Forwarded from «سهشنبهها با دایانودو🦕.» (﮼دایان؛)
من به خوبی حس میکنم توی زندگیم دورانی داره تموم میشه، و دوران جدیدی در راهه. اینجا که من هستم، دیگه کار نمیکنه. کاراشو کرده.
👍1
من انگار یه تسک ناتموم دارم که مشخص هم نیست چیه
و همون یدونه گیره تا برم سطح بعدی
و همون یدونه گیره تا برم سطح بعدی
👍1
- تعریف تو از پیشرفت چیه؟
+بتونم خودم تا قبل الانو دست برتر بهش داشته باشم و ازش بهتر باشم
-ما قرار نیست کاری کنیم با خودت بجنگی، ما قراره کاری کنیم با خودت به صلح برسی...
+بتونم خودم تا قبل الانو دست برتر بهش داشته باشم و ازش بهتر باشم
-ما قرار نیست کاری کنیم با خودت بجنگی، ما قراره کاری کنیم با خودت به صلح برسی...
Forwarded from انبار فکری
نوشته بود: بیشتر تنش ها و ناامیدی های ما ناشی از نیازهای اجباری، برای ایفای نقش کسیه که نیستیم.
👍1
Forwarded from کُنجی در هیاهوی زمان
تو هم نیاز داری یکی هواتو داشته باشه، حالا وقتشه خودت اون «یکی» باشی.
👍1
Forwarded from Honeymoon (Asal)
شاید شجاعانهترین کاری که میتونی بکنی اینه که
یه چیزی که یه زمانی برات مهم بوده رو بذاری کنار؛ نه چون بیارزشه، فقط چون دیگه با مسیرت همجهت نیست.
یه چیزی که یه زمانی برات مهم بوده رو بذاری کنار؛ نه چون بیارزشه، فقط چون دیگه با مسیرت همجهت نیست.
👍1
Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
گفت: دلم میخواست کسی باشه، که بشه تو آغوشش گریه کرد بدون اینکه بپرسه «چی شده؟»
👍1
No Surprises
Radiohead
A heart that's full up like a landfill
A job that slowly kills you
Bruises that won't heal
You look so tired, unhappy
Bring down the government
They don't, they don't speak for us
I'll take a quiet life
A handshake of carbon monoxide
With no alarms and no surprises
No alarms and no surprises
No alarms and no surprises
Silent, silent
This is my final fit
My final bellyache
With no alarms and no surprises
No alarms and no surprises
No alarms and no surprises, please
Such a pretty house
And such a pretty garden
No alarms and no surprises
No alarms and no surprises
No alarms and no surprises, please
@averagebpdguy
👏1
Forwarded from «سهشنبهها با دایانودو🦕.» (﮼دایان؛)
آنقدر بر سرم درس ریختهاند که فرصت زندگی ندارم.
Forwarded from Néant (Rey)
در اواخر کودکی بود که انتظار آغاز شد. پس از مرگمان بود که شروع کردیم به انتظار کشیدن.
چند قدمی از کودکی بیرون میآییم. بعد خیلی زود میایستیم، مثل یک ماهی که بر روی ماسهها افتاده، مثل کسی هستیم که درون مرگ خود قدم میزند..
چند قدمی از کودکی بیرون میآییم. بعد خیلی زود میایستیم، مثل یک ماهی که بر روی ماسهها افتاده، مثل کسی هستیم که درون مرگ خود قدم میزند..
-بوبن
Forwarded from «سهشنبهها با دایانودو🦕.» (﮼دایان؛)
ذهنم از جسمم خستهتره.
تنها چیزی که میدونم میتونه رفرشم کنه:
-یه هفته خالی با دانش اینکه بعد اتمامش هم کار جدیی ندارم
-استخر و فول بادی ماساژ
-اشپزی چنتا از غذاهای مورد علاقم دورهمی
-نشستن پشت فرمون و توقف در منظره طبیعت
-یه هفته خالی با دانش اینکه بعد اتمامش هم کار جدیی ندارم
-استخر و فول بادی ماساژ
-اشپزی چنتا از غذاهای مورد علاقم دورهمی
-نشستن پشت فرمون و توقف در منظره طبیعت
رابطهی سالم زمانی شکل میگیرد که هر فرد، با حفظ فردیت و تنهایی سازندهی خود، در کنار دیگری قرار گیرد؛ نه برای پر کردن خلأ، بلکه برای سهیم شدن آگاهانه و محترمانه در خلوت یکدیگر.
Forwarded from قشاع. (Diaco)
من آدم کم حرفی نیستم، تو آدم حرفای من نیستی.