جمهورى سوم – Telegram
جمهورى سوم
3.1K subscribers
251 photos
44 videos
90 files
402 links
پژوهشى در بازسازی تفکر، عمل و سوژه انقلاب ۵۷


ارتباط از طريق
@atzenooar
Download Telegram
جمهورى سوم
تفاوت حاکمیت و رژیم به بهانه عدم اولویت امنیت بر حقوق شهروندی در آشوبهای اخیر امریکا 🔴یکی از ویژگیهای فرهنگ و ساخت سیاسی در ایران این است که تفاوت بسیار بنیادین میان «رژیم» و «حاکمیت» درک نمی‌شود. بر همین پایه استدلالهای غلطی مثل این ارائه می‌شود که «برپایی…
توضیحی درباره رساله دکتریم
(با عنوان نقد تمدن غرب معاصر بر پایه فلسفه مدنی فارابی؛ در نسبت با آراء آرنت و پوپر، نوشته محمدحسین بادامچی، استاد راهنما: دکتر محسن رضوانی، استاد مشاور: دکتر عبدالحسین کلانتری، تاریخ دفاع: بهمن ۱۳۹۵، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، لینک توضیحات صوتی)

بعد از این یادداشت چند نفری درباره رساله دکتریم پرسیدند. من رساله دکتریم را بر پایه این اندیشه آغاز کردم که تاریخ تفکر سیاسی اسلام دو ستاره درخشان دارد که هر دو بیرون استیت/ لویاتان/ مُلک/ دولت/ تمدن ایستاده‌اند: فارابی و ابن‌خلدون. در جریان تحقیقاتم متوجه شدم که هردو تفکر همسویی بسیاری با جریانی از تفکر انتقادی‌ و سیاسی علیه «تمدن مدرن مسیحی» دارند که در قرن بیستم و بویژه متأثر از نیچه آغاز شده است. در واقع احیای امر سیاسی بیرون از لویاتان و چارچوب «تمدن» در غرب از نظر من فرصت فوق‌العاده‌ای برای احیای فارابی و ابن خلدون پدید آورده است و بخوبی نشان می‌دهد که جریان تمدن‌گرایی جمهوری دوم تا چه حد خلاف جهت انقلاب اسلامی در حال حرکت است . علاوه بر این به تدریج فهمیدم که نزاع فارابی - ابن خلدون تا چه حد در فهم نسبت میان شرق و غرب جهان اسلام و ترسیم افقهای آینده کشورهای اسلامی تعیین‌کننده است .

اما واقعیت این است که پس از دفاع از رساله دکتری همه این افکار و ایده‌های بزرگ را رها کردم. حجت الاسلام رشاد رییس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و رییس حوزه علمیه تهران و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و مهمترین شخصیت در مرکز الگوی اسلامی پیشرفت با دهها منصب دیگر را فردی به غایت بی‌علاقه به علم و پژوهش، متکبر و کاسب‌کار یافتم که در کل مدت پنج ساله پژوهش من ایشان و سازمان متبوعه ایشان (غیر از یک نفر به نام حجت الاسلام ذوعلم) هرگز یک بار هم درباره موضوع رساله و اهمیت علمی آن از من نپرسید و در عوض هفته‌ای نشد که به رغم روزانه بودن دوره دکتری پژوهشی، مطالبه پرداخت پول دوره دکتری از من و دیگر دانشجویان دکتری فاضل آنجا نکند و تمرکز و اعصاب ما را به هم نریزد. نهایتا حضرت ایشان با بیش از یک سال گروکشی مدرک دکتری و مطالبه پول و اخذ تعهد اجباری، نه تنها هیچ کمکی به انجام این پژوهش نکرد، بلکه فرصت اپلای در دوره پسادکتری و پیگیری این موضوع پژوهشی در کشورهای دیگر را هم از من سلب کرد. خدای متعال می‌داند که جناب رشاد به ناحق و ظلم چه خونی به دل دانشجویان مظلوم دکتری پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ورودی سال ۹۱ و ۹۲ کرد و اگرچه بخاطر گروکشی مدرک تحصیلی امکان شکایت از ایشان سلب شد و عالی‌جنابان حداد عادل و کی‌نژاد و بسیاری دیگر نیز وقعی به عریضه ما ننهادند، امید دارم که بالاخره در یوم محتوم در دادگاه عدل الهی پاسخگوی مظالم خویش باشند.

به هر تقدیر امکان ادامه این موضوع تحقیقاتی بسیار اساسی در ایران وجود ندارد و همچنان امید دارم که شاید سالها بعد در کشوری دیگر که علم و پژوهش و اسلام ارزشی در آن داشته باشد، به ادامه آن پژوهش مشغول شوم.
Audio
🔺صوت ارائه کلیات رساله دکتریم و نسبت آن با وضعیت کنونی ایران در جمعی از پژوهشگران مؤسسه میقات در آذر ۱۳۹۸

در ادامه پست قبلی
جمهورى سوم pinned «حکومت عدل: الگویی برتر از لویاتان انقلابی 🔴یادداشت «معمای بی طرفی و جهتداری» که چند روز پیش منتشر کردم، طرحی است برای پایان دادن به پارادوکس «نهضت و نهاد». بر پایه آن یادداشت باید گفت که آسیب‌شناسی علی شریعتی از استحاله تشیع علوی به تشیع صفوی نتیجه طبیعی…»
سیدجواد میری و مشکل هستی‌شناختی و روش‌شناختی طلب اصلاح از ساختار تیولداری آموزشی


🔴دوست و استاد عزیزم دکتر سیدجواد میری در نقد نحوه اداره پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی عریضه‌ای به وزیر علوم در ده بند نوشته که چکیده آن خواست احترام به نظر عالمان و پایان دادن به نفوذ غیرکارشناسانه و منفعت‌جویانه نزدیکان حوزه ریاست در امر اداره یک نهاد علمی است. با اینحال تصور می‌کنم لحن نامه ایشان و زیرساخت مفروضاتی که این عریضه در آن نوشته شده همچنان متأثر از تجربه زیست این استاد عزیز در کشوری مثل سوئد است و این نقد به ایشان وارد است که علی‌رغم حضور ده ساله در مناسبات آکادمی ایرانی، دکتر میری همچنان دستگاه مفهومی خود را با توجه به زیست‌جهان بومی ایران کنونی ما به روزرسانی نکرده است.

🔴آنچه عریضه دموکراسی‌خواهانه، عدالت‌خواهانه و علم‌جویانه دکتر میری را از بنیاد دچار چالش می‌کند، هستی‌شناسی ایشان و تصور ایشان از دانشگاه و پژوهشگاه بعنوان دارالعلم است. مسأله اینجاست که چرخی اولیه در آموزش و پژوهش این کشور به خوبی نشان می‌دهد که بی‌مقدارتر و بی‌اهمیت‌تر از علم و پژوهش، بویژه علوم انسانی و علوم اجتماعی در این کشور وجود ندارد و اساسا نظام حاکمه ما نیازی در خود به علم و پژوهش و تحقیق و بالتبع عالم احساس نمی‌کند. به گمان حقیر تنها با اعمال این چرخش هستی‌شناختی در فهم آکادمی ایرانی است که امکان درک مناسبات کنونی آن حاصل می‌شود.

🔴 واقعیت این است که دانشگاه‌ها و پژوهشگاه ها در ایران چیزهایی به میراث رسیده از گذشته‌اند که تنها با استعاره «زمین مرغوب» یا «گاو شیرده» در دستگاه فاهمه فئودالی اربابان آموزش قابل فهم می‌شوند. از همین حیث شیوه اداره این نهادهای عمومی هم نه از قبیل و یا حتی شبیه به آن مسائلی است که دکتر میری متذکر شده‌اند، بلکه از قماش «تیولداری آموزشی» است. استاد و دانشجو و فصلنامه و مقاله و کلاس و همایش و مدرک تحصیلی تنها از جهتی اهمیت دارند که تولید قدرت می‌کنند و البته چون فئودالهای آموزشی ما عرضه همین را هم ندارند، معمولا در این فقره هم به شکل سلبی عمل می‌کنند، یعنی معتقدند این منابع هر طور ویران و نابود می‌خواهد باشد ولی در اختیار کس دیگری نباشد و «ما مالک آن باشیم.»


🔴دکتر میری عزیز اگر دقت کنند به فراست درخواهند یافت که تیولداری آموزشی در ساختار مدیریتی ما نه لغزش یا خطایی از سر جهل یا فساد از مسیر درست، بلکه منطق اصلی اداره امور در ایران است و نه تنها پژوهشگاه علوم انسانی بلکه همه دانشگاه ها و پژوهشگاه ها و مدارس و نه فقط اینها بلکه صداوسیما و سازمان تبلیغات و نه فقط اینها بلکه دادسراها و استانداری ها و پارلمان و وزارتخانه ها به همین شیوه اداره می‌شود. مگر نه آنکه جماعتی در ایران سالها درباره اقتصاد دولتی یا خصوصی‌سازی در ایران بحث می‌کنند و حال آنکه اقتصاد ما سالهاست که به شیوه تیولداری خصولتی اداره می‌شود؟


🔴 اگر غیر از این بود جناب دکتر میری به بنده توضیح دهند که در کجای دنیا یک پژوهشگاه عمومی ساخته شده با پول بیت المال که با آبروی خون شهدا برپای ایستاده مثل پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را به نام مردی متکبر و کاسب‌کار و بیگانه با علم و پژوهش سند "مالکیت مادام‌العمر" می‌زنند و هرگز هم از یاوگی سیستماتیک محصولات بی‌مایه آن که حیف درختان این سرزمین است، نمی‌پرسند تا بی هیچ واهمه از حسابرسی و پاسخگویی، موجوداتی مثل سردبیر کنونی روزنامه صبح نو را بر مسند یکی از پژوهشکده‌های آن بگمارد ؟ تصور می‌کنم خلط آکادمی و دارالعلم با ساختمانهایی که در ایران است اشتباه روش‌شناختی فاحشی است و تا زمانی که منطق درک حاکمان ما از امور فهمیده نشود امکان اصلاح امور فراهم نخواهد شد.
در یک کلام باید پرسید که چگونه می‌شود با قلم به جنگ تیولداران رفت ؟



.
خدا آگاه است کار به جان و کارد به استخوان رسیده


📝دکتر فرامرز رفیع‌پور در کتاب ارزشمند "دریغ است ایران که ویران شود" در بیان اینکه «تنفر عمیق از حکومت بعنوان مرکز اصلی تولید مصیبت برای ملت یک پدیده فرهنگی ریشه‌دار در ایران است» به نامه بسیار جالبی از علما خطاب به ناصرالدین‌شاه استشهاد می‌کند که خواندن چندباره آن توصیه می‌شود:



🔺قربان خاک پای جواهرآسای اقدست گردم. عرض رعیت بیچاره فلک‌زده بخت‌برگشته سیه‌روزگار در خاکپای اقدس اعلی‌حضرت ظل‌الله فی‌الارضین این است که لامحال باید ظل را به ذی‌ظل شباهتی باشد. خدای متعال بندگان را بدون اینکه نفعی به خود منظور دارد بوجود آورده، انواع نعماء خود را بر ایشان جاری فرموده، در میان جنس انسان سلاطین را برگزیده، ایشان را به دیهیم شاهی مزین گردانیده، پرستاری بندگان را به عهده ایشان قرار یافت. رعایا ودایع الهیه و سپرده به ملوک هستند و بر رعایا اطاعت اوامر شاهانه لازم است، لکن بدیهی است معلوم و معین نبودن اوامر و نواهی شاهانه جز سرگردانی مطیعان را سبب نتواند بود زیرا نمی توانند بدانند با کدام حرکت و سکون محبوب و با کدامین مبغوض خواهند شد و اعلی حضرت هم مادامی که تکالیف را معین نفرموده ممکن نیست مطیع و عاصی و خادم و خائن را بشناسد.


🔺از ابتدای سلطنت اعلیحضرت شهریاری به هرچه اراده همایونی تعلق گرفته بندگان جز راه اطاعت نپیموده‌ایم. مثل میرزا تقی خان اتابیک را که امیدگاه یک ملت و نجات دهنده یک مملکت و استوانه محکم سلطنت بود، بی‌تقصیر برافکندید همه سکوت کردیم. شصت فوج ایرانی را در سفر مرو به دست ترکمان اسیر دادید، بدون کلمه‌ای اعتراض هرکس توانست عزیز خود را به مثل گاو و خر خریداری کرد. هرکس از برادران اسلامی ما به محض تفرج و دلخواه به هر تهمت و اسم و رسم قربانی گردید، چشم پوشیدیم. از اراذل و اشخاص پست از زن و مرد و سفید و سیاه و حتی گربه را به هر مقام و منصب و لقب مفتخر فرموده بر عقلا و بزرگان و نجبا و علما مملکت ترجیح دادید، تذلل کردیم. جبران خانم‌ها، ملیجک‌ها، ببری‌خانها، بزرگان مملکت واقع گردیدند. هر نقطه را محض اینکه شاید در سالی یک دفعه خاطر مبارک به تفرج تعلق گیرد با کرورها مال رعایا و فقرا عمارت ساخته، جز تماشا کاری نکردیم. هر نقطه‌ای که از آثار بزرگان و ملوک گذشته ایران مایه افتخار باقی بود خراب کردید، با تأسف قلبی سکوت کردیم. داد شاه‌پرستی داده، شکایت از بی‌مرحمتیها نکردیم.


🔺 اگر پادشاه آلمان بیسمارکی را تربیت نمی‌کرد امروز به آن عظمت نائل نمی‌گردید. بدبختانه در ایران در هر سری شور مملکت‌خواهی و عدل و نظم و وطن‌پرستی دیده شد مثل میرزا تقی خان اتابیک لگدکوب اراذل و وطن‌فروشان گردید که بحر خزر را آب شور خوانده و گفتند «به چه کار آید، نه خوردنی است و نه نوشیدنی!» این حکام حریص ظالم وحشی را که به هر ولایت مسلط کردید فرشته نبودند، از آسمان نیامده بودند، هر شکایت از آنان شد اعتنا نکرده رعایا را مجبور کردید که هر بلا بر سر ایشان آید اظهار ندارند. یک بی‌سروپایی یک ولایت را در یک سال تاراج کرده، صدهزار به درباریان و واسطه‌ها داده و خود یک دستگاه سلطنتی فراهم کرده، اهل ولایت عور و عریان رو به بیابان گذاشته در خارجه به عملگی و گدایی و حمالی رفتند، اعلیحضرت توجهی نفرموده باز خونخواران را مالک رقاب رمه گوسفند بی‌شبان فرمودید.


🔺به فرنگستان تشریف بردید. آیا دربندر و لنگرگاه تمام ممالک، غیر ایرانی، حمال و ذلیل و عمله دیدید که اکثر ایشان در غربت به ذلت جان می‌دهند؟ آیا به قلب مبارک اثر نکرد که از ابتدای سلطنت تا امروز به کدام تظلم صد دینار احقاق حق شده؟ اگر بفرمایید گاهی ظالمی را معزول کرده‌ام اولاً عزل مجازات نیست، ثانیاً عزل هم یک راه دخلی است برای درباریان و مسلط کردن گرگ گرسنه دیگری بر رعیت آواره از خانمان. فرضاً بر ضعفا رحم نمی‌فرمایید لااقل خود عیش و نوش و اقتدار می‌خواهید آن هم بسته است بوجود رعیت.

رعیت چو بیخ است و سلطان درخت
درخت ای پدر باشد از بیخ سخت

توجهی به حال مردم بیچاره فرمایید، عاقبت ظلم وخیم است که گفته اند:

پادشاهی که طرح ظلم نمود
پایه را کند و بام را اندود


🔺با وضع امروزه دیگر طاقت اطاعت نمانده، از بندگان چند هزار ساله ایران جز اطاعت سلطان دیده نشده، لکن بار ظلم این اطرافیان چنان گران است که لابدند بار برادران از دوش بیفکنند و مغرضین، آنرا عصیان جلوه خواهند داد و خواهند گفت چنگ بر روی دولت می‌زنیم و برای تقرب خودشان و خوردن خون مظلومان، عارض را مقصر به خرج داده تا آن اعلیحضرت را بر رعیت متغیرتر گردانند. خدا آگاه است کار به جان و کارد به استخوان رسیده- گر تو صبور باشی طاقت نمانده ما را- امید امر به وضع یک قانون ولو هر قدر سخت باشد داریم که از روی آن با رعایای مطیع رفتار شود نه به میل اشخاص- تا چه کند همت شاهانه‌ات!
(به نقل از خاطرات حاج سیاح، ۱۳۵۹، ص۳۳۳)



.
اروس، زایندگی و امر سیاسی


🔴از منظری که فروید به رابطه میان غریزه جنسی و تمدن می‌پردازد، تمدن کنونی ما بس بیمار است و فهم این بیماری نیازمند به کار بستن و گفتگو و ترکیب میان دیدگاه های روانکاوی، جامعه‌شناسی تاریخی و الهیات سیاسی است که قطعا فراتر از توان من است و تبعا نهاد معدوم روشنفکری‌ای که #اکبر_جباری ها در آن تحت تعقیبند و نهاد عقیم علوم انسانی که به واسطه تجاوز مکرر چیزی از آن باقی نمانده نیز کمتر مجال یافته که چیزی در اینباره بگوید و بنویسد. از این حیث آنچه در اینجا می‌نویسم صرفا تأملاتی اولیه در اینباره است که البته تصور می‌کنم با تجربه مشترک و شهود ضمنی ایرانی سازگار است. در این میان آنچه محرک من در نوشتن این یادداشت شده، یک مسأله شخصی است: تلاش برای نجات فرزندآوری از ویرانگری تمدن تمامیت‌خواه.

🔴به گمان من اروس یا سایق زندگی و عشق در تمدن بیمار ما به سه شکل کلی ظهور می‌یابد: اولی و بارزترین آن، مصرف اروس توسط لویاتان ولایی است که با انضباطی فراگیر آنرا در چارچوب خانواده سنتی پدرسالار اسیر کرده و طبقه بالای وابسته به خویش را به فرزندآوری جهت افزایش اقتدار دولت-ملت تشویق می‌کند. تشویق غیررسمی به چندهمسری توسط ایدئولوگهای متصلی مثل قاسمیان نیز از نظر من تلاشی در جهت توسعه همین الگوی تمدنی است.


🔴دومین شکل ظهور اروس در ایران زنا و لواط و فحشا و بچه‌بازی و اشکال غیرصریحتر آن در رواج پورنوگرافی و آزارهای جنسی و شیوع هرزه‌گردی و هیزبازی است که توسط مستندسازان سفارشی یا نادان به عمد یا اشتباه با آزادی جنسی در غرب یکی انگاشته می‌شود و حال آنکه این نوع دوم ظهور اروس، مخصوص جوامع بسته، و همچون خودسوزی و خودکشی، یکی از استراتژیهای خروج از فشار و ظلمت غیرقابل تحمل است و هیچ ارتباطی با جنبش رهایی جنسی غرب در قرن بیستم ندارد. اروس در جوامع بسته نه سایق زندگی بلکه یکی از اشکال مرگ و ویرانگری است و در زمره مواد مخدر و مشروب قرار می‌گیرد. ولنگاری جنسی در ایران از جنس لواط و اعتیادی است که در محیطهای به شدت بسته‌ای مثل زندان شیوع می‌یابد و هیچ ربطی به پدیده پسامدرن همجنس‌گرایی ندارد.


🔴اما سومین شکل ظهور اروس در ایران آن چیزی است که با مقاومت زنانه، عشق و امر سیاسی در پیوند است و به دشواری می‌کوشد خود را از زیر آوار دو نیروی بالا نجات دهد. زنان ایرانی بی‌شک پرچمداران تنهای مبارزه برای جلوگیری از نابودی عشق توسط دو صورت ویرانگر مصرف لویاتانی و زنای تخدیری هستند که از قضا هر دو کنش‌هایی مردانه ولی در خلاف جهت هم محسوب می‌شوند که مداوما همدیگر را در چرخه‌ای ویرانگر تشدید هم می‌کنند.


🔴در این قسم سوم اروس در معنای اصیل خود بعنوان زایندگی بعنوان امر سیاسی ظهور می‌کند. به دنیا آوردن فرزندی نو در این شکل سوم ، طرحی سیاسی برای افق گشایی در برابر جهان بسته‌ایست که از یکطرف می‌کوشد انسانها را به آجر اقتدار توده‌ای خویش مبدل کند و از طرف دیگر موج مقاومت نیهیلیستی‌ای که با مخالفت با فرزندآوری اروس را به ابزاری مخدر و مرگ‌آور و سرگرم‌کننده تحریف می‌کند. فرزندآوری اینجا ریسکی است فراسوی محاسبات مادی تمدنی و خروج از تمدن، که می‌کوشد غریزه جنسی را به نیرویی سازنده، انقلابی و کنترل‌ناپذیر تبدیل کند.

♦️این پیوند اروس، عشق و امر سیاسی است و اینچنین است که هانا آرنت فیلسوف سیاسی بزرگ عصر ما را برمی‌انگیزد که با تکرار تعبیر معروف انجیل بگوید: «هر نوزادی که به دنیا می‌آید بشارتی است». بشارتی از افقی نو که تکرار تمدن بیمار کنونی ما نخواهد بود.


🔺پی‌نوشت:
این یادداشت بخشی از مجموعه مقالاتی است که در رابطه با جنبش فمینیسم مسلمان در صفحه اینستاگرامم منتشر می‌کنم و در آنها می‌کوشم این ایده را پرورش دهم که رابطه پاتریمونیالیستی دولت و جامعه در ایران را می‌توان بر پایه نظام ولایت مرد بر زن در خانواده شبیه‌سازی کرد. از این حیث معتقدم زنان فعالترین و تأثیرگذارترین نیروهای سیاسی ایران در سالهای آینده خواهند بود.
🔺بر اساس کتاب ارزشمند «دریغ است ایران که ویران شود» نوشته دکتر فرامرز رفیع‌پور می‌توان به روشنی نشان داد که متأسفانه نظام جمهوری اسلامی در دهه نود موبه‌مو در چارچوب نقشه استعمار عمل کرده است.

توضیح بیشتر در پست بعدی
جمهورى سوم
Photo
بازی موبه‌موی نظام در نقشه استعمار در حوادث آبان: از تصمیم بنزینی تا حکم اعدام معترضین


🔴پروفسور فرامرز رفیع‌پور که به لحاظ سیاسی و فکری یک نویسنده محافظه‌کار محسوب می‌شود، کتاب «دریغ است ایران که ویران شود» را در سال ۱۳۹۳ به شیوه وزیران خردمند اما سلطنت‌طلب قدیم ایرانی، در ژانر «سیاست‌نامه و اندرزنامه ناصحانه» خطاب به مقامات نظام بی‌هیچ چشم‌داشتی در ۹۰۰ صفحه منتشر کرده است تا تنها و تنها این نکته اساسی را هشدار دهد که سیاستهای کلی نظام در دوران جمهوری دوم و پس از جنگ در راستای ریل‌گذاری استعماری است و دارد ایران عزیز را به سمت فروپاشی سوق می‌دهد.

🔴وی پس از ترسیم چرخه شیطانی و تکرار شونده «استبداد-انتقادناپذیری و تورم شخصیت- دوری از مردم- انباشت انتقاد و نارضایتی-شورش- سرکوب- محبوبیت استعمار-سقوط- و دوباره تشکیل یک حکومت فئودالی، استبدادی جدید» (که نمودار آن ضمیمه شده است) مشخصا در بخشی با عنوان «استعمار و حکومت جمهوری اسلامی» می‌نویسد:

📝حکومت جمهوری اسلامی تنها حکومت مستقل و قوی‌ای است که بعد از بیش از ۲۱۰ سال بعد از آقامحمدخان قاجار در ایران بوجود آمده است، لذا طبیعی است که استعمارگران با آن مخالف باشند. اما از آنجا که ایران از نظر سیاسی به یک کشور مستقل تبدیل شده و از نظر نظامی نیز بسیار قویتر از آن است که کشورهای استعماری بتوانند بدون کسب زخمهای مهلک و غیرقابل تحمل با آن دربیفتند، آنها با نقشه‌های پیچیده و غیرقابل درک برای مسئولان، پیش می‌روند. آنها در این زمینه نیز مانند بقیه زمینه‌ها با اقدامات خودی، مردم علاقه‌مند و ایثارگر را از حکومت جمهوری اسلامی دلزده و آنها را بر ضد آن بسیج می‌نمایند، تا مجددا جامعه غیررسمی بر ضد جامعه رسمی فعال گردد. بدین منظور آنها:

🔺 بر اساس همان سیاست توسعه شاهانه (اما با اسم و ظاهر اسلامی) حکومت را در ریل‌های وزارتخانه‌ها و مؤسسات شاهانه سوق دادند

🔺با فعال کردن فرهنگ ایلی برخی از مسئولان را بدانجا می‌کشانند تا وابستگان ناتوان خود را بر سر کارآورند

🔺مسئولان در ساختار فرهنگی فئودال با تکبر و فخرفروشی و تجمل زیاد رفتاری اربابانه و عمودی را با مردم در پیش می گیرند

🔺حکومت خواسته های خود را با استفاده از نیروهای قهری بر مردم تحمیل نماید و همان افراد قشر پایین که پشتوانه مشروعیت حکومت هستند را با اقداماتی به بهانه ایجاد نظم، زیبایی متجددانه، صرفه‌جویی در انرژی، و اقدامات دیگری که از نظر دولت نمایندگان و مسئولان ضروری به نظر می‌رسند، مردم را ناراضی کنند و ناراضیان را با نیروی انتظامی و روشهای دافعه‌برانگیز و اجباری کنترل نمایند

🔺فساد و رشوه در نظام حکومتی رایج شود

📝اگر این روند پیش رود، در آنصورت حکومت پایگاه مردمی خود را از دست خواهد داد و مردم پش از شنیدن شعارهای بی‌نتیجه و دیدن «دم خروسها» به تدریج از آن روی برمی‌گردانند. لذا بدیهی است که سیاست کشورهای غربی با بسته های سیاسی و اقتصادی ارائه کرده خود، مسئولان ما را بفریبند، در همان ریلها سوق دهند و در تضاد با یکدیگر مشغول سازند. از این طریق آنها به هدفشان که مخالفت مردم با حکومت است دست خواهند یافت و سیاست قدیمی جدایی بخش غیررسمی از بخش رسمی را برای جمهوری اسلامی ایران نیز (خدای ناکرده) تثبیت خواهند نمود. در این صورت این فقط به زمان و اجل مسمی خود بستگی خواهد داشت که مردم را بتوان بر ضد چنین حکومتی شورانید. (ص ۲۹۸ و ۲۹۹)


🔴آیا آشکار نیست که تمام آنچه از اعلام افزایش قیمت بنزین، اعتراضات طبقات فرودست، قطعی اینترنت و نحوه برخورد با نارضایتی، اظهارات پس از آن و حالا اعلام حکم اعدام برای معترضان آبان ۹۸ بدست خود نظام اجرا شده، مو به مو در راستای نقشه استعمار برای فروپاشی ایران و براندازی نظام است؟




.
وضعیت ناحجابی به مثابه حجاب مقاومتی:
مقاومت زنانه در برابر سلطه مردسالارانه دولت و بازار



🔴با آنها که به بهانه مطرح شدن «ماسک اجباری»، حجاب را با ماسک مقایسه می‌کنند موافقم. بالاتر از این معتقدم که حجاب نه به ماسک که حتی بیشتر به زره شبیه است و این شرایط کرونایی که مردان یک ساعت ماسک را هم در تابستان به سختی روی دهان خود نگه می‌دارندبه اندازه اندکی کمک می‌کند برای فهم شرایطی که زنانمان در آن به سر می‌برند. به راستی ما چرا زنانمان را وادار می‌کنیم که همیشه با زره در خیابان ظاهر شوند؟


1⃣در واقع تشبیه حجاب به ماسک از این مفهوم پایه برمی‌خیزد که حجاب در اصل نوعی مقاومت اجتماعی و سیاسی است: مقاومت زنان دربرابر مردان هیزی که با نگاه و رفتار خود زنان را بعنوان ابژه‌‌های جنسی می‌نگرند و می‌خواهند رایگان بهره‌کشی کنند. بنابراین در میدان جنسیتی که حجاب به درستی نوعی ماسک تلقی می‌شود، باید در نظر گرفت که "ویروس"، مردان هستند و در جامعه سالمی که مردان به چنان بلوغی رسیده‌اند که زیبایی زنان را بدون تجاوز و هتک حرمت آن احترام بگذارند، نیازی به زره پوشیدن زنان نیست.


2⃣نکته دوم اینکه حجاب بعنوان یک مقاومت زنانه، به هیچوجه درمان بیماریهای جامعه مردان نیست، بلکه اتفاقاً فرض کاربست همشیگی آن به معنی مفروض گرفتن بیماری و شیوع بیشتر آن است. این ویروس است که باید ریشه‌کن شود و سیاست مقاومتیِ استفاده افراد سالم از ماسک در بلندمدت، باعث مسلط شدن طبقه بیماران متجاوز بر سالمانِ ماسک‌پوشِ محجوب می‌شود. این همان کاری است که سیاستهای کنونی حجاب در ایران کرده. یعنی نه‌تنها کمکی به کم شدن بهره‌کشی مردان از زنان نکرده، بلکه برعکس زنان را بعنوان ابژه جنسی تثبیت کرده، به لحاظ حقوقی مردان را در موقعیتهای آزار جنسی در موضع بالاتر نشانده و قلمرو بی‌پروایی آنان را به وسعت کل جامعه رسمیت بخشیده و بلحاظ ساختاری مردان را بعنوان طبقه آزاد و بی‌ملاحظه و زنان را بعنوان طبقه درقیدی تعریف کرده که اگر بیمار شوند هم مشکل از خودشان است چون ماسکشان را برداشته‌اند! از این حیث سیاست حجاب اجباری را باید درون چارچوب گسترده‌تری فهمید که مردان دیندار فارس‌زبان میانسال ایرانی می‌کوشند بعنوان مردان آزاد و متقی سیاسی در مرکز بمانند و باقی را به ابژه قدرت خود تبدیل کنند و در همه دعاوی حقوقی هم شاکی را به جای متهم محاکمه کنند. (در این سیستم قربانی‌ای که ضجه کند و بیداد بکشد، اعدام می‌شود)


3⃣ نکته سوم اینکه در راستای یادداشت «چرخه بازتولید شاهان» در جهان مثلثی مردانه، مقاومت هم مثلثی و مردانه است. یعنی مقاومت در برابر بی‌حجابی اجباری، با تبدیل به سیاست حجاب اجباری به ضد خودش تبدیل می‌شود. در شرایط سلطه و مقاومت مثلثی، همیشه این مفاهیم انسانیند که ذبح می‌شوند و در هر حال همه چیز مصرف قدرت می‌شود و هر تکه ای از جامعه مستقل از ماهیت فرهنگی آن یکی از اشکال سلطه است. بنابراین واقعیت این است که درجهان مثلثی مردانه ما اصلا با حجاب مقاومتی مواجه نیستیم، بلکه با اشکال متفاوت پوشش اجباری برای بازتولید استیت و مثلث مرکزی مواجهیم. پس نباید میان چادر سیاه یونیفرم دولت-ملتی و حجاب مقاومتی خلط کرد.


4⃣ نکته چهارم اینکه مقاومت زنانه هر لحظه توسط زنان ایرانی در حال طراحی و اجراست. حجابِ مقاومتی امروز در مقابل دو ساخت مردسالارانه می‌جنگد: هردو زنان را ابژه جنسی می‌دانند اما اولی با نگاهی سرمایه‌دارانه زن را به عروسک جنسی جمعی تبدیل می‌کند و دومی با نگاهی سنتی زن را از عرصه عمومی حذف و در خانه به عروسک جنسی تبدیل می‌کند (اینجا تحلیل هانا آرنت از نحوه بسط خانواده به بازار در جامعه مدرن می‌تواند برای علاقه مندان به تحقیق بیشتر جالب باشد) در چنین شرایطی حجاب مقاومتی با ماهیت ضدمثلثی آن، لاجرم نه شباهتی به حجاب دولتی و نه شباهتی به بی‌حجابی بازاری خواهد داشت. نوعی «ناحجابی» است که می‌کوشد حجاب را به امری باطنی، ضدبهره‌کشی مردانه و در عین حال غیرقابل تصرف توسط دولت و بازار تبدیل کند. این مقاومت طولانی مدت زنان فهیم ایرانی در صد سال گذشته از طریق حجاب خاصی است که برگزیده‌اند و هیچگاه از سوی دولت مدرن قبل از انقلاب و دولت اسلامی بعد از انقلاب فهمیده نشد اما قبل، بعد و در خود انقلاب همواره فراسوی حجاب اسلامی سنتی و بی‌حجابی مدرن در هر دو شکل دولتی و بازاری آن، تجلی داشت و تداوم یافت.
قیچی دولبه شرق-کیهان برای حذف جریان سوم
تاکید بر دوقطبی تفرقه‌زای ۸۸ ، برای عدم تکرار دوقطبی‌های اصیل ۷۶، ۸۴ و ۹۸




🔴ماجرای خبر دروغ روزنامه شرق و واکنش خشم‌گینانه بقایی را همه دیدیم. چند روز پیش از آن هم روزنامه کیهان حملاتی را علیه رییس جمهور سابق ترتیب داده بود. در سالهای گذشته بر آگاهان سیاسی مستقل و منصف روشن شده که در سالهای پس از ۸۸ توافق پنهانی میان دو جناح حاکم (و شاید به واسطه برجام با بیگانگان) وجود دارد که علی رغم همه اختلافها، زمین بازی را منحصراً در اختیار خود بگیرند و در عملیاتی هماهنگ از ورود هر جریان سومی جلوگیری کنند. در هر حال دو جناح حاکم دو جناح راست و چپِ جناح راستِ حزب جمهوری اسلامی هستند و «منّا»؛ و بهتر می‌دانند که با حفظ سیستم دوحزبی تک‌قبیله‌ای چگونه کشور را اداره کنند. برخی از مهمترین عملیاتهای هماهنگ اصولگرایان و اصلاح‌طلبان را در سالهای اخیر می‌توان چنین فهرست کرد:


1⃣در برجام هر دو جناح در موضع ریاکارانه طرد مذاکره قبل از برجام و طرد دلواپسان حین برجام مشترک بودند.

2⃣ در بحث ضرورت استعفای حسن روحانی، هر دو جناح متفق‌القول از تداوم دولت ورشکسته دوازدهم پشتیبانی کردند و می‌کنند. رییس جمهور که هیچ، حتی وزیر کشور هم استیضاح نشد.

3⃣ در حوادث آبان ۹۸ هردو جناح متفقاً از سیاست افزایش قیمت بنزین حمایت کردند و اعتراض‌کنندگان را محکوم کردند.

4⃣در مسائل سوریه ما یکبار هم از اصلاح‌طلبان و اصولگرایان ندیدیم که سیاست خارجه ایران را از منظر گفتمان انقلاب اسلامی و دموکراسی و بیرون از چارچوب بسته «منافع ملّی» و «اقتدار دولتی» ارزیابی کنند.

5⃣ اخیراً در واکنش به نامه موسوی خوئینی‌ها، هردوجناح مشترکاً به او حمله کردند.

6⃣ در کل چند سال قیام احمدی‌نژاد علیه مفاسد قوه قضائیه آملی لاریجانی، اصلاح‌طلبان (جز یک نفر محمودصادقی) هرگز از اصلاحات حقوقی و پیگیری ریشه فساد و خفقان حمایت نکردند، بلکه با حمله به دولت سابق در کنار آملی لاریجانی ایستادند.

8⃣در جریان مصاحبه با دکتر احمدی‌نژاد، اتهام بهایی‌گری را متفقاًَ جعل کردند در حالیکه او گفته بود نسبت همه افراد با امام زمان برابر است. برعکس هیچیک از دوجناح حاضر نیستند که بهایی‌گری به معنای ادعای انحصار در رابطه با امام عصر را مورد ارزیابی قرار دهند. بعلاوه در تمام این سالها شیوه مواجهه اصلاح‌طلبان با آراء پست‌اسلامیستی مهندس مشایی نیز از همان منطق لجن‌پراکنی و اتهام مبتذل رمالی و جن‌گیری تبعیت می‌کرد.

8⃣ اصلاح‌طلبان و اصولگرایان به رغم رخدادهای ۷۶ و ۸۴ همواره از معماری ناسیونال-نولیبرال توسعه‌ای هاشمی رفسنجانی حمایت کردند و نیروهای چپِ منتقد را حذف کردند.

9⃣ در رسوایی‌های بزرگ یک دهه اخیر که هریک برای نیم قرن بحث و پژوهش سیاسی کافی است هردوجناح متفقاً سکوت کرده‌اند. در رسوایی سقوط هواپیمای اوکراینی، رسوایی حوادث آبان، رسوایی قتل میترا استاد به دست نجفی، رسوایی مازیار ابراهیمی، رسوایی قتل قاضی منصوری، ماجرای سرافراز، رسوایی نامه‌نگاری یزدی-لاریجانی و سپس پرونده فساد طبری-شریفی، رسوایی های امنیتی مربوط به نفوذ دستگاه های اطلاعاتی اسرائیلی و...

🔟در بحث اخیر قرارداد ۲۵ ساله با چین، هردو جناح در پنهان‌کاری سهیم بودند.

1⃣1⃣ به لحاظ مبنایی، رسانه‌های امنیتی-ژورنالیستیِ سازندگی/فرهنگ امروز هر دو در حمایت از سیدجواد طباطبایی و سرکوب منتقدین او مثل دکتر سیدجواد میری هماهنگند. قوچانی (سردبیر اولی) مشاور روحانی است و رسولی (سردبیر دومی) مشاور قالیباف. در بحث از دکتر شریعتی هم هردوجناح به طریق مشابه از هرنوع احیای تفکر شریعتی هراسانند.


🔴این فهرست قطعاً در جهات مختلف قابل گسترش است. عجیب نیست که کسی مثل تاجزاده با همه تفاوتهایش با کسی مثل محسنی اژه‌ای همواره در این آدرس غلط مشترکند که تنها قاضیِ فاسد و ملعون، مرتضوی است که اتفاقاً رسواکننده خاندان لاریجانی در آن یکشنبه معروف مجلس بود؟ مسأله اصلی اینجاست که دو جناح حاکم با هماهنگی کامل، همه تلاش خود را به کار بسته‌اند که رویدادهای دوم خرداد ۷۶ و سوم تیر ۸۴ دیگر در این کشور تکرار نشود. آنها اصرار دارند که شکافهای سیاسی عمودی ۷۶، ۸۴ و ۹۸ که نوزایش انقلاب اسلامی، طرد جناح راست و به هم پیوستن همه دلدادگان انقلاب ۵۷ را در پی داشت و می‌توانست داشته باشد، حتماً لجن‌مال و منکوب شوند و به جای آن بر شکاف ایدئولوژیک و اجتماعی و افقی ۸۸ اصرار می‌کنند که در آن طبقه متوسط در برابر طبقات فرودست، آزادی در برابر عدالت، و دو جناح چپ انشعابی را در روبروی هم قرار دادند تا از این طریق امر سیاسی به کلی حذف، و دهه نود در انحصار دو جناح راست در قدرت قرار گیرد.


♦️برجوانان نسل ما و بعد از ما واجب است که یوغ این سازماندهیهای منحط رسانه‌ای در تداوم شکاف ۸۸ را از گردن باز کنند و به نحوی مستقل و اساسی درباره مسائل کشور خویش بیندیشند.
👍1👎1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺روستای مال‌ملا در استان کهکیلویه و بویراحمد که ۸۵ درصد مردم آن در بورسند و به همین خاطر به «مال‌استریت» معروف شده!


سازمان اصل چهار ترومن آمریکاییها و انقلاب سفید شاه با اصلاحات ارضی و سپاه دانش و سپاه سازندگی نتوانست در طول چند دهه کشاورزی و روستاهای ایران را اینطور تخریب کند که دولت در این چند ماه با داغ کردن قمارخانه ملی بورس به توفیق آن دست یافته و خبرگزاری فارس سپاه هم با افتخار برای آن رپرتاز خبری می‌رود.

حضراتی که تفکر غرب‌انتقادی را به چنان ابتذالی کشانده‌اند که ویروس کرونا را هم بزرگ‌نمایی و توطئه آمریکایی‌ها می‌دانند، چطور در مواجهه با این بساط «رباخواری مقدس» خفه شده‌اند؟ آیا ربا جز سیستمی است که پول، بدون زحمت و کار در آن رشد می‌کند و کار، عار است و زیان‌ده؟ این کدام سرمایه‌ایست که در شرایط سقوط تولید و بیکاری گسترده و بیهودگی دانش و فقر عمومی و تحریم بین‌المللی به خودی خود رشد می‌کند؟
آیا جز این است که به نام اقتصاد اسلامی بدترین اشکال سوداگری و سودجویی سرمایه‌دارانه و تکاثر و طرد کار و تولید در دورترین روستاهای کشور پمپاژ شده است تا کار و توسعه و تعاون و خلاقیت در این کشور ریشه‌کن شود؟
🔺مجموعه توییت درباره غائله اخیر #رسوایی_بذرپاش و #باند_شریف


📍‏من بعنوان یکی از فارغ‌التحصیلان ‎بسیج دانشجویی دانشگاه شریف که سوابق خدماتم به این نهاد بر احدی پوشیده نیست، این بیانیه را سندی بر نفوذ ‎پدرخوانده‌های #‎باند_شریف بر این نهاد انقلابی می‌دانم و از همه ادوار آن درخواست دارم برای اعاده حیثیت از بسیج و میراث شهدا کاری بکنید.
جمهوری اسلامی و زوال قوه داوری
به بهانه نامه احمدی‌نژاد درباره یمن


🔴هر جمهوری از سه قوه تشکیل می‌شود: قوه داوری یا قضا، قوه قانونگذاری که در مجلس منعکس است و قوه مجریه که همان حاکمیت است. هریک از این سه، عقلانیت مخصوص به خود را دارند. در یادداشت تفاوت حاکمیت با رژیم نوشتم که ما بخاطر تحولات اعمال شده در پیش‌‎نویس قانون اساسی و بویژه در جمهوری دوم، تنها با قوای سومی یعنی «اراده به حاکمیت» آشناییم و با تبدیل تدریجی جمهوری به ولایت مشروطه و سپس ولایت مطلقه، دو قوه داوری و تقنینی را به بازوان حاکمیت مبدل کرده‌ایم. در نتیجه روش حل مسأله در جمهوری اسلامی تأکید بر اقتدار حاکمیت است و می توان با شواهد تاریخی نشان داد که رشد دو قوه دیگر از حدود سال ۶۰-۶۱ متوقف شده است. حتی در قوه قضائیه ما مهمترین نهاد «دادستانی» است که در مقام مدعی‌العمومی هیچ تصوری از «امر عمومی» ندارد و در یک خلط معرفت‌شناختی بسیار سنگین، امر عامه را با «مصالح دولت» یکی فرض کرده و در عمده پرونده‌ها به طور پیش‌فرض نه جانب «رژیم» و «جمهوری» بلکه جانب «حاکمیت» را می‌گیرد. بر خلاف تصور متشرعین، نهاد دادستانی یک نهاد شرعی نیست، جزئی از قوه قضائیه هم نیست، بلکه یک نهاد حاکمیتی است و عمده مجازاتها در ایران مثل موارد مربوط به اعدام قاچاق مواد مخدر یا مفسد فی‌الارض و جرائم سیاسی در چارچوب همین «گفتمان امنیت ملی» صورت‌بندی می‌شود و نه در چارچوب شرع و نه در چارچوب قوه قضا و داوری.


🔴بنابراین عقلانیت مربوط به قوه داوری در جمهوری اسلامی نه تنها رشدی نیافته بلکه دچار زوالی جدی بوده است. علوم و اندیشه های مربوط به قوه داوری یعنی فلسفه سیاسی و فلسفه حقوق و همینطور دانشهایی که می‌توانند به رشد انضمامی آن کمک کنند، یعنی جامعه‌شناسی و علوم سیاسی و اقتصاد سیاسی و حتی روانکاوی در این چهار دهه هیچ رشدی نیافته‌اند و در عوض علوم امنیتی، سیاستگذاریهای تکنوکراتیک ناظر به نفوذ بیشتر کنترل حاکمیتی در جامعه، مهندسی و پزشکی که در واقع تماماً دانشهایی انضباطی هستند، در مراکز آموزشی و سیاستیِ نظامی و حاکمیتی گسترشی فوق‌العاده یافته‌اند و مع‌الاسف علوم حوزوی که در تقابل با الهیات اهل سنت، قرنها تنها محمل پرداخت به امور اجتماعی و اخلاقی و اقتصادی و قضایی متشرعین در استقلال از دولت بود، در چرخشی ارتجاعی، بعد از انقلاب به دستگاه کلامی اعمال حاکمیت مبدل شد و تمام ظرفیتهای اجتماعی و قضایی و اخلاقی خود را از دست داد.


🔴علاوه بر مسائل داخلی، تبعات ویرانگر زوال قوه داوری در جمهوری اسلامی عریانتر از هرجا خود را در سیاست خارجی نشان می‌دهد، به طوریکه در چهل سال گذشته هیچ گفتمان سیاست خارجی در کشور رشد نکرده که بتواند مسائل جهانی را فراسوی منافع ملی و منافع مذهبی و از منظر قوه داوری مورد ارزیابی قرار دهد. در واقع در ادامه تحلیل گفته شده، سیاست خارجی ایران در چهل سال اخیر، و در ادامه سیاست خارجی دولت مدرن در یک قرن اخیر، سیاست خارجیِ حاکمیت است و نه سیاست خارجیِ جمهوری. سیاست خارجیِ حاکمیت، جهان اطراف خود را (همچون جهان داخل خود) بعنوان «منابعی» برای افزایش اقتدار خود می نگرد و بنابراین مذهب، ملیت، نژاد، ایدئولوژی، آب، نفت و آدمیان را از حیث منافع خویش به دو دسته دوست و دشمن تقسیم می‌کند. عقلانیتِ قوه حاکمیتی در بنیاد خود فاقد توانایی برای گفتگوست چون جهان را به دو شکل «له / علیه»، «سفید/سیاه» و «دوست/دشمن» می‌بیند. عقلانیت حاکمیتی در یک کلام همیشه «جهتدار» است و در هیچ شرایطی نمی تواند «بی‌طرف» باشد.


🔴اما قوه داوری از آنجا که نه بر منافع که بر «حق» استوار است، لاجرم نمی‌تواند طرفدار باشد و باید بی‌طرف بماند. عقلانیت داوری به همین دلیل نمی‌تواند ایدئولوژیک، ناسیونالیستی و دینی باشد، و دقیقاً به همین دلیل عقلانیتی مربوط به عموم انسانها و جهانی است. زوال قوه داوری به تدریج حاکمان را به این نتیجه می‌رساند که هیچ «حق» و «امر مشترک انسانی» در جهان وجود ندارد و همه چیز قدرت است و منافع. انسان گرگ انسان است و نبرد قدرت، همان ناموس طبیعی و حقیقت است. این انحرافی وحشتناک در الهیات رهایی‌بخش انقلاب اسلامی است که به دلایل ساختاری عارض شده، رسوخ یافته و اینک حتی به لحاظ هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و انسان‌شناختی هم از سوی ولایتمداران کتمان می‌شود.

در همین رابطه:
1⃣معمای بی‌طرفی یاجهتداری
2⃣حکومت عدل، الگویی برتر از لویاتان انقلابی
3⃣در رثای جناح چپ دانشگاه و حوزه
4⃣جهانی شدن بدیل
پاسخ به دو نقد.pdf
472.8 KB
🔺لطفاً کمی عینکهایتان را تمیز کنید!
پاسخی به نقدهای دوستان عزیزم حسن‌نژاد و واعظی بر چپ اسلامی


محسن حسن‌نژاد و امیر واعظی، دوستان عزیزم و جوانان خوش‌آتیه‌ای که به لطف الهی و اندک تلاشهای فکری حقیر و دیگر پایمردان عدالتخواه و آزادی‌خواه و البته سلامت عقلی و وجدان نیالوده خود، در چند سال گذشته از اسارت گفتمان پوشالی اصولگرایی خارج شده‌اند و خود مستقلاً پای در عرصه فکر و عمل گذاشته‌اند، منت گذاشته و تیر نقدی در چلّه کمان نهاده و روانه کرده‌اند (دو متن ضمیمه) و من با طیب خاطر تحفه نقدشان را خواندم و به اختصار پاسخ گفته‌ام. این پاسخها در چهار محور زیر تنظیم شده است:

1⃣چپ اسلامی، تاریخ و علم اجتماعی
2⃣ چپ اسلامی و اسلام
3⃣چپ اسلامی و آشفتگی زبانی
4⃣ چپ اسلامی، ویران کردن یا ساختن
Forwarded from تاملات
صورت_بندی_مفهومی_چپ_اسلامی_و_نقادی_آن.pdf
516.8 KB
بسیار خوشحالم که چنین گفت و گویی شکل گرفت. در نوشتار فوق کوشیدم تا با صورت بندی مفهوم چپ اسلامی از منطری دیگر به نقد و بررسی آن بپردازم.
در هر حال، درمان جامعه ما جز از راه گفت و گو میسر نیست و خوشحالم که بادامچی در چنین مسیری مرا همراهی کرده است.