آیا میشه بیتکوین (BTC) رو به صورت غیرمتمرکز به تتر (USDT) تبدیل کرد یا برعکس؟
بله
THORChain
این پلتفرم امکان سواپ مستقیم بیتکوین (BTC) با تتر (USDT) یا برعکس رو بدون نیاز به واسطه متمرکز فراهم میکنه.
مزیت: بدون نیاز به KYC
چالش: کارمزد نسبتاً بالا + نقدینگی محدود در بعضی استخرها
بخش Swap بعضی کیف پولها مثل Trust Wallet نیز به همین سرویس متصل هستند. بنابراین میتونید بدون نیاز به صرافیهای متمرکز این تبدیل رو انجام بدین.
@cryptobyalireza
بله
THORChain
این پلتفرم امکان سواپ مستقیم بیتکوین (BTC) با تتر (USDT) یا برعکس رو بدون نیاز به واسطه متمرکز فراهم میکنه.
مزیت: بدون نیاز به KYC
چالش: کارمزد نسبتاً بالا + نقدینگی محدود در بعضی استخرها
بخش Swap بعضی کیف پولها مثل Trust Wallet نیز به همین سرویس متصل هستند. بنابراین میتونید بدون نیاز به صرافیهای متمرکز این تبدیل رو انجام بدین.
@cryptobyalireza
Alireza.S
پورتفوی فعلی من: BNB CAKE S FIVE SNS METIS STG EQUAL SHADOW LUMOS @cryptobyalireza
یادآوری
همچون BNB و CAKE درباره دلایل فاندامنتال تکتک موارد پورتفوی خودم به زودی خواهم نوشت.
دو یا سه پروژه دیگه هم به زودی به لیست اضافه خواهد شد.
@cryptobyalireza
همچون BNB و CAKE درباره دلایل فاندامنتال تکتک موارد پورتفوی خودم به زودی خواهم نوشت.
دو یا سه پروژه دیگه هم به زودی به لیست اضافه خواهد شد.
@cryptobyalireza
کاملاً قابل درکه که خیلیها دنبال راهی هستن برای نجات از فشار اقتصادی که باهاش دستوپنجه نرم میکنن. واقعیت اینه که راهحل جادویی وجود نداره، ولی بسته به شرایط فردی، سطح تحصیلات، مهارت و سرمایهی اولیه، مسیری هست که میتونه منجر به بهبود وضعیت شخصی بشه حتی توی شرایط کلان اقتصادی نامطلوب:
اتصال به اقتصاد جهانی (دلاریزه شدن فردی)
مهمترین نقطهی نجات برای مردم عادی:
درآمد دلاری پیدا کن.
راههای ممکن:
• فریلنسری بینالمللی: از سایتهایی مثل Upwork، Toptal، Freelancer (با هویت واسطه یا خارج از کشور)
• فروش محصولات دیجیتال یا هنری: مثل گرافیک، عکس، تمپلیت، آموزش، NFT، موسیقی (در مارکتپلیسهای جهانی مثل Gumroad یا OpenSea)
• کدنویسی و بلاکچین: برنامهنویسی، توسعهی قراردادهای هوشمند، Front-end/Back-end، ایجاد محصولات DeFi یا Web3
این سومی از همه مهمتره
خلاصه: خودت رو از فضای صرفاً بستهی داخلی جدا کن
بچههاتون رو از سن پایین به یادگیری زبانهای پرکاربرد برنامهنویسی و Promptنویسی حرفهای هوش مصنوعی سوق بدین و روحیه ریسکپذیری مدیریت شده رو درونشون به وجود بیارید.
@cryptobyalireza
اتصال به اقتصاد جهانی (دلاریزه شدن فردی)
مهمترین نقطهی نجات برای مردم عادی:
درآمد دلاری پیدا کن.
راههای ممکن:
• فریلنسری بینالمللی: از سایتهایی مثل Upwork، Toptal، Freelancer (با هویت واسطه یا خارج از کشور)
• فروش محصولات دیجیتال یا هنری: مثل گرافیک، عکس، تمپلیت، آموزش، NFT، موسیقی (در مارکتپلیسهای جهانی مثل Gumroad یا OpenSea)
• کدنویسی و بلاکچین: برنامهنویسی، توسعهی قراردادهای هوشمند، Front-end/Back-end، ایجاد محصولات DeFi یا Web3
این سومی از همه مهمتره
خلاصه: خودت رو از فضای صرفاً بستهی داخلی جدا کن
بچههاتون رو از سن پایین به یادگیری زبانهای پرکاربرد برنامهنویسی و Promptنویسی حرفهای هوش مصنوعی سوق بدین و روحیه ریسکپذیری مدیریت شده رو درونشون به وجود بیارید.
@cryptobyalireza
نگاهی به مسیر کسانی که منتظر نماندند:
در کشوری با جمعیتی میلیاردی، با فقر عریان و زیرساختهایی گاه از کار افتاده، شاید سادهترین انتخاب این بود که بنشینی، غر بزنی، و منتظر بمانی. اما هند، قصهای متفاوت نوشت؛ قصهای از انسانهایی که یاد گرفتند منتظر دولت نمانند.
در سالهایی که حتی آب و برق منظم نداشتند، عدهای در هند شروع کردند به یاد گرفتن مهارتی که اول برایشان غریب بود:
برنامهنویسی.
نه دانشگاه تاپ داشتند، نه استاد خارجی، نه کلاسهای مدرن.
ولی یک چیز داشتند:
یک ارادهی جانسخت
و یک رؤیای ساده اما نجاتبخش: “من میتونم با مغزم پول دربیارم… دلاری!”
هند، سرزمین لپتاپهایی که خاموش نمیشوند
بنگلور، شهری که روزی بیشتر شبیه روستا بود، امروز لقب سیلیکونولی آسیا را دارد.
اما آنچه این شهر را ساخت، نه سیاستمداران بودند، نه سرمایهگذاران خارجی.
بلکه پسرانی که شبها، وقتی خانواده خواب بودند، با اینترنت کند، پروژههای کوچک میگرفتند.
دخترانی که جلوی جامعهای سنتی ایستادند و گفتند:
“من میخوام کدنویس شم. من میخوام دلاری کار کنم.”
فریلنسرهایی که هیچکس تحویلشان نمیگرفت، شدند ستون اقتصاد دیجیتال هند.
حالا صدها هزار نفر در هند بدون پارتی، بدون سرمایه، فقط با یک لپتاپ و مهارتهای دیجیتال، به بازار جهانی خدمات میدهند و درآمد دلاری دارند.
هندیها نشان دادند برای ساختن آینده، نه مجوز لازم است، نه رابطه؛ فقط خواستن و یاد گرفتن
ما کجای قصهایم؟
ما در ایران، کمهوش نیستیم. اتفاقاً نسل امروز، شاید باهوشترین نسل قرن گذشته باشد.
زبان انگلیسی را بهتر میفهمد، تکنولوژی را زودتر یاد میگیرد، و دردها را عمیقتر حس میکند.
اما خیلی از ما منتظریم…
منتظر ثبات، منتظر شرایط بهتر، منتظر یک روز خاص…
و حقیقت این است:
آن روز خاص هیچوقت نمیآید اگر خودت خلقش نکنی.
@cryptobyalireza
در کشوری با جمعیتی میلیاردی، با فقر عریان و زیرساختهایی گاه از کار افتاده، شاید سادهترین انتخاب این بود که بنشینی، غر بزنی، و منتظر بمانی. اما هند، قصهای متفاوت نوشت؛ قصهای از انسانهایی که یاد گرفتند منتظر دولت نمانند.
در سالهایی که حتی آب و برق منظم نداشتند، عدهای در هند شروع کردند به یاد گرفتن مهارتی که اول برایشان غریب بود:
برنامهنویسی.
نه دانشگاه تاپ داشتند، نه استاد خارجی، نه کلاسهای مدرن.
ولی یک چیز داشتند:
یک ارادهی جانسخت
و یک رؤیای ساده اما نجاتبخش: “من میتونم با مغزم پول دربیارم… دلاری!”
هند، سرزمین لپتاپهایی که خاموش نمیشوند
بنگلور، شهری که روزی بیشتر شبیه روستا بود، امروز لقب سیلیکونولی آسیا را دارد.
اما آنچه این شهر را ساخت، نه سیاستمداران بودند، نه سرمایهگذاران خارجی.
بلکه پسرانی که شبها، وقتی خانواده خواب بودند، با اینترنت کند، پروژههای کوچک میگرفتند.
دخترانی که جلوی جامعهای سنتی ایستادند و گفتند:
“من میخوام کدنویس شم. من میخوام دلاری کار کنم.”
فریلنسرهایی که هیچکس تحویلشان نمیگرفت، شدند ستون اقتصاد دیجیتال هند.
حالا صدها هزار نفر در هند بدون پارتی، بدون سرمایه، فقط با یک لپتاپ و مهارتهای دیجیتال، به بازار جهانی خدمات میدهند و درآمد دلاری دارند.
هندیها نشان دادند برای ساختن آینده، نه مجوز لازم است، نه رابطه؛ فقط خواستن و یاد گرفتن
ما کجای قصهایم؟
ما در ایران، کمهوش نیستیم. اتفاقاً نسل امروز، شاید باهوشترین نسل قرن گذشته باشد.
زبان انگلیسی را بهتر میفهمد، تکنولوژی را زودتر یاد میگیرد، و دردها را عمیقتر حس میکند.
اما خیلی از ما منتظریم…
منتظر ثبات، منتظر شرایط بهتر، منتظر یک روز خاص…
و حقیقت این است:
آن روز خاص هیچوقت نمیآید اگر خودت خلقش نکنی.
@cryptobyalireza
Alireza.S
جا داره بگم Bull Run به معنی هجوم سرمایههای ناآشنا با کریپتو به این مارکت هنوز شروع نشده و آنچه شاهدش هستید ورود سرمایهگذارهای حرفهای است. ساده بگم هنوز همه خوابن. تریگر بیدار شدن عموم ابتدا خبر بیتکوین ۱۰۰ هزار دلاری و بعد چند برابر شدن یکی از آلتکوینهای…
یکی از بهترین توالیهای مارکت در پورتفوی من در حال رخ دادنه:
۱- شروع حرکت BNB و احتمالا رشد انفجاری CAKE
۲- درجا زدن و حتی ضعف قیمتی Sonic و اکوسیستمش و حفظ اخبار مهم این اکوسیستم
بارها گفتم انقدر که دیدن چارتهای قرمز برام لذتبخشه چارتهای سبز نیست. بعضی روندهای بد مارکت که حال همهمون رو خراب میکنه اگه از زاویه دیگه بهش نگاه کنیم واقعا فرصته.
@cryptobyalireza
۱- شروع حرکت BNB و احتمالا رشد انفجاری CAKE
۲- درجا زدن و حتی ضعف قیمتی Sonic و اکوسیستمش و حفظ اخبار مهم این اکوسیستم
بارها گفتم انقدر که دیدن چارتهای قرمز برام لذتبخشه چارتهای سبز نیست. بعضی روندهای بد مارکت که حال همهمون رو خراب میکنه اگه از زاویه دیگه بهش نگاه کنیم واقعا فرصته.
@cryptobyalireza
کلیدواژه «توالی» رو تو ذهنتون داشته باشید. شناخت توالیها در مارکت نقش نردبون بازی مارپله رو داره.
@cryptobyalireza
@cryptobyalireza
سودهای بزرگ تو همین کرشهای ناگهانی مارکت اتفاق میفته، برای اونهایی که صبورن و هرجایی ورود نمیکنن و منتظر این روزهای قرمز میمونن. شاید الان یکی از همون موقعها باشه:
Bnb
Sonic
@cryptobyalireza
Bnb
Sonic
@cryptobyalireza
برداشت من از وضعیت اخیر بازار
ریزش اخیر قیمتها، چه در بیتکوین و چه آلتکوینها، بیش از اینکه ناشی از فاندامنتال یا خبر خاصی باشه، برای من یه نکته مهم رو روشن کرد:
بازار همچنان به شدت لوریجشده است.
نحوه سقوط قیمت، سرعت واکنش، و حجم بالای پوزیشنهایی که در مدت کوتاه لیکوئید شدن، نشون میده که مارکت توی یک وضعیت حساس ساختاری قرار داره، نه لزوماً واکنش منطقی به متغیرهای بیرونی.
اثر دومینویی لیکوئیدیشن یعنی چی؟
در بازار مشتقه، وقتی یه پوزیشن اهرمی وارد محدوده ضرر بیش از مارجین میشه، صرافی اون رو میبنده. این بستن یعنی فروش یا خرید اجباری در مارکت، توسط خود صرافی.
اگر تعداد زیادی پوزیشن در محدودههای قیمتی مشابه باز شده باشن، بستن یکی باعث فشار روی قیمت میشه، که پوزیشنهای بعدی رو هم به سمت لیکوئید شدن میبره. این زنجیره پشتسرهم ادامه پیدا میکنه.
نقش صرافیها در این چرخه بسیار مهمه:
اونا باید این پوزیشنها رو سریع بفروشن تا از ضرر بیشتر جلوگیری کنن. اما این فروشهای پشتسرهم، خودش به عامل تشدید سقوط تبدیل میشه.
مثال روشن: سقوط BTC در ۱۷ آوریل ۲۰۲۱
در این روز، بیتکوین ظرف چند ساعت از ۶۰ هزار دلار به حدود ۵۱ هزار دلار سقوط کرد بدون هیچ خبر منفی مشخص.
چه اتفاقی افتاد؟
• بازار در اون مقطع بهشدت پر از پوزیشنهای لانگ اهرمی بود
• یه اصلاح طبیعی شروع شد، اما همون اولین موج اصلاح باعث شد میلیونها دلار پوزیشن لیکوئید بشن
• صرافیها این پوزیشنها رو فروختن، فشار فروش بالا رفت، قیمت بیشتر افت کرد، موج دوم لیکوئید شروع شد
• در نهایت، فقط در اون روز بیش از ۱۰ میلیارد دلار پوزیشن لیکوئید شد
بازار نه به خاطر ضعف بنیادی، بلکه به خاطر ساختار شکننده ناشی از لوریج زیاد دچار یک ریزش عمیق شد.
جمعبندی
برای من، پیام این اتفاقات واضحه:
بازار کریپتو هنوز بیش از حد لوریجشده است و همین باعث میشه نوسانات کوچک به ریزشهای بزرگ تبدیل بشن.
تا زمانی که بازار به فاز پاکسازی کامل از پوزیشنهای پرریسک نرسه، اثر دومینویی لیکوئیدیشن یکی از بزرگترین ریسکهای پنهان باقی میمونه.
راهحل، حذف لوریج نیست.
راهحل، هدایت درست استفاده از لوریج و طراحی ساختاری مقاوم در برابر بحرانهای اهرمیه.
تا وقتی که لایههای زیرساختی، دیتایی، آموزشی و نقدینگی بازار بهدرستی مدیریت نشن، بازار کریپتو همیشه در معرض شوکهای دومینویی خواهد بود.
@cryptobyalireza
ریزش اخیر قیمتها، چه در بیتکوین و چه آلتکوینها، بیش از اینکه ناشی از فاندامنتال یا خبر خاصی باشه، برای من یه نکته مهم رو روشن کرد:
بازار همچنان به شدت لوریجشده است.
نحوه سقوط قیمت، سرعت واکنش، و حجم بالای پوزیشنهایی که در مدت کوتاه لیکوئید شدن، نشون میده که مارکت توی یک وضعیت حساس ساختاری قرار داره، نه لزوماً واکنش منطقی به متغیرهای بیرونی.
اثر دومینویی لیکوئیدیشن یعنی چی؟
در بازار مشتقه، وقتی یه پوزیشن اهرمی وارد محدوده ضرر بیش از مارجین میشه، صرافی اون رو میبنده. این بستن یعنی فروش یا خرید اجباری در مارکت، توسط خود صرافی.
اگر تعداد زیادی پوزیشن در محدودههای قیمتی مشابه باز شده باشن، بستن یکی باعث فشار روی قیمت میشه، که پوزیشنهای بعدی رو هم به سمت لیکوئید شدن میبره. این زنجیره پشتسرهم ادامه پیدا میکنه.
نقش صرافیها در این چرخه بسیار مهمه:
اونا باید این پوزیشنها رو سریع بفروشن تا از ضرر بیشتر جلوگیری کنن. اما این فروشهای پشتسرهم، خودش به عامل تشدید سقوط تبدیل میشه.
مثال روشن: سقوط BTC در ۱۷ آوریل ۲۰۲۱
در این روز، بیتکوین ظرف چند ساعت از ۶۰ هزار دلار به حدود ۵۱ هزار دلار سقوط کرد بدون هیچ خبر منفی مشخص.
چه اتفاقی افتاد؟
• بازار در اون مقطع بهشدت پر از پوزیشنهای لانگ اهرمی بود
• یه اصلاح طبیعی شروع شد، اما همون اولین موج اصلاح باعث شد میلیونها دلار پوزیشن لیکوئید بشن
• صرافیها این پوزیشنها رو فروختن، فشار فروش بالا رفت، قیمت بیشتر افت کرد، موج دوم لیکوئید شروع شد
• در نهایت، فقط در اون روز بیش از ۱۰ میلیارد دلار پوزیشن لیکوئید شد
بازار نه به خاطر ضعف بنیادی، بلکه به خاطر ساختار شکننده ناشی از لوریج زیاد دچار یک ریزش عمیق شد.
جمعبندی
برای من، پیام این اتفاقات واضحه:
بازار کریپتو هنوز بیش از حد لوریجشده است و همین باعث میشه نوسانات کوچک به ریزشهای بزرگ تبدیل بشن.
تا زمانی که بازار به فاز پاکسازی کامل از پوزیشنهای پرریسک نرسه، اثر دومینویی لیکوئیدیشن یکی از بزرگترین ریسکهای پنهان باقی میمونه.
راهحل، حذف لوریج نیست.
راهحل، هدایت درست استفاده از لوریج و طراحی ساختاری مقاوم در برابر بحرانهای اهرمیه.
تا وقتی که لایههای زیرساختی، دیتایی، آموزشی و نقدینگی بازار بهدرستی مدیریت نشن، بازار کریپتو همیشه در معرض شوکهای دومینویی خواهد بود.
@cryptobyalireza
Alireza.S
سودهای بزرگ تو همین کرشهای ناگهانی مارکت اتفاق میفته، برای اونهایی که صبورن و هرجایی ورود نمیکنن و منتظر این روزهای قرمز میمونن. شاید الان یکی از همون موقعها باشه: Bnb Sonic @cryptobyalireza
کسی که هیچ دانش تحلیلی نداره و فقط صبر برای ورود به موقع رو بلد باشه همین الان به سادگی ظرف سه روز ۳۰-۴۰ درصد تو سوده.
@cryptobyalireza
@cryptobyalireza
Alireza.S
نگاهی به مسیر کسانی که منتظر نماندند: در کشوری با جمعیتی میلیاردی، با فقر عریان و زیرساختهایی گاه از کار افتاده، شاید سادهترین انتخاب این بود که بنشینی، غر بزنی، و منتظر بمانی. اما هند، قصهای متفاوت نوشت؛ قصهای از انسانهایی که یاد گرفتند منتظر دولت…
ما در ایران، سالهاست زیر فشار تحریمهایی زندگی میکنیم که تقصیر ما مردم نیست. زیرساختهای بینالمللی برای ما یا بستهست یا پر از مانع. هر بار که میخوایم قدمی به سمت جهان برداریم، درها با برچسب تحریم و هویت ایرانیمون بسته میشن.
اما یک در، هنوز بازه، دری که رمزنگاریش با اراده و دانش جوانهامون باز میشه:
دنیای Web3، بلاکچین، و دیفای.
چرا دیفای و Web3؟
تو دنیای قدیم، اگه بانک بهت اعتماد نمیکرد، کارت تموم بود.
اگه کشور محل تولدت، تو لیست سیاه بود، از بازی حذف میشدی.
ولی حالا چی؟
در دنیای Web3، هویت تو نه پاسپورتته، نه محل تولد.
هویت تو، کیف پول توئه.
دانش تو، کد توئه.
اعتبار تو، پروژههاییان که ساختی.
این یه فرصت بینظیره برای ما ایرانیها
وقتی که هیچ بانکی حاضر نیست حساب دلاری برات باز کنه،
وقتی که بهخاطر یک آدرس IP، دسترسیت به پلتفرمهای جهانی قطع میشه،
وقتی که دنیای سنتی درها رو بستن…
دنیای Web3، با قدرتی که از تمرکززدایی میگیره، در رو برات باز میکنه.
دیفای (DeFi) بهت اجازه میده بدون بانک، تراکنش مالی انجام بدی.
و DAOها بهت اجازه میدن تو ساختارهایی شرکت کنی که دموکراسی واقعی رو تمرین میکنن.
توکنهای NFT به هنرمندها اجازه میدن بدون گالری و واسطه، جهانی شن.
و بلاکچین، همهی اینها رو با شفافیت، امنیت، و آزادی ترکیب میکنه.
چه کاری میتونیم بکنیم؟
مهارت یاد بگیر. از solidity تا rust، از smart contract تا zk
جامعه بساز. دور خودت آدمایی جمع کن که مثل تو فکر میکنن
پروژه راه بنداز. از یه توکن ساده شروع کن، یا یه ابزار DeFi کوچک
با دنیا کار کن. از طریق گیتهاب، دیسکورد، و انجمنهای Web3
مهمتر از همه:
امید رو تبدیل کن به عمل.
نه امید کور، نه توهم نجات ناگهانی.
بلکه امیدی که از یادگیری میاد. از ساختن، از اشتباه کردن، از دوباره بلند شدن.
ما شاید اینترنت آزاد نداشته باشیم
شاید زیرساخت مالی جهانی ما رو نپذیره
شاید دولت اصلاً متوجه نباشه دنیا به چه سمتی رفته و از داخل و بیرون تحت فشار باشیم
اما ما یه چیز داریم که هیچ قدرتی نمیتونه تحریمش کنه:
اراده برای ساختن، ذهنی که یاد میگیره، و قلبی که نمیترسه.
آیندهی مالی دنیا روی ساختارهای غیرمتمرکزه و جالبه بدونی که
برخی از باهوشترین توسعهدهندگان اتریوم، یا همین CAKE و Sonic ایرانی هستن.
فقط باید بیشتر دیده بشن، بیشتر بسازن، و کمتر منتظر بمونن.
تو پروژهی بعدی دیفای دنیا، چرا یکی از Contributorهاش تو نباشی؟
توصیه من به جوانترهامون:
از فاز ناامیدی بیاید بیرون چون کسی به جز خودمون به فکر ما نیست.
وقتشه که لپتاپهامون، مثل بنگلور، خاموش نشن
وقتشه که به جای منتظر موندن، شروع کنیم به ایدهپردازی و ساختن پروژههایی که به معنای واقعی پشتوانه فنی دارند و مشکلی رو در دنیای مالی غیرمتمرکز حل میکنن.
فضای Web3 مرزی نمیشناسه ما هم نباید بشناسیم و این تنها توصیه من به شما در این فضایی است که امید از هرچیزی نایابتر شده.
کم نیارید.
@cryptobyalireza
اما یک در، هنوز بازه، دری که رمزنگاریش با اراده و دانش جوانهامون باز میشه:
دنیای Web3، بلاکچین، و دیفای.
چرا دیفای و Web3؟
تو دنیای قدیم، اگه بانک بهت اعتماد نمیکرد، کارت تموم بود.
اگه کشور محل تولدت، تو لیست سیاه بود، از بازی حذف میشدی.
ولی حالا چی؟
در دنیای Web3، هویت تو نه پاسپورتته، نه محل تولد.
هویت تو، کیف پول توئه.
دانش تو، کد توئه.
اعتبار تو، پروژههاییان که ساختی.
این یه فرصت بینظیره برای ما ایرانیها
وقتی که هیچ بانکی حاضر نیست حساب دلاری برات باز کنه،
وقتی که بهخاطر یک آدرس IP، دسترسیت به پلتفرمهای جهانی قطع میشه،
وقتی که دنیای سنتی درها رو بستن…
دنیای Web3، با قدرتی که از تمرکززدایی میگیره، در رو برات باز میکنه.
دیفای (DeFi) بهت اجازه میده بدون بانک، تراکنش مالی انجام بدی.
و DAOها بهت اجازه میدن تو ساختارهایی شرکت کنی که دموکراسی واقعی رو تمرین میکنن.
توکنهای NFT به هنرمندها اجازه میدن بدون گالری و واسطه، جهانی شن.
و بلاکچین، همهی اینها رو با شفافیت، امنیت، و آزادی ترکیب میکنه.
چه کاری میتونیم بکنیم؟
مهارت یاد بگیر. از solidity تا rust، از smart contract تا zk
جامعه بساز. دور خودت آدمایی جمع کن که مثل تو فکر میکنن
پروژه راه بنداز. از یه توکن ساده شروع کن، یا یه ابزار DeFi کوچک
با دنیا کار کن. از طریق گیتهاب، دیسکورد، و انجمنهای Web3
مهمتر از همه:
امید رو تبدیل کن به عمل.
نه امید کور، نه توهم نجات ناگهانی.
بلکه امیدی که از یادگیری میاد. از ساختن، از اشتباه کردن، از دوباره بلند شدن.
ما شاید اینترنت آزاد نداشته باشیم
شاید زیرساخت مالی جهانی ما رو نپذیره
شاید دولت اصلاً متوجه نباشه دنیا به چه سمتی رفته و از داخل و بیرون تحت فشار باشیم
اما ما یه چیز داریم که هیچ قدرتی نمیتونه تحریمش کنه:
اراده برای ساختن، ذهنی که یاد میگیره، و قلبی که نمیترسه.
آیندهی مالی دنیا روی ساختارهای غیرمتمرکزه و جالبه بدونی که
برخی از باهوشترین توسعهدهندگان اتریوم، یا همین CAKE و Sonic ایرانی هستن.
فقط باید بیشتر دیده بشن، بیشتر بسازن، و کمتر منتظر بمونن.
تو پروژهی بعدی دیفای دنیا، چرا یکی از Contributorهاش تو نباشی؟
توصیه من به جوانترهامون:
از فاز ناامیدی بیاید بیرون چون کسی به جز خودمون به فکر ما نیست.
وقتشه که لپتاپهامون، مثل بنگلور، خاموش نشن
وقتشه که به جای منتظر موندن، شروع کنیم به ایدهپردازی و ساختن پروژههایی که به معنای واقعی پشتوانه فنی دارند و مشکلی رو در دنیای مالی غیرمتمرکز حل میکنن.
فضای Web3 مرزی نمیشناسه ما هم نباید بشناسیم و این تنها توصیه من به شما در این فضایی است که امید از هرچیزی نایابتر شده.
کم نیارید.
@cryptobyalireza
آگاهی از دل بحران
در نگاه اول، پول چیزی ساده بهنظر میرسد:
ابزاری برای مبادله، ذخیرهی ارزش، معیار سنجش کالا و خدمات.
اما وقتی دقیقتر نگاه میکنی، میفهمی که پول، چیزی بسیار بیشتر از ابزار معاملهست.
پول، زبانِ قدرت است.
پول دولتی: قراردادی برای اطاعت
از زمانی که دولتهای مدرن، حق انحصاری خلق پول را در دست گرفتند، چیزی در جهان تغییر کرد:
ما دیگر به کالا اعتماد نمیکردیم؛ به قدرت اعتماد کردیم.
پول، تبدیل شد به وعدهای از طرف حاکمیت:
«این کاغذ یا عدد دیجیتال، چون من پادشاهم / بانک مرکزیم / دولت مشروعم، ارزش دارد.»
اما این وعدهها، همواره صادق نماندند.
• در آلمان وایمار، میلیونها مارک برای یک قرص نان
• در زیمبابوه، چمدانهایی از اسکناس بیارزش
• در ایران، لبنان، آرژانتین، ترکیه… مردم هر روز بیدار میشوند با ارزش کمتری در حسابشان
در روایتهای کلاسیک تاریخ، ما یاد گرفتیم که پیشرفت از بالا به پایین میآید:
از نخبگان به تودهها، از دانشگاه به خیابان، از کشورهای پیشرفته به جهان در حال توسعه.
اما در حوزهی مالی آیندهمحور، این روایت در حال واژگونیست.
امروز، ساکنین کشورهای گرفتار بحران، از نظر «درک ارزش پول و آزادی مالی»، از جهان توسعهیافته جلوترند.
جایی که تورم هر روز روی سفره مینشیند، آگاهی ناگزیر است
در کشورهایی که با تورم، بیارزشی پول ملی، و انسداد بانکی دستوپنجه نرم میکنند،
مردم دیگر با عدد و رقم بانک مرکزی قانع نمیشوند.
آنها زیستن در شکاف میان عدد و واقعیت را بلدند.
• کسی که در لبنان یا آرژانتین با یک حقوق ماهانه نمیتواند حتی دو هفته دوام بیاورد،
بسی بهتر از یک شهروند فرانسوی درک میکند که پول رسمی، تضمین بقا نیست.
جابجایی نقشها:
«پیشرفتهها» هنوز به سیستم وفادارند
در لندن، برلین، توکیو یا نیویورک، بسیاری هنوز باور دارند:
اگر مشکلی پیش بیاید، دولت نجات خواهد داد.
بانک مرکزی عقل کل است.
بیتکوین ابزار سفتهبازی است، نه آزادی.
آنها هنوز تجربهی فروپاشی اعتماد را لمس نکردهاند.
«در حاشیهماندهها» اکنون در مرکز تحولاند
• مردم نیجریه با کیف پولهای کریپتویی غذا میخرند.
• آرژانتینیها پساندازشان را به USDT منتقل میکنند.
• در غزه، افغانستان و اوکراین، بیتکوین از مرزها عبور میدهد وقتی همهی راهها بسته است.
اینجا، نه تحلیلگران، نه اقتصاددانان، بلکه مردم عادی، معلول شرایطاند که به پیشگام تبدیل شدهاند.
این، همان آگاهی از پایین به بالاست
آگاهی مالی، وقتی از دل زخم برخیزد، ریشهدارتر از هر کلاس دانشگاهیست.
اینکه حق خلق و کنترل ارزش نباید انحصار هیچ قدرتی باشد،
نه یک نظریهی روشنفکرانه، بلکه تجربهی عینی مردمیست که هر روز پولشان را بیارزشتر از دیروز میبینند.
نتیجه:
برخلاف آنچه سیستمهای غربمحور میخواهند القا کنند،
امروز آگاهی مالی، نه در برجهای والاستریت، بلکه در کوچههای قاهره، بوئنوس آیرس، تهران و لاگوس در حال رشد است.
شاید پیشرفت آینده، نه از قدرت، بلکه از نجاتیافتگانِ فروپاشی سرچشمه بگیرد.
شاید آیندهی پول، نه از دل بانکهای مرکزی، بلکه از دل جیبهای مردم عادی ساخته شود.
@cryptobyalireza
در نگاه اول، پول چیزی ساده بهنظر میرسد:
ابزاری برای مبادله، ذخیرهی ارزش، معیار سنجش کالا و خدمات.
اما وقتی دقیقتر نگاه میکنی، میفهمی که پول، چیزی بسیار بیشتر از ابزار معاملهست.
پول، زبانِ قدرت است.
پول دولتی: قراردادی برای اطاعت
از زمانی که دولتهای مدرن، حق انحصاری خلق پول را در دست گرفتند، چیزی در جهان تغییر کرد:
ما دیگر به کالا اعتماد نمیکردیم؛ به قدرت اعتماد کردیم.
پول، تبدیل شد به وعدهای از طرف حاکمیت:
«این کاغذ یا عدد دیجیتال، چون من پادشاهم / بانک مرکزیم / دولت مشروعم، ارزش دارد.»
اما این وعدهها، همواره صادق نماندند.
• در آلمان وایمار، میلیونها مارک برای یک قرص نان
• در زیمبابوه، چمدانهایی از اسکناس بیارزش
• در ایران، لبنان، آرژانتین، ترکیه… مردم هر روز بیدار میشوند با ارزش کمتری در حسابشان
در روایتهای کلاسیک تاریخ، ما یاد گرفتیم که پیشرفت از بالا به پایین میآید:
از نخبگان به تودهها، از دانشگاه به خیابان، از کشورهای پیشرفته به جهان در حال توسعه.
اما در حوزهی مالی آیندهمحور، این روایت در حال واژگونیست.
امروز، ساکنین کشورهای گرفتار بحران، از نظر «درک ارزش پول و آزادی مالی»، از جهان توسعهیافته جلوترند.
جایی که تورم هر روز روی سفره مینشیند، آگاهی ناگزیر است
در کشورهایی که با تورم، بیارزشی پول ملی، و انسداد بانکی دستوپنجه نرم میکنند،
مردم دیگر با عدد و رقم بانک مرکزی قانع نمیشوند.
آنها زیستن در شکاف میان عدد و واقعیت را بلدند.
• کسی که در لبنان یا آرژانتین با یک حقوق ماهانه نمیتواند حتی دو هفته دوام بیاورد،
بسی بهتر از یک شهروند فرانسوی درک میکند که پول رسمی، تضمین بقا نیست.
جابجایی نقشها:
«پیشرفتهها» هنوز به سیستم وفادارند
در لندن، برلین، توکیو یا نیویورک، بسیاری هنوز باور دارند:
اگر مشکلی پیش بیاید، دولت نجات خواهد داد.
بانک مرکزی عقل کل است.
بیتکوین ابزار سفتهبازی است، نه آزادی.
آنها هنوز تجربهی فروپاشی اعتماد را لمس نکردهاند.
«در حاشیهماندهها» اکنون در مرکز تحولاند
• مردم نیجریه با کیف پولهای کریپتویی غذا میخرند.
• آرژانتینیها پساندازشان را به USDT منتقل میکنند.
• در غزه، افغانستان و اوکراین، بیتکوین از مرزها عبور میدهد وقتی همهی راهها بسته است.
اینجا، نه تحلیلگران، نه اقتصاددانان، بلکه مردم عادی، معلول شرایطاند که به پیشگام تبدیل شدهاند.
این، همان آگاهی از پایین به بالاست
آگاهی مالی، وقتی از دل زخم برخیزد، ریشهدارتر از هر کلاس دانشگاهیست.
اینکه حق خلق و کنترل ارزش نباید انحصار هیچ قدرتی باشد،
نه یک نظریهی روشنفکرانه، بلکه تجربهی عینی مردمیست که هر روز پولشان را بیارزشتر از دیروز میبینند.
نتیجه:
برخلاف آنچه سیستمهای غربمحور میخواهند القا کنند،
امروز آگاهی مالی، نه در برجهای والاستریت، بلکه در کوچههای قاهره، بوئنوس آیرس، تهران و لاگوس در حال رشد است.
شاید پیشرفت آینده، نه از قدرت، بلکه از نجاتیافتگانِ فروپاشی سرچشمه بگیرد.
شاید آیندهی پول، نه از دل بانکهای مرکزی، بلکه از دل جیبهای مردم عادی ساخته شود.
@cryptobyalireza
بازار دارد تغییر میکند… نه با سر و صدا، نه با هیجان مصنوعی توییتها.
آرام. سنگین. درست مثل همان لحظهای که میفهمی مسیر واقعی پول، همیشه پشت پرده نوشته شده بوده.
در ظاهر، حرف از «رشد بازار DeFi» است؛
اما عمق ماجرا چیز دیگریست:
نهادها بالاخره فهمیدهاند که آینده مالی، قابل مصادره نیست فقط قابل ادغام است.
اعداد مهم نیستند؛
پیامشان مهم است:
نظم قدیمی دارد به DeFi نزدیک میشود. اما نه برای اینکه آن را رام کند. برای اینکه از آن تغذیه کند.
دیفای از یک آزمایشگاه پرهیجان، دارد تبدیل میشود به یک «پروتکل زیرساختی»؛
جایی که بانکها و صندوقها دیگر وانمود نمیکنند نمیبینندش.
میدانند اگر دیر برسند، دیگر جایی روی خط زمان ندارند.
از طرف دیگر ماجرا هم چیزی تغییر نکرده:
کسی اینجا منتظرشان نبود.
ما در حال ساخت یک سیستم مالی هستیم که خودش رشد میکند، خودش قیمت میگذارد، خودش داوری میکند.
آنها مقیاس میآورند.
ما ساختار.
آنها پول میآورند.
ما ریاضیات.
آنها اصطلاحات پیچیده میآورند.
ما کدی که نمیشود اصلاحش کرد.
در این تنش آرام،
جایی میان ریسک و قانون،
جایی میان سرعت بلاک و کندی بوروکراسی،
آینده دارد شکل میگیرد.
آیندهای که از همان روز اول، کاملاً در قلمرو DeFi بوده.
اگر دقت کنی،
منطق بازار دارد زمزمه میکند:
«همه چیز شروع شده…
و تو تازه متوجهش شدی.»
حقیقت این است که این حرکت بزرگ، همیشه از حاشیهها شروع میشود.
از همان جایی که سالها کسی جدیاش نگرفت.
از همانجایی که همیشه بین دو فشار گیر کرده بود:
از یکسو بیاعتمادی بیرونی،
از سوی دیگر محدودیت درونی.
جایی شبیه… خیلی جاها.
جایی که مردمش همیشه باید بین «دیده نشدن» و «تحمل شدن» یکی را انتخاب میکردند.
جایی که هر بار یک فناوری جدید میآمد، سهمشان فقط تماشا بود.
نه دعوت میشدند، نه آزادی استفاده داشتند.
اما DeFi از معدود فضاهاییست که این معادله را شکسته.
اینجا دیگر فرقی نمیکند چه کسی تو را نمیخواهد،
یا چه کسی میخواهد سر راهت دیوار بسازد.
چون ساختار، باور نمیکند که هویت تو باید شرط ورود باشد.
پول اینجا نه تابع جغرافیاست، نه تابع اجازهنامه.
فقط تابع ریاضیات است.
برای همین است که وقتی دنیا دارد DeFi را جدی میگیرد،
صداهایی از گوشههای خاموشتر جهان هم شنیده میشود.
همانهایی که همیشه دوگانه فشار را تجربه کردهاند،
اما حالا یکبار برای همیشه
به زیرساختی رسیدهاند که هیچکس نمیتواند «سهم»شان را قطع کند.
اینبار نهادهای جهانی با مقیاس میلیاردی وارد میشوند.
اما نکته جالب این است که
جهان واقعیِ تغییر، از همان نقاطی شروع شد که هیچکس نمیخواست قبول کند میتوانند بازی را تغییر دهند.
در نهایت، آینده مالی چیزی نیست که کسی بتواند از دست کسی بگیرد.
و شاید عجیب باشد،
مردمی که همیشه بین دو فشار گیر بودند،
امروز جایی ایستادهاند که فشار در آن معنا ندارد:
یک سیستم مالی بدون دروازهبان.
@cryptobyalireza
آرام. سنگین. درست مثل همان لحظهای که میفهمی مسیر واقعی پول، همیشه پشت پرده نوشته شده بوده.
در ظاهر، حرف از «رشد بازار DeFi» است؛
اما عمق ماجرا چیز دیگریست:
نهادها بالاخره فهمیدهاند که آینده مالی، قابل مصادره نیست فقط قابل ادغام است.
اعداد مهم نیستند؛
پیامشان مهم است:
نظم قدیمی دارد به DeFi نزدیک میشود. اما نه برای اینکه آن را رام کند. برای اینکه از آن تغذیه کند.
دیفای از یک آزمایشگاه پرهیجان، دارد تبدیل میشود به یک «پروتکل زیرساختی»؛
جایی که بانکها و صندوقها دیگر وانمود نمیکنند نمیبینندش.
میدانند اگر دیر برسند، دیگر جایی روی خط زمان ندارند.
از طرف دیگر ماجرا هم چیزی تغییر نکرده:
کسی اینجا منتظرشان نبود.
ما در حال ساخت یک سیستم مالی هستیم که خودش رشد میکند، خودش قیمت میگذارد، خودش داوری میکند.
آنها مقیاس میآورند.
ما ساختار.
آنها پول میآورند.
ما ریاضیات.
آنها اصطلاحات پیچیده میآورند.
ما کدی که نمیشود اصلاحش کرد.
در این تنش آرام،
جایی میان ریسک و قانون،
جایی میان سرعت بلاک و کندی بوروکراسی،
آینده دارد شکل میگیرد.
آیندهای که از همان روز اول، کاملاً در قلمرو DeFi بوده.
اگر دقت کنی،
منطق بازار دارد زمزمه میکند:
«همه چیز شروع شده…
و تو تازه متوجهش شدی.»
حقیقت این است که این حرکت بزرگ، همیشه از حاشیهها شروع میشود.
از همان جایی که سالها کسی جدیاش نگرفت.
از همانجایی که همیشه بین دو فشار گیر کرده بود:
از یکسو بیاعتمادی بیرونی،
از سوی دیگر محدودیت درونی.
جایی شبیه… خیلی جاها.
جایی که مردمش همیشه باید بین «دیده نشدن» و «تحمل شدن» یکی را انتخاب میکردند.
جایی که هر بار یک فناوری جدید میآمد، سهمشان فقط تماشا بود.
نه دعوت میشدند، نه آزادی استفاده داشتند.
اما DeFi از معدود فضاهاییست که این معادله را شکسته.
اینجا دیگر فرقی نمیکند چه کسی تو را نمیخواهد،
یا چه کسی میخواهد سر راهت دیوار بسازد.
چون ساختار، باور نمیکند که هویت تو باید شرط ورود باشد.
پول اینجا نه تابع جغرافیاست، نه تابع اجازهنامه.
فقط تابع ریاضیات است.
برای همین است که وقتی دنیا دارد DeFi را جدی میگیرد،
صداهایی از گوشههای خاموشتر جهان هم شنیده میشود.
همانهایی که همیشه دوگانه فشار را تجربه کردهاند،
اما حالا یکبار برای همیشه
به زیرساختی رسیدهاند که هیچکس نمیتواند «سهم»شان را قطع کند.
اینبار نهادهای جهانی با مقیاس میلیاردی وارد میشوند.
اما نکته جالب این است که
جهان واقعیِ تغییر، از همان نقاطی شروع شد که هیچکس نمیخواست قبول کند میتوانند بازی را تغییر دهند.
در نهایت، آینده مالی چیزی نیست که کسی بتواند از دست کسی بگیرد.
و شاید عجیب باشد،
مردمی که همیشه بین دو فشار گیر بودند،
امروز جایی ایستادهاند که فشار در آن معنا ندارد:
یک سیستم مالی بدون دروازهبان.
@cryptobyalireza
تحلیلکردن مارکتهای مالی بیش از آنکه مهارت خواندن نمودار باشد، تمرین دیدن «پشت روایتها»ست. مارکت همیشه با صدا صحبت نمیکند؛ بیشتر شبیه میدانیست که نشانهها را با وسواس پخش میکند تا ذهنها در همان جهتی حرکت کنند که باید. بعضی نشانهها عمداً بزرگنمایی میشوند، آنقدر بلند و واضح که گویی حقیقت فقط همان است. و برخی دیگر آنقدر آرام کنار دادهها رها میشوند که تنها کسی آن را میبیند که از هیجان فاصله گرفته باشد.
در جهان روایتها، خوب و بد را از صدا نمیفهمی؛ گاهی آنکه زمزمه میکند، راست میگوید و آنکه فریاد میزند تنها صدا را خریده. حق معمولاً از جهتی میوزد که همه خیال میکنند بادِ باطل است. و البته، هیچ چیز مطلق نیست؛ همان دستی که در یک میدان نجات میدهد، ممکن است در میدانی دیگر خطا کند. گاهی همان که امروز حقیقت را روشن میکند، فردا با همان نور، سایهای تازه میسازد.
بازار دقیقاً با همین منطق حرکت میکند. روندهایی که همه آنها را «حقیقت قیمت» میدانند، اغلب ساختهی همان دستهایی است که مسیر را تغییر میدهند. نقدینگی از جایی میآید که هیچکس انتظار ندارد، و از جایی خارج میشود که همه خیال میکنند امنترین نقطه است. مارکت به شما یاد نمیدهد که چه کسی حق دارد و چه کسی نه؛ فقط نشان میدهد هر قدرتی، بسته به میدان، میتواند نقش عوض کند.
گاهی کسی که امروز با رفتارش بازار را از سقوط نجات میدهد، فردا در نقطهای دیگر همان سقوط را رقم میزند. همان خبری که امروز جهت را اصلاح میکند، فردا همان ابزار جهتسازی میشود. نقشها ثابت نیستند؛ تنها چیزی که ثابت میماند، میلِ روایتها به جابهجا کردن مرزهاست.
معاملهگر واقعی بهجای دنبالکردنِ صداها، به جابهجایی ظریف نیروها نگاه میکند: کجا حجمها بیصدا جمع میشوند، کجا قیمت بدون دلیل مشخص کندتر حرکت میکند، کجا حمایتها بیش از حد واضحاند و مقاومتها بیش از حد پنهان. او میداند حقیقت مارکت در همان لحظهای تغییر میکند که اکثریت مطمئن میشوند آن را فهمیدهاند. تحلیلگر واقعی دنبال صدا نمیرود. نه از فریادها هیجان میگیرد، نه از سکوتها ساده میگذرد. او میداند حقیقت در بازار گاهی پشت قدمهایی پنهان است که هیچکس باور نمیکند مسیر را عوض کنند.
برای همین است که در تحلیل، باید مراقب مطلقها بود. هیچ جهت و هیچ دستی همیشه درست یا همیشه غلط نیست. در مارکت، عملکرد امروز تضمینی برای فردا نیست؛ فقط یک چیز ثابت میماند: تغییر.
و درست همانجایی که جمعیت نگاه نمیکند، جایی که صدایی نیست اما نشانه هست، معمولاً جهت واقعی پیدا میشود.
@cryptobyalireza
در جهان روایتها، خوب و بد را از صدا نمیفهمی؛ گاهی آنکه زمزمه میکند، راست میگوید و آنکه فریاد میزند تنها صدا را خریده. حق معمولاً از جهتی میوزد که همه خیال میکنند بادِ باطل است. و البته، هیچ چیز مطلق نیست؛ همان دستی که در یک میدان نجات میدهد، ممکن است در میدانی دیگر خطا کند. گاهی همان که امروز حقیقت را روشن میکند، فردا با همان نور، سایهای تازه میسازد.
بازار دقیقاً با همین منطق حرکت میکند. روندهایی که همه آنها را «حقیقت قیمت» میدانند، اغلب ساختهی همان دستهایی است که مسیر را تغییر میدهند. نقدینگی از جایی میآید که هیچکس انتظار ندارد، و از جایی خارج میشود که همه خیال میکنند امنترین نقطه است. مارکت به شما یاد نمیدهد که چه کسی حق دارد و چه کسی نه؛ فقط نشان میدهد هر قدرتی، بسته به میدان، میتواند نقش عوض کند.
گاهی کسی که امروز با رفتارش بازار را از سقوط نجات میدهد، فردا در نقطهای دیگر همان سقوط را رقم میزند. همان خبری که امروز جهت را اصلاح میکند، فردا همان ابزار جهتسازی میشود. نقشها ثابت نیستند؛ تنها چیزی که ثابت میماند، میلِ روایتها به جابهجا کردن مرزهاست.
معاملهگر واقعی بهجای دنبالکردنِ صداها، به جابهجایی ظریف نیروها نگاه میکند: کجا حجمها بیصدا جمع میشوند، کجا قیمت بدون دلیل مشخص کندتر حرکت میکند، کجا حمایتها بیش از حد واضحاند و مقاومتها بیش از حد پنهان. او میداند حقیقت مارکت در همان لحظهای تغییر میکند که اکثریت مطمئن میشوند آن را فهمیدهاند. تحلیلگر واقعی دنبال صدا نمیرود. نه از فریادها هیجان میگیرد، نه از سکوتها ساده میگذرد. او میداند حقیقت در بازار گاهی پشت قدمهایی پنهان است که هیچکس باور نمیکند مسیر را عوض کنند.
برای همین است که در تحلیل، باید مراقب مطلقها بود. هیچ جهت و هیچ دستی همیشه درست یا همیشه غلط نیست. در مارکت، عملکرد امروز تضمینی برای فردا نیست؛ فقط یک چیز ثابت میماند: تغییر.
و درست همانجایی که جمعیت نگاه نمیکند، جایی که صدایی نیست اما نشانه هست، معمولاً جهت واقعی پیدا میشود.
@cryptobyalireza
اگر امروز بحث «پشتوانه تتر» دوباره داغ شده، باید یادآوری کنیم که این قصهی تازهای نیست؛ فقط هر چند سال یکبار، درست وسط شلوغی بازار، از زیر خاکستر دوباره بیرون میزند.
اولین موج جدی تردیدها برمیگردد به تابستان ۲۰۱۷؛ همان حوالی که بیتکوین داشت بهسمت بولران تاریخی خودش شتاب میگرفت. درست همان زمان، گزارشهایی منتشر شد که میگفتند ذخایر تتر الزاماً ۱۰۰٪ نقدی نیستند. نه audit وجود داشت، نه شفافیت کامل؛ فقط یک ادعای ساده روی کاغذ: «۱ به ۱ با دلار».
چهار سال بعد، در ۲۰۲۱، وقتی بیتکوین دوباره به سقفهای تاریخی حمله میکرد، پروندههای قدیمی باز شد. اینبار دیگر حدس و گمان نبود؛ نهادهای رسمی وارد شدند.
در فوریه ۲۰۲۱ نهاد NYAG بیانیه داد و در اکتبر همان سال CFTC حکم داد که ادعاهای تتر درباره پشتوانه نقدی، گمراهکننده بودهاند.
باز هم همان الگو: اوج بازار، هیجان بالا، و ناگهان یادآوری اینکه «این داستان از ۲۰۱۷ همینطور باقی مانده».
پس اگر امروز دوباره از پشتیبانی تتر حرف زده میشود، بهتر است مخاطب بداند که این داستان نه جدید است و نه غیرمنتظره. در بازار کریپتو، بعضی چیزها درست مثل چرخههای قیمتیاند:
هر بار که همه فکر میکنند فصل تازهای شروع شده، همان تبصرههای قدیمی quietly برمیگردند روی میز.
وقتی به این خط زمانی نگاه میکنی—۲۰۱۷ وسط بولران، ۲۰۲۱ وسط بولران—یک الگوی تکراری خودش را نشان میدهد:
بعضی خبرها دقیقاً همان لحظه منتشر میشوند که بیشترین تأثیر را روی جهت حرکت بازار داشته باشند.
نه اینکه واقعیت نداشته باشند؛ مسئله جای دیگری است.
چرا همیشه درست قبل یا بعد از حرکتهای بزرگ سربرمیآورند؟
در بازاری که نقدینگی عمیق نیست و بازیگران بزرگ با چند میلیارد جابهجایی، مسیر قیمت را میچرخانند، انتشار یک «خبر نگرانی» یا «اتمام حجت نظارتی» میتواند فضای تصمیمگیری را در چند ساعت کاملاً عوض کند.
گاهی این جنس خبرها بیش از آنکه برای «اطلاعرسانی» باشد، برای باز کردن فضا است: فضای خرید، فروش، انباشت یا تخلیهٔ پوزیشنهای سنگین.
به همین دلیل است که باید این موجها را با فاصله نگاه کرد:
همه چیز در بازار کریپتو جدید است، اما الگوها قدیمیاند.
و هر بار که یک خبر درست روی نقطه حساس فرود میآید، بهتر است قبل از واکنش، این سؤال ساده را بپرسیم:
این خبر برای چه کسی مفید است؟
همانجا پاسخ اصلی پنهان است.
@cryptobyalireza
اولین موج جدی تردیدها برمیگردد به تابستان ۲۰۱۷؛ همان حوالی که بیتکوین داشت بهسمت بولران تاریخی خودش شتاب میگرفت. درست همان زمان، گزارشهایی منتشر شد که میگفتند ذخایر تتر الزاماً ۱۰۰٪ نقدی نیستند. نه audit وجود داشت، نه شفافیت کامل؛ فقط یک ادعای ساده روی کاغذ: «۱ به ۱ با دلار».
چهار سال بعد، در ۲۰۲۱، وقتی بیتکوین دوباره به سقفهای تاریخی حمله میکرد، پروندههای قدیمی باز شد. اینبار دیگر حدس و گمان نبود؛ نهادهای رسمی وارد شدند.
در فوریه ۲۰۲۱ نهاد NYAG بیانیه داد و در اکتبر همان سال CFTC حکم داد که ادعاهای تتر درباره پشتوانه نقدی، گمراهکننده بودهاند.
باز هم همان الگو: اوج بازار، هیجان بالا، و ناگهان یادآوری اینکه «این داستان از ۲۰۱۷ همینطور باقی مانده».
پس اگر امروز دوباره از پشتیبانی تتر حرف زده میشود، بهتر است مخاطب بداند که این داستان نه جدید است و نه غیرمنتظره. در بازار کریپتو، بعضی چیزها درست مثل چرخههای قیمتیاند:
هر بار که همه فکر میکنند فصل تازهای شروع شده، همان تبصرههای قدیمی quietly برمیگردند روی میز.
وقتی به این خط زمانی نگاه میکنی—۲۰۱۷ وسط بولران، ۲۰۲۱ وسط بولران—یک الگوی تکراری خودش را نشان میدهد:
بعضی خبرها دقیقاً همان لحظه منتشر میشوند که بیشترین تأثیر را روی جهت حرکت بازار داشته باشند.
نه اینکه واقعیت نداشته باشند؛ مسئله جای دیگری است.
چرا همیشه درست قبل یا بعد از حرکتهای بزرگ سربرمیآورند؟
در بازاری که نقدینگی عمیق نیست و بازیگران بزرگ با چند میلیارد جابهجایی، مسیر قیمت را میچرخانند، انتشار یک «خبر نگرانی» یا «اتمام حجت نظارتی» میتواند فضای تصمیمگیری را در چند ساعت کاملاً عوض کند.
گاهی این جنس خبرها بیش از آنکه برای «اطلاعرسانی» باشد، برای باز کردن فضا است: فضای خرید، فروش، انباشت یا تخلیهٔ پوزیشنهای سنگین.
به همین دلیل است که باید این موجها را با فاصله نگاه کرد:
همه چیز در بازار کریپتو جدید است، اما الگوها قدیمیاند.
و هر بار که یک خبر درست روی نقطه حساس فرود میآید، بهتر است قبل از واکنش، این سؤال ساده را بپرسیم:
این خبر برای چه کسی مفید است؟
همانجا پاسخ اصلی پنهان است.
@cryptobyalireza
یه نکتهای هست که توی بازار کمتر دربارهش درست حرف زده میشه: صبر.
نه از جنس جملههای انگیزشی، نه از اون صبر پوستر اینستاگرامی. از همون صبری که وقتی بازار خستهکنندهست، آدم رو تنها میذاره با خودش.
واقعیتش اینه که من هم دقیقاً همونجا ایستادم که خیلیهاتون ایستادین.
همون لحظههایی که قیمت تکون نمیخوره، خبر خاصی نیست، توییتها تکراریان و ذهنت هی میگه:
«نکنه من اشتباه فهمیدم؟ نکنه این بار فرق داره؟»
این حس، ضعف نیست. این طبیعت بازاره.
فرق من و خیلیها شاید این نباشه که کمتر میترسم یا بیشتر میدونم؛
فرقش اینه که یاد گرفتم در زمانهایی که هیچ اتفاقی نمیافته، کاری نکنم.
بازار همیشه پول رو در لحظههای هیجانی نمیده.
پول معمولاً توی همون بازههایی ساخته میشه که حوصلهبره، ساکته، و کسی حواسش نیست.
جایی که بیشتر آدمها یا زود خسته میشن، یا عجله میکنن که «یه کاری بکنن».
من هم بارها وسوسه شدم.
بارها خواستم فقط برای اینکه حس زنده بودن داشته باشم، یه حرکت اضافه بزنم.
ولی تجربه بهم یاد داده:
هر تصمیمی که فقط برای فرار از صبر گرفته بشه، هزینه داره.
صبر به معنی بیعملی نیست.
صبر یعنی:
• بدونی چی داری
• بدونی چرا وارد شدی
• و تا وقتی فرضیاتت عوض نشده، دست بهش نزنی
نه قهرمانبازی، نه لجبازی با بازار.
اگه الان حس میکنی عقب افتادی، جا موندی، یا «همه دارن تو بازارهای دیگه پول درمیارن جز من»…
بدون تنها نیستی. من هم همین فضاها رو دیدم، لمس کردم، رد شدم ازشون.
فقط یه چیز رو یاد گرفتم و بهش وفادار موندم:
بازار به صبورها بدهکاره، نه به عجولها.
نه امروز شاید.
نه فردا.
اما همیشه، آخرش.
صبور باشید و سعی کنید میانگین کم کنید و باز هم صبور باشید.
اصلاح اخیر بیتکوین که احتمالا کفش محدوده سقف سه سال پیش باشه، تسهیلگر مسیر رشد تا سقف جدید ۱۹۰ هزار دلاریه.
@cryptobyalireza
نه از جنس جملههای انگیزشی، نه از اون صبر پوستر اینستاگرامی. از همون صبری که وقتی بازار خستهکنندهست، آدم رو تنها میذاره با خودش.
واقعیتش اینه که من هم دقیقاً همونجا ایستادم که خیلیهاتون ایستادین.
همون لحظههایی که قیمت تکون نمیخوره، خبر خاصی نیست، توییتها تکراریان و ذهنت هی میگه:
«نکنه من اشتباه فهمیدم؟ نکنه این بار فرق داره؟»
این حس، ضعف نیست. این طبیعت بازاره.
فرق من و خیلیها شاید این نباشه که کمتر میترسم یا بیشتر میدونم؛
فرقش اینه که یاد گرفتم در زمانهایی که هیچ اتفاقی نمیافته، کاری نکنم.
بازار همیشه پول رو در لحظههای هیجانی نمیده.
پول معمولاً توی همون بازههایی ساخته میشه که حوصلهبره، ساکته، و کسی حواسش نیست.
جایی که بیشتر آدمها یا زود خسته میشن، یا عجله میکنن که «یه کاری بکنن».
من هم بارها وسوسه شدم.
بارها خواستم فقط برای اینکه حس زنده بودن داشته باشم، یه حرکت اضافه بزنم.
ولی تجربه بهم یاد داده:
هر تصمیمی که فقط برای فرار از صبر گرفته بشه، هزینه داره.
صبر به معنی بیعملی نیست.
صبر یعنی:
• بدونی چی داری
• بدونی چرا وارد شدی
• و تا وقتی فرضیاتت عوض نشده، دست بهش نزنی
نه قهرمانبازی، نه لجبازی با بازار.
اگه الان حس میکنی عقب افتادی، جا موندی، یا «همه دارن تو بازارهای دیگه پول درمیارن جز من»…
بدون تنها نیستی. من هم همین فضاها رو دیدم، لمس کردم، رد شدم ازشون.
فقط یه چیز رو یاد گرفتم و بهش وفادار موندم:
بازار به صبورها بدهکاره، نه به عجولها.
نه امروز شاید.
نه فردا.
اما همیشه، آخرش.
صبور باشید و سعی کنید میانگین کم کنید و باز هم صبور باشید.
اصلاح اخیر بیتکوین که احتمالا کفش محدوده سقف سه سال پیش باشه، تسهیلگر مسیر رشد تا سقف جدید ۱۹۰ هزار دلاریه.
@cryptobyalireza
یلدا در تقویم فقط یک شب است.
اما در اقتصاد ما،
سالهاست به یک وضعیت دائمی تبدیل شده.
شب طولانی بلاتکلیفی،
شب وعدههایی که همیشه «بعد از این شب» قرار است محقق شوند،
شب صبری که مدام از مردم خواسته میشود،
اما هیچوقت از ساختار.
در فرهنگ ما، یلدا یعنی:
«شب تمام میشود، صبح میآید.»
اما مشکل اینجاست که در سیاست و اقتصاد،
بعضی شبها عمداً کش داده میشوند.
بزرگترین دروغی که سالهاست به ما فروخته شده اینه که
«اقتصاد قربانی سیاست است.»
نه.
اقتصاد ابزار سیاست شده، نه قربانیاش.
وقتی سیاستمدار میفهمد میتواند با تورم حکومت کند،
دیگر نیازی به توسعه ندارد.
وقتی میبیند میشود با رانت، وفاداری خرید،
دیگر نیازی به تولید نمیبیند.
و وقتی میفهمد میشود با فقر، جامعه را در حالت بقا نگه داشت،
دیگر آزادی خطرناک میشود.
در چنین سیستمی،
مشکل دلار نیست،
مشکل تحریم هم نیست،
مشکل حتی کمبود منابع نیست.
مشکل این است که بیثباتی، به یک مدل حکمرانی تبدیل شده.
تورم؛ مالیات نامرئی حکومتها
تورم یک اتفاق نیست؛
یک تصمیم است.
تصمیم برای اینکه هزینه ناکارآمدی را مردم بدهند،
نه ساختار.
چاپ پول یعنی:
«ما نمیخواهیم اصلاح کنیم،
پس ارزش دارایی تو را اصلاح میکنیم.»
و عجیب اینجاست که بعد از هر جهش تورمی،
همانهایی که بیشترین سود را بردهاند،
میآیند و از «صبر مردم» حرف میزنند.
صبر، وقتی فضیلت است که انتخاب باشد،
نه وقتی تنها گزینه است.
چرا هیچچیز درست نمیشود؟
چون قرار نیست درست شود.
سیستمی که:
• از بیثباتی سود میبرد
• از ابهام تغذیه میکند
• و از ناآگاهی زنده میماند
هیچوقت به شفافیت علاقهمند نمیشود.
در این فضا:
• تولیدکننده بازنده است
• حقوقبگیر له میشود
• و فقط «واسطه بیهویت» رشد میکند
نه چون باهوشتر است،
بلکه چون سیستم او را میخواهد.
راهحل؟ نه نسخه فوری، نه قهرمان
واقعیت تلخ این است:
هیچ نجاتدهندهای در راه نیست.
اما یک تغییر واقعی وجود دارد،
و آن هم تغییر رابطه فرد با پول و قدرت است.
وقتی مردم:
• پول را فقط اسکناس نبینند
• تورم را اتفاق ندانند
• و سیاست را جدا از اقتصاد تحلیل نکنند
شرایط تغییر میکند.
و قدرت، از جایی میترسد که فهم شروع میشود،
نه از جایی که فریاد بلند است.
یلدا یادآوری است
یلدا قرار بود یادمان بیندازد که
بعد از بلندترین شب،
مسیر نور شروع میشود.
اما وقتی:
• تورم دائمی است
• بیثباتی ساختاری است
• و نااطمینانی سیاست رسمی است
دیگر شب، استثنا نیست؛
قاعده است.
و خطرناکترین بخش ماجرا اینجاست:
مردم کمکم با شب سازگار میشوند.
نه برای اینکه دوستش دارند،
بلکه چون یاد گرفتهاند امیدشان را کوچک کنند.
@cryptobyalireza
اما در اقتصاد ما،
سالهاست به یک وضعیت دائمی تبدیل شده.
شب طولانی بلاتکلیفی،
شب وعدههایی که همیشه «بعد از این شب» قرار است محقق شوند،
شب صبری که مدام از مردم خواسته میشود،
اما هیچوقت از ساختار.
در فرهنگ ما، یلدا یعنی:
«شب تمام میشود، صبح میآید.»
اما مشکل اینجاست که در سیاست و اقتصاد،
بعضی شبها عمداً کش داده میشوند.
بزرگترین دروغی که سالهاست به ما فروخته شده اینه که
«اقتصاد قربانی سیاست است.»
نه.
اقتصاد ابزار سیاست شده، نه قربانیاش.
وقتی سیاستمدار میفهمد میتواند با تورم حکومت کند،
دیگر نیازی به توسعه ندارد.
وقتی میبیند میشود با رانت، وفاداری خرید،
دیگر نیازی به تولید نمیبیند.
و وقتی میفهمد میشود با فقر، جامعه را در حالت بقا نگه داشت،
دیگر آزادی خطرناک میشود.
در چنین سیستمی،
مشکل دلار نیست،
مشکل تحریم هم نیست،
مشکل حتی کمبود منابع نیست.
مشکل این است که بیثباتی، به یک مدل حکمرانی تبدیل شده.
تورم؛ مالیات نامرئی حکومتها
تورم یک اتفاق نیست؛
یک تصمیم است.
تصمیم برای اینکه هزینه ناکارآمدی را مردم بدهند،
نه ساختار.
چاپ پول یعنی:
«ما نمیخواهیم اصلاح کنیم،
پس ارزش دارایی تو را اصلاح میکنیم.»
و عجیب اینجاست که بعد از هر جهش تورمی،
همانهایی که بیشترین سود را بردهاند،
میآیند و از «صبر مردم» حرف میزنند.
صبر، وقتی فضیلت است که انتخاب باشد،
نه وقتی تنها گزینه است.
چرا هیچچیز درست نمیشود؟
چون قرار نیست درست شود.
سیستمی که:
• از بیثباتی سود میبرد
• از ابهام تغذیه میکند
• و از ناآگاهی زنده میماند
هیچوقت به شفافیت علاقهمند نمیشود.
در این فضا:
• تولیدکننده بازنده است
• حقوقبگیر له میشود
• و فقط «واسطه بیهویت» رشد میکند
نه چون باهوشتر است،
بلکه چون سیستم او را میخواهد.
راهحل؟ نه نسخه فوری، نه قهرمان
واقعیت تلخ این است:
هیچ نجاتدهندهای در راه نیست.
اما یک تغییر واقعی وجود دارد،
و آن هم تغییر رابطه فرد با پول و قدرت است.
وقتی مردم:
• پول را فقط اسکناس نبینند
• تورم را اتفاق ندانند
• و سیاست را جدا از اقتصاد تحلیل نکنند
شرایط تغییر میکند.
و قدرت، از جایی میترسد که فهم شروع میشود،
نه از جایی که فریاد بلند است.
یلدا یادآوری است
یلدا قرار بود یادمان بیندازد که
بعد از بلندترین شب،
مسیر نور شروع میشود.
اما وقتی:
• تورم دائمی است
• بیثباتی ساختاری است
• و نااطمینانی سیاست رسمی است
دیگر شب، استثنا نیست؛
قاعده است.
و خطرناکترین بخش ماجرا اینجاست:
مردم کمکم با شب سازگار میشوند.
نه برای اینکه دوستش دارند،
بلکه چون یاد گرفتهاند امیدشان را کوچک کنند.
@cryptobyalireza
میدونم این روزها چی میگذره.
همزمانیِ بالا رفتن دلار با اصلاح عمیق آلتکوینها فقط یه اتفاق بازاری نیست؛
فشار روانیه، فرسایشه، همون جایی که آدم بیشتر از چارت، با ذهن خودش درگیره.
این حسِ معلق بودن، اینکه هر روز بگی «کِی تموم میشه؟» رو همهمون لمس کردیم.
اگه بخوام از گذشته بگم، من هم بارها تو همین فازها بودم.
دورههایی که بازار خلاف انتظار حرکت کرد،
دورههایی که صبر، گرونترین دارایی آدم بود.
اما یه چیز از همون اول برام روشن بود:
من نمیخواستم فقط تماشاگر بازار باشم، یا صرفاً دنبال موج.
روش تحلیل و انتخاب پورتفوی من همیشه فنی بوده و هست.
بارها هم گفتم:
انتخابهام حاصل خوندن تیترها یا دنبال کردن ترندهای توییتر نیست.
من با غرق شدن تو دل پروژهها تصمیم میگیرم؛
با دیدن کد، معماری، تیم، مسیر توسعه و مهمتر از همه نقش پروژه تو گردش واقعی نقدینگی.
سالهاست که بهعنوان یکی از قدیمیهای چند اکوسیستم،
نه فقط از بیرون، بلکه از داخل سیستم بازار رو میبینم.
با پروژهها کانتریبیوت فنی داشتم و دارم،
کنار تیمها نفس کشیدم و میکشم،
با بازیهای نهنگها آشنام که چطوری سرمایهگذار خرد رو بازی میدن ولو با اخبار بد مخصوصا اگه تو قیمتی وارد شده باشن که انتظار اونا نبوده، خاصتر اگر هویت عمده اون سرمایهگذاران خرد ایرانی باشه. دورههای رکود، مهاجرت نقدینگی و تغییر پارادایمها رو از نزدیک لمس کردم.
همین جایگاهه که بهم اجازه میده پورتفوی خودم رو نه احساسی،
بلکه با دید سرمایهگذاری در پروژههایی که بیس فنی داره و البته جای رشد هم داره انتخاب کنم و تجربهام میگه باید صبور بود چون یا به تحلیل خودت باور داری یا نداری.
و با همه اینها،
هیچوقت دلم نخواسته این مسیر فقط به نفع خودم تموم بشه.
از همون ابتدای راهاندازی این چنل، نیت من این بوده که اگه قراره سودی ساخته بشه، دلی باشه.
نه نمایشی، نه شعاری.
چون میدونم خیلیها با امید اومدن، نه با سرمایه اضافه.
میدونم پشت خیلی از این پوزیشنها، زندگی واقعی نشسته.
الان هم همونه.
درباره پورتفوی خودم، مثل همیشه، به وقتش حرف میزنم.
وقتی بازار آماده باشه،
وقتی عددها جای احساسات صحبت کنن.
تا اون موقع فقط اینو بدونید:
این مسیر رو تنها نمیبینم.
انتخابهام بر پایه تجربه، تحلیل فنی و درک عمیق از اکوسیستمهاست.
و اگر قراره بریم بالا،
دوست دارم جمعی، آرام و با منطق بریم بالا.
پول هوشمند، بیصدا حرکت میکنه. تیمها گاهی بیصدا میسازن و برنده اونیه که دقیقا تو روزهای بد مارکت بتونه اینجور پروژهها رو شناسایی کنه و واقعا ریسک کنه اونم نه هر ریسکی، ریسک متناسب و معقول به نسبت حجم کل داراییهاش. یادتون باشه ما با یک مارکت بدون ریسک مواجه نیستیم و من شخصا تو اینسالها با گوشت و پوست و خونم درک کردم که:
High risk, high reward.
به زودی خبرهای خوب میاد و این روزها میگذره.
@cryptobyalireza
همزمانیِ بالا رفتن دلار با اصلاح عمیق آلتکوینها فقط یه اتفاق بازاری نیست؛
فشار روانیه، فرسایشه، همون جایی که آدم بیشتر از چارت، با ذهن خودش درگیره.
این حسِ معلق بودن، اینکه هر روز بگی «کِی تموم میشه؟» رو همهمون لمس کردیم.
اگه بخوام از گذشته بگم، من هم بارها تو همین فازها بودم.
دورههایی که بازار خلاف انتظار حرکت کرد،
دورههایی که صبر، گرونترین دارایی آدم بود.
اما یه چیز از همون اول برام روشن بود:
من نمیخواستم فقط تماشاگر بازار باشم، یا صرفاً دنبال موج.
روش تحلیل و انتخاب پورتفوی من همیشه فنی بوده و هست.
بارها هم گفتم:
انتخابهام حاصل خوندن تیترها یا دنبال کردن ترندهای توییتر نیست.
من با غرق شدن تو دل پروژهها تصمیم میگیرم؛
با دیدن کد، معماری، تیم، مسیر توسعه و مهمتر از همه نقش پروژه تو گردش واقعی نقدینگی.
سالهاست که بهعنوان یکی از قدیمیهای چند اکوسیستم،
نه فقط از بیرون، بلکه از داخل سیستم بازار رو میبینم.
با پروژهها کانتریبیوت فنی داشتم و دارم،
کنار تیمها نفس کشیدم و میکشم،
با بازیهای نهنگها آشنام که چطوری سرمایهگذار خرد رو بازی میدن ولو با اخبار بد مخصوصا اگه تو قیمتی وارد شده باشن که انتظار اونا نبوده، خاصتر اگر هویت عمده اون سرمایهگذاران خرد ایرانی باشه. دورههای رکود، مهاجرت نقدینگی و تغییر پارادایمها رو از نزدیک لمس کردم.
همین جایگاهه که بهم اجازه میده پورتفوی خودم رو نه احساسی،
بلکه با دید سرمایهگذاری در پروژههایی که بیس فنی داره و البته جای رشد هم داره انتخاب کنم و تجربهام میگه باید صبور بود چون یا به تحلیل خودت باور داری یا نداری.
و با همه اینها،
هیچوقت دلم نخواسته این مسیر فقط به نفع خودم تموم بشه.
از همون ابتدای راهاندازی این چنل، نیت من این بوده که اگه قراره سودی ساخته بشه، دلی باشه.
نه نمایشی، نه شعاری.
چون میدونم خیلیها با امید اومدن، نه با سرمایه اضافه.
میدونم پشت خیلی از این پوزیشنها، زندگی واقعی نشسته.
الان هم همونه.
درباره پورتفوی خودم، مثل همیشه، به وقتش حرف میزنم.
وقتی بازار آماده باشه،
وقتی عددها جای احساسات صحبت کنن.
تا اون موقع فقط اینو بدونید:
این مسیر رو تنها نمیبینم.
انتخابهام بر پایه تجربه، تحلیل فنی و درک عمیق از اکوسیستمهاست.
و اگر قراره بریم بالا،
دوست دارم جمعی، آرام و با منطق بریم بالا.
پول هوشمند، بیصدا حرکت میکنه. تیمها گاهی بیصدا میسازن و برنده اونیه که دقیقا تو روزهای بد مارکت بتونه اینجور پروژهها رو شناسایی کنه و واقعا ریسک کنه اونم نه هر ریسکی، ریسک متناسب و معقول به نسبت حجم کل داراییهاش. یادتون باشه ما با یک مارکت بدون ریسک مواجه نیستیم و من شخصا تو اینسالها با گوشت و پوست و خونم درک کردم که:
High risk, high reward.
به زودی خبرهای خوب میاد و این روزها میگذره.
@cryptobyalireza
بودجه ۱۴۰۵؛ جایی که دولت بهجای حل مسئله، «زمان» میخرد و آینده را گرو میگذارد
در بودجه ۱۴۰۵، مسئله فقط «کسری» یا «انتشار اوراق» نیست.
مسئله این است که دولت وارد قلمرویی شده که اقتصاددانها نامش را سالها پیش انتخاب کردهاند:
Fiscal Illusion — توهم تعادل بودجهای با جابهجایی زمانی بدهیها.
اینجا دولت «درآمد» خلق نمیکند.
اینجا دولت زمان خلق میکند…
و زمان، گرانترین کالای یک اقتصاد بدهکار است.
نقطهی اول — دولت بدهی نمیفروشد… دولت «نرخ تنفس» میفروشد
اوراق ۱۴۰۵ در ظاهر «تأمین مالی» است؛
اما در واقع همان چیزی است که در ادبیات مالی به آن میگویند:
Debt Rehypothecation — بازفرضگذاری بدهی روی بدهی.
سررسیدها عقب میروند،
سود بزرگتر میشود،
منحنی بازده با نیروی سیاست نگه داشته میشود،
و اقتصاد قدم میگذارد در Debt Duration Trap:
• سررسیدها بلندتر
• نرخ سود واقعی منفیتر
• اما ریسک نقدشوندگی سیستم… بالاتر
از این نقطه به بعد، ما دیگر دربارهی «تورم» حرف نمیزنیم.
اینجا، نام مسئله چیز دیگری است:
ریسک سیستماتیک.
بودجه ۱۴۰۵ فقط یک سال را بدهکار نمیکند؛
پروفایل بدهی دولت را شکنندهتر میکند.
یک شوک کافی است تا:
• ارزش اوراق در ترازنامهی بانکها فرسوده شود
• پیوندهای مالی یکییکی از جا کنده شوند
• و بحران، آرام و بیصدا از دولت به بانکهای کلیدی نشت کند
همان چیزی که دههها قبل در آمریکای لاتین دیدند
و نامش را گذاشتند:
Silent Fiscal Crisis — بحران خاموش بودجهای.
نقطهی دوم — بودجه، ریسک را «اجتماعی» و سود را «خصوصی» میکند
در این معماری:
• سود اوراق به نهادهای مالی بزرگ میرسد
• و ریسک بازپرداخت، از مسیر تورم
آرام و نامرئی
روی دوش جامعه مینشیند
این فقط نابرابری نیست.
این همان پدیدهای است که اقتصاددانها آن را مینامند:
Risk Nationalization خصوصیسازی سود، عمومیسازی ریسک.
و بودجه ۱۴۰۵
این چرخه را رسمی میکند.
نقطهی سوم — بودجه با «اعداد اسمی» نوشته شده؛ در حالی که اقتصاد در «دنیای واقعی» زندگی میکند
در متن بودجه:
• درآمد، اسمی
• هزینه، اسمی
• تراز، اسمی
اما اقتصاد ایران
در واقعیتِ تورم بالا حرکت میکند.
بودجه، بهجای آنکه ابزار سیاستگذاری باشد،
به آرامی تبدیل شده به ابزار استتارِ افت کیفیت زندگی.
نتیجهاش ساده و سرد است:
سقوط خدمات عمومی → انتقال بار اقتصادی به خانوارها
همان لحظهای که اقتصاددانها زیر لب میگویند:
سیاست مالی، کارکرد اجتماعی خود را از دست داده است.
نقطهی چهارم — این بودجه، اقتصاد را به «سرزمین بینوآوری» تبعید میکند
وقتی:
• دولت اوراق کمریسک با سود بالا عرضه میکند
• بانکها و صندوقها منابع را قفل میکنند
• سرمایه از بازار واقعی رانده میشود
سیستم وارد یک چاه گرانشی میشود:
Financial Gravity Well
سرمایه
بهجای حرکت به سمت نوآوری
در اوراق دولتی سقوط میکند.
و جامعه، آرام و تدریجی
شهامت سرمایهگذاری را از دست میدهد.
این خطر
از تورم هم بزرگتر است…
تورم زمان را میسوزاند،
اما ترس از سرمایهگذاری، آینده را پاک میکند.
و درست همینجا، «دنیای مالی غیرمتمرکز» معنا پیدا میکند
نه بهعنوان شعار
نه بهعنوان هیجان
بلکه بهعنوان پناهگاهی در برابر توهم حسابداری.
در سیستم متمرکز:
• ریسک پنهان میشود
• بدهی پشت بودجه میخوابد
• ترازها در تاریکی میمانند
اما در سیستم غیرمتمرکز:
• بدهی نمیتواند مخفی شود
• ترازها روی زنجیرهاند
• مالکیت توزیع میشود
• و سرمایه
فقط وقتی رشد میکند
که ارزش واقعی خلق شده باشد
غیرمتمرکز بودن
فرار از دولت نیست.
فرار از تحریف واقعیت است.
بازگشت اقتصاد
از بدهی تمدیدشده
به ارزش خلقشده.
این داستان عدد و جدول نیست.
این دو فلسفهی متفاوت حکمرانی بر ریسک است:
یکی
ریسک را به تعویق میاندازد تا بقا بخرد.
دیگری
ریسک را شفاف میکند تا آینده بسازد.
و تاریخ معمولاً به نفع سیستمی رأی میدهد که حقیقت را زودتر میپذیرد.
حرف آخر
بودجه ۱۴۰۵ خطرناک است…
نه چون کسری دارد،
بلکه چون حقیقت را نمیگوید.
و هر سیستمی که
بدهیاش را پنهان کند،
حقیقت را
دیرتر میبیند…
اما
گرانتر.
و تاریخ فقط یک درس ساده میدهد:
آینده،
متعلق به سیستمهایی است که
جرئت دارند ریسک را شفاف کنند نه آن را دفن.
@cryptobyalireza
در بودجه ۱۴۰۵، مسئله فقط «کسری» یا «انتشار اوراق» نیست.
مسئله این است که دولت وارد قلمرویی شده که اقتصاددانها نامش را سالها پیش انتخاب کردهاند:
Fiscal Illusion — توهم تعادل بودجهای با جابهجایی زمانی بدهیها.
اینجا دولت «درآمد» خلق نمیکند.
اینجا دولت زمان خلق میکند…
و زمان، گرانترین کالای یک اقتصاد بدهکار است.
نقطهی اول — دولت بدهی نمیفروشد… دولت «نرخ تنفس» میفروشد
اوراق ۱۴۰۵ در ظاهر «تأمین مالی» است؛
اما در واقع همان چیزی است که در ادبیات مالی به آن میگویند:
Debt Rehypothecation — بازفرضگذاری بدهی روی بدهی.
سررسیدها عقب میروند،
سود بزرگتر میشود،
منحنی بازده با نیروی سیاست نگه داشته میشود،
و اقتصاد قدم میگذارد در Debt Duration Trap:
• سررسیدها بلندتر
• نرخ سود واقعی منفیتر
• اما ریسک نقدشوندگی سیستم… بالاتر
از این نقطه به بعد، ما دیگر دربارهی «تورم» حرف نمیزنیم.
اینجا، نام مسئله چیز دیگری است:
ریسک سیستماتیک.
بودجه ۱۴۰۵ فقط یک سال را بدهکار نمیکند؛
پروفایل بدهی دولت را شکنندهتر میکند.
یک شوک کافی است تا:
• ارزش اوراق در ترازنامهی بانکها فرسوده شود
• پیوندهای مالی یکییکی از جا کنده شوند
• و بحران، آرام و بیصدا از دولت به بانکهای کلیدی نشت کند
همان چیزی که دههها قبل در آمریکای لاتین دیدند
و نامش را گذاشتند:
Silent Fiscal Crisis — بحران خاموش بودجهای.
نقطهی دوم — بودجه، ریسک را «اجتماعی» و سود را «خصوصی» میکند
در این معماری:
• سود اوراق به نهادهای مالی بزرگ میرسد
• و ریسک بازپرداخت، از مسیر تورم
آرام و نامرئی
روی دوش جامعه مینشیند
این فقط نابرابری نیست.
این همان پدیدهای است که اقتصاددانها آن را مینامند:
Risk Nationalization خصوصیسازی سود، عمومیسازی ریسک.
و بودجه ۱۴۰۵
این چرخه را رسمی میکند.
نقطهی سوم — بودجه با «اعداد اسمی» نوشته شده؛ در حالی که اقتصاد در «دنیای واقعی» زندگی میکند
در متن بودجه:
• درآمد، اسمی
• هزینه، اسمی
• تراز، اسمی
اما اقتصاد ایران
در واقعیتِ تورم بالا حرکت میکند.
بودجه، بهجای آنکه ابزار سیاستگذاری باشد،
به آرامی تبدیل شده به ابزار استتارِ افت کیفیت زندگی.
نتیجهاش ساده و سرد است:
سقوط خدمات عمومی → انتقال بار اقتصادی به خانوارها
همان لحظهای که اقتصاددانها زیر لب میگویند:
سیاست مالی، کارکرد اجتماعی خود را از دست داده است.
نقطهی چهارم — این بودجه، اقتصاد را به «سرزمین بینوآوری» تبعید میکند
وقتی:
• دولت اوراق کمریسک با سود بالا عرضه میکند
• بانکها و صندوقها منابع را قفل میکنند
• سرمایه از بازار واقعی رانده میشود
سیستم وارد یک چاه گرانشی میشود:
Financial Gravity Well
سرمایه
بهجای حرکت به سمت نوآوری
در اوراق دولتی سقوط میکند.
و جامعه، آرام و تدریجی
شهامت سرمایهگذاری را از دست میدهد.
این خطر
از تورم هم بزرگتر است…
تورم زمان را میسوزاند،
اما ترس از سرمایهگذاری، آینده را پاک میکند.
و درست همینجا، «دنیای مالی غیرمتمرکز» معنا پیدا میکند
نه بهعنوان شعار
نه بهعنوان هیجان
بلکه بهعنوان پناهگاهی در برابر توهم حسابداری.
در سیستم متمرکز:
• ریسک پنهان میشود
• بدهی پشت بودجه میخوابد
• ترازها در تاریکی میمانند
اما در سیستم غیرمتمرکز:
• بدهی نمیتواند مخفی شود
• ترازها روی زنجیرهاند
• مالکیت توزیع میشود
• و سرمایه
فقط وقتی رشد میکند
که ارزش واقعی خلق شده باشد
غیرمتمرکز بودن
فرار از دولت نیست.
فرار از تحریف واقعیت است.
بازگشت اقتصاد
از بدهی تمدیدشده
به ارزش خلقشده.
این داستان عدد و جدول نیست.
این دو فلسفهی متفاوت حکمرانی بر ریسک است:
یکی
ریسک را به تعویق میاندازد تا بقا بخرد.
دیگری
ریسک را شفاف میکند تا آینده بسازد.
و تاریخ معمولاً به نفع سیستمی رأی میدهد که حقیقت را زودتر میپذیرد.
حرف آخر
بودجه ۱۴۰۵ خطرناک است…
نه چون کسری دارد،
بلکه چون حقیقت را نمیگوید.
و هر سیستمی که
بدهیاش را پنهان کند،
حقیقت را
دیرتر میبیند…
اما
گرانتر.
و تاریخ فقط یک درس ساده میدهد:
آینده،
متعلق به سیستمهایی است که
جرئت دارند ریسک را شفاف کنند نه آن را دفن.
@cryptobyalireza
بدون معماری اعتماد،
اصلاحات اقتصادی مثل تزریق دارو به رگ بریده است
بعضیها فکر میکنند با جابهجایی چند مدیر، تغییر عنوانها و صدور چند بسته سیاستی مقطعی میشود مسیر اقتصاد را عوض کرد. اما وقتی «معماری اعتماد» شکل نگرفته باشد، هیچ مداخلهای حتی اگر از نظر فنی درست طراحی شده باشد، به نتیجه پایدار نمیرسد. اقتصادی که اعتماد در آن تضعیف شده، بهجای واکنش عقلانی، وارد حالت دفاعی میشود: انتظارات تورمی بیلنگر میماند، رفتارهای احتیاطی افزایش پیدا میکند، سرمایه از افق بلندمدت عقبنشینی میکند و هزینه سیستم بالا میرود.
معماری اعتماد یعنی وجود سازوکارهای شفافیت قابل راستیآزمایی، ثبات مقررات مبتنی بر قاعده، پاسخگویی نهادی در برابر نتایج سیاستها و هماهنگی میان سیاست پولی، مالی و ارزی. وقتی دادهها شفاف نباشند، بازار بهجای تحلیل، به شایعه واکنش نشان میدهد. وقتی قواعد ناپایدار و تصمیمها موقتی باشند، انتظارات تثبیت نمیشود و هر شوک کوچک، اثر بزرگ تولید میکند. و وقتی بودجه انضباط ندارد و خلق پول برای جبران کسری ادامه مییابد، اعتبار سیاست پولی از بین میرود حتی اگر ابزارها در ظاهر درست تنظیم شده باشند.
در چنین بستر ناسازگاری، تفاوتی نمیکند نام رئیس بانک مرکزی یا وزیر اقتصاد چه باشد؛ مسأله «فرد» نیست، مسأله «ساختار اعتماد» است. تا زمانی که محیط نهادی، اعتماد تولید نکند، هر سیاستگذار جدید ناچار میشود بهجای اصلاح ساختاری، به مدیریت کوتاهمدت بحران تن بدهد؛ تصمیمها واکنشی میشوند، افق برنامهریزی کوتاه میشود و نتیجه نهایی، فرسایش اعتبار و انتقال هزینه به کل سیستم است.
طبیعی است که در چنین وضعیت ناپایداری، هر کسی که مسئولیت میپذیرد، وارد میدانی میشود که قواعد آن با او همکاری نمیکند. نه بهدلیل ضعف فردی، بلکه به این دلیل که بدون معماری اعتماد، هر تلاش اصلاحگرانه در برابر فشارهای بودجهای، نااطمینانی محیطی و تناقض سیاستها خنثی میشود و فرد ناخواسته به «سپر مصرفِ اعتبار باقیمانده» تبدیل میگردد و میسوزد. اصلاح اقتصادی، پیش از ابزار و دستور، به بستر اعتماد نیاز دارد؛ و تا وقتی آن بستر ساخته نشود، هیچ نسخه فنی نمیتواند به نتیجه پایدار برسد.
اعتماد، یک مفهوم احساسی نیست؛ یک متغیر نهادیِ تولیدشده است. اعتماد زمانی ساخته میشود که سیاستگذار نه فقط قول بدهد، بلکه «مجبور باشد» به قاعده عمل کند. تا وقتی سیستم امکان خلق پول رانتی دارد، نرخ ارز را سیاسی نگه میدارد، ترازنامه بانکها نامرئی است و بودجه نامنضبط باقی مانده، هیچ فردی، حتی توانمندترین و باهوشترین اقتصاددان یا فعال اقتصادی، نمیتواند اعتبار بسازد؛ و درست همانطور که گفتیم، در نهایت فقط خودش میسوزد.
@cryptobyalireza
اصلاحات اقتصادی مثل تزریق دارو به رگ بریده است
بعضیها فکر میکنند با جابهجایی چند مدیر، تغییر عنوانها و صدور چند بسته سیاستی مقطعی میشود مسیر اقتصاد را عوض کرد. اما وقتی «معماری اعتماد» شکل نگرفته باشد، هیچ مداخلهای حتی اگر از نظر فنی درست طراحی شده باشد، به نتیجه پایدار نمیرسد. اقتصادی که اعتماد در آن تضعیف شده، بهجای واکنش عقلانی، وارد حالت دفاعی میشود: انتظارات تورمی بیلنگر میماند، رفتارهای احتیاطی افزایش پیدا میکند، سرمایه از افق بلندمدت عقبنشینی میکند و هزینه سیستم بالا میرود.
معماری اعتماد یعنی وجود سازوکارهای شفافیت قابل راستیآزمایی، ثبات مقررات مبتنی بر قاعده، پاسخگویی نهادی در برابر نتایج سیاستها و هماهنگی میان سیاست پولی، مالی و ارزی. وقتی دادهها شفاف نباشند، بازار بهجای تحلیل، به شایعه واکنش نشان میدهد. وقتی قواعد ناپایدار و تصمیمها موقتی باشند، انتظارات تثبیت نمیشود و هر شوک کوچک، اثر بزرگ تولید میکند. و وقتی بودجه انضباط ندارد و خلق پول برای جبران کسری ادامه مییابد، اعتبار سیاست پولی از بین میرود حتی اگر ابزارها در ظاهر درست تنظیم شده باشند.
در چنین بستر ناسازگاری، تفاوتی نمیکند نام رئیس بانک مرکزی یا وزیر اقتصاد چه باشد؛ مسأله «فرد» نیست، مسأله «ساختار اعتماد» است. تا زمانی که محیط نهادی، اعتماد تولید نکند، هر سیاستگذار جدید ناچار میشود بهجای اصلاح ساختاری، به مدیریت کوتاهمدت بحران تن بدهد؛ تصمیمها واکنشی میشوند، افق برنامهریزی کوتاه میشود و نتیجه نهایی، فرسایش اعتبار و انتقال هزینه به کل سیستم است.
طبیعی است که در چنین وضعیت ناپایداری، هر کسی که مسئولیت میپذیرد، وارد میدانی میشود که قواعد آن با او همکاری نمیکند. نه بهدلیل ضعف فردی، بلکه به این دلیل که بدون معماری اعتماد، هر تلاش اصلاحگرانه در برابر فشارهای بودجهای، نااطمینانی محیطی و تناقض سیاستها خنثی میشود و فرد ناخواسته به «سپر مصرفِ اعتبار باقیمانده» تبدیل میگردد و میسوزد. اصلاح اقتصادی، پیش از ابزار و دستور، به بستر اعتماد نیاز دارد؛ و تا وقتی آن بستر ساخته نشود، هیچ نسخه فنی نمیتواند به نتیجه پایدار برسد.
اعتماد، یک مفهوم احساسی نیست؛ یک متغیر نهادیِ تولیدشده است. اعتماد زمانی ساخته میشود که سیاستگذار نه فقط قول بدهد، بلکه «مجبور باشد» به قاعده عمل کند. تا وقتی سیستم امکان خلق پول رانتی دارد، نرخ ارز را سیاسی نگه میدارد، ترازنامه بانکها نامرئی است و بودجه نامنضبط باقی مانده، هیچ فردی، حتی توانمندترین و باهوشترین اقتصاددان یا فعال اقتصادی، نمیتواند اعتبار بسازد؛ و درست همانطور که گفتیم، در نهایت فقط خودش میسوزد.
@cryptobyalireza