بریده بریده 📚📖 – Telegram
بریده بریده 📚📖
214 subscribers
93 photos
14 videos
4 files
84 links
دست بر‌ گلویم گرفته‌ام و با کتاب‌ها بریده بریده حرف می‌زنم ...

انتقادات و پیشنهادات:
https://news.1rj.ru/str/HarfinoBot?start=e9267dabdb8f2a0

جهان نخواست مرا، بخت شاعری فرمود :)
Download Telegram
سولنی: [مصرع شعری را می‌خواند.] "من آدم عجیبی هستم، چه کسی نیست؟ عصبانی نشو، اَلِکو."

#سه_خواهر
#چخوف
البته هیچ‌کس را به زور نمی‌توان وادار به دوست‌داشتن کرد.

#سه_خواهر
#چخوف
👍1
توزنباخ: چه رنج بزرگی است وقتی آدم شکوهمندانه می‌نوازد و همزمان می‌داند کسی چیزی سرش نمی‌شود!

#سه_خواهر
#چخوف
👍1
امروز خلق و خوی خاصی دارم، غیرعادی ام. به شدت دوست‌دارم زندگی کنم.

#سه_خواهر
#چخوف
1
کجا؟ آن‌همه چیزهایی که می‌دانستم چه شدند؟ خداجان، همه را پاک از یاد برده‌ام. همه چیز در ذهنم به هم ریخته. حتی نمی‌دانم به ایتالیایی به "پنجره" یا "سقف" چه می‌گویند. هرروز بیشتر از یادم می‌روند. زندگی هم می‌گذرد و دیگر هم برنمی‌گردد. هرگز.

#سه_خواهر
#چخوف
آه، از مدت‌ها پیش با تمام وجود آرزو می‌کردم عاشق کسی شوم. اما قلبم مانند پیانو گران‌قیمتی است که درش قفل است و کلیدش هم گم شده.

#سه_خواهر
#چخوف
💔2
می‌دانید من مجبورم که سالگرد رویاهای خود را جشن بگیرم، سالگرد آنچه را که زمانی برایم دلچسب بود، اما در واقع هرگز وجود نداشت،

#شب_های_روشن
#داستایفسکی
💔1
آب از سرچشمه صائب لذت دیگر دهد
باده را در خانه‌ی خمار می‌باید کشید

#صائب_تبریزی
عشق از سر رفت بیرون و غرور او نرفت
ناز مهمان را ز صاحب‌خانه می‌باید کشید

#صائب_تبریزی
مادربزرگ همیشه حسرت گذشته را می‌خورد. در گذشته خودش جوان‌تر بود، آفتاب گرم‌تر بود، خامه به زودیِ امروز ترش نمی‌شد و همه‌چیز بهتر از حالا بود.

#شب_های_روشن
#داستایفسکی
1
افکار عجیبی ذهنم را سخت به خود مشغول می‌دارد. احساسات غم‌انگیزی دلم را تنگ کرده و افکار زیادی، که هنوز برای خودم روشن نیست، در ذهنم زیر و رو می‌شود. نه می‌توانم مسائلم را حل کنم نه میلی به حل‌کردنشان دارم. این کار کار من نیست.

#شب_های_روشن
#داستایفسکی
💔1
می‌بینید، اشکم جاری است، ناستنکا، بگذارید جاری باشد. بگذارید اشکم بیاید. به کسی کاری ندارد. خودش خشک می‌شود،

#شب_های_روشن
#داستایفسکی
💔3👍1
سپهر برشده پرویزنی‌ست خون‌پالای
که ریزه‌اش سر کسری و تاج پرویز است

#حافظ
و شاید تقدیرش چنین بود که لحظه‌ای از عمرش را با تو همدل باشد.

#ایوان_تورگنیف
یه مدت کوتاهی نیستم 🚶🏻‍♀️
بمونید تا بیام.
👍8👎1
و لطفا برام دعا کنین.
6👍6
بود عمری به دلم با تو که تنها بِنِشینم
کامم اکنون که برآمد بنشین تا بنشینم

بی‌ادب نیستم اما پی یک عمر صبوری
با تو امشب نتوانم که شکیبا بنشینم

پاک و رسوا همه را عشق به یک شعله بسوزد
تو که پاکی بِنِشین تا من رسوا بنشینم

شمع را شاهد احوال من و خویش مگردان
خلوتی خواسته‌ام با تو که تنها بنشینم

من و دامان دگر از پی دامان تو؟ حاشا!
نه گیاهم که به هر دامن صحرا بنشینم

آن غبارم که گرَم از سر دامن نفشانی
برنخیزم همه‌ی عمر و همین‌جا بنشینم

ساغرم، دورزنان پیش لبت آمدم امشب
دستگیری کن و مگذار که از پا بنشینم

#سیمین_بهبهانی
1
اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز
به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز

ندانم از پی چندین جفا که با من کرد
نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟

به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار
جواب داد فلانی ازان ماست هنوز

چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد
به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز

عداوت از طرف آن شکسته پیمان‌ست
وگرنه از طرف ما همان صفاست هنوز

بتا تو روی ز من برمتاب و دستم گیر
که در سرم ز تو آشوب و فتنه‌هاست هنوز

کجاست خانهٔ قاضی که در مقالت عشق
میان عاشق و معشوق ماجراست هنوز

نیازمندی من در قلم نمی‌گنجد
قیاس کردم و ز اندیشه‌ها وراست هنوز

سلام من برسان ای صبا به یار و بگو
که سعدی از سر عهد تو برنخاست هنوز

#سعدی
4
پشت و روی نامه ما هر دو یک مضمون بود
روز ما را دیدی از شب‌های تار ما مپرس

#صائب_تبریزی
3💔2