کتاب مثال های خیلی زیبایی داره مخصوصا در فصل هشتم درباره ارتباط فرهنگ و شناخت، ارتباط زبان و شناخت. مثال هایی که من نمیدونستم و وقتی میخوندم کیف میکردم واقعا. و خب مثال هایی که با پیش فرض های کلاسیک تئوری بازنمایی کاملا همخوانی نداره. بنظرم از نظر رفتاری بیشتر باید از این نوع داده های رفتاری-شناختی جمع آوری بشه. متاسفانه طی 50 سال اخیر و به خصوص طی 20 سال اخیر بعد از گسترش ابزارهای ثبت از مغز در انسان، ما آنچه باید توضیح داده بشه رو گم کردیم و وارد عصر primacy of brain شدیم. جایی که به رفتار در علوم اعصاب خیلی کمتر توجه میشه نسبت به فعالیت مغزی (بسیاری از آزمون های رفتاری در جانوران از دهه ها پیش عوض نشده).
کار بر روی رفتار-شناخت باید کاملا تغییر کنه. دو تغییر رو قبلا اشاره کردم:
- یک اینکه گونه های جانوری باید در محیط های نزدیک به نیچ خودشون بررسی بشن.
- تاکسونومی پدیده های شناختی باید تغییر بکنه و ما باید بفهمیم تسک مشخص کننده پدیده شناختی نیست. (قبلا کارهای russ poldrack رو بحث کردیم فکر کنم)
اما حالا چند تغییر دیگه هم لازم بنظر میرسه:
- مطالعه بین گونه ای جانوران برای فهم تفاوت های رفتاری و تفاوتی های سیستمی عصبی (مقاله Neuroscience needs evolution)
- مطالعات بین فرهنگی در حوزه رفتاری-شناختی و البته عصبی باید افزایش پیدا کنه.
- رویکرد های Outside-in باید در کنار رویکردهای inside-out قرار بگیرن به صورت تکمیلی ( کتاب The Brain From The Inside Out)
- نگاه ما باید از سمت فیزیک کلاسیک به سمت سیستم های پیچیده و دینامیک-کنترل حرکت کنه (حداقل فعلا که ابزارهای کاملی در اختیار نداریم. این شاید بعدا با پیشرفت ریاضیات ما و سیستم های محاسبه ما تغییر کنه)
کار بر روی رفتار-شناخت باید کاملا تغییر کنه. دو تغییر رو قبلا اشاره کردم:
- یک اینکه گونه های جانوری باید در محیط های نزدیک به نیچ خودشون بررسی بشن.
- تاکسونومی پدیده های شناختی باید تغییر بکنه و ما باید بفهمیم تسک مشخص کننده پدیده شناختی نیست. (قبلا کارهای russ poldrack رو بحث کردیم فکر کنم)
اما حالا چند تغییر دیگه هم لازم بنظر میرسه:
- مطالعه بین گونه ای جانوران برای فهم تفاوت های رفتاری و تفاوتی های سیستمی عصبی (مقاله Neuroscience needs evolution)
- مطالعات بین فرهنگی در حوزه رفتاری-شناختی و البته عصبی باید افزایش پیدا کنه.
- رویکرد های Outside-in باید در کنار رویکردهای inside-out قرار بگیرن به صورت تکمیلی ( کتاب The Brain From The Inside Out)
- نگاه ما باید از سمت فیزیک کلاسیک به سمت سیستم های پیچیده و دینامیک-کنترل حرکت کنه (حداقل فعلا که ابزارهای کاملی در اختیار نداریم. این شاید بعدا با پیشرفت ریاضیات ما و سیستم های محاسبه ما تغییر کنه)
Philosophical Transactions of the Royal Society B: Biological Sciences
Neuroscience needs evolution | Philosophical Transactions of the Royal Society B: Biological Sciences
The nervous system is a product of evolution. That is, it was constructed through
a long series of modifications, within the strong constraints of heredity, and continuously
subjected to intense selection pressures. As a result, the organization and ...
a long series of modifications, within the strong constraints of heredity, and continuously
subjected to intense selection pressures. As a result, the organization and ...
NeuroSyntax
دو سه روز پیش کتاب The Embodied Mind رو آغاز کردم. از زمانی که کتاب Autopoiesis رو از وارلا و ماتورانا خونده بودم میخواستم اینم بخونم که فرصت دست نمیداد ولی خب دیگه در مسیر جدیدی که برای مطالعه آغاز کردم قرار میگرفت. نصف کتاب رو مطالعه کردم. بنظرم مطالب قابل…
یکی از مهم ترین تم های این کتاب تکیه بر پدیدارشناسی برگرفته از سنت هوسرل، هایدگر، پونتی و بودیسم هست. در واقع نویسندگان معتقد هستن فهم شناخت انسان بدون تکیه بر مطالعه سیستماتیک وجوه تجربی انسان امکان پذیر نخواهد بود.
یکی از مشکلاتی که ما معمولا در علم مخصوصا میان افراد پر نفوذ پیدا میکنیم اینکه بعد از یک مدت تکیه سنگین میزنن بر تئوری هایی که تولید کردند و بعد سعی میکنند پدیده رو به سطح تئوری برسونن و نه اینکه تئوری رو تغییر بدن تا توضیح کامل از پدیده ارائه بکنه. برای مثال ما تئوری هایی درباره ذهن داریم و اینها توضیح دهنده های کامل (یا گاهی خوبی) برای تجربه های اول شخص ما مثل آزادی اراده، آگاهی، و ... نیستند. بجای اینکه سعی کنیم تئوری ها رو تغییر بدیم، پدیده رو کنار میزنیم. بسیار در علوم شناختی تکرار شده که آگاهی اصلا وجود نداره، آگاهی توهم هست، آگاهی فلانه. برای همین در ابتدای کتاب نویسندگان متن بالا رو مینویسن. یک شکافی بین دستاورد های ما در حیطه علوم شناختی - علوم اعصاب و روانشناسی و تجربه های روزمره ما وجود داره و اصرار بنظر میرسه بر انکار این تجربه هاست.
امشب کتاب جدیدی رو شروع کردم که اثر کلاسیک چارلز تیلور هست با عنوان "توضیح رفتار". در پیش گرفتار نسخه جدید اینطور مینویسه که یک گفتمان و بحث جدی وجود داره به صورت کلی بین دو گروه افراد - گروهی که تصور میکنند فهم کامل زندگی انسان، تکامل رفتاریش و تکوینش از طریق رویکرد های علوم طبیعی پسا-گالیله ای با تکیه بر مفاهیم مکانیزم و اتومیزم امکان پذیره و عده ای که فکر میکنن این کاملا غلطه. عده ای که فکر میکنن دانش معتبر فقط از طریق فرم علمی (* باید اینجا توجه کرد که منظورش از فرم علمی همان رویکرد فیزیک کلاسیک هست - کتاب در سال 1964 نوشته شده) بدست میاد و عده دیگری که فکر میکنن فهم کاملی از انسان به دست نمیاد مگر با مطالعه تجربه های زیستی اون، اهدافی که دنبال میکنه و ...
Kelso Scott - Understanding behaviour and the brain from the perspective of a dynamical theory
پیشنهاد میکنم این ویدیو از اسکات کزلو رو مشاهده کنید. در بخشی از این سخنرانی بخشی از کتاب نیوتن رو میاره که در بالا گذاشتم. خود نیوتن اشاره میکنه که قوانین فیزیکی کلاسیک احتمالا توضیح دهنده زندگی و اراده انسان نیستن و احتمالا قوانین فیزیکی کشف نشده ای وجود داره.
پیشنهاد میکنم این ویدیو از اسکات کزلو رو مشاهده کنید. در بخشی از این سخنرانی بخشی از کتاب نیوتن رو میاره که در بالا گذاشتم. خود نیوتن اشاره میکنه که قوانین فیزیکی کلاسیک احتمالا توضیح دهنده زندگی و اراده انسان نیستن و احتمالا قوانین فیزیکی کشف نشده ای وجود داره.
با این حال ما همچنان بر اساس فیزیک نیوتنی و با منطق علی (causal) خطی (ورودی و خروجی - محرک و پاسخ) قصد داریم سیستم عصبی رو توضیح بدیم و قطعا از این رویکرد خطی اراده آزاد و بسیاری دیگر از تجربیات زیستی بیرون نمیاد و در نهایت مجبور میشیم بگیم اینها توهم هستند. در یکی از اپیزود های Closer To Truth لارنس کون به سراغ Richard Swinburne میره و باهاش درباره این بحث توهم بودن آگاهی صحبت میکنه و از خطاهای ادراکی (* این خطاهای ادراکی هم از درک بازنمایی دنیا بیرون میاد و در سنت های دیگه معنایی نداره) میخواد نتیجه بگیره که آگاهی توهمه مثل همه این خطاهایی که ما داریم در ادراک. جمله جالبی میگه ریچارد سویینبرن - اینکه انسان باز این حال تشخیص میده چی توهم هست و چی نیست. اگر تمام آگاهی ما یک توهم بیش کامل بیشتر نبود ما هیچ وقت نباید پی میبردیم که دچار توهمیم ولی ما اینو میفهمیم
(درباره این بحث بنظرم مطالعه دیدگاه های مختلف درباره رئالیسم کمک میکنه که آیا اصلا این چیزی که بهش میگیم "خطای ادراکی" معنا داره واقعا؟ - همینطور اگر به رویکرد روانشناسی اکولوژیک که قبلا معرفی کردم برگردید و تفاوت بین جهان و محیط رو بخونید احتمالا چیزهایی دستگیرتون میشه از اینکه این problem space از پایه بی معناست.)
(درباره این بحث بنظرم مطالعه دیدگاه های مختلف درباره رئالیسم کمک میکنه که آیا اصلا این چیزی که بهش میگیم "خطای ادراکی" معنا داره واقعا؟ - همینطور اگر به رویکرد روانشناسی اکولوژیک که قبلا معرفی کردم برگردید و تفاوت بین جهان و محیط رو بخونید احتمالا چیزهایی دستگیرتون میشه از اینکه این problem space از پایه بی معناست.)
NeuroSyntax
Do we need a new theory of evolution?
فقط یک کتاب جالب میتونه در یک فصل مونده به آخر تصمیم بگیره نه تنها تئوری های شناخت که تئوری های نئوداروینیسم رو هم به چالش بکشه. من رو یاد مقاله بالا از گاردین انداخت که چندین ماه پیش خوندم. کتاب توضیح میده چرا تئوری تکامل بر پایه تغییرات تدریجی ژن ها و با تکیه بر مفهوم بهینه سازی و سازگاری ناکامل و شاید نادرسته و چطور این تئوری در لایه های بسیاری با تئوری بازنمایی همپوشانی تئوریک داره. (این چندین فصل آخر کتاب واقعا برای من جالب بودن و لایه های جدیدی داشتن.)
البته اینکه تئوری های نئوداروینیستم ممکنه درست نباشه حرف تازه ای برای من نبود چون قبلا هم دیده بودم و با چالش هاش آشنا شده بودم ولی ارتباطش با Cognitivism و تئوری بازنمایی بسیار جالب بود.
البته اینکه تئوری های نئوداروینیستم ممکنه درست نباشه حرف تازه ای برای من نبود چون قبلا هم دیده بودم و با چالش هاش آشنا شده بودم ولی ارتباطش با Cognitivism و تئوری بازنمایی بسیار جالب بود.
British Biologist Denis Noble Debunks Neo Darwinism
کارهای دنیس نوبل هم درباره چالش های روبروی تئوری تکامل شنیدنی هستن.
کارهای دنیس نوبل هم درباره چالش های روبروی تئوری تکامل شنیدنی هستن.
YouTube
British Biologist Denis Noble Debunks Neo Darwinism
Noble highlights some "errors" that Dawkins incurs. Perhaps another embarrassing-bash for Dawkins?
کتاب یا منابع دیگر خوب درباره Teleological Explanation of Behavior چی میشناسید معرفی کنید؟ بهتر خواهد بود اگر مثال هم داشته باشه یعنی توضیح بده دقیقا چطور باید در شرایط تجربی این نوع توضیح ها رو ارائه و بررسی کرد. چون کتاب هایی که من میخونم یا میبینم فقط میگن این نوع توضیح ها چی هستن ولی یک مثال مشخص ارائه نمیکنن مثلا از اینکه چطور مدلسازی از این طریق از مدلسازی های غیر teleological مجزا میشه. اگر چنین منابعی میشناسید ممنون میشم معرفی کنید.
Problems in Neuroscience
طی سالیان اخیر مقالات و کتاب هایی به چاپ رسیده که مطالعه کردم که به نقد رویکرد های مختلف علوم اعصاب میپردازه. از اینکه رویکردهای تقلیل گرایانه، با علیت خطی، و با تصورات انترومورفیک شاید بهترین رویکردها به مسائلی که مطرح میکنیم نباشن. در این پست قصد دارم مقالاتی رو در این زمینه معرفی کنم که هر چند در گذشته شاید معرفی کردم ولی گذر مجدد ازشون بی سود نخواهد بود.
#neurosyntax
#discussion
طی سالیان اخیر مقالات و کتاب هایی به چاپ رسیده که مطالعه کردم که به نقد رویکرد های مختلف علوم اعصاب میپردازه. از اینکه رویکردهای تقلیل گرایانه، با علیت خطی، و با تصورات انترومورفیک شاید بهترین رویکردها به مسائلی که مطرح میکنیم نباشن. در این پست قصد دارم مقالاتی رو در این زمینه معرفی کنم که هر چند در گذشته شاید معرفی کردم ولی گذر مجدد ازشون بی سود نخواهد بود.
#neurosyntax
#discussion
The Life of Behavior
Neuroscience Needs Behavior: Correcting a Reductionist Bias
Big behavioral data: psychology, ethology and the foundations of neuroscience
علوم اعصاب به مطالعه دقیق رفتار نیاز داره
اکثر ما احتمالا ابتدا شیفته پیچیدگی های مغز شدیم و بعد تصمیم گرفتیم وارد علوم اعصاب بشیم و مهم ترین سوال آکادمیک خودمون رو میذاریم اینکه "مغز چطور کار میکنه". چیزی که فراموش میکنیم این هست که چرا باید مغز رو مطالعه کنیم؟ آیا جز این هست که مغز رو مطالعه میکنیم تا رفتار و شناخت رو توضیح بدیم؟ مقالات بالا به توضیح Primacy of Behavior و رفتار و شناخت به عنوان پرسش اساسی علوم اعصاب میپردازن. ادعای این مقالات در این سطح که بدون مشاهده دقیق و توصیف دقیق رفتار و شناخت در انسان و سایر گونه ها ما نمیتونیم توضیحی برای کارکرد مغز هم ارائه کنیم.
یکی از مشکلات اساسی ما در علوم اعصاب این بوده که پیشرفت این رشته رو متکی به پیشرفت ابزارها میبینیم. که البته بی راه نیست. ابزارها به ما کمک میکنن داده جمع آوری کنیم اما لزوما بدین معنی نیست که محدودیت فکری ما الزاما به دلیل محدودیت ابزاری هست. گاهی اوقات نگاه ناکامل، نادرست و یا از یک پرسپکتیو ثابت به مسئله باعث میشه ما نتونیم دانش خودمون رو گسترش بدیم، نه لزوما اینکه داده نداریم.
Neuroscience Needs Behavior: Correcting a Reductionist Bias
Big behavioral data: psychology, ethology and the foundations of neuroscience
علوم اعصاب به مطالعه دقیق رفتار نیاز داره
اکثر ما احتمالا ابتدا شیفته پیچیدگی های مغز شدیم و بعد تصمیم گرفتیم وارد علوم اعصاب بشیم و مهم ترین سوال آکادمیک خودمون رو میذاریم اینکه "مغز چطور کار میکنه". چیزی که فراموش میکنیم این هست که چرا باید مغز رو مطالعه کنیم؟ آیا جز این هست که مغز رو مطالعه میکنیم تا رفتار و شناخت رو توضیح بدیم؟ مقالات بالا به توضیح Primacy of Behavior و رفتار و شناخت به عنوان پرسش اساسی علوم اعصاب میپردازن. ادعای این مقالات در این سطح که بدون مشاهده دقیق و توصیف دقیق رفتار و شناخت در انسان و سایر گونه ها ما نمیتونیم توضیحی برای کارکرد مغز هم ارائه کنیم.
یکی از مشکلات اساسی ما در علوم اعصاب این بوده که پیشرفت این رشته رو متکی به پیشرفت ابزارها میبینیم. که البته بی راه نیست. ابزارها به ما کمک میکنن داده جمع آوری کنیم اما لزوما بدین معنی نیست که محدودیت فکری ما الزاما به دلیل محدودیت ابزاری هست. گاهی اوقات نگاه ناکامل، نادرست و یا از یک پرسپکتیو ثابت به مسئله باعث میشه ما نتونیم دانش خودمون رو گسترش بدیم، نه لزوما اینکه داده نداریم.
Neuron
Neuroscience Needs Behavior: Correcting a Reductionist Bias
Krakauer et al take the view that current neuroscience places too much emphasis on
techniques and causal accounts of explanation. They argue that detailed study of behavior
and its algorithmic composition is at least as important for understanding the brain.
techniques and causal accounts of explanation. They argue that detailed study of behavior
and its algorithmic composition is at least as important for understanding the brain.
از خودتون سوال کنید که اگر همین الآن من یک ابزاری تولید کنم که فعالیت همزمان تک تک نورون های یک سیستم عصبی رو به شما بده آیا میتونید مغز رو توضیح بدید؟ اگر نمیتونید توضیح بدید چی کمه؟ ما گاهی "توصیف" رو با "توضیح" اشتباه میگیریم. بسیاری از کاری که علوم اعصاب امروز انجام میده "توصیف" هست نه توضیح.