Singular Thinker – Telegram
Singular Thinker
949 subscribers
405 photos
17 videos
5 files
250 links
We talk about things that find them interesting.
توی این کانال از مطالبی که برامون جذاب باشه حرف
میزنیم، یا مطالب جذاب بقیه رو نشر می‌دیم.
Contact/راه ارتباطی:
@Singular_Thinker
Download Telegram
RaD
L0L
My favourite alive philosopher :))))
ویدئو را دیدم و فوق‌العاده بود.[لینک]

اولین بار مهبد این رو ۲۷ دسامبر فرستاده بود و گفته بود که از دستش ندید و دوباره اتفاقی دیدم جایی لینکشو و بلاخره دیشب دیدمش و فوق‌العاده بود. جالبه وقتی داشتم میگشتم این پیامشو تو انباری‌ تلگرامم پیدا کنم دیدم اولین بار ۲۰۲۱ خودش این کانال پشم‌سوز رو معرفی کرده بود. از دیشب ولی همچنان ذهنم درگیر موضوعه هی با خودم گفتم یه کپشن یه خطی یا دو کلمه بنویس و بعد هم لینک و تمام. ازین فازا که در آن نشانه‌هایی است برای کسانی ‌که می‌اندیشند اما دیدم نمیشه.

میگم فوق‌العاده بود ولی منظورم فقط از منظر ساخت ویدئو و این‌ها نیست بلکه از منظر شخصی هم این ویدئو در راستای چندتا از پرسش‌های بزرگ و طولانی من هستش و از دیشب تا الان یاد چندین صحنه در طی سال‌های مختلف زندگی افتادم و دیدم که بد نیست که ماجراهارو بگم تا برای خودم جایی داشته باشمش. سوال‌هایی مثل اینکه اصلا اخلاق چیه و چطور پدید می‌آد؟ یا اصن به طور کلی‌تر چطور باید در زندگی تصمیم گرفت؟ خیلی وقته که گوشه‌ی ذهن من هست.

پرده اول- یادمه اولین بار تو حیاط دبیرستان بود که صحبت راسل بود و یکی از دوستام(احتمالا آریا یا حسین) که دقیق خاطرم نیست داشت نقل میکرد که راسل در جایی سعی میکنه لزوم رعایت آنچه اخلاقی می‌نامیم رو صرفا با در نظر داشتن بیشتر کردن سود شخصی بیان کنه و خب جرقه این سوال‌ها از همون جا تو ذهنم زده شد و همین طور اونجا موند.

پرده دوم- جلوتر با نگار و دوستان کتاب جهان‌بینی‌ها رو می‌خوندیم که در فصل ۲۸ دلالت‌های فلسفی مفهومی نظریه‌ی تکامل بود که بحث iterated prisoner's dilemma و ارتباطش با اخلاق مطرح شد و اونجا بود که انگار زاویه‌ای جدید روبرم باز شد. یادمه که ترم قبلش اصن نظریه‌ی بازی‌ها رو برداشته بودم و بعد خوندن و بحث در مورد این فصل انقدر هی علاقه‌مندتر شدم که ترم بعدش رفتم سر کلاسای کسری علیشاهی و حتی موضوع تز ارشدم یکم هول دادم به این سمتی کلا. کوتاه سخن این که یه بازی خیلی جالبی هست که یه آدم خیلی باحالی ساختتش. اسم بازی هست اعتماد و دیگه توضیح اضافه‌ای نمیدم.
کمتر از نیم ساعت وقتتونو میگیره ولی به نظرم خیلی جالبه نتایجش.
https://ncase.me/trust/

پرده‌ی سوم- درست یادم میاد که برای مشکلی رفته بودم بیمارستان و تو مسیر داشتم با چشمانی کمی بیرون‌زده‌تر از حالت عادی این پرونده از پادکست پرسه گوش میدادم و غرق فکر کردن بودم. انقدر روز خاصی هست برام که جزییات اون روز رو بخطار میارم حتی اینکه چه عکسایی گرفتم، به کی ویس دادم و توش چی گفتم. انقدر خوب بود که همون روز این پیام رو اینجا گذاشتم.

بریم پرده‌ی آخر؟ باید بگم که داستان من و این موضوع که فک کنم همچنان ادامه پیدا خواهد کرد و مثل دیدن این ویدئو دیر یا زود داره ولی سوخت و سوز نداره. بیشتر نیاز به فکر کردن و شنیدن دارم و شاید یه روزی اصن شد یکی از زمینه‌های کاری/پژوهشی من ولی فعلا الان وقتشه به قولی که به خودم داده بودم عمل کنم و selfish gene از داوکنیز رو که نصفه مونده کاملش کنم، میدونم فصلای آخرش راجع به این هم صحبت میکنه و باید بخونم تا ببینیم سحر چه زاید.
یه سری ارائه هم داشتم در مورد کارای Von Neumann و نظریه‌ی تصمیم و یه سری ایده‌ی خام در این موارد که ایشالا در آینده تو فرصت مناسب میگم.

خلاصه این بود دعوتی به پیگیری چندتا لینک خوب در مورد این موضوع مهم که خیلی وقتا خیلی از دوستان مغلطه‌گر سعی میکنن به این اشاره کنن که اخلاق وابسته به دین است و غیره که دونستن زاویه این وری هم میتونه دریچه جدیدی باز کنه.

هشتگ #game_theory رو بروز کردم و قبلا هم دو سه باری در مورد مثال‌های جالبی که کمتر جاهای دیگه دیده بودم حرف زدم‌، دوست داشتید اونا رو هم بررسی کنید.

#video
@SingularThinker
4👍2
Forwarded from Agora (Alireza Azadi)
اگر اهل کتابید (نه اون اهل کتاب معروف، منظورم اهل کتاب خوندنه) به‌نظرم راه انداختن اکانت goodreads و کانکت شدن با آدم‌های کتاب‌خون و یا دوست و رفیقاتون یک لطفیه در وهله‌ی اول به خودتون و بعدش به رفیقاتون. چقدر بدون مقدمه‌چینی شروع کردم! :))

گودریدز چیه؟ میشه گفت یه کامیونیتی از آدم‌هایی که کتاب‌هایی که خوندن و دارن میخونن رو اونجا میذارن. به کتاب‌ها نمره میدن، اگر حوصله داشتن باشن و در کنارش هم دستی به قلم، نقد و نظری هم براش می‌نویسن. یا کاری که خیلی به‌نظر من جذابه، اینه که که وضعیت پیشرفت کتاب‌هایی درحال مطالعه‌شون هستند رو آپدیت میکنن (این که تا کدوم صفحه پیش رفتن) و البته این که کتاب‌هایی که میخوان بخونن رو به کتاب‌خونه‌شون اضافه میکنن. یه سری چیز‌های دیگه هم داره مثل چالش مطالعه‌ی سالانه و الی آخر که خب میتونید خودتون بررسی کنید.

تمام این کار ها، از اضافه کردن کتابی به لیست «کتاب‌هایی که میخوام بخونم» تا آپدیت کردن وضعیت مطالعه، به شکل یه ایونت توی تایم‌لاین دوستاتون ثبت میشه و خب اون‌ها میتونن لایک کنن و لایک شدن چیز مهمیه! لایکی که اینقدر میتونه موثر باشه که توی بدترین روز‌هاش، منتجه به نوشتن هر مزخرفی واسه گرفتن همین «لایک» میشه و حالا این‌جا (حداقل فعلا) میشه ازش سود برد.

سود گودریدز برای من اینطوره که، اول از همه میتونم کتاب‌هایی که دوستای هم‌پیکم و کسایی که سلیقه‌شون بهم نزدیکه یا علاقه‌مندی مشترکی باهم دارن رو ببینم. چه اون‌هایی که خودشون خوندن، چه اون‌هایی که میخوان بخونن. همین باب آشنایی با کتاب‌های جالب و جدید توی حوزه‌ی مورد‌علاقه‌م رو واسم باز میکنه. کتاب‌هایی که احتمالا خودم به این زودی‌های و شاید هم هیچ‌وقت بهشون برنمی‌خوردم رو حالا دیگه این‌ها رو برای خودم لیست کردم که بهشون برگردم و بخونمشون یا اگر واقعا جالب به‌نظرم اومدن، بلافاصله شروعشون کنم.
دوم، دیدن پیش‌ رفتن بقیه‌س. همین تلاش برای عقب نیفتادن از قافله برام محرکه. این تعامل مشوقیه تا وضعیتت رو آپدیت نگه‌داری و کم کم به یک تعامل دوسویه که هر دو سر میتونن ازش سود ببرن تبدیل بشه. آدم‌ها بدون این که بخوان هم‌دیگه رو به جلو هول میدن.


اگر خواستید توی کامنت‌های این پست میتونید اکانت خودتون رو بذارید که هرکسی که مایل بود بهتون کانکت بشه.
🔥51
Singular Thinker
💥Don't miss this. Have you ever thought about what exactly is the meaning of matrix? A box of numbers? Multiple column/row vectors? A way of representing linear transformation? and maybe all/none is true. But Have you ever tried to visualize a matrix…
در مورد خفن بودن آقا Steven Strogatz که واقعا حرف زیاده ولی شما برای مثال به این ۵ دیقه گوش بدید که توش به ساده‌ترین وجه ممکن میگه که eigenvector چیه و به چه دردی میخوره.

من خیلی چند وقته به این مهارت توضیح دادن چیزها به روش‌های خلاقانه و ارتباطش با عمق فهم اون ماجرا فکر میکنم. البته به نظرم ارتباط یه طرفه وجود نداره به این معنا که هر کس که عمیق فهمیده باشه بتونه ساده هم بیانش کنه ولی یه مهارت واقعا جالبیه که کسایی که خیلی عمیق فهمیدن یه مطلبو دیده میشه.
خلاصه ببینید و عشق کنید.
#video #math
@SingularThinker
👍4
ترمودینامیک؛ علمی برای درک جهان و الهام گرفتن

بی‌اغراق هر چه بیشتر با ترمودینامیک و اثرگذاری‌اش در سایر علم‌ها و دانش‌ها، مخصوصا زمینه‌هایی محاسباتی، ریاضی و مسائل فلسفی آشنا می‌شم، بیشتر شگفت‌زده میشم از جالب بودن و عمیق بودن این علم. متاسفانه هنوز سواد خیلی کمی در مورد ترمودینامیک دارم برخلاف اینکه از ابتدای دوره تحصیل درس‌هایی رو در موردش گذروندم. متاسفانه تنها چیزی که در نگاه مهندسی به ترمودینامیک مهم نبوده معنا و مفهوم بوده و صرفا محاسبه یه سری فرمول و حل مسئله اولویت بوده و تمام.

دوست‌های نزدیک من میدونن که من چند ساله که میخوام یه ورکشاپی پیرامون کاربردهای ترمودینامیک در هوش مصنوعی و نظریه‌اطلاعات و غیره برگزار کنم که هی عقب میفته چون هر سری میبینم که چقدر عمق ماجرا زیاده و فهم من در مورد این موضوعات کم ولی همیشه به طور خاصی برام جذابه.

اولین چیزی که معمولا وقتی صحبت از ترمودینامیک و تاثیراتش به ذهن میرسه انتروپیه. که ما هم مثلا تو این پست ارجاع دادیم که چطور انتروپی میتونه توضیح‌دهنده و جواب بسیاری از سوال‌های هر روزه‌ی ما باشه و حتی در فهم ما از مفاهیم بنیادین مثل زمان موثر باشه.

اما فارغ از آنتروپی و استفاده‌ها و الهام ‌های متعددی که از این مفهوم برای انجام محاسبات در نظریه‌اطلاعات و مخابرات و همچنین هوش مصنوعی میشه یک مورد مرتبط دیگه‌ای هم هست که آقای کارل فریستون، پژوهشگر معروف علوم اعصاب دانشگاه UCL اون رو سال‌ها پیش نظریه‌پردازی کرده برداشت و اون چیزی نیست جز اصل انرژی آزاد/ Free Energy principle. یک یادآوری ساده اینکه free energy در ترمودینامیک میتونه خودبخودی بودن یا نبودن یک فرآیند رو مشخص کنه. پژوهشگران از اصل اشاره‌شده برای توضیح پدیده‌های مختلفی استفاده شده (خیلی مختلف حتی در زمینه معماری) و در‌نهایت به عنوان یک مدل تصمیم‌گیری(مثلا در مسائل Bandit) در جاهای بسیار متنوعی استفاده میشه که خب واقعا صحبت در موردش وقت مناسب خودش رو میطلبه و نیاز به بررسی دقیق‌تری هست فقط میخواستم بگم انقدر این موضوع برای من جالب بود که سعی کردم تز کارشناسی ارشد رو به سمت استفاده از این مفهوم ببرم که واقعا جواب‌های جالبی هم گرفتم ازش.

اما هدف از نوشتن این پست صحبت در مورد زمینه‌ی دیگری که متاثر از ترمودینامیکه هست که من به واسطه‌ی کار اخیری که انجام میدادم باهاش آشنا شدم و برای دوستام تعریف کردن و بنظرم جالب اومد که برای شما هم بگم.

میشه گفت زمینه‌ی کلی‌ای که به این بخش گفته میشه نظریه‌ی ارگودیگ/ergodic theory هست که یک شاخه از ریاضیاته که به مطالعه‌ی خاصیت‌های آماری یک سیستم‌ دینامیکی قطعی/deterministic می‌پردازه. در واقع سعی می‌کنه ببینه در طول زمان رفتار توابع مختلف از حالت/state سیستم چه خاصیت‌های آماری دارن. این نظریه هم مثل خیلی چیزهای جالب دیگه در ریاضیات در اواخر دهه‌ی ۱۹۲۰ و اوایل ۱۹۳۰ توسط J. 😍Von Neumann و G.D. Birkhoff به صورت کامل ریاضی‌وار بیان شد اما پیشینه‌ی این نظریه برمیگرده به کارهایی که توسط L. Boltzmann و J.W. Gibbs در اواخر قرن ۱۹ انجام‌ شد. هدف این دو دانشمند خفن و نازنین ارائه‌ی یک پایه‌ی میکروسکوپیک دینامیکی برای ترمودیناک با استفاده از مکانیک آماری بود.

در نهایت مفهوم ergodicity و درهم‌آمیختگی*/mixing از دل این نظریه بیرون اومد که از اون‌ها برای مدلسازی و مطالعه‌ی فرآیندهای تصادفی و سیستم‌های دینامیکی استفاده میشه. که در نتیجه‌ با استفاده از این ابزارها میشه پدیده‌های زیادی در دنیای اطراف ما رو مدل‌ کرد و در نتیجه این مفاهیم خیلی کارآ هستن.

قطعا نمیشه تو یه متن تلگرامی نظریه‌ای به این وسعت رو توضیح داد ولی حالا صرفا بیایم به این فک کنیم که مفهوم درهم‌آمیزنده/mixing چیه و چرا بهش این طور میگن و کجا میتونه به کار بیاد.

مفهوم mixing یک مفهوم انتزاعیه که اصالتا به فیزیک تعلق داره و در واقع تلاشیه برای مدلسازی فرآیندهای ترمودینامیک برگشت‌ناپذیر درهم‌آمیزنده/mixing که در روزمره همه جا مشاهده میشه.
مثلا شما بارها دیدید که موقع درست کردن انواع غذا تراکم یه ماده تو یه بخشی بیشتر از جاهای دیگه است ولی به مرور زمان در هم آمیخته میشن به طوری که دیگه نمیشه جایی از غذا رو مشخص کرد که تراکم فلان ماده بیشتر از سایر جاها باشه.

برای اینکه تجسم بهتری داشته باشید به گیف پایین نگاه کنید. بقیه مطلب رو همونجا میگم.
⬇️⬇️⬇️⬇️

#Thermodynamics #note #math
@SingularThinker
🔥4👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نقطه‌های قرمز و آبی شرایط اولیه‌ی یک سیستم دینامیکی معروف هست که اسمش Baker's map عه. این فرآیند از جمله فرآیند‌های درهم‌آمیزنده هست و همون‌طور که میبینم نقاط قرمز و آبی سریعا بعد از چند مرحله‌ی زمانی با هم کاملا ترکیب میشن. به عبارت دیگه بعد از گذشت زمان به اندازه‌ی کافی، مهم نیست که نقطه‌ی شروع اولیه ما در ابتدا قرمز بوده یا آبی و دیگه احتمال اینکه هر کجای صفحه باشه مرتبط به آبی یا قرمز بودن در ابتدا نیست. این یک مفهوم کلی برای مدلسازی دسته‌ی بزرگی از فرآیند‌های تصادفی هست که فرض میشه داده‌ها در لحظات مختلف درسته که در ابتدا از نظر نظریه‌ی احتمال مستقل/independent و هم‌توزیع identically distributed نیستند اما پس از گذشت زمان محدودی هم‌توزیع می‌شوند که از این مفهوم میشه برای مدل‌های یادگیری هم استفاده کرد که این دقیقا کاری بود که من انجام دادم. ایشالا فرصت بشه و بعدا بیشتر در مورد همه‌ی این‌ها صحبت کنیم.

در نهایت بگم که سواد من خیلی در این زمینه کمه و اگه کتابی، ویدئوی، کورسی، بلاگی یا هر چیزی میشناسید که میتونه کمک کنه خوشحال میشم به من و بقیه معرفی کنید.

@SingularThinker
👍4
رابطه‌ی من و ادبیات، مخصوصا ادبیات فارسی، همیشه کج‌دار و مریز بوده. یعنی واقعا علاقه و اشتیاق دارم به دونستن بیشتر و یه نیمچه ذوقی هم حتی دارم ولی هیچ وقت تا به امروز فرصت نشده که به طور جدی دنبال کنم.

همیشه این طور بوده که بواسطه‌ی متن آهنگ‌ها که همیشه خیلی برام مهمه به دنیای شعر خودم‌رو متصل نگه داشتم. حالا اگر خیلی با شعر حال میکردم برای دوستامم از گنجور میفرستادم یه سری بیت‌های باحالشو پررنگ میکردم یا در مورد چیزای جالبی که به ذهنم میرسید با هم حرف میزدیم. دیگه نهایتش این بوده که بازم به لطف دوستام بشینم و مثلا یه دفتر شعر از فروغ بخونم و عششش کنم.

یه دلیلی که داشتم بهش فکر میکردم که شاید هیچ‌وقت نتونستم بیشتر از یه حدی به ادبیات فارسی نزدیک بشم اینه که ادبیات فارسی در یک سری زمینه‌ها واقعا پیچیده است و کسایی که متاسفانه تدریس و روایتش میکنن انگار خودشون این پیچیدگی‌رو درک نکردن و/یا دچار خودسانسوری‌‌ان یا هر چیزی که بلاخره هر طور که هست از جذابیت قضیه خیلی کم میکنه.

چند وقتیه که بخاطر معرفی علیرضا با کانال یوتیوب و تلگرام "تفسیر بیضوی" آشنا شدم و دنبال میکنم. این کانال برام جالبه ازین جهت که خیلی سعی می‌کنه بی‌تکلف و خودمونی بیاد و ببینه که پیچیدگی‌ها و جاهای باحال ادبیات فارسی که میشه امروز هم ازش استفاده کرد چیه. و با این مستقیم و رک و بی‌تکلف بودنش من به شخصه خیلی حال میکنم.

مثلا همین الان داشتم یه ویدیویی رو ازش گوش میکردم در مورد اینکه عادت به تایید گرفتن و تشویق شنیدن از مردم چطور میشه به زندان سختی برای آدم تبدیل بشه و راه شاعرای فارسی برای مبارزه با این چی بود؟ خیلی نکته‌ و پیام جالبی بود؛ هم ازین نظر که تو زندگی کاربردیه هم ازین نظر که باعث شد یه بخش تاریکی که در مورد برخی شعرها تو ذهنم یود روشن بشه. مثلا در مورد غزل آهنگ زیبای پست قبلی در ویدیو توضیح میده.

#note #video #شعر
@SingularThinker
4👍1
"وقتی پیشنهاد میکنم که ساعات کاری باید به چهار ساعت کاهش یابد، منظورم این نیست که باید همه‌ی اوقات بازمانده‌ی روز را به خوشگذرانی محض سپری کنیم منظورم این است که چهار ساعت کار در روز باید امکانات پایه‌ی رفاهی و ضروریات زندگی را برای آدم مهیا سازد و بازمانده ی وقت در اختیار خود فرد باشد تا هر طور که مناسب می‌داند از آن استفاده کند. رکن اساسی چنین سیستم اجتماعی ای این است که باید به تحصیل بیش از آنی پرداخت که در حال حاضر معمول است و تحصیل باید از جمله ذوقی را بپروراند که شخص را قادر سازد از فراغت خود هوشمندانه بهره بگیرد. من فقط به چیزهای به اصطلاح 《روشنفکرانه》 نمی‌اندیشم. رقص‌های روستایی جز در مناطق روستایی دورافتاده از بین رفته است ولی شور و شوقی که باعث پا گرفتن آنها میشد، همچنان در سرشت بشر باقی است. تفریح جماعت شهرنشین عمدتاً منفعل شده است: دیدن فیلم، تماشای مسابقه‌ی فوتبال، گوش دادن به رادیو و جز آن این امر ناشی از این واقعیت است که انرژی فعال مردم کلا صرف کار می شود؛ اگر مردم فراغت بیشتری داشته باشند، دوباره از تفریحاتی لذت خواهند برد که در آن فعالانه شرکت داشته باشند...

در گذشته طبقه ای کوچک برخوردار از فراغت بود و طبقه‌ای بزرگ تر کار میکرد. طبقه‌ی برخوردار از فراغت از مزایایی سود می‌جستند که از منظر عدالت اجتماعی توجیهی نداشت و همین امر آن را سرکوبگر ساخت و همدلی‌اش را محدود کرد و به وضع نظریه‌هایی در موجه جلوه دادن این مزایا انجامید. این واقعیات تا حد زیادی از ارزش آن طبقه کاست ولی علی رغم این نقطه ضعف، طبقه‌ی مذکور تقریباً در همه ی آنچه تمدن می‌نامیم سهیم بود. هنر پرورد و علوم را کشف کرد؛ کتاب نوشت و فلسفه‌ها را بنیان نهاد و مناسبات اجتماعی را اصلاح کرد حتی آزادی جماعت جورکش نیز معمولاً از بالا آغاز شده است. بشر بدون طبقه ی برخوردار از فراغت هرگز از بربریت بیرون نمی‌آمد."



بخشی از مقاله‌ی "در ستایش بطالت" از
برتراند راسل
با ترجمه‌ی قوی و خوب محمدرضا خانی

این مقاله‌ی خیلی کوتاه واقعا دید آدم رو به "بطالت" ممکنه تغییر بده. فقط شرط فهمیدن این مقاله اینه که به قول خود راسل ریاضت‌طلبی احمقانه رو فضیلت ندونیم و کار رو به تنهایی "سعادت" ندونیم.

من ترم دو تصادفا این مقاله رو در شهرکتاب دیدم و هروقت دچار بطالت میشم مجددا میرم سراغش. :))
👍3🔥1
خب ماجرا از این جا شروع شد که یه استاد اقتصاد دانشگاه Milan-Bicocca در این توییت سر گشاده خیلی بی‌اعصاب‌طور به تمام متقاضیان PhD در سرتاسر جهان گفتش که اگه research statement‌تون رو با چت جپت/Chatgpt نوشتید، اسم منه دیه نیارید! عکس research statement نمونه‌ای رو هم گذاشته زیر توییتش.
بعدش گفته نمره‌ات رو صفر میدم، ازین به بعد وقت ما و خودتم نگیر. مرسی اه :)) [بزرگوار لامصب استریتوتایپ استاد ایرانیه‌ها قشنگ! حالا جلوتر میبینید چرا. تایم امتحانا و نمراتم هست ذهنا آمادست و دل‌ها خون😭😢]

و بزرگوار شب خوابید و صبحش پا شد(البته خودش میگه نصف شب نوتیفاشو دیدم دیگه خوابم نبرد) دید هزارتا کامنت و فحش و اینا گرفته که بَبَم جان تو از کجا فهمیدی chatgpt بوده و روشی نیست که به صورت قطعی بتونه تشخیص بده و ازین جور احادیث خلاصه.

ایشونم در اومد یه بیانه توبه‌ نامه طوری نوشت طوری که نه سیخ بسوزه نه کباب :)
مثلا عذرخواهی کرد که نباید مثلا حتی متن یه دانش‌آموز که قرار بوده خصوصی باشه رو به صورت عمومی منتشر کرده ولی عملا هنوز توییتش رو پاک نکرده😁 یا مثلا گفتش که من خودم خدایگان political correctness و این حرفام تو رو جدتون به من نچسبونید این برچسب‌ها رو که تو سیاست‌ تبعیض‌آمیز داری نسبت به دانشجوهای غیرانگلیسی زبان. و در ادامه افزود اصن همه کسایی که اپلای میکنن غیرانگلیسی زبانن و این چیزا.

ولی فارغ از اینا یه سری نکات جالبم گفت، مثلا گفت که من کارم اینه که باید بشنیم کلی انشاهای ملت رو بخونم و مثلا متن طرف پر red flag بود برای من و به چندتاش اشاره هم کرد که ببینیم چیا بود مثلا:

اولیشو میگه پر لغاتی بود که تیکه کلام chatgpt عه! اع مگه chatgpt هم تیکه کلام داره؟
بله متاسفانه. کلماتی مثل delve, crucial, intricate, ... اینا از کلمات پرتکراری هستن که جپت عاشق اوناست.

این وسط یه پرانتز نسبتا بزرگ هم باز کنم که یه مقاله‌ای اخیرا منتشر شده به اسم
"Delving into Chatgpt usage in academic writing through excess vocabulary"
که توش میان و بررسی میکنن که چقدر از جپت تو نوشتارهای علمی استفاده شده است. جواب یک کلمه‌ایش اینه که خیلی! خیلی خییلی زیاد(همون اندازه که کافیه عشقت رو به پول بفروشی). ولی موردهای جالبی هم داره که این توییت یه سری نتایج رو نشون میده که تو عکس در پیام پایین میذارم.
🔗 توییت مربوط به مقاله، پایان پرانتز.

دیگه چی میگفت این آقای استاد دانشگاه از رد فلگ‌های متنی که گذاشته بود؛ اینکه فونت آخرین جمله به طرز مشکوکی عوض شده بود و به گفته خودش واضح‌ترین نشونه این بود که در فونت Calibri وقتی که میخوای از apostrophe/آپاستروف استفاده بشه این به صورت خمیده است در حالیکه آپاستروف‌های جپت مستقیمه.

چرا اینارو دارم میگم؟
نکته اینجاست که این مسئله از چند جنبه جالبه و این ازون جاهاست که به قول جادی موضوع در تقاطع تکنولوژی و جامعه است. پس فکر کردن به اینا و بحث و گفتگو راجع بهش به‌نظرم جالب و مفیده(حتما اگه خواستید نظرتونو نسبت به این نوشته یا کلا موضوع بگید.).

یک مورد دیگه اینکه در نهایت استاد میگه که نمیشه بخاطر اینکه فک میکنی یکی رزومه‌شو با AI درست کرده ریجکتش کرد ولی میگه من به چنین انشایی نمره خیلی کمی میدم و عملا شانس دعوت شدن به مصاحبه‌اش خیلی کم میشه.

از اون ور قضیه هم برام جالبه که یه آدم‌هایی که روزانه دارن تعداد زیادی انشا رو بررسی میکنن چقدر به جزئیات ریز و جالبی توجه میکنن که شاید من و شما نفهمیممش و فک میکنم بقیه هم همین‌طورن. جالب‌تر اینکه آخرش استاده میگه که من خودم خیلی از جپت استفاده می‌کنم و استفاده ازش هم خیلی خوبه ولی ندید کل انشاتون رو اون بنویسه. یه متنی بنویسید و با جپت صاف و صوفش کنید. خلاصه کلا این ابزار‌ها خیلی جدیدن و آموزشی برای استفاده ازش و همچنین برخورد باهاش نداشتن آدما و خلاثه برای همه ما جدیده. منم به بهانه این توییت خواستم راجع به این نکات حرف بزنم و اشاره کنم چون این جور مسائل خیلی برام جالبه. نظر کلی من اینه که این فناوری‌ها در نهایت ابزارن و همون طور که با چاقو میشه آدم کشت میشه میوه پوست کند یا غده‌ی چرکین رو از دل یکی درآورد ولی آدم باید حواسش باشه که چطور از چیز‌ها استفاده میکنه.

خلاصه این بود انشای من.
#language_modeling #tweet
@SingularThinker
6👍1