من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم
مگر ببینمت از دور و گام برگیرم
من این خیال نبندم که دانهای به مراد
میان این همه تشویش دام برگیرم
ستادهام به غلامی گرم قبول کنی
و گر نخواهی کفش غلام برگیرم
مرا ز دست تو گر منصفی و گر ظالم
گریز نیست که دل زین مقام برگیرم
ز فکرهای پریشان و بارهای فراق
که بر دل است ندانم کدام برگیرم
گرم هزار تعنت کنی و طعنه زنی
من آن نیم که ره انتقام برگیرم
گرم جواز نباشد به بارگاه قبول
و گر مجال نباشد که کام برگیرم
از این قدر نگریزم که بوسی از دهنت
اگر حلال نباشد حرام برگیرم
#سعدی
مگر ببینمت از دور و گام برگیرم
من این خیال نبندم که دانهای به مراد
میان این همه تشویش دام برگیرم
ستادهام به غلامی گرم قبول کنی
و گر نخواهی کفش غلام برگیرم
مرا ز دست تو گر منصفی و گر ظالم
گریز نیست که دل زین مقام برگیرم
ز فکرهای پریشان و بارهای فراق
که بر دل است ندانم کدام برگیرم
گرم هزار تعنت کنی و طعنه زنی
من آن نیم که ره انتقام برگیرم
گرم جواز نباشد به بارگاه قبول
و گر مجال نباشد که کام برگیرم
از این قدر نگریزم که بوسی از دهنت
اگر حلال نباشد حرام برگیرم
#سعدی
❤4
آن را که غمی چون غم من نیست چه داند
کز شوق توام دیده چه شب میگذراند
وقت است اگر از پای درآیم که همه عمر
باری نکشیدم که به هجران تو ماند
سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس
کاندوه دل سوختگان سوخته داند
دیوانه گرش پند دهی کار نبندد
ور بند نهی سلسله در هم گسلاند
ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری
در آتش سوزنده صبوری که تواند
هر گه که بسوزد جگرم دیده بگرید
وین گریه نه آبیست که آتش بنشاند
سلطان خیالت شبی آرام نگیرد
تا بر سر صبر من مسکین ندواند
شیرین ننماید به دهانش شکر وصل
آن را که فلک زهر جدایی نچشاند
گر بار دگر دامن کامی به کف آرم
تا زندهام از چنگ منش کس نرهاند
ترسم که نمانم من از این رنج دریغا
کاندر دل من حسرت روی تو بماند
قاصد رود از پارس به کشتی به خراسان
گر چشم من اندر عقبش سیل براند
فریاد که گر جور فراق تو نویسم
فریاد برآید ز دل هر که بخواند
شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت
پیداست که قاصد چه به سمع تو رساند
زنهار که خون میچکد از گفته سعدی
هرک این همه نشتر بخورد خون بچکاند
#سعدی
کز شوق توام دیده چه شب میگذراند
وقت است اگر از پای درآیم که همه عمر
باری نکشیدم که به هجران تو ماند
سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس
کاندوه دل سوختگان سوخته داند
دیوانه گرش پند دهی کار نبندد
ور بند نهی سلسله در هم گسلاند
ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری
در آتش سوزنده صبوری که تواند
هر گه که بسوزد جگرم دیده بگرید
وین گریه نه آبیست که آتش بنشاند
سلطان خیالت شبی آرام نگیرد
تا بر سر صبر من مسکین ندواند
شیرین ننماید به دهانش شکر وصل
آن را که فلک زهر جدایی نچشاند
گر بار دگر دامن کامی به کف آرم
تا زندهام از چنگ منش کس نرهاند
ترسم که نمانم من از این رنج دریغا
کاندر دل من حسرت روی تو بماند
قاصد رود از پارس به کشتی به خراسان
گر چشم من اندر عقبش سیل براند
فریاد که گر جور فراق تو نویسم
فریاد برآید ز دل هر که بخواند
شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت
پیداست که قاصد چه به سمع تو رساند
زنهار که خون میچکد از گفته سعدی
هرک این همه نشتر بخورد خون بچکاند
#سعدی
❤5
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت
بر سینه میفشارمت، اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح میشمارمت، اما ندارمت
در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده میگذارمت، اما ندارمت
میخواهم ای درخت بهشتی ، درخت جان
در باغ دل بکارمت، اما ندارمت
میخواهم ای شکوفهترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت
#سعید_بیابانکی
بر سینه میفشارمت، اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح میشمارمت، اما ندارمت
در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده میگذارمت، اما ندارمت
میخواهم ای درخت بهشتی ، درخت جان
در باغ دل بکارمت، اما ندارمت
میخواهم ای شکوفهترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت
#سعید_بیابانکی
❤1
Forwarded from باشگاه کتاب
📚باشگاه کتاب
📕: مرگ ایوان ایلیچ
🖌: تولستوی
⏰: هفته سوم اردیبهشت(زمان دقیق در کانال اطلاع رسانی می شود)
🏣: ورودی عرشه دانشکده برق، راه پله اول، بین طبقه -1 و 1، دفتر چمران
📌@book_club_aut
📕: مرگ ایوان ایلیچ
🖌: تولستوی
⏰: هفته سوم اردیبهشت(زمان دقیق در کانال اطلاع رسانی می شود)
🏣: ورودی عرشه دانشکده برق، راه پله اول، بین طبقه -1 و 1، دفتر چمران
📌@book_club_aut
بگو کسی که دلم را شکست، میآید
اگر چه آخر سر دل نبست، میآید
آهای کولی آواره، روبهراهم کن
بگو کسی که عزیز من است میآید
اگر چه نیست به جز غصه در بساط کسی
بگو میآید، با هر چه هست، میآید
بگو کسی که تنش برف و پنبه است شبی
به سوی من – من آتش پرست – میآید
بگو اگر که بمیرم سر مزار، دمی
خراب و خسته و خرما به دست میآید
شراب میخورم و گریه میکنم گاهی
همیشه گریه به مردان مست میآید
#امیرعلی_سلیمانی
اگر چه آخر سر دل نبست، میآید
آهای کولی آواره، روبهراهم کن
بگو کسی که عزیز من است میآید
اگر چه نیست به جز غصه در بساط کسی
بگو میآید، با هر چه هست، میآید
بگو کسی که تنش برف و پنبه است شبی
به سوی من – من آتش پرست – میآید
بگو اگر که بمیرم سر مزار، دمی
خراب و خسته و خرما به دست میآید
شراب میخورم و گریه میکنم گاهی
همیشه گریه به مردان مست میآید
#امیرعلی_سلیمانی
❤1
مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم
ز هیچ چشمه دیگر امید آب ندارم
بغیر دل که به دست خداست بست و گشادش
دگر امید گشایش ز هیچ باب ندارم
خوشم به وعده خشکی ز شیشه خانه گردون
امید گوهر سیراب ازین سراب ندارم
#صائب_تبریزی
ز هیچ چشمه دیگر امید آب ندارم
بغیر دل که به دست خداست بست و گشادش
دگر امید گشایش ز هیچ باب ندارم
خوشم به وعده خشکی ز شیشه خانه گردون
امید گوهر سیراب ازین سراب ندارم
#صائب_تبریزی
❤2
نه چون بید از تهیدستی درین گلزار میلرزم
که بر بیحاصلی میلرزم و بسیار میلرزم
ز بیخوابی مرا چون چشم انجم نیست پروایی
ز بیم چشم بد بر دیده بیدار میلرزم
در دولتسرای نیستی میآورد دهشت
ز بیم جان نه چون منصور زیر دار میلرزم
خطر از سبزه بیگانه بسیارست گلشن را
ز خط بر عارض گلرنگ او بسیار میلرزم
به مستی میتوان بر خود گوارا کرد هستی را
درین میخانه بر هر کس که شد هشیار میلرزم
نیم ایمن بر آن تنگ دهان از خال شبرنگش
ازین غماز بر گنجینه اسرار میلرزم
به چشم ناشناسان گوهرم سیماب میآید
ز بس بر خویشتن از سردی بازار میلرزم
نه بهر جان بود لرزیدنم چون مردم بیدل
ز جان سختی بر آن شمشیر بیزنهار میلرزم
حضور خیرهچشمان حسن را بی پرده میسازد
نسیمی را چو میبینم در آن گلزار میلرزم
نه از پیری مرا این رعشه افتاده است بر اعضا
به آب روی خود چون ساغر سرشار میلرزم
اگر چه چون شرار از سنگ دارم مهر خاموشی
ز بی ظرفی همان بر خرده اسرار میلرزم
ز بیکاری نه مرد آخرت نه مرد دنیایم
به هر جانب که مایل گردد این دیوار میلرزم
ز زخم داس بر خود خوشه در خشکی نمیلرزد
به عنوانی که من زین چرخ کج رفتار میلرزم
تجرد در نظرها تیغ چوبین را سبک سازد
نه از دلبستگی بر جبه و دستار میلرزم
ز سنگ کودکان بر خود نلرزد نخل بارآور
به عنوانی که من زین خلق ناهموار میلرزم
کند بیتاب اندک پیچ و تابی رشته جان را
بر آن موی میان از پیچش زنار میلرزم
به زنجیر تعلق گر چه محکم بسته ام دل را
نسیمی گر وزد بر طره دلدار میلرزم
ندارد درد بی درمان به جز تسلیم درمانی
ز تدبیر طبیبان بر دل بیمار میلرزم
ندارد چهره پوشیده رویان تاب رسوایی
ز غیرت سخت بر فرهاد شیرین کار میلرزم
به صد زنجیر اگر بندند اعضای مرا صائب
چو آب از دیدن آن سرو خوش رفتار میلرزم
#صائب_تبریزی
که بر بیحاصلی میلرزم و بسیار میلرزم
ز بیخوابی مرا چون چشم انجم نیست پروایی
ز بیم چشم بد بر دیده بیدار میلرزم
در دولتسرای نیستی میآورد دهشت
ز بیم جان نه چون منصور زیر دار میلرزم
خطر از سبزه بیگانه بسیارست گلشن را
ز خط بر عارض گلرنگ او بسیار میلرزم
به مستی میتوان بر خود گوارا کرد هستی را
درین میخانه بر هر کس که شد هشیار میلرزم
نیم ایمن بر آن تنگ دهان از خال شبرنگش
ازین غماز بر گنجینه اسرار میلرزم
به چشم ناشناسان گوهرم سیماب میآید
ز بس بر خویشتن از سردی بازار میلرزم
نه بهر جان بود لرزیدنم چون مردم بیدل
ز جان سختی بر آن شمشیر بیزنهار میلرزم
حضور خیرهچشمان حسن را بی پرده میسازد
نسیمی را چو میبینم در آن گلزار میلرزم
نه از پیری مرا این رعشه افتاده است بر اعضا
به آب روی خود چون ساغر سرشار میلرزم
اگر چه چون شرار از سنگ دارم مهر خاموشی
ز بی ظرفی همان بر خرده اسرار میلرزم
ز بیکاری نه مرد آخرت نه مرد دنیایم
به هر جانب که مایل گردد این دیوار میلرزم
ز زخم داس بر خود خوشه در خشکی نمیلرزد
به عنوانی که من زین چرخ کج رفتار میلرزم
تجرد در نظرها تیغ چوبین را سبک سازد
نه از دلبستگی بر جبه و دستار میلرزم
ز سنگ کودکان بر خود نلرزد نخل بارآور
به عنوانی که من زین خلق ناهموار میلرزم
کند بیتاب اندک پیچ و تابی رشته جان را
بر آن موی میان از پیچش زنار میلرزم
به زنجیر تعلق گر چه محکم بسته ام دل را
نسیمی گر وزد بر طره دلدار میلرزم
ندارد درد بی درمان به جز تسلیم درمانی
ز تدبیر طبیبان بر دل بیمار میلرزم
ندارد چهره پوشیده رویان تاب رسوایی
ز غیرت سخت بر فرهاد شیرین کار میلرزم
به صد زنجیر اگر بندند اعضای مرا صائب
چو آب از دیدن آن سرو خوش رفتار میلرزم
#صائب_تبریزی
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازهی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یك دهان شد هم آواز با ما:
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
#قیصر_امینپور
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازهی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یك دهان شد هم آواز با ما:
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
#قیصر_امینپور
❤3
Forwarded from 🎧پادکست شعر پارسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«گفتند شعر پارسی و زنده شد زبان»
🎙به زودی، فصل اول پادکست شعر پارسی
🎧در هر اپیزود از این پادکست، سراغ شاعران مطرح تاریخ شعر پارسی، از شاعران کلاسیک تا شاعران معاصر میرویم که زندگی و یکی از مشهورترین اشعار هر یک را بررسی کنیم.
تقدیم به تمامی دوستداران شعر و ادب پارسی🌹
مدیر پروژه: محمدرضا معلمی
شعرخوانی: زینب بیات
مدیر هنری: مهدی یدالله نژاد
ویرایش و تنظیم: سیدمهدی احمدی، مهدی صادقی، یاسین بستانچی
🔰شعر پارسی را دنبال کنید:
https://news.1rj.ru/str/+kQSluCYYad8xYjM0
🎙به زودی، فصل اول پادکست شعر پارسی
🎧در هر اپیزود از این پادکست، سراغ شاعران مطرح تاریخ شعر پارسی، از شاعران کلاسیک تا شاعران معاصر میرویم که زندگی و یکی از مشهورترین اشعار هر یک را بررسی کنیم.
تقدیم به تمامی دوستداران شعر و ادب پارسی🌹
مدیر پروژه: محمدرضا معلمی
شعرخوانی: زینب بیات
مدیر هنری: مهدی یدالله نژاد
ویرایش و تنظیم: سیدمهدی احمدی، مهدی صادقی، یاسین بستانچی
🔰شعر پارسی را دنبال کنید:
https://news.1rj.ru/str/+kQSluCYYad8xYjM0
❤1
سلام
محتویات سبد نمایشگاه کتابتون رو بریزید توی ناشناس ببینم چه خبره. 🚶🏻♀️
[که اگه میخواید "ملت عشق" بخرید دمپایی پرت کنم.]
https://telegram.me/BChatBot?start=sc-391958-6JzYAx3
محتویات سبد نمایشگاه کتابتون رو بریزید توی ناشناس ببینم چه خبره. 🚶🏻♀️
[که اگه میخواید "ملت عشق" بخرید دمپایی پرت کنم.]
https://telegram.me/BChatBot?start=sc-391958-6JzYAx3
Telegram
برنامه ناشناس
بات پیام ناشناس
👍5
ما عمر محدودی داریم.
وقتی میتونیم کتابای بهتری بخونیم چرا این کار رو نکنیم؟
اگر خودمون ذائقهمون رو درست پرورش ندیم، موجهای سطحی ما رو با خودشون میبرن :)
از نشرهای محبوب من چندتایی توی نمایشگاه حضور دارند (چه مجازی و چه حضوری).
احتمالا چندتا کتاب از نشرهای نیلوفر، ماهی و هرمس بخرم.
متاسفانه نشرهای نو، چشمه، مرکز و نی در نمایشگاه امسال حضور ندارند ولی میتونید از طریق فضای مجازی از تازههاشون باخبر بشید و از برخی فروشگاهها اونها رو با تخفیف تهیه کنید.
این نشرها عموما کتابهای خوبی دارن و خوشسلیقهن :)
وقتی میتونیم کتابای بهتری بخونیم چرا این کار رو نکنیم؟
اگر خودمون ذائقهمون رو درست پرورش ندیم، موجهای سطحی ما رو با خودشون میبرن :)
از نشرهای محبوب من چندتایی توی نمایشگاه حضور دارند (چه مجازی و چه حضوری).
احتمالا چندتا کتاب از نشرهای نیلوفر، ماهی و هرمس بخرم.
متاسفانه نشرهای نو، چشمه، مرکز و نی در نمایشگاه امسال حضور ندارند ولی میتونید از طریق فضای مجازی از تازههاشون باخبر بشید و از برخی فروشگاهها اونها رو با تخفیف تهیه کنید.
این نشرها عموما کتابهای خوبی دارن و خوشسلیقهن :)
میتونید توی کانال بچرخید و بریدهها رو بخونید.
متاسفانه من ننوشتم چه ترجمهای از کتابها رو خوندم ولی اگر خواستید کتابی بخرید که ترجمه شده سعی کنید بهترین مترجم رو انتخاب کنید که واقعا در لذت شما از اون کتاب تاثیر داره.
منم بتونم کمک میکنم در انتخابش :)
متاسفانه من ننوشتم چه ترجمهای از کتابها رو خوندم ولی اگر خواستید کتابی بخرید که ترجمه شده سعی کنید بهترین مترجم رو انتخاب کنید که واقعا در لذت شما از اون کتاب تاثیر داره.
منم بتونم کمک میکنم در انتخابش :)
و اینکه کتاب بخرید.
حس قشنگ لمس کاغذ و خوندن از روی اون و حس قشنگ بستن و باز کردن کتاب وقتی خیلی هیجانزده میشید واقعا زیباست.
تجربه این حسها رو از خودتون دریغ نکنید.
حس قشنگ لمس کاغذ و خوندن از روی اون و حس قشنگ بستن و باز کردن کتاب وقتی خیلی هیجانزده میشید واقعا زیباست.
تجربه این حسها رو از خودتون دریغ نکنید.
و اینکه من احتمالا چند روز ابتدایی هفته آینده رو میام نمایشگاه :)
میتونیم همدیگه رو ببینیم.
میتونیم همدیگه رو ببینیم.
این سان که میخورد نفسم در گلو گره
این سان که میدهد همه جا بوی نیستی
بی آنکه ، خوب و بد ، خبری از تو بشنوم
احساس میکنم که تو در شهر نیستی
مردم گرفته و نگران و پریده رنگ
هریک بسان جویِ روان گشتهی غمی
وانگه به هم رسیده و ادغام میشوند
رود غمی به جانب دریای ماتمی
اما تو نیستی و در این پرسه بی تو من
جویی غریب و خسته و تنها و تک رو ام
دریای من تویی و در این جستجوی کور
سرگشته در هوای تو گمگشته میدوم
دریای من ! کجات بجویم؟ که هرطرف
مرداب گونهای است نهان در مسیر من
کی میشود نشان تو - مرغابیان تو -
چونان طلایهی تو عیان در مسیر من
# حسین_منزوی
این سان که میدهد همه جا بوی نیستی
بی آنکه ، خوب و بد ، خبری از تو بشنوم
احساس میکنم که تو در شهر نیستی
مردم گرفته و نگران و پریده رنگ
هریک بسان جویِ روان گشتهی غمی
وانگه به هم رسیده و ادغام میشوند
رود غمی به جانب دریای ماتمی
اما تو نیستی و در این پرسه بی تو من
جویی غریب و خسته و تنها و تک رو ام
دریای من تویی و در این جستجوی کور
سرگشته در هوای تو گمگشته میدوم
دریای من ! کجات بجویم؟ که هرطرف
مرداب گونهای است نهان در مسیر من
کی میشود نشان تو - مرغابیان تو -
چونان طلایهی تو عیان در مسیر من
# حسین_منزوی
Forwarded from | لغة القلب |
أحبيني بلا عقدٍ
وضيعي في خطوط يدي
أحبيني
لأسبوعٍ
لأيامٍ
لساعاتٍ
فلست أنا الذي يهتمّ بالأبد!
بدون دلیل مرا دوست بدار
و در خطهای کف دستم محو شو
مرا دوست بدار...
برای هفته ای...
برای روزهایی اندک...
برای ساعاتی کوتاه...
زیرا من به همیشگی بودن این حس، اهمیتی نمیدهم!
#نزار_قبانی
ترجمه: زهرا ایزدینیا
|@loqatalqalb|
وضيعي في خطوط يدي
أحبيني
لأسبوعٍ
لأيامٍ
لساعاتٍ
فلست أنا الذي يهتمّ بالأبد!
بدون دلیل مرا دوست بدار
و در خطهای کف دستم محو شو
مرا دوست بدار...
برای هفته ای...
برای روزهایی اندک...
برای ساعاتی کوتاه...
زیرا من به همیشگی بودن این حس، اهمیتی نمیدهم!
#نزار_قبانی
ترجمه: زهرا ایزدینیا
|@loqatalqalb|