روزمرگیهای یک رواندرمانگر
به جای این غرق شدن مداوم و به جای این فرار کردن همیشگی، قلم و کاغذ رو بردار و هیولا رو بیار روی کاغذ. بهت قول میدم حالت بهتر میشه.
مشکل اینه که خیلی وقتا هم همین قلم و کاغذه جای اسکرول رو میگیره و تبدیل میشه به جایگزینش
نه تنها بهترش نمیکنه، بلکه ممکنه در حد همون اسکرول هم آسیب زننده باشه
و اینو از روی تجربه دارم میگم
نه تنها بهترش نمیکنه، بلکه ممکنه در حد همون اسکرول هم آسیب زننده باشه
و اینو از روی تجربه دارم میگم
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
گفت: دلم میخواست کسی باشه، که بشه تو آغوشش گریه کرد بدون اینکه بپرسه «چی شده؟»
Forwarded from آبیِ سنگین
روزمرگیهای یک رواندرمانگر
گفت: دلم میخواست کسی باشه، که بشه تو آغوشش گریه کرد بدون اینکه بپرسه «چی شده؟»
گاهی از اینکه این خواستهی ساده کوچیک شمرده میشه، دلگیر و خسته میشم.
آدم به جایی میرسه که حتی از نزدیکترینها هم انتظار پشتیبانی نداره…
انگار هر بغض، هر درد، باید با خودش جا به جا بشه.
تنهایی سنگینتر میشه و قلب، به دنبال یک دل وفادار میگرده،
کسی که بدون قضاوت، بدون پرسیدن «چی شده؟»
بتونه بغلت کنه و بگه: «باشه، اینجا امنه.»
و آدم میفهمه که هر چی سن بالاتر میره،
این نیاز به محبتِ واقعی، تبدیل به ضرورت میشه، تنها چیزی که میتونه روح رو آرام نگه داره.
آدم به جایی میرسه که حتی از نزدیکترینها هم انتظار پشتیبانی نداره…
انگار هر بغض، هر درد، باید با خودش جا به جا بشه.
تنهایی سنگینتر میشه و قلب، به دنبال یک دل وفادار میگرده،
کسی که بدون قضاوت، بدون پرسیدن «چی شده؟»
بتونه بغلت کنه و بگه: «باشه، اینجا امنه.»
و آدم میفهمه که هر چی سن بالاتر میره،
این نیاز به محبتِ واقعی، تبدیل به ضرورت میشه، تنها چیزی که میتونه روح رو آرام نگه داره.
Forwarded from ناپیرو
اضطراب رو اگر بخوام ساده باز کنم اون قسمت از شبهای بررهست که میرن جنگ با دشمن فرضی و شکست میخورن.
هیچ خبری نیست بیرون از تو، ولی شکست میخوری هی.
هیچ خبری نیست بیرون از تو، ولی شکست میخوری هی.
Forwarded from سیتا؛
اما شناخت و درک دیگری، بدون فاصله گرفتن از اصلِ خود هنره. مبادا یادت بره کی هستی و "میخوای" کی باشی. از یک جایی به بعد دیگه نمیتونی خودت رو صرفاً قربانی بدونی، باید مسئولیت آنکه هستی رو هم گردن بگیری.
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
ما همیشه دنبال آدمی هستیم که درکمون کنه، در حالی که نصف ماجرا اینه که خودمون جرات کنیم خودمون رو درک کنیم.
روزمرگیهای یک رواندرمانگر
ما همیشه دنبال آدمی هستیم که درکمون کنه، در حالی که نصف ماجرا اینه که خودمون جرات کنیم خودمون رو درک کنیم.
میترسیم بفهمیم خودمون همون رفتارایی رو داریم که بقیه رو بابتش سرزنش میکنیم
👍1
Forwarded from آبیِ سنگین
یه بار امتحان کردم، به جای اینکه از کسی بخوام منو بفهمه، خودمو نوشتم. بعد دیدم نصف اون چیزی که میخواستم، از خودم قایم کرده بودم.
🐳1
نمیدونم چه سِریـه
دلم میخواد با آدمای جدید آشنا بشم
اما به محض اینکه آشنا میشم میخوام فرار کنم...
دلم میخواد با آدمای جدید آشنا بشم
اما به محض اینکه آشنا میشم میخوام فرار کنم...
🐳1
درمان شوپنهاور رو تموم کردم
غمگینم ک تموم شد
خوشحالم ک میتونم برم سراغ کتاب دیگه ای
غمگینم که گروه درمانی درست حسابیی تو ایران نیست
خوشحالم که تونستم این کتابو بخونم و لذت ببرم
غمگینم ک تموم شد
خوشحالم ک میتونم برم سراغ کتاب دیگه ای
غمگینم که گروه درمانی درست حسابیی تو ایران نیست
خوشحالم که تونستم این کتابو بخونم و لذت ببرم
❤1
مشاورم حرف قشنگی زد:
کتاب مثل دارو میمونه، هر کتابیو نباید تو هر حالت روحی روانی و سطح شخصیتیی خوند
چون ممکنه بدتر بجای کمک کردن تاثیر بدتری بزاره روی رشد شخصیت و رفتار فرد
👏1
طبق تحقیقات، مشخص شده که کم خوابی و دیر خوابیدن باعث زوال عقل میشه.
من در حال زجه زدن برای خوابیدن: