SocialSystemsThinking – Telegram
SocialSystemsThinking
358 subscribers
130 photos
3 videos
40 files
34 links
اینجا محلِ مشقِ یادگیری هایِ جمعی از معلمان، در کلاس های مطالعات اجتماعی و تفکر با دانش آموزان پایه هفتم و هشتم است.

ارتباط با ادمین:
@BaharehMirzapour
Download Telegram
#جلسه_اول
#هشتم
مصورسازی تمرین «چقدر هم را می شناسیم»

@SocialSystemsThinking
#جلسه_اول
#هفتم
مصورسازی تمرین «من بلدم»

@SocialSystemsThinking
#شادی
#نگاه_جدید_به_یادگیری
#هشتم


به نام خدا
جلسه دوم کلاس مطالعات اجتماعی و تفکر پایه هشتم
قسمت اول

برای جلسه دوم دو سناریو طراحی کرده بودم.
سناریو شماره یک: طراحی ساختار کلاس درس با استفاده از سوال های جلسه قبل
سناریو شماره دو: ارائه نقشه کلی سال تحصیلی برای درس های مطالعات اجتماعی و تفکر
سناریو اول در کلاس هفتم و سناریو دوم در کلاس هشتم اجرا شد.
آنچه می خوانید مروری بر سناریو کلاس هشتم است.

ساعت اول با هشتمی ها کلاس داشتم.
برای شروع یک بازی نشاط آور انتخاب کرده بودم. از بچه ها خواستم دور یک دایره بایستند و به هر کدام یک کاغذ تا شده دادم که داخل آن نوشته بود:«آهو». به آنها گفتم برگه های تان را بخوانید و مراقب باشید فرد دیگری آن را نبیند. سپس گفتم نام این بازی افتادن حیوانات است. در برگه های شما نام یک حیوان نوشته شده است. بعد رو به آنها کردم و گفتم فرض کنیم در برگه خانم *** نوشته شده «زرافه»، وقتی می گویم زرافه، تو باید خودت را بیندازی و نفرات چپ و راستت از افتادنت جلوگیری کنند.
با ذکر نام چند حیوان این کار را تمرین کردیم و وقتی همه به اندازه کافی نسبت به اینکه هم خودشان را بیندازند و هم هوای بغلی را داشته باشند مهارت پیدا کردند، گفتم حالا بازی را شروع می کنیم: یک، دو، سه، آهو. بچه ها همه خودشان را به جلو انداختند و همگی هم را نگه داشتند و با صدای بلند و از ته دل خندیدند و از شدت شادی که به ما دست داده بود همه با هم دست زدیم.

از آنها خواستم سرجایشان بنشینند و از آنها یک سوال پرسیدم:
برای چه به مدرسه می آیید:
• برای اینکه کار دیگری نداریم و مجبوریم.
• برای اینکه خوش بگذرد.
• برای اینکه یادبگیریم و پیشرفت کنیم.
• برای اینکه از تجربه های دیگران بهره مند شویم.
• برای اینکه با دیگران ارتباط های بهتری برقرار کنیم.
• برای اینکه زندگی آینده بهتری داشته باشم.
• مفید و موثر و اثرگذار باشیم.

بعد به آنها گفتم: حالا یک سوال دیگر، زندگی خوب چه زندگی ای است:
• لذت داشته باشد.
• آرامش و آسایش داشته باشد.
• پول داشته باشد.
• سلامتی داشته باشد.
• شغل خوب داشته باشد.
• دیگران تو را دوست داشته باشند.

بعد از آنها پرسیدم: برای داشتن یک زندگی خوب با این ویژگی ها به چه چیزهایی نیاز داریم؟
• پشتیبان مالی و فکری و عاطفی داشته باشیم.
• خودمان را بشناسیم. ببینیم ما چه چیزهایی می خواهیم و چه چیزهایی نمی خواهیم.

از این جمله او استفاده کرد و در سمت دیگر تخته داخل یک کادر مستطیلی نوشتم: شناخت نحوه فکرکردن و احساس کردن خود
• مهارت های زندگی کردن را بلد باشیم
• درس بخوانیم، یادبگیریم و بعدا شغل مناسب داشته باشیم تا با آن پول داشته باشیم.

به نوشته های روی تخته مراجعه کردم و از آنها پرسیدم وقتی می گویید مفید و موثر و اثر گذار باشم، یعنی می خواهید چی باشید؟
• به مردم جامعه کمک کنیم.

پرسیدم چگونه می خواهید به مردم کمک کنید؟
• مثلا دکتر می شویم و مریض ها را درمان می کنیم.
• مثلا نوازنده می شویم و مردم را شاد می کنیم.

دوباره از آنها پرسیدم حالا یک سوال دیگر برایم ایجاد شد، از کجا بفهمیم که چه شغلی داشته باشیم که با آن هم به مردم کمک کنیم و مفید باشیم و هم درآمد داشته باشیم؟
• شغلی که پول بیشتری داشته باشد و یکی دیگرسریع گفت پول همه چیز نیست.
• فکر کنیم که به چیزی علاقه داریم و به هر چیزی که علاقه داشتیم آن را انتخاب می کنیم.
گفتم بچه ها من خیلی به فیزیک علاقه داشتم و لیسانس فیزیک گرفتم، هنوز هم علاقه دارم و خیلی وقت ها مستندهای مربوط به آن را می بینم اما الان با دانش فیزیکم به بقیه کمک نمی کنم.

• شغل ها را بررسی می کنم و نگاه می کنم که جامعه چه نیازهایی دارد و برای رفع نیاز جامعه یک شغل پیدا می کنم و برای آن درس می خوانم.
به آنها گفتم آنوقت اگر به آن شغل رفتید و فهمیدید با اینکه جامعه خیلی به آن نیاز دارد اما آن را دوست ندارید چه می کنید؟

یک لحظه همه کلاس ساکت شدند و پس از سی ثانیه یک نفر گفت: این که نمی شود، پس ما اگر بر اساس علاقه خودمان یا نیاز جامعه شغل مان را انتخاب نکنیم پس چه کنیم؟
گفتم به نظر من یک جای کار اشکال دارد. شما شش سال در دبستان بودید و شش سال هم می خواهید به دبیرستان بروید و بعد 4 سال لیسانس بگیرید و پس از آن به یک کارفرما در رشته ای که در آن درس خواندید بگویید: آیا کسی هست من را سرِ کاری بگذارد که در آن به مردم جامعه ام کمک کنم؟
همگی خندیدند و یکی از بچه ها گفت: فهمیدم باید از چیزهایی که یادگرفتیم همین امروز استفاده کنیم.
سرم را به علامت تایید تکان دادم و جمله او را تکرار کردم. سپس از آنها پرسیدم چگونه می توانید از چیزهایی که یادگرفتید استفاده کنید و همین امروز با آنها به دیگران کمک کنید؟
• مثلا در خانواده خودمان کتابخوانی را ترویج دهیم.
ادامه دارد ..
@SocialSystemsThinking
#شادی
#نگاه_جدید_به_یادگیری
#هشتم


به نام خدا
جلسه دوم کلاس مطالعات اجتماعی و تفکر پایه هشتم
قسمت دوم

از آنها پرسیدم بچه ها در اطراف شما چه مسأله هایی است که وقتی به آنها فکر می کنید ناراحت می شوید؟
گرانی
تبعیض
ترور
ریختن آشغال روی زمین
روابط بین الملل پایین با کشورهای دیگر
بی توجهی به آثار تاریخی و فرهنگ کهن
رعایت نکردن قوانین راهنمایی و رانندگی
کمبود عدالت آموزشی
عمل نکردن به دانسته ها

بعد از آنکه لیستی از مسأله هایی که آنها را ناراحت می کند تهیه شد به آنها گفتم می توانیم به این فکر کنیم که ما به مدرسه می آییم که راه های حل کردن مساله های واقعی جامعه که ما را ناراحت می کند، یاد بگیریم. مساله هایی که الان حل می کنیم بعدا می تواند بزرگ تر شود و برای حل آنها به دانشگاه برویم و در یک رشته خاص درس بخوانیم و آنها را حل کنیم. تازه از این کار درآمد هم کسب می کنیم زیرا افراد جامعه دوست دارند مساله های شان حل شود، برای همین به سراغ ما می آیند و از ما کمک می گیرند و ما هم کمک شان می کنیم و حق الزحمه خود را دریافت می کنیم.
در این صورت هم خودمان از زندگی مان خوشحال هستیم، هم به دیگران کمک کردیم و هم کسب درآمد داریم.

بعد از این جملات کمی بالاتر از کادری که اول کشیده بودم یک مستطیل بزرگتر کشیدم و درون آن نوشتم: «یادگیری برای حل مسائل واقعی جامعه»

بعد یکی از بچه گفت: خانم فکر نمی کنید حل خیلی از مساله ها از عهده ما بر نمی آید و این خیلی ایده آل گرا است و بهتر است به جای دیگران ابتدا از خودمان شروع کنیم و مهارت های خودمان را افزایش دهیم و مساله های خودمان را برطرف کنیم؟
به کادر اولی که کشیده بودم اشاره کردم و گفتم دقیقا، ابتدا باید خودمان را بشناسیم و ببینیم ما که هستیم و چه می خواهیم؟ سپس از آنها پرسیدم برای حل مساله چه چیزهای دیگری را باید بشناسیم؟
• بایست وقتی می خواهیم کمک کسی بکنیم بفهمیم او دقیقا چه مشکلی دارد.
• باید دیگران را بشناسیم.
سمت راست کادر «شناخت خود»، یک کادر دیگر کشیدم و در آن نوشتم:«شناخت دیگران».
سوالم را دوباره تکرار کردم:
• باید کل جامعه را بشناسیم.
• باید علت پدیده ها را متوجه شویم.
• باید بدانیم چه چیزی باعث شده که مثلا قیمت ها انقدر بالا برود.
سمت چپ کادر «شناخت خود»، نوشتم «شناخت دنیای پیرامون»
سپس از بچه ها پرسیدم پس از اینکه درباره این موارد شناخت کافی بدست آوردیم، چگونه می توانیم مسأله ها را حل کنیم؟
با همکاری و کار تیمی
با گفت و گو
با ارتباط سازنده با دیگران و با دنیای پیرامون

به سراغ پازلی که از لحظه اول در حال درست کردن آن بودم رفتم و آن را با این عبارت ها تکمیل کردم و در دو کادر مجزا نوشتم: «ارتباط با دیگران» و «ارتباط با دنیای پیرامون»
بعد به آنها گفتم بچه ها امسال در درس های مطالعات اجتماعی و تفکر می خواهیم با هم این کارها را انجام دهیم.
با شناخت خود و دیگران و دنیای واقعی و پیدا کردن راه های برقراری ارتباط سازنده با دیگران و دنیای واقعی مسأله های واقعی که همین الان ما را ناراحت می کند حل کنیم.

به اینجا که رسیدیم در کلاس زده شد و دو نفر از دانش آموزان پایه دهم که سه سال پیش با آنها کلاس تفکر داشتند وارد شدند. قبل از کلاس از آنها خواسته بودم پنج دقیقه آخر را به کلاس ما بیایند و درباره یادگیری های درس تفکرشان برای بچه ها بگویند.

" مطالبی که سال هفتم از کلاس تفکر یادگرفتم باعث شد خودم را بهتر بشناسم و بتوانم مسئولیت خطاهایم را به عهده بگیرم و آنها را گردن دیگران نیندازم و همین سبب پیشرفتم شد و توانستم اثرگذار باشم و مسأله های اطرافم را حل کنم و به این واسطه زندگی بهتری را تجربه کنم. الان احساس می کنم کارهای زیادی می توانم انجام دهم. حتما همه تمرین هایی که سر کلاس داده می شود را به موقع و با فکر انجام دهید زیرا واقعا به شما کمک می کند که رشد کنید و مهارت های فردی خودتان را افزایش دهید و آدم اثرگذاری شوید. "

"من خیلی آدم تندخو و عصبی بودم، با تمرین های تفکر در طی یک سال و بعد از آن الان آدم آرامی شدم و کارهای مهمی هم کردم. مثلا در تعطیلات نوروز به این فکر می کردیم که دوست داریم چه ظرف هایی را پر کنیم و من ظرف کمک به محیط زیست را پر کردم و عضو یک گروه حمایت از محیط زیست شدم و الان فعال محیط زیست هستم. هر کدام از شما بخواهد می تواند در این زمینه با من همکاری کند".
از شاگردان کلاس دهم تشکر کردیم و کلاس تمام شد.
به بچه ها یک تمرین دادم و از آنها خداحافظی کردم.

پایان جلسه دوم

بهاره میرزاپور 97.07.03

@SocialSystemsThinking
#تک_مضراب ها:

در میان بازی یکی از بچه ها به دیگری خندید، به آنها گفتم من معمولا عصبانی نمی شوم اما از یک چیز خیلی ناراحت می شوم و ناراحتی ام بروز بیرونی هم دارد، اصلا دوست ندارم در کلاس مان به حرف یا عملکرد هم بخندیم و هم را مسخره کنیم.

بچه ها تمام حواس شان به فرایند گفت و گو بود. علت اصلی بازی ای بود که ده دقیقه از وقت کلاس را به آن اختصاص دادم.

در لابلای گفت و گو ها متوجه شدم بچه ها با هم صحبت می کنند. به آنها گفتم موردی را می خواهم مطرح کنم: کلاس ما به این صورت است که همه با هم گفت و گو می کنیم و همه از هم یاد می گیریم. اگر من بخواهم نکته ای را بگویم و آن نکته را خانم *** بیان کند، من دیگر تکرارش نمی کنم پس لازم است به یک چیز توجه کنیم، آن چیست؟ یک نفر گفت: وقتی دیگران صحبت می کنند به آنها گوش دهیم.


@SocialSystemsThinking
#تمرین_دو
#هشتم

کتاب درسی تفکر و مطالعات را ورق بزنید و بررسی کنید هر کدام از سرفصل های کتاب با کدام بخش از نقشه کلی درس مرتبط است.

@SocialSystemsThinking
Forwarded from Systems Thinking
💥#پرسشگر۶مهر
🔻نظام آموزشی و طراحی مسیر زندگی
🛑جمعه۶مهر
🔴ساعت۲۲
♦️شبکه۷سیما
#هفتم
#طراحی_ساختار_کلاس_درس
#ظرف


به نام خدا
جلسه دوم کلاس مطالعات اجتماعی و تفکر پایه هفتم
قسمت اول

برای جلسه دوم دو سناریو طراحی کرده بودم.
سناریو شماره یک: طراحی ساختار کلاس درس با استفاده از سوال های جلسه قبل
سناریو شماره دو: ارائه نقشه کلی سال تحصیلی برای درس های مطالعات اجتماعی و تفکر
سناریو اول در کلاس هفتم و سناریو دوم در کلاس هشتم اجرا شد.
درباره سناریو شماره دو در پیام های قبلی نوشتم و در این پیام درباره سناریو کلاس هفتم می نویسم.

وقتی وارد کلاس شدم بچه ها با نگرانی پرسیدند: خانم دو سوالی که داده بودید را بایست امروز پاسخ می دادیم و همراه مان می آوردیم؟ و همزمان با این اتفاق، تعدادی از آنها تمرین های پاسخ داده شده را تحویل دادند.
دانش آموزانی که تمرین نداشتند مضطرب شدند و منتظر بودند که با چه واکنشی روبرو می شوند. به آنها گفتم عده ای از شما تمرین شان را امروز آوردند و عده ای فکر کردند که بایست هفته بعد بیاورند، به نظرتان چرا این طور شده و چه راه حلی برای این بهبود این وضعیت دارید؟
• ما فکر کردیم که باید سر درس مطالعات تمرین را می اوردیم و برای همین امروز نیاوردیم.
• خانم هر وقت هر تمرینی دادید در زیر آن، تاریخ تحویل را هم بنویسید.

از بچه ها پرسیدم که با این قانون موافقید و وقتی تایید دادند به آنها گفتم چون برای برخی از شما شفاف نبود که چه زمانی می بایست تمرین ها را بیاورید. دوستانی که این جلسه تمرین ها را نیاوردند جلسه بعدی یعنی نهم مهرماه حتما آن را با خود بیاورند.

بعد از این مقدمه به سراغ سناریو اول رفتیم.

از بچه ها پرسیدم به چه چیزهایی فکر کرده بودید و دوست دارید کلاس مطالعات اجتماعی و تفکر امسال تان چگونه باشد؟
• هیجان داشته باشد
• خنده داشته باشد
• شاد باشد
• مفرح باشد
شادی را نوشتم و هیجان و خنده را با یک فلش به شادی متصل کردم.

سپس گفتم حالا ویژگی دومی را که به آن فکر کردید بگویید.
• هوای هم را داشته باشیم
• به هم احترام متقابل بگذاریم
• همدیگر را مسخره نکنیم
• خانم این ها که می گوییم یعنی در کلاس مان صمیمیت باشد
صمیمیت را نوشتم و موارد دیگر را به آن متصل کردم و دوباره از آنها خواستم نظرات شان را تکمیل کنند.
• همدیگر را قضاوت نکنیم
• در کار هم دخالت نکنیم
• پشت سر هم حرف نزنیم

سپس دوباره سوالم را پرسیدم و گفتم حالا ویژگی سومی که می خواهید کلاس تان داشته باشد را بگویید.
• کلاس باید نظم داشته باشد
• برای نظم باید قانون داشته باشیم
• کلاس باید تمیز و مرتب باشد تا بتوانیم در آن یادبگیریم

به اینجا که رسیدیم یکی از بچه ها گفت ویژگی بعدی لذت یادگیری است، کلاس مان باید طوری باشد که ما از یادگرفتن لذت ببریم.

از اینکه بچه ها به لذت یادگیری فکر کرده اند خیلی خوشحال شدم.
زیرتمام ویژگی هایی که نوشته بودند یک ظرف کشیدم و گفتم می توانیم فکر کنیم اینها ظرف هایی هستند که ما می خواهیم کلاس ما همیشه از اینها پر باشد. به نظر شما لذت یادگیری را چگونه در کلاس افزایش دهیم؟
• دنبال مطالب جدید باشیم
• خودمان کنفرانس بدهیم
• فعالیت های انرژی زا انجام دهیم
• با هم درس بخوانیم
• کارهای عملی انجام دهیم
• به سؤال ها پاسخ دهیم

بعد از آنها پرسیدم بچه ها آیا چیزی از قلم نیفتاده و همه ویژگی هایی را که به آنها فکر کرده اید نوشته ایم؟ در حالیکه به نظر می رسید بچه ها ایده جدیدی ندارند، یک نفر گفت یک چیز مهم باقی مانده است، هر کدام از ما در یک موردی استعداد دارد، من دوست دارم در کلاس مان به همه ما توجه شود و ما را با هم مقایسه نکنید. روی تخته یک ظرف کشیدم و درون آن نوشتم توجه به ویژگی ها فردی و یک فلش به آن متصل کردم و نوشتم مقایسه نکنیم و برای نکته ای که مطرح کرد از او تشکر کردم.

ادامه دارد
@SocialSystemsThinking
#هفتم
#طراحی_ساختار_کلاس_درس
#ظرف
#تمرین

قسمت دوم

سپس یکی از بچه ها گفت این ها به هم مربوط هم هستند، مثلا شادی خودش باعث می شود صمیمیت زیاد شود. در طرف دیگر تخته، شادی و صمیمیت را نوشتم و شادی را با یک فلش و یک علامت مثبت به صمیمیت متصل کردم و از بچه ها پرسیدم صمیمت را چه چیزی کم می کند؟ پاسخ دادند مسخره کردن و از مسخره کردن یک فلش با یک علامت منفی به صمیمیت متصل کردم. بعد یکی از بچه ها گفت هر چقدر صمیمیت مان زیاد شود اعتمادمان به هم بیشتر می شود و بیشتر به کلاس مان حس خوبی پیدا می کنیم و دیگری گفت در این صورت کمتر هم را مسخره می کنیم. گفته های آنها را در حلقه ی علٌی معلولی که در حال رسم آن بودم وارد کرد و یک حلقه بسته کشیدم. یکی از بچه ها گفت چقدر مسخره کردن بد است و همه ویژگی های خوب کلاس ما را می تواند کم کند.

سپس به آنها گفتم حالا نمادهایی را که برای این ظرف ها یا ویژگی ها تعیین کردید بگویید:
بادکنک را برای شادی انتخاب کردیم فقط یک اشکالی دارد، آنهم اینکه بعد از مدتی باد آن خالی می شود. به آنها گفتم بادکنک نماد شادی است و بعد از مدتی باد آن خالی می شود، این چه معنی ای می تواند داشته باشد؟
یعنی خیلی زیاد بایست حواس مان به شادی باشد و هر روز وضعیت آن را بررسی کنیم.

حرف او را تایید کردم و با کمک هم برای مابقی ظرف ها هم نماد پیدا کردیم.
قرار شد جلسه بعدی با هماهنگی معلم راهنما نمادها را به کلاس بیاورند.

به آنها گفتم برای جلسه بعد یعنی تاریخ نهم مهر ماه به این دو سوال فکر کنید:
1. برای کلاس 5 ظرف انتخاب کردید. به این فکرکنید که چه چیزهایی باعث می شود مقدار هر ظرف در طول زمان افزایش یابد و چه چیزهایی آن ها را کاهش می دهد.
2. از روی پاسخ هایی که برای سوال یک نوشتید، قانون های کلاس را بنویسید.

پایان

بهاره میرزاپور
8 مهر 1397

@SocialSystemsThinking
#تک_مضراب:

یکی از بچه ها گفت من حرفی برای گفتن دارم اما می ترسم که حرفم درست نباشد و آن را نمی گویم. رو به همه بچه ها گفتم در این کلاس تمرین گفتن و شنیدن داریم، هر وقت نکته ای به ذهن تان می رسد آن را بگویید و به یکدیگر اجازه دهید درباره آن نظرات شان را بگویند.
@SocialSystemsThinking