بیایید ما پدر و مادر دیگری باشیم و به فرزندانمان اجازه دهیم که «زندهگی» کنند. به جای زیستن در سایه «ترس»، آنها را به «خطر کردن» ترغیب کنیم. به جای اینکه بهداشت را بر سر او آوار کنیم، ترس از بیماری و مرگ را در او بریزیم، به جای اینکه او را به درس خواندن مجبور کنیم، شیرینی فهمیدن را برای او قابل تجربه کنیم و به جای آنکه صبح و شب او را به چارچوب شرعی و بهشت و جهنم تذکر دهیم، خدایی را در گوشه و کنار به او نشان دهیم که از همه رفتارهای شرعی ما بی نیاز است و می خواهد چون موقع تولد، انسان از دنیا برویم. این روزهای کرونایی سال ۹۸ که «پدر» «دولت» «امریکا» و «خدای مستکبرین» می خواهند دائماً ما را بترسانند و از زندگی محروم کنند، ما پدر و مادر دیگری باشیم و از «زنده گی کردن فرزندانمان» صیانت کنیم.
میلاد امام علی و روز پدر بر همه مبارک🌹
بحران: فرافکنی دولت و هزینه ملت
🔴هر بحرانی که رخ می دهد به منزله «آزمونی نو» است. همان چیزی که در ادبیات دینی «ابتلاء» نامیده می شود. بحران را اصلا نباید پدیده ای شر و مذموم تلقی کرد. بحران در هم ریختن جریان عادی امور به واسطه یک «رخداد» است و به همین دلیل خاصیت اصلی آن این است که عیار آدمی را معلوم میکند. «آدمک» هایی که همیشه خود را در «لفاف امنیت» پنهان کرده اند، به شدت از بحران می ترسند، چون بحران مرد را از نامرد آشکار میکند.
🔴اما همانطور که در یادداشت ریسک و ربا گفتم، آدمک هایی که در جریان عادی امور خود را در لفاف امنیت میپیچند و هر اقدامی که «نظم»، «امنیت» و «برنامه کنترل شده آنها» را تهدید کند با اشکال مختلف سرکوب می کنند، هرگز نمی توانند ریسک و بحران را حذف کنند، بلکه با تمهیدات سیاسی آنرا به روی مردم فرودست سرشکن می کنند.
در واقع بحران آن چیزی است که مردم عادی ایران هر روز و هر روز با آن روبرویند. عمده ما کم و بیش مردمانی روزمزد هستیم و می دانیم که روزی را خدا می رساند و آدمی از فردایش خبر ندارد. همه ما اما به میزانی که به «سیستم» متصل هستیم، توانستهایم بحران و ابتلا را از خود دور کنیم و حاشیه امنی برای خود ایجاد کنیم. به آن میزانی که توانستهایم «مالک خانه یا ماشین» باشیم یا مالک یک «صندلی» یا «پستی کارمندی» یا حائز مقام «خودی بودن» در یکی از دو باند حاکم. به میزانی که تصور می کنیم «مالک همسر و کودکانمان» هستیم و میخواهیم خانواده مان را قلعهای از امنیت دربرابر جهان پرخطر بیرون بسازیم (اشاره به یادداشت قبلی)
🔴اما به هر حال بحران به سراغ همه آمده است، مخصوصاً در سالی که گذراندیم. و ما به میزانی که کوشیدیم که خود را از بحران کنار بکشیم و حاشیه امنیت خودمان را بیشتر کنیم و آنرا به پایینتریها منتقل کنیم، به همان میزان از انسان بودن دور شدیم. آبان آمد و ما از انسان بودن دور شدیم. دی آمد و ما از انسان بودن دورتر شدیم. اسفند آمد و ما از انسان بودن دورتر و دورتر شدیم و حالا هم که بحران تازه ای به نام کرونا آمده و منطق ما تغییری نکرده.
🔴زمانی که قاسم سلیمانی به شهادت رسید نوشتم که این «آزمون واقعی نیروهای مسلح ما» بود. اما دولت ما ترجیح داد که «آزمون اقتدار» را بار دیگر با «نمایش اقتدار» پاسخ دهد. دولت ما عادت کرده که شکست در آزمونها را با پرداخت از جیب فرزندان ما پرداخت کند. آنگاه که به جای آسیب شناسی دلایل شهادت بزرگترین فرمانده نظامیش، از صندوق توسعه ملی دویست میلیون یورو به نیروهای مسلحش جبرانی می دهد که مبادا لحظه ای خاطر کسی مکدر شود. یا آنگاه که کسری بودجه را با افزایش قیمت دلار و بنزین حل می کند. یا امروز که منتظر مانده که با تعطیلی کشور و البته دعای متدینین بحران کرونا به پایان برسد. به راستی اینکه در یک سال سه ماه مدارس تعطیل باشد چه مشکلی برای دولت ما ایجاد می کند؟ این ماییم که باید هزینه های هنگفت مدرسه رفتن فرزندانمان را تأمین کنیم و اصلاً چه فرقی میکند، مگر کسی در مدرسه دانشی فراگرفته و فارغ التحصیلان به جایی رسیدهاند و علم و دانش قدری در این کشور دارد که نگران آن باشیم؟
🔴وقتی در هر بحران امنیتِ دولت اصل می شود و هزینه ها را ملت پرداخت می کنند و آخر سر متهم هم میشوند به اینکه به اندازه کافی فداکاری نمیکنند و در صحنه حاضر نیستند و همه حواس حضرات نه به رنج مستضعفین بلکه به این است که مبادا خدشهای بر «نمایش اقتدار» دولت بیفتد، یعنی آنکه به طور سیستماتیک ما به لحاظ الهیاتی و ایدئولوژیک در حال فرافکنی بحرانها؛ و به لحاظ جامعه شناختی در حال تضمین حاشیه امن دولت و طبقات متصل به دولت به ضرر مردمان فرودست؛ و به لحاظ اقتصاد سیاسی آلوده به ربا؛ و به لحاظ اخلاقی در حال پایان انسان؛ و به لحاظ دینی در حال پایان ایمان و خداپرستی هستیم.
♦️اما بحرانها گریبان ما را رها نخواهند کرد تا زمانی که بیدار شویم و بدانیم که خدا منتظر توبه «مستکبران» است: آنان که بحرانها را به هیچ می گیرند، رنج مردمان فرودست را انکار می کنند و از هر بحرانی برای افزایش قدرت و ثروت و سلطه و نمایش اقتدار خویش بهره میگیرند.
.
🔴هر بحرانی که رخ می دهد به منزله «آزمونی نو» است. همان چیزی که در ادبیات دینی «ابتلاء» نامیده می شود. بحران را اصلا نباید پدیده ای شر و مذموم تلقی کرد. بحران در هم ریختن جریان عادی امور به واسطه یک «رخداد» است و به همین دلیل خاصیت اصلی آن این است که عیار آدمی را معلوم میکند. «آدمک» هایی که همیشه خود را در «لفاف امنیت» پنهان کرده اند، به شدت از بحران می ترسند، چون بحران مرد را از نامرد آشکار میکند.
🔴اما همانطور که در یادداشت ریسک و ربا گفتم، آدمک هایی که در جریان عادی امور خود را در لفاف امنیت میپیچند و هر اقدامی که «نظم»، «امنیت» و «برنامه کنترل شده آنها» را تهدید کند با اشکال مختلف سرکوب می کنند، هرگز نمی توانند ریسک و بحران را حذف کنند، بلکه با تمهیدات سیاسی آنرا به روی مردم فرودست سرشکن می کنند.
در واقع بحران آن چیزی است که مردم عادی ایران هر روز و هر روز با آن روبرویند. عمده ما کم و بیش مردمانی روزمزد هستیم و می دانیم که روزی را خدا می رساند و آدمی از فردایش خبر ندارد. همه ما اما به میزانی که به «سیستم» متصل هستیم، توانستهایم بحران و ابتلا را از خود دور کنیم و حاشیه امنی برای خود ایجاد کنیم. به آن میزانی که توانستهایم «مالک خانه یا ماشین» باشیم یا مالک یک «صندلی» یا «پستی کارمندی» یا حائز مقام «خودی بودن» در یکی از دو باند حاکم. به میزانی که تصور می کنیم «مالک همسر و کودکانمان» هستیم و میخواهیم خانواده مان را قلعهای از امنیت دربرابر جهان پرخطر بیرون بسازیم (اشاره به یادداشت قبلی)
🔴اما به هر حال بحران به سراغ همه آمده است، مخصوصاً در سالی که گذراندیم. و ما به میزانی که کوشیدیم که خود را از بحران کنار بکشیم و حاشیه امنیت خودمان را بیشتر کنیم و آنرا به پایینتریها منتقل کنیم، به همان میزان از انسان بودن دور شدیم. آبان آمد و ما از انسان بودن دور شدیم. دی آمد و ما از انسان بودن دورتر شدیم. اسفند آمد و ما از انسان بودن دورتر و دورتر شدیم و حالا هم که بحران تازه ای به نام کرونا آمده و منطق ما تغییری نکرده.
🔴زمانی که قاسم سلیمانی به شهادت رسید نوشتم که این «آزمون واقعی نیروهای مسلح ما» بود. اما دولت ما ترجیح داد که «آزمون اقتدار» را بار دیگر با «نمایش اقتدار» پاسخ دهد. دولت ما عادت کرده که شکست در آزمونها را با پرداخت از جیب فرزندان ما پرداخت کند. آنگاه که به جای آسیب شناسی دلایل شهادت بزرگترین فرمانده نظامیش، از صندوق توسعه ملی دویست میلیون یورو به نیروهای مسلحش جبرانی می دهد که مبادا لحظه ای خاطر کسی مکدر شود. یا آنگاه که کسری بودجه را با افزایش قیمت دلار و بنزین حل می کند. یا امروز که منتظر مانده که با تعطیلی کشور و البته دعای متدینین بحران کرونا به پایان برسد. به راستی اینکه در یک سال سه ماه مدارس تعطیل باشد چه مشکلی برای دولت ما ایجاد می کند؟ این ماییم که باید هزینه های هنگفت مدرسه رفتن فرزندانمان را تأمین کنیم و اصلاً چه فرقی میکند، مگر کسی در مدرسه دانشی فراگرفته و فارغ التحصیلان به جایی رسیدهاند و علم و دانش قدری در این کشور دارد که نگران آن باشیم؟
🔴وقتی در هر بحران امنیتِ دولت اصل می شود و هزینه ها را ملت پرداخت می کنند و آخر سر متهم هم میشوند به اینکه به اندازه کافی فداکاری نمیکنند و در صحنه حاضر نیستند و همه حواس حضرات نه به رنج مستضعفین بلکه به این است که مبادا خدشهای بر «نمایش اقتدار» دولت بیفتد، یعنی آنکه به طور سیستماتیک ما به لحاظ الهیاتی و ایدئولوژیک در حال فرافکنی بحرانها؛ و به لحاظ جامعه شناختی در حال تضمین حاشیه امن دولت و طبقات متصل به دولت به ضرر مردمان فرودست؛ و به لحاظ اقتصاد سیاسی آلوده به ربا؛ و به لحاظ اخلاقی در حال پایان انسان؛ و به لحاظ دینی در حال پایان ایمان و خداپرستی هستیم.
♦️اما بحرانها گریبان ما را رها نخواهند کرد تا زمانی که بیدار شویم و بدانیم که خدا منتظر توبه «مستکبران» است: آنان که بحرانها را به هیچ می گیرند، رنج مردمان فرودست را انکار می کنند و از هر بحرانی برای افزایش قدرت و ثروت و سلطه و نمایش اقتدار خویش بهره میگیرند.
.
Telegram
جمهورى سوم
ریسک و ربا
🔴ریسک شرط وجود انسان است. آدمی که مواجه با ریسک نیست، آدم نیست، آدمک است. از این حیث از حیوان هم پستتر است، چون زندهگی ندارد. آدمک از ریسک بیزار است. «امنیت»، آن کمربند محافظتی آدمک است که او را در برابر ریسک محافظت می کند.
🔴ریسک را در یک جامعه…
🔴ریسک شرط وجود انسان است. آدمی که مواجه با ریسک نیست، آدم نیست، آدمک است. از این حیث از حیوان هم پستتر است، چون زندهگی ندارد. آدمک از ریسک بیزار است. «امنیت»، آن کمربند محافظتی آدمک است که او را در برابر ریسک محافظت می کند.
🔴ریسک را در یک جامعه…
🔺«مدافعین حرم» در برابر «مدافعین دولت»
🔸گویی کرونا آمده تا یک تنه بین همه وحدتهای پیشین فاصله بیندازد و از جمله وحدت دین و دولت در «دولتِ دینی»
🔹دولت دینی اگر در تهران دست به گریبان سکولاریسم و جهانیشدن از یکسو و دموکراسی و عدالتخواهی از سوی دیگر است و در مقابل این هر دو بر امنیت و شریعت و بازار تکیه میکند؛ در قم و مشهد، کرونا اتحاد امنیت و شریعت را به چالش کشیده است. حالا مدافعین حرم در قم و مشهد در اعتراض به بسته شدن دربهای حرم میگویند: «تهران غلط کرده!»
🔸تهرانِ پاستور که پیش از این تهرانِ شمال و تهرانِ جنوب را رها کرده بود تا رضایت قم و مشهد را بدست آورد؛ حالا در مقابل «مدافعان حرم» سکولارتر و تکنوکراتتر از هر زمان دیگری به نظر میآید.
♦️به اعتقاد من اما هرگز نباید از بسته شدن حرم خوشحال باشیم. حرم روزگاری در ایران، حریم امن و پناهگاه همه محرومان بود. قلمرویی از اقتدار خدا و امام در عصر غیبت؛ نه قلمرویی از اقتدار زمینی دولت که به راحتی زیر پا گذاشته شود. ما امکانات مقاومت در برابر دولت را به نحوی متافیزیکی از دست دادهایم و حالا بر پای دار آخرین ارزشهایی که به یغما رفتهاند هلهله میکنیم...
🔸گویی کرونا آمده تا یک تنه بین همه وحدتهای پیشین فاصله بیندازد و از جمله وحدت دین و دولت در «دولتِ دینی»
🔹دولت دینی اگر در تهران دست به گریبان سکولاریسم و جهانیشدن از یکسو و دموکراسی و عدالتخواهی از سوی دیگر است و در مقابل این هر دو بر امنیت و شریعت و بازار تکیه میکند؛ در قم و مشهد، کرونا اتحاد امنیت و شریعت را به چالش کشیده است. حالا مدافعین حرم در قم و مشهد در اعتراض به بسته شدن دربهای حرم میگویند: «تهران غلط کرده!»
🔸تهرانِ پاستور که پیش از این تهرانِ شمال و تهرانِ جنوب را رها کرده بود تا رضایت قم و مشهد را بدست آورد؛ حالا در مقابل «مدافعان حرم» سکولارتر و تکنوکراتتر از هر زمان دیگری به نظر میآید.
♦️به اعتقاد من اما هرگز نباید از بسته شدن حرم خوشحال باشیم. حرم روزگاری در ایران، حریم امن و پناهگاه همه محرومان بود. قلمرویی از اقتدار خدا و امام در عصر غیبت؛ نه قلمرویی از اقتدار زمینی دولت که به راحتی زیر پا گذاشته شود. ما امکانات مقاومت در برابر دولت را به نحوی متافیزیکی از دست دادهایم و حالا بر پای دار آخرین ارزشهایی که به یغما رفتهاند هلهله میکنیم...
سرنوشت کنیز: آلترناتیو زنانهای برای جوکر
درباره سریال The Handmaid’s Tale
🔴جهان سمت و سوی خوشایندی ندارد و نحوه زیستن در موقعیت فقدان و انسداد امر سیاسی - وضعی که هانا آرنت در آثار مختلفش از آن به «ظلمت» تعبیر میکند- به تدریج به مسألهای مشترک میان کسانی تبدیل میشود که میخواهند برای «انسان ماندن» مقاومت کنند. «خروج» ، «سازش» و «کنارهگیری» سه استراتژی آشنا برای ما ایرانیان در شرایط سخت هستند که بسیاری از ما تجربه درجه اولی از آنرا در خود یا در عزیزان و دوستان نزدیکمان میشناسیم. مهاجرت به خارج از کشور و پشت سرگذاشتن وطن و خانواده؛ استخدام در دستگاهها و شرکتها و آلوده شدن به سیستم دولتی-سرمایهداری رانتی-ربوی و به تدریج جزء مؤثری از آن شدن؛ و بی تفاوتی و بی اعتنایی و گلیم خود را از آب کشیدن و دلواپس چاردیواری کوچک خود بودن، نظیر آنچه این روزها در قرنطینه خانگی در حال انجام آنیم.
🔴جوکر ۲۰۱۹ استراتژی چهارمی را بعنوان آخرین شیوهی اعلام بقای آنانی که در لبه پرتگاه عدم قرار گرفتهاند به تصویر کشید و این نیز البته افقی بود که از نیمه دوم قرن ۲۱م در کشورهای اسلامی و سپس سوریه و به تدریج در عراق و لبنان و ایران در حال نمودار شدن است و حتی شاید بتوان به میزان زیادی برآمدن داعش و تجدید قوای خلافت و بنیادگرایی در جهان اسلام را هم از نتایج همین برآمدن استراتژی چهارمی برای معنادار کردن زندگی در شرایط انسداد سیاسی تلقی کرد. بنیادگرایی جوکریای که بر خلاف اسلامیسم چند دهه قبل و مارکسیسم قبلتر از آن، طرحی سیاسی و انقلابی نیست، بلکه مقاومتی ستیزهجویانه و هویت گرایانه و نیهیلیستی است که در جهانی به کلی فاقد امر سیاسی و حوزه عمومی برپای میایستد.
🔴اما سریال «سرنوشت کنیز» -که فصل سوم آن در سال گذشته منتشر شد و به دلیلی که بر من روشن نیست به «داستان ندیمه» ترجمه شده است - به گمان من به طرح استراتژی پنجمی در شرایط بنبست سیاسی می پردازد که می توان آنرا «مقاومت زنانه» نامید. سرنوشت کنیز از جایی آغاز می شود که در اعتراض به تخریب طبیعت، آلودگی محیط زیست، نابودی خانواده و عقیم شدن بسیاری از انسانها در سیستم لیبرال-سرمایهداری امریکایی، نوعی بنیادگرایی مسیحی افراطی از دل محافظه کاران دست راستی امریکا برخاسته و کودتایی میکند که به ایجاد یک حکومت دینی توتالیتر و میلیتاریستی به جای ایالات متحده کنونی منجر میشود. این رژیم بنیادگرای مسیحی، سیستم اقتصادی و سیاسی لیبرال-سرمایهداری را به کلی برمیچیند، مسلمانان، کلیسای قدیم و دگرباشان جنسی را تکفیر میکند و قدرت خود را بر بیش از هر چیز بر پایه قدرت نظامی و امنیتی مردان از یکسو و استثمار زنان و بویژه طبقه خاصی از زنان از سوی دیگر استوار میکند که نازا نیستند و بعنوان کنیز Handmaid در اختیار خانواده های الیگارشی مذهبی نوخاسته قرار میگیرند تا برای آنها فرزند بیاورند و با توجه به نازایی عمده زنان جهان، این مهمترین عامل قدرت و بقای این رژیم جدید محسوب میشود. «سرنوشت کنیز» داستان یکی از این کنیزان به نام «جون» است که در این سیستم سرکوبگر و متجاوز وحشتناک میکوشد زنده بماند، فرار کند و در خیال خود به دوباره دیدنِ دختر کوچکش که از او ربودهاند و به خانواده یکی از فرماندهان دادهاند، فکر کند.
🔴جون در طول این سه فصل به استراتژیهای چهارگانه «خروج/ سازش/ کناره گیری/ ستیزِ جوکری» نزدیک میشود و با زنان مختلفی مواجه میگردد که یکی از این استراتژیها را برگزیدهاند، اما به تدریج استراتژی تازهای را می آفریند که بیش از هر چیز ریشه در «مادر بودن» او دارد و آن نوعی مقاومت تدریجی، گام به گام، غیرستیزهجو، پنهان و غیرقابل پیشبینی است که بیش از هرچیز سبکی زنانه از مبارزه و مقاومت سیاسی به نظر میرسد. سبکی که کم وبیش همه زنان در زندگی خود بویژه در نسبت با پدران و شوهرانشان با آن آشنایند و در این فیلم کارایی خود را بعنوان یک استراتژی سیاسی تمام عیار به رخ میکشد. در شرایط کرونایی امروز جهان که «حکومت نظامی برای بقای جمعیت» مشروعیتی خدشهناپذیر یافته و توتالیتاریسم چینی افق پساکرونایی نسل بشر را اشغال کرده، این سریال در کنار بسیاری نشانههای دیگر به ما میگوید که شاید این زنان هستند که باید بعنوان آموزگاران و پیشتازان سیاسی روزگار ما نقشی تاریخی را بر عهده بگیرند.
.
درباره سریال The Handmaid’s Tale
🔴جهان سمت و سوی خوشایندی ندارد و نحوه زیستن در موقعیت فقدان و انسداد امر سیاسی - وضعی که هانا آرنت در آثار مختلفش از آن به «ظلمت» تعبیر میکند- به تدریج به مسألهای مشترک میان کسانی تبدیل میشود که میخواهند برای «انسان ماندن» مقاومت کنند. «خروج» ، «سازش» و «کنارهگیری» سه استراتژی آشنا برای ما ایرانیان در شرایط سخت هستند که بسیاری از ما تجربه درجه اولی از آنرا در خود یا در عزیزان و دوستان نزدیکمان میشناسیم. مهاجرت به خارج از کشور و پشت سرگذاشتن وطن و خانواده؛ استخدام در دستگاهها و شرکتها و آلوده شدن به سیستم دولتی-سرمایهداری رانتی-ربوی و به تدریج جزء مؤثری از آن شدن؛ و بی تفاوتی و بی اعتنایی و گلیم خود را از آب کشیدن و دلواپس چاردیواری کوچک خود بودن، نظیر آنچه این روزها در قرنطینه خانگی در حال انجام آنیم.
🔴جوکر ۲۰۱۹ استراتژی چهارمی را بعنوان آخرین شیوهی اعلام بقای آنانی که در لبه پرتگاه عدم قرار گرفتهاند به تصویر کشید و این نیز البته افقی بود که از نیمه دوم قرن ۲۱م در کشورهای اسلامی و سپس سوریه و به تدریج در عراق و لبنان و ایران در حال نمودار شدن است و حتی شاید بتوان به میزان زیادی برآمدن داعش و تجدید قوای خلافت و بنیادگرایی در جهان اسلام را هم از نتایج همین برآمدن استراتژی چهارمی برای معنادار کردن زندگی در شرایط انسداد سیاسی تلقی کرد. بنیادگرایی جوکریای که بر خلاف اسلامیسم چند دهه قبل و مارکسیسم قبلتر از آن، طرحی سیاسی و انقلابی نیست، بلکه مقاومتی ستیزهجویانه و هویت گرایانه و نیهیلیستی است که در جهانی به کلی فاقد امر سیاسی و حوزه عمومی برپای میایستد.
🔴اما سریال «سرنوشت کنیز» -که فصل سوم آن در سال گذشته منتشر شد و به دلیلی که بر من روشن نیست به «داستان ندیمه» ترجمه شده است - به گمان من به طرح استراتژی پنجمی در شرایط بنبست سیاسی می پردازد که می توان آنرا «مقاومت زنانه» نامید. سرنوشت کنیز از جایی آغاز می شود که در اعتراض به تخریب طبیعت، آلودگی محیط زیست، نابودی خانواده و عقیم شدن بسیاری از انسانها در سیستم لیبرال-سرمایهداری امریکایی، نوعی بنیادگرایی مسیحی افراطی از دل محافظه کاران دست راستی امریکا برخاسته و کودتایی میکند که به ایجاد یک حکومت دینی توتالیتر و میلیتاریستی به جای ایالات متحده کنونی منجر میشود. این رژیم بنیادگرای مسیحی، سیستم اقتصادی و سیاسی لیبرال-سرمایهداری را به کلی برمیچیند، مسلمانان، کلیسای قدیم و دگرباشان جنسی را تکفیر میکند و قدرت خود را بر بیش از هر چیز بر پایه قدرت نظامی و امنیتی مردان از یکسو و استثمار زنان و بویژه طبقه خاصی از زنان از سوی دیگر استوار میکند که نازا نیستند و بعنوان کنیز Handmaid در اختیار خانواده های الیگارشی مذهبی نوخاسته قرار میگیرند تا برای آنها فرزند بیاورند و با توجه به نازایی عمده زنان جهان، این مهمترین عامل قدرت و بقای این رژیم جدید محسوب میشود. «سرنوشت کنیز» داستان یکی از این کنیزان به نام «جون» است که در این سیستم سرکوبگر و متجاوز وحشتناک میکوشد زنده بماند، فرار کند و در خیال خود به دوباره دیدنِ دختر کوچکش که از او ربودهاند و به خانواده یکی از فرماندهان دادهاند، فکر کند.
🔴جون در طول این سه فصل به استراتژیهای چهارگانه «خروج/ سازش/ کناره گیری/ ستیزِ جوکری» نزدیک میشود و با زنان مختلفی مواجه میگردد که یکی از این استراتژیها را برگزیدهاند، اما به تدریج استراتژی تازهای را می آفریند که بیش از هر چیز ریشه در «مادر بودن» او دارد و آن نوعی مقاومت تدریجی، گام به گام، غیرستیزهجو، پنهان و غیرقابل پیشبینی است که بیش از هرچیز سبکی زنانه از مبارزه و مقاومت سیاسی به نظر میرسد. سبکی که کم وبیش همه زنان در زندگی خود بویژه در نسبت با پدران و شوهرانشان با آن آشنایند و در این فیلم کارایی خود را بعنوان یک استراتژی سیاسی تمام عیار به رخ میکشد. در شرایط کرونایی امروز جهان که «حکومت نظامی برای بقای جمعیت» مشروعیتی خدشهناپذیر یافته و توتالیتاریسم چینی افق پساکرونایی نسل بشر را اشغال کرده، این سریال در کنار بسیاری نشانههای دیگر به ما میگوید که شاید این زنان هستند که باید بعنوان آموزگاران و پیشتازان سیاسی روزگار ما نقشی تاریخی را بر عهده بگیرند.
.
جامعه ایران بر سر دوراهی سایبر-آنارشیسم و رئال-توتالیتاریسم
درباره رابطه کرونا و بلاکچین
🔴دیروز به دعوت دو نفر از دوستان فعال در حوزه فناوری بلاکچین به همراه یکی دیگر از دوستان اقتصاددان، در نشستی اینترنتی با موضوع تأثیرات محتمل بحران کرونا بر تکنولوژی بلاک چین حضور یافتم. نشست قرار بود بصورت آنلاین و عمومی باشد که متأسفانه پلتفرم پایدار و فیلترنشدهای برای اینکار پیدا نشد و فیلم و صوت نشست پس از تدوین بزودی به صورت آفلاین منتشر خواهد شد.
🔴در این نشست اما من از این گفتم که مهمترین و زیربناییترین میدانی که می تواند تحولات تاریخی ایران و جهان را درون آن معنادار کرد، مبارزه میان دموکراسی و الیگارشی است: مبارزات دائمی مردم با طبقه مسلط، و جامعه مدنی با دولت، برای اینکه بر خلاف جریان اصلی سیاسی تاریخ بشر که قیمومیت عموم مردم را در دستان اقلیت حاکم قرار داده است، قدرت مردم افزایش یابد و آنها به لحاظ فکری و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی حاکم بر سرنوشت خویش گردند. از نظر من همه تحولات و بویژه بحران ها، تکنولوژی ها و انقلاب ها را باید در چنین میدانی شناخت و بررسی کرد. همانطور که عجماوغلو به خوبی در کتاب چرا ملتها شکست میخورند نشان میدهد که طاعون قرن چهاردهم اروپا تا چه میزان بر به هم خوردن این معادله به نفع طبقات فرودست در اروپای غربی مؤثر بود، به گمان من کرونا نیز می تواند از چنین اهمیتی در تحولات آتی بشر برخوردار باشد.
♦️بر پایه همین دستگاه تحلیلی کلان معتقدم که منازعه اصلی در جهان پس از کرونا به صورت رادیکالی میان دو جریان «سایبر-آنارشیسم» در مقابل جریان حاکم «رئال-توتالیتاریسم» اتفاق خواهد افتاد و در این میان بلاکچین می تواند نقشی مهم و محوری به نفع سایبر-آنارشیسم ایفا کند. مهمترین وجه کرونا بازسازی قدرت و اختیارات توتالیتری دولتهای ملی پس از جریان معکوسی است که جهانی شدن و اینترنت در سه دهه اخیر و پس از جنگ سرد بر سر دولتها آورده بود. امروز دیگر حکومت نظامی و کنترلهای تکنیکی بیسابقه به سبک چینی، حتی در کشورهای دموکراتیک هم تابو محسوب نمیشود. اما همین کرونا به میزان زیادی اهمیت «زندگی دوم» یا Second Life را افزایش داده است. در مقابل بنبست حیات عینی سیاسی و اقتصادی حاکم بر جهان، ما مردمان فرودست جهان به حیات فرهنگی دوم در اینترنت پناه برده بودیم و اکنون که جامعه عینی بیش از پیش از هر جهت امکانات خود برای اینکه سکونتگاه انسان باشد را از دست می دهد، لازم است که حیات فرهنگی دوم ما در اینترنت بتواند زیربنای اقتصادی دومی را نیز خلق کند که به طور کامل از هرگونه «مرکزی» در دولت و مرجعیتی بیرونی بینیاز است. این مأموریت بر عهده بلاکچین است و با تمهید زیربنای مادی جدید جهان سیاسی دومی نیز در آینده بر دوش بلاکچین ساخته خواهد شد. این سایبرآنارشیسم قرن بیست و یکمی است که تنها امید آینده جنبشهای رهاییبخش در تمام نقاط جهان محسوب می شود.
🔻صوت و فیلم کامل این نشست به زودی منتشر خواهد شد.
.
درباره رابطه کرونا و بلاکچین
🔴دیروز به دعوت دو نفر از دوستان فعال در حوزه فناوری بلاکچین به همراه یکی دیگر از دوستان اقتصاددان، در نشستی اینترنتی با موضوع تأثیرات محتمل بحران کرونا بر تکنولوژی بلاک چین حضور یافتم. نشست قرار بود بصورت آنلاین و عمومی باشد که متأسفانه پلتفرم پایدار و فیلترنشدهای برای اینکار پیدا نشد و فیلم و صوت نشست پس از تدوین بزودی به صورت آفلاین منتشر خواهد شد.
🔴در این نشست اما من از این گفتم که مهمترین و زیربناییترین میدانی که می تواند تحولات تاریخی ایران و جهان را درون آن معنادار کرد، مبارزه میان دموکراسی و الیگارشی است: مبارزات دائمی مردم با طبقه مسلط، و جامعه مدنی با دولت، برای اینکه بر خلاف جریان اصلی سیاسی تاریخ بشر که قیمومیت عموم مردم را در دستان اقلیت حاکم قرار داده است، قدرت مردم افزایش یابد و آنها به لحاظ فکری و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی حاکم بر سرنوشت خویش گردند. از نظر من همه تحولات و بویژه بحران ها، تکنولوژی ها و انقلاب ها را باید در چنین میدانی شناخت و بررسی کرد. همانطور که عجماوغلو به خوبی در کتاب چرا ملتها شکست میخورند نشان میدهد که طاعون قرن چهاردهم اروپا تا چه میزان بر به هم خوردن این معادله به نفع طبقات فرودست در اروپای غربی مؤثر بود، به گمان من کرونا نیز می تواند از چنین اهمیتی در تحولات آتی بشر برخوردار باشد.
♦️بر پایه همین دستگاه تحلیلی کلان معتقدم که منازعه اصلی در جهان پس از کرونا به صورت رادیکالی میان دو جریان «سایبر-آنارشیسم» در مقابل جریان حاکم «رئال-توتالیتاریسم» اتفاق خواهد افتاد و در این میان بلاکچین می تواند نقشی مهم و محوری به نفع سایبر-آنارشیسم ایفا کند. مهمترین وجه کرونا بازسازی قدرت و اختیارات توتالیتری دولتهای ملی پس از جریان معکوسی است که جهانی شدن و اینترنت در سه دهه اخیر و پس از جنگ سرد بر سر دولتها آورده بود. امروز دیگر حکومت نظامی و کنترلهای تکنیکی بیسابقه به سبک چینی، حتی در کشورهای دموکراتیک هم تابو محسوب نمیشود. اما همین کرونا به میزان زیادی اهمیت «زندگی دوم» یا Second Life را افزایش داده است. در مقابل بنبست حیات عینی سیاسی و اقتصادی حاکم بر جهان، ما مردمان فرودست جهان به حیات فرهنگی دوم در اینترنت پناه برده بودیم و اکنون که جامعه عینی بیش از پیش از هر جهت امکانات خود برای اینکه سکونتگاه انسان باشد را از دست می دهد، لازم است که حیات فرهنگی دوم ما در اینترنت بتواند زیربنای اقتصادی دومی را نیز خلق کند که به طور کامل از هرگونه «مرکزی» در دولت و مرجعیتی بیرونی بینیاز است. این مأموریت بر عهده بلاکچین است و با تمهید زیربنای مادی جدید جهان سیاسی دومی نیز در آینده بر دوش بلاکچین ساخته خواهد شد. این سایبرآنارشیسم قرن بیست و یکمی است که تنها امید آینده جنبشهای رهاییبخش در تمام نقاط جهان محسوب می شود.
🔻صوت و فیلم کامل این نشست به زودی منتشر خواهد شد.
.
در باب امتیازات ویژه ما ایرانیان در جهان پساکرونایی
🔴با اینکه هر روز اخبار وفات یکی از اقوامِ دوستان یا دوستانِ اقوام با تنها یک واسطه به گوش میرسد، فکر میکنم ما مردم ایران امروز در شرایط بهتری از دیگر مردمان جهان به سر میبریم. اصلیترین دلیل آن این است که شوک ناشی از «بی پناهی عمیق انسان» که امروز همچون پتکی بر سر یک شهروند عادی یک کشور توسعهیافته در غرب یا شرق جهان کوفته میشود، برای ما ایرانیان هیچ مطلب تازهای نیست. ما مردم ایران خوب میدانیم که «طبیعت بیرحم» است و هرگز به خود جرأت ندادهایم که تصور کنیم طبیعت زیر مهمیز ماست. یعنی رؤیاهای کریستف کلمبی و تایتانیکی انسان مدرن که میتوان طبیعت را به سرانگشتی به بازی گرفت، تا این لحظه هرگز لحظهای در جان و روح ما ایرانیان نفوذی نداشته. به یمن تحریم و قطعی اینترنت ما خوب میدانیم که احساس انزوا از جهان یعنی چه و امورتمان را چندان بند این تشریفات نکردهایم. ابهام در اطلاعات و اخبار رسمی و چندگانگی و تناقض رسانهای ولو درباره جان آدمها باشد، ما را اصلاً معذب نمیکند و به خطای انسانی و برگشتن ورق اخبار در چند روز کاملاً عادت داریم. اعلام وضعیت فوقالعاده و مداخلات شدید دولت در همه چیز، از بستن درب حرم رضوی تا تعلیق حقوق شهروندی نسیه روی کاغذ قانون، برای ما ایرانیان تابویی نبوده که هر قرن یکبار شکسته شود و نقطه عطفی در تاریخ بسازد. تعطیلی مدارس به بهانههای مختلف را بارها آزمودهایم و حتی برای آن برنامه داریم. کمرشکن بودن هزینه های درمانی مطلب شاذی برای ما نیست و اصلاً تصوری از این نداریم که میشود انتظار خاصی از بانک و بیمه هم داشت. هر اتفاقی برای اقتصاد ما بیفتد بالاتر از این نیست که در یک شب پول توی جیبمان ثلث و قیمت همه چیز سه برابر شود و چند ماه بعد در شب میلاد پیامبرمان بنزین هم سه برابر شود و فردایش هم اینترنت قطع و گور پدر ناراضیان هم آماده، و به همین دلیل است که اگر دولتمان هرکاری برایمان بکند به دیده منت به آن نگاه میکنیم و آنرا بعز تراز همیشگی «هیچی» میخوانیم. بت خدای حامی مستکبران و اغنیا هم سالهاست که برای ایرانیان شکسته و با صبرِ خدای حامی مستضعفان هم همگان آشنا هستند. اینکه خیابان جز در مواقع خاصی مثل نماز جمعه یا ۲۲ بهمن محل تجمع نیست، هم جزء آموزههای نهادینه شده در فرهنگ عمومی ایرانیان است و الحمدلله پولی هم در بساط کسی نیست که بخواهد چیزی را در خانه انبار کند و به همین دلیل آنها هم که دستشان به دهنشان میرسد از کمبود کالاها نگرانی به خود راه نمیدهند. تنها مسألهای که این روزها اذیت میکند همین ضعیف شدن بساط مسافر و اسنپ است که فکر میکنم این مسأله هم با ده ها کار اداری که ملت دارند و باید از خانه هایشان بیرون بزنند، به زودی مرتفع میشود. شوخی یا جدی به لطف الهی دنیای رسمی و شیک مردمان جهان چند سالی میشود که روی سر آحاد ملت ما آوار شده و جمیعا به فراست دریافتهایم که به جای غرولند بیهوده بهتر است رندی پیشه خود کنیم، دم غنیمت شماریم و فرصتی را برای رقص و پایکوبی و جک ساختن و جوج زدن در راه شمال از دست ندهیم. حالا که فکر میکنم ما تا اینجای تاریخ را هم به اتکای همین رندی پیش آمدهایم، در انتظار فرج تعجیلی نداریم و اگر امیدی باشد به آینده نیز از همین سوژههای رندی است که گهگاه ققنوسوار از خاکستر بیپناهی مزمن تاریخی ما برخاستهاند و قدمی ما را به پیش راندهاند...
🔴با اینکه هر روز اخبار وفات یکی از اقوامِ دوستان یا دوستانِ اقوام با تنها یک واسطه به گوش میرسد، فکر میکنم ما مردم ایران امروز در شرایط بهتری از دیگر مردمان جهان به سر میبریم. اصلیترین دلیل آن این است که شوک ناشی از «بی پناهی عمیق انسان» که امروز همچون پتکی بر سر یک شهروند عادی یک کشور توسعهیافته در غرب یا شرق جهان کوفته میشود، برای ما ایرانیان هیچ مطلب تازهای نیست. ما مردم ایران خوب میدانیم که «طبیعت بیرحم» است و هرگز به خود جرأت ندادهایم که تصور کنیم طبیعت زیر مهمیز ماست. یعنی رؤیاهای کریستف کلمبی و تایتانیکی انسان مدرن که میتوان طبیعت را به سرانگشتی به بازی گرفت، تا این لحظه هرگز لحظهای در جان و روح ما ایرانیان نفوذی نداشته. به یمن تحریم و قطعی اینترنت ما خوب میدانیم که احساس انزوا از جهان یعنی چه و امورتمان را چندان بند این تشریفات نکردهایم. ابهام در اطلاعات و اخبار رسمی و چندگانگی و تناقض رسانهای ولو درباره جان آدمها باشد، ما را اصلاً معذب نمیکند و به خطای انسانی و برگشتن ورق اخبار در چند روز کاملاً عادت داریم. اعلام وضعیت فوقالعاده و مداخلات شدید دولت در همه چیز، از بستن درب حرم رضوی تا تعلیق حقوق شهروندی نسیه روی کاغذ قانون، برای ما ایرانیان تابویی نبوده که هر قرن یکبار شکسته شود و نقطه عطفی در تاریخ بسازد. تعطیلی مدارس به بهانههای مختلف را بارها آزمودهایم و حتی برای آن برنامه داریم. کمرشکن بودن هزینه های درمانی مطلب شاذی برای ما نیست و اصلاً تصوری از این نداریم که میشود انتظار خاصی از بانک و بیمه هم داشت. هر اتفاقی برای اقتصاد ما بیفتد بالاتر از این نیست که در یک شب پول توی جیبمان ثلث و قیمت همه چیز سه برابر شود و چند ماه بعد در شب میلاد پیامبرمان بنزین هم سه برابر شود و فردایش هم اینترنت قطع و گور پدر ناراضیان هم آماده، و به همین دلیل است که اگر دولتمان هرکاری برایمان بکند به دیده منت به آن نگاه میکنیم و آنرا بعز تراز همیشگی «هیچی» میخوانیم. بت خدای حامی مستکبران و اغنیا هم سالهاست که برای ایرانیان شکسته و با صبرِ خدای حامی مستضعفان هم همگان آشنا هستند. اینکه خیابان جز در مواقع خاصی مثل نماز جمعه یا ۲۲ بهمن محل تجمع نیست، هم جزء آموزههای نهادینه شده در فرهنگ عمومی ایرانیان است و الحمدلله پولی هم در بساط کسی نیست که بخواهد چیزی را در خانه انبار کند و به همین دلیل آنها هم که دستشان به دهنشان میرسد از کمبود کالاها نگرانی به خود راه نمیدهند. تنها مسألهای که این روزها اذیت میکند همین ضعیف شدن بساط مسافر و اسنپ است که فکر میکنم این مسأله هم با ده ها کار اداری که ملت دارند و باید از خانه هایشان بیرون بزنند، به زودی مرتفع میشود. شوخی یا جدی به لطف الهی دنیای رسمی و شیک مردمان جهان چند سالی میشود که روی سر آحاد ملت ما آوار شده و جمیعا به فراست دریافتهایم که به جای غرولند بیهوده بهتر است رندی پیشه خود کنیم، دم غنیمت شماریم و فرصتی را برای رقص و پایکوبی و جک ساختن و جوج زدن در راه شمال از دست ندهیم. حالا که فکر میکنم ما تا اینجای تاریخ را هم به اتکای همین رندی پیش آمدهایم، در انتظار فرج تعجیلی نداریم و اگر امیدی باشد به آینده نیز از همین سوژههای رندی است که گهگاه ققنوسوار از خاکستر بیپناهی مزمن تاریخی ما برخاستهاند و قدمی ما را به پیش راندهاند...
مقاومت فرهنگی: دستور کار تازهای برای جنبش چپ نوی مسلمان در جمهوری سوم
🔴جمهوری دومِ اصولگرایان و اصلاحطلبان در یک کلام رقابت دو لویاتان اقتدارگرای دینی و سکولار با یکدیگر بود و به رغم همه تلاشهایی که انجام شد، اراده غالب در دهه نود نشان داد که جمهوری سوم پیش رو، چیزی بیش از لویاتان ملی-مذهبی التقاطیای نخواهد بود که اینبار ایدئولوژی و فقاهت را پوستاندازی کرده و آشکارا بدون تعارف با لباس امنیت ملّی، سرمایهداری، ناسیونالیسم، نظامیگری و تکنولوژی کنترلگر دولتی به تأسی از پوتین و حزب کمونیست چین طی طریق خواهد کرد. بنابراین میتوان چنین حکم کرد که ذخیره امر سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی در «متن» به پایان رسیده است.
🔴اما آیا این را باید به معنای پایان کامل امر سیاسی در ایران تلقی کرد؟ تصور میکنم امر سیاسی در ایران آمیخته به رندیِ ذاتیِ ایرانیان است و هرگز نمیمیرد، بلکه در شرایط این چنینی تغییر ماهیت میدهد. انتخابات سرد یک ماه پیش را به گمانم بتوان به عنوان نقطه عطفی برای پایان امر سیاسی در متن و تبدیل و تبدل آن در حاشیه تلقی کرد: ما در حال گذار از «امر سیاسی» به «امر فرهنگی» و گذار از سیاستورزی مردانه به سیاستورزی زنانه هستیم.
🔴ما در ایران بعد از انقلاب بر خلاف جهتگیری مشروطیت و انقلاب اسلامی، فاقد دو سنت سیاسی مشروطهخواهی و جمهوریخواهی بودیم. چه در جمهوری اول و چه در جمهوری دوم، چپ و راست از آنجا که هردو از حزب جمهوری اسلامی برآمده بودند، حول دو تلقی مدرن و سنتی از دولتگرایی (اتاتیسم) تشکیل شدند و نزاع دینی-ایدئولوژیکِ بیهوده آنها به نظر میرسد که امروز به نحوی پراگماتیستی فیصله یافته و نقطه تعادل خود را -همانطور که گفته شد- در نوعی ناسیونال-نولیبرالیسمِ امنیتی پیدا کرده است. اما همینجا دقیقاً می تواند نقطه دگردیسی چپ نوی سیاسی در ایران باشد: تولد جنبش فرهنگیِ نویی که در شرایط پایان امر سیاسی در متن، مقاومت فرهنگی در حاشیه را دنبال می کند.
♦️«مقاومت فرهنگی» در واقع روش این جنبش اجتماعیِ گام دومی است و آرمان آن «جمهوریخواهی سیاسی» خواهد بود. مقاومت فرهنگی استراتژیک به این معناست که اولاً در کوتاه مدت و میان مدت جمهوریخواهی سیاسی ممکن نیست و تنها می توان به مقاومت و توسعهی امکان تنفس فرهنگی اقدام کرد، ثانیاً قدرت دولتیِ مردانه که برآمده از خشونت است را واگذار میکنیم و به جای آن در حاشیه فرهنگی به تولید قدرت می پردازیم؛ ثالثاً آرمانشهرِ جمهوریِ عدالت و دموکراسی و فضیلت نه از طریق تصاحب قدرت دولتی و به طور یکباره در انتهای مسیر، بلکه برعکس در طول مقاومت فرهنگی-اجتماعی و به طور تدریجی ساخته میشود. به تعبیر بهتر این آموزش و اقتصاد و سیاستِ دومی است که به تدریج روی زیربنای شبکه فرهنگی تازهی ما، در حاشیه متولد شده و در شرایطی مقاومتی و رزمنده، خواهد بالید و سیاست و اقتصاد پوسیدهی قدیم که حول دولت سامان یافته و فرهنگ و آموزش ریاکارانه، محافظهکارانه و فاسدی که آنرا پوشانده را بیاعتبار خواهد کرد.
.
🔴جمهوری دومِ اصولگرایان و اصلاحطلبان در یک کلام رقابت دو لویاتان اقتدارگرای دینی و سکولار با یکدیگر بود و به رغم همه تلاشهایی که انجام شد، اراده غالب در دهه نود نشان داد که جمهوری سوم پیش رو، چیزی بیش از لویاتان ملی-مذهبی التقاطیای نخواهد بود که اینبار ایدئولوژی و فقاهت را پوستاندازی کرده و آشکارا بدون تعارف با لباس امنیت ملّی، سرمایهداری، ناسیونالیسم، نظامیگری و تکنولوژی کنترلگر دولتی به تأسی از پوتین و حزب کمونیست چین طی طریق خواهد کرد. بنابراین میتوان چنین حکم کرد که ذخیره امر سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی در «متن» به پایان رسیده است.
🔴اما آیا این را باید به معنای پایان کامل امر سیاسی در ایران تلقی کرد؟ تصور میکنم امر سیاسی در ایران آمیخته به رندیِ ذاتیِ ایرانیان است و هرگز نمیمیرد، بلکه در شرایط این چنینی تغییر ماهیت میدهد. انتخابات سرد یک ماه پیش را به گمانم بتوان به عنوان نقطه عطفی برای پایان امر سیاسی در متن و تبدیل و تبدل آن در حاشیه تلقی کرد: ما در حال گذار از «امر سیاسی» به «امر فرهنگی» و گذار از سیاستورزی مردانه به سیاستورزی زنانه هستیم.
🔴ما در ایران بعد از انقلاب بر خلاف جهتگیری مشروطیت و انقلاب اسلامی، فاقد دو سنت سیاسی مشروطهخواهی و جمهوریخواهی بودیم. چه در جمهوری اول و چه در جمهوری دوم، چپ و راست از آنجا که هردو از حزب جمهوری اسلامی برآمده بودند، حول دو تلقی مدرن و سنتی از دولتگرایی (اتاتیسم) تشکیل شدند و نزاع دینی-ایدئولوژیکِ بیهوده آنها به نظر میرسد که امروز به نحوی پراگماتیستی فیصله یافته و نقطه تعادل خود را -همانطور که گفته شد- در نوعی ناسیونال-نولیبرالیسمِ امنیتی پیدا کرده است. اما همینجا دقیقاً می تواند نقطه دگردیسی چپ نوی سیاسی در ایران باشد: تولد جنبش فرهنگیِ نویی که در شرایط پایان امر سیاسی در متن، مقاومت فرهنگی در حاشیه را دنبال می کند.
♦️«مقاومت فرهنگی» در واقع روش این جنبش اجتماعیِ گام دومی است و آرمان آن «جمهوریخواهی سیاسی» خواهد بود. مقاومت فرهنگی استراتژیک به این معناست که اولاً در کوتاه مدت و میان مدت جمهوریخواهی سیاسی ممکن نیست و تنها می توان به مقاومت و توسعهی امکان تنفس فرهنگی اقدام کرد، ثانیاً قدرت دولتیِ مردانه که برآمده از خشونت است را واگذار میکنیم و به جای آن در حاشیه فرهنگی به تولید قدرت می پردازیم؛ ثالثاً آرمانشهرِ جمهوریِ عدالت و دموکراسی و فضیلت نه از طریق تصاحب قدرت دولتی و به طور یکباره در انتهای مسیر، بلکه برعکس در طول مقاومت فرهنگی-اجتماعی و به طور تدریجی ساخته میشود. به تعبیر بهتر این آموزش و اقتصاد و سیاستِ دومی است که به تدریج روی زیربنای شبکه فرهنگی تازهی ما، در حاشیه متولد شده و در شرایطی مقاومتی و رزمنده، خواهد بالید و سیاست و اقتصاد پوسیدهی قدیم که حول دولت سامان یافته و فرهنگ و آموزش ریاکارانه، محافظهکارانه و فاسدی که آنرا پوشانده را بیاعتبار خواهد کرد.
.
Forwarded from اندیشکده راهبردی مهاجر
#میزگرد_آنلاین
✅ الهیات پساکرونایی
❓ آیا کرونا دین را در ایران تضعیف میکند؟
با حضور
👤 محمدحسین بادامچی(دکتری جامعهشناسی و مدیر اندیشکده مهاجر)
👤 جواد درویش(دانشجوی دکتری فلسفه علم و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 محمد حسین بنا(سطح ۳ حوزه علمیه و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 نیما نریمانی(دانشجوی دکتری فلسفه دین و پژوهشگر اندیشکده مهاجر
📅 پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹؛ ساعت ۱۹
❗️ این میزگرد در کلاس مجازی به آدرس زیر برگزار میگردد:
📎 B2n.ir/covidreligion
❕ خواهشمند است پس از ورود به لینک بالا در تاریخ برگزاری، گزینهی مهمان را انتخاب کرده و پس از وارد کردن مشخصات، وارد کلاس مجازی شوید.
————————
🆔: @mohajer_thinktank
✅ الهیات پساکرونایی
❓ آیا کرونا دین را در ایران تضعیف میکند؟
با حضور
👤 محمدحسین بادامچی(دکتری جامعهشناسی و مدیر اندیشکده مهاجر)
👤 جواد درویش(دانشجوی دکتری فلسفه علم و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 محمد حسین بنا(سطح ۳ حوزه علمیه و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 نیما نریمانی(دانشجوی دکتری فلسفه دین و پژوهشگر اندیشکده مهاجر
📅 پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹؛ ساعت ۱۹
❗️ این میزگرد در کلاس مجازی به آدرس زیر برگزار میگردد:
📎 B2n.ir/covidreligion
❕ خواهشمند است پس از ورود به لینک بالا در تاریخ برگزاری، گزینهی مهمان را انتخاب کرده و پس از وارد کردن مشخصات، وارد کلاس مجازی شوید.
————————
🆔: @mohajer_thinktank
کرونا و بحران در معرفتشناسی دوگانه دینی-علمیِ رسمی
(چکیده مقالهای که در نشست آنلاین الهیات پساکرونایی ارائه خواهم داد)
▫️اگرچه مواجهه دین و علم (Science) به لحاظ فلسفه علمی و فلسفه سیاسی به اصطکاک، تنش، تضاد، تقابل و حتی تخاصمهای بسیاری در جوامع مسیحی (مثل مورد دادگاه گالیله و کلیساستیزی انقلاب فرانسه) و اسلامی (در ترکیه و مصر) و حتی سنت روشنفکری معاصر ایران (از کسروی تا سروش و ملکیان) و سنت روحانیت بنیادگرا (از ملاعلی کنی تا میرباقری) منجر شده است و این دو در بسیاری موارد در نهایت به شکل دو جبهه رودرروی علمی-سکولار/ دینی-بنیادگرایانه در مقابل هم صفآرایی کردهاند، اما حکومت دینی در ایران و معرفتشناسی مستقر در جمهوری اسلامی علی رغم نظرات شخصیِ برخی افراد صاحب نفوذ در حاکمیت، درگیر این نزاع نشده و همواره نوعی معرفتشناسی دوگانهی دینی-علمی را بعنوان معرفتشناسی رسمی خود معرفی و معیار عمل قرار داده است.
🔺 این معرفتشناسی دوگانه «در نظر»، بسیار نزدیک به خوانش معمول حوزوی و صدرایی از مناسبات طولی دین و علم است که آیت الله جوادی آملی در دو دهه گذشته به تقریر آن پرداخته و به موجب آن دین و علم نه تنها هیچ تضادی با هم ندارند، بلکه به دو ساحت متفاوت از هستی مربوط میشوند: علم به فیزیک و طبیعت؛ و دین به متافزیک و فوق طبیعت می پردازد و هر آنچه علم می گوید از نظر دین بیان خلقت و فعل الهی است و لاجرم بالذات هماهنگ با قول الهی.
🔺اما «در عمل» و به لحاظ سیاسی، این معرفت شناسی دوگانه به نوعی حاکمیت دوگانه منجر شده است که در ادبیات سیاسی ایرانی به آن «حکومت به تفکیک از دولت» گفته میشود. دولت نهادی عرفی و تخصصی است و از آنجا که با امور مادی و دنیوی جامعه و مشخصاً «توسعه» سروکار دارد، از منطقی علمی و تکنوکراتیک تبعیت میکند و در مقابل آن حکومت نهادی دینی است که با امور اخلاقی-سیاسی دنیویِ ملّت سروکار دارد و در نتیجه از منطقی دینی و فقهی-کلامی تبعیت می کند.
▫️تعبیر «من متخصص نیستم» که سال گذشته در جریان ماجرای افزایش قیمت بنزین از زبان مقام معظم رهبری صادر شد و مشابه این تعابیر در امور اقتصادی و نظامی که از لسان امام خمینی صادر شده است، نشانه مشخصی از این ساختار معرفتی-سیاسی دوگانه و رسمیت یافته است. به لحاظ معرفتشناسی رسمی جمهوری دوم (بعد از جنگ) این دو نیز در طول همدیگر هستند و چون در دو قلمرو متمایز از یکدیگر عمل میکنند تعارضی با هم ندارند و همچون انسانی که مجزا به امور جسمانی و روحانی خود می پردازد، دولت جسمانی و حکومت روحانی نیز به کمک هم به اعمال حکمرانی واحدی بر ملت در قامت متحد «نظام» مشغولند.
▫️از همینجاست که همکاری مسالمتآمیز و متحد روحانیت-پزشکان/مهندسان و ستیز توأمان روحانی-پزشک/مهندس با علوم انسانی آشکار میشود. در این تقسیم کار و معماری منظم باشکوه، روحانی و پزشک، طبیب جان و طبیب جسم، دو بال پرواز حکومت دینی هستند و به ظاهر به لحاظ نظری (همانطور که در موضع گیری رسمی علیه تبریزیان دیده شد) و عملی (همانطور که در مدیریت کرونا دیده شد) تعارضی میان آن دو نیست. با این حال علوم انسانی آن جناح مزاحمی است که چون همواره بر طبل نادرستی این تقسیم دوگانه پافشاری میکند؛ آنجا که بحث علمی-جسمی می شود از ملاحظات اخلاقی و ارزشی میگوید و آنجا که بحث دینی-اخروی می شود از انسان و طبیعتِ گوشت و پوستدار عینی و فیزیکی؛ هردو طرف متفقالقولند که هم به لحاظ نظری و آکادمیک و هم به لحاظ عملی و سیاسی این جماعت کنار گذاشته شوند که این سیاست در اصطلاح ایرانی «انقلاب فرهنگی» و «اسلامی شدن دانشگاه ها» نامیده شده است.
◾️از این منظر و علی رغم احساس عادی بودن اوضاع از منظر رسمی، کرونا قطعاً تکانه شدیدی به نفع ساختار علمی-عرفی-دولتی محسوب میشود که با تعلیق دستفرمان دینی به لحاظ نظری و عملی، نه تنها ساخت دینی-حکومتی را به چالش کشیده است، بلکه اساساً با گسترشی که در قلمرو علمی-دولتی و اعلام شرایط اضطراری ایجاد کرد، عملاً اعتبار و مشروعیت این ساخت دوگانه را نیز زیر سؤال برده است. تناقضی که سالها انکار میشد اینک بر پرده افتاده است و مردم با ربط دادن این دو قلمروی جدا متوجه شده اند که آنچه به نفع جسم است به نفع روح نیست و آنچه به نفع روح است به نفع جسم نیست. آیا اینکه روح و جسم به یک راه نمیروند و مرز مقدس میان این دو اینک محو و ناپدید گشته، فروپاشی نظم نظری و عملی جهان رسمی ما نیست؟ آیا اینچنین قرنطینهی تعلیقیای که در آن قرار گرفتیم را نباید زلزلهای بنیادین در الهیات تلقی کرد؟
.
(چکیده مقالهای که در نشست آنلاین الهیات پساکرونایی ارائه خواهم داد)
▫️اگرچه مواجهه دین و علم (Science) به لحاظ فلسفه علمی و فلسفه سیاسی به اصطکاک، تنش، تضاد، تقابل و حتی تخاصمهای بسیاری در جوامع مسیحی (مثل مورد دادگاه گالیله و کلیساستیزی انقلاب فرانسه) و اسلامی (در ترکیه و مصر) و حتی سنت روشنفکری معاصر ایران (از کسروی تا سروش و ملکیان) و سنت روحانیت بنیادگرا (از ملاعلی کنی تا میرباقری) منجر شده است و این دو در بسیاری موارد در نهایت به شکل دو جبهه رودرروی علمی-سکولار/ دینی-بنیادگرایانه در مقابل هم صفآرایی کردهاند، اما حکومت دینی در ایران و معرفتشناسی مستقر در جمهوری اسلامی علی رغم نظرات شخصیِ برخی افراد صاحب نفوذ در حاکمیت، درگیر این نزاع نشده و همواره نوعی معرفتشناسی دوگانهی دینی-علمی را بعنوان معرفتشناسی رسمی خود معرفی و معیار عمل قرار داده است.
🔺 این معرفتشناسی دوگانه «در نظر»، بسیار نزدیک به خوانش معمول حوزوی و صدرایی از مناسبات طولی دین و علم است که آیت الله جوادی آملی در دو دهه گذشته به تقریر آن پرداخته و به موجب آن دین و علم نه تنها هیچ تضادی با هم ندارند، بلکه به دو ساحت متفاوت از هستی مربوط میشوند: علم به فیزیک و طبیعت؛ و دین به متافزیک و فوق طبیعت می پردازد و هر آنچه علم می گوید از نظر دین بیان خلقت و فعل الهی است و لاجرم بالذات هماهنگ با قول الهی.
🔺اما «در عمل» و به لحاظ سیاسی، این معرفت شناسی دوگانه به نوعی حاکمیت دوگانه منجر شده است که در ادبیات سیاسی ایرانی به آن «حکومت به تفکیک از دولت» گفته میشود. دولت نهادی عرفی و تخصصی است و از آنجا که با امور مادی و دنیوی جامعه و مشخصاً «توسعه» سروکار دارد، از منطقی علمی و تکنوکراتیک تبعیت میکند و در مقابل آن حکومت نهادی دینی است که با امور اخلاقی-سیاسی دنیویِ ملّت سروکار دارد و در نتیجه از منطقی دینی و فقهی-کلامی تبعیت می کند.
▫️تعبیر «من متخصص نیستم» که سال گذشته در جریان ماجرای افزایش قیمت بنزین از زبان مقام معظم رهبری صادر شد و مشابه این تعابیر در امور اقتصادی و نظامی که از لسان امام خمینی صادر شده است، نشانه مشخصی از این ساختار معرفتی-سیاسی دوگانه و رسمیت یافته است. به لحاظ معرفتشناسی رسمی جمهوری دوم (بعد از جنگ) این دو نیز در طول همدیگر هستند و چون در دو قلمرو متمایز از یکدیگر عمل میکنند تعارضی با هم ندارند و همچون انسانی که مجزا به امور جسمانی و روحانی خود می پردازد، دولت جسمانی و حکومت روحانی نیز به کمک هم به اعمال حکمرانی واحدی بر ملت در قامت متحد «نظام» مشغولند.
▫️از همینجاست که همکاری مسالمتآمیز و متحد روحانیت-پزشکان/مهندسان و ستیز توأمان روحانی-پزشک/مهندس با علوم انسانی آشکار میشود. در این تقسیم کار و معماری منظم باشکوه، روحانی و پزشک، طبیب جان و طبیب جسم، دو بال پرواز حکومت دینی هستند و به ظاهر به لحاظ نظری (همانطور که در موضع گیری رسمی علیه تبریزیان دیده شد) و عملی (همانطور که در مدیریت کرونا دیده شد) تعارضی میان آن دو نیست. با این حال علوم انسانی آن جناح مزاحمی است که چون همواره بر طبل نادرستی این تقسیم دوگانه پافشاری میکند؛ آنجا که بحث علمی-جسمی می شود از ملاحظات اخلاقی و ارزشی میگوید و آنجا که بحث دینی-اخروی می شود از انسان و طبیعتِ گوشت و پوستدار عینی و فیزیکی؛ هردو طرف متفقالقولند که هم به لحاظ نظری و آکادمیک و هم به لحاظ عملی و سیاسی این جماعت کنار گذاشته شوند که این سیاست در اصطلاح ایرانی «انقلاب فرهنگی» و «اسلامی شدن دانشگاه ها» نامیده شده است.
◾️از این منظر و علی رغم احساس عادی بودن اوضاع از منظر رسمی، کرونا قطعاً تکانه شدیدی به نفع ساختار علمی-عرفی-دولتی محسوب میشود که با تعلیق دستفرمان دینی به لحاظ نظری و عملی، نه تنها ساخت دینی-حکومتی را به چالش کشیده است، بلکه اساساً با گسترشی که در قلمرو علمی-دولتی و اعلام شرایط اضطراری ایجاد کرد، عملاً اعتبار و مشروعیت این ساخت دوگانه را نیز زیر سؤال برده است. تناقضی که سالها انکار میشد اینک بر پرده افتاده است و مردم با ربط دادن این دو قلمروی جدا متوجه شده اند که آنچه به نفع جسم است به نفع روح نیست و آنچه به نفع روح است به نفع جسم نیست. آیا اینکه روح و جسم به یک راه نمیروند و مرز مقدس میان این دو اینک محو و ناپدید گشته، فروپاشی نظم نظری و عملی جهان رسمی ما نیست؟ آیا اینچنین قرنطینهی تعلیقیای که در آن قرار گرفتیم را نباید زلزلهای بنیادین در الهیات تلقی کرد؟
.
Telegram
جمهورى سوم
#میزگرد_آنلاین
✅ الهیات پساکرونایی
❓ آیا کرونا دین را در ایران تضعیف میکند؟
با حضور
👤 محمدحسین بادامچی(دکتری جامعهشناسی و مدیر اندیشکده مهاجر)
👤 جواد درویش(دانشجوی دکتری فلسفه علم و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 محمد حسین بنا(سطح ۳ حوزه علمیه و پژوهشگر اندیشکده…
✅ الهیات پساکرونایی
❓ آیا کرونا دین را در ایران تضعیف میکند؟
با حضور
👤 محمدحسین بادامچی(دکتری جامعهشناسی و مدیر اندیشکده مهاجر)
👤 جواد درویش(دانشجوی دکتری فلسفه علم و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 محمد حسین بنا(سطح ۳ حوزه علمیه و پژوهشگر اندیشکده…
Audio
#میزگرد_آنلاین
✅ الهیات پساکرونایی
❓ آیا کرونا دین را در ایران تضعیف میکند؟
با حضور
👤 محمدحسین بادامچی(دکتری جامعهشناسی و مدیر اندیشکده مهاجر)
👤 جواد درویش(دانشجوی دکتری فلسفه علم و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 محمد حسین بنا(سطح ۳ حوزه علمیه و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 نیما نریمانی(دانشجوی دکتری فلسفه دین و پژوهشگر اندیشکده مهاجر
—————————
🆔: @mohajer_thinktank
✅ الهیات پساکرونایی
❓ آیا کرونا دین را در ایران تضعیف میکند؟
با حضور
👤 محمدحسین بادامچی(دکتری جامعهشناسی و مدیر اندیشکده مهاجر)
👤 جواد درویش(دانشجوی دکتری فلسفه علم و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 محمد حسین بنا(سطح ۳ حوزه علمیه و پژوهشگر اندیشکده مهاجر)
👤 نیما نریمانی(دانشجوی دکتری فلسفه دین و پژوهشگر اندیشکده مهاجر
—————————
🆔: @mohajer_thinktank
Forwarded from اندیشکده راهبردی مهاجر
افزایش دینداری نخبگان-مهاجر.pdf
1.3 MB
#پژوهش
✅ پروژه «آسیب شناسی رویکردهای مرسوم در حفظ و تقویت دینداری نخبگان و پیشنهاد راهکارهای جدید» به سفارش یکی از نهادهای سیاستگذار، سال گذشته توسط محمدحسین بادامچی اجرا گردید. این پروژه در ادامه سلسله پژوهشهایی است که اندیشکده مهاجر از سال ۹۱ تا کنون در حوزه دینداری نخبگان انجام گرفته و در آن نظرات ۵ نفر از صاحب نظران (آقایان دکتر میری، مرشدی، جعفری، درویش و نریمانی) در آسیبشناسی آنچه «الهیات حوزوی بوروکراتیک» نامیده شده و گفتمان حاکم بر نهاد رهبری، مراکز معارف دانشگاهی و سازمانهای تبلیغی و هیئات را شکل میدهد مورد تحلیل انتقادی قرار گرفته و در نهایت راهبردهای بدیلی برای افزایش دینداری نخبگان پیشنهاد شده است.
—————————
🆔: @mohajer_thinktank
✅ پروژه «آسیب شناسی رویکردهای مرسوم در حفظ و تقویت دینداری نخبگان و پیشنهاد راهکارهای جدید» به سفارش یکی از نهادهای سیاستگذار، سال گذشته توسط محمدحسین بادامچی اجرا گردید. این پروژه در ادامه سلسله پژوهشهایی است که اندیشکده مهاجر از سال ۹۱ تا کنون در حوزه دینداری نخبگان انجام گرفته و در آن نظرات ۵ نفر از صاحب نظران (آقایان دکتر میری، مرشدی، جعفری، درویش و نریمانی) در آسیبشناسی آنچه «الهیات حوزوی بوروکراتیک» نامیده شده و گفتمان حاکم بر نهاد رهبری، مراکز معارف دانشگاهی و سازمانهای تبلیغی و هیئات را شکل میدهد مورد تحلیل انتقادی قرار گرفته و در نهایت راهبردهای بدیلی برای افزایش دینداری نخبگان پیشنهاد شده است.
—————————
🆔: @mohajer_thinktank
4_5843539942373853276.pdf
410 KB
🔺مصاحبه با روزنامه قدس درباره «رابطه بین دولت اسلامی و ظهور اشرافیت جدید و ضعف تحلیلی طرح دوره گذار امت و امامت دکتر شریعتی»
🔖تکمله پساکرونایی:
این مصاحبه مربوط به قبل از کروناست، که به تازگی در روزنامه قدس منتشر شد. کرونا هم به مسائل قبلی اضافه شده و تضادها و انحصارهای ساختار طبقاتی ما را تشدید کرده است. در شرایطی که هر روز عده بیشتری از این ساختار محدود طبقاتی و رانتی به بیرون پرتاب میشوند، «حاشیهنشینان» نیز روز به روز به طبقه بزرگتر و مهمتری در ایران تبدیل میشوند.
🔖تکمله پساکرونایی:
این مصاحبه مربوط به قبل از کروناست، که به تازگی در روزنامه قدس منتشر شد. کرونا هم به مسائل قبلی اضافه شده و تضادها و انحصارهای ساختار طبقاتی ما را تشدید کرده است. در شرایطی که هر روز عده بیشتری از این ساختار محدود طبقاتی و رانتی به بیرون پرتاب میشوند، «حاشیهنشینان» نیز روز به روز به طبقه بزرگتر و مهمتری در ایران تبدیل میشوند.
کرونا، مرکززدایی و شبکه فرهنگی جریان سوم
🔴وقتی از جریان سوم چپ نوی مسلمان سخن میگوییم، بسیاری از افراد به فراخور تصور سنتی از سیاست، از «ایدئولوژی» و «حزب» و «برنامه» و «تشکیلات» میپرسند.
🔺اول آنکه حزب و ایدئولوژی و برنامه و تشکیلات مربوط به نظامهای پارلمانی و لیبرال-دموکرات است و ربطی به ساختار سیاسی کنونی ما (بویژه در جمهوری دوم) ندارد که در آن دو جناح حاکم اصولگرا و اصلاحطلب در واقع دو بالِ راست و چپ الیگارشی هستند و هرآنچه می گویند اشکال مختلفی از گفتمان قدرت و تکنولوژی کنترل و اداره اقشار مختلف مردم است که در تقسیمِ کاری تدریجی در طول چند دهه کار با آنها را یاد گرفتهاند و مفاهیم سیاسی و مقولات فرهنگی را بعنوان پوشش شبکه قدرت خود به کار میبرند.
🔺ثانیاً حزب و ایدئولوژی و برنامه و تشکیلات مربوط به اشکال متمرکز، پدرسالارانه، تشکیلاتی، عمودی و نخبهسالارانه و پیرسالارانه سیاستورزی است که از زمان حزب توده در ایران وارد شده و حزب جمهوری اسلامی و دو شاخه منشعب از آن نیز بر پایه همین الگو عمل کردهاند و امروز زمان آن رسیده است که این الگو را به کلی کنار بگذاریم.
🔺بنیاد دیدگاه جریان سوم بازگشت به آن اصل اساسی در الهیات رهاییبخش انقلاب اسلامی و نظریه سیاسی جمهوری اسلامی است که «خداوند هرکس را حاکم بر سرنوشت خویش قرار داده» و این اصل اساسی طرد تمام اشکال «قیممآبانه و پدرسالارانه» را ایجاب می کند. فرم سیاستورزی کنونی بنیاد سیاست را در «خشونت» میداند و به همین دلیل است که من در الگوی جدیدی که پیشنهاد میکنم از «زنانه شدن سیاست» به طور جدی دفاع می کنم.
🔴جامعه ایران در طول یک سده اخیر (با بدعت رضاشاه) به نحوی عمودی و بالابه پایین سازماندهی شده است و بعد از انقلاب این سازماندهی عمودی تا مغز استخوان نهاد دین، بازار، محلات و خانواده نیز نفوذ کرد. گویی همه ما عادت کردهایم که هر چیزی را می خواهیم تصور کنیم از همان اول کار به دنبال یک مرکز و یک قیّم بگردیم و مسئولیت امور را به او واگذار کنیم و خود از او پیروی کنیم و از آن پس وظیفه مقدس خود را دفاع از این فرقه و مخالفت با فرقه های جدید تعریف کنیم. ساختاری که در بطن خود خشونت و امنیت را بر صدر مینشاند و تمام مفاهیم و آرمانهای سیاسی را به ابزاری برای جنگ قدرت تبدیل میکند.
🔴اینک کرونا فرصتی است برای بازسازماندهی جامعه ایرانی. با فاصلهگذاری اجتماعی کرونا، جامعه ایران امروز به یک جامعه تودهای تبدیل شده است که تنها دو نهاد اصلی در آن باقی مانده: دولت و خانه-اینترنت؛ و بنابراین تنها دو چشمانداز دارد: یا توتالیتاریسم متمرکزی که از شرایط فوقالعاده استفاده کند و بار دیگر سازماندهی های عمودی خود را به نام ضرورت، تثبیتتر و محکمتر کند و یا جامعهای که از این فرصت استفاده کند و برای اولین بار تجربهای از شبکه سازی افقی را بر پایه فرهنگ و سوژگی نوظهور خود در فضای مجازی تجربه کند.
♦️پرسشهای ناظر به ایدئولوژی و حزب و سران و نخبگان پیشرو و مرزبندیهای هویتی تماماً استراتژیهای تفرقه و اختلافند که در بطن خود رقابت قدرت و جزماندیشی و انقیاد را دنبال میکنند و در صورت پیروزی هم تنها به شیوه امنیتی قادر به حفظ وحدت هستند. در مقابل در استراتژی زنانهی سیاستورزی، تک تک سوژهها اهمیت دارند و هیچ مرکز پدرسالارانهای در کار نیست که افراد مجبور باشند با ارجاع هویت خود به آن، مشروعیت بدست بیاورند. در جنبش مقاومت فرهنگی چپ نوی مسلمان، هر نفر، هر اکانت، هر خانه و هر گروهی، فکر، معنا و عمل تازه و باارزشی به صحنه میآورد و البته همه اینها در جهان گفتگو و نقد فرهنگی به تکامل عقلانی میرسد. حقانیت و مشروعیت نه از منطق جزمی و قیاسی متافیزیکی و الهیاتی و سلسله مراتب نخبگانی و خبرگانی، بلکه از منطق محک و اشتراک و توافق و تعهد عقلایی و با بازگشت به تجربیات عینی و وجودی و مشترک همه شهروندان تبعیت میکند. در این جنبش فرهنگی «پرچم»ها نیستند که یونیفرمِ معرف افرادند، بلکه افرادند که با اشتراک خود رنگهای تازهای می آفرینند.
کرونا را از تهدید به فرصت تبدیل کنیم...
🔴وقتی از جریان سوم چپ نوی مسلمان سخن میگوییم، بسیاری از افراد به فراخور تصور سنتی از سیاست، از «ایدئولوژی» و «حزب» و «برنامه» و «تشکیلات» میپرسند.
🔺اول آنکه حزب و ایدئولوژی و برنامه و تشکیلات مربوط به نظامهای پارلمانی و لیبرال-دموکرات است و ربطی به ساختار سیاسی کنونی ما (بویژه در جمهوری دوم) ندارد که در آن دو جناح حاکم اصولگرا و اصلاحطلب در واقع دو بالِ راست و چپ الیگارشی هستند و هرآنچه می گویند اشکال مختلفی از گفتمان قدرت و تکنولوژی کنترل و اداره اقشار مختلف مردم است که در تقسیمِ کاری تدریجی در طول چند دهه کار با آنها را یاد گرفتهاند و مفاهیم سیاسی و مقولات فرهنگی را بعنوان پوشش شبکه قدرت خود به کار میبرند.
🔺ثانیاً حزب و ایدئولوژی و برنامه و تشکیلات مربوط به اشکال متمرکز، پدرسالارانه، تشکیلاتی، عمودی و نخبهسالارانه و پیرسالارانه سیاستورزی است که از زمان حزب توده در ایران وارد شده و حزب جمهوری اسلامی و دو شاخه منشعب از آن نیز بر پایه همین الگو عمل کردهاند و امروز زمان آن رسیده است که این الگو را به کلی کنار بگذاریم.
🔺بنیاد دیدگاه جریان سوم بازگشت به آن اصل اساسی در الهیات رهاییبخش انقلاب اسلامی و نظریه سیاسی جمهوری اسلامی است که «خداوند هرکس را حاکم بر سرنوشت خویش قرار داده» و این اصل اساسی طرد تمام اشکال «قیممآبانه و پدرسالارانه» را ایجاب می کند. فرم سیاستورزی کنونی بنیاد سیاست را در «خشونت» میداند و به همین دلیل است که من در الگوی جدیدی که پیشنهاد میکنم از «زنانه شدن سیاست» به طور جدی دفاع می کنم.
🔴جامعه ایران در طول یک سده اخیر (با بدعت رضاشاه) به نحوی عمودی و بالابه پایین سازماندهی شده است و بعد از انقلاب این سازماندهی عمودی تا مغز استخوان نهاد دین، بازار، محلات و خانواده نیز نفوذ کرد. گویی همه ما عادت کردهایم که هر چیزی را می خواهیم تصور کنیم از همان اول کار به دنبال یک مرکز و یک قیّم بگردیم و مسئولیت امور را به او واگذار کنیم و خود از او پیروی کنیم و از آن پس وظیفه مقدس خود را دفاع از این فرقه و مخالفت با فرقه های جدید تعریف کنیم. ساختاری که در بطن خود خشونت و امنیت را بر صدر مینشاند و تمام مفاهیم و آرمانهای سیاسی را به ابزاری برای جنگ قدرت تبدیل میکند.
🔴اینک کرونا فرصتی است برای بازسازماندهی جامعه ایرانی. با فاصلهگذاری اجتماعی کرونا، جامعه ایران امروز به یک جامعه تودهای تبدیل شده است که تنها دو نهاد اصلی در آن باقی مانده: دولت و خانه-اینترنت؛ و بنابراین تنها دو چشمانداز دارد: یا توتالیتاریسم متمرکزی که از شرایط فوقالعاده استفاده کند و بار دیگر سازماندهی های عمودی خود را به نام ضرورت، تثبیتتر و محکمتر کند و یا جامعهای که از این فرصت استفاده کند و برای اولین بار تجربهای از شبکه سازی افقی را بر پایه فرهنگ و سوژگی نوظهور خود در فضای مجازی تجربه کند.
♦️پرسشهای ناظر به ایدئولوژی و حزب و سران و نخبگان پیشرو و مرزبندیهای هویتی تماماً استراتژیهای تفرقه و اختلافند که در بطن خود رقابت قدرت و جزماندیشی و انقیاد را دنبال میکنند و در صورت پیروزی هم تنها به شیوه امنیتی قادر به حفظ وحدت هستند. در مقابل در استراتژی زنانهی سیاستورزی، تک تک سوژهها اهمیت دارند و هیچ مرکز پدرسالارانهای در کار نیست که افراد مجبور باشند با ارجاع هویت خود به آن، مشروعیت بدست بیاورند. در جنبش مقاومت فرهنگی چپ نوی مسلمان، هر نفر، هر اکانت، هر خانه و هر گروهی، فکر، معنا و عمل تازه و باارزشی به صحنه میآورد و البته همه اینها در جهان گفتگو و نقد فرهنگی به تکامل عقلانی میرسد. حقانیت و مشروعیت نه از منطق جزمی و قیاسی متافیزیکی و الهیاتی و سلسله مراتب نخبگانی و خبرگانی، بلکه از منطق محک و اشتراک و توافق و تعهد عقلایی و با بازگشت به تجربیات عینی و وجودی و مشترک همه شهروندان تبعیت میکند. در این جنبش فرهنگی «پرچم»ها نیستند که یونیفرمِ معرف افرادند، بلکه افرادند که با اشتراک خود رنگهای تازهای می آفرینند.
کرونا را از تهدید به فرصت تبدیل کنیم...
کرونا: کودکی که لخت بودن «مدرسه» را فریاد زد!
1⃣ایده های تمدنی که فرو میمیرند، همه چیز بندِ «مناسک حضوری» میشود: اجتماعاتی در زمانها و مکانهای مشترک که به صرف حضور فیزیکی در آنها «توهم معناداری» به ما القا میشود و آسودهخاطر به خانه بازمیگردیم. این همان معنای انحطاط است. همان چیزی که کرونا با تعطیل کردن «مناسک» ما را به آن آگاه کرده است.
2⃣از مناسک که می گویم تنها مرادم مناسک مذهبی و انحطاط دینی ما نیست که جای خودش را دارد. از بدترین و پوچ ترین مناسک این چنددهه اخیر ما «مدرسه رفتن» است. نهادی که هیچ ایدهای در خود ندارد و همچون مترسکی که از چند جا به سرنوشت ملت گرهش زدهاند سر پا ایستاده است: از یکطرف به کنکور و به مترسک بزرگتری به نام دانشگاه؛ از یکطرف به خانواده و توهم پیشرفت و ترقی فرزندان؛ از یکطرف به دولت و نیاز آن به ویترینی به نام آموزش و تربیت و رشد علمی؛ و از یکطرف دیگر به مافیای تودرتویی از آموزشگاه ها و مدارس غیرانتفاعی و سازمان سنجش و معلمین خصوصی و کتب کمک درسی و لوازم التحریر و مبلیغین مذهبی و ... که از این دکان نان میخورند.
3⃣اما کرونا با شکست طلسم «همحضوری فیزیکی» به اعتقاد من سیلی سنگینی بر این نهاد پوشالی زد و امید که پایان مدارس کنونی را نزدیک کرده باشد. اکنون که پدر و مادر و بچه از خانه و از طریق واتزآپ مشقهایشان را انجام می دهند، این تقدس کهن «
4⃣مدرسه باید ایدهای داشته باشد که همه از شوق آن ایده به «دور هم جمع شدن دوباره» فکر کنند، اما در سراشیبی تمدنی که ما در آن هستیم، کنار هم بودن، نبودن ایده ها را جبران کرده است. عین «ولاالضّالین»ی که تصور میکنیم ضادش را اگر درست نگوییم، ایمان و آخرتمان به خطر میافتد. اما ایده مدرسه ما چیست؟ مدرسه ما محل تجمع کدام انسانها برای پرورش دادن کدام «هویت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی» است؟ فرزند من قرار است به جهان چگونه بیندیشد؟ به دین، به اقتصاد، به فرهنگ، به هنر، به تکنولوژی، به سیاست، به تاریخ ایران و تاریخ جهان، به محیط زیست خود، به جنسیت خود، به نژاد خود، به لهجه خود، چگونه بیندیشد و چگونه راه خود را در دنیای پیچیده قرن بیست و یکمی بیابد؟ مدرسه ما ایده ندارد چون تمام این سؤالات را بر پایه اصل «همحضوری» در یک سری کدهای پنهان «بچهی خوب» مفروض میداند و بقیه همّ و غمش میشود جلو رفتن طرح درس ریاضی و علوم و فارسی که در چشم اندازی دوازده ساله بچهی خوب ما کنکوریِ خوبی هم شود. و در فقدان ایده، «ریاضی» و «علوم» و «فارسی» هم در مدارس این مملکت پوچ اندرپوچند. راستی چند نفر را دیدهاید که بخاطر کلاس ریاضی و علوم و فارسی و دینی به «ریاضی» و «علوم» و «فارسی» و «دین» علاقه مند شوند؟
5⃣کرونا کدهای رفتاری «بچه خوب» و «بچه درسخوان» را که تمرکز مکانی بعنوان برنامه پنهان و اصلی مدارس ما اجرا میکرد، نابود کرده است. حالا واقعاً خودِ محتوای آموزش است که پیش روی ما قرار گرفته و این رویارویی تلخ، ما را به جهانی از هزاران پرسش بی پاسخ که تا کنون زیر طلسم مناسک فیزیکی «مدرسه رفتن» پنهان شده بود، پرتاب کرده است. کرونا همان کودکی بود که لخت بودن «پادشاه مدرسه ایرانی» را متذکر شده است. آیا ما –خانواده ها و معلمین و حکومت- به پوچی عظیم مدارس خود پی خواهیم برد یا منتظریم که با عادی شدن اوضاع، مناسک پوچ «تحصیلات» را از سر بگیریم؟
.
1⃣ایده های تمدنی که فرو میمیرند، همه چیز بندِ «مناسک حضوری» میشود: اجتماعاتی در زمانها و مکانهای مشترک که به صرف حضور فیزیکی در آنها «توهم معناداری» به ما القا میشود و آسودهخاطر به خانه بازمیگردیم. این همان معنای انحطاط است. همان چیزی که کرونا با تعطیل کردن «مناسک» ما را به آن آگاه کرده است.
2⃣از مناسک که می گویم تنها مرادم مناسک مذهبی و انحطاط دینی ما نیست که جای خودش را دارد. از بدترین و پوچ ترین مناسک این چنددهه اخیر ما «مدرسه رفتن» است. نهادی که هیچ ایدهای در خود ندارد و همچون مترسکی که از چند جا به سرنوشت ملت گرهش زدهاند سر پا ایستاده است: از یکطرف به کنکور و به مترسک بزرگتری به نام دانشگاه؛ از یکطرف به خانواده و توهم پیشرفت و ترقی فرزندان؛ از یکطرف به دولت و نیاز آن به ویترینی به نام آموزش و تربیت و رشد علمی؛ و از یکطرف دیگر به مافیای تودرتویی از آموزشگاه ها و مدارس غیرانتفاعی و سازمان سنجش و معلمین خصوصی و کتب کمک درسی و لوازم التحریر و مبلیغین مذهبی و ... که از این دکان نان میخورند.
3⃣اما کرونا با شکست طلسم «همحضوری فیزیکی» به اعتقاد من سیلی سنگینی بر این نهاد پوشالی زد و امید که پایان مدارس کنونی را نزدیک کرده باشد. اکنون که پدر و مادر و بچه از خانه و از طریق واتزآپ مشقهایشان را انجام می دهند، این تقدس کهن «
کلاس» است که ذره ذره آب میشود. برنامه درسی واحد و سبک آموزشی متمرکز است که بر باد هوا میرود. تحکم و اقتدار معلم و ناظم است که محو میشود و در پس همه اینها «خلأ بزرگی» که قلب را می فشارد: حالا که بهترین درسها و معلمها و مواد یادگیری همه جا در دسترس است و هر وقت و هرزمان هم میتوان درس خواند، پس چرا درس میخوانیم و اصلاً چه میخوانیم؟4⃣مدرسه باید ایدهای داشته باشد که همه از شوق آن ایده به «دور هم جمع شدن دوباره» فکر کنند، اما در سراشیبی تمدنی که ما در آن هستیم، کنار هم بودن، نبودن ایده ها را جبران کرده است. عین «ولاالضّالین»ی که تصور میکنیم ضادش را اگر درست نگوییم، ایمان و آخرتمان به خطر میافتد. اما ایده مدرسه ما چیست؟ مدرسه ما محل تجمع کدام انسانها برای پرورش دادن کدام «هویت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی» است؟ فرزند من قرار است به جهان چگونه بیندیشد؟ به دین، به اقتصاد، به فرهنگ، به هنر، به تکنولوژی، به سیاست، به تاریخ ایران و تاریخ جهان، به محیط زیست خود، به جنسیت خود، به نژاد خود، به لهجه خود، چگونه بیندیشد و چگونه راه خود را در دنیای پیچیده قرن بیست و یکمی بیابد؟ مدرسه ما ایده ندارد چون تمام این سؤالات را بر پایه اصل «همحضوری» در یک سری کدهای پنهان «بچهی خوب» مفروض میداند و بقیه همّ و غمش میشود جلو رفتن طرح درس ریاضی و علوم و فارسی که در چشم اندازی دوازده ساله بچهی خوب ما کنکوریِ خوبی هم شود. و در فقدان ایده، «ریاضی» و «علوم» و «فارسی» هم در مدارس این مملکت پوچ اندرپوچند. راستی چند نفر را دیدهاید که بخاطر کلاس ریاضی و علوم و فارسی و دینی به «ریاضی» و «علوم» و «فارسی» و «دین» علاقه مند شوند؟
5⃣کرونا کدهای رفتاری «بچه خوب» و «بچه درسخوان» را که تمرکز مکانی بعنوان برنامه پنهان و اصلی مدارس ما اجرا میکرد، نابود کرده است. حالا واقعاً خودِ محتوای آموزش است که پیش روی ما قرار گرفته و این رویارویی تلخ، ما را به جهانی از هزاران پرسش بی پاسخ که تا کنون زیر طلسم مناسک فیزیکی «مدرسه رفتن» پنهان شده بود، پرتاب کرده است. کرونا همان کودکی بود که لخت بودن «پادشاه مدرسه ایرانی» را متذکر شده است. آیا ما –خانواده ها و معلمین و حکومت- به پوچی عظیم مدارس خود پی خواهیم برد یا منتظریم که با عادی شدن اوضاع، مناسک پوچ «تحصیلات» را از سر بگیریم؟
.
جنبش مقاومت فرهنگی چپ نوی مسلمان از منظر دکتر تاجیک
✍چندی پیش از جنبش مقاومت فرهنگی چپ نوی مسلمان برای خروج از بن بست سیاسی دو جناح چپ و راست الیگارشی نوشتم (اینجا). امروز دکتر تاجیک در مصاحبهای ویژگیهای این جنبش را به خوبی توصیف کرده است:
🔴دکتر محمدرضا تاجیک: جریان پسا اصلاح طلبی در راه است
جریان رسمی و اسمی اصلاحطلبی را سنگینپاتر و سترونتر از آن میدانم که کارگزار تغییر تاریخ اکنون خود و جامعه شود و جریان در راه را موضوع اراده معطوف به آگاهی و آفرینش خود قرار دهد. بنابراین معتقدم جریانی در راه است: جریانی «پسااصلاحطلبی». از «پسا» مرادم هم «گسستن از»، هم «تداوم و استمرار» و هم «در تقابل با»، «متفاوت از و متفاوت با»، «در واکنش به»، «فراسو»، «مابعد»، «گسست» و «پیوست» است. مشخصتر بگویم؛ جریان در راه اگرچه کماکان از گوهره و درونمایه و سویهای غیررادیکال (مدنی یا اصلاحی) برخوردار خواهد بود، اما در فصل و فاصله از اصلاحطلبی «واقعا موجود» تعریف و تدوین میشود، اگرچه هویت خود را کاملا «بر قدرت» تعریف نمیکند، اما تلاش میکند سویه «بر قدرتی» خود را برجستهتر نماید، اگرچه کماکان به کنشگری در عرصه سیاست ادامه خواهد داد، اما در هیبت و صورت یک کنشگر فرهنگی، اجتماعی، هنری و زیباشناختی نیز، نمایشی پررنگ دارد، اگرچه از نوعی باهمبودگی و سامان جمعی برخوردار است، اما این سامان نه در قالب حزب بلکه عمدتا در قاب یک پارتاژ - هم مشترک بودن و هم سهیم بودن. یا با-هم-بودن، در-هم-نبودن - و یک کمونیتاس – باهمبودگی براساس قسمی وظیفه یا دِین – سامان مییابد، اگرچه از زبان و خوبگان پوپولیستی (در معنای قدیم آن) برخوردار نیست، اما گرایش گستردهتر و عمیقتری با تودههای مردم دارد، اگرچه نگاه و بصیرتی جهانی دارد، اما از نوعی تمایلات ناسیونالیستی نیز برخوردار است، اگرچه مفاهیمی همچون دموکراسی و آزادی و پلورالیسم دقایق گفتمانی آن هستند، اما دقایق انضمامی و ناظر بر زندگی روزمره و عدالت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و قومیتی و جنسیتی از برجستگی بیشتری برخوردارند.
منبع
✍چندی پیش از جنبش مقاومت فرهنگی چپ نوی مسلمان برای خروج از بن بست سیاسی دو جناح چپ و راست الیگارشی نوشتم (اینجا). امروز دکتر تاجیک در مصاحبهای ویژگیهای این جنبش را به خوبی توصیف کرده است:
🔴دکتر محمدرضا تاجیک: جریان پسا اصلاح طلبی در راه است
جریان رسمی و اسمی اصلاحطلبی را سنگینپاتر و سترونتر از آن میدانم که کارگزار تغییر تاریخ اکنون خود و جامعه شود و جریان در راه را موضوع اراده معطوف به آگاهی و آفرینش خود قرار دهد. بنابراین معتقدم جریانی در راه است: جریانی «پسااصلاحطلبی». از «پسا» مرادم هم «گسستن از»، هم «تداوم و استمرار» و هم «در تقابل با»، «متفاوت از و متفاوت با»، «در واکنش به»، «فراسو»، «مابعد»، «گسست» و «پیوست» است. مشخصتر بگویم؛ جریان در راه اگرچه کماکان از گوهره و درونمایه و سویهای غیررادیکال (مدنی یا اصلاحی) برخوردار خواهد بود، اما در فصل و فاصله از اصلاحطلبی «واقعا موجود» تعریف و تدوین میشود، اگرچه هویت خود را کاملا «بر قدرت» تعریف نمیکند، اما تلاش میکند سویه «بر قدرتی» خود را برجستهتر نماید، اگرچه کماکان به کنشگری در عرصه سیاست ادامه خواهد داد، اما در هیبت و صورت یک کنشگر فرهنگی، اجتماعی، هنری و زیباشناختی نیز، نمایشی پررنگ دارد، اگرچه از نوعی باهمبودگی و سامان جمعی برخوردار است، اما این سامان نه در قالب حزب بلکه عمدتا در قاب یک پارتاژ - هم مشترک بودن و هم سهیم بودن. یا با-هم-بودن، در-هم-نبودن - و یک کمونیتاس – باهمبودگی براساس قسمی وظیفه یا دِین – سامان مییابد، اگرچه از زبان و خوبگان پوپولیستی (در معنای قدیم آن) برخوردار نیست، اما گرایش گستردهتر و عمیقتری با تودههای مردم دارد، اگرچه نگاه و بصیرتی جهانی دارد، اما از نوعی تمایلات ناسیونالیستی نیز برخوردار است، اگرچه مفاهیمی همچون دموکراسی و آزادی و پلورالیسم دقایق گفتمانی آن هستند، اما دقایق انضمامی و ناظر بر زندگی روزمره و عدالت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و قومیتی و جنسیتی از برجستگی بیشتری برخوردارند.
منبع
Telegram
جمهورى سوم
مقاومت فرهنگی: دستور کار تازهای برای جنبش چپ نوی مسلمان در جمهوری سوم
🔴جمهوری دومِ اصولگرایان و اصلاحطلبان در یک کلام رقابت دو لویاتان اقتدارگرای دینی و سکولار با یکدیگر بود و به رغم همه تلاشهایی که انجام شد، اراده غالب در دهه نود نشان داد که جمهوری سوم…
🔴جمهوری دومِ اصولگرایان و اصلاحطلبان در یک کلام رقابت دو لویاتان اقتدارگرای دینی و سکولار با یکدیگر بود و به رغم همه تلاشهایی که انجام شد، اراده غالب در دهه نود نشان داد که جمهوری سوم…
ناسیونال-نولیبرالیسم تودهای: الگوی مشترک «پراید، روبیکا، دانشگاه آزاد و بورس» در ایران
شوک درمانی و استحاله مالکیت عمومی در اتاق بورس
🔴مالکیت عمومی، مالکیت دولتی و مالکیت خصوصی به لحاظ حقوقی و فلسفه سیاسی و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، سه قلمروی مقدس و نفوذناپذیر و تبدیلناپذیرند. اما از آنجا که ما در ایران نهاد حقوقی و قضاوت مستقل و دادگاه قانون اساسی نداریم و حاکمیت، مطلقه است و اراده عمومی خنثی و نمایشی خواسته شده، عملاً قانون اساسی و مسأله اساسی مالکیت به یک ورقپاره تبدیل شده و ما شاهد تبدیل و دستبهدست شدن دائمی مالکیت در شرایط اضطراری و پشت درهای بستهایم که گزارش تاریخی یا روایتی پژوهشی از آن نیز وجود ندارد، چرا که در موقعیتهای حساس امنیتی که شوکدرمانی نامیده میشود، همه چیز در جعبه سیاه الیگارشی چنان به هم مالیده میشود و توسط کارشناسان تکنوکرات از یکسو، روحانیون مقدس از دیگر سو و بوقچیهای ایدئولوگ از سوم سو توجیه می شود که نهایتاً تا سالها تنها نوعی خماری سیاسی در میان رجال و نخبگان و توده های مردم برجای میماند.
🔴در ماجرای عرضه سهام شستا در شرایط هیاهوی کرونایی، هولدینگی که از پول بیمه تأمین اجتماعی عموم ملت ساخته شده و باید بیمه درمانی و بازنشستگی آنها را تأمین کند هم، ما طبق معمول با ملغمه بسیار زیبا و عالیِ مال مردم، با اداره دولت، به کام خواص و بسیج فریبآمیز تودهای مواجهیم. اینها در واقع خصایص در حال تکرار ناسیونال-نولیبرالیسم تودهای ایرانی است که در طول سالیان در حوزههای گوناگون آزموده شده و به سرمشق حکمرانی غالب تبدیل شده است. مثلاً صداوسیما یک نهاد عمومی است که باید نماینده افکارعمومی باشد، اما تحت مالکیت و اداره حاکمیت است. در عین حال بخشهایی از آنرا به شکل توسکا و روبیکا و پیامرسان سروش و فروش آنتن خصوصیسازی میکند و در عین حال از اهرمهای حکومتی و تبلیغاتی برای بسیج تودهی به نفع این ساختار استفاده میکند. مدل قدیمیتر آن دانشگاه آزاد اسلامی است که الگویی از تجاری کردن فاشیستی آموزش را به جهانیان تعلیم داده است.
🔴حکایت شو جالبی که دولت این روزها در بورس راه انداخته هم همین است. اقتصاددانان معمولاً پرتترین حرفها را درباره اقتصاد ایران میزنند چون درکی از اقتصاد سیاسی و مسأله اساسی قدرت ندارند. «ریال» یک واحد پولی ورشکسته است و دولت و ملت همه همصدا به نحوی میخواهند به هر نحوی شده مخصوصاً از طریق دلار و طلا و زمین و ماشین، آنرا دور بزنند تا در تنازع بقا باقی بمانند و تبعاً «ریالی ها» یعنی کارگران و معلمان و بازنشستهها و کارمندها همیشه زیر پا له میشوند. چون دموکراسی نیست، رقابت هم نیست و کار و تولید اساسا بخشی از بازی به حساب نمیآید. دولت اسلامی در طول این سالها در برابر این زرنگی ملت بیکار ننشسته و مستقیماً یا غیرمستقیم از طریق بانک و خودروسازی و طبقه زمیندار متصل به خود این سفره بزرگ را به نفع خود اداره کرده، مخصوصاً که علاوه بر قدرت تقنینی و اجرایی و قضایی، صاحب دلارهای نفتی و اموال عمومی است و دست بالاتر را دارد. حالا نفت مفت شده و نقدینگی دست تودهها خطری برای این ساختار موجه اما حقیقتاً ضد ایرانی، ضد اسلامی و ضد انقلابی، محسوب میشود. با عرضه سهام اموال عمومی مثل شستا چند اتفاق خوب با هم می افتد:
1⃣استحاله مالکیت عمومی به خصوصی رخ میدهد. یعنی قدرت از دست عموم ملت خارج میشود و به یک گروه اندک منتقل میشود. این در واقع دارایی همه بازنشستگان بود که به تاراج رفت.
2⃣استقلال قدرت اقتصادی تودهها در هم شکسته میشود و آنها نیز اکنون در ضرر و زیان سیستم قهقرایی شریک میشوند. (سهام را با دلار، سکه، ماشین یا حتی سپرده بانکی مقایسه کنید)
3⃣با حفظ صندلیهای مدیریتی اختیارات لازم برای هدایت سود به خواص و سرشکن کردن زیان به تودهها حفظ شده است، در عین حال که محدودیتهای مالکیت دولتی برداشته شده.
4⃣ثروت تودهها که قابل دستاندازی سرمایهداران نبود، اکنون عملاً به سرمایهای تبدیل شده که اداره آن دست دولت و بازیگران حقوقی بورس است. آزاد کردن سهام عدالت هم اینرا تشدید کرد.
🔴در یک کلام به لحاظ اقتصاد سیاسی و جامعهشناختی میتوان چنین گفت که در اثر شوکدرمانی کرونایی اخیر، دولت عملاً بورس را به یک دانشگاه آزاد و سهام را هم به یک پراید دیگر تبدیل کرد. پراید سمبل ناسیونال-نولیبرالیسم فاشیستی اقتصاد ایران است که توده های بینوای مردم را معالاسف با نقاب تزویر تولید ملی و جهاد اقتصادی اسیر و استثمار کرده است. بی شک افتخار پایهگذاری این طرز فکر کثیف اقتصادی به اعلی حضرت محمدرضاشاه پهلوی و انقلاب سفید امریکایی او باز میگردد که «پیکان» را بعنوان نماد نوسازی و تمدن بزرگ به ایران هدیه کرد و بزرگترین کار ما در تمدن اسلامیِ پس از انقلاب این بود که هالهای از تقدس بدان افزودیم.
شوک درمانی و استحاله مالکیت عمومی در اتاق بورس
🔴مالکیت عمومی، مالکیت دولتی و مالکیت خصوصی به لحاظ حقوقی و فلسفه سیاسی و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، سه قلمروی مقدس و نفوذناپذیر و تبدیلناپذیرند. اما از آنجا که ما در ایران نهاد حقوقی و قضاوت مستقل و دادگاه قانون اساسی نداریم و حاکمیت، مطلقه است و اراده عمومی خنثی و نمایشی خواسته شده، عملاً قانون اساسی و مسأله اساسی مالکیت به یک ورقپاره تبدیل شده و ما شاهد تبدیل و دستبهدست شدن دائمی مالکیت در شرایط اضطراری و پشت درهای بستهایم که گزارش تاریخی یا روایتی پژوهشی از آن نیز وجود ندارد، چرا که در موقعیتهای حساس امنیتی که شوکدرمانی نامیده میشود، همه چیز در جعبه سیاه الیگارشی چنان به هم مالیده میشود و توسط کارشناسان تکنوکرات از یکسو، روحانیون مقدس از دیگر سو و بوقچیهای ایدئولوگ از سوم سو توجیه می شود که نهایتاً تا سالها تنها نوعی خماری سیاسی در میان رجال و نخبگان و توده های مردم برجای میماند.
🔴در ماجرای عرضه سهام شستا در شرایط هیاهوی کرونایی، هولدینگی که از پول بیمه تأمین اجتماعی عموم ملت ساخته شده و باید بیمه درمانی و بازنشستگی آنها را تأمین کند هم، ما طبق معمول با ملغمه بسیار زیبا و عالیِ مال مردم، با اداره دولت، به کام خواص و بسیج فریبآمیز تودهای مواجهیم. اینها در واقع خصایص در حال تکرار ناسیونال-نولیبرالیسم تودهای ایرانی است که در طول سالیان در حوزههای گوناگون آزموده شده و به سرمشق حکمرانی غالب تبدیل شده است. مثلاً صداوسیما یک نهاد عمومی است که باید نماینده افکارعمومی باشد، اما تحت مالکیت و اداره حاکمیت است. در عین حال بخشهایی از آنرا به شکل توسکا و روبیکا و پیامرسان سروش و فروش آنتن خصوصیسازی میکند و در عین حال از اهرمهای حکومتی و تبلیغاتی برای بسیج تودهی به نفع این ساختار استفاده میکند. مدل قدیمیتر آن دانشگاه آزاد اسلامی است که الگویی از تجاری کردن فاشیستی آموزش را به جهانیان تعلیم داده است.
🔴حکایت شو جالبی که دولت این روزها در بورس راه انداخته هم همین است. اقتصاددانان معمولاً پرتترین حرفها را درباره اقتصاد ایران میزنند چون درکی از اقتصاد سیاسی و مسأله اساسی قدرت ندارند. «ریال» یک واحد پولی ورشکسته است و دولت و ملت همه همصدا به نحوی میخواهند به هر نحوی شده مخصوصاً از طریق دلار و طلا و زمین و ماشین، آنرا دور بزنند تا در تنازع بقا باقی بمانند و تبعاً «ریالی ها» یعنی کارگران و معلمان و بازنشستهها و کارمندها همیشه زیر پا له میشوند. چون دموکراسی نیست، رقابت هم نیست و کار و تولید اساسا بخشی از بازی به حساب نمیآید. دولت اسلامی در طول این سالها در برابر این زرنگی ملت بیکار ننشسته و مستقیماً یا غیرمستقیم از طریق بانک و خودروسازی و طبقه زمیندار متصل به خود این سفره بزرگ را به نفع خود اداره کرده، مخصوصاً که علاوه بر قدرت تقنینی و اجرایی و قضایی، صاحب دلارهای نفتی و اموال عمومی است و دست بالاتر را دارد. حالا نفت مفت شده و نقدینگی دست تودهها خطری برای این ساختار موجه اما حقیقتاً ضد ایرانی، ضد اسلامی و ضد انقلابی، محسوب میشود. با عرضه سهام اموال عمومی مثل شستا چند اتفاق خوب با هم می افتد:
1⃣استحاله مالکیت عمومی به خصوصی رخ میدهد. یعنی قدرت از دست عموم ملت خارج میشود و به یک گروه اندک منتقل میشود. این در واقع دارایی همه بازنشستگان بود که به تاراج رفت.
2⃣استقلال قدرت اقتصادی تودهها در هم شکسته میشود و آنها نیز اکنون در ضرر و زیان سیستم قهقرایی شریک میشوند. (سهام را با دلار، سکه، ماشین یا حتی سپرده بانکی مقایسه کنید)
3⃣با حفظ صندلیهای مدیریتی اختیارات لازم برای هدایت سود به خواص و سرشکن کردن زیان به تودهها حفظ شده است، در عین حال که محدودیتهای مالکیت دولتی برداشته شده.
4⃣ثروت تودهها که قابل دستاندازی سرمایهداران نبود، اکنون عملاً به سرمایهای تبدیل شده که اداره آن دست دولت و بازیگران حقوقی بورس است. آزاد کردن سهام عدالت هم اینرا تشدید کرد.
🔴در یک کلام به لحاظ اقتصاد سیاسی و جامعهشناختی میتوان چنین گفت که در اثر شوکدرمانی کرونایی اخیر، دولت عملاً بورس را به یک دانشگاه آزاد و سهام را هم به یک پراید دیگر تبدیل کرد. پراید سمبل ناسیونال-نولیبرالیسم فاشیستی اقتصاد ایران است که توده های بینوای مردم را معالاسف با نقاب تزویر تولید ملی و جهاد اقتصادی اسیر و استثمار کرده است. بی شک افتخار پایهگذاری این طرز فکر کثیف اقتصادی به اعلی حضرت محمدرضاشاه پهلوی و انقلاب سفید امریکایی او باز میگردد که «پیکان» را بعنوان نماد نوسازی و تمدن بزرگ به ایران هدیه کرد و بزرگترین کار ما در تمدن اسلامیِ پس از انقلاب این بود که هالهای از تقدس بدان افزودیم.
🔺توضیحات بیشتر درباره نسل سوم سرمایهداری رانتی بعد از انقلاب و موج بزرگ تجاری کردن دانشگاه در دهه نود با تابلوی دانشگاه کارآفرین و پیادهسازی الگوی امریکایی شرکتهای دانشبنیان تحت لوای مقدسی چون جهاد اقتصادی را قبلا در این یادداشت بحث کردهام:
https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/793
https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/793