The Last Waltz
King Raam, Eendo
روز و شب به یادتم، عزیزم، به تو بندِ نفسم@averagebpdguy
بگو به من چی میگذره تو دلت که بگیره آروم دلم
احساس من به تو لطیف مثل حباب، نمیخوام بیارم به زبون بترکه بره به بعد
عمق این عشق من به تو هست قدر دریا، دل من به تو بند مثل جون ماهی به آب
بی تاب این دل من نمیدونم که بمونم یا برم
ای کاش میشد باور کنم، عشقتو، که بمونه اینجا دلم
من بلند و فاش میگم عزیزم دلم مال تو است تا آخر عمر میمونیم پیش هم
روز و شب میگذره با فکر اون چشمها، میدرخشن تو سرم مثل ستاره تو آسمونا
قلب من گرم میشه با نور عشق تو مثل آفتاب که میتاب رو موج دریا
بلند و فاش اینو میگم ، به تو بند نفسم
بلند و فاش اینو میگم ، به تو بند نفسم
تا روزی که من زنده هستم، میتپه قلبم
برات
به تو بند نفسم
به تو بند نفسم
به تو بند نفسم
به تو بند نفسم
باگ نویس فعلی، کشاورز آینده
King Raam, Eendo – The Last Waltz
این ترک
منو بشدت یاد ترک the night we met میندازه
منو بشدت یاد ترک the night we met میندازه
Forwarded from MyMindLoop.
«ترسِ از دست دادن» چیزی است که همیشه نسبت به آن هشدار داده میشود؛ گویی این روزها به نوعی ضعف یا حتی تابو بدل شده است.
دریغ از اینکه خودِ این ترس، باعث شجاعت بیبدیل ماست. شجاعت، «نبودِ ترس» نیست؛ بلکه وجودِ عمل در کنار ترس است که شجاعت را واقعی میکند.
به چشمهای محبوبت نگاه میکنی، در اطمینان به آسیبپذیریات در برابر او و سهولت نابودیات در صورت خواستنِ او؛ به تماشای او، به دوست داشتنِ او ادامه میدهی. چرا؟
چون در عین ترس، شجاعتی به خود هدیه دادهای که منجر به تفکری دیوانهوار و فداکارانه میشود. آنچنان که با خود میگویی:
«حتی اگر نابودی من برای او مثل آب خوردن باشد، او تشنه میماند تا من از این آب جوانه بزنم.»
و این ترس، همان بذری است که درخت شجاعت در قلبت از آن ریشه میزند.
شجاع بودن قرار بر پاداش گرفتن نیست، بلکه خود پاداشِ ترس است.
دریغ از اینکه خودِ این ترس، باعث شجاعت بیبدیل ماست. شجاعت، «نبودِ ترس» نیست؛ بلکه وجودِ عمل در کنار ترس است که شجاعت را واقعی میکند.
به چشمهای محبوبت نگاه میکنی، در اطمینان به آسیبپذیریات در برابر او و سهولت نابودیات در صورت خواستنِ او؛ به تماشای او، به دوست داشتنِ او ادامه میدهی. چرا؟
چون در عین ترس، شجاعتی به خود هدیه دادهای که منجر به تفکری دیوانهوار و فداکارانه میشود. آنچنان که با خود میگویی:
«حتی اگر نابودی من برای او مثل آب خوردن باشد، او تشنه میماند تا من از این آب جوانه بزنم.»
و این ترس، همان بذری است که درخت شجاعت در قلبت از آن ریشه میزند.
شجاع بودن قرار بر پاداش گرفتن نیست، بلکه خود پاداشِ ترس است.
Forwarded from Néant (Rey)
گاهی آنقدر خستهام که حتی خواب هم نمیتواند نجاتم دهد.
خستگیام از آن نوعیست که از روح آغاز میشود و در استخوان تهنشین میشود.
- کافکا
خستگیام از آن نوعیست که از روح آغاز میشود و در استخوان تهنشین میشود.
- کافکا
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
پشت بعضی بیاحساسیها یک قلب بیش از حد حساس خوابیده؛ قلبی که اونقدر ضربه خورده که برای زنده موندن مجبور شده یخ بزنه.
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
فرسودگی عاطفی، زمانی شروع میشه که نیاز به مراقبت داریم ولی خودمون نقش مراقب رو بازی میکنیم.
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
وقتی یک نفر برای اشتباهاتش بیش از حد عذرخواهی میکنه، معمولاً دنبال بخشش نیست؛ دنبال احساس امنیته. براش بخشیدن خودش، خیلی سختتر از بخششِ دیگرانه.
روزمرگیهای یک رواندرمانگر
فرسودگی عاطفی، زمانی شروع میشه که نیاز به مراقبت داریم ولی خودمون نقش مراقب رو بازی میکنیم.
دیروز جایی بودم با یه دوست عزیزی
و این دو پیام آخر رو
نمونه واقعی و زندهش رو دیدیم :))
و این دو پیام آخر رو
نمونه واقعی و زندهش رو دیدیم :))
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🆒1
Forwarded from اشمایکل
خیلی جالب میشد اگه ناشنوایان هم مثل نابینایان عصا داشتن و بقیه رو مثل چی کتک میزدن. صرفا چون اگه درست نشوی، عصبی میشی.
❤1
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
احساس پوچی اغلب به معنای نبود معنا نیست؛ به معنای قطع ارتباط با لایههای عمیقتر خوده. پوچی معمولاً نشونهی خاموش شدن طولانی مدت نیازهای اصیله، نه نبود هدف بیرونی.
🐳2
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
گاهی لازم نیست بفهمی چرا خستهای. کافیه به بدنت اجازه بدی استراحت کنه. فهمیدن علت، در آینده کمک میکنه، ولی استراحت کردن، همین الان نجات میده.
🐳2