#شادی
#نگاه_جدید_به_یادگیری
#هشتم
به نام خدا
جلسه دوم کلاس مطالعات اجتماعی و تفکر پایه هشتم
قسمت دوم
از آنها پرسیدم بچه ها در اطراف شما چه مسأله هایی است که وقتی به آنها فکر می کنید ناراحت می شوید؟
گرانی
تبعیض
ترور
ریختن آشغال روی زمین
روابط بین الملل پایین با کشورهای دیگر
بی توجهی به آثار تاریخی و فرهنگ کهن
رعایت نکردن قوانین راهنمایی و رانندگی
کمبود عدالت آموزشی
عمل نکردن به دانسته ها
بعد از آنکه لیستی از مسأله هایی که آنها را ناراحت می کند تهیه شد به آنها گفتم می توانیم به این فکر کنیم که ما به مدرسه می آییم که راه های حل کردن مساله های واقعی جامعه که ما را ناراحت می کند، یاد بگیریم. مساله هایی که الان حل می کنیم بعدا می تواند بزرگ تر شود و برای حل آنها به دانشگاه برویم و در یک رشته خاص درس بخوانیم و آنها را حل کنیم. تازه از این کار درآمد هم کسب می کنیم زیرا افراد جامعه دوست دارند مساله های شان حل شود، برای همین به سراغ ما می آیند و از ما کمک می گیرند و ما هم کمک شان می کنیم و حق الزحمه خود را دریافت می کنیم.
در این صورت هم خودمان از زندگی مان خوشحال هستیم، هم به دیگران کمک کردیم و هم کسب درآمد داریم.
بعد از این جملات کمی بالاتر از کادری که اول کشیده بودم یک مستطیل بزرگتر کشیدم و درون آن نوشتم: «یادگیری برای حل مسائل واقعی جامعه»
بعد یکی از بچه گفت: خانم فکر نمی کنید حل خیلی از مساله ها از عهده ما بر نمی آید و این خیلی ایده آل گرا است و بهتر است به جای دیگران ابتدا از خودمان شروع کنیم و مهارت های خودمان را افزایش دهیم و مساله های خودمان را برطرف کنیم؟
به کادر اولی که کشیده بودم اشاره کردم و گفتم دقیقا، ابتدا باید خودمان را بشناسیم و ببینیم ما که هستیم و چه می خواهیم؟ سپس از آنها پرسیدم برای حل مساله چه چیزهای دیگری را باید بشناسیم؟
• بایست وقتی می خواهیم کمک کسی بکنیم بفهمیم او دقیقا چه مشکلی دارد.
• باید دیگران را بشناسیم.
سمت راست کادر «شناخت خود»، یک کادر دیگر کشیدم و در آن نوشتم:«شناخت دیگران».
سوالم را دوباره تکرار کردم:
• باید کل جامعه را بشناسیم.
• باید علت پدیده ها را متوجه شویم.
• باید بدانیم چه چیزی باعث شده که مثلا قیمت ها انقدر بالا برود.
سمت چپ کادر «شناخت خود»، نوشتم «شناخت دنیای پیرامون»
سپس از بچه ها پرسیدم پس از اینکه درباره این موارد شناخت کافی بدست آوردیم، چگونه می توانیم مسأله ها را حل کنیم؟
با همکاری و کار تیمی
با گفت و گو
با ارتباط سازنده با دیگران و با دنیای پیرامون
به سراغ پازلی که از لحظه اول در حال درست کردن آن بودم رفتم و آن را با این عبارت ها تکمیل کردم و در دو کادر مجزا نوشتم: «ارتباط با دیگران» و «ارتباط با دنیای پیرامون»
بعد به آنها گفتم بچه ها امسال در درس های مطالعات اجتماعی و تفکر می خواهیم با هم این کارها را انجام دهیم.
با شناخت خود و دیگران و دنیای واقعی و پیدا کردن راه های برقراری ارتباط سازنده با دیگران و دنیای واقعی مسأله های واقعی که همین الان ما را ناراحت می کند حل کنیم.
به اینجا که رسیدیم در کلاس زده شد و دو نفر از دانش آموزان پایه دهم که سه سال پیش با آنها کلاس تفکر داشتند وارد شدند. قبل از کلاس از آنها خواسته بودم پنج دقیقه آخر را به کلاس ما بیایند و درباره یادگیری های درس تفکرشان برای بچه ها بگویند.
" مطالبی که سال هفتم از کلاس تفکر یادگرفتم باعث شد خودم را بهتر بشناسم و بتوانم مسئولیت خطاهایم را به عهده بگیرم و آنها را گردن دیگران نیندازم و همین سبب پیشرفتم شد و توانستم اثرگذار باشم و مسأله های اطرافم را حل کنم و به این واسطه زندگی بهتری را تجربه کنم. الان احساس می کنم کارهای زیادی می توانم انجام دهم. حتما همه تمرین هایی که سر کلاس داده می شود را به موقع و با فکر انجام دهید زیرا واقعا به شما کمک می کند که رشد کنید و مهارت های فردی خودتان را افزایش دهید و آدم اثرگذاری شوید. "
"من خیلی آدم تندخو و عصبی بودم، با تمرین های تفکر در طی یک سال و بعد از آن الان آدم آرامی شدم و کارهای مهمی هم کردم. مثلا در تعطیلات نوروز به این فکر می کردیم که دوست داریم چه ظرف هایی را پر کنیم و من ظرف کمک به محیط زیست را پر کردم و عضو یک گروه حمایت از محیط زیست شدم و الان فعال محیط زیست هستم. هر کدام از شما بخواهد می تواند در این زمینه با من همکاری کند".
از شاگردان کلاس دهم تشکر کردیم و کلاس تمام شد.
به بچه ها یک تمرین دادم و از آنها خداحافظی کردم.
پایان جلسه دوم
بهاره میرزاپور 97.07.03
@SocialSystemsThinking
#نگاه_جدید_به_یادگیری
#هشتم
به نام خدا
جلسه دوم کلاس مطالعات اجتماعی و تفکر پایه هشتم
قسمت دوم
از آنها پرسیدم بچه ها در اطراف شما چه مسأله هایی است که وقتی به آنها فکر می کنید ناراحت می شوید؟
گرانی
تبعیض
ترور
ریختن آشغال روی زمین
روابط بین الملل پایین با کشورهای دیگر
بی توجهی به آثار تاریخی و فرهنگ کهن
رعایت نکردن قوانین راهنمایی و رانندگی
کمبود عدالت آموزشی
عمل نکردن به دانسته ها
بعد از آنکه لیستی از مسأله هایی که آنها را ناراحت می کند تهیه شد به آنها گفتم می توانیم به این فکر کنیم که ما به مدرسه می آییم که راه های حل کردن مساله های واقعی جامعه که ما را ناراحت می کند، یاد بگیریم. مساله هایی که الان حل می کنیم بعدا می تواند بزرگ تر شود و برای حل آنها به دانشگاه برویم و در یک رشته خاص درس بخوانیم و آنها را حل کنیم. تازه از این کار درآمد هم کسب می کنیم زیرا افراد جامعه دوست دارند مساله های شان حل شود، برای همین به سراغ ما می آیند و از ما کمک می گیرند و ما هم کمک شان می کنیم و حق الزحمه خود را دریافت می کنیم.
در این صورت هم خودمان از زندگی مان خوشحال هستیم، هم به دیگران کمک کردیم و هم کسب درآمد داریم.
بعد از این جملات کمی بالاتر از کادری که اول کشیده بودم یک مستطیل بزرگتر کشیدم و درون آن نوشتم: «یادگیری برای حل مسائل واقعی جامعه»
بعد یکی از بچه گفت: خانم فکر نمی کنید حل خیلی از مساله ها از عهده ما بر نمی آید و این خیلی ایده آل گرا است و بهتر است به جای دیگران ابتدا از خودمان شروع کنیم و مهارت های خودمان را افزایش دهیم و مساله های خودمان را برطرف کنیم؟
به کادر اولی که کشیده بودم اشاره کردم و گفتم دقیقا، ابتدا باید خودمان را بشناسیم و ببینیم ما که هستیم و چه می خواهیم؟ سپس از آنها پرسیدم برای حل مساله چه چیزهای دیگری را باید بشناسیم؟
• بایست وقتی می خواهیم کمک کسی بکنیم بفهمیم او دقیقا چه مشکلی دارد.
• باید دیگران را بشناسیم.
سمت راست کادر «شناخت خود»، یک کادر دیگر کشیدم و در آن نوشتم:«شناخت دیگران».
سوالم را دوباره تکرار کردم:
• باید کل جامعه را بشناسیم.
• باید علت پدیده ها را متوجه شویم.
• باید بدانیم چه چیزی باعث شده که مثلا قیمت ها انقدر بالا برود.
سمت چپ کادر «شناخت خود»، نوشتم «شناخت دنیای پیرامون»
سپس از بچه ها پرسیدم پس از اینکه درباره این موارد شناخت کافی بدست آوردیم، چگونه می توانیم مسأله ها را حل کنیم؟
با همکاری و کار تیمی
با گفت و گو
با ارتباط سازنده با دیگران و با دنیای پیرامون
به سراغ پازلی که از لحظه اول در حال درست کردن آن بودم رفتم و آن را با این عبارت ها تکمیل کردم و در دو کادر مجزا نوشتم: «ارتباط با دیگران» و «ارتباط با دنیای پیرامون»
بعد به آنها گفتم بچه ها امسال در درس های مطالعات اجتماعی و تفکر می خواهیم با هم این کارها را انجام دهیم.
با شناخت خود و دیگران و دنیای واقعی و پیدا کردن راه های برقراری ارتباط سازنده با دیگران و دنیای واقعی مسأله های واقعی که همین الان ما را ناراحت می کند حل کنیم.
به اینجا که رسیدیم در کلاس زده شد و دو نفر از دانش آموزان پایه دهم که سه سال پیش با آنها کلاس تفکر داشتند وارد شدند. قبل از کلاس از آنها خواسته بودم پنج دقیقه آخر را به کلاس ما بیایند و درباره یادگیری های درس تفکرشان برای بچه ها بگویند.
" مطالبی که سال هفتم از کلاس تفکر یادگرفتم باعث شد خودم را بهتر بشناسم و بتوانم مسئولیت خطاهایم را به عهده بگیرم و آنها را گردن دیگران نیندازم و همین سبب پیشرفتم شد و توانستم اثرگذار باشم و مسأله های اطرافم را حل کنم و به این واسطه زندگی بهتری را تجربه کنم. الان احساس می کنم کارهای زیادی می توانم انجام دهم. حتما همه تمرین هایی که سر کلاس داده می شود را به موقع و با فکر انجام دهید زیرا واقعا به شما کمک می کند که رشد کنید و مهارت های فردی خودتان را افزایش دهید و آدم اثرگذاری شوید. "
"من خیلی آدم تندخو و عصبی بودم، با تمرین های تفکر در طی یک سال و بعد از آن الان آدم آرامی شدم و کارهای مهمی هم کردم. مثلا در تعطیلات نوروز به این فکر می کردیم که دوست داریم چه ظرف هایی را پر کنیم و من ظرف کمک به محیط زیست را پر کردم و عضو یک گروه حمایت از محیط زیست شدم و الان فعال محیط زیست هستم. هر کدام از شما بخواهد می تواند در این زمینه با من همکاری کند".
از شاگردان کلاس دهم تشکر کردیم و کلاس تمام شد.
به بچه ها یک تمرین دادم و از آنها خداحافظی کردم.
پایان جلسه دوم
بهاره میرزاپور 97.07.03
@SocialSystemsThinking
#تک_مضراب ها:
در میان بازی یکی از بچه ها به دیگری خندید، به آنها گفتم من معمولا عصبانی نمی شوم اما از یک چیز خیلی ناراحت می شوم و ناراحتی ام بروز بیرونی هم دارد، اصلا دوست ندارم در کلاس مان به حرف یا عملکرد هم بخندیم و هم را مسخره کنیم.
بچه ها تمام حواس شان به فرایند گفت و گو بود. علت اصلی بازی ای بود که ده دقیقه از وقت کلاس را به آن اختصاص دادم.
در لابلای گفت و گو ها متوجه شدم بچه ها با هم صحبت می کنند. به آنها گفتم موردی را می خواهم مطرح کنم: کلاس ما به این صورت است که همه با هم گفت و گو می کنیم و همه از هم یاد می گیریم. اگر من بخواهم نکته ای را بگویم و آن نکته را خانم *** بیان کند، من دیگر تکرارش نمی کنم پس لازم است به یک چیز توجه کنیم، آن چیست؟ یک نفر گفت: وقتی دیگران صحبت می کنند به آنها گوش دهیم.
@SocialSystemsThinking
در میان بازی یکی از بچه ها به دیگری خندید، به آنها گفتم من معمولا عصبانی نمی شوم اما از یک چیز خیلی ناراحت می شوم و ناراحتی ام بروز بیرونی هم دارد، اصلا دوست ندارم در کلاس مان به حرف یا عملکرد هم بخندیم و هم را مسخره کنیم.
بچه ها تمام حواس شان به فرایند گفت و گو بود. علت اصلی بازی ای بود که ده دقیقه از وقت کلاس را به آن اختصاص دادم.
در لابلای گفت و گو ها متوجه شدم بچه ها با هم صحبت می کنند. به آنها گفتم موردی را می خواهم مطرح کنم: کلاس ما به این صورت است که همه با هم گفت و گو می کنیم و همه از هم یاد می گیریم. اگر من بخواهم نکته ای را بگویم و آن نکته را خانم *** بیان کند، من دیگر تکرارش نمی کنم پس لازم است به یک چیز توجه کنیم، آن چیست؟ یک نفر گفت: وقتی دیگران صحبت می کنند به آنها گوش دهیم.
@SocialSystemsThinking
#تمرین_دو
#هشتم
کتاب درسی تفکر و مطالعات را ورق بزنید و بررسی کنید هر کدام از سرفصل های کتاب با کدام بخش از نقشه کلی درس مرتبط است.
@SocialSystemsThinking
#هشتم
کتاب درسی تفکر و مطالعات را ورق بزنید و بررسی کنید هر کدام از سرفصل های کتاب با کدام بخش از نقشه کلی درس مرتبط است.
@SocialSystemsThinking
Forwarded from Systems Thinking
برنامه "پرسشگر > ۶ مهر ۱۳۹۷"
نظام آموزشی و طراحی مسیر زندگی
مهمان برنامه:
محمدعلی اسماعیل زاده
رضوان حکیم زاده
http://www.telewebion.com/episode/1898677
@SocialSystemsThinking
نظام آموزشی و طراحی مسیر زندگی
مهمان برنامه:
محمدعلی اسماعیل زاده
رضوان حکیم زاده
http://www.telewebion.com/episode/1898677
@SocialSystemsThinking
Telewebion
۶ مهر ۱۳۹۷ - پرسشگر - 06 مهر 1397
۶ مهر ۱۳۹۷ - پرسشگر - 06 مهر 1397 ، تلوبیون مرجع پخش زنده شبکه های تلویزیون ، دانلود رایگان فیلم ایرانی و خارجی ، دانلود انیمیشن و کارتن ، سریال آرشیو و برناهه های صدا و سیما - 22:01
#هفتم
#طراحی_ساختار_کلاس_درس
#ظرف
به نام خدا
جلسه دوم کلاس مطالعات اجتماعی و تفکر پایه هفتم
قسمت اول
برای جلسه دوم دو سناریو طراحی کرده بودم.
سناریو شماره یک: طراحی ساختار کلاس درس با استفاده از سوال های جلسه قبل
سناریو شماره دو: ارائه نقشه کلی سال تحصیلی برای درس های مطالعات اجتماعی و تفکر
سناریو اول در کلاس هفتم و سناریو دوم در کلاس هشتم اجرا شد.
درباره سناریو شماره دو در پیام های قبلی نوشتم و در این پیام درباره سناریو کلاس هفتم می نویسم.
وقتی وارد کلاس شدم بچه ها با نگرانی پرسیدند: خانم دو سوالی که داده بودید را بایست امروز پاسخ می دادیم و همراه مان می آوردیم؟ و همزمان با این اتفاق، تعدادی از آنها تمرین های پاسخ داده شده را تحویل دادند.
دانش آموزانی که تمرین نداشتند مضطرب شدند و منتظر بودند که با چه واکنشی روبرو می شوند. به آنها گفتم عده ای از شما تمرین شان را امروز آوردند و عده ای فکر کردند که بایست هفته بعد بیاورند، به نظرتان چرا این طور شده و چه راه حلی برای این بهبود این وضعیت دارید؟
• ما فکر کردیم که باید سر درس مطالعات تمرین را می اوردیم و برای همین امروز نیاوردیم.
• خانم هر وقت هر تمرینی دادید در زیر آن، تاریخ تحویل را هم بنویسید.
از بچه ها پرسیدم که با این قانون موافقید و وقتی تایید دادند به آنها گفتم چون برای برخی از شما شفاف نبود که چه زمانی می بایست تمرین ها را بیاورید. دوستانی که این جلسه تمرین ها را نیاوردند جلسه بعدی یعنی نهم مهرماه حتما آن را با خود بیاورند.
بعد از این مقدمه به سراغ سناریو اول رفتیم.
از بچه ها پرسیدم به چه چیزهایی فکر کرده بودید و دوست دارید کلاس مطالعات اجتماعی و تفکر امسال تان چگونه باشد؟
• هیجان داشته باشد
• خنده داشته باشد
• شاد باشد
• مفرح باشد
شادی را نوشتم و هیجان و خنده را با یک فلش به شادی متصل کردم.
سپس گفتم حالا ویژگی دومی را که به آن فکر کردید بگویید.
• هوای هم را داشته باشیم
• به هم احترام متقابل بگذاریم
• همدیگر را مسخره نکنیم
• خانم این ها که می گوییم یعنی در کلاس مان صمیمیت باشد
صمیمیت را نوشتم و موارد دیگر را به آن متصل کردم و دوباره از آنها خواستم نظرات شان را تکمیل کنند.
• همدیگر را قضاوت نکنیم
• در کار هم دخالت نکنیم
• پشت سر هم حرف نزنیم
سپس دوباره سوالم را پرسیدم و گفتم حالا ویژگی سومی که می خواهید کلاس تان داشته باشد را بگویید.
• کلاس باید نظم داشته باشد
• برای نظم باید قانون داشته باشیم
• کلاس باید تمیز و مرتب باشد تا بتوانیم در آن یادبگیریم
به اینجا که رسیدیم یکی از بچه ها گفت ویژگی بعدی لذت یادگیری است، کلاس مان باید طوری باشد که ما از یادگرفتن لذت ببریم.
از اینکه بچه ها به لذت یادگیری فکر کرده اند خیلی خوشحال شدم.
زیرتمام ویژگی هایی که نوشته بودند یک ظرف کشیدم و گفتم می توانیم فکر کنیم اینها ظرف هایی هستند که ما می خواهیم کلاس ما همیشه از اینها پر باشد. به نظر شما لذت یادگیری را چگونه در کلاس افزایش دهیم؟
• دنبال مطالب جدید باشیم
• خودمان کنفرانس بدهیم
• فعالیت های انرژی زا انجام دهیم
• با هم درس بخوانیم
• کارهای عملی انجام دهیم
• به سؤال ها پاسخ دهیم
بعد از آنها پرسیدم بچه ها آیا چیزی از قلم نیفتاده و همه ویژگی هایی را که به آنها فکر کرده اید نوشته ایم؟ در حالیکه به نظر می رسید بچه ها ایده جدیدی ندارند، یک نفر گفت یک چیز مهم باقی مانده است، هر کدام از ما در یک موردی استعداد دارد، من دوست دارم در کلاس مان به همه ما توجه شود و ما را با هم مقایسه نکنید. روی تخته یک ظرف کشیدم و درون آن نوشتم توجه به ویژگی ها فردی و یک فلش به آن متصل کردم و نوشتم مقایسه نکنیم و برای نکته ای که مطرح کرد از او تشکر کردم.
ادامه دارد
@SocialSystemsThinking
#طراحی_ساختار_کلاس_درس
#ظرف
به نام خدا
جلسه دوم کلاس مطالعات اجتماعی و تفکر پایه هفتم
قسمت اول
برای جلسه دوم دو سناریو طراحی کرده بودم.
سناریو شماره یک: طراحی ساختار کلاس درس با استفاده از سوال های جلسه قبل
سناریو شماره دو: ارائه نقشه کلی سال تحصیلی برای درس های مطالعات اجتماعی و تفکر
سناریو اول در کلاس هفتم و سناریو دوم در کلاس هشتم اجرا شد.
درباره سناریو شماره دو در پیام های قبلی نوشتم و در این پیام درباره سناریو کلاس هفتم می نویسم.
وقتی وارد کلاس شدم بچه ها با نگرانی پرسیدند: خانم دو سوالی که داده بودید را بایست امروز پاسخ می دادیم و همراه مان می آوردیم؟ و همزمان با این اتفاق، تعدادی از آنها تمرین های پاسخ داده شده را تحویل دادند.
دانش آموزانی که تمرین نداشتند مضطرب شدند و منتظر بودند که با چه واکنشی روبرو می شوند. به آنها گفتم عده ای از شما تمرین شان را امروز آوردند و عده ای فکر کردند که بایست هفته بعد بیاورند، به نظرتان چرا این طور شده و چه راه حلی برای این بهبود این وضعیت دارید؟
• ما فکر کردیم که باید سر درس مطالعات تمرین را می اوردیم و برای همین امروز نیاوردیم.
• خانم هر وقت هر تمرینی دادید در زیر آن، تاریخ تحویل را هم بنویسید.
از بچه ها پرسیدم که با این قانون موافقید و وقتی تایید دادند به آنها گفتم چون برای برخی از شما شفاف نبود که چه زمانی می بایست تمرین ها را بیاورید. دوستانی که این جلسه تمرین ها را نیاوردند جلسه بعدی یعنی نهم مهرماه حتما آن را با خود بیاورند.
بعد از این مقدمه به سراغ سناریو اول رفتیم.
از بچه ها پرسیدم به چه چیزهایی فکر کرده بودید و دوست دارید کلاس مطالعات اجتماعی و تفکر امسال تان چگونه باشد؟
• هیجان داشته باشد
• خنده داشته باشد
• شاد باشد
• مفرح باشد
شادی را نوشتم و هیجان و خنده را با یک فلش به شادی متصل کردم.
سپس گفتم حالا ویژگی دومی را که به آن فکر کردید بگویید.
• هوای هم را داشته باشیم
• به هم احترام متقابل بگذاریم
• همدیگر را مسخره نکنیم
• خانم این ها که می گوییم یعنی در کلاس مان صمیمیت باشد
صمیمیت را نوشتم و موارد دیگر را به آن متصل کردم و دوباره از آنها خواستم نظرات شان را تکمیل کنند.
• همدیگر را قضاوت نکنیم
• در کار هم دخالت نکنیم
• پشت سر هم حرف نزنیم
سپس دوباره سوالم را پرسیدم و گفتم حالا ویژگی سومی که می خواهید کلاس تان داشته باشد را بگویید.
• کلاس باید نظم داشته باشد
• برای نظم باید قانون داشته باشیم
• کلاس باید تمیز و مرتب باشد تا بتوانیم در آن یادبگیریم
به اینجا که رسیدیم یکی از بچه ها گفت ویژگی بعدی لذت یادگیری است، کلاس مان باید طوری باشد که ما از یادگرفتن لذت ببریم.
از اینکه بچه ها به لذت یادگیری فکر کرده اند خیلی خوشحال شدم.
زیرتمام ویژگی هایی که نوشته بودند یک ظرف کشیدم و گفتم می توانیم فکر کنیم اینها ظرف هایی هستند که ما می خواهیم کلاس ما همیشه از اینها پر باشد. به نظر شما لذت یادگیری را چگونه در کلاس افزایش دهیم؟
• دنبال مطالب جدید باشیم
• خودمان کنفرانس بدهیم
• فعالیت های انرژی زا انجام دهیم
• با هم درس بخوانیم
• کارهای عملی انجام دهیم
• به سؤال ها پاسخ دهیم
بعد از آنها پرسیدم بچه ها آیا چیزی از قلم نیفتاده و همه ویژگی هایی را که به آنها فکر کرده اید نوشته ایم؟ در حالیکه به نظر می رسید بچه ها ایده جدیدی ندارند، یک نفر گفت یک چیز مهم باقی مانده است، هر کدام از ما در یک موردی استعداد دارد، من دوست دارم در کلاس مان به همه ما توجه شود و ما را با هم مقایسه نکنید. روی تخته یک ظرف کشیدم و درون آن نوشتم توجه به ویژگی ها فردی و یک فلش به آن متصل کردم و نوشتم مقایسه نکنیم و برای نکته ای که مطرح کرد از او تشکر کردم.
ادامه دارد
@SocialSystemsThinking
#هفتم
#طراحی_ساختار_کلاس_درس
#ظرف
#تمرین
قسمت دوم
سپس یکی از بچه ها گفت این ها به هم مربوط هم هستند، مثلا شادی خودش باعث می شود صمیمیت زیاد شود. در طرف دیگر تخته، شادی و صمیمیت را نوشتم و شادی را با یک فلش و یک علامت مثبت به صمیمیت متصل کردم و از بچه ها پرسیدم صمیمت را چه چیزی کم می کند؟ پاسخ دادند مسخره کردن و از مسخره کردن یک فلش با یک علامت منفی به صمیمیت متصل کردم. بعد یکی از بچه ها گفت هر چقدر صمیمیت مان زیاد شود اعتمادمان به هم بیشتر می شود و بیشتر به کلاس مان حس خوبی پیدا می کنیم و دیگری گفت در این صورت کمتر هم را مسخره می کنیم. گفته های آنها را در حلقه ی علٌی معلولی که در حال رسم آن بودم وارد کرد و یک حلقه بسته کشیدم. یکی از بچه ها گفت چقدر مسخره کردن بد است و همه ویژگی های خوب کلاس ما را می تواند کم کند.
سپس به آنها گفتم حالا نمادهایی را که برای این ظرف ها یا ویژگی ها تعیین کردید بگویید:
بادکنک را برای شادی انتخاب کردیم فقط یک اشکالی دارد، آنهم اینکه بعد از مدتی باد آن خالی می شود. به آنها گفتم بادکنک نماد شادی است و بعد از مدتی باد آن خالی می شود، این چه معنی ای می تواند داشته باشد؟
یعنی خیلی زیاد بایست حواس مان به شادی باشد و هر روز وضعیت آن را بررسی کنیم.
حرف او را تایید کردم و با کمک هم برای مابقی ظرف ها هم نماد پیدا کردیم.
قرار شد جلسه بعدی با هماهنگی معلم راهنما نمادها را به کلاس بیاورند.
به آنها گفتم برای جلسه بعد یعنی تاریخ نهم مهر ماه به این دو سوال فکر کنید:
1. برای کلاس 5 ظرف انتخاب کردید. به این فکرکنید که چه چیزهایی باعث می شود مقدار هر ظرف در طول زمان افزایش یابد و چه چیزهایی آن ها را کاهش می دهد.
2. از روی پاسخ هایی که برای سوال یک نوشتید، قانون های کلاس را بنویسید.
پایان
بهاره میرزاپور
8 مهر 1397
@SocialSystemsThinking
#طراحی_ساختار_کلاس_درس
#ظرف
#تمرین
قسمت دوم
سپس یکی از بچه ها گفت این ها به هم مربوط هم هستند، مثلا شادی خودش باعث می شود صمیمیت زیاد شود. در طرف دیگر تخته، شادی و صمیمیت را نوشتم و شادی را با یک فلش و یک علامت مثبت به صمیمیت متصل کردم و از بچه ها پرسیدم صمیمت را چه چیزی کم می کند؟ پاسخ دادند مسخره کردن و از مسخره کردن یک فلش با یک علامت منفی به صمیمیت متصل کردم. بعد یکی از بچه ها گفت هر چقدر صمیمیت مان زیاد شود اعتمادمان به هم بیشتر می شود و بیشتر به کلاس مان حس خوبی پیدا می کنیم و دیگری گفت در این صورت کمتر هم را مسخره می کنیم. گفته های آنها را در حلقه ی علٌی معلولی که در حال رسم آن بودم وارد کرد و یک حلقه بسته کشیدم. یکی از بچه ها گفت چقدر مسخره کردن بد است و همه ویژگی های خوب کلاس ما را می تواند کم کند.
سپس به آنها گفتم حالا نمادهایی را که برای این ظرف ها یا ویژگی ها تعیین کردید بگویید:
بادکنک را برای شادی انتخاب کردیم فقط یک اشکالی دارد، آنهم اینکه بعد از مدتی باد آن خالی می شود. به آنها گفتم بادکنک نماد شادی است و بعد از مدتی باد آن خالی می شود، این چه معنی ای می تواند داشته باشد؟
یعنی خیلی زیاد بایست حواس مان به شادی باشد و هر روز وضعیت آن را بررسی کنیم.
حرف او را تایید کردم و با کمک هم برای مابقی ظرف ها هم نماد پیدا کردیم.
قرار شد جلسه بعدی با هماهنگی معلم راهنما نمادها را به کلاس بیاورند.
به آنها گفتم برای جلسه بعد یعنی تاریخ نهم مهر ماه به این دو سوال فکر کنید:
1. برای کلاس 5 ظرف انتخاب کردید. به این فکرکنید که چه چیزهایی باعث می شود مقدار هر ظرف در طول زمان افزایش یابد و چه چیزهایی آن ها را کاهش می دهد.
2. از روی پاسخ هایی که برای سوال یک نوشتید، قانون های کلاس را بنویسید.
پایان
بهاره میرزاپور
8 مهر 1397
@SocialSystemsThinking
#تک_مضراب:
یکی از بچه ها گفت من حرفی برای گفتن دارم اما می ترسم که حرفم درست نباشد و آن را نمی گویم. رو به همه بچه ها گفتم در این کلاس تمرین گفتن و شنیدن داریم، هر وقت نکته ای به ذهن تان می رسد آن را بگویید و به یکدیگر اجازه دهید درباره آن نظرات شان را بگویند.
@SocialSystemsThinking
یکی از بچه ها گفت من حرفی برای گفتن دارم اما می ترسم که حرفم درست نباشد و آن را نمی گویم. رو به همه بچه ها گفتم در این کلاس تمرین گفتن و شنیدن داریم، هر وقت نکته ای به ذهن تان می رسد آن را بگویید و به یکدیگر اجازه دهید درباره آن نظرات شان را بگویند.
@SocialSystemsThinking
Forwarded from Systems Thinking
به نام خدا
#هشتم
#هفتم
#شناخت_احساسات_خود
قسمت اول
اولین مرحله از طرح درس تفکر و مطالعات اجتماعی، شناخت خود است و اولین مرحله از شناخت خود، شناخت نحوه احساس کردن خود است. برای شناختن نحوه احساس کردن خود لازم است ابتدا حس های مختلف را بشناسیم.
آنچه می خوانید مروری بر اجرای طرح درس «آشنایی با حس های مختلف» در هر چهار کلاس و یادگیری های من از آنهاست.
در کلاس اول از بچه ها خواستم که به صورت دایره بنشینند. به هر کدام یک کاغذ دادم که روی آن یک حس نوشته شده بود و یک کاغذ هم برای خودم نگه داشتم. به آنها گفتم مراقب باشید دوست تان نوشته روی کاغذتان را نخواند و سپس گفتم روی کاغذ هر یک از ما یک کلمه نوشته شده است، نوبت هر کس که شد می ایستد و با علائم صورت و اگر لازم شد با بدنش آن را نشان می دهد و بقیه حدس می زنند که او در چه حالتی است. پاننومیم نبایست بازی کنیم و نفر اول خودم اجرا کردم.
در کلاس دوم و سوم بچه ها را به 6 گروه تقسیم کردم و به هر گروه دو کارت احساسات دادم و گفتم در هر گروه طی 10 دقیقه به این سؤال ها فکر کنید و ماحصل فکر خود را با دیگران به اشتراک بگذارید. سوال ها این بود: وقتی دچار این حس می شوید صورت شما چه شکلی می شود؟ در بدن شما چه تغییراتی ایجاد می شود؟ این دو را اجرا کنید و سایر گروه ها حدس بزنند. 5 موقعیت دیگر که وقتی در آن قرار می گیرید این حس به شما دست می دهد را بنویسید و در کلاس بخوانید.
در کلاس چهارم روی 12 کاغذ دو جمله نوشتم و بچه ها را گروه بندی کردم و به هر گروه دو جمله دادم و گفتم جمله را بخوانید و طی 10 دقیقه به این سؤال ها فکر کنید و ماحصل فکر خود را با دیگران به اشتراک بگذارید. برای مثال وقتی حوصله انجام کاری را ندارم یا وقتی در جمع حرفی می زنم و به من می خندند و یا وقتی کارهای زیادی انجام داده ام. به این گروه هم سوال های گروه قبلی را دادم و فقط در ابتدا نام این حالت را هم از آنها پرسیده بودم.
هر سه کلاس با شعف و شادی پیش رفت.
گفت و گوهایی که با بچه ها بعد از اجرای هر حس داشتیم یادگیری های ارزشمندی داشت و بخشی از آن را با شما به اشتراک می گذارم.
بی حوصلگی:
• وقتی ضد حال می خورم.
• وقتی خوب نخوابم.
• وقتی امتحانم را خراب می کنم.
• وقتی فکرم مشغول است.
• وقتی کل روز کارهای تکراری می کنم.
• وقتی کاری برای انجام دادن ندارم.
• وقتی که مدام دارم با موهایم ور می روم.
• وقتی می خواهم کاری را انجام دهم اما از آن بدم می آید.
• وقتی دستم زیر چانه ام است.
• وقتی بی حال و بی رمق با موبایلم ور می روم و بعد آن را به یک طرف شوت می کنم.
• وقتی مدام می روم سر یخچال و داخلش را نگاه می کنم و بعد در آن را می بندم و دوباره می روم.
• وقتی یک ربع در سرویس بهداشتی می مانم و خودم را آینه نگاه می کنم.
• وقتی از این طرف خانه خودم را به آن طرف خانه می اندازم و می گویم هی روزگار.
خستگی:
• وقتی زنگ آخر ورزش داریم.
• وقتی بیش از حد کار می کنم.
ترس:
• وقتی در یک جای تنها شوم و سوسک ببینم.
• وقتی فیلم ترسناک ببینم و با یک چیز ترسناک مواجه شوم.
• وقتی گوسفند می بینم.
• وقتی مامانم مریض می شود.
• وقتی مریض می بینم.
• وقتی تنها بمونم و نتونم کاری بکنم.
• وقتی خبر اسیدپاشی بشنوم.
• وقتی خبر خفت گیری بشنوم.
• می ترسم دزدیده بشوم.
• از آتش سوزی و زلزله می ترسم.
• از مردن عزیزانم می ترسم.
• از مرگ می ترسم.
• از اینکه سر دوراهی بمانم و ندانم کدام راه را بروم می ترسم.
• از خانه ای که کسی در آن مرده باشد می ترسم.
• از اینکه دوستانم را از دست بدهم می ترسم.
• وقتی یک سایه روی پشت بام می افتد می ترسم.
• از اینکه زندگی از هم بپاشد می ترسم.
درماندگی:
• وقتی که همه تلاشم را برای انجام کاری می کنم اما به جایی نمی رسد.
• وقتی به یاد خاطره های بد زندگی می افتم.
• وقتی احساس تنهایی می کنم.
• وقتی نمی توانم با PS4 بازی کنم.
• وقتی بین دو موضوع شک می کنم و نمی توانم یکی را انتخاب کنم.
• وقتی کسی به من اهمیت نمی دهد.
• وقتی نمی توانم فیزیک را جواب بدهم.
• وقتی می خواهم کاری انجام دهم و فکر می کنم خوب از آب در می آید و پس از انجام دادن آن خراب می کنم.
شگفت زدگی:
• وقتی چیزهای جالب می شنوم.
• وقتی کسی را بعد از چند سال می بینم
• وقتی به من شوک وارد می شود.
• وقتی پدرم می آید خانه و می گوید برویم بیرون خرید.
خجالت:
• وقتی روی یک موضوع پافشاری می کنم و بعد می فهمم اشتباه است.
• وقتی قرار است مقابل یک جمع بزرگ صحبت کنم.
• وقتی ضایع می شوم.
• وقتی با معلم جدید حرف می زنم.
• وقتی از من تعریف می کنند.
• وقتی یک کار اشتباه انجام می دهم و بعد مدام در جمع آن را تعریف می کنند.
• وقتی در جمعی می روم که کسی را نمی شناسم.
• وقتی پدر و مادرم دعوایم می کنند.
ادامه دارد ...
@SocialSystemsThinking
#هشتم
#هفتم
#شناخت_احساسات_خود
قسمت اول
اولین مرحله از طرح درس تفکر و مطالعات اجتماعی، شناخت خود است و اولین مرحله از شناخت خود، شناخت نحوه احساس کردن خود است. برای شناختن نحوه احساس کردن خود لازم است ابتدا حس های مختلف را بشناسیم.
آنچه می خوانید مروری بر اجرای طرح درس «آشنایی با حس های مختلف» در هر چهار کلاس و یادگیری های من از آنهاست.
در کلاس اول از بچه ها خواستم که به صورت دایره بنشینند. به هر کدام یک کاغذ دادم که روی آن یک حس نوشته شده بود و یک کاغذ هم برای خودم نگه داشتم. به آنها گفتم مراقب باشید دوست تان نوشته روی کاغذتان را نخواند و سپس گفتم روی کاغذ هر یک از ما یک کلمه نوشته شده است، نوبت هر کس که شد می ایستد و با علائم صورت و اگر لازم شد با بدنش آن را نشان می دهد و بقیه حدس می زنند که او در چه حالتی است. پاننومیم نبایست بازی کنیم و نفر اول خودم اجرا کردم.
در کلاس دوم و سوم بچه ها را به 6 گروه تقسیم کردم و به هر گروه دو کارت احساسات دادم و گفتم در هر گروه طی 10 دقیقه به این سؤال ها فکر کنید و ماحصل فکر خود را با دیگران به اشتراک بگذارید. سوال ها این بود: وقتی دچار این حس می شوید صورت شما چه شکلی می شود؟ در بدن شما چه تغییراتی ایجاد می شود؟ این دو را اجرا کنید و سایر گروه ها حدس بزنند. 5 موقعیت دیگر که وقتی در آن قرار می گیرید این حس به شما دست می دهد را بنویسید و در کلاس بخوانید.
در کلاس چهارم روی 12 کاغذ دو جمله نوشتم و بچه ها را گروه بندی کردم و به هر گروه دو جمله دادم و گفتم جمله را بخوانید و طی 10 دقیقه به این سؤال ها فکر کنید و ماحصل فکر خود را با دیگران به اشتراک بگذارید. برای مثال وقتی حوصله انجام کاری را ندارم یا وقتی در جمع حرفی می زنم و به من می خندند و یا وقتی کارهای زیادی انجام داده ام. به این گروه هم سوال های گروه قبلی را دادم و فقط در ابتدا نام این حالت را هم از آنها پرسیده بودم.
هر سه کلاس با شعف و شادی پیش رفت.
گفت و گوهایی که با بچه ها بعد از اجرای هر حس داشتیم یادگیری های ارزشمندی داشت و بخشی از آن را با شما به اشتراک می گذارم.
بی حوصلگی:
• وقتی ضد حال می خورم.
• وقتی خوب نخوابم.
• وقتی امتحانم را خراب می کنم.
• وقتی فکرم مشغول است.
• وقتی کل روز کارهای تکراری می کنم.
• وقتی کاری برای انجام دادن ندارم.
• وقتی که مدام دارم با موهایم ور می روم.
• وقتی می خواهم کاری را انجام دهم اما از آن بدم می آید.
• وقتی دستم زیر چانه ام است.
• وقتی بی حال و بی رمق با موبایلم ور می روم و بعد آن را به یک طرف شوت می کنم.
• وقتی مدام می روم سر یخچال و داخلش را نگاه می کنم و بعد در آن را می بندم و دوباره می روم.
• وقتی یک ربع در سرویس بهداشتی می مانم و خودم را آینه نگاه می کنم.
• وقتی از این طرف خانه خودم را به آن طرف خانه می اندازم و می گویم هی روزگار.
خستگی:
• وقتی زنگ آخر ورزش داریم.
• وقتی بیش از حد کار می کنم.
ترس:
• وقتی در یک جای تنها شوم و سوسک ببینم.
• وقتی فیلم ترسناک ببینم و با یک چیز ترسناک مواجه شوم.
• وقتی گوسفند می بینم.
• وقتی مامانم مریض می شود.
• وقتی مریض می بینم.
• وقتی تنها بمونم و نتونم کاری بکنم.
• وقتی خبر اسیدپاشی بشنوم.
• وقتی خبر خفت گیری بشنوم.
• می ترسم دزدیده بشوم.
• از آتش سوزی و زلزله می ترسم.
• از مردن عزیزانم می ترسم.
• از مرگ می ترسم.
• از اینکه سر دوراهی بمانم و ندانم کدام راه را بروم می ترسم.
• از خانه ای که کسی در آن مرده باشد می ترسم.
• از اینکه دوستانم را از دست بدهم می ترسم.
• وقتی یک سایه روی پشت بام می افتد می ترسم.
• از اینکه زندگی از هم بپاشد می ترسم.
درماندگی:
• وقتی که همه تلاشم را برای انجام کاری می کنم اما به جایی نمی رسد.
• وقتی به یاد خاطره های بد زندگی می افتم.
• وقتی احساس تنهایی می کنم.
• وقتی نمی توانم با PS4 بازی کنم.
• وقتی بین دو موضوع شک می کنم و نمی توانم یکی را انتخاب کنم.
• وقتی کسی به من اهمیت نمی دهد.
• وقتی نمی توانم فیزیک را جواب بدهم.
• وقتی می خواهم کاری انجام دهم و فکر می کنم خوب از آب در می آید و پس از انجام دادن آن خراب می کنم.
شگفت زدگی:
• وقتی چیزهای جالب می شنوم.
• وقتی کسی را بعد از چند سال می بینم
• وقتی به من شوک وارد می شود.
• وقتی پدرم می آید خانه و می گوید برویم بیرون خرید.
خجالت:
• وقتی روی یک موضوع پافشاری می کنم و بعد می فهمم اشتباه است.
• وقتی قرار است مقابل یک جمع بزرگ صحبت کنم.
• وقتی ضایع می شوم.
• وقتی با معلم جدید حرف می زنم.
• وقتی از من تعریف می کنند.
• وقتی یک کار اشتباه انجام می دهم و بعد مدام در جمع آن را تعریف می کنند.
• وقتی در جمعی می روم که کسی را نمی شناسم.
• وقتی پدر و مادرم دعوایم می کنند.
ادامه دارد ...
@SocialSystemsThinking
#هشتم
#هفتم
#شناخت_احساسات_خود
قسمت دوم
ناراحتی:
• وقتی گریه کسی را می بینم.
• وقتی کسی می میرد.
• وقتی کسی مسخره ام می کند.
• وقتی کسی به من گیر می دهد.
• وقتی تبعیض قائل می شوند و چند نفر را تشویق می کنند و به بقیه کار ندارند.
• وقتی عصبانی می شوم.
• وقتی با کسی دعوا می کنم.
• وقتی مسئولیتم را درست انجام ندهم.
• وقتی نمی دانم چه کارهایی برای یک موضوع باید انجام دهم.
• وقتی محکم و قوی نیستم.
• وقتی عزیزی را از دست بدهم.
• بعد از اینکه عصبانی می شوم.
• وقتی اینترنت ندارم.
• بعد از اینکه با کسی دعوا می کنم.
• وقتی بلاک می شوم.
• وقتی از حرفی که زدم پشیمان می شوم.
• وقتی فقط من آنلاینم.
خوشحالی:
• وقتی هدیه می گیرم و غافلگیر می شوم.
• وقتی لباس نو می خرم.
• وقتی به کسی کمک می کنم.
• وقتی خانواده ام من را بی منت تشویق می کنند.
• وقتی در امتحان سخت نمره خوب می گیرم.
• وقتی تولدم هست.
• وقتی کارهایم را خوب انجام می دهم.
• وقتی کارنامه با نمره های خوب می گیرم.
• وقتی کاری را که سخت است خوب انجام می دهم.
• وقتی تابستان می شود.
• وقتی احساس مفید بودن کنم.
• وقتی مسئولیتم را خوب انجام دهم.
خشم:
• وقتی کسی خط قرمزهایم را رد کند.
• وقتی برادرم اذیتم کند.
• وقتی کسی حق را ضایع کند.
• وقتی کسی که برتر نیست مدام از خودش تعریف کند.
• وقتی که کاری نکرده باشم ولی حرفم را باور نکنند و به من بگویند دروغ می گویی.
• وقتی کسی خودش را می گیرد.
• وقتی به چیزهایی که من دوست دارم توهین می کنند.
• وقتی کسی پرحرفی کند و حرف های نامربوط بزند.
• وقتی دارم با کسی صحبت می کنم و حرفم را نمی فهمد.
• وقتی دارم حرف می زنم و به حرفم گوش نمی دهند.
• وقتی خواهرم به وسیله هام دست می زنه.
• وقتی یک نفر خودشیرینی می کنه.
• وقتی یک نفر منت سرم می گذارد.
• وقتی کسی مسخره ام می کند.
• وقتی بی عدالتی می بینم.
• وقتی بی خود و بی جهت یک کاری را که من انجام نداده ام تقصیر من می اندازند.
انزجار:
• وقتی ماهی می بینم.
• وقتی یک آدم با ریش خیلی بلند می یبنم.
• وقتی سوسک می بینم.
غرور:
• وقتی کسی از من تعریف کند.
• وقتی کسی حرفم را تایید کند.
• وقتی که برای کاری که انجام دادم تشویق می شوم.
• وقتی کسی بگوید به تو افتخار می کنم.
• وقتی کار غیر قابل انجام یا کار سختی انجام دهم.
• وقتی جایزه می گیرم.
• وقتی می دانم درس من از بقیه بهتر است.
تنهایی:
• روز اول در مدرسه جدید.
• وقتی کسی پیشم نباشد.
• وقتی ناراحت باشم.
• وقتی کسی درکم نمی کند.
• وقتی احساس می کنم کسی پشتم نیست.
• وقتی همه با من دعوا می کنند.
نگرانی:
• وقتی مسابقه فوتبال می بینم.
• وقتی به یک نفر زنگ می زنی و جواب تلفن را نمی دهد.
• وقتی به یک نفر پی ام می دهی و می بیند و جواب نمی دهد.
• وقتی امتحان دارم.
• وقتی می خواهم بروم دندانپزشکی.
• وقتی در خانه تنها هستم و صداهای عجیب و غریب می آید.
• وقتی می خواهم به آرایشگاه بروم و نگرانم موهایم را خراب کند.
• وقتی قرار است بروم روی استیج و برای یک جمع صحبت کنم.
• وقتی داخل مترو هستم نگرانم در مترو بسته شود و مامانم بیرون بماند.
• وقتی داخل مترو هستم نگرانم کسی بین در بماند.
• وقتی لازم است به سرویس بهداشتی بروم اما اجازه نمی دهند.
• وقتی کسی من را به ستوه می آورد و بعدش می زنم به سیم آخر.
اخر کلاس به بچه ها یک تمرین دادم و از آنها خواستم تا یکشنبه بعد آن را با خود بیاورند.
پایان
بهاره میرزاپور
١٥ مهر ١٣٩٧
@SocialSystemsThinking
#هفتم
#شناخت_احساسات_خود
قسمت دوم
ناراحتی:
• وقتی گریه کسی را می بینم.
• وقتی کسی می میرد.
• وقتی کسی مسخره ام می کند.
• وقتی کسی به من گیر می دهد.
• وقتی تبعیض قائل می شوند و چند نفر را تشویق می کنند و به بقیه کار ندارند.
• وقتی عصبانی می شوم.
• وقتی با کسی دعوا می کنم.
• وقتی مسئولیتم را درست انجام ندهم.
• وقتی نمی دانم چه کارهایی برای یک موضوع باید انجام دهم.
• وقتی محکم و قوی نیستم.
• وقتی عزیزی را از دست بدهم.
• بعد از اینکه عصبانی می شوم.
• وقتی اینترنت ندارم.
• بعد از اینکه با کسی دعوا می کنم.
• وقتی بلاک می شوم.
• وقتی از حرفی که زدم پشیمان می شوم.
• وقتی فقط من آنلاینم.
خوشحالی:
• وقتی هدیه می گیرم و غافلگیر می شوم.
• وقتی لباس نو می خرم.
• وقتی به کسی کمک می کنم.
• وقتی خانواده ام من را بی منت تشویق می کنند.
• وقتی در امتحان سخت نمره خوب می گیرم.
• وقتی تولدم هست.
• وقتی کارهایم را خوب انجام می دهم.
• وقتی کارنامه با نمره های خوب می گیرم.
• وقتی کاری را که سخت است خوب انجام می دهم.
• وقتی تابستان می شود.
• وقتی احساس مفید بودن کنم.
• وقتی مسئولیتم را خوب انجام دهم.
خشم:
• وقتی کسی خط قرمزهایم را رد کند.
• وقتی برادرم اذیتم کند.
• وقتی کسی حق را ضایع کند.
• وقتی کسی که برتر نیست مدام از خودش تعریف کند.
• وقتی که کاری نکرده باشم ولی حرفم را باور نکنند و به من بگویند دروغ می گویی.
• وقتی کسی خودش را می گیرد.
• وقتی به چیزهایی که من دوست دارم توهین می کنند.
• وقتی کسی پرحرفی کند و حرف های نامربوط بزند.
• وقتی دارم با کسی صحبت می کنم و حرفم را نمی فهمد.
• وقتی دارم حرف می زنم و به حرفم گوش نمی دهند.
• وقتی خواهرم به وسیله هام دست می زنه.
• وقتی یک نفر خودشیرینی می کنه.
• وقتی یک نفر منت سرم می گذارد.
• وقتی کسی مسخره ام می کند.
• وقتی بی عدالتی می بینم.
• وقتی بی خود و بی جهت یک کاری را که من انجام نداده ام تقصیر من می اندازند.
انزجار:
• وقتی ماهی می بینم.
• وقتی یک آدم با ریش خیلی بلند می یبنم.
• وقتی سوسک می بینم.
غرور:
• وقتی کسی از من تعریف کند.
• وقتی کسی حرفم را تایید کند.
• وقتی که برای کاری که انجام دادم تشویق می شوم.
• وقتی کسی بگوید به تو افتخار می کنم.
• وقتی کار غیر قابل انجام یا کار سختی انجام دهم.
• وقتی جایزه می گیرم.
• وقتی می دانم درس من از بقیه بهتر است.
تنهایی:
• روز اول در مدرسه جدید.
• وقتی کسی پیشم نباشد.
• وقتی ناراحت باشم.
• وقتی کسی درکم نمی کند.
• وقتی احساس می کنم کسی پشتم نیست.
• وقتی همه با من دعوا می کنند.
نگرانی:
• وقتی مسابقه فوتبال می بینم.
• وقتی به یک نفر زنگ می زنی و جواب تلفن را نمی دهد.
• وقتی به یک نفر پی ام می دهی و می بیند و جواب نمی دهد.
• وقتی امتحان دارم.
• وقتی می خواهم بروم دندانپزشکی.
• وقتی در خانه تنها هستم و صداهای عجیب و غریب می آید.
• وقتی می خواهم به آرایشگاه بروم و نگرانم موهایم را خراب کند.
• وقتی قرار است بروم روی استیج و برای یک جمع صحبت کنم.
• وقتی داخل مترو هستم نگرانم در مترو بسته شود و مامانم بیرون بماند.
• وقتی داخل مترو هستم نگرانم کسی بین در بماند.
• وقتی لازم است به سرویس بهداشتی بروم اما اجازه نمی دهند.
• وقتی کسی من را به ستوه می آورد و بعدش می زنم به سیم آخر.
اخر کلاس به بچه ها یک تمرین دادم و از آنها خواستم تا یکشنبه بعد آن را با خود بیاورند.
پایان
بهاره میرزاپور
١٥ مهر ١٣٩٧
@SocialSystemsThinking